دیوان حافظ_قصاید
قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۱ - در مدح شاه شجاع
شد عرصهٔ زمین چو بساط ارم جوان****از پرتو سعادت شاه جهان ستان
خاقان شرق و غرب که در شرق و غرب، اوست****صاحبقران خسرو و شاه خدایگان
خورشید ملکپرور و سلطان دادگر****دارای دادگستر و کسرای کینشان
سلطاننشان عرصهٔ اقلیم سلطنت****بالانشین مسند ایوان لامکان
اعظم جلال دولت و دین آنکه رفعتش****دارد همیشه توسن ایام زیر ران
دارای دهر شاه شجاع آفتاب ملک****خاقان کامگار و شهنشاه نوجوان
ماهی که شد به طلعتش افروخته زمین****شاهی که شد به همتش افراخته زمان
سیمرغ وهم را نبود قوت عروج****آنجا که باز همت او سازد آشیان
گر در خیال چرخ فتد عکس تیغ او****از یکدگر جدا شود اجزای توأمان
حکمش روان چو باد در اطراف بر و بحر****مهرش نهان چو روح در اعضای انس و جان
ای صورت تو ملک جمال و جمال ملک****وی طلعت تو جان جهان و جهان جان
تخت تو رشک مسند جمشید و کیقباد****تاج تو غبن افسر دارا و اردوان
تو آفتاب ملکی و هر جا که میروی****چون سایه از قفای تو دولت بود دوان
ارکان نپرورد چو تو گوهر به هیچ قرن****گردون نیاورد چو تو اختر به صد قران
بیطلعت تو جان نگراید به کالبد****بینعمت تو مغز نبندد در استخوان
هر دانشی که در دل دفتر نیامدهست****دارد چو آب خامهٔ تو بر سر زبان
دست تو را به ابر که یارد شبیه کرد****چون بدره بدره این دهد و قطره قطره آن
با پایهٔ جلال تو افلاک پایمال****وز دست بحر جود در دهر داستان
بر چرخ علم ماهی و بر فرق ملک تاج****شرع از تو در حمایت و دین از تو در امان
ای خسرو منیع جناب رفیع قدر****وی داور عظیم مثال رفیعشان
علم از تو در حمایت و عقل از تو با شکوه****در چشم فضل نوری و در جسم ملک جان
ای آفتاب ملک که در جنب همتت****چون ذرهٔ حقیر بود گنج شایگان
در جنب بحر جود تو از ذره کمتر است****صد گنج شایگان که ببخشی به رایگان
عصمت نهفته رخ به سراپردهات مقیم****دولت گشادهرخت بقا زیر کندلان
گردون برای خیمه خورشید فلکهات****از کوه و ابر ساخته نازیر و سایهبان
وین اطلس مقرنس زرد و ز زرنگار****چتری بلند بر سر خرگاه خویش دان
بعد از کیان به ملک سلیمان نداد کس****این ساز و این خزینه و این لشکر گران
بودی درون گلشن و از پردلان تو****در هند بود غلغل و در زنگ بد فغان
در دشت روم خیمه زدی و غریو کوس****از دشت روم رفت به صحرای سیستان
تا قصر زرد تاختی و لرزه اوفتاد****در قصرهای قیصر و در خانههای خان
آن کیست کاو به ملک کند باتو همسری****از مصر تا به روم و ز چین تا به قیروان
سال دگر ز قیصرت از روم باج سر****وز چینت آورند به درگه خراج جان
تو شاکری ز خالق و خلق از تو شاکرند****تو شادمان به دولت و ملک از تو شادمان
اینک به طرف گلشن و بستان همیروی****با بندگان سمند سعادت به زیر ران
ای ملهکی که در صف کروبیان قدس****فیضی رسد به خاطر پاکت زمان زمان
ای آشکار پیش دلت هرچه کردگار****دارد همی به پردهٔ غیب اندرون نهان
داده فلک عنان ارادت به دست تو****یعنی که مرکبم به مراد خودم بران
گر کوششیت افتد پر دادهام به تیر****ور بخششیت باید زر دادهام به کان
خصمت کجاست در کف پای خودش فکن****یار تو کیست بر سر چشم منش نشان
هم کام من به خدمت تو گشته منتظم****هم نام من به مدحت تو گشته جاودان
قصیدهٔ شمارهٔ ۲ - قصیدهٔ در مدح قوام الدین محمد صاحب عیار وزیر شاه شجاع
ز دلبری نتوان لاف زد به آسانی****هزار نکته در این کار هست تا دانی
بجز شکردهنی مایههاست خوبی را****به خاتمی نتوان زد دم سلیمانی
هزار سلطنت دلبری بدان نرسد****که در دلی به هنر خویش را بگنجانی
چه گردها که برانگیختی ز هستی من****مباد خسته سمندت که تیز میرانی
به همنشینی رندان سری فرود آور****که گنجهاست در این بیسری و سامانی
بیار بادهٔ رنگین که یک حکایت راست****بگویم و نکنم رخنه در مسلمانی
به خاک پای صبوحیکنان که تا من مست****ستاده بر در میخانهام به دربانی
