شاهنامه فردوسی ب16_داستان رستم و اسفندیار
کنون خورد باید می خوشگوار****که میبوی مشک آید از جویبار
هوا پر خروش و زمین پر ز جوش****خنک آنک دل شاد دارد به نوش
درم دارد و نقل و جام نبید****سر گوسفندی تواند برید
مرا نیست فرخ مر آن را که هست****ببخشای بر مردم تنگدست