اسوهی کامل (زندگی امام سجاد علیه السلام)
مشخصات کتاب
عنوان و نام پدیدآور: اسوه کامل: بررسی مقاطع زندگی و ابعاد نورانی وجود اقدس حضرت زینالعابدین و سیدالساجدین علیبن الحسین (علیهالسلام)/ محمدمحسن دعایی.
مشخصات نشر: تهران: اطلاعات، ۱۳۸۰.
مشخصات ظاهری: ۵۶۳ ص.
شابک: 964-423-475-8؛ چاپ دوم: 978-964-423-475-0
یادداشت: چاپ دوم: ۱۳۸۹ (فیپا).
یادداشت: کتابنامه: ص. ۵۴۳ - ۵۴۸؛ همچنین به صورت زیرنویس.
عنوان دیگر: بررسی مقاطع زندگی و ابعاد نورانی وجود اقدس حضرت زینالعابدین و سیدالساجدین علیبن الحسین (علیهالسلام).
موضوع: علیبن حسین (ع)، امام چهارم، ۳۸ - ۹۴ق.
شناسه افزوده: موسسه اطلاعات
رده بندی کنگره: BP۴۳/د۷الف۵ ۱۳۸۰
رده بندی دیویی: ۲۹۷/۹۵۴
شماره کتابشناسی ملی: م۸۰-۱۴۶۳۳
مقدمه
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی یوم الدین
«صلوات پروردگار و ملائکه او و حملهی عرش الهی و جمیع خلائق بر سید و آقای ما، آدم اهل البیت، شخصیت منزه از هر گونه چنین و چنان، روح جسد امامت و شمس فلک شهامت، مضمون کتاب ابداع و حل معمای اختراع، سر «الله» در همهی عالم هستی، انسان عین شهود و خازن و نگهدار گنجهای عالم غیب، واقف بر امور محب و محبوب - و آشنای کامل به همه رموز عشق بین عاشق و معشوق - محل طلوع نور ایمان و کاشف سر عرفان، حجت قاطع و درهی لامع، ثمرهی شجرهی قدسی طوبی، ازل الغیب و ابدالشهاده - همان شخصیتی که حقیقت ولایت او ازلی و ابدی است - سر کلی الهی در زمینهی اسرار عبادت ربوبی، ستون اصلی خیمهگاه هستی، زینت بندگان و امام العالمین، مجمع البحرین: حضرت زینالعابدین علی بن الحسین علیهالسلام».
آنچه گذشت ترجمهی آزاد صلوات منسوب به جناب شیخ محی الدین بن عربی
[صفحه 10]
بر حضرت سجاد علیهالسلام بود. [1].
کتابی که پیش روی دارید دربارهی تحلیل زندگانی این آیت عظمای حق و بررسی ابعاد نورانی وجود اقدس این شخصیت عظیم است و حقا چه کار مشکل و حقیقتا چه امر خطیر و بزرگی است.
اگر امام «و هو بحیث النجم من ایدی المتناولین» [2] بسان ستارهای بلند در آسمان نیلگون است که دست آدمیان هر چند دراز شود به دامن پر تلألؤ او نخواهد رسید و اگر «لا یقاس بآل محمد من هذه الامة احد» [3] هیچ کس در افق آل محمد علیهمالسلام نبوده تا بتوان آنان را به او قیاس نمود، پس با برهان و عیان باید در این وادی خاضعانه اقرار به عجز داشت و متواضعانه عذر تقصیر آورد؛
اما:
آب دریا را اگر نتوان کشید
هم به قدر تشنگی باید چشید
گرچه طمع ادراک کنه حقایق متعالی ذوات عصمت و طهارت، از ما خاکیان منقطع است، [4] اما با توجه به بعد «اناب شر مثلکم» [5] که آنان از آن بهرهمندند و تمام کمالات خود را در افق یک بشر تحصیل نمودهاند، باید نهایت تلاش را در شناخت ابعاد متعالی وجود کامل و فوق کمال آنها که مظاهر اتم صفات و اسماء حسنای الهیهاند، بکار برد و در پرتو آنچه خداوند متعال آنان را ستوده و آنچه که خود از باب «و اما بنعمة ربک فحدث» [6] از کمالات خود بیان کردهاند، به سمت انوار متلألی وجود نورانیشان پیش رفت و تا دیده نسوخته و بینش از کار نیفتاده است، آن مظاهر کمال و اصول الکمال و الکرم را شناسایی نموده و با زندگی منورشان آشنا شد.
و این از سری بس مهم برخوردار است که مختصرا اشاره میگردد:
علاوه بر مسئله ضرورت امامت و جایگاه امام در عالم هستی از جهت تکوین و تشریع، بشر بر اساس حکمت ذات باری، موجودی است که وصول به کمال خود و وجدان فلسفه حیات خویش را با حرکت از نقص آغاز میکند و در این راستا علاوه بر
[صفحه 11]
علم و آگاهی و قدرت بر حرکت، نیاز به اسوهی عملی دارد تا با اقتدای عینی به او، مسیر خود را به سوی کمال واقعی درست تشخیص داده و فراز و نشیبهای مسیر حیات طیبه را با کمک او بپیماید.
اصولا انسان در تمام ابعاد زندگی خود بر اساس اقتباس و اسوهگیری از دیگران رشد میکند و به جلو میرود و بر اساس این ویژگی حیات بشری، خداوند متعال در کنار نسخهی جامع همهی ارزشها و خوبیها و بایستهها یعنی «قرآن»، اسوهی کامل همهی کمالات و تجسم عینی همهی ارزشها و حسنها را تعبیه فرموده که هر آینه آن ذات اقدس حضرت ختمی مرتبت محمد بن عبدالله - صلی الله علیه و آله - میباشد.
از این رو در قرآن میفرماید: «و لکم فی رسول الله اسوة حسنة» [7] و بر مبنای کمال و حسن مطلق این کامل اتم، بارها به پیروی محض و کامل از حضرتش دستور داده است.
آری در قرآن اقتدای به هدایت اولیای حق و تبعیت از آئین و روش آنان علما و عملا تأکید شده است. خداوند میفرماید: «فبهداهم اقتده» [8]، «فاتبعوا ملة ابراهیم حنیفا» [9].
حال بر اساس معارف ناب و برهانی شیعه که امامت را تداوم وجود نبوت و امام را نفس و جان و مجسمهی همه کمالات شخص پیامبر - صلی الله علیه و آله - و اصولا همهی آنان را «نور واحد» میداند، طبعا به مبحث سیره و بررسی سنن ائمه هدی علیهمالسلام اهتمام خاص مبذول شده است.
آری همه معصومین علیهمالسلام اسوههای کامل و تمام عیار در تمام ابعاد حیاتند و خود نیز به این حقیقت تصریح نمودهاند؛ حضرت ابیعبدالله سیدالشهداء علیهالسلام در یکی از خطابههای خود میفرمایند: «و لکم فی اسوة» [10].
در بین ائمه هدی علیهمالسلام زندگانی حضرت زینالعابدین و سیدالساجدین علی بن الحسین علیهالسلام به خاطر بهرهمندی حضرت از طول مدت امامت و حساسیت استثنایی عصر ایشان، حضور حضرت در نهضت عاشورا و
[صفحه 12]
سپس مدیریت نهضت پدر و عبور از بحران پس از نهضت و زمینهسازی برای قیام فرهنگی امامین همامین حضرت باقر و صادق علیهماالسلام از جوانب مختلف و ویژهای برخوردار است و لذا موضوع تحقیق حاضر را به خود اختصاص داده است.
غرض از این تحقیق، معرفی اجمالی یک اسوهی کامل در همهی ابعاد حیات است. امام که قافله سالار انسانیت به سوی قله کمال یعنی توحید و لقاء الهی است، خود پیشتاز همگان میباشد. بویژه حضرت زینالعابدین علیهالسلام که آنچنان در این پیشتازی گوی سبقت را ربودهاند که خارج از حد بیان و توصیف است، از این رو بررسی ابعاد حیات نورانی آن امام ضرورت مییابد.
آنچه گذشت بیان ضرورت تحقیق برای معرفی یکی از برترین اسوههای عالم وجود بود.
اما روش تحقیق در این رساله، روش کتابخانهای است که شیوهی آن توضیح داده خواهد شد.
منبع اصلی تحقیق، کتاب شریف و گرانقدر: «بحارالانوار، الجامعة لدرر الاخبار الائمة الاطهار علیهمالسلام» تألیف محدث عظیم الشأن، علامه محمد باقر مجلسی - رضوان الله علیه - میباشد.
گرچه همچنانکه در قسمت منابع تحقیق در آخر کتاب آمده است، در نگارش این کتاب بیش از هشتاد منبع مورد مراجعه و استفاده قرار گرفته است، ولی اهتمام جدی در استخراج معارف گسترده و والائی بوده است که عمدتا در مجلد 45 و 46 این کتاب گرد آمده است. هدف اصلی نشان دادن غنای فوق العاده این کتاب گرانقدر میباشد که چگونه به برکت تلاش بزرگ عالم و تشیع مرحوم علامه مجلسی - رضوان الله تعالی علیه - مجموعهای بسیار پر قیمت و نسبتا جامع گرد آمده است که اگر به شکل موضوعی استخراج گردد اقیانوس مواج معارف اسلامی خواهد بود.
با توجه به آنچه گذشت، در نقل آدرس احادیث، اصولا به ذکر آدرس از کتاب بحار شریف اکتفا شده است و برای اینکه مشخص گردد منبعی که بحار از آن نقل کرده کدام است، در بین الهلالین منبع مورد نظر بحار به عنوان مصدر نیز آمده است و در عین حال در موارد بسیاری، آدرس منابع دیگر نیز ذکر گردیده است. به هر تقدیر تلاش گردیده تا آنجا که میسور است مطالب مستند بیان گردد.
شیوهی کار در این تحقیق چنین بود که پس از تهیه چارچوب کلی مطالب که
[صفحه 13]
تقسیم زندگانی حضرت علی بن الحسین علیهالسلام به مقاطع مختلف بود - شامل مقطع کودکی و نوجوانی، همراهی با پدر تا آستانهی شهادت، رهبری نهضت پدر پس از پدر تا آستانهی ورود به مدینه، و حضور در مدینه تا آخر عمر به مدت 35 سال و به دوش کشیدن بار امامت در این مدت طولانی، که در ضمن آن ابعاد نورانی وجود مقدس حضرت مانند بعد فردی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی و کیفیت انجام رسالت سنگین امامت در قالب برنامههای کوتاه مدت و بلند مدت و بالاخره فصل فراق و ارتحال جانگداز حضرت - به مطالعهی دقیق احادیث مربوط به حضرت در جلد 45 بحارالانوار - که گرچه در واقع مربوط به حضرت امام حسین علیهالسلام میباشد ولی نظر به حضور جدی حضرت سجاد علیهالسلام با پدر در نهضت خونین عاشورا و بعد از آن، در موارد عدیدهای این احادیث به حضرت زینالعابدین علیهالسلام مربوط میباشد، و احادیث جلد 46 که تا نیمه همه مستقلا در ارتباط با حضرت است، مشغول شده و تمام احادیث را استخراج موضوعی نمودیم. از این رو صدها فیش با عناوین مختلف فراهم آمد و منابع دیگری هم که در پایان کتاب مورد اشاره قرار گرفته است برای تکمیل خلأهایی که احیانا پیش میآمد، مورد مراجعه و مطالعه قرار گرفت.
سپس بر اساس همان طرح کلی به نگارش مشغول شده و اصول کار نگارش را بر مبنای نمودار درختی قرار دادیم. بدین صورت که سعی شد مطالب به صورت پیوسته و متصل یکی پس از دیگری از هم تراوش نموده و به هم متصل باشد بسان شاخههای درختی که یکی به دیگری و همه به اصول و شاخههای اصلی و آنها به تنه درخت متصلاند.
در این راستا از سیستم «های لایت» (high light) استفاده گردید، بدین صورت که در هر قسمت با رسیدن مطلب به جایی که باید تحت عنوان جدیدی مطرح گردد و بحث شود، آن موضوع برجسته گردیده و چنانچه این مباحث در قالب یک CD در رایانه پیاده شود، با استفاده از همین سیستم های لایت، به راحتی میتوان از هر قسمت که مورد توجه و مراجعه خواننده است به عناوین و مطالب جدید که مورد نظر اوست انتقال یافت.
در واقع آنچه با خط درشت تایپ شده است و در سیستم رایانهای با های لایت مشخص میگردد، خود عنوان یک فیش جدید و یا سر فصل مطالب جدیدی است که
[صفحه 14]
با کلیک کردن روی آن، شبکهی جدیدی از مطالب فرا روی کاربر گشوده میشود تا به صورت زنجیرهای و کاملا به هم پیوسته ادامهی مطالب مورد نظر خود را تعقیب کند.
نکته دیگر اینکه نظر به گستردگی دامنه معارف بجا مانده از حضرت زینالعابدین علیهالسلام و تعدد آثار نفس قدسیهی آن حضرت، در بررسی این آثار با اظهار شرم و خضوع نتوانستیم حتی در حد بضاعت مزجاة خود تلاش قابل قبولی ارائه دهیم. «صحیفهی مبارکه سجادیه» اقیانوسی است مواج از معارف بلند عرفانی و اسلامی، «رسالة الحقوق» حضرت یک مکتب تمام عیار اخلاقی و حقوقی است و کلمات درر بار منقول و رسالهها، صحیفهها و نامههای به جا مانده از حضرت به صدها عدد بالغ میگردد، از این رو به خاطر جلوگیری از حجیم شدن کتاب، به حداقل اکتفا نمودیم. امید است به توفیق الهی در فرصتهای جدید این بخشها را با تفصیل بیشتر به مشتاقان استفاده از معارف اهل بیت علیهمالسلام عرضه کنیم.
اشاره به این نکته نیز لازم به نظر میرسد که تمام این تلاش به منظور معرفی یک اسوهی برتر برای جامعه اسلامی بویژه جوانان و فرهیختگان امت اسلام انجام پذیرفت تا در عصری که همه جنود شیطان تحت عنوان «کلمة الکفر و النفاق» متفق گردیده و بس?ج شدهاند تا همه ارزشهای جامعه اسلامی را به یغما برده و با مطرح نمودن اسوههای انحرافی، ارزشهای بدلی خود را مطرح کنند و راه هدایت را بر جامعه اسلامی سد نمایند، روزنهای باشد فرا روی طالبان حقیقت ناب که با استمداد از نور فطرت، کمال واقعی را پی جویی مینمایند. امید است که بتوان پس از آشنایی با ابعاد متعالی این انسان کامل، در راستای اقتباس و اقتدا به آن بزرگوار موفق بود.
در این قسمت لازم میدانم از سروران معظم جناب حجج اسلام حاج شیخ غلامرضا فیاضی و حاج شیخ رسول جعفریان و حاج شیخ محمد رضائی - ادام الله توفیقاتهم - که قبول زحمت نمودند و این اثر ناقابل را به دقت ملاحظه نموده و نظرات خود را ارائه نمودند، کمال تشکر و تقدیر داشته باشم.
در پایان این مقدمه قسمتی از «مناجات انجیلیه وسطی» حضرت سجاد علیهالسلام را ترجمه مینمائیم. باشد که با ترنم آن مشام جانمان به عطر دلانگیز این مناجات عارفانهی بلند، معطر و خداوند متعال نیز مضمون آن را در حق ما مستجاب و این سعی ناقص را به فضل عمیم خود مشکور و مقبول فرماید. الهی آمین.
[صفحه 15]
«خدایا!
ما را از کسانی قرار دبه که گرفتی عمیق تاریکیهای چشمان قلوبشان را تو گشودهای تا توانستند به حقیقت امور در این عالم نگاه کرده و تو را با تیزبینی قلبهایشان در این میانه بخوبی بشناسند.
ای معبود بینهایت!
کدام چشم است که میتواند در برابر نور تو ایستادگی کند بلکه اصولا کدام فهم است که این امور را بفهمد، آری تنها چشمانی که تو آنها را از پردههای کوری نجات مرحمت فرمودی، میتواند به نور درخشان بارگاهت نظر کند.
ارواح اینان بر بالهای ملائک سوار شده و به سوی تو عروج نمودند. اهل ملکوت اینان را زائران تو میدانند و اهل جبروت آنها را پروانگان به دور شمع وجود تو میشناسند.
این افراد در میان صفوف تسبیح کنندگان ملکوت حرکت میکنند و به سراپردهی قدرت تو چنگ زدهاند و با پروردگارشان در هر آن و هر حال گفتگو دارند.
قلبهایشان حجابهای نور را پاره کرده و با چشم دل به عظمت جلال تو در بیکران ملکوت نظر کردهاند و این نظاره در اذهان آنها معرفت و توحید تو را به ارمغان آورده است. ای معبودی که جز تو معشوقی نیست؛ وحدک لا شریک لک»
بار پروردگارا! ما را از اینان قرار ده.
«یا ابالحسن یا علی بن الحسین یا زینالعابدین یابن رسول الله یا حجة الله علی خلقه یا سیدنا و مولانا انا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بک الی الله و قدمناک بین یدی حاجاتنا یا وجیها عند الله اشفع لنا عند الله»
(فراز از دعای توسل)
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته سید محمد محسن دعایی، مشهد مقدس. رجب 1421
[صفحه 19]
دورنمایی کلی از مباحث اصلی کتاب
بسم الله الرحمن الرحیم
چهارمین امام معصوم حضرت علی بن الحسین علیهالسلام شخصیتی که جد بزرگوارشان حضرت علی بن ابیطالب علیهالسلام، ایشان را بهترین اهل زمین بعد از پدرشان معرفی نمودهاند. [11]، در سال 38 هجری در مدینه منوره چشم به دنیا گشودند.
مادر مکرمه آن حضرت بنا بر قول صحیح و مشهور، علیا مخدره جناب شهربانو، دختر آخرین پادشاه سلسلهی ساسانی «یزدگرد سوم» بودهاند. حضرت زینالعابدین و سید الساجدین علیهالسلام، دارای القاب و کنیههای متعددی میباشند که در کتب روایی و تاریخی ذکر شده است.
دوران کودکی حضرت، در زمان جد بزرگوارشان حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام و عموی ارجمندشان، امام حسن مجتبی علیهالسلام، گذشت و در زمان نوجوانی تا شهادت پدر بزرگوارشان حضرت امام حسین علیهالسلام، که حدود ده سال به طول انجامید، در خدمت پدر و به همراه حضرت بودند.
امام سجاد علیهالسلام داری همسرانی بودهاند که اغلب «امولد» (کنیز) میباشند و فرزندان آن حضرت نیز متعدد بوده است.
[صفحه 20]
اثبات امامت حضرت علی بن الحسین علیهالسلام بر اساس ادله و براهین روشن و قطعی میباشد.
زندگانی نورانی و پربرکت حضرت سجاد علیهالسلام را پس از دوران کودکی و نوجوانی که اشاره شد، میتوان به چند مقطع تقسیم نمود:
1- مقطع همراهی با حضرت امام حسین علیهالسلام از مدینه به کربلا تا هنگام شهادت. (همراه با پدر تا شهادت).
2- مقطع پس از شهادت حضرت سیدالشهداء علیهالسلام تا ورود به مدینه (رهبری نهضت پس از پدر).
3- مقطع حضور حضرت سجاد علیهالسلام در مدینه تا وفات.
در بررسی مقطع سوم از حیات نورانی حضرت سجاد علیهالسلام با ترسیم اوضاع زمانه حضرت و بیان برنامههای بلند مدتی که حضرت برای خود جهت فعالیتهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی انتخاب فرمودند تا مسئولیت خطیر امامت را به انجام رسانند، به کنکاش پیرامون ابعاد نورانی وجود اقدس حضرت میپردازیم و در خلال بررسی هر یک از آن ابعاد با کمالات و فضایل بیپایان حضرت آشنا شده و تحقق عینی اهداف و برنامههای حضرت را به نظاره مینشینیم.
حضرت پس از 35 سال مجاهده در میدانهای مختلف که تجسم جهادی به مراتب سختتر و جانکاهتر از جهاد رویارویی با دشمن در میدان نبرد بود، با زمینه سازی فعالیتهای گستردهی فرزند و نوادهی معصوم خود، امام باقر و امام صادق - علیهماالسلام -، و استقرار کامل مکتب حیاتبخش امامت که همان اسلام ناب بود و انسجام بخشیدن به جامعهی شیعی، به دست پلید «ولید بن عبدالملک» مسموم شده و روح مطهر و اقدسشان به عالم قدس پرکشید. شهادت و وفات حضرت، «مدینه» و سایر جوامع اسلامی و عموم شیعیان را در غمی جانکاه فرو برد.
مدفن مقدس حضرت «بقیع»، و در جوار عموی بزرگوارشان حضرت امام حسن مجتبی علیهالسلام میباشد. و کلام آخر، زمزمه صلوات خاص حضرت خواهد بود. و السلام علیه یوم ولد و یوم استشهد و یوم یبعث حیا.
[صفحه 23]
مروری گذرا بر زندگینامه حضرت سجاد علیه السلام و اثبات امامت حضرت
سال و روز تولد امام چهارم
سال تولد حضرت علی بن الحسین علیهالسلام و همچنین روز تولد آن بزرگوار مورد اختلاف شدید مورخین و سیره نویسان واقع شده و در این ارتباط، اقوال مختلفی نقل گردیده است.
مشهورترین اقوال در زمینهی سال تولد حضرت، سال 38 هجری است که بزرگانی نظیر جناب شیخ مفید در ارشاد، شیخ کلینی در اصول کافی، ابن شهر آشوب در مناقب، ابنخشاب در موالید اهل البیت، شهید در کتاب دروس، ابنصباغ مالکی در کتاب الفصول المهمه و دیگران به آن قائل شدهاند. [12].
اقوال دیگر در این زمینه عبارتند از سال 33 هجری، سال 36 هجری، سال 37 هجری و همچنین سال 48 یا 49 هجری که بعضی از متأخرین بر اساس یک قضیه در زمینهی پیجویی آثار بلوغ در بدن مبارک حضرت سجاد علیهالسلام در کاخ «عبیدالله» به هنگام اسارت، آن را حدس زدهاند. [13].
علامه مجلسی - رضوان الله تعالی علیه - میفرماید: «تولد حضرت سجاد علیهالسلام در زمان خلافت جد بزرگوارش حضرت علی بن ابیطالب علیهالسلام
[صفحه 24]
قطعی بوده و هیچ محل شبهه نیست». [14] از این رو سال 38 که مشهورترین اقوال نیز هست، به عنوان سال تولد حضرت از سایر اقوال معتبرتر است وآنچه در تقویت قولهای دیگر بیان شده همه قابل خدشه میباشد و هیچ کدام صحیح به نظر نمیرسد.
در زمینه روز تولد آن بزرگوار نیز مشهورترین قول روز پنجشنبه یا جمعه نیمهی «جمادی الاولی» است. گرچه قول روز پنجشنبه یا یکشنبه پنجم «شعبان» نیز در درجه بعد، از شهرت قابل توجهی برخوردار است. اقوال دیگری نیز وجود دارد که عبارتند از: پنجشنبه نهم «شعبان»، پنجشنبه هشتم «شعبان» و همچنین هفتم «شعبان».
لازم به ذکر است بعضی از قائلین به روز نیمه «جمادی الاولی»، تولد حضرت را دراین روز در سال 36 هجری دانسته و تعداد زیادی از قائلین به روز پنجم «شعبان»، آن را در سال 38 هجری گزارش کردهاند. [15].
محل تولد امام چهارم
به اتفاق سیره نویسان و مورخین، محل تولد حضرت علی بن الحسین علیهالسلام شهر مقدس «مدینه بوده است و هیچ کس در این مطلب اختلافی نکرده و قول دیگری نقل نشده است. [16].
شهربانو مادر امام چهارم
اشاره
برای مادر حضرت علی بن الحسین علیهالسلام نامهای مختلفی در کتب تاریخی ذکر شده است که بعضی از آنها عبارتند از: «غزاله»، «سلافه»، «خوله»، «بره»، «حرار»، «شهربانو»، «شهربانویه»، «شاه زنان»، «جهان شاه»، «شهرناز»، «جهان بانویه» و بالاخره «مریم» و «فاطمه».
هر یک از این نامها در سندی از اسناد تاریخی موجود است ولی اختلاف شدیدی در وحدت صاحب این نامها از یک سو و ثبوت بعضی از آنها به عنوان مادر
[صفحه 25]
حضرت امام زینالعابدین علیهالسلام از سوی دیگر بین مورخین و محققین در علم تاریخ به چشم میخورد. از میان نامهای ذکر شده «شهربانو» و سپس «شاه زنان» از بقیه مشهورتر است و اتفاقا در اصل مادر بودن ایشان برای امام چهارم علیهالسلام تشکیکاتی انجام شده است. به علاوه در اینکه «شهربانو» دختر کیست نیز وحدت نظری وجود ندارد. پدر او را «یزدگرد» [17]، آخرین پادشاه ساسانی، «شیرویه» پسر «پرویز» ذکر کردهاند و بعضی هم به اشتباه «نوشجان» از مردم خراسان را پدر او دانستهاند که در این میان «یزدگرد» از بقیه مشهورتر است.
گرچه بعضی از محققین تلاش وافری انجام دادهاند تا مادر بودن جناب «شهربانو» یا «شاه زنان» برای حضرت سجاد علیهالسلام را مشکوک جلوه دهند. [18]، اما این تشکیکات قابل پاسخ میباشند و با توجه به شهرت قطعی این مسأله و وجود سندهایی که در حد قابل توجهی از اعتبار و اتقان بوده و از بسیاری از تشکیکات مصون است، و همچنین قرائن و شواهد زیادی که در خلال اسناد و روایات معتبر وجود دارد، برای محقق منصف جای هیچ شکی باقی نمیگذارد که مادر مکرمه حضرت سجاد علیهالسلام از خاندان پادشاهان ایران باستان بوده است که با تقدیر الهی پس از تشرف به اسلام در خواب، به دست سپاهیان اسلام اسیر و به «مدینه» آورده شده و به عقد نکاح حضرت امام حسین علیهالسلام در آمده است.
با یادآوری این نکته که جریان مادر حضرت سجاد علیهالسلام شباهت زیادی به داستان حضرت «نرجس خاتون» مادر حضرت امام مهدی - عجل الله تعالی فرجه الشریف - دارد، در این قسمت سندی را که به تصریح بزرگان اهل تحقیق دارای اعتبار است و از شهرت بیشتری برخوردار بوده و اقوی میباشد نقل و بررسی موضوع به شکل مبسوط و تحقیقی به جای دیگر موکول میگردد.
[صفحه 26]
مرحوم حاج شیخ عباس قمی - رضوان الله تعالی علیه - در کتاب شریف منتهی الآمال [19] مینویسد: «قطب راوندی به سند معتبر از حضرت امام باقر علیهالسلام روایت کرده است که چون دختر «یزدجرد بن شهریار» آخر پادشاهان عجم را برای «عمر» آوردند و داخل «مدینه» کردند، جمیع دختران «مدینه» به تماشای جمال او بیرون آمدند و مسجد «مدینه» از شعاع روی او روشن شد و چون «عمر» اراده کرد که روی او را ببیند مانع شد و گفت سیاه باد روز «هرمز» که تو دست به فرزند او دراز میکنی!! «عمر» گفت: این گبر زاده مرا دشنام میدهد و خواست او را آزار کند. حضرت امیر - علیهالسلام - فرمود که تو سخنی را که نفهمیدی چگونه دانستی که دشنام است. پس «عمر» امر کرد که ندا کنند در میان مردم و او را بفروشند. حضرت فرمود: جایز نیست فروختن دختران پادشاهان هر چند کافر باشند و لیکن بر او عرض کن که یکی از مسلمانان را خود اختیار کند و او را به او تزویج کن و مهر او را از عطای بیت المال او حساب کن. آن سعادتمند آمد و دست بر دوش مبارک حضرت امام حسین علیهالسلام گذارد. پس حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام از او پرسید به زبان فارسی که چه نام داری ای کنیزک؟ عرض کرد: «جهانشاه»، حضرت فرمود که تو را «شهربانویه» نام کردهاند. عرض کرد آن نام خواهر من است. حضرت باز به فارسی فرمود: راست گفتی. سپس رو کرد به حضرت امام حسین علیهالسلام و فرمود این با سعادت را نیکو محافظت نما و احسان کن به سوی او که فرزندی از تو بهم خواهد رسانید که بهترین اهل زمین باشد بعد از تو، و این مادر اوصیاء ذریه طیبه من است. پس حضرت امام زینالعابدین علیهالسلام از او بهم رسید».
و روایت کرده است که «پیش از آنکه لشکر مسلمانان بر سر ایشان بروند، «شهربانو» در خواب دید که حضرت رسول - صلی الله علیه و آله و سلم داخل خانه او شد با حضرت امام حسین علیهالسلام و او را برای آن حضرت خواستگاری نمود به او تزویج کرد، «شهربانو» گفت که چون صبح شد محبت آن خورشید ملک امامت در دل من جا کرد و پیوسته در خیال آن حضرت بودم. چون شب دیگر به خواب رفتم حضرت فاطمه (صلوات الله علیها) را در خواب دیدم که به نزد من آمده و اسلام را بر من عرضه داشت و من به دست مبارک آن حضرت مسلمان شدم. پس فرمود: «به این
[صفحه 27]
زودی لشکر مسلمانان بر پدر تو غالب خواهند شد و تو را اسیر خواهند کرد و به زودی به فرزند من حسین خواهی رسید و خدای نخواهد گذارد که کسی دستی به تو برساند تا آنکه به فرزند من برسی» و حق تعالی مرا حفظ کرد تا آنکه مرا به مدینه آوردند و چون حضرت امام حسین علیهالسلام را دیدم، دانستم که همان است که در خواب دیدهام و به این سبب او را اختیار کردم.»
لازم به ذکر است دقیقا این روایت در کتاب شریف بحارالانوار [20] ذکر شده است و در ترجمهی مرحوم حاج شیخ عباس قمی - رحمة الله علیه - بعضی از کلمات جابجا گردیده و بعضی از قسمتها به صورت آزاد، ترجمه گردیده است.
همچنین در همین مجلد بحارالانوار (صفحه 15) از کتاب دلائل الامامه داستان مذکور از قول ابوجعفر محمد بن جریر بن رستم الطبری با تفصیل بیشتری نقل شده است که قابل توجه میباشد.
در ارتباط با شهرت ازدواج حضرت امام حسین علیهالسلام با شاهزاده ایرانی که ثمره آن تولد حضرت امام زینالعابدین علیهالسلام بود به بعضی از اسناد تاریخی و روایی توجه نمائید:
زمخشری: از حضرت پیامبر - صلی الله علیه و آله - روایت شده که میفرمود: برای خداوند از بندگانش دو برگزیده و سر گل وجود دارد. پس برگزیده او از عرب «قریش» و از عجم «فارس» است. علی بن الحسین علیهالسلام میفرمود من فرزند دو برگزیده هستم (انا ابن الخیرتین) چون جدش «رسول الله» بود و مادرش «دختر یزدگرد» پادشاه. [21].
کشف الغمه: مادرشان «امولد» بود که اسمش «غزاله» است و گفته شده اسمش «شاه زنان» دختر «یزدگرد» بوده است. [22].
موالید اهل البیت: مادرشان «خوله» دختر «یزدگرد» پادشاه فارس بود. همان که امیرالمؤمنین علیهالسلام او را «شاه زنان» نامیدند. [23].
[صفحه 28]
بصائر الدرجات: مضمون روایت سابق را نقل میکند. [24].
ارشاد: و مادرشان «شاه زنان» دختر «یزدگرد ابنشهریار کسری» است. [25].
مناقب: ابوجعفر بن بابویه گفته است: مادرشان «شهربانو» دختر «یزدگرد ابن شهریار کسری» است و او را «شاه زنان» نیز مینامند و «جهان بانویه» و «سلافه» و «خوله» و گفتهاند او «شاه زنان» دختر «شیرویه ابنکسری ابرویز» است و گفته شده او «بره» دختر «نوشجان» است و صحیح همان قول اول است. و او را امیرالمؤمنین علیهالسلام «مریم» نامید و گفته شد که او را «فاطمه» نامید و خوانده میشده به «سیده النساء» [26].
کافی: مادرشان «سلافه» دختر «یزدگرد» است. [27].
دروس شهید: و مادرشان «شاه زنان» دختر «شیرویه ابنکسری ابرویز» و گفته شده دختر «یزدگرد». [28].
التذکره: مادرشان «شاه زنان» دختر پادشاه کاشان و گفته شده دختر «کسری یزدگرد بن شهریار» و گفت شده اسمش «شهربانویه» میباشند. [29].
دلائل الامامه: داستان گذشته را به صورت تفصیل نقل میکند و کیفیت برگزاری مراسم عقد را نیز میآورد. [30].
المبرد: اسم مادر علی بن الحسین علیهالسلام «سلافه» از فرزندان «یزدجرد» بوده است. [31].
به هر حال با توجه به طرح این قضیه در قدیمیترین متون تاریخی نظیر وقعة الصفین و تاریخ یعقوبی و بصائر الدرجات، دیگر هیچ جای شکی در صحت آن وجود ندارد. [32].
[صفحه 29]
اما سرنوشت جناب شهربانو مطلب دیگری است که باید به آن پرداخت.
سرنوشت شهربانو
در ارتباط با سرنوشت مادر مکرمهی حضرت امام سجاد علیهالسلام اقوال مختلفی ذکر شده که بعضی افسانهی محض است و بعضی از اعتبار برخوردار نیست. صحیحترین قول در این زمینه این است که آن بانو پس از وضع حمل حضرت سجاد علیهالسلام به فاصله اندکی وفات نمودند. بنا به نقل بحارالانوار این قول را «قطب الدین راوندی» در الخرائج و مرحوم «صدوق» در عیون اخبار الرضا نقل نمودهاند. [33].
اما اینکه حضرت شهربانو خود را بعد از واقعه عاشورا در آب غرق کرده باشد و یا با «ذوالجناح» به سمت «ایران» شتافته و سپس در دل کوه وارد شده و همانجا مدفون شده باشد که جزء افسانههای تاریخی است و یا اینکه پس از شهادت حضرت امام حسین علیهالسلام «زبید» مولای آن حضرت، ایشان را به زنی گرفته باشد، که «ابنسعد» نقل میکند، [34] این اقوال هیچ قابل توجه نبوده و از صحت و اتقان برخوردار نیست.
باید توجه داشت پس از رحلت مادر حضرت سجاد علیهالسلام ایشان در دامان دایهای پرورش یافت که به شکل طبیعی همیشه حضرت او را «مادر» صدا میزدند. و بر اساس سندهای متعددی «زبید» با همین «کنیز» که مسئولیت دایگی حضرت را عهدهدار بوده است، ازدواج نموده است و به غلط چنین شهرت یافت که امام سجاد علیهالسلام مادر خود را شوهر داده است. [35].
اما اینکه حضرت شهربانو خود را بعد از واقعه عاشورا در آب غرق کرده باشد و یا با «ذوالجناح» به سمت «ایران» شتافته و سپس در دل کوه وارد شده و همانجا مدفون شده باشد که جزء افسانههای تاریخی است و یا اینکه پس از شهادت حضرت امام حسین علیهالسلام «زبید» مولای آن حضرت، ایشان را به زنی گرفته باشد، که «ابنسعد» نقل میکند، [36] این اقوال هیچ قابل توجه نبوده و از صحت و اتقان برخوردار نیست.
باید توجه داشت پس از رحلت مادر حضرت سجاد علیهالسلام ایشان در دامان دایهای پرورش یافت که به شکل طبیعی همیشه حضرت او را «مادر» صدا میزدند. و بر اساس سندهای متعددی «زبید» با همین «کنیز» که مسئولیت دایگی حضرت را عهدهدار بوده است، ازدواج نموده است و به غلط چنین شهرت یافت که امام سجاد علیهالسلام مادر خود را شوهر داده است. [37].
القاب امام چهارم
اشاره
برای امام چهارم حضرت علی بن الحسین علیهالسلام القاب متعددی در کتب تاریخ ذکر شده است.
در کتاب مناقب تألیف «ابنشهر آشوب» این القاب برای حضرت آمده است:
[صفحه 30]
«زینالعابدین»، «سید العابدین»، «زین الصالحین»، «وارث علم النبیین»، «وصی الوصیین»، «خازن وصایا المرسلین»، «امام المؤمنین»، «منار القانتین»، «الخاشع»، «المتهجد»، «الزاهد»، «العابد»، «العدل»، «البکاء»، «السجاد»، «ذوالثفنات»، «امام الامه»، «ابوالائمه». [38].
در کتاب کشف الغمه تألیف «اربلی» نیز آمده است که برای امام چهارم القاب زیادی ذکر شده است. و مشهورترین آنها عبارتند از: «زین العابدین»، «سیدالعابدین»، «الزکی»، «الامین»، «ذوالثفنات». [39].
پر واضح است این القاب همه حاکی از کمالات و فضایل حضرت علی بن الحسین علیهالسلام میباشد که نظر مردم را جلب نموده و حضرتش را بدان وصف مینمودهاند.
لقب زین العابدین
در احادیث اسلامی دو علت برای ملقب شدن امام چهارم به لقب «زین العابدین» ذکر شده است:
اول اینکه: امام صادق علیهالسلام فرمودند: روز قیامت منادی ندا میدهد که «زین العابدین» کجاست؟ پس گویا من به علی بن الحسین نگاه میکنم که در بین صفوف از روی تعجب و با تبختر راه میرود. [40].
عین این مطلب را «ابنعباس» نیز از رسول خدا - صلی الله علیه و آله - نقل نموده است. [41].
دوم اینکه: در کتاب کشف الغمه آمده است که حضرت سجاد علیهالسلام شبی در محراب به نماز شب ایستاده بود که شیطان در صورت مار بزرگی برای او متمثل شد تا او را از عبادتش مشغول سازد ولی آن حضرت به او هیچ توجهی ننمود. پس به سمت انگشت ابهام پای او (انگشت شصت) آمده و آن را در دهان گرفت، باز به او توجهی ننمود ولی شیطان با گزیدن، حضرت را متألم ساخت. اما حضرت نمازش را
[صفحه 31]
قطع نفرمود. پس چونکه از نماز فراغت یافت، خداوند بر او کشف فرمود و دانست که او شیطان است. پس او را ناسزا گفته و لطمه زد و فرمود که دور شو ای ملعون!! و برای تمام کردن اذکارش قیام کرد. در این هنگام صورتی را شنید ولی قائل آن را نمیدید که سه مرتبه تکرار میکرد: «انت زین العابدین»، تویی زینت عبادت کنندگان. پس این کلمه ظاهر شد و به عنوان لقب آن حضرت شهرت یافت. [42].
از این روایت شریف که در ضمن استفاده علت نامگذاری حضرت به لقب مبارک و بلند «زین العابدین» که یکی از مشهورترین القاب حضرت است، به دست میآید که چگونه حضرت از حضور قلب در نماز بهرهمند بوده و به هیچ وجه توجهش از حقیقت نماز به چیز دیگر جلب نمیشده است.
لقب سجاد
در علل الشرایع از امام باقر علیهالسلام نقل شده است که: پدرم علی بن الحسین علیهالسلام هیچ نعمتی از نعم الهی را یاد نمیکرد مگر اینکه به سجده میافتاد و همیشه هنگامی که آیهای از آیات قرآن که در آن سجده بود، تلاوت میفرمود، سجده میکرد. هر گاه خداوند - عزوجل - از او امر سوئی را که از آن میترسید یا کید بدخواهی را دفع میکرد، سجده مینمود، چه اینکه همیشه که از نماز واجبی فارغ میشد به سجده میرفت.
همچنین هنگام توفیق اصلاح بین دو نفر، سجده میکرد و آثار سجود در جمیع مواضع سجود آن حضرت مشهود بود و به این علت «سجاد» نامیده شد. [43].
لقب ذوالثفنات
از امام باقر علیهالسلام نقل شده است که برای پدرم در موضع سجودش آثار برآمدهای بود که در هر سال دو مرتبه آن را قطع مینمود، هر بار پنج «ثفنه» را و بدین
[صفحه 32]
خاطر حضرت را «ذوالثفنات» نامیدند. [44].
و «ثفنه» موضع بدن شتر است که بر اثر رسیدن به زمین پینه میبندد مانند زانو و سینه، از این رو مواضع سجود حضرت سجاد علیهالسلام به خاطر کثرت سجده برای حق تعالی، مرتب پینه میبسته و هر سال دو مرتبه آن را قطع میفرموده است. و این حاکی از نمازهای بسیاری است که این امام همام در طول شبانه روز اقامه مینموده است.
عبدالعزیز ابنابیحازم میگوید: از «ابیحازم» شنیدم که میگفت: حضرت علی بن الحسین علیهالسلام در شبانه روز هزار رکعت نماز میخواند تا اینکه در پیشانی و سایر مواضع سجدهی حضرت، چیزی به مانند پینه بر زیر شکم و پاهای شتر، بیرون آمد.
(و کان یصلی فی الیوم واللیلة الف رکعة، حتی خرج بجبهته و آثار سجوده مثل کرکرة البعیر) [45].
در روایتی از حضرت باقر علیهالسلام نقل شده است که فرمود: از حضرت علی بن الحسین در هر سال هفت «ثفنه» (پینه) از مواضع و جایگاههای سجده حضرت برگرفته میشد چرا که حضرت بسیار نماز میخواند و این ثفنهها را جمع مینمود و چونکه وفات نمود با ایشان دفن گردید. [46].
کنیههای امام چهارم
برای حضرت علی بن الحسین علیهالسلام در کتب روائی و تاریخی کنیههای متعددی ذکر شده است.
در کتاب مناقب تألیف «ابنشهر آشوب» این کنیهها برای حضرت آمده است: «ابوالحسن»، «ابومحمد»، «ابوالقاسم» و «ابوبکر». این کنیهها همچنین در کتاب موالید اهل البیت تألیف «ابنخشاب» و کشف الغمه تألیف «اربلی» برای آن حضرت ذکر شده است. [47].
[صفحه 33]
دوران کودکی امام چهارم
بر اساس نقلهای متعدد تاریخی، حضرت امام زین العابدین علیهالسلام دو سال ابتدای کودکی خود را در زمان خلافت جدشان، حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام گذرانیدند چرا که سن مبارک حضرت بنابر مشهور 57 سال و زمان شهادت آن حضرت سال 95 هجری گزارش شده است. از این رو سال تولد آن حضرت 38 هجری خواهد بود و چون امیرالمؤمنین علیهالسلام در سال چهلم هجری به شهادت رسیدند، بنابراین دو سال اولیه عمر امام چهارم، در دوران جدشان سپری شد.
بر این مطلب، بر طبق آنچه «علامه مجلسی» (ره) در بحارالانوار نقل فرموده است، حداقل شش سند تاریخی وجود دارد که بسیاری از آنها از اعتبار برخوردار است. [48].
البته مدت مذکور را 4 سال و 6 سال هم گزارش کردهاند که چندان قابل توجه نیست.
قول دیگری هم وجود دارد که چون تولد حضرت را در سال 48 هجری میداند اساسا هم عصر بودن امام چهارم علیهالسلام با جدشان را منکر است ولی این قول با همه تلاشی که برای تثبیت آن از طرف بعضی از محققین انجام شده، بسیار ضعیف بوده و ادلهی محکمی برخلاف آن وجود دارد. [49].
امام چهارم حضرت زین العابدین علیهالسلام پس از شهادت جدشان به مدت 10 سال در عصر امامت امام حسن علیهالسلام عمر خود را گذرانیدند.
در ارتباط با چگونگی حالات امام چهارم علیهالسلام و قضایای مربوط به این دوازده سال مطلب خاصی در خلال نصوص تاریخی و روایی ذکر نشده است.
دوران نوجوانی امام چهارم
پس از مسمومیت و شهادت حضرت امام حسن علیهالسلام تا زمانی که حضرت امام حسین در سال 61 هجری در کربلا به شهادت رسیدند، ده، یازده و یا
[صفحه 34]
دوازده سال میگذرد [50] و این مدت، امام چهارم علیهالسلام در کنار پدر بزرگوار خود حضرت امام حسین علیهالسلام به سر برده است.
گرچه در متون تاریخی چیزی از این دوران دربارهی حضرت گزارش نشده است ولی حضرت سجاد علیهالسلام در تمام این مدت شاهد حوادث تلخ و اسف باری بوده است که بر امت اسلامی میگذشته است.
سیاست مکارانه دودمان اموی به سرکردگی «معاویه»، بیوفایی مردم نسبت به حکومت عادلانه و الهی عموی بزرگوارش و مظلومیت بینظیر آن حضرت و سپس وقایع مربوط به کنارهگیری امام حسن علیهالسلام از خلافت و صلح با «معاویه» بر اساس مصالح عام امت اسلام، به ویژه حفظ شیعه، و بالاخره دوران اختناق و سرکوب شدید نسبت به شیعیان حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام پس از حاکمیت مطلق «معاویه» تا زمان مرگش که دوران بسیار سختی بوده است، این همه را حضرت سجاد علیهالسلام شاهد بوده است و در این مدت در کنار عمو و پدر بزرگوار خود زندگی را در خاندان امامت سپری میکرده است. تا بالاخره «معاویه» جای خود را به پسر نالایق و شرابخوار و فاسق خود «یزید» واگذار میکند و مسألهی گرفتن بیعت از حضرت امام حسین علیهالسلام پیش میآید که با انکار شدید حضرت مواجه شده و مقدمات حرکت ایشان از «مدینه» به «مکه» و سپس به «کوفه» برای رهبری امتی که تقاضای کمک نموده و برای نصرت حضرت امام حسین علیهالسلام اعلام آمادگی کردهاند، فراهم میشود و حضرت سجاد علیهالسلام که در این سال طبق نقل مشهور 23 سال سن دارد در کنار پدر حضور دارد.
همسران امام چهارم
اشاره
امام چهارم حضرت زین العابدین علیهالسلام دارای همسران متعددی میباشند که اکثر آنها «امولد» [51] بودهاند.
یکی از همسران حضرت سجاد علیهالسلام علیا مخدره حضرت فاطمه (امعبدالله) دختر حضرت امام حسن علیهالسلام میباشند که ثمرهی ازدواج
[صفحه 35]
حضرت با آن بانوی مکرمه، امام محمد باقر علیهالسلام بوده است. [52].
همسر دیگر امام چهارم کنیزی است به نام «حوراء» که جناب «مختار ابن ابیعبید ثقفی» آن را به ششصد دینار و بنابر نقلی سی هزار خریده بود و به حضرت هدیه داد که ایشان مادر حضرت «زید بن علی» - سلام الله علیه - شهید بزرگوار خاندان عصمت و طهارت است. [53].
«ابوالفرج اصفهانی» در کتاب مقاتل الطالبین از «ابن المنذر» نقل میکند که «مختار ابن ابیعبید» کنیزی را به سی هزار خرید، پس به او گفت: پشت کن پس او پشت کرد، بعد به او گفت: رویت را به این سمت کن، پس او چنین کرد. سپس مختار گفت: هیچ کس را شایستهتر از علی بن الحسین علیهالسلام برای او نمیشناسم. و لذا آن کنیز را برای حضرت فرستاد و او همان مادر «زید بن علی» علیهالسلام است. [54].
از اسامی سایر همسران حضرت سجاد علیهالسلام اطلاع چندانی در اسناد تاریخی موجود نیست و چنانکه ذکر شد آنها اغلب «ام ولد» بودهاند.
در متون تاریخی و روایی در ارتباط با همسری چند خانم با امام سجاد علیهالسلام مطالبی ذکر شده است گرچه به نام آنها تصریح نشده است. در این زمینه تحت عنوان «همسری دیگر برای امام چهارم» (1) و (2) و (3) مطالبی ذکر خواهد شد.
حضرت فاطمه، بنت الحسن (امعبدالله)
حضرت فاطمه، دختر امام حسن مجتبی علیهالسلام است که کنیهشان «امعبدالله» است، در میان دختران حضرت به جلالت و عظمت شأن و بزرگواری ممتاز بودند. ایشان به همسری حضرت امام سجاد علیهالسلام در آمده و ثمرهی این وصلت، چهار فرزند بوده است. حضرت ابوجعفر محمد باقر علیهالسلام حسن، حسین و عبدالله باهر [55] (البته مادر حسن و حسین و عبدالله باهر در بعضی از اسناد تاریخی
[صفحه 36]
«امولد» ذکر شده است). [56].
«امعبدالله» این افتخار را دارد که با همسر شدن برای حضرت سجاد علیهالسلام باعث پیوند نسل دو امام به یکدیگر شد. آری ایشان از زنان نادره جهان است که در داشتن برخی از امتیازات منحصر به فرد میباشد و این مزایا در یک فرد غیر از ایشان جمع نشده است.
ایشان دختر امام، نوه امام، همسر امام، عروس امام، مادر امام، مادر بزرگ امام میباشند. وی فرزند امام مجتبی علیهالسلام و نوه امیرالمؤمنین علیهالسلام همسر امام سجاد علیهالسلام عروس امام حسین علیهالسلام مادر امام باقر علیهالسلام و مادر بزرگ سایر امامان علیهمالسلام است.
امام باقر علیهالسلام فرمودهاند روزی مادرم در زیر دیواری نشسته بود که ناگاه صدایی از دیوار بلند شد و از جا کنده شد و خواست که بر زمین افتد. مادرم با دست خود اشاره کرد و به دیوار فرمود: نباید فرود آیی!!، قسم بحق مصطفی - صلی الله علیه و آله و سلم - که حق تعالی رخصت نمیدهد تو را در افتادن. پس آن دیوار معلق در میان زمین و هوا باقی ماند تا آنکه مادرم از آنجا بگذشت. پس پدرم امام زین العابدین علیهالسلام صد اشرفی برای او تصدق داد.
و نیز از حضرت امام صادق علیهالسلام روایت شده که روزی آن جناب جدهاش، مادر حضرت امام محمد باقر علیهالسلام را یاد کرد و فرمود: «کانت صدیقة لم یدرک فی آل الحسن مثلها».
یعنی جدهام صدیقه بود و در دودمان حضرت امام حسن علیهالسلام کسی به درجه و مرتبه او نرسید. [57] (با توجه به اصطلاح «صدیق» و مقام خاص صدیقان که در قرآن همردیف انبیاء آورده شده این تعبیر امام صادق علیهالسلام راجع به مادر بزرگ خود قابل دقت است.)
با توجه به نقلهای متعدد تاریخی مبنی بر حضور حضرت باقر علیهالسلام در چهار سالگی در صحنه عاشورا، نباید وصلت حضرت امام سجاد علیهالسلام با حضرت فاطمه بنت الحسین علیهالسلام دیرتر از سال 56 هجری بوده باشد.
[صفحه 37]
حوراء
یکی دیگر از همسران حضرت امام زین العابدین علیهالسلام کنیزی است به نام «حوراء» که از سوی جناب «مختار» به ایشان هدیه شده بود. ایشان مادر مکرمه حضرت زید بن علی علیهالسلام است که با رشادت کامل علیه دودمان اموی قیام کرد و در «کوفه» به شهادت رسید. در این ارتباط قضیه بسیار جالبی در بحارالانوار نقل شده است که از این قرار است:
«ابوحمزه ثمالی میگوید: هر سال یک بار علی بن الحسین علیهالسلام را در ایام حج زیارت میکردم. یک سال حضور حضرت آمدم و دیدم روی زانوی حضرت بچهای نشسته است. من هم نزد ایشان نشستم. بچه آمد و در هنگام عبور از درگاه اتاق افتاد و حالش متشنج شد. حضرت علی بن الحسین علیهالسلام بسرعت از جا بلند شد و دوان دوان به سراغ او رفت و با لباس خود، اشکهای چشم آن طفل را پاک کرد و به او فرمود: ای پسرم! تو را به خدا پناه میدهم که در «کناسه» به دار آویخته شوی. به ایشان عرض کردم: پدر و مادرم فدای شما، کدام کناسه؟ فرمود: «کناسهی کوفه» عرض کردم فدای شما شوم این قضیه واقع میشود؟ فرمود: بلی قسم به کسی که پیامبر را بحق مبعوث فرمود، اگر بعد از من زنده باشی هر آینه این بچه را در ناحیهای از نواحی کوفه میبینی در حالی که مقتول است و بعد دفن شده و سپس او را از قبر بیرون آورده و در حالی که او را لخت نموده روی زمین میکشند و در «کناسه» به دار میآویزند و سپس او را پائین آورده و میسوزانند و خاکستر او را در آب فرات میریزند. گفتم: فدای شما شوم اسم این غلام چیست؟ فرمود: این فرزند من «زید» است. سپس چشمان حضرت پر از اشک شد و فرمود: آیا به تو نگویم خبر این فرزندم را؟ شبی از شبها در حالی که در سجده و رکوع به سر میبردم در بعضی از حالات خواب مرا فراگرفت. پس دیدم کان در بهشت هستم و حضرت رسول و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهمالسلام مرا با جاریهای از حورالعین تزویج نمودهاند. من پس از هم بستر شدن با او نزد «سدرة المنتهی» غسل کردم و همینکه پشت کردم هاتفی صدا میزد: «زید» بر تو مبارک باد!1 «زید» بر تو مبارک باد!! «زید» بر تو مبارک باد!! پس از خواب بیدار شدم و آثار جنابت را در خود دیدم. و لذا بلند شدم و برای نماز غسل کردم و نماز صبح را خواندم، پس درب زده شد و به من گفته شد: پشت درب خانه کسی است که تو را میطلبد. من بیرون آمدم و مردی را دیدم که با او جاریهای بود پوشیده
[صفحه 38]
شده و روبندش در دستش بود و روپوشی روی او افتاده بود. من گفتم: حاجت تو چیست؟ گفت با علی بن الحسین علیهالسلام کار دارم. گفتم من علی بن الحسینم پس گفت: من فرستاده «مختار ابنابیعبید الثقفی» هستم. او به شما سلام میرساند و میگوید: با این جاریه در منطقه امان برخورد کردم و او را به 600 دینار خریدم، این هم 600 دینار است. پس برای زندگی و روزگار خود از این کنیز و پول استفاده نما. و نامهای هم به من داد. من مرد و جاریه را وارد منزل نمودم و جواب نامه «مختار» را نوشتم و آن مرد روانه شد. پس به «جاریه» گفتم: اسم تو چیست؟ گفت: «حوراء»، اهل منزل او را مهیا نموده و به عنوان عروس نزد من فرستادند. و سپس برای من این بچه را به ارمغان آورد و من اسم او را «زید» گذاشتم. «ابوحمزه» آنچه را به تو گفتم: یادداشت نما.
«ابوحمزهی ثمالی» میگوید: قسم به خدا مدتی نگذشت که «زید» را در کوفه در منزل «معاویه بن اسحاق» دیدم. نزد او رفتم و به او سلام کردم و به او گفتم: فدای تو شوم چرا به این شهر آمدی؟ فرمود: برای امر به معروف و نهی از منکر. من هم مرتب نزد او رفت و آمد میکردم. بعد شب نیمه شعبان نزد او آمدم و بر او سلام کردم و او به خانههای «بارق و بنی هلال» منتقل شده بود. نزد او نشستم. او گفت: ای ابوحمزه آیا بلند میشوی تا برای زیارت قبر حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام مشرف شویم؟ عرض کردم: بلی فدایت شوم. بعد ابوحمزه روایت را ادامه میدهد تا اینجا که: رسیدیم به «ذکوات البیض» او فرمود: این قبر امیرالمؤمنین است. و سپس برگشتم. و سرگذشت ایشان همان بود که بود. پس به خدا قسم او را دیدم در حالی که کشته شده بود و دفن گردید و سپس قبر او نبش شد و بدنش را عریان روی زمین کشیدند و به دار آویختند و بعد هم سوزانده شد و در پائین کوفه به آب ریخته شد. [58].
البته داستان این خواب و وقایع بعد از آن به گونههای دیگری هم نقل شده است. [59].
از این حدیث شریف علم غیب حضرت سجاد علیهالسلام محبت و ارادت «مختار» به حضرت سجاد علیهالسلام محبت شدید حضرت سجاد علیهالسلام به جناب «زید بن علی» - سلام الله علیه - استفاده میشود.
[صفحه 39]
همسری دیگر برای امام چهارم (1)
بحارالانوار، ج 46، ح 8 (به نقل از کتاب الزهد).
جناب زراره از حضرت باقر علیهالسلام نقل میکند که فرمود: «علی بن الحسین علیهالسلام خانمی را در بعضی از مشاهد «مکه» مشاهده نمود و نسبت به کمالات او متعجب شد، پس او را برای خود خواستگاری نمود و با او ازدواج کرد و نزد او بود. حضرت دوستی از «انصار» داشت که از این ازدواج غمگین شد. آن شخص در ارتباط با وضعیت این خانم پرسش نمود و به او اطلاع دادند که او از «آل ذیالجدین از بنی شیبان» است. پس نزد حضرت علی بن الحسین علیهالسلام آمد و عرض کرد: «خداوند من را فدای شما گرداند، پیوسته از این ازدواجی که با این خانم داشتید در نفس من مسألهای است و من گفتم علی بن الحسین با خانمی ناشناخته وصلت کرده است. مردم هم چنین میگویند. دائما هم از نسبت او میپرسیدم تا اینکه او را شناختم و دانستم از قوم «شیبانیه» است».
حضرت علی بن الحسین علیهالسلام فرمودند: «هر آینه تو را دارای نظری بهتر از آنچه میبینم، میدانستم. خداوند متعال «اسلام» را آورد و با آن پستی و فرومایگی را برطرف نمود و نقصهای اعتباری و اجتماعی را به آن اتمام فرمود. و با اسلام «سرزنشها» و «نکوهشها» را به «کرامت» تبدیل کرد. پس سرزنشی بر مسلمانان نیست. هر آینه سرزنش، سرزنش جاهلیت است». [60].
اما این خانم چه نام داشته و آیا برای حضرت فرزندی آورده است یا نه، چیزی در تاریخ ذکر نشده است.
از این حدیث به دست میآید که ملاک ازدواج و گزینش همسر، شرافت فامیلی و شهرت نیست. اسلام ملاک فضیلت است نه چیز دیگر.
همسری دیگر برای امام چهارم (2)
حضرت صادق علیهالسلام فرمودند: حضرت علی بن الحسین صلوات الله علیهما با کنیزی که برای امام حسن علیهالسلام بود، ازدواج کردند. این خبر به اطلاع «عبدالملک بن مروان» رسید و در طی نامهای از آن حضرت به خاطر ازدواج با یک کنیز عیبجویی کرد. حضرت نیز جواب دندان شکنی برای او نوشتند که موجب
[صفحه 40]
اذعان او به شرافت حضرت گردید. [61].
مشروح این حدیث تحت عنوان «نامه عبدالملک به حضرت سجاد علیهالسلام در زمینه ازدواج با یک کنیز و جواب حضرت» آمده است.
به هر حال از این سند نیز استفاده میشود حضرت همسری را که قبلا کنیز حضرت امام حسن علیهالسلام بوده است برای خود انتخاب کرده بودند.
همسری دیگر برای امام چهارم (3)
«یزید بن حاتم» نقل میکند که «عبدالملک بن مروان» در مدینه جاسوسی داشت که آنچه در آنجا واقع میشد را برای او مینوشت و گزارش میکرد. در همان هنگام حضرت علی بن الحسین علیهالسلام یک کنیز از کنیزان خود را آزاد نمودند و سپس او را به ازدواج خود در آوردند. آن جاسوس این واقعه را به «عبدالملک» گزارش کرد. در این رابطه «عبدالملک» به حضرت علی بن الحسین علیهالسلام نوشت: «اما بعد، به تحقیق چنین به من گزارش شده که تو با کنیز خود ازدواج کردهای و این در حالی است که تو بخوبی میدانی در «قریش» هستند افرادی همطراز و «کفو» تو، که بتوانی با ازدواج با او بزرگی نمایی و از او دارای اولادی نجیب باشی. پس نه برای خودت حرمت قائل شدی و نه برای فرزندانت چیزی باقی گذاشتی!! والسلام».
حضرت علی بن الحسین علیهالسلام در جواب او نوشتند: «اما بعد، نامه تو به من رسید که در زمینه ازدواجم با کنیز خودم من را توبیخ کردهای و گمان داشتهای که در «قریش» هست کسی که از طریق ازدواج با او به مجد و بزرگی برسم و از او اولادی نجیب به هم برسانم. و لکن هر آینه فوق رسول خدا - صلی الله علیه و آله - هیچ وسیلهای برای رقاء و بزرگی یافت نمیشود و هیچ امکان افزایش در کرامت وجود ندارد. [62]. و این خانم که مورد اشاره تو میباشد «ملک یمین» و کنیز من بود که او را در راه خدا آزاد کردم و بدین وسیله به اراده الهی و بر اساس امر او قصد رسیدن به ثواب آزاد کردن برده را داشتم و سپس بر اساس سنت الهی رسول خدا - صلی الله علیه و آله -
[صفحه 41]
او را برگردانیده و با او ازدواج کردم. و هر کس در دین خداوند پاکیزه باشد هرگز در هیچ امری دچار اخلال و مشکل نخواهد شد. آری هر آینه خداوند با «اسلام» «پستی» و «خسیسه» را رفع نموده و به آن نقیصهها را برطرف کرده است، و لؤم و پستی را برده است پس بر فرد مسلمان هیچ پستی و لؤم نمیباشد. هر آینه لؤم و پستی، لؤم و پستی جاهلیت است، والسلام».
چون «عبدالملک» نامه حضرت را قرائت کرد آن را به طرف فرزندش «سلیمان» پرت کرد و او نیز آن را خواند؛ آنگاه گفت: «ای امیرالمؤمنین!! چقدر آنچه با آن علی بن الحسین بر تو فخر کرده است شدید و بزرگ است».
«عبدالملک» در جواب گفت: «پسرکم این چنین سخن مگو، هر آینه این زبانهای بنیهاشم است که سنگ خارا را میشکافد و از دریا سیراب میشود. پسرم!علی بن الحسین علیهالسلام از همانجا که مردم، فرومایه و خوار میشوند، رفعت و بزرگی مییابد». [63].
در نقل دیگر آمده: زین العابدین علیهالسلام فرموده: «این رسول خداست که با کنیزش ازدواج کرد و همسر غلام خود را به عقد خود در آورد». «عبدالملک» نیز گفت: «علی بن الحسین از همانجا که مردم پست و فرومایه میگردند به شرافت و بزرگی میرسد». [64].
به هر حال از این روایت به دست میآید حضرت همسر دیگری داشتهاند که قبلا کنیز ایشان بوده است.
قابل توجه اینکه احتمال دارد همسر مورد اشاره در قسمت قبل با این کنیز از نظر خارجی یکی باشند، گرچه احتمال تعدد آن دو قویتر به نظر میرسد.
فرزندان امام چهارم
اشاره
در کتب تاریخی برای حضرت علی بن الحسین علیهالسلام فرزندان زیادی ذکر شده است که در مورد تعداد آنها اتفاق نظری وجود ندارد.
در کتاب مناقب تألیف «ابنشهر آشوب» تعداد فرزندان حضرت، «دوازده» نفر
[صفحه 42]
ذکر شده است. [65] در کتاب کشف الغمه تعداد فرزندان حضرت «نه» نفر آورده شده و ادعا شده که حضرت دختر نداشتهاند. [66].
«ابنالخشاب» در کتاب موالید اهل البیت فرزندان حضرت را «هشت» نفر ذکر کرده و فرموده آن حضرت دختر نداشتهاند. بعضی هم «ده» پسر و «چهار» دختر برای حضرت ذکر کردهاند و «ابنسعد» در طبقات هفده فرزند برای حضرت برشمرده است. [67].
اما بنابر نقل مرحوم حاج شیخ عباس قمی در منتهی الآمال در بخش اولاد حضرت سیدالساجدین علیهالسلام «شیخ مفید» برای آن حضرت پانزده فرزند از دختر و پسر ذکر کرده است که عبارتند از:
1- امام محمد باقر علیهالسلام ملقب به «ابوجعفر» که مادرشان «فاطمه» (امعبدالله) دختر حضرت امام حسن مجتبی علیهالسلام بوده است.
2 و 3 و 4 - «عبدالله» و «حسن» و «حسین» که مادرشان «امولد» (کنیز) بوده است.
5 و 6 - «زید» (شهید بزرگوار کوفه) و «عمر» که مادرشان «امولد» دیگری بوده است.[مادر ایشان کنیزی بوده به نام «حوراء» که جناب «مختار» به حضرت هدیه کرده بود.]
7 و 8 و 9 - «حسین اصغر» و «عبدالرحمن» و «سلیمان» از «امولد» دیگری بودهاند.
10 و 11 - «علی» و «خدیجه» که مادرشان «امولد» بوده است و این «علی» کوچکترین فرزند حضرت سجاد علیهالسلام بوده است.
12- «محمد اصغر» که مادرش «امولد» بوده است.
13 و 14 و 15 - «فاطمه» و «علیه» و «امکلثوم» که مادرشان «امولد» دیگری بوده است. [68].
[صفحه 43]
لازم به ذکر است برای تعدادی ازاین فرزندان امام سجاد علیهالسلام اولاد و احفاد زیادی ذکر شده و سرگذشت و حالات تک تک آنان در کتب تاریخ بیان گردیده است.
(از بهترین این کتابها، کتاب منتهی الآمال، تألیف مرحوم حاج شیخ عباس قمی است که در فصل هفتم از باب ششم که مربوط به حضرت سیدالساجدین علیهالسلام است به صورت مفصل به ذکر این امور پرداخته است.)
زید بن علی
حضرت زید بن علی بن الحسین علیهالسلام برادر بزرگوار امام باقر علیهالسلام و عموی گرامی امام صادق علیهالسلام میباشد که در نزد خاندان اهل بیت عصمت و طهارت از جلالت قدر و عظمت فوق العادهای برخوردار است.
پیرامون شخصیت این امامزاده جلیل القدر مطالب زیادی در روایات اسلامی وارد شده که بعضی مربوط به کیفیت تولد ایشان و نامگذاری و مادر بزرگوارشان میباشد و بعضی مربوط به شدت محبت حضرت سجاد علیهالسلام به ایشان و برخی دیگر در زمینه فقه و فضل و ورع و خداترسی و کمالات روحی و فضایل اخلاقی و برنامه زندگی ایشان و بعضی دیگر پیرامون مباحثات و گفتگوی آن بزرگوار با بعضی از اصحاب امام باقر و امام صادق علیهماالسلام و بالاخره تعدادی از روایات مربوط به بعد شجاعت و صلابت در شخصیت آن حضرت است که منتهی به قیام بر ضد دودمان ننگین «اموی» در شهر «کوفه» گردید و سرانجام مسأله شهادت مظلومانه آن حضرت و وقایع متأخر از آن و همچنین اخبار مکرر مسأله به دار آویخته شدن آن حضرت در «کناسهی کوفه» که از طرف جد، پدر، برادر و همچنین برادرزادهشان بیان شده است و همهی اصحاب آن را میدانستهاند. و تألمات سخت حضرت صادق علیهالسلام و اصحابشان از شهادت آن بزرگوار و برخورد ایشان با این قضیه. [69].
در زمینه قیام حضرت، علل و ریشههای آن، پیامدها و نتایج، اینکه آیا این قیام
[صفحه 44]
مورد رضایت اهل بیت علیهمالسلام بوده است یا نه؟ اصل اعتقاد جناب زید شهید به امامت حضرت باقر و حضرت صادق علیهماالسلام، جزئیات قیام و تداوم آن توسط حضرت «یحیی» فرزند جناب «زید» و ... ، بحثهای مفصلی در کتب تحلیلی تاریخ بیان شده که در اینجا جای طرح آن نیست ولی آنچه به شکل قطعی میتوان اظهار داشت این است که حضرت «زید» تالی تلو معصوم بوده و کاملا به امامت ائمه هدی علیهالسلام اذعان داشتهاند و اگر در قیام پیروز میشدند ولایت را به امام صادق علیهالسلام، مسترد میفرمودند و این شهید از مقام بسیار بلندی نزد خداوند در روز قیامت برخوردار است و البته اگر در امر قیام صد در صد نظر امام زمان خود، حضرت صادق علیهالسلام، را مراعات میکرد به مقام بلندتری نائل میگردید. [70].
اثبات امامت امام چهارم
اشاره
با توجه به اینکه بر اساس دیدگاه شیعه «امامت» یک مقام الهی و منصب ربانی است، مسئولیت اعطاء آن تنها به دست خداوند تبارک و تعالی میباشد. خداوند متعال بر اساس ادلهی فراوانی این منصب را پس از پیامبر عظیم الشأن اسلام حضرت محمد بن عبدالله - صلی الله علیه و آله و سلم - به دوازده نفر از برگزیدگان اولیاءش مرحمت فرموده است و خود، اسامی آنان را به پیامبرش اعلام نموده و حضرت آن را به صورت مکرر به گوش مردم رسانیده است.
روایات و ادلهی فراوانی اسامی مبارک این دوازده نفر را دربر دارد که در کتب روایی موجود است.
و اسم مبارک حضرت علی بن الحسین علیهالسلام پس از اسم مبارک پدرش حضرت امام حسین علیهالسلام در تمام این نصوص دیده میشود. [71] و از آن جمله «حدیث شریف لوح» است که اسم مبارک زین العابدین علیهالسلام پس از حضرت امام حسین علیهالسلام است. بنابراین مطابق روایات صریحی که محدثین بزرگ شیعه در کتب روایی خود آوردهاند، امام علی بن الحسین علیهالسلام وصی حضرت
[صفحه 45]
امام حسین علیهالسلام میباشد.
گذشته از این پذیرش امام سجاد علیهالسلام در جامعه شیعه به عنوان امام چهارم و جانشین و وصی حضرت امام حسین علیهالسلام و مقبولیت عملی آن حضرت در طول تاریخ از طرف شیعه، خود شاهد صد و گواه محکمی است بر اعتبار این وصایت.
اما شبهه امامت جناب «محمد بن حنفیه» فرزند حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام که مدتی فضای فرهنگی شیعه را آلوده نمود و متأسفانه «فرقه کیسانیه» با این اعتقاد شکل گرفتند، این شبهه آنچنان بیاساس بود که با کرامت حضرت امام سجاد علیهالسلام و شهادت «حجرالاسود» به امامت حضرت سجاد علیهالسلام و قانع شدن «محمد بن حنفیه» از یک سو و وجود «شمشیر» و «زرهی» پیامبر - صلی الله علیه و آله - و همچنین کتاب مخصوصی که حاوی علوم بیشماری بوده است، نزد حضرت سجاد علیهالسلام (که این نیز امارهی قطعی امامت و وصایت صاحب آن است) از سوی دیگر، هیچ جای تردید باقی نگذاشته است که امام چهارم، حضرت علی بن الحسین علیهالسلام میباشند.
همچنین وجود معجزات و کرامات بیشمار دیگر که جز از ولی بر حق خدا قابل انجام نیست و صلاحیتهای علمی و عملی این شخصیت بزرگوار، نشانههای دیگری از امامت ایشان میباشد. (به این مباحث در بخش بررسی ابعاد شخصیت حضرت در ادامهی مباحث کتاب پرداخته شده است).
بنابراین تصریح حضرت رسول - صلی الله علیه و آله - و امام پیشین که وجود نص بر امامت حضرت است و معجزات و کرامتها و صلاحیتهای علمی و عملی، همه دال بر امامت حضرت سجاد علیهالسلام میباشد.
اما مدت امامت حضرت که پس از شهادت پدر بزرگوارشان آغاز شده و تا پایان حیات ایشان ادامه مییابد، بنابر نقل مشهور 35 سال میباشد.
محمد بن حنفیه
یکی از فرزندان حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام که از همسری به نام «خوله» دختر «جعفر بن قیس بن مسلمه» میباشد، «محمد بن حنفیه» نام دارد. مولی علی علیهالسلام به این فرزند خود بشدت علاقه داشته و در وصیتی که برای وصی
[صفحه 46]
خود حضرت امام حسن علیهالسلام مرقوم نمودهاند، مینویسند: «و اوصیک باخیک محمد خیرا فانه شقیقک و ابن ابیک و قد تعلم حبی له ...».
«و برای برادرت محمد تو را به خیر و نیکی به او سفارش میکنم چرا که او برادر تو و پسر پدر توست و تو بخوبی محبت من به او را میدانی».
«محمد بن حنفیه» در «جنگ جمل» صاحب لواء و پرچمدار پدر بود و در «جنگ صفین» از خود دلاوریهای زیادی نشان داد که مشروح جریان این امور در کتب تاریخی نقل شده است. [72].
در ارتباط با شخصیت جناب «محمد بن حنفیه»، علت عدم مشارکت ایشان در نهضت عاشورا، ادعای امامت و سپس اذعان به امامت حضرت علی بن الحسین علیهالسلام، ارتباط با «مختار» و ... مسائل مفصلی در روایات تاریخی و اقوال محدثین مطرح شده است که در این مختصر نمیگنجد. ولی به طور خلاصه در ارتباط با مسأله اخیر میتوان گفت گرچه در ابتدای امر برای ایشان شبههای در زمینهی امامت حضرت زین العابدین علیهالسلام مطرح بوده است ولی با معجزهای که از حضرت در به نطق در آوردن «حجرالاسود» و شهادت بلیغ آن سنگ به امامت حضرت سجاد علیهالسلام میبیند، به صورت راسخ و کامل به امام آن بزرگوار معتقد شده و از اظهار اعتقاد خود به اصحاب و مریدان خود نیز ابا نداشته است. [73].
(در این ارتباط بعضی از احادیث در قسمت شهادت حجرالاسود به امامت و وصایت امام چهارم علیهالسلام ذکر شده است).
فرقهی کیسانیه
پس از شهادت حضرت امام حسین علیهالسلام سرکوب شدیدی که امویان بر شیعه وارد کردند و حاکمیت جو خفقان و در نتیجه از هم پاشیدگی شیعه، در اوایل امامت حضرت علی بن الحسین علیهالسلام یک جریان انحرافی، دامن گروهی از شیعیان را فراگرفت و موجب شد ذهن تعدادی از آنها به امامت «محمد بن حنفیه» که فرزند حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام بود، معطوف شود و نسبت به امامت
[صفحه 47]
حضرت زینالعابدین علیهالسلام دچار خدشه و تردید گردند.
آری خطی که در مقابل خط امامت حضرت علی بن الحسین علیهالسلام به شکل انحرافی در آن زمان شکل گرفت و با رهبری «مختار ابن ابیعبیده ثقفی» پایه گذاری شد، تشکلی به نام «فرقهی کیسانیه» را پدید آورد. اینان گروهی بودند که مدعی شدند پس از حسین بن علی علیهالسلام «محمد بن حنفیه» دارای منصب امامت و ولایت است.
و در وجه تسمیه آنان به این نام نقل شده که چون مختار در آغاز طفولیت توسط پدر، خدمت حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام آورده شد حضرت او را روی زانوی خود نشاندند و به او فرمودند «کیس کیس» [74] و چون او بعد از «محمد حنفیه» رهبری این فرقه را به دست داشت، از این رو این فرقه به نام «کیسانیه» نام گرفتند.
البته علل دیگری نیز برای این تسمیه بیان شده است که چندان متقن به نظر نمیرسد.
در زمینه شخصیت «مختار» و رهبری او در قیام بزرگی که به نابودی جمع کثیری از قاتلین سیدالشهداء علیهالسلام منجر شد و انگیزههای سیاسی و اجتماعی او در مطرح کردن خود به عنوان نمایندهی «محمد بن حنفیه» و دیدگاه اهل بیت علیهمالسلام نسبت به ایشان، بحثهای مبسوطی در کتب تاریخی مطرح است که باید مورد توجه و پیگیری قرار گیرد. [75].
دلیل و امارهی قطعی امامت و وصایت امام چهارم
«عبیدالله بن عبدالله بن عتبه» میگوید: نزد حسین بن علی علیهالسلام نشسته بودم که علی بن الحسین اصغر [76] وارد شد. پس حسین علیهالسلام او را به سوی خود خواند و محکم او را به سینه خود چسبانید و بین دو چشمان او را بوسید و سپس فرمود: پدرم فدای تو چقدر خوشبویی! و چقدر خوش اخلاقی!
[صفحه 48]
پس این قضیه باعث شبهه برای من شد و عرض کردم: پدرم و مادرم فدای شما یابن رسول الله؛ اگر آنچه که ما از آن به خدا پناه میبریم که در مورد تو ببینیم، واقع شد، (یعنی قضیه شهادت و ارتحال حضرت امام حسین علیهالسلام) پس به چه کسی امر ولایت و وصایت محول خواهد شد؟ حضرت فرمود: علی، همین پسرم. اوست امام و پدر ائمه ... [77].