به هیچ زاهد ظاهرپرست نگذشتم****که زیر خرقه نه زنار داشت پنهانی
به نام طرهٔ دلبند خویش خیری کن****که تا خداش نگه دارد از پریشانی
مگیر چشم عنایت ز حال حافظ باز****وگرنه حال بگویم به آصف ثانی
وزیر شاهنشان خواجهٔ زمین و زمان****که خرم است بدو حال انسی و جانی
قوام دولت دنیی محمد بن علی****که میدرخشدش از چهره فر یزدانی
زهی حمیده خصالی که گاه فکر صواب****تو را رسد که کنی دعوی جهانبانی
طراز دولت باقی تو را همیزیبد****که همتت نبرد نام عالم فانی
اگر نه گنج عطای تو دستگیر شود****همه بسیط زمین رو نهد به ویرانی
تو را که صورت جسم تو را هیولایی است****چو جوهر ملکی در لباس انسانی
کدام پایهٔ تعظیم نصب شاید کرد****که در مسالک فکرت نه برتر از آنی
درون خلوت کروبیان عالم قدس****صریر کلک تو باشد سماع روحانی
تو را رسد شکر آویز خواجگی گه جود****که آستین به کریمان عالم افشانی
صواعق سخطت را چگونه شرح دهم****نعوذ بالله از آن فتنههای طوفانی
سوابق کرمت را بیان چگونه کنم****تبارکالله از آن کارساز ربانی
کنون که شاهد گل را به جلوهگاه چمن****به جز نسیم صبا نیست همدم جانی
شقایق از پی سلطان گل سپارد باز****به بادبان صبا کلههای نعمانی
بدان رسید ز سعی نسیم باد بهار****که لاف میزند از لطف روح حیوانی
سحرگهم چه خوش آمد که بلبلی گلبانگ****به غنچه میزد و میگفت در سخنرانی
که تنگدل چه نشینی ز پرده بیرون آی****که در خم است شرابی چو لعل رمانی
مکن که می نخوری بر جمال گل یک ماه****که باز ماه دگر میخوری پشیمانی
به شکر تهمت تکفیر کز میان برخاست****بکوش کز گل و مل داد عیش بستانی
جفا نه شیوهٔ دینپروری بود حاشا****همه کرامت و لطف است شرع یزدانی
رموز سر اناالحق چه داند آن غافل****که منجذب نشد و از جذبههای سبحانی
درون پردهٔ گل غنچه بین که میسازد****ز بهر دیدهٔ خصم تو لعل پیکانی
طربسرای وزیر است ساقیا مگذار****که غیر جام می آنجا کند گرانجانی
تو بودی آن دم صبح امید کز سر مهر****برآمدی و سر آمد شبان ظلمانی
شنیدهام که ز من یاد میکنی گه گه****ولی به مجلس خاص خودم نمیخوانی
طلب نمیکنی از من سخن جفا این است****وگرنه با تو چه بحث است در سخندانی
ز حافظان جهان کس چو بنده جمع نکرد****لطایف حکمی با کتاب قرآنی
هزار سال بقا بخشدت مدایح من****چنین نفیس متاعی به چون تو ارزانی
سخن دراز کشیدم ولی امیدم هست****که ذیل عفو بدین ماجرا بپوشانی
همیشه تا به بهاران هوا به صفحهٔ باغ****هزار نقش نگارد ز خط ریحانی
به باغ ملک ز شاخ امل به عمر دراز****شکفته باد گل دولتت به آسانی
قصیدهٔ شمارهٔ ۳ - قصیدهٔ در مدح شاه شیخ ابواسحاق
سپیدهدم که صبا بوی لطف جان گیرد****چمن ز لطف هوا نکته برجنان گیرد
هوا ز نکهت گل در چمن تتق بندد****افق ز عکس شفق رنگ گلستان گیرد
نوای چنگ بدانسان زند صلای صبوح****که پیر صومعه راه در مغان گیرد
نکال شب که کند در قدح سیاهی مشک****در او شرار چراغ سحرگهان گیرد
شه سپهر چو زرین سپر کشد در روی****به تیغ صبح و عمود افق جهان گیرد
به رغم زال سیه شاهباز زرین بال****در این مقرنس زنگاری آشیان گیرد
به بزمگاه چمن رو که خوش تماشایی است****چو لاله کاسهٔ نسرین و ارغوان گیرد
چو شهسوار فلک بنگرد به جام صبوح****که چون به شعشعهٔ مهر خاوران گیرد
محیط شمس کشد سوی خویش در خوشاب****که تا به قبضهٔ شمشیر زرفشان گیرد
صبا نگر که دمادم چو رند شاهدباز****گهی لب گل و گه زلف ضیمران گیرد
ز اتحاد هیولا و اختلاف صور****خرد ز هر گل نو، نقش صد بتان گیرد
من اندر آن که دم کیست این مبارک دم****که وقت صبح در این تیره خاکدان گیرد
چه حالت است که گل در سحر نماید روی****چه شعله است که در شمع آسمان گیرد
چرا به صد غم و حسرت سپهر دایرهشکل****مرا چو نقطهٔ پرگار در میان گیرد
ضمیر دل نگشایم به کس مرا آن به****که روزگار غیور است و ناگهان گیرد
چو شمع هر که به افشای راز شد مشغول****بسش زمانه چو مقراض در زبان گیرد
کجاست ساقی مهروی که من از سر مهر****چو چشم مست خودش ساغر گران گیرد
