loading...
فوج
s.m.m بازدید : 700 1395/04/01 نظرات (0)

زندگانی حضرت امام محمد باقر(ع)ب2

لقب باقر العلوم علیه السلام

یا جابر لعلک تبقی حتی تلقی رجلا من ولدی یقال له محمد بن علی بن الحسین یهب الله له النور و الحکمة فاقرأ منی السلام
ای جابر شاید خداوند تو را باقی بدارد تا یکی از فرزندان مرا ملاقات کنی که نامش محمد فرزند علی بن الحسین است و آن کسی است که خداوند نور علم و حکمت را به او بخشیده و باقر شکافنده علوم است سلام مرا به او برسان
انک ستدرک رجلا منی اسمه اسمی و شمائله شمائلی یبقر العلم بقرا
در روایت دیگر این است شاید تو مردی را از اولاد من درک کنی که نامش نام من و صورت و سیرتش چون صورت و سیرت من است او علم را می‌شکافد شکافتنی.
احمد بن عیسی روایت می‌کند که جابر بن عبدالله انصاری عمامه سیاه بر سر بسته در مسجد پیغمبر می‌نشست و می‌گفت یا باقر یا باقر گفتند ای جابر باقر کیست ما باقری را نمی‌شناسیم گفت به خدا سوگند بیهوده سخن نمی‌گویم پیغمبر به من وعده فرمود کسی خواهد آمد از اولاد او به نام و شمایل او که علم و دانش را از هم تجزیه و تحلیل می‌کند و از هم می‌شکافد تا یک روز محمد بن علی بن الحسین را در مسجد پیغمبر دیدم گفتم جدت رسول خدا وارث علوم انبیاء بود فرمود آری میراث علوم تمام انبیاء نزد جدم بود و او به کلیه علوم اولین و آخرین واقف بود گفتم شما هم وارث پیغمبر هستید همه علوم را می‌دانید فرمود ما هم به عنایت ربانی و به اذن حق به تمام علوم واقفیم - ابوبصیر که چشمش کم‌دید و مکفوف البصر بود گفت شرفیاب شدم عرض کردم اگر به تمام علوم انبیاء واردی دست به چشم من بگذار دست به چشمم گذاشت و دیدگان من بینا شد.
فرمود ای ابوبصیر ما خازن علم الهی هستیم و والی امر حق می‌باشیم خداوند اسلام را به ما گشوده و به ما ختم می‌فرماید - فرمود به آن خدائی که نبات را از دانه شکافته و آدمی را آفریده علم و دانش را هم به ما عنایت فرموده و جز به ما آن علم را به کسی نداده است و چون سخن ما دشوار است مردم آن را آسان فهم نمی‌کنند و به زودی درک نمی‌نمایند فرمود به خدا سوگند ما خازنان خدائیم در آسمان و زمین نه گنجور زر و سیم بلکه خازنان علم و دانش.
[صفحه 66]
شیخ مفید می‌نویسد محمد بن علی بن الحسین علیه‌السلام در علم دین و سنن و علم قرآن و سیر و فنون ادب از تمام مردم عصر برتر و بالاتر بود
روایت می‌کنند که اعلم و اتقی مردم محمد بن علی باقر العلوم بود که از اصحاب و تابعین و اجداد و بنی‌هاشم روایت نموده و در علوم و اخبار و حدیث و تفسیر نظیر و شبیهی نداشته است و لذا مالک بن اعین جهنی در قصیده خود که در مدح امام محمدباقر علیه‌السلام انشاد نموده می‌گوید:
اذا طلب الناس القرآن
کان القریش علیه عیالا
و ان قام ابن بنت النبی
تلقت یداه فروعا طوالا
نجوم تهلک للمدلجین
جبال تورث علما وجالا
و قرطبی در مدح آن حضرت گفته:
یا باقر العلم لاهل التقی
و خیر من لبی علی الاجیل
حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام مجدد قرن اول هجری است یعنی صد سال از طلوع اسلام گذشت که دولت مستبده ظالمانه اموی مردم مسلمان را در مدت هشتاد سال حکومت ستمکارانه از راه حق و حقیقت منحرف ساخته بودند و مردم به کلی از دین و فضیلت بی‌خبر گردیده سنن دینی و ادب و آداب و علوم مذهبی و طریق تکامل و سعی در راه کسب علم و دانش به کلی محو و متروک گردیده مردم در اشتباه و خطا و لغزش مانده کسی هم نبوده که مسلمین را به روش تکامل رهبری نماید و لذا در مدت تغییر خلافت یک فرصت خوبی بدست امام محمدباقر علیه‌السلام آمد که در حقیقت تمام علوم و معارف اسلام که از اوایل قرن دوم با یک حرکت فکری و نهضت علمی جنبشی ایجاد فرمود که هنوز ادامه دارد.
برنامه فرهنگی حضرت باقرالعلوم و تعلیم سبک فرا گرفتن علم و دانش و روش مدارج کمالی دانش و بینش بدون هیچ شکی از این امام باقی مانده و آغاز معارف اسلام در حقیقت پس از تحولات خونین حکومت بنی‌امیه آغاز گردید و علوم اسلامی از تفسیر - لغت - ادبیات حدیث - اصول - فقه - فقه اهل بیت - معانی - بیان - عروض - قافیه - شعر و ادب - نجوم - هیئت - اعداد - حساب و هندسه - علوم طبیعی از جماد و جواهرشناسی - گیاه‌شناسی - حیوان‌شناسی - از همه مهمتر علم‌النفس و معرفت الروح و روانشناسی و تکامل نفس ناطقه به وسیله اجرای احکام شرعیه و وقوف کامل به فقه امامیه همه از آثار و برکات حضرت امام محمدباقر (ع) بود.
[صفحه 67]
اینکه پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم این امام را به باقرالعلوم و شکافنده علم و دانش لقب عنایت فرمود بدین جهت است که چون بنی‌امیه مدت هشتاد سال مردم را در جهالت و انحراف نگاه داشتند امام محمدباقر علیه‌السلام پرتوی درخشان از علم و نور در آسمان بشریت پرتوافکن فرمود که هنوز جهان به نور علم و دانش او منور است.
افتتاح مکتب علم و دانش و تعلیم و یاد دادن سبک فرا گرفتن علم و آغاز و طی مراحل ادوار مختلف علم و آماده و مهیا ساختن استعدادها و ترتیب دادن مدارج و مراتب علوم از نظر هضم و تحلیل عقلی و تشویق و ترغیب افکار و اندیشه‌های مستعد و لایق و به اصطلاح امروز درس کلاسیک و طبقه‌بندی نمودن علوم در قالب احادیث و اخبار و تفسیر و تأویل از علوم نقلی و ساده و لغت و نحو و صرف و بیان و معانی شروع فرمود تا به علوم فلکی و عقلی و بیان نکات حساس و دقایق و لطایف معانی رقیقه را تعلیم فرمود
و عجیب‌تر این است که حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام را در مکتب عبدالله صباح بردند که جابر بن عبدالله انصاری و ابوخالد کابلی و جابر جعفی و چند نفر دیگر از صحابه حاضر بودند عبدالله صباح به محمد بن علی که در سن پنج سالگی بود گفت بگو الف پاسخ داد الف گفت بگو ب این امام فرمود تا معنی الف را نگوئی ب را نمی‌گویم عبدالله صباح گفت بیش از این نمی‌دانم آنگاه این امام در سن پنج سالگی بابی از علوم حروف و اعداد گشود و یک نوع ابجدی تعلیم فرمود که همه برای اثبات توحید و ولایت مطلقه و نبوت و امامت و تطبیق با خاندان عصمت و طهارت در 14 معصوم بود بیان فرمود که در میان 14 چهارده نوع ابجدی که در دست است این نوع ابجد و یا نوع تقسیم حروف وجود ندارد و در این باب رساله‌ی نوشته شده که در آلمان چاپ شده است و از قدرت و نیروی علم امامی از این کتاب می‌توان استفاده نمود که تا چه پایه در علوم حروف و اعداد و ارقام و علوم غریبه و طلسمات و غیره تعلیمات عالیه‌ای داده است [29].
[صفحه 68]

برنامه و مواد تعلیم و تربیت مکتب امام محمدباقر علیه السلام

ما در این کتاب بر این مقصد هستیم که مواد تدریس در مکتب باقری را منظم کنیم تا آنجا که اطلاع داریم مانند فیلمی از نظر خوانندگان بگذرانیم و بعد از آن علوم اسلامی را در مکتب جعفری توصیف و تشریح نمائیم و شاید اطلاعاتی که در کمتر از کتب سیره ائمه اطهار معمول بوده به نظر خوانندگان برسانیم.
حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام در آغاز افتتاح مکتب خویشتن شاگردان و اصحاب و روات را به فوائد علم و تعظیم عالم و احترام معلم و قدر و منزلت متعلم و محصل و دانش‌آموز آگاه فرمود و احادیثی در این مواد از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و از قرآن و اخبار گذشته تعلیم فرموده تا مردم عصر را شیفته علم و دانش کرد و توجه اذهان و قلوب و افکار را جلب فرمود و همه مهیای فرا گرفتن و فریفته مکتب سمع و بصری امام پنجم شدند.
توجه به مکتب امام محمدباقر علیه‌السلام در دو قسمت مهم خلاصه می‌شود که بسیار جالب توجه است.
قسمت اول تشحیذ افکار و اندیشه و پرورش استعداد و سلیقه افراد است به سوی دانش و بینش که بیدار نمودن حس دانش‌جوئی و معارف پروری مردم پس از هزار ماه حکومت بنی‌امیه خود یک قدرت و نیروی فوق‌العاده بالاتر و برتر از سطح افق افکار و اندیشه مردم لازم داشت که به واسطه این امام معمول و مجری گردید
قسمت دوم برنامه تعلیم و تربیت است که دو اصل مهم اساسی پرورش نفوس می‌باشد هم تعلیم داد و هم تربیت فرمود. حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام اول اصحابی را که بیش از صد نفر می‌شدند از روی مبانی علمی و اخلاقی به خود جلب کرد و آنها را فریفته مکارم اخلاق خود نمود چون همه مانند پروانه اطراف شمع وجود امام پنجم به طواف مداوم می‌پرداختند.
حضرت امام باقر علیه‌السلام اول وجوب علم و دانش را به آنها تذکر داد و از روی مبانی آیات قرآن ارزش و اهمیت و عظمت علم و اجر و ثواب معلم و آموزگار و دانش‌آموز و دانشجو را تعلیم داد تا چون خوب به این حقیقت رسیدند آن وقت باب علوم حدیث و فقه را گشود و در ضمن بیان احکام و مسائل فقهی علوم توحید و نبوت و امامت و عدل و معاد را که اصول دین اسلام بود با فروع آن برای مردم تشریح کرده و فنون دیگر علمی را هم در خلال این تعلیمات آموخت
[صفحه 69]

