loading...
فوج
s.m.m بازدید : 781 1395/04/10 نظرات (0)

دیوان امام علی علیه‌السلام: اشعاری که منسوب به امام علی علیه‌السلام است بخش3

1001- اِنّی اِلی قَصدِ الهُدی وَ سَبیلِهِ***وَ اِلی شَرائِعِ دینِه اَتَسَرَّعُ
1002- وَ رَضیتُ بِالقُرانِ وَ حَیّاً مُنزَلاً***وَ بِرَبِّنا رَبّاً یَضُرُّ وَ یَنفَعُ مخلب چنگال
1003- فینا رَسُولُ اللهِ اُیِّدَ بِالهُدی***فَلِوائُه حَتَّی القِیمَةِ یَلمَعُ
در قتل اغشم بتیغ خون افشان
1004- اَودی بِاَغشَم دَهرٌ کانَ یَامُلُه***فَخَرَّ سُنجَدِ لا فِی الاَرضِ مَصرُوعاً اودی اَهلَکَ
1005- قَد کانَ یُکثَرُ فی الکَلامِ تَسَمُّعاً***حَتِی سَما بِحُسامِه تَرویعاً
1006- فَعَلَوتُه مِنّی بِضَربَةِ فاتِکٍ***ما کانَ یَوماً فِی الحُرُوبِ جَزُوعاً
1007- مَن کانَ یُنکِرُ فَضلَنا وَ سَنائَنا***فَاَنَا عَلِیٌّ لِلاِلهِ مُطیعاً ترویع ترسانیدن
بیان تسلط خویش بر اعداء دین
1008- هَل یُقرَعُ الصَّخرُ مِن ماءٍ وَ مِن مَطَرٍ***هَل یُلحَقُ الرّیحُ بِالامالِ وَ الطَمَعِ
1009- اَنَا عَلِیٌّ اَبُوالسِّبطَینِ مُقتَدِرٌ***عَلَی العُداةِ غَداةَ الرَّوعِ وَ الزَّمَعِ الفتک القتل فجائة
اظهار اندوه از فوت دوستان
1010- یا لَهفَ نَفسی قُتِلَت رَبیعَه***رَبیعَةُ السّامِعَةُ المُطیعَهُ قرع کوفتن
{صفحه 278}
شده بود تا جنگ «بَنی زُبَید» را به پایان برساند این اشعار را خواند و امام علیه السلام در پاسخ وی اشعاری را که می آید خواند. بر اثر شنیدن این اشعار ترسید و فرار کرد:

پاسخ امام علیه السلام به عمروبن معدی کرب

997- آری عمرو تنور آهنین جنگ گرم است و آتشی برای تو شعله ور شده و حادثه خطرناکی پیش آمده است.
998- قهرمانان جنگ جام مرگ را که در آن زهرهای گوناگون و سم کشنده است در دست دارند و بدشمن خود می نوشانند.
999- در چنین شرائطی از من فاصله بگیر که چنگال شیرانه ام به تو بند نشود و مثل دیروزی که رفت و برنمی گردد نشوی.
امروز منم به زور سرپنجه عَلَم
وز تیغ من است قامت خصمم قلم
درمعرکه بر خصم جان سازم تنگ
وانگاه فرستمش به صحرای عدم
1000- من کسی هستم که از زیردستانم با عزت حمایت میکنم و جنگ مینمایم و خدا هر که را خواست بزمین میزند و هر کس را خواست بالا میبرد.
1001- من در مسیر هدایت و راه آن و در طریق قوانین دین خدا با سرعت در حرکت هستم.
1002- من قرآن را بعنوان وحی خدا پذیرفته ام و پروردگارمان را خدائی که زیان و نفع میرساند شناخته ام.
1003- رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که راه راست باو نشان داده شده در میان ماست و پرچم وی تا روز قیامت در اهتزاز است.
مائیم که رو به مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم آوردیم
بردیم کدورت و صفا آوردیم
{صفحه 279}
آئینه دل به صدق روشن کردیم
آئین محبت و وفا آوردیم

داستان قتل اغشم به دست امام علیه السلام

1004- روزگار آرزوهای اَغشَم را به فنا کشیده و او روی زمین در بستر مرگ غلطید.
1005- اغشم در سخن های خود زیاد می ترسانید، این عمل را تا آنجا کشانیده بود که شمشیرش را برای ایجاد ترس بالا میبرد و حرکت می داد.
1006- در چنین شرائطی با ضربتی قاطع در حالی که بر روی او قرار گرفتم او را به هلاکت رسانیدم، فردی را کوبیدم که هیچگاه در جنگ ها، ناله نزده بود.
1007- کسی که دانش و عظمت ما را منکر است، من علی علیه السلام هستم و مطیع خدا.
دشمن که میان خاک و خونش بینم
در قید غم و غصه زبونش بینم
اکنون که کشم تیغ قضا بر سر او
افتاده به خاک سرنگونش بینم

تسلط بر دشمن

1008- آیا صخره ها از آب و باران کوبیده می شوند؟! آیا قدرتها به آرزوها و طمع خود دست می یابند.
1009- من علی علیه السلام پدر سبطین (حسن و حسین علیهم السلام نوه های محمد صلی الله علیه و آله و سلم) هستم. در روز وحشت و سرگردانی بر دشمنان پیروزم.
{صفحه 280}
حرف الغین
1011- سَمِعتُها کانَت بِهِ الوَقیعَه***بَینَ مَحانی سُوقِها وَ البَیعَه محانی معاطف
1012- فَما بِها نَقصٌ وَ لا وَضیعَه***وَ لَا الاُمُورُ الرِّثَةُ الشَّنیعَه
1013- کانَت قَدیماً عُصبَةً مَنیعَه***تَرجُو ثَوابَ اللهِ بَالصَّنیعَه وضیعه زیان
1014- وَ مُرَّةً اَنسابُها وَلیعَه***قالِعَةً اَصواتُها رَقیعَه
1015- لَیسَت کَاَصواتِ ابَنیِ الخَضیعَه***دََعا حَکیمٌ دَعوَةً سَمیعَه
1016- مِن غَیرِ ما بُطلٍ وَ لا خَدیعَه***نالَ بِهَا المَنزِلَةَ الرَّفیعَه عصبه کروه
1017- فِی الشَّرَفِ العالی مِنَ الدَّسیعَه
در مذمّت اشتغال بدنیا
1018- اَرَی المَرءَ وَ الدُّنیا کَمالٍ وَ خاسِبٍ***یَضُمَّ عَلَیهِ الکَفَّ وَ الکُفُّ فارِغٌ مرّه قبیله
امیدوار ساختن کناه کاران
1019- اَیا صاحِبَ الذَّنبِ لا تَقنُطَن***فَاِنَّ الاِلهَ رَؤُفٌ رَؤُفٌ
1020- وَ لا تَرحَلَنَّ بِلا عُدَّةٍ***فَاِنَّ الطَریقَ مَخُوفٌ مَخُوفٌ ولع کذب
امیدوار ساختن از باب مناهی
1021- مَن عَدا ثُمَّ اعتَدی ثُمَّ اقتَرَف***ثُمَّ ارعَوی ثُمَّ انتَهی ثُمَّ اعتَرَف سبعه عطیّه
1022- اَبشِر بِقَولِ اللهِ فی ایاتِه***اَن یَنتَهُوا یُغفَرلَهُم ما قَد سَلَف عدّه رساراه
امر بفضل و عفو و احسان
ان
{صفحه 281}
دشمن که کند خیال فاسد همه روز
کالای حدیث اوست کاسد (1) همه روز
هر لحظه مرا نصرت و فتحی دگر است
از آتش غصه سوخ حاسد همه روز

اظهار اندوه از مرگ دوستان

1010- خیلی متأسف هستم که رَبیعه کشته شد (2) ربیعه شنوا و مطیع بود.
1011- شنیده ام که ربیعه در پیچ و خم بازار و تجارت جنگ مورد حمله قرار گرفته است.
1012- ربیعه نه کمبود داشته و نه زیانی دیده و نه کارهای کوچک پست از او سرزده است.
1013- طائفه ربیعه از قدیم گروهی متشخص بوده اند که برای کارهای روزانه امید ثواب داشته اند.
با مهر وفا سرشت ایزد گل من
شدکوی صفا و شوق سر منزل من
خاری که به پای دوستان می بینم
باشد به مثل چه خنجری بر دل من
1014- طائفه مُرّه که سلسله نسبی دروغ دارند سست قدم هستند و صداهای آنان مورد نفرت است.
1015- صدای آنان همانند صدای میدان جنگ نیست.
حکیم بن جبله مردم را به جنگ دعوت کرد و همه حرف او را شنیدند.
__________
1- کاسد، کساد یعنی جنس تازه او همه روز کساد است.
2- به ربیعه، ربیعة الفرس هم گفته شده چون تمام ثروت خود را تبدیل به اسب کرد و آنرا در راه جنگ تحویل داد.
{صفحه 282}
1016- حکیم نه حرف بی ربطی زده بود و نه مطلب نیرنگی داشت و با دعوت خود بمقام عالی دست یافت.
1017- بر اثر حرف خود بمقامی عالی از بخشش دست یازید.
گرنیست تو را تخم شقاوت در گل
تا چند به اهل فتنه باشی مائل
زنهار که اعتماد بر سفله مکن
کز مردم بد نیک نبینی ای دل

مذمت از غرق شدن در دنیا

1018- دنیا در نظر من مثل ثروت و حسابدار است، دست برای ضبط و کنترل آن زحمت میکشد ولی از مال خالی است.
هر کس که بود به مال دنیا شرفش
در مذهب فقر نیست بر طرفش
او را به مثل محاسبی دان که روان
اموال به هم گیرد و خالی است کفش

امید دادن به گناهکاران

1019- ای گناهکار ناامید مباش که الله، مهربانی مهربان است.
1020- از دنیا بدون خرج و ابزار سفر حرکت مکن که راه خطرناکی وحشتناک است.
ای داده مرا به لطف بسیار نوید
هرگز نبرم ز نخل فضل تو امید
با این همه گر یاد کنم قهر تو را 
لرزد تن من ز پای تا سر چون بید
{صفحه 283}
حرف الفاء
1023- اِن کُنتَ تَطلُبُ رُتبَةَ الاَشرافِ***فَعَلَیکَ بِالاِحسانِ وَ الاِنصافِ حرّی سزاوار
1024- وَ اِذَا اعتَدی اَحَدٌ عَلَیکَ فَخَلِّه***وَ الدَّهرُ فَهُوَلَهُ مُکافٍ کافٍ
نهی از بخل و امر بسخا و کرم
1025- لا تَبخَلَنَّ بِدُنیا وَ هِیَ مُقبِلَةٌ***فَلَیسَ یَنقُصُهَا التَّبذیرُ وَ السَرَّفُ
1026- وَ اِن تَوَلَّت فَاَحری اَن تَجُودَ بِها***فَالشُّکُرُ فیها اِذا ما اَدبَرَت خَلَفٌ خلف جانشین
اظهار مقام تفویض و رضا
1027- مالی عَلی فَوتِ فائِتٍ اَسَفٌ***وَ لا تَرانی عَلَیهِ التَهِفُ
1028- ما قَدَّرَ اللهُ لی فَلَیسَ لَه***عَنّی اِلی مَن سِوایَ مُنصَرِفٌ صلف لاف
1029- فَالحَمدُللهِ لا شَریکَ لَه***مالِیَ قُوتٌ وَ هِمَّتِی الشَّرَفُ
1030- اَنَا راضٍ بِالعُسرِ وَ الیَسارِ فَما***تَدخُلُنی ذِلَّةٌ وَ لا صَلَفٌ
بیان اضطراب خلایق و تفویض امر بخالق
1031- کَم مِن عَلیمٍ قَوِیٍّ فی تَقَلُّبِهِ***مُهَذَّبِ اللُّبِّ عَنهُ الرِّزقُ یَنحَرِفُ لبّ عقل
1032- کَم مِن ضَعیفٍ سَخیفِ العَقلِ مُختَلِطٍ***کَاَنَّه مِن خَلیجِ البَحرِ یَغتَرِف اغتراف اب از کف اشام
ستایش موت که روحرا از بدن میرهاند
1033- جَزَی اللهُ عَنَّا المَوتَ خَیراً فَاِنَّه***اَبَرُّبِنا مِن والِدَینا وَ اَراَفُ
1034- یُعَجِّلُ تَخلیصَ النُّفُوسِ مِنَ الاَذی***وَ یُدنی مِنَ الدّارِ الَّتی هِیَ اَشرَفُ دُنّو نزدیکی
{صفحه 284}
1021- کسی که راه انحراف را پیش گرفت، سپس به گناه ادامه داد و در لجنزار معصیت غرق گردید، بعد بفکر افتاد سپس دست ازگناه کشید و به اشتباه خود اعتراف کرد،
1022- چنین فردی را بقول خدا که در آیات قرآن فرموده مژده بده که «اگر دست از گناه بشوید، خدا گناهان گذشته اش را (که مربوط به خداست، نه مال و حق مردم) می آمرزد.» (1)
هر چند که جرم بی نهایت دارم
وز جانب نفس خود شکایت دارم
گاهی که کشد سخن به آمرزش حق
در باب امید صد حکایت دارم

به دیگران احسان کنید و از لغزش مردم چشم بپوشید

1023- اگر می خواهی بمقام شخصیت ها برسی، باید بمردم نیکی کن و انصاف داشته باشی.
1024- و آنگاه که فردی به تو فشار آورد او را نادیده بگیر که روزگار برای انتقام گرفتن از وی کافی خواهد بود.
ای برده فرو بمردمی ریشه ی خویش
زنهار مکن غیر کرم پیشه خویش
از صورت انتقام باید شستن
درچشمه ی مِهر لوح اندیشه ی خویش

پرهیز از بخل و امر به سخاوت

1025- آنگاه که دنیا به تو روی آورد در بخشش بخل مکن، زیرا در چنین
__________
1- سوره انفال آیه 38 «قل للذین کفروا ان ینتهوا یغفر لکم ما سلف»
{صفحه 285}
شرائطی تبذیر و اسراف، ثروت را کم نمی کند.
1026- و اگر ثروت آهنگ رفتن کرد شایسته تر است که در راه خدا انفاق کنی، زیرا وقتی مال در مسیر رفتن است، شکر خدا جای نشین ثروت است.
ای یافته از فضل خدا هر کامی
زنهار منه براه باطل گامی
چون هست تو را ز فیض حق اکرامی
باید که به اِنعام بر آری نامی

اظهار تفویض و رضا

1027- هرگاه چیزی را از دست دادم، نه مرا غمگین می بینی و نه نالان،
1028- زیرا آنچه را خدا برای من مقدر کرده است به دیگری حواله داده نخواهد شد.
1029- حمد مخصوص خدائی است که شریک ندارد، لقمه ای برای خوردن ندارم اما همت من عالی است.
1030- من به سختی و آسایش راضی هستم و هیچگاه از سختی ذلت نمیبینم و از شادی لاف نمیزنم.
تا چند کنی شکوه که تمییز نماند
این چیز بباد رفت و آن چیز نماند
هر چیز که می نمود ثابت چون کوه
تا چشم به هم زدیم آن نیز نماند

رزق و ثروت به تقدیر خداست

1031- چه بسیار دانائی که در گردش کارها نیرومند است و عقل خوبی دارد اما رزق از وی کناره گیری می کند. 
{صفحه 286}
1032- چه بسیار ضعیفانی که از نظر عقل عقب مانده و شوریده اند و از نظر رزق گویا کنار دریا نشسته و از دریا بهره میبرند (رزق آنان کم نمی شود).
جمعی که به علم و معرفت می کوشند
از آتش غصه روز و شب در جوشند
وانها که به جهل راه حق می پوشند
پیوسته می از جام طرب می نوشند

ستایش از مرگ

1033- خدا از جانب ما پاداش خوب بمرگ بدهد، زیرا مرگ نسبت بما خیراندیش و مهربان تر است.
1034- در آزاد کردن جانها از شکنجه عجله میکند و انسان را بخانه ای که محترم ترین خانه هاست نزدیک می سازد.
تحصیل کمال نفس شد پیشه ی من
جز باده ی عشق نیست در شیشه من
بر من چه بقای نفس روشن شده است
هرگز نبود ز مرگ اندیشه ی من

اوصاف خدا

1035- ای خدای من با قلب (برای من) شناخته شده ای. ای آقای من همیشه به حق معروفی.
1036- ای خدا! آنروزی که نه نوری بود که از آن بهره مند گردند و نه سایه ای روی زمین بود که بان پناه ببرند، تو وجود داشتی.
1037- ما را به اختلاف تمام مردم و هر چه در فکر و خیال ها نهفته است نزدیک و آشنا ساختی.
{صفحه 287}
حرف الفاء
بیان صفات الهی که بحریست نامتناهی
1035- قَد کُنتَ یا سَیِّدی بِالقَلبِ مَعرُوفاً***وَ لَم تَزَل سَیِّدی بِالحَقِّ مَوصُوفاً عکف علیه لازمه و واظبه
1036- وَ کُنتَ اِذ لَیسَ نُورٌ یُستَضاءٌ بِه***وَ لا ظِلامٌ عَلَی الافاقِ مَعکُوفاً
1037- قَرَّبتَنا بِخِلافِ الخَلقِ کُلِّهِم***وَ کُلُّ ما کانَ فِی الاَوهامِ مَعرُوفاً مکفوف بازداشته شده
1038- وَ مَن یُرِدهُ عَلَی التَشبیهِ مُمتَثِلاً***یَرجِع اَخا حَصَرٍ بِالعَجزِ مَکنُوفاً
1039- وَ فِی المَعارجِ تَلقی مَوجَ قُدرَتِه***مَوجاً یُعارِضُ صَرفَ الرّیحِ مَکفُوفاً
1040- فَاترُک اَخا جَدَلٍ بِالدّینِ مُشتَبِهاً***قَد باشَرَ الشَکَّ مِنهُ الرَّایُ مَؤوُفاً مؤوف افت رسیده
1041- وَ اَصحَب اَخامِقَةٍ حُبّاً لِسَیِّدِهِ***وَ بِالکَرامَةِ مِن مَولاهُ مَحفُوفاً
1042- اَمسی دَلیلَ الهُدی فِی الاَرضِ مُنتَشِراً***وَ فِی السَّماءِ جَمیلَ الحالِ مَعرُوفاً مقه محبّت
کشته شدن کعب بن اشرف و بیرون کردن قبیله بنی نضر
1043- عَرَفتُ وَ مَن یَعتَدِل یَعرِفُ***وَ اَیقَنتُ حَقّاً وَ لَم اَصدِفِ
1044- عَنِ الکَلِمَ الصِّدقِ یَاتی بِها***مِنَ اللهِ ذِی الرَّافَةِ الاَراَفِ محفوف احاطه شده
1045- رَسائِلَ یُدرَسنَ فِی المُؤمِنینَ***بِهِنَّ اصطَفی اَحمَدَ المُصطَفی
1046- فَاَصبَحَ اَحمَدُ فینا عَزیزًا***عَزیزَ المَقامَةِ وَ المَوقِفِ موقف محلّ توقف
1047- فَیا اَیُّهَا المَوعِدُوهُ سَفاهاً***وَ لَم یَاتِ جَوراً وَ لَم یُعنِفِ
1048- اَلَستُم تَخافُونَ اَدنی العَذابِ***وَ ما امِنُ اللهِ کَالاَخوَفِ عنف دوستی کردن
فان
{صفحه 288}
ای روی تو در ازل بخوبی معروف
پیوسته به اوصاف کمالی موصوف
عالم همه محتاج به هستی تواند
هستی تو بر هیچ نباشد موقوف
1038- کسی که بخواهد خدا را با تشبیه کردن معرفی نماید در عجز و ناتوانی محاصره می گردد.
1039- موج قدرت خدا آنقدر نیرومند است که تمام امواج را از حرکت باز میدارد.
ای رفته برون نور تو از پرده وَهم
حسن تو فزون ز عقل و اندیشه و فهم
هر بار که پیش عقل نامت بردم
در حال سپر فکند از غایت سَهم
1040- با فردی که خود را دین دار می داند ولی در دین اشکال ایجاد میکند و همیشه در شک و تردید بسر میبرد و فکرش آفت دیده است قطع رابطه کن.
1041- با فردی که بر اثر محبت نسبت به آقای خود (خدا) جانباز گردیده و به کرامات (شبیه معجزه پیامبران) از جانب مولای خویش زینت یافته است رفاقت کن.
1042- با کسی رفاقت کن که در روی زمین پهناور، راهنمای هدایت است و در آسمان با احترام شناخته شده است.
تا چند تو را خیال باطل باشد
طبعت به کمال نقص مایل باشد
گر میل دلت به سیر کامل باشد
ناگاه به نور ذات واصل باشد
{صفحه 289}

قتل کَعب بن اَشرف و اخراج طائفه بَنی نَضیر

1043- اسلام را شناختم و کسی که معتدل باشد شناخت پیدا میکند و بدون تردید بحقیقت دست یافتم و از آن بازنگشتم.
1044- از قرآن صادقی که محمد صلی الله علیه و آله و سلم از طرف خدائی که مهربان ترین مهربانان است آورد روی برمیگردانم.
1045- بمطالبی که در میان مؤمنان تعلیم میگردد و خدا، احمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم را برای ابلاغ آنها برگزید اعتقاد و علاقه ی کامل دارم.
هر کس که چه من ز اهل عرفان باشد
خورشید سپهر فضل و احسان باشد
جائی که سخن ز نور ایمان باشد
ایمان صحیح او به قرآن باشد
1046- پیامبر اسلام احمد صلی الله علیه و آله و سلم در میان ما عزیز گردیده خواه جنگ کند و یا در صلح باشد.
1047- شما (یهود) که از ترس او را نادان می شمارید، او تاکنون نه به کسی ظلم کرده و نه به فردی بداخلاقی نموده است.
1048- آیا از کمترین عذاب وحشت ندارید؟! من که بخدا ایمان آورده ام مثل ترسوها ایمان نیاورده ام.
جمعی که به نفس خویش مغرور شوند
وز جهل میان خلق مشهور شوند
از مهر سپهر معرفت دور شوند
خفاش صفت تیره و بی نور شوند
{صفحه 290}
حرف الفاء
1049- فَاِن تُصرَعُوا تَحتَ اَسیافِنا***کَمَصرَعِ کَعبٍ اَبی الاَشرَفِ صرع افکندن
1050- غَداةَ رَایَ اللهَ طُغیانَهُ***وَ اَعرَضَ کَالجَمَلِ الاَحیَفِ
1051- فَاَنزَلَ جَبرَیلَ فی قَتلِهِ***بِوِحیٍ اِلی عَبدِهِ المُلطَفِ
1052- فَدَّسَ الرَّسُولُ رَسُولاً لَهُ***بِاَرهَفَ ذی ظُبَّةٍ مُرهَفٍ دسّ پنهان فرستادن
1053- فَباتَت عُیُونٌ لَهُ مُعوِلاتٌ***مَتی یُنعَ کَعبٌ لَها تَذرُفِ
1054- فَقالُوا لِاَحمَدَ ذَرنا قَلیلاً***فَاِنّا مِنَ النَّوحِ لَم نَشتَفِ
1055- فَخَلّاهُم ثُمَّ قالَ اظعَنُوا***دُحُوراً عَلی رَغمَةِ الاُنفِ عیل ناله و فریاد
1056- وَ اَجلَی النَّضیرَ اِلی غُربَةٍ***وَ کانُوا بِدارَةِ ذی زُخرُفٍ
1057- اِلی اَذرِعاتٍ رِدافاًهُمُ***عَلی کُلِّ ذی دَبَرٍ اَعجَفٍ
خبر گرفتن غطریف بن جشم
1058- یا لَهفَ نَفسی عَلَی الغِطریفِ***المُدَّعِی البَاسَ وَ بَذلَ الزَّیفِ دحور دور کردن
1059- اَفلَتَ مِن ضَربٍ لَهُ خَفیفٍ***غَیرَ کَریمِ الجَدِّ ام ظَریفٍ
اظهار اشتیاق بارض کوفه
1060- یا حَبَّذا سِیفٌ بِاَرضِ الکُوفَه***اَرضٌ لَنا مَالُوفَةٌ مَعرُوفَه زخرف ارایش
1061- یَطرُقُها جِمالُنَا المَعلُوفَه***عِمی صَباحاً وَ اَسلِمی مَالُوفَه عجف لاغر
ترغیب بتوکّل و تفویض امر بخداوند
{صفحه 291}
1049- اگر زیر شمشیرهای ما سقوط کردید مثل کعب ابی الاشرف (رئیس قبیله بنی نضیر) به قتل خواهید رسید.
1050- خدا یاغیگری او را مشاهده کرد و دید که همانند شتر گرسنه کنار کشیده و بی اعتنائی میکند.
1051- (خدا که چنین وضعی را از کعب دید) آیه ای از قرآن از طریق وحی ببنده مهربان خود محمد صلی الله علیه و آله و سلم درباره قتل او فرستاد. (1)
1052- محمد صلی الله علیه و آله و سلم کسی را پنهانی مأمور قتل او ساخت او هم با شمشیر تیز و آبدیده بسوی او حرکت کرد و او را بقتل رسانید.
1053- در آن شب چشم هائی که از خبر قتل کعب میباید گریه کنند با آه و ناله گریستند.
اعدا که ز قهر ما به هم یار شدند
ناگاه بدست ما گرفتار شدند
جمعی که به قصد ما کمر می بستند
دیدیم که از غیب نگونسار شدند
1054- بازماندگان کعب از محمد صلی الله علیه و آله و سلم درخواست کردندکه اجازه بده کمی گریه کنیم، زیرا ما از گریه آرامش نیافته ایم.
1055- محمد صلی الله علیه و آله و سلم آنها را رها کرد سپس دستور داد که برخلاف میل خود از آن سرزمین کوچ کنند.
1056- بنی نضیر زندگی را ترک کردند و به غربت روی آوردند و خانه های زیبا را رها کردند و رفتند.
1057- بنی نضیر در شرائطی که بر روی شترهای لاغر ردیف هم سوار بودند بسوی اَذرَعات (شام) حرکت کردند.
__________
1- سوره آل عمران آیه 12 «...ستغلبون و تحشرون الی جهنم...»
{صفحه 292}
جمعی که سزاوار سُم و دُم باشند
از بهر چه در میان مردم باشند
چون ظلمت محضند ز سر تا به قدم
آن به که ز چشم مردمان گم باشند
توضیح: بنی نضیر در منطقه مدینه زندگی میکردند ویهودی بودند. آنگاه که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم بمدینه آمد با آن حضرت عهد کردند که با مسلمانان جنگ نکنند و علیه آنان هم کارشکنی ننمایند اما در سال سوم هجرت، کعب بن اشرف درمکه با مشرکان قریش همپیمان شد که با هم با مسلمانان بجنگند.
به هنگام بازگشت از مکه با یهودیان و مشرکان منطقه همدست شد و علیه اسلام و مسلمانان قیام کردند. پس از پیروزی مسلمانان، طائفه بنی نضیر بطرف شام کوچ کردند و فرار نمودند و چند طائفه دیگر بسوی خیبر حرکت کردند. دراین صحنه ها محمد بن مسلمه کعب بن اشرف را غافلگیر کرد و بقتل رسانید.

