loading...
فوج
s.m.m بازدید : 281 1395/06/09 نظرات (0)


حالات امامان علیهم السّلام از جهت سنّ


[٩٨٩]١-یزید کناسی گفت: از حضرت باقر علیه السّلام پرسیدم: آیا عیسای مریم وقتی در گهواره سخن گفت حجّت خدا بر اهل زمانش بود؟ فرمودند: آن روز پیامبر [و]حجّتی غیر مرسل بود.

مگر این سخنش را نشنیده ای وقتی که گفت: من بندۀ خدایم و او مرا پیامبر و پربرکت قرار داد هرجا که باشم و مرا تا زنده ام به نماز و زکات سفارش کرد. [مریم (١٩) :٣٠ و ٣١]من گفتم: پس در آن روز و در آن حال که در گهواره بود حجّت خدا بر زکریا بود؟ فرمودند: عیسی در آن حال نشانه ای برای مردم و رحمتی از سوی خدا برای مریم بود. وقتی سخن گفت از سوی او سخن گفت.

و پیامبر و حجّت بود بر کسی که در آن حال سخنش را می شنید. سپس خاموش شد و سخن نگفت تا دو سال بر او گذشت و زکریا پس از خاموشی عیسی، دو سال حجّت خداوند عزّتمند بر مردم بود. سپس زکریا درگذشت و پسرش یحیی که خرد و کودک بود کتاب و حکمت را به ارث برد. مگر نشنیده ای سخن آن عزّتمند را: ای یحیی! کتاب را با قوّت بگیر. و ما فرمان نبوّت را در کودکی به او دادیم.

[مریم (١٩) :١٢]آن گاه چون عیسی علیه السّلام به هفت سالگی رسید و خداوند فرازمند به او وحی فرستاد، او از نبوّت و رسالت سخن گفت و بر یحیی و همۀ مردم حجّت شد. و ای ابو خالد زمین بدون حجّتی از سوی خداوند بر مردم یک روز باقی نمی ماند، از وقتی خداوند آدم علیه السّلام را آفرید و در زمین ساکنش کرد.

من گفتم: جانم فدایت! آیا علی علیه السّلام در زندگانی رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-حجّت خدا و رسولش بر این امّت بود؟ فرمودند: بله، روزی که او را پیش مردم بالا برد و به پیشوایی منصوبش کرد و آنان را به ولایتش خوانده، به اطاعت از او فرمانشان داد.

من عرض کردم: و اطاعت از علی علیه السّلام در زندگانی رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-و پس از وفاتشان بر مردم واجب بود؟ فرمودند: بله، ولی خاموشی گزید و باوجود رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله سخن نگفت. و اطاعت رسول خدا در زندگانی او بر امّت و بر علی علیه السّلام واجب بود. و پس از وفات رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-اطاعت علی علیه السّلام از جانب خدا و رسولش بر همۀ مردم واجب بود. و علی علیه السّلام حکیمی عالم بود.

[٩٩٠]٢-صفوان یحیی گفت: من به حضرت رضا علیه السّلام عرض کردم: پیش از آن که خداوند به شما جواد علیه السّلام را ببخشد وقتی از شما [دربارۀ امام پسین] می پرسیدیم، شما می فرمودی: خداوند پسری به من ارزانی می دارد. اینک خداوند [او را]به شما ارزانی داشته و چشم ما روشن شده است.

خدا آن روز را نیاورد، اگر حادثه ای رخ داد، [آن امر]به چه کسی می رسد؟ حضرت با دست به جواد علیه السّلام اشاره کردند که در برابر ایشان ایستاده بود. من عرض کردم: جانم فدایت! این پسر سه ساله! ؟ فرمودند: این مسأله به او زیانی نمی رساند. که عیسای [مریم]علیه السّلام وقتی کمتر از سه سال داشت حجّت شد.

[٩٩١]٣-علی سیف از یکی از اصحاب روایت کرده که من به حضرت ابو جعفر دوم [جواد]علیه السّلام گفتم: مردم دربارۀ کمی سنّت سخن می گویند. حضرت فرمودند: همانا خداوند والا به داود وحی کرد که سلیمان را جانشین خود کند درحالی که او کودک بود و گوسفند می چراند.

عابدان و عالمان بنی اسرائیل آن را انکار کردند.پس خداوند به داود علیه السّلام وحی فرستاد که عصای زبان گشایان و عصای سلیمان را بگیر و در خانه ای بگذار و با انگشتری های مردم بر آن مهر بزن. چون فردا شد هر کسی که عصایش برگ و میوه آورد، او جانشین است. داود علیه السّلام به آنان گفت [که عصای سلیمان دارای این ویژگی شده است]. و آنان گفتند: ما راضی گشته، تسلیم شدیم.