توحید

الله الذی رفع السموات بغیر عمد ترونها ثم استوی علی العرش و سخر الشمس و القمر - کل یجری لاجل مسمی یدبر الامر یفصل الایات لعلکم بلقاء ربکم توقنون
آیه 2 سوره 13 رعد
آن خداوندی است که آسمانها را بدون ستون برافراشت و با کمال قدرت عرش را در خلقت بیاراست و خورشید و ماه را مسخر اراده خود ساخت که هر کدام در وقت خاص و مدار معین به گردش آیند و او عالم را به نظام محکمی و آیات و قدرت را با دلائلی مفصل منظم ساخت تا شما آنها را ببینید و به قدرت پروردگار اعتراف کنید و به ملاقات او برسید
حضرت امام محمدباقر (ع) آیات توحید را از وجود خدا و یگانگی او و قدرت حق بر آفرینش آسمانها و زمین و موالید و عناصر و مواد و صفات ذات و صفات افعال و اعمال او از قدرت - قیامت - خدادوستی - توکل به خدا - ترس از حق - فرشتگان - جبرئیل - میکائیل - شیاطین - ابلیس - سحر و جادو - خلقت و آفرینش - سپس از قرآن و تعلیمات و علوم قرآن از تاریخ - شرح حال حضرت محمد (ص) تبلیغات دینی - بنی‌اسرائیل - تورات - نصاری - ماوراء الطبیعه - دین - عقاید - عبادات شریعت - نظام اجتماعی - علوم و فنون - تجارت تهذیب اخلاق - نجاح و رستگاری به عبارات مختلف و بیانات شیوا و جذاب مطالب علمی را تعریف و تصریح و تشریح فرمود و مفاهیم و مصادیق آیات و احادیث را درباره علوم و فنون همه را نقل و بیان فرمود که برای همیشه مکتب پرورش خاص او باقی و برقرار است - بدون تردید روش آموزش امام باقر علیه‌السلام در اسلام پس از امیرالمؤمنین بی‌نظیر بود و پرورش او ممتاز و مهذب می‌باشد و اکنون از علوم و تعلیمات آن حضرت به اجمال از علم الهی و اخبار خلقت آدم ابوالبشر تا خاتم‌الانبیاء سوابق دعوت پیغمبران را به هدایت و ارشاد و قصص ملل گذشته و نتیجه اطاعت آنها یا تمرد و انحراف اقوام و ملتها را بیان فرموده است و از حکمت عملی که اخلاق و تهذیب نفوس است تعلیماتی داده که از نظر یک محقق بسیار قابل توجه است و اکنون شمه‌ای از آن را نقل می‌کنیم

علم الهی

و ما یعلم تأویله الا الله و الراسخون فی العلم
سعدی از آنجا که فهم اوست سخن گفت
ورنه خیالات و وهم کی رسد آنجا
در اصول کافی ابی‌بصیر از امام محمدباقر علیه‌السلام روایت کرده که فرمود ان لله عزوجل
[صفحه 70]
علمین علم لا یعلمه الا هو و علم علمه ملائکته و رسله فما علمه ملائکته و رسله علیهم‌السلام فنحن نعلمه فرمود برای خداوند تعالی دو علم است یک علم مخصوص به ذات مقدس اوست که جز او هیچ کس نمی‌داند و یک علم که به فرشتگان و فرستادگان خود آموخته است و آنها خود واقف می‌باشند و گاهی بر حسب اقتضای زمان پیغمبر یک یا چند مصداق آن را برای بشر آشکار نموده‌اند.
در این حدیث امام می‌فرماید قسمت دوم علم الهی را ما می‌دانیم در این علم بر تمامت ملائکه و پیغمبران سلف سبقت و برتری دارند.
امام محمدباقر (ع) در روایت دیگری که مفصل خواهیم نگاشت درباره بداء همین سخن را به صورت دیگری فرمود که خداوند عالم دو علم دارد علمی که در لوح محفوظ است و مخصوص اوست و علمی که در لوح محو و اثبات است و آن را در نظر پیغمبران و ائمه معصومین که منتخب او هستند گذاشته است و در اینجا می‌فرماید ما می‌دانیم آن علمی را که خداوند تعالی به ملائکه و رسل خود آموخته است و این جمله تأیید همان مفاد زیارت جامعه را می‌کند انتم معدن الحکمه و خزان العلم و نیز در تحت عنوان و لولا یمحو الله ما یشاء فرمود مشیت ما مشیت الهی است و مشیت او مشیت ماست یعنی هر چه حضرت حق اراده فرماید به ما الهام و وحی شده و در صحیفه جده‌ام فاطمه زهرا (س) دستور و وظیفه ما را معین فرموده تا بدان عمل کنیم که به اعمال حق در عالم کون و فساد هستیم و ما هم عمل نمی‌کنیم جز آنچه او مشیت و اراده فرماید.
علم الهی عین ذات حق است که در صفات ثبوتیه اثبات شده اولین صفات ثابته حق علم است.
عالم و قادر وحی است و مرید و مدرک
هم سمیع است و بصیر و متکلم صادق
در حکمت الهی این صفات استدلال و مبرهن شده است [30].
علم عام را به نام علم الکتاب و هو العلیم القدیر - علام الغیوب عالم الغیب و الشهاده و لا یعلم الغیب الا هو و هو علیم بذات الصدور - و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها
[صفحه 71]
الا هو و یعلم ما فی البر و البحر و ما تسقط من ورقة الا هو یعلمها و لا حبة فی السموات و الارض و لا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین
که هیچ ذره‌ای از ذرات عالم از نظر او مخفی نیست به همه چیز واقف و دانا و عالم و تواناست - علم غیب را جز او کسی نمی‌داند آنچه در دریاها و خشکی‌ها است او می‌داند - هیچ برگی از درخت نمی‌افتد و هیچ دانه در زمین نمی‌روید و هیچ تر و خشکی نیست مگر آنکه در کتاب مبین یا لوح محفوظ که ترشحات علم الهی است می‌باشد اما علم خاص را که از نظر خلق و آفرینش بیان فرموده این است.
ان الله عنده علم الساعه و ینزل الغیث و یعلم ما فی الارحام و ما تدری نفس ماذا تکسب غدا و ما تدری نفس بای ارض تموت ان الله علیم خبیر
براستی که علم ساعت و قیامت و علم نزول باران و علم جنین‌شناسی و علم کسب و حرفه و اینکه فردا چه بازی کند روزگار و اینکه چه کس در کدام نقطه دنیا خواهد مرد از علوم اختصاصی الهی است و او خدائی است که به همه چیز آگاه است.
خداوند عالم این علم و دانش خود را از روی مصلحت حسن انتظام شریعت پیغمبران و اوصیاء و اولیای خود که ائمه معصومین می‌باشند افاضه اشراقیه فرموده که آنها به موهبت الهی بر تمام اسرار و رموز عالم واقف هستند و نقشه عالم وجود زیرنظر آنها می‌باشد و آنچه که ائمه معصومین و مخصوصا حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام تعلیم مسلمین فرموده و مکتب باقری بر پایه آن استوار گردیده روی مبانی همین علم و دانش موهبتی و اشراقی افاضی الهی است وگرنه بشر قادر به سلطه بر همه این علوم نیست.

علم و دانش

 