اطلاع از فرار کردن غطریف

1058- برای غطریف (1) متاسفم که ادعا میکرد شجاعت دارد و از انفاق مزرعه محصولات کشاورزی برخوردار بود.
1059- از ضربتی که برای او قابل تحمل بود فرار کرد خواه سلسله نسب او نامناسب باشد یا خوب.
ای رفته به نفس شوم بیرون از راه
تا کی ز خدای خود نباشی آگاه
دعوی تو آن بود که من چون کوهم
ناگاه تو خود به باد رفتی چون کاه
__________
1- غطریف بکسر غ پسر چشم از قبیله کنده و رئیس طائفه ای بود در یمن.
{صفحه 293}
حرف القاف
1062- اِغنِ عَنِ المَخلُوقِ بِالخالِقِ***تَغنِ عَنِ الکاذِبِ بِالصّادِقِ
1063- وَ استَرزِقِ الرَّحمنَ مِن فَضلِِهِ***فَلَیسَ غَیرُ اللهِ بِالرّازِقِ
1064- مَن ظَنَّ اَنَّ الرِّزقَ فی کَفِّه***فَلَیسَ بِالرِّحمنِ بِالواثِقِ وثوق اعتماد
1065- اَو قالَ اِنَّ النّاسَ یُغنُونَنی***زَلَّت بِهِ النَّعلانِ مِن حالِقٍ حالق کوه بلند
بیان ضدیّت میانه غنی و خرد
1066- لَو کانَ بِالحَیلِ الغِنی لَوَجَدتَنی***بِنُجُومِ اَقطارِ السَّماءِ تَعَلُّقی
1067- لکِنَّ مَن رُزِقَ الحِجی حُرِمَ الغِنی***ضِدانِ مُفتَرِقانِ اَیَّ تَفَرُّقٍ غنی بینیازی
اظهار رضا بقضای الهی
1068- رَضیتُ بِما قَسَّمَ اللهُ لی***وَ فَوَّضتُ امری اِلی خالِقی حجی خرد
1069- لَقَد اَحسَنَ اللهُ فیما مَضی***کَذلِک یُحسِنُ فیما بَقی
ترجیح و تفضیل علم بر مال
1070- عِلمی مَعی اَینَما قَد کُنتُ یَتبَعُنی***قَلبی وِعاءٌ لَهُ لا جَوفُ صَندُوقٍ وعاء ظرف
1071- اِن کُنتُ فِی البَیتِ کانَ العِلمُ فیه مَعی***اَو کُنتُ فِی السَّوقِ کانَ العِلمِ فِی السَّوقِ 
در بیان فنا و سرعت زوال دنیا
1072- اَرَی الدُّنیا سَتُؤذَنُ بِانطِلاقٍ***مُشَمَّرَةً عَلی قَدَمٍ وَ ساقٍ انطلاق رفتن
1073- فَلَا الدُّنیا بِباقِیَةٍ لِحَیٍّ***وَ لا حَیٌّ عَلَی الدُّنیا بِباقٍ مشمرّه دامن بکمر زره
مذمّت
{صفحه 294}

اظهار علاقه نسبت به کوفه

1060- ای مرحبا بر ساحل سرزمین کوفه، زمینی است که برای ما شناخته شده و مورد علاقه ما و خوشبوست.
1061- شب هنگام شتران علف خوار ده ما سرزمین کوفه را زیر پا میگذارند ای کوفه صبح تو بخیر، درود بر تو که با تو انس گرفته ام.
هر دم که من از خاک نجف یاد کنم
در حال سرود عشق بنیاد کنم
چون لاله کشم داغ و بر آرم ناله
چون غنچه درم جامه و فریاد کنم
توضیح: کوفه با نجف یک فرسخ فاصله دارد. کوفه در کنار شط است ولی نجف در کنار دریائی بوده که فعلا خشکیده است. از طرف جنوب به دریا متصل بوده است. امام علیه السلام که یاد از کوفه می کند هنوز نجف، آباد نبوده است و بخاطر دفن شدن در آن به زمین اظهار علاقه می کند. نظر آن حضرت به زیبائیهائی که برای دیگران منظور می شود نبوده است.

توجه بخدا و تسلیم وی شدن

1062- تا خدا را داری از مخلوق بی نیاز باش. دروغگویان را کنار بگذار و راستگو را حفظ کن و به او اعتماد نما که برای تو کافی است.
1063- از لطف خدا رزق بخواه، زیرا غیر خدا رزق دهنده نیست.
1064- کسی که گمان می کند رزق در دست خودش می باشد، بخدای رحمان اعتماد ندارد.
1065- کسی که می گوید مردم مرا سیر می کنند و رزق می دهند با این فکر
{صفحه 295}
گویا با کفش از کوه بلند لغزیده و بزمین خورده است.
هرچند که از غصه دلم باشد ریش
وز دست سپهر دون خورم هر دم نیش
روزی نشود مرا که روزی طلبم
از غیر خداوند جهان روزی خویش

ثروت و عقل

1066- اگر ثروت از راه زرنگی بدست می آمد درک می کردی که ستاره های کرانه های مختلف آسمان در ملک من است و به آنها چنگ انداخته ام.
1067- اما این مطلب هست که به هر کس عقل دادند از ثروت محرومش ساختند، زیرا عقل و ثروت با هم دشمنی فراوان دارند.
خوار است کسی که عقل و حکمت دارد
جاهل همه روز ناز و نعمت دارد
لیکن چه کنم که جهل در علم خدا
پیوسته علامتی به حشمت دارد

تسلیم خواست خدا

1068- به آنچه خدا برای من مقدر کرده خوشحال هستم و سرنوشت خویش را به آفریدگار خود واگذار می کنم.
1069- خدا در زمان گذشته به من محبت کرده، همچنین برای آینده هم نیکی خواهد کرد.
در ملک بدن چه عقل قاضی باشد
از قسمت حق همیشه راضی باشد
{صفحه 296}
چون حال گذشته بود بسیار نکو
امید که آینده چه ماضی باشد

علم افضل از مال است

1070- هر کجا باشد علم من همراه من است. قلب من جایگاه علم است، در میان صندوق بسته نیست.
1071- اگر در خانه هستم علم با من است و اگر در بازار باشم علم در بازار می باشد.
ای سفله که در حرص و قناعت طاقی
پیوسته به مال و جاه خود مشتاقی
اسباب جهان به کس نخواهد ماندن
در علم و یقین کوش که باشد باقی

هیچکس در دنیا نمی ماند

1072- دنیا را می بینم که بزودی حرکت را اعلام می کند و برای رفتن دست و پای خود را جمع کرده و دامن به کمر زده است.
1073- نه دنیا برای زنده ها باقی می ماند و نه زنده ای روی زمین دوام می آورد.
اسباب جهان هیچ نخواهد ماندن
در طبع تو نیز هیچ نخواهد ماندن
هرچند که جاه و مال بی حد داری
دردست تو این گنج نخواهد ماندن
{صفحه 297}
حرف القاف
مذمّت دنیا که مورث بلا است
1074- اُفٍِ عَلَی الدُّنیا وَ اَسبابِها***فَاِنَّهَا لِلحُزنِ مَخلُوقَةٌ سوُق زیر دست
1075- هُمُومُها ما تَنقَضی ساعَةً***عَن مَلِکٍ فیها وَ عَن سُوقَةٍ
شکایت از فقدان یاران موافق
1076- تَغَرَّبتُ اَسئَلُ مَن عَنَّ لی***مِنَ النّاسِ هَل مِن صَدیقٍ صَدُوقٌ بیض تخم
1077- فَقالُوا عَزیزانِ لا یُوجَدانِ***صَدیقٌ صَدوُقٌ وَ بَیضُ الاُنُوقِ
شکایت از یاران منافق
1078- تُرابٌ عَلی رَاسِ الزَّمانِ فَاِنَّه***زَمانُ عُقُوقٍ لا زَمانُ حُقُوقٍ انوق عقاب
1079- فَکُلُّ رَفیقٍ فیهِ غَیرُ مُوافِقٍ***وَ کُلُّ صَدیقٍ فیهِ غَیرُ صَدُوقٍ
خطاب بعبید بن بریده
1080- ما مِن صَدیقٍ وَ اِن تَمَّت صَداقَتُه***یَوماً بِاَنجَحَ فِی الحاجاتِ مِن طَبَقٍ نجاح فیروزی
1081- اِذا تَلَثَّمَ بِالمَندیلِ مُنطَلِقًا***لَم یَخشَ صَولَةَ بَوّابِ وَ لا غَلَقٍ
1082- لا تَکذِبَنَّ فَاِنَّ النّاسَ مُذخُلِقُوا***لِرَغبَةٍ یُکرِمُونَ النّاسَ اَو فَرَقٍ اللّثام النقاب
حکایت غزای بدر
1083- ما تَرَکَت بَدرُلَنا صَدیقاً***وَ لا لَنا مِن خَلفِنا طَریقاً طریق راه
خطاب بموسی بن حازم عکّی
{صفحه 298}

دنیا بلاخیز است

1074- از دنیا و سرمایه و ابزار آن بیزارم، زیرا برای غم خلق شده است.
1075- غم های دنیا ساعتی پایان نمی پذیرد، قدرتمند و زیردست همه در غصه غرق اند.
روزی که قضا تخم وجودت می کشت
با خاک تو صد غصه و اندوه سرشت
دنیا به مثل دوزخ عاقل باشد
خرم نشود از او مگر اهل بهشت

دوست واقعی نایاب است

1076- بصورت ناشناس درباره خود سؤال کردم ببینم چه کسی برای من دل می سوزاند و آیا رفیق راستگوئی یافت میشود؟
1077- در پاسخ من گفتند: دو چیز است که نایاب است دوست صمیمی و راستگو و تخم عقاب.
هر چند که من گرد جهان گردیدم
از اهل کسان حال دنیا پرسیدم
یک یار وفادار ندیدم هرگز 
وز باب صفا غیر سخن نشنیدم

شکایت از دوستان منافق

1078- خاک بر سر روزگار، زیرا عصر نافرمانی و زیرپا گذاشتن حقوق است نه رعایت وظیفه و حقوق نسبت به یکدیگر.
1079- هر رفیقی به رفاقت خود وفادار نیست و هر دوستی در دوستی خود
{صفحه 299}
راستگو نمیباشد.
در روی زمین رنگ صفا پیدا نیست
در لوح زمان نقش وفا پیدا نیست
هر چند که با کسی وفا می ورزم
از جانب او غیر جفا پیدا نیست

خطاب امام علیه السلام به عُبَیدِ بن بُرَیدَه (1)

1080- دوست هر چند در دوستی کامل باشد وقتی ببالاترین پیروزی ها دست می یابد که بهترین خدمت ها را بمردم عرضه کند.
1081- وقتی کسی جلوی دهن خود را گرفته باشد و حرکت کند از قدرت دربان و بند حراس ندارد.
1082- هیچگاه دروغ مگو، زیرا مردم ازتاریخی که خلق شده اند یا از روی ارادت بمردم احترام میگذارند و یا از روی ترس.
هر کس که ز ترس تو بلرزد چون بید
وز لطف نداده ای به او هیچ نوید
اکرام خود از جانب او چشم مدار
زانرو که مدار کار بیم است و امید

اشاره به جنگ بدر

1083- جنگ بدر نه رفیقی برای ما باقی گذاشت و نه راهی پشت سر ما.
افسوس که در جهان مرا یار نماند
مردی که بود محرم اسرار نماند
__________
1- عبید بن بریده یکی از اصحاب امام علیه السلام بوده است و حضرت بوی علاقه داشته.
{صفحه 300}
حرف القاف
1084- دُونَکَها مُترَعَةً دِهاقاً***کَاساً زُعافاً مُزِجَت زُعاقاً مترعه جام
1085- اِنّا لَقَومٌ ما نَری ما لاقی***اُقَدُّهامًاوَ اُقَطُّ ساقاً
اخبار از غیب بی شائبه ریب
1086- اَری حَرباً مُغَیَّبَةً وَ سِلماً***وَ عَهداً لَیسَ بِالعَهدِ الوَثیقِ دهاق ممتلی
1087- تَرَکتَ نِساءَ الحَیِّ بَکرِبنِ وائِلٍ***وَ اَعتَقتَ سَبیاً مِن لُوَیِّ بنِ غالِبٍ
1088- وَ فارَقتَ خَیرَ النّاسِ بَعدَ مُحَمَّدٍ***لِمالٍ قَلیلٍ لا مَحالَةَ ذاهِبٍ
اظهار فراست از حدس و کیاست
1089- اَری اَمراً تَنَقَّضَ عُروَتاهُ***وَ حَبلاً لَیسَ بِالحَبلِ الوَثیقِ زعاف القتل السریع
تعییر معویه برای مسجدی که در دمشق ساخته
1090- سَمِعتُکَ تَبنی مَسجِداً مِن جِبایَةٍ***وَ اَنتَ بِحَمدِ اللهِ غَیرُ مُوَفَّقٍ زعاق ما المرالغلیظ
1091- کَمُطعِمَةٍ الرَّمانِ مِمّا زَنَت بِهِ***جَرَت مَثَلاً لِلخائِنِ المُتَصَدِّقِ
1092- فَقالَ لَها اَهلُ البَصیرَةِ وَ التُّقی***لَکِ الوَیلُ لا تَزنی وَ لا تَتَصَدَّقی قدّ شکافتن
بیان عجز عقول از ادراک حقیقت الهی
1093- العَجزُ عَن دَرکِ الاِدراکِ اِدراکٌ***وَ البَحثُ عَن سِرِّ ذاتِ السِرِّ اِشراکٌ
1094- وَ فی سَرائِرِ هِماتِ الوَری هِمَمٌ***عَن ذِی النُّهی عَجَزَت جِنٌّ وَ اَملاکٌ اقطّ ای اقطع
1095- یَهدی اِلَیهِ الَّذی مِنهُ اِلَیهِ هُدیً***مُستَدرَکاً وَ وَلِیُّ اللهِ مِدراکٌ
توحید
{صفحه 301}
در دائره مهر گروهی بودند
زان دائره امروز به برکار نماند

خطاب امام علیه السلام به موسی بن حازم عکی

1084- جام مرگ را که از زهری که مخلوط به نمک مملو است تحویل بگیر!
1085- ما مردمی هستیم که هر دشمنی را ببینیم مغزش را می شکافیم و پای او را قطع می سازیم.
ای سفله به فسد (1) خون خود خیره مشو
ناموس چه ورزی سر خود گیر و برو
در مزرع دهر باشد از تیغ مرا
داسی که به آن کنم سر خصم درو

امام علیه السلام و خبر غیبی

1086- جنگ و صلحی را در پیش میبینیم، معاهده ای را که پنهان است خواهیم دید که قابل اعتماد نخواهد بود.
در طاس فلک نقش بلا می بینم
وز لوح قدر حرف جفا می بینم
هر عهدی که کرده اند یاران با من
در کسوت تزویر و ریا می بینم
توضیح: امام علیه السلام قبل از جنگ صفین حریث بن راشد را فرماندار اهواز نمود. وی تمرد نمود حضرت معقل بن قیس را به جنگ او فرستاد و او را به قتل رسانید و زن و بچه او و یارانش را اسیر کرد.
__________
1- فسد مثل کلمه قصد به معنای ریختن خون.
{صفحه 302}
مصقلة بن هبیره که نماینده امام علیه السلام بو د از معقل خواست که اسیران را آزاد گرداند و پول آن را از مصقله بگیرد. فدیه پانصد هزار درهم تعیین شد یکصد هزار درهم تحویل داد و همه آزاد شدند اما باقی مانده را نداد و فرار کرد و به معاویه پناهنده شد.
امام علیه السلام دستور داد خانه او را بازرسی کردند در ضمن بازرسی اسلحه بدست آمد حضرت شعر بالا را قرائت نمود که جنگ و صلح در پیش است.
برادر مصقله بنام نعیم که این وضع را دید نامه ای به مصقله نوشت و در ضمن نامه این دو شعر را برای او فرستاد.
1087- زنان طائفه بکربن وائل را نادیده گرفتی و اسیران طائفه لَویِّ بن غالب را آزاد ساختی.
1088- از بهترین مردم که پس از محمد صلی الله علیه و آله و سلم زندگی میکند، بخاطر مال ناچیزی که به ناچار از بین میرود دست برداشتی!!

اظهار فراست از طرف امام علیه السلام

1089- موضوعی است که دو تکیه گاه آن شکسته است و ریسمانی است که (فرسوده شده و) قابل اعتماد نیست.
هر چند که من لوح قدر می بینم
صد گونه بلا پیش نظر می بینم
مردم ز وفا و مهر ما بر گشتند
ایام به صورتی دیگر می بینم

سرزنش معاویه برای ساختن مسجد

1090- شنیده ام که از مالیات، مسجد میسازی و شکر خدا را که موفق به اتمام آن نخواهی شد.
{صفحه 303}
1091- کار تو مثل آن زنی است که خودفروشی میکرد و پول آنرا انار می خرید و در راه خدا صدقه می داد، خیانت و صرف درآمد آن در کار خیر!!
1092- دانایان و پرهیزکاران بآن زن گفتند: وای بر تو نه خودفروشی کن و نه صدقه بده!
تا چند ز سیم خلق بربندی طرف
وانگاه به غیر حق آن را کردی صرف
مسجد که تو از حرام سازی باشد
مانند مناره ای که سازند ز برف

عقل از درک حقیقت خدا عاجز است

1093- آنگاه که خود را از درک ذات خدا عاجز دانستیم خدا را شناخته ایم، بحث از راز فردی که راز وی مخفی است (نیاز به تشبیه دارد و منتهی به) شرک میشود.
1094- در نهاد همت های مردمی که عاقل هستند همت هائی وجود دارد که جن و فرشته به آنها از نظر فکری نمیرسند (در عین حال نمیتوانند ذات خدا را درک کنند.)
1095- کسی به خدا هدایت می گردد و او را درک میکند که از طرف خدا راهنمائی شده باشد. کسی که به حقیقت، خدا را دوست بدارد او را درک می کند.
ای کرده هوس که فهم اسرار کنی
خود را چه به قید فکر افکار کنی
ادراک تو آن است که عاجز گردی
وانگاه به عجز خویش اقرار کنی
{صفحه 304}
حرف الکاف
توحید ذاتی که اشرف مطالب اولیاست
1096- لا شَئَ اِلَّا اللهُ فَارفَع هَمَّکا***یَکفِکَ رَبُّ النّاسِ ما اَهَمَّکا همّ قصد
اشاره بجزای اعمال و اقوال
1097- اَیُّهَا الکاتِبُ ما تَکتُبُ مَکتُوبٌ عَلَیکَ***فَاجعَلِ المَکتُوبَ خَیراً فَهُوَ مَردودُ اِلَیکَ مااهمّ ای مااحزن
نهی از اضطراب منتهی باضطرار
1098- مَن لَم یَکُن جَدُّهُ مُساعِدُهُ***فَحَتفُهُ اَن یَجِدَ فِی الحَرَکَةِ جدّ بخت
1099- فَقُل لِمَن حالُه مُوَلّیَةٌ***لا تَعرِضَن بِالحِراکِ لِلهَلَکَةِ
مناجات وقت قتل مرّة بن مروان نجیبر
1100- اِلَیکَ رَبّی لا اِلی سِواکا***اَقبَلتُ عَمداً اَبتَغی رِضاکا
1101- اَساَلُکَ الیَومَ بِما دَعاکا***اَیُّوبَ اِذ حَلَّ بِهِ بَلاکا حتف موت
1102- اِن یَکُ مِنّی قَد دَنی قَضاکا***رَبِّ فَبارِک لی مِن لِّقاکا
مدح عساکر ظفر مأثر
1103- قَومی اِذَا اشتَبَکَ القَنا***جَعَلُوا الصُّدُورَ لَها مَسالِکُ دُنوّ نزدیکی
1104- اللابِسُونَ دُرُوعَهُم***فَوقَ القُلُوبِ لِاَجلِ ذلِکَ
باز داشتن نفس از حرص وهو
1105- هَبِ الدُّنیا تُواتیکَ***اَلَیسَ المَوتُ یَاتیکَ اشتباک ایقنا ای کثرتها و نظمها
{صفحه 305}

درک حقیقت خدا

1096- در دستگاه آفرینش غیر از خدا کسی نیست، پس باید همت خود را بالا ببری و فقط به خدا توجه کنی تا پروردگار مردم آنچه را که در نظر تو مهم است حل گرداند.
در کون ومکان غیر خدا ظاهر نیست
دردیده خلق غیر او ناظر نیست
گاهی که شوی تیره دل از خلق مرنج
وین نکته بدان که غیر حق قادر نیست

جزای اعمال و گفته ها

1097- ای کسی که نامه اعمال را سیاه میکنی، هر چه در نامه عمل بنویسی برای تو ضبط میگردد بنابراین نامه ی اعمال را خوب به پایان برسان که نامه بدست تو باز می گردد.
هر تخم که کاشتی همان بر خواهی داشت
گر اهل دلی تخم نکو خواهی کاشت
خوشحال کسی که نامه اش ماند سفید
وز معصیتش فرشته حرفی نه نگاشت

وحشت را به هلاکت مکشان

1098- کسی که بخت یارش نباشد جنب و جوش برای رسیدن به مقصود موجب سقوط و مرگ وی میگردد.
1099- به کسی که وضع وی بسوی دگرگونی رهسپار است بگو حرکت مکن که خود را به هلاکت می افکنی.
{صفحه 306}
ای خصم که بخت ز دولتت برگشته
تا چند دوی گرد جهان سرگشته
بنشین که چه سایه می دود از پی تو
رزق تو که در ازل مقرر گشته

مناجات امام علیه السلام در خیبر به هنگام قتل مُرَّةِ بنّ مَروان

1100- پروردگارا! فقط به تو توجه کرده! هدف من توئی و رضایت تو را می طلبم.
1101- امروز ازتو همان درخواستی را دارم که ایوب پیامبر خدا به هنگامی که بلای تو متوجه او شد از تو خواست.
1102- (درخواست من این است) اگر مردن من نزدیک شده است، دیدارت را برای من مبارک گردان.
یا رب به کرم باغ دلم گلشن کن
وز نور لقا دو چشم من روشن کن
در روز اجل که چهره بر خاک نهم
از روضه به گور تنگ من روزن کن
توضیح: ایوب پیامبر خدا بود و به صحف ابراهیم علیه السلام عمل میکرد. خدا مال، ثروت، فرزند و سلامتی را از او گرفت و چند سال با بدنی کرم گرفته زندگی میکرد و سرانجام خدا او را شفا داد و بموضع اول خود بازگشت.
ایوب در طول این مدت اظهار ناراحتی نکرد و در هر حال متوجه خدا بود و خدا را شکر می کرد، سپس از خدا درخواست نجات کرد، خدا هم او را شفا و نجات داد. (1)
__________
1- سوره انبیاء آیه 83 «و ایوب اذ نادی ربه انی مسنی الضر...» توضیح در قصه های قرآن اثر دیگر نگارنده.
{صفحه 307}
حرف الکاف
1106- وَ ما تَصنَعُ بِالدُّنیا***وَ ظِلِّ المیلِ یَکفیکَ حیاذیم کرداکرد سینه
تنبیه نفس خویش برسیدن اجل
1107- اُشدُد حَیادیکَ لِلمَوتِ***فَاِنَّ المَوتَ لاقیکا
1108- وَ لا تَجزَع مِنَ المَوتِ***اِذا حَلَّ بَوادیکا
1109- فَاِنَّ الذَّرعَ وَ البَیضَةَ***یَومَ الرَّوعِ یَکفیکا صعالیک فقراء
1110- کَما اَضحَکَ الدَّهرُ***کَذاکَ الدَّهرُ یُبکیکا
1111- فَقَد اَعرِفُ اَقواماً***وَ اِن کانُوا صَعالیکا
1112- مَساریعَ اِلَی النَّجدَةِ***لَلغَیِّ مَقاریکا النجدة الشجاعة
در مذمّت دنیا و بیان فناء ان
1113- لَقَد خابَ مَن غَرَّتهُ دُنیا دَیِّنَةٌ***وَ ما هِیَ اِن غَرَّت قُرُوناً بِطائِلٍ
1114- اَتَلَّنا عَلی زِیِّ العَزیزِ بِثُنیَةٍ***وَ زینَتِها فی مِثلِ تِلکَ الشَّمائِلِ بثنیة بنت عامر
1115- فَقُلتُ لَها غُرّی سِوایَ فَاِنَّنی***غَرُوفٌ عَنِ الدُّنیا وَ لَستُ بِجاهِلٍ
1116- وَ ما اَنَا وَ الدُّنیا فَاِنَّ مُحَمَّداً***رَهینٌ بِقَفرٍ بَینَ تِلکَ الجَنادِلِ قفر زمین بی اب و کیاه
1117- وَهَبها اَتَتنا بِالکُنُوزِ وَ دُرِّها***وَ اَموالِ قارُونٍ وَ مُلکِ القَبائِلِ
1118- اَلَیسَ جَمیعاً لِلفَناءِ مَصیرُها***وَ یُطلَبُ مِن خُزّانِها بِالطَّوائِلِ
1119- فَغُرّی سِوائی اِنَّنی غَیرُ راغِبٍ***لَما فیکَ مِن عِزٍّ وَ مُلکٍ وَ نائِلٍ جندل سنک
و قل
{صفحه 308}

ستایش امام علیه السلام از لشکریان خود

1103- قوم من به هنگام درگیر شدن جنگ (تن به تن) سینه های خود را در راه عبور نیزه ها قرار میدهند و پیش میتازند.
1104- برای حمله بدشمن زره ها را روی قلب ها پوشیده اند، (بدون وحشت بقلب دشمن میزنند.)
داریم جماعتی ز ارباب بصر
وز اهل صفا همیشه یابند نظر
در معرکه از خصم ندارند حذر
پیوسته کنند سینه در جنگ سپر

از حرص پرهیز کن

1105- فکر کن که دنیا تسلیم تو است، مگر مرگ گریبانت را نمیگیرد؟!
1106- تو که از دنیا به اندازه ای سایه ی علامت فرسخ (که در راهها نصب میکنند) بیشتر نمیخواهی، با دنیائی که جمع میکنی میخواهی چه کنی؟
گیرم که جهان مسخر کلک تو است
هرگوهر و دُر که هست در سلک تو است
یک قطعه زمین تو را چه کافی باشد
زین فکر چه حاصل که جهان ملک تو است

آمادگی برای مرگ

1107- کمر خود را برای مرگ محکم ببند که مرگ تو را ملاقات خواهد کرد.
1108- آنگاه که مرگ بدیدارت آمد از آن وحشت مکن.
{صفحه 309}
1109- زره و کلاه خود در روز جنگ بدرد تو میخورد (و باید برای آن روز آمادگی داشته باشی برای مرگ هم باید آماده باشی.)
1110- همانطوریکه روزگار تو را خندان ساخته و خوشحال بوده ای یکروز هم تو را گریبان خواهد ساخت. (دنیا نیش و نوش است)
1111- طائفه هائی را می شناسم که هرچند فقیر هستند،
1112- بسوی شجاعت و رشد رهسپاراند تا ظلمت، گمراهی و ستم را متلاشی گردانند.
اندیشه ز روز مرگ بایدکردن
هرچیز که هست ترک باید کردن
از بهر سوی آخرت در همه عمر
پیوسته یُراق (1) بَرَت باید کردن (2)

امام علیه السلام دنیا را در قیافه زنی زیبا می بیند

1113- کسی که دنیا پست او را فریب دهد ضرر کرده است، زیرا اگر دنیا کسی را فریب داد، زمانش محدود است و به قرن ها نمی رسد.
1114- دنیا با قیافه ای زیبا و لباس فاخر، بشکل تُنیه (دختر عامر که در زیبائی ضرب المثل بوده) پیش من آمد.
1115- به دنیا گفتم، دیگری را گول بزن، زیرا من از دنیا سیر شده ام و نادان نیستم.
دنیا که فریب می خورد جاهل از او
زنهار مشو هیچ رو غافل از او
__________
1- یراق به ضم یاء ابزار و این مورد بمعنای ابزار مرگ (تقوی، پرهیزکاری) است.
2- برت باید کردن، یعنی پوشیدن، باید ابزار مرگ بپوشی.
{صفحه 310}
هر چند که او شکل عروسان دارد
لیکن همه دم گرفته باشد دل از او
1116- من به دنیا چه نیازی دارم؟! بدون تردید محمد صلی الله علیه و آله و سلم در میان سنگ و ریگ های بیابان در قبر آرمیده است.
1117- فکر کن که تمام گنج های دنیا و جواهرات آن، اموال قارون و ریاست ملت ها در اختیار من باشد.
1118- مگر مسیر تمام اینها به نابودی ختم نمی شود؟! و مگر به زور از صاحبان آنها نمی گیرند؟!
گیرم که نهاده به دنیا صد گنج
وز طاس فلک بهر تو آید شش و پنج
چون آخر کار ترک می باید کرد
آن به که ز اول نکشی هرگز رنج
1119- ای دنیا غیر مرا فریب بده من میل به عزت، ریاست و عطای تو ندارم.
1120- ای دنیا من خود را به آنچه رزق من است قانع ساخته ام تو باید دنبال حادثه جویان بروی و با آنها سرگرم باشی.
1121- جای تردید نیست که من از روز دیدار خدا وحشت دارم و از کیفری که ابدی است می ترسم.
هرگز دل من به جانب دنیا نیست
خوبی جهان به چشم من پیدا نیست
هر چند که جلوه می کند هم چه عروس
در دیده ارباب نظر دنیا نیست
{صفحه 311}
حرف اللام
1120- وَ قَد قَنَعَت نَفسی بِما قَدرُ زِقُته***فَشانُکِ یا دُنیا وَ اَهلُ الغَوائِِلِ غوائل الحقد و المهالک
1121- فَاِنّی اَخافُ اللهَ یَومَ لِقائِهِ***وَ اَخشی عِتاباً دائِماً غَیرَ زائِلٍ
در مذمّت اشتغال بدنیای دنی
1122- یا مَن بِدُنیاهُ اشتَغَل***قَد غَرَّه طُولُ الاَمَل
1123- المَوتُ یَاتی بَغتَةً***وَ القَبرُ صَندُوقُ العَمَل ضیف میهمان
1124- وَ لَم تَزَل فی غَفلَةٍ***حَتّی دَنی مِنکَ الاَجَل
تشبیه دنیا بچیزهای بی حقیقت
1125- اِنَّمَا الدُّنیا کَظِلٍّ زائِلٍ***اَو کَضَیفٍ باتَ لَیلاً فَارتَحَل هب انکار کن
1126- اَو کَنَومٍ قَد یَراهُ نائِمٌ***اَو کَبَرقٍ لاحَ فی اُفقِ الاَمَل
در بیان فنا و زوال دنیا
1127- هَبِ الدُّنیا تُساقُ اِلَیکَ عَفواً***اَلَیسَ مَصیرُ ذاکَ اِلَی الزَّوالِ سَوق راندن
1128- وَ ما تَرجُو لِشَئٍ لَیسَ یَبقی***وَ شیکاً قَد یُغَیِّرُهُ اللَّیالی
مذمّت جمع مال و حرص و بخل
1129- فَاِن تَکُنِ الدُّنیا تَعُدُّ نَفیسَةً***فَدارُ ثَوابِ اللهِ اَعلی وَ اَنبَلُ انبل افضل
1130- وَ اِن تَکُنِ الاَرزاقُ قِسماً مُقَدَّراً***فَقِلَّةُ حِرصِ المَرءِ فِی الکَسبِ اَجمَلُ
1131- وَ اِن تَکُنِ الاَموالُ لِلتَّرکِ جَمعُها*** فَما خالُ مَترُوکٍ بِهِ المَرءُ یَبخَلُ اجمل نیکوتر
{صفحه 312}

