غیبت نعمانی1
کتاب غیبت
مشخصات کتاب
نویسنده : محمد بن ابراهیم نعمانی
ناشر: دارالکتب الاسلامیة
روایات درباره نگهداری سر آل محمد از نااهلش و اینکه نباید اشاعه یابد و به گوش دیگران برسد
1- خبر داد ما را ابو العباس احمد بن محمد بن سعید ابن عقده الکوفی [1] او [ صفحه 21] گفت: حدیث کرد برای ما قاسم بن محمد بن حازم او گفت: حدیث کرد ما را عبیس بن هشام ناشری او گفت: حدیث کرد مارا عبد الله بن جبله از سلام بن ابی [ صفحه 22] عمره از معروف بن خربوذ از ابی الطفیل عامر بن وائله [2] او گفت: امیر المومنین علیه السلام فرمود: مگر دوست دارید که مردم، خدا و رسول را دروغگو پندارند؟ با مردم از آنچه شناسائی دارند سخن بگوئید و از آنچه انکار میکنند خودداری کنید.2- و حدیث کرد مرا ابو القاسم حسین بن محمد باوری [3] او گفت حدیث کرد ما را یوسف بن یعقوب مقری [سقطی] در واسط [4] او گفت حدیث کرد مرا خلف بزاز از یزید بن هارون [5] از حمید طویل که گفت: شنیدم کانس بن مالک گفت: [ صفحه 23] شنیدم رسول خدا می فرمود: با مردم درباره آنچه قدرت شناخت آن را ندارند سخن نگوئید مگر دوست دارید که مردم، خدا و رسول خدا درغگو پندارند؟.3- و حدیث کرد ما را احد بن محمد بن سعید ابن عقده او گفت: حدیث کرد ما را احمد بن یوسف بن یعقوب جعفی ابو الحسن او گفت حدیث کرد ما را اسماعیل بن مهران او گفت حدیث کرد ما را حسن بن علی بن ابی حمزه از عبد الاعلی ابن اعین او گفت: امام صادق (ع) مرا فرمود ای عبد الاعلی کشیدن بار ولایت ما نه آنست که کسی آن را بشناسد و بپذیرد بلکه کشیدن آن آنست که آنرا نگهداری کند و از نا اهلش پوشیده کند، به شیعیان ما سلام ما و رحمت خدا را برسان و بانان بگو که امام صادق بشما پیام داد که: خدا رحمت کند بندهای را که به مردم آنچه را که می تواند درک کنند اظهار کند و از آنچه انکار میکنند خودداری کند و ازاین رهگذر دوستی مردم را نسبت بخودش و نسبت بما جلب نماید. سپس امام (ع) فرمود کسی که بما اعلان جنگ می دهد زحمتش بر ما بیش ازآن کس نیست که سخنی را که ما دوست نداریم بر زبان می راند.4- و حدیث کرد ما را احمد بن محمد بن سعید او گفت: حدیث کرد ما را ابو عبد الله جعفر بن عبد الله از کتابش [6] در ماه رجب سال 208 او گفت: حدیث کرد ما را حسن بن علی بن فضال او گفت حدیث کرد مرا صفوان بن یحیی از اسحاق ابن عمار صیرفی از عبد الاعلی بن اعین): از امام صادق علیه السلام که فرمود: فقط شناختن و دوست داشتن در این کار [ صفحه 24] - کافی نیست تا آنگاه که آنرا از نا اهلش پوشیده بداری و شما را همین قدر بسنده است که آنچه را که ما گفته ایم بگوئید و از آنچه مالب بسته ایم لب به بندید که اگر شما گفته های ما را بگوئید و در نا گفته های ما تسلیم ما شوید ایمانی همانند ایمان ما خواهید داشت و خدای تعالی می فرماید: فان آمنو بمثل ما آمنتم به فقد اهتدوا اگر آنان همانند شما ایمان داشته باشند بطور مسلم راه حقیقی را یافته اند). علی بن الحسین علیهما السلام می فرمود: به مردم آنچه را که می شناسند بگوئید و بیش از توانشان بار بردوش آنان مگذارید که بوسیله ما آنان را فریب داده باشید.5- و خبر داد ما را عبد الواحد بن عبد الله بن یونس موصلی او گفت: حدیث کرد ما را محمدبن جعفر قرشی او گفت: حدیث کرد مرا محمد بن حسین بن ابی اخطاب [7] او گفت: حدیث کرد ما را محمد بن غیاث از عبد الاعلی بن اعین او گفت:امام صادق فرمود: بزیر بار امر ما رفتن نه تنها همین است که تصدیق آن شود و پذیرفته گردد، بلکه یک قسم آن عبارت است از پوشیده داشتن و نگهداری آن از نا اهل، به آنان- یعنی بشیعه- سلام مرا و رحمت خدا را برسان و بانان بگو امام صادق بشما می گوید خداوند رحمت کند بندهای را که محبت و علاقه مردم را بازگو کند و آنچه را که انکارش کنند مستور بدارد. سپس بمن فرمود: به خدا [ صفحه 25] قسم آنکه با ما آشکارا می جنگد زحمتش بر ما سخت تر از کسی نیست که آنچه را که ما خوش نداریم در باره ما سخن گوید و حدیث را تا آخر نقل کرده است.6- و خبر داد ما را عبد الواحد بن عبد الله او گفت: خبر داد ما را احمد بن محمد بن رباح زهری [8] از محمد بن عباس حسنی از حسن بن علی بن ابی حمزه بطائنی از محمد خزاز [9] او گفت: امام صادق علیه السلام فرمود: کسیکه سخن ما را بزیان ما پخش کند مانند کسی است که حق ما را برخ ما انکار کند.7- و بهمین سند از حسن بن علی بن ابی حمزه از حسن بن سری [10] که گفت: امام صادق (ع) فرمود: من سخنی با کسی میگویم و چون او نزد من بیرون میرود سخن مرا آنچنانکه از من شنیده است بازگو میکند و نتیجه گفتارش آن باشد که او را لعنت کنند و از روی دوری جویند. و مقصود آنحضرت آنست که حدیث را با کسی در میان می گذارد که معنایش را نتواند کشید و شایستگی شنیدن آنرا ندارد، و از این حدیث استفاده میشود که خواسته آنحضرت آنست که مطالب پوشیدنی میباید پوشیده بماند و ظاهر نشود.8- و به همین سند از حسن بن علی بن ابی حمزه از قاسم صیرفی [11] از ابن مسکان گفت: شنیدم [ صفحه 26] امام صادق علیه السلام می فرمود: گروهی مرا امام و پیشوای خود می انگارند بخدا قسم که من پیشوای آنان نیستم خدا لعنتشان کند هر چه که من پرده پوشی میکنم آنان پردهاش می درند من چنین و چنان می گویم آنان می گویند: مقصودش چنین و چنان بوده است من پیشوای تنها کسی هستم که مرا فرمانبردار باشد.9- و بهمین سند از حسن، از کرام خثعمی که گفت: امام صادق علیه السلام فرمود: هان بخدا اگر دهنهای شما لجام داشت من بهر یک از شما آنچه را که بسود او بود می گفتم بخدا قسم اگر مردانی پرهیزکار می یافتم سخنانی میگفتم، و از خدا یاری می جویم: مقصود آنحضرت از پرهیزکاران، کسانی هستند که تقیه نموده و از بازگو کردن پرهیز کنند.10- و به همین سند از حسن از پدرش، ازابی بصیر [12] که گوید): امام باقر را شنیدم که می فرمود: رازی را خداوند بجبرئیل گفت و جبرئیل آن راز را بمحمد گفت و محمد بعلی سپرد و علی آنرا بکسی که خدا خواست یکی پس از دیگری، و شما از آن راز در کوچهها سخن میگوئید.11- و حدیث کرد ما را محمد بن همام بن سهیل او گفت: حدیث کرد ما را عبد الله بن علاء مذاری [13] او گفت: حدیث کرد ما را ادریس بن زیاد کوفی [14] او گفت [ صفحه 27] (نگهداری سر آل محمد ص از نا اهل) (مفضل (دست مرا گرفت) و گفت همانطور که من دست تو را گرفتم امام صادق دست مرا گرفت و مرا فرمود: ای مفضل این کار تنها بگفتار نیست نه بخدا قسم تا آنگاه که کسی آنرا نگهداری کند آنچنان که خدا آنرا نگهداری فرموده و آن را شریف شمارد آنچنان خدایش شریف دانسته و حقش را بجا آورد آن چنانکه خداوند دستور فرموده است]. [15] .12- و خبرداد ما را عبد الواحد باسندش از حسن از حفص بن نسیب فرعان [16] که گوید: در آن روزها که غلام حضرت صادق معلی بن خنیس کشته شده بود بخدمتش رسیدم مرا فرمود ای حفص من بمعلی چیزهایی گفتم ولی او آنها را پخش کرد و بشمشیر گرفتار آمد من باو گفته بودم که ما را سخنی است که هر کس آنرا برما نگهداری کند خداوندش نگهداری می کند و دین و دنیای او را نیز نگهداری فرماید و کسیکه آن سخن را برما پخش کند خداوند دین و دنیایش را از او می ستاند. ای معلی کسیکه سخن مشکل ما را پنهان نگهدارد خداوند آن را نوری در برابر [ صفحه 28]
روایاتی که در تفسیر آیه شریف واعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا رسیده است
1- حدیث کرد ما را محمد بن عبد الله بن معمر طبرانی در طبریه سال 333 و این مرد از هواداران یزید بن معاویه و ناصبی و دشمن اهل بیت بود [15] او گفت: حدیث کرد مرا پدرم و گفت: حدیث کرد مرا علی بن هاشم و حسین بن سکن [16] آن هردو گفتند که حدیث کرد ما را عبد الرزاق بن همام [17] او گفت خبرداد مرا پدرم از مینا غلام عبد [ صفحه 29] الرحمن بن عوف از جابر بن عبد الله انصاری،او گفت: هیئتی از یمن بخدمت رسول خدا امدند رسول خدا فرمود یمنی ها شتابان آمدند و چون بخدمت آنحضرت رسیدند فرمود: گروهی هستند که دلهایشان نرم و ایمانشان محکم، و منصور از میان آنان برخیزد با هفتاد هزار سپاه و جانشین مرا و جانشین وصی مرا یاری می کند بند شمشیرهایشان از چرم می باشد. عرض کردند یا رسول الله وصی شما کیست؟ فرمود همان کسی که خداوند بشما دستور داده است که دست از او بر مدارید و فرموده است (عز و جل) و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا [18] همگی به ریسمان خدا چنگ بزنید و پراکنده نشوید) عرض کردند یا رسول الله برای ما بیان بفرمایید که این ریسمان چیست؟ فرمود همانست که خدا فرموده الا بحبل من الله و من الناس [19] مگر بریسمانی از خدا و ریسمانی از مردم) ریسمانی که از طرف خداست کتاب اوست و ریسمانی که از مردم است وصی من است عرض کردند یا رسول الله وصی شما کیست؟ فرمود همان کسیکه خدا در باره او این آیه فرستاده است: ان تقول نفس یا حسرتی علی ما فرطت فی جنب الله [20] تا کسی [ صفحه 30] بگوید: ای حسرت بر آنچه در جنب خدا کوتاهی نمودم). عرض کردند یا رسول الله مقصود از جنب خدا چیست؟ فرمود همانست که خداوند در بارهاش می فرماید: و یوم یعض الظالم علی یدیه یقول یا لیتنی اتخذت مع الرسول سبیلا [21] روزیکه ستمگر دستهای خویش را بدندان میگزد و میگوید ای کاش راهی با رسول خدا بدست گرفته بودم) او وصی منست که پس از من راه بسوی من، اوست. عرض کردند یا رسول الله الله بخدائی که براستی شما را مبعوث کرده است وصی خود را بما بنما که بسی مشتاق دیدار او شدیم. فرمود: او همانست که خداوند او را نشانه قرار داده از برای مومنان قیافهشناس که شما اگر بچهره او با دیده صاحبدل بنگرید و یا همچون شاهدی که گوش فرا دهد باشید خواهیدش شناخت که او وصی من است همچنانکه شناختهاید که من پیغمبر شما هستم، اکنون بمیان صفها بروید و چهرهها بنگرید هر آنکس که دل های شما بسوی او گرائید همانست زیرا خدای تعالی در قرآنش میفرماید: فاجعل افئده من الناس تهوی الیهم [22] دلهای پارهای از مردم را بسوی آنان گرایش بده) یعنی بسوی اسماعیل و ذریه او. راوی گوید ابو عامر اشعری بر خاست و بمیان اشعریان رفت و ابو غره خولانی به میان خولانیان و ظبیان، و عثمان بن قیس و عرنه دوسی در میان دوسیان، و لاحق بن علاقه به میان صفها رفتند و به بررسی چهره ها پرداختند و دست انزع اصلع بطین [23] را گرفتند و گفتند یا رسول الله دلهای ما بسوی این شخص گرائیده، پیغمبر [ صفحه 31] فرمود شما بر گزیدگان خدائید [24] چون وصی رسول خدا را پیش از آنکه بشما معرفی شود شناختید حال بگوئید ببینم از کجا شناختید که او همان است؟ همگی در حالتیکه با صدای بلند میگریستند عرض کردند یا رسول الله ما بمردم که نگاه میکردیم هیچ گرایشی در دلهای ما بانها نبود ولی وقتی او را دیدیم نخست اضطرابی در دلهای ما پدید آمد و سپس آرامش یافت و جگرهای ما بسوخت و اشک از دیدگان ما سرازیر شد و سینه های ما خنک شد آنچنان که گوئی او پدر ما و ما فرزندان اوئیم. پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود (تاویل قرآن را بجز خدا و ثابت قدمان در دانش کسی نمیداند) شما از آنانید تا آنجا که خدا برای ما در ازل نیکو خواسته و شما از آتش بدورید. راوی گوید: گروهی نام برده در مدینه ماندند تا آنکه در رکاب امیر المومنین بجنگ جمل و صفین حاضر شدند و همگی در صفین کشته شدند، رحمت خدا بر آنان باد و پیغمبر، آنان را مژده بهشت داده بود و آگاهشان فرموده بود که در رکاب علی بن ابی طالب بدرجه شهادت خواهند رسید.2- خبرداد مارا محمد بن همام بن سهیل، او گفت: حدیث کرد ما را ابو عبد الله جعفر بن محمد حسنی [25] او گفت حدیث کرد ما را ابو اسحاق ابراهیم بن اسحاق حمیری [26] او گفت: حدیث کرد ما را محمد بن [ی] زید بن عبد الرحمن تیمی از حسن بن حسین انصاری و او از محمد بن الحسین و او از پدرش و او از جدش که گفت: علی بن حسین علیهما السلام فرمود): [ صفحه 32] روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله با یارانش در مسجد نشسته بود فرمود: ازاین در مردی بهشتی بر شما وارد می شود و پرسش های که مورد نیازش هست میکند در این هنگام مردی بلند قامت که به مردان قبیله مضر می نمود بر آمد. پیش آمد و برسول خدا سلام داد و نشست و عرض کرد یا رسول الله من شنیدهام که خدای عز و جل در قرآنی که فرستاده است فرمود است و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا (همگی به ریسمان خدا چنگ بزنید و پراکنده نشوید) آن ریسمان که خداوند به ما دستور فرموده تا بان چنگ بزنیم و از آن پراکند نشویم چیست؟ رسول خدا اندکی سر بزیر انداخت سپس سر برداشت و با دست خود بعلی ابن ابی طالب اشاره کرد و گفت این است همان ریسمان خدا که هر کس بان دست گیرد در دنیایش محفوظ است و در آخرتاش گمراه نیست آن مرد بر جست و علی علیه السلام را از پشت سر در آغوش کشید و همی گفت بریسمان خدا و ریسمان رسول خدا چنگ زدم سپس بر خاست و رو برگردانید. و بیرون رفت پس ازرفتن او مردی از مردم بر خاست و عرض کرد یا رسول الله اجازه میفرمائید که باو برسم و از او بخواهم که برای من از خدا آموزش بطلبد؟ رسول خدا فرمود اگرش بیابی و بخواست ات موفق شوی. راوی گوید آن مرد خود را باو رساند و از او خواست که برایش از خدا آموزش بخواهد او گفتش: آیا فهمیدی که رسول خدا بمن چه گفت و من باو چه [ صفحه 33] گفتم؟: آری، گفت: اگر دست بهمان ریسمان داشته باشی خداوندت بیامرزد و اگر نه خدایت نیامرزد. و اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله ما را بریسمانی که خدای عز و جل دستور فرموده است که بان چنگ بزنیم و از گرد آن پراکند نشویم رهنمون نشده بود برای دشمنان عنادورز، راه تاویلی باز بود و می توانستند بکمک تاویل از آن عدول نموده و از راه حسد و عناد و بغیر آن کسی که مقصود خدا بوده و رسول خدا بان رهنمون شده برگردانند. لکن پیغمبر صلی علیه وآله در خطبه مشهوری که در حجه الوداع در مسجد خیف ایراد فرمود اعلام کرد که: من پیشرو شما هستم و شما پس از من در کنار حوض بر من وارد خواهید شد حوضی که به پهنای فاصله بصره تا صنعا است و بشمار ستارگان آسمان پیاله بر کنار آن چیده شده است، هان که من دو چیز گرانقدر میان شما بجای می گذارم گرانقدرتر که قرآن است و گرانبها که عترت من یعنی اهل بیت منند آندو، ریسمان خدا هستند که میان شما و خدا کشیده شدهاند تا بر آن ریسمان چنگ زدهاید هرگز گمراه نخواهید شد یک سبب از آن بدست خدا است و یک سبب بدست شما (یک طرف آن بدست خدا است و یک طرف آن بدست شما) همانا که خدای لطیف و آگاه مرا آگاه فرمود که آندو از یکدیگر جدا نشوند تا در کنار حوض بر من وارد شوند مانند ایندو انگشت من (و دو انگشت سبابه را بهم پیوست) و نمی گویم مانند این دو (و انگشت سبابه را بانگشت وسطی چسباند) که یکی بر دیگری زیادت داسته باشد. این روایت را بما خبر داد عبد الواحد بن عبد الله بن یونس موصلی او گفت: خبرداد ما را محمد بن علی بن ابراهیم بن هاشم از پدرش و او از جدش و او از محمد بن ابی عمیر و او از حماد بن عیسی و او از حریز و او ازابی عبد الله جعفر ابن محمد بن علی ازپدرش و امام باقر ازپدرانش و آنان از علی علیه السلام که فرمود: [ صفحه 34] رسول خدا (ص) خطبهای خواند و خطبهای طولانی نقل می فرماید که همین کلام در آن خطبه است. و خبرداد ما را عبد الواحد بن عبد الله از محمد بن علی و او از پدرش و او از جدش و او از حسن بن محبوب و حسن بن علی بن فضال و آندو از علی بن عقبه و او از ابی عبد الله علی السلام مثل همین روایت را. و خبر داد ما را عبد الواحد از محمد بن علی و او ازپدرش و او از جدش و او از حسن بن محبوب و او از علی بن رئاب و او از ابی حمزه ثمالی و او از ابی جعفر محمد بن علی امام باقر علیهما السلام مثل همین روایت را. پس قرآن همراه با عترت است و عترت همراه با قرآن است و آندو، ریسمان محکم خدا هستند و از یکدیگر جدا نشوند چنانچه رسول خدا (ص) فرمود. و کسیکه خداوند، گوش دل او را باز کرده و در دینش بینائی نیکو باو عطا فرموده از همین جا متوجه می شود که هر کس علم قرآن و تاویل و تنزیل و محکم را واجب نموده و زمام کار را پس از پیغمبرش بدست آنان سپرده است و پیغمبر نیز بدستور خدا آنانرا با قرآن و قرآن را با آنان قرین فرموده نه با غیر آنان و خدا دانش خود و احکام دین خود و واجبات و مستحباتش را بان سپرده است بطور مسلم حیران و گمراه و نابود خواهد شد- و دیگران را نیز بهلاکت خواهد کشید-. و عترت علیهم السلام کسانی هستند که رسول خدا صلی الله علیه و آله برای امت خود مثال آنان را آورد و فرمود: مثال اهل بیت من در میان شما هم چون کشتی نوح است که هر کس آن را سوار شد نجات یافت و هرکس بجای ماند غرق شد. و فرمود: مثال اهل بیت من در میان شما هم چون باب حطه بنی اسرائیل است که هر کس از آن در داخل شد گناهانش آمرزیده گشت و شایسته رحمت و افزونی از [ صفحه 35] آفریدگار خود گشت چنانچه خدای عز و جل فرماید: ادخلوا الباب سجدا و قولوا حطه نغفر لکم خطایاکم و سنزید المحسنین [27] (از این در داخل شوید و سجده کنید و بگوئید: آمرزش، تا ما خطاهای شما را بیامرزیم و نیکو کاران را عطای بیشتری خواهیم داد). و امیر المومنین: آن راستگوتر از هر راتسگو، در خطبه مشهورش که موافق ومخالف نقلش نموده است فرمود: (هان آن دانشی که آدم آنرا بهمراه خود از آسمان بزمین آورد و همه آنچه موجب برتری پیامبران شده تا خاتم پیامبران، یکجا در عترت خاتم پیامبران است پس در کجا سرگردانتان میکنند؟ بلکه کجا می روید؟ ای کسیکه از نسل کشتی نشستگان هستی مثال آن در میان شما همینست همانطور نجات می یابند وای بر کسیکه از آنان (یعنی از امامان) باز پس بماند. و فرمود: همانا که مثال ما در میان شما همانند کهف است برای اصحاب کهف و مانند باب حطه است که دروازه سلامت بود پس همگی از دروازه سلامت داخل شوید. و علی علیه السلام در همین خطبه فرمود: از یاران محمد آنان که خاطره نگهدارند (و فراموش کار نیستند) می دانند که آن حضرت فرمود: همانا من و اهل خانه ام پاکانیم بر آنان پیش قدم نشوید که گمراه خواهید شد و از آنان بازپس نمانید که دچار لغزش خواهید شد و با آنان مخالفت نکنید که در نادانی خواهید ماند و آنان را میاموزید که آنان داناتر از شمایند و آنان داناترین مردمند در کودکی و داناترین مردمند در بزرگسالی پس پیرو حق و اهل حق باشید در هر جا که باشد و از باطل و اهل باطل کناره گیرید در هر جا که باشد. مردم کسی را که این چنین بود و این گونه ستایش درباره آنان بود و این [ صفحه 36] چنین دعوت بسوی آنان شده بود رها کردند و از آنان رو گردان شدند و از آنان بریدند و دستور رسول خدا صلی الله علیه و آله را بمسخره گرفتند و سخنش را بیهوده انگاشتند و آن را که خدایتعالی فرمانبری و پرستش و کسب روشنائی از او را بزبان پیغمبر خودش واجب کرده بود و فرموده بود فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون [28] اگر نمیدانید از اهل ذکر بپرسید) و فرموده بود: اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم [29] خدا را فرمان برید و پیغمبر و صاحبان امر را فرمانبرید) بدور انداختند و رسول خدا صلی الله علیه و آله رهنمون گشته بود که نجات در آنست که دامن او گیرید و بگفته او عمل کنید و بدستور او تسلیم شوید و از او بیاموزید و از نور او روشنی بگیرید ولی این حقیقت را برای دیگری ادعا کردند و از آنان بدیگری رو آوردند و بجای آنان بدیگری راضی شدند خدا نیز آنان را از دانش دور ساخت و هر کس بر طبق هوای نفس خود تاویلی کرد و گمان کردند که با عقل ها و قیاس ها و رایهای خودشان از امامانی که خداوندشان برای مردم، راهنما تعیین فرموده بی نیازند. و چون آنان با دستور خدا مخالفت کردند و ازآنچه خداوند اختیار کرده بود عدول کردند و از اطاعت خدا واطاعت کسیکه خداوند اختیارش کرده بود سرباز زدند خدا نیز آنان را بخودشان واگذاشت که بر طبق اختیار آراء و خردهای خودشان هلاک شدند و هم دیگران را اهلاک نمودند آنان در پیشگاه وجدان خود هم چون کسانی هستند که خدای عزوجل فرموده است: قل هل ننبئکم بالاخسرین اعمالا الذین ضل سعیهم فی الحیوه الدنیا و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا : [30] بگوای پیغمبر آیا شما را از افرادیکه زیان بارترین کارها را دارند بیاگاهانم؟ آنان کسانی هستند که در زندگی [ صفحه 37] دنیا بیراهه میروند و چنین می پندارند که کار نیک انجام میدهند). تو گوئی مردم سخن خدا را نشنیدهاند که در قرآنش گفتار ستمکاران این امت را در روز رستاخیز حکایت میکند هنگامیکه از کرده خود نسبت به پیغمبرشان و کتاب پروردگارشان پشیمان می شوند آنجا که فرماید: و یوم یعض الظالم علی یدیه یقول یا لیتنی اتخذت مع الرسول سبیلا یا ویلتی لیتنی لم اتخذ فلانا خلیلا [31] روزی که ستمگر پشت دست هایش را بدندان می گزد و می گوید ای کاش بهمراه رسول راهی در پیش میگرفتم، ای کاش فلانی را دوست خود نمیگرفتم). این رسول، بجز محمد صلی الله علیه و آله چه کسی میتواند باشد؟ و این فلانی که نام زشتش برده نشده و بکنایه گفته شده است و دوستی و هم صحبتی و رفاقت او مطرح است و شریک ستم گردیده است کیست؟ سپس گوید: لقد اضلنی عن الذکر بعد اذ جائنی [32] همانا که مرا از ذکر گمراه کرد بعد از آنکه آن بر من عرضه شد) یعنی پس از داخل شدن با سلام و اقرار نمودن بان. آیا این ذکریکه دوستش او را از ان گمراه کرده پس از آنکه در نزدش بود چیست؟ آیا آن ذکر همان قرآن و عترت نیست؟ که مردم دست بدست هم دادند و بر آنان ستم راندند و آندو را بکناری گذاشتند و همانا که خداوند، رسول خود را ذکر نامیده و فرموده است: قد انزل الله الیکم ذکرا رسولا [33] بتحقیق که خدا ذکر بر شما فرستاد که همان رسول است) و فرموده است: فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون [34] اگر نمی دانید از اهل ذکر بپرسید ذکر در اینجا بجز رسول خدا کیست؟ و اهل ذکر بجز اهل بیت پیغمبر که جایگاه دانش بودند چه کسانی هستند؟ [ صفحه 38] سپس خدای عز و جل فرمود: و کان الشیطان للانسان خذولا [35] شیطان همیشه موجب خذلان آدمی است) پس هم صحبت و دوستیکه او را در دار دنیا از ذکر گم کرده و در آخرت خوار و زبونش ساخته و دوستی و هم صحبتی اش بحال او سودی نداشت تا آنجا که آنروز هر یک خود را از دیگری بدور داشته است همانا همان مصاحبت شیطانست، سپس خدای عز و جل از زبان پیغمبرش صلی الله علیه و آله که در روز قیامت می گوید، حکایت میکند که: و قال الرسول یا رب ان قومی اتخذوا هذاالقرآن مهجورا [36] رسول گوید: پروردگارا قوم من این قرآنرا مهجور کردند یعنی همان قرآنی که تو دستور فرموده بودی که آن را با اهل بیت من بدست داشته باشند و از آندو پراکنده نشوند مهجور ساختند. مگر اینهمه خطاب و اینهمه ملامت نه برای مردمی است که قرآن بر زبان پیغمبر برای آنان و دیگران نازل شده؟ آنانیکه افراد این امتند و بر عترت پیغمبرشان ستم کردند و کتاب خدا را پشت سر انداختند. کسانی که پیغمبر بروز رستاخیز گواه خواهد بود که آنان گفتار او را در باره تمسک بقرآن و عترت بدور انداختند و از آندو بکنار رفتند و پیروی از هوای خود نمودند و امر و نهی این دنیا و رنگ و روی این زندگی را بردینشان مقدم داشتند چون در باره محمد و آنچه آورده بود شک داشتند و بر اهل بیت پیغمبر خدا که خداوند آنان را برتری عنایت فرموده بود حسد میورزیدند. مگر از پیغمبر صلی الله علیه و آله روایت نشده است و کسی از اصحاب حدیث انکار آن نتواند و موافق همین آیات است که فرمود: گروهی از یاران من بروز رستاخیز از راست و چپ من ربوده میشود پس من میگویم پروردگارا اینان هر چه باشند یاران منند پس خطاب میرسد: ای محمد تو نمیدانی اینان پس از تو [ صفحه 39] چه کردند؟ پس من میگویم: دور باشند، دور باشند، مرگ بر آنان مرگ بر آنان. این روایت را آیه قرآن تصدیق میکند و گواه بر آنست که خدای عزوجل میفرماید: و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم علی اعقابکم و من ینقلب علی عقبیه فلن یضر الله شیئا [و سیجزی الله الشاکرین] [37] محمد رسولی است که پیش از او پیامبرانی آمده و رفته اند آیا اگر بمیرد و یا کشته شود شما عقب گرد خواهید کرد؟ و کسیکه عقب گرد کند خدا را هیچ زیانی نخواهد رسانید و خداوند سپاسگزاران را پاداش نیک میدهد) این فرمایش خدای عز و جل بهترین دلیل است بر اینکه پس از در گذشت پیغمبر صلی الله علی و آله گروهی عقب گرد خواهند کرد و آنان همان ها هستند که با دستور خدا و رسول او صلی الله علیه و آله مخالفت کردند و گرفتار شدند کسانیکه خدواند در باره آنان فرماید: فلیحذر الذین یخالفون عن امر ان تصیبهم فتنه او یصییبهم عذاب الیم [38] (آنانکه از دستور خدا سر پیچی میکنند بترسند که گرفتاری سختی دامن گیرشان شود و یا بشکنجه دردناکی گرفتار آیند). آری عذاب خدا چندین برابر و دوری از رحمت خدا و مرگ بر کسی باد که بر آل محمد ستم کرد و آنچه را که خدا دستور پیوندش را داده بود برید کسانیکه دستور بدوستی و پیروی آنان داده بود نه دیگران آنجا که میفرماید: قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی [39] (بگو ای پیغبر من بجز دوستی خویشاوندان مزدی از شما نمی طلبم) و میفرماید: افمن یهد(الی الحق احق ان یتبع امن لا یهدی الا ان یهدی فمالکم کیف تحکمون [40] آیا کسیکه راهنمای راه حق باشد سزاوارتر است که پیروی [ صفحه 40] شود یا کسیکه خودش راه را گم کرده و نیازمند براهنما است چه بر سر شما آمده است؟ چگونه قضاوت میکنید؟ و در میان امت اسلامی امتی که از بهتان گفتن حیا کند و از او در میان امت اسلامی نیست که حیامیکند و از بهتان می پرهیزد و از گفتن دروغ ابادارد و عناد نمیورزد اختلافی در این نیست که در هر کار پیچیده و مشکلی وصی رسول خدا امیر المومنین علیه السلام بود که صحابه را رهبری میکرد نه آنان آنحضرت را و تنها او آنان را هدایت میکرد نه کسی دیگر و همه باو نیازمند بودند و او از همه آنان بی نیاز بود همه دانش نزد او بود و کسی او را آموزگار نبود با اینهمه، با فاطمه دختر رسول خدا آنچنان رفتار کردند که او وصیت کرد که شبانه بخاک سپرده شود و از امت پدرش بجز کسانی که خودش نام برد کسی بر او نماز نگذارد. اگر در اسلام هیچ مصیبتی رخ نداده بود و هیج ننگ و عاری دامن مسمانان را آلوده نمیکرد و مخالف دین اسلام را هیچ حجتی نبود مگر آنچه بفاطمه رسید و باعث شد که او بهنگام مرگ بر امت پدرش خشمناک گردد و رفتاریکه با وی شد او را واداشت که وصیت کند یک نفر از آنان بر جنازه او نماز نگذارد- تا چه رسد بدیگر چیزها- هر آینه همین یک مصیبت و همین یک ننگ، مصیبتی بزرگ و ننگی وحشت آور بود و دل خفته اهل غفلت را بیدار میکرد، مگر آنکس را که خداوند مهر غفلت بر دل اورده و او را کور کرده باشد البته او بزیر بار این ننگ میرود و در نظر او اهمیتی ندارد و بچیزی نمی نگارد و آزارنده فاطمه را پاک دامن پندارد و او را بر فاطمه و شوهر و فرزندانش برتری دهد و از آنان بزرگترش میداند و بنظر او رفتاری که به فاطمه شده است حق بوده و از جمله خوبیهای اوست و با همین کار، برترین امت پس از رسول خدا گردید. آری خدا فرماید فانها لاتعمی الابصار و لکن تعمی القلوب التی فی الصدور [41] (کوری آن نیست که چشمها نابینا شود بلکه کوری [ صفحه 41] آنست که دلهائی که در سینه ها است کور شود) این کوری در دشمنان آل محمد و ستمگران بر آنان و طرفداران ستمگران نیز تا روز رستاخیز خواهد بود تا آنکه آن روز که روز کشف است و خدا میفرماید لقد کنت فی غفله من هذا فکشفنا عنک غطائک فبصرک الیوم حدید [42] (تو از اینکار در غفلت بودی ما پرده را از چشم تو برداشتیم امروز دیده تو حقیقت بین شده است) و یوم لا ینفع الظالمین معذرتهم و لهم اللعنه و لهم سوءالدار [43] روزی است که ستمگران را پوزش طلبید نشان سودی نه بخشد و لعنت گریبان گیر آنان است و در جای گاه ابدی خواهند بود. و انگهی شگفت آورتر آنکه این کر و کوران ادعا دارند که کوچک و بزرگ فرائض و ریز و درشت احکام الهی در قرآن نیست و چون همه احکام الهی را در قرآن نمی یابند بناچار دست نیاز بسوی قیاس و اجتهاد در رای دراز نموده و از روی قیاس و رای حکم می کنند و بدروغ برسول خدا افتراء می گویند که آنحضرت اجتهاد را برای آنان تجویز نموده است و بر طبق ادعایشان بمعاذ بن جبل [44] اجازه داده [ صفحه 42] است و حال آنکه خدا می فرماید: و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شیء [45] ما قرآن را برای تو فرستادیم تا بیانگر همه چیز باشد. و میفرماید ما فرطنا فی الکتاب من شیء [46] ما در قرآن چیزی فرو نگذاشتیم. و میفرماید و کل شیء احصیناه فی امام مبین [47] همه چیز را در پیشوای روشنگر برشمردیم و می فرماید و کل شیء احصیناه کتابا [48] ما همه چیز را بصورت کتاب بر شمردیم. و میفرماید قل ان اتبع الا ما یوحی الی [49] : بگو که من بجز آنچه را که بر من وحی میشود پیروی نمیکنم. و میفرماید: و ان احکم بینهم بما انزل الله [50] در میان آنان بانچه خدا فرو فرستاده است حکم کن پس کسیکه انکار کند و بگوید که چیزی از امور دنیا و آخرت و احکام دین و واجبات و مستحبات و همه آنچه که اهل شریعت بان نیازمندند در قرآن نیست قرآنیکه خدا در بارهاش فرموده است تبیانا لکل شیء: (روشنگر هر چیز است) چنین کس سخن خدا را رد کرده است و بر خدا دروغ بسته است و قرآن خدا را تصدیق نکرده است. بجان خودم که آنان از خود و از جانب پیشوایانشان که از آنان پیروی میکنند راست می گویند که همه احکام را در قرآن نمی یابند زیرا آنان اهل اینکار نیستند و نه دانش آن بانان داده شده است و نه خدا و رسولش بهرهای از علم قرآن بانان دادهاند بلکه همه دانش مخصوص خاندان رسول است که خدا علم را بانان داده [ صفحه 43] و دیگران را بانان رهنمون شده و دستور داده است که از آنان بپرسید تا جای آن را در قرآن بشما نشان دهند قرآنیکه آنان نگهبان و وارث و ترجمان آن هستند. و اگر آنان دستوری را که خدا داده بود انجام میدادند که میفرماید: و لو ردوه الی الرسول و الی اولی الامر منهم لعلمه الذین یستنبطونه منهم : [51] اگر آن را برسول و صاحبان امرشان بر میگرداندند آنانکه نیروی استنباط داشتند آن را میدانستند و آنجا که میفرماید: فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون (اگر نمیدانید از اهل ذکر بپرسید) خداوند آنهارا بروشنائی هدایت می رساند و آنچه را که نمیدانستند بانها میاموخت و آنهارا از قیاس و اجتهاد بی نیاز می کرد و این اختلاف در احکام دینی که بندگان خدا بان عمل می کنند و آنها خود مسبب این اختلافند از میان بر داشته می شد. اینان مدعی هستند بدروغ- که پیغمبر خدا آنان را آزاد گذاشته و اجازه چنین اختلاف را بانان داده است با آنکه قرآن از اختلاف منع و از ایجاد آن نهی می کند زیرا می فرماید: و لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا [52] اگر این قرآن از نزد غیر خدا بود اختلاف فراوانی در آن می یافتند. و می فرماید: و لا تکونوا کالذین تفرقوا و اختلفوا من بعد ما جائهم البینات : [53] مانند آنان مباشید که پراکنده شدند و پس از دلیل های روشن باز اختلاف کردند. و می فرماید: و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا همگی بریسمان خدا چنگ بزنید و پراکنده نشوید. و آیات خدا در مورد نکوهش اختلاف و پراکندگی بیش از شماره است [ صفحه 44] و اختلاف و پراکندگی در دین همان گمراهی است و آنان این گمراهی را روا میدانند و مدعی هستند که رسول خدا آنرا آزاد کرده واجازه فرموده است و این دروغی است که برسول خدا می بندند زیرا کتاب خدای عز و جل از آن بیم می دهد و نهی می کند و می فرماید و لا تکونوا کالذین تفرقوا و اختلفوا مانند کسانی مباشید که پراکنده شدند و اختلاف کردند. دیگر چه بیانی روشنتر از این بیان و مردم پس از این روشنگری و ارشاد چه حجتی بر خدا دارند؟ پناه بخدا می بریم از گمراهی و از اینکه خداوند درباره دین ما مارا بخودمان و عقلهایمان و اجتهادمان واگزارد و از خداوند میخواهیم که ما بر آنچه بدان رهنمون شده است و دلالت کرده و ارشاد فرموده است ازدین خود و دوستی دوستانش و چنگ زدن بدامن آنان و فراگرفتن از آنان و عمل کردن بدستور آنها و باز شدن از آنچه نهی کردهاند ثابت قدم فرماید، تا آنکه با همین حال خدا راملاقات کنیم نه تبدیلی کرده باشیم و نه شکی در دلمان باشد ونه از آنان پیشی گرفته باشیم و نه ازآنها باز پس مانده باشیم که هر کس بر آنان پیشیگیرد از دین بیرون رود و هر کس باز پس ماند غرق شود و هر کس مخالفت با آنان کند نابود گردد و هرکس باز پس ماند غرق شود و هر کس مخالفت با آنان کند نابود گردد و هر کس همراه آنان رود بمقصد نائل آید که رسول خدا صلی الله علیه و آله این چنین فرموده است).
امامت و وصیت رهبری در اختیار خداست و بس
آنچه در امامت و وصیت رسیده است و اینکه ایندو از خدا است و باختیار او است و امانتی است که هر امام باید بامام بعد از خودش آن بسپارد1- خبر داد مرا ابو العباس احمد بن محمد بن سعید بن عقده کوفی او گفت: [ صفحه 45] حدیث کرد ما را ابو محمد عبد الله بن احمد بن مستورد اشجعی [54] از کتابش در ماه صفر بسال 266 او گفت حدیث کرد ما را ابو جعفر محمد بن عبید الله حلبی او گفت حدیث کرد ما را ابو جعفر محمد بن عبید الله حلبی [55] او گفت حدیث کرد ما را عبد الله بن بکیر از عمر [و] بن اشعث او گفت: در خانه امام نزدیک به بیست نفر بودیم که در محضرش نشسته بودیم حضرت روی بما کرد و فرمود: شاید بنظر شما چنین برسد که اینکار امامت بدست کسی از ما سپرده شدهاست که در هر جا که بخواهد قرارش بدهد بخدا سوگند که آن سفارشی است که از جانب خدا برسول خدا شده است در باره افرادی با نامشان یکی پس از دیگری تا سر انجام بصاحبش برسد.2- و خبر داد مرا ابو العباس احمد بن محمد بن سعید اوگفت حدیث کرد مرا احمد بن یوسف بن یعقوب جعفی از کتابش او گفت حدیث کرد ما را اسماعیل ابن مهران او گفت: حدیث کرد ما را حسن بن علی بن حمزه از پدرش و از وهیب ابن حفص و اینان): از ابی بصیر و او از ابی عبد الله امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه کریمه: ان الله یامرکم ان تودواالامانات الی اهلها و اذا حکمتم بین الناس ان تحکموا بالعدل ان الله نعما یعظکم به [56] (همانا که خداوند بشما دستور میدهد که امانت ها را به اهلش برسانید و چون می خواهید میان مردم حکم کنید عادلانه باشد همانا که خداوند شما را نیکو موعظت می فرماید) فرمود: آن امانت یعنی وصیت که هر یک از ما بایست بدیگری بسپارد.3- و خبر داد ما را علی بن احمد بندنیجی از عبید الله بن موسی علوی که گفت: حدیث کرد ما را علی بن حسن [57] از اسماعیل بن مهران و او از مفضل بن صالح [ صفحه 46] و او از معاذ بن کثیر): و او از ابی عبدالله جعفر بن محمد علیهما السلام که فرمود وصیت بصورت نوشتهای سر بسته از آسمان بر رسول خدا فرود آمد و نوشته ای سربسته بجز وصیت هیچوقت بر رسول خدا فرود نیامد پس جبرئیل عرض کرد ای محمد این وصیت تو است در میان امتت نسبت باهل بیتت، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای جبرئیل کدام اهل بیت من؟ عرض کرد برگزیده خدا از اهل بیت با فرزندانش تا از تو علم نبوت را پیش از ابراهیم بارث برد [58] و بر آن وصیت مهرهایی بود پس علی علیه السلام نخستین مهر را باز کرد و بر آنچه مامور بود رفتار کرد. سپس حسن علیه السلام مهر دوم را برداشت و بر آنچه مامور بود رفتار کرد. سپس حسین علیه السلام مهر سوم را باز کرد دید دستور چنین است که جنگ کن و بکش و کشته بشو [59] و با گروهی بمنظور شهادت بیرون برو آنان جز با تو شهید نخواهند شد حسین (ع) هم آنچنان کرد. سپس وصیت را بعلی بن الحسین سپرد و در گذشت پس علی بن الحسین علیه السلام مهر چهارم را باز کرد دید دستور آنست که سربزیر افکن و خاموش بنشین که چهره علم در پس پرده قرار گرفته است. سپس آنجضرت وصیت را بمحمد بن علی علیه السلام داد او پنجمین مهر را برداشت دید دستور آنست که کتاب خدا را تفسیر کن و پدرت را تصدیق نما و فرزندت را وارث این علم کن و بکار سازندگی امت پرداز و سخن حق را در حال ترس و ایمنی [ صفحه 47] (امامت و وصیت رهبری باختیار خداست) بگو و بجز خدا از هیچ کس مترس او نیز چنین کرد. سپس آن وصیت را بکسیکه پس از خود بود سپرد. معاذ بن کثیر گوید عرض کردم: تو همانی؟ فرمود: تو را چه در این پرسش؟ [60] جز اینکه بروی ای معاذ و آن را از من بازگو کنی؟ آری من همانم و تا دوازده نفر را بنام برای من شمرد سپس خاموش شد عرض کردم: دیگر چه کسی؟ فرمود: همین تورابس.4- خبر داد ما را علی بن احمد بندنیجی از عبیدالله بن موسی او گفت حدیث کرد ما را محمد بن احمد قلانسی [61] او گفت حدیث کرد ما را محمد بن ولید [62] از یونس بن یعقوب: [63] . [ صفحه 48] از امام صادق (ع) که فرمود رسول خدا صحیفه سربسته ای را که دوازده مهر داشت بعلی علیه السلام سپرد و فرمود: نخستین مهر را بشکن و بهر چه در آنست رفتار کن و آنرا بحسن باز ده تا مهر دوم را بردارد و بان عمل کند آنگاه باید حسن صحیفه را بحسین باز دهد و او سومین مهر را بشکند و بانچه در آنست رفتار کند سپس به یک یک از فرزندان حسین (ع) باید داده شود.5- و خبر داد ما را علی بن احمد از عبید الله بن موسی از علی بن ابراهیم بن هاشم از پدرش و او از حماد بن عیسی و او از حریز و او از زراره): و او از ابی جعفر محمد بن علی علیه السلام که زراره گوید از امام باقر (ع) پرسیدم از تفسیر آیه مبارکه: ان الله یامرکم ان تودوا الامانات الی اهلها و اذا حکمتم بین الناس ان تحکموا بالعدل : همانا خداوند بشما دستور میدهد که امانتها را باهلش برسانید و چون میان مردم قضاوت کنید عادلانه قضاوت کنید. فرمود: خداوند بامامیکه از ما خانواده باشد دستور فرموده که امامت را بامام بعد از خودش بسپارد و حق آن را ندارد که از وی باز دارد مگر نمیشنوی که میفرماید و اذا حکمتم بین الناس ان تحکموا بالعدل ان الله نعما یعظکم به (و چون میان مردم حکم کنید عادلانه قضاوت کنید که خداوند شمارا نیکو موعظت میفرماید) آنان [ صفحه 49] فرمانروایانند مگر نمی بینی که در این آیه فرمانروایان را مخاطب ساخته است.6- و خبرداد ما را احمد بن محمد بن سعید ابن عقده کوفی او گفت: حدیث کرد مرا احمد بن یوسف بن یعقوب او گفت: حدیث کرد ما را اسماعیل بن مهران او گفت: حدیث کرد ما را حسن بن علی بن ابی حمزه از پدرش و او از یعقوب بن شعیب): گفت شنیدم ابا عبد الله (امام صادق) علیه السلام میفرمود: نه بخدا قسم که خداوند، این کار را تا روز رستاخیز بدون زمامدار نخواهد گذاشت.7- و خبر داد مارا علی بن احمد عبید الله بن موسی علوی از علی بن ابراهیم از احمد بن محمد بن خالد برقی از اسماعیل بن مهران که گفت: حدیث کرد مرا مفضل بن صالح ابو جمیل از ابی [عبد الله] عبد الرحمن). [64] از ابی عبد الله (امام صادق) علیه السلام که فرمود: خدای جل اسمه فرمان هر امام را و وظیفههایی که باید انجام دهد از اسمان فرو میفرستد و بر آن مهری نهاده پس امام آن مهر را بر میدارد و بر آنچه در آن است رفتار میکند. ای گروه شیعه این هشدار است برای افرادی که خدا را می پرستند و بیان روشنگری است مومنان را و هر کسی را که خدایتعالی در باره او اراده خیر فرماید او را افرادی قرار میدهد که امامان راهبر را تصدیق نماید و بانان تسلیم گردد که خدایتعالی از کرامت خویش بانان عطا فرموده و آنانرا از میان برگزیدگان خویش بکرامت مخصوص فرموده و خلافت الهی بر همه خلق را فقط به آنان عطا فرموده نه بدیگران [ صفحه 50] از خلقش زیرا فرمانبرداری از آنان را فرمانبرداری از خود دانسته که فرموده است عز و جل: اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم (خدا را فرمانبرید و رسول را و کسانی را فرمان برید که صاحبان امر شما هستند). و فرموده است: من یطع الرسول فقد اطاع الله [65] (آنکه اطاعت رسول خدا کند اطاعت خدا را کرده است) رسول خدانیز مردم را بامامانیکه از ذریه او بودن دعوت کرد امامانی که خداونذ بفرمانبرداری از آنان امر فرموده بود و خلق را بانان دلالت و ارشاد کرده بود و دعوت رسول خدا آنجا بود که فرمود: من دو چیز گرانبها در میان شما بجای می گذارم: کتاب خدا است و عترت من که اهل بیت منند ریسمانی هستند که میان شما و خدایتعالی کشیده شده است تا دست بر این ریسمان دارید هرگز گمراه نخواهید شد.و خدای تعالی در مقام ترغیب مردم باطاعت دستورات پیغمبر و ترساند نشان از مخالفت او فرمود: فلیحذر الذین یخالفون عن امره ان تصیبهم فتنه او یصیبهم عذاب الیم [66] باید بترسند کسانیکه از دستور او سرپیچی میکنند که فتنه ای گریبان گیر آنان شود و یا بشکنجه دردناکی گرفتار آیند). و آن هنگام که رسول خدا مخالفت شد و فرمان او بدور افکنده شد و بر خلاف دستورش در باره عترت رفتار شد و در کارشان استبداد نمودند و بدستور عترت رفتار نکردند و حق آنان را انکار نمودند و از سهم الارث آنان جلوگیری کردند و همگی از راه حسد و ستم و دشمنی علیه آنان همدست شدند بر کسانیکه مخالفت با امر رسول خدا کردند و نسبت بذریه آنحضرت گناهنکار شدند (و بر پیروان شان و [ صفحه 51] کسانیکه بکارهای مخالفین راضی بودند) و عده ای که خداوند بر آنان داده بود محقق گردید و فتنه در دین را هر چه زودتر برایشان پیش آورد که از دیدن راه راست کور شدند و در احکام و خواسته ها باختلاف افتادند و در رای ها تشتت روی داد و کور کورانه راه پیمودند و در قیامت بروز باز خواست نیز شکنجه دردناک را برای آنان آماده فرمود. و ما می بینیم که خداوند عز و جل در صریح قرآن کیفری را که بگروهی از مردم داده است بیان فرموده آنجا که میفرماید: فاعقبهم تفاقا فی قلوبهم الی یوم یلقونه بما اخلفوا الله ما وعدوه و بما کانوا یکذبون [67] (نفاق را در دلهای آنها تا روزیکه خدا را ملاقات کنند جایگزین کرد چون آنچه را که بخدا وعده داده بودند مخالفت کردند و چون دروغ میگفتند) می بینیم که خداوند، نفاقی را که در دلهای آنان بجای گذاشته بعنوان کیفر و جزای مخالفت وعده آنها قرار داده بود و آنان را منافق نامیده است آنگاه در قرآنش فرموده است ان المنافقین فی الدرک الاسفل من النار [68] بتحقیق که منافقین در پست ترین مرتبه آتش قرار دارند. پس هرگاه حال کسیکه مخالفت وعده کند جنین باشد که کیفرش نفاقی گردد که او را بدرک اسفل دوزخ بکشاند چگونه خواهد بود حال کسیکه با خدای عز و جل و پغمبرش صلی الله علیه و آله در باره قرآن و عترت آشکارا مخالفت کند و دستور آنان را رد کرد و از فرمنشان سرپیچی کند و با کسیکه خداوند امر کرده است به پیروی آنان و دست بدا من آنان شدن و بهمراه آنان بودن آنجا که می فرماید یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین [69] (ای کسانیکه ایمان آورده اید از خدا بپرهزید و با راستگویان باشید) و آنانند کسانیکه در عهدیکه با خدا داشتند [ صفحه 52] راستگو بودند، عهد کرده بودند که با دشمن خدا بستیزند و جان خود را در راه او و یاری پیغمبرش و سر بلندی دینش بدهند آنجا که می فرماید: رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا : [70] (مردانی هستند که در آنچه با خدا عهد کرده بودند راست گفتند بعضی از آنان بر سر پیمان رفت و بعضی از آنان بانتظار نشسته ولی هیچیک عهد خود را تبدیل نکردند) چقدر فاصله است میان کسیکه در وعده خود با خدا راست گفته و بعهدش وفا کرده و جان خود را برای او از دست داده و در راه او چهاد کرده و دینش را سر بلند نموده و خدا و رسولش را یاری کرده است و میان کسیکه با رسول خدا عصیان و مخالفت ورزیده و به عترت او ستم نموده و کاری کرده است که بدتر از مخالفت وعده است که نفاق آور بوده و صاحبش را بدرک اسفل دوزخ میکشاند پناه بخدامی بریم از آتش. خدا شما را رحمت کند، این چنین است حال کسیکه از یکی از امامانیکه خداوندشان اختیار نموده است عدول نماید و امامتش را انکار کند و دیگری رابجای او بپا دارید و حق را از برای دیگری ادعا کند زیرا ام وصیت و امامت بفرمان الهی است و باختیار او نه بفرمان خلق و اختیارشان پس هر آنکس بجز برگزیده خدا را برگزیده و با امر خدای سبحان مخالفت نماید بجایگاه ستمگران و منافقان فرو افتد که جایشان آتش خشم خدا است چنانچه خدای عز و جل توصیفشان نموده پناه بخدا می بریم از مخالفت خدا و خشم و شکنجه او و ازخداوند خواستاریم که ما را هبر آنچه بما عطا فرموده ثابت قدم فرماید و پس از آنکه برافت و رحمتش ما را هدایت فرموده دلهای ما را از حقیقت منحرف و روی گردان نسازد. [ صفحه 53]
روایاتی که درباره عدد امامان رسیده