اشاره

علم در اصطلاح کشف مطلوب است و هر چه بر انسان کشف شود علم است [31].
در تعریف علم حکماء گفته‌اند چون دو قوای متضاد در بدن است عقل و نفس (جهل) و هر چه را که عقل و نفس هر دو بدان راضی باشند آن علم است و در اینکه علم از کدام مقوله است و چگونه در نفس حاصل می‌شود و از چه کیفیاتی است و آیا علم به همین صور حروف و تعلیم و تعلم دست می‌دهد یا نوری است آسمانی و مطالب عقلی فلسفی باید به کتب سیر فلسفه نویسنده مراجعه کرد و فضیلت علم از عقل و نقل بسیار است.
[صفحه 72]
و ما از ادله نقلی از قرآن استشهاد می‌کنیم - که همین شهادت در توراة و انجیل و زبور نیز وارد شده است.
1- قرآن می‌فرماید انما یخشی الله من عباده العلماء - جز عالمان و دانایان و خردمندان از خدا نترسند و دلیل بیم، آن است که چون کسی عالم باشد و این دستگاه عظیم عالم را مصنوع یک صانعی داند که به جزئیات و کلیات اشیاء عالم و قادر بر عقوبت عاصیان و ثواب مطیعان باشد او از صانع حکیم و موجد این چرخ با عظمت عالم کون بترسد و از دستور و فرمان او سر نپیچد.
قل هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون انما یتذکر اولوالالباب
بگو ای محمد صلی الله علیه و آله هرگز دانا با نادان مساوی نخواهد بود و این لطیفه را جز خردمندان نیابند.
و در آیات دیگر علم را با جهل، بینا را با کور و طیب را با خبیث و نور را با ظلمت و زنده را با مرده تشبیه فرموده.
قل هل یستوی الاعمی و البصیر - قل لا یستوی الخبیث و الطیب - و ما یستوی الاعمی و البصیر و لاالظلمات و لاالنور و لاالظل و لاالحرور و ما یستوی الاحیاء و لاالاموات و لا یستوی اصحاب النار و اصحاب الجنه
3- دلیل سوم و علم آدم الاسماء کلها ثم عرضهم علی الملائکة
تعلیم و تربیت ربانی از آغاز آفرینش آدمی شروع شد و به او از کلیه نام‌ها و نشانی‌ها و دانستنیها آموخت و چون به ملائکه امر کرد گفتند اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء و نحن نسبح بحمدک و نقدس لک آیا می‌خواهی کسی را بیافرینی که فساد انگیزد و خون هم بریزد در حالی که ما تسبیح و تقدیس تو می‌گوئیم خطاب شد انی اعلم ما لا تعلمون که سر دانش و بینش را بر فضیلت علم به خود و راز مکتوم خویش نسبت داد و اگر چیزی شریفتر از دانش و بینش بود خود را بدان فضیلت معرفی می‌کرد.
4- از قول حضرت سلیمان می‌فرماید یا ایها الناس علمنا منطق الطیر که پیغمبر برگزیده به منطق طیور مفاخرت بر دیگران می‌کرد.
5- و من یؤتی الحکمة فقد اوتی خیرا کثیرا که حکمت به معنی موعظه - فهم - علم - نبوت - بیان و قرآن آمده و از این علم خیر کثیر مراد است که به هر کس علم و حکمت داد
[صفحه 73]
خیر کثیر عنایت فرموده است و علم بهتر از تمام دنیاست زیرا علم را خیر کثیر و تمام دنیا را (قل متاع الدنیا قلیل) ناچیز شمرده است.
6- اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم - که به تفسیر اکثر مفسرین اولی الامر عالمان و دانایان هستند زیرا پادشاهان با آن قدرت و سطوت که بوی خون از شمشیرشان می‌آید در محضر عالمان زانو به زمین می‌زنند.
7- یرفع الله الذین آمنوا منکم و الذین اوتوالعلم درجات که بلند نمودن مقام و مرتبه اختصاص به عالم و دانا دارد و در قرآن چهار طایفه را درجه می‌دهد.
اول مؤمن که انما المؤمنون الذین اذا ذکر الله وجلت قلوبهم تا آنجا که می‌فرماید لهم درجات عند ربهم
دوم مجاهدین و فداکاران را که فضل الله المجاهدین علی القاعدین درجه
سوم صلحا و نیکوکاران را «و من یأته مؤمنا قد عمل الصالحات فاولئک لهم الدرجات»
چهارم علما را والذین اوتوالعلم درجات
که خداوند اهل بدر را بر مؤمنین دیگر به درجاتی برتری داد و مجاهدین را بر قاعدین روحانی و صالحان را بدین گروه و دانشمندان را بر همه اصناف و طبقات به مراتب ترجیح داد پس دانشمند و عالم برگزیده‌ترین مرد دنیا باشند [32].
8- قل رب زدنی علما که به پیغمبرانش امر می‌فرماید طلب زیادتی علم کنند چنانچه موسی را پس از نه معجزه امر فرمود بدنبال خضر برود و علم بیاموزد «و لقد آتینا موسی تسع آیات».
9- و علمک مالم تکن تعلم و کان فضل الله علیک عظیما که علم را فضل و منتی بزرگ دانسته.
10- شهد الله انه لا اله الا هو و الملائکة و اولوا العلم قائما بالقسط که به نقل غزالی نفس خویش را به علم و دانش شاهد گرفته در حالی که کسی نیست و نبوده که از علما بخواهد و معلوم شود علم تا چه پایه رفیع است که خود گواه علم و دانش است
در توراة و سفر دوم انجیل و زبور و سایر کتب آسمانی همه جا همین عظمت و اهمیت برای علم منظور شده است
[صفحه 74]
مولوی درباره حضرت یوسف گوید:
حکمت حسنش سوی زندان کشید
حکمت علمش سوی کیوان کشید
شه غلام او شد در علم و هنر
ملک علم از ملک حسن آسوده‌تر

اخبار بر فضیلت علم

اول - تفکر ساعة خیر من عبادة ستین سنه که فکر و تفکر یک ساعت در آلاء و نعماء و ادله توحید و استدلال از آفاق و انفس در وحدانیت و براهین عقلی از عبادت شصت سال بهتر است.
تفکر عمل دل و جان است و عبادت عمل جوارح و ارکان و جان از تن فاضلتر است از این جهت عمل آن از عمل این بهتر - به اضافه که با فکر می‌توان به دلایل عقلی توحید یافت و نبوت ثابت کرد و ولایت را درک نمود آیا عبادت به اتفاق علماء بی‌علم و معرفت و کمک فکر حاصلی ندارد و سبب نجات نمی‌شود.
دوم - یا علی لان یهدی الله بک رجلا خیر لک مما تطلع علیه الشمس [33].
ای علی و الله اگر خدای به واسطه تو یک مرد را هدایت کند برای تو بهتر است از هر چه آفتاب بر وی طلوع کند یعنی از زمین و هر چه در آن است
سوم - العلماء ورثة الانبیاء بالاترین مراتب انسانیت نبوت است و هیچ شرفی برتر از آن نیست که شخصی وارث پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم باشد و آن علماء هستند که می‌توانند میراث پیغمبران برند [34].
چهارم - یستغفر للعالم ما فی السموات و الارض علماء که در خدمت مردم به تعلیم و تعلم اشتغال دارند و علم خدمت عمومی است عموم آنچه در آسمان و زمین است به شکرانه علم طلب مغفرت می‌کنند.
پنجم - اقرب الناس من درجه النبوه اهل العلم و الجهاد اما اهل العلم فدلوا الناس علی ما جاءت به الرسل و اما اهل الجهاد فجاهدوا باسیافهم علی ما جاءت به الرسل
نزدیکترین مردم به مقام نبوت اهل علم و جهاد هستند اهل علم برای آنکه مردم
[صفحه 75]
را به آنچه انبیاء آورده‌اند رهبری می‌کنند و اهل جهاد برای آنکه در راه نشان دادن آیات و احکام انبیاء شمشیر می‌زنند.
ششم - لموت قبیلة ایسر من موت عالم موت یک قبیله بهتر از مرگ یک عالم است
هفتم وحی به ابراهیم شد یا ابراهیم انی علیم احب کل علیم من دانایم و دانایان را دوست دارم
هشتم- قوله علیه‌السلام اذا اتی علی یوم لا ازداد فیه علما یقربنی الی الله فلا بورک لی فی طلوع الشمس ذلک الیوم روزی که بر معلومات من افزون نگردد آن روز برای من مبارک و میمون نیست
نهم قوله علیه‌السلام فضل العالم علی العابد کفضل القمر لیلة البدر علی سائر الکواکب برتری دانا بر عابد مانند اشعه تابناک ماه 14 است بر سایر کواکب
دهم- قوله علیه‌السلام یشفع یوم القیمه ثلتة الانبیاء ثم العلماء ثم الشهداء و این بالاترین مقام است که علماء صف دوم انبیاء را تشکیل داد و شفاعت می‌کنند - از اخبار و کلمات قصار و آثار ائمه اطهار (ع) در فضل علم آن قدر وارد است که محتاج کتابی است
قال امیرالمؤمنین علیه‌السلام یا کمیل العلم خیر لک من المال - العلم یحرسک و انت تحرس المال و العلم حاکم و المال محکوم علیه - و المال تنقصه النفقة و العلم یزکو علی الانفاق العالم افضل من الصائم القائم المجاهد - اذا مات العالم ثلم فی الاسلام ثلمة لا یسدها الا خلف منه
ای کمیل علم بهتر از مال است زیرا علم حافظ توست ولی تو باید حافظ مال باشی علم حاکم است مال محکوم علم به بخشش زیاد می‌شود مال به انفاق کم می‌گردد - علم مال را تزکیه می‌کند عالم افضل از صائم و روزه‌دار قائم و مجاهد است چون عالم بمیرد رخنه‌ای در اسلام پیدا می‌شود که به هیچ چیز مسدود نمی‌گردد
و نیز منظوما فرماید
ما الفضل الا لاهل العلم انهم
علی الهدی لمن استهدی ادلاء
و وزن کل امری ما کان یحسنه
و الجاهلون لاهل العلم اعداء
ففزبه لا تکونن جاهلا ابدا
الناس موتی و اهل العلم احیاء
فضیلتی جز برای اهل علم نیست زیرا آنها راه را می‌دانند و هدایت و ارشاد می‌کنند
[صفحه 76]
وزن و ارزش هر کس به نیکوئی اوست و جاهل دشمن داناست بکوشید نادان نباشید که نادان مرده و اما دانا زنده و جاویدان است
رو هنر جمع کن از تفرقه مال و منال
مرتضی را چه تفاوت که عمر برد فدک
علم دادند به ادریس و به قارون زر و سیم
شد یکی فوق سما و دیگری تحت سمک
ابن‌یمین
جامی در فضیلت علم گوید
تاج سر جمله هنرهاست علم
قفل گشای همه درهاست علم
در طلب علم کمر چست کن
دست زاشغال دگر سست کن
با تو پس از علم چگویم سخن
علم چو آید به تو گوید چه کن
علم کثیر آمد و عمرت قصیر
آنچه ضروریست به آن شغل گیر
هر چه ضروریست چو حاصل کنی
به که عمارت گری دل کنی‌

دلیل عقلی برتری علم‌

1- فضیلت هر چیز در کمال آن است مانند فضیلت چشم در بینائی گوش در شنوائی دست در کمال قوت که اگر فاقد این کمال باشد فضیلت ندارد.
چون انسان مرکب از روح و جسد است چنانچه سنائی گفته:
آدمی زاده طرفه معجونی است
از رفیعی رفیع و از دونیست
یا
آدمی زاده طرفه معجونی است
کز فرشته سرشته وز حیوان
گر کند میل این شود کم از این
ور کند میل آن شود به از آن
کمال جسد به آن است که دارای روح باشد و کمال روح به علم و حکمت است و رمز این سخن را از این آیه می‌توان یافت
و کذلک اوحینا الیک روحا من امرنا پس کمال آدمی به علم و حکمت است
2- انسان بر جماد و نبات و حیوان به علم و ادراک کلیات برتری دارد و این برتری از علم است
3- ادراک عقلی شریفتر از ادراک حسی است پس هر کس قوت عاقله‌اش کامل‌تر باشد فاضلتر است و عقل به علم زینت می‌گیرد یا علم به عقل زیور می‌یابد که هر یک بدون دیگری ارزش ندارد.
[صفحه 77]
یا آنکه گوئیم علم ادراک عقلی است و لذا علم موجب افضلیت است
4- علم فضیلت است و فضل زیادی از چیزی است و چون انسان از حیوان زیادتی دارد که علم است پس علم فضیلت است
العلم زین و تشریف لصاحبه
فاطلب هدیت فنون العلم و الادبا
العلم کنز و ذخر لا نفاذ له
نعم القرین اذا ما صاحب صحبا
یا جامع العلم نعم الذخر تجمعه
لا تعدلن به دواولا ذهبا
ابوالاسود

فواید علم

اول حسن کنجکاوی بشر را تسکین می‌دهد و گم شده روح او را پیدا می‌کند
دوم احتیاجات مادی و معنوی او را رفع می‌کند
سوم یک لذت معنوی و روحانی در نفس ایجاد می‌کند که بالاترین لذائذ است و به هر قیمتی قابل خرید و فروش و تبدیل نیست و آن علمی که ارزش دارد لذت معنوی و روحانی است