همچنین امام باقر علیهالسلام میفرمایند: چونکه برای امام حسین حاضر شد آن چه که حاضر شد، (و هنگام شهادت حضرت نزدیک گردید) دختر بزرگ خود، «فاطمه»، را صدا زد، پس به او کتاب (نامه) پیچیدهای داد و وصیتی به حسب ظاهر (یعنی وصیتی به صورت شفاهی) به او فرمود و حضرت علی بن الحسین دچار مرضی شده بودند که در حال احتضار بوده و امید بهبهودی ایشان را ظاهرا نداشت و تصور نمیکرد بعد از آن باقی بماند. پس چونکه حسین علیهالسلام کشته شد و اهل بیتش به «مدینه» برگشتند «فاطمه» «کتاب» را به علی بن الحسین علیهالسلام برگرداند و قسم به خدا آن کتاب الآن در دست ماست. و وقتی راوی میپرسد در آن کتاب چیست؟ میفرمایند: همه آنچه بنی آدم تا روزی که دنیا فانی شود، به آن نیاز دارند، سوگند به خداوند در آن کتاب همه حدود و قوانین ثبت است حتی جریمهی «خراش وارد ساختن به دیگران». [78].
باید توجه داشت که چنین جامعی تنها نزد امام معصوم علیهالسلام موجود میباشد.
چه اینکه حضرت باقر علیهالسلام فرمودهاند: چونکه امام حسین علیهالسلام متوجه عراق شدند تمام وصیت و کتب و غیر آن را به «امسلمه» همسر پیامبر، دادند و به او فرمودند: چونکه بزرگترین فرزند من به سراغ تو آمد، آنچه به تو دادم به او برگردان. پس چونکه «حسین» کشته شد، علی بن الحسین علیهالسلام به سراغ «امسلمه» آمدند و آنچه را حسین علیهالسلام به او داده بودند به حضرت برگرداند. [79].
و طبق نقل «اثبات الهداه» حضرت امام حسین علیهالسلام به هنگام شهادتش در کربلا علی بن الحسین علیهالسلام را حاضر نمود و ایشان مریض بود. پس
[صفحه 49]
«اسم اعظم» و «مواریث انبیاء» علیهمالسلام را به ایشان وصیت نمود و به ایشان فهماند که علوم و مصحفها و سلاح را نزد «امسلمه» گذاشته و به او امر کرده است که همه اینها را به حضرت برگرداند. [80].
و در آخرین وداع حضرت امام حسین علیهالسلام با امام سجاد علیهالسلام نیز نص صریح امامت ایشان از طرف پدرشان صادر شده است که بسیار قابل توجه میباشد. آری حضرت فرزندش را به سینه میچسباند و با بالاترین فریاد به گوش همه میرساند که او «امام مفترض الطاعه» است.
در همین زمینه روایتی شریف در ارتباط با نقش انگشتری حضرت سجاد علیهالسلام که نقش انگشتر پدر بزرگوارشان بود و از ایشان به حضرت رسیده بود، وارد شده است که قابل توجه میباشد.
شهادت «حجرالاسود» به امامت و وصایت امام چهارم
ثقه الاسلام کلینی - رضوان الله تعالی علیه - در اصول کافی و جناب طبرسی در الاحتجاج نقل نمودهاند که از امام ابوجعفر الباقر علیهالسلام روایت شده است که فرمود: چونکه حسین بن علی علیهالسلام کشته شد، «محمد بن حنفیه» به سراغ حضرت علی بن الحسین علیهالسلام فرستاد و با او خلوت کرد. سپس گفت: ای پسر برادرم شما میدانید که رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - وصایت و امامت را پس از خود برای علی بن ابیطالب علیهالسلام قرار داده و بعد برای امام حسن علیهالسلام و سپس برای امام حسین علیهالسلام و پدر تو کشته شد، خدا از او راضی باشد و درود خدا بر او، ولی او به کسی وصیت نکرده است. و من عموی تو هستم و برادر تنی پدر تو و من به خاطر سنم و قدمتم، نسبت به این امر، شایستهتر از تو که هنوز جوان هستی، میباشم. پس با من در مورد وصایت و امام منازعه مکن، و با من به مخالفت بر مخیز.
در این هنگام حضرت علی بن الحسین علیهالسلام به او فرمود: عمو جان! تقوای الهی پیشه کن و آنچه برای تو حق نیست، ادعا مکن. من تو را موعظه میکنم تا از جاهلین و گمراهان مباشی. ای عمو! پدرم صلوات الله علیه قبل از اینکه متوجه به
[صفحه 50]
سوی عراق شود به من وصیت نمود. و در همین مورد ساعتی قبل از شهادتش با من عهد بست. و این سلاح رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - است که نزد من است. پس متعرض این امر مشو که برای تو از نقص عمر و دگرگونی حال بیمناکم. هر آینه خداوند تبارک و تعالی سوگند یاد کرده و به عهد گرفته است که وصیت و امامت را قرار ندهد مگر در عقب و نواده حسین علیهالسلام پس اگر میخواهی بدانی بیا با هم به کنار «حجرالاسود» برویم تا او را «حکم» بین خودمان قرار دهیم و از او در این مورد سؤال کنیم. (امام باقر علیهالسلام فرمودند: زمانی که این سخن بین آن دو رد و بدل میشد آن دو در «مکه» بودند).
پس با هم حرکت کردند و رفتند تا به «حجرالاسود» رسیدند. پس حضرت علی بن الحسین علیهالسلام به «محمد» فرمودند: آغاز کن و به سوی خداوند ابتهال نما و گریه و زاری کن و از او بخواه تا «حجر» را برای تو به نطق در آورد و بعد از آن بپرس. «محمد» نیز دعایی با ابتهال خواند و از خداوند سؤال نمود و سپس از «حجر» بپرسید، ولی به او جواب نداد. علی بن الحسین علیهالسلام فرمودند: ای عمو جان تو اگر وصی و امام بودی حتما «حجر» به تو جواب میداد.
«محمد» به آن حضرت عرض کرد: پس تو ای پسر برادرم دعا کن و از او سؤال نما. پس علی بن الحسین علیهالسلام آنچه اراده فرموده بود دعا کرد و سپس فرمود: تو را میخوانم ای چیزی که میثاق همه انبیاء و میثاق اوصیاء و میثاق همه مردم در تو قرار داده شده است که ما را به زبان عربی آشکار خبر دهی که وصی و امام بعد از حسین بن علی کیست؟ پس «حجر» تکانی خورد که نزدیک بود از موضعش بیفتد، سپس خداوند آن را به زبان عربی آشکار گویا نمود و گفت: «اللهم بار پروردگارا! هر آینه وصیت و امام بعد از حسین بن علی علیهالسلام به علی بن الحسین ابن «علی بن ابیطالب» و ابن «فاطمه» دختر رسول الله - - صلی الله علیه و آله و سلم - سپرده شده است.»
در این حال «محمد بن حنفیه» برگشت در حالی که از موالیان و معتقدان به امامت حضرت علی بن الحسین علیهالسلام بود. [81].
[صفحه 51]
این روایت شریف را مختصر بصائر الدرجات و اعلام الوری و مناقب نیز نقل نمودهاند. [82].
«مبرد» در کتاب الکامل آورده است که «ابوخالد الکابلی» به «محمد بن حنفیه» گفت: آیا با علی بن الحسین به گونهای سخن میگویی که او با تو این چنین سخن نمیگوید؟ او گفت: او مرا به نزد «حجرالاسود» به محاکمه برد و گمان داشت که «حجر» به نطق درمیآید من هم نزد آن رفتم و از او شنیدم که میگفت: «امر امامت و وصایت را به پسر برادرت تسلیم کن که او از تو به آن شایستهتر است». و «ابوخالد کابلی» در اثر شنیدن این مطلب، شیعهی امامی شد. [83].
در رجال «کشی» و مرعفة اخبار الرجال و مناقب روایت جالبی در ارتباط با «ابوخالد کابلی» آمده است که چون مربوط به همین بحث بوده و حاوی کرامتی از حضرت سجاد علیهالسلام نیز هست، در اینجا نقل میکنیم: «ابوبصیر» میگوید: از حضرت باقر علیهالسلام شنیدم که میفرمود: «ابوخالد کابلی» عمری را خدمتگزار «محمد بن حنفیه» بود و هرگز در امامت او شک نداشت تا اینکه روزی به خدمت او آمد و گفت: فدایت شوم!! من دارای حرمت و دوستی و اخلاص به تو هستم و به حرمت رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - و امیرالمؤمنین علیهالسلام تو را میخوانم که به من خبر دهی آیا تو امامی هستی که خداوند اطاعتش را بر خلق واجب کرده است؟ او گفت: یا اباخالد به چیز عظیمی مرا سوگند دادی. امام بر من و تو علی بن الحسین علیهالسلام است و او امام بر هر مسلمانی است.
چون «ابوخالد» این را از «محمد بن حنفیه» شنید، به نزد حضرت علی بن الحسین علیهالسلام آمد. پس چون برای دخول اذن خواست و به حضرت خبر دادند که «اباخالد» است اذن فرمود و او هم داخل شده و به نزدیک او آمد. حضرت فرمود: مرحبا به تو ای «کنکر»، تو که زیارت کنندهی ما نبودی!! چه شده است و در مورد ما چه چیزی بر تو آشکار شده است؟ در این حال «ابوخالد» به سجده به روی زمین افتاد برای اینکه این کلام را از حضرت سجاد علیهالسلام شنید، سپس گفت: حمد خدای را که من را از این دنیا نبرد تا امام خود را شناختم. حضرت علی بن الحسین
[صفحه 52]
علیهالسلام به او فرمودند: یا «اباخالد» چگونه امام خود را شناختی؟
گفت: شما من را به آن اسمی صدا زدید که مادر هنگامی که مرا زائید، به آن نامیده بود و من نسبت به امرم در کوری به سر میبردم و مدتی بس طولانی خدمتگزار «محمد بن حنفیه» بودم و در اینکه او امام است، شک نداشتم. ولی عن قریب او را به حرمت الله و به حرمت رسول الله - صلی الله علیه و آله وسلم - و به حرمت امیرالمؤمنین علیهالسلام خواندم و او هم مرا ارشاد کرد. و گفت: علی بن الحسین علیهالسلام امام بر من و بر تو و بر همه خلق الله است. سپس اذن گرفتم و به نزد شما آمدم و شما هم من را به اسمی که مادرم بر من نهاده بود، صدا زدید، پس دانستم هر آینه این شما هستید که امام مفروض الطاعه بر من و بر هر مسلمانی میباشید. [84].
از روایتهایی که ذکر گردید علاوه بر کرامت بلند حضرت سجاد علیهالسلام در به نطق در آوردن «حجرالاسود» و اخبار به نام واقعی «ابوخالد کابلی» که هیچ کس از آن مطلع نبود، به دست میآید «حجرالاسود» در بردارنده تمام میثاقهای الهی از جانب انبیاء و اوصیاء و مردم میباشد.
به هر تقدیر بر اساس روایات متعددی با معجزهی حضرت سجاد علیهالسلام در به نطق در آوردن «حجرالاسود»، به طور کلی «محمد بن حنفیه» از ادعای خود دست کشیده و به طور قطع به امامت حضرت معتقد گردید. در این رابطه داستان دیگری در بحارالانوار نقل شده که قابل توجه میباشد. [85] این داستان مربوط به «ابیبجیر» عالم اهواز و عدول از اعتقاد به کیسانیه است.
داستان «ابیبجیر» عالم اهواز و عدول از اعتقاد به کیسانیه
مرحوم علامه مجلسی - رحمة الله علیه - در بحارالانوار در باب مربوط به احوال «مختار ابن ابیعبید الثقفی» میفرماید: در اینجا رساله شرح الثار تألیف شیخ فاضل پرهیزگار «جعفر بن محمد بن نما» که مشتمل بر بخش عمدهای از احوال «مختار» است، میآوریم تا با آن سینههای مؤمنین شفا یافته و بعضی از حالات «مختار» روشن شود.
[صفحه 53]
بعد تمام این رساله را ذکر میکند که در اوایل آن چنین آمده است: «محمد بن حنفیه» از نظر من از «زین العابدین» بزرگتر بود ولی مقدم شمردن حضرت را بر خود لازم میدانست و جز به آنچه او بپسندد حرکتی نمیکرد، و فقط از سر رضای او سخن میگفت و مانند یک رعیت از او اطاعت مینمود. او را به مانند سید و آقا که بر موالی و خادم برترند، برتر میشمرد و دست زدن «محمد» برای اخذ انتقام به خاطر راحتی خاطر شریف حضرت بود، تا آن بزرگوار دچار تحمل مشکلات و آمد و شد نباشد. و بر این مطلب دلالت دارد آنچه را که از «ابیبجیر» عالم اهواز، روایت میکنم و او به امامت «محمد بن حنفیه» قائل بود. او گفت: من حج به جا آوردم و امام خود را ملاقات نمودم و روزی نزد او بودم که جوانی از کنار او گذشت و بر او سلام نمود. پس «محمد» ایستاد و مابین دو چشم او را بوسید و او را با لفظ «یا سیدی» خطاب نمود و بعد که آن جوان گذشت، «محمد» به مکان خود برگشت. در این لحظه به او گفتم: زحمات خود را به حساب خدا سبحان میگذارم. او گفت: چگونه؟ گفتم: ما به امام مفترض الطاعه بودن تو اعتقاد داشتیم، حال شما میایستی و به یک جوان میگویی «یا سیدی»؟ او گفت: آری، او امام من است!! گفتم: او کیست؟ گفت: علی، پسر برادرم حسین و تو بدان که من با او در مورد امامت منازعه کردم و او هم با من منازعه نمود و گفت: آیا راضی هستی که «حجر الاسود» بین من و تو «حکم» باشد؟ من گفتم: چگونه به «حجر» که یک جمادی است به عنوان محاکمه برویم؟ او فرمود: امامی که جماد با او سخن نگوید، امام نیست!! من از این امر خجالت کشیده و حیا نمودم و گفتم: «حجرالاسود» حاکم بین من و تو باشد. پس به سمت «حجر» حرکت کردیم و او نمازی خواند و من نیز نماز خواندم و او به سوی حجر جلو رفت و گفت: تو را میخوانم به کسی که تمام مواثیق و پیمانهای بندگان را در تو ودیعه گذاشته است تا وفای آنان را گواهی کنی، ما را خبر ده که کدامیک از ما امام هستیم؟ پس به خدا قسم «حجر» به نطق آمد و گفت: ای محمد!! امر امامت را به پسر برادرت تسلیم نما که او سزاوارتر از تو به آن است و او امام توست!! بعد چنان حرکتی کرد که گمان کردم هم اکنون به روی زمین در میغلتد. من در پی مشاهدهی این جریان به امامت ایشان اذعان پیدا کرده و به وجوب اطاعت او ایمان آوردم و متدین شدم.
«ابوبجیر» میگوید: من از پیش «محمد بن حنفیه» برخاست و منصرف شدم در حالی که به امامت علی بن الحسین علیهالسلام ایمان آورده بودم و آن را دین خود
[صفحه 54]
میشناختم و اعتقاد به «کیسانیه» را رها کردم. [86].
مدت امامت امام چهارم
بدون تردید امامت حضرت علی بن الحسین زین العابدین علیهالسلام از لحظه شهادت پدر بزرگوارشان در کربلا یعنی عصر روز دهم محرم سال شصت و یک هجری قمری آغاز شد. اما بالنسبه به مدت استمرار این امامت پربرکت در بین مورخین، اتفاق نظر وجود ندارد، گروهی آن را تا سال 94 هجری قمری دانسته و گروه دیگری آن را تا سال 95 هجری قمری میدانند.
بنابراین مدت امامت حضرت 34 سال و یا 35 سال بوده است. حال از آنجا که تعیین سال 95 هجری به عنوان سال ارتحال و شهادت حضرت سجاد علیهالسلام توسط بزرگانی نظیر «شیخ مفید» در ارشاد [87] «شیخ کلینی» در کافی [88]، «علی بن عیسی اربلی» در کشف الغمه [89] (البته طبق یکی از اقوال او) و بسیاری از دیگر بزرگان اهل حدیث و تاریخ صورت گرفته است، [90] میتوان نتیجه گرفت قوت قول دوم بیشتر است. چه اینکه شهرت این قول نیز بیشتر میباشد بنابراین مدت امامت حضرت را میتوان 35 سال بیان نمود، گرچه قول دیگر که توسط گروه دیگری از تاریخ نگاران نقل شده است، نیز خالی از قوت نیست.
[صفحه 57]
همراه با پدر تا شهادت
مقدمه
در ارتباط با مقطع «همراهی امام علی بن الحسین علیهالسلام با پدر از «مدینه» به «کربلا» تا هنگام شهادت»، آنچه از نظر تاریخی قابل بحث و طرح است یکی همراهی امام سجاد علیهالسلام با پدر از مدینه تا کربلاست که باید دید در طول این مسیر امام چهارم علیهالسلام چه برخوردی با پدر داشته و از چه عملکردی برخوردار بودهاند و آیا در تاریخ در این زمینه گزارشی ثبت شده است؟
مطلب دیگر بررسی وضعیت حضرت سجاد علیهالسلام در کربلا از شب عاشورا تا صبح آن است.
و مطلب سوم بررسی آنچه در روز عاشورا بر حضرت سجاد علیهالسلام گذشت و کیفیت آخرین برخورد امام حسین علیهالسلام با ایشان میباشد.
همراهی امام سجاد با پدر از مدینه تا کربلا
اشاره
بر اساس آنچه به شکل مبسوط در تاریخ زندگانی امام حسین علیهالسلام ذکر شده است، کاروان حضرت سیدالشهداء علیهالسلام مسیر «مکه» تا «نینوی» را با گذر از منزلهای مختلفی طی کرد. در تمام این مدت از حضرت علی بن الحسین امام سجاد علیهالسلام که در معیت پدر است، خبر خاصی در اسناد تاریخی گزارش نشده است.
[صفحه 58]
چیزی که در بعضی از اسناد آمده (و البته از نظر محل وقوع و کیفیت آن مختصر تفاوتی بین روایات وجود دارد) این است که پس از گذشتن از یکی از منازل بین راه حضرت در حالی که بر پشت اسب خود در حال حرکت بودند، چند لحظه به خواب رفتند، بعد که بیدار شدند فرمودند: «انا لله و انا الیه راجعون و الحمد لله رب العالمین» و آن را دو یا سه بار تکرار کردند. پس فرزندشان علی بن الحسین به سوی ایشان رو کرده عرض کرد: برای چه حمد خدا را بجا آوردید و استرجاع نمودید؟ (یعنی کلمه شریف «انا لله و انا الیه راجعون» را گفتید) حضرت فرمود: «پسرم من کمی به خواب رفتم. شخصی که بر اسبی سوار بود، در پشت اسب این کلام را برای من میگفت: «این قوم سیر میکنند و قاصد مرگ هم به سوی آنها حرکت میکند.» من هم دانستم که خبر مرگ ما ابلاغ شده است.»
فرزندشان «علی» عرض کرد: «پدر جانم، خداوند به شما بدی نرساند، آیا ما بر حق نیستیم؟» حضرت فرمود: «بلی، قسم به خدایی که بازگشت همه بندگان به سوی اوست». علی بن الحسین جواب داد: «بنابراین ما در حالی که بر حقیم، نسبت به مرگ هیچ باکی نداریم». امام حسین علیهالسلام به او فرمودند: «خداوند به تو بهترین جزای خیری که از پدری به فرزندش میرسد، عنایت فرماید.» [91].
این قضیه پس از کوچ کردن از منزل «قصر بنی مقاتل» نقل شده است و در منزل «ثعلبیه» با تفاوتی مختصر نیز گزارش شده است. [92].
آری این تنها خبری است که از برخورد حضرت علی بن الحسین علیهالسلام با پدر در این راه طولانی در دست داریم. اما آیا این علی بن الحسین علیهالسلام حضرت سجاد علیهالسلام میباشند یا برادر بزرگوارشان حضرت علی اکبر، که در کربلا به شهادت رسیدند؟ هیچ معلوم نیست. آنچه در روایت آمده «قال له ابنه علی علیهالسلام» است یا «فاقبل الیه ابنه علی بن الحسین» گرچه غالبا داستان را مربوط به حضرت علی اکبر میدانند.
به هر حال تا قبل از شهادت پدر، گزارش دیگری که از حضرت سجاد علیهالسلام در اسناد آمده این است که:
[صفحه 59]
«علی بن یزید» از حضرت علی بن الحیسن علیهالسلام نقل میکند که ما با حضرت امام حسین علیهالسلام خارج شدیم، پس در هیچ منزلی نزول نفرمود و از هیچ منزلی کوچ نکرد مگر اینکه از «یحیی بن زکریا» و کشته شدن او یادی به میان میآورد.
و یک روز فرمود: «از پستی دنیا نزد خداوند اینکه سر «یحیی بن زکریا» هدیه شد به زن بد کارهای از زنهای بدکاره بنی اسرائیل» [93].
اما سر اینکه چرا حضرت حسین علیهالسلام مرتب از کشته شدن حضرت «یحیی بن زکریا» یاد میکرده است، در حدیث دیگری آمده است.
از این حدیث بخوبی به دست میآید که حضرت علی بن الحسین علیهالسلام دائما در کنار پدر بوده و در طول این سفر در خدمت ایشان قرار داشته و حتی سخنان پدر را نیز به خاطر سپرده است.
شاید از همین جا بشود استفاده کرد که مریضی حضرت سجاد علیهالسلام در طول مسیر اتفاق نیفتاده است. ولی به هر حال به شکل دقیق زمان و مکان عروض بیماری حضرت در تاریخ ذکر نشده است. چه اینکه راجع به علت بیماری حضرت مطلب مستندی در تاریخ وجود ندارد.
علت یاد کردن مکرر حضرت امام حسین از کشته شدن «یحیی بن زکریا»
حضرت علی بن الحسین - علیهالسلام از پدرش نقل میکند که فرمود: «زنی پادشاه بنی اسرائیل شد که سنش زیاد بود. او خواست دخترش را به ازدواج پادشاه دیگری در آورد. آن پادشاه با حضرت «یحیی بن زکریا» مشورت نمود و حضرت او را از این کار نهی نمود، آن زن این موضوع را دانست و دخترش را تزئین نمود. او را به سراغ آن پادشاه فرستاد. او رفت و در مقابل آن پادشاه به بازی و عشوهگری پرداخت.
پادشاه به او گفت: درخواست تو چیست؟
گفت: سر «یحیی بن زکریا.»
پادشاه گفت: دخترم حاجت دیگری درخواست نما.
[صفحه 60]
گفت: من غیر از این نمیخواهم.
و چنین بود که اگر پادشاهی در میان آنها دروغ میگفت از مقامش عزل میشد پس او بین سلطنت و یا قتل «یحیی بن زکریا» مخیر شد. و او حضرت را کشت، سپس سرش را در طشت طلایی قرار داده و به سوی آن زن فرستاد. در این هنگام به زمین دستور داده شد و آن زن را گرفت (و در درون خود فرو برد مانند گرفتن زمین «قارون» را که در قرآن آمده است) و خداوند به آنها «بخت نصر» را مسلط فرمود و او آنها را با منجنیق های زیاد سنگباران کرد ولی هیچ کدام کاری از پیش نبرد. در این موقع پیرزنی از آن شهر بیرون آمده و نزد او رفت و گفت: ای پادشاه این شهر پیامبران است و هرگز فتح نخواهد شد مگر به آنچه که من تو را بر آن دلالت میکنم.
او گفت: آنچه درخواست کنی انجام میشود.
زن گفت: شهر را با اشیای بد و «عذره» (نجاست) سنگباران کن.
او نیز چنین کرد و بر شهر مسلط شد پس داخل آن شده و دستور داد آن پیرزن را بیاورند. بعد از او سؤال کرد: نیاز تو چیست؟
زن گفت: در شهر خون جوشانی وجود دارد که ساکن نمیشود پس بر آن بکش تا ساکن شود.
«بخت نصر» هم بر سر آن، خون هفتاد هزار نفر را ریخت تا آن خون ساکن شد. پسرم ای علی قسم به خداوند؛ خون من نیز ساکن نمیشود تا خداوند «مهدی» را بفرستد و او به خاطر خون من از منافقین کافر و فاسق هفتاد هزار را خواهد کشت.» [94].
زمان عروض بیماری برای امام سجاد
در اسناد تاریخی از زمان عروض بیماری حضرت زین العابدین علیهالسلام خبر صریحی وجود ندارد. آنچه به صورت قطعی میتوان ادعا کرد بیمار بودن حضرت در شب عاشوراست و این بیماری نیز به گونهای نبوده که حضرت را از حضور در جمع اصحاب مانع شود. حضرت میتوانستند بنشینند و در جمع حاضر باشند و
[صفحه 61]
یا رفتار پدر را تحت نظر داشته و کلام او را بشنوند و به گریه افتاده و سکوت کنند.
«ابوحمزهی ثمالی» از حضرت علی بن الحسین علیهالسلام نقل میکند که فرمود: «(هنگامی که پدرم نزدیک مغرب در شب عاشورا اصحاب را جمع کرد برای اینکه آنها را مرخص کند) من نزدیک او شدم تا آنچه را برای آنها میگوید بشنوم و «من در آن هنگام مریض بودم»، پس شنیدم که پدرم به اصحابش میفرمود: ...» [95].
همچنین نقل شده که حضرت سجاد علیهالسلام فرمودند: «من در آن شبی که پدرم در صبحش به شهادت رسید نشسته بودم و عمهام - حضرت زینب - نزد من مشغول پرستاری من بود، در این هنگام پدرم در پنهانی از اصحابش کناره گرفت و نزد او «جون» بندهی ابوذر غفاری بود و او شمشیرش را اصلاح میکرد و پدرم اشعاری را قرائت میکرد، آن اشعار را دو بار یا سه بار تکرار کرد تا اینکه من آن را فهم?دم و آنچه میخواست دانستم، پس گریه راه گلویم را بند آورد، اشکهایم را پاک کردم و سکوت اختیار کردم و دانستم که بلا نازل شده است. ولی عمهام هم آنچه من شنیدم شنید و او زن است و زنها دارای رقت قلب و جزع میباشند، پس نتوانست خود را کنترل کند ...» تا آخر حدیث شریف که مفصل داستان برخورد حضرت زینب با امام حسین علیهالسلام و غش کردن حضرت زینب و بهوش آوردن ایشان و کلام امام حسین علیهالسلام با خواهر، از طرف حضرت سجاد علیهالسلام نقل میشود و سپس میفرماید: «بعد پدرم حضرت زینب را آورد تا او را کنار من به زمین نشاند.» [96].
بنابراین حضرت در شب عاشورا مریض بودهاند، و البته این مرض در روز عاشورا بخصوص به هنگام وداع آخرین با پدر، بشدت رو به وخامت گذاشته و حال جسمانی حضرت در آن موضع بسیار وخیم گزارش شده است که دیگر حتی توانایی نشستن هم نداشتهاند.
علت عروض بیماری سجاد در جریان نهضت عاشورا
مرحوم علامهی مجلسی - رضوان الله تعالی علیه - در بحارالانوار از کتاب الخرائج و الجرائح تألیف «قطب راوندی» نقل میکند که ایشان نوشته است در
[صفحه 62]
کتاب المقتل «احمد بن حنبل» میگوید: «سبب مرض زین العابدین علیهالسلام در کربلا این بود که حضرت زرهی پوشیدند که از قامتشان بلندتر بود، و لذا مقدار اضافی زره را به دست خود گرفته و آن را پاره نمودند.» [97].
باید توجه داشت این مطلب قابل نفی و اثبات نیست و در سایر اسناد تاریخی چیزی که آن را تأیید کند یا نفی نماید، وجود ندارد. ولی آنچه با توجه به ضرورت ادامه حیات حضرت امام زین العابدین علیهالسلام بعد از پدر بزرگوارشان، میتوانست بیان نمود این است که حکمت الهی اقتضاء میکرد تا حضرت در هنگامه نبرد در روز عاشورا، مریض باشند به گونهای که از شرکت در جنگ علیه نیروهای متجاوز بنی امیه و طرفدارانشان معذور بوده و بدین وسیله حیات ایشان برای تداوم امامت و رهبری امت حفظ گردد.
وضعیت امام سجاد در شب عاشورا
از حضرت زین العابدین علیهالسلام نقل شده است که: «من با پدرم بودم در شبی که در صبح آن به شهادت رسید، پس حضرت به اصحابش فرمود: این شب است! پس شما آن را به عنوان محمل برای خود برگزینید و از سیاهی آن برای رفتن استفاده کنید، چرا که این قوم فقط مرا اراده کردهاند و اگر مرا بکشند با شما کاری ندارند. و شما از نظر من در وسعت و حلیت میباشید (و من بیعت خود را از شما برداشتم.)
آنان گفتند: نه قسم به خدا، این هرگز رخ نخواهد داد.
حضرت فرمود: هر آینه شما فردا همگی کشته خواهید شد و هیچ کس از شما باقی نمیماند.
آنان گفتند: حمد خدای را که ما را به کشته شدن با شما شرافت بخشید. سپس حضرت دعا کرد و به آنان فرمود: سرهایتان را بلند کنید و نظاره کنید آنان نیز مشغول نظارهی مواضع و منازل خود در بهشت شدند و حضرت به آنان میفرمود: این منزل توست ای فلانی، این قصر توست یا فلان، و این درجهی توست
[صفحه 63]
ای فلان.
پس مردان از اصحاب با سینهی خود به استقبال نیزه و شمشیر میرفتند چرا که میخواستند به جایگاه خود در بهشت برسند.» [98].
این حدیث مبارک که حاکی از حضور حضرت سجاد علیهالسلام در جمع اصحاب و شنیدن کلام پدر و دیدن مقام ملکوتی اصحاب در بهشت است، با نقلهای مختلف دیگری نیز آمده است. [99].
تنها قضیه دیگری که از حضرت علی بن الحسین علیهالسلام امام سجاد، در ارتباط با شب عاشورا نقل شده، مسأله شنیدن اشعاری است که پدرشان قرائت میکرد و باعث ناراحتی شدید ایشان میشود ولی خود را کنترل میکنند. و این در حالی بوده است که حضرت مریض بوده و عمهشان، حضرت زینب - سلام الله علیها -، از ایشان پرستاری میکردهاند.
(این روایت در قسمت زمان عروض بیماری برای امام چهارم علیهالسلام نقل شده است)
آنچه در روز عاشورا بر حضرت سجاد گذشت
اشاره
در زمینه وضعیت جسمانی حضرت سجاد علیهالسلام در روز عاشورا نقلهای تاریخی متفقند که آن حضرت در این روز دچار بیماری شدیدی بودند به صورتی که مطلقا از امکان حضور در نبرد برخوردار نبوده و در خیمهی مخصوص استراحت میکردند و حضرت زینب - سلام الله علیها - مرتب از ایشان پرستاری مینمودهاند و حالشان به گونهای بوده که حتی نمیتوانستند در مقابل پای پدر بایستند.
اولین نقل قولی که از حضرت علی بن الحسین - علیهالسلام - در روز عاشورا انجام شده این است که حضرت فرمودهاند: چون سپاه دشمن به سمت حضرت حسین علیهالسلام رو نمود، آن حضرت دستش را بلند نمود و عرض کرد: «اللهم انت ثقتی فی کل کرب ...» تا آخر دعای بلند و ملکوتی حضرت حسین علیهالسلام [100].
[صفحه 64]
نقل قول دیگری که از حضرت سجاد علیهالسلام در روز عاشورا رسیده مربوط به قصهی تناول یک «سیب» از طرف پدرشان است که مائدهای آسمانی و هدیهای از جانب جبرئیل علیهالسلام برای اهل بیت علیهمالسلام بوده است.
همچنین حضرت زین العابدین علیهالسلام فرمودهاند:
«چونکه امر بر حضرت حسین بن علی بن ابیطالب علیهالسلام سخت شد کسانی که با او بودند به او نگریستند پس حضرتش خلاف همه آنان بود چرا که آنان هر چه امر مشکلتر و سختتر میشد رنگشان تغییر میکرد و ارکان بدنشان میلرزید و قلوبشان خائف بود ولی امام حسین علیهالسلام و بعضی از همراهانش که از خصائص اصحاب او بودند، چهرههایشان میدرخشید و اعضاء و جوارحشان آرام میگرفت و نفوسشان از حالت آرامش برخوردار بود، پس بعضی از آنان به بعضی دیگر گفتند که: نگاه کنید ابدا از مرگ باکی ندارد.»
و سپس حضرت سجاد علیهالسلام سخنان گهربار پدر را خطاب به اصحابش نقل میکنند. [101].
همچنین از حضرت زین العابدین علیهالسلام روایت شده است که فرمود: «پدرم در روزی که کشته شد در حالی که خونها[از بدنش]میجوشید من را به سینه چسبانید و میگفت: «ای پسرم از من حفظ کن دعایی را که فاطمه - صلوات الله علیها - مرا تعلیم نمود و رسول الله - صلی الله علیه و آله وسلم - او را تعلیم کرده بود و جبرئیل به پیامبر برای حاجتها و امور مهم و غم و غصهها تعلیم داده بود. و همچنین در امور مهمی که از آسمان نازل میشود و یا کارهای بزرگ و سهمگین.
فرمود بخوان: بحق یس و القرآن الحکیم، و بحق طه و القرآن العظیم، یا من یقدر علی حوائج السائلین، یا من یعلم ما فی الضمیر، یا منفس عن المکروبین، یا مفرج عن المغمومین، یا راحم الشیخ الکبیر، یا رازق الطفل الصغیر یا من لا یحتاج الی التفسیر، صل علی محمد و آل محمد و افعل بی کذا و کذا.» [102].
و بالاخره آخرین مطلبی که از حضرت زین العابدین علیهالسلام در روز
[صفحه 65]
عاشورا تا قبل از شهادت حضرت امام حسین علیهالسلام نقل شده است مربوط به آخرین وداع ایشان با پدرشان میباشد.
تناول سیب توسط حضرت امام حسین ساعتی قبل از شهادت
«حسن بصری» و «امسلمه» روایت کردهاند که: امام حسن و امام حسین علیهماالسلام به رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - وارد شدند در حالی که جبرئیل در مقابل حضرت بود آن دو شروع کردند به دور از گردیدن و او را به «دحیهی کلبی» تشبیه میکردند. (گمان میکردند جبرئیل «دحیهی کلبی» است که یکی از افراد ساکن در «مدینه» بوده است). جناب جبرئیل با دستش اشارهای کرد مثل کسی که میخواهد چیزی را دریافت کند. در این هنگام در دست او یک «سیب»، یک «گلابی» و یک «انار» قرار گرفت، او آنها را به آن دو آقازاده داد. آن دو خوشحال شده و به سوی جدشان رفتند، حضرت آنها را از آن دو گرفت و بوئید و فرمود: «با آنچه دارید به سوی مادرتان بروید و ابتدا به پدرتان آغاز کنید.» آن دو همچنان که حضرت امر فرموده بود عمل کردند و از آن میوهها نخوردند تا پیامبر به سوی آنها آمدند. آنگاه همه شروع کردند به خوردن پس پیوسته هر چه از آن میخوردند مجددا جای آن پر میگشت و این بود تا اینکه پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - به عالم ملکوت ارتحال کردند.
حضرت حسین فرمودند: «ابدا در زمان حیات حضرت فاطمه دختر رسول خدا - صلی الله علیه و آله وسلم - هیچ نوع تغییر و نقصانی بر این میوهها عارض نگردید تا اینکه خانم وفات یافتند. در آن موقع «انار» را از دست دادیم و در زمان پدرم «سیب» و «گلابی» باقی بود، ولی چون امیرالمؤمنین علیهالسلام به شهادت رسیدند «گلابی» از دست رفت و «سیب» به همان هیأتش نزد حضرت امام حسن علیهالسلام باقی بود تا اینکه آن حضرت نیز به واسطهی سم از دنیا ارتحال فرمودند و «سیب» باقی ماند تا هنگامهای که من از نظر آب در محاصره قرار گرفتم. در آن حالت من هر گاه تشنه میشدم آن «سیب» را میبوئیدم و شعلهی عظیم عطشم فرو مینشست و ساکن میشد. ولی چون تشنگی من بسیار شدید شد، مقداری از آن را خورده و به فناء و از بین رفتن یقین کردم.»
علی بن الحسین علیهالسلام فرمود: «خودم از پدرم این مطالب را شنیدم که
[صفحه 66]
اندکی قبل از کشته شدنش آن را بیان میفرمود، و چون به آرزوی خود رسیده و جان سپرد، بوی آن «سیب» در محل کشته شدن او یافت میشد. پس من به دنبال آن گشتم و هیچ اثری از آن «سیب» ندیدم. ولی بوی آن «سیب» دائما از قبر حضرت به مشام میرسد و لذا هر کس از شیعیان ما که زائر قبر حضرت هستند، اگر این را بخواهد، باید آن را در اوقات سحر پی جویی نماید که حتما آن را خواهد یافت البته اگر مخلص باشد.» [103].
کیفیت برخورد آخر امام حسین و آخرین وداع حضرت با امام سجاد
چون امر بر حضرت حسین علیهالسلام تنگ شد و تنهای تنها ماند به خیمههای پسران پدرش ملتفت شد و آن را از آنان خالی یافت. سپس به سراغ خیمههای بنی عقیل رفت. آن را هم خالی یافت، بعد به سوی خیمههای اصحابش رفت و احدی از آنان را در آن نیافت و لذا مکرر میفرمود: «لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم» آنگاه به سمت خیمههای زنها رفت و به سراغ خیمه فرزندش زینالعابدین علیهالسلام آمد و او را دید که بر روی قطعهای از پوست دباغی شده به پشت خوابیده است، بر او داخل شد و نزد او زینب حضور داشت که به پرستاری او مشغول بود. چونکه حضرت علی بن الحسین علیهالسلام به پدر نگریست، خواست به پا خیزد ولی به خاطر شدت مرض نتوانست و لذا به عمهاش فرمود: «مرا به سینه خود تکیه بده چرا که این پسر رسول خداست که میآید.» از این رو حضرت زینب پشت سر ایشان نشست و او را به سینه گرفت، و حضرت حسین علیهالسلام شروع کرد به پرسیدن احوال فرزندش. و ایشان مرتب حمد خداوند را بجا میآورد. سپس عرض کرد: «پدر جان امروز با این منافقین چه کار کردی؟»
حضرت حسین علیهالسلام فرمود: «ای پسرم شیطان بر آنان مسلط شد پس یاد خدا را آنان به فراموشی سپرد و آتش جنگ بین ما و ایشان، که خدا لعنتشان کند، شعلهور شد، تا اینکه زمین از خون ما و ایشان لبریز گردید.»
حضرت علی بن الحسین علیهالسلام عرض کرد: «پدر جان عمویم عباس کجاست؟ پس چونکه از عمویش پرسید گریه به راه گلوی حضرت زینب را بند آورد و
[صفحه 67]
شروع کرد به نگاه کردن به برادرش که چگونه پاسخ ایشان را میدهد چرا که او را به شهادت عمویش عباس خبر نداده بود زیرا میترسید مرضش شدیدتر شود.
پس حضرت حسین علیهالسلام فرمود: «ای پسرم عمویت کشته شد و در کنار فرات دستانش را قطع کردند.»
پس علی بن الحسین گریه شدیدی نمود تا بیهوش شد و چونکه به هوش آمد باز از یک یک عموها میپرسید و امام حسین علیهالسلام پاسخ میدادند: «که کشته شد.»
حضرت پرسید: برادرم «علی» کجاست و «حبیب بن مظاهر» و «مسلم بن عوسجه» و «زهیر بن قین»؟ امام حسین علیهالسلام فرمود: «ای پسرم بدان هر آینه در خیمهها جز من تو مرد زندهای وجود ندارد. و اینها که از آنان سؤال میکنی همگی کشته شده روی زمین افتادهاند.» پس باز علی بن الحسین علیهالسلام بشدت گریست، آنگاه به عمهاش فرمود: «ای عمه جان شمشیر و عصا برایم بیاورید.»
پدرش به او فرمود: «با آنها چه میکنی؟»
جواب داد: «اما عصا تا بر آن تکیه کنم و اما شمشیر پس به وسیله آن از فرزند رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - دفاع میکنم. چرا که بعد از او خیری در زندگی نیست.»
حضرت امام حسین علیهالسلام او را از این کار منع نمود و او را به سینه خود چسبانید و به او فرمود: «ای پسرم تو طیب ترین ذریهی من هستی و با فضیلتترین عترت من، تو جانشین من میباشی بر این اطفال و عیال، چرا که آنان غریبانی هستند که مخذول شدهاند. آنان را ذلت و یتیمی و بدگویی دشمنان و ناگواری روزگار احاطه کرده، هرگاه گریههای بلند کردند آنان را ساکت کن و اگر وحشت کردند آنان را انیس باش و پریشانی آنها را با کلام نرم، آرامش بخش، چرا که از مردانشان جز تو کسی نمانده است که به او انس بگیرند و احدی نزد آنان نیست جز تو که ناراحتی و حزن خود را به او شکایت برند. به آنان اجازه بده تو را ببویند و تو آنان را ببو و آنان بر تو گریه کنند و تو بر آنان گریه کن.»
سپس حضرت امام حسین علیهالسلام حضرت سجاد علیهالسلام را به دست خود محکم گرفتند و به بالاترین صدایشان فریاد برآوردند که «ای زینب»،
[صفحه 68]
و ای «امکلثوم» و ای «سکینه» و ای «رقیه» و ای «فاطمه»، سخن مرا بشنوید و بدانید این فرزند من جانشین و خلیفهی من بر شماست و او «امام مفترض الطاعه» است.»
سپس به فرزندش فرمود: «ای فرزندم سلام مرا به شیعیان برسان و به آنان بگو: پدرم غریبانه مرد پس برای او گریه کنید و او شهید گشت پس برای او گریه کنید.» [104].
البته در سند دیگری که در بحارالانوار نقل شده است، چنین آمده که: «هنگامی که حضرت حسین علیهالسلام به چپ و راست نگاه کرد و کسی از اصحابش را ندید علی بن الحسین زین العابدین علیهالسلام خارج شد و او مریض بود و قدرت نداشت شمشیر خود را حمل کند و «امکلثوم» از پشت سر او را صدا میزد: «فرزندم برگرد.»
حضرت هم میفرمود: «عمه جان مرا واگذار تا در جلوی فرزند رسول خدا جنگ کنم.»
در این حال امام حسین علیهالسلام فرمودند: «ای «امکلثوم» او را بگیر تا زمین از نسل آل محمد - صلی الله علیه و آله و سلم - خالی نماند.» [105].
[صفحه 71]
رهبری نهضت حسینی پس از شهادت پدر
مقدمه
نهضت عظیم عاشورا که با حرکت سیدالشهداء علیهالسلام از مدینه آغاز شد، با ورود حضرت به سرزمین کربلا و محاصره ایشان از طرف دشمن به اوج خود رسید تا اینکه در روز عاشورا منجر به جانفشانی بینظیر اصحاب و یاران امام حسین علیهالسلام و از همه مهمتر شهادت خود حضرت گردید و زیباترین صحنه عشق بازی اولیاء حق در راه دفاع از مقام امامت و ولایت و حمایت از دین خدا از یک سو و زشتترین چهرهی انحطاط و توحش و ضدیت با حق و تبعیت از والیان سوء، از سوی دیگر ترسیم گردید. این بخش از نهضت با رهبری سالار شهیدان حضرت امام حسین علیهالسلام به انجام رسید ولی به اینجا خاتمه نیافت و برای به ثمر نشستن و باروری و ثبت در تاریخ، باید تداوم آن از سوی خاندان عصمت و طهارت رهبری میشد. به حسب ظاهر رهبری این جریان مبارک توسط بانوی بزرگ اسلام، دخت گرانقدر فاطمه و علی علیهماالسلام، حضرت زینب - سلام الله علیها - انجام شد ولی خود آن حضرت نیز با اشاره و رهنمود امام حی خود حضرت زین العابدین علیهالسلام کاروان اسرا و حوادث بعد از واقعه عاشورا را مدیریت میفرمود. آری در این میانه رهبری واقعی نهضت عاشورا به دوش مبارک امام سجاد علیهالسلام است که حضرت به بهترین نحو، رسالت تداوم نهضت عاشورا که با جانفشانی پدر و اصحاب آن بزرگوار به وجود آمده بود را به انجام رساند. برای بررسی این مقطع از
[صفحه 72]
زندگانی امام سجاد علیهالسلام که از لحظه شهادت حضرت ابیعبدالله علیهالسلام شروع شده تا ورود کاروان بازماندگان عاشورا به مدینه و حوادث متأخر از آن، ادامه مییابد، باید موضوعات زیر مورد توجه قرار گیرد.
1- امام سجاد علیهالسلام و شنیدن خبر شهادت پدر.
2- وضعیت امام سجاد علیهالسلام از لحظه شهادت پدر تا عزیمت به کوفه.
3- امام سجاد علیهالسلام در کوفه و حوادث مربوط به آن.
4- حرکت امام سجاد علیهالسلام از کوفه به سوی شام.
5- امام سجاد علیهالسلام در شام و نقش بینظیر حضرت در خثنی نمودن نقشههای یزید
6- برگشت حضرت سجاد علیهالسلام به همراه کاروان اسیران به کربلا.
7- ورود امام سجاد علیهالسلام با کاروان بازماندگان عاشورا به مدینه و خطبه افشاگرانه و آگاهی بخش حضرت.
امام سجاد و شنیدن خبر شهادت پدر
گرچه بعد از وداع آخرین حضرت زین العابدین علیهالسلام با پدر، هر لحظه حضرت در انتظار شنیدن خبر جانکاه شهادت پدر بوده است ولی در زمینهی کیفیت اطلاع امام سجاد علیهالسلام از خبر شهادت پدر بزرگوارشان در کتب تاریخی و روایی، به شکل مشخص چیزی ذکر نشده است. آنچه در این باره روایت شده این است که «چون اسب حضرت سیدالشهداء علیهالسلام که اسمش «ذوالجناح» بوده از کنارهی جسم شریف و گلگون حضرت امام حسین علیهالسلام شیهه زنان به کنار خیام حسینی آمد، حضرت زینب علیهاالسلام شیهه اسب را شنیده به خواهرش «امکلثوم» رو کرد و گفت: این اسب برادرم حسین علیهالسلام است که به طرف خیمه میآید، شاید همراه او آب باشد. «امکلثوم» سراسیمه از خیمه بیرون آمد، ناگاه به اسب نگاه کرد دید اسب آمده ولی صاحبش نیامده است، دست بر سر زد و چادر خود را پاره نمود و فریاد زد؛ «قتل و الله الحسین»، زینب سخن خواهرش را شنید، صدا به گریه بلند کرد و مرثیه سرایی نمود و اشک میریخت.» [106].
[صفحه 73]
به این مطلب در «زیارت ناحیه» [107] نیز اشاره شده است و در روایات دیگر نیز با اندک تفاوتی جزئیات دیگری از این واقعه ذکر گردیده است. حال به حسب ظاهر زمان اطلاع حضرت زینالعابدین علیهالسلام از شهادت پدر همین لحظه بوده است. گرچه بر اساس آنچه در کتب محدثین بزرگ شیعه نظیر مرحوم کلینی - رحمة الله علیه - آمده [108] لحظه ارتحال امام و انتقال بار سنگین امامت به وصی او، با یک سری تحولات معنوی عمیق در روح آن وصی همراه است که با انجام این امور، علم به امام برای امام حاصل میشود. و حضرت سجاد علیهالسلام بر این اساس، با احساس بار امامت بر دوش خود، به شهادت جانکاه پدر واقف شده است.
اما به خاطر شدت مرض حضرت در آن لحظه، که در بستری در خیمه آرمیده بودهاند، قاعدتا جز حزن و بکاء، کار دیگری از ایشان ساخته نبوده است.
وضعیت امام سجاد از لحظه شهادت پدر تا عزیمت به کوفه
اشاره
بررسی وضعیت امام سجاد علیهالسلام از لحظه شهادت پدر تا عزیمت به کوفه که از عصر روز عاشورا تا بعد از ظهر روز یازدهم و یا تا روز دوازدهم به طول انجامیده است در چند قسمت انجام میگیرد.
1- حضرت سجاد علیهالسلام در عصر عاشورا، بعد از شهادت پدر.
2- وضعیت امام سجاد علیهالسلام از شب یازدهم تا هنگام حرکت از کربلا.
3- خاطرهای از حضرت سجاد علیهالسلام به هنگام حرکت از کربلا به سمت کوفه.
4- عبور حضرت سجاد علیهالسلام از کنار بدنهای پاره پارهی شهداء.
[صفحه 74]
حضرت سجاد در عصر عاشورا بعد از شهادت پدر
پس از اینکه حضرت سیدالشهداء - علیهالسلام - در عصر روز عاشورا در بینظیرترین صحنهی عشق بازی با حق، شراب عشق را تا انتها نوشید و آن قوم جنایتکار، کار حضرت را به سرانجام رساندند، صحنه دیگری از طغیان و ظلم خود را به نمایش گذاشتند و آن، حمله به خیام مطهر حسینی بود برای غارت آن و ایذاء بازماندگان حضرت و سپس به اسارت گرفتن آنها.
داستان این تهاجم در کتب تاریخی به شکلهای مختلف روایت شده است. اما آنچه به حضرت علی بن الحسین علیهالسلام در این مقطع زمانی یعنی از بعد از شهادت در عصر عاشورا تا شب یازدهم مربوط است، با توجه به شدت مرض حضرت و بستری بودن ایشان در خیمه، این است که: اولا در هنگام هجوم به خیمهها و غارت آن، حضرت نیز مورد تعدی قرار گرفته و به ایشان آسیب رسید.
حضرت زینب - سلام الله علیها - میفرمایند: «کنار خیمه ایستاده بودم، ناگاه مردی کبود چشم به سوی خیمه آمد (و او خولی بود) و آنچه در خیمه یافت ربود. امام سجاد علیهالسلام - روی فرش پیوستی خوابیده بودند، آن نامرد آن پوست را آنچنان کشید که حضرت روی زمین افتاد سپس او به من متوجه شد و مقنعهام را کشید و گوشوارهام را از گوشم بیرون آورد که گوشم پاره شد ...» [109].
مرحوم مجلسی - رحمة الله علیه - در بحارالانوار مینویسد که در بعضی از کتب دیدهام: «فاطمه صغری (دختر امام حسین علیهالسلام) گفت: «کنار خیام ایستاده بودم و ... (و بعد فجایع دردناک آن روز و حمله به این دختر و بیهوش شدن او را ذکر میکند تا اینجا که) وقتی به هوش آمدم دیدم عمهام نزد من است و گریه میکند و میفرماید: «برخیز به خیمه برویم، ببینم بر بانوان و برادر بیمارت چه گذشت». برخاستم و گفتم: «ای عمه جان آیا پارچهای هست تا با آن سرم را از نگاه ناظران بپوشانم؟» زینب سلام الله علیها فرمود: «دخترم عمه تو نیز مثل توست» به خیمه بازگشتیم دیدیم آنچه در خیمه بود را غارت کردهاند و برادرم امام سجاد علیهالسلام به صورت بر زمین افتاده است و از شدت گرسنگی و تشنگی و دردها قدرت نشستن
[صفحه 75]
ندارد، ما هم شروع کردیم به گریه کردن بر او و هم برای ما گریه میکرد.» [110].
ثانیا بعد از هجوم و غارت که نوبت سوزاندن خیمهها شد، باز حضرت در خیمه حاضر بودند و اگر مراقبت و دفاع حضرت زینب - سلام الله علیها - نبود، قطعا آسیب جدی به آن حضرت وارد میشد.
در بعضی از مقاتل آمده: «هنگامی که خیام را آتش زدند، حضرت زینب - سلام الله علیها - نزد امام سجاد علیهالسلام آمد و عرض کرد: «ای یادگار گذشتگان و پناه باقیماندگان، خیمهها را آتش زدند ما چه کنیم؟» امام فرمود: «علیکن بالفرار» بر شما باد که فرار کنید. همه کودکان و بانوان در حالی که گریان بودند و فریاد میزدند، فرار کردند، و سر به بیابانها نهادند. ولی حضرت زینب - سلام الله علیها -باقی ماند و کنار بستر امام سجاد علیهالسلام به آن حضرت مینگریست، و امام بر اثر شدت بیماری قادر به فرار نبود.
یکی از سربازان دشمن میگوید: بانوی بلند قامتی را کنار خیمهای دیدم، در حالی که آتش در اطراف آن خیمه شعله میکشید آن بانو گاهی به طرف راست و چپ و گاهی به آسمان نگاه میکرد و دستهایش را بر اثر شدت ناراحتی به هم میزد. و گاهی وارد آن خیمه میشد و بیرون میآمد، با سرعت نزد او رفتم و گفتم: «ای بانو مگر شعله آتش را نمیبینی؟ چرا مانند سایر بانوان فرار نمیکنی؟» او گریه کرد و فرمود: «ای شیخ ما شخص بیماری در میان این خیمه داریم که قدرت بر نشستن و برخاستن ندارد، چگونه او را تنها بگذارم و بروم با اینکه آتش از هر سو به طرف او شعله میکشد؟» [111].
ولی به هر حال آنچنان که ظاهر است حضرت زینب - سلام الله علیها -از جان امام خود محافظت نموده است و به هر تقدیری بوده نگذاشته است که آتش جان آن حضرت را به خطر بیندازد.
ثالثا چنانچه مرحوم شیخ مفید - رحمة الله علیه - نقل کرده است، علاوه بر آنچه گذشت، حضرت علی بن الحسین علیهالسلام پس از هجوم گروهی از رجالههای سپاه «عمر سعد» (پیاده نظام) به فرماندهی «شمر» به خیمهها در معرض کشته شدن هم
[صفحه 76]
قرار گرفته است، ولی نظر به ضرورت بقاء حیات آن امام بزرگوار برای ایفاء نقش در تداوم نهضت حسینی و انجام وظایف امامت، این شر بزرگ نیز به لطف الهی و تقدیر ربوبی از سر حضرت گذشته است.
«حمید بن مسلم» که یکی از گزارش نویسان حادثه و از شاهدان عینی رویدادهای صحنهی کربلاست و در عین حال از افسران لشکر «عمر سعد» بوده و صاحب نفوذ میباشد، میگوید: «ما به علی بن الحسین علیهالسلام رسیدیم در حالی که در بستری دراز کشیده بود و دارای مرض شدیدی بود و با «شمر» جماعتی از رجالهها (پیاده نظام) بودند. آنها به او گفتند: آیا این مریض و علیل را نمیکشی؟ من گفتم: «سبحان الله آیا بچهها هم کشته میشوند این بچهای است و امید بهبودی او نیست پس پیوسته اصرار کردم تا آنها را از او دور کردم.» در این حال «عمر سعد» آمد و زنهار و بروی او مشغول گریه کردن شدند. او به اصحابش گفت: هیچ کس از شما در بیوت این زنها وارد نشود و به این بچهی مریض کسی تعرض نکند ...» [112].
البته در تاریخ طبری در همین ارتباط آمده است که: علی بن الحسین علیهالسلام به من گفت: «خیر ببینی، به خدا سوگند که خداوند با گفتهی تو شری را از سر من باز کرد.» [113].
لازم به ذکر است تعبیر به «صبی» که به جوان و نوجوان اطلاق میشود در کلام «حمید بن مسلم»، برای جلوگیری از قتل امام بوده است چرا که بر اساس مقررات جنگهای صدر اسلام، کودکان کشته نمیشدند، و سن حضرت سجاد علیهالسلام در آن زمان 23 سال بوده است و سپس حضرت سجاد علیهالسلام به عنوان اسیر به کوفه اعزام میشوند.
وضعیت امام سجاد از شب یازدهم محرم تا هنگام حرکت از کربلا
اشاره
پس از تهاجم سپاهیان «عمر سعد» به خیام حسینی و انجام فجایعی که قلم از نوشتن آن شرم دارد و هتک حرمت بازماندگان حضرت سیدالشهداء علیهالسلام و
[صفحه 77]
از جمله آتش زدن خیمهها و پراکنده شدن اطفال و بانوان به بیابانهای اطراف، چون این وقایع نزدیک عصر و غروب آفتاب در روز عاشورا به وقوع پیوست، بنابراین شب یازدهم، شب فوق العاده عجیبی برای این داغدیدگان مظلوم بوده است. مصیبت عظمای شهادت همهی محارم و نزدیکان و اصحاب، مورد تعدی و ظلم و تهاجم شقیترین افراد قرار گرفتن، سوخته شدن مأوی و مسکن و به هر حال خوف از ایذاء و آزار مجدد و بیسرپناهی و محاصرهی دشمن، اینها گوشهای از شرایط آن شب عجیب است. در این وضعیت این زینب کبری است که باید از بازماندگان در جوانب مختلف مراقب نماید و الحق از عهدهی این وظیفهی مهم بخوبی برآمده است. یکی از وظایف سنگین او ادامه پرستاری از حضرت سجاد علیهالسلام است که این کار نیز انجام گردیده است.
آنچه در آن شب سهمگین به نقل از حضرت سجاد علیهالسلام حائز اهمیت است این است که ایشان میفرمایند: «عمهام زینب را در شب یازدهم محرم دیدم که نشسته نماز میخواند.» [114].
حقیقتا این استقامت و پایداری بی بی دو عالم حضرت زینب - سلام الله علیها -در بندگی حق که حتی در چنین وضعیتی، نماز شب خود را ترک نمیکند، درس بزرگی برای همه علاقمندان خاندان عصمت و طهارت است.
به هر حال این شب دردناک نیز میگذرد و فردای آن روز که روز یازدهم است امام سجاد علیهالسلام با مصیبت جانکاه دیگری مواجه میشود که همان مسألهی وداع با بدن قطعه قطعه شده پدر و سایر ارحام و اصحاب از یک سو و مسألهی دیدن ناجوانمردی «عمر سعد» و اصحابش از سوی دیگر است که او بر جنازهی کشته شدگان خود نماز خوانده و آنها را به خاک سپرد ولی جنازهی مطهر پدر او و سایر شهدای به خون غلتان کربلا، باید بدون کفن در زیرا آفتاب سوزان کربلا باقی بمانند.
این مسائل را حضرت خود در بیان خاطرهی دلسوزی از آن لحظهی دردناک، نقل کرده است. اما چون بر بدن امام باید حتما امام نماز بخواند، خداوند متعال امام سجاد علیهالسلام را برای این مهم به کربلا برمیگرداند تا او بر بدن گلگون پدر نماز بخواند و او را به خاک بسپرد.
[صفحه 78]
خاطرهای دردناک و دلسوز از حضرت سجاد به هنگام حرکت از کربلا به سوی کوفه
«شیخ ابنقولویه قمی» از حضرت سجاد علیهالسلام نقل کرده است که: چون در روز طف (عاشورا) بر ما ستمها رسید و پدرم با یارانش کشته شدند و حرم او را به جهاز شتران سوار و به جانب کوفه روانه کردند، من کشتگان بر زمین افکنده را دیدم که به خاک سپرده نشده بودند و بر من گران بود و از آنچه میدیدم سخت آشفته حال بودم و نزدیک بود که از این درد قالب تهی کنم. عمهام زینب - سلام الله علیها -آثار آن حزن را در من دید به من گفت: «ای بازمانده جد و پدر و برادرانم! چرا این گونه بیتابی! چرا جان خود را در معرض خطر قرار دادهای؟» (مالی اراک تجود بنفسک یا بقیة جدی و ابی و اخوتی؟»
گفتم: «چگونه بیتابی نکنم و ناشکیبائی نورزم در حالی که میبینم پدر و برادران و عموها و عموزادگان و کسان من بر زمین افتاده و به خون آغشتهاند در حالی که جامههایشان را ربودهاند و نه کسی آنها را دفن کرده است و نه به خاک سپرده شدهاند! هیچ کس نزدیک آنها نمیشود، گویی خانواده دیلم و خزر هستند!»
عمهام گفت: «اینها تو را به جزع نیاورد که این عهدی است از رسول خدا - صلی الله علیه و آله وسلم - با جد و پدرت علیهماالسلام و خداوند پیمانی گرفته از جماعتی از این امت که سرکشان زمین آنها را نمیشناسند، اما فرشتگان آسمانها آنها را میشناسند. آنها این استخوانهای پراکنده را جمع نموده و با این پیکرهای خون آلود به خاک میسپارند و در این سرزمین برای قبر پدرت حسین علیهالسلام نشانی برپا بدارند که آثار آن از بین نرود و هر اندازه که دشمنان و سردمداران کفر و پیروان ضلالت در محو این آثار بکوشند شناختهتر و عظیمتر گردد ...» [115].
نماز خواندن امام سجاد بر اجساد مطهر و دفن کردن آنها
بنابر نظر قطعی و صحیح که جز امام معصوم علیهالسلام هیچ کس نباید عهدهدار غسل و کفن و دفن امام معصوم شود، گرچه به حسب ظاهر در تاریخ آمده است که عدهای از «بنی اسد» که در کنار نهر «علقمه» زندگی میکردند، عهدهدار کفن و
[صفحه 79]
دفن شهداء کربلا و من جمله حضرت امام حسین علیهالسلام شدند ولی قطعا این امور توسط حضرت زین العابدین علیهالسلام رهبری و هدایت شده و در مورد حضرت سیدالشهداء علیهالسلام توسط خود ایشان انجام شده است.
در این ارتباط ابتدا بیانات حضرت رضا علیهالسلام را ذکر میکنیم و بعد مشروح جریان به خاک سپاری امام حسین علیهالسلام توسط فرزندشان حضرت سجاد علیهالسلام را بیان میکنیم.
در رجال کشی آمده است که: «... علی بن حمزه» به امام رضا علیهالسلام عرض کرد ما از پدران شما روایت کردهایم که متولی امر امام بجز امام بعد از او نخواهد بود. حضرت رضا علیهالسلام به او فرمود: «مرا خبر ده آیا حسین بن علی علیهالسلام امام بود یا اینکه امام نبود؟
«علی بن حمزه» گفت: «آن حضرت امام بود.»
امام رضا علیهالسلام فرمود: چه کسی متولی امر او بود و او را دفن کرد؟
«علی بن حمزه» گفت: «حضرت علی بن الحسین علیهالسلام»
حضرت رضا علیهالسلام فرمود: علی بن الحسین علیهالسلام در آن هنگام کجا بود؟ آیا او محبوس در دست «عبیدالله بن زیاد» نبود؟
«علی بن حمزه» گفت: «علی بن الحسین علیهالسلام آمد و دشمنان اطلاع نداشتند و آن حضرت پیکر امام را دفن کرد و بازگشت.»
حضرت ابوالحسن رضا علیهالسلام فرمود: «همان کس که به علی بن الحسین علیهالسلام قدرت داده است که به کربلا بیاید و جسد مطهر پدرش را دفن کند به صاحب این امر قدرت داده است تا به بغداد بیاید و امر امام و پدرش را عهدهدار شود. و سپس بازگردد، با این تفاوت که او در زندان و اسارت دشمن همانند علی بن الحسین نبوده است.» [116].
به هر حال آنچنانکه در بعضی از مصادر آمده است: عدهای از قبیلهی «بنی اسد» به تحریک زنهایشان آمدند تا بدن مطهر امام حسین علیهالسلام و یارانش را دفن کنند، اما چون آنها سر در بدن نداشتند و حتی لباس آنها ربوده شده بود و بیشتر بدنها بر اثر ضربات شمشیر پاره پاره بود، قابل شناسایی نبودند و «بنی اسد» متحیر مانده بودند که
[صفحه 80]
در این هنگام سوار ناشناسی نزد آنها آمد و به آنها گفت: «برای چه به اینجا آمدهاید؟» گفتند: «برای دفن این اجساد مطهر آمدهایم ولی بدنها را نمیشناسیم.» آن سوار با شنیدن این سخن با صدای بلند گریه کرد و صدا زد «وا اباه، وا اباعبدالله ...» سپس به آنها فرمود: «من شما را راهنمایی میکنم.»
از اسب پیاده شد و از کنار پیکرهای پاره پاره عبور کرد ناگهان نگاهش به جسد مطهر حسین علیهالسلام افتاد. آن را در آغوش کشید و با چشمی گریان و حالی غمبار فرمود: «ای بابا» با کشته شدن تو چشم مردم شام روشن شده و بنی امیه شاد شدند. ای بابا بعد از تو غم و اندوه ما بسیار طولانی خواهد بود.»
سپس اندکی خاک از کنار آن پیکر برداشت قبر آمادهای پیدا شد، خودش بدن پاره پاره را در میان آن قبر گذاشت در حالی که به شدت گریه میکرد و میفرمود: «آفرین بر آن زمینی که پیکر پاک تو را دربر گرفته، دنیا پس از تو تاریک و آخرت به نور تو روشن است. دیگر شبها خواب ندارم و اندوهم را پایانی نیست. تا اینکه خداوند اهل بیت تو را به تو ملحق گرداند و در مأوای تو جای دهد. درود من بر تو ای فرزند رسول خدا و رحمت خداوند بر تو باد.»
سپس روی قبر مطهر نوشت: «هذا قبر الحسین بن علی بن ابیطالب الذی قتلوه عطشانا غریبا».
آنگاه بدن مقدس حضرت علی بن الحسین (علی اکبر) علیهالسلام را پایین پای حضرت به خاک سپردند و بعد به دستور امام علیهالسلام سایر شهدای اهل بیت علیهمالسلام را در نزدیکی قبر امام حسین علیهالسلام در یک محل دفن کردند.
سپس به همراهی «بنی اسد» به کنار نهر «علقمه» رفته و بدن قطعه قطعهی «قمر بنی هاشم حضرت ابوالفضل العباس» علیهالسلام را مشاهده میکند. حضرت خود را به روی آن بدن مطهر میاندازد و در حالی که به شدت گریه میکند میفرماید: «پس از تو ای ماه بنی هاشم خاک بر دنیا ببارد. بر تو درود میفرستم و رحمت خداوند را بر تو میطلبم.» (علی الدنیا بعدک العفا یا قمر بنی هاشم و علیک منی السلام من شهید محتسب و رحمة الله و برکاته) سپس دستور حفر قبری را صادر و آن بدن مطهر را نیز دفن میکند.
هنگامی که آن مرد ناشناس بر اسب سوار شد تا برگردد، «بنی اسد» دامن او را گرفتند و گفتند تو را به حق این افرادی که به خاک سپردی به ما بگو تو کیستی؟ ایشان
[صفحه 81]
فرمود: «من علی بن الحسین هستم، آمدم تا بدن پدرم امام حسین علیهالسلام و یارانش را دفن کنم و اکنون به زندان «ابنزیاد» باز میگردم ...» [117].
باید توجه داشت گرچه در این روایات از نماز خواندن حضرت سجاد علیهالسلام بر اجساد شهدا، یادی به میان نیامده ولی به صورت قطعی حضرت سجاد علیهالسلام بر بدن آنها نماز نیز خواندهاند و سپس آنها را به خاک سپردهاند. چه اینکه در کامل شیخ بهایی آمده است: «بنی اسد» به سایر قبایل عرب فخر میکردند به اینکه ما بر حسین علیهالسلام و اصحابش نماز گزارده و آنها را دفن کردیم. [118].
بنابر بعضی از نقلها جریان دفن شهیدان کربلا در روز سیزدهم محرم سال 61 هجری قمری بوده است. [119].
عبور حضرت سجاد از کنار بدنهای پاره پارهی شهدا
چون روز یازدهم محرم از نیمه گذشت، «عمر سعد» پس از فراغت از دفن اجساد پلید کشته شدگان خود، به سپاه خود امر کرد که دختران و فرزندان پیغمبر - صلی الله علیه و آله و سلم - را با وضعی اسفبار بر شتران بیجهاز سوار کرده و به عنوان اسیر، آنها را به سمت کوفه حرکت دهند. در این میان وضعیت حضرت سجاد علیهالسلام به خاطر وضع جسمانی ایشان که به مرض شدیدی مبتلا بودهاند، از همه نگران کنندهتر است. و به علاوه قساوت قلب آن دژخیمان در مورد حضرت در حد اعلی بروز نموده و به خاطر شدت ایذاء و آزار، زنجیر مخصوص که به «غل جامعه» [120] شهرت داشته است، بر گردن حضرت افکندند و چون به خاطر شدت بیماری توان نشستن بر پشت شتر را نداشتند هر دو پای مبارکش را زیر شکم شتر بستند و با همین وضعیت، ایشان را به همراه سایر زنان و کودکان به هنگام حرکت به سمت کوفه، از کنار اجساد پاره پاره
[صفحه 82]
شهدای کربلا عبور دادند. [121].
پر واضح است این امور چه مصائب دردناکی را در قلب مطهر حضرت سجاد علیهالسلام به وجود میآورد.
حضرت نتوانست از شتر پیاده شود و در همان بالای شتر به آن پیکرهای به خون تپیده و بیسر شهیدان نگاه میکرد از همانجا با پدر و سایر عزیزانش وداع نمود.
آری بار سنگین مصیبت آنچنان بر حضرت سنگینی کرد که نزدیک بود روح از کالبدش بیرون رود. «فکادت نفسی تخرج» [122] (این داستان به عنوان «خاطرهای از حضرت سجاد علیهالسلام به هنگام حرکت از کربلا» گذشت.)
امام سجاد در کوفه
اشاره
داستان غمبار ورود اسیران آل الله به کوفه - که حضرت سجاد علیهالسلام با وضعی دردناک در میان آنان حضور داشتند یکی دیگر از برگهای تلخ قصهی خونبار نهضت حسینی است. رسیدن اسیران به همراه «عمر بن سعد» و لشکریانش به «کوفه» به هنگام شب و پس از غروب آفتاب بوده است. توقف در بیرون کوفه، دستوری بود که از طرف دربار «عبیدالله» صادر شد تا مقدمات ورود فراهم شود.
به هر حال صبح روز بعد طبلها به صدا در آمد و دستور برپایی جشن و پیروزی بر خروج کنندگان علیه خلافت، فرمان رسمی حکومت بود. اسیران اهل بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام سوار بر چهل شتر که بدون روپوش و پلاس بودهاند و در محاصرهی لشکریان دشمن وارد کوفه میشوند. اتفاقات داخل شهر و حال و هوای مردم، مسائل مفصلی است که باید در جای خود بدان پرداخت اما آنچه مربوط به حضرت علی بن الحسین علیهالسلام است در چند فصل قابل بررسی است.
1- وضعیت امام سجاد علیهالسلام به هنگام ورود به کوفه و خطبه ایشان.
2- امام سجاد علیهالسلام در مجلس «عبیدالله بن زیاد».
3- امام سجاد علیهالسلام در زندان کوفه.
[صفحه 83]
وضعیت امام سجاد به هنگام ورود به کوفه و خطبهی ایشان
اشاره
آنچه در بین اسناد تاریخی مسلم است، نشاندن حضرت سجاد علیهالسلام بر شتر برهنه به هنگام ورود به «کوفه» است که این به جهت تحقیر و ایذاء آن شخصیت عظیم القدر طراحی شده بود و از این بدتر و دلخراشتر گذاشتن «غل جامعه» به گردن و دستهای حضرت است که از بدترین انواع شکنجه در آن عصر محسوب میگردید. به هر حال وضعیت حضرت زینالعابدین علیهالسلام به هنگام ورود به «کوفه» بسیار دلخراش و دردناک بوده است.
«شیخ مفید» و «شیخ طوسی» از «حذام بن ستیر» روایت کردهاند که گفت: «من در ماه محرم سال شصت و یکم وارد کوفه گشتم و آن هنگامی بود که حضرت علی بن الحسین علیهالسلام را با زنان اهل بیت به «کوفه» وارد میکردند و لشکریان «ابنزیاد» به ایشان احاطه کرده بودند و مردم «کوفه» از منازلشان به جهت تماشا بیرون آمده بودند. چون اهل بیت را بر آن شتران بی روپوش و برهنه وارد کردند، زنان «کوفه» به حال آنها رقت کردند و گریه و ندبه آغاز نمودند. در آن حال علی بن الحسین علیهالسلام را دیدم که از کثرت مرض رنجور و ضعیف گشته و «غل جامعه» به گردنش نهادهاند و دستهایش را به گردن مغلول کردهاند و آن حضرت به صدای ضعیفی میفرمود: «آیا بر ما گریه میکنید و نوحه میسرائید، پس ما را که کشته است؟» (أتنوحون و تبکون من اجلنا؟ فمن قتلنا؟)
سپس حضرت زینب - سلام الله علیها -شروع به خطبه کرد که گویا زبان علی علیهالسلام در کام او به حرکت در میآمد (و سپس خطبه بلند حضرت را نقل میکند و میگوید:) در این موقع حضرت علی بن الحسین علیهالسلام فرمود: «ای عمه! خاموشی اختیار فرما و باقی را از ماضی اعتبار گیر و حمد خدای را که تو، عالمی میباشی که معلم ندیدهای ودانایی میباشی که رنج دبستان نکشیدی و میدانی که بعد از مصیبت، فزع کردن سودی ندارد و به گریه و ناله آنکه از دنیا رفته بازنخواهد گشت.» [123].
در همین ارتباط روایت دیگری هم وجود دارد که گرچه «مرسل» است ولی «مرحوم مجلسی» - رحمة الله علیه - در بحارالانوار میفرماید: در بعضی از کتب معتبر
[صفحه 84]
آن را دیدم. [124].
روایت مربوط به فردی است به نام «مسلم جصاص» (گچکار) که در قصر دارالاماره مشغول کار بوده و با شنیدن غوغا و فریادهایی در سطح شهر و اطلاع از خبر شهادت حضرت سیدالشهداء علیهالسلام، خود را مضروب نموده و بیرون میآید و مطالبی را گزارش میکند. من جمله اینکه: «ناگهان علی بن الحسین علیهالسلام را مشاهده کردم که بر روی شتری برهنه و خالی از جهاز شتران سوار است و از رگهای گردن او (به خاطر زنجیری که بر گردن او گذارده بودند) خون جاری است و او در این حال میگریست و میگفت:
یا امة السوء لا سقیا لربعکم
یا امة لم تراع جدنا فینا
لو اننا و رسول الله و یجمعنا
یوم القیامة ما کنتم تقولونا؟
تسیرونا علی الاقتاب عاریة
کاننا لم نشید فیکم دینا
بنی امیة ما هذا الوقوف علی
تلک المصائب لم تصغوا لداعینا
تصفقون علینا کفکم فرحا!
و انتم فی فجاج الارض تسبونا
الیس جدی رسول الله ویلکم
اهدی البریة من سبل المضلینا؟
یا وقعة الطف قد اورثتنی حزنا
والله یهتک استار المسیئینا!
یعنی: ای امت بدکردار! بر خانههایتان باران نبارد، ای امتی که حرمت جد ما را در مورد ما رعایت نکردید!
- اگر در روز قیامت، ما و رسول خدا گرد آئیم، شما چه پاسخی به رسول خدا - صلی الله علیه و آله وسلم - در ارتباط با این فاجعه خواهید داد؟
- ما را بر شتران عریان سوار میکنید و میگردانید! گویی ما همان کسانی نیستیم که اساس دین را میان شما محکم ساختیم.
- ای بنی امیه! این وقوف بر این مصیبتهای بزرگ چگونه است؟ و گویا فریاد ما را نمیشنوید.
- از فرط شادی و ضعف، کف میزنید که ما اسیر شدهایم! و ما را در دره و گودالها اسیر و محبوس میکنید.
[صفحه 85]
- وای بر شما! آیا جد ما رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - نبود که مردم دنیا را از گمراهی نجات داد و به راه راست هدایت کرد؟!
- ای حادثه کربلا! مرا اندوهگین کردی، خداوند متعال پرده از روی کار بدکاران برخواهد داشت و آنان را رسوا خواهد کرد.
بعد «مسلم گچکار» بقیه مشاهدات خود را بیان میکند که طولانی است. [125].
البته در بعضی دیگر از روایتها آمده است که حضرت علی بن الحسین علیهالسلام در بین اسرا در حالی دیده شدهاند که، سرشان برهنه بوده و از پاهای ایشان (یا رانهایشان) خون جاری بوده است. [126].
پس از ورود به کوفه با وضیعتی که ذکر شد بر اساس بعضی از اسناد تاریخی حضرت سجاد علیهالسلام خطبهای بسیار عالی انشاء فرمودهاند.
