آنچه از اسم اعظم خداوند به ائمّه علیهم السّلام داده شده است
[6١٠]١-جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: اسم اعظم خداوند هفتاد و سه حرف است، و یک حرف از آن نزد آصف بود که آن را به زبان آورد و زمین میان او و تخت بلقیس ناپدید شد تا تخت به او رسید.سپس زمین چنان که بود، شد. سریع تر از چشم برهم زدنی. و از اسم اعظم هفتاد و دو حرف آن نزد ما است. و یک حرف دیگر نزد خدای والا است که در علم غیب مخصوص به او است. و هیچ حرکتی و توانایی جز با خدای والای بزرگ نیست.
[6١١]٢-هارون جهم گفته است: مردی از اصحاب حضرت صادق علیه السّلام، که نامش در خاطرم نمانده گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمود:
به عیسای مریم دو حرف داده شد که با آن ها عمل می کرد. و به موسی چهار حرف و به ابراهیم هشت حرف و به نوح پانزده حرف و به آدم بیست و پنج حرف داد. و خداوند والا همۀ آن ها را برای محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-جمع کرد. و اسم اعظم خداوند هفتاد و سه حرف است که هفتاد و دو حرف آن به محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-داده شد و یک حرف از او نهان ماند.
[6١٢]٣-علی بن محمّد نوفلی گفت: از ابو الحسن عسکری علیه السّلام شنیدم که می فرماید: اسم اعظم خداوند هفتاد و سه حرف است. یک حرف از آن نزد آصف بود که آن را به زبان آورد و زمین میان او و سبا در نور دیده شد تا به تخت بلقیس دست یافت و به نزد سلیمان آورد سپس در کمتر از چشم به هم زدنی زمین گسترده شد. و نزد ما از آن، هفتاد و دو حرف است و یک حرف دیگر نزد خداوند است. که در علم غیب به او مخصوص است.
آنچه از نشانه های پیامبران علیهم السّلام نزد ائمّه علیهم السّلام است
[6١٣]١-محمّد فیض از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمود: عصای موسی برای آدم علیه السّلام بود. آن گاه به شعیب رسید. سپس به موسای عمران منتقل شد. و آن اینک نزد ما است. و اندکی پیش از این با من بود. و آن سبز است. به همان صورت که از درختش جدا شده است. و به سخن درمی آید وقتی پرسش شود. برای قائم [علیه السّلام]ما آماده شده است تا با آن، آنچه موسی می کرد، بکند. آن می ترساند و آنچه را به نیرنگ درانداخته اند به سرعت برمی چینند و آنچه فرمان داده شود، می کند. چون به پیش رود تا آنچه را درانداخته اند، برچیند، برایش دو شاخه باز می شود یکی در زمین و دیگری در سقف [آسمان]و میانشان چهل ذراع [بیست متر]فاصله است که با زبانش آنچه را درانداخته اند، برمی چیند.
[6١4]٢-ابو حمزۀ ثمالی گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمود:
الواح موسی علیه السّلام نزد ما است و عصای موسی نزد ما است. و ما وارثان پیامبرانیم.
[6١5]٣-ابو سعید خراسانی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمود: قائم [علیه السّلام]وقتی در مکّه قیام کرد و خواست به سوی کوفه رود، منادی اش فریاد می کند: هان! کسی از شما با خود خوردنی و آشامیدنی برندارد.
و سنگ موسای عمران که به اندازۀ بار یک شتر است با ایشان است. در منزلی فرود نمی آیند جز این که از آن چشمه ای می جوشد. هرکه گرسنه بود، سیر می شود و هرکه تشنه بود سیراب. و آن توشۀ آنان است تا در نجف که در پشت کوفه است، فرود آیند.
[6١6]4-ابو بصیر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: امیر مؤمنان علیه السّلام شبی پیش از نیمه شب بیرون آمد. در حالی که می فرمود: همهمه و همهمه است و شبی مظلمه (تار) امامی بر شما قیام کرده که پیراهن آدم در برش و انگشتر سلیمان و عصای موسی علیه السّلام در دست او است.