فضیلت علم

قال (ع) فضل العالم علی العابد کفضلی علی ادنی رجل من اصحابی فرمود فضل عالم بر عابد چون فضل من بر پست‌ترین مردم از اصحاب من است
قال (ع) علماء امتی افضل علی انبیاء بنی‌اسرائیل «او کانبیاء بنی‌اسرائیل» علماء امت من افضل از انبیاء بنی‌اسرائیل هستند یا پهلو به پهلوی آنها می‌زنند الحق چنین است زیرا خدمات علمی علمای اسلام عمیق‌تر و وسیع‌تر و دامنه‌دارتر از آثار وعظ و نصیحت پیغمبران بنی‌اسرائیل است
قال (ص) اذا مات العالم ثلم فی الاسلام ثلمة لا یسدها الا خلف منه چون عالم بمیرد در اسلام رخنه‌ای پدیدار می‌گردد که جز یک جانشینی چون او پیدا شود آن رخنه پر نگردد
قال ابن‌عباس للعلماء درجات فوق درجات المؤمنین برای علماء درجاتی است بالاتر از درجات مؤمنین
قال علی بن الحسین علیه‌السلام لو یعلم الناس ما فی العلم لطلبوه و لو بسفک المهج و خوض اللجج فرمود اگر مردم قدر علم را بدانند در طلب آن خونها می‌ریزند تا از هم سبقت گیرند.
[صفحه 78]

علم دین واجب عینی است

«طلب العلم فریضة علی کل مسلم»
طلب علم بر هر مسلمان واجب است
قال صلی الله علیه و آله و سلم اطلبوا العلم من المهد الی اللحد بدست آورید علم را از گهواره تا گور
قال صلی الله علیه و آله و سلم اطلبوا العلم و لو فی الصین بدست آورید اگرچه در چین باشد
قال الله تعالی فلولا نفر من کل فرقة طائفه لیتفقهوا فی الذین و لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم لعلهم یحذرون
اگر در فرقه طایفه‌ای از اهل علم نبودند که مردم را ارشاد و هدایت کنند همه از هم می گریختند و به هلاکت می‌رسیدند.
برترین علوم و راقی‌ترین دانش‌ها علم دین است که می‌تواند ظاهر آدمی را به ادب و تهذیب نفس تربیت کند و از راه ریاضات نفسانی به حقیقت عالم رهبری نماید.
چنانچه مکرر نوشته شده وقوف به اسرار آفرینش بسته به سیر معارف دین است از راه اخلاق و فضیلت و درک معارف حقه از راه سیر و سلوک نفسانی و این هر دو راه به وسیله دین که مبتنی بر عقیده و عمل است انجام‌پذیر می‌باشد و لذا کلیه علمای اسلام طلب علم را واجب دانسته و بر هر مسلمان به نص حدیث نبوی کسب علم واجب عینی است و در این یکی هیچ مستثنی نیست
و قوله تعالی فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون ذکر قرآن است و اهل ذکر علما هستند
در حدیث نبوی می‌فرماید من احب ان ینظر الی عتقاء الله من النار فلینظر الی صور المتعلمین فو الذی نفسی بیده ما من متعلم یختلف الی باب عالم الا کتب الله له بکل قدم عبادة ستین سنة و بنی له بکل قدم بیتا فی الجنه و یمشی علی الارض و الارض تستغفر له و یصبح مغفورا له و شهدت الملائکة لهم بانهم عتقاء الله من النار
هر کس بخواهد به صورت آزادشدگان از آتش جهنم بنگرد به صورت دانش طلبان و متعلمین نگاه کند به حق خدائی که نفس من بدست اوست هر متعلمی به خانه عالمی رود خدای تعالی او را به هر قدمی ثواب عبادت شصت سال عنایت می‌کند و به هر قدمی خانه‌ای در بهشت برای او بنا می‌کند و به هر قدمی که روی زمین بردارد زمین برای او طلب آمرزش کند
[صفحه 79]
و صبح می‌کند در حالی که ملائکه شهادت می‌دهند به اینکه او آزاد شده از آتش جهنم است
یقین است که این همه اجر و ثواب با شرایط علم و خلوص نیت عالم و متعلم برای نیل به معارف الهیه است.

طلب علم

یا مبتغی العلم لا یشغلک اهل و مال عن نفسک (ابی‌ذر غفاری)
طلب علم بر هر فرد مسلمان واجب است و در مکتب اسلام چنین آموخته‌اند که طالب علم و محصل و دانش‌آموز نباید هیچ چیز را مانع تحصیل خود قرار دهد بلکه کسب کمال بر هر چیزی مقدم است
و علامه مجلسی از ابوبصیر روایت می‌کند که حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام درباره تحصیل علم فرمود
کان فی خطبة ابی‌ذر رحمه الله یا مبتغی العلم لا یشغلک اهل و مال عن نفسک انت یوم تفارقهم کضیف بث فیهم ثم غدوت عنهم الی غیرهم الدنیا و الاخرة کمنزل تحولت منه الی غیره و ما بین الموت و البعث الا کنومة نمیتها ثم استیقظت منها یا مبتغی العلم ان قلبا لیس فیه شی‌ء من العلم کالبیت الخراب لا عامر له
فرمود ابی‌ذر غفاری رحمة الله علیه در ضمن خطبه‌ای این حقیقت را بیان کرده می‌گوید
ای جوینده علم ای محصل و دانشجو ای خواهان دانش خوب متوجه باش که در راه تحصیل علم و کسب دانش هیچ چیز تو را باز ندارد - مراقبت کن که مال و دوست و زن و فرزند تو را مشغول نسازد که از کسب علم و دانش محروم گردی بدان از روزی که از مال و عیال جدا گردی خواهی دید که تو به منزله مهمان یک شبه نزد آنها بوده و صبحگاهان خداحافظی کرده و به سوی آخرت و منزل آن سرای رفته باشی - فاصله بین مردن و انگیزش یافتن جز خوابی نیست که آدمی بخوابد و بیدار شود.
ای طالب علم و ای محصل دانش و بینش بدان که خانه دل از علم آبادان است و دلی که نور دانش و بینش در آن نتابد ویرانه‌ای بیش نیست و از آن نام و نشانی نخواهد ماند
این پند گرانبها برای محصلین بسیار پرارزش است وقت تحصیل علم را نباید صرف هیچ کاری کرد استادم رحمة الله علیه می‌گفت طلبه و دانش‌آموز جز واجبات اولیه نباید کاری دیگر پیشه کند حتی دعا خواندن و زیارت رفتن کار محصل نیست طلاب علوم باید تمام اوقات خود را صرف تحصیل علم نماید تا قوای آنها تکمیل شده آنگاه به سایر شئون زندگی
[صفحه 80]
با پیروی علم پردازد - تحصیل علم و کسب کمال در مکتب اسلام خود عبادتی است که با هیچ عبادت دیگر برابری ندارد - فرمودند اگر مردم اهمیت و ارزش علم را بدانند برای کسب آن از هیچ کاری فروگذار نمی‌کنند - و لذا برای مثال فرمود اگر علم در چین باشد که دورترین مسافرتهای آن عصر بود بروید بدست آورید

فضیلت طالب علم و ارزش دانشجو

در ارزش علم و ارج و قدر و قیمت طالب علم و دانشجو اخبار بسیاری در دست است محصل علم خاطر پاک و بی‌آلایش خود را مقابل دریچه نور علم و فضیلت قرار می‌دهد تا بر او پرتو افکند و پیش پای خود را در زندگی روشن بیند - و لذا در فضیلت طلب علم همه جهانیان به نظر تقدیر و احترام نگریسته است.
علامه مجلسی در کتاب بحارالانوار از حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام روایت فرموده که فرمود اغدوا عالما خیرا و تعلم خیرا صبح کنید در حالتی که عالم نیکوکاری باشید و چون یک معلم و طالب علم کسب کمال کنید که محصل نیکوکار باشید و باید روزگار شما بر این منوال باشد یعنی یا محصل نیکوکار یا عالم نیکوکار باشید.
ابوعبیده از امام محمدباقر علیه‌السلام روایت می‌کند که فرمود قال ان دواب الارض لتصلی علی طالب العلم حتی الحیتان فی البحر از روئیدن نبات و جنبیدن حیوان حتی ماهیان دریا همه حیوانات بر طالبان علم درود و تحیت می‌فرستند که طالبان علم در نظر همه موجودات محترم و ارجمند هستند
این درس علم و فضیلت ارج و ارزش محصل را برای همیشه ثابت نموده و از تعلیمات عالیه او احترام عمومی طبقه محصل در همه دنیا محفوظ ماند و اکنون در همه جهان متمدن و غیر متمدن طالبین علم و محصلین و دانش‌آموزان قدر و منزلتی یافته و مورد احترام عموم طبقات ملتها می‌باشند
چون مردم آن عصر مخصوصا عصر اموی حکومت عربی داشتند که تعصب دینی آنها شدید بود امام علیه‌السلام مردم را از روی همین تعصب دینی به طلب علم و احترام طالب علم تحریض و ترغیب و تشویق فرمود - و آیات و احادیث و اخباری برای تشدید مبانی علم دوستی و دانش پروری بیان و تعلیم فرمود که اثری عمیق در دل و مغز مردم مسلمان نمود.
و همین تشویق و ترغیب بود که حس بسط معارف و فرهنگ را زنده و جاوید نمود
[صفحه 81]
و به فاصله کمی از افتتاح مکتب باقری و بسط مکتب جعفری دامنه علم و فرهنگ توسعه یافت و نهضتی دامنه‌دار بوجود آورد