[٩٩٢]4-ابو بصیر [نابینا]گفت: من درحالی که کودک پنج سالۀ نابالغی به عنوان راهنما مرا همراهی می کرد به نزد حضرت رفتم. پس حضرت به من فرمودند: شما چگونه خواهید بود وقتی امامی به سنّ این کودک بر شما حجّت آورد؟ ! [یا فرمود: امامی به سنّ او بر شما والی خواهد شد.]

[٩٩٣]5-اسماعیل بزیع گفت: از حضرتش-یعنی باقر علیه السّلام-دربارۀ چیزی از امام پرسیده، عرض کردم: آیا می شود امام پسری کمتر از هفت ساله باشد؟ فرمودند: بله، و کمتر از پنج سال هم می شود. و سهل گفته است: این حدیث را علی مهزیار در سال دویست و بیست و یک برایم گفت.

[٩٩4]6-خیرانی از پدرش روایت کرده که گفته است: من در خراسان در مقابل حضرت رضا علیه السّلام ایستاده بودم که کسی به ایشان گفت: سرورم! اگر حادثه ای رخ داد به چه کسی [رجوع کنیم]؟ فرمود: به پسرم ابو جعفر [علیه السّلام]، گویا گوینده سنّ ابو جعفر علیه السّلام را کوچک شمرد. که حضرت رضا علیه السّلام فرمود: خداوند پاک و والا عیسای مریم را در سنّی کوچک تر از آنچه ابو جعفر [علیه السّلام]دارد به عنوان رسول و پیامبر و صاحب شریعتی نو برانگیخت.

[٩٩5]٧-علی اسباط گفت: حضرت جواد علیه السّلام را دیدم که به سوی من می آمد. پس به ایشان خیره شدم و به سر و پاهایش نگاه می کردم تا در شهر [خودم]قامتش را برای اصحابمان وصف کنم. در همین احوال بودم که حضرت نشست و فرمود: ای علی! همانا خداوند در امامت به چیزی استدلال کرد که با آن دربارۀ پیامبری احتجاج کرده بود آنجا که فرمود: و ما درحالی که کودک بود به او حکمت دادیم. [مریم (١٩) :١٢]و چون به رشد رسید [یوسف (١٢) :٢٢]و به چهل سالگی رسید. [احقاف (46) :١5]پس روا است که به کودک حکمت داده شود. و روا است که بر مردی چهل ساله داده شود.

[٩٩6]٨-علی ابراهیم از پدرش روایت کرده که علی حسّان به حضرت جواد گفته است: سرورم! مردم کوچکی سنّتان را بر شما عیب می گیرند. حضرت فرمودند: و از این سخن [جز]به سخن خداوند عزّتمند عیب نمی گیرند آنجا که خداوند شکوهمند به پیامبرش-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمود: بگو این راه من است. من و کسی که از من پیروی کرده با بصیرت کامل به سوی خداوند می خوانیم. [یوسف (١٢) :١٠٨]و به خدا سوگند از او جز علی علیه السّلام پیروی نکرد درحالی که نه سال داشت و من هم نه ساله ام.

امام را جز امام علیه السّلام غسل نمی دهد


[٩٩٧]١-احمد عمر حلاّل یا کسی دیگر گفت: به حضرت رضا علیه السّلام عرض کردم: آنان با ما مجادله کرده، می گویند: امام را جز امام غسل نمی دهد. حضرت فرمودند: آنان چگونه فهمیدند که چه کسی او را غسل داده است و تو به آنان چه گفتی؟

او گوید من عرض کردم: جانم فدایت! من به آنان گفتم: اگر مولایم بگوید: او را زیر عرش پروردگارم غسل داده است راست گفته و اگر بفرماید که او را در مرزهای زمین غسل داده باز هم راست گفته است. فرمودند: چنین نیست. من عرض کردم: پس به آنان چه بگویم؟ فرمودند: به آنان بگو: من او را غسل دادم. من عرض کردم: به آنان بگویم شما او را غسل دادی؟ فرمود: بله.

[٩٩٨]٢-ابو معمّر گفت: از حضرت رضا علیه السّلام پرسیدم: آیا امام را امام غسل می دهد؟ فرمودند: سنّت موسای عمران علیه السّلام همین است.