پیامی آورد از یار و در پیاش جامی****به شادی رخ آن یار مهربان گیرد
نوای مجلس ما چو برکشد مطرب****گهی عراق زند گاهی اصفهان گیرد
فرشتهای به حقیقت سروش عالم غیب****که روضهٔ کرمش نکته بر جنان گیرد
سکندری که مقیم حریم او چون خضر****ز فیض خاک درش عمر جاودان گیرد
جمال چهرهٔ اسلام شیخ ابو اسحاق****که ملک در قدمش زیب بوستان گیرد
گهی که بر فلک سروری عروج کند****نخست پایهٔ خود فرق فرقدان گیرد
چراغ دیدهٔ محمود آنکه دشمن را****ز برق تیغ وی آتش به دودمان گیرد
به اوج ماه رسد موج خون چو تیغ کشد****به تیر چرخ برد حمله چون کمان گیرد
عروس خاوری از شرم رأی انور او****به جای خود بود ار راه قیروان گیرد
ایا عظیم وقاری که هر که بندهٔ توست****ز رفع قدر کمربند توأمان گیرد
رسد ز چرخ عطارد هزار تهنیتت****چو فکرتت صفت امر کن فکان گیرد
مدام در پی طعن است بر حسود و عدوت****سماک رامح از آن روز و شب سنان گیرد
فلک چو جلوهکنان بنگرد سمند تو را****کمینه پایگهش اوج کهکشان گیرد
ملالتی که کشیدی سعادتی دهدت****که مشتری نسق کار خود از آن گیرد
از امتحان تو ایام را غرض آن است****که از صفای ریاضت دلت نشان گیرد
وگرنه پایهٔ عزت از آن بلندتر است****که روزگار بر او حرف امتحان گیرد
مذاق جانش ز تلخی غم شود ایمن****کسی که شکر شکر تو در دهان گیرد
ز عمر برخورد آنکس که در جمیع صفات****نخست بنگرد آنگه طریق آن گیرد
چو جای جنگ نبیند به جام یازد دست****چو وقت کار بود تیغ جانستان گیرد
ز لطف غیب به سختی رخ از امید متاب****که مغز نغز مقام اندر استخوان گیرد
شکر کمال حلاوت پس از ریاضت یافت****نخست در شکن تنگ از آن مکان گیرد
در آن مقام که سیل حوادث از چپ و راست****چنان رسد که امان از میان کران گیرد
چه غم بود به همه حال کوه ثابت را****که موجهای چنان قلزم گران گیرد
اگرچه خصم تو گستاخ میرود حالی****تو شاد باش که گستاخیاش چنان گیرد
که هر چه در حق این خاندان دولت کرد****جزاش در زن و فرزند و خان و مان گیرد
زمان عمر تو پاینده باد کاین نعمت****عطیهای است که در کار انس و جان گیرد
رباعی
حرف ا
رباعی شماره 1: جز نقش تو در نظر نیامد ما را
جز نقش تو در نظر نیامد ما را****جز کوی تو رهگذر نیامد ما را
خواب ارچه خوش آمد همه را در عهدت****حقا که به چشم در نیامد ما را
رباعی شماره 2: بر گیر شراب طربانگیز و بیا
بر گیر شراب طربانگیز و بیا****پنهان ز رقیب سفله بستیز و بیا
مشنو سخن خصم که بنشین و مرو****بشنو ز من این نکته که برخیز و بیا
حرف ت
رباعی شماره 3: گفتم که لبت، گفت لبم آب حیات
گفتم که لبت، گفت لبم آب حیات****گفتم دهنت، گفت زهی حب نبات
گفتم سخن تو، گفت حافظ گفتا****شادی همه لطیفه گویان صلوات
رباعی شماره 4: ماهی که قدش به سرو میماند راست
ماهی که قدش به سرو میماند راست****آیینه به دست و روی خود میآراست
دستارچهای پیشکشش کردم گفت****وصلم طلبی زهی خیالی که توراست
رباعی شماره 5: من باکمر تو در میان کردم دست
من باکمر تو در میان کردم دست****پنداشتمش که در میان چیزی هست
پیداست از آن میان چو بربست کمر****تا من ز کمر چه طرف خواهم بربست
رباعی شماره 6: تو بدری و خورشید تو را بنده شدهست
تو بدری و خورشید تو را بنده شدهست****تا بندهٔ تو شدهست تابنده شدهست
زان روی که از شعاع نور رخ تو****خورشید منیر و ماه تابنده شدهست
رباعی شماره 7: هر روز دلم به زیر باری دگر است
هر روز دلم به زیر باری دگر است****در دیدهٔ من ز هجر خاری دگر است
من جهد همیکنم قضا میگوید****بیرون ز کفایت تو کاری دگراست
رباعی شماره 8: ماهم که رخش روشنی خور بگرفت
ماهم که رخش روشنی خور بگرفت****گرد خط او چشمهٔ کوثر بگرفت
دلها همه در چاه زنخدان انداخت****وآنگه سر چاه را به عنبر بگرفت
رباعی شماره 9: امشب ز غمت میان خون خواهم خفت
امشب ز غمت میان خون خواهم خفت****وز بستر عافیت برون خواهم خفت
باور نکنی خیال خود را بفرست****تا در نگرد که بیتو چون خواهم خفت
