/Vorood.png)
اربعين
عنوان و نام پديدآور:اربعين/ مهدي آقابابايي. موضوع: امام حسين (ع)
اربعين
بِسْمِ اللَّه الرحمن الرحيم يكي از معتقدات مردم كه همواره سنت بر آن جاري بود تذكار و تشكيل مجلس يادبود براي درگذشتگان پس از گذشت چهل روز ميباشد، روز اربعين خويشاوندان و دوستان ميّت پيرامون همديگر اجتماع ميكنند و براي بزرگداشت متوفي و طلب مغفرت خيرات و مبرّات كرده و اشعار و مراثي ميخوانند و خصوصيات اخلاقي و مزاياي اجتماعي او را بيان ميكنند و چون آدمي فراموشكار است و همواره به امور مرگ و آخرت توجهي ندارد از اين جهت تشكيل مجلس چهلم براي زندگان نيز مفيد است و آنان را به ياد مرگ مياندازد. انعقاد مجلس اربعين و گفتگوهايي كه در آن رد و بدل ميشود و خطبهها و اشعاري كه در آنجا خوانده ميشود در دلها اثر ميگذارد و مردم از اين گفتگوها و بيان فضائل اخلاقي استفاده ميكنند و آن خطبهها و اشعار و مراثي در كتابها ثبت شده و مرور تاريخ آنها را از بين نميبرد آيندگان نيز از آن استفاده ميكنند. اين سنت حسنه كه همواره جاري بوده و در مورد شخص متوفي تفاوت دارد، البته معلوم است كه متوفي اگر داراي شخصيت ممتاز باشد و فضائل و بركات داشته باشد مجلس آن هم به همان اندازه اهميت پيدا ميكند، در اين گونه مجالس به تناسب مقام از فضائل و مكارم سخن گفته ميشود و از اصلاحات جامعه و دفع مضار و مفاسد و جلب منافع گفتگو ميگردد و مردم را به طرف تهذيب نفس و كسب خيرات دعوت ميكنند. ابوذر غفاري از حضرت رسول اكرم صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم روايت ميكند كه آن جناب فرمود: زمين بر مؤمن متوفي چهل روز گريه ميكند (1) و زراره از حضرت صادق صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه نقل كرده كه آن حضرت فرمود: آسمان براي حضرت امام حسين صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه چهل روز گريه كرده و علامت اين گريه آن بود كه در اين مدت هنگام صبح آسمان خون آلود ميشد و زمين نيز چهل روز گريه كرد و آفتاب هم چهل روز كه علامت آن طوفانهاي سياه و كسوف و قرمزي در زمين و آسمان بود و نيز فرمود: ملائكه نيز چهل روز بر آن حضرت گريستند و زنان بني هاشم خضاب نكردند و روغن به سر نكشيدند و چشمها را سرمه نزدند تا آنگاه كه سر عبيدالله بن زياد را براي ما آوردند و ما همواره با چشم گريان هستيم و مصيبت حضرت امام حسين صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه را فراموش نميكنيم. (2) اين سنّت همچنان در خانوادهها برقرار است و تا مدت چهل روز يادبود متوفي در منازل هست و روز چهلم در سر قبر او اجتماع ميكنند و خويشاوندان و دوستان در آنجا گرد ميآيند، اين مطلب تنها به مسلمانان اختصاص ندارد بلكه مسيحيان هم چنين عمل را انجام ميدهند و آنها هم روز چهلم ميت در كليسا جمع ميشوند و نماز مخصوصي را ميخوانند و بار ديگر در نيمه سال و هم چنين در آخر سال اين عمل را تكرار ميكنند و يهوديان نيز پس از گذشت سي روز از فوت شخص و هم چنين بعد از گذشت نه ماه و بار ديگر و در پايان سال اول مراسم مخصوصي را برگزار ميكنند (3) اين همه تشريفات و مجالس براي اينست كه نام متوفي زنده بماند و مردم از آثار و رفتار وي درس بگيرند و متوجه آخرت گردند. كساني كه در كتب و سير تحقيق و مطالعه دارند و حالات مصلحان جامعه را مورد بررسي قرار ميدهند، مردي را كه از هر جهت شايسته تكريم و تجليل باشد و زندگي او درس و آموزنده باشد و مردم را به سعادت و فضيلت سوق دهد و از آزادي و حُرّيَّت دفاع نمايد و جان خود را در راه هدف مقدسش بدهد و جامعه را به متابعت از مقررات مذهب و اخلاق فاضله دعوت كند كسي جز حسين بن علي صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه نخواهد بود. آري حسين صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه كه در راه هدفهاي عالي به شهادت رسيد و براي بسط عدالت و تهذيب اخلاق مسلمانان جان خود را از دست داد، بسيار شايسته است كه براي او مجالس و محافل تشكيل شود و فضائل و مناقب او گفته آيد، تا مردم از مكتب آن جناب درس فداكاري بياموزند، از اين رو مردم براي آن حضرت روز اربعين مجلس تشكيل ميدهند و در كنار قبر مقدس او جمع ميشوند. در ميان مردم معمول است كه اربعين براي متوفي در سال اول تشكيل ميشود و در سالهاي بعد ديگر تكرار نميگردد، اين عمل به خاطر اينست كه در افراد معمولي و عادي چندان مزيت و رجحاني نيست كه بتوان هر سال اين كار را تكرار كرد و مجلس يادبود تشكيل داد. اما در مورد سيدالشهداء صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه اين مورد مستثني است، زيرا قيام و شهادت آن حضرت اختصاص به يك سال و چند سال ندارد و بايد تشكيل و انعقاد مجلس دربارهي آن جناب همه ساله تكرار شود تا مردم از آن واقعه و حادثه درس بگيرند و از نتايج آن قيام مقدس استفاده بكنند و از ظلم و ستم و فساد بني اميه مطلع گردند. از اين رو عادت شيعيان بر اين جاريست كه همه ساله در اربعين مجالس مصيبت و عزا براي امام حسين صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه تشكيل ميدهند و در آن فضائل و مناقب و علل قيام و فداكاري آن حضرت سخن ميگويند و شعراء مرثيه ميگويند و خطباء خطبه ميخوانند و اوضاع و احوال كربلا را تشريح ميكنند. از حضرت امام حسن عسكري صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه روايت شده كه فرمود: علامت مؤمن در پنج چيز است: 1 - 51 ركعت نماز گذاشتن كه مراد هفده ركعت فريضه و سي و چهار ركعت نافله در هر شبانه روز، 2 - زيارت اربعين كردن 3 - بِسْمِ اللَّه الرحمن الرحيم را بلند گفتن 4 - انگشتر در دست راست كردن 5 - و پيشاني بر خاك گذاشتن. (4) اين حديث ما را به روشي كه شيعيان در مورد بر پا داشتن مراسم يادبود حضرت سيدالشهداء صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه دارند راهنمايي ميكند. تشكيل مجالس و انعقاد محافل در روز اربعين از ناحيه افراديست كه به پيروي و دوستي امام حسين صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه معترف هستند و امامت آن حضرت را تصديق دارند، از اين رو در روز اربعين با خواندن اشعار و مراثي اعتقاد خود را به امامت سيدالشهداء صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه اظهار ميدارند و از مصائب و ناملايماتي كه براي آن جناب و افراد خاندانش پيش آمد گفتگو مينمايد و با آن جناب تجديد عهد ميكنند. اشخاصي كه ميخواهند در اين حديث شريف تصرف كنند و «زيارت اربعين» را حمل بر زيارت چهل نفر مؤمن بكنند، به اشتباه ميروند و سياق كلام را درك نميكنند، زيرا اگر مقصود چنين بود ميبايست جمله را بدون الف و لام اداء كند، پس زيارت الاربعين كه با الف و لام عهد بيان شده است، اين نكته را ميفهماند كه آن از علايم ايمان و دوستي با ائمه اطهار صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِم ميباشد. علامت نخستين كه خواندن 51 ركعت نماز باشد در شب معراج تشريع شد و سپس به 17 ركعت در پنج وقت منحصر گرديد و بقيه به صورت نوافل بيان شد كه در مواقع مخصوصه خوانده ميشود، در مذهب