روایاتیکه می گویند امامان دوازده نفرند و ازطرف خدا برگزیده شده اند.1- خبرداد ما را ابو سلیمان احمد بن هوذه ابی هراسه باهلی [71] گفت: حدیث کرد ما را ابراهیم بن اسحاق نهاوندی بسال 273 [72] او گفت: حدیث کرد ما را ابو محمد عبد الله بن حماد انصاری بسال 229 او گفت حدیث کرد ما را عمرو ابن شمراز مبارک بن فضاله و او از حسن بن ابی الحسن بصری: و او خبر را بامام می رساند که فرمود: جبرئیل بخدمت پیغبر آمد و عرض کرد ای محمد خدای عز و جل تو را امر می فرماید که فاطمه را بعلی برادر خودت همسر سازی رسول خدا کس به نزد علی رستاد و او را گفت: ای علی من می خواهم دخترم فاطمه را که بانوی زنان جهانیان است و پس از تو از همه نزد من محبوب تر است همسر تو سازم و از شما بوجود خواهد آمد دو سرور جوانان بهشتی و شهیدان بخون آغشته که پس از من بانان ستم خواهد شد و نجیبان تابان که خداوند بوسیله آنان تاریکی ها را از میان بردارد و حق را بانان زنده سازد و باطل را بانان بمیراند شماره آنان شماره ماههای سال است و عیسی بن مریم در پشت سر آخرینشان بنماز خواهد ایستاد.2- خبرداد ما عبد الواحد بن عبد الله بن یونس موصلی [73] او گفت حدیث [ صفحه 54] کرد ما را محمد بن جعفر [74] او گفت: حدیث کرد ما را احمد بن محمد بن خالد او گفت: حدیث کرد ما را ابو هاشم داود بن قاسم جعفری): از ابی جعفر محمد بن علی [75] علیه السلام و آنحضرت از پدرانش علیهم السلام فرمود: روزی امیر المومنین (ع) در حالیکه فرزندش حسن را بهمراه داشت و بدست سلمان فارسی تکیه داده بود داخل مسجد الحرام شد و نشست که ناگاه مردی خوش قیافه و خوش لباس آمد و بامیر المومنین سلام داد و در مقابلش نشست و عرض کرد یا امیر المومنین سه پرسش از شما دارم امیر المومنین فرمود: هر چه میخواهی بپرس. عرض کرد: آدمی وقتی می خوابد روحش بکجا می رود؟ و چگونه آدمی چیزی رابیاد میاورد و فراموش میکند؟ و چه میشود که فرزند کسی بعموها و دائیها شبیه می شود؟ امیر المومنین علیهاسلام روی بحسن کرد و فرمود: ای ابا محمد پاسخ این مرد را بگو. ابو محمد بانمرد فرمود: اما آنچه پرسی که آدمی وقتی می خوابد روحش یکجا می رود؟ همانا روح وابسته بباد است و باد وابسته بهوا است تا هنگامیکه صاحب روح می خواهد بیدار شود اگر خداوند اجازه بدهد که آنروح بان بدن باز گردد آنروح، باد را جذب میکند و باد هوا را و روح در بدن صاحبش ساکن می شود و اگر خدا اجازه نفرمود کهان روح بان بدن باز گردد هوا باد را جذب میکند و باد هم روح را میکشد و روح ببدن صاحبش باز نمی گردد تا بهنگام رستاخیز. [ صفحه 55] واما آنچه از یاد آوری و فراموشی پرسیدی همانا قلب آدمی در حقه ای است و بر سر آن حقه طبقی نهاده شده است هنگامی که بر محمد و آل محمد درود تمامی فرستاده شود آن طبق از روی آن حقه برداشته می شود و دل روشن می شود و آنچه فراموش شده است بیاد آدمی میاید و اگر او درود بر محمد و آل محمد نفرستاد و یا از درود بر آنان کم کرد و پاره ای را نگفت آن سرپوش بر آن حقه میافتد و دل تاریک می گردد و آدمی باشتباه افتد و آنچه را که می داند فراموش میکند.و اما پرسشت از شباهت فرزند به عموها و دائی ها؟ مرد، هنگامی که با همسر خود هم بستر می شود اگر با دلی آرام و اعصاب راحت و بدن بی اضطراب بهره جنسی برد، نطفه او در میان رحم قرار می گیرد و نوزاد به پدر و مادر شبیه می شود و اگر با دلی نا آرام و اعصاب ناراحت و تن پر اضطراب بکار جنسی پراخت آن نطفه نیز مضطرب می شود و در حال اضطراب به پاره ای از رگها می نشیند اگر برگی از رگهای عموها نشست نوزاد بعموهایش شبیه می شود و اگر برگی از رگهای دائیها نشست فرزند بدائی هایش شبیه خواهد شد. آنمرد گفت شهادت می دهم بر اینکه معبودی بجز خدا نیست و همواره این گواهی را می دادم و شهادت می دهم که محمد فرستادهخداست و همواره این شهادت را می دادم و بزبان می آوردم و شهادت می دهم که تو- با دست اشاره بامیر المومنین کرد- جانشین رسول خدائی و بر پا دارنده حجت او و پیش از این نیز همین را می گفتم. و گفت: شهادت می دهم که تو- و با دست اشاره بحسن کرد- وصی او هستی و برپاسازنده حجت او پیش از نیز همین را می گفتم. و شهادت می دهم بر حسین بن علی که او وصی اوست و برپاسازنده حجتش و همیشه سخنم اینست. و شهادت می دهم بر علی بن الحسین که کار وصایت حسین با اوست. [ صفحه 56] و شهادت می دهم بر محمد بن علی که کار وصایت علی با اوست. و شهادت می دهم بر جعفر که کار وصایت محمد با اوست. و شهادت می دهم بر موسی که کار وصایت جعفر با اوست. و شهادت میدهم بر علی که او ولی موسی است. [76] و شهادت میدهم بر محمد که کار وصایت علی با او است. و شهادت میدهم بر علی که کار وصایت محمد با اوست. و شهادت می دهم بر حسن که کار وصایت علی با اوست. و شهادت می دهم بر مردی از فرزندان حسین که بردن نام و کنیه اش روانباشد تا آنگاه که خداوند امر خود را آشکار سازد و زمین را با عدل و داد پر کند همان سان که با جور و ستم پر شده باشد و سلام بر تو ای امیر المومنین و رحمت و برکات خدا. سپس برخاست و رفت. امیر المومنین علیه السلام بحسن فرمود: ای ابا محمد بدنبالش برو و به بین کجا می رود؟ امام حسن گوید بدنبالش بیرون شدم همینکه پای از مسجد بیرون نهاد نفهمیدم بکجا شد بخدمت امیر المومنین باز گشتم و از جریان آگاهش ساختم فرمود: ای ابا محمد می شناسی اش؟ گفتم: نه و خدا و رسول خدا و امیر المومنین بهتر می دانند فرمود: او خضر علیه السلام است. مترجم گوید: ظاهرا مقصود از وابستگی روح بباد و باد بهوا آنست که آدمی بواسطه نفس کشیدن زنده است که نفس همان باد است و آن بوسیله هوا انجام می گیرد و مقصود از اینکه روح باد را جذب میکند آنست که شخص خواب رفته بنفس کشیدن خود ادامه می دهد تا آنگاه که پس از استراحت کافی بیدار می شود و اگر اجلش سر آمده باشد هوا باد را جذب میکند یعنی از نفس کشیدن باز میماند و میمیرد. و اما مسئله یاد آمدن پس از فراموشی، آنچه مسلم است اینکه کدورت خاطر موجب پریشانی آن و عروض نسیان است و چنانچه آدمی بخدا توجه نمود نورانیتی [ صفحه 57] و جمعیت خاطری فراهم آید و در نتیجه، مطلب فراموش شده بیاد آید و ذکر صلوات یکی از مصادیق توجه بخدا و تحصیل نورانیت است. و اما مسئله شباهت را علم امروز نیز اجمالا تایید میکند و اینکه آرامش خاطر بهنگام عمل جنسی و یا اضطراب آن اثرهای متضادی در انعقاد نطفه و تشکیل ساختمان وجودی طفل دارد).3- و خبرداد ما را محمد بن یعقوب کلینی از عده ای از رجال حدیثش و آنان از احمد بن ابی عبد اله محمد بن خالد برقی و او از حسن بن عباس بن حریش و او از): ابی جعفر محمد بن علی علیه السلام و آنحضرت از پدرانش که امیر المومنین علیه السلام بابن عباس فرمود که همه ساله شب قدر هست و در آن شب کار یکسال و آنچه در آن سال باید بشود نازل می شود و برای اینکار پس از رسول خدا فرماندارانی است ابن عباس عرض نمود یا امیر المومنین آنان کیانند؟ فرمود من و یازده نفر از نسل من امامانی که فرشتگان با آنان سخن می گویند.4- و خبر داد ما را محمد بن یعقوب او گفت: دیث کرد ما را علی بن محمد از عبد الله بن محمد بن خالد او گفت حدیث کرد مرا نصر بن محمد بن قابوس [77] از منصور بن سندی و او از ابی داود مسترق و او از پعلبه بن میمون و او از مالک جهنی و او از حارث بن مغیره و او از اصبغ بن نباته): گفت روزی بخدمت امیر المومنین علی علیه السلام رسیدم دیدم بفکر فرو رفته و بر خاک زمین خطهائی میکشد گفتم: یا امیر المومنین از خط کشیدن بر خاک خوشت می آید؟ فرمود: نه بخدا قسم نه باینکار و نه هرگز یکدم بدنیا میل کرده ام ولی [ صفحه 58] فکرم را نوزانی بخود مشغول کرده است که از نسل من است او همان مهدی است که زمین را از عدل و داد پر خواهد کرد همان سان که از جور و ستم پر شده باشد از برای او روزهای حیرت و غیبتی است که گروهی در آن روزها گمراه میشوند و گروهی دیگر رهنمون شوند. گفتم یا امیر المومنین این حیرت و غیبت تا چه اندازه خواهد بود فرمود: مدت زمانی. گفتم: این کار بطور حتم شدنی است؟ فرمود: آری هم چنانکه خود او حتما باید آفریده شود. گفتم من بان روز میرسم؟ فرمود: ای اصبغ کجا تو را باین کار دست رسی هست آنان برگزیدگان این امتند که بهمراه نیکوکاران این عترت خواهند بود عرض کردم: پس از آن چه خواهد شد؟ فرمود: آنچه خدا بخواهد که خدا را اراده ها و نتیجه ها و پایان کارها است.5- و حدیث کرد مرا موسی بن محمد قمی ابو القاسم [78] در شیراز بسال 313 او گفت حدیث کرد ما را سعد بن عبد الله اشعری از بکر بن صالح و او از عبد الرحمن سالم و او از ابی بصیر و او از): ابی عبد الله جعفر بن محمد علیهما السلام که فرمود: پدرم بجابر بن عبد الله انصاری فرمود: مرا با تو کاری است هر وقت برایت دشوار نیست میخواهم تنها با تو باشم و آن را بپرسم جابر عرض نمود هر وقت که دوست داریم، روزی پدرم با جابر خلوت نمود و باو گفت: ای جابر داستان لوحی که بدست فاطمه دختر رسول خدا دیدی چه بود؟ و مادرم فاطمه از آنچه در آن لوح نوشته شده بود چه گفت؟. جابر عرض کرد: خدای بی انباز را گواه می گیرم که در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله روزی بقصد عرض تهنیت ولادت حسین علیه السلام بخدمت مادرت فاطمه علیها السلام رسیدم بدستش صفحه سبزی دیدم که بگمانم از زمرد بود [ صفحه 59] و در آن خط سفیدی شبیه بنور آفتاب نوشته شده بود [79] گفتمش: پدرم و مادرم بفدایت این صفحه جیست؟ فرمود صفحه ای است که خداوند عزو جل به پیغمبرش هدیهداده است که نام پدرم و نام شوهرم و نام دو فرزندم و نام جانشینان از فرزندم در آن نوشته شده است و پدرم آن را بعنوان جشم روشنی بمن داده است [80] جابر گفت: مادرت فاطمه آن لوح را بدست من داده و من خواندم و نسخه ای از آن نوشتم، پدرم بجابر فرمود: ای جابر ممکن است آن را بمن نشان دهی؟ عرض کرد: آری، پدرم بهمراه جابر بخانه او رفت پدرم صفحه پوستی در آورد و گفت: ای جابر تو بنوشته خودت نگاه کن تا من این نوشت را برای تو بخوانم آنگاه پدرم بر جابر خواند و حتی یک حرف نسخه پدرم با یک حرف نسخه جابر مخالف نبود جابر گفت خدا را گواه می گیرم که من همینطور دیدم که در آن لوح نوشته شده بود: بنام خدواند پر مهر و مهربان، این نوشته ای از سوی خدای عزیز حکیم به پیغمبرش و نورش و حجابش [81] و سفیرش و راهنمایش این نوشته را روح الامین از [ صفحه 60] نزد پرودگار جهانیان فرود آورده است. ای محمد نامهای مرا بزرگ بشمار و نعمت های مرا سپاس بگذارو... انکار مکن من همان خدائی هستم که معبودی بجز من نیست پشت ستمگران را می شکنم و ستمدیدگان را به پیروزی می رسانم و حاکم روز جزایم و من همان خدائی هستم که معبودی بجز من نیست هر کس که بجز فضل مرا امیدوار باشد و یا بجز از دادخواهی من بهراسد [82] او را شکنجه ای دهم که هیچ یک از جهانیان را چنین شکنجه ای نداده باشم پس تنها مرا بپرست و تنها بمن توکل کن من پیامبری نفرستادم که عمرش پایان پذیرد و مدتش سر آید مگر آنکه جانشینی برای او قرار دادم و من تو رابر همه پیامبران برتری دادم و جانشینت را از همه جانشینان برتر نمودم و تو را بدوشیر بچه ات و دو نوادهه ات: حسن و حسین سرافراز کردم و حسن را پس از سر رسید مدت پدرش کان دانش خودم قرار دادم و حسین را کان وحی خودم کردم و او را با شهادت سر بلند نمودم و زندگی اش را بنیک بختی پایان بخشیدم و او برترین جان نثاران راه [ صفحه 61] من است و درجه دارترین شهیدان در نزد من، کلمه تامه خود را با او قرار دادم و حجت کامل را در نزد او گذاشتم. کیفر و پاداش من بوسیله عترت او است نخستین عترتش علی است: سرور عبادت کنندگان و زینت بخش دوستان گذشته من و فرزندش همنام جدش محمود است نامش محمد و شکافندهو علم من و کان حکمت من است دو دلان در باره جعفر هلاک خواهند شد و آنکه دستور او را رد کند همچون کسی است که دستور مرا رد کرده باشد سخنی است از من بحقیقت مقرون که جعفر را جایگاهی عزیز بخشم و خاطرش را در باره شیعیان و دوستانش خر سند گردانم و پس از جعفر فتنه ای خواهد افتاد تاریک که چشم جائی را نبیند [83] زیرا رشته ای که من واجبش کرده ام بریده نشود و حجت من پنهان نماند ساقی بزم ما دوستان ما را جام لبریز دهد آنان ابدال روی زمینند هان کهاگر کسی یک نفر از آنان را انکار کند نعمت مرا انکار کرده است و کسیکه یک آیه از کتابم را تغییر دهد بر من افترا بسته است و ای بر حال افترا گویان و انکار کنندگان. در آن روز کهمدت بندهمن موسی: دوستم و برگزیده ام سر آید کسیکه او را تکذیب کند همچون کسی است که همه دوستانم را تکذیب کرده است او دوست من و یار من است و کسی است که من باری بسنگینی بار نبوت بر دوش او نهم و او را [ صفحه 62] با کشیدن آن بار آزمایش کنم. و پس از او خلیفه من علی بن موسی الرضا است او را اهریمنی گردن فراز میکشد و در شهری که بنده شایسته خدا بنام ذو القرنین ساخته است بخاک سپرده شود بهترین خلق من بکنار بدترین خلق من دفن می شود سخنی است از من بحق که حتما چشم او را با فرزندش محمد روشن خواهم ساخت او معدن علم من و رازدار من و حجت من بر خلق من است جایگاهش بهشت و شفاعتش را درباره هفتاد هزار من و حجت من بر خلق من است جایگاهش بهشت و شفاعتش را در باره هفتاد هزار از اهل بیتش که همگی سزاوار آتش باشند خواهم پذیرفت. [84] کار فرزندش علی را که دوست من و یاور من و گواه من در میان خلق من وامین من بر وحی من است به نیک بختی بانجام رسانم و از او بوجود آورم دعوت کننده براه من و خزانه دار دانش من حسن را. سپس این را کامل کنم با فرزندش که رحمت برای جهانیان است کمالی موسی و بهاءعیسی و صبر ایوب را دارد، دوستان من در زمان غیبت او خوار شوند و سرهاشان همچون سرهای ترک و دیلم بعنوان هدیه به نزد این و آن فرستاده شود، کشته شوند و باتش سوزانده شوند و همواره ترسناک و هراسان و وحشت زده میباشند، زمین ازخونشان رنگین شود زنانشان در سوک آنان نالان گردند آنانند دوستان حقیقی من و بر من حتم است که هرگونه کوری و تاریکی را از آنان بردارم [85] و باحترام آان زلزله ها را بر چینم و سختیهاو گرفتاریهای گریبان گیر را بردارم بر آنان از پروردگارشان درود ها و رحمت باد و آنان اند که رهنمون شدگانند ابو بصیر- راوی حدیث- اگر در تمام عمرتبجز همین یک حدیث را نشنیده باشی [ صفحه 63] ترا بس است پس آنرا از نا اهلش محافظت کن.6- و خبرداد ما را احمد بن محمد بن سعید ابن عقده کوفی او گفت: حدیث کرد ما را یحیی بن زکریابن شیبان [86] از کتابش بسال 273 او گفت حدیث کرد ما را علی بن سیف بن عمیره او گفت: حدیث کرد ما را ابان بن عثمان از زراره و او از) ابی جعفر امام باقر علیه السلام و آنحضرت از پدرانش علیهم السلام فرمود رسول خدا فرموده است از اهل بیت من دوازده نفر را فرشته گان خبر گزاری کنند شخصی بنام عبد الله بن زید که برادر رضاعی علی بن الحسین علیه السلام بود با قیافه انکار گفت: سبحان الله خبر گزاری فرشتگان؟ راوی گوید: امام باقر روی بسوی او کرد و فرمود بخدا قسم که پسر مادر تو (یعنی علی بن الحسین علیهما السلام) این چنین بود.7- خبر داد ما را محمد بن همام او گفت: حدیث کرد ما را پدرم و عبد الله ابن جعفرحمیری آندو گفتند حدیث کرد مارا احمد بن هلال او گفت: حدیث کرد مرا محمد بنابی عمیر بسال 204- او گفت:حدیث کرد مرا سعید بن غزوان از ابی بصیر و او از): ابی عبد الله و آنحضرت از پدرانش علیهم السلام فرمود: رسول خدا فرموده است که خدای عز و جل از هر چیز را بر گزید از صفحه زمین، مکه را برگزید و از مکه مسجد را برگزید و از مسجد همان قطعه را برگزید که کعبه در آن است و از چهار پایان ماده هاشان را برگزید و از شبها شب قدر و از مردم بنی هاشم را برگزید و من و علی را از بنی هاشم برگزید و از من و علی برگزید سن و حسین راو از اولاد [ صفحه 64] حسین دوازده امام تکمیل می گرداند نهمین آنان باطن است و هم او ظاهر آنان است و او برترین آنان است و او قائم آنان است [87] عبد الله بن جعفر در حدیث اش اضافه کرده است که (آنان قرآن را از تحریف تندروها و نسبت های باطل گویان و تاویل نادانان محفوظ میدارند). (و خبر داد ما را محمد بن همام و محمد بن حسن بن محمد بن جمهور از حسن ابن محمد بن جمهور او گفت حدیث کرد مرا احمد بن هلال او گفت حدیث کرد مرا محمد بن ابی عمیر از سعید بن غزوان): [88] از ابی عبد الله علیه السلام که فرمود: رسول خدا فرمود خدای عز و جل مرا برگزید تا پایان حدیث.و از کتاب سلیم بن قیس هلالی [89] .8- آنچه که روایت کرده است آن را احمد بن محمد بن سعید ابن عقده و محمد ابن همام بن سهیل و عبد العزیز و عبد الواحد دو فرزند عبد الله بن یونس موصلی از رجال خودشان و آنان از عبد الرزاق ابن همام و او از معمر بن راشد و او از ابان بن ابی عیاش [ صفحه 65] واواز سلیم قیس): و این روایت را از غیر این سندها خبر داد بما هارون بن محمد او گفت: حدیث کرد مرا احمد بن عبید الله بن جعفر بن معلی همدانی او گفت: حدیث کرد مرا ابو الحسن عمرو بن جامع بن عمرو بن حرب کندی [90] او گفت: حدیث کرد ما را عبد الله بن مبارک که شیخ ما بود از اهل کوفهو ثقه بود [91] او گفت حدیث کرد مارا عبد الرزاق بن همام شیخ ما از معمر و او از ابان بن عیاش و او از سلیم بن قیس هلالی. (و ابان گفته است که او این روایت را از عمر بن ابی سلمه نیز شنیده است معمر گوید ابو هارون عبدی یاد آور شد که او نیز این روایت را از عمربن سلمه شنیده است و اواز سلیم) که هنگامیکه مادر رکاب امیر المومنین در صفین بودین ومعاویه ابوالدرداء و ابو هریره راخواست و پیامی توسذ آنان بامیر المومنین داد و آنان پیام معاویه را بعلی رساندند حضرت فرمود: شما پیامیکه معاویه بوسیله شما داده بود رساندید حال، گوش بسخن من فرا دهد و پیام مرا نیز باو برسانید عرض کردند: بلی. پس حضرت آن پاسخ طولانی را داد تا سخن رسید بداستان غدیر و نصب [ صفحه 66] رسول خدا صلی الله علیه و آله علی را بامر خدایتعالی. فرمود چون آیه انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه و یوتون الزکوه (هم راکعون) ولی شما فقط خدا است و پیامبرش و کسانیکه ایمان آورده اند و نماز میخوانند و زکات میدهند در حالیکه رکوع میکنند) بر پیغمبر نازل شد مردم گفتند: یا رسول الله آیا این ولایت نسبت به بعضی از مومنین است یا فراگیر همه است؟ پس خداوند بر پیامبرش دستور داد که ولایت آنکس را که خداوند بولایت او دستور داده است بانان تعلیم دهد و همانطور که نماز و روزه و حجشان را تفسیر کرده است ولایت را نیز تفسیر کند. علی علیه السلام فرمود پس رسول خدا مرادر غدیر خم نصب کرد و فرمود: خدای عز و جل ماموریتی مرا داده است که سینه ام را تنگ ساخت و گمان کردم که مردم مرا تکذیب خواهد کرد سپس دستور داد تا مردم را برای نماز جماعت دعوت کردند و نماز ظهر را با آنان گذاشت پس با صدای بلند فریاد زد ای علی بپاخیز سپس فرمود: ای مردم همانا که خدا مولای من است و من مولای مومنینم و من بانان از خودشان اولترم و بهر که مولا منم علی است مولای او بار الها دوست بدار آن را که علی را دوست بدارد و دشمن بدار آن را که علی را دشمن بدارد. پس سلمان فارسی برخاست عرض کرد یا رسول الله اولویت در چه؟ [92] فرمود هر کس که من بجان او اولتر از خود او هستم علی نیز بجان او از خود او اولتر است، پس خدای عز و جل این آیه را فرستاد الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا (امروز دین شمارا برای شما کامل گردانیدم و نعمتم را بر شما با تمام رساندم و اسلام را بعنوان دین نمونه برای شما پسندیدم) [ صفحه 67] سلمان عرض کرد یا رسول الله آیا آیه ها فقط در باره علی علیه السلام نازل شده است؟ فرمود: بلکه در باره او جانشینان من تا روز قیامت عرض کرد: یا رسول الله آنان را برای من بیان بفرما فرمود: علی است که برادر من و وصی من و وارث من و جانشین من در میان امت من و ولی هر مومنی پس از من است و یازده امام از اولاد او هستند که نخستین آنان فرزندم حسن است سپس فرزندم حسین سپس نه نفر از اولاد حسین یکی پس از دیگری است آنان باقر آن همراهند و قرآن بهمراه آنان است نه آنان از قرآن جدا شوند و نه قرآن از آنان جدا گردد تا در کنار حوض بر من وارد شوند. پس دوازده نفر از یاران بدربر خواستند و گفتند همه ما گواهی میدهیم که ما این سخن را بی کم و زیاد هم چنانکه فرمودید یا امیر المومین از رسول خدا صلی الله شنیدم و بقیه یاران بدر که با علی در صفین بودند گفتند: ما بیشتر آنچه را که گفتی بیاد داریم نه همه آن را البته این دوازده نفر برگزیدگان از ما و افراد با فضیلت ما هستند علی علیه السلام فرمود راست میگوئید همه کس که بیک درجه حافظه ندارد بعضی از بعضی دیگر برتر است. و از آن دوازده نفر چهار نفر بر خواستند: ابو الهیثم بن التیهان بود و ابو ایوب و عمار و خزیمه بن ثابت ذو الشهادتین [93] و گفتند ما گواهی میدهیم که ما فرمایشات [ صفحه 68] آن روز رسول خدا را بخاطر سپرده ایم بخدا قسم که او بر سر پا ایستاه بود و علی علیه السلام بر کنار او ایستاده بود و آنحضرت میفرمود: ای مردم، خداوند مرا امر فرموده است که برای شما امامی نصب کنم که وصی من در میان شما باشد و پس از من جانشین من در خاندانم و در امتم باشد و کسی باشد که خداوند، فرمانبری او را در قرآن بر همه مومنین واجب کرده است و بشما در قرآن ولایت او را دستور داده است من عرض کردم پرودگارا از زخم زبان منافقان و تکذیب شان می ترسم خداوند مرا عتاب فرمود که یا دستور را ابلاغ کنم و یا آنکه مرا عقاب خواهد کرد. ای مردم خدای عز و جل در قرآنش شما را بنماز امر کرده است و من آن را برای شما بیان کردم و راه و رسم اش را بشما آموختم و بزکات و روزه امر کرده که برای شما بیان کردم و تفسیرش نمودم و خداوند شما را در قرآنش بولایت امر [ صفحه 69] کرده است. ای مردم من شما را گواه میگیرم که آن ولایت مخصوص ان شخص است و مخصوص اوصیاء من است که از فرزندان من و فرزندان علی است نخستین شان فرزندم حسن است و سپس حسین و سپس نه نفر از فرزندان حسین،اینان از قرآن جدا نمیشوند تا در کنار حوض بر من وارد شوند.ای مردم، من کسی را که پس از من پناه گاه شما و امام شما و ولی شما و راهنمای شما است بشما اعلام کردم و او علی بن ابی طالب برادر من است او در میان شما بمنزله خود من است دین خود را بگردن او اندازید و در همه کارهایتان فرمانبرش باشید که همه آنچه که خدای عز و جل بمن آموخت نزد او است و خدا مرا دستور داد که من باو بیاموزم من اعلام میکنم که علم من نزد او است از او بپرسید و از اوصیاء او بیاموزید و به آنان میاموزید و بر آنان پیش قدم نباشید و از آنان باز پس نمانید که آنان بهمراه حق و حق با آنان همراه است نه حق از آنان دور میشود و نه آنان از حق کناره میگیرند. سپس علی علیه السلام بابی الدراء و ابی هریره و اطرافیانش فرمود: ای مردم آیا میدانید که خدای تبارک و تعالی در قرآنش این آیه را فرستاد انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا (این اراده خدا است که پلیدی را از شما اهل بیت بزداید و شما را کاملا پاک و پاکیزه کند). پس رسول خدا را و فاطمه و حسن و حسین را در عبائی گرد هم آورد سپس فرمود: با الها اینان دوستان من و عترت من [و خاندان من] و مخصوصان من و اهل خانه منند، پلیدی را از آنان بزدا و آنان را کاملا پاکیزه فرما، ام سلمه عرض کرد: و من، حضرتش فرمود: تو رو بخیر هستی ولی این آیه، در باره تنها من و برادرم علی و دخترم فاطمه و دو فرزندم حسن و حسین و در باره نه تن از فرزندان حسین نازل شده است بجز ما کسی با ما در این آیه انباز نیست. [ صفحه 70] بیشتر آن مردم بر خواستند و گفتند ما گواهی میدهیم که ام سلمه این حدیث را برای ما نقل کرد و ما از رسول خدا پرسیدیم آنحضرت نیز هم چنانکه ام سلمه گفته بود برای ما بیان کرد. پس علی علیه السلام فرمود: مگرر نمیدانید که خدای عز و جل در سوره حج آیه ای فرستاد یا ایها الذین آمنوا ارکعوا و اسجدوا و اعبدوا ربکم و افعلوا الخیر لعلکم تفلحون و جاهدوا فی الله حق جهاده هو اجتباکم و ما جعل علیکم فی الین من حرج مله ابیکم ابراهیم هو سماکم المسلمین من قبل و فی هذا لیکون الرسول شهیدا علیکم و تکونوا شهداء علی الناس (ای کسانیکه ایمان آورده اید رکوع کنید و سجده کنید و پروردگارتان را بپرستید و کارنیک انجام دهید شاید رستگار شوید و در راه خدا آنطورر که باید و شاید جهاد کنید، او است که شما را بر گزیده و در دین مشقتی برای شما قرار نداده، راه و شریعت پدرتان ابراهیم است، خدا شما را در کتاب های پیشین و در این کتاب بنام: (مسلمانان) خواند تا رسول خدا شاهد بر شما باشد و شما شاهدان بر مردم. پس سلمان (خدا از او راضی باد) بهنگام نزول این آیه برخاست و عرض کرد یا رسول الله اینان که شما بر آنان شاهدید و آنان بر مردم شاهدند و خداوندشان برگزیده و مشقتی در دین که شریعت پدرشان ابراهیم است برایشان قرار نداده است کیانند؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: مقصود خداوند از اینان سیزده نفر انسان است من و برادرم علی و یازده تن از فرزندان او عرض کردند آری خدایا که ما این را از رسول خدا شنیدیم. سپس علی علیه السلام فرمود: آیا میدانید که رسول خدا صلی الله علیه و آله برای آخرین بار خطبه ای خواند و فرمود: ای مردم من در میان شما دو چیز بجای گذاشتم [94] که تا دست بانها دارید هرگزگمراه نخواهید شد: کتاب خدا و اهل بیت من است همانا که خدای لطیف و خبیر بمن خبر داده است و تاکید فرموده است [ صفحه 71] که آن دو هرگز از هم جدا نشوند تا در کنار حوض بر من وارد شوند. همه گفتند آری خدایا ما همه این ها را از رسول خدا دیدیم پس دوازده نفر از جمعیت برخاستند و گفتند: ما گواهیم آنگاه که رسول خدا در آخرین روز عمر خود این خطبه را خواند عمر بن الخطاب با قیافه ای عصبانی برخاست و گفت یا رسول الله این سفارش را برای همه خاندانت میکنی؟ فرمود: نه، بلکه تنها برای اوصیاء خود از اهل بیتم که عبارت است از علی: برادرم و وزیدم و وارثم و جانشینم در امتم و ولی هر مومنی پس ازمن و او نخستین و بهترین آنها است، و سپس وصی بعدی او این پسرم و بحسن اشاره فرمود و سپس وصی او این پسرم و اشاره بحسین کرد و سپس وصی او فرزند بعدی من که همنام با برادر من است، و سپس وصی بعدی او که همنام با خود من است و سپس هفت نفر از فرزندان او یکی پس از دیگری تا همگی در کنار حوض بر من وارد شوند اینان شاهدان خدایند در روی زمین و حجت های اویند بر خلق خدا هر کس که فرمان آنان برد فرمان خدایرا برده و هر کس از دستورهای آنان سرپیچی کند ازدسورهای خدا سرپیچی نموده است. پس هفتاد نفر از یاران و تقریبا بهمان شماره از مهاجرین برخاستند و گفتند چیز فراموش شده ایرا بیاد ما آوردید ما نیز گوهی میدهیم که این را از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدیم. پس ابو الدراء و ابو هریره بازگشتند و آنچه را که علی علیه السلام فرموده بود و مردم را بدان گواه گرفته بود و آنچه را که مردم در پاسخ آنحضرت گفته بودند و گواهی داده بودند همه را برای معاویه گزارش دادند.9- و بهمین اسناد از عبد الرزاق بن همام که گفت: حدیث کرد ما را معمر بن راشد از ابان بن ابی عیاش و او از) سلیم بن قیس هلالی که گفت: هنگامیکه در رکاب امیر المومنین از صفین باز میگشتیم علی علیه السلام در نزدیکی دیر یک [ صفحه 72] نصرانی فرود آمد که ناگاه پیر مردی از دیر بیرون آمد خوش رو خوش هیکل و خوش سیما که کتابی بهمراه داشت و بخدمت امیر المومنین علیه السلام آمد و سلام کرد و سپس گفت: من از نسل یکی از حواریین عیسی بن مریم هستم که در میان دوازده نفر حواری از همه برتر بود و عیسی او را از همه دوست تر میداشت و بر همه شان مقدمش میداشت و عیسی او را وصی خود نمود و کتابهای خویش را بدو سپرد و حکمت خود را بوی آموخت، افراد این خاندان همیشه بدین عیسی بودند و شریعت او را بدست داشتند نه کافر شدند و نه مرتد و نه تغییری در دین او دادند و آن کتابها که باملاء عیسی بن مریم و دستخط پدر ما است هم اکنون در نزد من است، هر آنچه مردم پس از عیسی انجام خواهند داد و نام یک یک پادشاهان که پس از عیسی از میان مردم به سلطنت میرسند و اینکه خدای تبارک و تعالی مردی را از عرب از فرزندان اسماعیل بن ابراهیم خلیل الرحمن از سر زمینی که تهامه اش گویند از آبادی که مکه اش نامند بنام احمد بر می انگیزد که دوازده نام دارد و زمان بعثت و محل ولادت و هجرتش و کسیکه با او بجنگ بر میخیزد و کسیکه او را یاری میکند و کسیکه با او دشمنی میکند و چقدر عمر میکند و چه بر سر امتش پس از او میاید تا آنگاه که عیسی بن مریم از آسمان فرود آید همه اینها در آن کتاب نوشته شده است. و در آن کتاب سیزده نفر از فرزندان اسماعیل بن ابراهیم خلیل الله که از بهترین خلق خدا هستند و محبوبترین خلق خدا در نزد خدایند و خداوند ولی و سرپرست دوستان آنان است و دشمن معاندین ایسشان و هر کس که آنان را فرمان برد رهنمون گردد و هر کس سرپیچی کند گمراه خواهد شد، اطاعت آنان اطاعت خدا است و معصیت آنان معصیت خدا، نامهایشان در آن کتاب نوشته شده و نسبتهایشان و اوصافشان و اینکه هر یک از آنان چقدر عمر میکند یکی پس از دیگری و چند نفر از آنان دین خود را پوشیده میدارد و از قوم خود پنهان میکند و کسیکه از آنان ظهور میکند و مردم سر بفرمان او نیستند تا اینکه عیسی بن مریم بنزد آخرینشان از آسمان فرود میاید [ صفحه 73] و پشت سر او نماز میگذارد ومیگوید شما امامانی هستید که کسی را نمیرسد بر شما پیش قدم گردد پس او پیش میرود و بر مردم نماز میگذارد و عیسی در صف پشت سر او می ایستد. نخستین شان و بهترین شان و برترین شان که پاداش او بقدر پاداش همه و بقدر پاداش پیروانشان و هدایت یافتگان بوسیله آنان است، رسول خدا است صلی الله علیه و آله نامش محمد و عبد الله و یس و فتاح و خاتم و حاشر و عاقب و ماحی و قائد نبی الله وصی الله و حبیب الله (و در بعضی نسخه ها جنب ) است هر جا که نام خدا برده شود نام او نیز برده میشود از گرامی ترین خلق خدا در نزد خدا است و محبوب ترین آنان در پیشگاه او است خداوند بهتر از او و محبوب تر از او در نزد خود نیافریده است نه فرشته مکرمی و نه پیغمبر مرسلی خدا او را بروز رستاخیز بر عرش خود می نشاند و شفاعتش را در باره هر کس که شفاعت کند می پذیرد قلم تقدیر در لوح محفوظ بنام او که محمد رسول الله است جاری شده و بنام پر چمدار روز رستاخیز بزرگ برادر او و وصی او و وزیر او و خلیفه او در امتش و کسیکه محبوب ترین خلق خدا در نزد خدا پس از پیغمبر است یعنی علی پسر عموی پدر و مادری او و ولی هر فرد مومن پس از او. و سپس یازده تن از اولاد محمد و علی که نخستین شان نام دو فرزند هارون: شبر و شبیر را دارند و نه نفر از فرزندان برادر کوچکتر یکی پس از دیگری است و آخرین شان کسی است که عیسی بن مریم در پشت سر او نماز میگذارد. و باقی حدیث را که طولانی است نقل کرده است.10- و بهمین اسناد از عبد الرزاق و او از معمر و او از ابان و او از سلیم بن قیس هلالی) که گفت: بعلی علیه السلم عرض کردم: من از سلمان و مقداد و ابی ذر چیزهائی از تفسیر قرآن و روایت از رسول خدا شنیده ام [بجز آنچه در دست مردم است] و سپس از شما تصدیق آنچه را که از آنان شنیده بودم شنیدم در دست مردم چیزهای فراوان از [ صفحه 74] تفسیر قرآن و احادیث رسول خدا دیده ام که با گفته سلمان و مقداد و ابی ذر مخالف است و آنان چنین می پندارند که همه آنچه در دست مردم است باطل است آیا بنظر شما ممکن است که آنان (مردم) عمدا برسول خدا دروغ بندند و قرآن را با رای های خودتفسیر کنند؟ گوید: علی علیه السلام متوجه من شد و فرمود: اکنون که پرسیدی پاسخش را نیکو بفهم: در میان مردم حقی است و باطلی، و راستی و دروغی، و ناسخی و منسوخی، و خاصی و عامی، و محکمی و متشابهی [95] و چیزهائی که براستی از رسول خدا بیاد دارند و چیزهائی که بخیال خودشان گفته رسول خدااست، و در زمان خود رسول خدا آنقدر دروغ بانحضرت بستند که بپا ایستاد و خطبه خواند و فرمود: ای مردم دروغ دروغ گویان از زبان من فراوان شده است هر کس که از روی عمد بر من دروغ بندد جایگاه خود از آتش آماده به بیند. سپس پس از وفات رسول خدابر آنحضرت دروغ بستند و هر کس که حدیثی بنزد تو آورد جز این نیست که یکی از چهار نفر خواهد بود و پنجمی ندارد:1- مرد منافقی است که تظاهر بایمان میکند و با تصنع و ساختگی اسلام را بر زبان دارد، نه از گناه خود داری میکند و نه ازدروغ عمدی گفتن بر رسول خدا پروائی دارد، و اگر مردم بدانند که او منافقی است دروغ پرداز، نه از او می پذیرند و نه تصدیقش میکنند ولی چه کنند؟ پیش خود میگویند این مرد با پیغمبر هم صحبت بوده و او را دیده و از او حدیث شنیده است و باینجهت باطن او را نشاخته حدیث را از او دریافت میکنند و خداوند در قرآن از حال منافقین خبرها داده و توصیفها نموده و فرموده است و اذا رایتهم تعجبک اجسامهم و ان یقولوا تسمع لقولهم [ صفحه 75] (هنگامیکه آنان را بینی اندامشان تو را خوش آید و چون سخن گویند بسخنانشان گوش فرا دهی). [96] .سپس همین منافقین پس از رسول خد ماندند و خود را به پیشوایان ضلالت و داعیان باتش از رهگذر تزویر و دروغ و بهتان نزدیک کردند تا آنجا که آن پیشوایان،، فرمانداریها بدست این منافین سپردند و آنان را بر گردن مردم سوار کردند وبدست آنان دنیا را بکام خود کشیدند مردم هم که همیشه تابع فرمانروایانند و دنیاطلب مگر آنکس که خدای عز و جل اش نگهداری فرماید این یکی از آن چهار نفر بود.2- مردی که از رسول خدا چیزی شنیده ولی درست بیاد نسپرده است و در آن باشتباه و سهو دچار شده است، نه آنکه ازروی عمد دروغ بگوید،پس آنچه را که از رسول خدا بدست دارد روایت میکند و میگوید: من از رسول خدا آن را شنیدم و اگر مردم بدانند که در این سخن اشتباه کرده است از او نمی پذیرند خود او هم اگر بداند دچار اشتباه شده است بدورش می اندازد.3- سومین مرد: از رسول خدا (ص) شنیده است که حضرت بچیزی امر فرمود ولی بی اطلاع است که آنحضرت پس از امر، آن چیز را قدغن فرموده است، یا شنیده است که حضرت چیزی را قدغن فرمود ولی خبر ندارد که پس از آن بان چیز امر فرموده است پس منسوخ: (نسخ شده) را بیان دارد ولی ناسخ (نسخ کننده) را بیاد ندارد، و اگر بداند که منسوخ است بدورش می اندازد، مردم هم اگر بهنگام شنیدن حدیث از او ب بدانند که منسوخ است بدورش می اندازند.4- چهارمین مرد: آنکه نه بخدا دروغ بسته و نه برسول او زیرا دروغ را خوش ندارد و از خدا میترسد و رسول خدا را بزرگ میشمارد و سهو هم نکرده [ صفحه 76] است بلکه حدیث را کاملا بیاد سپرده و همانطور که شنیده است بی کم و زیاد نقل میکند ناسخ و منسوخ را میداند بناسخ عمل میکند ومنسوخ را بدور می اندازد ومیداند که اوامر و نواهی رسول خدا مانند قرآن ناسخ و منسوخ و عام و خاص و محکم و متشابه دارد گاهی اتفاق می افتاد که رسول خدا صلی الله علیه و آله کلامی میفرمود که دو صورت داشت یک معنای عام و یک معنای خاص مانند قرآن، خدای عز و جل میفرماید: وما آتاکم الرسول فخذره و ما نهاکم عنه فانتهوا (آنچه را که پیغمبر برای شما آورد آن را بگیرید و از آنچه شما را باز داشت باز ایستید). و آن کلام رسول خدا را کسی می شنید که معرفت نداشت [ونمی فهمید] که مقصود خدای عز و جل چیست و مقصود پیغمبر خدا چه (ص) چه میباشد و همه اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله آن چنان نبودند که اگر چیزی می پرسیدند پاسخش را میفهمیدند، کسی بود که می پرسید ولی در مقام فهمیدن نبود تا آنچا که دوست داشتند عربی بیابانی و یا رهگذری بیاید واز رسول خدا سئوالی کند و آنان گوش بدهند. [97] ولی من هر روزدر وقت مخصوصی بخدمت رسول خدا (ص) میرسیدم آنحضرت مجلس را خلوت میکرد فقط من بودم واو و اصحاب رسول خدا (ص) میدانند که آنحضرت [ صفحه 77] جز با من با هیچ یک از اصحاب، چنین رفتاری نداشت. گاهی این خلوت در خانه من میشد که غالبا رسول خدا بخانه من تشریف می آورد و گاهی هم که من بیکی از خانه های رسول خدا میرفتم خانه را برای من خلوت میکرد وزنهایش را بیرون میکرد و کسی جز من در خدمت آنحضرت نمی ماند ولی وقتی آنحضرت برای خلوت کردن منزل من تشریف میاورد نه فاطمه بیرون میرفت و نه هیچ یک از فرزندان من و هرگاه که من پرسش را آغاز میکردم آنحضرت مرا پاسخ میگفت و چون خاموش می نشستم و پرسشهایم پایان می یافت آن حضرت خود شروع بسخن میکرد و دعا میکرد که خداوند سخنان او را در یاد من نگهدارد و بمن بفهماند و از وقتی که پیغمبر در باره من دعا کرده است هیچ چیز را فراموش نکرده ام. و به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض کردم ای پیغمبر خدا از آن دم که آن دعا در باره من کرده اید از آنچه مرا آموخته اید هیچ فراموش نکرده ام پس چرا هنگامیک املاء میفرمائید دستور نوشتن اش را میدهید آیا میترسید که باز فراموش کنم؟ فرمود: برادرم، من از آن نمی ترسم که تو فراموش کنی و یا ندانی زیرا خداوند مرا خبر داده است که دعای مرا در باره تو و شریکانت که پس از تو خواهند بود مستجاب فرموده است و اینکه مینویسی برای شریکانت خواهد ماند. عرض کردم: یا رسول الله شریکان من کیانند؟ فرمود: کانی که خداوند آنان را با خودش و با من قرین ساخته و فرموده است: یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم (ای کسانیکه ایمان آورده اید فرمان خدا را برید و فرمان رسول خدا و فرمان صاحبان امر را) و اگر از ستیزه در کاری میترسید آن را بخدا و رسول و صاحبان امر برگردانید. عرض کردم: ای پیغمبر خدا آنان کیانند؟ فرمود: اوصیاء تاآنکه در کنار حوض بر من وارد شوند همه شان راهنما و رهبر هستند کسیکه آنان را خوار کند [ صفحه 78] زیانی بانان نمیرساند آنان با قرآنند و قرآن با آنان است نه آنان از قرآن جدا میشوند و نه قرآن از آنان جدا میشود امت من بوسلیه آنان یاری میشوند و باحترام آنان باران رحمت میبارد و با دعاهای با عظمت آنان است که بلاها از امت من رفع میشود. عرض کردم: یا رسول الله نام شان را برای من بفرمائید فرمود این پسرم و دستش را بر سر حسن گذاشت و سپس این پسرم و دستش را بر سر حسین گذاشت سپس فرزند او که بنام تو است یا علی سپس فرزند او محمد بن علی سپس رو بحسین کرد و فرمود: محمد بن علی زمانی متولد میشود که هنوز زنده ای، سلام مرا باو برسان وسپس دوازده امام را تکمیل میکنی. عرض کردم ای پیغمبر خدا نام آنانرا برای من بفرما، یک یک نامشان را فرمود که یکی از آنان ای برادر بنی هلال بخدا قسم مهدی این امت است (مهدی امت محمد است- خ ل) که زمین را پر از عدل و داد میکند همانطور که پر از ستم و جور شده باشد.11- و بهمان اسناد از عبد الرزاق که گفت: حدیث کرد ما را معمر بن راشد از ابان بن ابی عیاش و او از سلیم بن قیس) که: علی علیه السلام ضمن حدیث مفصلی که مهاجرین و انصار بمناقب و فضایل خودشان می بالیدند بطلحه فرمود: ای طلحه مگر نبودی هنگامیکه رسول خدا صلی الله علیه و آله استخوان شانه ای از ما خواست تا چیزی بر آن بنویسد تا امت پس ازاو گمراه نشود و اختلاف نکند رفیق تو آن حرف را زد: (که رسول خدا هذیان میگوید) پس رسول خدا خشمگین شد و از نوشتن منصرف گردید؟ گفت چرا بودم فرمود: شما که بیرون رفتید رسول خدا صلی الله علیه و آله بمن خبر داد که میخواست چه بنویسد و مردم را بر آن گواه بگیرد جبرئیل باو خبر داده بود که خدایتعالی میدانست که امت بزودی اختلاف خواهند کرد و متفرق خوهند شد پس از بیرون رفتن شما آنحضرت صفحه ای طلبید و آنچه را که میخواست در شانه بنویسد بمن املاء فرمود و سه نفر از آن چمعیت را گواه گرفت: سلمان فارسی و ابا ذر [ صفحه 79] و مقداد، و امامان هدایت را که مومنین مامورند تا روز قیامت از آنان فرمان برند نام برد و نام مرا در آغاز برد و سپس نام این پسرم حسن را و سپس این پسرم حسین را و سپس نه نفر از فرزندان این پسرم حسین ای ابا ذر و تو ای مقداد آیا چنین است؟ آندوا گفتند: گواهی میدهیم که رسول الله صلی الله علیه و آله چنین کرد. طلحه گفت: من از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم در باره ابا ذر فرمود: زمین بر خود بر نداشته و آسمان سایه نیفکنده است بصاحب گفتاری که راستگوتر و نیکوکارتر از ابا ذر باشد و من گواهی میدهم که آن دو جز بحق گواهی نمیدهند و تو در نزد من از آندو راستگوتر و نیکوکارتر هستی.12- و بهمین سند از عبد الرزاق بن همام و او از معمر بن راشد و او ابان بن ابی عیاش و او از سلیم بن قیس نقل میکند که گفت: علی السلام فرمود: روزی بر مردی گذشتم- و نام آن مرد را بمن گفت-آن مرد گفت: (محمد همچون درخت خرمائی است که در خرابه روییده باشد) بخدمت پیغمبر آمدم و جریان را بعرض رساندم رسول خدا خشمناک شد و با حالت خشم بیرون آمد و بر منبر شد انصار که خشم رسول خدا را دیدند اسلحه جنگ برداشتند رسول خدا فرمود: چرا بعضیها مرا بخویشانم شماتت میکنند با آنکه از من شنیده اند که من در باره آنان گفته ام که خداوند آنان را برتری بخشیده و پلیدی را از آنان بویژه برداشته و خدای پاکیزه شان فرموده است و از من نشنیده اند که من در برتری اهل بیتم و وصیم چه گفته ام و آنچه را که موجب کرامت و صیم نزد خدا و ویژه گی او و برتری او شدهاست که پیش از همه اسلام آورده و در راه دین بلاها دیده و خد از خویشان و نزدیکان من است و او ازمن بجای هرون از موسی است با ینهمه هنگامیکه ازکنار او میگذرد چنین می پندارد کهمن همچون نخلی هستم که در انبار هیزم روئیده ام؟ بهوش باشید که خدا، جهان آفرینش را بیافرید و آن را دو دسته کرد و مرا [ صفحه 80] جز بهترین آندو دسته قرار داد پس آن دسته را سه شعبه کرد و مرا در بهترین آن سه شعبه و بهترین قبیله ها قرار داد، سپس آن را بخوانواده ها تقسیم کرد و ما در بهترین خاندان قرار داد تا آنکه چکیده اهل بیتم و عترتم و فرزندان پدرم من شدم و برادرم علی بن ابی طالب، خداوند [سبحان] بر مردم روی زمین نگاهی انداخت و مرا از آنان برگزید،سپس نگاهی دیگر انداخت پس علی را برگزید که برادر من و وزیر من و وارث من و وصی من و خلیفه من است در امتم و ولی هر مومنی است پس از من هر کس او را دوست بدارد خدای را دوست داشته و هر کس او را دشمن بدارد خدا را دشمن داشته است او را دوست نمیدارد مگر هر فردی که مومن باشد واو را دشمن نمیدارد مگر هر فردی که کافر باشد، او پس از من ستون زمین است و بند آهنین آن او کلمه تقوا است و ریسمان محکم الهی است (مردم میخواهند که نور خدا را خاموش کنند ولی خدا نمیگذارد مگر آنکه نورش را به پایان برساند) دشمنان خدا میخواهند که نور برادر مرا خاموش کنند ولی خدا نمیگذارد مگر آنکه نور او را اتمام کند ای مردم این سخن مرا که گفتم، حاضرین بغائبین برسانند بار الها تو بر آنان گواه باش. سپس خداوند سومین نگاه را انداخت پس اهل بیت مرا برگزید برای هنگامیکه من از دنیا رفته باشم و آنان برگزیدگان امت من هستند و پس از درگذشت برادرم یازده امام یکی پس از دیگری میباشند هر یک که از دنیا برود یکی دیگر بر میخیزد آنان در امت من همچون ستارگان آسمانند که چون اختری پنهان شود اختری دیگر بر آید. آنان امامان راهنما و رهبرانند هر آن کس که با آنان نیرنگ کند زیانی بانان نرساند و نه آنکس که بخواهد آنان را خوار کند بلکه زیان نیرنگ و خوار کردنشان بر خودشان باز میگردد. آنان حجت های خداوند در روی زمینند و شاهدان خدا در میان خلقش هر کس آنان را فرمان برد خدا را فرمان برده است و هر کس از آنان سرباززند از [ صفحه 81] خدا سرباز زده است آنان باقرآنند و قرآن با آنان است نه قرآن از آنان جدا میشود و نه آنان از قرآن جدا میشوند تا در کنار حوض بر من وارد شوند و نخستین امامان علی است که بهترین شان است سپس پسرم حسن، سپس پسرم حسین، سپس نه نفر از فرزندان حسین- و حدیث را تا آخر نقل کرده است.13- خبر داد ما را عبد الواحد بن عبد الله بن یونس موصلی او گفت حدیث کرد ما را احمد بن محمد بن رباح زهری او گفت حدیث کرد ما را احمد بن علی حمیری او گفت حدیث کرد ما را حسن بن ایوب [98] از عبد الکریم بن عمرو خثعمی و او از مفضل بن عمر): که گفت بامام صادق علیه السلام عرض کردم معنای اینکه خدا میفرماید: بل کذبوا بالساعه و اعتدنا لمن کذب بالساعه سعیرا (فرقان:) (بلکه ساعت را دروغ پنداشتند و ما آتش فروزان را برای کسیکه ساعت را دروغ پندارد آماده کرده ایم) چیست؟ حضرت بمن فرمود: که خداوند سال را دوازده ماه آفرید و شب را دوازده ساعت کرد و روز را دوازده ساعت کرد و از ما دوازده نفراند که با فرشتگان حدیث میکنند و امیر المومنین یکی از آن ساعت ها است.14- و بهمین سند از عبد الکریم بن عمرو و او از ثابت بن شریح و او از ابی بصیر نقل میکند): که گفت: شنیدم ابا جعفر محمد بن علی الباقر علیهما السلام [99] میفرمود از [ صفحه 82] ما دوازده نفر با فرشته سخن میگوید.15- خبر داد ما را عبد الواحد بن عبد الله او گفت حدیث کرد ما را محمد ابن جعفر قرشی او گفت حدیث کرد ما را محمد بن الحسین بن ابی الخطاب از عمر بن ابان کلبی و او از ابن سنان و او از ابی السائب [100] که گفت: فرمود ابو عبد الله جعفر بن محمد علیهما السلام: شب دوازده ساعت است و روز دوازده ساعت و ماه ها دوازده ماهند و امامان دوازده امامند و نقبا دوازده نقیب اند و علی علیه السلام ساعتی از دوازده ساعت است و او است که خداوند در باره اش میفرماید: بل کذبوا بالساعه و اعتدنا لمن کذب بالساعه سعیرا .16- خبر داد ما را علی بن الحسین [101] او گفت: حدیث کرد ما را محمد ابن یحیی عطارد رقم او گفت حدیث کرد ما را محمد بن حسان رازی [102] او گفت حدیث کرد ما را محمد بن علی کوفی او گفت: حدیث کرد ما را ابراهیم بن محمد بن یوسف او گفت: حدیث کرد ما را محمد بن عیسی از عبد الرزاق و او از زید شحام و او از ابی عبد الله (امام صادق علیه السلام) و گفت محمد بن حسان رازی که حدیث کرد این روایت را بما محمد بن علی کوفی از محمد بن سنان واو از زید شحام) که گفت: بامام صادق عرض کردم حسن برتر است یا حسین؟ فرمود: برتری نخستین کس از ما با برتری آخرین کس ما پیوند است و برتری آخرین کس از ما با برتری [ صفحه 83] نخستین از ما پیوستگی دارد [103] و همگی دارای فضیلت اند. راوی گوید: بانحضرت عرض کردم فدایت شوم پاسخ مرا بازتر بفرما که بخدا سوگند از این پرسش هیچ منظوری بجز راهیابی بحق ندارم. فرمود: از درختی هستیم که خداوند ما را از یک گل آفرید برتری ما از جانب خدا است و دانش ما از نزد خدا است و مائیم امینان خدا بر خلق اش و دعوت کنندگان بدینش و پرده دار میان او و خلق ای زید بیشتر بگویم؟ عرض کردم آری. فرمود: آفرینش ما یکی است دانش ما یکی است و فضیلت ما یکی است و همه گی در نزد خدا یکی میباشیم عرض کردم: بفرمائید که چند نفرید؟ فرمود ما دوازده نفریم و از آغاز آفرینش ما در گراگرد عرش پروردگارمان- این چنین- بودیم اول ما محمد است و وسط ما محمد است و آخر ما محمد است.17- خبر داد ما را علی بن الحسین او گفت: حدیث کرد ما را محمد بن یحیی عطار او گفت: حدیث کرد ما را محمد بن حسان رازی از محمد بن علی کوفی و او از ابراهیم بن محمد بن یوسف و او از محمد بن عیسی و او از عبد الرزاق واو از محمد بن سنان و او از فضیل رسان و او از ابو حمزه ثمالی): که گفت: روزی در محضر ابی جعفر محمد بن علی امام باقر علیه السلام بودیم چون حاضرین براکنده شدند مرا فرمود: ای ابا حمزه از کارهای حتمی که تغییر و تبدیلی در نزد خدا نخواهد یافت قیام قائم ما است هر کس در اینکه میگویم شک کند با حالتی که کافر است و خدا را انکار دارد خدای سبحان را ملاقات خواهد کرد. سپس فرمود پدر و مادرم بفدای کسیکه هم نام من و هم کنیه با من است [104] . [ صفحه 84] هفتمین نفر بعد از من، پدرم بقربانش که زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد همانطور که از ستم و وجور پر شده باشد. سپس فرمود: ای ابا حمزه کسیکه او را درک کند و تسلیم او نشود تسلیم محمد و علی هم نشده است و خداوند بهشت رابر او حرام کرده است و جایگاهش آتش است و چه بد است جایگاه ستمکاران. و سپاس خدا را که از همه این روایات روشن تر و واضح تر و درخشان تر برای کسیکه خدا راهنمائیش کرده و در باره او احسان فرموده است آیه شریفه قرآن است که میفرماید: ان عده الشهور عند الله اثنا عشر شهرا فی کتاب الله یوم خلق السموات و الارض منها اربعه حرم ذلک الدین القیم فلا تظلموا فیهن انفسکم (همانا شماره ماها در نزد خداوند دوازده ماه است در کتاب خدا از روزی که آسمانها و زمین راخلق کرده است که چهار عدد از آنها حرام اند و آن دینی که محکم است همن است بر خود در آنها ستم نکنید: توبه: 36) و شناختن ماه های محرم و صفر و ربیع و ماههای بعدی و ماههای حرام که رجب و ذی القعده و ذی الحجه و محرم است که دین محکم نمیتواند باشد زیرا یهود و نصاری و مجوس و سایر ادیان و همه مردمان موافق و مخالف این ماهها را می شناسند و آنها را بنام می شمارند بلکه آنان امامان اند و بر پا دارندگان دین خدا هستند و محترمترین آنان یکی امیر المومنین علی است که خداوند نام او را از نام خود را علی، مشتق کرد هم چنانکه برای رسول خودش صلی الله علیه و آله نامی از نام خود: محمود، مشتق کرد، و سه نفر دیگر از فرزندان او که نام هاشان علی است یعنی علی بن الحسین علی بن موسی و علی بن محمد و احترام این نام ها از آن رواست که آنان از نام خدامشتق شده اند. دردهای خدا بر محمد و فرزندان او که بخاطر انتساب باو عزیزاند و محترم.18- خبر داد ما را سلامه بن محمد [105] او گفت: حدیث کرد ما را ابو الحسن [ صفحه 86] علی بن عمر معروف بحاجی [106] او گفت: حدیث کرد ما را حمزه بن قاسم علوی عباسی رازی [107] او گفت: حدیث کرد ما را جعفر بن محمد حسنی او گفت حدیث کرد ما را عبید بن کثیر (محمد بن کثیر- خ ل) او گفت: حدیث کرد ما را ابو احمد بنموسی اسدی از داود رقی):که گفت: در مدینه بخدمت ابی عبد الله جعفر بن محمد علیه السلام رسیدم مرا فرمود: ای داود دیر باز است که نزد ما نیامده ای چرا؟ عرض کردم: کاری برایم در کوفه پیش آمده بود.فرمود: وقتی از کوفه بیرون شدی چه کسی آنجا بود؟ عرض کردم: من بفدای شما عموی شمازید را دیدم که سوار بر اسبی است و قرآنی (شمشیری- خ ل) بگردنش انداخته و با صدای بلند فریاد میکشد: از من به پرسید پیش از آنکه مرا نیابید که در اندرون سینه من دانش فراوانی ناسخ را از منسوخ شناخته ام و مثانی و قرآن عظیم را میدانم و منم آن نشانه که میان خدا و شما هستم.فرمود: ای داود خود راباین و آن باخته ای سپس صدا زد ای سماعه بن مهران یک ظرف خرمای تازه بیار سماعه ظرفی را که خرمای تازه در آن بود آورد حضرت یک دانه از آن خرما برداشت و خورد و هسته آن را ازدهان خود بیرون آورد و در زمین کاشت فورا زمین شکافته شد و آن زمین روئید و طلع داد و خرما شد حضرت دست زد و یک دانه خرمای نارس از خوشه خرما برچید و آن را شکافت و از میانش پوست نازک و سفید بیرون آورد و باز کرد و بدست من داد و فرمود بخوانش، خواندم دیدم در آن دو سطر نوشته است:سطر اول (لا اله الاالله محمد رسول الله و در سطر دوم ان عده الشهور عند الله [ صفحه 86] اثنا عشر شهرا فی کتاب الله یوم خلق السموات و الارض منها اربعة حرم ذلک الدین القیم امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب، الحسن بن علی، الحسین بن علی، علی ابن الحسین، محمد بن علی، جعفر بن محمد، موسی بن جعفر، علی بن موسی، محمد بن علی، علی بن محمد، الحسن بن علی، الخلف الحجة).سپس فرمود: ای داود آیا می دانی این نوشته بر این کی نوشته شده است؟ گفتم: خدا و رسولش و شما بهتر می دانید. فرمود: دو هزار سال پیش از آنکه آدم آفریده شود.] مترجم گوید: در سند این روایت عبید بن کثیر بن عبد الواحد ابو سعید عامری است که علامه در قسمت دوم از خلاصه او را عنوان کرده و فرموده است که اصحاب ما او را قدح نموده اند و درباره اش گفته اند که آشکارا حدیث جعل می کرد و از دروغ پردازی باکی نداشت و داستانش مشهور است[.19- خبر داد ما را سلامة بن محمد او گفت: خبر داد ما را حسن بن علی بن مهزیار او گفت: حدیث کرد ما را احمد بن محمد سیاری از احمد بن هلال و او از امیة بن میمون شعیری و او از زیاد قندی که گفت:شنیدم از ابا ابراهیم موسی بن جعفر بن محمد علیهم السلام که می فرمود: خدای عز و جل خانه ای از نور بیافرید] خدای عز و جل را خانه ای است از نور[که پایه های آن را چهار رکن قرار داد] که بر آن خانه چهار اسم نوشت[تبارک و سبحان و الحمد و الله سپس از این چهار چهار دیگر آفرید و از آن چهار، چهار دیگر سپس فرمود جل و عز ان عدة الشهور عند الله اثنا عشر شهرا.] در پاورقی گوید: مجلسی رضوان الله علیه در بحار پس از نقل این خبر در باب نص هائی که درباره ائمه رسیده است فرموده است این خبر همانند اخباری است که در باب اسماء از کتاب توحید گذشت و مانند آنها مشکل و پیچیده است و مناسب آن بود که این خبر نیز در آنجا گفته آید ولی جهت آنکه در اینجا آن را آوردیم [ صفحه 87] آنست که بقرینه خبرهای دیگری که در تفسیر این آیه رسیده است ظاهرا مقصود آن بوده که تطبیق شود بر عدد ائمه علیهم السلام در عین حال بطور رمز گفته شده و از متشابهات است که جز خدا و راسخون در علم معنای آن را کسی نمیداند. و ممکن است بطور احتمال گفته شود که از اسماء الهی بعضی دلالت بر ذات دارد و بعضی دلالت بر صفات ذات و بعضی دلات بر تنزیه ذات از نقص دارد و بعضی دلالت بر صفات فعل دارد، پس الله دلالت بر ذات دارد و الحمد که بمعنای ستایش است برای صفات کمالیه ذات است و سبحان دلالت بر صفات تنزیهیه دارد و تبارک که مشتف از برکت است بمعنی نمو، دلالت بر صفات دارد و حمد بمعنای ستایش است و چون نعمت های اختیاری قابل ستایش است پس حمد دلالت بر صفات فعل دارد. و از اینها که گفتیم، چهار اسم منشعب میشود اسمی که از اسم ذات منشعب میشود آنست که دلالت بر یگانگی ذات میکند و از اینرو خداوند در سوره توحید پس از الله نامی را آورده است که دلالت بر یگانگی کند و فرموده است قل هو الله احد و از احد اسم صمد منشعب میشود زیرا از لوازم یکتائی آنست که از ما سوای خود بی نیاز باشد و ما سوا باو نیازمند باشند، و از اینرو پس از قل هو الله احد آیه دوم الله الصمد است. و اما صفات ذات اولا اسم قدیر از آنها منشعب میشود و چون قدرت کامله، مستلزم علم کامل است از اینرو از قدیر اسم علیم انشعاب میبابد و بقیه صفات در حقیقت بهمین صفت باز میگردند. و احتمال عکس این مطلب نیز هست بدین معنی که قدرت از علم اتنشعاب یابد دقت شود و اما آنچه دلالت بر تنزیه دارد در درجه اول،اسم سبوح است که تنزیه ذات را میرساند و سپس قدیر است که تنزیه صفات را و اما صفات فعل در مرحله اول اسم خالق از آنها منشعب میشود و چون خلق کردن مستلزم روزی دادن و تربیت کردن است اسم: رازق و رب ازآن منشعب میشود. [ صفحه 88] و از آنجائیکه این صفات کمالیه باعث بر بعثت انبیاء و نصب حجتهای خدا است پس خانه نور که همان خانه امامت است چنانچه در آیه نور بیان شده است بر این پایه ها استوار است. یا میگوئیم: چون خدایتعالی ائمه را با صفات خودش آراسته و آنان رامظهر آیات جلال خودش فرموده و آنانرا اسماءاللهو کلمات الله خواندهپس آنان باخلاق خدائی متخلق اند و خانه نورشان و بیت کمالشان بر این پایه هاقرار دارد. و پیش از این توضیح را چه بسا که خردها و ذهن ها متحمل نشود و قلم را یارای نگارش نباشد. این بود اجمالی از آنچه در حل این روایت بخاطرم خطور کرد و الله ولی التوفیق و الهدایه].20- خبر داد ما را علی بن الحسین از محمد بن یحیی و او از محمد بن حسان رازی و او از محمد بن علی و او از محمد بن سنان و از از داود بن کثیر رقی ه گفت: بهابی عبد الله جعفر بن محمد علیهما السلام عرض کردم: من بفدایت معنای اینایه چیست؟ السابقون السابقون اولئک المقربون (الواقعه: 11). فرمود: دو هزار سال پیش از آنکه خداوند،خلق را بیافریند در روزیکه خلق را در عالم میثاق بذر افشانی میکرد این سخن را فرمود عرض کردم توضیح بیشتری بفرمائید. فرمود: خدای عز و جل هنگامیکه خواست خلق را بیافریند آنان را از گل آفرید سپس آتشی بر افروخت و فرمود بمیان آتش بروید نخستین کسیکه بمیان آتش رفت محمد (ص) رسول خدا بود و امیر المومنین و حسن و حسین و نه امام یکی پس از دیگری سپس شیعیان آنان از آنان پیروی کردند پس بخدا قسم که سابقون ایشان هستند.21- حدیث کرد ما را ابو علی احمد بن محمد بن یعقوب بن عمار کوفی [38] . [ صفحه 89] او گفت حدیث کرد مرا پدرم او گفت: حدیث کرد مرا قاسم بن هشام لولوی از حسن بن محبوب و او از ابراهیم کرخی [39] که گفت: بخدمت ابی عبد الله جعفر بن محمد علیهما السلام رسیدم و در محضرش نشسته بودم که ناگاه ابو الحسن موسی که هنوز پسر بچه ای بود وارد شد من برخاستم و او را بوسیدم و نشستم. امام صادق علیه السلام مرا فرمود: ای ابراهیم متوجه باش که او صاب تو است پس از من و بهوش باش که چمعی در باره او هلاک میشوند و جمعی دیگر سعادتمند پس خدا لعنت کند کشندهاو راو عذاب روحی او را چندین برابر کند هان که خدای تعالی بطور حتم از نسل او بهترین فرد اهل زمین در زمان خود را بیرون خواهد آورد که همنام جدش میباشد و وارث علم و احکام و قضاوت های او است و معدن امامت است و سر آمد در حکمت. ستمگرفلان خاندان او را خواهد کشت پس از آنکه بواسطه حسدی که در باره او دارد کارهای شگفت انگیز کم نظیر انجام دهد ولی خداوند کار خود را بپایان میرساند گرچه مشرکان دوست نداشته باشند خداوند از نسل او دوازده امام راهبر را تکمیل خواهد کرد امامانی که بکرامت خود مخصوصشان کرده و در عالم قدس خویش چایگاهشان بخشیده است و کسیکه بانتظار امام دوازدهم باشد [و در برابر او شمشیر بدست منتظر فرمان باشد] مانند کسی است که در پیش روی [ صفحه 90] پیغمبر شمشیر بدست بگیرد واز روی دفاع کند. این هنگام مردی از طرفداران بنی امیه بمجلس آمد و سخن بریده شد، من پس از آن یازده بار بخدمت آنحضرت مراجعه کردم باشد که پایان این سخن را بشنوم نتوانستم، تا آنکه سال دوم بخدمتش رسیدم او نشسته بود [40] حضرت فرمود: ای ابراهیم او است که اندوه شیعه خود را پس از تنگنائی شدید و گرفتاری طولانی و ستم و ترس بر طرف میسازد خوشا بحال کسیکه آن زمان را درک کند ای ابراهیم همین تو را بس است. گوید در آن سفر، ره آوردی که از این حدیث برای دلم سرور آفرین تر و برای چشمم روشنی بخش تر باشد بهمراه نیاوردم.22- خبر داد ما را احمد بن محمد بن یعقوب او گفت: حدیث کرد از برای ما ابو عبد الله حسین ین محمد که این حدیث برای او از روی نوشته ای خوانده شده بود و در آن نوشته ابو عبد الله گوید حدیث کرد از برای ما محمد بن ابی قیس از جعفر زمانی و او محمد بن [ابی] القاسم خواهر زاده خالد بن مخلد قطوانی [41] او گفت حدیث کرد ما را عبد الوهاب ثقفی): از جعفر بن محمد [از پدرش محمد بن علی] علیهماالسلام که آنحضرت نگاهی بحمران انداخت و گریست سپس فرمود: ای حمران شگفتا از مردم که چه سا غافلند یا فراموش کارند و یا خود را بفراموشی زده اند و فرمایش رسول خدا را از یاد برده اند که بهنگام بیماریش مردم بعیادتش می آمدند و سلام عرض میکردند تا آنکه خانه از جمعیت پر شد این هنگام [ صفحه 91] علی آمد و سلام کرد و نتوانست راه برای رسیدن به نزد پیغمبر باز کند و حاضرین نیز راه را باز نکردند. رسول خدا (ص) که اینوضع را مشاهد کرد سر از بالین برداشت و فرمود: ای علی بیا بسوی من مردم که این عنایت را از رسول خدا دیدند بیکدیگر چسبیدند و راه باز کردند تا علی از میان آنان گذشت و رسول خدا صلی الله علیه و آله علی را در کنار خودش جای داد سپس فرمود: ای مردم هنوز که من زنده ام شما با اهل بیت من این چنین میکنید پس از مرگ من چه خواهید کرد؟ بخدا قسم گامی باهل بیت من نزدیک نمی مگر آنکه مرحله ای بخدا نزدیک خواهید شد و گامی از آنان دور نمی شوید و رو بر نمی گردانید مگر آنکه خداوند از شما رو گردان میشود. سپس فرمود: ای مردم بسخنم گوش فرا دهید همانا رضا و رضوان و بهشت از آن کسی است که علی را دوست بدارد و ولایت او را داشته باشد و بخاطر برتری اش او را و اوصیاءمرا کهپس از من خواهند بود امام خود بداند و پروردگار مرا مسلم است که دعای مرا در باره آنان مستجاب فرماید،آنان دوازده وصی میباشند هر کس از علی [از من] پیروی کند او از من است من از ابراهیم و ابراهیم از من، و دین من دین او است و دین او دین من، و نسبت او نسبت من است و نسبت من نسبت او و برتری من برتری او است و من از او برترم- نه آنکه بخواهم افتخاری کنم- گفته مرا گفته خدا تصدیق میکند (که فرماید) ذریه بعضها من بعض و الله سمیع علیم آل عمران: 34- ذریه ای که بعضی از آن از بعض دیگر است و خداوند، شنوا و دانا است.23- خبر داد ما را محمد بن همام او گفت: حدیث کرد از برای ما ابو علی حسن بن علی بن عیسی قوهستانی او گفت: حدیث کرد از برای ما بدر بن اسحاق ابن بدر انماطی در سوق اللیل مکه بسال 256 و او پیر مردی بود ارزنده و از برادران فاضل ما بود و از اهل قزوین بود او گفت: حدیث کرد از برای من پدرم اسحاق بن [ صفحه 92] بدر او گفت: حدیث کرد مرا جد من بدر بن عیسی [42] او گفت: از پدرم عیسی بن موسی که مرد با هیبتی بود پرسیدم و گفتمش از تابعین که را دیده ای؟ گفت نمی فهمم [بمن] چه میگوئی ولی در کوفه بودم شنیدم که در مسجد جامع کوفه شیخی از عبد خیر روایت میکرد که او گفت شنیدم امیر المومین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه میفرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله مرا فرمود:ای علی امامان بار شد و رهبر و معصوم از فرزندان تو یازده امام است [43] و تو نخستین آنانی و آخرینشان نامش نام من است خروج میکند و زمین را پر از داد میکند همانطور که از ستم و بیداد پر شده باشد چه بسا که کس بنزدش میاید و مال هم چنان روی هم انباشته شده است عرض میکند ای مهدی مرا چیزی عطا فرما و او میگوید هر چه خواهی برگیر.24- حدیث کرد ما را ابو الحارث عبد الله بن عبد الملک بن سهل طبرانی او گفت: حدیث کرد ما را محمد بن مثنی بغدادی او گفت: حدیث کرد ما را محمد بن اسماعیل رقی او گفت حدیث کرد ما را موسی بن عیسی بن عبد الرحمن او گفت حدیث کرد ما را هشام [44] بن عبد الله دستوائی او گفت: حدیث کرد ما را علی بن محمد [45] ازعمرو بن شمر و او از از جابر بن یزید جعفی و او از): [ صفحه 93] محمد بن علی: امام باقر علیه بالسلام و آنحضرت از سالم بن عبد الله بن عمر و او از پدرش عبد الله بن عمر بن الخطاب که گفت: رسول خدافرمود خدای عز و جل شبی که مرا بمعراچ برد بمن وحی کرد ای محمد از امتت در زمین چه کسی را بجای خود گذاشتی- و خدا بهتر آگاه بود- عرض کردم: بار الها برادرم را فرمود: ای محمد علی بن ابی طالب را؟ عرض کردم آری پرودگارا. فرمود: ای محمد من توجه ویژه ای بر زمین نمودم و تو را از زمین برگزیدم پس هر جا یادی از من بشود از تو هم در ردیف من یاد میشود پس منم محمود و توئی محمد. سپس توجه دیگری بر زمین کردم و عی بن ابی طالب را از زمین برگزیدم پس او را وصی تو قرار دادم تو سر آمد انبیائی و او سر آمد اوصیا است، سپس از نامهای خودم برای او نامی مشتق کردم پس منم اعلی و او است علی ای محمد: من، علی و فاطمه و حسن و حسین و امامان را از یک نور آفریدم سپس ولایت آنان را بر فرشتگان پیشنهاد کردم هر کس پذیرفت از نزدیکان شد و هر کس انکار ورزید از کافران گردید، ای محمداگر بندهای از بندگان من آنقدر مرا به پرستد که اعضایش از هم بگسلد سپس مرا ملاقات کند در حالیکه ولایت آنان را انکار دارد من او را باتش می اندازم. سپس فرمود: ای محمد دوست داری آنان را به بینی؟ عرض کردم: آری، فرمود پیشتر برو، جلوتر رفتم دیدم علی بن الی طالب و حسن و حسین و علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی و حجت قائم را که همچون اختری فروزان در میان آنان بود. عرض کردم پرودگارا اینان کیانند؟ فرمود: اینان امامانند و آنکه ایستاده است که حلال مرا حلال میکند و حرام مرا حرام میکند و از دشمنان من انتقام میگیرد، ای محمد او را دوست بدار که من دوستش میدارم و هر کس که او را [ صفحه 94] دوست دارد دوست میدارم.25- و خبر داد ما را محمد بن یعقوب کلینی او گفت ک حدیث کرد مارا علی بن ابراهیم از پدرش واو از ابن ابی عمیر و او از سعید بن غزوان واو از ابی بصیر و او از ابی بصیر و او از): ابی جعفر امام باقر علیه السلام که فرمود:پس از حسین بن علی نه امام خواهد بود و نهمی شان قائم آنان است.26- خبر داد ما را محمد بن یعقوب کلینی از علی بن محمد و او از سهل بن زیاد و او از محمد بن الحسن بن شمون و او از عبدالله بن عبد الرحمن اصم و او از کرام که گفت: در نهان برای خودم سوگند یاد کردم بودم که تا قائم آل محمد قیام نکند هرگز بروز غذا نخورم بخدمت امام صادق علیه السلام رسیدم عرض کردم مردی از شیعیان تو بر خود واجب کرده است که هرگز بروز غذا نخورد تا قائم آل محمد قیام کند فرمود: ای کرام روزه بگیر و دو عید را- فطر و قربان- روزه مگیر با سه روز ایام تشریق [46] و هنگامیکه مسافر هستی همانا آن هنگام که حسین علیه السلام کشته شد آسمانهاو زمین و هر که در آنها بود و فرشتگان نالیدند و عرض کردند ای پرودگار ما آیا اجازه میدهی که ما این مردم را هلاک سازیم تا از سر نو مردم دیگری بر زمین آریم که اینان حرام تو را حلال کردند و برگزیده تو را کشتند. خداوند بر آنان وحی فرستاد: ای فرشتگان من و ای آسمان و زمین من آرام بگیرید، سپس پرده ای از پرده ها را برافکند پشت آن پرده محمد صلی الله علیه و آله بود با دوازده وصیش پس دست فلانی را از میان آنان بر گرفت و فرمود ای فرشتگان من وای آسمانها وزمین من بوسیله این، داد این را خواهم گرفت این [ صفحه 95] را سه بار گفت و در روایت غیر کلینی چنین است: (بوسیله این داد آنان را خواهم گرفت هر چند پس از گذشت زمانی باشد). [مترجم گوید: ظاهر روایت آنست که حضرت صادق انعقاد سوگند راامضا فرموده است و او را راهنمائی فرموده باینکه اکنون که باید هرگز بروزها غذا نخوری پس روزه بگیر که ثوابی هم برده باشی مگر در آن موارد که روزه در آنها بحسب این روایت جایز نیست. و یا آنکه مقصود راوی از غذا نخوردن روزه گرفتن بوده است و حضرت فرموده که نسبت باید روزها سوگند منعقد نمیشود، و اما ذکر داستان کشته شدن سید الشهداء علیه السلام برای فهماندن این مطلب است که قائم علیه السلام باین زودیها قیام نخواهد کرد زیرا در روایت کلینی چون باید دوازده امام یکی پس از دیگری بیاید تا نوبت بدوازده همی برسد. و اما در روایت غیر کلینی علاوه بر آن، جمله (و لو بعد حین) هست و گرفتن دست امام دوازدهم یا کنایه از نشان دادن آنحضرت است و یا کنایه از تایید خدای تعالی است آنحضرت را و یا آنکه اسناد مجازی است و مقصود آنست که جبرئیل یا فرشته دیگر و یا رسول خدا مثلا بامر حق تعالی دست آنحضرت را گرفت]27- خبر داد ما را محمد بن یعقوب کلینی او گفت: حدیث کرد ما را علی ابن ابراهیم بن هاشم از پدرش و او از ابن ابی عمیر و او از ابن اذینه و او از ابان بن ابی عیاش و او از سلیم بن قیس هلالی که گفت: از عبد الله بن جعفر طیار شنیدم که میگفت: من و حسن و حسین و عبداله بن عباس و عمر بن ام سلمه [47] و اسامه بن زید نزد معاویه بودیم مرا با معاویه سخنی [ صفحه 96] بمیان آمد به معاویه گفتم: از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که میفرمود: من بمومنین از خود آنان اولیترم و سپس برادر من علی بن ابی طالب بر مومنان از خودشان اولتر است و چون علی شهید شود حسن بمومنین اولتر از خودشان میباشد و چون حسین شهید گردد فرزندش علی بن الحسین مومین را از خودشان اولتر است و تو یا علی او را درک میکنی سپس فرزندش محمد بن علی مومنین را از خودشان اولتر است و تو ای حسین او را درک میکنی سپس باقیمانده دوازده امام [نه نفر] از فرزندان حسین. عبد الله بن جعفر گوید: من حسن و حسین و عبد لله بن عباس و عمر بن ام سلمه و اسامه بن زید را باین سخن گواه گرفتم و همگی گواهی دادند. سلیم گوید: من همین جریان را از سلمان فارسی و مقداد و ابوذر شنیدم و آنان گفتند که این سخن را رسول خدا فرموده است. [مصحح گوید: امام علی بن الحسین بهنگام شهادت امیر المومنین دو ساله بود زیرا تولد آنحضرت بسال 38- بوده و شهادت امیر المومنین بسال 40 و کلینی گوید که ولادت امام باقر علیه السلام بسال 57 بوده و بنابراین آنحضرت در عاشورا که سال 61 بود تقریبا 4 ساله بوده است].28- محمد بن عبد الله بن جعفر حمیری (از پدرش نقل میکند که او گفت: حدیث کرد از برای ما محمد بن عیسی بن عبید بن یقطین او نضر بن سوید و او از یحیی حلبی و او از علی بن ابی حمزه) که گفت: با ابو بصیر بودم و غلام ابی جعفر: امام باقر نیز بهمراه ما بود که گفت: از ابا جعفر علیه السلام شنیدم که میفرمود: دوازده نفر از ما با فرشتگان سخن میگویند [ صفحه 97] و هفتمین نفر پس از من فرزندم قائم است. ابو بصیر بر خاست و گفت من گواهی میدهم که چهار سال پیش این سخن را از امام باقر شنیدم. ابو الحسن شجاعی رحمه الله گوید: ابو عبد الله پس از آنکه از تالیف کتاب فارغ شده بود و من آن را استنساخ کرده بودم ایندو حدیث را پیوست):29- خبر داد ما را ابو العباس احمد بن محمد بن سعید ابن عقده کوفی او گفت: حدیث کرد ما را محمد بن مفضل بن ابراهیم بن قیس بن رمانه اشعری [48] از کتاب خودش او گفت: حدیث کرد ما را ابراهیم بن مهزم او گفت: حدیث کرد ما را خاقان بن سلیمان خزاز از ابراهیم بن ابی یحیی مدنی [49] و او از ابی هارون عبدی و از عمر بن ابی سلمه ربیب رسول خدا صلی الله علیه و آله و از ابی الطفیل عامر بن واثله) که آندو گفتند: هنگامیکه ابوبکر جان سپرد ما در نماز بر جنازهاش بودیم و برگرد عمر پس از آنکه بیعت شده بود نشسته بودیم در این اثنا جوانی یهودی از یهودان مدینه آمد و پدرش در مدینه دانشمند یهود بود و چنین می پنداشتند که فرزندان هارون است بعمر سلام کرد و گفت: ای امیر المومنین کدام یک از شما بکتابتان [و سنت [ صفحه 98] پیغمبرتان] داناتر هستید عمر گفت: این، و اشاره بعلی بن ابی طالب کرد و گفت: این از همه ما بکتاب ما و سنت پیغمبر ما داناتر است. جوان رو بعلی کرد و گفت: تو این چنینی؟ فرمود: آری، هر آنچه نیازمندی بپرس گفت: من از تو سه پرسش میکنم و سه پرسش و یکی، فرمود: چرا نمیگوئی هفت پرسش میکنم؟ جوان گفت: نه ولی در باره سه چیز از تو می پرسم اگر پاسخ آن سه را درست دادی سه دیگر را از تو می پرسم و اگر پاسخ آنها را نیز درست دادی یک پرسش دیگر میکنم و اگر سه پرسش نخستین را پاسخ نگفتی لب از سخن می بندم و هیچ پرسشی نخواهم کرد: علی علیه السلام باو گفت: ای یهودی اگر پاسخت را درست و صحیح گفتم آیا تو قدرت تشخیص آن داری که بفهمی من درست گفته ام یا نادرست؟ عرض کرد: آری علی علیه السلام فرمود: تو را بخدا اگر پرسش تو را درست پاسخ دادم حتما مسلمان خواهی شد و دست از یهودی بودن خواهی برداشت؟ گفت: خدا میان من و تو که اگر پاسخ مرا درست دادی حتما مسلمان شوم و یهودی بودن را رها کنم، فرمود: پس سوال مورد نیازت را بکن، عرض کرد: بگو بدانم نخستین سنگی که بر روی زمین گذاشته شد کدام سنگ است و نخستین درختی که از زمین روئید کدام است و نخستین چشمهای که از زمین جوشید کدام است؟ فرمود: ای یهودی اما نخستین سنگ که بر روی زمین گذاشته شد یهودیان میگویند همان سنگی است که در بیت المقدس است و دروغ میگویند، بلکه نخستین سنگ، حجر الاسود است که از برای آدم از بهشت فرود آمد و آدم آن را بر رکن نهاد و مومنین دست بر آن میمالند تا عهد و پیمانی که با خدا دارند بعنوان وفای بر عهد تجدید کرده باشند. واما پرسش تو از نخستین درختی که بر روی زمین روئید یهود میگویند که [ صفحه 99] درخت زیتون است و دروغ میگویند بلکه آن درخت خرمای عجوه است که آدم آن را با نخل نر از بهشت آورد [50] پس خرما اصلش از عجوه است. و اما چشمه، یهود میگویند که همام چشمهای است که زیر سنگ بیت المقدس است و دروغ میگویند بلکه نخستین چشمه سر چشمه آب حیات است که هر مردهای در آن آب فرو برده شود زنده میشود و آن همان چشمه است که موسی ماهی شور خود را در کنار آن فراموش کرد و چون آن آب بماهی رسید زنده شد و راه دریا پیش گرفت موسی و جوانی که بهمراهش بود بدنبال آن رفتند تا بخضر رسیدند جوان گفت گواهی میدهم که راست گفتی و درست اینکه کتابی نزد من است که از پدرانم بمن بارث رسیده است و این کتاب باملاء موسی است و دستخط هارون و همه این هفت چیز در آن نوشته شده است بخدااگر باقیمانده هفت چیز را هم درست گفتی دین خودم را رها میکنم و از دین تو پیروی میکنم. علی علیه السلام فرمود: بپرس. گفت: بگو بدانم این امت پس از پیامبرشان چند نفر پیشوا و رهبر دارند پیشوایانی که اگر کسی بخواهد آنان را زبون کند بر آنان زیانی نرسد؟ و بگو بدانم جایگاه محمد در بهشت چه جایگاهی است؟ و چند نفر با محمد هم درجه هستند؟ علی علیه السلام فرمود: ای یهودی، این امت دوازده امام و رهبر دارد که همگی رانمایند و رهبر و هر کس بخواهد آنان را زبون سازد هیچ زیانی بانان نرسد و جایگاه محمد صلی الله علیه و آله در بهترین درجات بهشت عدن است و نزدیک ترین درجات به پیشگاه الهی و شریف ترین منازل است و اما آنکه با محمد صلی الله علیه و آله همدرجه است همانا دوازده امامان رهبر میباشند. یهودی گفت: باز گواهی میدهم که راست گفتی و درست، و اگر آن یک پرسش [ صفحه 100] را نیز مانند این شش سوال درست گفتی همین الان بدست تو مسلمان میشوم و یهودی بودن را رها میکنم. فرمودش: بپرس، گفت: بگو بدانم جانشین محمد چقدر پس از او زنده میماند و آیا خودش میمیرد یا کشته میشود؟ فرمود: سی سال پس از او زنده میماند و دست بمحاسن شریفش گرفت و با اشاره بسر مبارکاش فرمود ایناش از ایناش رنگین میشود جوان گفت: گواهی میدهم که معبودی بجز خدای یکتا نیست و محمد فرستاده خدا است و توئی جانشین رسول خدا صلی الله علیه و آله در میان امت هر کس از تو جلو بیفتد بدروغ است سپس از مجلس بیرون رفت.30- و خبر داد ما را ابو العباس احمد بن محمد بن سعید او گفت: حدیث کرد ما را حمید بن زیاد از کتاب خود و من بر او قرآئت نمودم او گفت: حدیث کرد مرا جعفر بن اسماعیل منقری [51] از عبد الرحمن بن ابی نجران و او از اسماعیل ابن علی بصری [52] و او از ابی ایوب مودب که به تربیت بعضی از فرزندان جعفر بن محمد علیهماالسلام گماشته شده بود از پدرش) [او گفت] که گفت: چون رسول خدا [53] از دنیا رفت مردی از فرزندان داود که بر دین یهود بود بمدینه آمد دید کوچه های مدینه خلوت است از بعض اهل مدینه پرسید چه شد است؟ گفته شد رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنیا رحلت فرموده است داودی [ صفحه 101] گفت: هان که امروز همان کسی که در کتاب ما بود از دنیا رفته است [هان که او بروزی که در کتاب ما بود از دنیا رفته است] سپس گفت: مردم کجایند؟ گفته شد در مسجد. بمسجد آمد دید ابو بکر و عمر و عثمان و عبد الرحمن بن عوف و ابو عبیده جراح و مردم مسجد را پر کردهاند گفت: مرا راه دهید تا بمسجد درآیم و مرا بجانشین پیغمبرتان برساند، او را بابیبکر رساندند باو گفت: من از فرزندان داودم و بر دین یهود آمدهام که چهار حرف بپرسم اگر خبر از آنها دادی اسلام خواهم آورد او را گفتند اندکی منتظر باش. آنگاه امیر المومنین از یکی از درهای مسجد تشریف آورد او را گفتند: بنزد این جوان برو، برخاست و بخدمتش آمد همینکه به نزدش رسید عرض کرد: تو علی بن ابی طالبی؟ علی علیه السلام فرمود:تو فلان فرزند فلان فرزند داودی؟ عرض کرد: آری. پس علی علیه السلام دست او را گرفت و بنزد ابی بکرش آورد، یهودی بانحضرت عرض کرد: من از اینان چهار حرف پرسیدم مرا بتو راهنمائی کردند که از تو بپرسم. فرمود: بپرس. گفت: شبی که پیغمبر شما بمعراج رفت و از نزد پرودگارش بازگشت نخستین حرفی که خدا با او آن سخن گفت چه بود؟ و آن فرشتهای که از پیغمبرتان جلوگیری کرد و بر او سلام نکرد کدام فرشته بود؟ و آن چهار نفری که مالک طبق آتش را از روی آنان برداشت و با پیغمبر شما سخن گفتند کیانند؟ و بگو بدانم که منبر پیغمبر شما در کجای بهشت است؟ علی علیه السلام فرمود: نخستین سخنی که خداوند با پیغمبر ما گفت آن بود که فرمود: آمن الرسول بما انزل الیه من ربه (رسول بر آنچه از طرف پروردگارش باو فرود آمده بود ایمان آورد، البقره: 285) گفت: مقصودم این نبود. فرمود: پس فرمایش رسول خدا: و المومنین کل آمن بالله (مومنان نیز همگی ایمان بخدا آوردند). [ صفحه 102] گفت: این نیز نخواستم. فرمود: بگذار این کار پوشیده بماند گفت باید بگوئی مگر تو همو نیستی؟ فرمود: اکنون که دست بردار نیستی، پس رسول خدا صلی الله علیه و آله انگاه که از نزد پروردگارش بازگشت و حجابها برای او برداشته میشد پیش از آنکه بجایگاه جبرئیل برسد فرشتهای آوازش داد که ای احمد. فرمود: بلی. عرض کرد: خدا تو را سلام میرساند و ترا میفرماید: بسیدیکه ولی است از ما سلام برسان. رسول خدا (ص) فرمود: سیدیکه ولی باشد کیست؟ فرشته گفت: علی ابن ابی طالب است. یهودی گفت: بخدا راست گفتی و من همین رادر کتاب پدرم دیدهام. پس علی علیه السلام فرمود: اما فرشتهای که از رسول خدا جلوگیری کرد ملک الموت بود که از نزد ستمگری از اهل دنیا می آمد که سخن بزرگی بر زبان رانده بود و خدا را خشمناک ساخته بود از اینجهت ملک الموت رسول خدا(ص) را نشناخته جلوگیری کرد جبرئیل گفت: ای ملک الموت این رسول خدااحمد است که حبیب خدا است صلی الله علیه و آله ملک الموت بازگشت و خود را برسول الله چسباند و پوزش طلبید و عرض کرد: یا رسول الله من نزد پادشاه ستمگری رفته بودم که سخن بزرگی بر زبان آورده بود و من غضبناک شده بودم و شما را نشناختم. رسول خدا عذرش را پذیرفت. و اما آن چهار نفری که مالک سر پوشی از آتش را از روی آنان برداشت، رسول خدا صلی الله علیه و آله بر مالک گذر کرد و مالک از روزیکه خدایش آفریده است نخندیده جبرئیل او را گفت: ای مالک این، پیامبر رحمت: محمد است مالک لبخندی بر روی پیغمبر زد و بجز او بروی هیچ کس لبخند نزده است رسول خدا صلی الله علیه و آله جبرئیل را گفت دستور بده که مالک طبقی از آتش را بردارد مالک طبق برداشت قابیل و نمرود و فرعون و هامان بودند گفتند ای محمد از پروردگارت بخواه که ما را بدار دنیا باز گرداند تا کار شایسته انجام دهیم که جبرئیل خشمگین شد [ صفحه 103] و بیکی از پرهای بال خویش اشاره کرد تا طبق آتش را بر روی آنان برگدانید. و اما منبر رسول خدا صلی الله علیه و آله، پس جایگاه رسول خدا بهشت عدن است و آن بهشتی است که خدایش با دست قدرت خود آفریده و دوازده تن وصی بهمراه پیغمبر در آن بهشت خواهند بود و بر فراز آن قبهای است که قبه رضوانش گویند و بر فراز قبه رضوانش درجهای است که وسیلهاش گویند و در بهشت درجهای نیست که آن را ماند و آن درجه منبر پیغمبر است. یهودی گفت: بخدا قسم که در کتاب پدرم داود همین است که پدران من یکی پس از دیگری بارث بردهاند تا بدست من رسیده است پس من گواهی میدهم که معبودی بجز خدای یکتا نیست و محمد صلی الله علیه و آله رسول او است و همان است که موسی مژده او را داد و گواهی میدهم که تو دانشمند این امت و وصی رسول خدائی. راوی گوید: پس علی علیه السلام احکام دین را باو آموخت. ای گروه شیعیان خدا شما را رحمت کند نیکو بیاندیشید که درباره دوازده امام و برتری آنان و شمارهشان کتاب خدای عز و جل چه فرموده و از رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیر المومنین و ائمه علیهم السلام یکی پس از دیگری از طریق رجال شیعه که همه مورد اعتماد در نزد امامان بودهاند چه رسیده است به بینید که چگونه این روایات بامامان متصل است و بطور متواتر به ما رسیده است که اگر نیکو تامل شود دلها از کوری نجات یابد و از دل کسیکه خدا دربارهاش خیر خواسته و به پیمودن راه حق موفقاش داشته و با شنیدن مزخرفات افرادیکه آب را گل آلود میکنند و برای مردم دام فتنه می گذارند شیطان را بر جان او راهی نداده است شک و تردید برداشته میشود. و در میان همه علمای شیعه و آنانیکه راویان حدیث از امامان علیهم السلام بودهاند هیچ اختلافی نیست در اینکه کتاب سلیم بن قیس هلالی یکی از بزرگترین اصولی است که اهل علم از حاملان حدیث اهل بیت روایت کرده اند و از قدیمی [ صفحه 104] ترین اصول است زیرا همه آنچه در این اصل است از پیغمبر صلی الله علیه و آله و امیر المومنین علیه السلام و مقداد و سلمان فارسی و ابوذر و مانند اینان از افرادی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیر المومنین علیه السلام را دیدهاند و از آن دو بزرگوار حدیث شنیدهاند میباشند. و این کتاب یکی از اصولی است که مرجع شیعه است و مورد اعتماد و ما پارهای از محتویات این کتاب و دیگر کتاب ها را که دلالت بر اوصاف رسول خدا صلی الله علیه و آله و دوازده امام دارد و مکرر شماره آنان را بیان نموده و فرموده است که امامان از اولاد حسین نه نفراند که نهمین آنان قائم آنان است و ظاهر آنان است و باطن آنان است و او برترین آنان است،ذکر کردیم تا همه عذرها بریده شود و هرگونه شبهه ای برداشته شود و همه دعواهای باطل گویان و مزخرفات بدعت گذاران و گمراه ساختن اشتباه کاران از میان برود و دلیلی باشد بر درستی کار این عده از امامان. و این چنین دلیل برای هیچ یک از اهل دعواهای نادرست که خود را بشیعه می بندند و شیعه از آنان بدور است فراهم نمیشود که بر صحت دعواشان و عقیده شان این چنین دلیلی بیاورند، و در هیچ یک از کتابهای اصل که مرجع شیعه است و نه در روایات صحیح دلیلی برای دعوای خودشان ندارند و سپاس خدایرا که پروردگار جهانیان است. [54] .از این گذشته ما در کتاب های حدیث سنیان از چند طریق روایت داریم که امامان دوازدهگانه را ذکر کردهاند و ما آن روایات را در این باب بهمان طور که بما رسیده است نقل میکنیم تا حجت بر مخالفین و شک آوران موکدتر شود با توجه باینکه اعتماد ما فقط بروایات شیعه است، باشد که مضمون همه [این باب از] [ صفحه 105] این کتاب بگوش پاره ای از مردم که خرد و تمیز دارند برسد و او حق را بشناسد و بدان عمل نماید از جمله آن روایات:31- آنست که محمد بن عثمان بن علان دهنی بغدادی در دمشق روایت کرده است و گفته: حدیث کرد ما را ابوبکر بن ابی خیثمه [55] او گفت: حدیث کرد ما را علی بن جعد او گفت: حدیث کرد ما را زهیر بن معاویه [56] از زیاد بن خیثمه و او از اسود بن سعید همدانی [57] او گفت: شنیدم که جابر بن سمره می گفت: شنیدم که رسول خدا صلی الله علیه و آله میفرمود: پس از من دوازده جانشین است که همگی از قریشند راوی گوید: چون رسول خدا بخانهاش بازگشت و قریشیان بخدمتش رسیدند و عرض کردند: سپس چه روی خواهد داد؟ فرمود سپس آشوب خواهد شد.32- خبر داد ما را محمد بن عثمان، او گفت: حدیث کرد ما را ابن ابی خیثمه، او گفت: حدیث کرد مرا علی بن جعد، او گفت: حدیث کرد ما را زهیر بن معاویه از [ صفحه 106] زیاد بن علاقه وسماک بن حرب و حصین بن عبد الرحمن [58] وهمگی اینان از جابر بن سمره) که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: (پس از من دوازده جانشین خواهد بود) سپس چیزی فرمود که من نفهمیدم، بعضی از حاضرین گفت: من از مردم پرسیدم گفتند: فرمود: (همگی آنان از قریشنید).33- خبر داد ما را محمد بن عثمان او گفت: حدیث کرد ما را احمد [59] او گفت: حدیث کرد ما را ابن عون [60] از شعبی و او از جابر بن سمره) که گفت: [ صفحه 107] گفته شده است که پیغمبر صلی الله علیه و آله فرموده: همواره اهل این دین بر کسانیکه با آنان ستیزه کنند یاری خواهند شد تا دوازده خلیفه- مردم بر میخواستند و می نشستند- پیغمبر کلمهای فرمود که من نفهمیدمش بپدرم و یا کس دیگر گفتم: چه فرمود؟ گفت: فرمود: همگی آنان از قریشند.34- خبر داد ما را محمد بن عثمان او گفت: حدیث کرد ما را احمد بن ابی خیثمه او گفت: حدیث کرد ما را یحیی بن معین او گفت: حدیث کرد ما را عبد الله ابن صال او گفت: حدیث کرد ما را لیث بن سعد [61] از خالد بن یزید و او از سعید بن ابی هلال و او از ربیعه بن سیف [62] که گفت: [ صفحه 108] در نزد شفی بن اصبحی [63] بودیم که گفت: شنیدم از عبد الله بن عمرو میگفت: شنیدم که رسول خدا میفرمود: پس از من دوازده خلیفه خواهد بود.35- خبر داد ما را محمد بن عثمان، او گفت حدیث کرد از برای ما احمد، او گفت: حدیث کرد ما را عفان و یحیی بن اسحاق سالحینی [64] اندو گفتند حدیث کرد ما را حماد بن سلمه،او گفت: حدیث کرد ما را عبد الله بن عثمان از ابی الطفیل) [65] . [ صفحه 109] او گفت: عبد الله بن عمرو بمن گفت: ای ابا طفیل از فرزندان کعب بن لوی دوازده نفر بشمار و سپس کشت و کشتار میشود. [66] .36- خبر داد ما را محمد بن عثمان او گفت: حدیث کرد مارا مقدمی [67] از عاصم بن عمر بن علی بن مقدام او گفت: حدیث کرد ما را پدرم از فطر بن خلیفه و او از ابو خالد والبی [68] او گفت: حدیث کرد ما را جابر بن سمره) او گفت: [ صفحه 110] شنیدم رسول خدا صلی اله علیه و آله میفرمود: همواره این کار پیروز خواهد بود و آنکس که به ستیزه با آن برخیزد زیانی نرساندش تا آنگاه که دوازده خلیفه که همگی از قریشند پدید آیند.37- خبر داد ما را محمد بن عثمان او گفت: حدیث کرد مارا عبد الله بن جعفر رقی او گفت: حدیث کرد ما را عیسی بن یونس [69] از مجالد بن سعید و او از شعبی [70] و او از مسروق) که گفت: در نزد ابن مسعود بودیم که مردی باو گفت: آیا پیغمبرتان بشما خبرداده است که پس از او چند نفر خلیفه خواهد بود؟ گفت: آری و کسی پیش از تو از من این پرسش را نکرده است با اینکه تو از همه این مردم کم سال تری، [ صفحه 111] شنیدم که او صلی الله علیه و آله میفرمود: (پس از من بشماره نقیبان موسی علیه السلام خواهد بود).38- خبر داد ما را محمد بن عثمان او گفت: حدیث کرد ما را احمد بن ابی خیثمه او گفت حدیث کرد ما را فضل بن دکین [71] او گفت: حدیث کرد ما را فطر او گفت: حدیث کرد ما را ابو خالد والبی) او گفت: شنیدم جابر بن سمره سوائی میگفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هر کس که با این دین ستیزد نتواند زیانی بان برساند تا آنکه دوازده خلیفه که همگی از قریش خواهند بود بگذرند. و روایات در اینمعنی (از طریق سنیان) بسیار است [72] که دلالت دارد بر اینکه مقصود رسول خدا صلی الله علیه و آله آن بوده است که دوازده نفر را تعیین فرموده باشد که خلیفه آنحضرت خواهند بود. و اینکه آنحضرت در پایان حدیث اول فرمود: (سپس آشوب میشود) بهترین دلیل است بر آنچه در روایات پی در پی رسیده است که پس از وقوع غیبت و یا رفتن قائم پنجاه سال آشوب بر پا خواهد بود و شاهد است بر اینکه مقصود رسول خدا صلی الله علیه و آله از دوازده نفر به دوازده امام که خلیفه آنحضرت بودند نیست [ صفحه 112] زیرا حکومت هائی که پس از آنحضرت تشکیل شده است از زمان امیر المومنین تا بامروز بیش از دوازده ودوازده است پس معنای گفتار رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره دوازده نفر همان تصریح کردن بدوازده امام است که جانشین اویند وهمراه باقرآنند و قرآن همراه با آنان است و از یکدیگر جدا نمی شوند تا در کنار حوض بر آنحضرت وارد شوند. خدا را شکر آنچنان شکریکه مناسب نعمتهای اوست و ویرا همیشه سپاس که بما طهارت نسب ارزانی داشت و بنور خویش ما را هدایت فرمود و برای اینکه در این باب باذن خدایتعالی دلالت بیشتر و برهان فزونتر داشته باشد و بر هر مخالف که عناد ورزد و شک و تردید داشته باشد حجت موکدتر گردد ما آنچه را که در توراه و غیره از دوازده امام علیهم السلام گفته شده است در اینجا ذکر میکنیم تا خواننده این کتاب بداند که حقیقت هر چند بیشتر شرح داده شود پرتواش تابنده تر و چراغش روشنتر و روشنائیاش خیره کننده تر خواهد گردید. از جمله چیزهائی که در توراه دلالت بر امامان دوازده گانه میکند آنکه: در سفر اول توراه از داستان اسماعیل پس از تمام شدن داستان ساره و آنچه خداوند، بابراهیم در باره ساره و فرزندش خطاب فرموده بود خدای عز و جل میفرماید: (من دعای تو را درباره اسماعیل مستجاب کردم و شنیدم که تو در باره او دعا کردی تا برکت یابد و من جدا و جدا باو فزونی خواهم بخشید و در آینده نزدیکی دوازده بزرگوار از او متولد خواهد شد که من آنان را امامان قرار خواهم داد مانند قبیله بزرگی) و عبد الحلیم بن حسن سمری رحمه الله از برای من خواند آنچه را که مردی از یهود در ارجان [73] که او را حسن بن سلیمان میگفتند و از دانشمندان یهود بود نامهای امامان و شمارهشان را برای او املاء کرده بود و او بلفظ عربی نوشته بود و از جمله چیزهائی که خواند آن بود که از فرزندان اسماعیل- که در توراه [ صفحه 113] اشموعیل است- شخصی بنام (مامد) [74] یعنی محمد صلی الله علیه و آله مبعوث میشود که خودش سرور و آقا میشود و از فرزندانش دوازده مرد، امامان و سرورانی بوجود میایند که پیشوای مردم خواهند بود و نامهایشان عبارت است از (تقو بیت، قیذوا، ذبیرا، مفسورا، مسموعا، دوموه، مثبو، هذار، یثمو، بطور، نوقس، قیدموا). [75] . [ صفحه 114] واز این یهودی پرسیده شد که این نامها در کدامین سوره است؟ گفت: در مشلی سلیمان یعنی در داستان سلیمان و نیز از همان نوشته خواند. ولی اشمئول سماعسحوا وهنی بیرحی ابیوا بما بدسم عی شور تسنیم بولید و شیسوا الغوی کوذول. [76] . [ صفحه 115] او گفت که معنای این کلام آنست که از نسل اسماعیل فرزند با برکتی بیرون می آید که درود من بر او باد و رحمت من بر او باد که از فرزندانش دوازده نفر متولد میشوند مقامی بلند و رتبتی بزرگ دارند ونام این مرد بلند میشود وبزرگ میگردد و آوازهاش بالا میگیرد. و او این کلام را تفسیرش را بر موسی بن عمران بن زکریای یهودی خواند و او گفت: صحیح است و اسحق بن ابراهیم بن بختویه یهودی عسوی نیز همین را گفت و سلیمان بن داود نوبنجانی نیز همین را گفت. دیگر پس از گواهی کتاب خدای عزو جل و روایت شیعه از پیغمبر و امامانش و روایت سنیان بطریق های خودشان از رجال خودشان و گواهی کتابهای پیش از قرآن و گواهی اهل آن کتابها بصحت و درستی موضوع امامان دوازده گانه چه حجتی آوردنش واجب آید و چه برهانی اظهارش لازم گردد و چه حقی گردنگیر شود از برای کسیکه در جستجوی حقیقت و طالب آن باشد و یاعناد ورزد و انکار کند همینقدر کافی است و قانع کنندهاست و معتبر و دلیل و برهان است برای کسیکه خداوند او را بنور خودش راهنمائی کرده و بدینی که مورد رضای او است و دوستانش را با آن دین عزیز نموده و بر دشمنانش حرام کرده است زیرا آنان با کسیکه خدایش بر گزیده بود دشمنی کردند و هر یک هوای نفس خویش را مقدم داشت و عقل خود را پیشوا و راهبر و مرشد خود قرار دادند. امامان راهبر را که خداوند آنان را در قرآن برای پیغمبرش یاد کرده و فرموده است: انما انت منذر و لکل قوم هاد (الرعد: 7) تو فقط ترسانندهای و برای هر قومی راهنمائی است. یعنی در هر زمانی امامی هست که خداوند بوسیله او کسی را راهنمائی میکند که پیروی از او کند و باو اقتداء نماید نه بمخالفش و بکسیکه او را [ صفحه 116] انکار کرده است و بر عقل و رای و قیاس خویش اعتماد کرده است که چنین کس را خداوند بر خودش وامیگذارد زیرا که هوای نفس خویش را مقدم داشت. خداوند، ما را آن چنان کند که بر هر چه رضای او در آنست عمل کنیم و بدامن جحت های او دست بزنیم و از آنان پیروی کنیم و بگفته آنان تسلیم باشیم و در هر کاری بهانان مراجعه کنیم و از رهگذر آنان احکام را استنباط کنیم و از آنان بگیریم و با آنان محشور شویم و آنجا که آنان هستند باشیم که او است خدای جواد و کریم.39- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعید بن عبد الرحمن ابن عقده او گفت: حدیث کرد ما را محمد بن سالم بن عبد الرحمن ازدی در ماه شوال سال 281 او گفت: حدیث کرد ما را عثمان بن سعید طویل از احمد بن سیر [77] و او از موسی بن بکر واسطی و او از فضیل [78]
درباره وضع آن کس که مدعی امامت شود بدون فرمان خدا