رباعی شماره 10: نی قصهٔ آن شمع چگل بتوان گفت
نی قصهٔ آن شمع چگل بتوان گفت****نی حال دل سوخته دل بتوان گفت
غم در دل تنگ من از آن است که نیست****یک دوست که با او غم دل بتوان گفت
حرف د
رباعی شماره 11: اول به وفا می وصالم درداد
اول به وفا می وصالم درداد****چون مست شدم جام جفا را سرداد
پر آب دو دیده و پر از آتش دل****خاک ره او شدم به بادم برداد
رباعی شماره 12: نی دولت دنیا به ستم میارزد
نی دولت دنیا به ستم میارزد****نی لذت مستیاش الم میارزد
نه هفت هزار ساله شادی جهان****این محنت هفت روزه غم میارزد
رباعی شماره 13: هر دوست که دم زد ز وفا دشمن شد
هر دوست که دم زد ز وفا دشمن شد****هر پاکروی که بود تردامن شد
گویند شب آبستن و این است عجب****کاو مرد ندید از چه آبستن شد
رباعی شماره 14: چون غنچهٔ گل قرابهپرداز شود
چون غنچهٔ گل قرابهپرداز شود****نرگس به هوای می قدح ساز شود
فارغ دل آن کسی که مانند حباب****هم در سر میخانه سرانداز شود
رباعی شماره 15: با می به کنار جوی میباید بود
با می به کنار جوی میباید بود****وز غصه کنارهجوی میباید بود
این مدت عمر ما چو گل ده روز است****خندان لب و تازهروی میباید بود
رباعی شماره 16: این گل ز بر همنفسی میآید
این گل ز بر همنفسی میآید****شادی به دلم از او بسی میآید
پیوسته از آن روی کنم همدمیاش****کز رنگ ویام بوی کسی میآید
رباعی شماره 17: از چرخ به هر گونه همیدار امید
از چرخ به هر گونه همیدار امید****وز گردش روزگار میلرز چو بید
گفتی که پس از سیاه رنگی نبود****پس موی سیاه من چرا گشت سفید
حرف ر
رباعی شماره 18: ایام شباب است شراب اولیتر
ایام شباب است شراب اولیتر****با سبز خطان بادهٔ ناب اولیتر
عالم همه سر به سر رباطیست خراب****در جای خراب هم خراب اولیتر
رباعی شماره 19: خوبان جهان صید توان کرد به زر
خوبان جهان صید توان کرد به زر****خوش خوش بر از ایشان بتوان خورد به زر
نرگس که کله دار جهان است ببین****کاو نیز چگونه سر درآورد به زر
رباعی شماره 20: سیلاب گرفت گرد ویرانهٔ عمر
سیلاب گرفت گرد ویرانهٔ عمر****وآغاز پری نهاد پیمانهٔ عمر
بیدار شو ای خواجه که خوش خوش بکشد****حمال زمانه رخت از خانهٔ عمر
رباعی شماره 21: عشق رخ یار بر من زار مگیر
عشق رخ یار بر من زار مگیر****بر خسته دلان رند خمار مگیر
صوفی چو تو رسم رهروان میدانی****بر مردم رند نکته بسیار مگیر
حرف ز
رباعی شماره 22: در سنبلش آویختم از روی نیاز
در سنبلش آویختم از روی نیاز****گفتم من سودازده را کار بساز
گفتا که لبم بگیر و زلفم بگذار****در عیش خوشآویز نه در عمر دراز
حرف س
رباعی شماره 23: مردی ز کنندهٔ در خیبر پرس
مردی ز کنندهٔ در خیبر پرس****اسرار کرم ز خواجهٔ قنبر پرس
گر طالب فیض حق به صدقی حافظ****سر چشمهٔ آن ز ساقی کوثر پرس
حرف ش
رباعی شماره 24: چشم تو که سحر بابل است استادش
چشم تو که سحر بابل است استادش****یا رب که فسونها برواد از یادش
آن گوش که حلقه کرد در گوش جمال****آویزهٔ در ز نظم حافظ بادش
رباعی شماره 25: ای دوست دل از جفای دشمن درکش
ای دوست دل از جفای دشمن درکش****با روی نکو شراب روشن درکش
با اهل هنر گوی گریبان بگشای****وز نااهلان تمام دامن درکش
حرف ل
رباعی شماره 26: ماهی که نظیر خود ندارد به جمال
ماهی که نظیر خود ندارد به جمال****چون جامه ز تن برکشد آن مشکین خال
در سینه دلش ز نازکی بتوان دید****مانندهٔ سنگ خاره در آب زلال
رباعی شماره 27: در باغ چو شد باد صبا دایهٔ گل
در باغ چو شد باد صبا دایهٔ گل****بربست مشاطهوار پیرایهٔ گل
از سایه به خورشید اگرت هست امان****خورشید رخی طلب کن و سایهٔ گل
حرف م
رباعی شماره 28: لب باز مگیر یک زمان از لب جام
لب باز مگیر یک زمان از لب جام****تا بستانی کام جهان از لب جام
در جام جهان چو تلخ و شیرین به هم است****این از لب یار خواه و آن از لب جام
رباعی شماره 29: در آرزوی بوس و کنارت مردم
در آرزوی بوس و کنارت مردم****وز حسرت لعل آبدارت مردم