تشيع اين نوافل را بايد به ترتيب ذيل خواند: هشت ركعت قبل از ظهر و هشت ركعت قبل از نماز عصر و چهار ركعت بعد از نماز مغرب و دو ركعت بعد از نماز عشاء كه به صورت نشسته خوانده ميشود و يك ركعت محسوب ميگردد و دو ركعت قبل از نماز صبح و يازده ركعت نماز شب. اين نمازهاي واجب و مستحبي به طريق مذهب تشيّع است و اما اهل سنت در فرائض با شيعيان اتفاق دارند و ليكن در مستحبات و نوافل اختلاف پيدا كردهاند، ابن همام حنفي در فتح القدير ج 1 ص 314 گفته: دو ركعت قبل از فجر، چهار ركعت پيش از ظهر و دو ركعت بعد از آن و چهار ركعت قبل از عصر و اگر بخواهد دو ركعت هم كفايت ميكند و دو ركعت بعد از مغرب و چهار ركعت قبل از عشاء و چهار ركعت بعد از آن و دو ركعت هم ميتواند بخواند. مجموع اينها 23 ركعت ميشود، در نوافل شب اختلاف كردهاند بعضي گفتهاند: هشت ركعت، يا دو ركعت، يا سيزده ركعت و يا بيشتر مجموع نمازهاي واجب و مستحب با اين طريق 51 ركعت نيست، بنا بر اين نماز هَاي 51 ركعت در شبانه روز از مختصات اماميه است. دوم از علامتهاي مؤمن بلند گفتن بِسْمِ اللَّه در نماز است، كه اين از مختصات مذهب تشيّع است و در نمازهاي جهريه تسميه را واجب ميدانند و در نمازهاي اخفاتي مانند ظهر و عصر مستحب است، دليل آنها در اين مورد اخبار و رواياتيست كه از ائمه اطهار صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِم رسيده است. فخرالدين رازي گويد: شيعيان عقيده دارند كه جهر به تسميه در نمازها واجب است و ليكن فقهاء با اين عمل مخالفت كردهاند و به تواتر ثابت شده است كه حضرت علي بن ابيطالب صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه بِسْمِ اللَّه را در نماز با صداي بلند ميخوانده و هر كس در اعمال خود به علي اقتداء كند هدايت ميگردد، دليل بر گفتار حديثيست كه از حضرت رسول صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم رسيده كه فرمود: خداوندا حق را با علي قرار بده، هر جا كه رفت حق هم به دنبال او برود. (5) آلوسي از اين كلام فخرالدين رازي ناراحت شده و بر وي اعتراض كرده كه همه اخبار متواتره از علي درست نيست و اعتقاد به اين موضوع كفر است و ما به بعضي از اين اخبار ايمان داريم و بعضي را هم قبول نداريم و البته گفتار او در اين كه هر كس از علي پيروي كند هدايت ميگردد درست است و اين در صورتيست كه صدور اين روايت از علي مسلم باشد و اگر ثابت نشد قابل قبول نيست. (6) البته شيعيان به اين سخنان آلوسي توجهي نخواهند كرد، شيعيان اميرالمؤمنين صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه در طريق محبت و ولايت استوار هستند و با فرمايشي كه حضرت رسول صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم دربارهي آن جناب فرموده: اي علي خداوند را جز تو و من كس ديگر نشناخته و مرا و تو را هم جز خداوند ديگري نشناخته است و تو را هم جز خداوند و من ديگري نشناخته. (7) اهوي علياً و ايماني محبته كم مشرك ذمه من سيفه و كفي ان كنت و يحك لم تسمع مناقبه فاسمعه هل اتي يا ذالغبي و كفي (8) سوم از علامت مؤمن كه در حديث ذكر شده انگشتر در دست راست كردن است، اين سنّت از مختصات اماميه است و دليل آنها رواياتيست كه از ائمه اطهار صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِم رسيده و ليكن گروهي از اهل سنت با اين عمل مخالفت كردهاند. ابن حجاج مالكي گويد: در سنت وارد شده كه هر چيز كثيف را با دست چپ بايد گرفت و هر چيز پاك را با دست راست، براي همين جهت مستحب است كه انگشتر را در دست چپ قرار داد و انگشتر را با دست راست در دست چپ بايد قرار داد. (9) ابن حجر گويد: مالك انگشتر در دست راست را مكروه ميدانست و ميگفت: بايد در دست چپ باشد. (10) و شيخ اسماعيل بروسوي در عقدالدرر گفته: اصل در اين بود كه انگشتر در دست راست باشد و ليكن چون شعار اهل بدعت و ستمگران در اين بود از اين رو سنت بر اين جاري شد كه انگشتر در دست چپ قرار گيرد (11) (12) چهارم از علائم ايمان جبين بر خاك نهادن است. اگر مقصود از جبين صورت باشد همانطور كه صاحب حدائق شيخ يوسف بحراني گفته است و او مدعيست كه در لسان اهل بيت صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِم جبين در صورت استعمال شده است همانطور كه در حديث تيمم وارد شده. بنا بر اين مقصود از حديث اينست كه در مسجد بايد صورت انسان بر زمين قرار گيرد و اهل سنت اين را لازم نميدانند، ابوحنيفه و مالك و احمد در يكي از اقوال خود گفتهاند: كه سجده بر طرف عمامه (13) و يا جامه و هر لباس (14) جايز است و نيز حنفيه عقيده دارند كه سجده بر كف دست هم جايز است و لكن كراهت دارد. (15) و هم چنين تجويز كردهاند كه سجده بر گندم و جو و بر تختي كه روي آن نشسته و بر پشت يك نماز گزار كه در مقابل او نماز ميخواند. (16) و اگر چنانچه مقصود از جبين خود پيشاني ميباشد در اين جا معني ارشادي دارد و مقصود اينست كه در سجدهي شكر پيشاني بر خاك نهادن مستحب است و گويا اين عمل براي اظهار تواضع و فروتني در برابر خداوند است و صاحب مدارك از اين حديث چنين استنباط كرده است كه هر دو طرف صورت را در هنگام سجده بر خاك بگذارد و سيد بحرالعلوم در منظومهي خود گفته: و الخد اولي و به النص جلي و في الجبين قد أتي محتملا يعني: در سجدهي شكر گونه را بر خاك گذاشتن او ليست و در اين مورد نص صريح وارد شده است و در مورد شقيقه هم احتمال استحباب وجود دارد. در روايات وارد شده است كه بر خاك گذاشتن هر دو طرف صورت در سجدهي شكر مستحب است. (17) و موسي بن عمران صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه در مناجات خود بدين وسيله مقرب درگاه خداوند گرديد. (18) اماميه در تعفير جبين (گذاشتن گونهها بر سجدهگاه) به هر دو معني كه گفته شد پيشاني يا صورت عمل ميكنند و در اين مورد خلافي ندارند و ليكن اهل سنت خود را ملتزم به تعفير نميدانند چه در نماز و چه در سجده شكر، نخعي و مالك و ابوحنيفه سجده شكر را مكروه دانسته و ليكن بعضي از حنابله (19) و شافعيان در هنگام رفع گرفتاري و يا رسيدن به يك موفقيت جايز ميدانند. (20) از مطالبي كه نقل كرديم روشن شد كه اين امور چهارگانه از علائم ايمان است و زيارت اربعين يكي از آن موارد ميباشد. مقصود از زيارت اربعين اينست كه دوستان اهل بيت صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِم در كنار قبر حضرت سيدالشهداء صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه اجتماع كنند و با تشكيل مجالس عزا با آن حضرت تجديد عهد نمايد و از ستمي كه بر آن جناب و اهل بيتش وارد شد گفتگو نمايند و از اين جهت حضور در كربلا روز اربعين از علائم ايمان شمرده شده است. شگفتي از اينجاست كه گروهي در اين حديث تصرف كرده و گفتهاند: كه مقصود از زيارت اربعين، زيارت 40 نفر مؤمن است در صورتي كه در اين حديث از مؤمن ذكري نشده و قرينهاي هم كه مؤيّد اين نظريه باشد در دست نيست. زيارت چهل نفر مؤمن در اسلام تاكيد شده و شيعيان و اهل سنت آن را از علائم ايمان ميدانند و اين اختصاص به اهل ايمان ندارد تا از همديگر تميز داده شوند. آري تنها زيارت اربعين