نکوهش از غفلت و آرزوی دراز

1122- ای کسی که غرق دنیا شده ای، آرزوی طولانی تو را مغرور ساخته است.
1123- ناگهان مرگ فرا می رسد. قبر بایگانی عمل است.
1124- در خواب غفلت تا آنجا بسر برده ای که مرگ به تو نزدیک گردیده.
ای آنکه به جان مقید سیم و زری
تا کی به ستم حرام پوشی و خوری
اندیشه ی آن بکن که روزی در گور
اعمال تو یک به یک کند جلوه گری

دنیا خواب و خیال است

1125- دنیا یا اینکه مانند سایه ای است که تمام می شود، یا مانند مهمانی است که شب می خوابد و کوچ می نماید.
1126- یا مانند خوابی است که آدم خواب آن را می بیند، یا مانند برقی است که در افق آرزو می درخشد.
دنیا که ندارد زحقیقت مایه
در عین عدم جلوه کند چون سایه
گاهی چه سراب می نماید به زمین
گاهی چه فلک چه برق دارد پایه

دنیا نابود می شود

1127- فرض کن که دنیا مجانی بدست تو برسد، مگر مسیرش نابودی نیست.
1128- به هرچه امید داشته باشی، باقی نمی ماند، خیلی زود شبها دنیا را
{صفحه 313}
تغییر می دهند.
ای کرده دلت به مال دنیا بی میل
مقصود توئی و مال دنیا طفیل
در دست کسی مال نخواهد ماندن
هر روز کند میل به جائی چون سیل

برترها از نظر امام علیه السلام

1129- اگر دنیا زیبا شمرده می شود، خانه ثواب خدا (بهشت)، جالبتر و برتر است.
1130- اگر رزق ها تقسیم شده و تنظیم گردیده است، برای جمع آوردن مال کمتر حرص زدن زیباتر است.
ای دل چه شوی به مال دنیا مغرور
باید که کنی سرای عقبی معمور
چون بخش تو در ازل مقدر شده است
پس حرص تو از عقل و خرد باشد دور
1131- اگرمال دنیا را برای رها کردن جمع می کنند، چرا انسان بچنین ثروتی بخل کند و در راه خدا انفاق ننماید.
1132- اگر بدنها برای مردن خلق شده اند، کشته شدن در راه خدا برای انسان بهترین کار است.
تا چند تو را به مال باشد امساک
وز بهر وفات خویش باشی غمناک
گر اهل سعادتی کرم پیشه کنی
در راه خدا جامه تن سازی چاک
{صفحه 314}
حرف اللّام
1132- وَ اِن تَکُنِ الاَبدانُ لِلمَوتِ اُنشِاَت***فَقَتلُ امرِءٍ بِالسَّیفِ فِی اللهِ اَفضَلُ الخطر المنع
اظهار همّت عُلیا و تجرّد از دنیا
1133- دُنیا تُخادِعُنی کَاَنّی لَستُ اَعرِفُ حالَها***خَطَرَ المَلیکُ حرامَها وَ اَنَا اجتَنَبتُ حَلالَها
1134- مَدَت اِلَیَّ یَمینُها فَرَدَدتُها وَ شِمالُها***وَ رَاَیتُها مُحتاجَةً فَوَهَبتُ جُملَتَها لَها المحق الابطال
بیان اشتغال مردمی بکارهای بیحاصل
1135- اِذا عاشَ امرُؤٌ سِتّینَ حَولاً***فَنِصفَ العُمرُ تَمحَقُهُ اللَّیالی
1136- وَ نِصفُ النِّصفِ یَمضی لَیسَ یَدری***لِغَفلَتِهِ یَمیناً عَن شِمالٍ سقم بیماری
1137- وَ ثُلثُ النِّصفِ امالٌ وَ حِرصٌ***وَ شُغلٌ بِالمَکاسِبِ وَ العَیالِ
1138- وَ باقِی العُمرِ اَسقامٌ وَ شَیبٌ***وَ هَمَّ بِارتِحالٍ وَ انتِقالٍ
1139- فَحُبُّ المَرءُ طولَ العُمرِ جَهلٌ***وَ قِسمَتُه عَلی هذَا المِثالِ شیب پیری
بیان زوال جهان و فنای زمان
1140- مَضَی الدَّهرُ وَ الاَیّامُ وَ الذَّنبُ حاصِلٌ***وَ اَنتَ بِما تَهوی مِنَ الحَقِّ غافِلٌ 
1141- سُرُورُکَ فِی الدُّنیا غُرُورٌ وَ جَنتَرهٌ***وَ عَیشُکَ فِی الدُّنیا مُحالٌ وَ باطِلٌ بادو ای اسرع
1142- تَزَوَّد مِنَ الدُّنیا فَاِنَّکَ راحِلٌ***وَ بادِر فَاِنَّ المَوتَ لاشَکَّ نازِلٌ
1143- اَلا اِنَّمَا الدُّنیا کَمَنزِلِ راکِبٍ***اَناخَ عَشِیّاً وَ هُوَ فِی الصُبحِ راحِلٌ اناخة بار انداختن
ارشاد نفس بصفات عالیه
لا تجزعنّ
{صفحه 315}

امام علیه السلام و پرهیز از حلال دنیا

1133- دنیا می خواهد به من حیله بزند گویا من از وضع آن آگاهی ندارم.
خدا حرام دنیا را ممنوع ساخته و من از حلالش پرهیز می کنم.
1134- دنیا دست راست خود را بسوی من دراز کرد، من دست راست و چپش را برگردانیدم و دیدم دنیا خودش محتاج است هر چه آورده بود به آن بخشیدم.
دنیا که دهد فریب به هر بی خبری
در من نتوانست نمودن اثری
هرکس که به سر هوای دنیا دارد
پیوسته کشد ز هر طرف درد سری

پرونده ی یک عمر از دیدگاه علی علیه السلام

1135- هنگامی که یک نفر شصت سال زندگی کند، نصفش شب است.
1136- نصف روزها را (که نصف نصف عمر است) بخاطر غفلت و نادانی نمی داند طرف راست برود یا طرف چپ (در زندگی استقلال و تجربه ندارد).
1137- یک سوم از نصف روزها هم صرف ثروت، حرص به جمع آوری دنیا و به کار و کسب و تامین زن و فرزند می گذرد.
1138- باقی مانده عمر هم مریضی و پیری است، فکر کوچ کردن و منتقل شدن است.
1139- با چنین وضعی شخصی که علاقه به عمر دراز داشته باشد نادان است زیرا تقسیم زندگی بهمان ترتیبی است که گفتم.
افسوس که عمر من به افسوس گذشت
در صحبت جاهلان منحوس گذشت
{صفحه 316}
عمری که بود مصرف آن علم و عمل
دائم به خیال نام و ناموس گذشت

دنیا مسافرخانه است

1140- روزگار و عمر گذشت و گناه جمع شده است و تو بر اثر اینکه دنبال هواهای خود هستی از حق غافل مانده ای.
1141- آنچه را خوشحالی می دانی گول است و حسرت در پی دارد و خوشگذرانی در دنیا برای تو محال و پوچ است.
افسوس که عمر شد به بیهوده تباه
وز دهر نماند بَهر من غیر گناه
افکند مرا لذت دنیا از راه
تا چند برای خویش باشم بدخواه
1142- از دنیا هر چه می خواهی سرمایه سفر به آخرت بردار که بزودی کوچ خواهی کرد و در این کار شتاب مکن که مرگ بدون تردید فرود خواهد آمد.
1143- آگاه باشید که دنیا همانند مسافرخانه ای است که شب در آن میخوابند و صبح از آنجا کوچ می کنند.
توضیح: آن موقع که امام علیه السلام این شعر را می سرود، مسافرتها بصورت کاروانی و با حیوان بوده است. روزها حرکت می کرده اند و در حدود هشت فرسخ می پیموده اند و شب ها را می خوابیده اند تا بمقصد برسند.
مراکزی که بین راه بوده در فاصله شهرستانها هنوز به چشم می خورد و بنام کاروانسرا معروف است. غالب این مراکز که مانده بصورت قرارگاه نظامی و یا ژاندارمری حفظ می شود.
این کاروانسرا ها دو طبقه است و طبقه زیر مخصوص حیوانات و طبقه بالا برای
{صفحه 317}
حرف اللام
1144- لا تَجزَعَنَّ مِنَ الهِزال فَاَنّما***ذُبِحَ السَّمینَ وَ عُوفِیَ المَهزُولُ سمین فربة
1145- وَ اجعَل فُؤادَکَ لِلتَواضُعِ مَنزِلا***اِنَّ التَواضُعَ بِالشَّریفِ جَمیلٌ
1146- وِ اِذا وُلیتَ اُمُورَ قَومٍ لَیلَةً***فَاعلَم بِاَنَّکَ عَنهُم مَسئُولٌ
1147- وَ اِذا حَمَلتَ اِلَی القُبُورِ جِنازَةً***فَاعلَم بِاَنَّکَ بَعدَها مَحمُولٌ هزال لاغری
1148- یا صاحِبَ القَبرِ المُنَقَّشِ سَطحُه***وَ لَعَلَّه مِن تَحتِه مَغلُولٌ
1149- ما یَنفَعَنهُ اَن یَکُونَ مُنَقَّشاً***وَ عَلَیهِ مِن حِلقِ العَذابِ کَبُولٌ
1150- لا تَغتَرِر بِنَعیمِهِم وَ بِمُلکِهِم***المُلکُ یَفنی وَ النَّعیمُ یَزوُلُ تواضع فروتنی
خطاب بجابر بن عبدالله انصاری
1151- ما اَحسَنَ الدُّنیا وَ اِقبالُها***اِذا اَطاعَ اللهَ مَن نالَها
1152- مَن لَم یُواسِ النّاسَ مِن فَضلِه***عَرَّضَ لِلأَدبارِ اِقبالَها
1153- فَاحذَر زَوالَ الفَضلِ یا جابِرِ***وَ اَعطِ مِن دُنیاکَ مَن سالَها حَلَق حلقه ها
1154- فَاِنَّ ذَا العَرشِ جَزیلُ العَطا***یُضعِفُ بِالحَبَّةِ اَمثالَها
1155- وَ کَم رَاَینا مِن ذَوی ثَروَةٍ***لَم یُقبِلُوا بِالشُّکرِ اِقبالَها
1156- تاهُوا عَلَی الدُّنیا بِاَموالِهِم***وَ قَیَّدُوا بِالبُخلِ اَقفالَها الکیل القیذ
1157- لَو شَکَرُوا النِّعمَةَ جازاهُمُ***مَقالَةَ الشُّکرِ الَّذی قالَها
1158- لَئِن شَکَرتُم لَاَزیدَنَّکُم***لکِنَّها کُفرُهُمُ غالَها اغترار فریفته شدن
{صفحه 318}
مسافران، و امام علیه السلام که دنیا را به این کاروانسرا تشبیه کرده از نظر امکانات رفاهی که ناچیز است، از نظر حرص و عجله، از نظر همسفران که نیمی از آنها حیوانات هستند، از نظر محدودیتی که در استراحت هست همه و همه وجه شباهت هائی است جالب و ظریف.
جمعی که نصیحت عزیزان شنوند
بینند جهان را و مقید نشوند
دنیا به مثل کهنه رِباطی (1) باشد
آیند مسافران و در حال روند

قدرت نمی ماند

1144- از لاغری ناله مکن، زیرا چاق کشته و لاغر معالجه می شود.
1145- قلب خود را فرودگار تواضع قرار بده، زیرا فروتنی شخصیت را جلوه می دهد.
1146- هرگاه یکشب مسئولیت جمعیتی را پذیرفتی، توجه داشته باش که روز قیامت از حدود ریاست تو باز خواست می گردد.
هر کس که کند صبر و تحمل حاصل
آخر به مراد خویش گردد واصل
گر حکم تو بر جماعتی گشت روان
زنهار مشو به ظلم کردن مائل
1147- آنگاه که جنازه ای را بسوی قبر انتقال می دهی، توجه داشته باش که توهم پس از وی به قبرستان انتقال خواهی یافت.
1148- ای کسی که روی قبر خویشاوند خود را تعمیر و نقاشی می کنی شاید مرده در زیر خاک در زنجیر عذاب باشد.
__________
1- رِباط: کاروانسرای میان راه.
{صفحه 319}
1149- برای مرده نقاشی کردن قبر سودی ندارد، بخصوص که زنجیرهای عذاب بر دست و پا و گردن مرده باشد.
1150- به لذت ها و قدرت مردم (که در زمان زندگی داشته اند) مغرور نباش زیرا قدرت نابود می گردد و نعمت پایان می یابد.
جمعی که زجهل خود مشوش باشند
خواهند که در گور منقش باشند
از نقش که بر گور نگارند چه سود
بایدکه به نفس خویشتن خوش باشند

اندرزهای امام علیه السلام به جابربن عبدالله انصاری

1151- دنیا و روی آوردنش چقدر زیباست به این شرط که هرکس از دنیا بهره مند می گردد وظیفه الهی خود را انجام دهد.
1152- کسی که از لطف خدا بهره مند گردیده است، هرگاه بمردم، برادروار کمک نکند، اقبال دنیا را در معرض ادبار و نابودی قرار داده است.
1153- ای جابر از رفتن مقام و امتیاز بترس و هر کس از تو کمک خواست به وی لطف کن.
1154- جای تردید نیست که خدا در بخشش کردن دستش باز است یکدانه را که در زمین قرار گرفته به چند برابر اضافه می کند.
مالی که نه در وجه مناهی باشد
شک نیست که نعمت الهی باشد
از مال یکی شود سزاوار بهشت
وز مال یکی لایق شاهی باشد
1155- بسیاری را دیده ایم که ثروتمند هستند و از اقبال ثروت شکرگزاری نمی کنند.
{صفحه 320}
حرف اللام
بیان حال سلاطین کذشته
1159- اَینَ المُلُوکُ وَ اَبناءَ المُلُوکِ وَ مَن***قادَ الجُیُوشَ اَلا یابِئسَ ما عَمِلُوا بیتوته شب بروز آوردن
1160- باتُو عَلی قُلَلِ الاَجبالِ تَحرِسَهُم***غُلبُ الرِّجالِ فَلَم یَنفَعُهُمَ القُلَلُ
1161- وَ استَنزِلُوا بَعدَ عِزٍِ عَن مَعاقِلِهِم***اِلی مَقابِرِهِم یا بِئسَ ما نَزَلُوا
1162- ناداهُم صارِخٌ مِن بَعدِ ما دُفِنُوا***اَینَ الاَسِرَّةُ وَ التّیجانُ وَ الحُلَلُ صارخ بانک کننده
1163- اَینَ الوُجُوهُ الَّتی کانَت مُحَجِّبَةً***مِن دُونِها تُضرَبُ الاَستارُ وَ الکَلِلُ
1164- فَافصَحَ القَبرُ عَنهُم حینَ سایَلَهُم***تِلکَ الوُجُوهُ عَلَیهَا الدُودُ تَنتَقِلُ
1165- قَد طالَ ما اَکَلُوا فیها وَ هُم شَرِبُوا***فَاَصبَحُوا بَعدَ طُولِ الاَکلِ قَد اُکِلُوا اسِرّه جمع سریر
1166- وَ طالَ ما کَثَّرُوا الاَموالَ وَ اَدَّخَرُوا***فَخَلَّفُوها عَلَی الاَعداءِ وَ ارتَحَلُوا
1167- وَ طالَ ما شَیَّدُوا دُوراً لِتَحصِنَهُم***فَفارَقُوا الدُّورَ وَ الاَهلَینَ وَ انتَقَلُوا
1168- اَضحَت مَساکِنُهُم وَحشاً مَعَطَّلَةً***وَ ساکِنُوها اِلَی الاَجدِث اقَدر حَلُوا تیجان جمع تاج
1169- سَلِ الخَلیفَةَ اِذ وافَت مَنِّیَتُه***اَینَ الجُنُودُ وَ اَینَ الخَیلُ وَ الخَولُ 
1170- اَینَ الکُنُوزُ الَّتی کانَت مَفاتِحُها***تَنُوءُ بِالعُصبَةِ المُقوینَ لَو حَمَلُوا افضاح اشکار کردن
1171- اَینَ العَبیدُ الَّتی اَرصَدتَهُم عُدَداً***اَینَ الحَدیدُ وَ اَینَ البیضُ وَ الاَرسلُ
1172- اَینَ الفَوارِسُ وَ الغِلمانُ ما صَنَعُوا***اَینَ الصَوارِمُ وَ الخَطیَّةُ الذُبُلُ
1173- اَینَ الکُفاةُ اَلَم یَکفُوا خَلیفَتَهُم***لَمّا رَاَوهُ صَریعاً وَ هُوَ یَبتَهِلُ دور جمع دار
این
{صفحه 321}
1156- این گروه، بر اثر ثروت زیاد در دنیا سرگردانند و از طریق بخل ورزیدن مال را مسدود میکنند.
1157- اگراینها شکر ثروت را که نعمت الهی است انجام میدادند خدا پاداش شکری را که در قرآن بیان کرده بآنها عنایت میکرد.
1158- خدا فرموده است: «اگر شکر نعمت ها را بجای آورید نعمت های شما را زیاد میکنم» (1) اما کفر و ناسپاس آنان سبب می شود که ثروت های آنان تمام گردد.
جمعی که به عقل پاس حشمت دارند
آئین سپاس و شکر نعمت دارند
وانها که کمال علم و حکمت دارند
هر پایه که دارند به خدمت دارند

وضع سلاطین گذشته

1159- پادشاهان و شاهزادگان و فرماندهان لشکر آنها کجا رفتند؟ آگاه باشید که خیلی بد عمل کردند.
1160- بر فراز کاخهای آسمانخراش و قله های کوهها میخوابیدند و نیرومندان از آنها پاسداری میکردند، اما نه کاخها فائده برای آنان داشت و نه نگهبانان.
1161- با عزتی که داشتند از پناهگاههائی که داشتند بیرون کشیده شده و بسوی قبرهای خود فرود آورده شدند. ای وای که چقدر سقوط و مرگ آنان بد بود.
1162- بعد از اینکه دفن گردیدند فریادگری با بانگ بلند گفت: تخت های سلطنتی، تاج های گوهر نشان و زر و زیورها چه شد؟!
1163- آن صورت هائی که از مردم پنهان بود و برای پنهان نگاه داشتن
__________
1- سوره ابراهیم آیه 7 «لئن شکرتم لازیدنکم...»
{صفحه 322}
آن پرده می آویختند و برای آسایش آن در شب زیر پشه بند می خوابیدید کجا رفت؟!
شاهی که ز اطراف جهان گیرد تاج
وز فضل به غیر حق نگردد محتاج
در روز اجل کنند مالش تاراج نی تخت بجای خود بماند نی تاج
1164- قبر در پاسخ سؤال از مردگان پرده برداشت وپاسخ داد: آن صورتهای زیبا و پنهان جولانگاه کرم ها هستند.
1165- در دنیا زیاد غذا خوردند و فراوان نوشیدند و بعد از آن همه خوراک و نوشیدنی، خودشان خورده شدند. (خوراک کرم و خاک گردیدند.)
1166- ثروت را زیاد کردند و اموال را ذخیره ساختند سپس آنها را برای دشمنان رها کردند و رفتند.
1167- سالها خانه های محکم ساختند تا از آنها محافظت کنند سپس از خانه ها و بستگان جدا شدند و کوچ کردند.
1168- خانه ها و کاخ های آنان خالی و بی فائده مانده و هر کس بآن خانه ها و کاخ ها پا بگذارد وحشت می کند و خودشان در زیر خاک نقل مکان کرده اند.
جمعی که نگشتند پریشان هرگز
مهجور نبودند ز خویشان هرگز
امروز ازآن جمع اثر باقی نیست
گویا که نبوده اند ایشان هرگز
1169- از پادشاهی که مرگ او رسید بپرس: لشکریان کجا رفتند؟ اسب ها (وسائل نقلیه) کجا رفتند؟ نوکر و کلفت ها چه شدند؟
1170- آن گنج هائی که اگر نیرومندان کلیدهای آنرا میخواستند انتقال دهند 
{صفحه 323}
حرف اللام
1174- اَینَ الکُماةُ الَّتی ماجُو لِما غَضِبُوا***اَینَ الحُماةُ الَّتی تُحمی بِهَا الدُوَّلُ دُول جمع دولت
1175- اَینَ الرُّماةُ اَلَم تَمنَع بِاَسهُمِهِم***لَمّا اَتَتکَ سِهامُ المَوتِ تَنتَصِلُ
1176- هَیهاتَ ما مَنَعُوا ضَیماً وَ لا دَفَعُوا***عَنکَ المَنِیَّةَ اِذ وافی بِکَ الاَجَلُ
1177- وَ لَا الرِّشی دَفَعَتها عَنکَ لَو بَذَلُوا***وَ لَا الرِّقی نَفَعَت فیها وَ لَا الحِیَلُ سهم تیر
1178- ما ساعَدُوکَ وَ لا واساکَ اُقرِبُهُم***بَل سَلَّمُوکَ لَها یا قُبحَ ما فَعَلُوا
1179- ما بالُ قَبرِکَ لا یَاتی بِهِ اَحَدٌ***وَ لا یَطُوفُ بِهِ مِن بَینِهِم رَجُلٌ
1180- ما بالُ ذِکرِکَ مَنشِیّاً وَ مُطَرِّحاً***وَ کُلُّهُم بِاقتِسامِ المالِ قَد شُغِلُوا
1181- ما بالُ قَصرِکَ وَحشاً لا اَنیسَ بِهِ***یَغشاکَ مِن کَنفَیهِ الرَّوعُ وَ الوَهَلُ رشی جمع رشوه 
1182- لا تَنکِرَنَّ فَما دامَت عَلی مَلِکٍ***اَلّا اَناخَ عَلَیهِ المَوتُ وَ الوَجَلُ
1183- وَ کَیفَ یَرجُو دَوامَ العَیشِ مُتَصِّلاً***وَ رُوحُه بِجِبالِ المَوتِ مُتَصِّلٌ
1184- وَ جِسمُه لِبُنَیّاتِ الرَّدی غَرَضٌ***وَ مُلکُه زایِلٌ عَنهُ وَ مُنتَقِلٌ رقی افسون
بیان اشتیاق خویش بفاطمه زهرا
1185- اَلاهَل اِلی طولِ الحَیوةِ سَبیلٌ***وَ اَنّی وَ هذَا المَوتُ لَیسَ یَحُولُ روع خوف
1186- وَ اِنّی وَ اِن اَصبَحتُ بِالمَوتِ مُوقِناً***فَلی اَمَلٌ مِن دُونِ ذاکَ طَویلٌ
1187- وَ لِلدَّهرِ اَلوانٌ تَرُوحُ وَ تَعتَدی***وَ اَنَّ نُفُوسًا بَینَهُنَّ تَسیلُ
1188- وَ مَنزِلُ حَقٍّ لا مُعَرَّجَ دُونَه***لِکُلِّ امرئٍ مِنها اِلَیهِ سَبیلٌ الوهل الفزع
{صفحه 324}
به سختی می افتادند چه شد؟ (1)
1171- آن غلامانی که برای مبارزه با دیگران آماده ساخته بودی کجا رفتند؟ شمشیرهای تیز، کلاهخود و نیزه ها چه شد؟
ایزد که دهد خلیفه را جاه و جلال
روزی که نهد به چهره اش داغ زوال
از لشکر او اثر نماند باقی
در حال شود حشمت و جاهش پامال
1172- سوارکاران و غلامان با آن زرنگی ها کجا رفتند؟ آن شمشیرهای ساخت خِطّی که باریک وچابک بودند چه شدند؟
1173- مردان شجاع کجا رفتند؟! چرا از پادشاه خود آنگاه که دیدند در بستر مرگ افتاده و می نالد و کمک میخواهد، حمایت نکردند؟!
1174- آن مردان مسلحی که به هنگام غضب حمله ور می شدند کجا رفتند؟! آن حامیانی که از دولت ها حمایت میکنند و پشتیبان آنها هستند چه شدند؟!
1175- تک تیراندازان ماهر کجا رفتند؟! چرا آنگاه که تیرهای مرگ را به تو نشانه گرفته بودند، آنها با تیراندازی خود از تیر مرگ جلوگیری نکردند؟!
شاهی که فلک ز نوز او شد لامع
خورشید کرم ز برج او شد طالع
آن روز که شد صورت مرگش واقع
اسباب جهان هیچ ندیدم نافع
1176- افسوس که آن همه نیرو نه از مظلومیت تو (بر اثر بی اعتنائی دیگران به تو) حمایت کرده و نه آنگاه که مرگت فرا رسید، از تو دفاع کردند.
1177- نه اگر رشوه میدادند میتوانستند مرگ را از تو دفع کند و نه افسون
__________
1- اشاره باین آیه است که درباره قارون نازل شده است: «ما ان مفاتحه لتنوء بالعصبة» سوره قصص آیه 76.
{صفحه 325}
و نه نیرنگ در این راه فائده داشت.
1178- نزدیک ترین افراد به تو نه کمک جانی به تو کردند و نه کمک مالی بلکه تو را تسلیم مرگ ساختند راستی که کار زشتی انجام دادند.
1179- چه شده که هیچکس بر سر قبرت نمی آید و هیچیک ازآنان اطراف قبر تو نمیگردند؟!
1180- چه شده که نام تو فراموش و کنار گذاشته شد و همه به تقسیم مالی که گذاشتی مشغول شدند.
1181- چه شده که کاخ تو خالی مانده، کسی در آن نیست که با مراجعه کنندگان انس بگیرد و از سوی دیگر از دو طرف قبرت ترس و ناله تو را فرا گرفته است.
روزی که کشند جانت از تن بیرون
نی رشوه در آن سود دهد نی افسون
همراه تو باشند کسان تا لب گور
وانگاه تو در خاک بمانی محزون
1182- نمی توانی منکر شوی که قدرت برای هیچکس دوام نیاورده مگر اینکه بطور حتم شتر مرگ و ترس درب خانه اش خوابیده است.
1183- چگونه ممکن است برای همیشه امید دوام زندگی را داشته باشیم در صورتیکه روح انسان با ریسمانهای مرگ پیوسته است.
1184- جسم پادشاه هدف راههای مختلف مرگ قرار گرفته و قدرت وی از دست رفته و به دیگری منتقل شده است.
هر چند کسی صاحب عقل است و خرد
از دست اجل به هیچ رو جان نبرد
خیاط ازل که دوخت پیراهن عمر
آخر به اجل گفت که جیبش به درد
{صفحه 326}
حرف اللام
1189- قَطَعتُ بِاَیّامِ التَغَرُّزِ ذِکرَه***وَ کُلُّ عَزیزٍ ما هُناکَ ذَلیلٌ شطت الدّار ای بعدت
1190- اَری عَلِلَ الدُّنیا عَلَیَّ کَثیرَةً***وَ صاحِبُها حَتَّی المَماتِ عَلیلٌ
1191- وَ اِنّی لَمُشتاقٌ اِلی مَن اُحِبُّه***فَهَل لی اِلی مَن قَد هَوَیتُ سَبیلٌ
1192- وَ اِنّی وَ اِن شَطَّت بِیَ الدّارُ نازِجاً***وَ قَدماتَ قَبلی بِالفِراقِ جَمیلٌ نزجت ای بعدت
1193- فَقَد قالَ فِی الاَمثالِ فِی البَینِ قائِلٌ***اُضِرَّبِهِ یَومَ الفِراقِ رَحیلٌ
1194- وَ اِنَّ افتِقادی فاطِماً بَعدَ اَحمَدٍ***دَلیلٌ عَلی اَن لا یَدُومَ خَلیلٌ
1195- وَ کَیفَ هُناکَ العَیشُ مِن بَعدِ فَقدِهِم***لَعَمرُکَ شَئٌ ما اِلَیهِ سَبیلٌ بینونة دوری
1196- سَیُعرَضُ عَن ذِکری وَ تُنسی مَوَدَّتی***وَ یُطهَرُ بَعدی لِلخَلیلِ عَدیلٌ
1197- وَ لَیسَ خَلیلی بِالمَلُولِ وَ لَا الَّذی***اِذا غِبتُ یَرضاهُ سِوایَ بَدیلٌ
1198- وَ لکِن خَلیلی مَن یَّدُومُ وصِالُه***وَ یَحفَظُ سِرّی قَلبُه وَ دَخیلٌ عدیل نظیر
1199- وَ اِذَا انقَطَعَت یَوماً مِنَ العَیشِ مُدَّتی***فَاِنَّ بُکاءَ الباکیاتِ قَلیلٌ
1200- یُریدُ الفَتی اَن لا یَمُوتَ حَبیبُه***وَ لَیسَ اِلی ما یَبتَغیهِ سَبیلٌ
1201- وَ لَیسَ جَلیلاً رُزءُ مالِ وَ فقُده***وَ لکِنَّ رُزءَ الاَکرَمینَ جَلیلٌ ابتغاء خواستن
1202- لِذلِکَ جَنبی لا یُواثیهِ مَضجَعٌ***وَ فِی القَلبِ مِن حَرِّ الفِراقِ غَلیلٌ
بیان امدن پیری و رفتن جوانی
1203- فَاَهلاً وَ سَهلاً بِضَیفٍ نَزَل***وَ اَستَودَعَ اللهَ اَلفاً رَحَل رزیّه مصیبت
تُولی 
{صفحه 327}