قصه نکنم دراز کوتاه کنم****بازآ بازآ کز انتظارت مردم
رباعی شماره 30: عمری ز پی مراد ضایع دارم
عمری ز پی مراد ضایع دارم****وز دور فلک چیست که نافع دارم
با هر که بگفتم که تو را دوست شدم****شد دشمن من وه که چه طالع دارم
رباعی شماره 31: من حاصل عمر خود ندارم جز غم
من حاصل عمر خود ندارم جز غم****در عشق ز نیک و بد ندارم جز غم
یک همدم باوفا ندیدم جز درد****یک مونس نامزد ندارم جز غم
حرف ن
رباعی شماره 32: چون باده ز غم چه بایدت جوشیدن
چون باده ز غم چه بایدت جوشیدن****با لشگر غم چه بایدت کوشیدن
سبز است لبت ساغر از او دور مدار****می بر لب سبزه خوش بود نوشیدن
حرف و
رباعی شماره 33: ای شرمزده غنچهٔ مستور از تو
ای شرمزده غنچهٔ مستور از تو****حیران و خجل نرگس مخمور از تو
گل با تو برابری کجا یارد کرد****کاو نور ز مه دارد و مه نور از تو
رباعی شماره 34: چشمت که فسون و رنگ میبازد از او
چشمت که فسون و رنگ میبازد از او****افسوس که تیر جنگ میبارد از او
بس زود ملول گشتی از همنفسان****آه از دل تو که سنگ میبارد از او
رباعی شماره 35: ای باد حدیث من نهانش میگو
ای باد حدیث من نهانش میگو****سر دل من به صد زبانش میگو
میگو نه بدانسان که ملالش گیرد****میگو سخنی و در میانش میگو
حرف ه
رباعی شماره 36: ای سایهٔ سنبلت سمن پرورده
ای سایهٔ سنبلت سمن پرورده****یاقوت لبت در عدن پرورده
همچون لب خود مدام جان میپرور****زان راح که روحیست به تن پرورده
رباعی شماره 37: گفتی که تو را شوم مدار اندیشه
گفتی که تو را شوم مدار اندیشه****دل خوش کن و بر صبر گمار اندیشه
کو صبر و چه دل، کنچه دلش میخوانند****یک قطرهٔ خون است و هزار اندیشه
رباعی شماره 38: آن جام طرب شکار بر دستم نه
آن جام طرب شکار بر دستم نه****وان ساغر چون نگار بر دستم نه
آن میکه چو زنجیر بپیچد بر خود****دیوانه شدم بیار بر دستم نه
حرف ی
رباعی شماره 39: با شاهد شوخ شنگ و با بربط و نی
با شاهد شوخ شنگ و با بربط و نی****کنجی و فراغتی و یک شیشهٔ می
چون گرم شود ز باده ما را رگ و پی****منت نبریم یک جو از حاتم طی
رباعی شماره 40: قسام بهشت و دوزخ آن عقده گشای
قسام بهشت و دوزخ آن عقده گشای****ما را نگذارد که درآییم ز پای
تا کی بود این گرگ ربایی، بنمای****سرپنجهٔ دشمن افکن ای شیر خدای
رباعی شماره 41: ای کاش که بخت سازگاری کردی
ای کاش که بخت سازگاری کردی****با جور زمانه یار یاری کردی
از دست جوانیام چو بربود عنان****پیری چو رکاب پایداری کردی
رباعی شماره 42: گر همچو من افتادهٔ این دام شوی
گر همچو من افتادهٔ این دام شوی****ای بس که خراب باده و جام شوی
ما عاشق و رند و مست و عالم سوزیم****با ما منشین اگر نه بدنام شوی
قطعات
حرف ب
قطعه شماره 1: چرا بایدت دیگری محتسب
تو نیک و بد خود هم از خود بپرس****چرا بایدت دیگری محتسب
و من یتق الله یجعل له****و یرزقه من حیث لا یحتسب
حرف ت
قطعه شماره 2: چه سود چون دل دانا و چشم بینا نیست
سرای مدرسه و بحث علم و طاق و رواق****چه سود چون دل دانا و چشم بینا نیست
سرای قاضی یزد ارچه منبع فضل است****خلاف نیست که علم نظر در آنجا نیست
قطعه شماره 3: که در این مزرعه جز دانهٔ خیرات نکشت
آصف عهد زمان جان جهان تورانشاه****که در این مزرعه جز دانهٔ خیرات نکشت
ناف هفته بد و از ماه صفر کاف و الف****که به گلشن شد و این گلخن پر دود بهشت
آنکه میلش سوی حقبینی و حقگویی بود****سال تاریخ وفاتش طلب از میل بهشت
قطعه شماره 4: امام سنت و شیخ جماعت
بهاء الحق و الدین طاب مثواه****امام سنت و شیخ جماعت
چو میرفت از جهان این بیت میخواند****بر اهل فضل و ارباب براعت
به طاعت قرب ایزد میتوان یافت****قدم در نه گرت هست استطاعت
بدین دستور تاریخ وفاتش****برون آر از حروف قرب طاعت
قطعه شماره 5: متنفر شده از بنده گریزان میرفت
قوت شاعرهٔ من سحر از فرط ملال****متنفر شده از بنده گریزان میرفت
نقش خوارزم و خیال لب جیحون میبست****با هزاران گله از ملک سلیمان میرفت