سيدالشهداء صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه است كه مؤمن خالص را از ديگران تميز ميدهد و دوستان اهل بيت را از غير آنان جدا ميكند، اين افراد با اشتياق زيارت امام حسين صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه در حائر مقدس جمع ميشوند و خود را جزء پيروان دوستان آن حضرت قرار ميدهند و با اين عمل خود اقدام شهداي كربلا را تأييد ميكنند. دليل بر اين كه مقصود از زيارت اربعين زيارت حضرت سيدالشهداء صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه در روز بيستم ماه صفر است توجه علماء اعلام به زيارت اربعين امام حسين صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه ميباشد. شيخ طوسي در تهذيب ج 2 ص 117 باب فصل زيارت امام حسين صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه پس از فضيلت زيارات مطلقهي زيارات مختصه را ذكر كرده كه يكي از آن زيارات مخصوصه زيارت روز اربعين است و در مِصْبَاح الْمُتَهَجِّد نيز همين را ذكر نموده است و سپس گفته: در روز بيستم ماه صفر خاندان امام حسين صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه از شام به طرف مدينه حركت كردند و جابر بن عبدالله انصاري در اين روز وارد كربلا شد و سيدالشهداء صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه را زيارت كرد و او اولين فردي بود كه در روز اربعين سيدالشهداء صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه را زيارت كرد. و از حضرت امام حسن عسكري صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه نيز وارد شده كه علامت مؤمن پنج چيز است تا آخر حديث كه ذكر شد. علامه حلّي در منتهي الارب كتاب زيارات گفته: مستحب است زيارت امام حسين صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه در روز بيستم صفر و شيخ طوسي را از امام حسن عسكري صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه روايت كرده كه علامت مؤمن پنج چيز است تا آخر حديث و سيد رضي الدين ابن طاووس نيز گويد: زيارت امام حسين صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه در روز بيستم صفر مستحب است و جد ما شيخ ابوجعفر از امام عسكري صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه روايت كرده كه علامت مؤمن پنج چيز است تا آخر حديث. علامه مجلسي در كتاب مزار بحارالانوار و شيخ يوسف بحراني در حدائق و شيخ عباس قمي در مفاتيح زيارت اربعين را ذكر كردهاند و حديث حضرت عسكري صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه را به زيارت اربعين امام حسين صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه ارتباط دادهاند و همچنين شيخ مفيد در مسارّالشيعه و علامه حلي در تذكره و تحرير و ملامحسن فيض در تقويم المحسنين استحباب زيارت روز اربعين را ذكر كردهاند و تفسير شيخ بهايي در توضيح المقاصد كه زيارت اربعين را بر روز نوزدهم ماه صفر مقرر كرده خلاف متعارف است، شيخ بهاء الدين اربعين را از روز دهم محرم حساب ميكند (21)
آمدن جابر به كربلا در روز اربعين
شيخ جليل القدر عمادالدين أبي جعفر محمد بن أبي القاسم طبري مسنداً از عَطِيَّة بن سعد روايت كرده است كه گفت: با جابر بن عبدالله انصاري به جهت زيارت قبر امام حسين صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه بيرون رفتيم. چون به كربلا وارد شديم، جابر نزديك فرات رفت و غسل كرد، جامهاي را لنگ خود نمود و جامهي ديگر را بر دوش افكند، پس بستهاي كه در آن سعد (گياه خوشبوئي) بود گشود و از آن بر بدن خود پاشيد و به جانب قبر روان شد. گامي برنميداشت مگر با ذكر خدا تا نزديك قبر رسيد. به من گفت: دست مرا بر قبر بگذار. من دست او را بر قبر گذاشتم. چون دستش به قبر رسيد بيهوش بر روي قبر افتاد. آب به رويش پاشيدم تا به هوش آمد و سه بار گفت: يا حسين ( آنگاه امام حسين صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه را مخاطب قرار داده، عرض كرد:) «حبيب لا يجيب حبيبه!» «آيا دوست جواب دوست خود را نميدهد!». بعد با خود گفت: كجا تواني جواب دهي و حال آنكه رگهاي گردن تو را بريدهاند و ما بين سر و بدن تو جدايي افتاده است. شهادت ميدهم كه تو فرزند خاتم أنبياء، فرزند سيد المؤمنين هستي، فرزند كسي هستي كه ملازم تقوي، سَليل هدايت بود، پنجمين اصحاب كساء، پسر سيد نقباء، فرزند فاطمه زهراء سيد و سرور زنان و چگونه چنين نباشي و حال آنكه دست سيدالمرسلين تو را پرورش داده، در آغوش متقين پرورش يافتي، از پستان ايمان شير خوردي و با اسلام از شير گرفته شدي و در حيات و ممات پاكيزه بودي. همانا دلهاي مؤمنين در فراقت غمين است، با اين كه در نيكويي حال تو شكي نيست پس سلام و خشنودي خدا بر تو باد و همانا شهادت ميدهم كه تو بر شيوهي برادرت يحيي بن زكريا گذشتي … بعد جابر به ديگر شهداء سلام داد و گفت: «السَّلَامُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا الْأَرْوَاحُ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَاءِ الْحُسَيْنِ وَ أَنَاخَتْ بِرَحْلِه …». سپس فرمود: سوگند به آنكه محمد صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم را به حق مبعوث كرد، ما هم در مقام و مرتبت شما شريك هستيم. عَطِيَّة به جابر عرض كرد: چگونه ما با ايشان شركت كرديم و حال آنكه ما بياباني نپيموديم و كوهي بالا نرفتيم و شمشيري نزديم، اما اين گروه مابين سر و بدنشان جدايي افتاده و اولادشان يتيم و زن انسان بيوه گشته اند! جابر گفت: اي عَطِيَّة، از حبيب خود رسول خدا صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم شنيدم كه ميفرمود: «مَنْ أَحَبَّ قَوْماً حُشِرَ مَعَهُمْ وَ مَنْ أَحَبَّ عَمَلَ قَوْمٍ أُشْرِكَ فِي عَمَلِهِم» «هر كس گروهي را دوست داشته باشد با آنها محشور شود و هر كس عمل قومي را دوست داشته باشد در آن شريك شود». سوگند به خداوند كه محمد صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم را به حق به پيامبري مبعوث كرد كه نيت من و اصحابم بر آن چيزيست كه حضرت حسين صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه و ياران او بود. پس جابر گفت: مرا به كوفه ببر. عَطِيَّة گويد: چون اندكي راه رفتيم فرمود: اي عَطِيَّة آيا تو را وصيت نكنم در حالي كه گمان ندارم بعد از اين سفر ديگر تو را ملاقات كنم؟ (عرض كردم: بفرماييد فرمود:) «أَحِبَّ مُحِبَّ آلِ مُحَمَّدٍ مَا أَحَبَّهُمْ وَ أَبْغِضْ مُبْغِضَ آلِ مُحَمَّدٍ مَا أَبْغَضَهُمْ وَ إِنْ كَانَ صَوَّاماً قَوَّاماً وَ ارْفُقْ بِمُحِبِّ آلِ مُحَمَّدٍ فَإِنَّهُ إِنْ تَزِلَّ لَهُمْ قَدَمٌ بِكَثْرَةِ ذُنُوبِهِمْ ثَبَتَتْ لَهُمْ أُخْرَي بِمَحَبَّتِهِمْ فَإِنَّ مُحِبَّهُمْ يَعُودُ إِلَي الْجَنَّةِ وَ مُبْغِضَهُمْ يَعُودُ إِلَي النَّار» «دوستان آل محمد را دوست بدار مادامي كه ايشان را دوست ميدارند و دشمنان آل محمد را دشمن بدار مادامي كه دشمن ايشان هستند، اگر چه فراوان روزه بگيرند و نماز بگذارند و با دوست (محمد و آل محمد مدارا كن، چون اگر پايي از ايشان در اثر زيادي گناه بلغزد پاي دگرش به خاطر دوستي ايشان استوار و ثابت بماند همانا دوست ايشان به بهشت و دشمن ايشان به دوزخ بازگردد.» (22)