روایاتی که درباره مدعی امامت و کسیکه گمان میکند امام است و در حقیقت امام نیست رسیده است روایات در اینکه هر پرچمی که پیش از قیام حضرت قائم بر افراشته شود پرچمدارش طاغوت است1- خبر داد مارا احمد بن محمد بن سعید ابن عقده او گفت: حدیث کرد ما را حمید بن زیاد او گفت: حدیث کرد ما را جعفر بن اسماعیل منقری او گفت: خبر داد مرا شیخی در مصر که حسین بن احمد منقریاش میگفتند از یونس بن ظبیان که او گفت: امام صادق در معنی آیه شریفه و یوم القیامه تری الذین کذبوا علی الله وجوههم مسوده [الیس فی جهنم مثی للمتکبرین] (در روز رستاخیز خواهی دید کسانی که بر خدا دروغ بستند چهرههاشان سیاه شده است مگر نه جایگاه گردنکشان دوزخ است؟) [108] فرمود: کسیکه پندارد امام است و در حقیقت امام نباشد. [مترجم گوید: مضمون آیه عام است و روایت باصطلاح علامه طباطبائی صاحب تفسیر المیزان- از باب جری است و تعیین مصداق کرده است].2- و خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعید او گفت: حدیث کرد ما را [ صفحه 118] مفضل بن ابراهیم اشعری او گفت: حدیث کرد مرا محمد بن عبد الله بن زراره از مرزبان قمی و او از عمران اشعری و او): از جعفر بن محمد علیهما السلام که فرمود: خدایتعالی بروز رستاخیز سه نفر را نگاه نمیکند و آنان را پاک نمیسازد و عذابی دردناک برای آنان آماده است: کسیکه پندارد امام است و امام نباشد و کسیکه امام بحق را پندارد که امام نیست در حالیکه او امام است و کسیکه پندارد ایندو نفر بهره ای از اسلام دارند.3- و حدیث کرد ما را محمد بن یعقوب از حسین بن محمد و او از معلی بن محمد و او از ابی داود مسترق و او از علی بن میمون صائغ و او از ابن ابی یعفور که گفت: شنیدم ابی عبد الله (امام صادق) علیه السلام میفرمود: خدایتعالی بروز رستاخیز با سه نفر نه حرف میزند و نه آنان را پاک میکند و برای آنان عذاب دردناکی آماده است: کسیکه مدعی امامت از طرف خدا باشد که آن را نداشته باشد، و کسیکه انکار کند امامی را که از طرف خدا است، و کسیکه پندارد ایندو نفر سهمی از اسلام دارند.4- و خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعید او گفت: حدیث کرد مارا ابو محمد قاسم بن محمد بن حسن بن حازم او گفت: حدیث کرد ما را عیسی بن هشام او گفت: حدیث کرد ما را عبد الله بن جبله از حکم بن ایمن و او از محمد بن تمام) که گفت: ابی عبد الله (امام صادق) علیه السلام را عرض کردم: فلانی بحضرتت سلام میرساند و عرض میکند که ضامن شوید باینکه از برای من شفاعت کنید. فرمود: آیا از دوستان ما است؟ عرض کردم آری، فرمود: کار او ازاین برتر است. گوید: گفتم: او مردی است دوستدار علی ولی اوصیاء بعد از او را نمی شناسد. فرمود: گمراه است گفتم بهمه امامان اقرار کرده ولی آخرین امام را انکار کرده است. فرمود: او مانند کسی است که بعیسی اقرار کند و محمد صلی الله علیه و آله را انکار کند، یا [ صفحه 119] بمحمد صلی الله علیه و آله اقرار کند و عیسی را انکار نماید. [109] پناه بخدا می بریم از اینکه حجتی از حجت های خدا را انکار کنیم. کسیکه این روایت را میخواند و این نوشته بدست او میرسد مبادا که امامی از امامان را انکار کند و یا در حالتی قرار بگیرد که مانند کسی باشد که نبوت محمد صلی الله علیه و آله و یا عیسی را انکار کرده و خود را هلاک سازد.5- خبر داد ما را احمد بن محمد بن عید ابن عقده او گفت: حدیث کرد ما را علی بن حسن بن فضال از کتاب خودش و گفت: حدیث کرد ما را عباس بن عامر بن رباح ثقفی از ابی المغرا [110] و او از ابی سلام و او از سوره بن کلیب و او از): ابی جعفر محمد بنعلی الباقر علیهماالسلام که آنحضرت در معنی آیه شریفه و یوم القیمه تری الذین کذبوا علی الله وجوههم مسوده ا لیس فی جهنم مثوی للمتکبرین (روز رستاخیز خواهی دید که چهره کسانیکه دروغ بر خدا بسته اند سیاه شده است مگر نه این است که جایگاه متکبران دوزخ است؟) فرمود کسیکه پندارد امام است و امام نباشد. عرض کردم: اگر چه علوی و فاطمی نسب باشد؟ فرمود: هر چند که علوی و فاطمی نسب باشد.6- و خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعید او گفت: حدیث کرد ما را قاسم بن محمد بن حسن بن حازم او گفت: حدیث کرد ما را عبیس بن هشام ناشری او گفت: حدیث کرد ما را عبد الله بن جبله از عمران بن قطر [111] و او از زید شحام که گفت: [ صفحه 120] از ابی عبد الله علیه السلام پرسیدم: آیا رسول خدا صلی الله علیه و آله امامان علیهم السلام را می شناخت؟ فرمود: نوح آنان را می شناخت و گواه این سخن فرموده خدای عز و جل است: شرع لکم من الدین ما وصی به نوحا و الذی اوحینا الیک و ما وصینا به ابراهیم و موسی و عیسی : (خداوند، دینی برای شما تشریع کرده است که سفارش آن را به نوح کرد و همانکه ما بتو وحی کردیم و آنچه ابراهیم و موسی و عیسی را بان سفارش کردیم) فرمود دینی برای شما ای گروه شیعه تشریع کرده است که نوح را بان سفارش کرده.7- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعید ابن عقده او گفت: حدیث کرد ما را قاسم بن محمد بن حسن بن حازم او گفت: حدیث کرد مارا عبیس بن هشام از عبد الله بن محمد بن حسن بن حازم او گفت: حدیث کرد ما را عبیس بن هشام از عبد الله بن جبله و او از ابی خالد مکفوف [112] از بعضی از اصحاب خود که او گفت: امام صادق علیه السلام فرمود: کسیکه در پنهان مدعی این کار است: شایسته است که در آشکار نیز برهانش را بیاورد. گفتم: آن برهانی که باید در آشکار بیاورد چیست؟ فرمود: حلال خدا را حلال بداند و حرام خدا را حرام بداند و ظاهری داشته باشد که باطنش را تصدیق کند. [مترجم گوید: ظاهرا این روایت مناسبتی با این باب ندارد زیرا مقصود از ادعای مدعی، ادعای تشیع است نه ادعای امامت چنانچه از ذیل روایت پیدا است].8- و خبر داد مارا عبد الواحد بن عبد الله بن یونس موصلی او گفت: حدیث [ صفحه 121] کرد مرا محمد بن جعفر قرشی معروف به رزاز کوفی [113] او گفت: حدیث کرد مرا محمد بن حسین بن ابی الخطاب از محمد بن سنان و او از ابی سلام و او از سوره بن کلیب و او از): ابی جعفر باقر علیه السلام که آنحضرت در معنی آیه شریفه و یوم القیامه تری الذین کذبوا علی الله وجوههم مسوده ا لیس فی جهنم مثوی للمتکبرین فرمود: کسیکه بگوید: من امام هستم و در واقع امام نباشد. گفتم: اگر چه علوی فاطمی نسب باشد؟ فرمود: اگر چه علوی فاطمی باشد. گفتم: اگر چه از فرزندان علی بن ابی طالب علیه السلام باشد؟ فرمود هر جند از فرزندان علی بن ابی طالب باشد. و حدیث کرد مارا محمد بن یعقوب از محمد بن یحیی و او از احمد بن محمد و او از محمد بن سنان او از ابی سلا او از سوره بن کلیب و او از ابی جعفر علیه السلام مانند همین روایت را: (روایت هشتم) [مترجم گوید: شاید سئوال دوم بان جهت باشد که مدعیانی از فرزندان علی بن ابی طالب- غیر سادات- بوده است و سائل منظورش آنان بوده و احتمال میرود که منظور سائل از سئوال دوم رفع این توهم باشد که مقصود از علوی و فاطمی نه شیعیان و منسوبین بعلی و فاطمه است بلکه مقصود اولاد صلبی ایشان است].9- و خبر داد مارا عبد الواحد بن عبد الله او گفت: حدیث کرد مارا احمد بن محمد بن رباح زهری او گفت: حدیث کرد مارا محمد بن عباس بن عیسی حسینی از حسن بن علی بن ابی حمزه و او از پدرش او از مالک بن اعین جهنی و از): ابی جعفر باقر علیه السلام که فرمود: هر پرچمی که پیش از پرچم حضرت قائم برافشته شود پرچمدارش طاغوت و بناحق است.10- و خبرداد مارا عبد الواحد از ابن ربا او گفت: حدیث کرد ما را [ صفحه 122] احمد بن علی حمیری او گفت: حدیث کرد مرا حسن بن ایوب از عبد الکریم بن عمرو خثعمی و او از ابان و او از فضیل [114] که گفت: امام باقر (و یا امام صادق) علیه السلام فرمود: هرکس که مقام مارا- یعنی امامت را- ادعا کند او کافر است یا فرمود مشرک است. [115] .11- و خبرداد مارا علی بن السحین، او گفت حدیث کرد ما را ممد بن یحیی عطار در قم او گفت: حدیث کرد ما را محمد بن حسان رازی [116] او گفت: حدیث کر مارا محمد بن علی کوفی از علی بن الحسین و او از ابن مسکان و او از مالک بن اعین جهنی که گفت: شنیدم ابو جعفر امام باقر علیه السلام میفرمود: هر برچمی که پیش از قیام قائم برافراشته شود صاحبش طاغوت است.12- و خبرداد ما را علی بن احمد بندنیجی از عبید اله بن موسی علوی و او از علی بن ابراهیم بن هاشم و او از پدرش واو از عبد الله بن مغیره واو از عبد الله بن مسکان و او از مالک بن اعین چهنی که گفت شنیدم): ابو جعفر امام باقر علیه السلام میفرمود: هر پرچمی که پیش از قیام قائم برافشته شود یا فرمود- بیرون آید-صاحبش طاغوت است.13- و خبرداد مارا علی بن احمد از عبید الله بن موسی و او از احمد بن محمد بن خالد و او از علی بن حکم و ازاز ابان بن عثمان و او ازفضیل بن یسار که گفت شنیدم): [ صفحه 123] ابا عبد الله جعفر بن محمد علیه السلام میفرمود: کسیکه بدعوت مردم برخیزد و در میان آن مردم برتر از او بوده باشد پس او گمراه است و بدعت گزار [117] [و کسیکه ادعا کند که از جانب خداوند، امام است و امام نباشد پس او کافر است]. اکنون ای کاش میدانستم حال کسی را که بامامت کسی معتقد باشد که نه از جانب خداوند بامامت معرفی شده و نه نصی در باره ا رسیده و نه در خود او شایستگی امامت هست و نه موقعیتی بای امامت دارد چگونه خواهد بود؟ پس از آنکه فرموده اند- علیهم السلام-: به سه نفر خداوند نگاه نمیکند و آن سه نفر عبارتند از کسیکه ادعای امامت کند و امام نباشد و کسیکه امام بحق را انکار کند و کسیکه پندارد که ایندو را از اسلام بهره ای است. و پس از آنکه ائمه دین در باره کسیه این مقام و مرتبه را ادعا کند و کسیکه آن را در باره دیگری ادعا کند فرموده اند کافر است و مشرک. پناه بخدا می بریم از اینکه یکی از ایندو نفر باشیم و پناه بخدا میبریم از کوری، ولی مردم هر آنچه بر سرشان آمده از آنستکه از پاکان و رهبران اهل بیت کمتر روایت شنیده اند از خدای عزو جل میخواهیم که فضل خود را بر ما افزون گرداند و مواد احسان و علم خودش را از ما قطع نکند. و ما نیز همانطور که خداوند پیغمبرش را در قرآنش ادب آموخته عرض میکنیم: پروردگارا با رحمت و احسانت دانش مارا افزون فرما، و آنچه را که بر ما منت نهاده ای بر قرار و پایدار فرما، و آن را ودیعه و عاریه قرار مده. [ صفحه 124]
احادیثی که از طریق عامه درباره امامت رسیده است
حدیث هائی که از طریق سنیان روایت شده است [118] .آنچه از عبد الله بن مسعود روایت شده1- خبرداد مارا محمد بن عثمان دهنی او گفت: حدیث کرد مارا عبد الله بن جعفر رقی او گفت: حدیث کرد ما را عیسی بن یونس از مجالد بن سعید و او از شعبی و او از مسروق که گفت: نزد عبد الله بن مسعود بودیم که مردی باو گفت: آیا پیغمبر شما بشما گفته است که جانشینان پس از او چند نفراند؟ گفت: آری و کسی پیش از تو از من این پرسش را نکرده بود با اینکه تو از همه این مردم کم سن و سالتری، شنیدم پیغمبر میفرمود، پس از من بشمار نقیبان موسی علیه السلام بوجود خواهد آمد [119] .2- و همین روایت راعده ای از عثمان بن ابی شیبه [120] و عبد الله بن عمر بن سعید اشج و ابی کریب و محمود بن غیلان و علی بن محمد و ابراهیم بن سعید روایت کرده اند وهمگی اینان گفته اند [121] که حدیث کرد ما را ابو اسامه از مجالد [ صفحه 125] و او از شعبی و او از مسروق) که گفت: مردی بنزد عبد الله بن مسعود آمد وگفت: (عین روایت سابق بی کم و زیاد).3- ابو کریب و ابو سعید [122] هردو گفتند که حدیث کرد مارا ابو اسامه او گفت: حدیث کرد ما را اشعث [123] از عامر و او از عمویش واو از مسروق که گفت: در نزد عبد الله بن مسعود نشسته بودیم و قرآن خواندن می آموختیم مردی گفت ای ابا عبد الرحمن آیا از رسول خدا صلی الله علیهو آله پرسیدید که این امت چند نفر خلیفه [پس از او]خواهد داشت؟ گفت از هنگامیکه بعراق آمده ام کسی [ صفحه 126] از من این پرسش رانکرده است. آری از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسیدیم فرمود: دوازده نفر بشماره نقیبان بنی اسرائیل. [124] .4- عثمان بن ابی شیبه و ابی احمد ویوسف بن موسی قطان وسفیان بن وکیع [125] گفتند حدیث کرد مارا جریر [126] از اشعث بن سوار و او از عامر شعبی و او از عمویش قییس بن عبد [127] که گفت: عربی بیابانی بنزد عبد الله بن مسعود آمد در حالیکه اصحاب او در نزدش بودند گفت: عبد الله بن مسعود میان شما است؟ عبد الله را نشان دادند، عبد الله گفت: ویرا یافتی چه میخواهی؟ گفت: میخواهم از چیزی بپرسم که اگر مورد سئوال مرا از رسول خدا شنیده ای مارا نیز آگاه کن، آیا پیغمبر شما بشما فرمود که پس از او چند نفر جانشین وی خواهد بود؟ گفت: از هنگامیکه بعراق آمده ام [ صفحه 127] کسی این پرسش را از من نکرده است آری،فرمود: جانشینان [پس از من] دوازده جانشینند بشماره نقیبان بنی اسرائیل. [128] .5- و از مسدد بن مستورد [129] روایت شده که گفت: حدیث کرد مرا حماد بن زید از مجالد و او از مسروق): [که گفت:] پس از مغرب بود که ما نزد عبد الله بن مسعود نشسته بودیم واو قرآن میاموخت مردی از او پرسید و گفت: ای ابا عبد الرحمن آیا از پیغمبر پرسیدی که این امت چند جانشین دارد؟ گفت: از هنگامیکه بعراق آمده ام کسی از من چنین سئوالی نکرده است. آری،فرمود:جانشینان [پس از من] شما را دوازده نفرند بشماره نقیبان بنی اسرائیل. [130] .آنچه از انس بن مالک روایت شده است:6- آنست که روایت کرده آن را عبد السلام بن هاشم بزار [131] او گفت: [ صفحه 128] حدیث کرد از برای ما عبد الله بن ابی امیه وابست به بنی مجاشع از یزید رقاشی و او از انس بن مالک که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: این ار هموراه بپا خواهد بود تا پایان دوازده نفر بپا دارنده از قریش. سپس حدیث را تا پایان نقل کرده است. [132] .آنچه جابر بن سمره سوائی: خواهر زاده سعید بن ابی وقاص روایت کرده است [133] بعد از آنچه در اصل است7- عمرو بن خالد بن فروخ حرانی [134] گوید: حدیث کرد ما را زهیر بن معاویه او گفت: حدیث کرد ما را زیاد بن خیثمه از اسود بن سعید همدانی واو ازجابر بن سمره که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: کار این امت همیشه مستقیم و بر دشمنش پیروز خواهد بود تا دوازده چانشین بگذرد که همگی از قریش باشند. و چون آنحضرت بخانه اش بازگشت هیئت های قریش آمدند و عرض کردند: سپس چه [ صفحه 129] میشود؟ فرمود: کشتار. و گوید: حدیث کرد ما را زهیر بن معاویه او گفت: حدیث کرد مارا زیاد بن خیثمه از ابن جریج [135] از اسود بن سعید همدانی و او از جابر بن سمره که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود- و حدیث را عینا نقل کرده است.8- عثمان بن ابی شیبه [136] گفت: حدیث کرد مرا جریر از حصین بن عبد الرحمن و او از جابر بن سمره که گفت: شنیدم رسول خدا (ص) میفرمود: پس از من دوازده امیر بپا خواهد خاست سپس چیزی گفت که من نشنیدم از مردم پرسیدم و از پدرم که نزدیک تر از من بانحضرت بود پرسیدم. گفت حضرت فرمود: همگی از قریش خواهند بود.9- عثمان بن ابی شیبه گفت: حدیث کرد مارا حاتم بن اسماعیل از مهاجر بن مسمار [137] از عامر بن سعد که گفت: بتوسط غلامم بجابر بن سمره نوشت که چیزیرا بمن بازگو که خودت از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیده باشی. بمن نوشت: عصر همان جمعه ای [ صفحه 130] که اسلمی سنگ سار شد [138] از رسول خدا شنیدم که میفرمود این دین همیشه بر پا خواهد بود تا روز قیامت و دوازده خلیفه برای مردم خواهد بود که همگی از قریشند و حدیث را تا آخر ذکر کرده است [139] و از عباد بن یعقوب [140] نقل است که گفت: حدیث کرد مارا حاتم بن اسماعیل با سند خودش مانند همین روایت را. و از محمد بن عبد الله بن عبد الحکم نقل شده که گفت: حدیث کرد مارا ابن ابی فدیک ازابن ابی ذئب [141] از مهاجر بن مسمار با سند خودش مانند همین [ صفحه 131] حدیث را.10- و از غندر و او از شعبه [142] روایت میکند که گفت: حدیث کرد مارا ابو عوانه [143] از عبد الملک بن عمیر واو از جابر بن سمره که گفت: شنیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله میفرمود: همواره این دین مستقیم خواهد بود تا دوازده خلیفه بپاخیزند و سپس کلمه ای گفت که من نفهمیدمش و از پدرم پرسیدم گفت: همگی از قریش باشند.11- و از ابراهیم [بن محمد] بن مالک بن زید [144] نقل است که گفت: حدیث کرد مارا زیاد بن علاقه او گفت: حدیث کرد مارا جابر بن سمره سوائی که او گفت: با پدرم نزد رسول خدا بودم فرمود: پس از من دوازده امیر خواهد بود سپس صدایش را پنهان کرد از پدرم پرسیدم گفت: فرمود: همگی از قریش خواهند بود12- و [از] خلف بن ولید لولوی [145] از اسرائیل و او از سماک نقل میکند که گفت: شنیدم جابر بن سمره میگفت: [ صفحه 132] شنیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: پس از من دوازده امیر خواهد بود سپس کلمه ای فرمود که من نفهمیدم از مردم پرسیدم که حضرت چه فرمود؟ گفتند: فرمود: همگی از قریشند. [ مترجم گوید: در این روایت تردیدی از راوی هست کهرسول خدا فرمود: (یقوم بعده- یا- من بعده) و هر دو بیک معنا است].13- و از حدیث خلف بن هشام بزار [146] است که گفت: حدیث کرد مارا حماد بن زید از مجالد بن سعید و او از شعبی واو از جابر بن سمره سوائی که گفت: رسول خدادر عرفه خطبه ای از برای ما خواند و فرمود: این دین همواره نیرومند و عزیز است و بر دشمنش پیروز و از هیچ کس که از این دین جدا شود ویا مخالفت با آن کند زیانی بدین نرسد ا آنگاه که دوازده نفر زمامدار شوند گوید: مردم صحبت میکردند و من دیگر نفهمیدم، بپدرم گفتم: پدر، رسول خدا که فرمود: (همگی) بعد چه فرمود؟ گفت: فرمود: همگی از قریش اند.و از حدیث نفیلی [حرانی] [147] است که گفت: حدیث کرد مارا زهیر بن معاویه او گفت حدیث کرد مارا اسود بن سعید همدانی از جابر بن سمره که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: همیشه کار این امت مستقیم و بر دشمنش پیروز خواهد بود تا دوازده خلیفه که همگی از قریشند بگذرند و چون آنحضرت بخانه اش بازگشت هیئت های قریش بخدمتش رسیدند و عرض کردند سپس چه میشود؟ فرمود کشتار. [148] . [ صفحه 133] 14- و از حدیث علی بن جعد است که گفت: حدیث کرد مارا زهیر، از زیاد بن علاقه، و سماک و حصین و همه اینان از جابر بن سمره) که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: پس از من دوازده امیر خواهد بود و در روایت حصین (دوازده خلیفه) سپس چیزی فرمود که من آن رانفهمیدم و بعضی از اینان در حدیث اش گفته: که (از پدرم پرسیدم) و بعضی دیگر گفته که (از مردم پرسیدم) گفتند: فرمود: همگی از قریشند. (و [از] عمرو بن خالد حرانی روایت است که گفت: حدیث کرد مارا زهیر بن معاویه او گفت: حدیث کرد مارا زیاد بن خیثمه از اسود بن سعید همدانی و او از جابر بن سمره که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: همیشه کار این امت مستقیم و بر دشمنش پیروز خواهد بود تا از آنان دوازده خلیفه بگذرد. [149] .15- و از حدیث معمر بن سلیمان [150] است که گفت: شنیدم اسماعیل بن ابی خالد [151] را که [روایت میکرد] از مجالد و او از شعبی و او از جابر بن سمره): و او از پیغمبر صلی الله علیه و آله که فرمود: همواره این دین پیروز خواهد بود و آنکس که با آن ستیزد زیانی بدین نرساند تا دوازده خلیفه بگذرند سپس کلمه ای فرمود که من نفهمیدم بپدرم گفتم: چه فرمود؟ گفت: فرمود (همگی از قریش خواهند بود). [ صفحه 134] 16- و از یزید بن سنان [152] و عثمان بن ابی شیبه روایت است که گفتند: حدیث کرد مارا موسی بن اسماعیل او گفت: حدیث کرد مارا حماد بن سلمه از سماک بن حرب و او از جابر بن سمره که گفت: شنیدم پیغمبر صلی الله علیه و آله میفرمود: این اسلام همیشه عزیز خواهد بود تا دوازده خلیفه، سپس کلمه ای فرمود که من نفهمیدم بپدرم گفتم: چه فرمود؟ گفت: فرمود (همگی آنان از قریش خواهند بود).17- و از حدیث یزید بن سنان است که گفت: حدیث کرد مارا ابو الربیع زهرانی [153] او گفت: حدیث کرد مارا حماد بن زید، او گفت: حدیث کرد مارا مجالد بن سعید از شعبی از جابر سمره که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله برای ما خطبه خواند و شنیدم که آنحضرت میفرمود: این کار همیشه عزیز و بلند پایه خواهد بود و برستیزه جویانش پیروز خواهد گشت تا آنگاه که دوازده نفر مالک شوند همگی آنان. سپس مردم هیاهو کردند وسخن گفتند و من نفهمیدم که آن حضرت پس از کلمه (همگی آنان) چه فرمود بپدرم گفتم: پدر جان بعد از کلمه (همگی آنان) چه فرمود؟ گفت: فرمود (همگی آنان از قریش خواهند بود).18- واز حدیث یزید بن سنان است که گفت: حدیث کرد مارا عبد الحمید [ صفحه 135] ابن موسی او گفت: حدیث کرد مارا عبید الله بن عمرو [154] از عبد الملک بن عمیر و او از جابر بن سمره که گفت: با پدرم بخدمت پیغمبر صلی الله علیه و آله رسیدم پس شنیدم که میفرمود: این امت جاودانه این دین را از دست نخواهند داد تا آنکه دوازده زمامدار و دوازده خلیفه بپا خیزند گوید: کلمه ای را آهسته فرمود وپدرم ازمن نزدیکتر بود چون بیرون شدم گفتم: آنچه آهسته فرمود چه بود؟ گفت: فرمود: (همگی آنان از قریشند).19- و ازحدیث یزید بن سنان است که گفت: حدیث کرد مارا حسن بن عمر بن شقیق [155] او گفت: حدیث کرد مارا اجرین بن عبد الحمید از حصین بن عبد الرحمن واو از جابر بن سمه که گفت: شنیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله میفرمود: پس از من دوازده زمامداد قیام میکند سپس چیزی فرمود که من نشنیدم گوید: از مردم پرسیدم واز پدرم که نزدیکتر ازمن بود پرسیدم گفت: فرمود (همگی آنان ازقریش میباشند).20- و از ابن فدیک روایت است که گفت: حدیث کرد مرا ابن ابی ذئب، از مهاجر بن مسمار و او از عامر بن سعد که عامر کسی را نزد ابن سمره فرستاد که آنچه را که خودت از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیده ای برای ما بازگوا کن گفت: شنیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله میفرمود: این دین همیشه بر پا است [ صفحه 136] تا آنگاه که از قریش دوازده نفر خلیفه بشوند. [156] .آنچه که ابو جحیفه روایت کرده است [157] .21- و از عثمان بن ابی شیبه روایت است که گفت: حدیث کرد ما را سهل ابن حمدا ابو عتاب دلال [158] او گفت: حدیث کرد ما را یونس بن ابی یعفور [159] او گفت: حدیث کرد ما را عون بن ابی جحیفه از پدرش که گفت: در محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله بودم که آنحضرت خطبه میخواند و عمویم در برابر آنحضرت نشسته بود پس رسول خدا (ص) فرمود: همیشه کار امت من شایسته است تا آنکه دوازده خلیفه بگذرد که همگی از قریش باشند. (آنچه سمره بن جندب روایت کرده است) عبد الوهاب بن عبد المجید [160] روایت کرده از داود و او از پدرش و او از شعبی [ صفحه 137] و او از سمره بن جندب [161] و او از پیغمبر صلی الله علیه و آله مانند روایتی را که از انس بن مالک در آغاز این باب نقل کردیم و عبد السلام بن هاشم بزار روایت کرده بود. (آنچه عبد الله بن عمر و عاص روایت کرده است)22- و از حدیث سوید بن سعید است که گفت: حدیث کرد ما را معتمر بن سلیمان [162] از هشام واو از ابن سیرین و او ازابی الخیر [163] و او از عبد الله بن عمرو... بناچار [164] در کتاب خدای عز و جل نهفته اس که دوازده نفر بر مردم حکومت خواهند کرد.23- محمد بن عثمان دهنی گفت: حدیث کرد ما را ابن ابی خیثمه او گفت: حدیث کرد ما را یحیی بن معین او گفت: حدیث کرد ما را عبد الله بن صالح، او گفت: حدیث کرد مارا لیث بن سعد از خالد بن یزید و او از سعید بن ابی هلال و او [ صفحه 138] از ربیعه بن سیف که گفت: در نزد شفی اصبحی بودیم که گفت: شنیدم عبد الله بن عمرو میگفت: شنیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله میفرمود: بدنبال من دوازده خلیف خواهد بود. [165] .24- و از ابن ابی خیثمه روایت است که گفت: حدیث کرد ما را عفان و یحیی بن اسحاق سیلحینی او گفت: حدیث کرد مارا حماد بن سلمه او گفت: حدیث کرد مارا عبد الله بن عثمان ازابی الطفیل او گفت: عبد الله بن عمرو گفت: ای ابا طفیل از فرزندان کعب بن لوی دوازده نفر بشمار و سپس زد و خورد خونینی خواهد شد. [166] .در اینمعنا از طریق سنیان روایات فراوان رسیده که همگی دلالت دارد بر اینکه رسول خدا صلی الله علیه و آله میفرمود که جانشینان او دوازده نفراند).
