در چشمِ بی نگاهش افسرده رازهاست//اِستاده است روز و شب و، از خموشِ خویش
افسونِ نغمه هایِ شبانگاهِ عابران//اشباحِ بی تکان و خموش و فسرده را
در چشمِ بی نگاهش افسرده رازهاست//اِستاده است روز و شب و، از خموشِ خویش
افسونِ نغمه هایِ شبانگاهِ عابران//اشباحِ بی تکان و خموش و فسرده را