بيان شخصيت جابر
كشي نقل كرده است كه او از نخستين كساني بود كه به سوي اميرمؤمنان صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه بازگشت (23) او آخرين باقيماندهي اصحاب رسول خدا صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم بود. او به طور كامل به اهل بيت پيوسته بود. در مسجد مينشست و در حالي كه عمامهي سياه به سربسته بود صدا ميزد: «اي شكافندهي دانش»، (24) او عصا زنان در كوچههاي مدينه ميگشت و ميگفت: «علي صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه بهترين انسانهاست» (25) و چون پيرمردي كهنسال بود، حجاج كاري به او نداشت». (26) محدث نوري گويد: «و از نخستين كساني است كه پيش از همه به حضرت اميرمؤمنان علي صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه پيوستند. او حامل سلام رسول خدا صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم به شكافنده علوم اولين و آخرين است. او نخستين كسي بود كه در روز اربعين به زيارت ابا عبدالله صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه رفت. سند اخبار لوح آسماني، كه اخباري از خداي پروردگار جهانيان بر خلافت امامان هدايت در آن درج است، به او ختم ميشود. از ميان همهي صحابه تنها او موفق شد آن لوح را كه نزد حضرت فاطمه صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهَا بود، ببينند. علاوه بر اين نيز او مناقب و فضايل بيشماري دارد» (27) محدث قمي از او چنين ياد ميكند: «او صحابي جليل القدريست كه ارتباط او با اهل بيت صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِم و منزلت والاي او مشهورتر از آن است كه ذكر گردد. در سال 78 ه. ق درگذشت و رواياتي كه نشانگر فضايل او هست بسيار فراوان ميباشد». آنگاه پس از ذكر برخي از آنها ميگويد: «از اسدالغابه» نقل شده است كه او دربارهي جابر گفت: وي در هجده جنگ با پيامبر صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم شركت جست و در جنگ صفين با علي صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه همراه بود. او در پايان عمر كور شد … او آخرين تن از كساني است كه در عقبه شركت داشت و در مدينه از دنيا رفت. تا آن جا كه ميگويد: او حديث فراوان به ياد داشت و حافظ سنتهاي [رسول خدا صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ] بود. شيخ (ره) گفت: او در بدر و هيجده غزوه با رسول خدا صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم شركت داشت و اين مطابق قول جابر است كه گفت: در نوزده جنگ شركت داشتم و الله العالم». (28) حضرت آيت الله العظمي خويي نوشته است كه: او در بدر و هجده غزوه همراه پيامبر صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم شركت داشت. از اصحاب رسول خدا صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم، اصحاب برگزيدهي علي صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه و اعضاي شُرْطَة الْخَمِيس آن حضرت و اصحاب حسن، حسين، سجاد و باقر صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِم و مردي بلند مرتبه بود. مرحوم كليني از امام باقر صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه نقل كرده است كه فرمود: «و جابر دروغ نگفت (29).» (30) در جنگ جمل، نهروان و صفين از ياران اميرمؤمنان صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه بود و در يكي از جنگها چشمش آسيب ديد و از كار افتاد. جابر بن عبدالله انصاري 94 سال عمر كرد. جابر در جنگ بدر شركت داشت و در جنگ «اُحُد» پدرش (عبدالله) وي را سرپرست هفت خواهرش نمود و خود به جنگ رفت و به شهادت رسيد ولي در ادامه آن، يعني در جنگ «حَمْراءُ الأسد» جابر شركت جست و در سال بعد هم در جنگ ذَات الرِّقَاع حضور يافت. در اين جنگ بود كه پيامبر صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم از او پرسيد: آيا ازدواج كردهاي؟ جابر پاسخ داد: آري، فرمود: با چه كسي؟ جابر جواب داد: با فلان زن. رسول الله صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم فرمود: چرا با دختري ازدواج نكردي؟ گفت: پدرم شهيد شد و هفت خواهرم زير نظر من زندگي ميكنند، از اين رو با كسي ازدواج كردم كه سمت مادري داشته باشد. پيامبر صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم در حق او دعا كرد. او در جنگ خندق همراه علي بن ابيطالب صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه مقابل عمرو بن عبدوَد حاضر شد. در روز عاشورا امام حسين صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه از لشكر عُمَر بِن سَعْد خواست تا از جابر بن عبدالله انصاري حقانيت او را جويا شوند. روزي امام سجاد صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه همراه امام باقر صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه به عيادت جابر رفتند. امام صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه به فرزندش فرمود: سر عموي خود را ببوس جابر كه نابينا بود پرسيد: اين جوان كيست؟ گفتند: او محمد بن علي (امام باقر صلوات الله عليه) است. جابر به ياد پيامبر خدا صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم افتاد و سلام آن حضرت را به محمد بن علي صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِم ا ابلاغ كرد. جابر كه با عطيّه عوفي يكي از دانشمندان روزگارش، خود را در روز اربعين به كربلا رسانيدند، در شط فرات غسل كرد، با دو پارچه مانند حاجيان مُحْرم شد، با سر و پاي برهنه، با دلي پر از غم و اندوه به زيارت قبر محبوب خود، حسين صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه مشرّف شدند. در آن هنگام، ورود كارواني نظر آنان را به خود جلب كرد. جابر به غلامش گفت: اينان كيستند؟ اگر از كارگزاران يزيدند، خودمان را پنهان كنيم و اگر زين العابدين صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه و همراهان او هستند، تو را در راه خدا آزاد ميكنم. غلام رفت و برگشت و گفت: زين العابدين صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه همراه با عمهها و خواهران و همراهانند. آنان هنگامي كه نزديك شدند، جابر با سر و پاي برهنه از آنان استقبال كرد و همگي گريستند. صداي شيون بلند شد. جابر خود را روي قدمهاي امام سجاد صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه انداخت و ميبوسيد و تسليت ميگفت؛ امام صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه پرسيد: «أَنْتَ جابِر؟» جابر پاسخ داد: «اَنَا جابِر». امام صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه سپس فرمود: «اي جابر، اين جا پدرم به قتل رسيد. اين جا جوانان ما را سر بريدند. اين جا خيمههاي ما را به آتش كشيدند، از اين جا زنان ما را به اسيري بردند». (31) (امام سجاد صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه در كربلا براي جابر و همراهانش، روضه خواند).