اظهار علاقه ی امام علیه السلام به حضرت فاطمه علیها السلام

1185- توجه داشته باشید که طولانی تر از راه عمر، راهی وجود ندارد و کجا می توان راه مرگ را بست.
1186- من هر چند به مرگ یقین دارم اما آرزوئی طولانی هم کنار آن دارم 
1187- روزگار رنگهای گوناگون دارد که شب و روز جلوه می کند و مردم در میان این روز و شب در حرکت هستند (و به مرگ نزدیک می شوند.)
1188- دنیا منزلگاهی است که نمونه دیگری ندارد، هر کس باید از راه دنیا عبور کند (و بسر منزل مقصود، قبر برسد)
1189- دنیا را با در نظر گرفتن روزگار عزت پشت سر می گذارم و هر عزیزی در قبر ذلیل است.
جمعی که مدام مکر و تزویر کنند
در کار جهان هزار تدبیر کنند
روزی که رسد ز آسمان سنگ اجل
فرصت نشود که وقت تغییر کند
1190- مشکلات دنیا نسبت به من زیاد است و تا هنگام مرگ خود را در برابر ناراحتی ها (که به خواست خداست) ناتوان می بینم.
1191- من بدون تردید آرزوی ملاقات کسی را دارم که وی را دوست دارم و آیا راهی برای دیدار محبوبم وجود دارد؟!
1192- هر چند خانه، مرا دور کرد و میان محل سکونت ما جدائی افتاد و قبل از من شایسته ای دیده از جهان فروبست،
1193- اما این مطلبی است که در ضرب المثل ها موجود است و برای جدائی می گویند من هم برای شما بیان می کنم: «روز جدائی و فراق، روز کوچ است.»
*برای هر اجتماعی از دو دوست جدائی در پیش است و تمام مشکلات در پیش
{صفحه 328}
جدائی و فراق ناچیز است. (1)
در طبع زمانه نیست انگیز وصال
کوشد به فراق دوستان در همه حال
گر صبح زند ز وصل خورشید نفس
تا چشم به هم زنی رسد وقت زوال
1194- از دست رفتن فاطمه علیها السلام پس از احمد صلی الله علیه و آله و سلم دلیل است که رفاقت ها دوام ندارد.
1195- بعد از درگذشت آنان، خوشی چگونه تصور شود؟! به جانت سوگند، موضوعی است که به آن دست یابی نیست.
1196- بزودی نام من را کنار می گذارد، محبت مرا فراموش می کند و پس از درگذشت من، دوست دیگری در نظر می گیرد.
1197- دوست من نباید غمزده باشد و نه اینکه وقتی از نظر غائب شدم، دیگری را بجای من برگزیند و خوشحال باشد.
1198- دوست من کسی است که وصالش با دوام و قلبش مرکز اسرار من باشد و به کارهای خصوصی من کمک کند.
1199- (دوست) آنگاه که زندگی من پایان یافت (باید رعایت نکته های گذشته را بنماید)، زیرا گریه زنان نوحه گر (که از روی علاقه و محبت نیست) ناچیز و محدود است.
جمعی که به راستی مسلمان باشند
در بند وفا به عهد و پیمان باشند
گاهی به خطا اگر جفائی بکنند
در حال ز فعل خود پشیمان باشند
__________
1- این شعر که بالا ترجمه شد و آغاز آن ستاره است در بعضی نسخه ها وجود دارد. 
لِکُلِّ اجتماع من خَلیلَین فَرقةُ وَ کُلَّ الَّذی دونَ الفَراق قلیلٌ
{صفحه 329}
حرف اللام
1204- تَوَلَّی الشَّبابُ کَاَن لَم یَکُن***وَ حَلَّ المُشیبُ کَاَن لَم یَزَل اُفُول غروب
1205- کَاَنَّ المَشُیبَ کَصُبحٍ بَدا***وَ اَمَّا الشَّبابَ کَبَدرٍ اَفَل
1206- سَقَی اللهُ ذاکَ وَ هذا مَعاً***فَنِعمَ المُوَلّی وَ نِعمَ البَدَل
در اظهار جزم عاقلان
1207- یُمَثِّلُ ذُو العَقلِ فی نَفسِهِ***مُصائِبَهُ قَبلَ اَن تَنزِلا روع خوف
1208- فَاِن نَزَلَت بَغتَةً لَم یَرُع***لِما کانَ فی نَفسِهِ مَثَّلا
1209- رَاَی الاَمرَ یَقضی اِلی اخِرٍ***فَصَیَّرَ اخِرَه اَوَّلا
1210- وَ ذُو الجَهلِ یَامَنُ اَیّامَه***وَ یَنسی مَصارِعَ مَن قَدخَلا
1211- فَاِن بَدَهَتهُ صُروُفُ الزَّمانِ***بِبَعضِ مَصائِبِه اَعوَلا صرع افکندن
1212- وَ لَو قَدَّمَ الحَزمَ فی نَفسِه***لَعَلَّمَهُ الصَّبرُ عِندَ البَلا
در مذمت بخل و وعد کاذب
1213- اِذَا اجتَمَعَ الافاتُ فَالبُخلُ شَرُّها***وَ شَرٌّ مِنَ البُخلِ المَواعیدِ وَ المَطَلُ المطل التعلّل فی الاداه
1214- وَ لا خَیرَ فی وَعدٍ اِذا کانَ کاذِباً***وَ لا خَیرَ فی قَولٍ اِذا لَم یَکُن فِعلٌ
1215- اِذا کُنتَ ذا عِلمٍ وَ لَم تَکُ عاقِلاً***فَاَنتَ کَذی نَعلٍ وَ لَیسَ لَهُ رِجلٌ غمد غلاف السّیف
1216- وَ اِن کُنتَ ذا عَقلٍ وَ لَم تَکُ عالِماً***فَاَنتَ کَذی رِجلٍ وَ لَیسَ لَهُ نَعلٌ
1217- اَلا اِنَّمَا الاِنسانَ غِمدٌ لِعَقلِه***وَ لا خَیرَ فی غِمدٍ اِذا لَم یَکُن نَصلٌ نصل تیغ
{صفحه 320}
1200- جوانمرد دوست ندارد رفیق خود را از دست بدهد ولی راهی برای تامین خواسته های او وجود ندارد.
1201- از دست دادن ثروت مهم نیست، بلکه مصیبت بزرگواران اهمیت دارد (چون قابل جبران نیست)
1202- به همین جهت پهلوی من روی رختخواب آرام ندارد و خوابم نمی برد و آتش فراق (دیدار فاطمه علیها السلام و احمد صلی الله علیه و آله و سلم) قلب مرا آتش زده است.
دارد دل من کدورت از شام فراق
تا چند شوم تیره ز ایام فراق
زهری که به حال میخورم از جای فراق
یا رب که برافتد ز جهان نام فراق

رفتن جوانی و آمدن پیری

1203- خانه آشنا و آسایش به مهمانی که وارد شده خوش آمد میگوید و دوستی را که کوچ کرده و حرکت نموده است بخدا می سپارم.
1204- جوانی آن چنان پشت کرده که گویا نبوده است و پیری آنطور وارد شده که گویا همیشه وجود داشته است.
1205- پیری گویا همانند صبح روشن شد و جوانی مثل ماه شب چهاردهم پنهان گردید و غروب نمود.
1206- خدا جوانی و پیری را با هم رحمت کند، زیرا جوانی که رفته جالب بود و پیری هم که جای آن آمد خوب است.
افسوس که ایام جوانی بگذشت
احوال دلم چنانکه دانی بگذشت
از مشرق مرگ صبح پیری بدمید
اوقات سرور و کامرانی بگذشت
{صفحه 321}

عاقل دوراندیش و آینده نگر است

1207- خردمند مصائب خود را قبل از اینکه پیش آید برای خود مجسم می گرداند و درباره آن فکر میکند.
1208- اگر مصیبتی بصورت ناگهانی برای او آمد وحشت نمیکند، چون در فکر خود آنرا ترسیم کرده است.
1209- دیده است که حادثه در مورد دیگری چه کرده، بهمین جهت پایان کار خود را آغاز برنامه عملی شده دیگران حساب میکند.
1210- نادان در ایمنی بسر میبرد و حوادثی را که برای دیگران پیش می آید فراموش میکند.
1211- اگر حوادث روزگار بصورت ناگهانی باو روی آورد بانحراف و سقوط کشانده میشود.
1212- اگر جاهل، احتیاط را پیشه ی خود ساخته بود، صبر در برابر حوادث را آموخته بود.
دانا که نهاد بر حوادث دل خویش
از نیش بلا دلش نمی گردد ریش
هر چند که فقر و نیستی آید پیش
چون کوه ز جای خود نجنبد درویش
1213- آنگاه که آفت ها را جمع آوری کنند، بدترین آنها بخل است و بدتر از بخل وعده دادن و بوعده عمل نکردن است.
1214- در وعده ای که دروغی باشد خوبی وجود ندارد و در قولی که عمل دنبال آن نباشد خیری نخواهد بود.
از بخل کسی که میکند وعده دروغ
بگریز از او که آب دارد در دوغ
{صفحه 332}
آن صبح که خلق کاذبش می خوانند
هرگز نرسد او به آفاق فروغ
1215- اگر علم داشته باشی و عاقل نباشی مثل کسی هستی که کفش دارد و پا ندارد.
1216- اگر عقل داری و عالم نیستی مثل کسی هستی که پا دارد اما کفش ندارد.
1217- توجه داشته باش که انسان غلاف عقل خود میباشد وآنگاه که شمشیر نباشد، غلاف خالی، فائده ندارد.
چه خوش است عقل و دانش با هم
کز هر دو شود روشن و صافی عالم
در انجمنی که نام تمییز زنند
ممتاز به عقل و علم باشد آدم

ترغیب به تحصیل علم

1218- اگر این علم با آرزو کردن بدست می آمد در روی تمام زمین یک نادان یافت نمی شد.
1219- کوشش کن، بیحالی مکن، غافل مباش، زیرا پشیمانی در آخرت مخصوص کسی است که در انجام وظیفه کوتاهی کرده باشد.
گراهل دلی ترک هوس باید کرد
مرغ دل خویش در قفس باید کرد
توحید به آرزو میسر نشود
هر کام که داری همه پس باید کرد
{صفحه 333}
حرف اللام
ترغیب بتحصیل علم و فطانت
1218- لَو کانَ هذَا العِلمُ یَحصُلُ بِالمُنی***ما کانَ یَبقی فِی البَرِیَّةِ جاهِلٌ مُنی جمع منیه ارزو
1219- اِجهَد وَ لا تَکسَل وَ لا تَکُ غافِلاً***فَنَدامَةُ العُقبی لِمَن یَتَکاسَلُ تکاسُل تکاهُل
مفاخرت بعلم و حکمت خویش
1220- رَضینا قِسمَةَ الجَّبارِ فینا***لَنا عِلمٌ وَ لِلاَعداءِ مالٌ
1221- فَاِنَّ المالَ یَفنی عَنقَریبٍ***وَ اِنَّ العِلمَ باقٍ لا یَزالُ
بیان معنی غنی و کرم و فقاهت
1222- اِنَّ الغَنِیَّ هُوَ الغَنِیَّ بِنَفسِه***لَیسَ الغَنِیُّ هُوَ الغَنِیُّ بِمالِه ادمن ای الزم
1223- وَ کَذَا الکَریمُ هُوَ الکَریمُ بِخُلقِه***لَیسَ الکَریمُ بِقَومِهِ وَ بالِه
1224- وَ کَذَا الفَقیهُ هُوَ الفَقیهُ بِحالِه***لَیسَ الفَقیهُ بِنُطقِهِ وَ مَقالِهِ عثرة لغزش
امر بصمت و نهی از بسیار کوئی
1225- فَلا تُکثِرَنَّ القَولَ فی غَیرِ وَقتِه***وَ اَدمِن عَلَی الصَّمتِ المُزَیِّنَ لِلعَقلِ
1226- یَمُوتُ الفَتی مِن عَثرَةٍ بِلِسانِه***وَ لَیسَ یَمُوتُ المَرءُ مِن عَثرَةِ الرِّجلِ
1227- فَلا تَکُ میثاقاً لِقَولِکَ مُفشِیاً***فَتَستَجلِبُ البَغضاءَ مِن زِلَّةِ النَّعلِ زلّة لغزش
منع جمعی که عیب مردمان جویند
1228- وَ فِی الحَلقِ اَحیاناً لَعَمری مَرارَةٌ***وَ ثِقلٌ عَلی غِضِّ الرِّجالِ ثَقیلٌ
وَ لَم
{صفحه 334}

افتخار به علم و دانش

1220- به تقسیم خدا درمیان خود و دشمن راضی هستم، علم را بما داد و به دشمن ثروت.
1221- علت خوشحالی من این است که مال بزودی فانی میگردد و علم همیشه باقی می ماند.
آن روز که شد روزی مردم تقسیم
دادند به ما علم و به دشمن زر و سیم
فردا که کنیم جان به جانان تسلیم
او اهل جهنم است و ما اهل نعیم

ثروت، سخاوت و فقاهت

1222- ثروتمند کسی است که روحش نیاز بدیگران نداشته باشد، ثروتمند آن نیست که از نظر مالی بی نیاز باشد.
1223- سخاوتمند کسی است که از نظر اخلاق شخصیت داشته باشد، شخصیت به طائفه و نزدیکان نیست.
1224- فقیه کسی است که به حال خود آگاه باشد، سخنرانی و مطلب سبب فقیه بودن کسی نمیشود.
ای گشته ز جمع مال و اسباب غنی
تا چند کس از تو کشد کبر و منی
گاهی که ز خود دور کنی خلق دنی
در عالم علم و معرفت جان منی
{صفحه 335}

کم گوئی و به موقع گوئی

1225- آنجا که موقع حرف زدن نیست کمتر حرف بزن و به سکوتی که عقل را زینت می بخشد ادامه بده.
1226- جوان از لغزش زبان جان میدهد، اما از لغزیدن پا و بزمین خوردن نمی میرد.
1227- اسرار دیگران را افشا مکن که دشمنی را از طریق لغزیدن کفش خود برای خوییشتن جلب می نمائی.
ای خورده شراب ذوق از جام سخن
بشناس به عقل و علم هنگام سخن
چون راز درون پیش کسی خواهی گفت
باید که بری راه به انجام سخن

نهی از عیب جوئی

1228- به جان خود سوگند بسیاری از اوقات طعم تلخی را (از حوادث) احساس می کنم. شخصیتها را سبک کردن برای من خیلی سنگین است.
1229- ندیدم فردی که عیب خود را ببیند، هر چند امتیازاتش برای وی پنهان نمی ماند (آنگاه که امتیاز خود را در نظر می گیرد، عیب خویشتن را نمی نگرد.)
1230- چه کسی را پیدا می کنی که از زبان مردم راحت باشد و مردم در تهمت زدن و سوء ظن حرف زیاد دارند.
انسان که به نور معرفت مشهور است
در دیدن عیب خود به غایت کور است
چو چشم که کوکب به فلک می بیند
وز دیده خویش روز و شب مستور است
{صفحه 336}
حرف اللام
1229- وَ لَم اَرَ اِنساناً یَری عَیبَ نَفسِه***وَ اِن کانَ لا یَخفی عَلَیهِ جَمیلٌ جلیل بزرک
1230- وَ مَن ذَا الَّذی یَنجُو مِنَ النّاسِ سالِماً***وَ لِلنّاسِ قالَ بِالظُّنُونِ وَ قیلٌ
1231- اَجَلَّکَ قَومٌ حینَ صِرتَ اِلَی الغِنی***وَ کُلُّ غَنِیٍّ فِی العُیُونِ جَلیلٌ
1232- وَ لَیسَ الغِنی اِلّا غِنیً زَیَّن الفَتی***عَشِیَّةَ یَقری اَو غَداةَ یَنیلُ
1233- وَ لَم یَفتَقِر یَوماً وَ اِنکانَ مُعدِماً***سَخِیٌّ وَ لَم یَستَغنِ قَطُّ بَخیلٌ قری ضیافت
امر بحفظ نفس امّاره و شکیبائی
1234- صُنِّ النَّفسَ وَ احمِلها عَلی ما یُزینُها***تَعِش سالِماً وَ القَولُ فیکَ جَمیلٌ
1235- وَ اِن ضاقَ رِزقُ الیَومِ فَاصبِر اِلی غَدٍ***عَسی نَکَباتُ الدَّهرِ عَنکَ تَزُولُ نوال عطاء
1236- یَعِزُّ غَنِیُّ النَّفسِ اِن قَد مالُه***وَ یَغنی غَنِیُّ المالِ وَ هُوَ ذَلیلٌ
1237- وَ لا خَیرَ فی وُدِّ امرِئٍ مُتَلُّونٍ***اِذَا الرّیحُ مالَت مالَ حَیثُ تَمیلُ
1238- جَوادٌ اِذَا استَغنَیتَ عَن اخِذ مالِه***وَ عِندَ احتِمالِ الفَقرِ عَنکَ بَخیلٌ صانة حفظ
1239- فَما اَکثَرَ الاِخوانِ حینَ تَعُدُّهُم***وَ لکِنَّهُم لِلنّائِباتِ قَلیلٌ
نهی از جزع در وقت عُسرت
1240- فَلا تَجزَع اِذا اَعسَرتَ یَوماً***فَقَد اَیسَرتَ فی دَهرٍ طَویلٍ ضیق تنکی
1241- وَ لا تَیاَس فَاِنَّ الیَئسَ کُفرٌ***لَعَلَّ اللهَ یُغنی عَن قَلیلٍ
1242- وَ لا تَظنُن بِرَبِّکَ ظَنَّ سَوءٍ***فَاِنَّ اللهَ اَولی بِالجَمیلِ یاس نومیدی
{صفحه 337}
1231- آنگاه که بسوی ثروتمند شدن رهسپار شدی مردم به تو احترام می گذارند و هر ثروتمندی در نظر مردم محترم است.
1232- آن ثروتی احترام دارد که به جوان زینت بخشد، شب مهمانی بدهد یا روز بخشش نماید.
1233- سخاوتمند اگر چه روزی بیچاره شود، هیچگاه فقیر نیست، بخیل است که هیچگاه بی نیاز نمیگردد.
هرکس که شود به مال دنیا فیروز
در چشم کسان بزرگ باشد شب و روز
گر بخت سعید و حُسن طالع داری
از مال جهان گنج سعادت اندوز

امتیازات دوست واقعی

1234- هوای نفس را کنتر کن و روشی را انتخاب کن که مایه ی زینت تو باشد و همیشه سالم بمانی و پشت سرت حرف خوب بزنند.
1235- اگر رزق یک روز کم شد تا فردا صبرکن، بزودی نکبت های روزگار از تو برطرف میگردد.
1236- کسی که عزت نفس دارد، هر چند ثروت کم داشته باشد عزیز است و پولدار (اگر عزت نفس نداشته باشد) همیشه ذلیل است.
ای دیده ز روزگار انواع ضرر
وز دور فلک گشته بسی زیر و زبر
زنهار که آبرو به مردم مفروش
وز اهل زمان به هیچ رو عشوه مخر
1237- دوستی با شخص بوقلمون صفت سودی ندارد، زیرا از هر طرف باد بیاید به همان طرف می چرخد.
{صفحه 338}
1238- موقعی که از گرفتن مال از وی بی نیازی پیش تو سخاوتمند است و آنگاه که احتمال داد فقیر شده ای بخیل می گردد.
1239- هنگامی که دوستان را شماره میکنی فراوانند ولی بهنگام مصیبت و نیاز به کمک کم می باشند.
هرکس که نهد به عهد مردم بنیاد
آخر ز فلک درکف او باشد باد
ارباب زمان همره بادند همه
فریاد ز رسم این جماعت فریاد

پرهیز از جزع به هنگام سختی

1240- اگر یک روز به سختی افتادی ناله مکن، زیرا سالهای طولانی در آسایش بوده ای.
1241- مأیوس مباش که ناامیدی کفر است، امید این است که خدا بزودی مشکل تو را برطرف گرداند.
1242- به پروردگارت سوء ظن نداشته باش، زیرا خدا به شایستگی اولویت دارد.
1243- من دیده ام که دنبال سختی همیشه آزمایش است (1) و مطلبی که خدا بیان کرده بهترین مطلب است.
ای از می عشق هر نفس یافته شُکر
گر هست تو را حدیث قرآن در ذکر
آن دم که خدا حادثه ای بفرستد
باید که بر آن صبر کنی بعد از شکر
__________
1- اشاره به آیات 5 و 6 از سوره شرح.
{صفحه 339}
حرف اللام
1243- رَاَیتُ العُسرَ یَتبَعُهُ یَسارٌ***وَ قَولُ اللهِ اَصدَقُ کُلِّ قیلٍ حباء عطاء
در مذمّت سؤال و ریختن ابرو
1244- مَا اعتاضَ باذِلُ وَجهِهِ بِسُؤالِه***عِوَضاً وَ لَو نالَ المُنی بِسُؤالٍ
1245- وَ اِذَا السُّؤالُ مَعَ النَّوالِ وَ زَنتَه***رَجَحَ السُّؤالُ وَ خَفَّ کُلُّ نَوالٍ
1246- وَ اِذَا ابتُلیتَ بِبَذلِ وَجهِکَ سائِلاً***فَابذِلهُ لِلمُتَکَرِّمِ المِفضالِ السلس اللین
1247- اِنَّ الکَریمَ اِذا حَباکَ بِمَوعِدٍ***اَعطاکَه سَلِساً بِغَیرِ مَطالٍ
در مذمّت تکبّر و دشمنی و سؤال
1248- بَلَوتُ النّاسَ قَرناً بَعدَ قَرنٍ***فَلَم اَرَمِثلَ مُختالٍ بِمالٍ مختال متکبّر
1249- وَ لَم اَرَ فِی الخُطُوبِ اَشَدَّ هَولاً***وَ اَصعَبَ مِن مُعاداتِ الرِّجالِ
1250- وَ ذُقتُ مَرارَةَ الاَشیاءِ طُراً***فَما طَعمٌ اَمَرٌّ مِنَ السُّؤالِ
در مدح کسب و ذمّ سؤال
1251- لَنَقلُ الصَّخرِ مِن قُلَلِ الجِبالِ***اَحَبُّ اِلَیَّ مِن مِنَنِ الرِّجالِ خطب کار بزرک
1252- سسیَقُولُ النّاسُ لی فِی الکَسبِ عارٌ***فَقُلتُ العارُ فی ذُلِّ السُّؤالِ صخر سنک
اظهار استغنا از خلق عالم
1253- فَما اَقبَلُ الدُّنیا جَمیعاً بِمِنَّةٍ***وَ لا اَشتَری عِزَّ المَراتِبِ بِالذُلِّ
1254- وَ اَعشِقُ کَحلاءَ المَدامِعِ خِلقَةً***لِئَلّا یَری فی عَینِها مِنهُ الکُحلِ کحل سرمه
اظهار
{صفحه 340}

نهی از گدائی کردن و آبرو ریختن

1244- کسی که آبروی خود را با درخواست می ریزد اگر چه با خواهش کردن به آرزوی خود برسد، باز عوض آبروئی را که ریخته بدست نیاورده است.
1245- هرگاه درخواست را با بخشش در ترازو بگذاری کفه ی درخواست پائین می ماند و عطا هرچه بوده بالا قرار میگیرد.
1246- هرگاه ناگزیر شدی آبروی خود را برای درخواست بریزی، آبرو را پیش بزرگوار و با شخصیت بریز و از او خواهش کن.
1247- زیرا شخص بزرگوار وقتی به تو وعده داد، آنرا بآسانی و بدون زحمت به تو عنایت میکند.
ای دل غم و غصه گر چه جمع است بسی
چون دیده مریز آبرو پیش کسی
گاهی که تو را ضرورتی پیش آید
از اهل کرم بجوی فریادرسی

تلخ ترین کارها

1248- چند قرن مردم را آزمایش کردم، بدتر از کسی که بمال فخر بفروشد موضوعی ندیدم. (1)
1249- حوادث بزرگ را بررسی کردم، هولناک و سخت تر از دشمنی شخصیتها با هم نیافتم.
1250- تلخی تمام چیزها را چشیدم، تلخ تر از طعم درخواست، نچشیدم.
__________
1- قرن در فارسی به یکصد سال گفته میشود ولی در عربی در عین اینکه به همین معنی می آید بمعنای مطلق زمان، ملت و طائفه هم می آید و منظور امام علیه السلام معناهای آخر است، شرح حال ملت ها را که در زمان های گذشته زیسته اند و یا خود دیده است بررسی نموده.
{صفحه 341}
با خلق خدا کبر و عداوت تا چند
با اهل صفا جهل و غباوت تا چند
دریوزه ی مال از خلایق تا کی
بدبختی و آثار شقاوت تا چند

توجه به کسب و اظهار بی نیازی از مردم

1251- سنگهای قله های کوه ها را جابجا کردن برای من آسانتر از اینست که منت مردم را بکشم.
1252- مردم می گویند کار عار است، من می گویم ننگ در ذلت سؤال است.
گر کوه ز جای سخت به ناخن بکنی
زان به که کشی منت هر دون دنی
از کسب حلال نان خود پیدا کن
تا فضل خدا کند تو را زود غنی
1253- تمام دنیا را با یک منت قبول نمیکنم و عزت مقام را با ذلت نمیخرم.
1254- همسری را که مژگانش از نظر خلقت سیاه است دوست می دارم، زیرا نمیخواهم منت سرمه در چشم او دیده شود.
از منت مردم است بر دل باری
راضی نشدم به بار منت باری
من عاشق خوبان سیه چشم شوم
تا منت سرمه ام نباشد باری

