گر ازین مرهم نیابی کام خویش//جوهر الذاّتم بیاور تو به پیش
آنچه از وی بشنوی در خویش بین//تاشود سرّ عجایب پیش بین
جوهر الذّاتم سخن بی پرده است//همچو اشتر نامه مستی کرده است
گر ازین مرهم نیابی کام خویش//جوهر الذاّتم بیاور تو به پیش
آنچه از وی بشنوی در خویش بین//تاشود سرّ عجایب پیش بین
جوهر الذّاتم سخن بی پرده است//همچو اشتر نامه مستی کرده است
شبی میگفت اکّافی همین راز//که یارب این حجاب آخر برانداز
مسوزان بیش از این مر دوستانت//بگو تا کی بود راز نهانت
چنین پیدا چنین پنهان چرائی//که با رندان دمادم آشنائی