عَطِيَّة كيست (عَطِيَّة عوفي الگوي مقاومت)
ولادت
با طلوع خورشيد حكومت علوي در كوفه غنچه اي شكوفا شد تا تماشاگر آفتاب امامت باشد. گرچه تاريخ دقيق اين واقعه مشخص نيست؛ ولي ميتوان گفت: در سالهاي 36 - 40 قمري، روزي سعد بن جُنَادَة به آستان حضرت علي صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه شرفياب شد، ولادت فرزندش را به عرض حضرت رساند و تقاضاي نامگذاري كرد. حضرت نوزاد را در آغوش گرفت و فرمود: «هَذَا عَطِيَّةُ اللَّهِ» اين نوزاد عطا و موهبت الهي است. (32) حضرت علي صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه بعد از مراسم نامگذاري، براي عَطِيَّة صد درهم حقوق ماهانه تعيين فرمود و پدرش با دريافت حقوق براي كودك غذا تهيه كرد. (33)
خاندان عَطِيَّة
عَطِيَّة عوفي در يكي از خاندانهاي معروف عرب كه از طايفه بِكَالِي بود چشم به گيتي گشود. بِكَالِي تيرهاي از قبيله بنيعوف بن إِمْرُؤُ الْقَيْس شمرده ميشد و در بين قبايل عرب شأن و منزلتي خاص داشت. چون عَطِيَّة از قبيله بنيعوف بود به او عَطِيَّة عوفي ميگويند. (34) گويا مادرش در شمار اسراي آزاد شده رومي جاي داشت و همسر سعد شمرده ميشد (35)
مقام علمي عَطِيَّة
عَطِيَّة، از نظر طبقات رجالي، در گروه تابعين جاي دارد يعني از طبقهايست كه پيامبر اكرم صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم را نديده و بدون واسطه سخني از وي نقل نكرده است. او از اصحاب حضرت علي صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه و امامان بعد از او تا امام محمد باقر صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه به شمار ميآيد. (36) عَطِيَّة از دانشمندان بزرگ و اسلام شناس عصر خويش شمرده ميشد و از چنان مقام علمي برخوردار بود كه حتي دانشمندان اهل سنت نيز او را مورد اعتماد ميدانستند و دانش تفسيري و حديثياش را تأييد ميكردند (37)
اساتيد و شاگردان عَطِيَّة
عَطِيَّة استاداني برجسته داشت كه در اسلام و تشيع از جايگاهي والا برخوردار بودند. كتاب «تهذيب التهذيب» نام هشت تن از استادان وي را بر ميشمارد. كتاب «طبقات» شش تن از استادانش را معرفي كرده و از ديگران نام نبرده عبدالله بن عباس و جابر بن عبدالله انصاري از معروفترين استادان او شمرده ميشوند. (38) اين شخصيت علمي شاگردان بسياري تربيت كرد. كتاب «تهذيب التهذيب» نام شانزده تن از آنها را ثبت كرده است. اعمش و پسران عَطِيَّة (حسن و عمر و علي) در اين گروه جاي دارند. (39) علي بن عَطِيَّة از اصحاب امام صادق صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه نيز به شمار ميآيد. (40)
آثار علمي
1 - تفسير قرآن عَطِيَّة دست پرورده استادي بزرگ چون ابن عباس بود و پنج جلد تفسير قرآن نگاشت. (41) دانشمندان اهل تسنن از اين تفسير بهرههاي فراوان بردهاند. آثار عَطِيَّة نزد علماي اهل سنت معتبر است (42) و بزرگاني چون طبري، خطيب بغدادي از آثار اين دانشور بزرگ بهره فراوان بردند. (43) عشق عَطِيَّة به علوم قرآني و انس وي با قرآن به اندازهاي بود كه خودش ميگويد: من سه دوره تفسير كامل قرآن را نزد ابن عباس آموختم و قرآن را نيز هفتاد بار در كنارش خواندم. (44) 2 - دومين اثر جاودان عَطِيَّة خطبه فدك حضرت زهرا صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهَا است. حضرت اين خطبه را در مسجد النبي ايراد فرمود. عَطِيَّة آن را براي عبدالله ابن حسن مثني، پسر امام حسن مجتبي صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه نقل كرد و در تاريخ به يادگار نهاد. (45) 3 - زيارت اربعين يادگار جاودان ديگر عَطِيَّة زيارت گرانقدر و با عظمت اربعين اباعبدالله الحسين صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه است. او همراه جابر بن عبدالله انصاري، صحابي بزرگ پيامبر اكرم صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم در اربعين شهادت امام حسين صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه كنار تربت مطهر آن حضرت حضور يافت اشك ماتم ريخت و نامش را به عنوان نخستين زائر كوي حسين جاودانه ساخت. (46) جايگاه زيارت اربعين چنان والاست كه امام حسن عسكري صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه فرمود: يكي از علامتهاي مؤمن زيارت اربعين سيدالشهدا است. (47)
ابعاد شخصيت سياسي عَطِيَّة
زبان گوياي ولايت علوي عَطِيَّة، كه پرورش يافته مكتب تشيع راستين بود، آموختههايش را با زباني گويا براي جامعه اسلامِي و تاريخ بيان كرد و به يادگار گذاشت. آن بزرگوار به شيوهاي زيبا به دفاع از حريم ولايت علوي پرداخت. بدين جهت نامش در سند بسياري از رواياتي كه منزلت و فضايل حضرت علي صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه را بيان ميكند، ديده ميشود. (48) عَطِيَّة از كساني است كه حديث غدير خم را به دورترين نقاط بلاد اسلامي رساند. پيامبر اكرم صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم در حجه الوداع در غدير خم دست حضرت علي صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه را گرفت و به مردم فرمود: اي مردم، آيا نميدانيد كه من از خود مؤمنين به آنها سزاوارترم؟ گفتند: آري، يا رسول الله. سپس فرمود: «من كنت مولاه فهذا علي مولاه» (49) عَطِيَّة در باره شأن نزول آيه شريف (يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّك) (50) ميگويد: «نزلت هذه الآيه علي رسول الله صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم في علي بن ابي طالب صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه (51) اين آيه در منزلت حضرت علي ابن ابيطالب صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه نازل شد. بيان چنين احاديثي دربارهي شخصيت حضرت، در زماني كه آشكارا بدان بزرگوار ناسزا ميگفتند، داراي ارزشي والا بود زيرا درباريان آگاه و مردم نا آگاه دشنام دادن بدان حضرت در هر قنوت و خطبه را از فرايض مسلمانان ميدانستند. در چنين فضاي آشوب زده اي، عَطِيَّة به افشاگري پرداخت و با نقل فضايل علي صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه كوشيد ولايت را در جامعه تثبيت كند. 2 - زيارت اربعين و اقدامي انقلابي زيارت اربعين عَطِيَّة و جابر بن عبد الله در آن زمان حساس از بعد سياسي اهميت بسيار دارد. (52) زماني كه يزيد بن معاويه ريختن خون سيدالشهداء و اصحابش را افتخار ميدانست و شيعيان آن حضرت در خفقان شديد به سر ميبردند، بازمانده ياران پيامبر اكرم صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم به زيارت تربت امام صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه شتافت. او در واقع فرستاده خاتم المرسلين به شمار ميآمد؛ زيرا رسول خدا به وي وصيت كرده بود «يا جابر زر قبر الحسين فان زيارته تعدل مئه حجه» (53) اي جابر، قبر فرزندم حسين را زيارت كن. چون ثواب زيارتش با ثواب صد حج برابر است. جابر بعد از شهادت امام حسين صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه و يارانش از اين فاجعه تاريخي آگاه شده، با چشمان نابينا و دلي روشن و ضميري پاك راه كوفه پيش گرفت و خود را به دست پرورده مكتب علوي يعني عَطِيَّة عوفي رساند. اين دو بزرگمرد در اربعين شهادت اباعبدالله الحسين صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه و اصحابش در سرزمين مقدس كربلا حضور يافتند و اين افتخار را به دست آوردند كه از اولين زائران حرم حسيني شوند. (54) آنچه به زيارت اربعين جلوهاي خاص از شهامت و شجاعت ميدهد حركت قهرمانانه اين دو زائر در آن موقعيت حساس است؛ زيرا بعد از شهادت امام حسين صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه يزيد كسي را مانع ظلم و فساد خود نميديد و تمام سعي خودش را به كار برد تا با خفه كردن صداي هر مخالفي قيام عاشورا را امري عادي و غير الهي جلوه دهد. بدين سبب، نگرش جامعه به نهضت امام حسين صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه در ابتدا نگرشي همراه با بيتفاوتي گاه اعتراض آميز بود. در آن موقعيت، حركت جابر از مدينه و عَطِيَّة از كوفه براي زيارت سيدالشهدا تأييدي بر قيام آن حضرت بود. (55) به ويژه اين كه اين زيارت با رسيدن بانوان اهل بيت و اسراء از شام و بر پايي سه روز سوگواري براي سالار شهيدان و يارانش مقارن بود. (56) اين حركت انقلابي به شعلهور شدن نهضت حسيني و افشاي جنايات دژخيمان بني اميه انجاميد و عَطِيَّة و جابر از بنيانگذاران قيامهايي شدند كه در دفاع از قيام كربلا به وسيله توابين و ديگران شكل گرفت.