اظهار جوانمردی و سخاوت خود

1255- خانه ام منزلگاه کسی است که در آن وارد گردد و هر خوراکی که دارم برای هر کس که بخورد حلال است.
{صفحه 342}
حرف اللام
اظهار مروّت و فتوّت خویش
1255- وَ داری مُناخٌ لِمَن قَد نَزَل***وَ زادی مباحٌ لِمَن قَد اَکَل مناخ منزلکاه
1256- اُقَدِّمُ ما عِندَنا حاضِرٌ***وَ ِان لَم یَکُن غَیرَ خُبزٍ وَ خَل
1257- فَاَمَّا الکَریمُ فَراضٍ بِهِ***وَ اَمَّا الَّئیمُ فَذاکَ الوَ َبل
مذمّت سؤال و مدح صبر و قناعت 
1258- صَبرُ الفَتی بِفَقرِهِ یُجِلُّه***وَ بَذلُه لِوَجهِهِ یُذِلُّه لئیم پست فطرت
1259- یَکفِی الفَتی مِن عَیشِهِ اَقَلَّه***الخُبزُ لِلجائِعِ اُدمٌ کُلُّهُ
اظهار کمال حسان با فقیران
1260- اِنّی امرُؤٌ بِاللهِ عِزّی کُلُّه***وَرِثَ المَکارِمَ اخِری مِن اَوَّلی ادم نان خورش
1261- فَاِذَا اصطَنَعتُ صَنیعَةً اَتبَعتُها***بِصَنیعَةٍ اُخری وَ اِن لَم اَسئَلِ 
1262- وَ اِذا یَصاحِبُنی رَفیقٌ مُرمِلٌ***اثَرتُهُ بِالزّادِ حَتّی یَمتَلی صنیعه احسان
1263- وَ اِذا دُعیتُ لِکَربَةٍ فَرَّجتُها***وَ اِذا دُعیتُ لِغَدرَةٍ لَم اَفعَلِ
1264- وَ اِذا یَصیحُ بِیَ الصَّریخُ لِحادِثٍ***وافَیتُه مِثلَ الشَّهابِ المُشعَلِ
1265- وَ اَعُدُّ جاری مِن عَیالی اَنُّه***اِختارَ ما بَینَ المَنازِلِ مَنزِلی مرمل بی توشه
1266- وَ حَفِظتُهُ فی اَهلِِهِ وَ عَیالِهِ***بِتَعاهُدٍ مِنّی وَ لَمّا اَسعُلِ غیدر پیمان شکستن
ارشاد بقطع دشمنی بعجز و فروتنی
{صفحه 343}
1256- هر چه داریم پیش مهمان می آوریم، هر چند فقط نان و سرکه باشد.
1257- کسی که شخصیت دارد بآنچه موجود است میسازد اما پست فطرت نمیسازد و ناراحتی ایجاد می نماید.
این خانه که بی وحشت دربان باشد
بسیار به از روضه ی رضوان باشد
در سفره ما اگر چه یک نان باشد
خواهیم که آن روزی مهمان باشد

ستایش از قناعت و مذمت از سؤال

1258- جوانمردی که با فقر بسازد، صبر او را زینت می بخشد و اگر آبروی خود را از طریق درخواست کردن بریزد، خود را ذلیل می سازد.
1259- جوانمرد بحداقل زندگی می سازد، نان برای شخص گرسنه هم خورش است هم غذا.
ای پخته ز حرص روز و شب سودائی
زنهار که آبرو نریزی جائی
گر اهل سعادتی به اندک چیزی
راضی شو وهر نفس مکش ایذائی

رعایت حال مردم

1260- من کسی هستم که تمام عزتی که دارم از خا میدانم و نیاکان من بزرگواری ها را از یکدیگر ارث برده اند.
1261- موقعی که کار نیکی انجام دادم دنبال ان کار خوب دیگری انجام میدهم هرچند از من درخواست نکنند آن کار خوب را انجام دهم.
1262- آنگاه که بیچاره ای با من همسفر شود، آنقدر باو کمک میکنم تا نیاز
{صفحه 344}
سفرش برطرف گردد.
1263- آنگاه که برای حل مشکل دعوت شدم، آن مشکل را برطرف میسازم و اگر برای پیمان شکستن خوانده شدم نمی پذیرم.
مجموعه آیات معارف مائیم
آگاه ز اسرار مواقف مائیم
گاهی که سخن ز فضل و احسان گذرد
سرچشمه الطاف معارف مائیم
1264- موقعی که فریادی بگوش من میرسد که کمک میخواهد،همانند شهاب شعله ور باو میرسم و کمکش مینمایم.
1265- همسایه ام را از جیره خواران خود میدانم، زیرا وی از میان خانه ها همسایگی مرا انتخاب کرده است.
1266- همسایه ام را از نظر خویشاوند و فرزند حفاظت میکنم و خود را متعهد بحمایت آنان میدانم و این برنامه را هیچگاه بروی خود نمی آورم.
هر چند که ما بی سرو بی سامانیم
از روی کرم پناه مظلومانیم
گر درددلی هست تو را ای درویش
از ما بطلب شفا که ما درمانیم

دشمنی را قطع کن و تواضع را پیشه نما

1267- به کینه داران بهترین احترام ها را بگذار، ناراحتی های آنان برطرف میگردد. گاهی پوست کهنه را هم دباغی میکنند. (کفش کهنه را واکس میزنند.)
1268- اگر از روی کراهت اعتنا نکردند تو به بزرگواری خود احترام بگذار و اگر حرفی را از تو پنهان کردند، چیزی نپرس.
1269- زیرا مطلبی بوده که شنیدنش تو را ناراحت میکند و مطلبی که 
{صفحه 345}
حرف اللام
1267- وَحَیِّ ذَوِی الاَضغانِ تَشفِ قُلُوبَهُم***تَحِیَّتُکَ العُظمی وَقَد یُدبَغُ النَعَّلُ ضغینه کینه
1268- فَاِن اَعرَضُوا کُرهاً فَحِیَّ تَکَرُّماً***وَ اِن حَبَسُوا عَنکَ الحَدیثَ فَلا تَسَل
1269- فَاِنَّ الَّذی یُؤذیکَ مِنهُ استِماعُهُ***وَ اِنَّ الَّذی قالُوا وَرائَکَ لَم یَقُل
شکایت از مخالفت روزکار
1270- اُحِبُّ لَیالِی الهِجرِ لا فَرَجاً بِها***عَسَی الدَّهرَ یَاتی بَعدَها بِوِصالٍ نغل فساد
1271- وَ اَکرَهُ اَیّامَ الوِصالِ لِاَنَّنی***اَری کُلَّ شَئٍ مُولِعاً بِزَوالٍ
خطاب بهمام بن اغفل ثقفی
1272- لا تُخدَعَنَّ فَلِلمُحِبِّ دَلائِلٌ***وَلَدَیهِ مِن نَجوَی الحَبیبِ رَسائِلٌ مولع حریص
1273- مِنها تَنَعُّمُهُ بِما یُبلی بِهِ***وَ سُرُورُه فی کُلِّ ما هُوَ فاعِلٌ
1274- فَالمَنعُ مِنهُ عَطِیَّةُ مَعرُوفَةٌ***وَ الفَقرُ اِکرامٌ وَ لُطفٌ عاجِلٌ تحفّظ تیقّظ
1275- وَ مِنَ الدَّلائِلِ اَن یُری مُتَحَفِّظاً***مُتَقَشِّفاً فی کُلِّ ما هُوَ نازِلٌ
1276- وَ مِنَ الدَّلائِلِ اَن تَراهُ مُشَمِّراً***فی خَرقَتَینِ عَلی شُطُوطِ السّاحِلِ
1277- وَ مِنَ الدَّلائِلِ زُهدُه فیما تَری***مِن دارِ ذُلٍّ وَ النَّعیمُ الزائِل متقشّف قانع
1278- وَ مِنَ الدَّلائِلِ اَن یُری فی عَزمِهِ***طَوعَ الحَبیبِ وَ اِن اَلَحَّ العاذِلُ
1279- وَ مِنَ الدَّلائِلِ اَن یُری مِن شَوقِهِ***مِثلَ السَّقیمِ وَ فِی الفُؤادُ غَلائِلِ
1280- وَ مِنَ الدَّلائِلِ اَن یُری مِن اُنسِهِ***مُستَوحِشاً مِن کُلِّ ما هُوَ شاغِلٌ شطّ جانب النهر
و مِن
{صفحه 346}
پشت سر شما گفته شده پیش روی شما گفته نمی شود. (فرض کن که گفته نشده است.)
دشمن که کدورت است در سینه ی او
کم کن به وفای خرمی کینه ی او
گر نقش صفا کنی رقم بر دل خویش
آخر فکند عکس به آئینه ی او

هجران را بهتر از وصال می خواهم

1270- شب های هجران را که راه گشایش ندارد دوست دارم: زیرا امیدوارم که روزگار بزودی هجر را تبدیل به وصال نماید.
1271- از روزگار وصال خوشم نمی آید، زیرا می بینم هر چیزی برای از بین رفتن سرعت دارد.
هر نفس که از طاس فلک خواهد دل
شک نیست مرا که عکس گردد حاصل
از جستن وصل نقش هجران دیدم
وز عکس شدم زود به جانان واصل

علامت دوست واقعی

1272- فریب هر کس را بعنوان دوست مخور، زیرا دوست علامت هائی دارد و در پیش وی نامه هائی از راز و نیاز با خدا وجود دارد.
1273- در آنچه دیگران آنرا بلا و آزمایش میدانند، خوشحال است و لذت میبرد و نسبت بآنچه خدا انجام میدهد خوشحال است.
1274- محرومیت، هدیه ای است که با او آشناست، بیچارگی برای وی، احترام و لطف موجود است.
{صفحه 347}
دشمنام تو را ثنای خود می دانم
نفرین تو را دعای خود می دانم
گر قهر کنی و گر عطا فرمائی
یک یک همه را بجای خود می دانم
1275- یکی از نشانه های دوست اینست که شب زنده دار است و در برابر مشکلات و حوادث قانع.
1276- نشانه ی دیگرش اینست می بینی با لباس کم می سازد و از نظر جلی سکونت حساسیتی ندارد و هر چند ضعیف باشد و در سطح پائین.
1277- نشانه ی دیگرش اینست که از آنچه قابل رویت است «خانه دنیا» و نعمت هائی که از بین میرود پرهیز می کند.
ارباب محبت که ز خود بی خبراند
ازوهم و خیال، نیک و بد بی خبراند.
مستغرق خورشید حقیقت شده اند
وز هستی خویش تا ابد بی خبراند
1278- یکی دیگر از نشانه دوست واقعی اینست که اطاعت از خدا در وجودش نهفته است هر چند منحرفین در هدف خود پافشاری کنند.
1279- نشانه دیگر اینکه عشق وی بخدا، او را بشکل مریض نشان میدهد در عین حال قلب او جوشان است.
1280- نشانه دیگر اینکه از انس گرفتن وی بخدا سبب شده است که از هر موجودی وحشت دارد.
جمعی که دم از مهر و ارادت دارند
در بام شرف کوس سیادت دارند
چون دست به دامان سعادت زده اند
پا بر سر نام و ننگ عادت زده اند
{صفحه 348}
حرف اللام
1281- وَ مِنَ الدَّلائِلِ ضِحکُهُ بَینَ الوَری***وَ القَلبُ مَحزُونٌ کَقَلبِ الثّاکِلِ الثکل فقدان المربة و لدها
1282- وَ مِنَ الدَّلائِلِ حُزنُه وَ نَحیُبه***جَوفَ الظُلَمِ فَمالَه مِن عاقِلٍ
1283- وَ مِنَ الدَّلائِلِ اَن یُری مُتَهَنِّکاً***بِسُؤالِ مَن یَحظی لَدَیهِ السّائِلُ
1284- وَ مِنَ الدَّلائِلِ اَن تَراهُ باکیاً***اَن قَدرَاهُ عَلی قَبیحٍ عاقِلٍ
1285- وَ مِنَ الدَّلائِلِ اَن تَراهُ مُسافِراً***نَحوَ الجِهادِ وَ کُلَّ فِعلٍ فاضِلٍ خطوه ظفر یافتن بچیزی
1286- وَ مِنَ الدَّلائِلِ اَن تَراهُ مُسَلِّماً***کُلَّ الاُمُورِ اِلَی المَلیکِ العادِلِ
اظهار خوف از عقاب الهی
1287- اَخافُ وَ اَرجُو عَفوَه وَ عِقابَه***وَ اَعلَمُ حَقّاً اِنَّه حَکَمٌ عَدَلٌ ساعة قیامت
1288- فَاِن یَکُ عَفواً فَهُوَ مِنهُ تَفَضُّلٌ***وَ اِن یَکُ تَعذیباً فَاِنّی لَهُ اَهلٌ
بیان اهوال روز قیامت
1289- اِذا قَرُبَت ساعَةٌ یا لَها***وَ زِلزِلَتِ الاَرضُ زِلزالَها انفطار شکافته شدن
1290- تَسیرُ الجِبالُ عَلی سُرعَةٍ***کَمَرِّ السَّحابِ تَری حالَها
1291- وَ تَنفَطِرُ الاَرضُ مِن نَفخَةٍ***هُنالِکَ تَخرُجُ اَثقالَها
1292- وَ لا بُدَّ مِن سائِلٍ قائِلٍ***مِنَ النّاسِ یَومَئِذٍ مالَها کهولة پیری
1293- تُحَدِّثُ اَخبارَها رَبَّها***وَ رَبُّکَ لا شَکَّ اَوحی لَها
1294- وَ یَصدُرُ کُلٌّ اِلی مَوقِفٍ***یُقیمُ الکُهُولَ وَ اَطفالَها سکر مستی
{صفحه 349}
1281- نشانه دیگرش اینست که میان مردم می خندد اما قلب او همانند مادر بچه مرده، اندوهگین است.
1282- نشانه دیگر اینست که در تاریکی شب گریه و ناله ی او بلند است و هیچ چیز نمی تواند وی را از گریه بازدارد.
دائم رخ من چو غنچه خندان باشد
وز ناله دلم هزار دستان باشد
سرگشته شدم ز زلف آشفته ی او
آری شب عاشقان پریشان باشد
1283- نشانه دیگر اینست که به درخواست از کسی که سؤال از وی سود بخش است (مثل خدا) توجه کرده و اصرار می نماید.
1284- نشانه دیگر اینست که او را گریان می بینی، زیرا میترسد خدا او را در کاری دیده باشد که شایسته نمیداند.
1285- نشانه دیگر اینست که وی را می بینی بسوی جهاد و هرکار شایسته ای در حرکت است.
1286- نشانه دیگر اینست که وی تمام کارها را بخدای نیرومند عادل واگذار کرده است.
ارباب صفا که بهر حق در کاراند
هر جا که روند تخم نیکی کاراند
تسلیم شوند پیش مردان خدای
حق مرکز و ایشان همه چون پرگارند

ترس از کیفر خدا

1287- از کیفر خدا میترسم و از وی امید عفو دارم. و یقین دارم که حاکمی عادل است.
{صفحه 350}
1288- اگر خدا عفو کند، لطف اوست و اگر عذابم کند، من شایسته ی آن هستم.
یا رب ز گنه نامه ی من گشت سیاه
وز غصه و رنج حال من گشت تباه
گر لطف کنی تو کان فضلی و کرم
ور قهر کنی ما همه جرمیم و گناه

اوضاع قیامت

1289- آنگاه که قیامت نزدیک گردید و زمین لرزش خود را بطور کامل بانجام رسانید چه قیامتی خواهد بود!!
1290- کوهها همانند سرعت ابرها که حرکت آن را می بینی حرکت می کنند.
1291- زمین بر اثر دمیده شدن در صور اسرافیل متلاشی میشود و آنچه را در دل خود جای داده بود (جواهر و مرده)بیرون می اندازد.
آن دم که شود نور امامت ظاهر
بر خلق شود سر قیامت ظاهر
عالم همه در نور خدا گردد محو
وز هر طرفی شود علامت ظاهر
1292- در چنین روزی باید کسی از مردم بپرسد که در دنیا چه کارهائی را انجام داده اند.
1293- زمین حوادثی را که روی آن انجام گرفته بیان میدارد و این اعلام کارها بخاطر دستوری است که خدا بآن داده است.
1294- تمام آنانکه باید بحساب آنها رسیدگی شود، پیر و کودک در پیشگاه عدل الهی حاضر میگردند.
{صفحه 351}
حرف اللام
1295- وَ یَصدُرُ کُلُّ اِلی مَوقِفٍ***یُقیمُ الکُهُولَ وَ اَطفالَها بعث زنده شدن
1296- تَرَی النّاسَ ما عَمِلَت مُحضَراً***وَ لَو ذَرَّةً کانَ مِثقالَها
1297- یُحاسِبُها مَلِکٌ قادِرٌ***فَاِمّا عَلَیها وَ اِمّا لَها
1298- تَرَی النّاسَ سُکری بِلا قَهوَةٍ***وَ لکِن تَرَی العَینُ ما هالَها یا جار منادی مرخّم ای یا حادث
1299- ذُنُوبی بَلائی فَما حیلَتی***اِذا کُنتُ فِی البَعثِ حَمالُّها
1300- نََسیتُ المَعادَ فیا وَیلَها***وَ اَعطَیتُ لِلنَّفسِ امالَها
خطاب بحارث اعور همدانی
1301- یا حارِ هَمدانِ مَن یَمُت یَرَنی***مِن مُؤمِنٍ اَو مُنافِقٍ قُبُلاً طرف چشم
1302- یَعرِفُنی طَرفُهُ وَ اَعرِفُهُ***بِنَعتِه وَ اسمِه وَ ما فَعَلا
1303- وَ اَنتَ عِندَ الصِّراطِ مُعتَرِضی***فَلا تَخَف عَثرَةً وَ لا ذَلَلاً زلّة لغزش
1304- اَقُولُ لِلنّارِ حینَ تُوقَفُ***لِلعَرضِ ذَریهِ لا تَقرَبی الرَجُلا
1305- ذَریهِ لا تَقرَبیهِ اِنَّ لَه***حَبلاً بِحَبلِ الوَصِیِّ مُتَّصِلاً ذره ای دعه
1306- اَسقیکَ مِن بارِدٍ عَلی ظَمَأٍ***تَخالُه فِی الحَلاوَةِ العَسَلا
1307- قَولُ عَلِیٍّ لِحارِثٍ عَجَبٌ***کَم ثُمَّ اُعجُوبَةٍ لَهُ حَمَلاً
نفی قواعد و احکام نجوم
1308- خَوَّفَنی مُنَجِّمٌ اَخُو خَبَل***تَراجِعٌ المِریخِ فی بَیتِ الحَمَل خبل تباهی عقل
فَقُلتُ
{صفحه 352}
1295- هر عملی که در دنیا انجام داده اند، هر چند ذره ای باشد قابل وزن در برابر خود حاضر می بینند.
1296- اعمال را خدائی که نیرومند است محاسبه میکند، یا به نفع وی خواهد بود یا ضرر او.
آن روز که قدر ما به طاعت باشد
وز حکم خدا قیام ساعت باشد
چون غیر عمل نیست در آنجا نافع
بیچاره کسی که بی بضاعت باشد
1297- در چنین روزی، مردم بدون اینکه شراب خورده باشند مست هستند، زیرا با چشم خود اعمال خویش را می بینند (و بهت زده می شوند که چقدر دقیق ضبط شده.)
1298- گناهان من بلای من است و آنگاه که در قیامت، همراه من هستند و آنها را بدوش میکشم چه چاره ای کنم؟!
1299- قیامت را فراموش کرده ام! ای وای بر نفس من!
1300- ای وای برمن! قیامت را فراموش کرده ام و آرزوهای نفس را برآورده ام!!
فردا که من از بیم شوم بی می مست
وز بار گناه و معصیت باشم پست
یا رب ز کرم دست من خسته بگیر
تا دل نرود ز خوف آن روز از دست

سخن امام علیه السلام با حارث همدانی درباره صراط و کوثر

1301- ای حارث همدانی هر کس بمیرد مؤمن باشد یا منافق مرا با چشم خود می بیند.
{صفحه 353}
1302- او با چشم مرا می شناسد من هم او را با اسم و رسم و کارهائی که انجام داده می شناسم.
1303- تو در صراط بر سر راه من می ایستی، نترس، نه از لغزش های خود و نه از اشتباه های خویشتن.
هر کس که به جان محب حیدر باشد
وز مهر علی علیه السلام دلش منور باشد
روزی که از این سرای ویران برود
در باغ بهشت اهل کوثر باشد
1304- در قیامت به هنگامی که در پیشگاه عدل الهی برای محاکمه نگاه داشته می شوی، به آتش می گویم: او را رها کنید و به این مرد نزدیک مشوید.
1305- کاری بکارش نداشته باشید، زیرا با وصی محمد صلی الله علیه و آله و سلم (علی علیه السلام) ارتباط دارد. (1)
1306- از آب سردی که فکر می کنی در شیرینی همانند عسل است به تو می نوشانم.
1307- حرف علی علیه السلام برای حارث عجیبی است. در وجود علی علیه السلام مطالب عجیب فراوانی نهفته است.
فردا که شود بهشت و دوزخ تقسیم
وز حکم خدا شوند مردم به دو نیم
یاران علی علیه السلام شراب کوثر نوشند
وانگاه وطن کنند در باغ نعیم
__________
1- در بعضی از نسخه ها این شعر اضافه است:
هذا لَنا شیعَةً وَ شیعَتُنا اَعطانیَ اللهَ فیهِمُ الاَملا
حارث شیعه ما است و خدا نسبت به شیعیان ما آرزوها را از طریق من عملی ساخته است.
{صفحه 354}
حرف اللام
1309- فَقُلتُ دَعنی مِن اَکاذیبِ الحِیَل***المُشتَری عِندی سَواءٌ وَ زُحَل افانین انواع
1310- اَدفَعُ عَن نَفسی اَفانینَ الدِّوَل***بِخالِقی وَ رازِقی عَزَّوَجَلَّ
اخبار از ظهور مهدی موعود علیه السلام
1311- بُنَیَّ اِذا ما جاشَتِ التُّرکُ فَانتَظِر***وِلایَةَ مَهدِیٍّ یَقُومُ وَ یَعدِل دول کردش
1312- وَ ذَلَّ مُلُوکُ الاَرضِ مِن الِ هاشِمٍ***وَ بُویِعَ مِنهُم مَن یَلِذُّ وَ یَهزِلُ
1313- صَبِیٌّ مِنَ الصِّبیانِ لا رَای عِندَه***وَ لا عِندَه جِدٌّ وَ لا هُوَ یَعقِلُ
1314- فَثَمَّ یَقُومُ القائِمُ الحَقِّ مِنکُمُ***وَ بِالحَقِّ یَاتیکُم وَ بِالحَقِّ یَعمَلُ جاشت ای غلت
1315- سَمِیُّ نَبِیِّ اللهِ نَفسی فِداؤُه***فَلا تَخذُلُوهُ یا بَنِیَّ وَ عَجِّلُوا
خطاب بابی بکر رضی الله عنه
1316- تَعَلَّم اَبابَکرٍ وَ لا تَکُ جاهِلاً***بِاَنَّ عَلِیّاً خَیرُ حافِ وَ ناعِلٍ
1317- وَ اَنَّ رَسُولَ اللهِ اَوصی بِحَقِّهِ***وَ اَکَدَّ فیهِ قَولَه بِالفَضائِلِ بُویع من البیعة
اظهار شجاعت و دلیری خویش
1318- اَنَا الصَّقرُ الَّذی حُدِّثتَ عَنهُ***عِتاقَ الطَّیرِ تَنجَدِلُ انجِلالاً
1319- وَ قاسَیتُ الحُرُوبَ اَنَا ابنُ سَبعٍ***فَلَمّا شِئتُ اَفنَیتُ الرِّجالا حافی پابرهنه
اظهار دلیری و دعوی شیری
1320- صَیدُالمُلوُکِ اَرانِبٌ وَ ثَعالِبُ***وَ اِذا رَکِبتُ فَصَیِّدیَ الاَبطالُ صقر باز
{صفحه 355}

پیشگوئی منجم اعتبار ندارد

1308- منجمی که عقل را از دست داده مرا از «قرار گرفتن مریخ در خانه ی حمل» می ترساند.
1309- باو گفتم: دروغ های فریبنده را بمن عرضه نکن، مشتری و زحل در نظر من یکسان است.
1310- من در برابر حوادث رنگارنگ برای دفاع از خود، به آفریدگار و رزق دهنده ی خود پناه میبرم و باو تکیه میکنم.
ای دوست مکن گوش به احکام نجوم
پابند مشو چه صید در دام نجوم
آن رفت که بود کشف ادریس نبی
و امروز نمانده است جز نام نجوم

اخبار از ظهور امام مهدی علیه السلام

1311- فرزندم! موقعی که ترک ها پیروز شدند (1) منتظر حکومت امام مهدی علیه السلام باش که قیام میکند و عدالت را برقرار می سازد.
1312- زمامداران جهان تسلیم حکومت بنی هاشم (امام مهدی علیه السلام) میگردند و چاق و لاغر (نیرومند و ضعیف) همه با وی بیعت میکنند.
1313- در آن روزگار کودکان بی تجربه (و کودک صفتان) که نه فکر دارند، نه کوشش و نه عقل بر مردم حکومت میکنند.
1314- در چنین شرائطی قائم بحق (نجاتگر حق) که از طائفه شماست قیام میکند و حق را می آورد (و آنرا زنده می سازد) و اجرا می گرداند.
__________
1- در فارسی به غیر فارسی ترک هم گفته میشود ولی در عربی به غیر عرب «عجم» میگویند بنابراین منظور از کلمه ترک، فقط ترک زبان است.
{صفحه 356}
1315- همنام پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم که جانم فدای او باد می باشد، فرزندان من مواظب باشید او را تنها مگذارید و به کمک او بشتابید (و از خدا تعجیل در فرجش را بخواهید.)
روزی که شود سر ولایت ظاهر
وز هر طرفی شود هدایت ظاهر
از مشرق تحقیق بر آید خورشید
گردد همه جا نور عنایت ظاهر

سخن با ابوبکر

1316- ای ابابکر آگاهی و جاهل نیستی که علی علیه السلام بهترین فرد روی زمین (از میان طبقات مختلف) است.
1317- و می دانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در حق وی وصیت کرد و در گفته های خود فضائل و امتیازهای او را بیان داشت.
توضیح: در بعضی از نسخه ها این شعر اضافه است:
وَ لا تَبخَسَن حَقَّه و اردُد الوَری اِلیهِ فَاِنَّ اللهَ لَیسَ بِغافِلٍ
به حق علی علیه السلام ضربه مزن و آنرا به وی بازگردان، زیرا خدا غافل نیست.
سرچشمه علم و معرفت جان علی علیه السلام است
هر کس که ازآن چشمه خورد آب ولی است
خورشید که بهر طاعتش راجع شد
در باب کمال و فضل او نص جلی است
__________
1- در بعضی نسخه ها بجای فان الله لیس بغافل این جمله است فان الله اصدق قائل، که اشاره است یه آیه الیوم اکملت لکم دینکم.
{صفحه 357}

اظهار شجاعت

1318- من آن باز شکاری هستم که پرندگان نیرومند از آن سخن میگویند و در برابر وی کاملا تسلیم هستند.
1319- هفت ساله بودم که حوادث جنگی را آزمایش میکردم و هر وقت میخواستم مردان را نابود می ساختم.
امروز کسی نیست به اندازه من
وز چرخ و فلک گشت آوازه من
من مصحف ناطقم که صحاف ازل
از رشته ی فتح بست شیرازه من

قدرت امام علی علیه السلام

1320- پادشاهان، خرگوش و روباه آشکار میکنندو آنگاه که من پای در رکاب گذاشتم، قهرمانان را صید می نمایم.
1321- به هنگام حمله های جنگی صید من پهلوانان هستند، زیرا من در جنگ شیری کشیده ام.
آن روز که من هوای نخجیر کنم
خرگوش ضعیف را چه تسخیر کنم
شیران و دلیران جهان را یک یک 
از اسب فرود آرم و زنجیر کنم