[٩٩٩]٣-طلحه گفت: به حضرت رضا علیه السّلام گفتم: آیا امام را جز امام غسل نمی دهد؟ فرمودند: مگر نمی دانید چه کسی برای غسل او حاضر می شود؟ کسانی در نزد او حاضر می شوند که بهتر از کسانی هستند که از او نهان شده اند. کسانی که در کنار یوسف در آن چاه حاضر شدند وقتی پدر و مادرش و خانواده اش از او نهان شدند.

ولادت ائمّه علیهم السّلام


[١٠٠٠]١-ابو بصیر گفته است: ما در سالی که موسی علیه السّلام به دنیا آمد با حضرت صادق علیه السّلام حجّ کردیم. وقتی در ابواء فرود آمدیم به ما ناهار داد و ایشان وقتی به اصحابش غذا می داد خوب و بسیار می داد. وقتی داشتیم می خوردیم ناگاه فرستادۀ حمیده آمده، به حضرت عرض کرد: حمیده می گوید: من حالم دیگرگون شده و چنان شده ام که پیش از این هنگام وضع حمل چنین نمی شدم و شما به من فرمان داده اید که در این پسرتان بر شما پیشی نگیرم. پس حضرت صادق علیه السّلام برخاست و با فرستاده رفت و چون بازگشت، اصحاب به ایشان گفتند: خداوند شما را شاد کند و ما را فدایتان. با حمیده چه کردید؟

فرمودند: خداوند به او سلامتی داد و به من پسری ارزانی داشت که بهترین کسی است که خدا در آفریدگانش آفریده است. و حمیده درباره اش چیزی به من گفت که می پنداشت من آن را نمی دانم. درحالی که من به آن از او داناتر بودم. من عرض کردم: جانم به فدایت! حمیده چه چیزی درباره اش گفت؟ فرمودند: او گفت که وقتی او از بطنش افتاده دست ها را بر زمین گذاشته و سرش را به آسمان بلند کرده است. من به او گفتم که این نشانۀ رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-و نشانۀ وصی پس از او است. من عرض کردم: جانم فدایت! این نشانۀ رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-و نشانۀ وصی پس از او چیست؟ به من فرمودند: وقتی آن شب بسته شدن نطفۀ نیایم آمد، کسی برای نیای پدرم جام شربتی رقیق تر از آب و نرم تر از کره، شیرین تر از شهد و خنک تر از یخ و سفیدتر از شیر آورده، به او نوشانید و فرمان به هم بستری داد.

ایشان برخاست و هم بستر شد و نطفۀ نیایم بسته شد. و چون شب بسته شدن نطفۀ پدرم شد، کسی به نزد نیایم آمده آن را به او نوشانید، چنان که به نیای پدرم نوشاند. و مانند آنچه را به ایشان فرمان داده بود، به او فرمان داد. پس او برخاست و هم بستر شد و نطفۀ پدرم بسته شد.

و چون شب بسته شدن نطفۀ من رسید، کسی به نزد پدرم آمده، از آنچه به آنان نوشانده بود، به او نوشاند. و به آنچه آنان را فرمان داده بود، او را فرمان داد. پس او برخاسته، هم بستر شد و نطفۀ من بسته شد. و چون شب بسته شدن نطفۀ پسرم شد، کسی به نزدم آمد چنان که به نزد آنان آمده بود و با من همان کرد که با آنان کرده بود. من به علم خدایی برخاستم در حالی که خوشحال بودم از آنچه خداوند به من می بخشد.

پس هم بستر شدم و نطفۀ پسرم، همین کودک، بسته شد. متوجّه باشید که به خدا سوگند، او راهبر شما پس از من است. همانا نطفۀ امام از چیزی است که به تو گفتم. و چون نطفه در رحم به مدّت چهار ماه قرار گرفت و روح در آن دمیده شد، خداوند پاک و والا فرشتۀ حیوان نامی را می فرستد تا بر بازوی راستش بنویسد: «و کلمۀ پروردگارت به راستی و عدالت پایان گرفت. و برای کلمات او دگرگون کننده ای نیست.

که او شنوا و دانا است.» و چون از بطن مادرش فرومی آید دستانش را بر زمین گذاشته، سرش را به آسمان بلند می کند. امّا گذاشتن دستانش بر زمین برای این است که همۀ علم های فروفرستادۀ خداوند از آسمان به زمین را بگیرد. و بلند کردن سر به آسمان برای این است که منادی ای از میانۀ آسمان از افق اعلی و از جانب پروردگار عزّتمند نام او و پدرش را صدا زده، می گوید: استوار باش تا پایدار شوی.

که برای کار بزرگی تو را آفریده ام. تو برگزیدۀ من از آفریدگانم و محلّ راز و ظرف دانش و امینم بر وحی و جانشینم در زمین هستی. من برای تو و برای کسی که ولایت تو را پذیرفت رحمتم را واجب کرده، باغ هایم را بخشیده و همسایگی ام را برایش روا کردم.

سپس به عزّت و جلالم سوگند با سخت ترین عذابم کسی را می سوزانم که با تو دشمنی کند. اگرچه در دنیایم بر او از روزی گسترده ام داده باشم. وقتی آن صدا -صدای منادی-به پایان رسید، او درحالی که دستانش بر زمین و سرش به آسمان بلند است، پاسخ داده می گوید: خداوند گواهی می دهد که معبودی جز او نیست. و فرشتگان و صاحبان دانش گواهی می دهند که او برپادارندۀ عدالت است و معبودی جز او نیست.

که هم شکست ناپذیر و هم حکیم است. [آل عمران (٣) :١٨]حضرت فرمود: وقتی این را عرض کرد خداوند علم نخستین و انجامین را به او می دهد او برای دیدار با روح در شب قدر سزاوار می شود. من عرض کردم: جانم به فدایت! روح همان جبرئیل نیست؟ فرمود: روح، بزرگ تر از جبرئیل است. جبرئیل از فرشتگان است. و روح آفریده ای بزرگ تر از فرشتگان علیهم السّلام است. مگر خداوند پاک و والا نمی فرماید: فرشتگان و روح فرود می آیند. [قدر (٩٧) :4]

محمد بن یحیی با سلسله سند دیگری مانند آن را از ابو بصیر روایت کرده است.

[١٠٠١]٢-حسن راشد گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرماید: همانا خداوند پاک و والا وقتی خواست امام را بیافریند، به فرشته ای فرمان می دهد که شربت آبی از زیر عرش برگیرد و به پدر او بنوشاند. پس امام را از آن می آفریند. سپس او چهل روز و شب در بطن مادرش می ماند درحالی که صدایی نمی شنود. و پس از آن سخن ها را می شنود.

وقتی امام به دنیا آمد آن فرشته را می فرستد تا میان دو چشمش بنویسد: «و کلمۀ پروردگارت با راستی و عدالت پایان یافت و برای کلمات او دگرگون کننده ای نیست. و او شنوا و دانا است» و چون امام پیش از او درگذشت، برای او مناره ای از نور افراشته می شود تا از آن به اعمال آفریدگان بنگرد. و خداوند به این وسیله بر آفریدگانش احتجاج می کند.

[١٠٠٢]٣-یونس ظبیان گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرماید: وقتی خدای عزّتمند خواست امامی را از امام بیافریند فرشته ای را برانگیخت تا شربت آبی از زیر عرش برگرفته، سپس به امام نازل کند یا بدهد. و او آن را بنوشد. آن گاه چهل روز در رحم بماند.

و سخنی نشنود. سپس سخنان را بشنود. و چون مادرش او را بر زمین گذارد، خداوند آن فرشتۀ شربت گیرنده را به سویش می فرستد تا بر بازوی راستش بنویسد: «و کلمۀ پروردگارت به راستی و عدل پایان یافت. که دیگر کننده ای برای کلمات او نیست.» و چون برای امامت به پا خواست خداوند برای او در هر سرزمینی مناره ای برمی افرازد تا او به وسیلۀ آن به اعمال بندگان بنگرد.

[١٠٠٣]4-محمّد مروان گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرماید: همانا امام در بطن مادرش می شنود و چون به دنیا آید میان دو شانه اش نوشته شده: «و کلمۀ پروردگارت به راستی و عدالت پایان یافت. که دیگر کننده ای برای کلمات او نیست. و او شنوا و دانا است.» و چون امر [امامت]به او رسد خداوند ستونی از نور برایش می نهد تا با آن ببیند هرآنچه را اهل همۀ سرزمین ها انجام می دهند.

[١٠٠4]5-عبد اللّه بن ابراهیم جعفری گفت: از اسحاق جعفر شنیدم می گوید: من از پدرم شنیدم که می فرمود: وقتی مادران، اوصیا را حامله می شوند، به ضعفی همچون بی هوشی دچار می شوند. و روزش را در آن حال سپری می کند اگر در روز باشد و اگر شب باشد شبش را. سپس در خوابش مردی را می بیند که او را به پسری دانا و بردبار مژده می دهد. پس به این مژده شاد شده، از خواب بیدار می شود.