مقاومت عَطِيَّة
عَطِيَّة چون پرستويي عاشق و بلبلي نغمه سرا در هر كوي و برزن ترانه عشق علي ميخواند و لحظهاي آرام نميگرفت. هيچ تازيانهاي نتوانست نداي اين فريادگر عرفان و عدالت را خاموش سازد. تاريخ هرگز مبارزه سياسي اين دانشمند بزرگ را از ياد نميبرد. مبارزه سياسي عَطِيَّة عوفي در زمان حكومت جبار عبدالملك مروان، پنجمين خليفه اموي، در مقابل حجاج بن يوسف ثقفي كه دستانش به خون شيعيان علوي آغشته بود، همچنان جاودانه ماند. در زمان فرمانروايي اين ستمگر اموي در كوفه قيامهاي متعددي شكل گرفت كه يكي از آنها قيام عبد الرحمن بن محمد بن اشعث در سال 80 ه. ق بود. اين نهضت از خراسان آغاز شد. عبد الرحمن، بعد از چندين بار درگيري با لشكر حجاج، سر انجام در سال 83 در بصره دستگير شد. نكته جالب توجه در اين قيام آن است كه عدهاي از بزرگان و دانشمندان شيعه و قاريان عراق مانند سعيد بن جبير و ابراهيم نخعي و عَطِيَّة عوفي، در ركاب عبد الرحمن بودند. وقتي عبد الرحمن شكست خورد، عَطِيَّة به سمت فارس گريخت. حجاج در فرماني، محمد بن قاسم ثقفي به فرماندار فارس نوشت عَطِيَّة را دستگير كرده، او را وادار سازد به حضرت علي صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه ناسزا بگويد و اگر امتناع ورزيد چهارصد تازيانه بر وي زده، موي سر و محاسنش را بتراشند. فرماندار فارس عَطِيَّة را فرا خواند و فرمان حجاج را برايش خواند، عَطِيَّة زير بار چنين ننگي نرفت؛ با كمال شهامت چون كوهي استوار ماند و سختترين شكنجهها و تازيانههاي امويان را تحمل كرد. اين تابعي قهرمان مدتي در فارس اقامت گزيد و چون قتيبه بن مسلم بر مسند استانداري خراسان جاي گرفت به آنجا رفت و چندي در آن ديار به سر برد. سر انجام وقتي فرمانروايي عراق در دست عُمَرَ بْنَ هُبَيْرَة قرار گرفت، عَطِيَّة نامهاي به وي نوشت و خواستار پناهندگي و بازگشت به كوفه شد. عُمَرَ بْنَ هُبَيْرَة اجازه داد و عَطِيَّة به كوفه باز گشت. اين ياور مخلص اهل بيت صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِم در سال 111 هجري قمري به سراي جاودانگي شتافت. (57)
زيارت اربعين
كيفيّت زيارت حضرت امام حسين صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه در اين روز به دو نحو رسيده يكي زيارتيست كه شيخ در تهذيب و مصباح روايت كرده از صفوان جمّال كه گفت فرمود به من مولايم حضرت صادق صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه در زيارت اربعين كه زيارت ميكني در هنگامي كه روز بلند شده باشد و ميگويي: اَلسَّلامُ عَلي وَلِيِّ اللَّهِ وَ حَبيبِهِ، اَلسَّلامُ عَلي خَليلِ اللَّهِ وَ نَجيبِهِ، سلام بر ولي خدا و دوست او، سلام بر خليل خدا و بنده نجيب او اَلسَّلامُ عَلي صَفِيِّ اللَّهِ وَ ابْنِ صَفِيِّهِ، اَلسَّلامُ عَليَ الْحُسَيْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهيدِ، سلام بر بندهي برگزيده خدا و فرزند برگزيدهاش سلام بر حسين مظلوم و شهيد اَلسَّلامُ علي اَسيرِ الْكُرُباتِ وَ قَتيلِ الْعَبَراتِ، اَللّهُمَّ اِنّي اَشْهَدُ اَنَّهُ وَلِيُّكَ وَ ابْنُ وَلِيِّكَ، سلام بر آن بزرگواري كه به گرفتاريها اسير بود و كشته اشكِ روان گرديد خدايا من به راستي گواهي دهم كه آن حضرت ولي (و نماينده) تو و فرزند ولي تو بود وَ صَفِيُّكَ وَ ابْنُ صَفِيِّكَ، الْف آئِزُ بِكَرامَتِكَ، اَكْرَمْتَهُ بِالشَّهادَهِ وَ حَبَوْتَهُ بِالسَّعادَهِ، و برگزيدهات و فرزند برگزيدهات بود كه كامياب شد به بزرگداشت تو، گراميش كردي به وسيله شهادت و مخصوصش داشتي به سعادت وَ اَجْتَبَيْتَهُ بِطيبِ الْوِلادَهِ وَ جَعَلْتَهُ سَيِّداً مِنَ السَّادَهِ وَ ق آئِداً مِنَ الْقادَهِ، و برگزيدي او را به پاكزادي و قرارش دادي يكي از آقايان (بزرگ) و از رهروان پيشرو وَ ذ آئِداً مِنْ الْذادَهِ وَ اَعْطَيْتَهُ مَواريثَ الْأَنْبِي آءِ وَ جَعَلْتَهُ حُجَّهً عَلي خَلْقِكَ مِنَ الأَْوْصِي آءِ، و يكي از كساني كه از حق دفاع كردند و ميراثهاي پيمبران را به او دادي و از اوصيايي كه حجت تو بر خلقت هستند قرارش دادي فَاَعْذَرَ فِي الدُّع آءِ وَ مَنَحَ النُّصْحَ وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فيكَ، او نيز در دعوت مردم جاي عذر و بهانهاي ( براي كسي) نگذارد و بيدريغ خيرخواهي كرد و جان خود را در راه تو داد لِيَسْتَنْقِذَ عِبادَكَ مِنَ الْجَهالَهِ وَ حَيْرَهِ الضَّلالَهِ وَ قَدْ تَوازَرَ عَلَيْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْيا، تا برهاند بندگانت را از (گرداب) جهالت و ناداني و سرگرداني (در وادي) گمراهي و چنان شد كه همدست شدند بر عليه آن حضرت كساني كه دنيا فريبشان داد وَ باعَ حَظَّهُ بِالْأَرْذَلِ الأَْدْني وَ شَري آخِرَتَهُ بِالثَّمَنِ الْأَوْكَسِ و فروختند بهره (كامل و سعادت خود را) به بهاي پست ناچيزي و بداد آخرتش را در مقابل بهايي اندك و بي مقدار وَ تَغَطْرَسَ وَ تَرَدّي في هَواهُ وَ اَسْخَطَكَ وَ اَسْخَطَ نَبِيَّكَ، و بزرگي كردند و خود را در چاه هوا و هوس سرنگون كردند و تو و پيامبرت را بخشم وَ اَطاعَ مِنْ عِبادِكَ اَهْلَ الشِّقاقِ وَ النِّفاقِ وَ حَمَلَهَ الْأَوْزارِ الْمُسْتَوْجِبينَ النَّارَ، آوردند و پيروي كردند از ميان بندگانت آنان ي را كه اهل دو دستگي و نفاق بودند و كساني را كه بارهاي سنگين گناه به دوش ميكشيدند و بدين جهت مستوجب دوزخ گشته بودند فَجاهَدَهُمْ فيكَ صابِراً مُحْتَسِباً، حَتّي سُفِكَ في طاعَتِكَ دَمُهُ وَ اسْتُبيحَ حَريمُهُ، آن حضرت (كه چنان ديد) با شكيبايي و پاداش جويي با آنها جهاد كرد تا خونش در راه پيروي تو ريخت و حريم مقدسش شكسته شد اَللّهُمَّ فَالْعَنْهُمْ لَعْناً وَ بيلاً وَ عَذِّبْهُمْ عَذاباً اَليماً، خدايا آنان را لعنت كن به لعنتي وبال دار و عذابشان كن به عذابي دردناك اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ رَسُولِ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ سَيِّدِ الْأَوْصِي آءِ سلام بر تو اي فرزند رسول خدا سلام بر تو اي فرزند آقاي اوصياء اَشْهَدُ اَنَّكَ اَمينُ اللَّهِ وَ ابْنُ اَمينِهِ، عِشْتَ سَعيداً وَ مَضَيْتَ حَميداً گواهي دهم كه به راستي تو امانتدار خدا و فرزند امانت دار اويي سعادتمند زيستي و ستوده از دنيا رفتي وَ مُتَّ فَقيداً مَظْلُوماً شَهيداً وَ اَشْهَدُ اَنَّ اللَّهَ مُنْجِزٌ ما وَعَدَكَ، و گمگشته و ستمديده و شهيد درگذشتي و نيز گواهي دهم كه خدا به راستي وفا كند بدان وعدهاي كه به تو داده وَ مُهْلِكٌ مَنْ خَذَلَكَ وَ مُعَذِّبٌ مَنْ قَتَلَكَ وَ اَشْهَدُ اَنَّكَ وَفَيْتَ بِعَهْدِ اللَّهِ، و به هلاكت رساند هر كه را كه دست از ياريت برداشت و عذاب كند كسي كه تو را كشت و گواهم دهم كه تو به خوبي وفا كردي به عهد خدا وَ جاهَدْتَ في سَبيلِهِ حَتّي اَتيكَ الْيَقينُ، فَلَعَنَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ ظَلَمَكَ، و جهاد كردي در راه او تا مرگت فرا رسيد خدا لعنت كند كسي كه تو را كشت و خدا لعنت كند كسي كه به تو ستم كرد وَ لَعَنَ اللَّهُ اُمَّهً سَمِعَتْ بِذلِكَ فَرَضِيَتْ بِهِ، و خدا لعنت كند مردمي كه شنيدند جريان كشتن و ستم تو را و بدان راضي بودند اَللّهُمَّ اِنّي اُشْهِدُكَ اَنّي وَلِيٌّ لِمَنْ والاهُ وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عاداهُ، بِاَبي اَنْتَ وَ اُمّي يَا بْنَ رَسُولِ اللَّهِ، خدايا من تو را گواه ميگيرم كه من دوست دارم هر كه او را دوست دارد و دشمنم با هر كه او را دشمن دارد پدرم و مادرم به فدايت اي فرزند رسول خدا اَشْهَدُ اَنَّكَ كُنْتَ نُوراً فِي الْأَصْلابِ الشَّامِخَهِ وَ الْأَرْحامِ الْمُطَهَّرَهِ، گواهي دهم كه تو به راستي نوري بودي در پشت پدراني بلند مرتبه و رحمهايي پاكيزه لَمْ تُنَجِّسْكَ الْجاهِلِيَّهُ بِاَنْجاسِها وَ لَمْ تُلْبِسْكَ الْمُدْ لَهِمَّاتُ مِنْ ثِيابِها، كه آلودهات نكرد اوضاع زمان جاهليت به آلودگيهايش و در برت نكرد از لباسهاي چركينش وَ اَشْهَدُ اَنَّكَ مِنْ دَع آئِمِ الدّينِ وَ اَرْكانِ الْمُسْلِمينَ وَ مَعْقِلِ الْمُؤْمِنينَ، و گواهي دهم كه به راستي تو از پايههاي دين و ستونهاي محكم مسلمانان و پناهگاه مردمان با ايماني وَ اَشْهَدُ اَنَّكَ الْأِمامُ الْبَرُّ التَّقِيُّ، الرَّضِيُّ الزَّكِيُّ الْهادِي الْمَهْدِيُّ، و گواهي دهم كه تو به راستي پيشواي نيكوكار با تقوا و پسنديده و پاكيزه و راهنماي راه يافتهاي وَ اَشْهَدُ اَنَّ الْأَئِمَّهَ مِنْ وُلْدِكَ كَلِمَهُ التَّقْوي وَ اَعْلامُ الْهُدي، و گواهي دهم كه همانا امامان از فرزندانت روح و حقيقت تقوي و نشانههاي هدايت وَ الْعُرْوَهُ الْوُثْقي وَ الْحُجَّهُ علي اَهْلِ الدُّنْيا وَ اَشْهَدُ اَنّي بِكُمْ مُؤْمِنٌ، و رشتههاي محكم (حق و فضيلت) و حجتهايي بر مردم دنيا هستند و گواهي دهم كه من به شما ايمان دارم وَ بِاِيابِكُمْ مُوقِنٌ، بِشَرايِعِ ديني وَ خَواتيمِ عَمَلي وَ قَلْبي لِقَلْبِكُمْ سِلْمٌ، و به بازگشتتان يقين دارم با قوانين دينم و عواقب كردارم و دلم تسليم دل شماست وَ اَمْري لِأَمْرِكُمْ مُتَّبِعٌ وَ نُصْرَتي لَكُمْ مُعَدَّهُ، حَتّي يَاْذَنَ اللَّهُ لَكُمْ، و كارم پيرو كار شماست و ياريم برايتان آماده است تا آنكه خدا در ظهورتان اجازه دهد فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ لا مَعَ عَدُوِّكُمْ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ علي اَرْواحِكُمْ پس با شمايم نه با دشمنان شما درودهاي خدا بر شما و بر روانهاي شما وَ اَجْسادِكُمْ وَ شاهِدِكُمْ وَ غائِبِكُمْ وَ ظاهِرِكُمْ وَ باطِنِكُمْ، آمينَ رَبَ الْعالَمينَ و پيكرهايتان و حاضرتان و غائبتان و آشكارتان و نهانتان آمين اي پروردگار جهانيان پس دو ركعت نماز ميكني و دعا ميكني به آنچه ميخواهي. (مفاتيح الجنان)
منابع و مآخذ
مجموعه ورّام نَهْر الذَّهَب نَهْر الذَّهَب مُسْتَدْرَك الْوَسَائِلِ تهذيب مِصْبَاح الْمُتَهَجِّد شَذَرات الذَّهَب المختصر رُوح الْمَعَانِي مَفَاتِيح الْغَيْب المدخل الْفَتَاوِي الْفِقْهِيَّة الغدير اَلْبحْر الرَّائِق الفقه علي المذاهب الاربعه هدايه، مرغيناني ميزان شعراني مَنْ لَا يَحْضُرُهُ الْفَقِيه كافي در حاشيه مرآت العقول المغني الفروع، ابن المفلح كتاب الام مختصر المزني الوجيز غزالي چهرهي خونين حسين سيدالشهداء صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه يا داستان كربلا بِشَارَةِ الْمُصْطَفَي بِحار الاَنْوار اختيار معرفه الرجال معجم رجال الحديث رجال الشيخ الاصابه تهذيب الاسماء تنقيح المقال طبقات الكبري رَيْحَانَة الاَدَب تنقيح المقال تهذيب التهذيب تاريخ التراث العربي رجال شيخ طوسي جابر بن عبد الله انصاري بَلَاغَاتِ النِّسَاءِ بررسي تاريخ عاشورا بِشَارَةِ الْمُصْطَفَي كامل الزيارات اعيان الشيعه تاريخ يعقوبي الاعلام زركلي
پينوشت