[6١٧]5-مفضّل عمر گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمود: آیا می دانی پیراهن یوسف علیه السّلام چه بود؟ عرض کردم، نه. فرمود: وقتی برای ابراهیم علیه السّلام آتش افروختند، جبرئیل علیه السّلام لباسی از لباس های بهشت آورد و او را با آن پوشاند. که با آن نه گرما و نه سرما به او زیان نمی رساند. هنگامی که مرگ به سراغ ابراهیم علیه السّلام آمد آن را در حرزی نهاد و به اسحاق آویخت و اسحاق، آن را به یعقوب آویخت. و وقتی یوسف علیه السّلام متولّد شد یعقوب علیه السّلام آن را به او آویخت. و آن بر بازوی او بود تا کارش چنان شد که شد. آن گاه وقتی یوسف آن را در مصر از حرز بیرون آورد، یعقوب بوی آن را دریافت چنان که گفت: (من بوی یوسف را در می یابم اگر مرا به پیری و بی عقلی نسبت ندهید.) [یوسف (١٢) :٩4]و این همان پیراهن بود که خداوند از بهشت فرود آورده بود. گفتم: جانم فدایت! آن پیراهن به چه کسی رسید؟ فرمود: به اهلش. سپس فرمود: هر پیامبری که علم یا جز آن را به ارث گذاشت به خاندان محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-رسید.
آنچه از سلاح و وسایل رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش- نزد ائمّه علیهم السّلام است
[6١٨]١-سعید سمّان گفته است: نزد حضرت صادق علیه السّلام بودم که دو مرد از زیدیه وارد شدند و به حضرت گفتند: آیا امامی واجب الاطاعه در میان شما هست؟ راوی گوید حضرت فرمود: نه. آن دو گفتند: کسان مورد اطمینانی از توبه ما خبر داده اند که همانا تو به آن فتوا داده، به آن اقرار داشته و معتقدی. و نام آنان این ها است که برایت می گوییم: فلانی و فلانی. و آنان اصحاب ورع و کوشش اند و از کسانی اند که دروغ نمی گویند. حضرت صادق علیه السّلام خشمگین شد و فرمود:
آنان را به این کار فرمان نداده ام. آن دو وقتی خشم را در چهرۀ حضرت دیدند، بیرون رفتند. آن گاه حضرت به من فرمود: آیا این دو را می شناسی؟ گفتم: بله، آن دو اهل بازار ما و از زیدیّه اند و گمان می کنند که شمشیر رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-نزد عبد اللّه حسن است. حضرت فرمود: دروغ می گویند، خدا لعنتشان کند. به خدا سوگند عبد اللّه حسن آن را نه با دو چشم و نه با یک چشم ندیده است. پدر او هم آن را ندیده است. مگر این که آن را نزد علی بن حسین علیهما السّلام دیده باشد. اگر اینان راست می گویند نشانی از دسته اش بدهند. و اثری از تیغه اش. همانا شمشیر رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-و نزد من است علم رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و زره و جوشن و کلاهخودشان نزد من است. اگر راست می گویند نشانی از زره رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش- بدهند. همانا علم ظفرمند رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله با من است. الواح موسی و عصای او نزد من است. انگشتری سلیمان داود نزد من است. تشتی که موسی با آن تقدیم قربانی می کرد نزد من است. اسمی که وقتی رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-آن را میان مسلمانان و مشرکان می نهاد، تیری از سوی مشرکان به مسلمانان نمی رسید، نزد من است. نظیر آن چه فرشتگان برای او آوردند، نزد من است. حکایت سلاح در نزد ما مانند حکایت تابوت در بنی اسراییل است. در بنی اسراییل چنان بود که تابوت بر در هر خاندانی یافت می شد، نبوّت به آنان داده شده بود. و از ما هرکه سلاح به او رسید امامت به او داده شد. پدرم زره رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-را پوشید و دامنش بر زمین خط کشید. و من آن را پوشیدم و چنان بود و شد و قائم [علیه السّلام]ما کسی است که چون آن را پوشید به اندازۀ قامتش باشد. ان شاء اللّه.