آداب تعلم

در تمام شئون اجتماع یک سلسله آداب و مراسمی هست که باید رعایت گردد تا به کمال مطلوب برسد و لذا در مکتب اسلام وظایفی و آدابی برای محصلین علم و طالبین دانش و بینش مقرر داشته‌اند
در بحارالانوار علامه مجلسی از امام محمدباقر (ع) روایت می‌کند که به اصحاب خود فرمود اذا جلست الی عالم فکن علی ان تسمع احرص منک علی ان تقول و تعلم حسن الاستماع کما تعلم حسن القول و لا تقطع علی احد حدیثه
فرمود چون در پیشگاه عالمی جلوس نمودی افکار و اندیشه خود را متوجه استاد خود کن و سخن او را بشنو و از علوم او بهره کامل برگیر - می‌فرماید در شنیدن حریص باش نه در گفتن همانطور که می‌خواهی خوش‌بیانی را بیاموزی حسن استماع را بیاموز و هیچ وقت در میان گفتار معلم سخن او را قطع مکن و این خود علمی است که باید آموخت اگر در مقابل عالم تواضع کنی و رشته سخن او را به خاطر بسپاری خود عالمی متقی خواهی گردید
جابر از حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام روایت می‌کند که قال (ع) ما من عبد یغدو فی طلب العلم و یروح الاخاض الرحمة خوضا فرمود هیچ بنده‌ای نیست که در طلب علم صبحگاه تا شامگاه بذل سعی کند مگر آنکه در رحمت الهی غرق نشود
و بدیهی است برای کسانی که پیوسته در طلب علم و کسب کمال برای کمال نفس وقت صرف می‌کنند بهترین اجر آنها این است که از غوغای طاقت فرسای زندگی مصونیت دارند و از انواع رحمت و نعمت حق که در سایه علم دست می‌دهد بهره‌مند شوند.
همین جابر از آن حضرت نقل می‌کند که فرمود قال رسول الله (ص) العالم و المتعلم شریکان فی الاجر للعالم اجران و للمتعلم اجر و لا خیر فی سوی ذلک
پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود عالم و متعلم دانش‌جو و استاد در اجر شریکند برای عالم دو اجر است یکی به پاس تعلیم گرفتن و یکی تعلیم دادن و برای متعلم و دانش‌آموز یک اجر است و دیگران را در این اجر و مقام و مرتبت بهره‌ای نیست
محمد بن مسلم از حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام روایت کرده که فرمود ان الذی تعلم العلم منکم له مثل اجر الذی یعلمه و له الفضل علیه تعلموا العلم و علموه اخوانکم کما علمکم العلماء
[صفحه 82]
می‌فرماید از شما اصحاب من هر کس به تعلم علم پردازد او اجر و مزد کسی را دارد که علم می‌آموزد یعنی دو اجر لکن اجر معلم بر متعلم افزون‌تر است و بدین وسیله اصحاب را بر فرا گرفتن علم و دانش تشویق و ترغیب فرمود و گفت ای یاران من علم را از حاملان علم و علماء و دانشمندان مسلم در علم فرا گیرید و چون فرا گرفتید به شکرانه آن به دیگران بیاموزید همانطور که دانایان و علما به شما آموختند منظور این درس این بود که اولا علم را از عالم حقیقی بیاموزید نه از مدعی علم و عالم‌نما ثانیا به شکرانه این نعمت به دیگران تعلیم کنید و منتشر نمائید و بسط دهید تا قومی فاضل و دانشمند باشید ثالثا علم را بدون تحریف و تغییر همانقسم که از استاد گرفتید به شاگرد یاد بدهید در آن تحریفی و تغییر ندهید چه بسا معنی و هدف اصلی در تغییر و تحریف از بین می‌رود و این خود خیانتی است جاهلانه و شاید کاف کما برای تعلیل باشد.
به علت آنکه مبادا نقص و فتوری در آن رخ دهد هر چه فرا گرفتید عینا نقل کنید و اگر نظریه‌ای دارید از خود پس از بیان استاد اظهار نمائید
آداب طلب علم و دوست یابی و معارف پروری در جهان بشریت از این مکتب رو به کمال نهاد به نحوی که به سرعت باد و برق شرق و غرب عالم را گرفت و چندین دانشگاه بزرگ در مراکز علمی کشورهای آسیا و اروپا و افریقا تشکیل یافت و کتابخانه‌های بزرگ به وجود آمد و همین حس ادب علمی بود که محصلین را محترم داشت و احترامات آنها را نسبت به معلمین و ادب عمومی را نسبت به اجتماع معمول و محفوظ داشتند.

علم حیات است - دانائی توانائی است

توانا بود هر که دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود
به نقل علامه مجلسی از فضیل از حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام روایت کرده که در ذیل آیه کریمه و من احیاها فکانما احیی الناس جمیعا فرمود: این آیه دو صورت دارد یک تأویل ظاهری و یک تفسیر بزرگ و باطنی تفسیر ظاهرش این است که هر کس نفسی را نجات دهد از غرق شدن از سوختن از پرتگاه هلاکت مانند کسی است که یک جمعی را نجات داده و احیاء کرده باشد و تفسیر بزرگش این است.
هر کس یک نفر را به هدایت و ارشاد علم و توحید از گمراهی نجات بخشد به او حیات
[صفحه 83]
جاودانی بخشیده است زیرا احیای حقیقی نفوس بشری به راه مستقیم آوردن و هدایت و ارشاد به علم و دانش و بینش است آنگاه در پاسخ فضیل فرمود:
من علم باب هدی کان له اجر من عمل به و لا ینقص اولئک من اجورهم و من علم باب ضلال کان وزر من عمل به و لا ینقص اولئک من اوزارهم
یعنی هر کس بابی از علم و هدایت به سوی مردم باز کند و کلمه‌ای از دانش به برادران خود تعلیم نماید در اجر و مزد او که با علم عمل می‌کند شرکت خواهد داشت در حالی که از اجر و مزد آن عالم عامل هم نخواهد کاست و هر کس از ضلالت و گمراهی و شهوت و اغفال و اغوا چیزی به کسی یاد دهد در وزر و وبال او شریک خواهد شد و آن عالم عامل فاسق به وزر و نکبتی مبتلا می‌گردد و بدون آنکه از وزر او کم شود راهنما و رهبر و دلیل و هادیش نیز از وزر نصیبی خواهد برد.
محمد بن مسلم از ابوجعفر امام محمدباقر علیه‌السلام روایت کرد که در ذیل همان آیه فرمود لم یقتلها او انجاها من غرق او حرق او اعظم من ذلک کله یخرجها من ضلالة الی هدی
کسی که مردی را از غرق شدن یا سوختن یا بلایای دیگر نجات دهد او را از ضلالت نجات بخشیده ولی احیای حقیقی زنده داشتن نفس او به علم و دانش است که یک فرد را از ضلالت به هدایت درآورد
ابوبصیر که یکی دیگر از شاگردان آن حضرت است می‌گوید فرمود لا تخاصموا الناس فان الناس لو استطاعوا ان یحبونا لاحبونا چون شیعیان با مخالفین آنها که امویین بودند مخاصمه می‌کردند فرمود با مردم به دشمنی قیام نکنید چه آنها اگر استطاعت داشته باشند یعنی عالم باشند یا علم‌دوست باشند قهرا ما را دوست خواهند داشت. علامه مجلسی و سپهر و دیگران در این بیان امام تأویلاتی کرده‌اند
اما نظر نگارنده این است که چون بحث روی مبانی اهمیت علم بود و امام این سخن را فرمود منظورش این است که مناظره و مناقشه و احتجاج برای دوستی نکنید بلکه برای تعلیم علم کنید که اگر مردم راغب علم باشند اگر حس علم‌دوستی و دانش‌پژوهی آنها بیدار شود ناچارند ما را دوست بدارند زیرا علوم اسلامی و فنون جهانی نزد ما می‌باشد.
و لذا در حدیث دیگر چنین مضمونی دارد که می‌فرماید «اگر در شرق و غرب بگردید علمی پیدا نخواهید کرد مگر آنکه از خاندان ائمه اطهار سرچشمه گرفته
[صفحه 84]
باشد» و ابن‌ابی‌الحدید هم همین حقیقت را اعتراف کرده که اگر ما هر علم و هر فضیلتی را کاوش کنیم تا مبداء آن را بدست آوریم خواهیم دید که نزد امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب بوده و امام محمدباقر علیه‌السلام هم غیر از این سخنی ندارد نهایت چون غوغای زندگی فرصت نداد که امام متقیان علوم خود را ظاهر سازد تا فرصت بدست امام محمدباقر علیه‌السلام رسید شروع به نشر علوم و معارف دین فرمود و شاهد این حدیث حدیث دیگر است که علامه مجلسی نقل می‌کند ابی‌جعفر علیه‌السلام فرمود
«قال علیه‌السلام اما انه لیس عند احد من الناس حق و لا صواب الا شی‌ء اخذوه منا اهل البیت و لا احد من الناس یقضی بحق و عدل و صواب الا مفتاح ذلک القضاء و بابه و اوله و سببه علی بن ابیطالب علیه‌السلام فاذا اشتبهت علیهم الامور کان الخطاء من قبلهم اذا اخطأوا و الصواب من قبل علی بن ابیطالب صلوات الله علیه»
فرمود آنچه حق و صواب سخن است این است که هر کس علمی و دانش آموخته از ما اهل بیت است و احدی از مردم نیست که قضاوت و حکومت به عدل و داد کند مگر آنکه مفتاح و کلید عدالت را از کلمات و تعلیمات علی بن ابیطالب علیه‌السلام اقتباس کرده باشد و هر کس به اشتباه افتد و خطا و لغزش نماید خطا از خودشان و صواب از امیرالمؤمنین باشد.
زیرا حق با علی و علی با حق بود [35].
امام محمدباقر علیه‌السلام به شاگرد دیگرش زراره فرمود این که جدم امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود سلونی عما شئتم و لا تسئلوتی عمن شی‌ء الا انبؤکم به فرمود بپرسید از من چه می‌خواهید و هر چه پرسید جواب درست و کافی و شافی به شما می‌دهم آنگاه زراره از منبع علم و دانش پرسید امام پنجم علیه‌السلام فرمود
فقال (ع) انه لیس احد عنده علم شی‌ء الا خرج من عند امیرالمؤمنین فلیذهب الناس حیث شائوا فوالله لیأتین الامر الی هیهنا و اشار بیده الی صدره
فرمود هیچ کس به هیچ دانش نرسیده مگر از امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه‌السلام آموخته و هر کس هر کجا برای طلب علم برود بالاخره باید به این خانواده برگردد زیرا علم را خدا به او داده و از او به ما رسیده و این «با دست اشاره کرد» سینه من است که وارث دریای علم نامتناهی حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌باشد.
[صفحه 85]
شکی نیست با توجه به اوضاع و احوال عصر طلوع اسلام و محیط عربستان و ولایت کلیه مطلقه الهیه و نزول وحی به این خاندان غیر از این هم نباید باشد علوم و فنون اسلامی به شهادت کتب موجوده در تمام رشته‌ها کلیدش دست امیرالمؤمنین علیه‌السلام است چنانچه فنون مختلفه علمی از قضاوتها و سئوالات مردم عصر از آن حضرت معلوم می‌شود و هر مقدار را که پرسیدند به اولاد خود آموخته تا آنها به مردم جهان تعلیم نمایند - و لذا امام پنجم فرمود هر کس هر کجای دنیای طالب علمی باشد که خیر دنیا و آخرت را بخواهد ناچار است به مکتب علوی مراجعه کند و هر کجا رفت آخرالامر به این خاندان سر تعظیم فرود خواهد آورد
و باز مؤید این معنی روایت دیگر از همین امام به یکی دیگر از شاگردانش به نام محمد بن مسلم می‌فرماید «انه لیس عند احد من حق و لا صواب و لیس احد من الناس یقضی بقضاء و یصیب فیه الحق الا مفتاحه علی فاذا تشعبت بهم الامور کان خطائه من قبلهم و الصواب من قبل علی بن ابیطالب»
هر کس جویای حق و صوابی باشد ناگزیر است قضاوت کند به قضاوتی که امیرالمؤمنین (ع) فرمود تا درست و صائب باشد و اگر خطائی و لغزشی نمود خطا را او کرده و درست و راست و صحیح از مبداء علم علی بن ابیطالب است
باز به محمد بن مسلم فرمود اگر کسی علمی و دانشی بخواهد ناچار است از علی بن ابیطالب اخذ کند و یا از ما که وارث علوم او هستیم اقتباس نماید اگر به حق و صواب حکم کرد رستگار است و اگر اشتباه کرد خطا از او و ثواب از ماست - چه علم نوریست آسمانی که بر قلوب ائمه دین تابیده است
به همین جهت فرمود العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء یعنی هر کس طالب علم باشد و به در خانه اهل علم و باب مدینه علم برود نور علم به دلش پرتو می‌افکند و این من در این حدیث من فاعلی است که طالب علم باید بخواهد و برای طلب آن قیام کند و کاوش نماید خداوند هم به دلالت قرآن و حدیث او را راهنمائی فرماید