میشد آن کس که جز او جان سخن کس نشناخت****من همیدیدم و از کالبدم جان میرفت
چون همیگفتمش ای مونس دیرینهٔ من****سخت میگفت و دلآزرده و گریان میرفت
گفتم اکنون سخن خوش که بگوید با من****کان شکر لهجهٔ خوشخوان خوش الحان میرفت
لابه بسیار نمودم که مرو سود نداشت****زانکه کار از نظر رحمت سلطان میرفت
پادشاها ز سر لطف و کرم بازش خوان****چه کند سوخته از غایت حرمان میرفت
قطعه شماره 6: دید آن چنان کز او عمل الخیر لایفوت
رحمان لایموت چو آن پادشاه را****دید آن چنان کز او عمل الخیر لایفوت
جانش غریق رحمت خود کرد تا بود****تاریخ این معامله رحمان لایموت
حرف د
قطعه شماره 7: به پنج شخص عجب ملک فارس بود آباد
به عهد سلطنت شاه شیخ ابواسحاق****به پنج شخص عجب ملک فارس بود آباد
نخست پادشهی همچو او ولایت بخش****که جان خویش بپرورد و داد عیش بداد
دگر مربی اسلام شیخ مجدالدین****که قاضیای به از او آسمان ندارد یاد
دگر بقیهٔ ابدال شیخ امین الدین****که یمن همت او کارهای بسته گشاد
دگر شهنشه دانش عضد که در تصنیف****بنای کار مواقف به نام شاه نهاد
دگر کریم چو حاجی قوام دریادل****که نام نیک ببرد از جهان به بخشش و داد
نظیر خویش بنگذاشتند و بگذشتند****خدای عز و جل جمله را بیامرزاد
قطعه شماره 8: ساحت کون ومکان عرصهٔ میدان تو باد
خسروا گوی فلک در خم چوگان توشد****ساحت کون ومکان عرصهٔ میدان تو باد
زلف خاتون ظفر شیفتهٔ پرچم توست****دیدهٔ فتح ابد عاشق جولان تو باد
ای که انشاء عطارد صفت شوکت توست****عقل کل چاکر طغراکش دیوان تو باد
طیرهٔ جلوهٔ طوبی قد چون سرو تو شد****غیرت خلد برین ساحت ایوان تو باد
نه به تنها حیوانات و نباتات و جماد****هر چه در عالم امر است به فرمان تو باد
قطعه شماره 9: دشمن دل سیاه تو غرقه به خون چو لاله باد
دادگرا تو را فلک جرعه کش پیاله باد****دشمن دل سیاه تو غرقه به خون چو لاله باد
ذروهٔ کاخ رتبتت راست ز فرط ارتفاع****راهروان وهم را راه هزار ساله باد
ای مه برج منزلت چشم و چراغ عالمی****بادهٔ صاف دایمت در قدح و پیاله باد
چون به هوای مدحتت زهره شود ترانهساز****حاسدت از سماع آن محروم آه و ناله باد
نه طبق سپهر و آن قرصهٔ ماه و خور که هست****بر لب خوان قسمتت سهلترین نواله باد
دختر فکر بکر من محرم مدحت تو شد****مهر چنان عروس را هم به کفت حواله باد
قطعه شماره 10: بر قبهٔ طارم زبرجد
روح القدس آن سروش فرخ****بر قبهٔ طارم زبرجد
میگفت سحر گهی که یا رب****در دولت و حشمت مخلد
بر مسند خسروی بماناد****منصور مظفر محمد
قطعه شماره 11: به خلوتی که در او اجنبی صبا باشد
به سمع خواجه رسان ای ندیم وقتشناس****به خلوتی که در او اجنبی صبا باشد
لطیفهای به میان آر و خوش بخندانش****به نکتهای که دلش را بدان رضا باشد
پس آنگهش ز کرم این قدر به لطف بپرس****که گر وظیفه تقاضا کنم روا باشد
قطعه شماره 12: این حکایتها که از فرهاد و شیرین کردهاند
شمهای از داستان عشق شورانگیز ماست****این حکایتها که از فرهاد و شیرین کردهاند
هیچ مژگان دراز و عشوهٔ جادو نکرد****آنچه آن زلف دراز و خال مشکین کردهاند
ساقیا می ده که با حکم ازل تدبیر نیست****قابل تغییر نبود آنچه تعیین کردهاند
در سفالین کاسهٔ رندان به خواری منگرید****کاین حریفان خدمت جام جهانبین کردهاند
نکهت جانبخش دارد خاک کوی دلبران****عارفان آنجا مشام عقل مشکین کردهاند
ساقیا دیوانهای چون من کجا دربر کشد****دختر رز را که نقد عقل کابین کردهاند
خاکیان بیبهرهاند از جرعهٔ کاس الکرام****این تطاول بین که با عشاق مسکین کردهاند
شهپر زاغ و زغن زیبا صید و قید نیست****این کرامت همره شهباز و شاهین کردهاند
قطعه شماره 13: از بهر خاکبوس نمودی فلک سجود
اعظم قوام دولت و دین آنکه بر درش****از بهر خاکبوس نمودی فلک سجود
با آن وجود و آن عظمت زیر خاک رفت****در نصف ماه ذیقعد از عرصهٔ وجود
تا کس امید جود ندارد دگر ز کس****آمد حروف سال وفاتش امید جود
