نفیر مرغ سحر خوان چو شد بلندنوا****پرید زاغ شب از روی بیضهٔ بیضا
طلایهدار سپاه حبش که بود قمر****ربود رنگ ز رویش خروج شاه ختا
سوار یک تنه چین دواسبه تاخت چنان****که خیل زنگ شد از باد او به باد فنا
گریخت گاو شب از شیر بیشهٔ مشرق****وز آن گریز برآمد ز خامشان غزا

درباره
شعر , دیوانمحتشمکاشانی ,