[6١٩]٢-عبد الاعلای اعین گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمود:
سلاح رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-نزد من است که کسی دربارۀ آن با من نزاع نمی کند. سپس فرمود: سلاحی است آسیب ناپذیر که اگر نزد بدترین خلق خدا نهاده شود بهترین آنان می شود. سپس فرمود: همانا این امر [امامت]به کسی می رسد که گردن ها برایش خم می شود. و چون مشیّت او درباره اش تحقّق یابد،قیام می کند. آن گاه مردم می گویند: عجب واقعه ای! و خداوند برای او دستی بر سر مردمش قرار می دهد.
[6٢٠]٣-ابو بصیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود: رسول خدا -درود خدا بر او و بر خاندانش-از وسایل، شمشیر و زره و نیزه ای کوتاه و زین اشتر و استرش شهبا را به جا گذاشت و همۀ آن ها را ارث علی ابن ابی طالب قرار داد.
[6٢١]4-فضیل یسار از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود: پدرم زره ذات الفضول رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-را پوشید، به زمین کشیده شد. و من آن را در بر کردم و بلند آمد.
[6٢٢]5-احمد ابو عبد اللّه گفت: از حضرت رضا علیه السّلام دربارۀ شمشیر رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش- «ذوالفقار» پرسیدم که از کجا آمده است؟ فرمود: جبرئیل علیه السّلام آن را از آسمان فرود آورد. که به نقره زینت شده بود و آن نزد من است.
[6٢٣]6-محمّد حکیم از ابو ابراهیم [حضرت موسای کاظم]علیه السّلام روایت کرده که فرمود: سلاح نزد ما است که آسیب ناپذیر است. اگر نزد بدترین خلق خدا نهاده شود بهترین آنان می شود. پدرم به من فرمود وقتی با زن ثقفی ازدواج کرد. روز عروسی چشمش به دیواری که برای شمشیر شکافته، سپس تزیین شده بود، افتاد و دید که بر روی آن پانزده میخ است. نگران شد و به عروس گفت:
مرا تنها بگذار که می خواهم برای حاجتی غلامان را بخوانم. آن گاه روی شکاف را باز کرد. میخی نبود که نوکش از شمشیر برنگشته باشد. هیچ کدام از آن ها به شمشیر نرسیده بود.
[6٢4]٧-حمران گفت: از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ آنچه مردم صحبت می کردند، که نامۀ مهرشده ای به امّ سلمه داده شده، پرسیدم: فرمودند: رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-وقتی درگذشت، دانش او و سلاحش و آنچه را بود علی علیه السّلام به ارث برد. سپس به حسن رسید و سپس به حسین علیهما السّلام، آن گاه که ترسیدیم بر ما غلبه کنند، آن را به امّ سلمه سپردند و پس از آن علی بن حسین علیهما السّلام آن را تحویل گرفت. راوی گوید من گفتم: بله، سپس به پدرتان رسید. سپس به شما منتهی شد و به شما رسید؟ فرمود: بله.
[6٢5]٨-عمر ابان گفت: از حضرت صادق علیه السّلام از آنچه مردم می گفتند که نامه ای مهرشده به امّ سلمه سپرده شده، پرسیدم. فرمودند: رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-وقتی درگذشت علم و سلاحش و آنچه را بود، ارث علی علیه السّلام گذاشت. سپس به حسن رسید، سپس به حسین علیهما السّلام رسید. راوی گوید، من گفتم: سپس به علی بن حسین رسید، سپس به پسرش و سپس به شما منتهی شد. حضرت فرمود: بله.
[6٢6]٩-ابان عثمان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: چون وفات حضرت رسول فرارسید، عبّاس عبد المطّلب و امیر مؤمنان علیه السّلام را خواند.