و از طرف راستش از گوشۀ خانه صدایی می شنود که می گوید: خیر را حامله شده، به سوی خیر رفته و خیر آوردی. مژده بر تو به پسری بردبار و دانا. و در بدن خود احساس سبکی می کند و پس از آن از پهلوها و بطنش امتناعی نمی یابد. و چون به ماه نهم رسید در خانه جنب وجوشی بسیار می شنود و چون شب به دنیاآمدنش می شود در خانه نوری برایش ظاهر می شود که جز او و پدرش کسی آن را نمی بیند.

و وقتی او را بر زمین می گذارد، به حالت نشسته می گذارد. برای او گشایش می شود تا او چهارزانو بیرون آمده پس از قرارش در زمین بچرخد و از قبله دور نیفتد و رو به آن باشد. سپس سه بار عطسه می کند در حالی که با اشارۀ انگشتش حمد می گوید. و او ناف بریده و ختنه شده بر زمین قرار می گیرد درحالی که دندان های رباعی از بالا و پایین و دو دندان نیش و دو دندان خنده دارد.

و در برابرش یک شب و روز نوری همچون شمش طلا می درخشد و از دستانش [نوری]زرین سرازیر می شود. و پیامبران نیز وقتی به دنیا می آیند چنین هستند. و اوصیا جلوه های ارزشمندی از پیامبران هستند.[١٠٠5]6-چندین نفر از یکی از اصحاب روایت کرده اند که او گفته است: دربارۀ امام صحبت نکنید که امام اگرچه در بطن مادرش باشد سخنان را می شنود.

و چون مادرش او را به زمین گذارد، فرشته میان دو چشمش می نویسد: «و کلمۀ پروردگارت به راستی و عدالت پایان یافت. که دیگر کننده ای برای کلمات او نیست. و او شنوای دانا است.» و چون برای امر [امامت]به پا می ایستد، برایش در هر سرزمینی مناره ای [غیبی]افراشته می شود تا از آن به اعمال بندگان بنگرد.

[١٠٠6]٧-محمّد بن عیسای عبید گفته است: من و ابن فضّال نشسته بودیم که یونس آمد و گفت: من به نزد حضرت ابو الحسن رضا علیه السّلام رفتم و عرض کردم: جانم به فدایت، مردم دربارۀ عمود بسیار صحبت می کنند. او گوید: حضرت به من فرمود: ای یونس! آن را چه می پنداری، آیا آن را ستونی از آهن می انگاری که برای امامت افراشته شده است؟ او گوید، من گفتم: نمی دانم. فرمودند: آن فرشته ای مأمور بر هر سرزمین است که خداوند با آن اعمال آن سرزمین را بالا می برد. راوی گوید: پس ابن فضّال برخاسته، سر او را بوسید و گفت: ای ابو محمّد خدا تو را بیامرزد. پیوسته حدیث راستین می آوری و خداوند با آن به کارمان گشایش می دهد.

[١٠٠٧]٨-زراره از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: برای امام ده نشانه است: پاکیزه و ختنه شده به دنیا می آید. و چون بر زمین قرار می گیرد، با دست هایش قرار می گیرد درحالی که صدایش را برای شهادتین بلند کرده است. جنب نمی شود. چشمانش می خوابند ولی دلش نمی خوابد. دهان درّه و کش وقوس نمی کند. و پشت سرش را می بیند چنان که پیش رویش را می بیند.

و مدفوعش همچون بوی مشک است. و زمین به پنهان کردن و فروبردنش مأمور است. و چون زره رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-را می پوشد، بر او رسا و سازگار است. و چون مردم دیگر آن را بپوشند بر بلند و کوتاه قامتش یک وجب زیاده می آید. و با او سخن گفته می شود تا عمرش به پایان رسد.

اصول کافی ج2ص...252



برچسب ها امام , غسل , تولد ,
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 2473
  • کل نظرات : 40
  • افراد آنلاین : 22
  • تعداد اعضا : 22
  • آی پی امروز : 497
  • آی پی دیروز : 250
  • بازدید امروز : 6,105
  • باردید دیروز : 1,878
  • گوگل امروز : 6
  • گوگل دیروز : 15
  • بازدید هفته : 7,983
  • بازدید ماه : 16,194
  • بازدید سال : 256,070
  • بازدید کلی : 5,869,627