قطعه شماره 14: زانکه از وی کس وفاداری ندید
دل منه بر دنیی و اسباب او****زانکه از وی کس وفاداری ندید
کس عسل بینیش از این دکان نخورد****کس رطب بیخار از این بستان نچید
هر به ایامی چراغی بر فروخت****چون تمام افروخت بادش دردمید
بی تکلف هر که دل بر وی نهاد****چون بدیدی خصم خود میپرورید
شاه غازی خسرو گیتیستان****آنکه از شمشیر او خون میچکید
گه به یک حمله سپاهی میشکست****گه به هویی قلبگاهی میدرید
از نهیبش پنجه میافکند شیر****در بیابان نام او چون میشنید
سروران را بیسبب میکرد حبس****گردنان را بیخطر سر میبرید
عاقبت شیراز و تبریز و عراق****چون مسخر کرد وقتش در رسید
آنکه روشن بد جهانبینش بدو****میل در چشم جهانبینش کشید
قطعه شماره 15: بشنوید ای ساکنان کوی رندی بشنوید
بر سر بازار جانبازان منادی میزنند****بشنوید ای ساکنان کوی رندی بشنوید
دختر رز چند روزی شد که از ما گم شدهست****رفت تا گیرد سر خود، هان و هان حاضر شوید
جامهای دارد ز لعل و نیمتاجی از حباب****عقل و دانش برد و شد تا ایمن از وی نغنوید
هر که آن تلخم دهد حلوا بها جانش دهم****ور بود پوشیده و پنهان به دوزخ در روید
دختری شبگرد تند تلخ گلرنگ است و مست****گر بیابیدش به سوی خانهٔ حافظ برید
حرف ش
قطعه شماره 16: پس از پنجاه و نه سال از حیاتش
برادر خواجه عادل طاب مثواه****پس از پنجاه و نه سال از حیاتش
به سوی روضهٔ رضوان سفر کرد****خدا راضی ز افعال و صفاتش
خلیل عادلش پیوسته بر خوان****وز آنجا فهم کن سال وفاتش
قطعه شماره 17: آیتی در وفا و در بخشش
بر تو خوانم ز دفتر اخلاق****آیتی در وفا و در بخشش
هر که بخراشدت جگر به جفا****همچو کان کریم زر بخشش
کم مباش از درخت سایه فکن****هر که سنگت زند ثمر بخشش
از صدف یاد دار نکتهٔ حلم****هر که برد سرت گهر بخشش
حرف غ
قطعه شماره 18: هر کاو بخورد یک جو بر سیخ زند سی مرغ
زان حبه خضرا خور کز روی سبک روحی****هر کاو بخورد یک جو بر سیخ زند سی مرغ
زان لقمه که صوفی را در معرفت اندازد****یک ذره و صد مستی یک دانه و صد سیمرغ
حرف ق
قطعه شماره 19: که زدی کلک زبان آورش از شرع نطق
مجد دین سرور و سلطان قضات اسماعیل****که زدی کلک زبان آورش از شرع نطق
ناف هفته بد و از ماه رجب کاف و الف****که برون رفت از این خانهٔ بینظم و نسق
کنف رحمت حق منزل او دان و آنگه****سال تاریخ وفاتش طلب از رحمت حق
حرف ل
قطعه شماره 20: هست تاریخ وفات شه مشکین کاکل
بلبل و سرو و سمن یاسمن و لاله و گل****هست تاریخ وفات شه مشکین کاکل
خسرو روی زمین غوث زمان بواسحاق****که به مه طلعت او نازد و خندد بر گل
جمعهٔ بیست و دوم ماه جمادی الاول****در پسین بود که پیوسته شد از جزو به کل
حرف م
قطعه شماره 21: بادت اندر شهریاری برقرار و بر دوام
سال و فال و مال و حال و اصل و نسل و تخت و بخت****بادت اندر شهریاری برقرار و بر دوام
سال خرم فال نیکو مال وافر حال خوش****اصل ثابت نسل باقی تخت عالی بخت رام
حرف ن
قطعه شماره 22: صاحب صاحبقران خواجه قوام الدین حسن
سرور اهل عمایم شمع جمع انجمن****صاحب صاحبقران خواجه قوام الدین حسن
سادس ماه ربیع الاخر اندر نیمروز****روز آدینه به حکم کردگار ذوالمنن
هفتصد و پنجاه و چار از هجرت خیرالبشر****مهر را جوزا مکان و ماه را خوشه وطن
مرغ روحش کاو همای آشیان قدس بود****شد سوی باغ بهشت از دام این دار محن
قطعه شماره 23: چه دید اندر خم این طاق رنگین
دلا دیدی که آن فرزانه فرزند****چه دید اندر خم این طاق رنگین
به جای لوح سیمین در کنارش****فلک بر سر نهادش لوح سنگین
حرف و
قطعه شماره 24: گهی انگشت بر دندان گهی سر بر سر زانو
در این ظلمتسرا تا کی به بوی دوست بنشینم****گهی انگشت بر دندان گهی سر بر سر زانو
بیا ای طایر دولت بیاور مژدهٔ وصلی****عسی الایام ان یرجعن قوما کالذی کانوا
قطعه شماره 25: وی مبرا ذات میمون اخترت از زرق و ریو
ای معرا اصل عالی جوهرت از حرص و آز****وی مبرا ذات میمون اخترت از زرق و ریو