سه چیز را باید کتمان کرد

1322- لازم است سه چیز را پنهان کنید، شجاعت، علم و مال خود را.
1323- زیرا مردم دشمن این سه چیز هستند و هیچگاه از انسان راضی نمیشوند،
{صفحه 358}
حرف اللّام
1321- صَیدِی الفَوارِسُ فِی الِّلقاءِ فَاِنَّنی***عِندَ الوَغا لَغَضَنفَرٌ قِتالٌ وغا جنک
امر بکتمان شجاعت و علم و مال
1322- عَلَیکُم بِالثَّلاثَةِ فَاکتُمُوها***شُجاعَتَکُم وَ عِلمُکُم وَ مالٌ
1323- فَاِنَّ النّاسَ اَعداءٌ لِهذا***وَ لا یُرضیهِم اِلَّا الزَّوالُ غضنفر شیر
مرثیه خدیجه و ابوطالب
1324-اَعَینَیَّ جُودا بارَکَ اللهُ فیکُما***عَلی هالِکَینِ لا تَری لَهُما مِثلاً
1325- عَلی سَیِّدِ البَطحاءِ وَ ابنِ رَئیسِها***وَ سَیِّدَةِ النِّسوانِ اَوَّلِ مَن صَلّی خیم خوی
1326- مُهَذَّبَةٌ قَد طَیَّبَ اللهُ خیمَها***مُبارَکَةٍ وَ اللهُ ساقَ لَهَا الفَضلا
1327- فَبِتُّ اُقاسی مِنهُمَا الَّهمَ وَ الثَّکلا***مُصابُهُما اَدجی اِلَی الجَوِّ وَ الهَوی
1328- لَقَد نَصَرا فِی اللهِ دینِ مُحَمَّدٍ***عَلی مَن بَغی فِی الدّینِ قَدرَ عَیالا دجی تاریکی
اظهار اخلاص با نبیّ صلی الله علیه و آله و سلم
1329- اِنَّ عَبداً اَطاعَ رَبّاً جَلیلاً***وَقَفَ الدّاعِیَ النَبِیَّ الرَّسُولا
1330- فَصَلوةُ الاِلهِ تَتری عَلَیهِ***فی دُجَی اللَّیلِ بُکرَةً وَ اَصیلاً بکره صبح
1331- اِنَّ ضَربَ العُداةِ بِالسَّیفِ یُرضی***سَیِّداً قادِراً وَ یَشفی عَلیلاً
1332- لَیسَ مَن کانَ قاسِطاً مُستَقیماً***مِثلَ مَن کانَ هاوِیاً وَ ذَلیلاً
1333- حَسبِیَ اللهُ عِصمَةً لِاُمُوری***وَ حَبیبی مُحَمَّدٌ لّی خَلیلاً اصیل شام
اظهار 
{صفحه 359}
تا این سه چیز را پایان یافته ببینند.
گاهی که بود تو را شجاعت یامال
یا علم گران رسی به سرحد کمال
از چشم حسود کن نهان زانکه حسود
راضی نشود به غیر نقصان و زوال

نوحه سرائی برای خدیجه و ابوطالب

1324- ای دو چشم من خدا بشما برکت دهد، برای دو فردی که از دنیا رفتند و نمونه ندارند اشک بریزید.
1325- بر بزرگ بطحاء (سرزمین مکه) و فرزند رئیس منطقه و بزرگ زنان، اول زنی که نماز خواند گریه کنید.
1326- (خدیجه) پاک طینت بود و خدا اخلاق وی را شایسته و مبارک قرار داده بود و برتری را بسوی او گسیل داشته بود.
1327- شب که می خوابم غم و مصیبت آنان مرا فرا می گیرد ومصیبت آنان میان آسمان و زمین را تاریک می گرداند.
1328- (ابوطالب و خدیجه) در راه خدا دین محمد صلی الله علیه و آله و سلم را یاری کردند و در برابر کسانی که علیه دین بپاخاسته بودند و مقاومت کردند و پیمان خود را با خدا و محمد صلی الله علیه و آله و سلم حفظ نمودند.
رفتند جماعتی ز یاران قدیم
وز مردم خود مرا سرشک است ندیم
امروز به چشم من جهان تاریک
از دود دلم که گشت در دیده مقیم
{صفحه 360}

اظهار علاقه نسبت به محمد صلی الله علیه و آله و سلم

1329- بنده ای که از پرودگار بزرگ خود فرمانبرداری نماید از دعوت پیامبر، فرستاده خدا حمایت می کند.
1330- درود خدا، پیاپی: در شب تاریک، صبح و شب بر آنحضرت باد.
1331- کوبیدن دشمن با اسلحه، رهبر توانا را خوشحال می گرداند و ضعیف را توانا می سازد.
1332- کسی که عدالت گستر و استوار باشد، مانند کسی که سقوط کرده و ذلیل است نیست.
1333- برای نگاه داشتنم در کارها، خدا برایم کافی است و محبوب من محمد صلی الله علیه و آله و سلم دوست من است.
آن خواجه که مستحق مدح است و درود
وز دیده بسوی او روان است درود
در مذهب ما به زیر این چرخ کبود
یک شخص چه او نبود و نی خواهد بود

اظهار محبت نسبت به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم

1334- ای مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم جانم را فدایت می سازم، فدای کسی که به وسیله ی وی خدا ما را از ظلمت نادانی نجات بخشید.
1335- جانم بقربانت، خون من در برابر کسی که از فرع و اصل، محصول و منسوب به وی هستم چه ارزشی دارد.
1336- کسی که از روزی که طفل بودم و نوجوان شدم، مرا گام به گام با تربیت و غذا و نشاط داد.
1337- کسی که جدش جد من است، عموی او پدر من است،نژادش نژاد
{صفحه 361}
حرف اللام
اظهار محبّت خود برسُول خدا صلی الله علیه و آله و سلم
1334- اَقیکَ بِنَفسی اَیُّهَا المُصطَفَی الَّذی***هَدانا بِهِ الرَّحمنُ مِن غُمَّةِ الجَهلِ وقی نکاهداشتن
1335- وَ یَفدیکَ حَوبائی وَ ما قَدرُ مُهجَتی***لِمَن اَنتَمی مَعَهُ اِلَی الفَرعِ وَ الاَصلِ
1336- وَ مَن کانَ مُنذُ کُنتُ طِفلاً وَ یافِعاً***وَ اَنعَشَنی بِالعَلِ مِنهُ وَ بِالنَّهلِ غمّة ظلمت
1337- وَ مَن جَدَّهُ جَدّی وَ مَن عَمُّه اَبی***وَ مَن نَجلُه نَجلی وَ مَن بِنتُه اَهلی
1338- وَ مَن حینَ اَخا بَینَ مَن کانَ ضِراخاً***دَعانی وَ اَخانی وَ بَینَ مِن فَضلی
1339- لَکَ الفَضلُ اِنّی ما حَییتُ لِشاکِرٌ***لِاِحسانِ ما اَولَیتَ یا خاتَمِ الرُّسُل حَوباء نَفس
حکایت غزای بدر و فتح رسُول صلی الله علیه و آله و سلم
1340- اَلَم تَرَ اَنَّ اللهَ اَبلی رَسُولَه***بَلاءٍ عَزیزٍ ذِی اقتدِرٍ اَو ذِی فَضلٍ
1341- بِما اَنزَلَ الکُفّارَ دارَ مَذَلَّةٍ***وَ لا قَوا هَواناً مِن اسارٍ وَ مِن قَتلٍ
1342- فَاَمسی رَسُولُ اللهِ قَد عَزَّ نَصرُه***وَ کانَ اَمینُ اللهِ اُرسِلَ بِالعَدلِ علّ شراب الثانی
1343- فَجاءَ بِفُرقانٍ مِنَ اللهِ مَنزَلٍ***مُبَیِّنَةٍ ایاتُه لِذَوی العَقلِ
1344- فَامَنَ اَقوامٌ کِرامٌ وَ اَیقَنُوا***وَ امسَوا بِحَمدِاللهِ مُجتَمِعی الشَّملِ
1345- وَ اَثکَرَ اَقوامٌ فَزاغَت قُلُوبُهُم***فَزادَهُمُ الرَّحمنُ خَبلاً عَلی خَبلٍ نهیل شرب الاول
1346- وَ اَمکَنَ مِنهُم یَومَ بَدرٍ رَسُولَه***وَ قَوماً غِضاباً فِعلُهُم اَحسنُ الفِعلِ
1347- بِاَیدیهِم بیضٌ خِفافٌ قَواطِعٌ***وَ قَد حادَثُوها بِالجَلاءِ وَ بِالصِّقلِ خبل تباهی عقل
{صفحه 362}
من و دخترش در خانه ام می باشد.
1338- کسی که به هنگام «پیمان اخوت» مرا برای برادری خود از میان حاضران دعوت کرد و با من پیمان برادری امضا کرد و امتیاز مرا بیان داشت.
1339- ای خاتم پیامبران امتیاز مخصوص توست، من تا زنده ام بخاطر محبتی که به من کرده ای و مرا تحت کفالت خود داشته ای شکر خدای را انجام میدهم.
ای حق تو ثابت شده در ذمه من
مصروف به نصرت تو شد همت من
از شکر تو یک نفس نباشم فارغ
تا حضرت حق فزون کند نعمت من

داستان جنگ بدر و پیروزی اسلام

1340- مگر ندیدی که خدا، رسولش را به بلائی سخت آزمایش کرد و با نیروئی عظیم او را پیروز گردانید.
1341- زیرا خدا کفار را بخاک ذلت افکند و با بدبختی اسارت و کشتار دیدار کردند.
1342- بر اثر شکست دشمن، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم پیروزی مهمی بچنگ آورد در عین حال امین خدا بود و مأمور به اجرای عدالت.
از حضرت حق همیشه نصرت داریم
بر کشتن خصم خویش قدرت داریم
ما را به شجاعت همه جا نام برند
در شهر میان خلق شهرت داریم
1343- پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از طرف خدا قرآن که حق و باطل را معرفی و از هم جدا می کند و آیاتش برای دانایان آشکار است آورد.
1344- تعدادی از طایفه های شایسته به آنحضرت ایمان آوردند و به مطالب
{صفحه 363}
وی اعتقاد پیدا کردند و به لطف خدا پایگاه پراکندگان شدند.
1345- طائفه هایی هم منکر رسالت آنحضرت گردیدند و راه انحراف را پیش گرفتند، در نتیجه خدا بر نادانی آنان افزود.
هرکس که به جان و دل مسلمان باشد
خورشید سپهر شرع و ایمان باشد
وانکس که نیافت بهره از شرع نبی
در هر دو جهان خوار و پشیمان باشد
1346- خدا به یاران محمد صلی الله علیه و آله و سلم در جنگ بدر نیرو بخشید تا رسولش را یاری کنند. آنان مردمی خشمگین بودند که عمل آنان بهترین کارها بود.
1347- در دست آنان شمشیر های چابک و برنده بود که آنان را جلا و صیقل داده بودند.
1348- چه بسیار جوانان، نیرومندان و شجاعان سالخورده و با تجربه را که روی خاک انداختند.
از حضرت حق چه فتح شد روزی ما
مشهور دو عالم است فیروزی ما
ما شمع صفت برای دین می سوزیم
دیدند تمام خلق دلسوزی ما
1349- چشمهای زنان نوحه گر با اشک های ریز و درشت برای آنها گریه می کرد.
1350- نوحه گران برای عُتبَه ی گمراه و پسرش ولید و برای شَیبه گریه میکردند و خبر مرگ به او و ابوجهل می دادند.
1351- خبر مرگ به کینه دار می دادند و فرزند جدعان در میان آنها لباس عزا پوشیده بود و زنان دل سوخته، شدت غم را مجسم می ساختند.
{صفحه 364}
حرف اللّام
1348- فَکَم تَرَکُوا مِن ناشِئٍ وَ حَمِیَّةٍ***صَریعاً وَ مِن ذی نَجدَةٍ مِنهُم کَهلٌ نائحات زنان نوحه کر
1349- وَ تَبکی عُیُونُ النائِحاتِ عَلَیهِم***تَجُودُ بِاَسبالِ الرَّشاشِ وَ بِالوَبلِ
1350- نَوائِحُ تَبکی عُتبَةَ الغَیِّ وَ ابنَه***وَ شَیبَةَ تَنعاهُ وَ تَنعی اَباجَهلٍ
1351- وَ ذِی الزَّحلِ تَنعی وَ ابنَ جَذنَ عافِیهُم***مَسَلَّبَةً حَرّی مُبَیَِنَةَ الثَکلِ اسبل ای عطل
1352- ثَوی مِنهُم فی بِئرِ بَدرٍ عِصابَةٌ***ذَوَوا نَجَداتٍ فِی الحُزُونَ وَ فِی السَّهلِ
1353- دَعَی الغَیَّ مِنهُم مَن دَعا فَاَجابَه***وَ لِلغَیِّ اَسبابُ مُقَطَّعَةُ الوَصلِ
حکایت غزای احد در حوالی مدینه
1354- رَاَیتُ المُشرِکینَ بَغَوا عَلَینا***وَ لَجُّوا فِی الغَوایَةِ وَ الضَّلالِ رشّ مطر القلیل
1355- وَ قالُوا نَحنُ اَکثَرُ اِذ نَفَرنا***غَداةَ الرَّوعِ بِالاَسَلِ الطُّوالِ
1356- فَاِن یَبغُوا وَ یَفتَخِرُوا عَلَینا***بِحَمزَةَ وَ هُوَ فِی الغُرَفِ العَوالی نفر بیرون رفتن بجبهه حزب
1357- فَقَد اَودی بِعُتبَةَ یَومَ بَدرٍ***وَ قَداوَدی وَ جاهَدَ غَیرَ الٍ
1358- وَ قَد قَلَّلتُ خَیلَهُم بِبَدرٍ***وَ اَتبَعتُ الهَزیمَةَ بِالرِّجالِ
1359- وَ قَد غادَرتُ کَبشَهُم جِهاداً***بِحَمدِاللهِ طَلحَةَ فِی المَجالِ اسل نیزه
1360- فَتُلَّ بِوَجهِه فَرَفَعتُ عَنهُ***رَقیقَ الحَدِّ حَودِثَ بِالصِّقالِ
1361- کَاَنَّ المِلحَ خالَطَه اِذا ما***تَلَظّی کَالعَقیقَةِ فِی الضَّلالِ روع خوف
رجز عثمان بن ابی طلحه در احُد
اَنَا ابنُ
{صفحه 365}
چون دشمن من ز بخت واژگون بگریست
بر زاری او چشم شفق خون بگریست
آن دم که میان خاک و خون می غلطید
دیدم به دو چشم خود که گردون بگریست
1352- چاه بدر از جمعیتی از آنان که در جنگ های کوه و دشت قهرمان بودند انباشته شد.
1353- گمراه آنانف ایشان را به انحراف دعوت کرد و به وی پاسخ دادند زیرا گمراهی، عللی دارد که ارتباط را قطع می سازد.
توضیح: در بعضی از نسخه ها این شعر اضافه است:
فَاضحَوا الَدی دارَ الجَحیمِ بِمَعزِلِ عَنِ البَغیَ وَ العُدوانِ فی اَشغَلِ الشُّغلِ 
پس از کشته شدن در گوشه ای از جهنم، دست از ظلم و تجاوز کشیده به کارهای مهمتری که بیشتر آنها را سرگرم می ساخت قرار گرفتند.
اعدا که میان خاک و خون افتادند
در چاه و بال سرنگون افتادند
چون بخت مدد نکرده این طائفه را
از پرده ی اقبال برون افتادند

داستان جنگ اُحُد در اطراف مدینه

1354- دیدیم مشرکین علیه ما به پا خاستند و در امواج انحراف و گمراهی غوطه ورند.
1355- مشرکین گفتند: هنگامی که ما برای جنگ کوچ کنیم از نظر عدد و اسلحه بیشتر از شما هستیم.
1356- اگر مشرکین به ما ظلم کردند و فخر می کنند که حمزه را شهید کردند حمزه در غرفه های بهشتی قرار گرفته است.
{صفحه 366}
1357- حمزه در جنگ بدر عتبه را به قتل رسانید و به دشمن حمله کرد و جهادی بی امان نمود.
خورشید ازل که بر جهان می تابد
هر ذره از او مرا ز خود می یابد
چون فتح و ظفر به وقت خود مرهون است
در جستن آن مرد خدا نشتابد
1358- لشکر مشرکین را در جنگ بدر شکست دادم و مردان آنان را به فرار کشانیدم.
1359- طلحه سردار مشرکین را به لطف خدا مورد حمله قرار دادم.
1360- وقتی مورد حمله قرار گرفت به روی صورت به زمین افتاد و من شمشیر تیزی را که صیقلی داده بود از او برداشتم.
1361- آنگاه که شمشیر را همانند برقی که در تاریکی می جهد بحرکت در آوردم گویا نمک به زخم طلحه پاشیده شد.
دشمن که ندید غیر آزار زمن 
مجروح و شکسته گشت صد بار زمن 
برداشته ام به او سر از گردن او
تا جان تنش شود سبکبار زمن

رحز عثمان بن ابی طلحه در جنگ احد

1362- من پسر عبدالدار هستم که دارای امتیازاتی میباشم وای علی علیه السلام تو پیش من کشته می شوی.
1363- اگر کشته نشدی از ترس کشته شدن از ترس کشته شدن فرار میکنی و شکست میخوری.
{صفحه 367}
حرف اللّام
1362- اَنَا ابنُ عَبدُالدّارِ ذِی الفُضُولِ***وَ اِنَّکَ عِندی یا عَلَی مَقتُولٌ عبدالدار ولد قصی بن کلاب
1363- اَو هارِبٌ خَوفَ الرِّدی مَفلُولٌ
جواب او بعبارات بلیغه
1364- هذا مَقامی مُعرِضٌ مَبذُولٌ***مَن یَلقَی سَیفی فَلَهُ العَویلُ فلک الجیش هزمته
1365- فَلا اَهابُ الصَولَ بَل اَصُولُ***اِنّی عَنِ الاَعداءِ لا اَزُولُ
1366- یَوماً لَدَی الهَیجا وَ لا اَحُولُ***وَ القَرنُ عِندی فِی الوَغا مَقتُولٌ
1367- اَو هالِکٌ بِالسَّیفِ اَو مَغلُولٌ صول قسم خوردن
رجز ابوالحکم عمر و بن اخنس در احد 
1368- یا مَرحَباً بِفارِسٍ مَعَکُمُ***اِذ جائَنا فی حَومَةِ القَسطَلِ
1369- یَرجُو قِراناً قاصِداً نَحوَنا***نُسقیهِ مِن ماءِ السَّماءِ المَعجَلِ
1370- ما عِندَنا شَئٌ سِوی ما نَری***مِن حادِثٍ بِالعَهدِ بِالصِّیقَلِ عویل رفع الصوت بالبکاء
1371- ذاکَ الَّذی یَقریُ ضُیُوفَ الوَغا***وَ الّلائی لِلاَضیافِ فِی المَنزِلِ
جواب ا و بعبارتی نیکو
1372- اِخسَأ عَلَیکَ اللَّعنَ مِن جاهِدٍ***یَابنَ لَعینٍ لاحَ بِالاَرذَلِ حومه حربکاه
1373- الیَومَ اَعلُوکَ بِذِی رَونَقٍ***کَالبَرقِ فِی المَخلُوقِ المُسبَلِ
1374- یَفری شُئُونَ الرَّاسِ لا یَنتَهی***بَعدَ فِراشِ الحاجِِبِ الاَجزَلِ مخلوق جامه کهنه
{صفحه 368}

پاسخ امام علیه السلام به عثمان

1364- مقام من آشکار است و خدا بمن داده است. وضع من اینست که هر کس شمشیرم را دیدار میکند صدای گریه اش بلند میگردد.
1365- از حمله باک ندارم، بلکه حمله ور می شوم و در برابر دشمن گامی به عقب نمی گذارم.
1366- در روز جنگ جابجا نمی شوم و دشمن همتای من کشته میشود.
1367- اگر کشته نشد، از تیغ شمشیر سالم نمی گذرد و یا زنجیر میشود و اسیر (یا فرار میکند.)
در معرکه تا غبار انگیخته ام
از جنگ هیچگاه نگریخته ام
من خون تمام دشمنان ریخته ام
پس قالبشان به خاک آمیخته ام

رجز ابوالحکم عمرو بن اخنس در احد

1368- پهلوانی که همراه شماست خوش آمد، زیرا در منطقه گرد و غبار پیش ما آمده است.
1369- امیدوار است همتائی را که بیابد که بطرف ما حرکت میکند تا از باریدن شمشیر آبدار او را سیراب سازیم.
1370- پیش ما غیر از آنچه با چشم می بینم که شمشیرهای صیقلی داده حادثه می آفریند چیز دیگری نیست.
1371- این قهرمان کسی است که مهمانان جنگی را پذیرائی میکند و پناهگاه مهمانان است.
{صفحه 369}

پاسخ امام علیه السلام به ابوالحکم

1372- دور شو! نفرین تلاشگر بر تو باد! ای ملعونی که در قیافه ناکسان ظاهر شده ای.
1373- امروز با شمشیری آبدار همانند پاره کردن پارچه های کهنه ای که دور افتاده است تو را ریز ریز میکنم.
1374- شمشیرم رگهای سرت را آنچنان از هم می شکافد که به ابروهایت پیوسته شود.
1375- من از این حمله انتظار پیروزی در بهشت عالی و بهترین اقامتگاهها را دارم.
ای خصم که سرگشته چو پرگار شدی
وز طالع و بخت خود نگونسار شدی
انکار نبی چه هست در خاطر تو
در مذهب ما محل انکار شدی

داستان جنگ خندق

1376- ستایش مخصوص خدای نیکوئی است که به بندگانش لطف نمود، محبت را بحد اعلی رسانید و بخشش را بحد کمال.
1377- شکر خدای را که به پیامبرش قدرت داد تا در جنگ بر یاغیان و نادانان پیروز گردد.
1378- چه نعمت های فراوانی که خدا در اختیار ما گذاشته است و هرچه کوشش کنیم، زبان ما قدرت ندارد شکرش را انجام دهد.
1379- سوگند خدای را که لطف خدا بطور مرتب شامل من میگردد چه از خدا در خواست کنم چه درخواست نکنم.
{صفحه 370}
حرف اللّام
1375- اَرجُو بِذاکَ الفَوزَ فِی جَنَةٍ***عالِیَةٍ فی اَکرَمِ المَدخَلِ غویّ کمراه
حکایت غزای خندق
1376- الحَمدُ للهِ الجَمیلِ المُفضِلِ***المُسبِغِ المَولِی العَطاءِ المُجزِلِ
1377- شُکراً عَلی تَمکینِهِ لِرَسُولِه***بِالنَّصرِ مِنهُ عَلی الغُواةِ الجُهَّلِ اجزال انمام العطاء
1378- کَم نِعمَةٍ لا اَستَطیعُ بُلُوغَها***جَهداً وَ لَو اَعلَتُ طاقَةَ مَقولٍ
1379- للهِ اَصبَحَ فَضلُه مُتَظاهِراً***مِنهُ عَلَیَّ سَاَلتُ اَم لَم اَسئَلِ تظاهر تعاون
1380- قَد عایَنَ الاَحزابُ مِن تَاییدِهِ***جُندَ النَبِیِّ وَ ذِی البَیانِ المُرسَلِ
1381- ما فیهِ مَوعِظَةٌ لِکُلِّ مُفَکِّرٍ***اِن کانَ ذا عَقلٍ وَ اِن لَم یَعقِلِ
حکایت قتل حیّ بن اخطب
1382- لَقَد کانَ ذاجَدٍّ وَ جَدَّ لِکُفرِهِ***فَقیدَ اِلَینا فِی المَجامِعِ یُعتَلُ کبل قید
1383- فَقَلَّدَه بِالسَّیفِ ضَربَةُ مُخفِظٍ***فَصارَ اِلی قَعرِ الجَحیمِ یُکَبَّلُ
1384- فَذاکَ مَابُ الکافِرینَ وَ مَن یَکُن***مُطیعاً لِاَمرِ اللهِ فِی الخُلدِ یَنزِلُ اراجیف خبرهای بی اصل
بیان اراجیف منافقان صاحب کنید
1385- اَلا باعَدَاللهُ اَهلَ النِّفاقِ***وَ اَهلَ الاَراجیفِ وَ الباطِلِ قلاک ای ابغضک
1386- یَقُولُونَ لی قَد قَلاکَ الرَّسوُلُ***فَخَلّاکَ فِی الخالِفِ الخاذِلِ خاذل عاجز
1387- وَ ما ذاکَ اِلّا لِاَنَّ النَبِیَّ***جَفاکَ وَ ما کانَ بِالفاعِلِ
فسرت
{صفحه 371}
1380- احزاب (جنگجویان مخالف در خندق) با چشم خود کمک خدا را به لشکر محمد صلی الله علیه و آله و سلم پیامبر خدا که از نیروی بیان بطور کافی برخوردار بود را مشاهده کردند.
1381- چیزی که جنگجویان خندق دیدند پند بزرگی است برای هر فردی که فکر داشته باشد، چه عقل را برای درک بکار گیرد چه نگیرد.
مائیم که از جهل و ذلالت دوریم
خورشید صفت در دو جهان مشهوریم
در معرکه ای که دشمنان تیغ کشند
شک نیست که ما مظفر و منصوریم
توضیح: خدا هم از طریق سرما و باد خندقیان را فشار داد و هم از طریق تضعیف روحیه و نیرنگ که نَعیم بن مسعود که از طائفه غَطفان بود اجراء کرد.
وی پیش پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمد و عرض کرد من مسلمان شده ام و کسی نمیداند اجازه بفرمائید تا بدشمنان شما خدعه بزنم.
وی پیش طائفه بنی قریضه رفت و گفت: خانه غطفان و قریش از مدینه دور است و خانه شما نزدیک، اگر در جنگ مسلمانان پیروز شوند، مردم مکه شما را تحویل مسلمانان میدهند و میروند بهتر اینست که چند نفر از بزرگان مکه را گروگان بگیرید و در جنگ شرکت کنید.
نعیم پیش قریش رفت و گفت: طائفه بنی قریضه و غطفان برای محمد صلی الله علیه و آله و سلم پیام فرستاده اند که ما از اعلام جنگ علیه شما پشیمانیم، جمعی از طائفه غطفان و قریش را تحویل شما میدهیم تا آنان را بقتل برسانی و از تقصیر ما بگذری. بنابراین اگر یهود از شما گروگان خواستند ندهید.
نعیم پیش طائفه غطفان هم رفت و همین مطلب را گفت.
ابوسفیان، پسر ابوجهل، عکرمه وعده ای از طائفه غطفان پیش بنی قریضه رفتند تا جنگ را شروع کنند. بنی قریضه گروگان خواستند، ابوسفیان برگشت و نتوانستند
{صفحه 372}
بخواسته خود برسند.