خطبهی غراء و تاریخی امام سجاد در شهر کوفه
در فاصله ورود کاروان اسیران کربلا به شهر کوفه تا هنگام دخول به کاخ «عبیدالله» گه به واسطهی شرایط استثنایی آن روز و ازدحام بیش از حد جمعیت، موقعیت مناسبی برای انجام رسالت الهی در راستای تداوم نهضت عاشورا و روشنگریهای لازم فراهم آمده بود، خاندان اهل بیت عصمت و طهارت هر کدام بهترین استفاده را نموده و خطبههای بسیار گرم و افشاگرانهای را ایراد نمودند. حضرت زینب، حضرت امکلثوم، حضرت فاطمه بنت الحسین علیهالسلام و بالاخره حضرت سجاد علیهالسلام هر کدام خطابههای بدیعی انشاء فرمودند که در ترتیب آن بین روایات اختلاف است.
در اینجا متن خطبه حضرت سجاد علیهالسلام که در بحارالانوار نقل شده است بیان میگردد:
«پس حضرت زین العابدین علیهالسلام با اشاره، مردم را به سکوت دعوت فرمود، نفسها در سینهها ماند و سکوت مطلق همه جا را فراگرفت. آنگاه امام سجاد علیهالسلام این گونه خطبه تاریخی خود را ایراد فرمود: پس از حمد و ثنای الهی، از رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - یاد کرد و بر او درود فرستاد و خطاب به مردم
[صفحه 86]
گفت: «ای مردم! هر کس مرا میشناسد، میداند که من کیستم و آنکه مرا نمیشناسد، بداند که من علی فرزند حسینم که او را در کنار فرات بدون هیچ گناهی و یا اینکه از او خونی طلب داشته باشند، از دم شمشیر گذراندند. من فرزند آن کس هستم که پرده حریم حرمت او را دریدند، و اموال او را به غارت بردند و افراد خانواده او را به زنجیر اسارت کشیدند. من فرزند آن کس هستم که او را با زجر و شکنجه کشتند (انا ابن من قتل صبرا - قتل صبر این است که موجود زندهای را نگه دارند و بر او شمشیر، نیزه، سنگ و امثال آن بزنند تا بمیرد) و همین افتخار ما را بس است.
ای مردم! شما را به خدا سوگند آیا به خاطر دارید که به پدرم نامهها نوشتید و او را دعوت کردید ولی با او نیرنگ باختید؟ با او پیمان وفاداری بستید و با او (و نماینده او) بیعت کردید ولی به هنگام حادثه، او را تنها گذاشتید و با او به پیکار برخاستید و او را مخزول نمودید؟ پس شما را هلاکت و نابودی باد! چه بد توشهای برای خود پیش فرستادید!! و برای شما چه زشت و ناپسند بود.
به من بگوئید با کدام چشم میخواهید به روی رسول خدا - صلی الله علیه و آله - بنگرید هنگامی که به شما بگوید: عترت مرا کشتید و حریم حرمت مرا شکستید. پس شما دیگر از امت من به حساب نمیآئید.»
راوی میگوید: هنگامی که سخن امام بدین جا رسید، از هر طرف صدای آن جماعت بیشمار به گریه بلند شد و به همدیگر میگفتند: نابود شدید، آیا میدانید؟!
امام سجاد علیهالسلام در دنباله سخنان خود فرمود: «رحمت خدا بر آن کس باد که پند مرا بپذیرد و سفارش مرا دربارهی خدا و رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - و دودمان او به خاطر بسپارد و حفظ کند چرا که برای همه ما رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - اسوهی نیکویی است.»
مردم یکصدا بانگ برداشتند: ای پسر پیامبر خدا! ما همگی فرمانبردار اوامر توایم!! و پیمان تو را محترم و دلهای خود را به جانب تو معطوف میداریم و هوای تو را در سر میپرورانیم! رحمت خدا بر تو باد! تو فرمان بده تا با هر آنکه با تو در آمیزد، بستیزیم! و با هر کس که تسلیم دستورات تو باشد، از در آشتی درآییم! و یزید را از اریکه قدرت به زیر کشیم و او را اسیر کنیم! و از کسانی که بر شما خاندان ستم روا داشتند، بیزاری جسته و انتقام خون پاکان شما را از آنان بگیریم!!
[صفحه 87]
امام سجاد علیهالسلام فرمود: «هیهات! ایها الغدرة المکره ...» هیهات ای بیوفایان نیرنگ باز! در میان شما و خواستههای شما پردهای کشیده شده است. آیا برآنید که با من نیز به همان گونه که با پدران من رفتار کردید، عمل کنید؟ (مطمئن باشید که به یاوههای شما ترتیب اثر نخواهم داد) و هرگز چنین نخواهد شد. به خدای شترهایی که زائران خانه خدا را از «مکه» به «منی» و «عرفات» میبرند (راقصات) سوگند که هنوز آن زخم عمیقی که دیروز از قتل عام و کشتار پدرم و فرزندان و اصحاب او در قلب من پدید آمده است، التیام نیافته و هنوز داغ رحلت رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - را فراموش نکردهام و همچنین داغ شهادت پدرم و فرزندان پدرم. مزه تلخ حزن و اندوه ناشی از این مصیبتها را در سینه خود احساس میکنم و اندوه این آلام جانفرسا هنوز در قفسهی سینه من مانده است!! و غصههای آنان در راه سینه من جریان دارد. من از شما میخواهم که نه با ما باشید و نه علیه ما.»
سپس حضرت اشعاری را قرائت نمود که ترجمه آن بدین صورت است:
«- شگفت آور نیست اگر حسین کشته شد و پدر بزرگوارش علی، که بهتر از حسین بود، او نیز کشته شد.
- ای اهل کوفه شادمان نباشید به این مصیبت که بر حسین وارد شد که این مصیبتی است بس بزرگ.
- جانم فدای آن که در کنار نهر فرات شهید شد و کیفر آن کس که او را کشت، آتش جهنم است.» [127].
این خطبه حاوی نکات متعدد جالبی است که با تأمل عمیق درآن قابل استفاده است.
امام سجاد در مجلس عبیدالله بن زیاد
به هر تقدیر و با هر رنج و مشقت و مصیبتی بود، فاصلهی دروازهی «کوفه» تا قصر دارالاماره طی شد، «ابنزیاد» که در قصر خود جلوس کرده بود، اذن عام داده بود تا همه برای مشاهدهی فتوحات او حاضر شوند. قبلا سر مقدس حضرت سیدالشهداء علیهالسلام نیز در برابر او حاضر شده بود و او با چوبدستی خود به آن جسارت
[صفحه 88]
میکرد.
در این حال کاروان اسرا وارد قصر شدند و حضرت زینب - سلام الله علیها - با جمعی از کنیزان در گوشهای نشستند و بین ایشان و «ابنزیاد» سخنانی رد و بدل شد که بسیار عالی است. [128].
بعد از آن «ابنزیاد» به سوی علی بن الحسین علیهالسلام نگاه کرد و گفت: این کیست؟
گفته شد: علی بن الحسین است.
ابنزیاد گفت: مگر خدا علی بن الحسین را نکشت؟
علی بن الحسین علیهالسلام فرمودند: مرا برادری بود که نام او علی بن الحسین بود و مردم او را کشتند.
عبیدالله گفت: بلکه خدا او را کشت!!
علی بن الحسین علیهالسلام فرمود: «الله یتوفی الانفس حین موتها و التی لم تمت فی منامها». [129].
خداوند جانها را به هنگام مرگشان میگیرد.
ابنزیاد خشمگین شد و گفت: در پاسخ من با جسارت سخن میگوئی؟! او را گردن بزنید.
زینب - سلام الله علیها - چون چنین دید، امام سجاد علیهالسلام را در آغوش خود کشید و گفت: ای پسر زیاد هر چه از خون ما ریختی، تو را بس است. به خدا از او جدا نخواهم شد. اگر قصد کشتن او را داری مرا نیز با او بکش!!
«ابنزیاد» لحظهای به زینب و علی بن الحسین علیهماالسلام نگریست و گفت: «خویشی چه شگفتانگیز است. به خدا سوگند که این زن دوست دارد با برادر زادهاش کشته شود. گمان میکنم که این جوان همین بیماری درگذرد.»
علی بن الحسین علیهالسلام رو به عمهاش زینب - سلام الله علیها - کرد و گفت: ای عمه بگذار تا من با او صحبت کنم. آن گاه روی به «ابنزیاد» کرد و فرمود: «ابالقتل تهددنی یابن زیاد؟! اما علمت ان القتل لنا عادة و کرامتنا الشهادة».
[صفحه 89]
یعنی: «آیا مرا به قتل تهدید میکنی؟! مگر نمیدانی که کشته شدن عادت ماست و شهادت در راه خدا برای ما کرامت است؟!» [130].
آری جا دارد این کلمات با آب طلا نوشته شود و در هر کوی و برزن نصب گردد. عجیب است قدرت روحی امام معصوم علیهالسلام که چگونه در مقابل یکی از دژخیمترین سفاکهای تاریخ، به عالیترین وجه جواب میدهد و ابدا کلمهای که حاکی از ذلت و عقب نشینی باشد، از او شنیده نمیشود. آری او فرزند کسی است که فرمود: «هیهات منا الذلة».
البته در کتاب کامل ابناثیر آمده است: «وقتی «ابنزیاد» تصمیم به قتل حضرت علی بن الحسین علیهالسلام گرفت، حضرت به او فرمود: «اگر بین تو و این زنها رحمی هست با آنها کسی را بفرست تا آنها را به وطنشان برساند.»
در این لحظه «ابنزیاد» گفت: «تو خود آنها را میرسانی.» و کان حیا کرد و خداوند قتل را از سر حضرت گردانید.» [131].
لازم به ذکر است در ارتباط با حضور امام سجاد علیهالسلام در مجلس «ابنزیاد» و گفتگوی او با حضرت، نقلهای دیگری هم مبنی بر دستور «ابنزیاد» برای تفحص از آثار بلوغ در وجود حضرت زین العابدین علیهالسلام وجود دارد که نظر بیاعتباری آنها به آنها اشاره نگردید. [132].
امام سجاد در زندان کوفه
پس از پایان یافتن مجلس «عبیدالله بن زیاد»، آن پلید دستور داد تا امام سجاد علیهالسلام و اهل بیت را به خانهای که جنب مسجد اعظم کوفه قرار داشت، برده و در آنجا جای دهند، و آن منزل زندان این بزرگواران بود. [133] در این خلال که آنان در این زندان به سر میبردند «عبیدالله» توسط قاصدان خبر قتل امام حسین علیهالسلام را در همه جا منتشر کرد. [134].
[صفحه 90]
و در ضمن نامهای به یزید نوشت و با اطلاع آنچه گذشت، کسب تکلیف کرد که دستور آمد، اسرا را با سرها به «شام» گسیل کند. [135].
حال مدت وقوف در این زندان چقدر طول کشیده و حال حضرت سجاد علیهالسلام و بقیهی اسرا و خاندان اهل بیت چگونه بوده است؟ به صورت مشخص در تاریخ چیزی نیامده است.
تنها واقعهای که مربوط به حضرت زین العابدین است و شاید در اوایل ورود به این زندان، به صورت اعجاز رخ داده است، همان بازگشت حضرت سجاد علیهالسلام به صحرای کربلا برای گزاردن نماز و دفن اجساد پاره پاره پدر و سایر شهداست. (که تحت عنوان نماز خواندن امام سجاد علیهالسلام بر اجساد مطهر و دفن کردن آنها گذشت.)
حرکت امام سجاد از کوفه به سوی شام
اشاره
«بعد از رسیدن پاسخ «یزید» مبنی بر اعزام سر مبارک حضرت ابیعبدالله علیهالسلام و سرهای کسانی که با او کشته شدهاند و حمل آنچه از حضرت غارت شده و اهل و عیال او، «عبیدالله» شخصی به نام «مخفر بن ثعلبه عائذی» را طلبید و زنان و سرها را به او سپرد و او هم آنها را مانند اسیران کفار به سمت «شام» به حرکت درآورد. در حالی که در بین راه مردم شهر و دیار آنها را میدیدند!»
این نقل جناب «سید ابنطاوس» - رحمة الله تعالی علیه - بود. [136].
ولی جناب «مفید» - رحمة الله علیه - در ارشاد مطلب دیگری دارد و آن اینکه: «عبیدالله بن زیاد» دستور داد تا اسیران کربلا آماده شوند و امر کرد تا حضرت علی بن الحسین علیهالسلام را با زنجیر ببندند، آنها نیز دستهای حضرت را به گردن ایشان زنجیر کردند و سپس به عنوان اسیر در پشت سرهای شهدا، آنها را روانه کردند و «مخفر بن ثعله عائذی» و «شمر بن ذی الجوشن» با آنها بودند. پس رفتند تا به گروهی که سر حضرت ابیعبدالله علیهالسلام با آنها بود، ملحق شدند. و حضرت علی بن الحسین علیهالسلام با احدی از آن گروه در طول راه حتی یک کلمه سخن نگفت
[صفحه 91]
تا به «شام رسیدند» [137].
«طبری» نیز در تاریخ خود آورده که «در پشت سر اسیران علی بن الحسین علیهالسلام را حرکت دادند در حالی که دستهایش را به گردن او بسته بودند و همسر و بچههایش همراهش بودند.» [138].
بنابر نقل منتهی الآمال در کامل بهائی آمده که «... و غل گران بر گردن امام زین العابدین علیهالسلام نهاد، چنانکه دستهای مبارکش را بر گردن بسته بود. امام در راه به حمد و ثنای خدا و تلاوت قرآن و استغفار مشغول بود و هرگز با هیچ کس سخن نگفت مگر با عورات (زنهای) اهل بیت علیهمالسلام.» [139].
از این چند نقلی که ذکر شد به دست میآید: حضرت سجاد علیهالسلام چگونه این مسیر طولانی «کوفه» تا «شام» را با سختترین شکنجه و بدترین وضعیت ممکن، پیمودهاند و علاوه بر اینها شماتتها، آزارها و طعنههای ساکنین بعضی از منازل بین راه و هزاران اذیت از طرف دژخیمان مسئول این قافله را باید اضافه کرد و به گوشهای از مصائب این امام همام و اهل بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام واقف شد. اکنون داستان این سفر غمبار و مشقت آفرین را از زبان خود حضرت سجاد علیهالسلام بشنویم.
«سید ابنطاوس» در کتاب اقبال به نقل از المصابیح از حضرت صادق علیهالسلام نقل کرده است که از پدرش از امام زین العابدین علیهالسلام که فرمود: «سوار کردند مرا بر شتری که لنگ بود بدون روپوشی و جهازی و سر حضرت سیدالشهداء علیهالسلام بر نیزه بلندی بود و زنان ما پشت سر من بودند بر استران پالاندار و آن جماعتی که از حد و مرز در ظلم و ستم درگذشته بودند (فارطه) با نیزهها در جلو و عقب و گرد ما بودند، هر گاه یکی از ما چشمش میگریست، سر او را به نیزه میکوبیدند تا آنگاه که وارد «دمشق» شدیم و چون داخل آن بلده شدیم فریادگری صدا زد که: «ای اهل شام اینها اسیران اهل بیت ملعون هستند.» [140].
خدا میداند دراین راه طولانی و با این همه آزار و اذیت، چه به دل خاندان اهل
[صفحه 92]
بیت و زنهار و بچهها رسیده، و بویژه حضرت سجاد علیهالسلام که هنوز آثار مرض در وجود شرفشان بوده است، چه کشیدهاند.
مورخین منازل طی شده بین «کوفه» و «شام» را در تواریخ آورده و به وقایع متعددی در این منازل اتفاق افتاده اشاره کردهاند ولی از وقایع مربوط به امام سجاد علیهالسلام در مسیر «کوفه» تا «شام» تنها با اشارات مختصری گذشتهاند.
وقایع مربوط به سفر اسارت حضرت سجاد در مسیر کوفه تا شام
اطلاع مستند و دقیقی از کم و کیف وقایعی که در طول مسیر طولانی کوفه تا شام برای حضرت سجاد علیهالسلام اتفاق افتاده است به صورت مبسوط در دست نیست. این وقایع علی الاصول متعدد میباشد و در تواریخ به تعدادی از آنها پرداخته شده است. گرچه ممکن است مستندات بعضی از این وقایع چندان قوی نباشد ولی به بعضی از آنها که مربوط به حضرت سجاد علیهالسلام است، اشاره میشود.
در یکی از منازل که آب قافله تمام شده و راه هم گم شده بود اهل بیت عصمت و طهارت و من جمله حضرت سجاد علیهالسلام دچار کم آبی شدید و تشنگی جانکاه میشوند. نوشتهاند: «حضرت زینب در حالی که امام سجاد علیهالسلام را پرستاری میکردند با هم به کنار سایه شتری آمدند و نزدیک بود امام سجاد علیهالسلام از شدت تشنگی جان بدهند، حضرت زینب - سلام الله علیها -ایشان را باد میزدند و میفرمودند: ای برادزاده بر من دشوار است که تو را در این حال ببینم.» [141].
همچنین در منزلی به نام «عسقلان» شخصی به نام «زریر خزاعی» که جوان بازرگان و غریبی است، در حالی که شهر را مزین میبیند و مردم را در حال شادی، شرح حال را میپرسد و پس از اطلاع به سراغ هودجها میرود با مشاهده حضرت سجاد - علیهالسلام - شروع به گریستن میکند. سپس حضرت سجاد - علیهالسلام - پس از سؤالهایی که از او میکنند از او میخواهند تا به حامل سر مقدس حضرت ابیعبدالله - علیهالسلام - بگوید جلوتر برود تا مردم به آن بنگرند و بانوان در معرض تماشا قرار نگیرد. «زریر» چنین میکند و با دادن 50 دینار به حالم سرها خواسته حضرت را برآورده میسازد و در برگشت از حضرت میپرسد اگر حاجت دیگری
[صفحه 93]
دارید بفرمائید تا انجام دهم. و حضرت میفرماید: اگر جامهای داری برای زنها بیاور!!» و او بلافاصله جامههای فراوانی حاضر میکند و زنها از آن استفاده میکنند.
و بعد که مأموران حفاظت قافله مطلع میشوند او را بشدت مضروب و مجروح میکنند تا بیهوش میشود. [142].
هدیه جامهای از «خز» به حضرت سجاد علیهالسلام از طرف شخصی به نام «یحیی» که یهودی بوده و با مشاهده تلاوت آیات قرآن توسط سر مبارک سیدالشهداء -علیهالسلام - متعجب و متنبه شده است، در منزلی به نام «حران» نیز گزارش شده است. [143].
از اینها گذشته چند شعر نیز از حضرت زین العابدین علیهالسلام در منزل «سیبور»، «بعلبک» و «حلب» روایت شده است که به این شرح است:
آل الرسول علی الاقتاب عاریة
و آل مروان یسری تحتهم نجب [144].
یعنی: آل رسول به شتران بیجهاز سوار شوند و آل مروان بر مرکبهای نجیب سوار میباشند.
در «بعلبک» نقل شده است که چون حضرت سجاد علیهالسلام بیحرمتی والی و مردمان آن شهر را مشاهده کرد گریست و فرمود:
و هو الزمان فلا تفنی عجائبه
من الکرام و ما تهدی مصائبه
فلیت شعری الی کم ذاتجاذبنا
فنونه و ترانا لم نجاذبه
یسری بنا فوق اقتاب بلا وطأ
و سابق العیش یحمی عنه غاربه
کأننا من اساری الروم بینهم
کان ما قاله المختار کاذبه
کفرتم برسول الله ویحکم
فکنتم مثل من ضلت مذاهبه [145].
- این همان زمان است که شگفتیهایش از نظر بزرگان پایان پذیر نیست و مصائب آن نامشخص است.
- ای کاش میدانستم که مشغلههای زمان تا به کجا ما را به دنبال خود میکشاند و میبینی که ما او را به خود نمیکشانیم.
[صفحه 94]
- ما را بر شتران عریان و بیجهاز در هر شهر و دیاری میگردانند و کسانی از دنبال، دارندگان مهار شتران را حمایت میکنند.
- گویا ما در میان آنان چون اسیران رومیان و گویا آنچه را پیامبر فرموده نادرست بود!
- وای بر شما!! نسبت به رسول خدا کفر پیشه کردید و شمایان به گم کردهی راهی میمانید که راهها را نمیشناسد.
و در شهر «حلب» نیز روایت شده که حضرت سجاد علیهالسلام گریستند و گفتند:
لیت شعری هل عاقل فی الدیاجی
بات من فجعة الزمان یناجی
انا نجل الامام ما بال حقی
صائع بین عصبة الاعاج [146].
- ای کاش میدانستم که شخص خردمندی هست که در ظلمتها، بیتوته کند و از سختیهای زمان زمزمه نماید.
-من فرزند امام هستم، چه شده است که حق من بین این گروه کفار ضایع شده است.
در پرتو این اسناد، نکته بسیار جالب و قابل توجه، اهتمام بلیغ حضرت سجاد علیهالسلام به حفاظت از حجاب و حرمت نوامیس اهل بیت رسول الله علیهمالسلام است که چگونه اولین درخواست خود را، اندیشیدن تدبیری برای دور شدن عامل نگریستن چشمهای نامحرم به زنان و اطفال همراه خود قرار میدهند و برای آنها روپوش و چادر طلب میکنند. آری اهتمام به «حجاب» و «عفت» از درسهای قطعی مکتب عاشوراست.
امام سجاد در شام و نقش بینظیر حضرت در تغییر شرایط اجتماعی و سیاسی به نفع جریان حق
اشاره
پس از طی شدن مسیر طولانی «کوفه» تا «شام» با همه مصائب و رنجهایی که برای اهل بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام ویژه حضرت امام سجاد علیهالسلام در برداشت، بالاخره این کاروان به «شام» میرسد و بر اساس
[صفحه 95]
بعضی از اسناد تاریخی مدت مدیدی در پشت دروازهی شهر معطل میماند تا شامیان شهر را آماده کنند. در این خلال شهر آراسته شده و هزاران نفر به کوچهها و خیابانها میریزند و مشغول پایکوبی و خوشحالی میشوند و اهل بیت را در نهایت استخفاف وارد شهر میکنند. برای بررسی این بخش از زندگانی حضرت سجاد علیهالسلام که از ورود به «شام» آغاز شده و تا خروج ایشان با عز و احترام از آن، خاتمه مییابد و در واقع نمود عینی نقش برجسته حضرت در تغییر شرایط سیاسی حاکم به نفع جریان حق است، باید موضوعات زیرا را بررسی نمائیم:
1- چگونگی ورود حضرت سجاد علیهالسلام به همراه کاروان اسرا به «شام».
2- امام سجاد علیهالسلام و سایر اسرا در مجلس «یزید».
3- محل اقامت حضرت سجاد علیهالسلام در «شام»
4- خطبه تاریخی امام چهارم علیهالسلام در «مسجد اموی شام» و بازتابهای آن. 5- سایر قضایای مربوط به اقامت حضرت سجاد علیهالسلام در «شام».
6- مصائب عمومی اسرا و بویژه حضرت سجاد علیهالسلام در «شام» از زبان خودشان.
7- تصمیم «یزید» به بازگرداندن حضرت سجاد علیهالسلام و سایر اسرا و گفتگوی او با حضرت.
چگونگی ورود حضرت سجاد با کاروان اسرا به شام
اشاره
بیش از چهل سال است که منطقه «شام» با مدیریت خاندان «ابوسفیان» اداره میشود. از زمانی که این منطقه فتح شده تا حال مداوم در تحت سلطه خاندان اموی بوده و بر اساس منویات پلید آن خاندان تربیت شده است. یکی از شاخصههای اعتقادی «معاویه» و سایر امویان، ضدیت با دودمان پیامبر بویژه حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام بوده و آنچنان جو سنگین تبلیغاتی علیه امام علی علیهالسلام در این منطقه حاکم بوده است که مردم نه تنها او و شیعیانش را دشمن میدانستند بلکه اساسا به ایمان آنها باور نداشتند. بر اساس همین تربیتها و تبلیغات، در جنگ «صفین» حدود صد هزار نفر از این منطقه، در مقابل مولی صف
[صفحه 96]
کشیدند و اکنون در زمان حاکمیت یزید، این شهر آماده ورود کاروان از اسرای خاندان عصمت و طهارت علیهمالسلام شده است که در آن فرزندان امام علی علیهالسلام حضور دارند.
برای ترسیم گوشهای از کیفیت این آمادگی، به این فراز تاریخی به نقل منتهی الآمال از کتاب کامل بهائی که توسط شیخ جلیل مرحوم «حسن بن علی طبری» در حدود ششصد و شصت سال قبل تألیف شده است، توجه نمائید:
«بر در شهر سه روز ایشان را بازگرفتند تا شهر بیارایند و هر حلی و زیور و زینتی که در آن بود به آئینها ببستند به صنفی که کسی چنان ندیده بود، قریب پانصد هزار نفر مرد و زن با دفها و امیران ایشان با طبلها و کوسها و بوقها و دهلها بیرون آمدند و چند هزار مردان و جوانان و زنان، رقص کنان با دف و چنگ و رباب زنان، استقبال کردند. جملهی اهل ولایت، دست و پا خضاب کرده و سرمه در چشم کشیده ...» [147].
به هر تقدیر کاروان اسرا که حضرت سجاد علیهالسلام در میان آنها بودند، با این وضعیت وارد شهر میشوند و مدت مدیدی طول میکشد تا مسیر تعیین شده را طی کنند و به قصر «یزید» برسند.
در این ارتباط سند دیگری در تاریخ ثبت شده است که از زبان یک صحابی پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - به نام «سهل بن سعد ساعدی» [148] وقایع مربوط به کیفیت ورود کاروان اسرا به «دمشق» بیان شده است.
سهل میگوید: «به سوی «بیت المقدس» حرکت کردم در وسط راه به «دمشق» رسیدم، شهری را دیدم با رودخانههای پرآب و درختان انبوه که بر در و دیوار آن پردههای زیبا آویخته شده بود و مردم شادی میکردند. و زنانی را دیدم که دف و طبل میزدند!! با خود گفتم برای شامیان عیدی نیست که ما ندانیم. پس گروهی را دیدم که با یکدیگر سخن میگفتند.
به آنان گفتم: برای مردم «شام» عیدی هست که ما از آن بیخبریم؟
[صفحه 97]
گفتند: ای پیر مرد! گویا تو مردی اعرابی و بیابان گردی!
گفتم: من سهل بن سعدم که محمد - صلی الله علیه و آله وسلم - را دیدهام.
گفتند: ای سهل! تعجب نمیکنی که چرا آسمان خون نمیبارد؟ و زمین ساکنان خود را فرونمیبرد؟!
گفتم: مگر چه روی داده است؟
گفتند: این سر «حسین» فرزند «محمد» است که از «عراق» به ارمغان آوردهاند.
گفتم: وا عجبا!! سر حسین علیهالسلام را آوردهاند و مردم شادی میکنند؟ از کدام دروازه آنان را وارد میکنند؟ آنان اشاره به دروازهای نمودند که آن را «باب ساعات» میگفتند. در آن هنگام که با آن افراد سرگرم گفتگو بودم، دیدم که پرچمها یکی پس از دیگری نمایان شد. در این هنگام اسب سواری ظاهر شد که دستش پرچم بود و بر بالای آن سر کسی بود که شبیهترین سرها به سر رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - بود. سپس «سهل» ادامه میدهد که: «دیدم زنانی را که بر شتران برهنه سوارند، به اولین آنها گفتم: ای خانم شما کیستید؟ گفت: من «سکینه» دختر «حسین» علیهالسلام هستم. به او گفتم: «آیا حاجتی داری؟» من «سهل ابن سعد» از زمرهی کسانی هستم که جد تو را دیده و احادیث او را شنیدهام. آن خانم گفت: ای سعد! به صاحب این سر بگو که آن را از جلوی ما مقدم بدارد تا مردم به نظارهی آن مشغول شوند و به حرم رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - نگاه نکنند. «سهل» میگوید: من به صاحب سر نزدیک شدم و به او گفتم: آیا حاضری حاجت مرا برآورده سازی و از من چهارصد دینار بگیری؟ او گفت: «حاجت تو چیست؟» گفتم: «سر را جلوی حرم مقدم بدار.» او چنین کرد و من به آنچه را به او وعده داده بودم به او پرداختم. سپس «سهل» بقیه مشاهدات خود را بیان میکند تا ورود کاروان به قصر «یزید» و برخورد او با صاحب سر که به بریده شدن سر او ختم گردید. [149].
البته در منتهی الآمال خواهش امام زین العابدین علیهالسلام و زنان همراه به ویژه جناب «امکلثوم» برای دور شدن حامل سر مبارک سیدالشهداء علیهالسلام از شخصی به نام «عمر بن منذر همدانی» هم ذکر شده است. [150].
[صفحه 98]
پس از اینکه کاروان اسیران وارد شام شدند، آنها را روانه مسجد جامع شهر کردند تا اجازه ورود به مجلس «یزید» صادر شود.
در این خلال اتفاقات متعددی افتاده است که آنچه مربوط به حضرت زین العابدین علیهالسلام است، برخورد یک پیرمرد شامی با ایشان است و توهین و یاوهگویی او و سپس کلماتی که حضرت به او میگویند که منجر به هدایت و توبه او میگردد.
برخورد یک پیرمرد شامی با حضرت سجاد در کتاب درب مسجد شام و جواب حضرت
جناب «سید ابن طاوس» در کتاب مقتل خود به نام اللهوف علی قتلی الطفوف آورده است: «هنگامی که کاروان اسیران را به درب مسجد شام آوردند، یک پیرمرد شامی به نزدیک زنان و اهل بیت حضرت سیدالشهداء علیهالسلام آمد و گفت:
خدا را سپاس میگویم که شما را کشت و نابود کرد!! و یزید را به شما مسلط ساخت! و شهرها را از مردان شما رهایی بخشید!! (در همین قسمت در امالی «شیخ صدوق» آمده است که پیرمردی از شیوخ اهل شام جلو آمد و گفت: حمد خدای را که شما را کشت و هلاک کرد و شاخ فتنه را قطع نمود و بعد هر چه میتوانست ناسزا گفت) [151] پس چون کلامش تمام شد علی بن الحسین علیهالسلام به او فرمود:
ای پیرمرد! آیا قرآن خواندهای؟
گفت: آری.
فرمود: آیا این آیه را خواندهای «قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی» [152].
پیرمرد گفت: آری تلاوت کردهام.
امام سجاد علیهالسلام فرمود: ما «قربی» هستیم، ای پیرمرد! آیا این آیه را قرائت کردهای؟ «و اعلموا انما غنمتم من شیء فان الله خمسه و للرسول و لذی القربی» [153].
گفت: آری.
[صفحه 99]
علی بن الحسین علیهالسلام فرمود: «قربی» ما هستیم، ای پیرمرد! آیا این آیه را قرائت کردهای؟ «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا.» [154].
آن پیرمرد گفت: آری.
علی بن الحسین علیهالسلام فرمود: ای پیرمرد! ما اهل بیتی هستیم که به آیه طهارت اختصاص داده شدیم!
راوی میگوید: آن پیرمرد ساکت ماند و از آن سخنی که گفته بود پشیمان شد. آنگاه روی به علی بن الحسین علیهالسلام کرد و گفت: تو را به خدا سوگند شما همان خاندان هستید؟!
علی بن الحسین علیهالسلام فرمود: به خدا سوگند بدون شک ما اهل بیت عصمت طهارت هستیم و به حق جدمان رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - ما همان خاندانیم. در این هنگام آن پیرمرد گریست و عمامهاش را از سر گرفته و به زمین زد و سر به سوی آسمان برداشت و گفت: خدایا! من از دشمنان آل محمد خواه از انسیان باشند و یا از جنیان، به درگاه تو بیزاری میجویم. سپس به حضرت عرض کرد: آیا برای من توبهای هست؟
علی بن الحسین علیهالسلام فرمود: آری اگر توبه کنی خدا بر تو میبخشاید و تو با ما خواهی بود.
آن پیرمرد گفت: من از آنچه گفتم توبهای میکنم.
بعد که خبر این برخورد پیرمرد به «یزید» رسید دستور داد تا او را بکشند و کشته شد. [155].
از این روایت اولا شیوه برخورد حضرت سجاد علیهالسلام با یکی از دشمنان ناآگاه خاندان اهل بیت روشن میشود که با چه اسلوب بدیعی از راه قرآن او را هدایت کردند.
و ثانیا نفوذ کلمه ایشان قابل توجه میباشد که چگونه با کلام خود، دشمن را منقلب میسازند.
[صفحه 100]
امام چهارم حضرت سجاد به همراه سایر اسیران در کاخ یزید
اشاره
«یزید» در قصر خود در محلی که بر «جیرون» [156] مشرف بود، روی تخت نشسته بود و آنچنانکه در خبر «سهل» آمده است بر سر او تاجی بود که مزین به در و یاقوت بود و اطراف او را گروه زیادی از پیرمردان قریش احاطه کرده بودند.
در این وضعیت حاملان سر مقدس حضرت ابیعبدالله علیهالسلام وارد بر او شده و با ارائه سر، گزارشی از عملکرد خود دادند و «یزید» با آنان برخوردی عجیب نمود [157] و بعد کاروان اسیران کربلا بر او وارد شدند، اما چگونه؟ آنچنانکه در کتب تاریخی آمده بازماندگان نهضت حسینی را در حالی که دست مردها را که دوازده نفر بودند، به گردنشان بسته بودند و همهی اسیران نیز به وسیلهی زنجیر به یکدیگر بسته شده بودند، بر «یزید» وارد کردند و همه را در مقابل او نگاه داشتند. [158].
در این هنگام بنابر نقل جناب شیخ مفید در ارشاد «مخفر بن ثعلبه» که مسؤلیت کاروان اسرا را از طرف «ابنزیاد» به عهده داشت، صدایش را بلند کرد و گفت: «این «مخفر بن ثعلبه» است که به خدمت امیرالمؤمنین آمده و گروهی از انسانهای فاجر و پست را برای او آورده است.» که حضرت علی بن الحسین علیهالسلام جواب دادند: «آنچه را که مادر مخفر زاده است بدتر و پستتر است.» [159].
(البته این جواب را «ابننما» از زبان «یزید» بازگو کرده است.) [160].
به هر حال هنگامی که اسیران با آن وضعیت دردناک در مقابل «یزید» ایستادند امام چهارم علیهالسلام در حالی که با یازده نفر دیگر به هم زنجیر شده بودند، به «یزید» فرمودند: «تو را به خدا سوگند میدهم اگر رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - ما را در این حالت ببیند، گمان داری با تو چه خواهد کرد؟» بعد هم دختر امام حسین
[صفحه 101]
فریاد زد: «ای یزید! آیا دختران رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - باید این گونه به اسارت گرفته شوند؟»
اهل مجلس با شنیدن این جمله از دختر امام حسین علیهالسلام به گریه افتادند به گونهای که صدای گریه ایشان شنیده میشد.
«یزید» چون وضعیت را به این صورت دید به ناچار دستور داد دستهای امام چهارم را باز کنند. و ریسمانها را بریده و غلها را بردارند. [161].
باید توجه داشت این قطعه از تاریخ بنا بر روایتی که جناب «علی بن ابراهیم قمی» - رحمة الله علیه - از امام صادق علیهالسلام نقل میکند، بدین صورت بوده است:
«چون سر مبارک حضرت سیدالشهداء علیهالسلام را با حضرت علی بن الحسین علیهالسلام و دختران امیرالمؤمنین علیهالسلام بر «یزید» وارد کردند، علی بن الحسین علیهالسلام را غل در گردن بود، «یزید» به او گفت: «ای علی بن الحسین حمد خدایی را که پدر تو را کشت». حضرت فرمود: «لعنت خدا بر کسی باد که پدر مرا کشت.»
«یزید» چون این جملهی کوبنده را شنید غضب کرده فرمان قتل آن حضرت را صادر کرد.
حضرت فرمود: «هر گاه بکشی مرا، پس دختران رسول خدا را چه کسی به منزلگاهشان برگرداند، در حالی که جز من محرمی ندارند.»
«یزید» گفت: «تو آنها را بر میگردانی.»
پس یزید سوهانی طلبید و شروع کرد به سوهان کردن «غل جامعه» که به گردن آن حضرت بود. پس از آن گفت: ای علی بن الحسین آیا میدانی چرا این کار را کردم؟
حضرت فرمود: «بلی، میخواستی که جز خودت دیگری را بر من منت و نیکی نباشد.»
«یزید» گفت: «به خدا قسم این بود آنچه اراده کرده بودم.»
بعد «یزید» این «آیه» را خواند که: «ما اصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم». [162].
[صفحه 102]
یعنی: «آنچه از مصیبت و گرفتاری که به شما میرسد به سبب کارهای خودتان میباشد.»
حضرت فرمود: «هرگز، چنین نیست که تو گمان کردهای، این آیه دربارهی ما نازل نشده است. بلکه آیه دیگری که دربارهی ما نازل شده این است: «ما اصاب من مصیبة فی الارض و لا فی انفسکم الا فی کتاب من قبل ان نبرأها» [163].
یعنی: «هیچ مصیبتی نه در زمین و نه در مورد خودتان به شما نمیرسد مگر اینکه قبل از اینکه آن را ایجاد کنیم در کتابی نوشته شده ثبت گردیده است.»
بعد حضرت فرمود: مائیم کسانی که چنین هستند. و بر آنچه بر ما فوت شده تأسف نمیخوریم و به آنچه به ما داده شده فرهمند و خوشحال نمیشویم.» [164].
البته «شیخ مفید» در ارشاد فرموده: «یزید» به امام سجاد علیهالسلام گفت: ای پسر حسین پدرت رابطهی خویشاوندی را نادیده گرفت و مقام و منزلت مرا در نیافت!! و با سلطنت من در آویخت و خدا آن گونه که دیدی با او رفتار کرد.
دراینجا علی بن الحسین علیهالسلام این آیه قرآن را تلاوت کردند که: «ما اصاب من مصیبة ...» و یزید به فرزند خود «خالد» گفت: پاسخ او را بده. خالد نتوانست، «یزید» به او گفت: بگو، «ما اصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم و یعفو عن کثیر» [165].
جناب «ابن شهر آشوب» در مناقب میفرماید: پس از آن علی بن الحسین علیهالسلام فرمود؛ ای پسر «معاویه» و «هند» و «صخر»! نبوت و پیشوایی همیشه در اختیار پدران و نیاکان من بوده پیش از آن که تو زاده شوی، براستی که در جنگ «بدر» و «احد» و «احزاب» پرچم رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم -، در دست جدم علی بن ابیطالب علیهالسلام و پرچم کافران در دست پدر و جد تو بود.
بعد حضرت این شعر را خواند که:
ماذا تقولون اذ قال النبی
ماذا فعلتم و انتم آخر الاممم
بعترتی و باهلی بعد مفتقدی
منهم اساری و منهم صرخوا بدم
[صفحه 103]
یعنی: «چه پاسخ میدهید به هنگامی که پیامبر، شما را گوید: در حالی که شما آخرین امت هستید.
به عترت و خاندانم بعد از فقدان من چگونه برخورد کردید؟ آنها برخی هم اینک اسیر و بعضی هم آغشته به خون شدند.»
و امام چهارم علیهالسلام در ادامه فرمودند: ای «یزید» وای بر تو! اگر میدانستی چه عمل زشتی را مرتکب شدی و با پدرم و عموهایم چه کردی، مسلما به کوهها میگریختی!! و بر روی خاکستر مینشستی! و فریاد به واویلا بلند میکردی! که سر پدرم حسین فرزند فاطمه و علی را بر سر دروازه شهر آویختهای! و ما امانت رسول خدا در میان شما هستیم، تو را به خواری و پشیمانی فردا بشارت میدهم! و پشیمانی فردا زمانی است که مردم در روز قیامت گرد آیند.» [166].
باید توجه داشت در کاخ «یزید» در مدت حضور اسیران مظلوم کربلا در آنجا، اتفاقات بیشماری رخ داده که به شکل مبسوط در تاریخ درج شده است: «مسألهی آوردن سر مبارک سیدالشهداء علیهالسلام و گذاشتن در مقابل یزید و خواندن اشعاری توسط یزید که بوی کفر میداد» و «اهانتهای مکرر به آن سر مبارک»، «خطبه بلیغ و انقلابی حضرت زینب - سلام الله علیها -که چهره کریه «یزید» را برای عالمیان برملا کرد و در واقع دادخواستی بود علیه او»، «داستان تنبه سفیر روم و صحبتهای او که منجر به شهادتش گردید»، و مسائل دیگر. [167].
اما در نهایت آنچه مربوط به حضرت سیدالساجدین، زین العابدین علیهالسلام است اینکه بر اساس نقل مرحوم «علامه مجلسی» در کتاب الاحمر آمده است: «یزید» به حضرت «زینب» گفت: سخن بگو!! حضرت فرمود: سخنگوی ما امام سجاد علیهالسلام است. بعد حضرت سجاد علیهالسلام این اشعار را خواند.
لا تطمعوا ان تهینونا فنکرمک
و ان نکف الاذی عنکم و تؤذونا
و الله تعلم انا لا نحبکم
و لا نلومکم ان لا تحبونا
- این توقع را نداشته باشید که شما به ما اهانت کنید و ما شما را گرامی بداریم! و
[صفحه 104]
ما را آزار نمودن شما خودداری کنیم ولی شما در آزار ما بکوشید.
- سوگند به خدا، تو میدانی که ما شما را دوست نمیداریم و شما را بدین خاطر که ما را دوست نمیدارید، ملامت نمیکنیم.
«یزید» گفت: «راست گفتی این غلام. ولی پدر و جد تو خواستند امیر باشند و خدای را سپاس که آنان را کشت و خونشان را ریخت.»
حضرت سجاد علیهالسلام فرمود: «پیوسته نبوت و امارت برای پدران و اجداد من بوده است قبل از اینکه تو هنوز زاده شوی.» [168].
لازم به ذکر است بر اساس اسناد متعددی که در کتب تاریخی آمده چندین بار «یزید» تصمیم به قتل حضرت سجاد علیهالسلام میگیرد که هر دفعه خداوند خطر را از سر حضرت دفع میکند. از جملهی این تصمیمات اسکان حضرت در زندانی مخروبه است که هر لحظه انتظار فرود آمدن سقف آن میرفته است. که تحت عنوان محل اقامت حضرت سجاد علیهالسلام در «شام» داستان آن بیان خواهد گردید.
اهانت یزید به سر مبارک حضرت سیدالشهداء
مسألهی اهانتهای مکرر «یزید بن معاویه» - که لعنت ابدی خداوند بر او باد -به سر مبارک و نورانی حضرت سیدالشهداء علیهالسلام از مسلمات تاریخی است و تمام گزارشگران آن را نقل کردهاند.
این اهانتها انواع مختلفی داشته که در اینجا یکی از آنها را بیان میکنیم.
در کتاب عیون اخبارالرضا آمده است که: «فضل» میگوید از حضرت رضا علیهالسلام شنیدم که میفرمود: «چون سر حضرت حسین علیهالسلام را به «شام» حمل کردند، یزید - لعنة الله علیه - امر کرد آن را بگذارند و سفرهای بگسترانند و او و اصحابش سر آن سفره شروع به خوردن کردند و آب جو (فقاع) مینوشیدند. وقتی فارغ شدند «یزید» امر کرد که سر را در طشتی زیر تخت بگذارند و تخته شطرنج را باز کنند و او نشست - که لعنت خدا بر او باد - تا شطرنج بازی کند و مرتب حسین و پدرش و جدش - صلوات الله علیه - را یاد میکرد و آنها را استهزاء مینمود. هر موقع از رفیقش در بازی میبرد آب جو میخورد. پس سه بار آن را نوشید و زیادیاش را به روی آن
[صفحه 105]
طشت میریخت. شیعیان ما باید از خوردن «آب جو» و بازی با «شطرنج» اجتناب کنند و هر کس به «آب جو» یا «شطرنج» نگاه کرد، پس به یاد حسین علیهالسلام بیفتد و «یزید» و «آل زیاد» را لعنت کند تا خداوند عزوجل به این واسطه گناهان او را ولو به تعداد ستارگان باشد محو نماید.» [169].
تصمیم یزید بر قتل حضرت سجاد
در کتاب دعوات راوندی آمده است: چونکه علی بن الحسین علیهالسلام به سوی «یزید» برده شد او تصمیم به قتل حضرت گرفت. پس دستور داد حضرت در مقابل او بایستد و با ایشان صحبت کند تا از او کلمهای بشنود که موجب قتل او گردد. و حضرت علی بن الحسین علیهالسلام بر حسب آنچه که او صحبت میکرد، جوابش را میدادند. و این در حالی بود که در دستشان تسبیح کوچکی بود که با انگشتانشان آن را دور میچرخاندند و صحبت هم میکردند. یزید گفت: «من با تو صحبت میکنم و تو جوابم را میدهی در حالی که با انگشتانت تسبیح را دور میچرخانی؟ چگونه این ممکن است؟»
حضرت فرمود: «پدرم به من گفت از جدم که هر کس هنگامی که نماز صبح خواند قبل از اینکه رویش را برگرداند، صحبت نکند مگر اینکه تسبیح را در دست بگیرد و بگوید: «اللهم انی اصبحت اسبحک و امجدک و احمدک و اهللک بعدد ما ادیر به سبحتی» و تسبیح را بگیرد و آن را بچرخاند بعد بدون اینکه تسبیح بگوید، به آنچه دوست دارد حرف بزند، برای او ثواب تسبیح و ذکر محسوب میشود و این حرزی است برای او تا اینکه به بستر برود. پس هر گاه به بسترش رفت، همین دعا را بخواند و تسبیح را زیر بالشت خود بگذارد تا موقع برخاستن از خواب نیز برای او ثواب ذکر خدا محسوب میگردد. من هم این کار را به عنوان اقتدای به جدم انجام دادم.»
در این موقع «یزید» گفت: «با هیچکدام از شماها سخنی نگفتم مگر اینکه مرا جواب میدهید به آنچه که به آن پناه میبرم. پس او را عفو کرد و صله عطا نمود و دستور داد تا حضرت را آزاد کنند» [170].
[صفحه 106]
البته در خبر دیگری که در کتاب لهوف تألیف سید ابن طاوس - رحمة الله علیه - نقل شده، آمده است که بعد از خطبهی غراء حضرت زینب - سلام الله علیه - که کوس رسوایی «یزید» به وسیله آن به صدا در آمد، او از شامیان نظر خواست که با اینها چه کنم؟ آنها با کمال بیادبی جملهای گفتند که قلم از ترجمه و بازگویی آن شرم دارد ولی محتوای آن این است که: «آنها را از دم شمشیر بگذران!!» در این حال «نعمان بن بشیر» که یکی از انصار است گفت: ببین اگر رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - بود با آنان چه میکرد. تو نیز همان جور رفتار کن. [171].
در اینجا نقل قولی هم از حضرت امام باقر علیهالسلام که در آن مجلس حضور داشتند، بیان شده است که حضرت نیز با کلامی معجزه آسا رأی «یزید» را از قتل اولاد رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم – بر گردانیدند. در پایان خبر آمده است که یزید سر بر زیر انداخت و سپس دستور داد تا آنان را از مجلس بیرون برند. [172].
در روایتی که از محدث جلیل «سید نعمة الله جزائری» در انوار النعمانیه نقل شده. آمده است که حضرت علی بن الحسین علیهالسلام به «منهال» فرمودند: «هیچگاه یزید ما را نمیطلبید مگر آنکه گمان میکردیم ارادهی قتل ما دارد و به جهت کشتن ما را میطلبد.» [173].
و به هر تقدیر با توجه به شواهد متعددی که در اسناد تاریخی وجود دارد، یزید تصمیم قطعی به قتل حضرت علی بن الحسین علیهالسلام و جمیع همراهان ایشان داشته ولی خدای تعالی از جان حضرت و بقیه حفاظت نموده و این نقشه عملی نشده است.
محل اقامت حضرت سجاد در شام
پس از پایان مراسم ننگین کاخ یزید که به افتضاح و رسوایی او و ظهور کرامات و معجزات خاندان نبوت ختم شد، یزید دستور داد خاندان عصمت و طهارت و بازماندگان کربلا را از آن مجلس بیرون ببرند و در منزلی ساکن کنند. اما وضعیت آن منزل چگونه بوده است؟ باید به سراغ سندهای تاریخی برویم تا از کیفیت مأوی و
[صفحه 107]
مسکن خاندان وحی و نبوت و عزیزان آل الله مطلع گردیم.
1- در کتاب بصائر الدرجات که از قدیمیترین و معتبرترین کتب تاریخی است آمده است: «محمد حلبی از امام صادق علیهالسلام نقل میکند که حضرت فرمودند: چون حضرت علی بن الحسین علیهالسلام و سایر همراهانش را به حضور «یزید بن معاویه» که به آن دو لعنتهای خدا نثار باد - آوردند، آنها را در منزلی قرار دادند، بعضی از آنان گفتند: ما را در این منزل قرار دادند تا بر سر ما خراب شود و همگی کشته شویم. در این حال نگهبانان آن منزل که رومی بودند با زبان رومی گفتند: نگاه کنید به اینان!! میترسند که سقف بر آنان فرو ریزید. هر آینه فردا از اینجا خارج شده و همگی کشته خواهند شد.
حضرت علی بن الحسین علیهالسلام فرمود: در بین آنان هیچ کس جز من رومی را خوب نمیدانست.» [174].
از این حدیث بخوبی به دست میآید که آن منزل به گونهای بوده است که هر لحظه انتظار این میرفته که بر سر آن عزیزان خراب شود و همگی به قتل برسند. از این گذشته نگهبانان میدانستهاند که اگر این هم واقع نشود، فرد آنها کشته خواهند شد.
2- جناب «صدوق» در کتاب امالی خود از قول فاطمه دختر علی علیهالسلام نقل میکند که فرمود: «یزید لعنة الله امر کرد زنان و نسوان امام حسین علیهالسلام را با حضرت علی بن الحسین علیهالسلام در زندانی حبس کنند که آن زندان نه آنها را از گرما حفظ میکرد و نه از سرما. تا اینکه پوستهای آنان ورق ورق شد و پوست انداخت.» (در دنباله روایت آمده است که در آن ایام در «بیت المقدس» هیچ سنگی را برنداشتند مگر اینکه زیر آن خون تازه بود و مردم به خورشید که نگاه میکردند آن را بر روی دیوارها به صورت سرخی میدیدند کان خورشید به ملحفههای زرد رنگ میماند تا اینکه علی بن الحسین علیهالسلام به همراه نسوان از آن زندان خارج شدند و سر حضرت امام حسین علیهالسلام به کربلا برگردانیده شد.) [175].
3- بر اساس نقل جناب «سید نعمة الله جزایری، در خبری که ملاقات امام سجاد
[صفحه 108]
علیهالسلام را با «منهال» میکند، در ادامه آن آورده است: «منهال» گفت: عرضه داشتم آقای من اکنون کجا میروید فرمود: آنجایی که ما در آن هستیم، سقف ندارد و آفتاب ما را گداخته است و هوا را در آنجا نمیبینیم، فعلا به جهت ضعف بدن بیرون آمدهام و از آنجا فرار میکنم تا لحظهای استراحت کنم و زود برگردم چرا که بر زنها میترسم، پس در این حال که با آن حضرت تکلم میکردم و او با من حرف میزد دیدم ندای زنی بلند شد و آن جناب را صدا زد که کجا میروی ای نور دیده، و آن زن جناب «زینب» دختر علی مرتضی - سلام الله علیه - بود. پس حضرت برگشت و من از او منصرف شدم و من پیوسته او را یاد میکنم و گریه میکنم.» [176].
4- در کتاب مناقب نیز آمده است که «ابیمخنف» و دیگران نقل کردهاند که «یزید» دستور داد سر مبارک حسین علیهالسلام را بر سر در منزلش نصب کنند و به اهل بیت حسینی دستور داد تا وارد منزل او شوند، چون زنان بر منزل او وارد شدند هیچ کس از آل معاویه و آل ابیسفیان نماند مگر آنکه آنها را با گریه و زاری و شیون و صیحه استقبال نمود و آن خانمها آنچه از لباس و زیور داشتند، خدمت آن عزیزان آوردند و سه روز برای حضرت حسین علیهالسلام عزاداری برپا داشتند.
(در دنباله این حدیث نیز داستانی از «هند» همسر «یزید» آمده است که جالب به نظر میرسد.) [177].
باید توجه داشت شاید داخل نمودن اسرا به حرمسرا و منزل خصوصی «یزید» به منظور به رخ کشیدن و تحقیر بیش از پیش آنان بوده است و این رسمی از رسوم جاهلیت بوده که وقتی اسیری میگرفتند او را برای دیدن منزل خود به آن منزل میبردهاند تا قدرت نمایی کنند [178] ولی با تدبیر الهی این مسأله به ضرر قطعی «یزید» منجر گردید و تأثیر عجیبی بر وضع داخلی منزل او به نفع جریان حق بر جای گذاشت.
5- به هر تقدیر چنانچه «شیخ مفید» بنابر نقل منتهی الآمال نیز آورده: بعد از اینکه جو کاخ یزید علیه او عوض شد او لحن خود را عوض کرده و دستور داد اهل بیت حسینی را به خانهای که برای آنها آماده کرده بودند ببرند و علی بن الحسین
[صفحه 109]
علیهالسلام هم با آنان بودند و آن خانه در کنار قصر «یزید» واقع شده بود. [179].
6- اما در بعضی از اسناد هم آمده است که: «یزید» آنان را در منزل خصوصی خود جای داد و هیچ وقت ناهار و شام نمیخورد مگر اینکه حضرت علی بن الحسین علیهالسلام حاضر باشند. [180] و شاید این مربوط به اواخر حضور اهل بیت در شام باشد که با افشاگریها و خطبههای تاریخی آنان کاملا جو شهر علیه یزید تغییر کرده و او در صدد انجام کارهای تبلیغی برای مبارزه با این جو بر آمده است که یکی از آنها احترام به اسیران کربلا بوده است.
7- و بالاخره در خبر دیگری که کامل بهائی آن را نقل میکند چنین آمده است که امکلثوم [181] کسی را نزد «یزید» فرستاد تا اجازه دهد برای حسین علیهالسلام به سوگواری بپردازند!! اهل بیت در آنجا هفت روز عزاداری نمودند و هر روز گروه زیادی از زنان «شام»، گرد آنها جمع میشدند و عزاداری میکردند.
(در ادامه آمده است: «مروان» به نزد یزید رفت و او را از اجتماع مردم در آن محل آگاه کرد و گفت روحیه مردم شام دگرگون شده است و ماندن اهل بیت در شام به صلاح پادشاهی تو نیست و پیشنهاد داد تا آنان به «مدینه» گسیل شوند.) [182].
از این سند هم به دست میآید که بالاخره پس از تغییر شرایط احتمالی شهر دمشق به نفع خاندان حسینی، آنان در محل جدید مستقر شدند و در ادامه فعالیتهای تبلیغی خود با اقامه عزاداری بر سالار شهیدان هر چه بیشتر به رسوا سازی خاندان ننگین اموی پرداختند که بازتاب آن از زبان «مروان بن حکم» نقل گردید.
خطبهی تاریخی حضرت سجاد در شام
اشاره
پس از گذشت مراسم غمباری که در کاخ یزید برگزار شد و اهل بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام با برخوردهای سنجیده و صحبتهای قاطع و کوبنده خود، بخش زیادی از نقشههای دستگاه اموی و شخص «یزید» برای هدم نام دین و جریان امامت حق را نقش بر آب نمودند؛ در این حال «یزید» تصمیم گرفت در روز جمعه که
[صفحه 110]
روز اجتماع گسترده مسلمین در مسجد جامع شهر است از راه خطبههای نماز جمعه که توسط یکی از علماء سوء و خطباء خود فروخته دستگاه اموی قرائت میشد، کار تبلیغی گستردهای بر ضد خاندان وحی و نبوت بویژه حضرت علی و امام حسین علیهماالسلام انجام دهد. و این البته در تداوم حدود چهل سال کار تبلیغی مداوم علیه خاندان امامت و ولایت بود که در «شام» انجام میشد. از این رو چون روز جمعه فرا رسید، «یزید» یکی از خطبای برجسته خود را به منبر فرستاد و دستور داد آنچه میتوانی در مذمت حسین و پدرش بیان کن و او چنین کرد و بعد در تعریف و تمجید از «یزید» و «معاویه» بسیار طولانی صحبت کرده و برای آنها از بیان هیچ خوبی و زیبایی فروگذار نکرد.
و این در حالی بود که «یزید» حضرت علی بن الحسین علیهالسلام را با خود به مسجد برده بود. حضرت که این سخنان را شنید فریاد برآورد: «ویلک ایها الخاطب اشتریت مرضاة المخلوق بسخط الخالق فبتوأ مقعدک من النار» وای به تو ای سخنران!! رضایت مخلوق را به قیمت سخط و ناراحتی خالق خریداری نمودی (و برای خشنودی یک مخلوق، خدا را بر خود خشمناک ساختی) پس جایگاهت آتش دوزخ خواهد بود!!
سپس حضرت به «یزید» فرمودند: «ای یزید به من اجازه بده تا بر این «چوبها» بالا رفته و چند کلمه سخن بگویم که موجب خشنودی خداوند باشد. و این حضاری که در مجلس نشستهاند (نیز از آن بهرهمند شده) به اجر و ثوابی نائل گردند.»
«یزید» از این کار شدت ابا داشت. مردم و اطرافیان او به او گفتند: یا امیرالمؤمنین بگذار تا بر منبر بالا رود شاید چیزی از او بشنویم.
«یزید» که از صلاحیتهای علمی و مقام حضرت بخوبی آگاه بود گفت: «اگر او بر منبر بالا رود، پائین نمیآید مگر اینکه مرا و آل ابیسفیان را مفتضح نموده و رسوا سازد.»
به او گفتند: «این جوان بیمار و شکست خورده چگونه چنین قدرتی خواهد داشت؟»
«یزید» گفت: «او از خانوادهای که علم و دانش را به کام خود کشیدهاند و از شیر خوارگی بمانند مرغی که به جوجههایش دانه میدهد، به آنها علم و کمال تعلیم شده است» ولی مردم دست از اصرار برنمیداشتند و پیوسته از «یزید» میخواستند که
[صفحه 111]
موافقت کند.
در بعضی روایات آمده که فرزند یزید نیز با اصرار از پدر میخواست که با این خواسته موافقت کند تا بالاخره او رضایت داد و حضرت بر منبر بالا رفتند و شروع به ایراد خطبهای نمودند که نقش اول را در بقاء و تداوم نهضت حسینی بازی کرد و اگر این خطبه نبود چه بسا اهداف و ماهیت این نهضت مخفی میماند، و ستمکارانی که دست به این جنایت بزرگ زده بودند رسوا نمی گردیدند. حضرت بر بالای منبر ابتدا حمد و ثنای الهی را بجا آورد و بعد خطبهای خواند که همه مردم گریستند تا بیقرار شدند و بشدت عواطف آنها تحت تأثیر قرار گرفت.
فرمود: «ای مردم! خداوند به ما شش خصلت عطا فرموده و ما را به هفت ویژگی بر دیگران فضیلت بخشیده است. به ما «علم» و «بردباری» و «سخاوت» و «فصاحت» و «شجاعت» و «محبت در قلوب مؤمنین» ارزانی داشت و ما را بر دیگران برتری داد به اینکه «پیامبر برگزیده اسلام حضرت محمد - صلی الله علیه و آله و سلم - از ماست». «صدیق (حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیهالسلام) از ماست»، «جعفر طیار از ماست»، «شیر خدا و شیر رسول خدا - صلی الله علیه و آله وسلم - (حضرت حمزه) از ماست»، «امام حسن و امام حسین همان دو سبط بزرگوار این امت از ماست» و «مهدی این امت (که دجال را میکشد) از ماست».
حال هر کس مرا شناخت که شناخت و برای آنان که مرا نمیشناسند خاندان خود و حسب و نسبم را بیان خواهم کرد.
ای مردم! من فرزند مکه و منایم، من فرزند زمزم و صفایم، من فرزند کسی هستم که «حجرالاسود» را با ردای خود حمل کرد و در جای خود نصب فرمود، من فرزند بهترین کسانی هستم که لباس احرام پوشید، من پسر بهترین انسانی هستم که کفش به پا کرد و برای طواف به دور خانه خدا پا برهنه شد. من فرزند بهترین طواف کنندگان و سعی بجا آوردگانم. من فرزند بهترین حج کنندگان و تلبیه گویان هستم. من پسر آن کسی هستم که بر «براق» سوار شده و در هوا حرکت نمود. من فرزند کسی هستم که در یک شب از «مسجد الحرام» به «مسجد الاقصی» برده شد. من پسر کسی هستم که جبرئیل او را به «سدرة المنتهی» برد. من فرزند کسی هستم که به مقام قرب ربوبی نائل آمد. و آنقدر به خدا نزدیک و نزدیکتر شد تا آنکه فاصله او به اندازه دو[انتهای]کمان یا نزدیکتر بود. من پسر آن کسی هستم که فرشتگان آسمان به او
[صفحه 112]
اقتدا کرده و نماز خواندند، من پسر آن کسی هستم که خدای بزرگ به او وحی کرد آنچه را که وحی کرد، من پسر «محمد» برگزیده خدا هستم.
من فرزند «علی مرتضی» هستم. من پسر کسی هستم که سران مشرکین را کوبید، و دماغ آنها را به خاک مالید تا به وحدانیت حضرت حق اقرار کردند و گفتند: «لا اله الا الله»، من پسر کسی هستم که جلوی پیامبر با دو شمشیر میجنگید و با دو نیزه مبارزه میکرد. او دو بار هجرت کرد و دو بار بیعت نمود. او در جنگ «بدر» و «حنین» نبرد نمود و به اندازه یک چشم به هم زدن به خدا کفر نورزید. من فرزند صالح مؤمنین و وارث انبیاء و از بین برندهی مشرکان و امیر پیشوای مسلمین و فروغ چشم جهادگران و زینت عبادت کنندگان و افتخار گریه کنندگانم؛ کسی که بردبارترین بردباران و افضل نمازگزاران از آل یاسین و رسول رب العالمین است. من پسر کسی هستم که جبرئیل او را تأیید و میکائیل او را یاری کرد. من فرزند آنم که از حرم مسلمین حمایت کرد و با «مارقین» و «ناکثین» و «قاسطین» جنگید و بر ضد دشمنان ناصب و عنود خود مجاهده نمود. او در بین قریش با افتخارترین انسانی است که قدم به این زمین نهاد و اول شخصیتی است که دعوت ایمان را اجابت نمود و به فراخوانی خدا و پیامبرش لبیک گفت.
آری او اولین سبقت گیرندگان به همهی خوبیها بود و کوبندهی متجاوزین و نابود کنندهی مشرکین و تیری از تیرهای الهی به سر منافقین و زبان حکمت عباد الهی که پرستش خداوند میکنند و نصرتگر دین خداوند و ولی امر الهی و بوستان حکمت خداوندی و حامل علم خدا و مخزن علم اوست. اوست که جوانمرد است و بخشنده، زیبا و نیکو چهره و هوشمند و پاک، از سرزمین حجاز است و مرضی خدا، پیشگام است و پیشوای بلند همت، صابر و بسیار روزه گیرنده، مهذب و بسیار عبادت کننده، قطع کننده پشتها و نسلهای مشرکین، پراکنده کنندهی حزبهای کفر، از همگان پر جرأتتر و قوی دلتر و دارای ارادهای محکم و عزمی استوار و راسخ و از همه باصلابتتر و خلل ناپذیرتر، اوست که شیر دلاور است همان کس که در جنگها به هنگام برهم خوردن نیزهها و نزدیک شدن پیشتازان جنگ، کافران را بمانند خردکردن سنگ آسیا، خرد میکرد و میکوبید و مانند طوفان کوبنده که خار و خاشاک را درهم میریزد، دشمنان را درهم میریخت. شیر حجاز و یکه سوار عراق، کسی که هم مکی است هم مدنی، هم خیفی است هم عقبی (منتسب به «خیف» که مسجدی است در «منی» و «عقبه») هم بدری است هم احدی، اوست
[صفحه 113]
کسی که در «بیعت شجره» یکه تاز میدان بود و در هجرت هم، آقای عرب، و شیر میدان نبرد، وارث دو مشعر (مشعر و عرفات) و پدر دو سبط رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - یعنی حسن و حسین، آری این است جد من علی بن ابیطالب».
حضرت بعد از این معرفی که از امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام به عمل آورد، در جایی که جز دشنام و نکوهش و لعن و یاوه نسبت به او چیزی گفته نشده بود، فرمود:
«من فرزند فاطمه زهرایم، من فرزند خدیجه کبرایم (و در بعضی روایتها آمده که فرمود: من فرزند کسی هستم که از روی ظلم کشته شد من پسر کسی هستم که سرش را از قفا بریدند. من پسر تشنه کامی هستم که با لب تشنه به شهادت رسید. من پسر کسی هستم که پیکرش در زمین کربلا افتاده است، من پسر کسی هستم که عمامه و عبایش ربوده شد.) پس پیوسته میفرمود: «من» «من» و به این حدیث بلند افتخار و حماسه ادامه میداد تا شیون مردم به گریه بلند شد.
آری مردم زار زار گریستند و صدای گریه و ناله، همه مجلس را فراگرفت. در این حال «یزید» ترسید که مبادا فتنه و انقلاب و آشوبی ایجاد شود؛ به مؤذن فرمان داد: اذان بگو. او گفت: «الله اکبر» امام سجاد علیهالسلام فرمود: هیچ چیزی از خدا بزرگتر نیست. او گفت: «اشهد ان لا اله الا الله» حضرت فرمود: موی و پوست و گوشت و خونم به یکتایی خداوند شهادت میدهد.
و هنگامی که مؤذن گفت: «اشهد ان محمدا رسول الله»، حضرت از بالای منبر به «یزید» رو کرد و فرمود: «محمد» همین که موذن به رسالت او شهادت داد. آیا جد من است یا جد تو؟ اگر ادعا کنی که جد توست؛ دروغ گفتهای و کافر شدهای و اگر جد من است پس چرا خاندان او را کشتی و آنان را از دم تیغ گذراندی؟»
(در این قسمت بخشهای دیگری به عنوان سخن حضرت سجاد علیهالسلام نیز نقل شده است که «اگر او جد من است پس چرا پدر مرا از روی ستم کشتی؟ و مال او را تاراج نمودی و اهل بیت او را به اسارت گرفتی؟» این جملات را گفت و دست برد و گریبان خود چاک زد و گریست. و فرمود: «به خدا قسم اگر در جهان کسی باشد که جدش رسول خداست، آن منم. پس چرا این مرد پدرم را کشت و ما را مانند رومیان به اسیری گرفت؟ آن گاه فرمود: ای یزید! این جنایت را مرتکب شدی و بازمیگوئی: محمد رسول خداست؟ و روی به قبله میایستی؟ و ای بر تو! در روز
[صفحه 114]
قیامت جد و پدر من دشمن تو خواهند بود»).
سپس موذن بقیه اذان را گفت و «یزید» پیش آمد و نماز ظهر را خواند.» [183].
دقت در این خطبه و مضمون آن که چگونه حضرت سجاد علیهالسلام پردهی جهل و نادانی مردم نسبت به پدر و جد خود را دریده و آن شخصیتهای والایی که در بین این مردم ناشناخته ماندهاند را معرفی میکند و توجه به شرایط خفقان آمیز مجلس، گوشهای از نقش استثنایی حضرت سجاد علیهالسلام و شجاعت ایشان را برای ما روشن مینماید.
حال باید دید این خطبهی تاریخی چه بازتابی در مقر حکومت اموی داشته است.
بازتاب خطبهی تاریخی حضرت سجاد در مسجد دمشق
پر واضح است خطبه تاریخی حضرت سجاد علیهالسلام چه تأثیر عمیقی در جو عمومی شهر «شام» بر جای گذاشته است. این تأثیر را از خلال روایت مربوط به این خطبه هم میتوان به دست آورد؛ آنجا که راوی نقل میکند: «ضج الناس بالبکاء و النحیب» یعنی «مردم با گریه و شیون ضجه میزدند و ناله میکردند.» و در روایت دیگر آمده: «فعلت الاصوات بالبکاء» یعنی: «صداها به گریه بلند شد.»
آری مردم حاضر در آن مسجد که بخش عمدهای از بزرگان شهر و ارکان حکومت «یزید» بودند، بشدت تحت تأثیر این بیانات قرار گرفته و زمینهی بیداری آنان فراهم گردید و در همان مجلس، عدهای زبان به اعتراض گشودند و وقتی «یزید» برخاست تا نماز بگذارد، عدهای با نماز خوانده و عدهای هم نماز نخواندند و پراکنده شدند. [184].
به علاوه وضع عمومی شهر به گونهای شد که «یزید» مجبور گردید در مقابل درخواست بازماندگان حادثهی کربلا که میخواستند برای مصائب امام حسین علیهالسلام عزاداری کنند، تسلیم شود و محلی را به نام «دار الحجاره» برای آنها منظور کرد و آنها هفت روز به اقامه ماتم پرداختند و حتی آنچنانکه «ابیمخنف» که
[صفحه 115]
از واقعه نگاران و مورخین بزرگ و والا مقام است، مینویسد: «آنچنان ذکر حسین علیهالسلام همه جا را فراگرفت که یزید قرآن را به قسمتهای مختلف تقسیم کرد و در مسجد به مردم میداد تا قرآن بخوانند و بدین وسیله توجهشان از یاد حسین علیهالسلام منصرف گردد ولی هیچ چیز نمیتوانست آنها را از این مسأله منصرف سازد.» [185].
عزادار? سیدالشهداء علیهالسلام در «دمشق» باعث شد که تمام زنان قریش سیاه بپوشند و پس از مدتی عزاداری، «یزید» که اوضاع را نامناسب دید، تصمیم به انتقال کاروان اسرا به «مدینه» گرفت. [186].
از دیگر آثار این خطبه و سایر برخوردهای بازماندگان حادثه عاشورا، این بود که شخص «یزید» بشدت در رفتار خود تجدید نظر کرده و البته از سر سالوس و ریا در برخورد با اهل بیت و بویژه امام زین العابدین علیهالسلام اظهار محبت مینمود. اولا او که تصمیم داشت سر مبارک حضرت سیدالشهداء علیهالسلام را تا چهل روز بر بالای منارهی مسجد جامع شهر نگه دارد، دستور داد آن را پائین آورده و با احترام کامل به قصر بیاورند.
ثانیا محل سکونت اهل بیت حسینی علیهمالسلام را تغییر داد به آنها محبت نمود.
ثالثا گناه قتل سیدالشهداء علیهالسلام را به گردن «ابنزیاد» انداخت و او را لعن و نفرین میکرد و میگفت: اگر من بودم دست به چنین کاری نمیزدم و هرگز حسین را نمیکشتم [187]، که البته همه این برخوردها مزورانه بوده و به جهت کنترل اوضاع اجتماعی در اطراف خود انجام شده است، چرا که در تاریخ ثبت است وقتی «ابنزیاد» به «دمشق» آمد او را در کنار دست راست خود مینشانید و با هم شراب میخوردند و ... [188].
به هر حال واقعهی دیگری که در خود «مسجد اموی» در ارتباط با تأثیر خطبه حضرت سجاد علیهالسلام گزارش شده است، مربوط است به یکی از علمای یهود
[صفحه 116]
که در آن مجلس حاضر بوده و بعد از شنیدن خطبه و سؤال از حسب و نسب امام سجاد علیهالسلام و اطلاع از اینکه او از اولاد رسول خدا است، بشدت به «یزید» اعتراض میکند و او خشمگین شده و دستور میدهد او را کتک بزنند و عمال یزید بشدت او را مضروب ساختند. [189].
سایر قضایای مربوط به اقامت حضرت سجاد در شام
اشاره
1- امام سجاد علیهالسلام روزی در بازار شام با «منهال بن عمرو الطائی» که از شیعیان حضرت بود، برخورد کردند (بعضی هم گفتهاند این ملاقات بعد از خطبه حضرت سجاد علیهالسلام در مسجد «دمشق» بوده است). «منهال» به خدمت امام عرض کرد: «کیف اصبحت یابن رسول الله» ای پسر رسول خدا حال شما چطور است؟ و چگونه شب را به صبح میآورید؟
امام سجاد علیهالسلام فرمود: وای بر تو، آیا وقت آن نرسیده که بدانی حال ما چگونه است؟ در این امت، ما همانند «بنی اسرائیل» گرفتار فرعونیانیم!! مردان ما را کشتند و زنان ما را نگه داشتند!! ای منهال، «عرب» بر «عجم» میبالد که محمد مصطفی - صلی الله علیه و آله و سلم - از ماست و قبیله «قریش» بر دیگر قبایل مباهات میکند که رسول خدا از «قریش» است، و اینک ما فرزندان اوئیم که حقمان غصب شده و خونمان به ناحق روی زمین ریخته شده است، و ما را از خانمان خود آواره کردهاند!! «فانا لله و انا الیه راجعون» از این مصیبت که بر ما گذشته است.
در روایت دیگری آمده که فرمود: حال ما اهل بیت محمد - صلی الله علیه و آله و سلم - به گونهای شده است که اصلا حقی برای ما نمیشناسند.
و یا فرمود: حق ما اهل بیت غصب شد، مقتول و آواره گردیدهایم. [190].
باید توجه داشت در بعضی روایات قریب به این مضامین، در ملاقاتی که فردی به نام «مکحول» مصاحب رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - با حضرت
[صفحه 117]
سجاد علیهالسلام داشته است، نقل گردیده است. [191].
2- همچنین در روایتی آمده که یزید به علی بن الحسین علیهالسلام گفت: «و اعجبا از پدر تو، چقدر فرزندانش را «علی» نام نهاده است!!»
حضرت علی بن الحسین علیهالسلام پاسخ دادند: «پدرم حسین، پدرش را بسیار دوست میداشت، از این رو فرزندانش را مکررا به اسم «علی» نامگذاری میفرمود.» [192].
3- «طبری» در تاریخ خود آورده است که یزید بر سر سفره خود نمینشست مگر اینکه علی بن الحسین علیهالسلام را فرامیخواند! و او را بر سر همان سفره مینشانید تا با او غذا بخورد. [193].
4- همچنین در تاریخ طبری و بلاذری آمده است که: «یزید بن معاویه» به علی بن الحسین علیهالسلام گفت: آیا حاضری با فرزندم «خالد» کشتی بگیری؟ حضرت فرمود: تو با کشتی من با او چه میخواهی بکنی؟ به او یک کارد و به من یک کارد بده تا با هم به جنگ بپردازیم. در این هنگام یزید گفت: «شنشنة اعرفها من احزم» (قطعه شعری به این معنی که: این طبیعی است که از «احزم» نام شخص یا قبیلهای است - آن را میشناس) و بعد گفت «هل تلد الحیة الا الحیه» یعنی آیا مار جز مار میزاید؟ [194].
در بعضی از روایتها هم آمده «یزید» حضرت را بغل زد و در بغل فشرد و گفت: شهادت میدهم تو فرزند علی بن ابیطالب هستی. [195].
چه اینکه این قضیه را بعضی بعد از بازگشت یزید و امام سجاد علیهالسلام از مسجد ذکر کردهاند.
باید توجه داشت همین قضیه در بعضی دیگر از روایات نقل شده ولی پیشنهاد کشتی با فرزند «یزید» به فرزند امام حسن علیهالسلام، به نام «عمرو بن الحسن» که در آن هنگام یازده ساله بوده و در کاروان حضور داشته، داده شده است. [196].
به هر حال قضایای مربوط به اقامت چند روزه و مشقت آفرین حضرت
[صفحه 118]
سجاد علیهالسلام در «شام» متعدد است و یکی از آنها خاطرهای از حضرت سجاد علیهالسلام است مربوط به حضور سفیر روم در کاخ یزید و تنبه او و سپس شهادتش که قابل توجه میباشد.