(1) - مجموعه ورّام ص 276 (2) - مُسْتَدْرَكَ الْوَسَائِلِ ج 2 ص 15 (3) - نَهْر الذَّهَب ج 1 ص 263 - 267 (4) - تهذيب ج2 ص 17، مِصْبَاح الْمُتَهَجِّد ص 551 (5) - مَفَاتِيح الْغَيْب ج1ص107 (6) - رُوح الْمَعَانِي ج 1 ص47 (7) - المختصر ص 165 (8) - شَذَرات الذَّهَب ج4 ص 14 (9) - المدخل ج1 / ص46 (10) - الْفَتَاوِي الْفِقْهِيَّة ج1 ص 264 (11) - الغدير ج 10 ص211 (12) - اينها كه نقل شد از نخستين مخالفتهاي اهل سنت با شيعه نيست، ابواسحاق شيرازي در مهذب ج1 / ص137 و غزالي در الوجيز ج1 ص 560 و عيني در عمده القاري ج 4 ص 248 و ابن مفلج در فروع ج1 ص 281 و ابن قدامه در مغني ج2 ص 505 و سرخسي در مبسوط ج2 ص 62 و شعراني در رحمه الامه در حاشيه الميزان شعراني ج1 ص 88 در مورد سنت در تسطيح قبور گفتهاند: چون تسطيح در قبور از اشعار رافضه شده بهتر اينست كه با آنان در اين مورد مخالفت شود. يكي از اين موارد كه بر خلاف سنت عمل شده، موضوع صلوات بر اهل بيت ميباشد، زمخشري در كشاف سوره احزاب ذيل آيه شريفه «ان الله و ملائكته يصلون» ميگويد: صلوات بر آل مكروه است زيرا گفتن اين جمله گوينده را به رفض متهم ميكند و پيغمبر فرمود: از مواقف تهمت دوري كنيد و خود را در معرض اتهام قرار ندهيد. ابن حجر در فتح الباري ج11 ص 135 گفته: علماء در صلوات بر غير انبياء اختلاف كردهاند، پس از اين كه بر مشروعيت آن اجتماع دارند، بعضي گفتهاند: به طور افراد جايز نيست و بايد اين عمل ترك شود زيرا اين اشعار رافضه است. زرقاني در شرح مواهب ج 5 ص 13 گويد: بعضي از اهل علم سر عمامه خود را از جلو روي شانه چپ ميانداخت و من دليل در انداختن سر عمامه به روي شانه راست جز در يك حديث ضعيف نديدهام و چون افكندن عمامه بالاي شانه چپ از شعار روافض است سزاوار است براي عدم تشبه به آنان ترك شود. (13) - ميزان شعراني ج1 ص 138 (14) - هدايه، مرغيناني ج1 ص 33 (15) - الفقه علي المذاهب الاربعه ج1 ص 189 (16) - اَلْبحْر الرَّائِق ج 1ص 319 (17) - كافي در حاشيه مرآت العقول ج3 ص 129 و مَنْ لَا يَحْضُرُهُ الْفَقِيه 69 و تهذيب ج1 ص 166. (18) - مَنْ لَا يَحْضُرُهُ الْفَقِيه ص 69. (19) - المغني ج1 ص266 و الفروع، ابن المفلح ج1 ص 382. (20) - كتاب الام ج1 ص 116، مختصر المزني ج1 ص 90، الوجيز غزالي ج1 ص 32. (21) - چهرهي خونين حسين سيدالشهداء صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه يا داستان كربلا صص 440 - 451 (22) - بِشَارَةِ الْمُصْطَفَي ص 74، بِحار الاَنْوار، ج 101، ص 195. (23) - اختيار معرفه الرجال، ج1، ص 38، ح 78. (24) - اختيار معرفه الرجال، ج1، ص 88 (مقصود وي امام باقر صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه بود). (25) - همان، ص 44، ح 93. (26) - همان، ج 2، ص 124، ح 195. (27) - مُسْتَدْرَكَ الْوَسَائِلِ، ج3، ص580 - سَفينَة البِحَار، ج1، ص 141. (28) - سَفينَة البِحَار ج 1 ص 140 - 141 (29) - معجم رجال الحديث ج 4 ص 330 (30) - رجال الشيخ ص 73 - الاصابه ج1 ص 213 - تهذيب الاسماء ج 1ص 142 - الاعلام ج 1 ص 213 - تنقيح المقال ج1 ص 199 (31) - بِحار الاَنْوار، ج 1، ص 329، باب 25. (32) - سَفينَة البِحَار، ج 2، ص 206، (چاپ قديم) - طبقات الكبري، ج 6، ص 304 - رَيْحَانَة الاَدَب، ج 4، ص 218. (33) - طبقات الكبري، ج 6، ص 304. (34) - سَفينَة البِحَار، ج 6، ص 296 - رَيْحَانَة الاَدَب، ج 4، ص 218. (35) - طبقات الكبري، ج 6، ص 304 - جابر بن عبد الله انصاري، ص 208. (36) - رجال شيخ طوسي، ص 51 - تنقيح المقال، ج 2، ص 253 - سَفينَة البِحَار، ج 6، ص 296. (37) - تهذيب التهذيب، ج 7، ص 226 - تاريخ التراث العربي، ج 1، جزء اول، ص 73 - طبقات، ج 6، ص 304. (38) - تهذيب التهذيب، ج 7، ص 225 - طبقات الكبري، ج 6، ص 246 - سَفينَة البِحَار، ج 6، ص 296. (39) - رَيْحَانَة الاَدَب، ج 4، ص 218 - تهذيب التهذيب، ج 7، ص 225 - سَفينَة البِحَار، ج 6، ص 295. (40) - سَفينَة البِحَار، ج 6، ص 294 - تنقيح المقال، ج 2، ص 299. (41) - رَيْحَانَة الاَدَب، ج 4، ص 218 - سَفينَة البِحَار، ج 6، ص 296 - تنقيح المقال، ج 2، ص 253. (42) - تاريخ التراث العربي، ج 1، جزء اول، ص 73. (43) - تاريخ التراث العربي، ج 1، جزء اول، ص 73. (44) - سَفينَة البِحَار، ج 6، ص 296 - رَيْحَانَة الاَدَب، ج 4، ص 218 - تنقيح المقال، ج 2، ص 253. (45) - بَلَاغَاتِ النِّسَاءِ، ص 12 - سَفينَة البِحَار، ج 6، ص 296 - بررسي تاريخ عاشورا، ص 246. (46) - رَيْحَانَة الاَدَب، ج 4، ص 218 - سَفينَة البِحَار، ج 6، ص 295 - بِشَارَةِ الْمُصْطَفَي، ص 89. (47) - بِحار الاَنْوار، ج 101، ص 106 - كامل الزيارات، باب 28: ص 90. (48) - سَفينَة البِحَار، ج 6، ص 294 - رَيْحَانَة الاَدَب، ج 4، ص 218. (49) - بِحار الاَنْوار، ج 37، ص 185. (50) - مانده، آيه 67. (51) - بِحار الاَنْوار، ج 37، ص 190. (52) - بررسي تاريخ عاشورا، ص 244 - مِصْبَاح الْمُتَهَجِّد، ص 730. (53) - جابر بن عبد الله انصاري، ص 205. (54) - بِحار الاَنْوار، ج 68، ص 130 - مِصْبَاح الْمُتَهَجِّد، ص 730. (55) - اعيان الشيعه، ج 15، ص 143 - مِصْبَاح الْمُتَهَجِّد، ص 730. (56) - سوگنامه (57) - تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 277 و 278. (سَفينَة البِحَار، ج 6، ص 296 - الاعلام زركلي، ج 4، ص 237 - طبقات الكبري، ج 6، ص 304. )
قائمیه
/Khorooj.png) |