آن گاه به عبّاس فرمود: ای عموی محمّد! آیا میراث محمّد را می گیری و قرضش را پرداخته، به وعده هایش وفا می کنی؟ او نپذیرفت و گفت: ای رسول خدا! پدر و مادرم به فدایت! من پیرمردی عیالوار و ندار هستم. چه کسی توان برابری با تو دارد که با باد مسابقه می دهی [در بخشش]. حضرت لختی سر به زیر انداخت و سپس فرمود: ای عبّاس! آیا میراث محمّد را می گیری و به وعده هایش وفا کرده، قرض هایش را می پردازی؟ و او گفت: پدر و مادرم به فدایت! پیرمردی عیالوار و ندارم و تو با باد مسابقه می دهی. حضرت فرمود: هان آن را به کسی می دهم که حقّش را به انجام رساند سپس فرمود: ای علی، ای برادر محمّد! آیا به وعده های محمّد وفا می کنی و قرضش را ادا کرده، میراثش را می گیری؟و او عرض کرد: بله، پدر و مادرم به فدایت! این ها به گردن من و برای من است.
امیر مؤمنان گوید: آن گاه به او نگریستم که انگشترش را از انگشت درآورد و فرمود:
این را در حیات من به دست کن. امیر مؤمنان گوید: هنگامی که انگشتر را به دست می کردم به آن نگریستم و از همۀ آنچه حضرت به جا گذاشته بود، آن را آرزو کردم.
سپس حضرت رسول فریاد زد: ای بلال! کلاهخود و زره و پرچم و پیراهن و ذوالفقار و عمامۀ سحاب و عبای برد و شال ابرقه و عصا را برایم بیاور. امیر مؤمنان گوید: به خدا سوگند، آن را جز در آن ساعت ندیده بودم. و مقصودش ابرقه بود.
آن گاه تکّه لباسی آوردند که چشم ها را خیره می کرد و معلوم شد شال بهشتی است.
آن گاه حضرت فرمود: ای علی! این را جبرئیل برایم آورد و گفت: ای محمّد آن را در میان حلقۀ زره بگذار و کمرت را محکم ببند. سپس دو جفت نعلین عربی، که یکی وصله دار بود و جفت دیگر بی وصله، و دو پیراهن که با یکی به معراج رفته بود و با دیگری به جنگ احد، و سه عرقچین را که برای سفر، برای عیدهای فطر و قربان و جمعه ها و برای استفاده در جمع اصحابش بوده خواست. سپس فرمود: ای بلال! دو استرم شهبا و دلدل و دو شترم عضبا و قصوا و دو اسبم جناح -اسبی که برای نیازمندیهای حضرت بر در مسجد نگاه داشته می شد. تا وقتی مردی را به سوی کاری می فرستد، بر آن سوار شده، پی حاجت حضرت برود. - و حیزوم-همان اسبی که حضرت می فرمود: حیزوم به پیش. -و الاغ عفیر نام را بیاور. -آن گاه فرمود: آن ها را در حیات من دریافت کن. و امیر مؤمنان علیه السّلام گفته است: اوّلین چارپایی که مرد، عفیر بود. در ساعتی که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-درگذشت، افسارش را پاره کرده، تاخت تا به چاه بنی خطمه در قبا رسید، آن گاه خودش را در آن انداخت و همان جا گورش شد. و روایت شده که امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود: همانا این الاغ با رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله به سخن پرداخته، و آن الاغ گفته است: پدر و مادرم به فدایت. پدرم از پدرش و او از جدّش و او از پدرش نقل کرده که در کشتی با نوح بوده است. که نوح به سویش رفته، دستی به کفلش کشیده، سپس گفته است: از پشت این الاغ، الاغی می آید که سرور پیامبران و خاتمشان بر آن سوار می شود. پس خدا را سپاس که مرا آن الاغ قرار داد.
اصول کافی ج1ص507