درباره کسی که بمیرد و امام خود را نشناسد یا درباره او شک کند
روایات درباره کسیکه در یکی از امامان شک کند و یا شبی براو بگذرد که در ان شب امام خودش را نشناسد و یا انکه دینی را بری خدا بپذیرد بدون انکه امامی ازطرف خدا داشته باشد1- حدیث کرد ما را احمد بن نصرین هوذه باهلی او گفت حدیث کرد ما را ابراهیم بن اسحاق نهاوندی درنهاوند سال دویست و هفتاد و سه او گفت حدیث کرد ما را عبدالله بن حماد انصاری بسال دویست و نه او گفت حدیث کرد ما را یحیی بن عبدالله [167] او گفت: که ابوعبدالله جعفربن محمد علیهماالسلام بمن فرمود ای یحیی بن عبدالله کسیکه شبی بر او بگذرد که امام خود را در ان شب نشناسد بمرک جاهلیت میمیرد. (کسیکه بمیرد و امام خود را نشناسد) [ صفحه 139] 2- حدیث کرد مارا ابو العباس احمد بن محمد بن سعید ابن عقده او گفت: حدیث کرد مارا محمد بن مفضل بن ابراهیم اشعری و سعدان بن اسحاق بن سعید و احمد بن حسین بن عبد الملک [168] و محمد بن احمد بن حسن قطوانی [169] اینان همگی گفتند: حدیث کرد مارا حسن بن محبود زراد از علی بن رئاب و او از محمد بن مسلم ثقفی که گفت: شنیدم ابا جعفر محمد بن علی الباقر علیهما السلام میفرمود: کسیکه برای خدا عبادتی، انجام دهد که جان خودش را در آن عبادت برنج اندازد ولی امامی برای او از جانب خدا نباشد کوشش او پذیرفته نمیشود و خودش گمراه و سرگردان خواهد بود و و خداوند عمل های او را نمی پسندد واو مانند گوسفندی است از چهار پایان که چوپان خود و یا گله خود را گم کرده باشد و گم گشته در رفت و آمد باشد و همه روز را سرگردان بماند، چون شب فرا رسد رمه ای را با چوپانش به بیند بان رمه به پیوندد و فریفته آن شود، شب را با آن رمه در چایگاهش بماند چون صبح شود وچوپان گله خود را بصحرا برد به بیند که آن چوپان و آن رمه از آن او نیست پس حیران و سرگدان بجستجوی چوپان و رمه خودش میپردازد دو باره چشمش برمه ای [دیگر] با چوپانی می افتد بسوی آن رمه میشتابد و فریفته آن می- شود چوپان آن رمه بگوسفند نهیب میزند که ای گوسفند گم گشته سرگردان برو بچوپان و گله خودت برس که تو گم گشته و حیرانی و چوپان و رمه خودت را [ صفحه 140] گم کرده ای. آن حیوان، وحشت زده و متحیر و سرگردان میماند نه چوپانی که او را بچراگاهش رهبری کند و یا بجایگاهش برگداند در همین حیرانی و سرگردانی بنگاه گرگی گم شده خودش را بدست میاورد وآن حیوان را میخورد. ای پسر مسلم بخدا قسم کسیکه از این امت امامی از طرف خدای عز و جل نداشته باشد حالش این چنین است صبح میکند در حالیکه گم گشته حیران و گمراه است گر بهمین حال بمیرد بمرگ کفر و نفاق مرده است. و بدان ای محمد که امامان بحق و پیروانشان کسانی هستند که بر دین خدایند و امامان جور از دین خدا و حقیقت بر کناراند هم خودشان گمراهند و هم دیگران را گمراه میکنند و کارهائی که انجام میدهند همچون خاکستری است بروزیکه تند باد از هر طرف میوزد دستخوش گردباد گردد آنان را از دست رنج های خویش هیچ دستگیرشان نشود و این است همان گمراهی دور و دراز- در نسخ دیگر: این است همان زیان آشکار. (و حدیث کرد مارا علی بن احمد از عبید الله بن موسی و او از محمد بن احمد ابن قلانسی و او از اسماعیل بن مهران و او از احمد بن محمد و او از عبد الله بکیر و جمیل بن دراج و هر دو از محمد بن مسلم و او از ابی جعفر علیه السلام عین همین روایت را با الفاظش).3- با سند اولی از ابن محبوب و اواز ابی ایوب خزاز و او از محمد بن مسلم و او): از ابی جعفر علیه السلام روایت کرده است که گفت بانضرت: (امام باقر) عرض کردم کسیکه از شما خاندان امامی را انکار کند حالش چگونه خواهد بود؟ فرمود: کسیکه امامی را که از جانب خدا است انکار کند و از او و از دین او دوری [ صفحه 141] گزیند کافر است ومرتد ازدین اسلام است زیرا امام از جانب خدا است و دین او [از] دین خدا است و کسیکه از دین خدا دوری جوید ریختن خونش در آن حال روا است مگر آنکه باز گردد و یا ازآنچه گفته است بخدا توبه کند. [مترجم گوید: تردید امام علیه السلام در رجوع و یا توبه با آنکه هر دو بیک معنا است ظاهرا از آن جهت است که اولی یعنی رجوع و بازگشت نسبت بانکار که امری است قلبی و درونی یعنی در دل بامامت آن امام اعتقاد پیدا کند و دومی یعنی توبه بخدا از آنچه گفته است نسبت بدوری گریدن از امام اس که بزبان در میان اجتماع امام علیه السلام دوری جسته و اظهار تبری نموده است. و بعبارت روشنتر اگر از حقیقتا اعتقاد بامام ندارد باید از عقیده اش باز گردد و اگر معتقد است ولی بزبان تبری کرده و امامت امام را رد کرده است باید از گفته اش توبه نماید و گر نه خونش حرام است]4- خبر داد مارا احمد بن محمد بن سعید او گفت: حدیث کرد مارا یحیی بن زکریا بن شیبان بسال 373 او گفت: حدیث کرد ما ا علی بن سیف بن عمیره او گفت: حدیث کرد ما را ابان بن عثمان از حمران بن اعین که گفت: از ابا عبد الله علیه السلام امامان را پرسیدم فرمود: کسیکه یکی از امامان زنده را انکار کند همه امامانی را که از دنیا رفته اند انکار کرده است.5- حدیث کرد ما را محمد بن یعقوب از حسین بن محمد و او از معلی و او از ابن جمهور و او از صفوان و او از ابن مسکان که گفت: از شیخ [170] علیه السلام در باره امامان پرسیدم فرمود: کسیکه یکی از امامان [ صفحه 142] زنده را انکار کند همه امامانی را که از دنیا رفته اند انکار کرده است.6- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعد او گفت: حدیث کرد ما را علی بن حسن [171] از کتاب خودش او گفت: حدیث کرد ما را عباس بن عامر از عبد الملک بن عتبه و او از معاویه بن وهب او گفت: شینیدم ابا عبد الله (امام صادق) علیه السلام میفرمود: رسول خدا (ص) فرموده است هر کس امام خود را ناشناخته بمیرد بمرگ جاهلیت مرده است. [مترجم گوید: جمله مرگ جاهلیت در احادیث متعددی تکرار شده است و مقصود آنست که مردم دوران جاهلیت پیش از اسلام که با ملکات خبیثه از کفر و نفاق و شرک و کبر و جهل بخدا و رسول می مردند. کسیکه امام خود را و یا امام زمان خود را (چنانچه در بعضی از روایات است) نشناسد حالش، بهنگام مردن مانند مردم دوران جاهلیت خواهد بود]7- حدیث کرد ما را محمد بن یعقوب او گفت: حدیث کرد مرا عده ای از اصحاب ما از احمد بن محمد و او از ابن ابی نصر و او از): ابی الحسن علیه السلام که آنحضرت در معنی آیه شریفه: و من اضل ممن اتبع هواه بغیر هدی من الله (کیست گمراه تر از کسیکه پیرو هوای خود باشد بدون آنکه از خدا برای او هدایتی بوده باشد، القصص: 50) فرمود: کسی که دینش را از رایسش گرفته باشد بدون آنکه امامی از ائمه هدی در آن دخالت داشته باشد.8- حدیث کرد ما را محمد بن یعقوب او گفت: حدیث کرد ما را محمد بن یحیی از محمد بن حسین و او از محمد بن سنان و او از بعضی از رجال خود). [172] و او از ابی عبد الله علیه السلام که فرمود: کسیکه با امامی که اماتش از جانب خدا است امامی را که اماتش از جانب خدا نیست شریک کند او مشرک است. [ صفحه 143] 9- حدیث کرد ما را محمد بن یعقوب از محمد بن یحیی و از احمد بن محمد و از از محمد بن اسماعیل و او از منصور بن یونس واو از محمد بن مسلم که گفت: بابی عبد الله علیه السلام عرض کردم: مردی بمن گفت: تو آخرین امام را بشناس و اگر نخستین امام را نشناسی زیانی بحال تو نخواهد داشت. گوید: فرمود خدا آن مرد را لعنت کند که من او را نشاخته دشمنش میدارم مگر آخر جز با اول شناخته شده است؟10- حدیث کرد ما را محمد بن یعقوب او گفت: حدیث کرد ما را جمعی از اصحاب ما از احمد بن محمد و او از حسین بن سعید و او از ابی وهب و او از محمد بن منصور که گفت: از آنحضرت- یعنی ابی عبد الله علیه السلام- پرسیدم از قول خدای عز و جل و اذا فعلوا فاحشه قالوا وجدنا علیها آبائنا والله امرنا بها قل ان الله لا یامر بالفحشاء ا تقولون علی الله ما لا تعلمون [173] (هنگامیکه کار زشتی انجام میدهند میگویند پدرانمان را بر اینکار یافتیم و خدا ما را بان امر کرده است بگو همانا خدا بکار زشت دستور نمیدهد آیا چیزیرا که نمیدانید بر خدا میگوئید؟) گوید: حضرت فرمود: آیا یک نفر دیده ای که چنین پندارد که خدا بزنا و شرابخواری ویا از این گونه محرمات دستور داده باشد؟ عرض کردم: نه، فرمود: پس این کار زشتی که آنان مدعی هستند که خدا آنان را دستور داده است چیست؟ گفتم: خدا و ولیش داناترند. فرمود: این آیه در باره دوستان امامان جور است که مدعی بودند خداوند چنین دستوری نفرموده بود و خداوند،این سخن را بر آنان بازگو میکند و خبر میدهد که آنان دروغ بر خدا بسته اند و این کار آنان را کار زشت: [ صفحه 144] (فاحشه) نامیده است.11- حدیث کرد مارا محمد بن یعقوب او گفت: حدیث کرد ما را جمعی از اصحاب مااز احمد بن محمد و او محمد و او حسین بن سعید و او از ابی وهب و او از محمد بن منصور که گفت: بنده صالحی [174] را که سلام خدا بر او باد از معنای آیه شریفه که خدای عزوجل میفرماید: انما حرم ربی الفواحش ما ظهر منها و ما بطن [175] (پروردگار من کارهای زشت را چه آنچه آشکار میشود و چه آنچه به پنهانی انجام میگیرد حرام فرموده است) پرسیدم فرمود: قرآن را ظاهری است و باطنی [176] همه آنچه را که خداوند در قرآن حرام کرده است ظاهرش همان است که هست و حرام است و باطن آن حرام ها، امامان جوراند و هر آنچه را که حلال فرموده و باطن آن حلال ها امامان بحق میباشند. [177] .12- حدیث کرد مارا محمد بن یعقوب از محمد بن یحیی و او از احمد بن محمد بن عیسی بن عیسی و او از ابن محبوب و او از عمرو بن ثابت و او از جابر که گفت: از ابی جعفر علیه السلام معنای آیه شریفه که خدایعزوجل میفرماید: و من الناس من یتخذ من دون الله اندادا یحبونهم کحب الله بقره 160 (از مردم افرادی هستند که غیر خدا از برای خود دوستانی گرفته اند و آنان را همچون خدا دوست میدارند). پرسیدم فرمود: آنان بخدا قسم دوستان فلانی وفلانی هستند که آنان را امام خود گرفتند نه امامی که خداوند برای مردم امامش قرار داده بود و بهمین جهت فرمود: و لو تری الذین ظلموا اذ یرون العذاب ان القوه لله جمیعا و ان الله شدید [ صفحه 145] العذاب اذ تبر الذین اتبعوا من الذین اتبعوا و راوا العذاب وتقطت بهم الاسباب و قال الذین اتبعوا لو ان لنا کره فنتبرء منهم کما تبروا منا کذلک یریهم الله اعمالهم حسرات علیهم و ما هم بخارجین من النار البقره 163- 161 (اگر به بینی کسانی را که ستم کردند هنگامیکه عذاب را می بینند آنان متوجه میشوند که همه قدرت بدست خدااست و خداوند عذابش سخت است هنگامیکه پیروی شده گان از پیروان بیزاری میجویند و عذاب را می بینند ورشته اسباب آنان گسیخته میشود و پیروان میگویند ای کاش ما را بازگشتی بود تا ما نیز از آنان بیزاری می جستیم چنانچه آنان از ما بیزاری جستند این چنین خداوند، کردارشان را بانان نشان میدهد که همه برای آنان حسرتها است و از آتش بیرون شدنی نیستند). سپس امام باقر علیه السلام فرمود آنان ای جابر بخدا سوگند امامان ظلمند و پیروان آنان. [178] .13- و بهمین سند از ابن محبوب و او از هشام بن سالم و او از حبیب سجستانی و او از): ابی جعفر علیه السلام روایت میکند که فرمود: خدای عز و جل فرموده است: هر یک از افراد رعیت اسلامی را که بولایت امام ستمگری معتقد باشد که از طرف خدا منصوب نشده باشد بطور حتم عذاب خواهم کرد گر چه آن فرد از رعیت در کارهایش نیکو کار و با تقوی باشد و هر یک از افراد رعیت اسلامی که بولایت هرامام عادلی که از طرف خدا است معتقد باشد بطور حتم عفواش خواهم کرد گر چه آن رعیت در کارهایش ستمگر و گناهکار باشد. [179] .14- و بهمین سند از ابن محبوب و از عبد العزیز عبدی و ازعبد الله بن ابی- [ صفحه 146] یعفور روایت میکند) که گفت: به ابی عبد الله علیه السلام عرض کردم: من با مردم آمیزش دارم و بسی در شگفتم از جمعی که تولی شما را ندارند و تولی فلانی و فلانی را دارند دارای امانت و راستی و وفایند و از جمعی که تولی شما را دارند ولی نه امانتی دارند و نه وفائی و نه راستی. گوید: امام صادق راست نشست و باقیافه ای که گوئی خشمگین بود روی بمن کرد و سپس فرمود: کسیکه معتقد بولایت امام ستمگری باشد که از جانب خدا نیست چنین کس اصلا دین ندارد و بر کسیکه معتقد بولایت امام عادلی باشد که از طرف خدا است ملامتی متوجه نخواهد بود. (با تعجب) گفتم آنان اصلا دین ندارند؟ واینان را ملامتی متوجه نیست؟ فرمود: آری آنان دین ندارند و اینان را ملامتی متوجه نیست. سپس فرمود: مگر نمیشنوی که خداوند چه میفرماید: الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور (خداوند بر کسانیکه ایمان آورده اند ولایت دارد و آنان را از تاریکیها بسوی روشنائی میکشد) یعنی از تاریکیهای گناهان بنور توبه و آمرزش برای آنکه ولایت هر امام عادلی را که از طرف خدا است دارند سپس خداوند فرماید: و الذین کفروا اولیائهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات (و کسانیمکه کافر شده اند طغیانگران بر آنان ولایت دارند و آنان را از روشنائی بسوی تاریکیها بیرون میکشند) کافر چه روشنائی دارد تا از آن بیرون کشیده شود؟ تنها مقصود از این آیه آنست که آنان در روشنائی اسلام بودند ولی هنگامیکه ولایت هر امام ستمگیرا که از جانب خدا نبودند پذیرفتند با پذیرش ولایت آنان از نور اسلام بیرون شدند و بسوی تاریکیهای کفر گرائیدند پس خداوند ازبرای آنان واجب کرد که دوش بدوش کفار در آتش باشند از اینرو فرمود: اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون آنان اهل آتشند و جاوید در آتش خواهند بود.15- حدیث کرد ما را محمد بن یعقوب از علی بن محمد و او از ابن جمهور [ صفحه 147] و او از پدرش و او از صفوان و او ازابن مسکان واو از عبد الله بن سنان و او از): ابی عبد الله علیه اسلام که فرمود: خداوند شرم نمیکند از اینکه امتی را که معتقد بامامی است که از طرف خدا نیست عذاب کند هر چند آن امت در کردارش نیکو کار وبا تقوی باشد و خداوند شرم دارد از اینکه امتی را که بامام منصوب از جانب خدا معتقد است عذاب کند هر چند آن امت در کارهایش ستمکار و بد کردار باشد.16- خبر داد ما را عبد الواحد بن عبد الله او گفت: حدیث کرد ما را احمد ابن محمد بن رباح او گفت: حدیث کرد ما را احمد بن علی حمیری او گفت حدیث کرد مرا حسن بن ایوب از عبد الکریم بن عمرو خثعمی و او از عبد الله بن ابی یعفور که گفت: به ابی عبد الله علیه السلام عرض کردم مردی که ولایت شما را قبول دارد و از دشمن شما بیزاری میجوید و حلال شما را حلال و حرام شما را حرام میداند و می- پندارد که کار در میان شما است و از شما بدیگران بیرون نشده است ولی میگوید که آنان (یعنی امامان) در میان خودشان اختلاف دارند و هرگاه که همگی بر یک نفر گرد آمدند و گفتند امام این است ما هم میگوئیم: امام همین است. حضرت فرمود: اگر با چنین عقیده بمیرد بمرگ جاهلیت مرده است.17- خبر داد ما را عبد الواحد بن عبد الله او گفت: حدیث کرد ما را محمد ابن جعفر قرشی او گفت حدیث کرد ما را ابو جعفر همدانی او گفت: حدیث کرد مرا موسی بن سعدان از محمد بن سنان [و او از عمار بن مروان] و او از سماعه بن مهران که گفت: بابی عبد الله علیه السلام عرض کردم مردی است ولایت علی را دارد و از دشمنش بیزار است و هر چه علی علیه السلام میگوید او نیز میگوید جز آنکه میگوید امامان پیشوا در میان خودشان اختلاف دارند و من نمیدانم کدامشان امام است؟ هرگاه [ صفحه 148] بر یک نفر اجتماع کردند من نیز آنوقت بگفته آن یک نفر عمل میکنم ولی من از پیش میدانستم که امر امامت در میان آنان است. فرمود: اگر با این عقیده بمیرد بمرگ جاهلیت از دنیا رفته است. سپس فرمود: قرآن را تاویلی است که همچون شب و روزدرجریان است و مانند خورشید و ماه در جریان است که هر وقت تاویل چیزی از قرآن فرا رسد وقوع می یابد پس بعضی ازآن تاویلات فرا رسیده است و بعضی نرسیده است. [شرح مجلسی رحمه الله میفرماید: شاید معنای روایت چنین باشد که آنچه مااز بطون قرآن و تاویلاتش میدانیم باید هر یک از آنها بوقت خودش واقع شود و از جمله تاویلات آنکه مردم برگرد یک امام در زمان امام قائم جمع میشوند و هنوز وقت آن نرسیده است یا آنکه معنا چنین است: که قرآن دلالت دارد بر اینکه هیچ زمانی از امام خالی نمیشود و چاره ای نیست که باید چنین باشد پس بعضی از امامان در گذشته است و بعضی دیگر پس از این خواهد آمد- پایان نقل ازمجلسی. مترجم گوید: هر دو توجیه مرحوم مجلسی از روایت شریفه بسیار بعید و غیر مناست است و آنچه بنظر این ناچیز میرسد و الله اعلم آنست که مقصود حضرت از اینکه فرمود هر کس باین عقیده بمیرد مرگش مرگ جاهلیت است، آنست که منصب امامت منصبی نیست که با اجماع و اختیار تعیین شود هر چند اجماع کنندگان و اختیار کنندگان ازخاندان هاشم و یا بنی فاطمه باشند و اگر کسی معتقد باشد که باید بنی هاشم و یا اولاد پیغمبر جمع شوند و یکی را و لو از میان خودشان انتخاب کنند برای امامت این عقیده با عقیده دیگران که امامشان منتخب ازتیم وعدی است هیچ فرق ندارد بلکه باید معتقد بود که امامان افرادی معین و مشخص هستند که از طرف خداوند منصوب بامامت میباشند خواه خاندان بنی هاشم امامت آنان را به پذیرند خواه نه پذیرند. [ صفحه 149] بنابر این ظاهرا مقصود از تاویل قرآن در ذیل این مطلب عقیده ای، تاویل آیه شریفه ان عده الشهور عند الله انا عشر شهرا فی کتاب الله است که بائمه اثنی عشر تاویل شده است،همانطور که دوازده ماه قمری ماههای معین ومشخصی میباشند از روزیکه خداوند آسمانو زمین را آفریده است یوم خلق السموات و الارض و فرا رسیدن آن ماه ها مرهون گذشت زمان و جریان شب و روز و جریان ماه و خورشید است که از گذشت شب و روز وتقابل ماه و خورشید ماه های عربی بوجود می آید و بتدریج هم وجود مییابد و ماههای معینی هم هستند منها اربعه حرم . هم چنین تاویل آیه شریفه نیز که امامان دوازه گانه میباشند افراد معینی هستند که با گذشت زمان و بتدریج بوجود می آیند و در اوان صدور روایت شریفه بعضی از آنان بوجود آمده و بعضی دیگر بعدها باید بوجود بیاید]18- و خبر داد ما را سلامه بن محمد او گفت حدیث کرد ما را امد بن داود او گفت: حدیث کرد ما را علی بن الحسین بن بابویه او گفت: حدیث کرد ما را سعد ابن عبد الله از محمد بن الحسین بن ابی الخطاب و او از مفضل بن زائده و اواز مفضل ابن عمر که گفت: ابو عبد الله علیه السلام فرمود: کسیکه دینی در پیشگاه خدا داشته باشد و آن را از دانشمند راستگوئی نشنیده باشد خداوند او را دچار سرگردانی میکند تا آنجا خسته و ناراحت شود و کسیکه مدعی باشد که از غیر آن دیریکه خداوند آن در را برای مردم گشوده است گوش بسخنی داده است پس او مشرک است و آن در گشوده شده از جانب خداوند است و سر نهفته الهی باو سپرده شده است. (حدیث کرد ما را محمد بن یعقوب کلینی از بعضی رجالش و او از عبد الله ابن عبد الله حسنی و او از مالک بن عامر و او از مفضل بن زائده و او از مفضل بن عمر که گفت: ابو عبد الله علیه السلام فرمود: هر کس که دینی داشته باشد بدون آنکه از [ صفحه 150] راستگوئی شنیده باشد، و مانند روایت پیشین را نقل کرده است.19- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعید او گفت: حدیث کرد ما را یحیی ابن زکریا بن شیبان در شعبان بسال 273 او گفت: حدیث کرد ما را عی بن سیف بن عمیره از پدرش و او حمران بن اعین که او گفت: بحضرت ابی عبد الله علیه السلام شرح حال مردی را گفتم که ولایت امیر المومنین را دارد و از دشمنش بیزاری میجوید و هر چه را که امیر المومنین میگوید او نیز میگوید جز آنکه میگوید: آنان که امامان پیشوا هشتند در میان خود اختلاف دارند و من نمیدانم کدامیک ازآنان امام است هر آنگاه که بر یک مرد اجتماع کردند ماهم بگفته او عمل میکنیم و من شناخته ام که کار امامت در میان آنان است- خداوند همه شان را رحمت کند- فرمود: اگر باین عقیده از دنیا برود بمرگ جاهلیت مرده است. (و از علی بن سیف و او از برادرش حسین واو از معاذ بن مسلم و او از ابی عبد الله علیه السلام مانند همین روایت نقل شده است). خردمندان ومعتقدین بولایت ائمه از اهل بیت علیهم السلام در این روایات که از رسول خدا صلی الله علیه و آله و حضرت ابی جعفر امام باقر و امام صادق علیهما السلام نقل شده نیکو بیندیشند که این روایات در باره کسی است که در یکی از ائمه علیهم السلام شک کند و یا شبی بر او بگذرد که در آن شب امام خود را نشناخته باشد که آن حضرات چنین کس را بکفر و نفاق و شرک نسبت داده اند و اینکه اگر با این عقیده بمیرد بمرگ جاهلیت مرده است پناه بخدا می بریم از چنین مرگ و بیندیشند در اینکه فرموده اند هر کس یک نفر از امامان زند را انکار کند در حقیقت همه امامانی را که از دنیا در گذشته اند انکار کرده است پس باید هر کس به بیند که بچه کس اقتدا میکند و باطلها و بیهوده ها او را گمراه نکند واو را از راه حق بسوی هوا نکشاند که هر کس هوا او را بدنبال خود بکشاند سرنگون میشود و [ صفحه 151] آنچنان می شکند که جبران پذیر نباشد. و باید هر کس بداند که در دین خود از چه کسی تقلید میکند و چه کس واسطه میان او و آفریننده اش شده است که آن واسطه یکی بیش نیسن و دیگران شیطانهای هستند باطل گو و فریبا و گرفتار کننده چنانچه خدای عز و جل فرموده است: شیاطین الانس و الجن یوحی بعضهن الی بعض زخرف القول غرورا (الانعام: 112) (شیطانهای انسی و جنی بمنظور فریب دادن حرف بیهوده را یکی بدیگری میرساند) خداوند ما را باحسان خود در پناهش گیرد ازاینکه از حق بسوی دیگری میل کنیم و از راه هدایت بازمانیم و در گردابهای گمراهی و هلاکت غرق شویم که او همواره بمومنین مهربان بوده است.
روایاتی که درباره لزوم حجت در زمین رسیده است
روایاتی که میگویند: خداوند زمین را بدون حجت نمیگذارد1- از آنجمله روایتی است مشهور از کلام امیر المومنین علی علیه السلام بکمیل بن زیاد نخعی که میگوید: امیر المومنین علیه السلام دست مرا گرفت و بجبان (گورسان) بیرونم برد چون بصحرا رسیدیم آه سردی بر آورد سپس فرمود- آنگاه کمیل کلام طولانی امیر المومنین رانقل میکند تا میرسد بفرمایش آنحضرت که در پایان سخن فرموده است: خدایا چرا، و زمین ازحجتی که با دلیل و برهانش برای خدا قیام کرده باشد خالی نمی ماند و آن حجت یا ظاهر معلوم است و یا ترسان پنهان تا مگر حجت های خدا و دلیلهای روشن اس باطل نشود. اینکه امیر المومنین علیه السلام در گفتار خودش میفرماید (یا ظاهر معلوم است) مگر نه این است که مقصودش آنست: (که شخص آن حجت جایگاهش معلوم باشد) و مراد آنحضرت ازاینکه میفرماید (یا ترسان پنهان است) آنست که شخص آن حجت غایب و جایگاهش نامعلوم باشد؟ والله المستعان. [ صفحه 151] 2- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعید ابن عقده اوگفت: حدیث کرد ما را محمد بن مفضل وسعدان بن اسحاق و احمد بن حسین بن عبد الملک و محمد بن احمد قطوانی. اینان گفتند: حدیث کرد ما را حسن بن محبوب از هشام بن سالم واو از ابی حمزه ثمالی و او از ابی اسحاق سبیعی) که گفت: از فردی مورد اطمینان که از یاران امیر المومنین بود شنیدم میگفت: امیر المومنین در خطبه مفصلی که در کوفه خواند وآن خطبه را نقل کرده است فرمود: با رالها ناچار باید در روی زمین حجت هائی بر مردم داشته باشی حجتی پس از حجتی که مردم را بدین تو رهبری کنند و دانستنیهای تو را بانان بیاموزند تا پیروان اولیای تو پراکنده نشوند و آن حجت یا آشکار است ولی مردم فرمانش را نمی برند و یا پوشیده است که با حال ترس بانتظار دستور تو است، اگر در دوران حکومت باطل در حالیکه حجتهای الهی بحال سکون و آرامش اند شخص آنان از مردم پنهان شود دانسشهائی که از آنان در میان مردم بخش است هرگز پنهان نخواهد ماند و ادبهائی که آنان آموخته اند در دلهای مومنین ثابت و پا بر جا است و مومنین بان آداب رفتار میکنند. اینان با آنچه مکذبین از آن وحشت دارند و تجاوزکاران (یا ناز پروردها) زیر با آن نمیروند مانوسند بخدا سوگند (این سخنی دانشی) است که مفت و مجان در اختیار شما نهاده شده، اما ای کاش شنونده ای بود که با گوش خرد آنرا می شنید و میشناخت و میپذیرفت و آنرا بکار می بست یعنی مطابقش عمل مینمود، و در راهش گام بر میداشت و بالنتیجه رستگار میگشت و نجات مییافت، آنگاه (امام) فرمود: اکنون این چنین شنوند کیست، و بدین سبب است که دانش پنهان میشود، زیراافرادیکه نگهدارنده آن باشند و بهمان نحویکه از اهلش آموخته اند بدیگران برسانند یافت نمیشوند سپس پس از کلام مفصلی در همین خطبه فرمود که بار الها من میدانم که دانش بتمام معنی پنهان نمیشود و ریشه هایش بریده نمیگردد زیراتو زمین را از [ صفحه 153] حجتی برای مخلوقات خالی نمیگذاری و آن حجت یا آشکار است و فرمانروا و یا ترسان و پوشیده که فرمانش نبرند تا مگر حجت تو باطل نگردد و دوستانت پس از آنکه آنان را راهنمائی فرموده ای گمراه نشوند، سپس خطبه را تا پایان رساند. (و حدیث کرد ما را محمد بن یعقوب کلینی او گفت: حدیث کرد ما را علی ابن محمد از سهل بن زیاد و حدیث کرد ما را محمد بن یحیی و دیگری ازاحمد بن محمد او گفت: و حدیث کرد ما را علی بن ابراهیم از پدرش و اینان از حسن بن محبوب و او از هشام بن سالم و ازابی حمزه ثمالی و او از ابی اسحاق سبیعی و او از یکی از اصحاب امیر المومنین که مورد اعتماد بود که گفت: امیر المومنین علیه السلام این سخنرانی را بر منبر کوفه ایراد کرد و او بهنگام سخنرانی آن را بخاطر سپرد: بار الها... و همین خطبه را نقل کرده است. [180] .3- حدیث کرد ما را محمد بن یعقوب کلینی او گفت: حدیث کرد ما را علی ابن ابراهیم بن هاشم ازپدرش و او از ابن ابی عمیر و او از منصور بن یونس و سعدان ابن مسلم و آنان از اسحاق بن عمار و او از): امام صادق علیه السلام که گفت: شنیدم آنحضرت میفرمود: همانی زمین خالی نمی ماند مگر آنکه دانشمندی (امامی: کافی) در آن هست تا اگر مومنین چیزی افزودند بازشان گرداند و اگر چیزی کاستند آن را از برایشان تمام سازد.4- حدیث کرد ما را محمد بن یعقوب از محمد بن یحیی و او از احمد بن محمد و او از علی بن حکم و او از ربیع بن محمد مسلی و او از عبد الله بن سلیمان عامری و او): از ابی عبد الله (امام صادق) علیه السلام که آنحضرت فرمود: همواره در روی زمین، خدایرا حجتی بوده است که حلال و حرام را بشناساند و مردم را براه خدا [ صفحه 154] 5- حدیث کرد ما را محمد بن یعقوب از بعضی از رجالش و او از احمد بن مهران و او از محمد بن علی و او از حسین بن ابی العلاء و او از): ابی عبد الله (امام صادق) علیه السلام گوید: آنحضرت را عرض کردم: زمین بدون امام باقی میماند؟ فرمود: نه.6- حدیث کرد ما را محمد بن یعقوب از علی بن ابراهیم و او از محمد بن عیسی و او از یونس و او از ابن مسکان و او از ابی بصیر و او از): ابی عبد الله (امام صادق) [181] علیه السلام که آنحضرت فرمود: همانا خداوند زمین را بدون دانشمند رها نمیکند و اگر این نبود حق از باطل شناخته نمیشد.7- و از علی بن ابراهیم و او از محمد بن عیسی و او از محمد بن فضیل و او از ابی حمزه ثمالی واو از): ابی جعفر امام باقر علیه السلام که آنحضرت فرمود: بخدا قسم که خداوند از روزیکه آدم را قبض روح کرده است زمین خود را رها نکرده است مگر آنکه در آن امامی بوده است که بوسیله او بخدا راهنمائی میشده و اوحجت خدا بوده بر بندگانش و زمین بدون امام باقی نمی ماند تا مگر حجت خدا باشد بر بندگانش.8- و بهمین سند ازابی حمزه نقل میکند که گفت: به ابی عبد الله (امام صادق) علیه السلام عرض کردم: آیا زمین بدون امام باقی میماند؟ فرمود: اگر زمین بدون امام بماند فرو میرود.9- و بهمین سند از محمد بن فضیل): و او از امام رضا علیه السلام نقل میکند گوید: بانحضرت عرض کردم: آیا زمین بی امام باقی میماند؟ فرمود: نه،از ابی عبد الله علیه السلام بما روایت رسیده [ صفحه 155] است که زمین بی امام باقی نمی ماند مگر آنکه خداوند بر اهل زمین خشم کند یا فرموده باشد:- بر بندگان خشم کند- فرمود: باقی نمی ماند [زمین بدون امام و اگر باقی بماند] فرو میرود. [182] .10- محمد بن یعقوب کلینی از علی بن ابراهیم و او از محمد بن عیسی واو از ابی عبد الله مومن و او از ابی هراسه و او از): ابی جعفر امام باقر علیه السلام نقل میکند که آنحضرت فرمود: اگر امام یک ساعت از زمین برداشته شود زمین اهلش را فرو بیبرد و اهل خود را همچون دریای خروشان بجوش و خروش در میاورد. [183] .11- محمد بن یعقوب از حسین بن محمد و او از معلی بن محمد و او از وشاء که گفت: از امام رضا علیه السلام پرسیدم: آیا زمین بی امام میماند؟ فرمود: نه، عرض کردم: بما روایت رسیده است که آن بدون امام نمی ماند مگر آنکه خدای عز و جل بر بندگانش خشم کند؟ فرمود: نمی ماند وهنگامیکه بی امام باشد فرو میرود. [مترجم گوید: موضوع فرو رفتن زمین هنگامیکه بدون امام باشد باین نحو توجیه شده است که چون خداوند آدمی را مختار و مکلف آفریده است و لازمه تکلیف آنست که حجت بر مردم تمام باشد و تمامیت حجت با قرآن بتنهائی صورت نپذیرد زیرا مضامینش متحمل معانی متعدد بوده و وجوه مختلفه ای دارد، بلکه میباید قرآن بعترت پیوندد تا حجت کامل بر مردم باشد چنانچه در روایت رسول خدا است لن یفترقا حتی یردا علی الحوض یعنی قرآن و عترت هرگز از یکدیگر جدا نشوند تا آنکه در کنار حوض بر من وارد شوند. بنابراین اگر فرض شود که روزی حجت [ صفحه 156] از میان مردم برداشته شود معنایش برداشتن تکلیف از مردم است و معنای برداشته شدن تکلیف آنست که خداوند انقراض نسل بشر را اراده کرده است واین توجیه گر چه از نظر عامه مردم قابل قبول است ولی با شناختی عمیقتر توان گفت که مقصود آنست که بیمن وجود امام و ولی کامل است که مردم روی زمین از نعمت حیات و دیگر نعمت های الهی بهره مند میشوند و مثل اولیاء خدا در میان مردم مثل گلهای بوستان است که هزاران بوته گیاه ببرکت آنها آبیاری میشوند و همچون کوههای با عظمت اند که موجب استقرار زمین هستند و جعلنا الجبال اوتادا و در روایت 10 نیز بهمین معنا اشاره شده است].