لزوم اطاعت اهل بیت علیهم السلام

و با توجه به همین جهات فرمود انا اهل بیت من علم الله علمنا و من حکمه اخذنا و من قول الصادق سمعنا فان تتبعونا تهتدوا
یعنی ما مردان آن خانواده هستیم که از علوم جلیله خاصه الهی عالم هستیم و از حکمتهای بی‌پایان خدا فرا گرفته‌ایم و از قول پیغمبر صادق شنیده‌ایم پس اگر
[صفحه 86]
گفتار ما را بشنوید و اطاعت کنید هدایت می‌شوید و تردیدی در اطاعت ما و هدایت خود نداشته باشید.

علم صحیح

ابومریم روایت می‌کند که امام محمدباقر علیه‌السلام فرمود شرقا و غربا لن تجدا علما صحیحا الا شیئا یخرج من عندنا اهل البیت
یعنی در تمام اقطار عالم از شرق و غرب علمی صحیح‌تر و با مدرک‌تر و با مأخذتر و معتبرتر و کاملتر که شامل العنوان و کافل الارکان باشد نخواهید یافت مگر از چشمه‌سار علوم ما اهل بیت باشد و علوم ما اهل بیت به اقتضای زمان با حفظ مراتب معاش و معاد جهانیان تراوش کرده است.

علم غذای روح است

درباه علم و ارزش و ارج آن فرموده علم چون گوهر است اگرچه از دهن سگ و آلوده هم باشد بگیرید و استقبال کنید و بعد آن را به ادب و آداب شریعت بشوئید و از آن بهره‌مند گردید.
امام محمدباقر علیه‌السلام فرمود کلما لم یخرج من هذا البیت فهو باطل هر چه از آموزش و پرورش از خاندان رسالت و امامت بیرون نیامده باشد باطل است و مراد از آن علومی که از معادن و مخازن اهل بیت اطهار ظاهر و صادر شده است می‌باشد چه علم غذای روح است و غذا را باید برای مریض طبیب تجویز کند و طبیب حاذق روحانی غیر از آل محمد خاتم النبیین صلی الله علیه و آله و سلم کسی نیست - و باز زید شحام از آن امام نقل کرده که در تفسیر آیه شریفه فلینظر الانسان الی طعامه فرمود باید انسان به طعام خود بنگرد که چیست و از کجاست و مراد از طعام علم و دانش است که نفوس آدمی طالب آن است.
قال (ع) علمه الذی یاخذه ممن یأخذه فرمود طعام انسان علم اوست که فرا می‌گیرد از آن که فرا می‌گیرد و اگر استاد او با تقوی و دانش باشد غذای مناسب پاک و پاکیزه به او می‌دهد و اگر بی‌تقوی و ناپاک باشد بلای جان او می‌گردد علامه مجلسی از این امام روایت کرده که فرمود: علوم آب حیات است که خدای تعالی از آسمان نازل می‌گرداند - و آن آب حیات و سبب عمارت و آبادی دلهاست که ارواح بشری زنده و جاودان می‌گردد.
زراره از امام علیه‌السلام روایت می‌کند که حضرت ابی‌جعفر فرمود - قال المسیح (ع) معشر الحواریین لم یضرکم من متن القطران اذا اصابکم سراجه خذوا العلم ممن عنده و لا تنظروا الی عمله یعنی حضرت مسیح علیه‌السلام فرمود ای حواریین اگر علم و دانش
[صفحه 87]
فرا گیرید عفونت قطران شما را به زیان نمی‌افکند تا بتوانید علم و دانش فرا گیرید اگرچه در منافق باشد و او بد عمل باشد شما علمش را فرا گیرید و به کار بندید تا رستگار گردید.

علم از دیده شعراء

در عالم آفرینش هیچ گوهری ارزنده‌تر از علم و دانش نیست و هر ملتی که علم و دانش عمیق‌تر و بسیطتری داشته باشد و دانشمندان و علماء بیشتری بوجود آورد آن ملت راقی و بزرگوار و سید اقوام و ملل می‌باشد - شعراء که در صف دوم انبیاء قرار گرفته‌اند از نظر خطابه و استحسان علم و دانش را مورد بحث قرار داده‌اند و جمع و اقتصاء آن محال است لذا به چند بیت آن اکتفا می‌کنیم:
امیر مؤمنان علی علیه‌السلام فرمود
دانشمند زنده است اگر چه بمیرد
و نادان مرده گرچه زنده باشد
لا فضل الا لاهل العلم انهم
علی الهدی لمن استهدی ادلاء
و قیمة المرء ما قد کان یحسنه
و الجاهلون لاهل العلم اعداء
نقم بعلم و لا نبغی له بدلا
فالناس موتی و اهل العلم احیاء
لیس الجمال باثواب تزینها
ان الجمال جمال العلم و الادب
همره عقل و یار جان علم است
در دو گیتی حصار جان علم است
میروی با دل تو همراه است
می‌نشینی ز جانت آگاه است
علم با عمل سودمند است
دعوی مکن که برترم از دیگران به علم
چون کبر کردی از همه نادان فروتری
از من بگوی عالم تفسیر گوی را
گر در عمل نکوشی نادان مفسری
بار درخت علم ندانم بجز عمل
با علم اگر عمل نکنی شاخ بی‌بری
علم آدمیت است و جوانمردی و ادب
ورنه ددی به صورت انسان مصوری
از صد یکی به جای نیاورده شرط علم
وزحب جاه در طلب علم دیگری
مردان به سعی و رنج به جائی رسیده‌اند
تو بی‌هنر کجا رسی از نفس پروری
عمری که می‌رود به همه حال جهد کن
تا در رضای ایزد بیچون بسر بری
(سعدی)
[صفحه 88]
علم
قال (ع) اطلبوا العلم تعرفوا به و اعملوا به تکونوا من اهله
نمائید دانش طلب تا بدان
شما را شناسند خلق جهان
به دانش هر آن کس که موصوف شد
بر خلق با قدر معروف شد
نمائید از صدق هر آن عمل
که باشید از اهل آن بی‌خلل
صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانقاه
بشکست عهد صحبت اهل طریق را
گفتم میان عالم و جاهل چه فرق بود
تا اختیار کردی از آن این فریق را
گفت آن گلیم خویش بدر می‌برد ز موج
وین جهد می‌کند که بگیرد غریق را
شرافت
قال (ع) اکتسبوالعلم یکسبکم الجاه
گرت هست بر سر تمنای جاه
نما دانش خویش را تکیه‌گاه
بزرگی است آری به فضل و هنر
خوش آن کس به دانش شود مفتخر
به علم آنچه خواهی تو اندر بود
به هر خیر و هر نیک رهبر بود
به علم است اندر جهان برتری
به دانش توان یافتن سروری
چو تو را دانشی پدید آید
پیش تو سر فرو برند احرار
ادب آموز هر چه خواهی باش
که ادب از نسب به است ای یار
دانش طلب و بزرگی آموز
تا به نگرند روزت از روز
نه محقق بود نه دانشمند
چهارپائی بر او کتابی چند
آن تهی مغز را چه علم و خبر
که بر او هیزم است یا دفتر
شرف به ادبست نه به نسب
فاضلی در نهایت معنی
داشت با خواجه زاده‌ی دعوی
گفت این علم بهتر است و ادب
گفت آن اصل بهتر است و نسب
ماجراشان بدان کشید از قهر
که مسافر شوند هر دو ز شهر
تا از آن راهشان چه پیش آید
که نکوتر به شهر خویش آید؟
عالم پر خرد پس از یک ماه
به یکی مملکت رسید از راه
رفت و در شهر علم خویش نمود
کس به علمش در آن دیار نبود
[صفحه 89]
تا بدان غایتش برآمد نام
کامدش میر و پادشه بسلام
بود روزی میان شهر سوار
در رکابش پیاده اهل دیار
دید مرد اصیل را عریان
از غریبی و بی‌کسی گریان
فاضلش خواند و جامه داد و درم
گفتش از روی مردمی و کرم
فضل باید برای آوازه
اصل ناید برون ز دروازه
فخر مردم به دانش اولی‌تر
که بود مفتخر به اصل و به زر
(کلمات علیه مکتبی)
علم قال (ع) اسئل تعلم بپرس تا بدانی
نما مسئلت تا بدانی همی
که زود شد قوی دانش آدمی
گرت دانش و معرفت آرزوست
ز دانا تو را مسئلت دأب و خوست
بپرس از بزرگان که ذل سئوال
کشد مر تو را سوی اوج کمال
همره عقل و یار جان علم است
در دو گیتی حصار جان علم است
می‌روی با دل تو همراه است
می‌نشینی ز جانت آگاه است
کس نهانش به خاک نتواند
تند بادش هلاک نتواند
نه به میل زمان خراب شود
نه به میل زمین در آب شود
راز چرخ فلک بدان دوری
همه از علم یافت مشهوری
این همه کار و حرفت و پیشه
نه هم از دانش است و اندیشه
علم کشتی کند بر آب روان
وانکه کشتی کند به علم توان
چو تو با علم آشنا گشتی
بگذری ز آب نیز بی‌کشتی
دل چو گردد به علم بیننده
راه جوید به آفریننده
از جام جم اوحدی
علم بی‌عمل
قال (ع) اوضع العلم ما وقف علی اللسان و ارفعه ما ظهر فی الجوارح و الارکان
بود پست در رتبه علمی گران
اثر نیست ظاهر به جز در زبان
ورش شد به ارکان دانا ظهور
رفیع است و زان دل بود پر ز نور
[صفحه 90]
کسی را به گیتی توانائی است
که کردار بر وفق دانائی است
درختی که او را نباشد ثمر
تو خواهش حجر خوان خواهش شجر
به گفتار کردار باشد ضرور
زحق عالم بی‌عمل هست دور
عمل نیکو
عمر به خشنودی دلها گذار
تا ز تو خشنود شود کردگار
گرم شو از قهر و ز کین سرد باش
چو مه و خورشید جوانمرد باش
دردشناسی کن و درماندهی
تات رسانند به فرماندهی
هر که به نیکی عمل آغاز کرد
نیکی او روی بدو باز کرد
نظامی