خاطرهای از حضرت امام سجاد در کاخ یزید
«سید ابنطاوس» در کتاب لهوف آورده است که: از حضرت زین العابدین علیهالسلام روایت شده که چون سر امام حسین علیهالسلام را برای «یزید» آوردند، عادت او چنین بود که مجالس میگساری ترتیب میداد و سر مبارک را هم میآوردند و جلوی او میگذاشتند و در مقابل آن شروع به شرب خمر میکرد، روزی در مجلس او رسول و نماینده (سفیر) روم حاضر شد که از اشراف و بزرگان رومیان بود. او گفت ای پادشاه عرب: این سر از آن کیست؟ «یزید» به او گفت: چه کار به این سر داری؟ پاسخ داد: من هنگامی که به مملکت خود برگردم، پادشاه ما از همه مسائل و اموری که دیدهام از من سؤال خواهد نمود. دوست دارم قضیه این سر را به او گزارش کنم تا با تو در سرور و فرح مشارکت کند.
«یزید» به او گفت: این سر «حسین بن علی بن ابیطالب» است.
پرسید: مادر او کیست؟
گفت: فاطمه دختر رسول خدا.
در این حال آن نصرانی گفت: «اف به تو و بر دین تو، دین من بهتر از دین توست، چرا که پدرم از نوادگان حضرت داود علیهالسلام است و بین من و او پدران بیشماری فاصله شده است، در عین حال نصاری مرا تعظیم میکنند و از خاک زیر قدمهای من به عنوان تبرک میگیرند و شما پسر دختر پیامبرتان را میکشید، در حالی که بین او و بین پیامبر جز یک مادر فاصله نیست؟
این چه دینی است که شما دارید؟!!»
سپس بر اساس بعضی از نقلها داستان کنیسهای به نام «کنیسهی حافر» را نقل میکند که در آن جای سم الاغی که گفته میشود یک بار حضرت عیسی علیهالسلام بر آن سوار شدهاند وجود دارد، و چقدر مورد احترام نصاری قرار گرفته است. آنها میآیند و به گرد آن طواف میکنند و میبوسند و در آنجا حوایجشان را از خدا میخواهند، حال شما پسر دختر پیامبرتان را میکشید؟ خدا نه در خودتان و نه در
[صفحه 119]
دینتان برای شما برکت قرار ندهد!!
یزید (که بشدت غضبناک شده بود) گفت: این نصرانی را بکشید تا مرا در کشور خود مفتضح نکند.
و او که این مطلب را حس کرد، گفت: آیا میخواهی مرا بکشی؟ «یزید» گفت: بله.
گفت: بدان که دیشب در عالم رؤیا پیامبر شما را دیدم و او به من میفرمود: تو از اهل بهشتی!! از کلام او متعجب شدم، و هم اکنون شهادت میدهم «ان لا اله الا الله و ان محمدا رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم -» بعد از جا جهید و سر مبارک سیدالشهداء را در سینه گرفت و شروع کرد به بوسیدن و گریه کردن تا اینکه کشته شد. [197].
مصائب عمومی حضرت سجاد و سایر اسرا در شام از زبان خودشان
در روایت آمده است که از امام سجاد علیهالسلام پرسیدند سختترین مصائب شما در سفر کربلا کجا بود؟ در پاسخ سه بار فرمود: «الشام»، «الشام»، «الشام». [198].
در همین رابطه نقل شده که امام سجاد علیهالسلام فرمودند:
فیالیت لم انظر الی دمشق و لم اکن
یرانی یزید فی البلاد اسیرا [199].
یعنی: ای کاش اصلا نگاهم به «دمشق» نیفتاده بود و یزید بدین سان مرا اسیر و در هر شهر و د?اری نمیدید.
بنابراین آنچه مسلم است در طول سفر به «شام» و اقامت در آن دیار، مصائب جانکاهی برای حضرت سجاد علیهالسلام پیش آمده و مرتب حضرت در معرض کشته شدن بودهاند.
اکنون این مصائب را آنچنان که «ملا حبیب الله کاشانی» در تذکرة الشهداء نقل کرده است، مرور میکنیم.
امام سجاد علیهالسلام بر طبق روایتی به «نعمان بن منذر مدائنی» فرمودند: در «شام» هفت مصیبت بر ما وارد آوردند که از آغاز اسیری تا آخر، چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود:
[صفحه 120]
1- ستمگران در «شام» اطراف ما را با شمشیرهای برهنه و استوار کردن نیزهها، احاطه کرده و بر ما حمله مینمودند و سر نیزه به ما میزدند و ما را در میان جمعیت بسیار نگه داشتند و ساز و طبل میزدند.
2- سرهای شهدا را در میان هودجهای زنهای ما قرار دادند، سر پدرم و عمویم عباس را در برابر چشمان عمههایم «زینب» و «امکلثوم» علیهماالسلام نگه داشتند و سر برادرم «علی اکبر» و پسر عمویم «قاسم» را در برابر چشم «سکینه» و «فاطمه» (که خواهرانم بودند) میآوردند و با سرها بازی میکردند و گاهی سرها به زمین میافتاد و زیر سم ستوران قرار میگرفت.
3- زنهای شامی از بالای بامها، آب و آتش به سر ما میریختند، آتش به عمامهام افتاد و چون دستهایم را به گردنم بسته بودند، نتوانستم آن را خاموش کنم. آتش عمامهام را سوزاند و به سرم رسید و سرم را نیز سوزانید.
4- از طلوع آفتاب تا نزدیک غروب در کوچه و بازار، با ساز و آواز ما را در برابر تماشای مردم گردش دادند و میگفتند: ای مردم بکشید اینها را که در اسلام هیچ احترامی ندارند.
5- ما را به یک ریسمان بستند و در این حال در مقابل خانههای «یهود» و «نصاری» عبور دادند و به آنها میگفتند: اینها همانهایی هستند که پدرانشان، پدران شما را (در جنگهای خیبر و ... ) کشتند و خانههای آنها را ویران کردند. امروز شما انتقام آنها را از اینها بگیرید. پس ای «نعمان» هیچ کس از آنها نماند مگر اینکه هر چه خواست از خاک و سنگ و چوب به سوی ما افکند.
و در روایتی هست که پیرزن یهودی به سر امام حسین علیهالسلام سنگ زد.
6- ما را به بازار برده فروشان بردند و خواستند ما را به جای غلام و کنیز بفروشند، ولی خداوند این امر را برای آنها مقدر نساخت.
7- ما را در مکانی جای دادند که سقف نداشت و روزها از گرما و شبها از سرما آرامش نداشتیم و از تشنگی و گرسنگی و خوف کشته شدن همواره در وحشت و اضطراب به سر میبردیم. [200].
[صفحه 121]
تصمیم یزید به بازگرداندن حضرت سجاد و سایر اسرا به مدینه و گفتگوی او با ایشان
رهبری حضرت سجاد علیهالسلام در زمینه چگونگی برخورد با «یزید» و نقشههای متنوع او برای امحاء کامل خاطرهی قیام کربلا و به انحراف کشیدن اهداف و تحریف واقعیت آن و سرکوب هر نوع دادخواهی در این زمینه و از بین بردن زمینه تداوم فرهنگ قیام علیه دستگاه اموی، به ثمر نشست و در آن شرایط خفقانآمیز حاکم، روزنههای بیداری و بصیرت گشوده گردید و علایم تغییر در مردم آشکار شد، از یک سو آنچنان برخوردها و سخنان بازماندگان نهضت حسینی بویژه حضرت زینب علیهاالسلام و حضرت سجاد علیهالسلام محکم، قاطع و مستدل بود که «یزید» بیتجربه و جوان که در انواع پلیدیها و آلودگیها غوطهور بود، توان مقابله با آنها را نداشت.
از سوی دیگر مظلومیت بینظیر این خاندان و مبارزات فرهنگی آنها و بالاخص خطبهی غرای حضرت سجاد علیهالسلام در مسجد اموی، جو عمومی شهر را به نفع این مظلومان تاریخ، عوض نمود و آهسته آهسته زمینههای شورش و انقلاب در سطح شهر پدیدار گردید.
«یزید» برای مقابله با این وضعیت از طرفی شیوهی رفتاری خود را با اهل بیت حسینی عوض نموده، شروع کرد به اعطاء جوایز و اظهار محبت و تغییر محل اقامت و اجازهی اقامهی عزا و از طرف دیگر سعی کرد مزورانه گناه ارتکاب فجیعهی عظمای قتل حضرت امام حسین علیهالسلام را به گردن «ابنزیاد» انداخته و از خود سلب مسئولیت نماید.
از این رو مرتب او را لعن میکرد و میگفت اگر من بودم اجازه نمیدادم حسین کشته شود اما در عین حال جریان به گونهای شد که «یزید» ماندن اهل بیت حسینی در «شام» را برای حکومت خود خطرناک دید و تصمیم گرفت آنها را به «مدینه» منتقل کند.
اینک با بررسی اسناد تاریخی در این زمینه؛ بنگریم چگونه مقدمات حرکت اهل بیت حسینی علیهمالسلام به همراهی حضرت سجاد علیهالسلام از «شام» فراهم شد و در لحظات آخر چه گفتگویی بین ایشان و «یزید» رد و بدل گردید.
بعد از اقامه عزای هفت روزه توسط بازماندگان عاشورا در «شام»، «مروان بن حکم» نزد «یزید» آمده و از تغییر روحیه مردم «شام» او را مطلع نمود و گفت اگر اینها
[صفحه 122]
در اینجا بمانند کار پادشاهی تو تمام است. [201] از این رو «یزید» تصمیم گرفت اهل بیت حسینی را به «مدینه» بازگرداند. در اینجا بود که بنابر نقل «سید ابنطاوس» در لهوف حضرت سجاد علیهالسلام را طلبید و به ایشان گفت: سه حاجتی را که به تو وعده کرده بودم بجا آورم، بیان کن!!، حضرت فرمود: اول اینکه صورت سید و مولا و پدرم حضرت حسین علیهالسلام را به من نشان بده، چرا که میخواهم از آن توشه برگیرم، به آن نگاه کنم و در این لحظهی آخر با آن وداع کنم. دوم اینکه آنچه از ما غارت شده به ما برگردان. سوم اینکه اگر تصمیم به قتل من داری، کسی را با این زنان همراه ساز که آنها را به حرم جدشان برگرداند.
«یزید گفت: اما صورت پدرت را که هرگز نخواهی دید.
اما کشتن تو پس از تو در گذشتم و زنان را جز تو کسی به «مدینه» برنمیگرداند، و اما آنچه از شما گرفته شده و غارت گردیده پس به عوض آن چندین برابر قیمتش را به شما خواهم داد.
امام سجاد علیهالسلام فرمودند: اما مال تو را نمیخواهم، آن بر تو ارزانی باد. من که چیزهای غارت شدهمان را طلب کردم بدین علت بود که در میان آن پارچهی دست بافت فاطمه - سلام الله علیها - و روسری و گردن بند و پیراهن حضرت بوده است. یزید دستور داد این اثاثیه را برگردانیدند و دویست دینار هم از مال خودش به آن اضافه کرد که حضرت زین العابدین علیهالسلام همه را در میان فقیران تقسیم فرمود. سپس «یزید» دستور داد اسیران خانواده حسین علیهالسلام به وطن خودشان یعنی «مدینه» پیامبر بازگردند. [202].
(باید توجه داشت که در بعضی روایات آمده است که سرهای شهداء کربلا توسط حضرت سجاد علیهالسلام به «کربلا» منتقل شد و در آنجا در کنار اجساد مطهرشان به خاک سپرده شد.) [203].
سپس به دستور یزید «نعمان بن بشیر» که صحابی پیامبر بوده و مردی امین بود، مقدمات سفر را فراهم آورد.
در تاریخ طبری آمده است: «در هنگام حرکت، «یزید» امام سجاد علیهالسلام
[صفحه 123]
را فراخواند تا با او ودا کند. و گفت: خدا لعنت کند «ابنمرجانه» را. اگر من با پدرت ملاقات کرده بودم هر خواستهای که داشت، میپذیرفتم! و کشته شدن را به هر نحوی که بود، گرچه بعضی از فرزندانم کشته میشدند، از او دور میکردم! ولی همان طور که دیدی کشته شدن او قضاء الهی بود چون به وطن رفتی و در آنجا استقرار یافتی، پیوسته با من مکاتبه کن و حاجات خود را برای من عنوان کن.» [204].
پر واضح است «طبری» که گرایشات درباری او شهره همگان است برای تطهیر «یزید» چنین نقل دروغی را در تاریخ خود آورده است ولی اگر نقل صحیح باشد این برخورد جز از سر سالوس و تزویر از شخص پلیدی همچون «یزید» صادر نشده است چرا که او خود مسبب قتل حضرت سیدالشهداء علیهالسلام بوده و شخصا فرمان جنگ با حضرت را صادر کرده است.
آنگاه دوباره «نعمان بن بشیر» را خواست و برای رعایت حال و حفظ آبروی اهل بیت حسینی به او سفارش نمود که شبها آنها را حرکت دهند، و خود در پیشاپیش آنها حرکت کند و اگر علی بن الحسین علیهالسلام در بین راه حاجتی داشتند، آن را برآورده سازد. و سی سوار نیز در خدمت ایشان مأمور ساخت. [205] آنگاه بنابر نقل «مرحوم مجلسی» محملهای مزین برای ایشان ترتیب داد و اموال برای خرج ایشان حاضر کرد و گفت اینها عوض آنچه به شما واقع شد، که در اینجا حضرت «امکلثوم» با برخورد بسیار تند و انقلابی، بیحیایی او را به او تفهیم نمودند. [206].
به هر حال با آماده شدن برای حرکت بنابر نقلی «نعمان بن بشیر» و بنابر نقل دیگر «بشیر بن حذلم» با آنها حرکت کردند. در طول مسیر همه جا اهل بیت حسینی از جلو روان بودند و لشکر در عقب میآمدند به اندازهای که اهل بیت از نظر نیفتند و یا از جلو به عنوان نگهبان حرکت میکردند، و در منازل از ایشان دور شده و در اطراف ایشان بمانند نگهبانان متفرق میشدند و خلاصه به سان خدمتکاران و حارسان در خدمت ایشان بودند تا به «مدینه» رسیدند.
قابل توجه اینکه در روایتی که جناب «مفید» و «ابنشهر آشوب» نقل کردهاند، قبل از حرکت، «یزید» آنها را برای ماندن در «شام» دعوت نمودند، ولی داغدیدگان کربلا
[صفحه 124]
امتناع نمودند و گفتند ما را به «مدینه» که محل هجرت جدمان - صلی الله علیه و آله و سلم - است، برگردان. در این موقع بود که «یزید» به «نعمان بن بشیر» که صحابی رسول الله بود، دستور داد: «اینها را با آنچه به صلاحشان هست تجهیز نما و فردی از اهل شام که صالح و امین باشد را با آنها روانه ساز و با آنها اسب سواران و کمک کارانی بفرست» و بعد خود آنها را پوشانید و هدیه داد و برای آنها ارزاق و وسایل پذیرایی تعیین نمودند و سپس با حضرت سجاد علیهالسلام وداع نمود. [207].
برگشت حضرت سجاد به همراه کاروان اسیران به کربلا
پس از حرکت کاروان مصیبت کشیدهی اسیران از «شام» با عز و ناز که آن را به برکت مجاهدتهای خود تحت رهبری حضرت سجاد علیهالسلام اکتساب نموده بودند، در راه طبق دستور مستقیم و اکید «یزید»، نگهبانان و همراهان ایشان، بمانند خادمینی مهربان و دلسوز، آنها را مراقبت کرده و از هر جهت مراعات حال آنها را مینمودند حتی آنها از جلو میرفتند و هر گاه کاروانیان منزل میکردند، از آنها فاصله گرفته و در راه اطراف بمانند نگهبانان پراکنده میشدند و هر موقع یکی از آنها میخواست وضو بگیرد او را پیاده میکردند و به هر حال آنچه از محبت و مهربانی و ملاطفت ممکن بود در حق آنان کوتاهی نمیکردند.
در خلال راه به «عراق» رسیدند. آنها به مسئول و راهنمای همراه خود گفتند ما را از راه «کربلا» ببر، چرا که میخواهیم قبرهای مطهر عزیزان خود را زیارت کنیم. او پذیرفت و آنها به طرف «کربلا» روانه شدند تا به آنجا رسیدند.
حال هر کسی میتواند حال روحی این عزیزان بلا کشیده را حدس بزند. روشن است که آنها چگونه گریستند و چه سان ناله و زاری کردند. آری چه نوحهها که نخواندند و چه نالههای جانسوز که سر ندادند و چه لطمهها که به سر و روی خود نزدند. (که تمام جزئیات این امور در تاریخ ثبت شده است.) [208].
به هر تقدیر این خاندان داغدیده سه روز را به این منوال گذرانیدند و آنچنان که «سید ابنطاوس» در کتاب شریف لهوف آورده است «و اقاموا الماتم المحرقه للاکباد»
[صفحه 125]
یعنی: «عزاداریها و ماتمهایی را اقامه کردند که جگرها را میسوزاند.» [209].
پر واضح است اگر به همین ترتیب این عزیزان در آنجا باقی میماندند، موجبات هلاکت خود را فراهم نموده در عزای عزیزان از دست رفته، جان خود را تقدیم میکردند. از این رو حضرت علی بن الحسین علیهالسلام که ولی خدا و رهبر مطاع الهی بود، به آنها دستور داد: «بارها را بربندید و برای رفتن به «مدینه» آماده شوید.» آنها نیز با کمال اشتیاقی که برای ماندن بر سر قبور عزیزان خود داشتند، امتثال نموده و با دلی آکنده از حزن و سوز، آماده رفتن شدند و با آن سرزمین و قبور و صاحبان آن، وداع نمودند. چه وداع جانسوزی که شاید نظیر آن در تاریخ ثبت نشده باشد. آخر چگونه میتوان بدون «حسین» علیهالسلام و بدون «عباس» و «اکبر» و بدون سایر آن عزیزانی که در این سرزمین به شهادت رسیدند، به «مدینه» بازگشت؟!!!
نکتهای که در اینجا قابل ذکر است اینکه: جناب «سید ابنطاوس» - رحمة الله علیه - در کتاب خود آورده است که هنگامی که کاروان حسینی به همراه حضرت سجاد علیهالسلام وارد «کربلا» شدند، دیدند جناب «جابر بن عبدالله انصاری» آن صحابی والا مقام پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - به همراه جماعتی از بنی هاشم و مردانی از آل رسول الله وارد «کربلا» شدهاند تا به زیارت قبر امام حسین - علیهالسلام - نائل شوند و لذا در یک زمان با هم ملاقات کرده و در آنجا گرد هم آمدند. آنها با گریه و حزن و سینه زنی همدیگر را ملاقات نمودند و عزاداریهای جگر سوز اقامه داشتند و زنانی هم که در آن نواحی میزیستند گرد آنها جمع گردیدند و بدین منوال چند روزی را آنجا ماندند.
چنین مشهور است که جناب جابر، در روز بیستم صفر سال 61 هجری به زیارت حضرت سیدالشهداء علیهالسلام آمده است، حال آیا ورود حضرت سجاد علیهالسلام با کاروان به «کربلا» هم در این روز بوده است؟ (که با توجه به محاسبهی مدت مدیدی که از حرکت اسرا از «کوفه» تا رسیدن به «شام» و اقامت در آنجا و سپس برگشت به «کربلا» صرف گردید، بعید مینماید) و یا این ملاقات در زیارتهای بعدی جناب «جابر» از «کربلا» اتفاق افتاده است؟ و یا احتمال دیگری
[صفحه 126]
مطرح است؟ خداوند متعال آگاهتر است. [210].
ورود امام سجاد به همراه بازماندگان عاشورا به مدینه
اشاره
حضرت زین العابدین علیهالسلام که رهبری امت اسلامی را پس از شهادت پدر بزرگوارش به دوش دارد، در هر مقطع از زمان نقش بینظیر خود را در انجام رسالت سنگین ابلاغ پیام نهضت حسینی و پاسداری از آن ایفاء مینماید.
اینک قافله بازماندگان عاشورا در نزدیکی «مدینه» است، «مدینه» شهر پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - و قلب اسلام است و شهر حسین و اهل بیت علیهمالسلام میباشد و با همهی تحولاتی که پس از رحلت پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - پیدا کرده اما هنوز عمیقا به حسین و دودمان او عشق میورزد و هنوز بیش از هفت ماه از خروج حسین علیهالسلام با آن خاطرههای به یاد ماندنی از این شهر نگذشته است. از این رو حضرت سجاد علیهالسلام با برنامه ریزی الهی خود، تصمیم میگیرد بیشترین بهره برداری را از ورود مجدد خود به همراه سایر بازماندگان عاشورا به «مدینه» داشته باشد. باید کاری انجام شود که همه مردم در جریان آنچه گذشته است، به بهترین وجه ممکن قرار گیرند و به عظمت واقعهای که اتفاق افتاد و چگونگی هتک حرمت حریم آل الله، آگاه گردند که آگاهی مردم مهمترین عامل در ایجاد هر نوع تغییر و دگرگونی اجتماعی است.
کاروان به آرامی به سمت «مدینه» در حرکت است و اینک به نزدیکی آن شهر مقدس رسیده است، که ناگاه به دستور حضرت زین العابدین علیهالسلام متوقف میشود «بشیر بن حذلم» که از شام بدینجا در خدمت کاروان بوده است، میگوید: حضرت از مرکب خود پیاده شد و بار از شتران برگرفته و خیمهها برافراشته گردید و بعد اهل حرم که شامل زنان و کودکان بودند را در این خیمهها فرود آورد، دستور داد در آنجا استراحت کنند. سپس رو به من نموده و فرمود: ای بشیر: «خداوند پدرت را رحمت کند او شاعر بوده آیا تو نیز بر شعر سرودن توانایی؟»
«بشیر» میگوید: گفتم: بلی، یابن رسول الله، من نیز شاعرم.
[صفحه 127]
فرمود: حال که چنین است وارد مدینه شو و خبر شهادت حضرت ابیعبدالله علیهالسلام را به مردم ابلاغ کن. (نظر به کارآئی بیشتر «شعر» در انتقال احساس و تأثیر خارق العادهی آن در تهییج عواطف، استفادهی به موقع حضرت سجاد علیهالسلام از این «هنر» برای پیشبرد اهداف عالیه خود در این قسمت قابل توجه است.)
«بشیر» در پی فرمان حضرت سجاد علیهالسلام بر اسب خود سوار شده و با شتاب وارد «مدینه» میشود و میتازد تا به مسجد پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - میرسد. حال بقیه داستان را از زبان خود او بشنویم:
«چونکه به مسجد پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - رسیدم در حالی که گریه میکردم صدایم را بلند کردم و این شعر را برای مردم خواندم:
یا اهل یثرب لا مقام لکم بها
قتل الحسین فادمعی مدرار
الجسم منه بکربلا مضرج
و الراس منه علی القناة یدار
- ای مردم مدینه!! دیگر اینجا جای اقامت شما نیست، چرا که حسین کشته شد و اشکهای من در سوگ او جاری است.
- پیکر او در کربلا به خاک و خون آغشته است و سر منورش بر روی نیزهها در شهرها چرخانیده شده از یک محل به محل دیگر حمل میشود.
آری این علی بن الحسین علیهالسلام است که با عمهها و خواهرانش بر شما وارد شده و در بیرون شهر مدینه فرود آمدهاند و من فرستاده ایشان هستم تا به شما جایگاه آنان را و محل استقرارشان را معرفی کنم.»
وقتی مردم خبر مرا دریافت کردند همه فوج فوج به سمت خارج شهر به حرکت درآمدند، به گونهای که دیگر در «مدینه» هیچ زنی باقی نماند مگر اینکه از خانه خارج شد و این در حالی بود که از شدت این مصیبت موهایشان پریشان شده بود و چهرههایشان را میخراشیدند و به آن لطمه میزدند و آه و ناله سر میدادند.
آری همه فریاد میزدند و واویلا!!، وا ثبورا!! و من در عمرم همانند آن روز را به یاد ندارم که جمعیت گریه کنندگان به آن انبوهی باشند، و روزی را بر مسلمانان تلختر از آن روز به خاطر ندارم.
در این هنگام صدای زنی را شنیدم که برای امام حسین علیهالسلام گریه میکرد و با اشعاری که بسیار زیبا و جالب و بلند است در مصیبت او نوحه سرایی
[صفحه 128]
مینمود.
او به من گفت: ای کسی که خبر مرگ حسین علیهالسلام را برای ما آوردی مصیبت و اندوه ما را در سوگ حسین تجدید کردی و زخمهایی که در غم فراق او هنوز التیام نیافته بود، چنان مجددا خدشه دار نمودی که دیگر هرگز امید بهبود آن نمیرود، خدایت تو را رحمت کند، بگو ببینم تو کیستی؟
گفتم: من «بشیر بن حذلم» هستم که مولایم حضرت علی بن الحسین - علیهماالصلاة و السلام - مرا فرستاده تا خبر آمدنشان را به شما بدهم، ایشان هم اکنون با عیال ابیعبدالله و همسران او در فلان موضع هستند.
«بشیر» میگوید: مردم «مدینه» یکپارچه مرا ترک کرده و با سرعت به سوی محل استقرار تازه واردین به حرکت در آمدند. من اسبم را تاخت کردم و به سوی آنجا شتافتم، اما دیدم با ازدحام مردم تمامی راهها بسته شده و همه مکانها به اشغال در آمده است. از سر ناچاری از اسب پیاده شده و بر سر و دوش مردم گام بر میداشتم تا به نزدیکی خیمه حضرت علی بن الحسین علیهالسلام رسیدم، حضرت هنوز داخل خیمه بودند و با خود پارچهای داشتند که با آن اشک چشمان خود را تمیز میکردند. پشت سر حضرت، خادم حضرت قرار داشت و چهار پایهای به همراه داشت. او آن چهار پایه را بیرون آورد به زمین گذاشت و حضرت آمدند و بر روی آن نشستند در حالی که نمیتوانستند از گریه خود جلوگیری نمایند. در این حال صدای مردم به گریه و ناله بلند بود و زنها و کنیزان همه ضجه میزدند. مردم از هر سو به حضرت تسلیت میگفتند. آری آن بیابان پر از شیون و اندوه و شدید بود.
حضرت زین العابدین با دستان خود اشاره کردند: «آرام باشید» و مردم به پاس ادب حضرت همه ساکت شدند. سپس حضرت خطبهای خواندند که در آن از مظالم دستگاه اموی پرده برداشته و عمق فاجعه عظمایی را که رخ داده بود برای مردم بیان کردند و وظیفه همگان را در قبال آن، که همان تبری از دشمنان و ولاء اهل بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام است بیان کردند. و سپس وارد «مدینه» شدند و در آنجا به عزاداری کنار قبر حضرت پیامبر مشغول شدند. [211].
[صفحه 129]
خطبهی افشاگرانه و آگاهی بخش و کاملا سیاسی حضرت سجاد برای اهل مدینه
«حمد و سپاس خداوند را سزاست که پروردگار عالمیان است. او مالک روز جزا و آفرینندهی همه خلایق است. همان خدایی که هم آنچنان مقامش بلند و رفیع است که در آسمانهای بلند مرتبه، رفعت گرفته است و هم آنچنان به ما نزدیک است که شاهد زمزمهها بوده، آنها را میشنود. ما او را در سختیهای بزرگ و آسیبهای روزگار و درد و رنج حوادث ناگوار و مصائب دلخراش و بلاهای جانسوز و مصیبتهای بزرگ، سخت، رنجآور و بنیان سوز سپاس میگزاریم.
ای مردم! خداوند متعال - که جمیع مراتب حمد مخصوص اوست - ما را به مصیبتهای بزرگ مبتلا فرمود و در اسلام شکافی بس بزرگ پدید آمد. آری حضرت اباعبدالله الحسین علیهالسلام و عترتش کشته شدند!! اهل حرم، زنان و اطفال او اسیر گردیدند و سر او را بر سر نیزه زدند و در شهرها به گردش در آوردند و این مصیبتی است که همانند ندارد.
ای مردم! کدام مرد شما بعد از قتل حضرتش شادی میکند؟ یا کدامین چشم از شما، اشک خود را نگه میدارد و از ریختن آن بخل میورزد؟
آری آسمانهای هفتگانه در قتل او گریستند!! و دریاها با امواج خود بر او زاری نمودند و آسمانها نیز با همهی ارکان وجودی خویش، در عزای او ماتم گرفتند. زمین از همهی جوانب خود و درختان با تمامی شاخهها و ماهیها و تمام لجههای دریاها و ملائکه مقرب الهی و تمام اهل آسمانها برای او گریستند.
ای مردم!! کدامین قلب است که در شهادت حضرت از هم نگسلد؟ یا کدامین دل است که برای او ناله نکند؟ یا کدامین گوش است که این شکاف که در اسلام وارد شد را بشنود و آرام بگیرد؟!!
ای مردم!! ما به سان فرزند ترک و کابل، حالمان چنان شد که رانده شده، از هم پراکنده، بدون حمایت و از وطن خود دور افتاده بودیم و این همه در حالی بود که نه جرمی مرتکب شده بودیم و نه کار زشت و مکروهی از ما سر زده بود و نه شکستی شکافی در اسلام وارد کرده بودیم. آری، هرگز بمانند این را در روزگار پدران پیشین خود نشنیده بودیم و این یک امر نو ظهور و بدعتی جدید بود.
قسم به خدای سبحان!! اگر پیامبر به اینان به همان اندازه که سفارش ما را کرد و ما را وصی خود قرار داد، توصیه جنگ و قتال با ما میکرد، از آنچه با ما کردند، بیشتر
[صفحه 130]
نمیتوانستند بکنند!!! «انا لله و انا الیه راجعون» چه مصیبت بزرگی و چه فاجعه دلسوز و دردناک و رنج دهنده و ناگوار و تلخ و جانسوزی!!! ما، این همه را که به ما رسید به حساب خدا منظور میکنیم چرا که او شکست ناپذیر و انتقامگیر است.» [212].
پس از پایان خطبه حضرت که حاوی نکات بسیار ارزشمند و حیات آفرین است فرزند «صعصة بن صوحان» که پدرش از یاران صمیمی و بلند مرتبه حضرت امیرالمؤمنین - علیهالسلام - بود، برخاست و به خاطر مشکلی که در پاهای او بود، از حضرت سجاد - علیهالسلام - عذرخواهی نمود و حضرت عذر او را پذیرفته و حسن ظن خود را به او ابراز نموده و از او تشکر نموده و برای پدرش از خداوند طلب رحمت فرمود [213].
ورود اهل بیت حسینی به مدینه عزاداری کنار قبر پیامبر
اشاره
پس از برگزاری آن مراسم باشکوه در استقبال از آل الله توسط اهالی شهر «مدینه» و اطلاع از دیدگاه حضرت زین العابدین علیهالسلام که گزارشگر آن همه درد و مصیبت بودند، همگی با یک دنیا آه و حسرت در فراق و فقدان سالار و سرور جوانان اهل بهشت، حضرت ابیعبدالله الحسین علیهالسلام و نفرتی عمیق از دودمان اموی که مسبب این جنایات هولناک بودند، به «مدینه» برگشتند. اهل بیت حسینی نیز به همراهی حضرت سجاد علیهالسلام وارد مدینه شدند. در خلال راه به حضرت زین العابدین علیهالسلام اطلاع دادند که عمویشان جناب «محمد بن حنفیه» برای دیدن و استقبال از ایشان آمده و از کثرت حزن و دهشت خبر عظیم شهادت امام حسین بیهوش شده است. حضرت به ملاقاتش آمده و بین آنها گفتگویی صورت گرفت. [214] جریان ملاقات «محمد بن حنفیه» با حضرت سجاد علیهالسلام در ابتدای ورود حضرت به «مدینه» حاکی از نهایت علاقه «محمد بن حنفیه» به حضرت امام حسین علیهالسلام میباشد.
در همین میان یکی از منحرفین با حضرت سجاد علیهالسلام برخورد کرده و سخن گزندهای میگوید که با جواب دندان شکن حضرت مواجه میشود.
[صفحه 131]
به هر حال بعد از ورود به «مدینه» که در اسناد تاریخی، زمان آن را روز جمعه و به هنگام خواندن خطبههای «نماز جمعه» ثبت کردهاند، یکسره به سوی قبر حضرت پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - روانه شدند و خدا میداند در این مسیر و در هنگام برخورد با فضای عطرآگین مسجد و قبر پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - چه خاطراتی که برای این عزیزان تجدید نشد و چه حسرتها و غصههایی که برای ایشان به وجود نیامد. [215] تا آنجا که جناب «سید ابنطاووس» - رحمة الله علیه - در کتاب لهوف خود مینویسد: «حضرت سجاد صلوات الله علیه با اهل و عیال خود به شهر «مدینه» وارد شدند و نگاهی به خانههای فامیل و مردان خاندانش انداختند، دیدند آن خانهها همه با زبان حال نوحهگرند و اشک میریزند که کجایند صاحبان ما و فریاد وا مصیبتاه در آنها بلند است ...» [216].
اینان وارد مسجد شدند و مصائب حسینی را برای مردم باز گفتند و داغها تازه شده و حزن و اندوه فراوان مردم را فراگرفته و همه در سوگ شهیدان کربلا نوحه سرایی میکردند و به شدت میگریستند، آری آن روز همانند روز رحلت پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - بود که تمام مردم «مدینه» اجتماع کرده و به عزاداری پرداخته بودند.
در اینجا مراثی «امکلثوم» و «زینب» - سلام الله علیهما - در کنار قبر جدشان حضرت رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - و مادرشان حضرت فاطمه - سلام الله علیها - بسیار جانگداز است. [217].
امام حضرت سجاد علیهالسلام نیز به زیارت قبر پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - آمده و صورت بر قبر مطهر نهادند و گریستند.
و در «مقتل ابیمخنف» آمده است که حضرت در اینجا اشعاری خواند:
اناجیک یا جداه یا خیر مرسل
حبیبک مقتول و نسلک ضایع
اناجیک محزونا علیلا موجلا
اسیرا و مالی قط حام و دافع
سبینا کما تسبی الاماء و مسنا
من الضر ما لا تحتمله الاضالع
- ای جد بزرگوار و ای بهترین پیامبران مرسل، با تو راز و نیاز میکنم، محبوب
[صفحه 132]
تو حسین علیهالسلام کشته شد و نسل تو پریشان گشته و ضایع گشتند.
- با تو راز میگویم در حالی که محزون و بیمار و هراسان و اسیر هستم و کسی نیست که از من حمایت و دفاع کند.
- ما را اسیر کردند همان گونه که کنیزان را اسیر میکنند و آنچنان به ما آسیب رسید که استخوانها را یاری تحمل آن نیست. [218].
به هر حال حضرت سجاد علیهالسلام با حالی جانگداز و جگر سوز از کنار قبر رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - بیرون آمدند.
باید توجه داشت وابستگان دودمان نبوت و امامت که در «مدینه» بودند، جناب «امسلمه» همسر مکرمه پیامبر، «امالبنین» مادر حضرت عباس - سلام الله علیها - و دختران جناب «عقیل»، برادر حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام که خواهران حضرت «مسلم» بودند، و حتی اصحاب رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - نیز همه نوحه سرایی و عزاداری داشتند. [219] و این مراسم تا پانزده روز به شکل رسمی ادامه یافت، گرچه حضرت سیدالساجدین علیهالسلام حال و وضع دیگری داشتند که باید آن را تحت عنوان تداوم عزاداری حضرت سجاد علیهالسلام برای پدر بررسی نمود. همچینن زنهای هاشمی تا مدت مدیدی حالت عزای خود را حفظ نمودند.
ملاقات محمد بن حنفیه با حضرت سجاد در ابتدای ورود حضرت به مدینه
به هنگام ورود اهل بیت حسینی و بازماندگان نهضت عاشورا به «مدینه منوره»، «محمد بن حنفیه» مریض بود و در منزل استراحت مینمود. اما هنگامی که صدای شیون و ضجهی مردم را شنید، گفت: به خدا سوگند که همانند این زلزله را ندیدهام، این ضجه و شیون چیست؟ چون او مریض بود نمیشد حقیقت را به او بازگفت و لذا در برابر اصرار ایشان، بعضی از غلامها به او گفتند: ای فرزند امیرالمؤمنین هم اکنون امام حسین و اهل حرم او به «مدینه» بازگشتهاند. او گفت: چرا به نزد من نمیآیند؟ گفتند: آنها در انتظار تو هستند. او از جای برخاست در حالی که گاهی میافتاد و گاهی
[صفحه 133]
میایستاد و میگفت: «لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم» و چه بسا این مصیبت را احساس کرده بود و لذا گفت: به خدا سوگند که من مصائب آل یعقوب را در این کار میبینم!! سپس گفت: برادرم کجاست؟ میوهی دلم کجاست؟ حسین کجاست؟
به او گفتند: برادرت حسین علیهالسلام در بیرون «مدینه»، در فلان مکان بار انداخته است. از این رو او را بر اسب سوار کردند و خادمان او در جلویش حرکت میکردند تا به خارج «مدینه» رسیدند. چون نگاه کرد و بجز پرچمهای سیاه چیزی ندید، پرسید: این پرچمهای سیاه چیست؟ به خدا قسم که فرزندان امیه، «حسین» را کشتند!! سپس ضجهای زد و از روی اسب به زمین افتاد و از هوش رفت. خادم او نزد امام زین العابدین علیهالسلام آمده و عرض کرد: ای مولای من، عمویت را دریاب پیش از آنکه روح از بدن او جدا شود.
امام سجاد علیهالسلام در حالی که پارچهای سیاه در دست داشت و اشک خود را با آن پاک میکرد، به راه افتاد و بر بالین عمویش آمده و سر او را به دامن گرفت. چون «محمد بن حنفیه» به هوش آمد به حضرت گفت: ای پسر برادرم! برادرم کجاست؟ نور چشمم کجاست؟ پدرت کجاست؟ جانشین پدرم کجاست؟ برادرم حسین کجاست؟
حضرت علی بن الحسین علیهالسلام پاسخ داد: «عمو جان! به سوی تو آمدم در حالی که یتیم هستم. مردانمان را کشتند و زنانمان را به اسیری گرفتند و اکنون بجز کودکان و بانوان حرم که همه مصیبت زده و گریان هستند، دیگر کسی را به همراه نیاوردهام. ای عمو! اگر برادرت حسین را میدیدی چه میکردی؟ او طلب کمک میکرد ولی کسی به یاری او نمیشتافت و با لب تشنه شهید شد!! در حالی که همه حیوانات از آب سیراب میشدند!!
در این حال «محمد بن حنفیه» فریاد جگر سوزی کشیده باز بیهوش گردید. [220].
سخن گزندهی یکی از منحرفین و پاسخ دندان شکن امام سجاد
در کتاب امالی «شیخ طوسی» آمده است: امام صادق علیهالسلام فرمودند: «هنگامی که حضرت علی بن الحسین علیهالسلام وارد شدند و حضرت حسین
[صفحه 134]
بن علی - صلوات الله علیه - کشته شده بودند، «ابراهیم بن طلحه بن عبیدالله» از حضرت استقبال نمود و گفت: ای علی بن الحسین چه کسی پیروز شد؟ این در حالی بود که حضرت سرشان را پوشانده و در «محمل» بودند.
حضرت علی بن الحسین علیهالسلام جواب دادند: اگر میخواهی بدانی چه کسی پیروز شد بگذار تا وقت نماز فرا رسد، آنگاه ابتدا اذان و سپس اقامه بگو. [221].
پسر «طلحه» که وضعیت پیمان شکنی پدرش در جنگ او با حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام روشن است، شخصی است که هیچ رابطهی ولایی با خاندان امامت ندارد، از این رو وقتی میبیند در جریان نهضت عاشورا به حسب ظاهر حضرت ابیعبدالله علیهالسلام کشته شده و اهل حرم او به اسارت در میآیند، برای تشفی خاطر خود به حضرت امام زین العابدین علیهالسلام عرض میکند چه کسی پیروز شد؟ این سخن گزنده حاکی از نیت سوء او میباشد. ولی حضرت سجاد علیهالسلام با پاسخ دندان شکن خود به او میفهماند که غرض از نهضت عاشورا پیروزی ظاهری و رسیدن به ثروت و حاکمیت نبود. این نهضت برای حفظ اساس دین از اندراس و نابودی انجام شد و به ثمر هم رسید و نشانه آن اینکه هر مسلمانی به هنگام «اذان» و «اقامه» به توحید و رسالت حضرت خاتم النبیین - صلی الله علیه و آله و سلم - شهادت میدهد.
اما در ارتباط با زمان وقوع این برخورد، عدهای آن را در «شام» گزارش کرده و عدهای مربوط به «مدینه» میدانند. ولی با توجه به اینکه اولا حضور «ابراهیم بن طلحه» در «مدینه» بوده و ثانیا عبارت: «حضرت سرشان را پوشانده بودند و در «محمل» نشسته بودند» در متن روایت آمده است، شاید احتمال وقوع این برخورد در «مدینه» اقوی باشد.
تداوم عزاداری حضرت سجاد برای پدر
بر اساس نقل «سید ابنطاوس»، مؤلف کتاب لهوف، از امام صادق علیهالسلام روایت شده است که فرمود: «حضرت زین العابدین علیهالسلام برای پدرش چهل سال گریست، و این در حالی بود که این مدت روزها را روزه میگرفت و شبها را به نماز میایستاد. به موقع افطار، غلام
[صفحه 135]
حضرت برای ایشان غذا و آشامیدنی میآورد و آن را در مقابل حضرت میگذاشت و عرض میکرد: ای مولای من میل بفرمائید. حضرت میفرمود: فرزند رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - در حالی که گرسنه بود کشته شد، فرزند رسول خدا در حالی که تشنه بود کشته شد!! پس این جملات را مکررا میفرمود و گریه میکرد تا غذای حضرت با اشک چشمشان مرطوب میگردید و آشامیدنی ایشان با آن ممزوج میشد. و این حال حضرت بود تا به لقاء خدای متعال واصل شد.» [222].
چه اینکه یکی دیگر از غلامان حضرت نقل میکند که امام سجاد علیهالسلام روزی به صحرا تشریف بردند و من آن حضرت را متابعت نمودم و دیدم ایشان روی سنگی سخت و خشن به سجده مشغول شدند، من صدای بلند گریه ایشان را میشنیدم و شمردم که هزار بار فرمود: «لا اله الا الله حقا حقا، لا اله الا الله تعبدا و رقا، لا اله الا الله ایمانا و تصدیقا» سپس سرش را از سجده بلند کرد و در حالی که صورت و محاسنشان از آب چشمانش مملو بود، من عرض کردم: آقای من! آیا وقت آن نرسیده که حزن شما تمام شود؟ آیا موقع آن فرا نرسیده که گریه شما کم شود؟ در اینجا حضرت فرمود: وای بر تو! «یعقوب» پسر «اسحاق» پسر «ابراهیم» علیهالسلام یک پیامبر بود و فرزند پیامبر هم بود و دوازده فرزند داشت. خدای متعال یکی از آن فرزندان را غائب کرده از جلو چشم او پنهان نمود، در این ارتباط موهای سر «حضرت یعقوب» سفید شد، و پشت او از غم، خم گردید و به خاطر گریه، نور چشمش از دست رفت و این در حالی بود که آن فرزند هنوز زنده بود و در دار دنیا به سر میبرد. ولی من پدرم را و برادرم را و هفده نفر از اهل بیتم را از دست دادم، در حالی که همه قطعه قطعه شده بودند و سر به بدن نداشتند، پس چگونه حزن من تمام شود و گریهام رو به کاهش گذارد؟!! [223].
در همین ارتباط در امالی شیخ صدوق آمده است که امام صادق علیهالسلام فرمودند: «زیاد گریه کنندگان (بکائین) پنج نفر هستند: حضرت آدم، یعقوب و یوسف و فاطمه دختر محمد - صلی الله علیه و آله وسلم - و علی بن الحسین علیهالسلام (بعد تک تک را توضیح میدهند و در آخر میفرمایند:) و اما علی بن الحسین علیهالسلام پس بر امام حسین علیهالسلام به مدت بیست سال یا چهل سال گریست و هیچ وقت طعامی خدمت حضرت نگذاشتند مگر اینکه گریست،
[صفحه 136]
تا اینکه یکی از غلامهای حضرت به ایشان عرض کرد: یا ابن رسول الله فدای شما گردم، میترسم از هلاک شدگان باشید!! حضرت فرمود: «حزن و اندوه خود را به خداوند شکوه میبرم و من از خدا چیزی میدانم که شما نمیدانید. من هر گاه جریان قطعه قطعه شدن فرزندان فاطمه را یاد میکنم اشکم سرازیر میشود.» [224].
به هر حال در ارتباط با وضعیت حضرت امام زین العابدین علیهالسلام در زمینه شهادت جانگداز پدر بزرگوارش و سایر وابستگان عزیزش، نکات و قطعههای زیادی در تاریخ ثبت شده که از آنها به دست میآید این خود دیگر رویهای برای حضرت شده بود و از این طریق و با این شیوه یاد و خاطره عظیم حادثه عاشورا را در جامعه زنده نگه میداشت.
زنهای بنی هاشم و تداوم عزاداری برای سیدالشهداء
حضرت زینب - سلام الله علیها - در عزای برادر و اهل بیت و فرزندان و اصحاب او مداوم گریه میکرد و هیچگاه اشک چشمانش خشک نشد و زمانی که به فرزند برادرش، حضرت زین العابدین علیهالسلام مینگریست حزن او تجدید و اندوهش زیاد میشد و این وضعیت برای ایشان بود تا پس از دو سال به ملکوت اعلی پیوست. [225].
«امالبنین» مادر حضرت ابوالفضل العباس و سه فرزند دیگر امیرالمؤمنین علیهالسلام تا زنده بود، کنار صورت قبری که خود در «بقیع» ساخته بود، میآمد و با اشعار جانگداز، مدیحه سرایی میکرد که هر کس او را میدید به گریه میافتاد. [226].
جناب «رباب» همسر والا مقام حضرت سیدالشهداء علیهالسلام نیز وضعیت دلخراشی پس از وقایع عاشورا داشته و دیگر ازدواج نکرد و تا زنده بود گریست و از زیر آسمان به پناه هیچ سقفی نرفت و زندگانی او بیش از یک سال دوام نیاورد. [227] و همچنین سایر زنهای بنی هاشم.
در این ارتباط در تاریخ آمده است که: «زنهای بنی هاشم لباس سیاه بر تن کردند
[صفحه 137]
و هرگز از سرما و گرما شکایت نمیکردند، به دستور امام سجاد علیهالسلام برای آنها غذای مخصوص عزاداران تهیه میکردند و تا پنج سال بعد از شهادت امام حسین علیهالسلام هیچ یک از زنان هاشمی، سرمه به چشم نکردند و موی خود را حنا نبستند و حتی هیچ کس دودی از خانه آنها ندید تا اینکه «عبیدالله ابن زیاد» پس از 5 سال کشته شد. و سر او را برای حضرت سجاد علیهالسلام آوردند، آنگاه آنها از عزا در آمدند. [228] و البته در روایتی که در کتاب محاسن نقل شده است آمده که خود حضرت سجاد علیهالسلام برای آنها جهت عزاداری، غذا تهیه میکرد. [229].
[صفحه 141]
مقطع حضور حضرت سجاد علیه السلام در مدینه تا هنگام وفات
مقدمه
پس از حوادث خونبار روز عاشورا و اسارت حضرت علی بن الحسین علیهالسلام و سایر بازماندگان نهضت عاشورا و انتقال به «کوفه» و سپس به «شام» که در خلال آن سنگینترین مصائب جسمی و روحی بر این عزیزان تحمیل گردید، ولی آنها با کمال قدرت و شجاعت به وظایف الهی و انقلابی خود عمل نموده و موجبات رسوایی دودمان ننگین اموی و روشن بینی مردم را فراهم آورده و یاد و خاطره نهضت حسینی را در اذهان ثبت نمودند، و همگان را از اهداف آن حرکت الهی خونین مطلع ساختند، چنانکه در قسمتهای مربوطه به صورت تفصیلی بیان گردید، این کاروان قهرمان و پیروز به سوی «مدینه» حرکت نمود و در خلال راه با فرود در دشت تفتیده خون گرفته «کربلا»، بر سر قبر عزیزان خود به عزاداری پرداخت و سپس با نقشهی مدبرانهی امام سجاد علیهالسلام با وضع منحصر به فردی به «مدینه» وارد شد و آنچنان مردم را در فقدان حسینی گداخت و احساسات آنان را به همراه ارائه آگاهی و روشن بینی برافروخت که آثار عمیق اجتماعی خود را بر جای گذاشته و همگی از جنایت وارد شده بر پسر دختر پیامبر خود آگاه گردیدند. آری این همه به رهبری مستقیم حضرت زین العابدین علیهالسلام از آغاز تا پایان، انجام پذیرفت. اینک حضرت سجاد علیهالسلام در «مدینه» مستقر شده و تا پایان عمر پربرکت خود که بنابر اصح اقوال 35 سال به طول انجامید، در این شهر که شهر پیامبر خداست،
[صفحه 142]
مشغول انجام وظایف سنگین امامت شدند.
این مدت مدید که مدت امامت حضرت است، یکی از برهههای بسیار حساس برای اسلام و شیعه به حساب میآید که از ویژگیهای مخصوص به خود برخوردار است. برای آشنایی با زندگی امام زین العابدین علیهالسلام در این مقطع و شناخت کیفیت انجام مسئولیت امامت و رهبری امت توسط آن امام همام، باید اولا نگاهی فراگیر و عمیق به وضعیت عمومی اجتماع و مشخصههای این مقطع از تاریخ صدر اسلام را از نظر نظام سیاسی حاکم و عملکرد آن و همچنین وضعیت اجتماعی و فرهنگی شیعه و سایر مسلمین یعنی «جو حاکم بر زمانه» را به صورت دقیق شناسایی نمود و ثانیا با توجه به عنصر «غیب» که آبشخور تصمیمات امام معصوم - علیهالسلام - است، این موضوع را به بررسی نشست که در چنین شرایطی، حفظ، تداوم، بسط و گسترش اسلام ناب که اولین وظیفه هر امام معصومی است و محافظت از جامعهی شیعه که پیروان راستین اسلاماند، چگونه میسور است؟ و رهبری امام در تحقق این اهداف بلند چگونه تبلور عینی یافته است؟
در این زمینه باید حرکت «بلند مدت» امام معصوم علیهالسلام و استراتژی آن حضرت را تبیین نمود و بر اساس آن، حرکات «کوتاه مدت» و تاکتیکها را مشخص کرده و آنها را بررسی نمود.
بنابراین برای بررسی زندگانی حضرت سجاد علیهالسلام در مقطع حضور آن حضرت در «مدینه» تا هنگام وفات که دوران «امامت» ایشان است، باید با «ترسیم اوضاع زمانه حضرت» از یک سو و «تبیین استراتژی حضرت» از سوی دیگر، به بحث و تحقیق پرداخت. آنگاه «ابعاد شخصیت جامع و کامل این امام بزرگوار» را به دقت بررسی نمود و در خلال آن ضمن آشنایی با فضایل بیپایان این امام معصوم، درسهای لازم را فراگرفت.
گزارشی مختصر از اوضاع زمانه حضرت سجاد در مقطع حضور ایشان در مدینه
جهان اسلام در عصر امامت حضرت سجاد علیهالسلام یکی از اسفبارترین دوران خود را سپری میکرد؛ از نظر نظام سیاسی حاکم، بخش وسیعی از قلمرو اسلامی تحت حاکمیت و سیطره دودمان اموی قرار داشت که اینان پلیدترین،
[صفحه 143]
سفاکترین و جسورترین والیانی بودند که در ضدیت با ارزشهای بنیادین اسلامی و هدم و نابودی تعالیم نبوی برای خود هیچ حد و مرزی نمیشناختند و سلطنت و حکمرانی آنان بر مبنای همین فلسفه، پایهگذاری شده بود که با گرفتن انتقام از دودمان پیامبر، برای حقد و کینههای انباشته خود از شکستهای دوران ظهور اسلام، درمانی فراهم آورند. اینان در این راستا تا آخر خط حرکت کردند و عملکردی از خود به یادگار گذاشتند که روی تاریخ را سیاه نمود و با آن برای خود همیشه ننگ و نفرین خریداری کردند. آری انحراف از جریان صحیح امامت و ولایت که پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - منادی آن بودند و از طرف خداوند متعال آن را در جامعه تبلیغ نمودند، این کاملا به بار نشسته و میوههای شوم آن یکی پس از دیگری، همان گونه که از قبل نیز توسط اولیاء برگزیدهی حق بیان شده بود، به دست میآمد. از حاکمیت «معاویة بن ابیسفیان» که بگذریم، دوران امامت حضرت سجاد علیهالسلام مقارن است با سلطنت «یزید بن معاویه» که با همه کوتاهی آن ابتدا با به شهادت رساندن پسر دختر پیامبر حضرت امام حسین علیهالسلام آغاز شد و در ادامه آن حملهی ددمنشانه به «مدینه» پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - و «مکه معظمه» اتفاق افتاد که فجایع حاصل از آن روی تاریخ را سیاه نمود.
بعد از «یزید» با فاصله کوتاهی «مروان بن حکم» شخصی که از اهانت کنندگان به پیامبر بود به حکومت رسید و او بنیان حکومت «مروانیان» که از «بنی امیه» بودند را تحکیم نمود و بعد از او «عبدالملک مروان» به تخت سلطنت نشست و به مدت بیست و یک سال در حالی که رسما به خدا سوگند میخورد که شراب مینوشم، از هیچ ظلم و جنایتی فروگذار نبود و بالاترین سیئه او مسلط کردن «حجاج بن یوسف ثقفی» بر جان و مال مردم بود، فرد سفاکی که «عبدالملک» را از «رسول خدا» - صلی الله علیه و آله و سلم - بالاتر میدانست و رسما از مردم مسلمان «جریمه» میگرفت و شنیدن نام «کافر» برای او خوشتر از شنیدن نام «شیعه» بود. و باید گفت از گسترهی جنایت این پلید و کثرت خونریزی و سفاکی او فقط خداوند آگاه است و بس.
پس از عبدالملک پسرش «ولید بن عبدالملک» به حکومت دست انداخت، همو که طبق بیان سیره نویسان در عصر او زمین از ظلم و ستم لبریز بود.
آنچه گذشت گذری سریع به نظام سیاسی حاکم بر بخش وسیعی از قلمرو اسلامی بود و در همین زمان در بخش دیگر «زبیریان» به ریاست «عبدالله ابن زبیر»
[صفحه 144]
مشغول حکومت بودند که اینان با رقیبان خود (امویان) در یک نقطه اشتراک داشتند و آن نقطه، عداوت با دودمان پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - همداستانی آنها در قتل و کشتار و فشار بر «بنی هاشم» است که این همه در تاریخ بخوبی ثبیت گردیده است. و نکته دیگر رواج سب امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام است که در بالای منابر انجام میشد و اگر خطیبی از آن اجتناب میکرد مورد اعتراض مردم واقع میشد.
از آنچه گذشت، گرچه بسیار گذرا بود ولی بخوبی میتوان دورنمایی از اوضاع سیاسی حاکم بر جهان اسلام در عصر امامت حضرت سجاد علیهالسلام به دست آورد و در پرتو آن به دور نمایی از اوضاع فرهنگی و اجتماعی آن عصر رسید. وقتی جامعه به چنین والیانی مبتلا باشد، اوضاع آن چگونه خواهد بود؟
آری ارزشهای دینی به صورت کلی دچار تحریف قرار گرفته و تغییر کرده بود و گستاخی بنی امیه به جایی رسیده بود که مردم را به عنوان بردههای حکومت خود پنداشته و به همین عنوان از آنان بیعت میگرفتند و خفقان شدید و حاکمیت جو رعب و وحشت، همهی روحیه و توان مردم را برای هر نوع حرکت کارساز، سلب کرده بود.
اما «شیعه» در این میانه وضعی بس اسفبار را میگذرانید. اولا بعد از شهادت حضرت امام حسین علیهالسلام و بزرگان شیعه و عناصر راسخ در ولایت اهل بیت - علیهمالسلام -، سایر موالیان دچار یک نوع شکست روحی شده بودند که سرکوب شدید آنان از ناحیه والیان اموی و دست نشاندگان آنها، به آن بیشتر دامن میزد، بخصوص با توجه به قصور یا تقصیری که در یاری رساندن به امام حسین علیهالسلام در خود احساس میکردند.
از این گذشته با توجه به وقایعی که در آن دوران اتفاق افتاد و بعضی از نصوص تاریخی بر آن دلالت دارند، بخوبی میتوان به این نتیجه رسید که دیگر «شیعه» به عنوان یک جریان و تفکر و تشکل اجتماعی وجود خارجی نداشته و علاوه بر «بنی امیه» که پس از واقعه کربلا کار «شیعه» را تا حدودی تمام شده حساب میکردند، خود آنان نیز از انسجام و اقتدار بکلی فاصله گرفته و هویت اجتماعی خود را از دست داده بودند.
از سوی دیگر به دنبال مصائب سنگین تحمیل شده بر جامعهی «شیعه» و موالیان اهل بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام و عدم امکان حضور مؤثر و فعال رهبری معصوم علیهالسلام در میان آنان، به خاطر جو خفقان شدید و عدم اطمینان از عناصر
[صفحه 145]
سست پیمان موجود، انحرافات عقیدتی و فکری متعددی نیز جامعه «شیعه» موجود را دستخوش نوسانات جدی کرده بود که بعضی از آنها عبارتند از پیدایش «فرقهی کیسانیه» که به داعیه امامت و مهدویت جناب «محمد بن حنفیه» خط خود را از امامت حضرت سجاد علیهالسلام جدا کردند و همچنین پیدایش «غلات» که به نوعی جایگاه اهل بیت را فراتر از آنچه باید باشد، ترسیم نموده و عقایدی را برای خود انتخاب کرده بودند که ابدا مورد رضایت حضرت سجاد علیهالسلام نبود.
و این غیر از انحرافات عقیدتی متعددی بود که عمال «بنی امیه» به آن دامن میزدند مانند مسألهی «جبر، «تشبیه و تجسیم» و مسأله «ارجاء» که همگی از ناحیه حکومت اموی مورد تبلیغ و حمایت بود.
آنچه گذشت، ترسیمی گذرا از اوضاع سیاسی و اجتماعی عصر امامت حضرت سجاد علیهالسلام بود که با توجه به آن میتوان اوضاع زمانه حضرت را شناسایی نمود. به این اوضاع و بعضی از سر فصلهای آن به صورت تفصیلی در بررسی ابعاد شخصیت حضرت سجاد علیهالسلام، اشاره خواهد شد.
در پرتو بررسی گذرای اوضاع زمانه حضرت سجاد علیهالسلام به دست میآید که آن حضرت به عنوان بازمانده جریان عاشورا و تنها شخصیتی که به صورت رسمی منصب «امامت» را به عهده دارند، تا چه حد مورد سوء ظن دستگاه حاکمه قرار داشته و چگونه کوچکترین حرکت سیاسی رو در رو با نظام سیاسی موجود، میتواند به برخورد شدید تا حد به شهادت رساندن ایشان منجر شده و نظام ولایت و امامت و جریان حق را دچار ضایعه جبران ناپذیر نماید.
از سوی دیگر حرکتهای انقلابی در جامعه شیعی اگر به مسألهی امامت گره بخورد خفقان موجود را باز هم شدیدتر نموده و سرکوبها به جایی خواهد رسید که باقی ماندهی محدود جامعه شیعی را دچار مشکل جدیتر خواهد کرد.
آری وضعیت به گونهای بوده است که حضرت سجاد علیهالسلام در یک تشبیه دقیق و گویا حال خود و شیعیانشان را که بسیار اندک بودهاند در مابین «بنی امیه»، به وضعیت «بنی اسرائیل» در مابین قوم «فرعون» تشبیه نمودهاند که بچههای آنها را میکشتند و زنانشان را نگه میداشتند. [230].
[صفحه 146]
حال با توجه به این شرایط از طرف مقام عظمای امامت، چه «برنامهی بلند مدت» و کدامین «استراتژی» باید برای رهبری و امامت جامعه اتخاذ شود؟
این بحث را باید تحت عنوان برنامه بلند مدت حضرت سجاد علیهالسلام در طول دوران امامت خود پیگیری نمود.
برنامه بلند مدت حضرت سجاد در طول دوران امامت
اشاره
با توجه به وضعیت اسفبار جهان اسلام در عصر امامت حضرت سجاد علیهالسلام و نقشه گستردهی نظام سیاسی حاکم برای هدم ارزشهای بنیادین اسلامی و ایجاد خفقان و سرکوب شدید توسط «بنی امیه» و «زبیریان» نسبت به دوستداران اهل بیت علیهمالسلام و قلت شدید اصحاب «وفادار» و «عارف» به اهداف و جایگاه امامت، میتوان با مد نظر داشتن رسالت امامت در پاسداری از دستاوردهای حضرت پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - و تریبت و حفظ عناصر وارسته و متعهد به مکتب، به ترسیم برنامه بلند مدت حضرت زین العابدین علیهالسلام در دوران امامت خود پرداخت.
به نظر میرسد این برنامه دارای سر فصل مهم و کلانی بوده که بعضی از آنها عبارتند از:
1- حفاظت از دستاوردهای نهضت عاشورا و جلوگیری از خاموش شدن شعلهی فروزان نهضت حسینی.
2- ارائه سیمای ملکوتی و پر جاذبه از امامت راستین در بین جامعه.
3- نشر معارف اصیل و ناب اسلامی در بین اقشار مختلف جامعه.
4- تربیت انسانهای مستعد و گسترش و تعمیق باورهای صحیح مذهبی در ابعاد مختلف در وجود آنان، و بازسازی جامعه شیعی.
5- برگرداندن روحیه اعتماد به نفس و شور و نشاط به پیروان خود و مبارزه با یأس و خمودگی موجود در جامعه.
6- خنثی کردن نقشههای خائنانه «بنی امیه» «بنی مروان» برای هدم اساس اسلام.
با توجه به شناخت عمیق، صحیح و معصومانه حضرت علی بن الحسین علیهالسلام از شرایط جامعهی معاصر خویش، حضرت بخوبی میدانستند که آن
[صفحه 147]
شرایط، مناسب درگیری مسلحانه و رو در رو با نظام سیاسی نیست. از این رو در ابعاد مختلف زندگانی منور خود، خط مشی را انتخاب نمودند که در پرتو آن حرکت حساب شدهای برای بازسازی نیروهای پراکنده و آسیب دیده و مأیوس و تربیت نیروهای جدید و با نشاط به انجام رسید و معارف اصیلی که میرفت در سایه حکومت سیاه دودمان اموی و دیگران بکلی نابود گردد، و هدف حاکمیت اموی در واقع چیزی جز این نبود، نه تنها از این خطر نجات یافت بلکه زمینههای وسیع نشر و نضج آن در عصر امامت امام باقر و امام صادق علیهماالسلام فراهم آمد.
حضرت در این ارتباط بالاترین بهره از روشهای «تعلیم غیر مستقیم» برده و بخصوص از سلاح «دعا» حداکثر استفاده را مینمودند. و در این راستا اعتماد و شور و نشاط را به پیروان خود برگردانده و آنها را از یأس و خمودگی نجات دادند.
آری آنچنان در پرتو تلاشهای حضرت تصویر منور و پر جاذبهای از امامت در اذهان ترسیم گردید که حقا بینظیر است. به گوشهای این تصویر در بحث «امام سجاد علیهالسلام از منظر نکته دانان و گوهر شناسان» اشاره خواهد شد. در همین رابطه حضرت در زبان مخالفین بدین گونه معرفی شدند که «خیر لا شر فیه» و «علی الخیر».
حضرت نه تنها با حرکات سنجیده خود مستمسکی به دست دشمنان عنود ندادند بلکه با تدبیری الهی، آرمانهای خود را به گونهای جلو بردند که «جامعهی شیعی» نیز بازسازی گردید و از خطر هدم و انحطاط کلی مصون ماند و با رفتار منحصر به فرد خود در زنده نگهداشتن خاطره جانبازی پدر و اصحابش آنچنان برنامهای در زندگانی خود پیاده نمودند که این نهضت هم از بعد «احساس» و «عاطفه» و هم از بعد «معرفت» و «آگاهی» در فرهنگ شیعی ثبت گردید و به عامل قدرتمند بقاء نظام اندیشهی شیعی و تفکر علوی در طول تاریخ تبدیل شد.
لازم به ذکر است حضرت در برنامه بلند مدت خود از عنصر «تقیه» که از عناصر اصیل فرهنگ اسلامی است، نهایت استفاده را برده و در پرتو آن آرمانهای خود را محقق ساختند.
استفاده فراگیر حضرت سجاد از عنصر تقیه
«تقیه» یکی از راهکارهای مبارزاتی مهم در فرهنگ پویای اسلامی و شیعی
[صفحه 148]
است. این واژه از ریشهی «وقی»، «یقی» است که «تقوی» نیز از همین ریشه میباشد، به معنای مراقب احوال دشمن بودن و مناسب شرایط موجود حرکت جهادی خود را تنظیم کردن است، در روایتی امام صادق علیهالسلام میفرمایند: «... المؤمن مجاهد لانه یجاهد اعداء الله عزوجل فی دولة الباطل بالتقیة و فی دولة الحق بالسیف» [231].
یعنی: «مؤمن همیشه مجاهد است چون در دولت حق با شمشیر میجنگند و مجاهدت میکند و در دولت باطل مجاهدهی او با «تقیه» است.»
بنابراین مؤمن همیشه در حال جهاد و مبارزه است گاهی با شمشیر، گاهی با «تقیه»، در واقع «تقیه» سپر به دست گرفتن است و تشدید مراقبه و اعمال روشهای قوی امنیتی و اطلاعاتی در مبارزهی سری با دشمن، نه ترک جهاد و خانه نشینی و عزلت.
این واژه در قرآن هم استعمال شد و در سورهی آل عمران صریحا به آن اشاره شده است:
«لا یتخذ المومنون الکافرین اولیاء من دون المؤمنین، و من یفعل ذلک فلیس من الله فی شی الا ان تتقوا منهم تقیة و یحذرکم الله نفسه و الی الله المصیر» [232].
یعنی: «مؤمنان نباید از کافران به جای مؤمنان دوست بگیرند و هر کس چنین کند از (لطف و ولایت) خداوند بیبهره است، مگر آنکه به نوعی از آنها تقیه کنید، و خداوند شما را از خویش برحذر میدارد، و بازگشت به سوی خداست.»
حضرت علی بن الحسین علیهالسلام نیز در روایتی میفرماید: کسی که امر به معروف و نهی از منکر را ترک کند همانند کسی است که قرآن را کنار نهاده و به آن پشت کرده باشد، مگر اینکه در حال «تقیه» باشد و بعد در تعریف «تقیه» فرمودند: «تقیه آن است که به خاطر تجاوز و طغیان ستمگر عنودی از او بترسی.» [233].
با روشن شدن اصل «تقیه» با توجه به اینکه در عصر حضرت زین العابدین علیهالسلام حضرت بشدت مورد سوء ظن دستگاه اموی بودند، مهمترین اصلی که حضرت در پرتو آن خود و شیعیانشان را از اقدامات خشن امویها محافظت نمودند، همین اصل «تقیه» بود. چه اینکه این اصل در طول تاریخ اسلام از اول تاکنون، همیشه باعث حفظ و بقاء «شیعه» بوده است.
[صفحه 149]
آری حضرت سجاد علیهالسلام در شرایط ناگواری به سر میبردند که چارهای جز تمسک به «تقیه» به معنای صحیح اسلامی آن نداشته و این یکی از عناصر کلیدی مورد استفاده ایشان در حرکتهای بلند مدت و کوتاه مدت بود.
و البته باید توجه داشت هر کجا در طول حیات مبارک حضرت زین العابدین -علیهالسلام - از لحظه شهادت پدر تا لحظه ارتحال خود آن بزرگوار، آن امام عزیز شرایط را برای ارائه صریح حق و برخورد با دستگاه جبار اموی و افشاء عملکرد ظالمانه آن و تحذیر از همکاری با آن دستگاه فاجر و ... مناسب میدیدند بدون کمترین پرده پوشی وظیفهی خود را عمل میکردند که نمونههای آن در حیات مبارک، حضرت بسیار زیاد است؛ از قبیل «برخورد با عبیدالله بن زیاد»، «خطبه در کوفه»، «خطبه در مسجد شام»، «برخوردهای حضرت با عبدالملک مروان» و.. که در بررسی «بعد سیاسی» وجود اقدس حضرت به بعضی از آنها اشاره شده است.
ابعاد گوناگون شخصیت کامل و متعالی حضرت سجاد
امام معصوم علیهالسلام از شخصیت جامع و ذات ابعادی برخوردار است که از نظر کمال، در اوج قلهی رفعت و تعالی قرار گرفته و از این رو در سطح جامعه بشری از هر حیث صلاحیت اسوه بودن و مقتدا قرار گرفتن را واجد است.
حضرت علی بن الحسین علیهالسلام نیز به عنوان معصوم ششم و امام چهارم چنین بوده با بهرهمندی از یک شخصیت متعالی در همه ابعاد، سیمای منور امامت را زینت بخش میباشند.
برای بررسی «مقطع حضور حضرت سجاد - علیهالسلام - در مدینه تا هنگام وفات» که عصر امامت ایشان را تشکیل میدهد، با توجه به اوضاع زمانه ایشان و دورنمایی که از برنامه بلند مدت حضرت ترسیم گردید، به بررسی ابعاد وجودی و جوانب مختلف شخصیت متعالی حضرت میپردازیم.
در یک نگاه گذرا میتوان بعضی از ابعاد شخصیت آن حضرت را چنین شماره نمود:
1- بعد فردی
2- بعد فرهنگی
3- بعد اجتماعی
[صفحه 150]
4- بعد سیاسی
5- بعد اقتصادی
گرچه در وجود کامل و فوق کمال حضرت، این ابعاد همه با هم معنی پیدا میکند و هرگز به شکل دقیق، آنها از هم قابل تفکیک نمیباشند، ولی با ملاحظاتی شاید بتوان بر اساس اسناد و روایات موجود در تاریخ و کتب روایی، بحثهایی را پیرامون هر یک به صورت مجزا ارائه داد.
بدین امید که در پرتو این بررسی و آشنایی، توفیق استفاده و اقتدا به این امام همام که به حق «زین العابدین» لقب گرفتهاند، شامل حال همگان گردد.
[صفحه 153]
بعد فردی وجود مبارک امام چهارم علیه السلام «کمالات بیپایان»
مقدمه
در بررسی «بعد فردی» شخصیت کامل حضرت سجاد علیهالسلام باید توجه داشت که کمالات بیپایان امام معصوم علیهالسلام در این بعد را نمیتوان استقصاء نمود چرا که «امام» مظهر اتم کمالات غیر متناهی الهی است و او بحق «خلیفة الله» در روی زمین و در همه عوالم وجود میباشد.
اما با توجه به آنچه در روایات و اسناد موجود است، میتوان به بعضی از سر فصلهای مهم در این قسمت دست یافت.
در ارتباط با حضرت سجاد علیهالسلام تا آنجا که در بعضی از نصوص روایی اشاره رفته است، در بعد فردی کمالات بلندی برای آن حضرت نقل شده است که جدا قابل وجه بوده و در بخشهای متعددی از آن قابل الگو برداری و اقتباس میباشد.
این کمالات که تنها گوشهای از کمالات حضرت است عبارتند از:
1- علم لا یتناهی حضرت
2- توحید عینی حضرت و تسلیم در مقابل تقدیر الهی
3- درگیری با شیطان و درهم شکستن او
4- مراقبت دائمی از خود
5- زهد در دنیا و رغبت به آخرت
[صفحه 154]
6- اهتمام به عبادات بویژه «نماز» و «حج»
7- برخی از حالات شخصی و ویژگیهای فردی حضرت
لازم به ذکر است امام سجاد علیهالسلام بر اساس آنچه در گفتار و قضاوت امام صادق علیهالسلام منعکس شده است، «شبیهترین اهل بیت به حضرت مولی امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیهالسلام» [234] میباشند که با توجه به سر آمد بودن حضرت علی علیهالسلام در کمالات، جایگاه امام سجاد علیهالسلام نیز در این ارتباط روشن میگردد.
علم لا یتناهی حضرت امام سجاد
اشاره
امام سجاد علیهالسلام بمانند سایر معصومین علیهمالسلام دارای علوم لا یتناهی میباشند و به جمیع «ما کان» و «ما یکون» و «ما هو کائن» یعنی «گذشته» و «حال» و «آینده» آگاه بوده و بر همه عوالم هستی نیز احاطه وجودی و علمی دارند.
در این ارتباط نقل شده است فردی بر حضرت زین العابدین علی بن الحسین علیهالسلام وارد شد، حضرت از او پرسیدند: تو کیستی؟
عرض کرد: من «منجم» هستم. حضرت فرمودند: «پس تو پیشگو، طالع بین و فالگیر هم هستی!! آنگاه نگاهی معنیدار به او انداخته و فرمودند: آیا تو را به مردی راهنمایی کنم که از زمانی که تو وارد بر ما شدی در چهارده عالم (و در نقلی دیگر «چهارده هزار عالم») سیر نمود که هر عالمی سه بار بزرگتر از دنیاست و این در حالی میباشد که ابدا از مکانش حرکتی نکرده است؟
آن شخص گفت: او کیست؟
حضرت فرمود: من. و اگر بخواهی تو را به آنچه خوردهای و به آنچه برای خود در خانه ذخیره نمودهای آگاه مینمایم.
(سپس به او فرمودند: امروز پنیر خوردهای و در منزلت بیست دینار ذخیره نمودهای که سه دینار آن دارای وزن صحیح میباشد. آن مرد با شنیدن این مطالب، خدمت حضرت عرض کرد: من شهادت میدهم شما «حجة» عظمای حق و مثل اعلی
[صفحه 155]
و اساس و ریشهی تقوی میباشید ... ) [235].
در زمینه سعهی علم حضرت سجاد علیهالسلام میتوان به «اطلاع آن حضرت از «غیب»، «اطلاع بر سایر زبانها و لهجهها در بین انسانها» و «اطلاع از لغت حیوانات و احوال آنها» به عنوان نمونه اشاره نمود.
به هنگام بررسی بعد فرهنگی وجود اقدس حضرت سجاد علیهالسلام همچنین به «جایگاه رفیع علمی آن حضرت» به صورت مفصل اشاره شده است.
اطلاع حضرت سجاد از «غیب» و اخبار به آن
اشاره
در زمینه اطلاع حضرت علی بن الحسین علیهالسلام از «غیب» یعنی آنچه از مجاری ظاهری ادراک انسانها مخفی است و یا افرادی آن را مخفی نموده و دسترسی به آن به حسب ظاهر جز از طریق خود آنها امکان ندارد، موارد عدیدهای در روایات و اسناد تاریخی ذکر گردیده است که در این قسمت به چند نمونه از آن اشاره میشود:
1- اخبار از ما فی الضمیر «ابوخالد کابلی» و اطلاع از اسمی که مادرش برای او انتخاب نموده بود و هیچ کس از آن اطلاع نداشت:
«ابوخالد کابلی» میگوید: «به نزد حضرت علی بن الحسین علیهالسلام آمدم تا از او سؤال کنم آیا سلاح رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - نزد اوست؟ پس همینکه چشمش به من افتاد فرمود: ای اباخالد آیا میخواهی سلاح رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - را به تو نشان دهم؟ من عرض کردم: آری قسم به خدا، یا ابنرسول الله نیامدم نزد شما مگر اینکه از همین موضوع سؤال کنم و شما از آنچه در نفس من بود خبر دادید. حضرت فرمود: آری و سپس صندوقی بزرگ و زنبیلی را طلبید و یکی یکی آثار رسول خدا را بیرون میآورد و آنها را معرفی میکرد، منجمله انگشتر حضرت، زره، شمشیر ذوالفقار، عمامه، پرچم، چوب دستی، کفشهای حضرت و ردایی که روز جمعه آن را میپوشیدند و در آن خطبهی «نماز جمعه» را برای اصحابشان میخواندند که و خلاصه اشیاء زیادی بیرون آورد و
[صفحه 156]
من گفتم: کافی است، خداوند من را فدای شما قرار دهد.» [236].
چه اینکه در برخوردی دیگر، حضرت «ابوخالد کابلی» را به نام مخصوصی که مادرش او را به آن نامیده بود، یعنی «کنکر» نامیدند.