داستان فتل حَیّ بنّ اَخطَب

1382- او فردی تلاشگر بود و برای کفر خود میکوشید و از روی ناچاری بجمع ما کشیده شد.
1383- ضربتی دردناک که با شمشیر فرود آمد گردنبندی (از خون) برای وی بوجود آورد و بقعر جهنم زنجیر گردانید.
1384- این، پایان کار کافران است و کسی که مطیع امر خدا باشد در بهشت جاودان فرود می آید.
آنکس که بجهل و کفر خود محکم بود
بر لوح دلش نقش هدایت کم بود
دیدیم که در قعر جهنم جا کرد
وز فوت و فنای او جهان خرم بود
حرف های نامربوط منافقان علیه امام علیه السلام
1385- خدا منافقان، دروغپردازان و بیهوده گران را نابود کند.
1386- میگویند محمد صلی الله علیه و آله و سلم از تو عصبانی شده که در میان عاجزان و مانده ها تو را باقی گذاشته است.
1387- این عمل محمد صلی الله علیه و آله و سلم بخاطر اینست که وی به تو ظلم کرده در صورتیکه او ستمگر نیست.
1388- من که این وضع را دیدم شمشیرم را روی شانه ام گذاشتم و از مدینه بیرون آمده بسوی محبت کننده ای که قدرت و نیکی داشت حرکت کردم. (محمد صلی الله علیه و آله و سلم در جبهه جنگ.)
1389- وقتی مرا دید قلبش فرو ریخت و همانند برادری مهربان از من سؤال
{صفحه 373}
حرف اللّام
1388- فَسِرتُ وَ سَیفی عَلی عاتِقی***اِلَی الرّاحِمِ الحاکِمِ الفاضِلِ عاتق میان دوش و کردن
1389- فَلَمّا رَانی هَفا قَلبُهُ***وَ قالَ مَقالَ الاَخِ السّائِلِ
1390- اَمِّمَ ابنُ عَمّی فَاَنبَاتُه***بِارِجافِ ذِی الحَسَدِ الدّاغِلِ
1391- فَقالَ اَخی اَنتَ مِن دُونِهِم***کَهرُونَ مُوسی وَ لَم یَاتَلِ
اظهار اندوه وقت نزدیک شدن حرب جمل
1392- قَد طالَ لَیلی وَ الخَرینُ مُوَکَّلُ***لِخِدارِ یَومٍ عاجِلٍ وَ مُؤَجَّلٌ هفا ای خفق
1393- وَ النّاسُ تَعرُوهُم اُمُورٌ جُمَّةٌ***مُرٌّ مَذاقَتُها کَطَعمِ الحَنظَلِ
1394- فِتَنٌ تُحِلُّ بِهِم وَ هُنَّ سَوارِعٍ***یُسقی اَواخِرُها بِکَاسِ الاَوَّلِ ارجاف سخن بی اصل کفتن
1395- فِتَنٌ اِذا نَزَلَت بِساحَةِ اُمَّةٍ***خیفَت بِعَدلٍ بَینَهُم مُتَبَهَّلٍ
شکایت از طلحه و زبیر
1396- اِنَّ یَومی مِنَ الزُّبَیرِ وَ مِن***طَلحَةَ فیما یَسُؤئُنی لِطَوَیلٌ دغا فساد و حیله
1397- ظَلَمانی وَ لَم یَکُن عَلِمَ اللهُ***اِلَی الظُّلمِ لی لِخَلقٍ سَبیلٌ
پیام بمعاویه بن ابی سفیان
1398- اَلا مَن ذا یُبَلِّغُ ما اَقُولُ***فَاِنَّ القَولَ یُبلِغُهُ الرَّسُولُ جمّة بسیار
1399- اَلا اَبلِغ مُعاوِیَهَ بنَ صَخرٍ***لَقَد خاوَلتَ لَو نَفَعَ الحَویلُ
1400- وَ ناطَحتَ الاَکارِمَ مِن رِجالٍ***هُمُ الهامُ الَّذینَ لَهُم اُصُولٌ هامة القوم رئیسهم
{صفحه 374}
کرد: 
1390- پسرعموی من، چرا مدینه را ترک کردی و آمدی؟! به آن حضرت داستان حرف های مفت و فتنه انگیزی را که از حسودان شنیده می شد بیان داشتم.
1391- محمد صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: برادر جان! تو در میان مردمی که مانده ای نسبت بمن همانند هارونی نسبت به موسی. و هارون در وظیفه خود کوتاهی نکرد.
ای انکه ز عقل و فهم بیرونی تو
از هر چه گمان برند افزونی تو
فرمود نبی صلی الله علیه و آله و سلم که من چه موسی باشم
وز روی برادری چه هارونی تو

اظهار نگرانی از نزدیک شدن جنگ جمل

1392- تردیدی نیست که شب من طولانی شده و غم برای من خانه کرده است، زیرا از وضع امروز و حوادث آینده وحشت دارم.
1393- حوادث فراوانی گریبان مردم را میگیرد که بسیار تلخ همانند تلخی هندوانه ابوجهل است.
1394- آشوب ها بسرعت دامن ملت را میگیرد و دنبال آن فتنه ها از حوادث آغاز آن مشروب و تقویت میگردد.
1395- آشوبهائی است که بمیدان هر ملتی فرود آمد مردان عدالت پیشه و مخلص را هم تحت فشار قرار دهد.
افسوس که روزگار ما گشت تباه
وز محنت و غصه روز ما گشت سیاه
از هر طرف فتنه برآورد علم
چون مور و ملخ کشید بر خلق سپاه
{صفحه 375}

شکایت امام علیه السلام از طلحه و زبیر

1396- روز من از دست کارهای زبیر و طلحه که مرا ناراحت می سازد بسیار طولانی است.
1397- این دو نفر نسبت بمن ظلم کردند، در صورتیکه خدا را گواه میگیرم که من برای ظلم بمردم گامی برنداشته ام.
جمعی که به کام ما نمودند چه شهد
کردند به دوستی بسی بیعت و عهد
هر چند که از جانب ما برگشتند
ما را همه در صلح و صفا باشد جهد

پیام برای معاویه

1398- کیست که آنچه را میگویم (به معاویه) برساند، حرف مرا بطور حتم فرستاده ای باو میرساند.
1399- به معاویه پسر صخر بگوئید که اگر جستجو و فعالیت برای رسیدن به ریاست نتیجه داشت، کوشش خود را انجام دادی.
1400- با بزرگوارانی که اصالت خانوادگی و شخصیت دارند مبارزه کردی.
1401- ایشان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را یاری کردند و آنگاه که بسختی افتاده بود، درخواست کمک به وی را پاسخ مثبت دادند.
1402- اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از آنحضرت دفاع میکردند و دندان جنگ آنچنان در بدن آنان رخنه کرده بود که سستی در آن راه نداشت.
تا چند کسی راه ضلالت گیرد
وز جور و ستم رنگ جهالت گیرد
{صفحه 376}
حرف اللّام
1401- هُم نَصَروُا النَبِیَّ وَ هُم اَجابُوا***رَسُولَ اللهِ اِذ خُذِلَ الرَّسُولُ فلول هزیمت
1402- نَبِیّاً جالَدَ الاَصحابُ عَنهُ***وَ نابُ الحَربُ لَیسَ لَهُ فُلُولٌ
1403- فَدِنتُ لَهُ وَ دانَ اَبُوکَ کُرهاً***سَبیلُ الغَیِّ عِندَکُما سَبیلٌ
1404- مَضی فَنَکَضتُما لَمّا تَواری***عَلَی الاَعقابِ غَیُّکُما طَویلٌ
1405- اِذا مَاالحَربُ اَهدَبَ عارِضاها***وَ اَبرَقَ عارِضٌ مِنها مُخیلٌ غیّ کمراهی
1406- فَیُوشَکُ اَن یَجُولَ الخَیلُ یَوماً***عَلَیکَ وَ اَنتَ مُنجَدِلٌ قَتیلٌ
جواب دادن معویه بجدال
1407- لا تَحسَبَنّی یا عَلِیُّ غافِلاً***لَاُورِدَنَّ الکُوفَةَ القَنابِلا عقب مؤخّر القد
1408- وَ المُشمَخِرَّ وَ القَنَا الذَّوابِلا***فی عامِنا هذا وَ عاماً قابِلاً
جواب جواب بایین صواب
1409- اَصبَحتَ ذا حُمقٍ تَمَنَّی الباطِلا***لَاُورَدَنَّ شامَکَ الصَّواهِلا صهیل شیهه اسب
1410- اَصبَحتَ اَنتَ یَابنَ هِندٍ جاهِلاً***لَاَرمِیَنَّ مِنکُمُ الکَواهِلا کاهل معتمد
1411- تِسعَین اَلفاً رامِحاً وَ نابِلاً***یَزدَحِمُونَ الحَزنَ وَ السَّواهِلا
1412- بِالحَقِّ وَ الحَقِّ یُزیحُ الباطِلا***هذا لَکَ العامُ وَ ذَرنی قابِلاً
1413- هُم نَصَرُوا النَبِیَّ وَ هُم اَجابُوا***رَسُولَ اللهِ اِذ خُذِلَ الرَّسُولُ رامح نیزه دار
صفت لشکر ظفر پیکر
کَاساد غیلٍ
{صفحه 377}
هر کس که بر این حال بماند آخر
از کرده ی خود ناب (1) خجالت گیرد
1403- با آغوش باز به محمد صلی الله علیه و آله و سلم نزدیک شدم و پدرت از روی ناچاری بآن حضرت روی آورد، زیرا راه انحراف، راه شماست.
1404- محمد صلی الله علیه و آله و سلم دیده از جهان فرو بست و آنگاه که در خاک پنهان گردید شما به روش دودمان خود باز گشتید، زیرا انحراف شما ریشه دار است.
1405- آنگاه که جنگ چهره در هم کشد و برق آغاز آن بدرخشد،
1406- بزودی لشکر و سوارکاران به تو حمله کنند و تو روی زمین افتاده و کشته شده باشی.
تا چند به مال و جاه مشغول شوی
خیر تو درآن است که معزول شوی
ترسم که غبار فتنه چون برخیزد
ناگاه به سعی خویش مقتول شوی

جواب معاویه به امام علیه السلام

1407- یا علی علیه السلام فکر مکن که من غافل هستم، کوفه را از اسب سوار پر می سازم.
1408- از شتر و سرباز و نیزه و شمشیر، امسال و سال دیگر، کوفه را مملو می گردانم.

پاسخ امام علیه السلام به جواب معاویه

1409- ای معاویه فکر خود را از دست داده ای و آرزوی باطل در سر
__________
1- تاب بمعنای دندان است. منظور انگشت زیر دندان بگذارد و از خجالت سر بزیر گیرد.
{صفحه 378}
می پرورانی، شام تو را از شیهه ی اسب ها کر می سازد.
1410- ای پسر هند عقل را از دست داده ای، با تیر شانه های شما را سوراخ سوراخ می کنم.
1411- نود هزار نیزه دار و تیرانداز دارم، کوه و دشت را اشغل خواهند کرد.
1412- سوگند بحق که حق باطل را برطرف میسازد، آنچه گفتم برای مبارزه امسال تو آماده است، کاری به سال آینده نداشته باش.
1413- این سربازان، کسانی هستند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را یاری کردند و آنگاه به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پاسخ مثبت داند که وی شکست خورده بود.
ای آنکه ز روی شرغ باعی شده ای
در مذهب اهل عقل طاغی شده ای
چون راه خدا و مصطفی می دانی
از بهر چه سرگشته و یاغی شده ای
توضیح: شعر شماره 1401 همان شعر 1413 میباشد که تکرار شده در بعضی نسخه ها نیست و در بعضی نسخه ها شعر دوم را خط زده اند ولی از این نظر که با مطلب مناسبت داشت و برای رعایت ترتیب شعرها ترجمه شد.

علامت لشکر امام علیه السلام

1414- سربازان من همانند شیرهای بیشه و بچه شیرانی که در کُنام آرمیده اند در روز جنگ با شمشیرهای صیقلی داده آماده جنگ اند.
1415- صبح نبرد پشت سر پرچم قرار گرفته و آماده جزیه گرفتن (1) و سر
__________
1- اهل کتابی که از نظر اسلام رسمی هستند با پرداخت پول آزاد می گردند و یا کسی که اسیر می گردد با دادن فدیه آزاد می شود. اهل کتاب پولی که همه ساله می دهند به نام جزیه خوانده می شود.
{صفحه 379}
حرف اللّام
1414- کَاُسادِ غیلٍ وَ اَشبالِ خیسٍ***غَداةَ الخَمیسِ بِبیضٍ صِقالٍ اساد جمع اسد
1415- بِجَیدِ الضِّرابِ وَ جَزِّ الرِّقابِ***اَمامَ العُقابِ غَداةَ النِّزالِ
1416- تَکیدُ الکَذُوبَ وَ تُخزِی الهَیُوبَ***وَ تُروِی الکُعُوبِ دِماءَ القَذالِ
اظهار خوشنودی از عبدالعزیز بن حرث
1417- شَرَیتَ بِاَمرٍ لا یُطاقُ حَفیظَةً***حَیاءً وَ اِخوانُ الحِفاظِ قَلیلٌ غیل بیشه
1418- جَزاکَ اِلهُ النّاسِ خَیراً وَ قَد وَقتٍ***یَداکَ بِفَضلٍ ما هُناکَ جَزیلٌ
تمنای موت خویش وقت شهادت عمار یاسر
1419- اَلا یا اَیُّهَا المَوتُ الَّذی لَیسَ تارِکی***اَرِحنی فَقَد اَفنَیتَ کُلَّ خَلیلٍ کعب بند نیزه
1420- اَراکَ مُضِرّاً بِالَّذینَ اُحِبُّهُم***کَاَنَّکَ تَنحُوا نَحوَهُم بِدَلیلٍ
حکایت قتل لشکر شام
1421- کَاَیِّن تَرَکنا مِن دَمِشقَ وَ اَهلُها***مِن اَشمَطَ مَوتُورٍ وَ شَمطاءَ ثاکِلٍ قذال قفا
1422- وَ غانِیَةٌ صادَ الرِّماحُ حَلیلَها***وَ اَضحَت بُعَیدَ الیَومِ اَجدِی الاَرامِلِ
1423- وَ نَحنُ اُناسٌ لا تَصیدُ رِماحُنا***اِذا ما طَعَّنَا القَومَ غَیرَه المَقاتِلِ
1424- تَبَکّی عَلی بَعلٍ لَها راحَ غازِیاً***وَ لَیسَ اِلی یَومِ الحِسابِ بِقافِلٍ موتور الذی قتل له قتیل
مناجات با قاضی الحاجات
1425- یا سامِعَ الدُّعاءِ وَ یا رافِعَ السَّماءِ***وَ یا دائِمَ البَقاءِ وَ یا واسِعَ العَطاءِ غزوه جنک
{صفحه 380}
بریدن دشمن هستند.
1416- به دروغگو حیله می زنند، بددل را رسوا می کنند و بند نیزه را از خونی که از پشت دشمن می ریزد سیراب می سازند.
مردان سپاه ما دلیراند همه
در معرکه بر مثال شیراند همه
جمعی که کمر به کین ایشان بستند
گویا ز حیاة خویش سیراند همه

اظهار تشکر از عبدالعزیز بن حرث در صفین

1417- جان خود را به کاری فروختی که غیرتمندان از روی حیاتی که دارند طاقت آن را ندارند، برادران غیرت دار محدود اند.
1418- خدای مردم پاداشی نکو به تو عنایت کند، زیرا دستهای تو خدمت بزرگی به فضیلت و معنویت انجام داد.
این کار که از دست تو آمد امروز
یا رب به مراد خویش گردی فیروز
بر خود ز نهال عمر تا صبح قیام
وز نام نکو گنج سعادت اندوز
توضیح: در جنگ صفین حدود هزار نفر از سربازان امام علیه السلام در محاصره قرار گرفتند، امام علیه السلام فرمود کیست که خود را به آنان برساند و بگوید با الله اکبر و لا اله الا الله موضع خود را به ما اطلاع دهند تا ما به آنان کمک کنیم. عبدالعزیز این کار را قبول کرد و دیوار محاصره را شکست و پیغام امام علیه السلام را به محاصره شدگان رسانید. امام علیه السلام و اصحاب با شعار الله اکبر و لا اله الا الله خود را به محاصره شدگان رسانیدند و آنان را نجات دادند.
و امام علیه السلام از عبدالعزیز با دو شعر فوق تشکر می کند.
{صفحه 381}

آرزوی مرگ در شهادت عمار یاسر درجنگ صفین

1419- آی مرگی که مرا رها نمی کنی، مرا آسوده گردان، زیرا تمام دوستانم را نابود کردی.
1420- می بینم دوستانم را هدف گیری کرده ای، گویا از طریق راهنما، آهنگ آنان می کنی.
تا چند توان مرگ عزیزان دیدن
پس روی حسودان گران جان دیدن
ای مرگ بیا که آرزومند توام
تا باز رهم ز شکل ایشان دیدن

داستان کشتار لشکر شام

1421- در دمشق و مردم آن جوانانی را کشتیم و زنان جوانی را عزادار ساختیم که نمی توانستند خونخواهی کنند.
1422- زنان زیبائی که نیاز به آرایش نداشتند در دمشق ماندند، زیرا نیزه شوهران آنان را صید کرده بود و لحظاتی بعد از جنگ صفین بیوه های گریان شدند.
1423- ما مردمی هستیم که وقتی با نیزه حمله کردیم نیزه های ما فقط جنگجویان را صید می کند.
1424- برای شوهرانی گریه می کنند که به جنگ رفتند و تا روز قیامت از جنگ باز نخواهند کشت.
مائیم که خصم را به صد پاره کنیم
وز شهر بدن روانش آواره کنیم
چون غالب او به خاک یکسان سازیم
فرزند و زنش یتیم و بیچاره کنیم
{صفحه 382}
حرف اللّام
لذی الفاقة العدیم
1426- وَ یا عالِمَ الغُیُوبِ وِ یا غَافِرَ الذُّنُوبِ***وَ یا ساتِرَ العُیُوبِ وَ یا کاشِفَ الکُرُوبِ 
عَنِ المُرهِقِ الکَظیمِ الکظیم الحابس غیظة
1427- وَ یا فائِقَ الصِّفاتِ وَ یا مُخرِجَ النَّباتِ***وَ یا جامِعَ الشَّتاتِ وَ یا مُنشِئَ الرُّفاتِ الرفات تکسرو تفرق
مِنَ الاَعظُمِ الرَّمیمِ
1428- وَ یا مُنزِلَ الغِیاثِ مِنَ الدُّلَّجِ الخِثاثِ***عَلَی الحُزنِ وَ الدِماثِ اِلَی الجُوعِ الغِراثِ
مِنَ الهُزَّمِ الرَزُومِ خزن زمین ناهموار
1429- وَ یا خالِقَ البُروُجِ سَماءً بِلا فُرُوجٍ***مَعَ اللَّیلِ ذِی الوُلُوجِ عَلَی الضَّؤ ذِی البُلُوجِ
یغشی سنا النجوم
1430- وَ یا فالِقَ الصَّباحَ وَ یا فاتِحَ النَّجاجِ***وَ یا مُرسِلَ الرّیاحِ بُکُوراً مَعَ الرَّواحِ دفث زمین نرم
فینشان بالغیوم
1431- وَ یا مُرسَی الرَّواسِخِ اَوتادَهَا الشَّوامِخِ***فی اَرضِهِ السَّوانِخِ اَوطادَهَا البَواذِخِ 
مِن صُنعِهِ القَدیمِ فالق شکافنده
1432- وَ یا هادِیَ الرَّشادِ وَ یا مُلهِمَ السَّدادِ***وَ یا رازِقَ العِبادِ وَ یا مُحیِیِ البِلادِ
وَ یا فارِجَ الغُمُومِ
1433- وَ یا مَن بِهِ اَعُوذُ وَ یا مَن بِهِ اَلُوذُِ***وِ مِن حُکمِهِ النُّفُوذُ فَما عَنهُ لی شُذُوذُ شامخ بلند
تَبارَکتَ
{صفحه 383}

مناجات با قاضی الحاجات

1425- ای شنونده دعا! وای کسی که آسمان را بالا قرار داده ای! ای کسی که همیشه باقی هستی! وای کسی که بخشش فراوان داری و به ناتوان بیچاره کمک می کنی. (1)
یا رب چه توئی قاضی حاجات همه
وز فضل شنیده ای مناجات همه
روزی که شوند خلق عالم حیران
از روی کرم بکن مراعات همه
1426- ای دانای کارهای پنهانی! ای بخشاینده ی گناهان! ای پوشاننده ی عیب ها وای کسی که سختی های کسی را که با ناراحتی ها می سازد و لب به سخن نمی گشاید برطرف می گردانی.
یا رب تو مرا به جای خود تمکین ده
واندوه مرا به خرمی تسکین ده
آن دم که رسد به مستحقان فیضت
زان فیض نصیبی به من مسکین ده
1427- ای برترین صفت ها! ای بیرون آورنده گیاه از دل خاک! ای جمع آورنده ی پراکنده ها! ای خالق ریز ریزه های استخوان های پوسیده. (2)
ای از تو عیان گشته مسلمانی ما
بر خاک درت نهاده پیشانی ما
__________
1- از نظر شماره گذاری چون نیم فردی ها متمم شعر اول است و معنای مستقلی ندارد شماره مستقلی برای آن در نظر گرفته نشد.
2- اشاره به آیات قرآن درباره خلقت مجدد بشر در قیامت از همان استخوانهای پوسیده است. (سوره یس آیه 78: و هی رمیم)
{صفحه 384}
گر کسب کنیم از تو جمعیت خویش
ظاهر نشود دیگر پریشانی ما
1428- ای فرود آورنده ی باران از ابر سریع آب کش! ای فروریزنده ی باران از ابرهای متراکم بر خاک و شن و قحطی زدگان در پستی و بلندی های زمین.
ای ابر کرم گشته ز لطفت حاصل
باران سخا ز فیض فضلت نازل
من قطره و هستی تو دریای محیط
باشد که شود قطره به دریا واصل
1429- ای آفریننده برجهای آسمانی که بصورت آسمانی بدون شکاف آنها را خلق کرده ای. شب تاریکی را هم که بر روشنائی دمیده می شود و درخشندگی ستارگان را می پوشاند خلق فرموده ای.
ای از تو بنای آسمان گشته بلند
در گردن سرکشان زحکم تو کمند
روشن شده از مهر تو فانوس فلک
درآتش تو ستاره مانند سپند
1430- ای شکافنده صبح! ای فاتح پیروزی! ای فرستنده بادهای ابر آفرین در صبح و شب.
ای صبح ازل از تو منور گشته
وز فضل تو 9 چرخ مدور گشته
خواهیم نجات از تو درآن روز که ما
ببینیم گناه خود مصور گشته
1431- ای استوار سازنده کوههای سر به قلک کشیده که ریشه های آن بلند و در زمین محکم کوههای مرتفع را پایدار ساخته ای که همه این کارها از صنعت قدیم تو تراوش کرده است.
{صفحه 385}
ای حلم تو استوار و ثابت چون کوه
وز قهر تو در انفس و آفاق شکوه
هر چند که من خلق جهان می بینم
از فیض تو بی بهره نشد هیچ گروه
1432- ای راهنمای راه راست! ای الهام کننده کار صحیح! ای رزق دهنده بندگان! ای زنده کننده سرزمینها! وای برطرف کننده غم ها!
ای فضل تو خلق را هدایت کرده
ما را به کمال خود رعایت کرده
انعام تو عام است از آن رو کرمت
با مؤمن و گبر صد عنایت کرده
1433- ای کسی که از فتنه ها به او پناه می برم! ای کسی که به هنگام نیاز به او تکیه می کنم! ای کسی که دستورش نفوذ دارد و من نمی توانم از او کنار باشم! چه قدر بزرگوار و حوصله دار هستی.
ای خاک درت پناه ارباب نیاز
لطف و کرم تو بسته ابواب نیاز
چون آتش غیرت به دلم افکندی
از شعله آن بسوخت اسباب نیاز
1434- ای آزاد کننده اسیر! ای بهبود بخشنده استخوان شکسته! ای ثروتمند کننده بیچاره! ای غذا دهنده طفل و ای شفا بخش بیمار!
ای راحت روح دردمندان از تو
آسایش جان مستمندان از تو
بلبل سخن از حمد تو گوید شب و روز
باشد گل نوخاسته خندان از تو
1435- ای کسی که مایه ی عزت من هستی. ای کسی که مرا از ذلت، انحراف،
{صفحه 386}
حرف المیم
تبارکت من حلیم
1434- وَ یا مُطلِقَ الاَسیرِ وَ یا جابِرَ الکَسیرِ***وَ یا مُغنِیَ الفَقیرِ وَ یا عاذِیَ الصَّغیرِ کسیر شکسته
وَ یا شافِیَ السَّقیمِ
1435- وَ یا مَن بِهِ اعتِزازی وَ یا مَن بِهِ اِحتِرازی***مِنَ الذُّلِ وَ المَخاذی وَ الافاتِ وَ المَرازی رزیّه مصیبت
اَعِذنی مِنَ الهُمُومِ
1436- وَ مِن جَنَّةٍ وَ اِنسٍ لِذِکرِ المَعادِ مُنسٍ***لِلقَلبٍ عَنهُ مُقسٍ وَ مِن شَرِّ غَیِ نَفسٍ
وَ شَیطانِهَا الرَّجیمِ فسیّ القلب سخت دل
1437- وَ یا مُنزِلَ المَعاشِ عَلَی النّاسِ وَ المَواشی***وَ الاَفراخِ وَ العَشاشِ مِنَ الطَّعمِ وَ الرِیاشِ 
تَقَدَّّستَ مِن عَلیمٍ
1438- وَ یا مالِکَ النَّواصی لِلمُطیعاتِ وَ العَواصی***فَما عَنهُ مِن مَنّاصِ لِعَبدٍ وَ لَاخلاصٍ مواشی چهارپایان
لِماضٍ وَ لا مُقیمٍ
1439- وَ یا خَیرَ مُستَعاضٍ المَحضِ الیَقینِ راضٍ***بِما هُوَ عَلَیهِ قاضٍ مِن اَحکامِهِ المَواضٍ
تَعالَیتَ مِن حَکیمٍ
1440- وَ یا مَن بِنا یُحیطُ وَ عَنَّا الاَذی یُمیطُ***وَ مِن مُلکُهُ البَسیطُ وِ مَن عَدلُهُ وَ القَسیطُ فرخ جود
عَلَی البِرِّ وَ الاَثیمِ
1441- وَ یا رائِیَ اللُّحُوظِ وَ یا سامِعَ اللُّفُوظِ***وَ یا قاسِمَ الخُطُوطِ بِاِحصائِهِ الحَفیظِ رباش لباس فاخر
{صفحه 387}
آفت و مصیبت ها حفظ می کنی، از غصه ها نجاتم بده.
ای عزت ماگشته ز فضلت ظاهر
ای از تو تمام خلق عالم شاکر
هرکس که به جان بنده ی فرمان تو شد
در مصرجهان عزیز گردد آخر
1436- ای خدا مرا از شر جن و مردمی که یاد قیامت را فراموش کرده و دلی سنگ دارند و از شر هوای نفس و دیوسرکشی که مغضوب و مطرود خداست، حفظ کن.
ای لطف تو کرده روز و شب چاره من
احسان تو بی حد است درباره من
آن دم که زند آتش شهوت شعله
فریاد ز شر نفس اماره من
1437- ای رزق دهنده انسان ها و حیوانات، جوجه ها و آشیانه مانده ها، به همه خوراک و بال و پر و لباس می دهی. راستی که چقدر دانا هستی.
ای فضل تو داده هر نفس روزی ما
ظاهر ز تو گشته فتح و فیروزی ما
از خوان تو چون روزی ما شد تعیین
بی فائده است سعی و دلسوزی ما
1438- ای کسی که مهار مطیع و نافرمان در دست توست، نه گریزی از تو هست و نه نجاتی، گذشته ها و مانده ها برای تو فرقی ندارند.
ای خلق جهان را به تو هر دم شوقی
در گردن هر کسی ز عشقت طوقی
هرچند که فاسق و عاصی باشد
او نیز به جانب تو دارد ذوقی
{صفحه 388}
1439- ای کسی که بهترین عوض ها را می پذیری، با عملی که از روی یقین انجام گردد خوشحالی، تکلیف هائی که از قوانین خود برای بشر در نظر گرفته ای (و در برابر لطف تو ناچیز است) پذیرائی! راستی که چقدر حکیمی.
ای خاک درت قبله ی ارباب یقین
پیدا شده از تو هر نفس فتح مبین
خورشید رخت کرده ز هر گوشه طلوع
وز نور تو گشته پر صفا روی زمین
1440- ای کسی که به ما احاطه داری و آزار را از ما دور می گردانی و ای کسی که قدرت گسترده و عدلت همگانی است و شامل نیکوکار و گنهکار میگردد.
ای سایه اقبال تو بر فرق جهان
نور تو بگرفته غرب تا شرق جهان
آن روز که شد نور جمالت ظاهر
از روی تو یافت روشنی برق جهان
1441- ای بیننده نگاهها، ای شنونده حرف ها، ای بخش کننده لذت ها با آمار دقیق و از روی عدالت نصیب هرکس را به وی میرسانی.
ای خلق جهان را دل دانا از تو
دارد همه کس دیده ی بینا از تو
پستی زمین بحکم و تقدیر تو شد
باشد ز شرف گنبد مینا از تو
1442- ای کسی که شنوائی! ای کسی که عرش تو آسمانخراش است، ای کسی که خلقت جهان را بدون الگو انجام دادی، ای کسی که ظالم ستمگر را از حمایت و پناه دادن محروم می سازی.
ای دردل ارباب حقیقت زده تخت
افکنده سزای تخت از اسماء رخت
{صفحه 389}
حرف المیم
بِعَدلٍ مِنَ القَسُومِ
1442- وَ یا مَن هُوَ السَّمیعُ وَ یا مَن عَرشُهُ الرَّفیعُ***وَ مَن خَلقُهُ البَدیعُ وَ مَن خارُهُ المَنیعُ غشم ستم کردن
مِنَ الظّالِمِ الغَشُومِ
1443- یا مَن حَبا فَاَسبَغَ ما قَدحَبا وَ سَوَّغَ***وَ یا مَن کَفا وَ بَلَّغَ ما قَدکَفا وَ اَفرَغَ سائغ کوارا
مِن مِنهِ العَظیمِ
1444- وَ یا مَلجَأَ الضَّعیفِ وَ یا مَفزَعَ اللَّهیفِ***تَبارَکتَ مِن لَطیفٍ رَحیمٌ بِنا رَؤُفٍ
خَبیرٌ بِنا کَریمٍ لهیف محزون
1445- وَ یا مَن قَضَی الحَقَّ عَلی نَفسِ کُلِّ خَلقٍ***وَ فاتا بِکُلِّ اُفقٍ فَما یَنفَعُ التَّوَقی
مِنَ المَوتِ وَ الحَتُومِ
1446- تَرانی وَ لا اَراکَ وَ لا رَبَّ لی سِواکَ***فَقُدنی اِلی هُداکَ وَ لا تُغشِنی رَداکَ وقی نکاهداشتن
بِتَوفیقِکَ العَصُومِ
1447- وَ یا مَعدِنَ الجَلالِ وَ ذَا العِزِّ وَ الجَمانِ***وَ ذاَ الکَیدِ وَ المَحالِ وَ ذَا المَجدِ وَ الفِّعالِ
تَعالَیتَ مِن رَحیمٍ اغشاء پوشانیدن
1448- اَجِرنی مِنَ الجَحیمِ وَ مَن هَولِهَا العَظیمِ***وَ مَن عَیشِهَا الذَّمیمِ وَ مِن حَرِّهَا المُقیمِ
وَ مَن مائِهَا الحَمیمِ
1449- وَ اَصبِحنِی القُرانَ وَ اَسکِنِّی الجِنانَ***وَ زَوِّجنِیَ الحِسانِ وَ ناوِلنِی الاَمانَ المحال الاخذ بالعقوبة
اِلی
{صفحه 390}
هر جا که زند ماه جمالت خرگاه
در خاک کند جلوه گری چهره تخت
1443- ای کسی که می بخشی و عطایت را کامل می گردانی و آنرا گوارا می سازی وای کسی که برای پناهگان کافی هستی و خودکفائی را بحد اعلی میرسانی و از لطف بزرگت نعمتها را بحد کمال میکشانی.
ای فیض تو در انفس و آفاق تمام
احسان تو بی شمار و انعام تو عام
تا ریخته ای شراب توفیق به جام
عالم همه از فیض تو باشند به کام
1444- ای پناهگاه ضعیف! ای تکیه گاه غمدیده! چقدر محبت داری. نسبت بما لطف و مهربانی می نمائی از وضع ما آگاه و به همه بخشش میکنی.
ای عرش مجید کمترین پایه تو
شاهان جهان تمام در سایه تو
چون روی تو جلوه کرد دیدم روشن
از رحمت خاص و عام پیرایه تو
1445- ای کسی که هر جانداری را با حکم بر حق نابود می سازی و ای کسی که نابودی را بر تمام جهان در نظر گرفته ای و پرهیز از مرگ و نیستی سودی ندارد.
ای بیخته بر وجود ما خاک عدم
بر چهره ما کشیده از مرگ رقم
در شام اجل مبین سیه روئی ما 
طی کن به کرم نامه ها را آن دم
1446- ای خدا تو مرا می بینی و من تو را نمی بینم، پروردگاری غیر تو ندارم. مرا بسوی راهنمائی خود بکشان و با توفیق خود که مرا حفظ میکند نگاهم بدار و به 
{صفحه 391}
هلاکتم میفکن.
ای عارف اسرار نهانی گشته
سرچشمه آب زندگانی گشته
از ابر نوال خود مرا فیضی ده
چون فیض تو فیاض تمامی گشته
1447- ای سرچشمه و معدن عظمت، ای خداوند عزت و زیبائی ای هوشیاری که گناهکاران را کیفر می دهی، ای صاحب کرم و بزرگواری، چه قدر بخشاینده ای.
ای اهل شرف یافته حشمت از تو
عالم همه گشته غرق نعمت از تو
جمعی که دم از عالم معنی زده اند
آموخته اند درس حکمت از تو
1448- (ای خدائی که این همه علامت و امتیازها را داری) مرا از جهنم و ترس بزرگ آن حفظ کن و بمن پناه بده مرا از زندگانی پست جهنم و گرمی جاویدش و از آب جوشانش خلاص کن و پناهم بده.
یا رب دل من ز خلق ناخوش برهان
وز دوزخ گرم و تاب و آتش برهان
تا چند به این و آن تعلق ورزم
یکباره مرا از این کشاکش برهان
توضیح: امام علیه السلام در بیست و سه شعر خدا را با علامت های مختلف خواند و اینک خواسته های خود را شماره میکند و اولین خواسته، نجات از آتش است و دنبال آن خواسته های دیگر:
1449- دوست مرا قرآن قرار ده و جایگاهم را بهشت، از زنان زیبا بمن تزویج کن و از جهنم امانم بده و در آسایشگاه بهشت قرارم نما.
{صفحه 392}
حرف المیم
اِلی جَنَّةِ النَّعیم
1450- اِلی نِعمَةٍ وَ لَهوٍ بِغَیرِ استِماعِ لَغوٍ***وَ لا بادِکارِ شَجوٍ وَ لا بِاعتِدادِ شَکوٍ ادّکار یاد اوردن
سقیم و لا کلیم
1451- اِلَی المَنظَرِ النَّزیهِ الَّذی لا لُغُوبَ فیهِ***هَنیئاً لِساکِنیهِ فَطُوبی لِعامِرِیهِ شجو حزن
ذَوِی المَدخَلِ الکَریمِ
1452- اِلی مَنزِلٍ تَعالی بِالحُسنِ قَد تَلالا***بِالنُّورِ قَد تَوالی تَلقی بِهِ الجَلالا
قَد حُفَّ بِالنَّسیمِ
1453- اِلَی المَفرَشِ الوَطِیِّ اِلَی المَلبَسِ البَهِیِّ***اِلَی المَطعَمِ الشَهِّیِ اِلَی المَشرَبِ الهَنِیِّ تلألؤ درخشیدن
مِنَ السَّلسَلِ الخَتیمِ
طلسم که ارجهة رفع صداع مجزیست ؟؟؟
1454- ثَلثُ عِصِیٍ صُفِّفَت بَعدَ خاتَمٍ***عَلی رَاسِها مِثلُ السَّنانِ المُقَوَّمِ ابتر دم بریده
1455- وَ میمٌ طَمیسٌ اَبتَرٌ ثُمَّ سُلَّمٌ***اِلی کُلِّ مَامُولٍ وَ لَیسَ بِسُلَّمٍ
1456- وَ اَربَعَةٌ مِثلَ الاَصابِعِ صُفِّفَت***تُشیرُ اِلَی الخَیراتِ مِن غَیرِ مِعصَمٍ معصم کف
1457- وَهاءٌ شَقیقٌ ثُمَّ واوٌ مُقَوَّسٌ***عَلَیها اِذا یَبدُوا کَاَنبُوبِ مُحجَمٍ
1458- فَیا حامِلَ الاِسمِ الَّذی لَیسَ مِثلَه***تَوَّقَ مِنَ الاَسواءِ تَنجُ وَ تَسلِمُ
1459- فَذاکَ اسمُ اللهِ جَلَّ جَلالُه***اِلی کُلِّ مَخلُوقٍ فَصیحٍ وَ اَعجَمٍ انبوب میان دو بند نی
{صفحه 393}
یا رب چه قضا نسخه تقدیر نوشت
اجزاء وجود من به توحید سرشت
فردا که از این رباط ویران بروم
خواهم که شوم مقیم در باغ بهشت
1450- در نعمت و خوشگذرانی بدون شنیدن حرف مفت و بدون به یاد غمها افتادن و بدون شماره کردن ناله مریض و مجروح قرارم بده.
خرم دل آنکه یافت اسباب بهشت
گردد به رخش گشاده ابواب بهشت
از چهره روح گرد تن شوید پاک
پس تازه کند جان خود از آب بهشت
1451- در منظره ای خلوت که سختی در آن یافت نمی گردد، ساکنان آن خوش هستند و گردانندگانش در آسایش و درب ورودی آن محترمانه است مکانم ده.
تا چند در این منزل ویران باشم
بی جرم اسیر بند و زندان باشم
گر مرغ دلم به آشیان میل کند
ناگاه مقیم باغ رضوان باشم
1452- به منزلی برسانم که از زیبائی نور می درخشد و بطور مرتب نور بر آن می تابد و عظمت از آن می بارد و نسیم بهشتی آنرا در آغوش گرفته است.
ابروی تو کرده عالمی را پر نور
وز حسن تو گشته مه بخوبی مشهور
آن دم که کنم مقام در باغ بهشت
خواهم که کنیز خانه ام باشد حور
1453- بستری نرم، لباسی فاخر، غذائی خوش خوراک، نوشیدنی گوارا از
{صفحه 394}
آب سلسال مهر شده برای من مهیا کن.
تا چند شود محنت و غم حاصل من
گویا که سرشته باغم گل من
فردا که زقید تن شود روح خلاص
یابم به بهشت هر چه می خواهد دل من