علم و تشبیه آن

خداوند در قرآن حکماء و عرفا را به 25 چیز تشبیه فرموده
1- آب 2- خاک 3- طلا 4- نقره 5- جواهر 6- یاقوت 7- در 8- مشک 9- عنبر 10- کافور 11- زنجبیل 12- شقایق 13- فلک 14- براق 15- معراج 16- جبل 17- آتش 18- باد 19- اس 20- ترمس 21- شمس 22- قمر 23- نجوم 24- بحر 25- بهشت.
1- تشبیه به آب برای آن است که آب منشاء هر چیز است و زندگانی هر چیز به آب است زندگانی هر چیز هم به معرفت است.
2- خاک برای آن است که هر نباتی از آن بیرون می‌آید و منشاء زندگی موجودات می‌گردد.
4 -3- طلا - نقره برای آنکه از آن سکه می‌زنند و موجب ارتباط و احتیاج افراد است.
5- جواهر برای آن است که علم چون جواهر در دل نیکبختان جا می‌گیرد.
6- یاقوت مانند آتش بی‌حرارتی است عارف نیز روشنی‌بخش بی‌آزار است.
7 - 8- در و مشک برای آن است که همه از بوی خوش آن بهره‌مند می‌گردند.
9- عنبر دماغ را نشاط می‌آمیزد و عقل را می‌پرورد.
10- کافور برای آن است که دل مؤمنین و عارفین را از معصیت سرد می‌کند.
11 - 12- زنجبیل و شقایق زینت‌بخش زمین هستند چنانچه عارف زینت‌بخش اجتماع است.
[صفحه 91]
13- کشتی در دریاها سیر می‌کند معرفت نیز مانند نور دین - توحید اخلاص یقین توکل و رضا و تسلیم ذکر - شکر - عبادات و غیره سیر می‌کند.
14- براق وسیله رسانیدن طالب به مطلوب است معرفت نیز هر طالب را به مطلوب می‌رساند.
15- معراج برای آن است که در هوا پرواز می‌کند.
16- کوه برای آن است که میخ کره زمین و اسباب ثقل و نگاهداری آن است.
17- آتش برای آن است که می‌سوزاند هر چیز را معرفت نیز می‌سوزاند هر چه مخالف با حق باشد.
18- باد برای آن که می‌وزد به نفوس و در هوا انتقال می‌دهد.
19- اس برگ سبز است که زمستان و تابستان ندارد و همیشه بهار است علم نیز چنین است.
20- ترمس که همیشه در روی زمین است عارف نیز همیشه در سجود و رکوع است.
21 - 22 - 23- آفتاب و ماه برای آن است که هادی مسافرین می‌باشد و اوقات را می‌نماید. معرفت نیز وقت را معین می‌کند و جهات را می‌نماید.
24- دریا برای آن است که هیچ وقت نجس نمی‌شود هر چیز را در خود فرو می‌برد و تحلیل می‌کند و پاک می‌نماید.
25- بهشت که همیشه باقی و برقرار است عارف و عالم نیز همیشه زنده و برقرار است [36].

علم دین

علم و فضلی که به چهل سال دلم جمع آورد
ترسم آن نرگس فتانه به یک جا ببرد (حافظ)
در اوراق جداگانه‌ای راجع به علم و دین که یک حقیقتی هستند غیرقابل انفکاک مفصل بحث کرده‌ایم و این جا فقط درباره علم دین می‌نویسیم.
اصل علم حصول و ادراک حقایق است و با کشف وجود اشیاء برای نفس تا آنجا که تکامل نفس حاصل شود و دین منهاج و شریعه‌ای است آسمانی که در مکتب ربوبی برای تربیت و تکامل نفس بشری به ودیعه سپرده شده و با سرمشق گرفتن از این راه طرق دیگر بشری که زائیده و پدیده افکار کوتاه است تمیز داده می‌شود. دین چنانچه به شرایط مقتضی آن عمل
[صفحه 92]
گردد ضامن سعادت و موفقیت گرویدگان و مؤمنین به دین خواهد بود.
در قرآن هم این حقیقت را که دین ضامن سعادت است تصریح فرموده آنجا که می‌فرماید.
«استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم»
دین راهنمای زندگی است و زندگی مفهوم احساسات و ادراکات نفسانی در اجتماعات بشری است.
برای سعادت زندگی سه چیز اثر عمیق دارد - فکر - اخلاق - عمل - یا به عبارات دیگر که ایرانیان قدیم می‌گفتند کردار نیک - پندار نیک - گفتار نیک
بنابراین متدین کسی را گویند که بر این منهج و راه سیر کند و ایمان آورد و اعتقاد به مبداء و معاد داشته باشد و عمل نیک انجام دهد.
علم دین منشعب به سه قسمت می‌شود - و در هر سه قسمت ضامن سعادت و کفیل خوشبختی و آسایش خاطر آدمیان می‌باشد.
اول - عقاید که به اصول دین یا اصول عقاید و علم کلام نامیده می‌شود و در آن از فکر صحیح و توحید ذات - صفات - افعال و عبادات سخن می‌گویند و این اصل مانند طب برای معالجه فکر و اعتدال مزاج فکر انسان عامل مؤثری برای سعادت و نیکبختی است.
دوم - علم فقه است که از احکام شرایع و حقوق و معاملات و عبادات و مناسبات اجتماعی مانند نکاح - مکاسب و امر به معروف و نهی از منکر و روزه و حج و غیره سخن می‌راند [37].
سوم علم اخلاق است که طب روحانی است برای اعتدال مزاج نفسانی و تقویت ملکات صدق - صفا - راستی - آزادی و غیره است تا آنجا که مزاج نفس معتدل گردد و مزاج اجتماع با تدبیر سیاست مدنی به وسیله عقیده - فضیلت عمل به تکامل حقیقی خود برسد.

مراجع علم دین (منابع علم دین)

 

اشاره

برای هر علم مدارکی است که استناد علمای آن فن با آن منابع و مدارک و مراجع است و آن مواد اولیه علم است که سازمان آن را تشکیل می‌دهد. در علم نحو - استعمال فصحای عرب است - در طب تجربه عملی است - در علم
[صفحه 93]
طبیعی تجزیه و تحلیل و ترکیب مواد است در علم دین نیز چهار منبع اصول و فروع علم دین را تشکیل می‌دهد که هر یک از آن فاقد باشد رکنی از این فاقد است و این چهار عبارت است از:
1- کتاب 2- سنت 3- عقل 4- اجماع
بازگشت سوم و چهارم هم به کتاب و سنت است و لذا منابع اسلام از کتاب و سنت بدست می‌آید:

کتاب یا وحی

مراد از کتاب قرآن مجید است که به وسیله وحی از عالم غیب الغیوب بر قلب حضرت خاتم النبیین وارد شده و اعلامیه‌ای است از خالق برای مخلوق و آن امر حجت قطعی و منبع اصلی برای نیل به کمال حقیقت است و در اثبات وحی و طریق نزول آن و شناختن مهبط وحی و منزل آن که شخصیت رسالت است باید به کتاب زندگانی پیشوای اسلام مراجعه فرمایند (سیر تاریخی قرآن).

سنت

سنت عمل پیغمبر اسلام است بنابر آنچه قرآن تصریح فرموده است ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا
عمل و سنت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم حجت قطعی عمل مکتب ربوبی پروردگار است که ضامن سعادت حیات می‌باشد.
و قال (ص) «ما وافق کتاب الله فخذوه و ما خالفه فاترکوه»

عقل

خرد و عقل حجتی است مخفی که در فطرت انسان به ودیعت باز سپرده شده و در اثر آن بس که عرفا گفته‌اند هر که را عقل دادی چه ندادی و هر که را عقل ندادی چه دادی؟.
عقل مرشد و راهنما و هادی انسان در راه سعادت است و با عقل می‌توان حقایق امور را دریافت و مجاز را از حقیقت جدا ساخت و قرآن نیز این درس را برای مزایای عقلی داده آنجا که می‌فرماید. «فبشر عبادی الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه»
و قال موسی بن جعفر (ع) «ان لله حجتین حجة ظاهره و هی الانبیاء و حجة باطنه و هی العقول»
با عقل است که می‌توان فطریات - طبیعیات - بدیهیات اولیه - تواتر - تجارب - وجدانیات و ضمایر و غیره را دریافت [38] و درباره عقل جداگانه در این کتاب صحبت می‌کنم
[صفحه 94]

اجماع

اجماع یعنی اتفاق مسلمین بر امر شرعی از زمان پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم تا هر عصر باشد که در حدیث می‌فرماید
قال (ص) «لا تجتمع امتی علی خطاء»
چنانچه می‌بینیم همه امت بر نماز - روزه و حج و غیره اتفاق و اجماع دارند.
پس ارکان منابع دین راه توفیق و سعادت را به آدمی می‌آموزد.
و پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم در مکتب تربیتی خود فرمود هر کس فتوی بدهد به غیر علم از روی رای خود لعنت خدا و ملائکه بر اوست من افتی الناس بغیر علم لعنته ملائکة السموات و الارض.
و در حدیث دیگر می‌فرماید من فسر القرآن برأیه کبت وجهه علی النار کسی که قرآن را تفسیر به رای خود کند از رو بر آتش جهنم خواهد افتاد که مراد این است خودرأی و خودنظری در مکتب دین نیست.
باید قرآن به تفسیر اهل بیت روایت شود که «ادری بما فی البیت» و فتوی و رأی به نظر و فکر شخصی که اکثر قاصر است مردود و حرام است بلکه باید روی موازین علمی و با دانش و بینش و اطلاع و استنباط و اجتهاد و تحقیق رای و فتوی داد.