«ابوبصیر» از امام باقر علیهالسلام در روایت بلندی نقل میکند:
«... «ابوخالد کابلی» نزد حضرت سجاد علیهالسلام آمد و چون برای دخول اذن خواست، حضرت اذن دادند و او داخل شد. بعد حضرت فرمودند: مرحبا به تو ای «کنکر» تو که زیارت کنندهی ما نبودی!! چه شده است و در مورد ما چه چیزی بر تو آشکار شده است؟ او به سجده افتاد و بعد گفت: الحمد لله که خداوند امامم را به من شناساند ... و بعد گفت: شما مرا به آن اسمی صدا زدید که مادرم هنگام تولد من، آن را بر من انتخاب کرد (و قسم به خدا تا به امروز هیچ کس از مردم من را به آن صدا نزده بود.) [237]»
2- اطلاع حضرت از نامهای که «حجاج بن یوسف»، به «عبدالملک مروان» نوشت و جوابی که او به آن دژخیم داد:
«روایت شده که «حجاج بن یوسف» به «عبدالملک بن مروان» نامهای نوشت که اگر میخواهی پادشاهیات ثابت بماند علی بن الحسین علیهالسلام را بکش. در جواب، «عبدالملک» به او نوشت: «مرا از خون بنی هاشم برحذر بدار و تو خود نیز آن خون را محترم بشمار. چرا که من خودم دیدم پس از اینکه «آل ابوسفیان» دست خود را به این خون آغشته نمودند چگونه خداوند ملک آنها را زایل نمود.» بعد این نامه را به صورت سری به سوی «حجاج» فرستاد.
ولی در همان ساعتی که او نامه را برای «حجاج» مینوشت، حضرت علی بن الحسین علیهالسلام برای او نوشتند: «بر آنچه درباره خون بنی هاشم نوشتی مطلع شدم. خداوند در این موضوع از تو سپاسگزاری نموده و پادشاهی تو را تثبیت و عمرت را افزود.»
این نامه را حضرت با ثبت تاریخی که در آن تاریخ «عبدالملک» برای «حجاج» نامه نوشته بود، با غلامی به نزد «عبدالملک» فرستاد و چون غلام به
[صفحه 157]
حضور او رسیده و نامه را تسلیم کرد در تاریخ آن نگریست و متوجه شد که دقیقا برابر با تاریخ نامه خود اوست. و لذا در صدق حضرت زین العابدین علیهالسلام شک نکرد و در این رابطه بسیار خوشحال شد. بعد باری از دینار برای حضرت فرستاده و از او خواست تا آن را برای حوایج خود و اهل بیت و دوستدارانش مصرف نماید. و در نامه حضرت این نکته ذکر شده بود که: «رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - در خواب نزد من آمد و از آنچه برای تو نوشتم مرا مطلع نمود.» [238].
3- اخبار به امارت و حکومت «عمر بن عبدالعزیز» در زمان جوانی او: «عبدالله بن عطاء التمیمی» میگوید: «با حضرت علی بن الحسین علیهالسلام در مسجد بودم که «عمر بن عبدالعزیز» در حالی که جوان بود و کفشی با دو بند نقره فام پوشیده بود، از جلوی ما عبور کرد. حضرت به او نگاه کرده فرمودند: یا «عبدالله بن عطا» آیا این خوشگذران را میبینی؟ نخواهد مرد تا اینکه والی همه مردم شود. گفتم: این فاسق؟ فرمود: بلی.» [239].
آری از این نمونهها در تاریخ زیاد وجود دارد اما به هر حال حضرت در حدیثی فرمودند: «اگر این آیه شریفه قرآنی که میفرماید:
«یمحو الله ما یشاء و یثبت و عنده ام الکتاب» [240]، نبود هر آینه به آنچه تا روز قیامت واقع میشود، شما را خبر میدادم.» [241].
4- «فضیل» از امام صادق علیهالسلام نقل میکند که حضرت فرمودند: برای حضرت علی بن الحسین علیهالسلام عسلی آوردند و حضرت از آن تناول فرمود. بعد چنین فرمود: «سوگند به خدا هر آینه من میدانم که این عسل از کجاست؟ و زمینش کجاست؟ و اینکه آن را از فلان قریه استحصال نموده و به دست آوردهاند.» [242].
5- هنگامی که زمان ارتحال حضرت علی بن الحسین - علیهالسلام – فرا رسید
[صفحه 158]
حضرت فرمود: «ای محمد امشب چه شبی است؟» ایشان گفت: شب فلان و فلان. فرمود: «از این ماه چقدر گذشته است؟» گفت: فلان مقدار. حضرت فرمود: «این همان شبی است که به من وعده داده شده است.» بعد آبی برای وضو طلب نمود وقتی آب را آوردند فرمود: «در این آب موشی افتاده است!!» بعضی از افراد که آنجا بودند گفتند: ایشان هذیان میگوید (نستجیر بالله) حضرت فرمود: «چراغی بیاورید.» که آوردند و معلوم شد در آن موشی افتاده است. پس دستور داد آن آب را ریختند و آب دیگری آوردند و سپس وضو گرفت و نماز خواند و چون شب به پایان رسید از این عالم ارتحال فرمود ...» [243].
- در همین رابطه یعنی اطلاع حضرت به «غیب» و اخبار از آن، روایت زیبای دیگری وجود دارد که در ضمن نفوذ کلمه حضرت به افراد از جن را نیز دربر دارد و آن را میتوان تحت عنوان «پرتوی از علم غیب حضرت سجاد - علیهالسلام -» بیان کرد و. از آن استفاده برد.
پرتوی از علم غیب حضرت سجاد و قدرت تکوینی آن حضرت
«ابیالصباح کنانی» میگوید: از امام باقر علیهالسلام شنیدم که میفرمود: «ابوخالد کابلی» برههای از زمان را خدمتگزار حضرت علی بن الحسین علیهالسلام بود. سپس روزی از شدت اشتیاق خود نسبت به زیارت مادرش به حضرت شکایتی برد و از ایشان اذن خواست که از خدمت حضرت مرخص شده و به دیدار مادر برود. حضرت به او فرمود: «ای کنکر» فردا مردی از شام بر ما وارد میشود که دارای منزلت و مال و آبروست. او دختری دارد که جن زده شده [244] و به دنبال معالج و طبیبی میگردد که او را معالجه کند و حاضر است مال خود را برای آن صرف کند. پس هر گاه آمد تو اولین فرد از مردم باش که به نزد او میروی، بعد به او بگو، من دخترت را به ده هزار درهم معالجه میکنم، او نیز به قول تو اطمینان نموده و همین مقدار پول را به تو بذل خواهد نمود.»
[صفحه 159]
چون فردا شد مرد شامی وارد شده و دخترش نیز همراه او بود و به دنبال معالج میگشت. «ابوخالد» به او گفت، من او را معالجه میکنم و هزینه آن ده هزار درهم است. اگر شما به این وفا کنید من نیز تعهد میکنم که این مرض هرگز به او برگشت ننماید. پدر آن دختر تعهد نمود.
علی بن الحسین علیهالسلام به «ابوخالد» فرمود که او به تو نیرنگ خواهد کرد. «ابوخالد» گفت من به او تعهد کردم. حضرت فرمود، برو و گوش چپ آن خانم را بگیر و بگو: «ای خبیث علی بن الحسین علیهالسلام به تو میگوید، از این خانم خارج شو و دیگر برنگرد.»
«ابوخالد» نیز همچنانکه حضرت فرموده بود عمل کرد و آن جن خارج شد و دختر از دیوانگی نجات یافت.
بعد «ابوخالد» از آن مرد شامی پول را طلب نمود ولی او از پرداخت آن سرباز زد. «ابوخالد» به خدمت حضرت علی بن الحسین علیهالسلام برگشت و حضرت به او فرمود، مگر به تو نگفتم که او با تو حیله خواهد نمود؟ اما به زودی آن مرض به دختر برگشته پس مجدد به سراغ تو خواهد آمد. در این هنگام به او بگو، مرض به دختر برگشت چون تو به آنچه ضمانت نموده و تعهد کردی وفا نکردی. حال اگر ده هزار درهم به علی بن الحسین علیهالسلام تحویل میدهی من به گونهای او را معالجه خواهم نمود که دیگر به او برنگردد. آن مرد این مبلغ را در دستان حضرت گذاشت و «ابوخالد» به نزد آن دختر رفته و گوش چپ او را گرفت و گفت، ای خبیث علی بن الحسین علیهالسلام به تو میگوید از این دختر خارج شو و دیگر هرگز مگر از راه خیر به او متعرض نشو. و اگر برگردی تو را به آتش برافروختهی خدائی، که به قلبها طلوع میکند، خواهم سوزانید. (فانک ان عدت احرقتک بنار الله الموقده التی تطلع علی الافئده) او خارج شد و دختر از جنون افاقه یافت و دیگر هم به آن مبتلی نشد. در این حال «ابوخالد» مال را از حضرت تحویل گرفت و حضرت به او اذن فرمود که به سوی مادرش رهسپار شده تا او را زیارت کند. او نیز حرکت کرد و با آن مال هزینهی سفر خود را تأمین نمود تا به مادرش وارد شد و او را دیدار کرد.» [245].
[صفحه 160]
اطلاع حضرت سجاد بر سایر زبانها و لهجهها در عالم انسانی
یکی از ویژگیهای منحصر به فرد ائمه هدی علیهمالسلام که دارای مقام امامت برای هدایت همه انسانها و «خلیفة الله» در همه عوالم وجود میباشند، این است که هرکس با هر لغت و زبان و لهجهای سخن بگوید، کلام او را متوجه میشوند و خود نیز قادر به سخن گفتن به تمام لغتها و زبانها در صورت لزوم هستند.
حضرت زین العابدین علیهالسلام بر اساس آنچه در اسناد روایی و تاریخی آمده است بر خط و لغت رومی اطلاع داشتهاند و سخن کسانی را که با این زبان سخن میگفتند، بخوبی ادراک میکردند:
1- جناب «حلبی» از امام صادق علیهالسلام شنید که حضرت میفرمودند: «چون علی بن الحسین علیهالسلام و سایر کسانی که با ایشان بودند را به نزد «یزید بن معاویه» - علیهما لعائن الله - آوردند، آنها را در خانهای قرار دادند. در آن موقع بعضی از آل رسول به دیگری گفتند، تنها علتی که برای آن ما را در این منزل قرار دادند، این است که آن خانه بر سر ما خراب شده و ما را بکشد.
با شنیدن این سخن، پاسداران آن جا که رومی بودند با زبان رومی با هم چنین سخن گفتند: «به اینها نگاه کنید، آنها میترسند که این خانه بر سرشان خراب شود ولی فردا از این جا بیرون برده میشوند و همگی کشته خواهند شد.» و علی بن الحسین علیهالسلام فرمود:
«جز من هیچ کس در بین ما نبود تا رومی (رطانه) را به خوبی بداند».
(«رطانه» به معنای زبان رومی نزد اهل مدینه، مشهور است.) [246].
1- «داود بن فرقد»، میگوید: «نزد امام صادق علیهالسلام از کشته شدن حضرت امام حسین علیهالسلام و حمل شدن فرزندش به سوی «شام» ذکری به میان آمد. حضرت فرمود: «چون حضرت علی بن الحسین علیهالسلام وارد زندان شدند، بعضی از افرادی که آنجا بودند به دیگری گفتند، چقدر بنیان این دیوار زیباست!! وبر روی آن دیوار به زبان رومی مطالبی نوشته شده بود و آن را علی بن الحسین علیهالسلام خواند. در این حال رومیهای موجود در آنجا با هم به زبان رومی صحبت کردند و گفتند: «در بین اینها کسی که به خون مقتول اولی باشد، جز
[صفحه 161]
این فرد وجود ندارد»، و مقصودشان علی بن الحسین علیهالسلام بود.» [247].
اطلاع حضرت سجاد از لغت حیوانات و احوال آنها
اشاره
ائمه اطهار علیهمالسلام به عنوان وسایط فیض الهی برای جمیع موجودات نقش ولایت و راهبری عالم هستی را در بعد تکوین و تشریع به عهده دارند، در این ارتباط یکی از خصایص و کرامات آنان آشنایی بر همهی لغات و لهجهها در عالم انسانی و بر همه اصوات و لغات در عالم حیوانات میباشد.
علی بن الحسین علیهالسلام نیز به لغات و اصوات حیوانات اطلاع داشته و در موارد متعددی با آنها صحبت نموده و مراد و کلام آنها را دانسته و شنیده و برای اصحابشان بازگو نمودهاند.
در این زمینه «نقل کلام و سخن گنجشکها»، «گوسفند و بچه آن»، «روباه»، «آهو» و «گرگ» از حضرت سجاد علیهالسلام روایت شده است.
سخن گنجشکها و اخبار حضرت سجاد از آن
«ابوحمزه ثمالی» میگوید: «در منزل حضرت علی بن الحسین علیهالسلام با ایشان بودم و در آن منزل درختی بود. گنجشکهای زیادی روی آن درخت لانه داشته از این رو به آنجا رفت و آمد نموده و جیک و جیک میکردند. حضرت به من فرمود: «ای اباحمزه آیا میدانی یکی از اینها چه میگوید؟»
عرض کردم: خیر.
فرمود: «او پروردگارش را تقدیس نموده و از او روزی امروزش را طلب کرد.»
بعد حضرت فرمود: «ای اباحمزه به ما منطق پرندگان آموخته شده و از همه اشیاء به ما داده شده است. «علمنا منطق الطیر و اوتینا من کل شیء.» [248].
همچنین در روایتی دیگر همین جناب «ابوحمزه» میگوید: «نزد حضرت علی بن الحسین علیهالسلام بودم و بر دیوار مقابل حضرت، گنجشکهایی بودند
[صفحه 162]
که سر و صدا میکردند. حضرت فرمود: «ای اباحمزه آیا میدانی چه میگویند؟ هر آینه برای آنها زمانی است که در آن زمان غذای خود طلب میکنند و سؤال میکنند، ای اباحمزه قبل از طلوع شمس نخواب. من این را برای تو نمیپسندم و این عمل کراهت دارد. (یعنی در «بین الطلوعین» حتما بیدار باش) هر آینه خداوند ارزاق بندگان را در آن موقع تقسیم میفرماید و بر دستان ما آن را جاری میفرماید، (ان الله یقسم فی ذلک الوقت ارزاق العباد و علی ایدینا یجریها) [249].
سخن گوسفند و اطلاع حضرت سجاد از آن
«ابیبصیر» از مردی به نام «عبدالعزیز» نقل میکند که گفت: «با علی بن الحسین - علیهالسلام - به سوی «مکه» خارج شدم. از «ابواء» که یکی از قرای اطراف «مدینه» است گذشتیم. حضرت بر مرکب خود سوار بودند و من پیاده میرفتم. حضرت گلهای را مشاهده کردند و گوسفندی که از آن عقب افتاده بود. این گوسفند با صدای بسیار شدید و بلندی بع بع میکرد و به این طرف و آن طرف مینگریست. در عقب سر او برهای بود که او نیز بع بع میکرد و در پی گله در طلب آن بود. هر گاه این بره میایستاد آن گوسفند صدا میکرد و به دنبال آن، بره نیز بع بع مینمود. در این حال حضرت امام سجاد علیهالسلام فرمود: ای «عبدالعزیز» آیا میدانی این گوسفند چه گفت؟»
عرض کردم: «والله نمیدانم او چه گفت.» فرمود: «گفت به گله گوسفندان ملحق شو» چرا که خواهرش در سال گذشته در همین موضع از گله عقب افتاده و گرگ او را خورده بود. [250].
دعوت حضرت سجاد از یک روباه و اطاعت او
امام صادق علیهالسلام نقل میکنند که حضرت علی بن الحسین علیهالسلام با اصحابشان در راه «مکه» مشغول صرف ناهار بودند که روباهی بر آنها گذشت، حضرت به اصحابش فرمود: «آیا به من قول میدهید و تعهد
[صفحه 163]
میسپارید که به این روباه متعرض نشوید و او را نرمانید تا به نزد ما بیاید؟» آنان سوگند یاد کردند. حضرت فرمود: «ای روباه بیا!!» آن روباه آمد و در نزدیک حضرت صدا کرد و حضرت استخوانی با گوشت، جلوی او انداختند. او آن را برداشته و پشت کرد و مشغول خوردن آن شد.»
حضرت فرمود: «آیا مجددا متعهد میشوید او را رها کنید تا باز او به نزد ما بیاید؟» اصحاب قبول کردند و او نزد آنان آمد ولی یکی از اصحاب با نگاه تندی به او نگریست و به صورت او خیره شد. او نیز از آن جمع خارج شد و شروع به دویدن کرد. حضرت علی بن الحسین علیهالسلام فرمود: «کدامیک از شما تعهد مرا پاسداری ننمودید؟!!» (چرا تعهد من را شکستید؟)
مردی گفت: «یا ابنرسول الله من به او خیره شدم و نمیدانستم و از این رو استغفار میکنم.» حضرت سکوت کردند. [251].
آمدن آهویی نزد حضرت سجاد و سخن گفتن با آن حضرت
«جابر» از امام باقر علیهالسلام نقل میکند که فرمود: «روزی حضرت علی بن الحسین علیهالسلام در میان اصحابش بود که ماده آهویی (ظبیه) از صحرا به رو به حضرت آورد تا در مقابل ایشان ایستاد و صداهایی از خود تولید نمود. بعضی از آن افراد گفتند: «یا ابنرسول الله، این ماده آهو چه میگوید؟» حضرت فرمود: «او گمان دارد که فلان فرد از قریش نوزاد او را دیروز صید کرده و میگوید از دیروز تا به حال او را شیر نداده است.»
بعد حضرت علی بن الحسین علیهالسلام فردی را به نزد آن شخص فرستاد که آن بچه آهو را به نزد من بفرست هنگامی که آن را آوردند چون مادرش او را دید، صدا کرد و با دستش به زمین زد. و سپس او را شیر داد!!
بعد حضرت بچهاش را به او بخشید و به کلامش شبیه کلام او با سخن گفت و آن آهو با بچهاش رفتند. اصحاب پرسیدند: «یابن رسول الله چه گفت؟» حضرت فرمود: «از خدا برای شما طلب خیر کرد و از شما تشکر نمود.» [252].
[صفحه 164]
در روایت دیگری که «حمران ابنایمن» نقل میکند نیز شبیه این داستان آمده ولی در ذیل آن چنین آمده است که حضرت سؤال کردند: «آیا میدانید آهو چه گفت؟» گفتند: خیر. فرمود: «او میگوید: «خداوند هر غائبی که دارید به شما برگرداند و علی بن الحسین علیهالسلام را بیامرزد، همچنانکه بچه مرا به من برگرداند.» [253].
باید توجه داشت در روایت دیگری در رابطه با آمدن «آهو» به حضور علی بن الحسین علیهالسلام چنین آمده است که حضرت در سفر بودند، ظهر که مشغول ناهار شدند، آهویی نر (غزال) جلو آمده و حضرت او را به غذا دعوت کردند و فرمودند: «تو در امنیت کامل هستی!!»، آن آهو جلو آمد و بر سر سفره از همان غذا تناول کرد. در این هنگام یکی از همراهان حضرت سنگریزهای کوچک به پشت آن آهو زد و این عمل باعث شد که او بلند شده و فرار کند. حضرت علی بن الحسین علیهالسلام با مشاهده این صحنه به آن فرد فرمودند آیا تعهد مرا پاس نداشتی و آن را شکستی؟ دیگر هرگز با تو کلمهای سخن نخواهم گفت!!» [254].
لازم به ذکر است قطعا واقعهای که در این حدیث نقل شده غیر از حادثه روایت سابقه است، چرا که در احادیث قبل «ظبیه» یعنی «آهوی ماده» مطرح است و در این حدیث «غزال» که «آهوی نر» میباشد.
چه اینکه در روایت دیگری چنین آمده است که امام باقر علیهالسلام فرمودند: «چون پدرم با جمعی از اهل بیت و اصحابش برای بازدید از بعضی از منازلشان از شهر خارج شدند، حضرت دستور داد سفره را برای غذا آماده سازند در این حال آهویی از صحرا جلو آمده و صدا کرد و سپس به پدرم نزدیک شد. حاضران گفتند: «یابن رسول الله این آهو چه میگوید؟» حضرت فرمود: «از اینکه سه روز است غذا نخورده شکایت دارد پس با او کار نداشته باشید تا او را برای غذا صدا کنم» آنان قبول کردند و حضرت او را دعوت نمود و او شروع به غذا خوردن کرد.
در این حال یکی از اصحاب دستش را بر پشت او گذاشت و او فرار نمود. پدرم فرمود: «مگر به من تعهد نکردید به او دست نزنید؟» آن مرد سوگند خورد
[صفحه 165]
که این کار را تکرار نکند. مجدد پدرم با او صحبت کرد و گفت: «برگرد که دیگر مشکلی برای تو نیست که آن آهو برگشت و غذا خورد تا سیر شد سپس صدا کرد و رفت، اصحاب پرسیدند: «یابن رسول الله چه گفت؟» فرمود: «برای شما دعا کرد و رفت.» [255].
برخورد امام سجاد با یک گرگ و دعای حضرت برای همسر او که آبستن بود
در تاریخ آمده است که حضرت زین العابدین علیهالسلام باغی در خارج شهر داشتند و گهگاهی برای استفاده از آن، به آنجا میرفتند در یکی از این دفعات در خارج شهر در سر راه آن باغ، ناگهان با گرگی خشمناک که موهای بدن آن نیز ریخته بود، برخورد نمودند که راه را بر هر روندهای از هر دو سوی جاده بسته بود. حضرت به او نزد?ک شدند و او زوزه کشید و صدا کرد، بعد به او گفتند: «تو منصرف بشو و من ان شاء الله انجام خواهم داد.» در این لحظه «گرگ» از جاده منصرف شد و رفت. به حضرت گفته شد، این گرگ چه کار داشت و مشکل او چه بود؟
حضرت فرمودند: «او نزد من آمده بود و گفت: همسرم حامله است و اکنون موقع زایمان او شده است بسیار بر او این امر مشکل آمده، شما مرا و او را دریابید و برای او دعا کنید تا مشکلش برطرف گردد. و من نزد شما متعهد میشوم نه خودم و نه احدی از فرزندان و نسل من، هرگز متعرض شیعیان شما نشده و به آنها آسیبی وارد نسازیم. من هم به او گفتم که چنین خواهم کرد و لذا برایش دعا کردم.» [256].
توحید عینی حضرت سجاد و تسلیم مقابل تقدیر الهی
امامان معصوم - علیهم صلوات الله - از نظر ادراک توحید و شهود یگانگی حضرت حق در همه ابعاد، سر آمد همه خلایق بوده و از این رو در همه شئون زندگی کاملا در مقابل حضرت حق تسلیم و به همه آنچه او برای آنها تدبیر میکرده است «راضی» بودهاند.
حضرت علی بن الحسین علیهالسلام نیز در این زمینه در اوج قلهی توحید
[صفحه 166]
عینی بوده و در مقابل تقدیر حضرت الله، تسلیم محض بودهاند.
امام باقر علیهالسلام میفرمایند: «علی بن الحسین علیهالسلام فرمودند یک مرتبه که بشدت مریض شده بودم، پدرم علیهالسلام به من فرمود: «چه آرزویی داری؟» عرض کردم: «پدر جان آرزو دارم از کسانی باشم که در مقابل آنچه خداوند برای من تدبیر فرموده است، پیشنهادی نداشته باشم.!!» پدر به من فرمود: «احسنت، تو مشابه و نظیر حضرت ابراهیم خلیل - صلوات الله علیه - گشتهای، زمانی که جبرائیل علیهالسلام به ایشان گفت: «آیا حاجت و نیازی داری؟» ایشان پاسخ داد: «برای خدای خود پیشنهادی ندارم بلکه او مرا کفایت میکند و او بهترین وکیل است.» [257].
(این قضیه مربوط به مسألهی انداختن حضرت «ابراهیم» در آتش است که در آن لحظات آخر «جبرائیل» چنین سخنی داشت و حضرت چنین پاسخ دادند و بعد هم آتش برای ایشان «گلستان» شد).
البته این حالت بلند معنوی حضرت، مانع از این نمیباشد که اگر خواستهای داشته باشند آن را از خداوند متعال درخواست کنند، چه اینکه دعاها و مناجاتهای بیشمار حضرت سجاد علیهالسلام همه مشحون از درخواستهای گوناگون است که همه را به پیشگاه ذات مقدس ربوبی عرضه داشتهاند و از حضرت باری، حاجات خود را مسألت نمودهاند.
در این رابطه آنچه مهم است ادراک این مطلب است که انسان در «دعا» نیز «موحد» باشد و صرفا از خداوند حاجت خود را بخواهد و دست نیاز به سوی غیر خدا دراز نکند و بر اساس این آیه قرآن که میفرماید: «و قال ربکم ادعونی استجب لکم» [258].
یعنی: «پروردگار شما فرمود فقط مرا بخوانید و من دعای شما را مستجاب میکنم و به شما جواب میدهم.»
آری خداوند میفرماید: «فلیستجیبوا لی ولیؤمنوا بی لعلهم یرشدون» [259].
یعنی: «پس حتما از من طلب استجابت کنند و به من ایمان داشته باشند که
[صفحه 167]
چه بسا در پرتو آن به رشد نائل آیند.»
در همین زمینه، نگرش توحیدی حضرت سجاد علیهالسلام در مشکلی که برای ایشان در برخورد با جناب «محمد بن حنفیه» پیش آمده بود، قابل دقت است و به حق باید آن را تبلور توحید حضرت در امور اجتماعی دانست.
این قضیه تحت عنوان «توحید و توکل حضرت سجاد علیهالسلام در بررسی بعد اجتماعی حضرت بیان گردیده است.
درگیری امام سجاد با شیطان و درهم شکستن او
حضرت علی بن الحسین علیهالسلام همانند سایر اولیاء الهی همه کمالات خود را مرهون خودسازی و مبارزه با شیطان درون و بیرون بودهاند، هم با هوای نفس بشدت مبارزه کرده و نفس خود را صد در صد مهار نموده و آن را تبدیل به نفس قدسی الهی کردهاند و هم شیطان را که مسئولیتی جز وسوسه و اغواء در قلوب بنی آدم ندارد سرکوب نموده و به شکل کامل سلطه و حضور او را در مجاری ادراکی خود از بین برده بودهاند.
«ابابصیر» میگوید: «امام باقر علیهالسلام برای من حدیث کردند که حضرت علی بن الحسین علیهالسلام فرمودند: «در خواب شیطان را دیدم او به من هجوم آورده حمله کرد، من نیز با او گلاویز شدم، سپس دستم را بلند کرده و بینی او را شکستم، آن گاه هنگامی که صبح کردم به لباسم نگریسته کان قطعات ریز خون را در آن یافتم.» [260].
از آنجا که خواب معصوم -علیهالسلام- عین بیداری اوست که خودشان فرمودند: «ان منامنا و یقظتنا واحدة (واحد)» [261] یعنی: خواب و بیداری ما یکی است. بنابراین این خواب نمایانگر مبارزه جدی و عملی حضرت سجاد علیهالسلام با شیطان و پیروزی بر او میباشد.
[صفحه 168]
امام سجاد و مراقبت دائمی از خود
یکی از دستورات بسیار مهم اخلاق اسلامی که اساس و ریشهی همه پیشرفتها و وسیلهی بسیار مؤثر وصول به کمالات معنوی است، تحت عنوان «مراقبه» شهرت یافته است. «مراقبه» به معنای مواظبت دائمی از خود در مقابل خداوند متعال است و اینکه انسان با شناخت کافی و صحیح از آنچه خداوند متعال از او طلب دارد، به صورت دائم به انجام آن با قصد اخلاص کوشا باشد. «مراقبه» گرچه دارای مراتب مهمی میباشد ولی جوهرهی همه آن مراتب، مواظبت بر انجام وظایف بندگی و توجه به حضور در محضر الهی است.
حضرت علی بن الحسین علیهالسلام با شناخت صحیح و الهی خود از مسیر تکامل انسان و عوامل موافق و مخالف در این مسیر، نهایت درجهی مراقبه را در زندگی خود اعمال مینمودهاند.
علاوه بر آنچه در مورد شخصیت جامع و کامل حضرت و برنامه فراگیر عبودیت و نمازها و روزهها و حجهای بسیار آن بزرگوار که در اسناد روایی گزارش شده، حدیث جالبی از آن حضرت روایت شده است که مضمون آن چنین است: به حضرت علی بن الحسین علیهالسلام گفته شد: «یابن رسول الله چگونه ایام را میگذرانید؟»، حضرت فرمود: «من شب را به روز آوردم در حالی که از طرف هشت عامل مورد طلب میباشم:
الله - تبارک و تعالی - از من فرائض و واجبات را طلب مینماید.
پیامبر -صلی الله علیه و آله و سلم- از من «سنت» و دستورات اسلامی را میطلبد.
اهل و عیال «روزی» خود را از من درخواست دارد.
نفس «شهوت» را از من میخواهد.
و «شیطان» متوقع است از او تبعیت کنم.
و دو ملک و فرشتهای که نگهبان من هستند، از من «صدق عمل» را انتظار دارند.
و «ملک الموت» «روح» مرا از من میطلبد.
و بالاخره این «قبر» است که از من جسدم را طلب دارد.
پس من بین این خصال «مطلوب» هستم!!!» [262].
[صفحه 169]
پر واضح است شخصیتی که این چنین خود را مطلوب این عوامل میداند، چگونه در انجام وظیفه کوشا بوده و مراقبه واقعی را نسبت به همه وظایف خود اعمال میفرماید.
نکته بسیار مهم دیگر در ارتباط با شخصیت متعالی حضرت سجاد علیهالسلام مسأله «محاسبه» دقیق عملکرد روزانه و هفتگی و ماهیانه و سالیانه و به طور عمومی حسابرسی دقیق از اعمال و رفتار و نیات و انگیزههاست که به بهترین صورت از طرف آن امام همام انجام میگرفته است.
زهد در دنیا و رغبت به آخرت، دورنمای شخصیت حضرت سجاد
در بینش اسلامی «دنیا» مقدمه و مزرعه عالم «آخرت» است و لذا از هیچ ارزش اصیل و استقلالی برخوردار نیست. اولیاء الهی نیز هرگز «دنیا» را مقصد و مراد خود ندانسته، تمام علایق قلبی خود به آن را بریده و تنها به عنوان وسیله و ابزار اکتساب رضوان خداوندی و نیل به قرب و لقاء او به آن می نگریستهاند.
این حقیقت متعالی در ادبیات قرآن و روایی به عنوان «زهد» مطرح شده است که همان عدم تعلق به دنیاست نه بهرهمند نبودن از آن.
در عوض تمام توجه بندگان صالح حضرت حق به «آخرت» بوده که جهان بیپایان و «دار جزا» و منزل نهایی انسان است و آن را اصل میدانستهاند.
حضرت زین العابدین علیهالسلام به مانند سایر معصومین علیهمالسلام نمونه اعلای «زاهد در دنیا» و «راغب در آخرت» بودهاند.
«زراره» آن شیعه بزرگوار و راوی برجسته و بزرگ نقل نموده است که: «پرسشگری در میانهی شب، چنین میگفت: «کجایند زاهدان در دنیا و کجایند راغبین در آخرت؟»، پس در این هنگام هاتفی از گوشهی «بقیع» صدا برآورد: (و این در حالی بود که صدایش را میشنیدیم ولی شخص او را نمیدیدیم) آن فرد علی بن الحسین علیهالسلام است.» [263].
در همین ارتباط جناب «ابوحمزه ثمالی» که یکی از برجستهترین شاگردان امام سجاد علیهالسلام بوده و دعای شریف «ابوحمزه ثمالی» که بهترین و
[صفحه 170]
بلندترین «دعای سحر» در «ماه رمضان» است، توسط او از حضرت سجاد علیهالسلام روایت شده است میگوید: «من نشنیدم احدی از مردم زاهدتر از حضرت علی بن الحسین علیهالسلام بوده باشد. مگر آنچه به من رسیده از امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب و علی بن الحسین علیهالسلام چنان بود که هر گاه تکلم میفرمود در زهد و موعظه، به گریه در میآورد و هر کس را که در محضر شریفش حضور داشت.» [264].
به هر حال جناب «ابنشهر آشوب»، در کتاب شریف «مناقب» میفرماید: «بسیار کم کتابی در زمینه «زهد» و «موعظه» یافت میشود که در آن ذکر نشده باشد «قال علی بن الحسین» علیهالسلام یا «قال زین العابدین» علیهالسلام یعنی در تمام کتب در این زمینه از حضرت حدیث نقل شده است. [265].
در این قسمت بسیار مناسب است به آنچه تحت عنوان «صحیفة الزهد» از حضرت سجاد علیهالسلام روایت شده است اشاره داشته باشیم، و با دقت در آن به افق وسیعی که حضرت در این زمینه فرا روی طالبان حقیقت میگشاید، آشنا شده و از رهنمودهای بلند این امام قدسیان و زاهدان بهرهمند گردیم.
حضرت در این روایت شریف چنین میفرمایند:
«همانا نشانه زهد پیشگان در دنیا که به آخرت رغبت دارند این است که هر همدم و دوستی را رها کرده و هر همنشینی را که مراد و مقصودش غیر از آن چیزی است که اینها اراده کردهاند، ترک میکنند.
آگاه باشید، همانا کسی که برای پاداش آخرت عمل میکند کسی است که نسبت به زرق و برق موقت و زودگذر دنیا بیاعتنا است. خود را برای مرگ آماده نموده، قبل از تمام شدن مهلت و فرا رسیدن آنچه هر انسانی ناچار از ملاقات آن است، سعی و تلاشش را مصروف عمل مینماید و پیش از آنکه هنگام ترس فرابرسد، ترسان است. به درستی که خدای عزوجل میفرماید: «حتی اذا جاء احدهم الموت قال رب ارجعون لعلی اعمل صالحا فیما ترکت» [266].
یعنی: «تا آنگاه که مرگ یکی از ایشان فرا رسد میگوید: پروردگارا مرا
[صفحه 171]
بازگردانید، شاید من در آنچه وانهادهام کار نیکی انجام دهم.»
پس امروز هر یک از شما باید حتما خودش را به منزلهی کسی که به دنیا بازگشته است فرض کند، کسی که به خاطر تقصیرها و کوتاهیهایش در کار صالح و شایسته برای روز فقر و نیازش، پشیمان است.
و بدانید ای بندگان خدا، تحقیقا هر کس که از هجوم شبانهی دشمن میترسد، بستر را رها کرده و از خواب خودداری میکند و از ترس سلطان و فرمانروای اهل دنیا، دست از بخشی از خوردن و نوشیدن خود برمیدارد، پس چگونه است حال تو ای فرزند آدم، وای بر تو، از ترس عذاب غافلگیرانه سلطان رب العزه و گریبان گرفتن و مؤاخذه دردناک و ناگهانیش نسبت به اهل معصیت و گناه، با وجودی که مرگها شب و روز درب خانهی انسانها را میزنند؟
پس این همان حملهی ناگهانی و غافلگیرانهای است که نجات دهندهای از آن و پناهگاهی در برابر آن و گریزگاهی از آن وجود ندارد.
پس ای مؤمنین، بترسید از خدا، از عذاب ناگهانی و حملهی غافلگیرانهاش همان گونه که اهل تقوی میترسند. چرا که خدای متعال میفرماید: «ذلک لمن خاف مقامی و خاف وعید» [267].
«این (پاداش) برای کسی است که از ایستادن در پیشگاه من بترسد و از تهدیدم بیم داشته باشد.»
پس از زرق و برق زندگی دنیا و فریبکاری و بدیهای آن برحذر باشید و دوری کنید و همواره زیان عاقبت تمایل به دنیا را، به یاد داشته باشید، چرا که زینت دنیا فتنه و آزمایش و محبت دنیا خطا و گناه است.
و بدان - وای بر تو ای فرزند آدم - همانا سخت شدن دل و لبریز شدن از غذا تا سر حد مرگ و مستی ناشی از سیری و غرور پادشاهی و حاکمیت از جمله چیزهایی است که انسان را از عمل غافل نموده و نسبت به آن کند میکند و موجب فراموشی یاد خدا و غفلت از نزدیکی مرگ میگردد تا جائی که انسان گرفتار به محبت دنیا گویا از مستی شراب به کلی فاسد و تباه شده است.
بدان که انسان عاقل در مورد خدا، که از او میترسد و برای او عمل میکند، به
[صفحه 172]
شدت نفسش را تمرین داده و آن را به گرسنگی عادت میدهد تا به سیری اشتیاق پیدا نکند و اینگونه اسب (نفس) راب رای مسابقه در میدان (زندگی) ورزیده و آماده میسازد.
پس ای بندگان خدا، از خدا بترسید آنگونه ترسیدنی که یک آرزومند پاداش الهی و یک فرد ترسناک از عقاب الهی دارند. پس تحقیقا خدای متعال هم راه عذر را بسته هم انذار نموده و هم تشویق کرده هم ترسانده است. اما شما نه به آنچه خداوند بدان تشویق نموده که همان پاداش ارزشمند باشد، اشتیاق نشان میدهید تا (به سبب آن شوق) عمل نیک انجام دهید و نه از آنچه خدا از آن ترسانده که همان عقاب شدید و عذاب دردناکش باشد، میترسید تا (بخاطر ترس از عذاب از انجام گناهان) خودداری کنید.
و خداوند در کتابش شما را آگاه ساخته است که: «فمن یعمل من الصالحات و هو مؤمن فلا کفران لسعیه و انا له کاتبون» [268] یعنی: «پس هر که کارهای شایسته انجام دهد و مؤمن باشد برای تلاش او ناسپاسی نخواهد بود و ماییم که به نفع او مینویسیم و ثبت میکنیم.»
سپس برای شما در کتابش مثالها زده و به تعبیرات گوناگون آیات را بیان کرده تا از زیور و زرق و برق فریبنده و زودگذر زندگی دنیا بر حذر باشید، پس فرمود: «انما اموالکم و اولادکم فتنة و الله عنده اجر عظیم» [269].
یعنی: «اموال شما و فرزندانتان فقط و فقط (وسیله) آزما?شی هستند و خداست که نزد او پاداشی بزرگ است.»
از این رو تا آنجا که میتوانید تقوای خدا را پیشه کنید و (نسبت به اوامرش)شنوا و فرمانبردار باشید پس تقوای الهی پیشه کنید و از موعظههای پروردگار پند بگیرید و من جز این نمیدانم که بسیاری از شما هستند که پیامدهای گناهان، آنان را نابود ساخته اما از آن دوری نکردند و به دینشان خسارت وارد نموده، اما با آن گناهان به دشمنی برنخاستهاند.
آیا ندای الهی را نمیشنوید که دنیا را معیوب شمرده و آن را حقیر و کوچک
[صفحه 173]
معرفی میکند، آنجا که میفرماید: «اعملوا انما الحیوة الدنیا لعب و لهو و زینة و تفاخر بینکم و تکاثر فی الاموال و الاولاد کمثل غیث اعجب الکفار نباته ثم یهیج فتراه مصفرا ثم یکون حطاما و فی الآخرة عذاب شدید و مغفرة من الله و رضوان و ما الحیوة الدنیا الا متاع الغرور. سابقوا الی مغفرة من ربکم و جنة عرضها کعرض السماء و الارض اعدت للذین آمنوا بالله و رسله ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء و الله ذوالفضل العظیم.» [270].
یعنی: «بدانید که زندگی دنیا در حقیقت بازی و سرگرمی و آرایش و فخر فروشی شما به یکدیگر و فزون طلبی در اموال و فرزندان است. همچون مثل بارانی که کشاورزان را به رستنی آن به شگفتی اندازد سپس خشک شود و آن را زرد میبینی، آنگاه خاشاک شود. و در آخرت عذابی سخت است و از جانب خدا آمرزش و خشنودی. و زندگانی دنیا جز کالای فریبنده نیست. به آمرزشی از پروردگارتان و بهشتی که پهنایش چون پهنای آسمان و زمین است سبقت جوئید که اینها برای کسانی که به خدا و پیامبرانش ایمان آوردهاند آماده شده است. این فضل خداست که به هر کس بخواهد آن را میدهد و خداوند صاحب فضل بزرگ است.»
و نیز میفرماید: «یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد و اتقوا الله ان الله خبیر بما تعملون. و لا تکونوا کالذین نسوا الله فانسیهم انفسهم اولئک هم الفاسقون.» [271].
یعنی: «ای کسانی که ایمان آوردهاید، از خدا پروا دارید. و هر کسی باید بنگرد که برای فردا، از پیش چه فرستاده است. و از خدا بترسید. در حقیقت خدا به آنچه میکنید، آگاه است. و چون کسانی مباشید که خدا را فراموش کردند و او آنان را دچار خود فراموشی کرد. آنان همان نافرمانانند.»
پس ای بندگان خدا، تقوای خدا را پیشه کنید و بیندیشید و بدانید که برای چه آفریده شدهاید. چرا که خداوند شما را بیهوده نیافریده و باطل و بیهدف رهایتان نساخته است. تحقیقا او خود را به شما شناسانده و پیامبرش را به سوی
[صفحه 174]
شما برانگیخته و کتابش را بر شما فرو فرستاده است که در آن کتاب حلال و حرام او و دلیلها و مثلهای او وجود دارد.
پس تقوای الهی داشته باشید، که تحقیقا پروردگار شما بر شما احتجاج و استدلال نموده پس چنین فرموده است: «الم نجعل له عینین و لسانا و شفتین و هدیناه النجدین». [272].
یعنی: «آیا برای او دو چشم قرار ندادیم و زبانی و دو لب. و هر دو راه (خیر و شر) را به او نمایاندیم».
پس این حجت و دلیلی است بر شما. بنابراین تقوای الهی داشته باشید هر چقدر که میتوانید همانا نیروئی جز به یاری خدا، و توکل و تکیهای جز بر او نیست. و درود خداوند بر محمد پیامبرش و آل او باد» [273].
آری مواعظ و نصایح مستمر حضرت علی بن الحسین علیهالسلام در طول حیات طیبه ایشان در تاریخ ثبت شده است. تا آنجا که بنابر نقل «سعید بن مسیب» حضرت هر هفته در روز جمعه در مسجد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم با یک خطبه بلند و نورانی مردم را موعظه کرده و به «تقوی» و «زهد» و «خودسازی» دعوت مینمودند. [274].
امام سجاد و اهتمام شدید به عبادات بویژه «نماز» و «حج»
اشاره
«عبادت» که همان اظهار بندگی و خاکساری مقابل حضرت حق متعال است، از نمودهای مختلفی بهرهمند است که یکی از آنها عبادتهای مصطلح مانند «نماز» و «روزه» و «حج» و ... میباشد. اما «عبادت» به این مصادیق منحصر نبوده هر عمل صالحی که به «قصد تقرب الی الله» اتیان شود را شامل میشود.
زندگانی معصومین علیهمالسلام سرتاسر «عبادت» است و ایشان تمام کارهای خود را به رنگ بندگی خداوند رنگ آمیزی نمودهاند. بنابراین تمام افعال و حرکات معصومین «عبادت» است.
معصومین - علیهمالسلام - به تناسب ظروف خاص اجتماعی و مقدار
[صفحه 175]
فراغت خویش به عبادتهایی خاص نظیر «نماز» و «روزه» و «ذکر» و ... اشتغال داشتهاند. ولی نباید از این نکته غفلت ورزید که آنان هرگز مانند انسانهای تک بعدی و ظاهر اندیش، بندگی حضرت الله را در «نماز» و «حج» صرف منحصر ندانسته و از سایر عبادتها که عمدتا در قالب رفتارهای اجتماعی ظاهر میگردد، غافل نبودهاند. و این جامعیت را باید در بررسی سایر ابعاد زندگی این اسوههای کمال و سعادت پیجویی نمود.
حال در بررسی زندگانی حضرت «زین العابدین» علیهالسلام به خاطر شرایط ویژه دوران آن امام بزرگوار، به این نکته واقف میشویم که آن حضرت آنچنان به عبادتهای اسلامی اهتمام داشتهاند که به حق به عنوان «زینت عبادت کنندگان» لقب یافتهاند.
آری اهتمام فوق العاده حضرت سجاد علیهالسلام به عبادتهایی نظیر «نماز» و «حج» یکی از نکات برجسته شخصیت متعالی حضرت در بعد فردی میباشد.
در این زمینه باید اولا «دورنمای این اهتمام» را بررسی نمود و ثانیا «به شکل تفصیلی جزئیات عبادتهای حضرت و کیفیت آن را» مرور نمود.
نکتهای که در زمینه عبادتهای امام سجاد علیهالسلام نباید مورد بیتوجهی قرار گیرد، این است که: حضرت زین العابدین علیهالسلام به وسیله سلوک شخصی در زمینه اهتمام شدید به عبادات اسلامی، در جامعهای که از معنویات و عبادات واقعی بیبهره گشته است، کانونی فروزان از توجه واقعی به حضرت حق ایجاد نموده و مشعلی پرنور فراروی مردم قرار داده بودند تا همگان به ایشان تأسی نموده و از آن همه غفلت و انحراف نجات یابند. و آیندگان نیز با شناخت از این «زینت بخش عبادت و بندگی»، راه خود را برای قرب حضرت حق، بدرستی باز یابند و به او در بندگی و نحوه آن اقتدا نمایند.
دورنمایی از اهتمام حضرت سجاد به عبادت حضرت حق
برای تصویر دور نمایی از اهتمام شدید حضرت سجاد علیهالسلام به عبادات به سه روایت توجه نمائید:
1- امام باقر علیهالسلام فرمودهاند: «فاطمه»، دختر علی بن ابیطالب
[صفحه 176]
هنگامی که آن تلاش طاقت فرسا و عبادت بیوقفه و اهتمام شدید به آن را در فرزند برادر خود، حضرت علی بن الحسین علیهالسلام مشاهده نمود، به نزد «جابر بن عبدالله بن عمرو حرام الانصاری» آمده و گفت: «ای مصاحب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم هر آینه ما بر شما حقوقی داریم و یکی از آنها این است که هر گاه مشاهده کردید که یکی از ما از شدت تلاش و مجاهده، خود را هلاک مینماید، خدا را به او یادآور شوید و او را به محافظت از جان خود و تداوم حیاتش دعوت کنید. حال این علی بن الحسین علیهالسلام بازمانده پدرش حسین است که از کثرت عبادت، بینی ایشان آسیب دیده و شکافته شده و پیشانی و زانوها و دستهای او پینه بسته است.»
«جابر بن عبدالله» به درب منزل حضرت علی بن الحسین علیهالسلام آمد، پس از گفتگویی که بین او و حضرت باقر علیهالسلام واقع شد و پس از استیذان برای دخول، بر حضرت علی بن الحسین علیهالسلام داخل شده و حضرت را در محراب عبادتشان یافت در حالی که بدن آن بزرگوار به خاطر عبادت به شدت ضعیف شده بود.
حضرت با دیدن او بلند شده و از حال او سؤال متعددی پرسیده و سپس او را در کنار خود به زمین نشاندند.
در این حال «جابر» رو به حضرت کرده و عرض کرد: یابن رسول الله آیا اطلاع ندارید که خداوند بهشت را برای شما و محبین شما آفریده است و آتش دوزخ را برای کسی که شما را دشمن بدارد، خلق فرموده است؟ پس این همه تلاش که خودتان را به آن مکلف میفرمائید برای چیست؟
حضرت علی بن الحسین علیهالسلام به او فرمودند: «ای مصاحب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آیا تو اطلاع نداری خداوند تمامی گناهان گذشته و آینده جد من رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را بخشیده بود. (لیغفر الله لک ما تقدم من ذنبک و ما تأخر) [275] (و البته پیامبر معصوم بوده و گناه مصطلح نداشته و منظور از «ذنب» در اینجا «گناه از منظر دیگران» و یا «ترک اولی» است.) اما در عین حال آن حضرت که پدر و مادرم فدایش باد، تلاش و عبادت را رها نکرد تا اینکه
[صفحه 177]
ساق پای حضرت منفتح شده و پاهایش ورم نمود. و هنگامی که به او گفته شد، آیا این چنین رفتار میکنید در حالی که خداوند تمامی گناهان شما را بخشیده است، فرمود: «افلا اکون عبدا شکورا»؟ آیا بندهای سپاسگزار نباشم.
«جابر» چون به حضرت علی بن الحسین علیهالسلام نگریست که این گونه سخنان نمیتواند حضرت را به مراعات اعتدال بیشتر وادار سازد، عرض کرد: ای فرزند رسول خدا لااقل برای بقاء جان خود فکری بنمائید، چرا که شما از خانوادهای هستید که بلاها از مردم به واسطه آنان دفع شده و دردها و ناراحتیها توسط آنان برطرف میشود و به وسیله آنها از آسمان طلب باران میگردد.»
حضرت به او فرمودند: «ای «جابر» پیوسته به منهاج پدرانم - صلوات الله علیهم - اقتدا و تأسی خواهم کرد تا آنان را ملاقات نمایم.»
«جابر» به حاضران در آن مجلس رو نمود و گفت: «قسم به خدا در اولاد انبیاء کسی به مانند علی بن الحسین علیهالسلام یافت نمیشود مگر «یوسف» پسر «یعقوب» و قسم به خدا فرزندان علی بن الحسین علیهالسلام از فرزندان «یوسف» افضلاند چرا که بعضی از آنان زمین را از عدل و داد پر خواهند نمود همچنانکه از ظلم و جور پر شده باشد.» [276].
2- «سعید بن کلثوم» میگوید: «نزد حضرت صادق علیهالسلام بودم که یادی از حضرت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام به میان آمد. حضرت پس از بیان پارهای از از حالات و افعال عبادی امیرالمؤمنین فرمودند: «هیچ کس از فرزندان ایشان شبیهتر به ایشان از حضرت علی بن الحسین علیهالسلام نبود.»
بعد فرمودند: «روزی فرزندشان جناب ابوجعفر محمد بن علی الباقر علیهالسلام بر ایشان وارد شدند و دیدند پدر در زمینه عبادت به مرتبهای رسیده که احدی به آن نرسیده است. ایشان را در حالی یافت که از کثرت شب زندهداری رنگ سیمایشان به زردی گرائیده و از گریههای طولانی، چشمانشان آتش گرفته. جبههی حضرت تغییر کرده و بینی مبارکشان از سجدههای زیاد آسیب دیده و پاره شده است و از ایستادن در حال نماز، پاها و ساقهای ایشان متورم شده است.»
«ابوجعفر» فرمود: «هنگامی که ایشان را به این حال دیدم، نتوانستم جلوی
[صفحه 178]
گریه خود را بگیرم و لذا از سر ترحم به حضرت نگریستم، حضرت در حال تفکر به سر میبرد. گریهی من موجب شد که به من متوجه شود. بعد فرمود: «ای پسرم بعضی از آن صحفی که در آنها عبادات علی بن ابیطالب علیهالسلام نوشته شده است را برایم بیاور.» من آنها را آوردم و بعد از اینکه کمی از آن را مطالعه فرمود، با ناراحتی آنها را از دست خود رها کرد و آه بکشید فرمود: «چه کسی بر عبادت علی بن ابیطالب علیهالسلام قدرت دارد؟!!» [277].
3- امام صادق علیهالسلام فرمودند: «حضرت علی بن الحسین علیهالسلام در عبادت بسیار شدید الاجتهاد بودند و زیاد تلاش مینمودند. روزشان «روزه» و شبشان را در حالت «قیام» برای نماز به سر میبردند. البته این رویه به جسم حضرت آسیب رسانید. من به ایشان گفتم: «پدر جان این همه تلاش و جدیت تا به کجا؟» به من فرمود: «به سوی خدایم محبت میورزم باشد که به جوار او نزدیک شده مرا به مقام قرب خود پیش برد.»
آری علاوه بر این حضرت بیست مرتبه با پای پیاده «حج» بجا آورد و فاصله «مدینه» تا «مکه» را بیست روز میپیمود. [278].
در این زمینه آنچه بسیار جالب به نظر میرسد برخورد «عبدالملک بن مروان» آن خلیفه مقتدر و زورگوی اموی - با حضرت سجاد علیهالسلام است که با مشاهده آثار عبادت در سیمای حضرت، لب به تعریف و تمجید حضرت گشود و سپس حضرت با برخوردی بینظیر، همه کمالات خود را از خدا دانسته دیدگاه خود را نسبت به عشق به عبادت الهی بیان میدارد.
شرح مبسوط این برخورد و تمجیدها تحت عنوان گزارش «زهری» از وارد شدن حضرت سجاد علیهالسلام بر «عبدالملک» و تکریم و اعزاز حضرت توسط او بیان خواهد شد.
بررسی تفضیلی و جزئیات عبادات حضرت سجاد
اشاره
امام همام حضرت علی بن الحسین زین العابدین علیهالسلام در راستای
[صفحه 179]
انجام وظایف بندگی و هدایت امت که در شرایط خاص زمانی و مکانی آن مقطع از تاریخ به دوش مبارکشان آمده بود، به مسأله «عبادت» و «راز و نیاز با حضرت حق» اهتمام ویژهای مبذول میداشتند تا از یک سو با ارتباط با مبدأ آفرینش، جان پر عشق خود را آرامش بخشیده از مصدر همهی خوبیها و کمالات، فیوضات لا یتناهی دریافت دارند و از سوی دیگر الگوی زیبا و کامل از عشق سوزان یک بنده مخلص و پاکباز در مقابل خداوند متعال ارائه داده، جامعه شیعه و مسلمین را از این جهت تربیت نمایند و آنها را با معارف بلند اسلام علما و عملا آشنا سازند. از این رو حضرت سجاد علیهالسلام عبادتهای زیادی در طول شبانه روز و ماه و سال انجام میدادند. آنچه از این عبادتها در تاریخ و روایات گزارش شده است عبارت است از:
1- نمازهای حضرت
2- حجهای حضرت
3- سجدههای حضرت
4- دعاها و مناجاتهای حضرت
لازم به ذکر است همه کارهای معصوم علیهالسلام در قالب «عبادت» انجام میشود و قطعا عبادات امام سجاد علیهالسلام منحصر به آنچه در بالا ذکر شد نیست، ولی در این قسمت عبادات مخصوصی که بیشتر جنبه فردی در آن برجسته است، بیان میگردد.
نمازهای حضرت سجاد
اشاره
حضرت زین العابدین -علیهالسلام- علاقه شدیدی به «نماز» داشتهاند و با اهتمام خاصی این عبادت بزرگ اسلامی را به جا می آوردهاند. برای بررسی کیفیت انجام این «عبادت» و آشنا شدن با تفصیل این موضوع و جزئیات آن، باید موضوعات زیر را در خلال اسناد تاریخی و روایات اسلامی کاوش نمود:
1- حضرت در آستانه نماز (انجام مقدمات نماز)
2- حالات امام سجاد علیهالسلام به هنگام نماز
3- حضور قلب حضرت در نماز
4- لباس و مکان حضرت در موقع نماز
[صفحه 180]
5- بعضی از مکانهای مورد علاقهی حضرت برای نماز و دعا
6- کثرت نمازهای حضرت
7- خواندن مستمر نمازهای نافله بویژه «نماز شب»
امام سجاد در آستانه نماز (انجام مقدمات نماز)
اولیاء الهی در پرتو معرفت عمیق و کاملی که از حضرت حق دارند و محضر اقدس او را با همه عظمتش بخوبی درک میکنند، به هنگام آماده شدن برای حضور رسمی در آن محضر قدسی، دچار تغییر حال شده آثار این تغییر در صورت و شمایل مبارکشان ظاهر میشود.
امام سجاد علیهالسلام نیز موقع اقدام برای گرفتن وضو، رنگ رخسارشان زرد میشد و این علامت آمادگی برای قیام در محضر ربوبی به هنگام «نماز» بود.
محمد بن الحسین از عبدالله بن محمد القرشی نقل کرده است که ایشان گفت: «هنگامی که علی بن الحسین علیهالسلام «وضو» میگرفت، رنگش زرد میشد، اهل خانواده ایشان به حضرت عرض میکردند: «چه چیزی شما را ترسانیده است؟» حضرت میفرمود: «آیا میدانید برای چه کسی آماده میشوم تا در مقابلش به قیام بایستم؟» [279].
آری این رویه مستمر حضرت سجاد علیهالسلام بوده است که از شدت خضوع در برابر حق و احساس عظمت و بزرگی خالق یکتا، رنگ صورتشان تغییر میکرده است و آثار نگرانی در اندامشان ظاهر میشده است.
باید توجه داشت که در فاصله بعد از «وضو» و قبل از دخول در «نماز»، همین حالت خوف و تغییر رنگ صورت حضرت ادامه داشته است.
همچنین حضرت سجاد علیهالسلام در زمینه «تهیه آب وضو و گرفتن وضو» رویه خاصی داشتهاند که جدا قابل تأمل میباشد.
و نکته دیگر اینکه حضرت سجاد علیهالسلام پس از انجام وضو و در موقع دخول در «نماز» به خود عطر میزدند و خود را خوشبو مینمودند.
[صفحه 181]
حضرت زین العابدین امام سجاد علیهالسلام دوست نمیداشتند که هیچ کس ایشان را در زمینهی تهیه آب وضو کمک کند. خودشان شخصا آبی را که میخواستند از آن به عنوان «آب وضو» استفاده کنند، از چاه کشیده و قبل از اینکه بخوابند، روی آن را میپوشانیدند. سپس وقتی که در دل شب برای «نماز شب» از خواب بلند میشدند ابتدا مسواک نموده و بعد وضو گرفته و شروع به نماز میکردند ...» [280].
«عبدالله بن حارث» نقل نموده است که حضرت علی بن الحسین علیهالسلام شیشهای از «مشک» داشتند که آن را در محل نماز خود گذاشته بودند. پس هر گاه وارد «نماز» میشدند از آن برگرفته با آن مسح مینمودند و خود را خوشبو میساختند. [281].
باید توجه داشت استعمال بوی خوش یکی از دستورات اکید اسلامی است و پیامبر اکرم و ائمهی هدی علیهمالسلام به آن علاقه وافری داشتهاند و بخصوص در موقع اقامهی نماز، معطر ساختن خود به عطر، مستحب بوده و باعث افزونی ثواب «نماز» میشود.
حال حضرت سجاد در فاصله بین گرفتن «وضو» و دخول در «نماز»
حضرت علی بن الحسین علیهالسلام هر گاه از وضوی نماز فارغ میشدند، در فاصلهی مابین وضو و نمازشان، ایشان را لرزش فرا میگرفت و به مانند شخص تب داری که میلرزد، میلرزیدند. به ایشان گفته شد: این چه حالتی است که شما را عارض میشود؟ حضرت جواب فرمود: «وای بر شما!! آیا میدانید برای چه کسی میایستم؟ و چه کسی را اراده دارم تا با او به مناجات برخیزم؟» [282].
[صفحه 182]
حالات حضرت سجاد به هنگام اقامهی نماز
اولیاء الهی در پرتو معرفت تام و کاملی که به ذات اقدس احدیت دارند و حقیقت «نماز» را که حضور در محضر ربوبی است، ادراک مینمایند، در حال اقامهی «نماز» با استشعار واقعی «ذل عبودیت» خود در مقابل «عز و جبروت حضرت الله» دچار تغییر حال شده آثار این تغییر در بدن شریفشان ظاهر میشود. «زرد شدن رنگ صورت» و «تغییر رنگ آن»، «اقشعرار پوست» حالتی است مخصوص که هنگامی که خوف و ترس شدیدی بر انسان عارض شود، برای پوست بدن رخ میدهد -، «لرزیدن به مانند انسانی که تب کرده است» و امثال آن نمونهای از این آثار است که در ظاهر قابل مشاهده میباشد.
به علاوه مراعات کامل «ادب عبودیت» و «درک حضور الهی» و «عدم توجه به غیر خداوند» و «مکالمه با خداوند به صورت مشافهه»، همه بهرههای معنوی اولیاء حضرت حق از اقامهی «نماز» است. حضرت زین العابدین امام سجاد علیهالسلام نیز در این زمینه، نمونه کامل و مثال زدنی میباشند که تمام این حالات معنوی از وجود اقدسشان در حال نماز، گزارش شده است.
1- امام صادق علیهالسلام فرمودند: «حضرت علی بن الحسین علیهالسلام هر گاه برای «نماز» حاضر میشدند پوستشان مقشعر میشد (حالتی که برای پوست در موقع ترس شدید حادث میشود) و رنگشان زرد شده و به سان شاخه و برگ درخت خرما میلرزید.» [283].
2- امام باقر علیهالسلام فرمودند: «علی بن الحسین علیهالسلام هرگاه به نماز میایستادند رنگ رخسارشان تغییر میکرد و قیامشان در «نماز» به مانند قیام عبد ذلیلی بود در مقابل پادشاهی جلیل. اعضای ایشان از خشیت خداوند عزوجل میلرزید و حضرت هر نمازی که میخواند به مانند کسی که میخواهد با نماز وداع نموده و دیگر هرگز موفق به نماز نمیشود، نماز میخواند.» [284] (چنین میدید و میپنداشت که بعد از این نماز دیگر هرگز نماز نخواهد خواند.)
[صفحه 183]
3- امام صادق علیهالسلام فرمودند: «پدرم امام باقر علیهالسلام میفرمودند: «علی بن الحسین علیهالسلام هر گاه به نماز میایستاد کان ساقهی درختی بود که هیچ حرکتی نمیکرد مگر آنکه باد بخشی از آن را به حرکت در آورد.» [285].
4- «ابان بن تغلب» میگوید: به امام صادق علیهالسلام عرض کردم: «من حضرت علی بن الحسین علیهالسلام را دیدم که هر گاه به نماز میایستد رنگ مبارکش تغییر میکند. حضرت به من فرمود: «قسم به خدا علی بن الحسین میدانست که در مقابل چه کسی میایستد!!!» [286].
5- «جابر بن جعفی» نیز از امام باقر علیهالسلام نقل میکند که فرمود: «در هنگام نماز باد علی بن الحسین علیهالسلام را تکان میداد به مانند اینکه باد «سنبله» را تکان دهد.» [287].
حضور قلب امام سجاد در نماز
«نماز» برترین «عبادت» در مجموعهی عبادات اسلامی است که به عنوان عمود و ستون خیمهی دین معرفی شده است. نماز زیباترین مجموعهای است که حضرت حق برای «ذکر» خود در اختیار بندگان قرار داده که «اقم الصلوة لذکری» [288] «نماز» معجون با برکت و کامل و نمونهای از تمام مراحل «سیر الی الله» و یاد حضرت حق میباشد که اگر انجام آن در درگاه حضرت ربوبی، قبول واقع شود، ماسوای آن از سایر اشکال عبودیت نیز قبول شده و الا بقیهی اعمال همه رد خواهد شد: «ان قبلت قبل سائر عمله و ان ردت رد علیه سائر عمله» [289] و اول عبادتی است که در روز قیامت مورد سؤال قرار میگیرد. [290] آری نماز «خیر العمل» یعنی بهترین کار در مجموعه اعمال صالح است که «حی علی خیر العمل». (البته روح نماز و قبولی آن به ولایت اهل بیت علیهمالسلام وابسته است و از این رو برترین عمل
[صفحه 184]
«ولایت» نیز بیان شده است.) [291].
حال باید توجه داشت مغز و روح نماز همان «حضور قلب» در حال انجام این عمل شریف است.
«حضور قلب» یعنی توجه به حضور در محضر ربوبی و غفلت از ماسوای او به هنگام انجام این عمل و درک واقعیت آنچه میخوانیم و مکالمه و معاشقه با حضرت الله. و همین میزان قبول و معیار برای مقدار پذیرش این عمل میباشد.
اولیاء الهی و حضرات معصومین علیهمالسلام نمونههای کامل و بینظیری از «حضور قلب» را در نمازهای خود به نمایش گذاشتهاند که گزارش آن به صورت مفصل در اسناد تاریخی آمده است.
حضرت زین العابدین علیهالسلام نیز در حال نماز آنچنان مستغرق یاد حق و مشاهدهی جلال و جمال ربوبی میشدند که به طور کلی از غیر خدا منصرف شده و ابدا به آنچه در اطراف و پیرامون ایشان میگذشت، متوجه نبودند.
«حمران بن اعین» از امام باقر علیهالسلام نقل میکند که حضرت فرمود: «روزی علی بن الحسین علیهالسلام نماز میخواند. پس «رداء» از یکی از دوشهای حضرت ساقط گردید ولی حضرت آن را درست نکرده تا اینکه از نماز خود فارغ شد. یکی از اصحاب حضرت راجع به این موضوع از حضرت پرسید. حضرت پاسخ داد: «وای بر تو!! آیا میدانی در مقابل چه کسی بودم؟ هر آینه از نماز بنده، قبول درگاه الهی نمیشود مگر آنچه را که در آن حال با قلبش به خداوند اقبال داشته باشد.» آن مرد گفت: «ما همه هلاک شدیم. حضرت فرمود: «هرگز؛ خداوند عزوجل این مسأله را با نوافل تتمیم مینماید.» [292].
عین همین تعابیر و همین واقعه از زبان جناب «ابوحمزه ثمالی» نیز نقل شده است. [293]
همچنین در حالات حضرت در موقع نماز نقل شده است که «هرگاه ایشان به نماز میایستاد به هیچ چیز غیر از نماز، مشغول نمیشد و هیچ چیزی نمیشنید چرا که
[صفحه 185]
به نماز اشتغال داشت.» [294].
در این رابطه در کتاب کشف الغمه آمده است که فرزندی از حضرت سجاد علیهالسلام در چاه افتاد و اهل مدینه مشغول نجات او شدند. تا بالاخره او را از چاه بیرون آوردند. در این حال حضرت به «نماز» ایستاده و پیوسته در محرابشان بودند. بعد از فراغت از «نماز» موضوع را به اطلاع حضرت رساندند و ایشان فرمودند: «ابدا متوجه نشدم!! من مشغول مناجات با «رب عظیم» بودم.» [295].
اما آنچه در رابطه با «حضور قلب» بینظیر حضرت سجاد علیهالسلام در «نماز» قابل توجه است «دو واقعه عجیب» در این زمینه است که باید مورد دقت و تأمل قرار گیرد.
1- حضرت علی بن الحسین زین العابدین علیهالسلام به «نماز» ایستاده بودند، در اثناء نماز فرزندشان حضرت محمد (امام باقر علیهالسلام) در حالی که طفل بودند به راه افتاده و به کنار چاهی بسیار ژرف آمدند. این چاه در منزل حضرت در «مدینه» بود، آنگاه به داخل چاه سقوط نمودند. مادر ایشان که به ایشان نظاره میکرد، با دیدن این منظره فریاد کشید و بر سر زنان، به سمت چاه جلو آمد و در کنار آن مشغول فریاد کشیدن و کمک خواستن شد. آن خانم میگفت: «یا ابنرسول الله فرزند شما محمد در چاه افتاد و غرق شد.» اما حضرت به هیچ وجه از «نماز» خود منصرف نمیشدند و این در حالی بود که صدای اضطراب بچهشان از قعر چاه به گوش حضرت میرسید. پس چون این مسأله برای آن خانم مدتی مدید گذشت در حالی که به شدت بر فرزندش محزون بود، گفت: «چقدر قلوب شما اهل بیت رسول الله قسی و سخت است!!!» اما حضرت بر «نماز» خود اقبال داشته و از آن خارج نشدند مگر بعد از اتمام و اکمال آن.
آنگاه به سوی آن خانم رو نموده و به سمت چاه آمدند و در کنار آن به روی زمین نشستند و دستشان را به قعر چاه دراز نمودند. و این در حالی بود که جز با
[صفحه 186]
طناب بلند نمیشد به قعر چاه دست یافت. پس فرزندشان حضرت محمد علیهالسلام را در حالی که زبان کودکانه گشوده و سخن میگفتند و میخندیدند، با دستشان از چاه بیرون آوردند و هرگز جسم و لباس ایشان به آب مرطوب نشده بود. حضرت سجاد علیهالسلام آن گاه رو به همسر خود نمودند و فرمودند: «بگیر او را ای «ضعیف الیقین» به خداوند.»
آن خانم به خاطر سلامت فرزندشان شروع به خنده کرد و از سوی دیگر به خاطر آن سخنی که حضرت به او گفته بودند (یا ضعیفة الیقین) گریست. حضرت به او فرمودند: «امروز ملامت و نکوهشی بر تو نیست، البته اگر میدانستی که من در مقابل جباری ایستاده بودم که اگر من رویم را از او می گرداندم او نیز رویش را از من میگرداند. چه کسی بعد از او میتواند شخص راحم و مهربانی را سراغ بگیرد؟ (در نسخه دیگری هم آمده است: آیا مهربانتر از او برای بندهاش چه کسی را سراغ داری؟) [296].
2- «ابلیس» به صورت یک «افعی» دارای ده سر و دندانهای بسیار تیز برای حضرت علی بن الحسین علیهالسلام در حالی که مشغول نماز بودند، تجسم یافت و خودنمایی کرد و چشمان خود را برافروخته و سرخ فام جلوهگر ساخت.
آن ملعون از موضع سجدهی حضرت از دل زمین بر حضرت نمایان شد، بعد مدتی مدیدی در محراب حضرت مکث نمود ولی حضرت ابدا از او ترسیدند و برای لحظهای هم گوشهی چشمشان را به سوی او نینداختند. با مشاهدهی این وضعیت، «شیطان» ناگهان به سر انگشتان حضرت هجوم آورده و با دندانهای جلوی خود، شروع به گاز گرفتن آن نمود، و از آتش درون خود بر آن میدمید و در تمام طول این مدت حضرت حتی گوشهی چشمی هم به او نمیکردند و قدم خود را از جایش تکان نمیدادند، و هرگز شک و وهمی در «نماز» و قرائتشان به دل شریفشان عارض نمیگردید.
«ابلیس» در این حال به سر میبرد که به ناگاه شهاب آتشینی از آسمان بر او هجوم آورد پس چون به او نزدیک شده و آن را احساس نمود فریاد برکشید و در صورت سیمای اولیه خود در آمده و در کنار حضرت علی بن الحسین علیهالسلام
[صفحه 187]
ایستاد. سپس گفت: «ای علی تو «سیدالعابدین» هستی همچنانکه به آن نامیده شدهای و من ابلیسم. قسم به خدا عبادت تمامی انبیاء از پدر تو حضرت «آدم» تا خود تو را مشاهده نمودهام ولی هرگز به مانند تو و عبادت تو ندیدم!!! بعد هم حضرت را ترک کرد و پشت نمود و این در حالی بود که حضرت هنوز در نماز بود هرگز چیزی او را از کلامش مشغول نکرده بود تا اینکه نمازش را با تمامیت آن به پایان رسانید.» [297].
در همین رابطه روایت دیگری نیز تحت عنوان «لقب زین العابدین» نقل گردیده که قابل توجه است.
لباس و مکان حضرت سجاد در موقع نماز
امام صادق علیهالسلام میفرمایند: «عادت حضرت علی بن الحسین علیهالسلام این بود که هنگامی که به «نماز» میایستاد پشم و غلیظترین لباس خود را میپوشید و هنگامی که نماز میخواند به موضع خشنی میرفت و در آن نماز میخواند و بر زمین سجده میکرد. روزی به سمت «جبان» که اسم کوهی است در اطراف «مدینه» آمد و سپس بر روی سنگ خشن و آتشینی (سوزاننده) ایستاد و بعد شروع به نماز خواندن نمود. حضرت زیاد میگریست آنگاه سرش را از سجده برداشت و کان صورت مبارکش از زیادی اشک، در آب فرورفته بود.» [298].
آنچه ذکر شد مکان عمومی نماز حضرت سجاد علیهالسلام بود ولی حضرت به بعضی از مکانها برای «نماز» علاقه خاصی داشتند که در آن مکانها بخصوص به نماز میایستادند و با خداوند راز و نیاز میکردند.
امام زین العابدین علیهالسلام آنچنانکه از بعضی از روایات و اسناد تاریخی به دست میآید، برای نماز خواندن در بعضی از مکانها، ارزش خاصی قائل بودند. حتی
[صفحه 188]
حاضر بودند مسافت بسیار طولانی را طی نموده و خود را به آن مکان برسانند و در آنجا «نماز» خوانده و بلافاصله مراجعت بفرمایند.
یکی از این مکانها «مسجد کوفه» است و دیگری «مسجدالحرام» بخصوص «حجر اسماعیل» در زیر ناودان خانه خدا میباشد که بشدت مورد علاقه حضرت بوده است.
1- «ابوحمزه ثمالی» نقل میکند که «حضرت علی بن الحسین علیهالسلام از «مدینه» صرفا به قصد «مسجد کوفه» حرکت کرده و یکسره به آنجا آمدند و چهار رکعت در آن مکان نماز خواندند و سپس برگشته و یکسره به سراغ مرکب خود رفتند و بر آن سوار شده و راه را گرفته و به سمت «مدینه» برگشتند.» [299].
در رابطه با نماز خواندن و مناجات حضرت سجاد علیهالسلام در «مسجد کوفه» نیز خاطرهای وجود دارد که قابل توجه است.
2- «طاووس» میگوید: «مردی را در «مسجد الحرام» در زیر ناودان «کعبه» دیدم که «نماز» میخواند و «دعا» میکرد و در «دعا» گریه میکرد. پس وقتی که از «نماز» فارغ شد به سراغ او آمدم و معلوم شد که حضرت علی بن الحسین -علیهالسلام- است. به ایشان عرض کردم: «یا ابنرسول الله؛ شما را بر چنین حالی دیدم در حالی که شما سه ویژگی دارید که امیدوارم شما را از خوف ایمن سازد. اول: اینکه شما فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هستید. دوم شفاعت جدتان هست و سوم: رحمت الهی.» حضرت فرمود: «ای طاوس اما اینکه من فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هستم پس این مرا ایمن نمیسازد چرا که از خدا شنیدم که میفرمود: «فلا انساب بینهم یومئذ و لا یتسائلون» [300] یعنی: «در روز قیامت نسبتها از بین میرود و سؤال نمیشوند.»
اما شفاعت جدم، آن نیز من را ایمن نمیسازد چونکه خداوند میفرماید: «و لا یشفعون الا لمن ارتضی» [301] یعنی: «شفاعت نمیکنند مگر برای کسی که او را بپسندند واز او راضی باشند.»
و اما رحمت الهی؛ پس بدرستی که خداوند میفرماید: «انها لقریبة من
[صفحه 189]
المحسنین» [302] (البته آیه این چنین است: «ان رحمة الله قریب من المحسنین» و اگر نقل راوی صحیح باشد، حضرت نقل به معنی فرمودهاند) یعنی: «هر آینه رحمت خداوند به نیکوکاران نزدیک میباشد.» و من نمیدانم که محسن و نیکوکار هستم یا نه». [303].
3- باز جناب «طاوس» نقل میکند که شبی داخل «حجر اسماعیل» شدم، در این حال حضرت علی بن الحسین علیهالسلام نیز وارد شده و مشغول نماز خواندن شدند، پس ماشاء الله نماز خواند و سپس سجده کرد، من گفتم: ایشان مردی صالح از اهل بیتی شایسته است، باید به دعای او گوش کنم، پس شنیدم که در سجدهاش میگفت: «عبیدک بفنائک، مسکینک بفنائک، سائلک بفنائک، فقیرک بفنائک ...» [304].
4- «محمد بن ابیحمزه» از پدرش نقل میکند که حضرت علی بن الحسین علیهالسلام را در مقابل آستانهی «کعبه» شریف در دل شب دیدم در حالی که نماز میخواند پس قیام را بسیار طول داد تا اینکه یک مرتبه بر پای راست خود تکیه میداد و یک بار بر پای چپ، و بعد هم شنیدم که میفرمود، در حالی که گریان بود: «ای سید و مولای من! آیا مرا عذاب میکنی در حالی که حب تو در دل من میباشد؟!!! آری قسم به عزت تو که اگر چنین کنی بین من و گروهی که برای مدت طولانی آنها را برای تو دشمن میداشتم، جمع فرمودهای.» [305].
در این زمینه نیز «خاطرهای بسیار جالب از یک نماز حضرت در بین راه «مدینه» و «مکه» وجود دارد» که حاوی بعضی از کرامات و معجزات حضتر نیز هست و جدا قابل توجه می باشد.
و مطلب دیگر «هماهنگی عالم تکوین با تسبیح حضرت در حال «نماز» است که این نیز از امور خارق العاده و بسیار مهم میباشد.
«یوسف بن اسباط» از پدرش نقل میکند که میگوید: «من وارد مسجد کوفه»
[صفحه 190]
شدم به ناگاه با جوانی برخورد کردم که مشغول مناجات با پروردگارش بود و در سجده میگفت: «سجد وجهی متعفرا فی التراب لخالقی و حق له»
یعنی: «صورت من در حالی که در خاک مالیده شده است، برای خالقم سجده کرده و او حق دارد که برای او سجده کنم.» من به سمت او رفتم و معلوم شد که او حضرت علی بن الحسین -علیهالسلام- میباشد. پس چون فجر طالع شد به کنار ایشان رفتم و به ایشان عرض کردم: یابن رسول الله؛ نفس خود را معذب نمودید و خداوند به آنچه شما را برتری داده، برتری داده است؛ حضرت گریه کرد و سپس روایت زیبایی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برایم نقل کرد.» [306].