در بزرگی کی روا باشد که تشریفات را****از فرشته بازگیری آنگهی بخشی به دیو
حرف ه
قطعه شماره 26: آرزو میبخشد و اسرار میدارد نگاه
ساقیا پیمانه پر کن زانکه صاحب مجلست****آرزو میبخشد و اسرار میدارد نگاه
جنت نقد است اینجا عیش و عشرت تازه کن****زانکه در جنت خدا بر بنده ننویسد گناه
دوستداران دوستکامند و حریفان باادب****پیشکاران نیکنام و صفنشینان نیکخواه
ساز چنگ آهنگ عشرت صحن مجلس جای رقص****خال جانان دانهٔ دل زلف ساقی دام راه
دور از این بهتر نباشد ساقیا عشرت گزین****حال از این خوشتر نباشد حافظا ساغر بخواه
قطعه شماره 27: ز حضرت احدی لا اله الا الله
به گوش جان رهی منهی ای ندا در داد****ز حضرت احدی لا اله الا الله
که ای عزیز کسی را که خواریست نصیب****حقیقت آنکه نیابد به زور منصب و جاه
به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد****گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه
قطعه شماره 28: به سال هفتصد و شصت از جهان بشد ناگاه
به روز شنبهٔ سادس ز ماه ذی الحجه****به سال هفتصد و شصت از جهان بشد ناگاه
ز شاهراه سعادت به باغ رضوان رفت****وزیر کامل ابونصر خواجه فتح الله
حرف ی
قطعه شماره 29: که ای نتیجهٔ کلکت سواد بینایی
به من سلام فرستاد دوستی امروز****که ای نتیجهٔ کلکت سواد بینایی
پس از دو سال که بختت به خانه باز آورد****چرا ز خانهٔ خواجه به در نمیآیی
جواب دادم و گفتم بدار معذورم****که این طریقه نه خودکامیست و خودرایی
وکیل قاضیام اندر گذر کمین کردهست****به کف قبالهٔ دعوی چو مار شیدایی
که گر برون نهم از آستان خواجه قدم****بگیردم سوی زندان برد به رسوایی
جناب خواجه حصار من است گر اینجا****کسی نفس زند از حجت تقاضایی
به عون قوت بازوی بندگان وزیر****به سیلیاش بشکافم دماغ سودایی
همیشه باد جهانش به کام وز سر صدق****کمر به بندگیاش بسته چرخ مینایی
قطعه شماره 30: بر آب نقطهٔ شرمش مدار بایستی
گدا اگر گهر پاک داشتی در اصل****بر آب نقطهٔ شرمش مدار بایستی
ور آفتاب نکردی فسوس جام زرش****چرا تهی ز می خوشگوار بایستی
وگر سرای جهان را سر خرابی نیست****اساس او به از این استوار بایستی
زمانه گر نه زر قلب داشتی کارش****به دست آصف صاحب عیار بایستی
چو روزگار جز این یک عزیز بیش نداشت****به عمر مهلتی از روزگار بایستی
قطعه شماره 31: در دل چرا نکشتی از دست چون بهشتی
آن میوهٔ بهشتی کآمد به دستت ای جان****در دل چرا نکشتی از دست چون بهشتی
تاریخ این حکایت گر از تو باز پرسند****سرجملهاش فروخوان از میوهٔ بهشتی
قطعه شماره 32: ای جلال تو به انواع هنر ارزانی
خسروا دادگرا شیردلا بحرکفا****ای جلال تو به انواع هنر ارزانی
همه آفاق گرفت و همه اطراف گشاد****صیت مسعودی و آوازهٔ شه سلطانی
گفته باشد مگرت ملهم غیب احوالم****این که شد روز سفیدم چو شب ظلمانی
در سه سال آنچه بیندوختم از شاه و وزیر****همه بربود به یک دم فلک چوگانی
دوش در خواب چنان دید خیالم که سحر****گذر افتاد بر اصطبل شهم پنهانی
بسته بر آخور او استر من جو میخورد****تیزه افشاند به من گفت مرا میدانی
هیچ تعبیر نمیدانمش این خواب که چیست****تو بفرمای که در فهم نداری ثانی
قطعه شماره 33: تا تن خاکی من عین بقا گردانی
ساقیا باده که اکسیر حیات است بیار****تا تن خاکی من عین بقا گردانی
چشم بر دور قدح دارم و جان بر کف دست****به سر خواجه که تا آن ندهی نستانی
همچو گل بر چمن از باد میفشان دامن****زانکه در پای تو دارم سر جانافشانی
بر مثانی و مثالث بنواز ای مطرب****وصف آن ماه که در حسن ندارد ثانی
قطعه شماره 34: خیز اگر بر عزم تسخیر جهان ره میکنی
پادشاها لشکر توفیق همراه تو اند****خیز اگر بر عزم تسخیر جهان ره میکنی
با چنین جاه و جلال از پیشگاه سلطنت****آگهی و خدمت دلهای آگه میکنی
با فریب رنگ این نیلی خم زنگارفام****کار بر وفق مراد صبغه الله میکنی
آن که ده با هفت و نیم آورد بس سودی نکرد****فرصتت بادا که هفت و نیم با ده میکنی