پس آنگه نامداران را بخواندند//دگر ره در و گوهر بر فشاندند
جهان افروز رامین کرد پیمان//به سو گندى که بود آئین ایشان
که تا جانم بماند در تن من//گل خورشید رخ باشد زن من
پس آنگه نامداران را بخواندند//دگر ره در و گوهر بر فشاندند
جهان افروز رامین کرد پیمان//به سو گندى که بود آئین ایشان
که تا جانم بماند در تن من//گل خورشید رخ باشد زن من