«حماد بن حبیب کوفی» میگوید: «در راه «مکه» در منزلی به نام «زبانه» از قافله و کاروان عقب افتادم و علت این بود که گردبادی سهمگین و ظلمانی برخاست و قافله را از هم متفرق ساخت و من در آن بیابان و صحرا گم شدم. همچنان راه میرفتم تا به یک وادی و بیابانی منتهی شدم. چونکه شب فرا رسید به درختی خشک و عاری از برگ پناه بردم، همینکه سیاهی شب بالا آمد و با روشنایی روز مخلوط گردید جوانی را مشاهده کردم که جلو میآمد و بر قامت او لباسی ژولیده و سفید دیده میشد، اما از او رایحه مشک به مشام میآمد. پیش خود گفتم ای ولیی از اولیاء خداست، هر گاه حرکت مرا احساس کند، میترسم روی برگردانده به جای دیگری رود و یا از بسیاری از کارهایی که میخواهد انجام دهد او را مانع شوم، پس تا آنجا که قدرت داشتم خود را مخفی نمودم. او به موضع من نزدیک شد و برای «نماز» آماده گردید، سپس به پا ایستاد و گفت: «ای کسی که ملکوت و باطن همهی اشیاء را به حیازت و تملیک خود درآوردهای و جبروت هر شیئی را مقهور خود قرار دادهای، در قلب من سرور اقبال به خود را وارد فرما و من را به جرگهی مطیعین خویش بپیوند.» سپس وارد «نماز» شد.
در این حال چونکه او را مشاهده کردم دیدم همه اعضاء و جوارحش به آرامش گرائید و حرکاتش به سکون آمد. به جایگاهی که در آنجا برای نماز آماده شده
[صفحه 191]
بود رفتم، دیدم چشمهای با آب سفید جاری است، من نیز برای «نماز» مهیا شدم و پشت سر او ایستادم. در این حال من خود را در محرابی یافتم که کان در همان وقت ساخته شده بود. پس او را دیدم که به هر آیهای که در آن «وعده» و «وعید الهی» آمده بود، میرسید و تلاوت میکرد آن را با صدای گریه آلود و با لحنی حزین تکرار مینمود، تا اینکه سیاهی شب شکافته شد در این حال بپا ایستاد و میگفت: «ای کسی که «طلب کنندگان» او را قصد نموده و در حالی که صاحب رشد و بینش بودند به او رسیدند و «بیمناکان» او را مقصود گرفتند و او را صاحب فضل و کرامت یافتند و «عبادت کنندگان» به سوی او پناه آوردند و او را صاحب نعمت و بخشش کسی که بدن خود را برای غیر تو به مشقت اندازد (و به غیر تو مشغول شود)، چه موقع به راحت و آرامش خواهد رسید؟ و کسی که با نیت خود، غیر تو را مقصد گیرد، چه موقع خوشحال و مسرور خواهد شد؟ خداوندا!! سیاهی شکسته شد و کام دل در خدمت تو بر نگرفتم و از حوضهای مناجات تو، آبی نیاشامیدم، بر محمد و آلش درود بفرست «و افعل بی اولی الامرین بک یا ارحم الراحمین» با من از دو کار آنچه را که به تو سزاوارتر است انجام بده، ای ارحم الراحمین.»
من ترسیدم این شخص بزرگوار از دست من رفته و اثر او بر من مخفی گردد و لذا به دامن او چسبیدم و به او عرض کردم: «سوگند به کسی که سختی و آزردگی، تعب و خستگی را از تو زدوده است و به تو شدت اشتیاق به لذت ترس و رعب را بخشیده است، مرا مورد رحمت و در کنف عطوفت خود قرار ده. چرا که من گم شدهام و آرزوی من همان چیزی است که تو انجام میدهی و منیهی من همان چیزی است که شما بدان نطق میفرمائی.»
او فرمود: «اگر توکل تو صادقانه بود گم شده نبودی!! حال، مرا تبعیت کن و پشت سر من راه بپیما.»
پس چونکه به کنار درخت رسیدم دستم را گرفت و من این چنین تصور و تخیل کردم که زمین زیر قدم من میچرخد و کش پیدا میکند، در این حال همین که عمود صبح طالع شد به من فرمود: «بر تو بشارت باد این مکه است!!» من ضجه و ناله مردم را شنیدم و حاجیها را دیدم. گفتم: «سوگند به کسی که در «روز آزفه» (روز نزدیک) و روز نیازمندی به او امید داری، تو کیستی؟» او به من فرمود: «حال که سوگند خوردی من علی بن الحسین علی بن ابیطالب -صلوات الله علیهم
[صفحه 192]
اجمعین - هستم.» [307].
«سعید بن مسیب» میگوید: «هر ساله مردم پس از انجام مراسم حج از «مکه» خارج نمیشدند مگر اینکه حضرت علی ابن الحسین -علیهالسلام- از شهر خارج شود. پس در یک سال حضرت خارج شد و من نیز با ایشان خارج شدم. حضرت در بعضی از منازل بین راه فرود آمد و دو رکعت نماز گزارد. در سجدهی آن نماز، امام تسبیح حضرت حق میگفت و تمامی درختان و سنگهای موجود، با حضرت شروع به تسبیح نمودند. من از مشاهده این منظره وحشتناک شدم. حضرت سرش را بلند نمود و فرمود: «ای سعید آیا ترسیدی؟» عرض کردم: «بلی یابن رسول الله»، فرمود: «این تسبیح اعظم است.» [308].
و در تعبیر دیگری «سعید بن مسیب» میگوید: «روزی حضرت را در حال سجده در کنار اثاثیه سفر یافتم، پس قسم به کسی که جان «سعید» در دست اوست، هر آینه دیدم درخت را و سنگها و جهاز شتر را که به مانند کلام او را تکرار میکردند و همان کلام او را به او بر می گردانیدند.» [309].
باید توجه داشت قرآن برای حضرت داود علیهالسلام نیز این حالت را ذکر فرموده است که چون تسبیح حضرت حق میگفت کوهها و پرندگان با او همنوا میشدند.
«و سخرنا مع داود الجبال یسبحن و الطیر و کنا فاعلین» [310].
«و لقد آتینا داود منا فضلا یا جبال اوبی معه و الطیر» [311].
کثرت نمازهای حضرت سجاد
حضرت زین العابدین امام سجاد علیهالسلام به مانند حضرت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام به کثرت «نماز» شهرت دارند و این «عبادت» و «نماز» فراوان و زیاد
[صفحه 193]
ایشان، آثار خود را در جسم شریفشان به جای گذاشته بودند؛ از جمله ما بین دو چشم ایشان و پیشانی مبارکشان برآمده و «پینه» کرده بود و به علت زیادی آن مجبور بودند مرتب آن را کوتاه کنند و لذا حضرت به «ذوالثفنات» مشهور شده بودند و «ثفنه» همان «پینه» و برجستگی که زیر شکم شتر، به خاطر نشستن ایجاد میشود.
1- «حمران ابناعین» از امام محمد بن علی الباقر علیهالسلام نقل میکند که حضرت فرمودند: «عادت و رویه حضرت علی بن الحسین این بود که هزار رکعت نماز در شبانه روز اقامه میفرمودند و همچنانکه حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام انجام میدادند، برای حضرت پانصد نخله خرما بود و حضرت در نزد هر درخت دو رکعت نماز میخواندند.» [312].
عین این روایت را جناب جابر جعفی از امام باقر علیهالسلام نقل کرده است. [313].
2- «عبدالعزیز ابن ابیحازم» میگوید از «ابیحازم» شنیدم که میگفت: «حضرت علی بن الحسین علیهالسلام در شبانه روز هزار رکعت نماز میخواند تا اینکه در جبهه و پیشانی و سایر مواضع سجدهی حضرت چیزی به مانند «پینه» بر زیر شکم شتر، بیرون آمد.» [314].
3- «عبدالله» پسر حضرت سجاد علیهالسلام نیز میگوید: «پدرم در شب آن قدر نماز میخواند تا اینکه از شدت خستگی به سان کودکان کشان کشان خود را به بستر خود میکشانید!!!» [315].
امام سجاد و خواندن مستمر نمازهای نافله بویژه «نماز شب»
حضرت سجاد علیهالسلام قبل از خوابیدن خود شخصا از چاه آب کشیده و مقداری از آن را برای وضوی خود کنار میگذاشتند و روی آن را می پوشانیدند تا نه آلوده شده و نه بعضی از حیوانات در آن بیفتند، سپس وقتی برای نماز شب در دل شب از خواب برمیخاستند، ابتدا مسواک میزدند و سپس وضو گرفته و مشغول نماز میشدند.
[صفحه 194]
عادت حضرت این بود که آنچه از نافله روز از حضرت فوت شده بود، آن را در شب قضا میکردند.
(نافله روز همان نمازهای مستحبی است که قبل یا بعد از نمازهای واجب خوانده میشود، مثل «نافله صبح» که دو رکعت است و قبل از نماز صبح خوانده میشود. «نافله ظهر» که هشت رکعت است و در قالب چهار دو رکعتی قبل از نماز ظهر و «نافله عصر» نیز هشت رکعت است که به همین ترتیب قبل از نماز عصر خوانده میشود).
حضرت میفرمود: «ای پسرم این عمل بر شما واجب نیست و لکن من دوست دارم هر کدام از شما که خودش را بر کار خیری عادت میدهد، بر آن مداومت داشته باشد.»
«و حضرت همیشه «نماز شب» را به جا میآوردند و هرگز آن را چه در سفر یا در حضر ترک نمیکردند.» [316].
حجهای حضرت سجاد
اشاره
یکی دیگر از عبادتهایی که به شدت مورد علاقه حضرت سجاد علیهالسلام بوده و در طول حیات خود بارها بدان اقدام کردهاند، تشرف به خانه خدا و انجام «مناسک حج» میباشد.
برای بررسی این موضوع میتوان در زمینههای زیر بحث را ارائه نمود.
1- تشرف به «حج» حضرت در حال کودکی.
2- حضرت سجاد علیهالسلام و حج با پای پیاده.
3- تبعیت مردم از حضرت در شروع و پایان حج.
4- حالت معنوی خاص حضرت به هنگام گفتن «لبیک»
5- انفاق حضرت در راه تشرف به حج.
6- خدمت کردن حضرت به حجاج.
7- تهیه پاکیزهترین ره توشه برای حج.
8- تعداد حجهای حضرت.
[صفحه 195]
9- بعضی از حالات حضرت در حج.
10- خاطراتی از سفر حج حضرت
11- اعتراض فردی به حضرت سجاد علیهالسلام در راه «مکه» در زمینه ترک جهاد و گزاردن حج و جواب حضرت.
البته باید توجه داشت در زمینه تفصیل انجام «مناسک حج» از جانب حضرت سجاد علیهالسلام، روایات و اسناد فراوانی در دست نمیباشد.
تشرف حضرت سجاد به حج در حال کودکی
در زمینهی تشرف حضرت علی بن الحسین به حج در حال کودکی دو روایت وجود دارد:
1- «ابراهیم بن ادهم» و «فتح الموصلی» هر دو این قضیه را نقل کردهاند که: «من در بیابان با کاروانی طی طریق میکردم. حاجتی برایم پیش آمد و کمی از کاروان فاصله گرفتم. در این حال با کودکی برخورد کردم که با پای پیاده راه میپیمود. با خود گفتم: «سبحان الله، بیابانی پهناور و کودکی درحال پیاده روی!!» پس به او نزدیک شدم و به او سلام نمودم. جواب سلامم را داد.
آنگاه به او گفتم: «به کجا رهسپاری؟»
گفت: «خانه پروردگارم را اراده کردهام.»
گفتم: «حبیب من تو کوچکی و بر تو نه واجبی است نه مستحبی.»
او گفت: «ای پیرمرد بزرگوار؛ آیا تا به حال ندیدهای افرادی که از من کوچکتر بودهاند و مردهاند؟!»
من گفتم: زاد و راحله تو کجاست؟»
جواب داد: «زاد و توشه من تقوای من است و مرکب سواری و راحلهام دو پای من و اراده و قصدم به سوی مولای خودم.»
گفتم: «من چیزی از غذا و طعام با تو نمیبینم.»
گفت: «ای شیخ آیا این عمل نیکوست که انسانی تو را به دعوتی بخواند آنگاه تو از خانهات طعامی را برداشته و با خود همراه ببری؟»
گفتم: «نه».
گفت: «کسی که مرا به خانه خود دعوت نموده است، همو مرا اطعام میکند و
[صفحه 196]
آب می آشاماند.»
گفتم: «بر مرکب من سوار شو تا به «مکه» برسیم و حج را ادراک کنی.»
گفت: «کوشش و تلاش از جانب من است و رساندن به عهده او. آیا قول خدای متعال را شنیدی که میفرماید: «و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و ان الله لمع المحسنین» [317] یعنی: «کسانی که در راه ما جهاد و تلاش کنند هر آینه آنها را به راههای خود هدایت میکنیم و حتما خداوند با نیکوکاران است.»
در این گیر و دار بودیم که جوانی خوش منظر در حالی که لباسهای سفید نیکویی پوشیده بود، رو به ما آورد و با آن کودک دست به گریبان هم فرو برده دیدهبوسی نمود و بر او سلام کرد.
من رو به آن جوان کرده و گفتم: «تو را به کسی که تو را نیکو آفریده، سوگند میدهم این کودک کیست؟» گفت: «آیا او را نمیشناسی؟ این علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب است» من جوان را رها کرده و به آن کودک رو آوردم و پرسیدم: «شما را به پدرانمان میخوانم، این جوان کیست؟»
گفت: «او را نمیشناسی؟» این برادرم «خضر» است که هر روز به سراغ ما میآید و بر ما سلام میکند.»
عرض کردم: «شما را به حق پدرانتان سوگند میدهم که مرا آگاه سازی از این بیابانهای بی آب و علف و صحراهای سوزان چگونه بدون زاد و توشه عبور میکنی؟»
حضرت فرمود: «نه، من با زاد و توشه عبور میکنم!! زاد و توشه من چهار چیز است.»
عرض کردم: «کدام است؟» فرمود: «همه دنیا را یکسره و بکلی میبینم که مملکت خداوند است، اما همهی خلق را میبینم که بندگان، کنیزان و عیال اویند، اسباب و روزیها را نیز به دست خداوند میبینم و قضاء الهی را در تمام زمین خداوند نافذ و جاری میبینم.»
من گفتم: «یا زین العابدین زاد و توشه شما چه نیکو زاد و توشهای است و شما با آن صحراهای آخرت را در می نوردید چه رسد به صحراهای دنیا؟» [318].
[صفحه 197]
در زمینه «تشرف حضرت «خضر» به محضر علی بن الحسین علیهالسلام داستان دیگری نیز وجود دارد.
2- عبدالله بن مبارک میگوید: در بعضی از سالها به سمت «مکه» قصد حج نمودم و در حالی که در کنار حجاج در حال حرکت بودم، کودکی هفت یا هشت ساله را مشاهده کردم. او در گوشهای بدون زاد و راحله، مشغول حرکت بود. من به نزدش رفته بر او سلام کردم و گفتم: «با چه کسی بیابان را طی کردی؟»
گفت: «با شخص نیکوکار» (قلت له مع من قطعت البر؟ قال: مع البار).
پس در چشمان من او بزرگ آمد و لذا عرض کردم: «پسر جانم زاد و توشه و مرکب سواری شما کجاست؟»
فرمود: «زاد من، «تقوای من» است و راحله و مرکب سواریم دو پای من، مولایم را نیز قصد کردهام.» با شنیدن این سخنان شخصیت او در نفس من بسیار بزرگ جلوه کرد و لذا گفتم: «پسرم از کدام فامیل هستید؟»
فرمود: «از دودمان ابوطالب».
گفتم: «بیشتر توضیح دهید.»
فرمود: «هاشمی هستم» و باز که بیشتر توضیح خواستم.
فرمود: «علوی و فاطمی میباشم.»
گفتم: «ای سید و آقای من آیا تاکنون شعری سرودهاید؟»
فرمود: «بلی»
گفتم: «چند سطری از شعرت را برایم بخوان.» حضرت این چنین سرود:
لنحن علی الحوض رواده
نزود نسقی وراده
ما فاز من فاز الا بنا
و ما خاب من حبنا زاده
و من سرنا نال منا السرور
و من ساء ناساء میلاده
و من کان غاصبنا حقنا
فیوم القیامة میعاده
- هر آینه ما پیش تازان ورود بر «حوض کوثر» هستیم و وارد شوندگان بر آن را پشتیبانی نموده و آب می آشامانیم.
- هیچ کس به فوز رستگاری نرسید جز از طریق ما و هر کسی که حب و محبت ما، زاد و توشهی او بود، ضرر نکرده و محروم نماند.
- هر کس ما را مسرور کند از طریق ما به او سرور و خوشحالی خواهد رسید و
[صفحه 198]
هر کسی به ما بدی کند میلاد و مولد او بد میباشد.
- و هر کس حق ما را غصب کند، پس روز قیامت میعاد او خواهد بود.
سپس از چشمان من غائب شد تا اینکه به «مکه» رسیدیم و حج خود را به جا آورده و برگشتیم. به «ابطح» (که اسم وادی است) رسیدم. در آنجا حلقهای دایره شکل دیدم، نزدیک رفته و بر آنها مشرف شدم تا ببینم چه کسی آنجاست. در این حال همان کودک که مصاحب و رفیق من شده بود را دیدم، از اسم او که سؤال کردم، گفتند: «او زین العابدین علیهالسلام است.» [319].
«ابوحمزه ثمالی» و «منذر ثوری» از حضرت علی بن الحسین علیهالسلام نقل میکنند که فرمود: «خارج شدم تا اینکه به این دیوار رسیدم و بر آن تکیه دادم. در این لحظه مردی را دیدم که لباس سفید پوشیده بود و مستقیما به صورت من نگاه میکرد. بعد گفت: ای علی بن الحسین، چرا شما را عزادار و محزون میبینم؟ آیا حزن تو به خاطر دنیاست؟ پس رزق و روزی خدا برای «نیکوکار» و «فاجر» حاضر است.»
گفتم: «حزن من بر این که تو میگویی نیست و رزق خداوند نیز برای این دو گروه است.»
گفت: «پس بر آخرت است؟» پس آن وعدهای صادق است که «پادشاهی مقتدر و قاهر» در آن حکم خواهد کرد. براستی حزن شما برای چیست؟»
گفتم: «از فتنه «ابنزبیر» میترسم.»
حضرت فرمود: «آن شخص خندید و بعد گفت: «ای علی بن الحسین آیا تا به حال هیچ کس را دیدهای که بر خداوند توکل کند ولی او را کفایت نکند؟»
گفتم: «نه»
گفت: «ای علی بن الحسین آیا هیچ کس را دیدهای که از خداوند بترسد ولی او را نجات ندهد؟»
گفتم: «نه»
پس گفت: «ای علی بن الحسین آیا تا به حال کسی را دیدهای که از خدا سؤال
[صفحه 199]
کند ولی به او ندهد؟»
گفتم: «نه».
بعد نگاه کردم در آن هنگام هیچ کس در جلوی من نبود. و آن شخص «خضر» علیهالسلام بوده است.» [320].
حضرت سجاد و حج با پای پیاده
حضرت سجاد علیهالسلام از اوان کودکی و نوجوانی خود تا آخر عمر به صورت مکرر با پای پیاده به حج خانه خدا مشرف میشدند.
قضایای مربوط به حج حضرت به صورت پیاده در حال کودکی تحت عنوان تشرف حضرت سجاد (علیهالسلام) به حج در حال کودکی بیان گردید.
همچنین پیاده حج رفتن حضرت و برخورد شخصی با ایشان بعد از گم شدن از کاروان و نماز خواندن و سپس با «طی الارض» به خانه خدا رسیدن، نیز تحت عنوان «خاطرهای از «نماز» حضرت در بین راه «مدینه» و «مکه» ذکر گردیده است. اما در زمینه حج گزاردن حضرت با پای پیاده به صورت کلی در کتاب الارشاد «شیخ مفید» آمده است:
حضرت علی بن الحسین علیهالسلام به صورت پیاده حج بجا آوردند، پس فاصله «مدینه» تا «مکه» را در خلال بیست روز پیمودند. [321].
و «معتب» از امام صادق علیهالسلام نیز نقل میکند که فرمودند: «حضرت سجاد علیهالسلام با پای پیاده به حج رفت پس فاصله بین «مدینه» و «مکه» را در طی بیست روز سیر کرد.» [322].
تبعیت مردم از حضرت سجاد در شروع و پایان حج
«سعید بن مسیب» میگوید: «قراء» (گروهی از قاریان مشهور قرآن در «مدینه») برای رفتن به حج خانه خدا اقدام نمیکردند، مگر اینکه حضرت زین العابدین علیهالسلام برای حج اقدام کند. طبعا در انجام مناسک هم به تبع و در
[صفحه 200]
تابعیت حضرت حرکات خود را تنظیم مینمودند.
چه اینکه همین «سعید بن مسیب» میگوید: «مردم از «مکه» خارج نمیشدند تا اینکه حضرت علی بن الحسین علیهالسلام از «مکه» خارج شوند ...» [323].
بنابراین نظر به احترام فوق العادهای که مردم برای حضرت سجاد علیهالسلام قائل بودند در انجام اعمال عبادی حج، خود را تابع حضرت میدانستند و در شروع و پایان حج به حضرت اقتدا کرده و به تبعیت ایشان، اعمال را انجام میدادند.
اما از نظر تعداد افرادی که به تبعیت از حضرت زین العابدین علیهالسلام از «مدینه» خارج میشدند و در طول مناسک حج به دنبال آن حضرت بودند، «علی بن زید» از نوادگان حضرت سجاد علیهالسلام در ضمن حدیثی نقل میکند که:
«قراء» از «مدینه» به سوی «مکه» خارج نمیشدند مگر زمانی که علی بن الحسین علیهالسلام خارج میشدند پس او خارج شد و ما نیز که هزار اسب سوار و مرکب سوار بودیم با او خارج شدیم ...» [324].
حالت معنوی خاص حضرت سجاد به هنگام گفتن لبیک
یکی از واجبات «حج» که با آن «حج» و یا «عمره» آغاز میگردد، پس از پوشیدن لباس مخصوص که دو تکه پارچه ندوخته و پاک و طاهر است، گفتن عبارت معنوی «لبیک، اللهم لبیک، لا شریک لک لبیک، ان الحمد و النعمة لک و الملک لا شریک لک لبیک» است.
«لبیک» به معنای «گوش به فرمان بودن» و «مطیع کامل بودن در مقابل فرمان» است. «لبیک» به معنای پاسخ مثبت دادن در مقابل دعوت، با همه وجود است.
آغاز شدن «حج» با این عبارت معنوی از راز و رمز ویژهای برخوردار است که برای دلسوختگان و عاشقان کوی دوست، شناخته شه است. از این رو اولیاء خداوند به هنگام به زبان آوردن این عبارت، دچار حالات معنوی عجیبی میشوند که در سیرهی آنها بازگو گردیده است.
[صفحه 201]
حضرت علی بن الحسین علیهالسلام نیز در موقع شروع «حج» دچار تغیر حال میشدند. در این زمینه آمده است:
«وقتی که حضرت «لباس احرام» میپوشید، رنگش از یاد خدا و جلال او تغییر میکرد و چنان در جذبه معنویت حق قرار میگرفت که از گفتن «لبیک» نیز ناتوان میآمد، همراهان حضرت با دیدن وضع معنوی وی، بشدت تحت تأثیر قرار گرفته و میپرسیدند: چرا «لبیک» نمیگویید؟
امام در پاسخ میفرمود: «بیم آن دارم که «لبیک» بگویم ولی خداوند در جوابم ندا دهد: «لا لبیک». [325].
و «سفیان بن عیینه» میگوید: «علی بن الحسین علیهالسلام محرم شد پس چونکه میخواست بگوید: «لبیک اللهم لبیک» آن را گفت ولی حالش دگرگون شد و غش کرد تا اینکه از مرکب خود به روی زمین افتاد.» [326].
انفاق حضرت سجاد در راه تشرف به حج
«سفیان» میگوید: «علی بن الحسین علیهالسلام قصد «حج» نمودند، خواهرشان حضرت «سکینه» دختر امام حسین علیهالسلام هزار درهم برای حضرت فرستاد و آن را گروهی در خارج مدینه به نام «حره»، به حضرت تسلیم نمودند. پس چون حضرت سجاد علیهالسلام از مرکب خود پائین آمدند، تمام آن مبلغ را بین مساکین تقسیم نمودند.» [327].
باید توجه داشت امام سجاد علیهالسلام در زمینهی انفاق در راه حق تعالی، گوی سبقت را از همگان ربوده و حقا در این زمینه پیشتاز بودهاند که مسائل مربوط به آن به صورت مفصل در مبحث «انفاق حضرت سجاد -علیهالسلام -» بررسی شده است.
خدمت کردن حضرت سجاد به حاجیان
«سعید بن مسیب» میگوید: «حضرت زین العابدین علیهالسلام برای حجاج، سویق (آردی نرم و لطیف مخلوط از آرد گندم و جو) شیرین و ترش مزه
[صفحه 202]
تهیه مینمود و با خود میآورد تا با آن، از آنها پذیرایی کند. ولی خود را از آن منع مینمود.» [328].
همچنین در وقع سفر، خود را به صورت ناشناس در مابین همسفران وارد مینمود و با آنان شرط میکرد که به آنان خدمت کند. [329].
این رویه حضرت به صورت قطعی در سفرهای حج بوده که حضرت بدان عمل میکردند. روایات مربوط به این موضوع در قسمت «بزرگواریهای ویژه حضرت» تحت رقم (2) بیان گردیده است.
آری دستور خدمت به میهمانان خداوند در سفر «حج» که به صورت متعدد از طرف ائمه هدی علیهمالسلام سفارش شده است، از جانب خود آن بزرگواران و از آن جمله حضرت سجاد علیهالسلام بدان عمل میشده است و برای دیگران نیز مایه درس بوده و باید مورد عمل قرار گیرد.
تهیه پاکیزهترین ره توشه برای حج توسط حضرت سجاد
امام صادق علیهالسلام فرمودند: «عادت حضرت علی بن الحسین علیهالسلام این بود که هر گاه به سوی «مکه» برای «حج» و «عمره» مسافرت مینمود، پاکیزهترین ره توشه و زاد از «بادام» و «شکر» و «آرد» نرمی که از «گندم» و «جو» درست شده بود (سویق) در دو نوع ترش مزه و شیرین برای خود فراهم مینمود.» [330].
باید توجه داشت آنچه در این روایت از اهتمام حضرت سجاد -علیهالسلام- به تهیه بهترین ره توشه برای انجام «مناسک حج» ذکر گردید، با همراه نداشتن آذوقه توسط حضرت در بعضی از سفرهای حج خود که در کودکی انجام دادهاند، منافاتی ندارد و ممکن است تهیه آذوقه مربوط به یک سری سفرهای خاص باشد که در بزرگسالی حضرت انجام گرفته است. چه اینکه ممکن است بگوئیم حضرت این آذوقه را برای همسفران خود تهیه میفرمود و خود از آن چیزی تناول نمیکرد چنانکه در روایتی به آن اشاره شد.
[صفحه 203]
تعداد حجهای حضرت سجاد
در زمینه تعداد حجهای حضرت سجاد علیهالسلام در طول حیات شریف حضرت آمار یکسان و دقیقی در روایات و سندهای تاریخی موجود نیست. در این زمینه آنچه روایت شده مربوط به توصیهای است که حضرت در ارتباط با شتری که بیست بار، یا بیست و دو بار و یا چهل بار با او به حج خانه خدا رفته بودند، فرمودند و اضافه کردند که من در طول این مدت و این سفرهای زیاد، حتی یک تازیانه هم به او نزدم. از اینجا بدست میآید که حداقل حضرت با این یک شتر بیست بار به حج خانه خدا مشرف شدهاند، اما در مورد سایر حجهای حضرت که یا با شترهای دیگر بوده و یا با پای پیاده انجام شده است که آنها نیز کم نبوده است، خبر صریحی در اختیار نداریم.
امام صادق علیهالسلام فرمودند: «حضرت علی بن الحسین علیهالسلام به فرزندشان محمد علیهالسلام هنگامی که وفات ایشان فرا رسید، فرمودند: «من بر این ناقهام» (شتر ماده) بیست حج بجای آوردم و حتی یک تازیانه هم به او نزدم، پس هنگامی که این ناقه مرد، او را دفن کن تا درندگان از گوشت او نخورند.» [331].
«زراره بن اعین» نیز نقل کرده است که حضرت علی بن الحسین علیهالسلام بیست حج را با «ناقهای» بجا آورد و یک تازیانه هم به او نزد.» [332].
در قسمت «ارتباط حضرت با حیوانات» به روایات متعددی در این زمینه اشاره شده است، از جمله اینکه:
«زراره» میگوید که از امام باقر - علیهالسلام - شنیدم که میفرمود: «برای حضرت علی بن الحسین علیهالسلام ناقهای بود که بیست و دو مرتبه با او به حج خانه خدا رفته بود و هرگز حتی یک تازیانه هم بر او نزده بود.» [333].
در کتاب اختصاص آمده است که حضرت با این ناقه «چهل» حج گزارده بودند. [334].
[صفحه 204]
بعضی از حالات حضرت سجاد در حج خانه خدا از «طواف» و «نماز» و «دعا» در مسجدالحرام
1- حضرت سجاد علیهالسلام به نماز خواندن در «حجر اسماعیل» در موقع تشرف به حج و دخول در مسجدالحرام بسیار علاقه داشتند.
«طاوس» میگوید: «شبی داخل در «حجر اسماعیل» شدم در این حال علی بن الحسین - علیهالسلام - نیز وارد شده و مشغول نماز شدند، پس الی ما شاء الله نماز خوانده و سپس به سجده رفتند. با خود گفتم: مردی صالح از اهل بیتی شایسته، پس حتما باید به دعای او گوش بسپارم. آنگاه شنیدم که در سجده میگفت: «عبیدک بفنائک مسکینک بفنائک، فقیرک بفنائک، سائلک بفنائک» و من در هیچ مشکل و ناراحتی آن را نخواندم، مگر اینکه مشکلم حل شده و برایم فرج حاصل شد.» [335].
2- همچنین امام سجاد علیهالسلام در هنگام حج با در آویختن به «پردهی کعبه» با خدای خود مناجات مینمودند.
«اصمعی» میگوید: شبی مشغول طواف در اطراف خانه کعبه بودم، در آن حال جوانی دارای شمائل ظریف دیدم که از دو طرف گیسوان او ریخته بود و به «پردهی کعبه» چنگ زده و میگفت: «چشمها خوابیده و ستارگان و نجوم بالا آمده و علو یافته است. و تو پادشاه حی و قیوم میباشی، پادشاهان دربهای خود را بسته و نگهبانان بر آن گماردهاند اما درب تو برای سائلین باز میباشد. به سراغ تو آمدم تا به رحمت خود به من نگاه کنی ای ارحم الراحمین».
و بعد اشعاری را تلاوت نمود بدین ترتیب:
یا من یجیب دعا المضطر فی الظلم
یا کاشف الضر و البلوی مع السقم
قد نام وفدک حول البیت قاطبة
و انت وحدک یا قیوم لم تنم
ادعوک رب دعاء قد امرت به
فارحم بکائی بحق البیت و الحرم
ان کان عفوک لا یرجوه ذو سرف
فمن یجود علی العاصین بالنعم
- ای کسی که دعای انسان مضطر را در ظلمتهای شبانه، مستجاب مینمایی و کسی که ضرر و مصیبت و مرض را برطرف میفرمایی.
- همه میهمانان و «واردین بر» تو در اطراف خانه تو به خواب رفتهاند و تنها تو
[صفحه 205]
ای قیوم نمیخوابی.
- من ای پروردگارم تو را میخوانم، دعایی که تو بدان امر فرمودهای، پس بر گریهی من به حق بیت و حرم، ترحم بفرما.
- اگر عفو و بخشش تو را انسانهایی که اسراف نمودند، امید ندارند، پس چه کسی با نعمتهای فراوان بر گنهکاران بذل و بخشش نماید.
اصمعی میگوید: پشت سر این جوان آمدم و متوجه شدم او زین العابدین علیهالسلام است. [336].
3- همچنین «طاوس الفقیه» میگوید: «حضرت علی بن الحسین -علیهالسلام - را دیدم که از وقت «عشاء» تا «سحر» به دور خانه خدا طواف میکرد و عبادت مینمود. پس چونکه دیگر هیچ کس را ندید با گوشهی چشمش به سوی آسمان خیره شد و عرض کرد: «خداوندا!!! ستارگان آسمانهای تو فرو شدند و چشمان بندگانت، به خواب رفتند ولی دربهای تو برای نیازمندان و سائلین باز است. به سراغ تو آمدهام تا مرا بیامرزی و به من رحمت آوری و سیمای جدم صلی الله علیه و آله و سلم را در عرصههای قیامت به من بنمایانی.»
سپس گریست و گفت: «به عزت و جلالت سوگند، با معصیتم قصد مخالفت تو را نداشتم و در هنگام معصیت، تو را معصیت ننمودم در حالی که دچار شک به تو باشم و یا به عذاب تو جاهل بوده و یا به عقوبتت متعرض باشم. و لکن نفسم مرا گول زده و بر این عمل، پردهی آویزان تو بر من و عمل من، مرا کمک نمود. پس الآن از عذاب تو چه کسی مرا نجات مرحمت میفرماید؟! و اگر تو ریسمان خودت را از من قطع نمایی به ریسمان چه کسی چنگ زنم؟ پس وای از رسوایی بزرگ، در فردایی که در پیشگاه تو وقوف خواهم داشت، همان هنگامی که به «سبکباران» گفته خواهد شد: «براحتی عبور کنید!!» و به «سنگینباران» نیز گفته میشود: «فرود آئید». آیا من با «سبک باران» عبور خواهم کرد و یا با «سنگین باران» به زیر کشیده خواهم شد؟ وای بر من هر چه عمرم طولانی میشود، گناهان و خطایایم بیشتر شده و «توبه» هم نمیکنم. آیا وقت آن نرسیده که از خدایم خجالت بکشم؟!!» بعد هم باز گریست و این اشعار را سرود:
اتحرقنی بالنار یا غایة المنی
فاین رجائی ثم این محبتی
[صفحه 206]
اتیت باعمال قباح زریة
و ما فی الوری خلق جنی کجنایتی
- نهایت آرزوهای من؛ آیا مرا با آتش می سوزانی؟ پس امید من کجاست؟ و بعد محبت من کجاست؟
- اعمال قبیح و زشت کوچک و بزرگی که مستحق مؤاخذه و ملامت است را انجام دادهام و در همهی جهان، کسی نیست که جنایتی مثل جنایت من انجام داده باشد.!!
باز هم گریست و گفت: «منزهی تو، معصیت میشوی کان اصلا دیده نمیشوی. و تو آنچنان «حلم» و «صبر» میورزی که کان اصلا معصیت نشدهای!! تو نسبت به مخلوقات خود با نعمتهای زیبا و انعامهای نیکو، آنچنان محبت میورزی که کان تو، به آنها نیاز داری! و تو ای سید و مولای من از آنها کاملا بینیاز میباشی.» و بعد هم به حالت سجده خود را به روی زمین انداخت.
«طاوس» میگوید: «من به ایشان نزدیک شدم و سر مبارکش را برداشته و آن را به زانوی خود گذاشتم و گریستم تا اینکه اشکهای چشم من بر گونه حضرت جاری شد» در این حال بلند شده و به روی زمین نشست و فرمود: «کیست کسی که مرا از یاد خدایم مشغول داشت؟» گفتم: «من «طاوس» هستم ای فرزند رسول خدا. این جزع و فزع برای چیست؟ بر ماست که به مانند این خود را ملزم کنیم. چرا که ما گنهکار و جنایت کار هستیم!! ولی شما پدرتان حسین بن علی و مادرتان فاطمة الزهرا و جدتان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است.»
«طاوس» میگوید: «حضرت به من توجه فرمود و گفت: «هیهات، هیهات ای «طاوس» حدیث و یاد پدر و مادر و جدم را از من وا بگذار، خداوند بهشت را برای کسی که او را اطاعت کند و نیکو باشد آفریده است گرچه بندهای «حبشی» باشد و همو آتش را برای کسی که او را نافرمانی میکند، آفرید ولو او فرزندی از «قریش» باشد. آیا گفتار خداوند تعالی را نشنیدی: «فاذا نفخ فی الصور فلا انساب بینهم یومئذ و لا یتسائلون». [337].
یعنی: «پس هرگاه در «صور» دمیده شود و قیامت فرا رسد پس نسبها در آن روز بین مردم از بین خواهد رفت و سؤال نخواهند شد.» سوگند به خداوند در فردای قیامت هیچ چیز به تو نفع نخواهد رسانید مگر آنچه که از عمل صالح به عنوان
[صفحه 207]
پیشکش پیش فرستاده باشی.» [338].
4- قضیه دیگری که «طاوس» از حضرت نقل میکند چنین است: «مردی را در «مسجد الحرام» زیر «ناودان» خانه خدا دیدم که نماز میخواند و دعا میکرد و در حال دعا گریه میکرد. نزد او آمده و زمانی که از «نماز» فارغ شد متوجه شدم حضرت علی بن الحسین علیهالسلام است بعد با حضرت صحبت کردم [339] که مشروح این جریان تحت عنوان «بعضی از مکانهای مورد علاقه حضرت سجاد علیهالسلام برای اقامه نماز» بیان گردیده است.
5- و بالاخره «محمد بن ابیحمزه» از پدرش نقل میکند که او گفت: «علی بن الحسین علیهالسلام را شبی در آستانه «کعبه» دیدم که نماز میخواند، پس قیام نماز را طول داد به گونهای که گاهی بر پای راست خود تکیه میکرد و گاهی بر پای چپ خود، آنگاه شنیدم که با صدای گریه آلود میگفت: «ای سید و آقای من؛ آیا مرا در حالی که حب و محبت تو در دلم لانه کرده است عذاب میکنی؟!! سوگند به عزت تو اگر چنین کنی مرا با کسانی در یک جا جمع نمودهای که برای تو همیشه آنها را دشمن میداشتهام!!» [340].
خاطراتی متعدد از سفر حج حضرت سجاد
از حضرت سجاد علیهالسلام در زمینه سفر حج چه در بخش حرکت از «مدینه» تا «مکه» و چه در خود «مکه مکرمه» و خانه خدا، خاطرات زیادی در اسناد تاریخی و روایات اسلامی بازگو شده است.
بعضی از این قضایا در ارتباط با برخورد با حیواناتی در بین راه «مدینه» و «مکه» است که در قسمت «اطلاع حضرت زین العابدین علیهالسلام از لغت حیوانات» بیان گردیده است.
قضیه دیگر مربوط به نماز خواندن حضرت در راه «مکه» میباشد که در ضمن آن داستان گم شدن یکی از حجاج و مشاهده آثار عبودیت و عبادت در حضرت و بعد ارائه کرامتی عجیب و «طی الارض» آن بزرگوار نیز آمده است، که تحت عنوان
[صفحه 208]
«خاطرهای از یک نماز حضرت سجاد علیهالسلام در راه «مکه مکرمه» به صورت مفصل بیان گردیده است.
اما قضیهای دیگر که بسیار جالب است:
مرحوم «شیخ طوسی» رضوان الله تعالی علیه - در امالی خود آورده است که حضرت علی بن الحسین علیهالسلام به عنوان حاجی به سوی «مکه» حرکت نمودند تا در بین راه «مدینه و «مکه» به یک وادی و صحرایی رسیدند. ناگهان مردی که «راهزن» بوده و دزدی میکرد، راه را بر حضرت بست و به ایشان گفت: «بیا پائین!!» حضرت فرمودند: چه چیزی میخواهی؟» گفت: «میخواهم تو را بکشم و آنچه را با خود داری از تو بگیرم!!!» حضرت فرمودند: «من حاضرم آنچه با خود دارم به دو قسمت کرده و یک قسمت را به تو بدهم و تو را هم حلال کنم.» آن دزد گفت: «نه»، حضرت فرمود: «پس اجازه بده برای من آن مقداری که بتوانم با آن خود را به «مکه» برسانم باقی بماند. آن را برای من بگذار.» باز آن دزد امتناع کرد. حضرت فرمود: «رب تو کجاست؟» گفت: «خوابیده است!!!» در این هنگام دو «شیر» مشاهده شدند که به حضور حضرت آمدند. سپس یکی از آنها سر آن دزد را گرفت و یکی هم دو پای او را و حضرت فرمود: «آیا گمان نمودهای خدای تو خوابیده است و تو را نمیبیند.» [341].
در ارتباط با خاطرات سفر حج حضرت سجاد علیهالسلام نمونههای دیگری نیز وجود دارد که بعضی در قسمت «دعاهای مستجاب حضرت سجاد علیهالسلام - رقم (1) و (2) «بیان گردیده است.
خاطره دیگر که مربوط به حج حضرت است در زمینه بازسازی «کعبه» و نصب «حجر الاسود» میباشد.
همچنین توفیق استلام «حجر الاسود» به سهولت در حالی که «هشام» از آن محروم مانده بود، خاطره دیگری است که تحت عنوان «فرزدق، شاعر اهل بیت و توصیف حضرت سجاد علیهالسلام» بیان گردیده است.
به برخوردی که با «عبدالملک بن مروان» در کنار خانه خدا داشتهاند در قسمت «نشان دادن عزت و حرمت خود به «عبدالملک مروان» اشاره گردیده است.
چه اینکه خاطره زیبای دیگری از سفر حج حضرت در ارتباط با نصب خیمهی
[صفحه 209]
حضرت در بین راه، در مکانی که محل اسکان «جن» بوده است، نقل شده که حضرت از آن نهی میکنند و بعد آنها با هدیهی طبقی بزرگ از میوه، از حضرت میخواهند که با تناول آن، آنها را خشنود سازند. این جریان تحت عنوان «مراعات حال دیگران توسط امام سجاد علیهالسلام» بیان گردیده است.
اعتراض فردی به حضرت سجاد در راه «مکه» در زمینه ترک «جهاد» و گزاردن «حج» و جواب حضرت
«عباد البصری» در راه «مکه» با حضرت علی بن الحسین علیهالسلام ملاقات کرد و گفت: «ای علی بن الحسین جهاد و سختی آن را ترک نمودهای و به حج و نرمی و راحتی آن اقبال کرده و رو آوردهای؟ و این در حالی است که خداوند متعال میفرماید: «هر آینه خداوند از مؤمنین جانهایشان را و اموالشان را خریداری نمود تا برای آنان بهشت باشد. آنان در راه خداوند میجنگند پس میکشند و کشته میشوند. تا آنجا که میفرماید: «و به مؤمنین بشارت بده». [342].
حضرت علی بن الحسین علیهالسلام در جواب او فرمودند، «هر گاه ما افرادی را ببینیم که این صفات را واجد باشند، پس «جهاد» با آنها از «حج» افضل خواهد بود.» [343].
بر اساس این روایت حضرت زین العابدین علیهالسلام نگرش عمیق سیاسی خود را در ارتباط با جایگاه احکام دین الهی از قبیل «جهاد» و «حج» بیان نموده و اولویتها را مشخص میفرمایند.
در واقع عملکرد عبادی حضرت در پرتو این بیان بلند آن بزرگوار تفسیر خاصی به خود میگیرد. از این رو هرگز ارائه تصویری که در آن، حضرت سجاد علیهالسلام از جهاد و مبارزه به دور بوده و صرفا اعمال عبادی را بر هر کاری مقدم داشتهاند، صحیح نخواهد بود.
و نکته دیگر از این روایت قابل استفاده است، نبود یاران وفادار، پرصلابت، راسخ و مجاهد در محضر حضرت است که نمایشگر شدت غربت و سختی شرایط آن
[صفحه 210]
دوران میباشد و اینکه چگونه حضرت با شناخت عمیق از این شرایط، اولویتهای حرکت اجتماعی و سیاسی خود را تنظیم میکردهاند.
سجدههای حضرت سجاد
اشاره
«سجده» برای خداوند یعنی گذاشتن پیشانی روی خاک از سر تواضع و اظهار عبودیت و ذلت در مقابل حق تعالی، یکی از مصادیق بسیار روشن و بارز «عبادت الهی» است و بعضی آن را مصداق ذاتی عبادت دانستهاند که این عملی است که بذاته یعنی به خودی خود، «عبادت» محسوب میشود، به خلاف سایر اعمال که اگر صلاحیت عبادت شدن را واجد باشد باید با تعلق قصد به «عبادت فعلی» تبدیل گردد.
به هر تقدیر «سجده» برای خداوند متعال یک مصداق بارز «عبادت» بوده بر اساس بعضی از روایات بهترین و نزدیکترین حالت انسان به خداوند همین حالی است که به سجده رفته و در آن حال مشغول گریه باشد و خداوند را به بزرگی یاد نماید. [344].
اولیاء خداوند عموما به این عبادت علاقه خاصی داشته و به آن اهتمام ویژهای مبذول میدارند. در این بیان حضرت زین العابدین امام سجاد علیهالسلام آنچنان گوی سبقت را ربودهاند که اساسا یکی از القاب مشخصهی حضرت همین لقب «سجاد» و از این بالاتر «سیدالساجدین» تعیین گردیده است که دلالت بر کثرت سجدههای حضرت دارد.
به علاوه به علت کثرت سجدههای آن بزرگوار و ظهور آثاری در مواضع سجده در بدن مبارک حضرت به نام «ثفنه» که همان «پینه» است، حضرت را به «ذوالثفنات» نیز ملقب نمودهاند.
برای بررسی این عبادت حضرت سجاد علیهالسلام باید در محورهای زیر بحث نمود:
1- محلی که حضرت برای سجده انتخاب مینمودند.
2- بعضی از اذکار سجدهی حضرت.
[صفحه 211]
3- حالت حضرت به هنگام سجده.
4- کثرت سجدههای حضرت و آثار آن.
محلی که حضرت سجاد برای سجده انتخاب مینمودند
میدانیم که بر اساس فقه شیعه «سجده» بر هر چیز صحیح نبوده، باید محل سجود انسان به هنگام عبادت، «زمین» و یا «آنچه از آن میروید» باشد. در واقع انسان بر اساس این حکم فقهی، مقدسترین عضو وجود خود را که همان «پیشانی» است، بر پستترین اشیاء که «خاک» است، میگذارد و بدین وسیله نهایت شکستگی و تواضع و ذلت خود را در مقابل خداوند اظهار میکند و لذا «سجده» بر روی خاک به معنای پرستش خاک نیست که بعضی از فرقههای انحرافی در اسلام، آن را مطرح کردهاند، بلکه «سجده» در مقابل ذات اقدس الهی است که بر اساس یک حکم فقهی و فلسفه زیبایی که اشاره شد، بر روی خاک انجام میشود.
در همین رابطه نظر به قداست تربت حضرت سیدالشهداء علیهالسلام سجده بر تربت آن امام بزرگوار نیز، مستحب بده و موجب افزایش بسیار زیاد ثواب نماز میگردد و این همه سنتها و احکامی است که از ائمه هدی -علیهمالسلام- به دست ما رسیده است.
«طاوس بن کیسان یمانی» نقل میکند که «حضرت علی بن الحسین -علیهالسلام- پارچهای مخصوص داشتند که در آن تربت حسین -علیهالسلام- را نگهداری میکردند و جز بر آن سجده نمیکردند.» [345] حال رمز و راز این تقید به سجدهی بر خاک برگرفته از قبر حضرت سیدالشهداء علیهالسلام چیست؟ و این عمل چه پیامهایی دارد؟ و چگونه یادآور ارتباط نماز با جهاد و شهادت است؟ و یا چگونه نماز که برترین نوع عشق بازی با حضرت حق است را با یاد برترین عاشق الهی گره میزند؟!! اموری است که هر کس با اندک تدبر و تفکری میتواند آن را دریابد.
حضرت سید الساجدین علیهالسلام علاوه بر این، مقید بودند که بر زمین سخت و سنگین و خشن سجده کنند و پیشانی خود را بر امثال این اشیاء در مقابل عظمت الهی بسایند. امام صادق علیهالسلام میفرمایند که: «حضرت علی بن
[صفحه 212]
الحسین بر زمین سجده میکردند پس روزی به «جبان» که کوهی است در اطراف «مدینه»، آمده و بر سنگی خشن و بسیار سوزنده و آتشین به نماز ایستادند ...» [346].
چه اینکه باز بنابر نقل امام صادق علیهالسلام از یکی از بندگان و بردگان حضرت سجاد علیهالسلام او میگوید: «حضرت روزی به سمت صحرا رفتند و من ایشان را تبعیت میکردم تا اینکه دیدم حضرت بر سنگی بسیار خشن به سجده افتادهاند، من ایستادم و صدای گریه و زاری ایشان را میشنیدم ...» [347].
بعضی از اذکار سجدهی حضرت سجاد
«طاوس بن کیسان یمانی» که یکی از بزرگان از اصحاب حضرت سجاد علیهالسلام میباشد، و از مناجاتها و عبادات حضرت، مشاهدات زیادی داشته و از آنها گزارشهایی به عنوان روایات گرانقدری برای ما به ارمغان گذاشته است، میگوید شبی وارد «حجر اسماعیل» در خانه خدا شدم، در این هنگام حضرت علی بن الحسین علیهالسلام وارد شده و به نماز مشغول شدند و الی – ما شاء الله نماز خواندن سپس به سجده رفتند و من گفتم: «مردی صالح از اهل بیتی نیکوکار است حتما به دعای ایشان گوش فراخواهم داد، پس شنیدم که در سجده میفرمود: «عبیدک بفنائک، مسکینک بفنائک، فقیرک بفنائک، سائلک بفنائک» یعنی: «بنده تو در آستانه توست، مسکین تو در آستانهی توست. فقیر تو در آستانهی توست، سائل تو در آستانهی توست.» طاوس میگوید: «من در هیچ مشکل و ناراحتی این دعا را نخواندم مگر اینکه ناراحتی من برطرف گردیده برایم فرج حاصل شد.» [348].
البته در بعضی از روایات دیگر در ذیل و ادامه این دعا آمده است: «یشکو الیک ما لا یخفی علیک» یعنی: «به سوی تو شکایت میکند آنچه بر تو مخفی نیست.» و یا «یسئلک ما لا یقدر علیه غیرک» یعنی: «از تو مسئلت میکند آنچه غیر تو بر آن قادر نیست.» و یا «لا تردنی عن بابک» [349] یعنی: «مرا از درگاه خود مران».
«یوسف بن اسباط» از پدرش نقل میکند که وارد مسجد کوفه شدم و دیدم
[صفحه 213]
جوانی با خدای خود مناجات میکند و در سجده خود میگوید: «سجد وجهی متعفرا فی التراب لخالقی و حق له» یعنی: «صورتم برای خالقم سجده نمود در حالی که آن را به خاک سائیدهام و این حق اوست.» پس به سراغش رفتم و دیدم حضرت علی بن الحسین علیهالسلام است.» [350].
و همچنین بنابر نقل حضرت صادق علیهالسلام از زبان یکی از موالیان و بندگان حضرت سجاد علیهالسلام حضرت روزی به صحرا رفته و بر روی سنگی خشن به سجده میروند و او میگوید: «من ایستاده بودم و صدای گریه و زاری با صدای بلند حضرت را میشنیدم و شمردم که هزار مرتبه میگفت: «لا اله الا الله حقا حقا، لا اله الا الله تعبدا و رقا، لا اله الا الله ایمانا و صدقا». [351].
حالت روحی و جسمی حضرت سجاد در سجده
«سجده» یکی از برترین نمودهای بندگی حضرت حق میباشد که میتوان در ضمن انجام آن به عالیترین کمالات نائل آمد. امام صادق علیهالسلام میفرمایند: «سوگند به خداوند، کسی که حقیقت سجده را در عبادت خود بیاورد و هرگز دچار خسارت نخواهد شد.» [352].
در اینجا این سؤال مطرح میشود که حقیقت سجده چیست؟ در ظاهر، شکل ظاهری «سجده» محقق نمیگردد مگر اینکه انسان از جمیع اطراف خود با در افتادن به روی زمین، خود را برکنار داشته و از همه چیز، خود را محجوب نماید و در باطن نیز حقیقت «سجده» حاصل نمیشود مگر با فاصله گرفتن به «قلب» و «سر» و «روح» و همه حواس و ادراک، از آنچه غیر خداست و اقبال تام و تمام به مقام عبودیت در مقابل حضرت الله که در نهایت، این حالت متعالی به مقام «فنا» منجر خواهد شد که برترین مقام کمالی برای انسان است و به معنای رسیدن به ادراک و شهود واقعی «توحید» و نیستی محض خود و ماسوا در مقابل خداوند متعال است. به هر حال در روایات آمده است که «سجود» افضل اعمال بدنی است و از سایر عبادات در نورانی نمودن انسان مؤثرتر است. امام صادق علیهالسلام میفرمایند: «نور را در
[صفحه 214]
گریه و سجده یافتم» و روایت شده که «نزدیکترین حالت عبد به خداوند حال سجده است بخصوص اگر گرسنه بوده و مشغول گریه باشد.» [353].
حال بر این اساس حضرت سیدالساجدین علیهالسلام که سجدههای طولانی و زیادی داشتهاند، در حال نماز و غیر آن که به سجده میرفتهاند آنقدر در سجده مکث میکرده و مشغول مناجات و یاد حق بودهاند که «عرق» تمام صورت مبارکشان را می پوشانیده و آب از سر و روی ایشان میریخته است.
امام صادق علیهالسلام فرمودند: «هرگاه حضرت علی بن الحسین علیهالسلام به «نماز» میایستادند، رنگشان تغییر میکرد و هر گاه به «سجده» میرفتند، سرشان را بلند نمیکردند تا اینکه عرق از سر و روی ایشان میبارید.» [354].
در نقل دیگر هم امام صادق علیهالسلام فرمودند: «حضرت علی بن الحسین -علیهالسلام- بسیار گریه میکردند و یک بار که در موضعی زبر و درشت در کوه «جبان» در اطراف «مدینه» به «نماز» ایستاده بودند، به سجده رفته و پس از اینکه از سجود سر برداشتند کان در آب فرورفته بودند و این به خاطر کثرت گریههای ایشان بود.» [355].
کثرت سجدههای حضرت سجاد و آثار آن
از امام صادق سؤال شد چرا خداوند حضرت ابراهیم را به عنوان «خلیل» خود اتخاذ فرمود؟ حضرت پاسخ داد: «به خاطر کثرت سجدههای آن بزرگوار بر روی زمین.» [356].
آری «سجده» بر روی زمین و تداوم این عمل مقدس باعث صعود انسان به کمالات بلندی خواهد شد.
حضرت سید الساجدین -علیهالسلام- هم که به لقب «سجاد» ملقب گردیدهاند، به خاطر کثرت سجدههای آن حضرت بوده و روایات متعددی در این ارتباط وجود دارد که در بحث لقب «سجاد» بعضی از آنها بیان گردیده است. چه اینکه حضرت
[صفحه 215]
شبانه روز هزار رکعت نماز میخواندند [357] که مستلزم تعداد بسیاری سجده است که این نیز بر کثرت سجدههای حضرت دلالت دارد.
به گوشهای از کثرت نمازهای حضرت در روایات اسلامی اشاره شده است. طبیعتا این سجدههای طولانی و زیاد در بدن مبارک حضرت بخصوص در مواضع پنجگانه سجده، آثار خود را بجای گذاشته بود و باعث زبری و برآمدگی این مواضع شده و حضرت مجبور بودند مرتب پینههای برآمده در آن مواضع را قطع نمایند که به همین مناسبت به «ذوالثفنات» نیز مشهور شده بودند. [358].
در روایت آمده است که چون حضرت باقر به پدر نگریستند و آثار عبادت را که در همه اعضاء و جوارحشان ظاهر شده بود دیدند، متوجه شدند از کثرت سجود، بینی حضرت آسیب دیده و سوراخ شده و لذا شروع به گریه نمودند و پدرشان با برخوردی عجیب ایشان را ساکت نمودند. [359].
این روایت به شکل کامل در بحث «دورنمایی از اهتمام حضرت سجاد علیهالسلام به عبادت حضرت حق» بیان گردید.
همچنین در برخورد «عبدالملک بن مروان» با حضرت سجاد علیهالسلام که در کاخ سلطنتی او در «شام» انجام گردید، با مشاهده آثار عبادت در سیمای حضرت، سخن به تمجید و تعریف از ایشان گشود که روایت آن به صورت مفصل در قسمت مربوطه بیان گردیده است. [360].
چه اینکه در روایتی دیگر، از حج «هشام بن عبدالملک» و عدم توفیق او برای استلام «حجرالاسود» به خاطر ازدحام شدید مردم، سخن به میان آمده است، در حالی که او از این عمل مستحبی محروم شده بود، برای او منبری نصب کردند و بر آن نشست و اهل شام بر گرد او حلقه زدند. در این هنگام حضرت علی بن الحسین علیهالسلام در حالی که دو حلهی احرام پوشیده بودند، رو به سوی کعبه آوردند. صورتشان از همه مردم زیباتر و بوی دلنواز و طیب وجودشان از همه دلانگیزتر، و در محل سجدهی ایشان
[صفحه 216]
چیزی به مانند زانوی ماده بزی مشاهده میشد. «بین عینیه سجادة کانها رکبة عنز» [361].
تمام این روایت در قسمت «فرزدق شاعر اهل بیت و توصیف حضرت سجاد علیهالسلام» آمده است.
دعاها و مناجاتهای حضرت سجاد
حضرت زین العابدین امام سجاد علیهالسلام به حق به عنوان «جمال نیایشگران» شهرت یافتهاند و این بخاطر اهتمام خارق العاده آن حضرت به تلاوت «ادعیه» و انس با مناجاتهای بسیار و اشتغال طولانی به راز و نیاز با خداوند سبحان بوده است.
در عصری که دشمنان توحید و معنویت، محرابها را به خون موحدان و آزادگان رنگین ساخته بودند و هر نغمهای که حاکی از رهائی از زنجیرهای قطور بردگی و اسارت در مقابل هوا و هوس و شهوات و رذائل بود، با خشنترین هجوم سرکوب میگردید، در عصر ظلمت و خمودگی و تباهی، امام زین العابدین علیهالسلام بر اساس نور عصمت و تشخیص صحیح نوع وظیفهی خطیری که بر دوش مبارک داشتند، با انشاء دعاهای عالیة المضامین، نهضتی عمیق و فراگیر در روشنگری فکری و معنوی جامعه خود آغاز نمودند که آثار پر برکت خود را برای احیاء جامعه شیعی و اسلامی و هدایت گسترده تودههای نیازمند به ارشاد و دستگیری، برجای گذاشت.
بهر تقدیر حضرت علی بن الحسین علیهالسلام از این طریق سرمایهای بس گرانقدر به ارث گذاشتند که مجموعه آن تحت عنوان «صحیفهی کاملهی سجادیه» شهرت یافته و به حق «اخت القرآن» یعنی «خواهر قرآن» لقب گرفته است.
با توجه به گسترده بودن «بعد فرهنگی» وجود حضرت سجاد -علیهالسلام - و ارتباط این موضوع با این بعد، مباحث مفصل مربوطه را در آن قسمت پیگیری خواهیم نمود.
در این قسمت بخشی از ادعیه و مناجاتهای حضرت که تحت عنوان «مناجاتهای خمس عشر» مشهور است، قابل توجه میباشد که دنیائی از «عشق» و
[صفحه 217]
«شور» و «نیاز» در زمینههای مختلف در آن تعبیه شده است. امید است با انس گرفتن و تلاوت آنها خود را در معرض انوار آن قرار داده و بهرهمند شویم.
برخی از حالات شخصی و ویژگیهای فردی حضرت سجاد
اشاره
امام معصوم -علیهالسلام - مدار و محور کمال و فضیلت و شخصیت جامع و کاملش، مجمع همه خوبیها و فضائل است و از این رو الگوی کامل و فوق کمال برای اقتداء در همه ابعاد زندگی است.
حضرت زین العابدین علیهالسلام معصوم ششم و امام چهارم در تمام ابعاد وجودی برای جامعه بشری بویژه شیعیان آن حضرت، الگو میباشند.
این شخصیت بزرگ حالات شخصی و ویژگیهای فردی بیشماری داشتند که تمام آنها برای دلسوختگان سلوک الی الله قابل اقتباس و تبعیت است.
بخشهایی از این ویژگیها و حالات را در بررسی بعد فردی حضرت بیان نمودیم. و اینک به شماری دیگر از آنها اشاره داشته و اسناد آنها را ذکر مینمائیم:
1- کیفیت لباس حضرت.
2- نوع زیراندازی که حضرت استفاده میکردند.
3- کیفیت راه رفتن حضرت (متانت فوق العاده)
4- نحوهی نشستن حضرت.
5- نقش انگشتری حضرت
6- امام سجاد -علیهالسلام- و حفظ کرامت نفس در تهیه مرکب سواری
7- افطاری، سحری و شام حضرت (کیفیت غذای حضرت).
8- بعضی از میوهها و غذاهای مورد علاقه حضرت.
9- صورت زیبای حضرت سجاد علیهالسلام در موقع تلاوت قرآن.
10- عدم تکلم حضرت در ما بین الطلوعین.
11- کیفیت سلوک حضرت در ماه رمضان.
12- سایر حالات و ویژگیهای فردی حضرت.
کیفیت لباس حضرت سجاد
اشاره
1- جناب «حلبی» از معصوم علیهالسلام روایت کرده است که از ایشان در
[صفحه 218]
مورد پوشیدن لباس خز (پارچهای بافته شده از ابریشم مخلوط با پشم) سؤال نمودم فرمود: «مانعی ندارد. حضرت علی بن الحسین علیهالسلام در زمستان لباس و جامه «خز» میپوشید و چون تابستان میرسید آن را میفروخت و پولش را در راه خدا صدقه میداد و میفرمود: «من از خدایم خجالت میکشم که از پول لباسی که خدا را در آن پرستیدم مصرف کنم.» [362].
2- «سلیمان بن راشد» از پدرش نقل میکند که میگوید: «من علی بن الحسین -علیهالسلام- را دیدم که دراعهای سیاه (نوعی جامهی پشمین) و طیلسان آبی (جامهای است که همهی بدن را پوشانده و از تفصیل و خیاطی خالی است، دائرهای شکل بوده و پائین آن باز است که خواص و علما و مشایخ آن را میپوشیدند) پوشیده بود.» [363].
3- حضرت رضا علیهالسلام فرمودند: «عادت حضرت علی بن الحسین علیهالسلام این بود که روپوشی بلند از «خز» که قیمتش پنجاه دینار بود و «مطرف خز» (ردایی که مربع مربع بوده و علامت داشت) که قیمتش پنجاه دینار بود، میپوشیدند.» [364].
4- در همین ارتباط باز از حضرت رضا علیهالسلام نقل شده است که فرمود: «حضرت علی بن الحسین علیهالسلام در زمستان «جبهی خز» و «مطرف خز» و «قلنسوه خز» (شب کلاه) میپوشیدند و زمستان را با آنها می گذرانیدند و «مطرف» (پالتوی بلند مربع مربع) را در تابستان فروخته و پولش را در راه خدا صدقه میدادند و میفرمودند: «من حرم زینة الله التی اخرج لعباده و الطیبات من الرزق» [365] یعنی: «چه کسی زینت الهی را که برای بندگانش خارج فرموده و روزیهای پاک و پاکیزه را حرام کرده است.»
5- همچنین در زمینه لباسی که حضرت علی بن الحسین علیهالسلام به هنگام «زفاف» و برای مراسم عروسی خود، پوشیده بودند روایتی نقل شده است که بسیار جالب به نظر میرسد.
از «ابی خالد کنکر کابلی» روایت شده است که گفت: «یحیی ابنامالطویل که
[صفحه 219]
خداوند درجهی او را رفعت بخشد و او فرزند دایهی حضرت زین العابدین علیهالسلام بود مرا ملاقات کرد. پس دستم را گرفت و با او به سوی حضرت رفتم. پس ایشان را دیدم که در منزلی که مفروش به فرشهای رنگ شده و دارای دیوارهای سفید (و یا آهک مالی شده) بود، نشسته در حالی که لباسهای رنگآمیزی شده پوشیده است. من خیلی نشستن نزد ایشان را طول ندادم و همین که بلند شدم به من فرمود: «فردا به نزد من بیا انشاء الله تعالی.» من خارج شدم و به «یحیی» گفتم: «مرا بر مردی وارد کردی که لباسهای رنگ آمیزی شده میپوشد!!» و قصدم این بود که دیگر به نزد ایشان برنگردم. بعد فکر کردم که برگشتن من نزد ایشان بیضرر است و لذا فردا به نزدشان رفتم. دیدم درب منزل باز است ولی هیچ کس را ندیدم و لذا تصمیم گرفتم که برگردم، در این هنگام کسی از داخل خانه مرا صدا زد و من گمان کردم غیر من را اراده نموده است، بعد من را ندا داد که ای «کنکر» داخل شو. و این اسمی بود که مادرم مرا به آن نامیده بود و احدی جز من آن را نمیدانست!! پس بر ایشان داخل شدم و دیدم در منزلی که از گل ساخته شده است بر روی حصیری از درخت خرما نشسته و لباسی از «کرباس» پوشیده است و «یحیی» هم نزد ایشان است. بعد به من فرمود: ای «اباخالد» من نزدیک به عروسی هستم و آنچه که تو دیروز دیدی خواسته و رأی خانمها بود و قصد نداشتم که با آنها مخالفت کنم». بعد هم بلند شده و دست من و «یحیی» را گرفتند و ما را به کنار برکهی آبی آورده و فرمود: «بایستید»، ما ایستادیم و به ایشان نگاه میکردیم.
آنگاه حضرت فرمود: بسم الله الرحمن الرحیم. بر روی آب راه رفت تا اینکه دیدیم کعبه از بالای آب ظاهر گردید. من عرض کردم: «الله اکبر، الله اکبر، تو «کلمهی بزرگ» و «حجت عظمی» میباشی. صلوات خداوند بر تو باد.» حضرت به ما توجه نمود و فرمود:
«سه نفرند که خداوند در روز قیامت به آنها نگاه نخواهد کرد و آنها را تزکیه نکرده و برای آنها عذاب دردناکی است. اول کسی که در ما و درباره شخصیت ما چیزی را داخل نماید که از ما نیست، دوم کسی که از ما چیزی را خارج کند که آن از ماست، سوم کسی که معتقد باشد این دو گروه از اسلام بهرهای دارند.» [366].
[صفحه 220]
از این حدیث، به دست میآید در مراسمی نظیر عروسی تا آنجا که به حدود شرعی و الهی تعدی صورت نگیرد، تبعیت از خواستهی خانمها و مراعات آداب و رسوم مرسومه در مراسم عروسی، مانعی ندارد. گرچه عادت اولیهی حضرت سجاد علیهالسلام پوشیدن لباس «کرباس» بوده است، ولی برای عروسی لباس رنگآمیزی شده هم میپوشیدند. (صلوات الله علیه.
6- در زمینه نحوهی لباس حضرت روایت دیگری نیز وجود دارد که بسیار عجیب و جالب به نظر میرسد.
«اصمعی» میگوید، من در صحرا بودم که ناگهان جوانی را دیدم که از جمعیت فاصله گرفته و در حالت انعزال از آنها بود و لباسی که پوشیده بود کهنه و نخنما شده بود، ولی دارای سیمایی باابهت بود، به او نزدیک شده و گفتم: «اگر حال و وضعیت خود را نزد این افراد به شکایت ببری حتما آنها بعضی از آن را برای تو اصلاح خواهند کرد و به تو رسیدگی مینمایند.» آن جوان با شنیدن این سخن اشعاری را انشاء فرمود که دلالت بر کمالات بلند روحی و عزت نفس و توکل آن بزرگوار بر خداوند متعال بود.
مضمون این اشعار چنین است:
«لباسم در دنیا «صبر» بر شداید و مشکلات را بر خود همواره کردن است و لباس آخرتم «بشاشت» و «بشر» است.
اگر امر سختی به من برسد به «عزیز» و عزت او پناه میبرم چرا که من از قومی هستم که صاحب افتخارات میباشند. و از اهل دنیا جز اسمی باقی نمانده است ...»
بعد از اسم آن جوان پرس و جو نمودم، معلوم شد او علی بن الحسین علیهالسلام است. آنگاه گفتم: آری نباید این جوجه جز از آن لانه بیرون بیاید!!! (ابی ان یکون هذا الفرخ الا من ذلک العش). [367].
با توجه به این روایت و آنچه قبلا بیان گردید به دست میآید که حضرت در پوشیدن لباس حالات مختلفی داشتهاند، هم لباسهای ساده و بعضا مندرس میپوشیدند و هم در شرایطی خاص لباسهای رنگی و مرتب و در همه این امور به
[صفحه 221]
وظیفه خود عمل کرده و هیچ توجه استقلالی به لباس نداشتند.
در زمینه نوع پوشش حضرت سجاد علیهالسلام قضیهای در زمینه «نحوه پوشش ایشان برای تشرف به مسجد پیامبر در دل شب» نقل شده است که قابل توجه میباشد. چه اینکه «نحوه پوشش و لباس حضرت در موقع «نماز» خود بحث دیگری است که تحت همین عنوان بررسی گردیده است.
نحوه پوشش حضرت سجاد برای تشرف به مسجد پیامبر در دل شبی بسیار سرد
امام صادق علیهالسلام فرمودند: «یکی از بردگان حضرت علی بن الحسین علیهالسلام در شبی سرد با حضرت برخورد نمود در حالی که ایشان جبهای از خز (پارچه پشمی و یا ابریشمی) و ردایی از خز که مربع شکل بوده و دارای نشانههایی بود و عمامهای از خز پوشیده بودند و خود را به «غالیه» (که عطری معروف است) خوشبو نموده بودند. او به حضرت عرض کرد: قربان شما بشوم در این ساعت و با این هیأت به کجا تشریف میبرید؟ فرمود: به سوی مسجد جدم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم میروم که حورالعین را از خداوند عزوجل خطبه کرده و به عقد درآورم!!» [368].
(یعنی به عبادت مشغول شده و در ثواب، خداوند برای من حورهای بهشتی منظور فرماید.)
البته مطرح شدن این انگیزه برای عبادت، منافاتی با مرتبه متعالی وجود اقدس آن حضرت که در آن حد، چیزی جز عشق به حضرت حق و انجام عبادات به خاطر محبت دوست، مطرح نیست، ندارد. چرا که در آن موقعیت حضرت باید چیزی را برای سؤال کننده مطرح میکردند که قابل فهم او باشد. و از این گذشته انجام عبادات با توجه به این سری انگیزهها فی حد نفسه و بیان آن برای مردم اثر تربیتی داشته و میتواند آنها را به سوی اعمال صالح سوق دهد.
نوع زیراندازی که حضرت سجاد استفاده میکردند
از حضرت ابیعبدالله امام صادق علیهالسلام نقل شده که فرمود: «برای حضرت علی بن الحسین علیهالسلام بالشت و پشتی و همچنین نوعی زیرانداز که
[صفحه 222]
در آن تمثالها و عکسهایی بود، وجود داشت که بر آن مینشست.» [369] در حدیث دیگری آمده که «ابوخالد کابلی» روزی به حضور حضرت مشرف شد و مشاهده کرد حضرت بر روی فرشهای رنگ آمیزی شده نشستهاند و فردای آن روز که آمد دید روی حصیری از درخت خرما جلوس فرموده است (تفصیل این حدیث در «کیفیت لباس حضرت سجاد علیهالسلام» بیان گردید.)
البته باید توجه داشت حضرت زین العابدین علیهالسلام برای جای نماز خود از مواضع زبر و سنگهای خشن استفاده میکردند و در بعضی از مواقع روی سنگهای داغ و آتشین به نماز میایستادند که تحت عنوان «مکان حضرت سجاد علیهالسلام در موقع نماز» جزئیات آن ذکر گردیده است.
نوع زیرانداز حضرت زینالعابدین در موقع سوار شدن بر مرکب نیز قابل توجه است.
«ابراهیم بن ابییحیی مدائنی» از امام صادق علیهالسلام روایت کرده است که فرمودند: «علی بن الحسین علیهالسلام بر مرکبی سوار میشدند که بر روی آن قطیفهای سرخ (جامهای مخملین) افتاده بود.» [370].
کیفیت راه رفتن حضرت سجاد (متانت فوق العاده)
حضرت زین العابدین علیهالسلام مظهر کمالات و دارای فضائل بیپایان در ابعاد وجودی و شخصیتی بودهاند که یکی از آنها متانت فوق العاده از یک سو و ابهت و جلالت از سوی دیگر میباشد. اما به «ابهت» و «جلالت» حضرت، جناب «فرزدق» در اشعار معروف خود اشاره نموده است که:
«یغضی حیاء و یغضی من مهابته
فما یکلم الا حین یبتسم»
یعنی: «او چشم خود را از روی حیاء میبندد و دیدهی خلق از جلالت او فرومیافتد و هرگز سخن نمیگوید مگر اینکه در حال تبسم باشد (و یا در مقابلش هرگز کسی سخن نمیگوید مگر او تبسم نماید.)
اما متانت فوق العاده حضرت ابعاد مختلفی دارد که گوشهای از آن در نحوه راه
[صفحه 223]
رفتن آن حضرت ظاهر شده است.
1- امام صادق علیهالسلام فرمودند: «علی بن الحسین صلوات الله علیه به گونهای راه میرفتند که کان بر روی سر حضرت پرندهای وجود دارد و دست راست ایشان از دست چپشان سبقت نگرفته و تجاوز نمیکرد.» [371].
(کان علی رأسه الطیر) که در متن این روایت آمده است، برای توصیف حضرت به سکون و وقار میباشد و اینکه در ایشان هیچ نوع از سبکی و اضطراب وجود نداشت چون پرنده جز بر چیز ساکن نمینشیند.
2- «سفیان بن عیینه» میگوید: «هرگز حضرت علی بن الحسین علیهالسلام دیده نشدند که در حال راه رفتن، دستشان از ران پایشان تجاوز کند.» [372].
3- در کتاب «کشف الغمه» نیز آمده است: «هرگاه حضرت زین العابدین علیهالسلام راه میرفتند، دستشان از ران پایشان تجاوز نمیکرد و دستشان را بالا و پایین نمیبردند و دارای سکینه و آرامش و خشوع بودند.» [373].
آری در واقع حضرت مصداق بارز این آیه کریمه قرآن بودند که: «و عباد الرحمن الذین یمشون علی الارض هونا» [374].
نحوهی نشستن حضرت سجاد
«ابوحمزه ثمالی» میگوید: «حضرت علی بن الحسین علیهالسلام را دیدم که نشسته بودند در حالی که یکی از پاهای خود را بر روی ران پای دیگر گذاشته بودند. من عرض کردم: «مردم این نحوه نشستن را نمیپسندند و میگویند آن نحوه نشستن خداوند است!!»
حضرت فرمود: «من به این گونه نشستم چرا که خسته شده و ملالت به من روی آورده بود و خداوند را هرگز ملالت عارض نشده و او را خواب و چرت فرا نمیگیرد.» [375].
[صفحه 224]
نقش انگشتری حضرت سجاد
امام سجاد علیهالسلام بر اساس یکی از سنن اسلامی انگشتر به دست مینمودند، و انگشتری ایشان دارای نقوش مختلفی بوده است که نوع آنها در روایات ذکر شده است.
از آن جمله از امام صادق علیهالسلام نقل شده است که نقش «خاتم» علی بن الحسین علیهالسلام چنین بود: «الحمد لله العلی العظیم.» [376].
چه اینکه از حضرت ابی الحسن الرضا -علیهالسلام- نقل شده است که نقش انگشتری حضرت سجاد -علیهالسلام- چنین بود: «خزی و شقی قاتل الحسین بن علی صلوات الله علیه» [377] یعنی: «خوار و بدبخت گردید کشنده حضرت امام حسین -علیهالسلام-»
همچنین حضرت صادق علیهالسلام از قول پدرشان نقل کردهاند که ایشان فرمودند: «نقش خاتم پدرم چنین بود: «العزة لله» [378].