نام خدای متعال

1454- سه الف که ردیف شده است بعد از هاء گرد و بر سرش نیزه ای راست قرار دارد.
1455- میم کوری که دم ندارد سپس نردبانی است که انسان را به خواسته میرساند ولی نردبان نیست.
1456- چهار خط است شبیه به انگشتانی که بهم چسبیده است که بدون کف، اشاره به کارهای خیر میکند.
1457- هائی دو چشم پس از آن واوی کمانی که بر سر آن هاست بطوری که وقتی آشکار گردد، بصورت بندهای نی حجامتگر نمایش دارد.
1458- ای کسی که این طلسم را همراه داری، این نام خداست که مانندی ندارد و با داشتن این نام از کارهای زشت پرهیز کن برای همیشه نجات می یابی و سالم می مانی.
1459- آنچه می بینی اسم خدای متعال است که عظمت او نسبت به تمام موجودات، زبان دار و زبان بسته برتری دارد.
صفری سه الف کشیده مهری بر سر
میمی کج و کور و نردبانی در بر
پس چار الف است و هاو واوی دم سر
این است یقین اسم خدای اکبر
{صفحه 395}
حرف المیم
بیان عجز و عقول از ادراک کُنه خالق
1460- کَیفِیَّةِ المَرءِ لَیسَ المَرءِ یُدرِکُها***فَکَیفَ کَیفِیَّةِ الجَبارِ فِی القَدَمِ ادیب ادب امور
1461- هُوَ الَّذی اَنشَاءَ الاَشیاءُ مُبتَدِعاً***فَکَیفَ یُدرِکُه مُستَحدِثِ النِسَّمِ
بیان عجز انسان و ایمان بقضای یزدان فطن زیرک
1462- کَم مِن اَدیبٍ فَطِنٍ عالِمٍ***مُستَکمِلِ العَقلِ مُقِلٌّ عَدیمٌ
1463- وَ مِن جَهُولٍ مُکثِرٍ مالُه***ذلِکَ تَقدیرُ العَزیزِ العَلیمِ
تفویض امور بقضای الهی جهول نادان
1464- قَضَی اللهُ اَمراً وَ جَفَّالقَلَم***وَ فیما قَضی رَبَّنا ما ظَلَم
1465- فَفِی الاَمرِ ما خانَ لَمّا قَضی***وَ فِی الحُکمِ ما جارَ لَمّا حَکَم
1466- بَدا اَوَلاً خَلقُ اَرزاقِنا***فَقَد کانَ اَرواحُنا فِی العَدَم 
مذمّت جمعی که بنفی حشر قائلند خاسر زیان کار
1467- قالَ المَنَجِّمُ وَ الطَبیبُ کِلاهُما***لَم یُحشَرِ الاَمواتُ قُلتُ اِلَیکُما
1468- اِن صَحَّ قَولُکُما فَلَستُ بِخاسِرٍ***اِن صَحَّ قَولی فَالخَسارُ اِلَیکُما یقظه بیداری
تنبیه بزوال زمان و فنای جهان
1469- مَا الدَّهرُ اِلّا یَقظَةٌ وَ نَومٌ***وَ لَیلَةٌ بَینَهُما وَ یَومٌ
1470- یَعیشُ قَومٌ وَ یَمُوتُ قَومٌ***وَ الدَّهرُ قاضٍ ما عَلَیهِ لَومٌ لوم ملامت
بیان
{صفحه 396}
توضیح: همانطوری که امام علیه السلام اشاره میکند این نقش های نشانه هائی از اوصاف خداست و کسی که به یاد نام خدا باشد از معصیت و گناه پرهیز میکند و همین است مقدمه ای برای نجات از خیلی از حوادث.
با توجه باین نکته این کلمات و مشابه آن خودبخود نقشی در زندگی ندارند، بلکه توجه بآنها که نشانه ای از مبدء غیب است زمینه ای است برای توجه بخدا و پرهیز از انحراف و همین است هدف از همراه داشتن دعا و قران.
بنابراین اگر دعا و قرآن همراه ما باشد و بخدا توجه نداشته باشیم و از کجروی باز نگردیم یک نوع بی احترامی به قرآن کرده ایم و بجای اینکه قرآن حامی و حافظ ما باشد موجب فلاکت و بدبختی ما میگردد.
با این بیان در عین اینکه قرآن همراه داریم ضربه هم میخوریم در این صورت ضربه را نباید بحساب قرآن بگذاریم، همانطوریکه پیروزی را نباید به حساب خود قرآن بگذاریم، بلکه خدای عزیز است که پشتوانه تمام کارها است.

درک حقیقت خدا مشکل است

1460- شخص نمیتواند کیفیت و چگونگی خود را درک کند، چگونه ممکن است قدیم بودن خدای جبار را درک نماید؟!
1461- او کسی است که موجودات را بدون الگو خلق کرده چگونه ممکن است انسانی که جدیدا بدست او ساخته شده بتواند او را درک نماید؟!
هرگز نرسد به کنه معبود کسی
چون فهم کند سر هما را مگسی
از روی مثل خداست دریای محیط
وان را نکند احاطه هر خار و خسی
{صفحه 397}

انسان از درک خواست خدا عاجز است

1462- چه بسیار افراد مؤدب، زیرک و دانشمندی که عقلی کامل دارند و از نظر مالی فقیر و بیچاره اند.
1463- و چه بسیار نادان هائی که ثروت فراوان دارند و این خواست خدای عزیز و دانا است
هر اهل دلی که هست از کام جداست
جاهل همه روز صاحب نشو و نماست
زین فهم توان کرد که سررشته ما
از روی حقیقت همه در دست قضاست

خواست خدا ظالمانه نیست

1464- سرنوشت جهان را خدا ترسیم کرد و قلم راکنار گذاشت و در آنچه تعیین کرد ظلم ننمود.
1465- خدا که فرمان داد، در امر خود خیانت نکرد و آنگاه که حکم صادر نمود ظلم روا مداشت.
1466- خدا رزق همه ماها را قبل از آغاز خلقت همان موقعی که روح ما خلق نشده بود در نظر گرفت.
آن روز که بر لوح قضا رفت قلم
بودند خلایق همه در کتم عدم
شد روزی ما نوشته بر لوح قدر
تغییر نیابد، نشود بیش و نه کم
{صفحه 398}

کسانی که منکر قیامت هستند اشتباه میکنند

1467- منجم و پزشک هر دو می گویند مرده ها زنده نمی شوند من به شما می گویم:
1468- اگر حرف شما صحیح باشد من ضرر نمیکنم ولی اگر حرف من صحیح باشد شما ضرر می کنید (چون من ذخیره آخرت آورده ام و شما نیاورده اید.)
جمعی که ز سِرّ کار غافل باشند
از جهل به نفی حشر قائل باشند
گر نیست قیامت چه زیان مؤمن را
ور هست حکیمان همه جاهل باشند
توضیح: کسی که منجم یا پزشک باشد منکر خدا و قیامت نیست، بلکه نظر امام علیه السلام به منجم و طبیب آن عصر بوده که غالبا هم یهودی بوده اند و این گروهها که در اسرار عالم بیشتر دقتی میکنند، نسبت به گروههای دیگر ضایعات اعتقادی بیشتر دارند بهمین جهت امام علیه السلام نام این دوگروه را آورده است.

توجه به نابودی جهان

1469- جهان فقط یک بیداری و خواب است و میان این خواب و بیداری روز و شبی است.
1470- دسته ای زنده می شوند و گروهی دیگر می میرند، روزگار قانون را اجرا می کند و نباید سرزنش شود و بازخوات (چون اجرا کننده به وظیفه خود عمل میکند.)
در ذات جهان چه نیست انوار قدم
پیوسته کشد رخت به سر حد عدم
{صفحه 399}
حرف المیم
بیان امتزاج شهد دهر بزهر
1471- اَنَا بِالدَّهرِ عَلیمٌ وَ اَبُوالدَّهرِ وَ اُمُّه***لَیسَ یَاتِی الدَّهرُ یَوماً بِسُروُرٍ فُیتِمُهُ ادبار پشت کردن
مذمّت دنیا که مردم فریب است
1472- فََمَن یَحمِدُ الدُّنیا بِعَیشٍ یُسِرُّه***فَسَوفَ لَعَمری عَن قَلیلٍ یَّلُومُها
1473- اِذا اَقبَلَت کانَت عَلَی المَرءِ فِتنَةً***وَ اِن اَدبَرَت کانَت کَثیراً هُمُومُها نقمة عذاب
امر بشکر نعم ذی الجلال
1474- اِذا کُنتَ فی نِعمَةٍ فَارعِها***فَاِنَّ المَعاصی تُزیلُ النِّعَم
1475- وَ حافِظ عَلَیها بِشُکرِ الاِلهِ***فَاِنَّ الاِلهَ شَدیدُ النِّقَم موسر توانگر
1476- فَاَینَ القُرُونَ وَ مَن حَولَهُم***تَفانُوا جَمیعاً وَ رَبّی الحَکَم
1477- وَ کُن مُوسِراً شِئتَ اَو مُعسِراً***فَما تَقطَعِ العَیشَ اِلّا بِهَمٍّ
1478- حَلاوَةُ دُنیاکَ مَسمُومَةٌ***فَلا تَاکُلِ الشَّهدَ اِلّا بِسَمٍّ سمّ زهر
1479- مَحامِدُ دُنیاکَ مَذمُومَةٌ***فَلا تَکسِبُ الحَمدَ اِلّا بِذَمٍّ
1480- اِذا تَمَّ اَمرٌ دَنی نَقصُهُ***تَوَقَّع زَوالاً اِذا قیلَ تَمَّ
1481- وَ کَم قَدرٍ دَبَّ فی غَفلَةٍ***فَلَم یَشعُرِ النّاسُ حَتّی هَجَمَ دنوّ نزدیکی
نصیحت قرّة العین امام حسین علیه السلام
1482- تَنَزَّهَ عَن مُصادَفَةِ اللِّئامِ***وَ اَلمِم بِالکَرامِ بَنیِ الکِرامِ مصادفة با یکدیکر دوستی کردن
{صفحه 400}
در هر نفسی قابل فیضی باشد
وان فیض به اورسد ز دریای کرم

شهد و زهر دنیا

1471- من به وضع روزگار آگاه هستم. پدر و مادر روزگارم. نشاطی را که به فرد عرضه می کند، اگر صبح باشد تا شب ادامه نمی یابد.
فریاد من از جور و بیراهی دهر
وز تلخی او که ساخت کامم چون زهر
زنهار به لطف او نگردی مغرور
کز ممکن غیب می جهد لمعه قهر

دنیای مردم فریب

1472- کسی که لذت دنیا را می ستاید و از آن شاد میباشد، بجان خود سوگند بزودی از آن سرزنش خواهد نمود.
1473- آنگاه که دنیا به کسی روی آورد او را به آزمایش و آشوب میکشد و اگر دنیا از کسی روی گرداند غم آن فراوان است.
گر مدح جهان کنی پشیمان گردی
ور جمع شوی از او پریشان گردی
اقبال جهان فتنه و ادبار و بلاست
بگذر ز جهان که اهل عرفان گردی

در هر حال بیاد خدا باشیم

1474- وقتی نعمتی بدستت رسید از آن قدردانی کن و شکرش را ادا نما، زیرا گناهان، نعمت ها را سست و نابود میکند.
{صفحه 401}
1475- نعمت های خدا را با شکرگزاری از آنها نگهداری کن، زیرا عذاب خدا شدید است.
1476- شخصیت ها و اطرافیانشان کجا رفتند، همه به حق پروردگار من که حاکم است، نابود گردیدند.
1477- توانگر باش یا بیچاره زندگی را باید با غصه پشت سر بگذاری.
ای یافته جاه و مال و اسباب بسی
از شکر خدا مباش غافل نفسی
فیضی برسان که تا زنی چشم به هم
اسباب جهان هیچ نماند به کسی
1478- شیرینی دنیای تو مسموم است بهمین جهت همیشه شیرینی را با زهر (و غصه) می نوشی.
1479- امتیازهای دنیا همراه ناملایمات و نکوهش هاست بنابراین ستایش را همراه نکوهش و ناراحتی بدست می آوری.
1480- آنگاه که مطلبی کامل شد نقص آن آشکار میگردد و آنگاه که گفتند موضوعی تمام شد منتظر نقص و از دست رفتن آن باش. 
1481- چه بسا حوادثی که در غفلت رشد میکند و مردم توجه ندارند تا آنکه ناگهان حمله ور میگردد.
هر شهد که میخوری در آن زهری هست
در هر چه نظر کنی ز ضد بهری هست
هر چیز که شد تمام نقصان یابد
آری ز پی لطف خدا قهری هست

اندرز به امام حسین علیه السلام

1482- از رفاقت با پست فطرتان پرهیز کن و با شایستگان و طائفه داران بیشتر
{صفحه 402}
حرف المیم
1483- وَ لا تَکُ واثِقاً بِالدَّهرِ یَوماً***فَاِنَّ الدَهرَ مُنحَلُّ النِّظامِ عوراء کلمه مبیحه
1484- وَ لا تَحسَد عَلَی المَعرُوفِ قَوماً***وَ کُن مِنهُم تَنَل دارَ السَّلامِ
1485- وَثِق بِاللهِ رَبِّکَ ذِی المَعالی***وَ ذِی الالاءِ وَ النِّعَمِ الحِسامِ
1486- وَ کُن لِلعِلمِ ذا طَلَبٍ وَ بَحثٍ***وَ ناقِش فِی الحَلالِ وَ فِی الحَرامِ ضغن کینه
1487- وَ بِالعَوراءِ لا تَنطِق وَ لکِن***بِما یُرضِی الاِلهَ مِنَ الکَلامِ
1488- وَ اِن خانَ الصَّدیقُ فَلا تَخُنهُ***وَ دُم بِالحِفظِ مِنکَ وَ بِالذَّمامِ
1489- وَ لا تَحمِل عَلَی الاِخوانِ ضِغناً***وَعُد بِالصَّفحِ تَنجُ مِنَ الاَثامِ صفح عفو
بیان نفاست احسان نزد کریم
1490- اَرَی الاِحسانِ عِندَ الحُرِّ دَیناً***وَ عِندَ القِنِّ مَنقَصَةً وَ ذَمّاً
1491- کَقَطرٍ صارَ فِی الاَصداقِ دُرّاً***وَ فِی شِدقِ الاَفاعی صارَ سَمّاً قنّ بنده
نفی احتیاج بسؤال از ارباب کرم
1492- وَ اِذا طَلِبتَ اِلی کَریمٍ حاجَةً***فَلِقاؤُه یَکفیکَ وَ التَّسلیمُ
1493- وَ اِذا رَاکَ مُسلِماً ذََکَرَ الَّذی***حَمَّلتَه فَکَاَنَّه مَلزُومٌ شدق کوشه دهن
نهی از گفتن اسرار با غیر کرام و ابرار
1494- لا تُودَعِ السِرَّ الّا عِندَ ذی کَرَمٍ***وَ السِرُّ عِندَ کِرامِ النّاسِ مَکنُومً
1495- وَ السِرُّ عِندی فی بَیتٍ لَهُ غَلَقٌ***قَد ضاعَ مِفتاحُه وَ البابُ مَختُومٌ غلق ضیق التصرف
نهی
{صفحه 403}
بجوش. 
1483- هیچگاه به روزگار اعتماد مکن، زیرا روزگار برنامه ها را در هم میریزد و متلاشی میگرداند.
1484- برای کار خیر نسبت به هیچ طائفه ای بخل مکن و خود را از آنان بدان تا به «دارالسلام» (بهشت) (خانه صلح و آسایش) دست یابی.
1485- به الله پروردگارت که دارای امتیازهای فراوان، نعمتهای زیاد و سرشار و استوار است اعتماد کن.
از صحبت ناکسان اگر بگریزی به
با مردم بد اگر نیامیزی به
از غیر خدا چه نیست فعلی صادر
گر اشگ نیاز پیش او ریزی به
1486- در جستجوی علم و دانش و بحث درباره آن باش و در مسائل حلال و حرام گفتگو کن.
1478- حرف نامربوط مزن، بلکه حرفی بزن که خدا آنرا دوست بدارد.
1488- اگر رفیق به تو خیانت کرد، تو به او خیانت مکن، امانت خود را نسبت به وی حفظ کن و پیمان رفاقت را محکم نگاه دار.
1489- کینه ی برادران و دوستان را در دل نگاه مدار و همیشه به عفو توجه کن تا از لغزش ها و گناهان در امان باشی.
ای گشته به علم و معرفت پروار
با کس سخن زشت مگو زنهار
گر دوست جفا کند وفا کن با او
وز چهره ی نفس او فرو شُوی غُبار
{صفحه 404}

احترام به شایستگاه

1490- احترام به آزادگان قرض دادن است و محبت به ناکسان کمک به نقص و بدگوئی.
1491- به دانه بارانی که از آسمان میبارد نگاه کن اگر در صدف قرار گرفت مروارید میگردد و اگر در دهان افعی ها افتد زهر میشود.
نیکی به کسی کن که بود اهل کرم
با مردم بد، مکن کز آن یابی غم
آن قطره که در صدف شود گوهر پاک
چون در دهن مار کنی گردد سم
توضیح: شایستگان در برابر احترام خود را مدیون می دانند ولی ناکسان محبت را به باج سبیل تفسیر میکنند و صرفنظر از اینکه محبت، در مسیر نقص و عیب جامعه صرف شده هرگاه، کمک به ناکس ادامه نیافت به عیبجوئی و بدگوئی از محبت کننده که بعد ادامه نداده می پردازد.

به شخصیت ها برای حاجت خود فشار میاور

 

1492- آنگاه که از شخص سخاوتمند خواسته ای داری، خود را نشان او بدهی و سلام کنی و تسلیم او باشی کافی است.
1493- وقتی دید سلام کردی حاجت تو را بخاطر می آورد و گویا خود را متهد میداند خواسته ی تو را انجام دهد.
هر کس که شود نقطه وحدت یارش
گردد ز کرم گرد سخا پر کارش
محتاج که از دور ببیند خواهد
کز غایت لطف خود بسازد کارش
{صفحه 405}
حرف المیم
نهی از ستم در وقت اقتدار
1496- لا تَظلِمَنَّ اِذا ما کُنتَ مُقتَدِراض***فَالظُّلمُ مَرتَعُه یَقضی اِلَی النَّدَمِ تمازح با یکدیکر شوخی کردن
1497- فَاحذَر بُنَیَّ مِنَ المَظلُومِ دَعوَتَهُ***کَیلا یُصِبکَ سَهامُ اللَّیلِ فِی الظَّلَمِ
1498- تَنامُ عَینُکَ وَ المَظلُومُ مُنتَبِهٌ***یَدعُو عَلَیکَ وَ عَینُ اللهِ لَم تَنَمِ اجهاض غلبه
نهی از مزاح و هزل فتنه انگیز
1499- لا تَمزِحَنَّ الرِّجالَ اِن مَزَحُوا***لَم اَرَ قَوماً تَمازَحُوا سَلِمُوا
1500- فَالجُرحُ جُرحُ اللِّسانِ تَعلَمُه***وَ رُبَّ قَولٍ یَسیلِ مِنهُ دَمٌ واجم الذی اشتل حزنه
بیان مراسم اخوّت و معالم فتوّت

بعدی                                 قبلی

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 2473
  • کل نظرات : 40
  • افراد آنلاین : 20
  • تعداد اعضا : 22
  • آی پی امروز : 484
  • آی پی دیروز : 250
  • بازدید امروز : 5,836
  • باردید دیروز : 1,878
  • گوگل امروز : 6
  • گوگل دیروز : 15
  • بازدید هفته : 7,714
  • بازدید ماه : 15,925
  • بازدید سال : 255,801
  • بازدید کلی : 5,869,358