همچنین از حضرت رضا علیهالسلام نقل شده که نقش خاتم حضرت علی بن الحسین -علیهالسلام- نقش خاتم پدرشان بود بدین صورت که «ان الله بالغ امره.» [379].
و در کتاب الفصول المهمه تألیف «ابن الصباغ المالکی» آمده است:
نقش خاتم حضرت امام زین العابدین علیهالسلام این چنین بود: «و ما توفیقی الا بالله» [380].
اما آنچه در این ارتباط بسیار جالب است حدیثی است که «محمد بن مسلم» از امام صادق -علیهالسلام- نقل میکند که از حضرت راجع به انگشتر امام حسین بن علی - علیهالسلام - پرسیدم که به دست چه کسی افتاد؟ و عرض کردم من شنیدهام در هنگامی که همه چیز حضرت غارت شد، این انگشتر هم از انگشت ایشان ربوده شد. امام صادق -علیهالسلام- فرمودند: «آنچنانکه میگویند صحیح نیست، هر آینه حضرت حسین - علیهالسلام - به فرزندش علی بن
[صفحه 225]
الحسین -علیهالسلام- وصیت نمود و او را وصی خود قرار داد و انگشترش را در دست او قرار داد و امرش را به او تفویض کرد. همچنانکه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نسبت به امیرالمؤمنین -علیهالسلام- و امیرالمؤمنین -علیهالسلام- نسبت به امام حسن -علیهالسلام- و امام حسن -علیهالسلام- نسبت به امام حسین -علیهالسلام- انجام داده بود و این انگشتر سپس به پدرم رسید بعد از پدرش، و از او به من رسید و آن هم اکنون نزد من است و من هر جمعه آن را به دست نموده و در آن نماز میخوانم.»
«محمد بن مسلم» میگوید: روز جمعهای بر او وارد شدم در حالی که مشغول نماز بودم، پس چونکه از نماز فارغ شد دستش را به سوی من دراز نمود و من در انگشت مبارک او انگشتری دیدم که نقشش چنین بود: «لا اله الا الله عدة للقاء الله» یعنی: «لا اله الا الله زاد و توشه لقاء الهی است» پس فرمود: «این انگشتر جدم حضرت ابیعبدالله الحسین -علیهالسلام- است.» [381].
با توجه به نقشهای انگشتری حضرت سجاد -علیهالسلام- معارف ناب و گرانقدری به دست میآید که بر اهلش پوشیده نیست.
امام سجاد و حفظ کرامت نفس در تهیهی مرکب مناسب
«ابنسنان» از امام صادق -علیهالسلام- نقل کرده است که حضرت فرمود: «حضرت علی بن الحسین -علیهالسلام- مرکبی را به یکصد دینار میخریدند تا بدین وسیله کرامت نفس خود را حفظ نمایند.» [382].
از این حدیث شریف به دست میآید تهیه وسیله سواری پسندیده اگر به منظور حفظ کرامت نفسانی باشد، امری نیکو است برخلاف اینکه با انگیزههایی از قبیل تکبر، به رخ کشیدن خود، تحقیر دیگران، راحت طلبی و ... این کار صورت گیرد که در این صورت همهی این انگیزهها، ناپسند و عمل مبتنی بر آن نیز در معیار ارزشی اسلام، فاقد ارزش بلکه ضد ارزش میباشد. اما از آنجا که خداوند مؤمن را از «عزت» خود بهرهمند فرموده و هرگز به اموری که موجب وهن شخصیت او باشد راضی نیست، اعمالی نظیر
[صفحه 226]
آنچه حضرت سجاد -علیهالسلام- در تهیه مرکب شایسته انجام دادند، یک کار ارزشی و ممدوح خواهد بود.
خداوند متعال هم در قرآن فرموده است: «و لقد کرمنا بنی آدم و حملناهم فی البر و البحر» [383].
یعنی: «هر آینه بنی آدم را اکرام نمودیم و آنها را گرامی داشتیم و آنها را در دریا و خشکی بر مرکبها سوار کردیم.»
افطاری، سحری و شام حضرت سجاد (کیفیت غذای حضرت)
در خلال روایت مفصلی که یکی از کرامتهای بزرگ حضرت سجاد -علیهالسلام- در زمینه قضاء دین یکی از شیعیان را بیان میکند، چنین آمده است که: «حضرت به کنیز خود دستور دادند: یا فلانه (اسم کنیز را آوردند) سحری و افطاری مرا بیاور. او هم دو قرص نان آورد. حضرت آن را به یکی از شیعیان خود که مقروض بود دادند و او آنها را به بازار برده و با یک ماهی و کمی نمک تعویض کرد و بعد صاحبان ماهی و نمک آن دو قرص نان را نزد او آوردند و گفتند ای بنده خدا تلاش کردیم خودمان یا یکی از خانوادهمان این نان را بخوریم ولی دندانمان در آن کارگر نیفتاد!! و لذا اینها را برای تو بر گردانیدیم و بعد هم فرستادهی حضرت آمد و همان دو قرص نان را برای حضرت باز پس گرفت ولی به برکت آن، وضع آن شیعه بکلی دگرگون شد و همه قرض خود را داد.» [384].
از این روایت به دست میآید، حضرت زین العابدین برای سحری و افطاری خود از دو قرص نان این چنینی استفاده میکردهاند.
(مشروح این داستان تحت عنوان «کرامتی بزرگ در قضاء دین یکی از شیعیان» بیان گردیده است.)
در روایتی دیگر که سیره حضرت در انفاق در روزهایی که روزه بودند را بیان میکند؛ آمده است: بعد از اینکه حضرت تمام غذای طبخ شده را بین مردم تقسیم میکرد و همهی دیگها تمام میشد، آنگاه مقداری نان و خرما برای ایشان میآوردند و «شام» حضرت همان بود. [385].
[صفحه 227]
بعضی از میوهها و غذاهای مورد علاقه حضرت سجاد
حضرت زین العابدین -علیهالسلام- به «انگور» علاقه داشتند و از آن خوششان میآمد. در عین حال بر اساس آیه «لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون» [386] که وصول به «بر» و «نیکی» را در گرو انفاق از چیزی که انسان آن را دوست میدارد دانسته، حضرت همین میوهی مورد علاقه خود را «انفاق» مینمودند.
امام صادق -علیهالسلام- فرمودند: «حضرت علی بن الحسین -علیهالسلام- از انگور خوششان میآمد. روزی مقداری انگور مرغوب و زیبا به «مدینه» آورده شد و امولد حضرت (کنیز ایشان) مقداری از آن را خریده و به هنگام افطارشان نزد ایشان آورد و حضرت از آن تعجب نموده خشنود شدند. و قبل از اینکه دستشان را به سمت آن دراز کنند سائلی به در خانه مراجعه نمود.
حضرت به آن کنیز فرمودند: «این انگور را برای او ببر.» کنیز گفت: «ای مولای من بعضی از این انگور او را کفایت میکند.» حضرت فرمود: «نه، به خدا قسم!! همهاش را برای او بفرست!!»
چون فردا شد باز آن کنیز مقداری از همان انگور خرید و آورد و باز سائلی آمد و مثل آنچه دیروز انجام شد، حضرت دستور داد و آن کنیز هم انگور را برای او فرستاد.
باز کنیز انگوری خرید و در شب سوم آن را برای حضرت آورد ولی دیگر سائلی نیامد. حضرت فرمود: «چیزی از آن از ما فوت نگردید و الحمد لله». [387].
نظیر این روایت، روایت دیگری است که «هشام بن سالم» میگوید:، «علی بن الحسین -علیهالسلام- از «انگور» خوششان میآمد. روزی حضرت روزهدار بودند چون موقع «افطار» شد، اول چیزی که برای حضرت آوردند، انگور بود. کنیز حضرت آن را در ظرفی نهاده و مقابل حضرت گذاشت. در این هنگام سائلی آمد و حضرت آن را به او دادند. آن کنیز با دسیسه و حیلهای آن انگور را از سائل خرید و آورد در مقابل حضرت گذاشت که در این حال سائل دیگری آمد. حضرت آن انگور را به او عطا فرمودند و آن کنیز همان کار را تکرار کرد تا اینکه سه بار چنین شد و در دفعه چهارم حضرت آن انگور را تناول فرمود.» [388].
[صفحه 228]
همچنین از «عبدالله دامغانی» روایت شده است که حضرت علی بن الحسین -علیهالسلام- همیشه «شکر» و «بادام» صدقه میدادند. وقتی از علت آن سؤال شد، این آیه را تلاوت کردند که «لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون» [389] یعنی: «هرگز به «بر» و «نیکی» مطلق نمیرسید تا اینکه از آنچه دوست میدارید در راه خدا انفاق کنید.» آری حضرت این دو را دوست میداشتند.
از مجموع این روایات به دست میآید، حضرت سجاد -علیهالسلام- از «انگور» و «بادام» و «شکر» خوششان میآمد ولی همه آنها را در راه خدا انفاق میکردند.
صوت زیبای حضرت سجاد در موقع تلاوت قرآن
اشاره
در زمینه صوت زیبای حضرت زین العابدین -علیهالسلام- دو روایت نقل شده است که از آنها به دست میآید حضرت از صدای بسیار زیبایی برخوردار بودهاند.
1- امام صادق -علیهالسلام- فرمودند: «علی بن الحسین -علیهالسلام- از همه مردم برای تلاوت قرآن مجید صوت زیباتری داشتند و به صورت مکرر «سقاها» که از کنار درب منزل حضرت میگذشتند، در آنجا (بیاختیار) میایستادند و به قرائت ایشان گوش میسپردند.» [390].
2- موسی بن جعفر -علیهالسلام- که خود دارای صوتی زیبا بودند، روزی از روزها فرمودند: «حضرت علی بن الحسین -علیهالسلام- قرآن تلاوت میکردند و چه بسا گذر کنندهای از کنار ایشان عبور میکرد و به خاطر زیبایی صدای آن حضرت بیهوش شده از حال میرفت.» بعد فرمود:
اگر امام گوشهای از این را اظهار کند، مردم توانایی تحمل آن را نخواهند داشت.» سؤال شد: «آیا رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - با مردم نماز نمیخواند و صوتش را در موقع تلاوت قرآن بلند نمینمود؟»
حضرت جواب دادند که: «رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - به اندازهای که کسانی که در پشت سر ایشان به نماز ایستاده بودند قدرت تحمل داشتند بر آنها تحمیل
[صفحه 229]
نموده و به همان مقدار از زیبایی صوت خود اظهار میفرمود.» [391].
با توجه به صوت زیبای حضرت که آن را به تلاوت قرآن اختصاص داده بودند جالب است «دیدگاه حضرت در مورد قرآن» را نیز مرور کنیم.
دیدگاه حضرت سجاد در مورد قرآن
حضرت زین العابدین -علیهالسلام- در ارتباط با تبیین جایگاه قرآن در جامعه و بیان اهمیت آن تلاش وافری داشتهاند. هم خود به آن و قرائتش اهتمام میورزیدند و هم به تفسیر آن جامعه را هدایت میکردند. در این ارتباط چند روایت وجود دارد:
1- «زهری» میگوید: علی بن الحسین -علیهالسلام- فرمود: «اگر تمام کسانی که بین مشرق و مغرب عالم زندگی میکنند بمیرند، من بعد از اینکه قرآن با من باشد، هرگز دچار وحشت نخواهم شد.» و ادامه میدهد که حضرت سجاد -علیهالسلام- هنگامی که آیه مبارکهی «مالک یوم الدین» را تلاوت مینمود آن قدر آن را تکرار میکرد که نزدیک بود قالب تهی کند.» [392].
2- «زهری» میگوید: «از علی بن الحسین -علیهالسلام- شنیدم که میگفت: «آیات قرآن خزائن علم است پس هر گاه خزینهای را باز نمودی برای تو شایسته است که به آنچه در آن است، نظر نمایی و بدقت بنگری.» [393].
3- حضرت فرمودند: «بر تو باد به قرآن!! چرا که خداوند بهشت را با دست قدرت خود آفرید، یک خشت از «طلا» و یک خشت از «نقره» و ملاط آن را از «مشک» قرار داد و خاکش را از «زعفران» و سنگهایش را «لؤلؤ». او درجات بهشت را به قدر آیات قرآن قرار داد پس هر کس از آن بخواند به او میگوید: «بخوان و بالا برو» و هر کس داخل بهشت بشود، در بهشت درجهای بالاتر از آن نیست مگر پیامبران و صدیقین.» [394].
4- حضرت فرمودند: «هر کس قرآن را در «مکه» ختم کند نمیمیرد مگر اینکه
[صفحه 230]
رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - را ببیند و منزلش را در بهشت مشاهده کند ...» [395].
5- حضرت در تفسیر این آیه از قرآن «و لکم فی القصاص حیاة» [396] فرمودند: «لکم»، ای امت محمد «فی القصاص حیاة» چون کسی که قصد کشتن داشته باشد و بداند که «قصاص» خواهد شد و از این رو از کشتن بازبایستد، این حیات و زندگی کسی است که به قتل اهتمام کرده است و حیات و زندگی کسی است که میخواست کشته شود و زندگی و حیات غیر آن دو از مردم است هر گاه آنها دانستند که «قصاص» واجب است. و هرگز دیگر جسارت به «قتل» به خاطر ترس از «قصاص» پیدا نمیکنند «یا اولی الالباب» صاحبان عقول «لعلکم تتقون».
بعد فرمود: ای بندگان خدا!!! این «قصاص» کشتن شماست برای کسی که او را در دنیا میکشید و روحش را فانی میکنید. آیا شما را خبر ندهم به بزرگتر از این قتل؟ و آنچه که خداوند واجب فرموده برکشنده او، چیزی که بزرگتر از این قصاص است؟!!
مردم گفتند: بلی یابن رسول الله.
فرمود: «بزرگتر از این قتل، این است که او را به گونهای بکشد که دیگر قابل جبران نباشد و هرگز بعد از آن زنده نخواهد شد.»
گفتند: آن چیست؟
فرمود: «آن این است که او را از نبوت حضرت محمد- صلی الله علیه و آله و سلم - و از ولایت علی بن ابیطالب -علیهالسلام- گمراه کند و او را به غیر راه خدا براند و با اتباع شیوه دشمنان «علی» و اعتقاد به امامت آنها، او را دچار تغییر و اعوجاج نماید و «علی» را از حقش دفع کند و فضیلت او را انکار نماید و در زمینه لزوم اداء تعظیم واجب او، بیمبالاتی کند. پس این همان قتلی است که موجب میشود مقتول برای همیشه در آتش جهنم اهل خلود باشد و لذا جزاء این قتل نیز همانند این است، خلود در آتش جهنم!!» [397].
لازم به ذکر است حضرت سجاد -علیهالسلام- در اثر منور نفس قدسی خود یعنی «صحیفه سجادیه»، در دعای 42 تحت عنوان «و کان من دعائه عند ختم القرآن» معارف بسیار بلندی در ارتباط با کتاب خداوند متعال بیان فرمودهاند که
[صفحه 231]
جدا باید مورد توجه قرار گیرد.
عدم تکلم حضرت سجاد در مابین الطلوعین
یکی از قطعههای بسیار مهم در شبانه روز، زمان مابین «طلوع فجر صادق» تا «طلوع خورشید» میباشد که برای بیدار بودن آن و اشتغال به یاد خدا، سفارشهای زیادی از جانب ائمه هدی علیهمالسلام رسیده است. خوابیدن در این قطعه از زمان «مکروه» و بشدت مورد نکوهش واقع شده است. آری ارزاق مادی و معنوی انسان در این بخش از زمان توزیع میگردد.
حضرت علی بن الحسین -علیهالسلام- مقید به بیدار بودن در این وقت بوده و علاوه بر آن جز به یاد خدا هیچ اشتغالی نداشتند و هرگز با دیگران در این فاصله زمانی مشغول به صحبت در امور عادی نمیشدند.
از قول بعضی از اصحاب حضرت چنین آمده است که: من نزد حضرت علی بن الحسین -علیهالسلام- بودم و عادت ایشان این بود که هرگاه نماز صبح را به جا میآوردند تا طلوع خورشید، هیچ سخن نمیگفتند و با کسی تکلم نمیفرمودند و در روزی که «زید» متولد شد بعد از نماز صبح نزد حضرت آمده و ایشان را به تولد او بشارت دادند. در این هنگام حضرت به اصحابش فرمود به نظر شما اسم این مولود را چه بگذاریم؟ ...» [398].
کیفیت سلوک حضرت سجاد در ماه رمضان
ماه مبارک رمضان که از مبارکترین زمانها برای انجام امور عبادی به صورت عام است، از اهمیت خاصی نزد اولیاء خداوند برخوردار است. آنان از این میدان بزرگ تقرب الی الله حداکثر استفاده را مینمایند. و خود را در این ماه که «شهر الله» لقب گرفته است برای یاد و انس با حضر حق، فارغ مینمایند. «روزه» را به امساک سطحی از «خوردن» و «آشامیدن» منحصر نمیدانند و با این عمل، به حقیقت امساک از «منهیات الهی» و امساک از «توجه به غیر خدا» مشغول شده و خلاصه بالاترین بهره را در سلوک الی الله و قرب و لقاء او که نتیجه و پاداش «صوم» است، میبرند.
[صفحه 232]
حضرت سجاد -علیهالسلام- نیز در قله و نقطه مقدم بندگان صالح حضرت الله قرار داشته و در این ماه شریف خود را فقط برای یاد فراگیر حضرت حق فارغ مینمودند.
«حصین» از امام صادق -علیهالسلام- نقل میکند که فرمودند: «عادت حضرت علی بن الحسین -علیهالسلام- این بود که هرگاه «ماه رمضان» فرامیرسید جز به «دعا» و «تسبیح» و «استغفار» و «تکبیر» به هیچ چیز تکلم نمیکردند و هر گاه «افطار» میکردند میگفتند: «اللهم ان شئت ان تفعل فعلت» یعنی: «خداوندا تو اگر بخواهی کاری را انجام دهی انجام خواهی داد.» [399].
قابل توجه خوانندگان عزیز اینکه حضرت زین العابدین -علیهالسلام- در خلال دعاها و مناجاتهای خود در ارتباط با ماه مبارک رمضان، چه به هنگام رو آوردن این ماه مبارک، چه به هنگام وداع آن ماه عزیز و چه در شبها و سحرهای فرخنده آن، معارف بلند و نابی در ارتباط با این ماه مقدس بیان میفرمایند. از این رو تلاوت و دقت در ان ادعیه بسیار شایسته است. تا دیدگاه حضرت سجاد -علیهالسلام- در ارتباط با «ماه رمضان» روشن گردد.
سایر حالات و ویژگی فردی حضرت سجاد
حضرت زین العابدین امام سجاد -علیهالسلام- در زندگانی پربرکت و منور و الهی خود در طول شبانه روز و ایام و ماهها، عادات و حالات ارزندهای را به صورت مرتب پیگیری داشته و به آن مقید بودهاند. برخی از این عادتها و حالات که ویژگیهای بارز امام سجاد -علیهالسلام- بوده است در بررسی بعد اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی آن بزرگوار بررسی میشود و برخی دیگر در خلال بررسی بعد فردی آن امام عزیز تحت عنوان بررسی تفصیلی و جزئیات عبادتهای حضرت سجاد -علیهالسلام- بیان گردیده است.
1- از قبیل: تقید به استعمال «عطر» برای ورود به «نماز».
2- تهیه آب وضو قبل از خواب و مسواک کردن و تقید به «نماز شب».
3- تهیه بهترین ره توشه از قبیل «بادام» و «شکر» و ... برای حج خانه خدا.
[صفحه 235]
بعد فرهنگی وجود اقدس حضرت سجاد علیه السلام (مدیریت نهضت فرهنگی اسلام)
مقدمه
عصر امامت حضرت زین العابدین امام سجاد -علیهالسلام- یکی از سختترین عصرهای تاریخ صدر اسلام قلمداد میگردد چرا که سلسله حاکمان پست فطرت و سفاک اموی و ایادی آنان با تمام قوا و با استخدام همه ظرفیت شیطنت و خشونت خود، به هدم ارزشهای اسلامی و توحیدی در ابعاد مختلف همت گماشته بودند و با اعمال استبداد فراگیر و سرکوب شدید نیروهای فکری، اجتماعی و تشکیلاتی مربوط به خاندان رسالت و امامت، و با به شهادت رساندن هزاران انسان پاکباخته و فداکار و آشنای با مبانی وحیانی و آئین توحید و دستورات نبوی و تعالیم علوی، خط نابودی کامل رسالت پیامبر اسلام حضرت محمد صلوات الله علیه و آله را با شدت تعقیب میکردند.
به گوشهای از این مسائل در ترسیم اوضاع زمانهی حضرت سجاد -علیهالسلام- و به فرزاهایی از آن تاریخ ننگین و سیاه در بررسی بعد سیاسی حضرت سجاد -علیهالسلام- و ارتباط آن امام بزرگوار با خلفای اموی اشاره رفته است.
بنابراین دوره امامت حضرت سجاد -علیهالسلام- را باید یکی از سختترین دورههای تاریخ اسلام لقب داد و حقیقتا قلم از ترسیم دشواری خارق العاده این عصر، احساس عجز نموده، بخصوص در کاری فشرده مانند آنچه در پیش روی ماست، توان ترسیم واقعیت این دوره به غایت مشکل مینماید.
[صفحه 236]
اما با توجه به برنامه بلند مدت حضرت سجاد -علیهالسلام- یکی از اولویتهای قطعی آن امام بزرگوار، آغاز یک «نهضت فرهنگی» عمیق و ریشهدار در جهت حفظ و استمرار دستاوردهای رسالت حضرت خاتم الانبیاء - صلی الله علیه و آله و سلم - و جد بزرگوار و عمو و پدر ارجمندش بوده است.
«نهضت سیاسی» با قیام جاودانه عاشورا و حرکت الهی حضرت ابیعبدالله -علیهالسلام- انجام پذیرفت. این نهضت گرچه به ظاهر با موفقیت همراه نبود، و با شدیدترین وجه ممکن سرکوب گردید ولی طراح و مجری آن، آنچنان با نور عصمت و درایت الهی، آن را سامان داد که «دین» را به معنای جامع از خطر اضمحلال نهایی حفظ کرده، زمینه رسوایی و انحطاط خط حاکم و «نظام سیاسی» موجود را به بهترین وجه در بلند مدت فراهم ساخت.
اینک آنچه لازم مینماید آغاز یک «نهضت فرهنگی» است که از یک سو زمینه بارور شدن اهداف اصیل نهضت حضرت ابیعبدالله -علیهالسلام- را فراهم نموده و از فراموش شدن آن جلوگیری نماید و از سوی دیگر با توجه به «اصالت فرهنگ» در بینش اسلامی، زمینه ساز تأسیس مکتب فراگیر جعفری و نشر معارف اصیل اسلامی در جامعه باشد.
امام زین العابدین -علیهالسلام- با ایفای نقش «امامت» در این دوران در بعد فرهنگی، با همه سختی که به همراه داشت، به بهترین وجه رسالت خطیر خود را به انجام رسانده و با حفظ کیان دین مبین اسلام از اضمحلال، زمینهی شناخت و بارور شدن ارزشها و تعالیم فراگیر اسلامی در جامعه را فراهم نمودند و با مجاهدات عظیم خود در این نهضت، میراثی جاودانه از تعالیم آسمانی دین مبین اسلام، برای نسلهای بعد به ارمغان گذاشتند.
رسالت اصیل همه انبیاء و اولیاء آشنا ساختن جامعه بشری با معارف ناب در زمینه «مبدأ» و «معاد» و شناخت کامل وظایف گستردهی بندگی در مقابل «ذات اقدس احدیت» است و در مرحلهی بعد تربیت انسانهای شایسته که این معارف در وجود آنان به بار نشسته باشد و عملا به مقام منیع «عبودیت» حق متعال واصل شده و «موحد» و «مخلص» گردیده باشند و سایر اهداف آنان همه زمینه ساز و مقدمهی انجام این رسالت است. بنابراین «مبارزه با طاغوتها»، «تشکیل حکومت و استقرار نظام سیاسی صالح»، «اصلاح وضع معیشت مردم» و ... همه و همه مقدمهی
[صفحه 237]
«خداشناسی» و «خداباوری» است.
از این رو «نهضت فرهنگی» از «اصالت» برخوردار است و چنانچه قرآن میفرماید: «هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة». [400].
یعنی: «خداوند در جامعهی فاقد دانش، پیامبری از خودشان مبعوث فرمود تا ابتدا آیات او را بر آنها تلاوت نماید و بعد آنها را «تزکیه» و «تهذیب» نموده و «کتاب» و «حکمت» به آنها تعلیم فرماید.»
«انسان سازی» که راهی جز «تعلیم» و «تربیت» برای آن متصور نیست، هدف اصیل ارسال همه انبیاء و آرمان نهایی همه اوصیاء است.
حال حضرت امام زین العابدین -علیهالسلام- در اوج حاکمیت استبداد و در دورانی که «حاکمان اموی» تمام توان خود را برای زدودن نور «وحی» از سرزمین وحی و نابودی سیرهی حیاتبخش پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - بسیج کرده بودند، در حالی که هنوز آثار زنجیرهای استبداد بر بدن مطهرش موجود است، با اتخاذ روشی بدیع، زبان خود را در دفاع از حق و بیان معارف اصیل اسلامی به کار گرفته و با موفقت تمام، در خلال مدت مدیدی حدود 35 سال، به بهترین وجه «نهضت فرهنگی» اسلام و تشیع را رهبری مینمایند.
آری حضرت که بخوبی از عهده رهبری نهضت پدر بعد از شهادت ایشان بر آمده بودند، در این نهضت نیز به موفقیت دست یافته و دلیل قاطع آن تبلور عظیم فرهنگ اصیل اسلام و تشیع توسط حضرت امام باقر و امام صادق علیهماالسلام است که در پرتو فداکاریهای امام سجاد -علیهالسلام- در زمینه تربیت شاگردان شایسته و حفظ و استمرار معارف اسلامی در خلال زمان بسیار سخت مابین قیام عاشورا و سقوط «بنی امیه»، به انجام رسید.
به هر حال بررسی حیات علمی و فرهنگی امام سجاد -علیهالسلام- نیازمند فرصت طولانی و تحقیقات گستردهی تاریخی است و در این مختصر به بررسی بعضی از امور در این زمینه اکتفا میشود:
1- جایگاه رفیع علمی حضرت سجاد (-علیهالسلام-)
[صفحه 238]
2- رهبری فکری جامعه توسط حضرت سجاد (-علیهالسلام-) با شگردی ویژه و پایه گذاری «نهضت فرهنگی»
3- بیان بدیع معارف الهی و ارائه درسهای سترگ «علمی» و «حقوقی» توسط حضرت سجاد (-علیهالسلام-)
4- امام سجاد (-علیهالسلام-) و تربیت شاگردان برجسته
5- روشنگری و افشاگری توسط حضرت در زمینه مسائل سیاسی جامعه (هشدار به عالمان وابسته).
جایگاه رفیع علمی حضرت سجاد
اشاره
حضرت علی بن الحسین امام زین العابدین -علیهالسلام- یکی از مصادیق روشن این آیه کریمه قرآنی میباشند که «کل شئ احصیناه فی امام مبین» [401] یعنی: «هر چیزی را در امام مبین - کارنامهای روشن - برشمردیم.» چرا که بر اساس روایات متعدد هنگامی که از رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - از این آیه سؤال شد حضرت امیرالمؤمنین -علیهالسلام- را به عنوان «امام مبین» معرفی کردند [402] و جانشینان آن امام، همه وارث علم و سایر کمالات خدادادی آن بزرگوار میباشند. آری حضرت امیرالمؤمنین علی -علیهالسلام- باب «مدینه علم» پیامبر میباشند که «انا مدینة العلم و علی بابها» [403] یعنی: «من شهر علم هستم و «علی» درب آن میباشد.» و تمام علم حضرت به جانشینان ایشان یکی پس از دیگری انتقال یافته است.
علاوه بر «علم غیب» امام سجاد -علیهالسلام- که در عنوان «علم لا یتناهی حضرت» به گوشهای از آن اشاره شد، باید توجه داشت حضرت سجاد -علیهالسلام- دارای علوم همه انبیاء و صاحب مراتب عالی علم میباشند.
حضرت در زمینه الهی بودن علم ائمه و گستردگی دامنه آن میفرمایند: «حضرت محمد - صلی الله علیه و آله و سلم - امین خداوند در روی زمین بود و چون به لقاء حق شرفیاب شد، اهل بیت او وارثان او و امینان خداوند در روی زمین میباشند. علم منایا و بلایا (که علم به سرنوشت و مقدرات انسانهاست)، نسب عرب، طهارت مولد آنان، نام
[صفحه 239]
شیعیان و اسامی پدران آنها، همه نزد ماست. ما برگزیدگان خداوند و اوصیای پیامبریم و از هر فرد دیگری به قرآن سزاوارتر میباشیم. ما در مراتب عالی علم قرار داریم و علوم همه انبیاء نزد ما به ودیعت گذارده شده است.» [404].
ائمه ما علیهمالسلام قسم یاد میکردند که «علم الکتاب و الله کله عندنا» [405] یعنی: «قسم به خداوند که همه علم کتاب نزد ماست.» همان علمی که جانشین حضرت سلیمان با قطرهای از آن، تخت «بلقیس» را از «یمن» به «فلسطین» آورد.
یکی دیگر از ابعاد علوم ائمه علیهمالسلام بهرهمندی آنان از اسرار و علومی ویژه است که نمیتوان آن را در اختیار همه قرار داد و همچنین سر آمدی آنان در «علم فقه» و «احکام» که حضرت سجاد -علیهالسلام- در این دو بخش نیز پیشتاز و نمونه بودهاند.
به هر تقدیر بر اساس یکی از اعتقادات ضروری شیعه، «ائمهی دین» علیهمالسلام به جمیع «الهی» و «بشری» عالمند و هیچ چیز بر آنها مخفی نمیباشد و حضرت سجاد -علیهالسلام- نیز امام بر حق و وارث شجرهی طیبه علم و کمال پدران معصوم خود بودهاند.
در زمینه جایگاه رفیع علمی حضرت سجاد -علیهالسلام- دو استدلال دیگر نیز قابل توجه است:
1- تمام میراث سترگ علمی که در عصر امام باقر -علیهالسلام- که بحق «شکافنده علوم» لقب گرفتند و در زمان امام صادق -علیهالسلام- که به خاطر تلاش در نشر فرهنگ اسلام و تبیین احکام و معارف ناب، بحق «رئیس مذهب» لقب یافتند در اختیار جامعهی اسلامی قرار گرفت از حضرت سجاد -علیهالسلام- بوده، بر اساس وراثت در صفات کمالیه که از اصول اساسی امامت میباشد، همه را از آن امام بزرگوار به ارث برده بودند.
2- بر اساس «ان آثارنا تدل علینا» یعنی: «آثار و نتایج وجود ما بر کمالات ما دلالت میکند»، مجموعههای پرقیمت و بیبدیل بجا مانده از حضرت سجاد -علیهالسلام- از قبیل «صحیفهی کامله سجادیه» و «رسالة الحقوق» و صدها
[صفحه 240]
حدیث و روایت از یک سو و شاگردان تربیت شده و به مرتبه کمال رسیده نظیر «ابوحمزه ثمالی» که او را ائمه هدی «سلمان» و «لقمان» زمان نامیدهاند، از سوی دیگر دلالت واضح به جایگاه رفیع علمی و فرهنگی حضرت دارد.
امام سجاد دارای اسرار و علوم ویژه
یکی از شعبههای علوم جامع ائمهی هدی علیهمالسلام، بهرهمندی آنان از اسرار و علوم ویژهای است که آن را نزد خود نگهداری نموده و جز به کسانی که ظرفیت تحمل آن را داشته و آنان بسیار اندک بودهاند، از دیگران مکتوم نگه میداشتهاند.
«ابوبصیر» میگوید بر امام صادق حضرت ابیعبدالله -علیهالسلام- وارد شدم و عرض کردم فدای شما شوم از شما سؤالی دارم. آیا اینجا کسی است که کلام مرا بشنود؟ حضرت پردهای که بین ایشان و اتاق دیگری بود بالا زده و بر آنجا نگریسته و مطلع شدند و بعد فرمودند: «ای ابامحمد (کنیه ابوبصیر) آنچه میخواهی بپرس!!»
عرض کردم: «فدایت شوم، شیعیان تو میگویند رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - به علی -علیهالسلام-، باب علمی را آموخت که از آن هزار باب باز میشود؟»
فرمود: «ای ابامحمد، رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - به علی -علیهالسلام- «هزار» باب علم آموخت که از هر یک «هزار» باب مفتوح میگردد.» گفتم: «قسم به خدا این «علم» است.»
حضرت مدتی روی زمین را خراش داد و بعد فرمود: «آری این علم است و این آن نیست.» بعد فرمود: «یا ابامحمد نزد ما «جامعه» است و آنان چه میدانند «جامعه» چیست؟»
عرض کردم: «فدایت شوم «جامعه» چیست؟»
فرمود: «صحیفهای است که طول آن هفتاد ذراع از ذراع رسول الله است و این املاء حضرت است که از میان دو لب مبارکشان خارج شده و حضرت علی -علیهالسلام- با دست راست آن را مینوشتند. در آن تمام «حلال» و «حرام» و تمام آنچه که مردم به آن نیاز دارند وجود دارد حتی «دیه» خراشی که در بدن کسی وارد میشود (حتی الارش فی الخدش) بعد حضرت با دستش به من زده و فرمود: «آیا اجازه میدهی با دستم بدن تو را کمی فشار دهم تا درد آن را احساس کنی؟»
[صفحه 241]
عرض کردم: «فدایت شوم هر آینه من برای شما هستم. هر کاری که میخواهی بکن.»
حضرت با دستش مختصری مرا فشرد، یعنی مرا فقط لمس کرد و فرمود حتی «دیه» این نیز در آن وجود دارد.» (و این را در حالی که کان غضبناک بود فرمود)
عرض کردم: «این قسم به خدا، «علم» است.»
فرمود: «این علم است ولی آن نیست.»
بعد مدتی ساکت شد و سپس فرمود: «هر آینه نزد ما «جفر» است و آنها چه میدانند «جفر» چیست؟»
عرض کردم: «جفر» چیست؟
فرمود: ظرفی از چرم که در آن علم پیامبران و اوصیاء موجود است و علم علمائی که از «بنی اسرائیل» بودهاند.»
عرض کردم: «این هر آینه علم است.» و حضرت فرمود: «آری این علم است ولی آن نیست.»
باز مدتی ساکت شد و بعد فرمود: «هر آینه نزد ما «مصحف فاطمه» علیهاالسلام است و آنها چه میدانند «مصحف فاطمه» علیهاالسلام چیست؟»
عرض کردم: «مصحف فاطمه» علیهاالسلام چیست؟»
فرمود: «مصحفی که در آن مثل قرآن شما است به اندازهی سه بار (یعنی سه برابر قرآن است) ولی قسم به خدا یک حرف از قرآن شما در آن نیست.»
عرض کردم: «قسم به خداوند که این علم است.»
فرمود: «آری این علم است ولی آن نیست.» (یعنی علم خاص که اشرف علوم ماست نیست).
باز هم برای مدتی ساکت ماند و سپس فرمود: «نزد ما علم «ما کان» (آنچه که بوده) و علم «ما هو کائن» (آنچه که لباس هستی خواهد پوشید) تا روز قیامت موجود است.»
عرض کردم: «فدایت شوم، سوگند به خدا این علم است.»
فرمود: «آری این علم است ولی آن علم خاص نیست.»
عرض کردم: «فدایت شوم، پس آن علم ویژه کدام است؟»
فرمود: «آن در شب و روز حادث میشود، امری بعد از امر، و شیئی بعد از شیئی تا روز قیامت.» (ما یحدث باللیل و النهار، الامر بعد الامر، والشیء بعد الشیء الی
[صفحه 242]
یوم القیامه) [406].
حال باید توجه داشت این علوم همه و همه نزد حضرت سجاد -علیهالسلام- نیز موجود بوده است.
چه اینکه خود در خلال اشعاری که به ایشان نسبت داده شده است به بهره مندی خود از این علوم اخبار فرمودهاند:
انی لاکتم من علمی جواهره
کی لا یری الحق ذو جهل فیفتننا
و قد تقدم فی هذا ابوحسن
الی الحسین و وصی قبله حسنا
قرب جوهر علم لو ابوح به
لقیل لی انت ممن یعبد الوثنا
و لاستحل رجال مسلمون دمی
یرون اقبح ما یأتونه حسنا [407].
- من از دانش خود گوهرهای آن را پنهان و کتمان میکنم تا آدم جاهلی که «حق» را نمیتواند ببیند ما را به مشکل نیندازد و به آزار و ایذاء ما مشغول نشود.
- حضرت ابوالحسن علی بن ابیطالب در بهرهمندی از این علوم پیشتاز بوده و بعد، آن حضرت این دانش را به امام حسن و امام حسین به عنوان وصیت به ودیعه نهاده است.
- پس چه بسا گوهر علمی که اگر آن را فاش سازم، مرا متهم به بت پرستی خواهند کرد.
- و مردان مسلمانی ریختن خونم را مباح خواهند شمرده و این زشتترین کار خود را نیکو خواهند پنداشت.
باید توجه داشت ممکن است علم مورد نظر حضرت از سنخ «علم توحید» در مراتب اعلای آن باشد.
امام سجاد سرآمد فقیهان
یکی دیگر از شعبههای علم ائمه هدی علیهمالسلام آگاهی اتم آن بزرگواران از جمیع احکام الهی و همه حلال و حرامها میباشد که اصطلاحا به «علم فقه» شهرت یافته است.
[صفحه 243]
«بکر بن کرب صیرفی» میگوید از امام صادق -علیهالسلام- شنیدم که میفرمود: «هر آینه نزد ما چیزی است که با وجود آن هرگز به مردم نیازی نخواهیم داشت ولی مردم حتما به ما محتاج و نیازمند میباشند، و نزد ما کتابی است به املاء حضرت رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - و خط حضرت علی -علیهالسلام-، صحیفهای که در تمام حلالها و حرامها موجود است و شما برای کاری نزد ما میآئید و سپس ما هر گاه به آنچه از ما کسب تکلیف کردهاید عمل کنید و یا آن را ترک کنید، میشناسیم و میفهمیم.» [408].
اما امام سجاد -علیهالسلام- به اعتراف بسیاری از تذکره نویسان، سر آمد فقیهان دوران خود بودهاند و هیچ کس در «علم فقه» مقدم بر ایشان نبوده است.
اقرار به این مطلب و مرجعیت آن بزرگوار در این زمینه حتی شامل دستگاه اموی و شخص «عبدالملک مروان» و علماء درباری او مانند «زهری» نیز بوده است.
«ابنجوزی» حضرت را به لقب «سیدالفقهاء» ملقب نموده و از قول تعداد بسیاری نقل کرده است که «ما در میان فقیهان، فقیهتر از علی بن الحسین -علیهالسلام- ندیدیم.» (ما راینا افقه من علی بن الحسین -علیهالسلام-) [409] این جمله هنگامی ارزش خود را نشان میدهد که توجه داشته باشیم در عصر حضرت فقهای بسیاری میزیستهاند.
به گوشهای از این قبیل اعترافات در قسمت «حضرت سجاد -علیهالسلام- از منظر نکته دانان و گوهر شناسان» اشاره شده است.
رهبری فکری جامعه توسط حضرت سجاد با شگردهای ویژه و پایه گذاری «نهضت فکری»
حضرت سید الساجدین -علیهالسلام- برای ایفای نقش برجستهی امامت خویش در دوران پس از واقعه خونبار عاشورا، نقشهای بسیار پیچیده و چند سویه طراحی نمودند تا با پایه گذاری نهضت فرهنگی عمیق و گسترده، اهداف بلند اسلام و رسالت را به تحقق نزدیک نموده، و با حفاظت از دستاوردهای نهضت پدر
[صفحه 244]
بزرگوارشان حضرت امام حسین -علیهالسلام-، زمینه تعمیق و بارور شدن آن را فراهم سازند.
شناخت این نقشه نیازمند بررسیهای گسترده در تاریخ و اسناد موجود که مجالی بسیار واسع میطلبد، اما به صورت خلاصه میتوان اظهار داشت با توجه به شرایط استثنایی و وحشتناک عصر این امام همام، عملکرد حضرت سجاد -علیهالسلام-، آیتی روشن از یک اعجاز واقعی است. سرکوب شدید دشمن، از هم گسیختگی نیروها، نفوذ گستردهی آموزههای غیر اسلامی در جامعه، خفقان و استبداد شدید، تحت مراقب دائمی بودن، حاکمیت یأس و ناامیدی بر بخش وسیعی از مسلمین، شیوع انحرافات عقیدتی از خط راستین امامت و ... ، با این همه چگونه باید سکان مدیریت جامعه را هدایت نمود که هم از اساس معارف اسلامی و دستاوردهای رسالت حفاظت به عمل آمده و هم زمینه بسط و گسترش معارف ناب فراهم گردد.
و این همه در خدمت تربیت انسانهای لایق قرار گرفته و عملا شروع به نیرو سازی و کادر سازی کرده تا خسارتهای انسانی گذشته و حال را نه تنها جبران کرد که بر آن فائق آمده و زمینه یک «انقلاب فرهنگی بزرگ» را که باید به دست دو امام عزیز بعدی به وقوع بپیوندد، فراهم ساخت. و در ضمن شور و نشاط و باور داشتن و اعتماد را نیز به جامعهی پیروان واقعی بر گرداند و از عقب گرد و انحطاط روحیه، آنها را محافظت نمود.
در این راستا حضرت زین العابدین صلوات الله علیه با رفتار و گفتار خویش بهترین عملکرد را در تاریخ از خود ارائه دادند.
توجه به سر فصلهای زیر در راستای ادعای فوق قابل توجه میباشد:
1- تذکر دائمی مصائب وارد بر آل الله در حادثه خونبار کربلا که تحت عنوان «تداوم عزاداری حضرت سجاد -علیهالسلام- برای پدر» مورد بررسی قرار گرفت.
2- حضور فعال در عرصههای اجتماعی و ارائه عملی یک الگوی کامل از همه فضائل و مناقب انسانی و الهی که با بررسی «بعد فردی» و «اجتماعی» وجود مبارک حضرت میتوان به گوشهای از این الگوی منور واقف گردید.
3- تنظیم ماهرانه روابط سیاسی خود با زمامداران اموی و نظام سیاسی فاسد حاکم که نه به آنها بهانه سرکوب و اعمال خشونت داده و نه ایهام انعزال از جامعه و یا
[صفحه 245]
تأیید عملکرد حاکمان، از آن قابل استفاده باشد. این مسأله را در بررسی «بعد سیاسی» وجود اقدس حضرت باید پیگیری نمود.
4- بیان معارف الهی اسلام و درسهای سترگ علمی و حقوقی و ارائه مکتبی جامع از «خود سازی» و «تهذیب» در قالب شورانگیز «دعا» و «مناجات» با حضرت حق که خود را در قالب صدها مناجات بجا مانده از حضرت بویژه «صحیفه کامله سجادیه»، «رسالة الحقوق» و روایات بیشمار که همان «سخنان گهربار حضرت» است، نشان داده است.
5- دست یازیدن به تربیت دهها شاگرد و پیاده کردن عملی معارف صحیح اسلامی در جان و دل آنان که از برجستهترین بخشهای عملکرد حضرت سجاد علیهالسلام میباشد و تحت عنوان «تربیت شاگردان برجسته» باید بررسی گردد.
6- «روشنگری و افشاگری در زمینه مسائل سیاسی جامعه» و «هشدار به عالمان وابسته به دربار» که بخشی از آن در نامه معروف حضرت به «زهری» خود را نشان داده و قسمتهایی از آن نیز در ادعیه «صحیفه کامله سجادیه» ارائه شده است.
و شگردهای بسیار دیگر که مگر میتوان همه آنها را در این مختصر استقصا نمود؟!!
آری باید این امور و سمائل را بدقت مطالعه و بررسی نمود تا به چگونگی رهبری فکری جامعه توسط حضرت سجاد علیهالسلام و پایه گذاری «نهضت فرهنگی اسلام» توسط ایشان واقف گردید. و نقش منحصر بفرد این امام بزرگوار را در تاریخ منور و حیاتبخش امامت و ولایت شناخت و از آن اقتباس کرد. به گوشهای دیگر از این مسأله تحت عنوان «گسترهی معارف اسلامی در صحیفه کامله سجادیه» اشاره شده است.
بیان بدیع معارف الهی و ارائه درسهای سترگ علمی، حقوقی و اخلاقی توسط حضرت سجاد
اشاره
پایه گذاری و مدیریت یک نهضت فرهنگی صحیح و ریشهدار، بیش از هر چیز و قبل از هر چیز، نیازمند ارائه یک مجموعه مدون و فراگیر از علوم و معارف و ارزشهاست که تحقق آن در پرتو «نهضت فرهنگی» مورد انتظار است. حضرت
[صفحه 246]
سجاد علیهالسلام در این زمینه با توجه به شرایط خاص زمانه، شیوهای بدیع برای ارائه این مجموعهی مدون به کار گرفتند که علاوه بر بیان بایستههای لازم برای ایجاد تحول در جامعه از بعد فرهنگی، بخش قابل توجهی از این مجموعه را در قالب شور انگیز «دعا» و «مناجات» در اختیار جامعه گذاشتند تا از یک سو با سرکوب و اختناق شدید حاکم در جامعه که به شدت از روشنگری حقیقی برای مردم جلوگیری میکرد، مواجه نشده و با مانع برخورد نکند و از سوی دیگر با توجه به زبان خاص «دعا» و «مناجات» در ضمن انتقال معارف به مخاطب، با نفوذ علیهمالسلام در عمق جان او، شور و نشاط را در وجودش ایجاد و همه هستیاش را به ذات اقدس الهی مرتبط نماید. در این ارتباط بخصوص باید از دو اثر جاودانه وجود مبارک حضرت زین العابدین علیهالسلام یعنی «صحیفه کامله سجادیه» و «رسالة الحقوق» نام برد و به بررسی آنها نشست تا به گوشهای از عظمت روحی آن امام همام پی برده و به حسن تدبیر و مدیریت این رهبر بزرگ الهی واقف شد.
و این همه غیر از «سخنان گهرباری» است که از حضرت سجاد علیهالسلام به یادگار مانده است. البته باید توجه داشت برقرار نمودن ارتباط با ذات متعال مبدأ هستی و ارائه عرض نیاز به محضر او و همهی هستی خود را در کف فقر گرفته با خاکساری به پیشگاه قدسش راز و نیاز نمودن و در یک کلمه «دعا» و «مناجات» خواندن، خود از «اصالت» برخوردار بوده و امام سجاد علیهالسلام که بحق به «زین العابدین» ملقب گردیدهاند، در این میدان نیز گوی سبقت را از دیگران ربوده و در خلال مناجاتهای بدیع و اصیل خود، آنچنان غرق تماشای جمال دوست میگشتند که نتیجه آن چیزی جز لقاء و فناء و کمال برای ذات منورشان نبوده است. آری پرستش حضرت حق در هر قالبی باشد زیباست بخصوص در قالب «دعا»، که: «الدعا مخ العباده» [410].
یعنی: «دعا مغز و لباب عبادت است.»
بنابر این حضرت سجاد علیهالسلام در تحکیم و تجدید بنای معارف الهی اسلام نقشی برجسته ایفاء نمودهاند که این نقش با توجه به تربیت دهها شاگرد که گروه وسیعی از آنان فقهای برجسته و عارفان والامقام بودند بهتر قابل تشخیص بوده
[صفحه 247]
و برجستهتر قابل بررسی و پیگیری میباشد.
صحیفه سجادیه یکی از آثار نفس قدسی حضرت سجاد
مقدمه
«صحیفه کامله سجادیه» اثر جاودانه نفس قدسی حضرت زین العابدین و سید الساجدین علیهالسلام، یکی از جامعترین و ارزندهترین منابع فرهنگی ناب اسلامی است که در میان آثار بجا مانده از این امام همام از همه مهمتر و متقنتر میباشد. این کتاب شریف که دومین کتابی است که در صدر اسلام تدوین شده است، پس از «قرآن» و «نهجالبلاغه» قرار داشته و بحق «اخت القرآن»، «زبور آل محمد» و «انجیل اهل بیت» لقب گرفته است. برای آشنایی اجمالی با این اقیانوس مواج معارف اسلامی باید موضوعات زیر را مورد بررسی قرار داد.
1- حدیث «صحیفه کامله سجادیه»
2- بررسی سند «صحیفهی کامله سجادیه»
3- «صحیفهی سجادیه» در نگاه نکته دانان و قدرشناسان
4- گسترهی معارف اسلامی در «صحیفه کامله سجادیه»
5- شروح «صحیفه کامله سجادیه»
6- تعداد ادعیه «صحیفه کامله سجادیه»
7- مستدرکات «صحیفه کامله سجادیه»
8- داستانهایی پیرامون «صحیفه کامله سجادیه»
چگونگی دستیابی به کتاب صحیفه (حدیث صحیفه کامله سجادیه)
در مقدمه کتاب شریف «صحیفه کاملهی سجادیه» پس از ذکر سلسلهی سند روایتی که به وسیله آن این کتاب شریف روایت شده است، چنین آمده است: «متوکل بن هارون» میگوید: من با «یحیی بن زید بن علی» علیهالسلام در حالی که به سوی خراسان رهسپار بود، پس از کشته شدن پدرش، برخورد و ملاقات کردم و بر او سلام نمودم.
[صفحه 248]
«یحیی» پرسید: «از کجا میآیی؟» گفتم: «از حج مراجعت میکنم.»
او درباره کسان و اقوام و پسر عموهای خود که در «مدینه» بودند از من پرسید: بالاخص از احوال جعفر بن محمد علیهالسلام سؤال را به مبالغه رسانید (سؤالات زیاد کرد) و من خبر آنها را و خبر او را به وی دادم و مراتب حزن و اندوهشان را بر قتل پدرش: جناب «زید بن علی» علیهالسلام بیان کردم.
یحیی به من گفت: عموی من: محمد بن علی علیهالسلام (امام باقر علیهالسلام) پدرم را به ترک خروج و قیام امر میفرمود و او را مطلع نمود که اگر علیه «بنی امیه» خروج کند و از «مدینه» بیرون رود، عاقبت کار او به کجا خواهد کشید. حال تو آیا با پسر عموی من جعفر بن محمد علیهالسلام (امام صادق) ملاقات نمودی؟
گفتم: «آری!» گفت: «آیا از او درباره من سخنی شنیدی؟» گفتم: «آری!»
گفت: «چگونه مرا یاد میکرد؟ به من خبر ده!»
گفتم: «فدایت شوم! من دوست ندارم با تو روبرو شوم با بیان آنچه از او شنیدهام» (و بدین وسیله خاطر تو را پریشان سازم.)
یحیی گفت: «آیا تو مرا از مرگ میترسانی؟! آنچه را که از او شنیدهای بیاور!!»
من گفتم: «از او شنیدم که میفرمود: هر آینه تو نیز کشته میشوی و به دار آویخته میشوی، همان طور که پدرت کشته شد و به دار آویخته گشت.!!»
در این حال رنگ چهره «یحیی» تغییر کرد و گفت: «یمحو الله ما یشاء و یثبت و عنده ام الکتاب» [411] یعنی: «آنچه را خداوند بخواهد از میان میبرد، و آنچه را که خداوند بخواهد برقرار میکند و علم «ام الکتاب» که تغییر ناپذیر است در نزد اوست.»
ای متوکل!! بدرستی که خداوند عزوجل این امر ولایت را به ما تأئید نمود، و از برای ما هم «علم» را قرار داد و هم «شمشیر» را، و هر دو تای آنها را برای ما جمع کرد. و پسرعموهای ما فقط به «علم» اختصاص یافتند.
من گفتم: «فدایت گردم! من چنین میدانم و میانگارم که «تودهی مردم به پسرعمویت جعفر -علیهالسلام- میلشان بیشتر است از میلی که به تو و به پدرت دارند!»
یحیی گفت: «این بدان سبب است که عمویم محمد بن علی و فرزندش جعفر علیهماالسلام مردم را به حیات و زندگی فرامیخوانند و ما مردم را به مرگ فرا
[صفحه 249]
میخوانیم.!»
من گفتم: «یابن رسول الله! آیا ایشان داناترند و یا شما داناتر هستید؟!»
«یحیی» مدتی سر به زیر افکنده و سپس سر خود را بلند کرده و گفت: «همگی ما دارای علم میباشیم، مگر آنکه ایشان میدانند تمام چیزهایی را که ما میدانیم و لیکن ما نمیدانیم تمام آنچه را که ایشان میدانند.» پس از این «یحیی» به من گفت: «آیا تو از گفتهها و کلمات پسرعموی من چیزی نوشتهای؟!»
گفتم: «آری!» گفت: «آنها را به من نشان بده!»
من از برای او بیرون آوردم مسائل گوناگونی را از علم و بیرون آوردم برای او دعایی را که ابوعبدالله -علیهالسلام- بر من املاء نموده بود، و به من خبر داده بود که: پدرش محمد بن علی علیهماالسلام آن دعا را بر او املاء نموده بود و خبر داده بود که آن دعا از دعاهای پدرش علی بن الحسین -علیهماالسلام- است از دعای «صحیفه کامله».
«یحیی» نظری در آن دعا کرد تا آنکه تا پایانش را قرائت نمود و به من گفت: «آیا به من اجازه میدهی از آن نسخهای بردارم؟»
گفتم: «یابن رسول الله! آیا از من اجازه میخواهی در مورد چیزی که از شما و از جانب شما به ما رسیده است؟!!»
«یحیی» گفت: «هان، اینک من برای تو بیرون میآورم صحیفهای را از دعای کامل از آنچه را که پدرم از پدرش حفظ نموده است، و حقا پدرم سفارش مینمود به صیانت و حفاظت آن که مبادا به دست غیر اهل برسد.»
«عمیر» میگوید: پدرم (متوکل بن هارون) گفت: «من برخاستم و سر و صورت او را بوسیدم و به وی عرض کردم: «سوگند به خداوند ای پسر رسول خدا! من محبت شما و اطاعت از شما را «دین» خود برای خود قرار دادهام! و حقا امیدمندم که همین ولاء و طاعت، مرا در زندگانیام و در مردنم سعادتمند گرداند!!»
پس صحیفهای را که من به او داده بودم انداخت به سوی غلامی که با وی بود و گفت: «این دعا را با خط روشن و آشکار و زیبایی بنویس! و به من عرضه بدار! امید است من آن را از بر کنم. چرا که من آن را از جعفر - حفظه الله - طلب میکردم و او از من دریغ مینمود.»
«متوکل» میگوید: «من در این حال بر کردهی خود پشیمان گشتم و نمیدانستم
[صفحه 250]
چکار باید بکنم؟ و ابوعبدالله -علیهالسلام- هم چنین نبود که قبلا به من بفهماند که من نباید آن را به احدی بدهم.»
سپس «یحیی» صندوقچهای را طلبید، و چون به نزدش آوردند، از میان آن صحیفهی قفل و مهر شدهای را بیرون آورده و نظری به مهر آن نمود و آن را بوسید، و گریه کرد و پس از آن مهرش را شکست و قفل آن را گشود و سپس «صحیفه» را باز کرد و به روی چشمش گذاشت و به چهرهاش مالیده و گفت: «سوگند به خداوند، ای «متوکل»! اگر تو گفته پسر عمم را به من نمیگفتی که: «من کشته میشوم و به دار آویخته میگردم»، تحقیقا من این «صحیفه» را به تو نمیدادم، و در حفظ آن ساعی بوده و از دادن به غیر بخل میورزیدم. و لیکن من تحقیقا میدانم که: «گفتار او حق است که از پدرانش اخذ کرده است و تحقیقا صحت آن به وقوع خواهد پیوست. بنابراین نگران آن شدم که مثل چنین علمی به چنگ «بنی امیه» افتد و آنان آن را کتمان کنند، و در خزانههایشان برای خود ذخیره نمایند. بنابراین تو این «صحیفه» را بگیر و مرا از نگرانی فارغ ساز، و در مورد آن در انتظار باقی بمان! پس در آن هنگامی که خداوند میان من و آن جماعت آنچه را که بخواهد حکم کند، حکم فرمود، این «صحیفه» امانتی است و از من نزد تو، تا اینکه آن را برسانی به سوی دو پسر عمویم: محمد و ابراهیم دو پسران عبدالله بن الحسن بن الحسن بن علی علیهماالسلام زیرا که آن دو جانشینان من هستند در امر امامت پس از من.»
«متوکل» میگوید: من «صحیفه» را از وی اخذ نمودم، و چون «یحیی بن زید» کشته شد، به سوی «مدینه» رهسپار شدم، و ابوعبدالله امام صادق -علیهالسلام - را دیدار کردم، و از حدیث و داستان «یحیی» برای او گفتم.» حضرت گریست و اندوهش بر فقدان «یحیی» به شدت رسید، و گفت: «خداوند رحمتش را بر پسرعموی من نازل کند، و وی را به پدرانش و اجدادش ملحق فرماید!!
و سوگند به خداوند ای «متوکل»! مرا از دادن دعا به او دریغ نیامد، مگر از همان جهتی که او بر صحیفهی پدرش ترسید و کجاست آن «صحیفه»؟ گفتم: «این است آن «صحیفه». حضرت آن را گشود و گفت: «سوگند به خداوند این خط عمویم «زید» و دعای جدم علی بن الحسین -علیهماالسلام - است.» پس از آن گفت به پسرش، برخیز ای «اسماعیل» و بیاور آن دعایی را که من تو را به حفظ و صیانتش امر کردم!!
«اسماعیل» برخاست و صحیفهای را بیرون آورد که گویا بعینه همان
[صفحه 251]
صحیفهای بود که «یحیی بن زید» به من داده بود. حضرت آن را بوسید و به دیدهاش نهاد و گفت: «این خط پدرم، و املاء جدم علیهماالسلام در حضور من میباشد.»
گفتم: «یابن رسول الله؛ آیا اذن میدهید من این «صحیفه» را با «صحیفهی زید» و «یحیی» «مقابله کنم؟!»
حضرت در این کار به من اذن داد و گفت: «تو را برای این امر مهم شایسته یافتم!»
من نگاه کردم و دیدم آن دو «صحیفه»، مطلب واحدی است، و در آن حتی یک حرف را نیافتم که با «صحیفه» دیگر اختلاف داشته باشد.
در ادامه روایت مسأله تحویل صحیفه به دو پسر عبدالله بن الحسن و مکالمه حضرت صادق با آن دو آمده است و سپس به صورت مفصل کلام حضرت امام صادق -علیهالسلام- در ارتباط با سخنان «یحیی بن زید» که «ما مردم را به مرگ میخوانیم و پسرعموهای ما آنان را به حیات» آمده است و همچنین داستان شگفتانگیز خواب حضرت رسول - صلی الله علیه و آله و سلم - بالای منبر راجع به حاکمیت «بنی امیه» و لزوم برخورد با آنان و اینکه سلطنت آنان هزار ماه به طول خواهد انجامید و در این مدت هرگز ملکشان زائل نخواهد شد و اینکه آنان هزار ماه به طول خواهد انجامید و در این مدت هرگز ملکشان زائل نخواهد شد و اینکه آنان بغض و کینه «اهل بیت» را شعار خود قرار خواهند داد و خداوند عملکرد آنان را برای رسولش بیان کرده است.
بعد حضرت فرمود: هر کس از ما «اهل بیت» خروج کند برای دفع ستم، بلیه و گرفتاری او را از پای در آورده و موجب فزون شکنجه و آزار ما و شیعیانمان خواهد شد (که منظور قیام استقلالی و خود سرانه در عرض معصوم است و در صورت نبود امکانات، نه قیام و نهضتی که در طول آن و به پیروی از دستورات آنان باشد که با توجه به وجوب دفع ظلم و فضیلت و وجوب خروج از زیر بار حکومت جائر و اینکه تشکیل حکومت اسلام از الزم فرائض است، نه تنها منعی نداشته که واجب و لازم هم میباشد.)
بعد «متوکل به هارون» میگوید: «سپس حضرت ابوعبدالله بر من آن دعاها را املاء نمودند و آنها هفتاد و پنج باب میباشد. یازده باب آن از دست من به در رفت و از آنها شصت و اندی باب را نگه داشتم. و سپس در مقدمه صحیفههای موجود آمده
[صفحه 252]
است که «حدثنا ابوالمفضل ... - تا آخر سلسله روایت» [412].
بررسی سند صحیفهی کاملهی سجادیه
انتساب «صحیفهی کامله سجادیه» به حضرت زین العابدین -علیهالسلام- مورد قبول تمام علمای اسلام از همه فرقهها میباشد و هیچ کس در این انتساب تشکیک نکرده است و بسیاری این مجموعه ارزشمند را از «متواترات» دانستهاند که کمترین نیازی به بررسی صحت و سقم افراد موجود در سند آن نمیباشد چرا که وقتی مطلبی «متواتر» شد، موجب یقین شده و دیگر مجال شبهه در آن باقی نمیماند.
باید توجه داشت طرق روایت «صحیفه کامله سجادیه» از میلیون متجاوز است و با توجه به این همه، بعضی شبهات در برخی از رجال حدیث شریف صحیفه، کمترین ضرری به اتقان آن نخواهد زد.
در این قسمت مروری بر «دیدگاه بعضی از بزرگان اهل حدیث و علماء برجسته» در این ارتباط برای آشنایی با موضوع بسیار مفید میباشد.
دیدگاه بعضی از علماء برجسته و بزرگان اهل حدیث در زمینه سند «صحیفهی کامله سجادیه»
1- مرحوم علامه «مجلسی» - رضوان الله علیه «صحیفه سجادیه» را به طرق عدیدهای روایت میکند، از جمله روایت آن از پدرش: مرحوم «محمد تقی مجلسی اول» که آن بزرگوار در عالم رویا بدون واسطه «صحیفه» را از حضرت قائم آل محمد -علیهالسلام- به طور مناوله یعنی دست به دست اخذ و روایت کرده است. [413].
2- خود علامه «مجلسی اول» میفرماید: «غیر از این طریق، طرق کثیرهای وجود دارد که بر آلاف و الوف زیادی مینماید، و اگرچه آنچه را که من ذکر کردهام با نهایت اختصار، آن بالغ بر «ششصد» طریق عالی میگردد.» [414].
3- علامه «محمد تقی مجلسی» میگوید: «صورت مکتوب پدر علامهام بعد از این اجازه شهیدیهی ثانویه، این است که من به فرزند اعز خود اجازه دادم تا از من این «صحیفه» را با این اسناد از حضرت امام الساجدین و زین العابدین و العارفین علی بن
[صفحه 253]
الحسین ابن ابیطالب با اسنادی که بلا واسطه از صاحب الزمان و خلیفة الرحمن - صلوات الله و سلامه علیه - در رؤیا واقع شده است با سایر اسانیدی که بر هزار هزار (یک میلیون) سند افزون است روایت کند.» [415].
داستان تشرف مرحوم مجلسی به حضور حضرت بقیة الله الاعظم - عجل الله فرجه - در قسمت «داستانهایی پیرامون «صحیفه» نقل شده است.
همچنین پس از آنکه روایت «صحیفه» را با اسناد مختلفه و کثیره نقل میکند در خاتمه آن عبارت پدر را میآورد که: «اسانید مذکوره در اینجا فقط بر پنجاه و شش هزار و یکصد عدد (56100) رسیده است.» [416].
باز از قول پدر نقل میکند که: «و حاصل آنکه ابدا شکی وجود ندارد بر اینکه «صحیفه کامله» از مولانا سید الساجدین میباشد، از جهت متن خود صحیفه و فصاحتش و بلاغتش و اشتمالش بر علوم الهیهای که برای غیر معصوم امکان آوردن آن نمیباشد. و الحمد لله رب العالمین بر این نعمت جلیله که اختصاص به ما جماعت شیعه داده ... و اسانید مذکوره در اینجا عبارت از پنج هزار و ششصت و شانزده سند (5616) میباشد.»
و نیز در میان اجازه ایشان از والد «شیخ بهائی» میگوید: «و آنچه را که من از اسانید «صحیفه» به غیر از این اسانید مشاهده کردهام بیشتر است از اینکه احصاء شود. (فهی اکثر من ان تحصی) [417].
4- علامه بزرگوار مرحوم «شیخ آقا بزرگ تهرانی»: «سند صحیفه سجادیه» در هر طبقه و عصری سرانجام به امام باقر -علیهالسلام- و «زید» شهید منتهی میشود که آن دو بزرگوار آن را از علی بن الحسین -علیهالسلام- نقل کردهاند ... و این صحیفه از «متواترات» نزد اصحاب است.» [418].
5- آیت الله «میرزا محمد علی مدرس چهاردهی جیلانی» در شرح «صحیفه فارسی» میگوید: «بدانکه بودن «صحیفه» از حضرت امام الساجدین علیه الصلوة و السلام - از واضحات و لائحات است. خدشهای در سند او نیست حتی آنکه «غزالی»
[صفحه 254]
گوید که آن صحیفه «زبور آل محمد» - صلی الله علیه و آله و سلم - است.» [419].
6- مرحوم آیت الله «سید حسن صدر» میگوید: «صحیفه سجادیه از متواترات است. به مثابه قرآن در نزد تمامی فرقههای اسلام، و جمیع آنها به «صحیفه» افتخار میکنند.» [420].
7- مرحوم استاد «محمد مشکوة» در مقدمه خود بر «صحیفه» بحث مفصلی راجع به سند این «صحیفه» دارند و بعد میفرماید: «با توجه به آنچه در این مقدمات ذکر شد، ثابت و مدلل گشت که این «صحیفه» مبارکه پیشوای کتب اسلامی، و تالی تلو قرآن کریم است و «عقل» و «نقل» بر صدور آن از مقام امام چهارم گواهی میدهند و دشمن نیز در این باب جز آنچه دوست گوید، نتواند گفت.» [421].
8- مرحوم علامه آیت الله «حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی» - قدس سره -: «صحیفه کامله سجادیه از «متواترات» میباشد، و مانند نسبت کافی به «کلینی» و تهذیب به «شیخ طوسی» که از «متواترات» است و در آن محل شبهه و تردید نیست ... جایی که ادعیه صحیفه از زمان معصوم تا به حال به تواتر متصل و منسجم بوده باشد، لو فرض که این سند هم در میان نبود، نبود.» [422].
صحیفهی کامله سجادیه در نگاه نکته دانان و قدر شناسان
عظمت کتاب شریف «صحیفه کامله سجادیه» بسی برتر از این است که کسی بتواند به کنه آن واقف شود مگر کسانی که از خاندان وحی بوده با منشیء آن، از یک آبشخور استفاده کرده باشد. اما به اندازهای که معرفت دانان و نکته سنجان از بزرگان علمای شیعه توانستهاند از این عظمت ادراک کنند، نمونههایی بیان میگردد تا برای امثال ما نیز تا حدودی جایگاه رفیع این «زبور آل محمد» - صلی الله علیه و آله و سلم - روشن گردد.
1- مرحوم علامه آیت الله «حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی» - قدس سره -: (با ذکر تنها چند فقره از صحیفه) «ما میتوانیم تمام مضامین ادعیه و
[صفحه 255]
زیاراتی را که ائمه - علیهمالسلام - ذکر نمودهاند و ابواب توحید و ولایت را که مفصلا در اخبار آورده شده است، از همین چند فقرهی کوتاه و مختصر استنتاج و استخراج نمائیم، و در حقیقت آن را منبع و چشمهای از سیلاب زلال و روانی که در کلمات حضرت امام محمد باقر و امام جعفر صادق و امام رضا و سایر امامان علیهمالسلام میباشد، قرار دهیم و بیانات و احتجاجات و استشهادات شروح مفصلهی مقام وحدت خداوندی و نبوت مصطفوی و ولایت مرتضوی را تا حضرت حجة بن الحسن العکسری - ارواحنا فداه - از آن اخذ نمائیم.» [423].
و بعد میفرمایند: «این است نمونهای از صحیفه کامله سجادیه که اولوالالباب را غرق تحیر نموده و زیرکان عالم را به تفکر واداشته و حکیمان اندیشمند را به دنبال خود کشیده و عالمان ذیدرایت را به قبول واداشته و عارفان روشن ضمیر را به خضوع و خشوع در برابر این مکتب به زانو در آورده است.» [424].
2- علامه معاصر «شیخ جوهری طنطاوی» صاحب تفسیر معروف و مفتی اسکندریه و از اعلام علمای اهل سنت در جواب هدیه «صحیفه» از جانب مرحوم آیت الله «سید شهاب الدین مرعشی نجفی» - رضوان الله علیه -: «حضرت استاد علامه حجت، ابوالمعالی، نقیب الاشراف، سید شهاب الدین حسین مرعشی نجفی، نسابه خاندان رسول خدا - صلواة الله علیه و آله و سلم - که خدا او را محفوظ دارد: سلام و رحمت و برکات خدا بر شما باد! نامهی گرامی مدتی پیش به ضمیمه کتاب «صحیفه» از کلمات امام زاهد اسلام، علی زین العابدین بن امام حسین شهید، ریحانهی مصطفی رسید. کتاب را با دست تکریم گرفتم و آن را کتابی یگانه یافتم که مشتمل بر علوم و معارف و حکمتهایی است که در غیر آن یافت نمیشود. حقا که از بدبختی است که ما تاکنون به این اثر گرانبهای جاوید از میراثهای نبوت و اهل بیت دست نیافتهایم.
من هر چه در آن مطالعه و دقت میکنم، میبینم که آن بالاتر از کلام مخلوق و پایینتر از کلام خالق است. راستی چه کتاب کریمی است!
خدای شما را در برابر این هدیه بهترین پاداش بخشد و به نشر علم و هدایت موفق و مؤید بدارد. و شما سزاوار این کارید.» طنطاوی جوهری. [425].
[صفحه 256]
3- محقق علیم و حکیم خبیر «سید علیخان کبیر» که از اعلام علمای تشیع و مفاخر شیعه است و کمتر کسی به جامعیت او یافت میشود، در معرفی صحیفه: «تحقیقا این «صحیفه» شریفه اثر بارزی است از علم الهی و در آن رایحه و بوی عطری است از کلام نبوی و چگونه این طور نباشد در حالی که آن شعلهای است از نور مشکاة رسالت و وزش هوای عطرآگین است از بوی جان پرور باغهای امامت، تا به جایی که بعضی از عارفان درباره آن گفتهاند: «صحیفه سجادیه در همان مجرای الهامات و وحیهای آسمانی، و در همان منهج و مسیر صحیفههایی است که به صورت لوح از عرش حضرت باری نازل میشده است، به جهت آنکه مطالبی که در آن مندرج میباشد، مشتمل است بر انوار حقایق معرفت، و میوههای شیرین باغها و بستانهای حکمت. و علمای احیا و صرافان و ناقدان قدما از پیشینیان اهل صلاح به آن لقب «زبور آل محمد» داده و «انجیل اهل بیت» میگفتهاند ... اما بلاغت بیان و برتری گفتار «صحیفه» به حدی است که سخنوران ساحر و فصیحان و ادیبان سحرانگیز، در برابر آن به سجده در آیند، و سران و سروران دانشمند از آوردن مثل آن به عجز و ناتوانی معترفند ...» [426].
4- استاد «سید محمد مشکوة» در مقدمه خود بر «صحیفه»: «و شاید شدت اهتمام درباره «دعا» سبب شده که این کتاب پیش از سایر کتب متداول شود، زیرا بعد از «قرآن مجید»، کتاب «صحیفه» دومین کتابی است که در صدر اسلام پدید آمده است. تاکنون مدت سیزده قرن میگذرد که این کتاب مونس بزرگان زهاد و صالحین و مرجع و مشارالیه مشاهیر علما و مصنفین بوده و هست.» بعد مرحوم «مشکوة» بحث مفصلی راجع به سند «صحیفه» دارند و سپس مینویسند:
«دعاهای «صحیفه» علاوه بر حسن بلاغت و کمال فصاحت، بر لبابی از علوم الهی و معارف یقینی مشتمل است که عقول در برابر آن منقاد و مطیع و «فحول» در برابر آن خاضعاند. و این حقیقت برای صاحبدلان که گوش حق نیوش و دیدهی حق بین دارند، ظاهر و حاضر و آشکار است. زیرا عبارات «صحیفه» دلالت دارد که این کتاب فوق کلام مخلوق است و از این جهت این اثر مقدس از دسترس اوهام واضعین و
[صفحه 257]
جاعلین برتر و بالاتر است.» [427].
و بعد از ذکر مطالبی دیگر در مدح «صحیفه» مینویسند: «همه کتب ادعیه، ریزه خوار خوان آن بزرگوارند و هر یک از آن بهره دارند ولی آن کتاب مستغنی از همه است، و هیچ یک از دعاهای آن از کتاب دیگری نقل نشده است. زیرا کسی را نمیرسد که بر آن سبقت جوید، بلکه هیچ کس به گرد آن شهسوار عرصه معرفت نمیرسد. و سراسر «صحیفه» شریفه مشحون از حقایقی است که خدای تعالی هنگام خلوت و حال، آن را بر زبان آن حضرت روان ساخته است.» [428].
گسترهی معارف اسلامی در صحیفه کاملهی سجادیه (مروری گذرا بر مباحث صحیفه)
مروری گذرا بر «صحیفه کامله سجادیه» که پرتوی از مقام عبودیت و عشق یک انسان کامل در محضر اقدس ربوبی و تبلور خالصانهترین نجوای یک «ولی خدا» با خداوند - عزوجل - است، بروشنی این مطلب را اثبات میکند که این صحیفهی نور، ترجمان کاملی از همه بایستههای لازم در عرض نیاز به محضر بینیاز علی الاطلاق است. آری آنچه یک «بنده» در ارتباط با مولای خود بدان نیازمند است، از تحکیم پایههای معرفت در ابعاد مختلف «توحید» و «نبوت» و «معاد»، تا اذعان به مقام معظم «ولایت» که واسطه تام بین «خلق» و «خالق» است و تبیین جایگاه والای امامان و اوصافشان و گشودن راز لزوم اطاعت و پیروی تام از آنها و بازگویی و بازشناسی به تفصیل همهی اوصاف والای حسنای حق تعالی و لزوم توجه به آنها در برقراری ارتباط با «حق» و اقرار و اذعان به عظمت قرآن، این نسخه جامع حضرت حق و کتاب روشنگر در تمام ابعاد وجودی انسان، و بیان زوایای مختلف مسأله «امامت» و روشنگری تام در ارائه الگوی صحیح زندگانی انسانی و الهی و بیان سیمای «انسان کامل» با ذکر فلسفهی خلقت و کیفیت پیمودن مسیر بندگی و ارائه مکتب کامل و جامع «خودسازی» و «تهذیب نفس» و بیان تفصیلی «فضائل» و «رذائل» نفسانی و تبیین نظامهای اجتماعی مورد قبول در مکتب اسلام از «نظام سیاسی» و «اجتماعی» و «اقتصادی» و از همه مهمتر «نظام فرهنگی» و اشارات و تصریحات متعدد به مباحث سیاسی مختلف از قبیل «جهاد» و «شهادت» و «مخالفت با حاکمان فاسد» و تعرض به
[صفحه 258]
دهها موضع عقیدتی و فکری نظیر «شجاعت»، «توسل»، «صلوات»، ... و تأیید بر حقانیت «تشیع» و بینش عقیدتی و سیاسی آن، مسأله «آزمایش» و «ابتلا»، انسان و مسئولیت او، «مکتب انتظار» و مسئولیتهای خطیر در «عصر غیبت» و موضوعات دیگر، این همه در این کتاب ارجمند مورد توجه قرار گرفته
و بدان پرداخته شده است. بنابراین گرچه «صحیفه کامله سجادیه» سراسر «دعا» و «نیایش» است و سید الساجدین و زین العابدین حضرت علی بن الحسین -علیهالسلام- در قالب راز و نیاز و مناجات با حضرت حق سخن گفتهاند ولی با تأمل در این مجموعه بخوبی به دست میآید حضرت در پرتو این معاشقهی خالصانه با معبود، یک «مکتب» فکری کامل ارائه نمودهاند که حاوی «توحید»، «اخلاق»، «حکمتهای سازنده»، «رهنمودهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی»، «عشق و عرفان»، «عبادت» و «خودسازی» و به صورت خلاصه آنچه در «سیر الی الله» مورد نیاز یک سالک واقعی و یک جامعه توحیدی است، میباشد.
و ویژگی خاص و چشمگیر این عملکرد حضرت سجاد - صلوات الله علیه - این است که این همه را در محراب عشق و فقر، با عطر مناجات معطر ساخته و در هنگامه «نیایش»، مکتبی کامل از همه ابعاد ارائه داده است.
در منطق حضرت، مبارزه با شیاطین درون با جهاد خستگی ناپذیر با شیاطین بیرون در کنار هم مطرح شده و «عرفان ناب تشیع» که نه عزلت و انعزال را تصدیق میکند نه سیاست زدگی و انغمار در امور اجتماعی را به تنهایی برمیتابد، با جمع «وحدت» و «کثرت» و ابتنای همه مراحل سلوک و پیشرفت بر مبنای قویم «توحید» و تذلل نزد حضرت حق، به عالمیان معرفی شده است.
از این روست که بزرگان اهل معرفت اذعان نمودهاند: «صحیفه کامله سجادیه» سرچشمه و منبع تمام حقایق و معارف و احکام و ارزشهایی است که در کلمات سایر ائمه هدی علیهمالسلام پس از ایشان به منصه ظهور رسیده است.
از اینجاست که باید به هنر بینظیر حضرت سجاد-علیهالسلام- در رهبری فکری جامعه به دیدهی اعجاز نگریست که چگونه در عصر خود که امکان ارائه معارف دین در قالبهای دیگر با محذورات جدی مواجه بوده است، با گزینش این قالب یعنی تبیین و اشاعهی معارف دینی به صورت «دعا» و راز و نیاز با حضرت حق که شورانگیزترین قالب ارتباط با حق تعالی است، و موجد نشاط و شادابی روحی و
[صفحه 259]
ترک حالت خمودگی و وازدگی است، مسئولیت خطیر هدایتگری و رهبری جامعه را نه در عصر خود بلکه در همهی اعصار و قرون به انجام رسانیده است.
با اتخاذ این شیوه بدیع هم ارتباط «رهبری» با جامعه حفظ شد و هم مردم از زلال علم ناب حضرت، معارف اصیل اسلامی را فراگرفتند و هم از ایجاد و تحکیم روحیه خمودگی ناشی از شرایط سخت زمانه برای «شیعه» و پیروان واقعی جلوگیری به عمل آمد و هم کوچکترین بهانهای به دست حاکمان ستمگر و ظالم اموی داده نشد تا جلوی فعالیت حضرت را بگیرند و یا ایشان را به حبس و قتل تهدید کنند. بنابراین معارف گسترده موجود در «صحیفه کامله سجادیه» یک اقیانوس مواج بیکرانه است که با شیوهای بدیع ارائه گردیده است.
بدیهی است بررسی معارف مطرح شده در این صحیفهی عشق و تبیین آن نیازمند مجالی واسع میباشد که باید مقدمات آن را برای جامعه اسلامی فراهم آورد و نسل جوان امت اسلام را بیش از پیش با آن آشنا ساخت.
و باید توجه داشت حضرت زین العابدین -علیهالسلام- خود اولین شخصیتی بودهاند که بالاترین بهره را از این مجموعه گرانقدر برداشت نمودهاند چرا که «دعا» و «مناجات» با حضرت رب الارباب برای همه بندگان بویژه بندگان خاص الهی از «اصالت» برخوردار بوده و مغز و لب پرستش حضرت حق را تشکیل میدهد.
شروح صحیفهی کاملهی سجادیه
نظر به جایگاه والای «صحیفه کامله سجادیه» این «زبور آل محمد» که به «اخت القرآن» هم ملقب شده است، و انبوه معارف و حقایق نابی که در آن موجود است، از قدیم الایام تاکنون از جانب علمای بزرگ و اندیشمندان فرهیخته مورد توجه قرار گرفته و توسط آنان شروح متعددی بر آن نگاشته شده است که بر شصت متجاوز میگردد و بسیاری از علماء نیز بر آن حاشیه زده و بعضی از مطالبش را بدین وسیله شرح دادهاند. چه اینکه ترجمههای مختلفی از آن به سایر زبانها انجام شده است و این همه اهمیت این کتاب را در منظر علمای بزرگ به اثبات میرساند.
یکی از بهترین این شروح مربوط به مرد جلیل و حکیم و متأله و فقیهی خبیر و شاعر مفلق و ادیب قدرتمند و جامع جمیع کمالات حسنه و آیت ربانی مرحوم
[صفحه 260]
سید علیخان کبیر مدنی شیرازی» - تغمده الله برضوانه - به نام ریاض السالکین میباشد که این شرح عظیم، نیاز ارباب فضل و دانش را بدان «صحیفه» مبرهن نموده و بدون آن گویی حق «صحیفه» ادا نشده است.
و همچنین محققینی همچون «ملا محمد محسن فیض کاشانی» و «شیخ بهاء الدین عاملی» و «میر داماد» و مرحوم «علامه مجلسی» بر آن شرح و تعلیقه نوشتهاند. [429].
تعداد ادعیه صحیفه کامله سجادیه
چنانکه در حدیث «صحیفه کامله سجادیه» بنابر روایت «جعفر بن محمد حسنی» آمده است، تعداد ادعیه این کتاب شریف «هفتاد و پنج» دعا میباشد و راوی آن «متوکل بن هارون» میگوید: از من یازده دعا ساقط شده است و مقدار شصت و چهار (نیف و ستین) دعا را روایت میکنم و لکن در روایت «محمد بن احمد بن مسلم مطهری» که تعداد و اسامی ادعیه را ذکر مینماید، فقط «پنجاه و چهار» دعا چنانچه امروزه هم در صحیفه مییابیم، موجود میباشد. بنابراین از اصل صحیفه «بیست و یک» دعا افتاده است.
از این رو «صحیفه کامله سجادیه» اصل، مشتمل بر 75 دعا میباشد و «صحیفه» روایت شده توسط «متوکل بن هارون» مشتمل بر 64 و صحیفههای موجود مشتمل بر 54 دعا از آن ادعیه است. بنابراین ما فعلا تنها آنچه به صورت قطع میتوانیم از «صحیفه کامله» بدانیم همین 54 دعاست.
و در یکی از نسخههای بدست آمده از «صحیفه» که در «مضجع شریف رضوی» در زمان طاغوت «محمد رضا پهلوی»، کشف شده است، فقط 40 دعا آمده که از صحیفه اصلیه 35 دعا کم دارد. [430].
مستدرکات صحیفهی کامله سجادیه
بر اساس کمبودی که در «صحیفه کامله سجادیه» به وجود آمده و تعدادی از آن
[صفحه 261]
متأسفانه از دست رفته است، تعدادی از فحول علمای شیعه تلاش نمودهاند این خلأ را جبران نموده و با فحص اکید در خلال کتب روایی و آثار بجا مانده از قدمای اصحاب، به تعدادی دیگر از ادعیه منتسبه به حضرت زین العابدین -علیهالسلام- دست یابند و آنها را تحت عنوان: «مستدرکات صحیفه» عرضه کردهاند.
این مستدرکات تا هشت عدد و بلکه بیشتر هم رسیده است که بعضی از آنها عبارتند از:
1- آنچه مرحوم «ملا تقی زیابادی قزوینی» تحت عنوان «مما یلحق به» پس از ختم ادعیه آورده است و مشتمل بر 14 دعا میباشد.
2- «صحیفه ثانیه سجادیه» تدوین صاحب الوسائل، «شیخ محمد بن حسن حر عاملی»
3- صحیفهای دیگر تدوین «شیخ محمد بن علی حرفوسی».
4- «صحیفه ثالثه سجادیه» تدوین «میرزا عبدالله افندی» صاحب ریاض العلماء و از بهترین شاگردان «علامه مجلسی» (اسم این کتاب الدرر المنظومة الماثورة فی جمع لئالی الادعیه السجادیة المشهوره میباشد.)
5- «صحیفه رابعه سجادیه» تدوین «حاج میرزا حسین ابنمحمد تقی نوری».
6- «صحیفه خامسه» تدوین «سید محسن امین حسین عاملی» که شامل 182 دعاست.
7- «صحیفه سادسه» تدوین «شیخ محمد صالح بن میرزا فضل الله مازندرانی حائری».
8- باز «صحیفه سادسه» تدوین «شیخ محمد باقر بن محمد حسن بیرجندی قائمی».
9- «صحیفه سابعه» تدوین «شیخ هادی بن عباس آل کاشف الغطاء».
10- «صحیفه ثامنه» تدوین «حاج میرزا علی حسینی مرعشی شهرستانی حائری».
بنابراین مجموعا ده تلاش مجزا از جانب ده نفر از علمای بزرگ برای جمع آوری بعضی از ادعیه منتسبه به حضرت سجاد -علیهالسلام- به عمل آمده و اگر
[صفحه 262]
به حسب زمان تدوین، آنها را شمارهی مسلسل بدهیم، بهتر است از آنچه الآن بدان شهرت دارند.
و اخیرا مجموعهای به نام الصحیفه السجادیه الجامعه انتشار یافته است که حاوی جمیع ادعیه مذکوره در صحیفههای فوق و ادعیه «صحیفه کامله سجادیه» میباشد که به شکل موضوعی تنظیم شده است. و ای کاش در این کتاب بین ادعیه صحیفه کامله و سایر ادعیه خلط و اختلاط صورت نگرفته بود تا ارزش و اتقان ادعیه کتاب اصل، محفوظ میماند. [431].
داستانهایی پیرامون صحیفه کامله سجادیه
«صحیفه کامله سجادیه» مورد توجه و علاقه دلسوختگان طریق وصال ربوبی و «قرة العین» عاشقان وادی صفا و لقاء بوده و هست که با ترنم زمزمههای عارفانه آن، عطش خود به مکالمهی با حضرت دوست را فرونشانده و بالاترین بهره را در تسریع «سیر الی الله» میبردهاند و میبرند. از این رو اهتمام اکیدی بر حفظ این ادعیه و تداوم بر تلاوت آن در بین مؤمنین وجود داشته است و با آن روح خود را صیقل زده و جلا میدهند و لذا از آن خاطراتی نیز دارند.
یکی از این خاطرات مربوط به محدث عظیم و سالک وارسته و اخلاق کبیر «مرحوم مجلسی اول» - رضوانالله تعالی علیه - میباشد که خود آن را در نوشتهشان به صورت مختصر آورده است و در اینجا مفصل آن که از قلم مرحوم «آیت الله مدرس چهاردهی رشتی» در مقدمه «شرح صحیفه» خودشان نقل شده است، چنین میباشد:
«مرحوم مجلسی» میفرماید: در اوایل سن خود مایل بودم که نماز شب بخوانم، لکن قضاء بر ذمه من بود و به واسطه آن احتیاط میکردم. خدمت «شیخ بهائی» -رحمة الله علیه - مطلب را عرض نمودم، فرمودند: وقت سحر نماز قضا بخوان سیزده رکعت. لکن از نفسم چیزی بود که نافلهی خصوصیت دارد. فریضه چیز دیگری است.
[صفحه 263]
شبی از شبها بالای سطح خانه خود بین «نوم» و «یقظه»[خواب و بیداری]بودم، حضرت «قبله البریه»، «امام المسلمین»، «حجة الله علی العالمین» - عجل الله فرجه و سهل مخرجه - را دیدم در بازار خربزه فروشان اصفهان در جنب «مسجد جامع»، با کمال شوق و شعف خدمت سراسر شرافت آن بزرگوار در جنب «مسجد جامع». با کمال شوق و شعف خدمت سراسر شرافت آن بزرگوار عالیمقدار علیه الصلوة و السلام رسیدم و از مسائلی سؤال نمودم که از جمله آن مسائل خواندن «نماز شب» بود که سؤال نمودم، فرمودند: بخوان! بعد عرض نمودم: یابن رسول الله همیشه دستم به شما نمیرسد! کتابی به من بدهید که بر آن عمل نمایم. فرمودند: برو از «آقا محمد تاجا» کتاب بگیر! گویا من میشناختم او را.
رفتم و کتاب را از او گرفتم، و مشغول به خواندن او بودم و میگریستم. یک دفعه از خواب بیدار شدم. دیدم در بالای بام خانه خود هستم. کمال حزن و غصه بر من رو نمود. در ذهنم گذشت که «محمد تاجا» همان «شیخ بهائی» است و «تاج» هم از باب ریاست شریعت است.
چون صبح شد وضو گرفتم و نماز صبح خواندم. خدمت ایشان رفتم. دیدم شیخ در مدرس خود با سید ذوالفقار علی جرقادقانی (گلپایگانی) مشغول به مقابلهی «صحیفه» است. بعد از فراغ از مقابله، کیفیت حال را عرض نمودم. فرمودند: انشا الله به آن مطلبی که قصد دارید خواهید رسید.
از اینکه مرا متهم به بعضی از چیزها میدانست (مثل تصوف) خوشم نیامد از این تعبیر.
آنگه محلی که حضرت - علیه الصلوه و السلام - را در آنجا دیده بودم، از باب شوق، خود را بدانجا رسانیدم، در آنجا ملاقات نمودم «آقا حسن تاجا» را که میشناختم. مرا که دید گفت: ملا محمد تقی! من از دست طلبهها در تنگ هستم. کتاب را از من میگیرند و پس نمیدهند. بیا برویم در خانه بعضی از کتب که موقوفه مرحوم آقا قدیر هست، به تو بدهم!
مرا برد. در آنجا برد در اتاق، در را باز نمود، گفت: هر کتابی که میخواهی بردار! دست زدم و کتابی برداشتم. نظر نمودم دیدم کتابی است که حضرت «حجة الله» روحی فداه دیشب به من مرحمت فرموده بودند. دیدم که «صحیفه سجادیه» است. مشغول شدم به گریه و برخاستم.
[صفحه 264]
گفت دیگر بردار! گفتم: همین کتاب کفایت میکند.
پس شروع نمودم در تصحیح و مقابله و تعلیم مردم. و چنان شد که از برکت کتاب مذکور، غالب اهل اصفهان، «مستجاب الدعوه» شدند!!
مرحوم مغفور «مجلسی ثانی» میفرماید: چهل سال در صدد ترویج صحیفه شد و انتشار این کتاب به واسطه آن مرحوم شد که الآن خانهای نیست که «صحیفه» در آن نباشد.
این حکایت داعی شد که شرح فارسی بر «صحیفه» بنویسم که عوام بلکه خواص از آن منتفع شوند.» [432].
خاطره بسیار جالب و عجیب دیگر در ارتباط با این کتاب شریف را «ابنشهر آشوب» نقل میکند که: «چون نزد بعضی از بلغاء بصره سخن از «صحیفه کامله» به میان آمد، گفت: «اینک بگیرید از من که من مثل آن را برای شما املاء و انشاء میکنم. وی قلم را به دست گرفت و سرش را پائین آورد که بنویسد، دیگر نتوانست سرش را بلند کند تا اینکه مرد.» [433].
رسالة الحقوق اثری دیگر از نفس قدسی حضرت سجاد
مقدمه
اشاره
یکی دیگر از آثار قیم و ارزشمند نفس قدسی حضرت زین العابدین -علیهالسلام- که نشانهای بارز بر جامعیت علمی آن امام همام بوده و دلیلی روشن بر اهتمام حضرت به تبیین معارف اصیل اسلامی میباشد، نامهای است که حضرت به یکی از اصحاب خود نگارش فرمودهاند و چون حاوی حقوق عدیدهای است که محیط بر انسان است به عنوان «رسالة الحقوق» شهرت یافته است. برای شناخت ارزش این رساله باید اولا به زمان نگارش آن که عهد حاکمیت دوبارهی جاهلیت بر بلاد اسلامی به همراه سلطهی جور حاکمان زور مدار و معاند اموی است، توجه نمود که چگونه در چنین عصری حضرت به بیان یک نظامنامه حقوقی و
[صفحه 265]
اخلاقی مترقی و جامع میپردازند که به تحقیق فراتر از هر عصری و مصری، بر بلندای زمان و تاریخ ایستاده و تا ابدیت، قرین حق و واقعیت میباشد.
ثانیا آن را با نظامنامههای حقوقی و اخلاقی در عصر مدنی و پیشرفت مقایسه نموده تا عظمت آن آشکار شود.
در عصری که تمدن خود ساخته بشر مدتی ارائه نظام حقوقی و اخلاقی فراگیر حتی برای حیوانات میباشد و با شعارهای تو خالی، چشم و گوش بسیاری از کسانی که از آب گوارای فرهنگ اسلامی بیبهره مانده و به سراب فرهنگ مادی غرب و شرق دلخوش نمودهاند را پر کرده و با کمال تأسف آنها را نسبت به فرهنگ اصیل و غنی و انسان ساز اسلام کم توجه و غافل ساختهاند. آری در این عصر همهی متفکران جهان بشریت جمع شوند و آثار مکتوب خود را ارائه دهند، آنگاه حاصل آن با این رسالهی شریف که اثر خامهی نورانی یک ولی خداست، مقایسه شود تا برتری، جامعیت، واقع نگری، اتقان و الهی بودن آن آشکار گردد.
برای بحث پیرامون این رسالهی گرانقدر باید قبل از هر چیز راجع به واژهی «حق» و معانی و اصطلاحات و کاربردهای آن توضیح مختصری ارائه داد، آنگاه به مصادر آن و فهرستی از حقوق مورد بحث در آن اشاره نموده و سپس با دسته بندی آنها متن رساله را مورد دقت و بررسی قرار داد.
واژه حق، معانی، اصطلاحات و کاربردهای آن
واژهی «حق» در لغت به معنای «ثبوت» آمده است و به معنای صفت یعنی «ثابت» نیز به کار میرود، اما استعمال آن با حفظ این حیثیت ثبوت در معانی مختلفی در محاورات عرفی و کلمات و همچنین آیات و روایات به چشم میخورد که به بعضی از آنها اشاره میشود.
1- خدا «حق» است یعنی «ثابت بالذات»، که لازمهی معانی آن «واجب الوجود» میباشد.
2- وجود دائمی را نیز «حق» مینامند که ثوبت زمانی در آن مورد نظر است.
3- «اعتقاد حق» در مقابل «اعتقاد باطل» یعنی اعتقادی که مطابق با واقع است.
4- «کلام حق» نیز به معنای سخن مطابق با واقع است که مساوی با «صدق» میباشد.
5- «وعدهی حق» نیز گفته میشود که منظور وعدهای است که در ظرف خودش
[صفحه 266]
وفا شود.
6- «کار حق» یعنی کاری که دارای هدفی باشد و یا دارای هدفی حکیمانه باشد.
7- در مورد امور اعتباری که در ظرف اعتبار دارای «ثبوت» است نیز «حق» استعمال میشود که بحث «حقوق» مربوط به این معنی و کاربرد میباشد.
همچنین در مورد واژهی «حقوق» باید توجه داشت این واژه در کاربرد اصطلاحی آن، گاهی به معنای نظام حاکم بر رفتار اجتماعی شهروندان یک جامعه است، یعنی مجموعهی بایدها و نبایدهایی که اعضای یک جامعه ملزم به رعایت آن هستند که در این کاربرد «حقوق» به عنوان جمع «حق» نیست و با آن معاملهی لفظ مفرد میشود.
«حقوق» در این اصطلاح تقریبا نظیر واژهی «شرع» است و میشود به جای آن «قانون» را به کار برد. «حقوق اسلام» یا «قانون اسلام»
کاربرد اصطلاحی دیگر این واژه که در آن «حقوق» به عنوان جمع «حق» مورد توجه است، مربوط به «امور اعتباری» است که در زمینه افعال اختیاری انسان مطرح میباشد.
«حق» در این اصطلاح بدین معنی است: «امری اعتباری که برای کسی و علیه دیگری وضع میشود؛ «مانند «حق خیار» که به معنای «حق به هم زدن معامله با شرایطی خاص میباشد.»
در این زمینه سه عنصر 1- کسی که «حق» برای اوست 2- کسی که «حق» علیه اوست 3- متعلق «حق»، لازم است و لذا این مفهوم حتما یک مفهوم «ذات اضافه» میباشد، مانند مفهوم «قدرت» که حتما «طرف اضافه» لازم دارد.
همچنین این مفهوم دارای لوازمی نظیر «بهرهوری» میباشد. یعنی کسی که نسبت به چیزی یا کسی «حق» دارد میتواند از متعلق «حق» خود بهرهور شده از آن نفع ببرد.
«اختصاص» و «امتیاز» نیز از لوازم حقند، یعنی نفعی که صاحب «حق» از متعلق «حق» میبرد، مانع از آن میشود که دیگران از آن بهره را ببرند. و لذا «حق» نوعی «امتیاز» برای «ذی حق» ایجاد میکند. بحث ارتباط و ملازمهی «حق» و «تکلیف» نیز در همین زمینه مطرح است.
باید توجه داشت در بسیاری از روایات کلمه «حق» در معنای شبیه معنای
[صفحه 267]
اصطلاحی آن در «حقوق» به کار رفته است ولی با آن یکی نیست، به عبارت دیگر آنچه در این روایات مطرح شده به حوزه «اخلاق» مربوط است نه «حقوق» مانند بعضی از حقوقی که در «رسالة الحقوق» حضرت زین العابدین -علیهالسلام- آمده است از قبیل «حق خدای متعال بر انسان» یا «حق انسان بر خودش» یا «حق زبان و سایر اعضا» و یا «حق نماز» که اینها مفهوم حقوقی ندارند و همگی به قلمرو «اخلاق» وابسته میباشند. [434].
مصادر رسالة الحقوق حضرت سجاد
«رسالهی حقوق» حضرت زین العابدین -علیهالسلام- در منابع مختلف روایی «شیعه» روایت شده است که گرچه در بعضی با استناد و در بعضی به صورت «مرسل» ذکر شده و تفاوتهای مختصری نیز با هم دارند، ولی در اصول و عناوین «حقوق» و متن آن تقریبا یکسان میباشند.
از جمله مصادر قدیمی و دست اول که در آن این رسالهی شریف روایت شده است یکی تحف العقول است که در آن این مجموعه بدون سند آمده است و دیگری کتاب من لا یحضره الفقیه است که مؤلف گرانقدر آن جناب «صدوق» نیز آن را بدون سند ذکر کرده است. ولی خود ایشان آن را در کتاب دیگر خود به نام خصال با سند آوردهاند. چه اینکه در کتاب امالی خود نیز آن را با سند روایت کرده است. و سپس این روایت در کتاب شریف وسایل الشیعه توسط مرحوم «حر عاملی» از مرحوم «صدوق» ذکر شده است.
در کتاب شریف مکارم الاخلاق نیز این حدیث ذکر شده است.
لازم به ذکر است در کتاب من لا یحضره الفقیه که از کتب معتبرهی شیعه است، گرچه این روایت در خود کتاب بدون سند است ولی مرحوم «صدوق» در «مشیخهی» خود که در کتاب برای ذکر سلسلهی اسناد روایاتی که ایشان آن را روایت کردهاند گردآوری شده، سند خود را ذکر کرده است. بنابراین این مجموعه در کتب معتبره آمده و علمای بزرگ شیعه به آن اعتماد فرمودهاند. (لازم به ذکر است استاد محقق
[صفحه 268]
حضرت حجت الاسلام و المسلمین حاج «سید محمدرضا جلالی» در ضمن تحقیقی جامع و کامل، بحث بدیع و بسیار جالبی را پیرامون اسناد این روایت شریف در بخش الحاقی کتاب با ارزش خود به نام «جهاد الامام السجاد -علیهالسلام-» مطرح فرمودهاند که حقیقتا، قابل تقدیر میباشد. در این بحث طرق مختلف ائمه حدیث شیعه به جناب «ابوحمزه ثمالی» و ارزیابی مفصل از مجموعه سند و مصادری که این روایت را نقل کردهاند، مطرح و به این نتیجه قطعی رسیدهاند که روایت از نظر «سند» قابل اعتماد و وثوق بوده و محل کمترین شبهه و ایراد نمیباشد.) [435].
فهرستی از حقوق مورد توجه حضرت سجاد در رسالة الحقوق
حقوقی که در «رسالة الحقوق» حضرت زین العابدین -علیهالسلام- آمده است پنجاه حق میباشد و مرحوم «صدوق» علاوه بر این، حقی را تحت عنوان «حق حج» ذکر نموده است. عناوین این حقوق عبارتند از:
1- حق بزرگ الله بر انسان.
2- حق انسان بر خود. [436]
3- حق زبان
4- حق گوش
5- حق چشم
6- حق دست
7- حق پا
8- حق شکم
9- حق عورت (اندام جنسی)
10- حق نماز
11- حق حج
[صفحه 269]
12- حق روزه
13- حق صدقه
14- حق قربانی
15- حقوق رهبری و سایر مدیران
16- حق معلم
17- حق مولی (کسی که مالک عبد است)
18- حقوق رعیت (مردمی که تحت سرپرستی نظام سیاسی میباشند).
19- حق متعلمان و دانشجویان
20- حق زن و مرد در نظام خانواده
21- حق مملوک
22- حق مادر
23- حق پدر
24- حق فرزند
25- حق برادر
26- حق مولی (کسی که «عبد» را آزاد میکند)
27- حق بندهی آزاد شده بر مولی
28- حق نیکوکار بر انسان
29- حق اذان گو (منادی نماز)
30- حق امام جماعت
31- حق همنشین
32- حق همسایه
33- حق همراه و همسفر
34- حق شریک
35- حق دارایی و امکانات مادی
36- حق طلبکار
37- حق مباشر (شخصی که با انسان مأنوس است و رفت و آمد دارد)
38- حق شاکی بر انسان
39- حق کسی که مورد شکایت واقع شده (متشاکی)
[صفحه 270]
40- حق مشورت خواه
41- حق مشاور
42- حق کسی که طالب نصیحت است.
43- حق بزرگسال
45- حق خردسال
46- حق نیازمند و سائل
47- حق شخصی که برای رفع نیاز به او مراجعه شده است
48- حق کسی که خداوند به وسیلهی او انسان را شاد میکند
49- حق بدی کننده و جفاکار
50- حق همکیشان
51- حق «اهل ذمه» (کافرانی که در پناه حکومت اسلامیاند)
خاتمه: استمداد از خداوند در ایفای «حقوق»
قابل ذکر است که «حقوق» ذکر شده در «رسالة الحقوق» حضرت سجاد -علیهالسلام- «پنجاه» حق بیشتر نیست و با توجه به لزوم ذکر «حق حج»، باید «حق انسان بر خود» را حق مستقلی به حساب نیاورد چرا که آنچه تحت این عنوان ذکر شده چیزی جز سر فصل «حقوق اعضاء و جوارح» نیست. اما اگر «حق حج» را چنانکه در بعضی از مصادر نیامده، در فهرست ملحوظ نکنیم «حق نفس» میتواند حق مستقلی ملاحظه شود.
دسته بندی حقوق مذکور در رسالة الحقوق حضرت سجاد
در رسالهی حقوق حضرت زین العابدین -علیهالسلام- به پنجاه «حق» اشاره شده است و البت حقی تحت «حق حج» در خصال نیز ذکر گردیده است. ولی با توجه به جملهای که در فراز نخستین این رسالهی شریف آمده است، بدین عنوان که «ثم الحقوق الجاریة بقدر علل الاحوال و تصرف الاسباب» یعنی «و بعد حقوقی است که بر اساس حالات مختلف و مناسبتهای گوناگون به انسان و افعال او تعلق میگیرد.» باید به واقع نگری، شمول و جامعیت این رساله پی برد. از این رو گرچه حضرت سجاد -علیهالسلام- حقوق محدودی را در زمینههای فردی و اجتماعی بیان
[صفحه 271]
فرمودهاند ولی با تعیین زیربنای همه «حقوق» که «حق» حضرت الله بر انسان است و دستهبندیهایی که بدان اشاره خواهد شد و با توجه به جملهای که در فراز نخستین آمده و در بالا بیان گردید، تمام امور مربوط به وظایف متقابل بر عهده آدمی در زمینههای مختلف حیات فردی و جمعی او را شامل بوده و حضرت متعرض همه روابط جمعی و فردی انسان حقوق مربوط شدهاند.
اینک به بیان دورنمایی از موضوعات مورد تعرض حضرت سجاد -علیهالسلام- در این «رساله» و در واقع دستهبندی کلی مباحث آن میپردازیم.
بدین منظور بهترین بیان ارائه مقدمهای است که حضرت خود بر این رساله نگاشتهاند و در روایت خصال که با سند هم آمده است، بازگو شده است. از این رو در این قسمت، ترجمهی همین «مقدمه» با توضیحی اندک ارائه میشود.
«حضرت علی بن الحسین زین العابدین -علیهالسلام- به بعضی از اصحاب خویش نامهای نوشت: «آگاه باش! خدایت تو را مورد رحمت قرار دهد! هر آینه خداوند بر تو حقوقی دارد که در همه حرکاتی که انجام میدهی یا سکونی که پیشه میکنی یا هر حالی که بدان روی میآوری و یا هر جایگاه و منزلی که در آن فرود میآیی و همچنین هر عضوی از اعضای خود که در آن تصرف مینمایی و تمامی ابزار و آلاتی که آنها را به استخدام میگیری، این «حقوق» در همه این امور بر تو احاطه داشته و همه وجود تو را تحت پوشش خود گرفته است.
بعضی از این «حقوق» از سایر حقوق بزرگتر میباشد. و بزرگترین «حقوق»، آن دسته از «حقوق» است که به خداوند تبارک و تعالی مرتبط است و آن را برای خودش بر تو واجب کرده است. این «حق»، حقی است که در واقع اصل و ریشه تمامی «حقوق» دیگر میباشد.
(آری «حق الهی» که در «حق معرفت» او، «حق محبت» او، «حق اطاعت کامل و مطلق از او» و سایر «حقوق» از این قبیل متجلی است، پایه سایر «حقوق» است، که اگر این «حق» به رسمیت شناخته نشود هیچ «حق» دیگری ضمانت اجرای واقعی پیدا نخواهد کرد و انسان هیچ تعهد واقعی برای پایبندی به سایر «حقوق» نخواهد داشت.)
پس از این «حق»، خداوند - عزوجل - برای خودت از فرق سر تا قدمهایت با اختلاف همه اعضا و جوارح تو، حقوقی را بر تو واجب کرده است. از این رو برای
[صفحه 272]
«زبان» تو حقی را بر تو قرار داده و برای «گوش» تو حقی را بر تو قرار داده و برای «چشم» تو حقی را بر تو و برای زبانت بر تو حقی را و برای دستت بر تو حقی را و برای پایت بر تو حقی را و برای شکمت بر تو حقی را و برای دامن و شرمگاه تو نیز بر تو حقی قرار داده است. چرا که این اعضای هفتگانه است که تمامی افعال اصلی انسان با آنها به انجام میرسد.
بعد از این خداوند - عزوجل - برای افعال و کردار تو نیز بر تو حقوقی را مقرر فرموده است و لذا برای «نماز» تو بر تو حقی قرار داده و برای «روزه» تو بر تو حقی را و برای «صدقه» تو بر تو حقی را و برای «قربانی» تو بر تو حقی و خلاصه برای تمامی افعال و عملکرد تو بر تو حقی جعل فرمود. (و لذا تو مکلف به ادای این «حقوق» و تکالیف در همه این امور میباشی.)
از این مرحله گذشته در مرحله بعد نوبت به «حقوق اجتماعی» میرسد، حقوقی که از تو خارج شده به غیر تو، از صاحبان حقوق واجبه که مسئولیت انجام آن بر گردن توست، میرسد.
از این سری حقوق مهمترین «حق» و واجبترین آن بر تو، «حقوق ائمه» تو (پیشوایان و رهبران سیاسی و فرهنگی و اجتماعی تو) میباشد.
و در رتبهی بعد «حقوق رعیت» (و انسانهایی که تو مسئول امور آنها میباشی)و سپس حقوق خویشاوندان تو، که با تو از راه رحم ارتباط برقرار نمودهاند. آری اینها حقوقی هستند که از آنها حقوق بیشماری منشعب میشود از این رو حقوق مربوط به ائمه (رهبران جامعه) سه دسته است: واجبترین آنها بر تو «حق سیاستمداران و زمانداران سیاسی» است که تو را از طریق نظام سیاسی حاکم تدبیر و مدیریت میکنند. در رتبه بعد مدیران فرهنگی جامعه و کسانی که با علم و فرهنگ، تو را تدبیر میکنند، قرار دارند و آنگاه «حق مولی بر بنده»، کسی که با مالکیت، تو را تدبیر میکند، قرار دارد. و هر سیاستمداری در این ابعاد مختلف که ذکر گردید، «امام» و «رهبر» است و طبعا حقوقی دارد.
حقوق زیردستانی که مسئولیت تدبیر آنها به عهده توست (رعیت) نیز به سه بخش تقسیم میشود:
مهمترین و واجبترین از این حقوق، «حق» آن دسته از مردمان است که تو در نظام سیاسی مسئولیت تدبیر کلی آنها را بر عهده داری (یعنی حقوق گستردهی مردم در
[صفحه 273]
نظام، که بر عهده حاکمان است تا آن را ادا کنند.)
در رتبه بعد حق افرادی است که تحت تربیت علمی تو قرار دارند و شاگردان تو به حساب میآیند، چرا که فرد جاهل و درس نخوانده «رعیت» فرد «عالم» و «باسواد» است و همچنین حق انسانهایی که از راه ازدواج و یا از راه خریدن و مالک آنان شدن، اختیار آنان به تو سپرده شده است (یعنی آنها چون مملوک شدهاند، تو نسبت به آنها مسئولیت داری و باید حقوقشان را ادا کنی.)
اما «حقوق خویشاوندان) که بسیار است و این «حقوق» به هم متصل است به اندازهی اتصال رحم در قرابت و نزدیکی، (آری هر چقدر خویشاوندان از این نظر به تو نزدیکتر باشند حق آنان مهمتر و واجبتر میباشد.) از این رو واجبترین حقوق از این دسته «حق مادرت» و بعد «حق پدرت» و بعد «حق فرزندان» و سپس «حق برادران» میباشد و بعد هر کس که نزدیکتر است و بعد از او، فرد نزدیکتر بعدی و کسی که اولی است و بعد فرزندی که او اولی است.»
آنگاه امام سجاد -علیهالسلام- یک به یک صاحبان حقوق دیگر را میشمارند که اسامی آنها در فهرست «حقوق» به صورت مفصل ذکر گردید. سپس میفرمایند:
«و بعد حقوقی است که بر اساس حالات مختلف و سببهای گوناگون پدید میآید، خوشا به حال کسی که خداوند متعال او را بر انجام آنچه از این حقوق به او واجب گردانیده است، یاری داده و کمک نموده باشد و او را برای پایبندی به آنها توفیق مرحمت نموده و مدد رسانده باشد.» [437].
پس از این مقدمه که در واقع بیان رئوس اصلی «حقوق» و شمارش بخشی از فهرست «حقوق» بود، حضرت از «حق الله» شروع نموده و یک به یک را توضیح میدهند و کیفیت آن «حق» و متعلق آن را تبیین میفرمایند.
با توجه به آنچه گذشت میتوان در یک دسته بندی کلی، «حقوق» مورد نظر حضرت سجاد -علیهالسلام- را به سه دسته کلی تقسیم کرد.
1- «حقوق الهی» که مستقیما خداوند آنها را در ارتباط با ذات خودش بر انسان واجب کرده است.
2- «حقوق فردی» که متعلق آنها خود انسان است.
[صفحه 274]
3- «حقوق اجتماعی» که دارای تقسیمات مختلفی است.
مانند: حقوق مربوط به «نظام سیاسی»
«حقوق» مربوط به «نظام فرهنگی»
«حقوق» مربوط به «نظام خانواده»
«حقوق» مربوط به «نظام جامعه» و ...
و در واقع زیربنای این تقسیم، تقسیم ارتباطات انسان به سه بخش اصلی است:
1- ارتباط انسان با خدا.
2- ارتباط انسان با خود.
3- ارتباط انسان با دیگران
که بخش سوم دارای زیرمجموعههای مختلفی است. از قبیل:
1- ارتباط با خویشان که شامل ارتباط با پدر و مادر، ارتباط با سایر افراد خانواده و ... میباشد.
2- ارتباط با همکیشان.
3- ارتباط با غیر همکیشان، ارتباط با همکیشان نیز به بخشهای مختلفی تقسیمپذیر میباشد.
لازم به ذکر است با زیربنا قرار دادن «حق خداوند» برای تمامی «حقوق»، به همه آنها رنگ توحیدی زده شده و همه بر اساس احساس مسئولیت و به قصد قربت به حضرت الله اتیان میشوند و از این رو این اقسام در عرض هم مطرح نبوده بلکه در طول یکدیگر میباشند و نکته دیگر این حقوق تمام ابعاد وجود آدمی را پوشش داده و همه افعال و سکنات او را در جمیع زمینهها دربر میگیرند و این نشانه برتری بینش معصوم -علیهالسلام- بر سایر بینشهای محدود و مادی است.
حق بزرگ خداوند بر انسان
«فاما حق الله الاکبر فان تعبده لا تشرک به شیئا، فاذا فعلت ذلک باخلاص جعل لک علی نفسه ان یکفیک أمر الدنیا و الآخرة و یحفظ لک ما تحب منها.»
حق بزرگ خداوند این است:
او را عبادت کنی در حالی که کمترین ذرهای از شرک نسبت به او در اعتقاد و
[صفحه 275]
عمل روا نداری، پس هر گاه تو خدایت را پرستش نمودی و پرستش خود را قرین اخلاص قرار دادی او بر خود تعهد مینماید که تو را در همه امور دنیوی و اخروی کمک نموده و کفایت کند و برای تو آنچه را که از آنها دوست داری حفظ گرداند.
حق انسان بر خود (حقوق اعضاء بدن)
«و اما حق نفسک علیک فان تستوفیها (تستعملها) فی طاعة الله، فتؤدی الی لسانک حقه و الی سمعک حقه و الی بصرک حقه و الی یدک حقها و الی رجلک حقها و الی بطنک حقه و الی فرجک حقه و تستعین بالله علی ذلک».
حق نفست بر تو این است:
تمام هستی و وجود خود را در طاعت خداوند قرار داده و با تمام توان برای اطاعت الهی بکوشی. (و آن را در اطاعت الهی استعمال نمائی) در این راستا باید حق زبانت را و حق گوشت و حق چشمت و حق دستت و حق پایت و حق شکمت و حق آلت تناسلی را ادا نمایی (و تمام اعضا و جوارحت را در بندگی خداوند متعال بکارگیری) و بر این کار از خداوند مدد خواسته، استعانت بجویی.
حق زبان (قوانین سخن گفتن)
«و اما حق اللسان فاکرامه عن الخنی و تعویده علی الخیر و حمله علی الادب و اجمامه الا لموضع الحاجة و المنفعة للدین والدنیا و اعفاؤه عن الفضول الشنیعة القلیلة الفائدة التی لا یؤمن ضررها مع قلة عائدتها و یعد شاهد العقل، و الدلیل علیه، و تزین العاقل بعقله حسن سیرته فی لسانه و لا قوة الا بالله العلی العظیم.»
حق زبان این است:
- اکرام آن با بازداشتن از گفتار زشت.
- عادت دادن آن بر خوبیها و سخنان خوب.
- و واداشتن آن بر ادب در موقع سخن گفتن.
- و بازداشن زبان به صورت جدی مگر در جایی که نیاز باشد و منفعت دین و دنیای انسان را تأمین گرداند.
- و پاک گردانیدن و مبرا ساختن آن از حرفهای بیهوده و زشت که فایدهی کم داشته و آدمی از زیان و ضرر آن ایمن نیست و بهرهی آن قلیل است.
[صفحه 276]
اما عنصری که باید این موارد را تشخیص داده و زبان را در موارد لازم به کار گیرد و از آنچه گفته شد بازدارد، همانا «عقل» انسان است و در واقع زبان و بکارگیری مناسب آن شاهدی است بر بهرهمندی انسان از نعمت بزرگ «عقل».
آری حسن سیرت انسان در مورد بکارگیری زبان، علامت آراسته شدن به «عقل» است (و به عبارت دیگر جمال انسان عاقل در شیوهی گفتار او ظهور میکند و «شیوهی گفتار» میزان بهرهمندی انسان از «عقل» را نشان میدهد) و هیچ قوتی نیست مگر نشأت یافته از خداوند بزرگ. (پس برای کنترل زبان که الحق یکی از سختترین مراحل خودسازی و تهذیب به حساب میآید، باید به قدرت لا یزال الهی متکی بود و از آن مدد گرفت.)
حق گوش
«و اما حق السمع فتنزیهه عن ان تجعله طریقا الی قلبک الا لفوهة کریمة تحدث لله فی قلبک خیرا، او تکسب خلقا کریما فانه باب الکلام الی القلب یؤدی الیه ضروب المعانی علی ما فیها من خیر او شر و لا قوة الا بالله».
حق گوش این است:
- آن را فقط در زمینه گفتار کریمانهای که برای خداوند در قلب تو خیری را ایجاد کرده و یا موجب اکتساب اخلاق نیکو برای تو میشود، طریق و راه به «قلب» خود قرار دهی و در غیر این صورت از اینکه طریق و راه به «قلب» تو باشد او را منزه و پاکیزه نمائی.
آری گوش یکی از راههای اصیل قلب آدمی است و باید فقط معارف الهی را به «قلب» انسان سرازیر نماید. از این رو باید گوش را از اینکه طریق معارف غیر الهی به قلب باشد، پاک و منزه نمود.
گوش شاهراه انتقال انواع معانی و مفاهیم و معارف به «قلب» انسان است، مفاهیم و معارفی که میتواند خیر و منشأ شر باشد و نیرویی جز از آن خداوند نیست.
(در روایت «صدوق» آمده است حق گوش برحذر داشتن و پاک نمودن آن است از شنیدن «غیبت» و آنچه شنیدنش «حلال» نیست.)
حق چشم
«و اما حق بصرک فغضه عما لا یحل لک و ترک ابتذاله الا لموضع عبرة تستقبل
[صفحه 277]
بها بصرا او تستفید بها علما، فان البصر باب الاعتبار.»
حق چشم تو این است:
- آن را از آنچه بر تو حلال نیست بپوشانی (و به حرام نگاه نکنی).
- و بکارگیری و استفاده از آن را جز در مواردی که مایهی عبرت تو است، ترک کنی. همان مواردی که در آن به بینش و بصیرت خواهی رسید و یا از آن علمی را استفاده خواهی برد. همانا چشم گذرگاه عبرتها و پند آموزیهاست.
حق دست
«و اما حق یدک فان لا تبسطها الی ما لا یحل لک فتنال بما تبسطها الیه من الله العقوبة فی الآجل، و من الناس بلسان اللائمة فی العاجل و لا تقبضها مما (عما) افترض الله علیها و لکن توقرها بقبضها عن کثیر مما یحل لها و بسطها الی کثیر مما لیس علیها، فاذا هی قد عقلت و شرفت فی العاجل وجب لها حسن الثواب فی الآجل.»
حق دستت این است:
- آن را به سوی آنچه برای تو «حلال» نیست دراز نکنی که دست یازیدن به آنچه «حرام» است، موجب عقوبت الهی در قیامت و ملامت زبانهای ملامتگران از مردم در دنیا خواهد بود.
- دیگر اینکه نباید دست خود را از آنچه خداوند برآن واجب ساخته است بازداری.
- تو باید علاوه بر دایره «واجب» و «حرام»، دست خود را از بسیاری از اموری که «حلال» است بازداری و آن را به سوی بسیاری از اموری که بر آن «واجب» نیست (مانند مستحبات) دراز کنی و به آنها عمل نمایی و بدین وسیله حرم دست خود را پاس نهی، و هر گاه دست، خردمندانه در مسیری که ترسیم شد، به کار گرفته شد و در زندگی دنیا شرافتمندانه در خدمت انسان بود، در قیام «حسن ثواب» و «پاداش الهی» برای او واجب خواهد بود.
حق پاها
«و اما حق رجلیک فان لا تمشی بهما الی ما لا یحل لک و لا تجعلها مطیتک فی الطریق المستخفة باهلها فیها، فانها حاملتک و سالکة بک مسلک الدین، و السبق لک و
[صفحه 278]
لا قوة الا بالله.»
و اما حق دو پای تو این است:
- به وسیله آنها به سوی آنچه بر تو حلال نیست گام نزنی.
- و آن دو را مرکب راهوار خود در مسیری که موجب ذلت و حقارت صاحب خود را فراهم میسازد، قرار ندهی چرا که پاهای تو برای پیمودن طریق دین و حمل تو در مسیر بندگی در اختیار تو قرار داده شده و باید به وسیله آنها در بندگی حق، گوی سبقت را از دیگران بربایی و قوتی و قدرتی جز از خداوند نیست.
حق شکم
«و اما حق بطنک فان لا تجعله وعاء لقلیل من الحرام و لا لکثیر، و ان تقتصد له فی الحلال، و لا تخرجه من حد التقویة الی حد التهوین و ذهاب المروءة، و ضبطه اذا هم بالجوع و الظمأ (العطش)، فان الشبع المنتهی بصاحبه الی التخم مکسلة و مثبطة و مقطعة عن کل بر و کرم، و ان الری المنتهی بصاحبه الی السکر مسخفة و مجهلة و مذهبة للمرؤة.»
و حق شکم تو این است:
- آن را ظرفی را برای «حرام» قرار ندهی چه کم باشد یا زیاد.
- و در مورد غذای «حلال» هم باید میانه روی را مراعات نمایی. نباید آن را از حد تقویت (که معیاری اصیل برای انتخاب «کم» و «کیف» غذا است) به سستی و تن پروری و آنچه موجب از بین رفتن جوانمردی و آزادگی است سوق دهی.
- دیگر اینکه هر گاه خواست خودسری کرده و افسار گسیخته حرکت کند آن را با گرسنگی و تشنگی ادب کرده و مهار نمائی. چرا که «پرخوری» و «سیری» که سرانجامش به سوء هاضمه و دل درد ختم میشود، کسالت بخش، موجب کندکاری و مانع از هر نیکی و کرم میباشد. و زیاده روی در نوشیدن آب نیز که انسان را به مستی و سکر میکشاند، موجب خفت و جهالت و مایه کند ذهنی و کودنی و از بین رفتن جوانمردی خواهد بود.
حق عورت (اندام جنسی)
«و اما حق فرجک فحفظه مما لا یحل لک و الاستعانة علیه بغض البصر، فانه من
[صفحه 279]
اعون الاعوان، و کثرة ذکر الموت و التهدد لنفسک بالله و التخویف لهابه، و بالله العصمة و التأیید و لا حول و لا قوة الا بالله».
و اما حق اندام جنسی این است:
- آن را از آنچه برای تو «حلال» نیست محفوظ بداری.
برای استعانت در زمینهی آلوده نشدن به «حرام» در این زمینه، باید چشم خود را از نامحرم و همهی مناظر شهوت انگیز بپوشانی که این بهترین مددکار و مهمترین عامل مصونیت بخش انسان است.
عامل بسیار مهم دیگر در کنترل غریزهی جنسی انسان، فراوان به یاد مرگ بودن خود را به کیفرهای الهی تهدید کردن و ترسانیدن نفس از عواقب سوء مخالفت اوامر الهی است.
آری در این میدان، عصمت و تأیید فقط از ناحیهی حق متعال است و جز با توسل و تمسک به او، نمیتوان از دام شهوت، جان سالم به در برد. و لا حول و لا قوة الا بالله.
حق نماز
«ثم حقوق الافعال»
«فاما حق الصلاة فان تعلم انها وفادة الی الله، و انک قائم بها بین یدی الله فاذا علمت ذلک کنت خلیقا ان تقوم فیها مقام الذلیل الراغب الراهب الخائف الراجی المسکین المتضرع، المعظم من قام بین یدیه بالسکون و الاطراق و خشوع الاطراف و لین الجناح و حسن المناجاة له فی نفسه. و الطلب الیه فی فکاک رقبتک التی احاطت به خطیئتک، و استهلکتها ذنوبک و لا قوة الا بالله.»
حقوق در قلمرو کردار و افعال
اما حق نماز این است:
- بدانی آن بار یافتن به محضر الهی است و به وسیله آن در پیشگاه خداوند میایستی. هر گاه این مطلب را که در واقع حقیقت و جوهرهی «نماز» است دانستی، شایسته است که در موقع «نماز» چونان بندهای ذلیل، چشم دوخته به لطف و رحمت حق، بیمناک از کجی اعمال خویش و کیفر پروردگار، امیدوار به غفران او، و به عنوان
[صفحه 280]
فردی نیازمند و مسکین و در حالی که با تضرع و زاری، شدت فقر خود را اظهار میکنی، در پیشگاه حضرت حق بایستی.
باید در حال «نماز» کسی را که در مقابلش ایستادهای «بزرگ» بدانی و با آرامش و طمأنینه در حالی که چشمانت به زمین خیره شده و همه اعضا و جوارحت با خشوع و سکون قرین گشته و نهایت لینت و آرامش را اظهار میکنی، با او سخن بگویی و در اعماق وجود با او مناجات داشته باشی و از او بخواهی وجودت را که در احاطهی خطاها و لغزشهایت گرفتار آمده آزاد سازد، همان وجودی که در پرتو گناهان سنگین تو مستهلک شده و هویت خود را از دست داده است. و لا قوة الا بالله (در روایت «صدوق» اضافه شده است که: و با قلبت بر آن اقبال نموده و آن را با همه حدود و حقوقش اقامه نمائی.)
حق حج
«و حق الحج ان تعلم انه وفادة الی ربک، و فرار الیه من ذنوبک، و به (فیه)قبول توبتک، و قضاء الفرض الذی اوجبه الله علیک.»
و حق حج این است:
- بدانی آن بار یافتن به درگاه پروردگار توست و ورود بر خداوند است و فرار به سوی او از گناهان و آلودگی تو میباشد. با «حج» توبهی تو قبول میگردد و واجبی که خداوند بر تو فرض نموده با آن انجام میپذیرد.
قابل توجه اینکه این «حق» در روایت تحف العقول که رسالهی حقوق حضرت سجاد -علیهالسلام- را نقل میکند، یافت نمیشود. ولی در روایت «صدوق» وجود دارد. و وجود آن ضروری است چرا که «حج» یکی از عبادات مهم و از ارکان اسلام به حساب میآید.
حق روزه
«و اما حق الصوم فان تعلم انه حجاب ضربه الله علی لسانک و سمعک و بصرک و فرجک و بطنک لیسترک به من النار و هکذا جاء فی الحدیث: «الصوم جنة من النار» فان سکنت اطرافک فی حجبتها رجوت ان تکون محجوبا، و ان انت ترکتها تضطرب فی حجابها و ترفع جنبات الحجاب فتطلع الی ما لیس لها بالنظرة الداعیة للشهوة
[صفحه 281]
و القوة الخارجة عن حد التقیة لله، لم تأمن ان تخرق الحجاب و تخرج منه و لا قوة الا بالله».
اما حق روزه این است:
- بدانی آن پوششی است مستحکم که خداوند آن را برای محافظت از «زبان» و «گوش» و «چشم» و «اندام جنسی» و «شکم» تو از آلوده شدن به گناه و لغزش از فرامین او قرار داده است تا در نتیجه تو را با آن پوشش از «آتش» نیز محفوظ نموده و مصونیت بخشد.
آری در حدیث این چنین آمده است که: «روزه سپری است در مقابل آتش.»
حال اگر تو تمام اعضاء و جوارح خود را در این پوشش روزه وارد نمودی و در پرتو آن به آرامش گرائیدی، امید است حقیقتا از عذاب الهی در امان بمانی و از محرومیت لقاء او برکنار باشی، اما اگر با وجود این حجاب، اعضای خود را از گناه بازنداشتی و با داشتن روزه در حالی که ظاهرا روزهدار هستی، اما حرمت این حجاب را حفظ نکرده و با چشمت نگاه شهوتآمیز داشته و به آنچه نباید بنگری نگریستی و قوای خود را در راهی که مرضی خداوند نیست، مصرف نمودی، چه بسا این حجاب شکافته شده و تو از آن شکاف بیرون بیفتی و دیگر مانعیت آن از آتش در تو کارگر نیفتد و در نتیجه به آتش مبتلا گردی و لا قوة الا بالله.
حق صدقه
«و اما حق الصدقة فان تعلم انها ذحرک عند ربک و ودیعتک التی لا تحتاج الی الاشهاد فاذا علمت ذلک کنت بما استودعته سرا اوثق (منک) بما استودعته علانیة و کنت جدیرا ان تکون اسررت الیه امرا اعلنته، و کان الامر بینک و بینه فیها سرا علی کل حال، و لم تستظهر علیه فیما استودعته منها باشهاد الأسماع و الابصار علیه بها کانک اوثق فی نفسک لا کانک لا تثق به فی تأدیة ودیعتک الیک. ثم لم تمتن بها علی احد، لانها لک، فاذا امتننت بها لم تأمن ان تکون بها مثل تهجین حالک منها الی من مننت بها علیه لان فی ذلک دلیلا علی انک لم ترد نفسک بها، و لو اردت نفسک بها لم تمتن بها علی احد و لا قوة الا بالله.»
حق انفاق و صدقه این است:
- بدانی آن «ذخیره» تو نزد پروردگارت میباشد. و «ودیعه» و «امانت» تو است
[صفحه 282]
که دیگر نیاز به «گواه» ندارد. پس اگر این حقیقت را دانسته باشی، آنگاه نسبت به «ودیعه گذاری در پنهان»، مطمئنتر از آنچه در ظاهر و عیان ودیعه میگذاری، خواهی بود و شایسته این خواهی بود که کاری تا به حال به صورت آشکار انجام میدادهای از این به بعد آن را در خفی و نهان انجام دهی و بین تو و خدایت در امر صدقه پیوسته و در همه احوال بر مخفی بودن «صدقه» مراقبت خواهی کرد، و دائما انفاق را به صورت مخفی بین خود و خدایت انجام میدهی.
و در آنچه از «صدقه» به ودیعه نهادهای تظاهر نمیکنی به اینکه گوشها و چشمها را بر آن گواه بگیری به گونهای که این امور در نفس تو اطمینانآورتر باشد. (تظاهر به انفاق و نمایاندن آن به خلق، مثل این است که انسان مردم را مطمئنتر از خداوند به حساب آورد و میل دارد آنها گواه او باشند.)
تو باید به گونهای باشی که کان اساساً در ادای ودیعه خود ابدا به امور ظاهر اعتنا و اطمینانی نداشته باشی.
- امر بسیار مهم دیگر که باید در «صدقه» مراعات کنی این است که به وسیله آن بر هیچ کس «منت» ننهی، چرا که «انفاق» و «صدقه» در واقع برای خود توست. پس هر گاه در آن بر دیگری منت گذاردی و روح کسی را به این وسیله آزردی، به همان میزان «انفاق» و «پس انداز» تو معیوب شده است.
با «منت گذاری» به هنگام «انفاق»، آن را برای خود نیندوختهای و اگر خودت را در آن قصد کرده بودی، بر هیچ کس منت نمینهادی (منت نهادن بر دیگران به خاطر انفاق، بدین معنی است که انفاق را برای خود نیندوختهایم و گرنه چه دلیلی وجود دارد که کسی برای ذخایر و اندوختههای خود بر دیگران منت نهد.) و لا قوة الا بالله.
(در روایت تحف اضافه شده است که «صدقه» و «انفاق» در این جهان بلاها و بیماریها را از تو بازمیدارد و در آن جهان از آتشت میرهاند.)
حق قربانی
«و اما حق الهدی فان تخلص بها الارادة الی ربک و التعرض لرحمته و قبوله و لا ترید عیون الناظرین دونه، فاذا کنت کذلک لم تکن متکلفا و لا متصنعا و کنت انما تقصد الی الله.»
[صفحه 283]
«و اعلم ان الله یراد بالیسیر و لا یراد بالعسیر کما اراد بخلقه التیسیر و لم یرد بهم التعسیر و کذلک التذلل اولی بک من التدهقن. لان الکلفة و المؤونة فی المتدهقنین. فاما التذلل و التمسکن فلا کلفة منهما و لا مؤونة علیهما لانهما الخلقة و هما موجودان فی الطبیعة و لا قوة الا بالله».
حق قربانی این است:
- تو آن را با ارادهی خالص برای خداوند انجام دهی (باید با قربانی خود را و اراده خود را خالص لوجه الله کنی) و صرفا هدف تو در معرض رحمت حق و مورد قبول او قرار گفتن باشد. و چشمان بینندگان را اراده نداشته باشی. نباید جلب توجه دیگران هدف تو باشد. اگر انگیزهی خود را این چنین تنظیم نمودی دیگر نه به تکلف و سختی خواهی افتاد و نه به ظاهر سازی مجبور خواهی شد. چرا که قصد تو به سوی «الله» میباشد. (و در این رابطه هر چه جز اوست را رها خواهی کرد).
بدان که خداوند برای بندگانش «سهولت» و «آسانی» را قرار داده است نه «سختی» و «صعوبت» را، چه اینکه از بندگانش نیز «سهولت» را نسبت به دیگران میخواهد و از آنها «سختگیری» را نمیپسندد. همچنین «تواضع» و زندگی متواضعانه تو از «تبختر» و «خان منشی» بهتر است. در زندگی متکبرانه و پرتجمل سختی و ناراحتی است، اما «تواضع» و «ساده زیستی» و زندگی معمولی مسکینانه، سختی و ناگواری ندارد. و به مؤونهی انبوهی نیازمند نیست. آری «تواضع» و «ساده زیستی» با روح و فطرت آدمی سازگارتر است و در طبیعت آدمی موجود میباشند. و لا قوة الا بالله.
(بعضی از محققین بعد از «کنت انما تقصد الی الله» چنین ثبت کردهاند: «اما حق عامة الافعال»: و اعلم ان الله ...»
و ان فقره را برای بیان حقی مستقل به نام «حق همه افعال» قرار دادهاند چرا که در مقدمه رساله بعد از حق قربانی چنین آمده است:
«و لا فعالک علیک حقا.»
(ولی مرحوم «صدوق» این همه را از روایات خود اسقاط کرده است). [438].
[صفحه 284]
حقوق رهبری و سایر مدیران
«ثم حقوق الائمة»
«فاما حق سائسک بالسلطان فان تعلم انک جعلت له فتنة و انه مبتلی فیک بما جعله الله له علیک من السلطان و ان تخلص له فی النصیحة و ان لا تماحکه و قد بسطت یده علیک فتکون سبب هلاک نفسک و هلاکه و تذلل و تلطف لاعطائه من الرضی ما یکفه عنک و لا یضر بدینک و تستعین علیه فی ذلک بالله و لا تعازه و لا تعانده، فانک ان فعلت ذلک عققته و عققت نفسک فعرضتها لمکروهه و عرضته للهلکة فیک و کنت خلیقا ان تکون معینا له علی نفسک و شریکا له فیما اتی الیک و لا قوة الا بالله.»
اما حق کسی که به واسطه اقتدار سیاسی مسئول تدبیر امور توست (یعنی رهبران سیاسی و سایر مدیران جامعه اسلامی) این است:
- بدانی تو وسیله آزمایش او بوده و او به وسیله تو مورد آزمایش و ابتلا قرار گرفته است. چرا که خداوند برای او بر تو سلطنت و اقتدار قرار داده و با اعطاء قدرت و امکانات، زمام امر تو را در امور کلان جامعه به دست او سپرده است. و این قطعا آزمایشی است دو سویه. (هم حاکمان مورد آزمایشاند و هم مردم).
- تو باید در خیر خواهی با او و برای او اخلاص بورزی (و آنچه مقتضای نصیحت و خیرخواهی است خالصانه از او دریغ ننمایی).
- و از در ستیز و لجاجت با او وارد نشوی چونکه با توجه به قدرتی که علیه تو از آن برخوردار است، این عمل تو میتواند هم تو و هم او را به هلاک بکشاند.
- تو باید با حاکم و رهبر خود با تواضع و فروتنی برخورد نمایی و از سر مهربانی با او مواجه شوی و بدان مقدار از «رضا» و «محبت» به او بذل کنی که او را از تو کفایت نموده و به «دین» تو نیز مضر نباشد و در همه این امور باید از خداوند استعانت بخواهی.
تو باید برخورد خود را با نظام سیاسی حکومت اسلامی به گونهای منظم کنی که هم عزت نفس خود را پاس بداری و هم نگهبان عزت حاکم باشی.
- تو نباید او را نافرمانی کنی با او نبرد داشته باشی و هرگز با او دشمنی و معاندت نداشته باشی که اگر چنین کنی او را رنجانده و رابطه «ولایت» او را از خود بریدهای و خود نیز «عاق» شدهای و لذا در معرض مشکلات و مکاره او قرار خواهی گرفت و چه بسا این وسیلهای خواهد شد که او نیز با خروج از جاده «عدالت» در
[صفحه 285]
مورد تو، به هلاکت افتاده و ضایع شود.
پس سزاوار است تو در این زمینه معین و مددکار او باشی و در آنچه علیه تو اقدام میکند شریک او نشوی (یعنی نباید با موضعگیری و عملکرد خود، «حاکم اسلامی» را به عکس العمل تند علیه خود تحریک کنی و در ضرر رسانی به خود، خود پیشقدم و مددکار باشی). و لا قوة الا بالله.
پر واضح است این توصیه حکیمانه و الهی حضرت سجاد - -علیهالسلام- - در تنظیم مناسبات مردم و نظام سیاسی حاکم، جز در فرض تحقق حکومت صالحه اسلامی نمیباشد و در مورد حاکمان ستمگر و ظالم برخورد دیگری لازم است.
حق معلم (پیشوایان و مدیران علمی، آموزش و فرهنگی)
«و اما حق سائسک بالعلم فالتعظیم له و التوقیر بمجلسه و حسن الاستماع الیه و الاقبال علیه و المعونة له علی نفسک فیما لا غنی بک عنه من العلم بان تفرغ له عقلک و تحضره فهمک و تزکی له (قلبک) و تجلی له بصرک بترک اللذات و نقص الشهوات و ان تعلم انک فیما القی الیک رسوله الی من لقیک من اهل الجهل فلزمک حسن التادیة عنه الیهم، و لا تخنه فی تأدیة رسالته و القیام بها عنه اذ تقلدتها و لا حول و لا قوة الا بالله.
حق کسی که با تعلیم، مسئولیت تدبیر تو را به عهده دارد (یعنی معلمان، سرپرستان تعلیم و تربیت و مقامات فرهنگی در جامعه) این است:
- او را بزرگ بدانی و برای او تعظیم کرده و مجلسش را محترم بشماری، به او خوب گوش فراداده و به او اقبال داشته باشی و او را برای خودت در زمینه علمی که از آن بینیاز نیستی، کمک نمایی (باید مددکار معلم باشی تا نیاز تو را از علوم و دانشها برآورده سازد.)
و راه این چنین است که عقل و هوش و حواس خود را برای او فارغ کرده و با همهی فهم خود، در محضر او حاضر شوی و «قلب» خودت را که مرکز ادراک و بینش توست، برای او پاکیزه سازی و چشمان خود را برای او با ترک کردن لذتهای ناروا و رها کردن شهوات بیهوده، پر جلا و با بینش سازی.
آری تو باید بدانی که با فراگیری علوم از معلم خود، در واقع رسول و فرستاده
[صفحه 286]
او خواهی بود به سوی تمام کسانی که از آن علوم بیبهرهاند و با تو مواجه خواهند شد (از این رو باید علوم خود را که از اساتیدت فراگرفتهای به آنها تعلیم داده و در اختیارشان قرار دهی) و در این رابطه بر تو واجب است در مسئولیت رسالت خود آنچه را از معلم دریافت کردهای، بخوبی در اختیار بیبهرگان از آن قرار دهی و هرگز در انجام این رسالت به معلم خود خیانت نکرده (با کم کاری و یا تحریف در محتوای علم بدست آمده زحمات او را تباه نسازی.)
بنابراین در قیام به این رسالت که همان رسالت علمی توست از جانب استاد، چونکه معارف را از او بخوبی تلقی نمودی، باید با جدیت و امانت، کوشا باشی. و لا حول و لا قوة الا بالله.
(در روایت دیگری که از جناب «صدوق» است در این زمینه آمده است:
- باید در محضر او بانگ خود را بلند نکنی.
- و اگر کسی از او پرسشی نمود تو پاسخ ندهی تا او خود پاسخ گوید.
- و در محضر او با کسی سخن نگویی
- و پیش او کسی را عیب نگویی و
- اگر پیش روی تو از او بد گویند، از وی دفاع کنی.
- و عیبهای او را بپوشانی و حسنهای او و مناقبش را آشکار سازی.
- و با دشمن او ننشینی.
- و دوست او را دشمن نگیری.
پس اگر چنین کردی فرشتگان خداوند گواهی خواهند داد که تو برای خداوند و نه برای مردم، نزد وی رفته و از او دانش آموختهای).
حق مولی (کسی که مالک عبد است)
«و اما حق سائسک بالملک فنحو من سائسک بالسلطان الا ان هذا یملک مالا یملکه ذاک، تلزمک طاعته فیما دق و جل منک الا ان تخرجک من وجوب حق الله، فان حق الله یحول بینک و بین حقه و حقوق الخلق فاذا قضیته رجعت الی حقه فتشاغلت به و لا قوة الا بالله».
اما حق کسی که مالک توست (و از این منظر امور تو به دست او بوده و آن را تدبیر میکند):
[صفحه 287]
شبیه حقوق مدیران سیاسی جامعه توست با این تفاوت که این شخص مالک چیزی است که آنها مالک نیستند (و آن رقبه و همه وجود توست). از این رو باید در ریز و درشت کارها، اطاعت او را بر خود واجب بدانی و تنها مرز عدم اطاعت از او این است که این اطاعت، تو را از واجبات حقوق الهی خارج سازد چرا که حق الله بین تو و حق مولایت و همچنین حقوق سایر مخلوقین فاصله ایجاد میکند و حائل میشود. در چنین مواردی «حق الهی» و حقوق واجب خلق تقدم داشته و با انجام آنها باز به اطاعت مولای خود بر خواهی گشت و به آن مشغول خواهی شد. و لا قوة الا بالله.
پر واضح است طرح این «حق» در عصری انجام گرفته که نظام بردهداری در جامعه حاکم بوده است و انسانهای زیادی به عنوان مملوک و برده، «ملک» دیگران بودهاند و هم «مالک» مسلمان بوده است و هم «مملوک». جامع نگری و واقع بینی حضرت سجاد -علیهالسلام- در ارائه یک نظامنامه حقوقی و اخلاقی، اقتضاء میکند توصیههای خود را به این قشر از اقشار اجتماعی هم ارائه داده و آنها را نیز از حقوقشان مطلع سازند.
حقوق رعیت (مردمی که تحت سرپرستی نظام سیاسی جامعه هستند)
«ثم حقوق الرعیه»
«فاما حق رعیتک بالسلطان فان تعلم انک انما استرعیتهم بفضل قوتک علیهم، فانه انما أحلهم محل الرعیة لک ضعفهم و ذلهم، فما اولی من کفاکه ضعفه و ذله - حتی صبره لک رعیة، و صیر حکمک علیه نافذا، لا یمتنع منک بعزة و لا قوة و لا یستنصر فیما تعاظمه منک الا بالله، بالرحمة و الحیاطة و الاناة و ما اولاک - اذا عرفت ما اعطاک الله من فضل هذه العزة و القوة التی قهرت بها - ان تکون لله شاکرا و من شکر الله اعطاه فیما انعم علیه و لا قوة الا بالله».
حقوق رعیت و عناصر تحت سرپرستی
اما حقوق رعیت تو که مردمانیاند که تحت مدیریت و حکومت تو به سر میبرند، این است:
- بدانی به برکت قدرت و ویژگیهای مدیریتی و توانمندیهای خدادادی خود
[صفحه 288]
آنها را به زیر فرمان آورده و بر آنان سروری و فرمانروایی یافتهای و آنان به محل و جایگاه رعیت تو و گوش بفرمانان حکم تو در آمدهاند، چرا که دارای ضعف و فروتنی بودهاند و احساس نیاز به والی و مدیر داشتهاند.
پس کسی که ناتوانی و فروتنیاش تو را کفایت نمود، تا جایی که او را «رعیت» تو گردانده و حکم تو را در مورد او نافذ قرار داده است به گونهای که هیچ توانمندی و قدرت برای ایستادن در برابر تو ندارد و در آنچه که باعث عظمت و تکبر از سوی تو بر او میباشد، جز از خدا یاری نمیطلبد، چنین کسی چقدر سزاوار مهربانی و محافظت و بردباری است.
و تو نیز آنگاه که معرفت پیدا کردی نسبت به آنچه خدا به تو عطا کرده از برتری و این عزت و توانایی که به وسیله آن بر رعیت سلطه پیدا کردی، چقدر سزاوار است که سپاسگزار خداوند باشی. و هر کسی خدا را شاکر و سپاسگزار باشد، خداوند در نعمتهایی که به او داده باز هم بر عطای خود خواهد افزود. و نیست هیچ قوت و نیرویی مگر به کمک خداوند.
(در نسخهی دیگر آمده است: «پس واجب است در بین آنها به عدالت رفتار نمائی و برای آنها مانند پدر مهربان باشی و جهل و نادانیشان را ببخشائی و در عقوبت آنها تعجیل نورزی»)
حق متعلمان و دانشجویان
«و اما حق رعیتک بالعلم، فان تعلم ان الله قد جعلک قیما لهم فی ما آتاک من العلم و ولاک من خزانة الحکمة، فان احسنت فیما ولاک الله من ذلک و قمت لهم مقام الخازن الشفیق الناصح لمولاه فی عبیده، الصابر المحتسب الذی اذا رأی ذا حاجة اخرج له من الاموال التی فی یدیه کنت راشدا، و کنت لذلک آملا معتقدا و الا کنت له خائنا و لخلقه ظالما، و لسلبه و غره متعرضا».
حق آنان که ازتو علم میآموزند و رعیت تو در علم آموزی محسوب میشوند این است:
- بدانی خداوند است که تو را برای آنها مایه قوام و ایستادگی قرار داده است تا از آنچه او از علم به تو اعطا فرموده و از خزانهی حکمت، تو را بهرهمند و بر آن مستولی ساخته است، در اختیار آنها قرار دهی تا آنان نیز بهره ببرند.
[صفحه 289]
حال اگر در آنچه خداوند از این امور در اختیارت نهاده است به حسن و نیکی رفتار نمودی و برای آنان در جایگاه یک خزانهدار مهربان و نصیحتگر از جانب مولا برای بندگانش، ایستادی و به مانند فردی صبور و خیرخواه بودی که هرگاه نیازمندی را ببیند از اموالی که در اختیار دارد، به او عنایت کرده و از خزینه و انبار خود نیاز او را برآورده میسازد، آری در این صورت تو حقیقتا «راشد» و راهنمای به رشد و صلاح و فلاح خواهی بود و برای وصول به این مقام آرزومند و معتقد میباشی.
(یعنی با امانت داری در انتقال معارفی که خداوند به تو تعلیم فرموده، میتوان آرزوی رسیدن به «مقام معلم» و وصول به مقام رشد را داشت).
و الا خائنی بیش نخواهی بود که به خلق او ظلم کرده و متعرض محرومیت از حقیقت علم الهی و اغترار او شدهای.
حق زن و مرد در نظام خانواده
«و اما حق رعیتک بملک النکاح، فان تعلم ان الله جعلها سکنا و مستراحا و انسا و واقیة، و کذلک کل واحد منکما یجب ان یحمد الله علی صاحبه و یعلم ان ذلک نعمة منه علیه. و وجب ان یحسن صحبة نعمة الله، فتکرمها و ترفق بها، و ان کان حقک علیها اغلظ و طاعتک لها الزم فیما احببت و کرهت ما لم تکن معصیة، فان لها حق الرحمة و الموانسة و موضع السکون الیها قضاء اللذة التی لابد من قضائها و ذلک عظیم و لا قوة الا بالله».
حق کسی که در پرتو ازدواج تدبیر او بر دوش تو آمده و رعیت تو به حساب میآید یعنی «همسر» این است:
بدانی هر آینه خداوند او را مایه «آرامش»، «آسایش»، «انس» و «الفت» و پاسدار حریم زندگی و اسرار آن قرار داده است. چه اینکه بر هر یک از شما دو نفر فرض و واجب است که خدای متعال را به خاطر وجود دیگری سپاس گزارد و بداند این ارتباط مقدس در قالب ازدواج، نعمتی است بس عظیم از جانب الهی بر او.
و بر هر کدام واجب است که بهرهمندی از این نعمت الهی را نیکو گرداند و به صورت شایسته از آن استفاده کند، در این ارتباط باید همسر خود را گرامی شمرده به او اکرام کند و براساس «رفق» و «مدارا» با او برخورد و ارتباط داشته باشد. گرچه حق
[صفحه 290]
تو بر او سنگینتر و غلیظتر مینماید و در آنچه تو میپسندی و یا مکروه داری، اطاعت او از تو لازمتر است، البته بدین شرط که در اطاعت تو معصیت پروردگار نباشد. (پس در جایی که تو به معصیت خداوند دستور ندهی، اطاعت تو بر او لازم است.)
اما او نیز حق «رحمت» و «مؤانست» و «کامجویی» بر تو دارد.
آری باید با او مهربان و عطوف بوده و فزونی اختیارات و توانمندی تو در مدیریت خانواده، مایه سوء استفاده و یا محرومیت زن از حقوق او نگردد و به هر حال زن موضع آرامش و سکونت در نظام خانواده است که باید در پرتو لذت مشروع حاصل از زناشویی که امری لابد منه است، هر دو به آرامش و توانمندی لازم برای انجام سایر وظایف خود دست یابند که این حقیقتا امری است بس عظیم و لا قوة الا بالله».
حق مملوک
«و اما حق رعیتک بملک الیمین فان تعلم انه خلق ربک و لحمک و دمک و انک تملکه لا انت صنعته دون الله و لا خلقت له سمعا و لا بصرا و لا اجریت له رزقا، و لکن الله کفاک ذلک، ثم سخره لک، و ائتمنک علیه، و استودعک ایاه لتحفظه فیه، و تسیر فیه بسیرته، فتطعمه مما تأکل و تلبسه مما تلبس و لا تکلفه ما لا یطیق، فان کرهته خرجت الی الله منه و استبدلت به، و لم تعذب خلق الله و لا قوة الا بالله».
حق آن که از طریق مالکیت اعتباری، رعیت تو محسوب میشود، یعنی «کنیز» و «برده» که مملوک تواند، این است:
بدانی او یک آفریده خدای تو است و در گوشت و خون همانند تو و مخلوقی شبیه توست. (او به مثابه گوشت و خون تو در اختیار تو میباشد که علاوه بر استفاده از آنها (گوشت و خون) در راستای اهداف و منویات خود، مراعات حال آنها را نیز نموده به آنها علاقه داری و در محافظت و نگهداری از آنها سخت میکوشی.)
آری تو او را به مالکیت خود در آوردی (و این بر اساس مقررات موضوعه در نظام اجتماعی و امور مربوط به داد و ستد است) اما هرگز تو او را به وجود نیاوردهای و به جای خدا او را خلق نکرده و وجودش را نساختهای، تو برای او گوش و چشم نیافریدهای و حقیقتا تو رازق او نیستی. این خداوند است که در این زمینه تو را کفایت
[صفحه 291]
کرده و تو را وسیله و کانال انتقال رزق خود به او قرار داده است، و در همین رابطه او را به استخدام تو در آورده و تو را بر او امین گردانیده است.
آری او یک ودیعهی الهی نزد توست که خداوند او را پیش تو به امانت سپرده است تا او را حفظ کرده و با سیرت الهی با او رفتار کنی!!
نتیجه اینکه اگر نگرش تو به مملوکت چنین شد باید از آنچه خود میخوری به او بدهی تا تناول کند و از آنچه برای خود لباس انتخاب میکنی، او را نیز لباس بپوشانی و به آنچه واقعا قدرت و توان آن را ندارد، مجبور نسازی. و اگر از او بیزار شدی و دیگر رفتار و منش او برای تو قابل تحمل نیست، حق آزار و شکنجه او را نداری، در این صورت باید او را به فروش رسانیده و به دیگری تحویلش دهی، پس نباید خلق خود را عذاب کرده و آزار دهی. «و لا قوة الا بالله».
(این بینش متعالی در تمام جهان بشریت منحصر بفرد بوده و در هیچ نظام اجتماعی، رابطه ارباب و رعیت و مالک و مملوک، این چنین بر اساس معیارهای انسانی و الهی تنظیم نشده است و حقوق بشر تا بدین مرتبه مورد توجه قرار نگرفته است.)