علم مفید

علم گر بر دل زند یاری شود
علم گر بر تن زند ماری شود
تیغ دادن بر کف زنگی مست
به که افتد علم ناکس را بدست
علم کز تو ترا نه بستاند
جهل از آن علم به بود بسیار
علم با کار سودمند بود
علم بیکار پای‌بند بود
حلم باید نخست پس علمت
برخور از علم خوانده با حلمت
علم بی‌حلم خاک کوی بود
علم با حلم خال روی بود
علم سوی در اله برد
نه سوی مال و نفس و جاه برد
جاهل از علم جاه جوید و سود
مرد آجل به عاجل آرد رود
علم کز بهر راغ و باغ بود
همچو مردد را چراغ بود
علم گر بهر جسمت آموزی
حاصلش رنج دان و بدروزی
زانکه جان آفرین چو جان نبود
علم خوان همچو علم دان نبود [39].
[صفحه 95]
نز پی کار داشت علم ابلیس
داشت بهر تکبر و تلبیس
قدر دین تو دیر به داند
که دهد عشوه دینت بستاند
تو ز ابلیس کمتری ای خر
زانکه تو دین فروش و او دین خر
آن کسی از خدای برنخورد
که حدیث و حدث یکی شمرد
علم در مزبله فرو ناید
که قدم با حدث نکو ناید

فرق بین علم و عقل فرق بین علم و عرفان فرق بین درایت و حکمت

باید دانست که علم ادراک چیزی است بر حسب حقیقت آن چیز و این ادراک دو قسم است یا به حصول صور معلومات در نفس است مثلا درخت را بیند و در نفس تصور کند که سبب ایجاد میوه است و علم به خصوصیات یک درخت از ریشه و ساقه و شاخ و برگ و میوه و طرز تغذیه و تحولات و تطورات مزاج نباتی و آفات آن و تأثیر چوب و میوه آن پیدا کند.
قسم دوم حکم نفس بر چیزی بوجود آن چیز است خواه در نفی یا اثبات مانند حکم به اینکه طیاره چه وقت در حرکت است و چه موقع در سکون و آدمی چه موقع در طی مراحل کمال است و چه وقت در سراشیبی انحطاط است قسم اول را در دین شریعت گویند که علم و ادراک اشیاء را می‌نماید و به آدمی درسی از خوب و بد و خواص افکار و اعمال و کردار می‌دهد و حکماء همان را عقل گویند و لذا در شرع هم احکامش منطبق با عقل است.
قسم دوم را علم خوانند که اقسام آن را بیان کردیم پس فرق عقل و علم این شد که ادراک اگر روی قواعدی است علم است و اگر حکم روی قواعد است عقل است و قیاس عقل و علم بر سه وجه است:
اول عقل بدون علم که عقل غریزی است مانند ادراک و عقول اطفال.
دوم علم بدون عقل و آن دانش است که اکثر دیوانگان کسب کرده‌اند ارزشی ندارد.
سوم- عقل و علم که با هم وحدتی پیدا کنند و آن را عقل مستفاد گویند و گاهی از آن علم به معرفت تعبیر کرده‌اند که درک با حکم عقلی توأم شده معرفت کامل به چیزی با تمام خصوصیات آن حاصل شده است.
به عبارت دیگر علم درک بسیط است و عقل علم قویست و یا عقل موضوع علم بسیط است
[صفحه 96]
و عقل را بدین جهت عقل گفته‌اند که مانع صاحبش می‌شود از مبادرت در کاری که خلاف نظام امور است و علم گفته‌اند برای آنکه علامت شی‌ء است.
اما فرق بین علم بسیط و معرفت این است که معرفت درک آثار وجودی می‌کند ولی درک ذات وجود نمی‌کند و علم درک ذات وجود می‌کند از این جهت درباره حق تعالی که غیر قابل درک است می‌گویند فلانی معرفتش به خدا بیشتر است اما نمی‌گویند علمش به خدا بیشتر است زیرا آثار وجود حق را می‌شناسد نه ذات مقدس او را بر خلاف علم به درخت - بسیار می‌شود که علم به ذات درخت داریم و معرفت به آثار و خواص آن نداریم اما فرق درایت و حکمت این است که درایت درک معرفت است و حکمت درک حقیقت است چنانچه در عرف گویند فلانی را دیدم یعنی فهم بوجود او پیدا کردم اما نه آنکه آثار وجودی او را شناخته باشد در حالی که تعریف حکمت علم به حقیقت وجود است [40].

فضیلت تعلیم و تعلم

آموزگاران مکتب اسلام کسب دانش و بینش را بر هر کار برتری و فضیلت داده‌اند و چون علم افضل هر چیز است طلب آن نیز افضل هر کار است زیرا تکامل دین و دنیا و آخرت به علم است و نظام دین نظام دنیا و نظام آخرت است که فان الدنیا مزرعة الاخرة
نظامی می‌گوید
اگر خواهی سعادت دانش آموز
شوی تا بر مراد خویش فیروز
هوای عیش و نوش از سر بدر کن
به سن کودکی کسب هنر کن
گر آموزی هنر اندر جوانی
کجا در وقت پیری کور مانی
نیابد هیچ کس عمر دوباره
به دانش کوش کزوی نیست چاره
چو کسب علم کردی در عمل کوش
که علم بی‌عمل زهری است بی‌نوش
به خوش پوشی و خوشخواری مکن روی
به تحصیل کمال نفس کن روی
طالب علم باید وقتی فارغ ننشیند تا کسب کمال کند و از تکرار و مطالعه بسیار خسته و فرسوده نشود که علم در تکرار مطالعه و سخن است.
[صفحه 97]
و من طلب العلی سهر اللیالی
بقذر الکد تکتسب المعالی
و خواجه حافظ گوید:
هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ
از یمن دعای شب و ورد سحری بود
و باید خود را حاضر کرد و مهیای کسب فیض نموده کسالت و تعلل از درک و تتبع محرومیت می‌آورد.
لو کان نورالعلم یدرک بالمنی
ما کان فی البریة جاهل
اجهد و لا تکسل و لا تک غافلا
فندامة الدنیا لمن یتکاسل
و قال علیه‌السلام من سلک طریقا یطلب فیه علما سلک الله به طریقا الی الجنه
کسی را که راهی پیش گیرد برای طلب علم خداوند راه بهشت را به او رهبری می‌کند
و قال علیه‌السلام ان الملائکة تضع اجنحتها لطالب العلم رضا بما یصنع
فرشتگان حق بالهای خود را زیر پای طالب علم می‌گسترند و بدان مباهات می‌کنند.
در حدیث دیگر می‌فرماید کسی که بابی از ابواب علم را بگشاید بهتر است از آنکه صد رکعت نماز بگزارد.
- یک باب علم بهتر از همه دنیاست - علم خزائنی دارد که مفتاح و کلید آن سئوال است از اهل ذکر (قرآن).
- هر کس در حین تحصیل علم بمیرد خداوند او را زنده می‌گرداند و بین انبیاء درجه‌ای به او می‌دهد.
در فضیلت تعلیم آیات بیشتری هست و این کار از وظایف انبیاء بوده چنانچه در تعریف وظایف پیغمبران می‌فرماید - مبعوث کردیم از خود شما کسی را که علم و حکمت و تربیت و تزکیت بیاموزد.
قوله تعالی و اذ اخذ الله میثاق الذین اوتوا الکتاب لتبیننه للناس و لا تکتمونه
از پیغمبران تعهد و پیمان گرفته شد که چون کتاب آسمانی به آنها داده شود برای مردم بیان کنند و کتمان ننمایند و یعلمهم الکتاب و الحکمه
و در حدیث نبوی می‌فرماید من تعلم بابا من العلم لیعلم الناس اعطی ثواب سبعین نبیا صدیقا هر کس بابی از علم بر خود می‌گشاید به منظور آن که به مردم بیاموزد خداوند ثواب هفتاد پیغمبر صدیق به او عطا می‌فرماید و این بزرگترین فضیلت برای آموزگاران
[صفحه 98]
و معلمین اسلامی است
فزون‌تر بود پاس آموزگار
ز پاس پدر نکته‌ای گوشدار
پدر ز آسمانت زمین آورد
معلم سوی آسمانت برد (صفوت)
در حدیثی می‌فرماید لا حسد الا فی اثنین رجل اتاه الله الحکمة فهو یقضی بها و یعلمها الناس و رجل اتاه الله ما لا فهو ینفق منه سرا و جهرا
دو مرد قابل حسد بردن هستند اول آن کس که علم و حکمت بیاموزد به مردم و دیگر آنکه مال خود را در خفا و آشکارا انفاق کند صدها حدیث و خبر در فضیلت تعلیم و تعلم در کتب اخبار است که درجات متعلم و معلم را در اسلام نشان می‌دهد و ثابت می‌کند که هیچ ملتی در اسلام و هیچ دینی از ادیان بشریت به اندازه اسلام و مسلمین به علم و دانش عظمت و اهمیت نمی‌داده‌اند
مسلمان علم را از دین جدا نمی‌داند و علم را قدیم و جدید نمی‌شمارد علم کهنه و نو ندارد همه علم است و همه برای رشد بشریت است و رشد بشر برای رشد عقلی اوست و لذا علم از دین و دنیا از آخرت به حد خود و شرایط معلوم غیرقابل انفکاک است.
در اینکه باید چگونه علمی را انتخاب کرد تا به دین و دنیا سودی بیشتر رساند و چه معلمی برگزید تا از خرمن فضایل آن بهره‌مند گردید و چه علومی باید همه طبقات مردم بدانند و چه رشته‌هائی را فقط متخصصین فن بیاموزند و از چه رشته علومی همه باید احترام کنند و از عمل چه علومی باید احتراز نمایند این‌ها مطالبی است که باید با وضع و محادات محیط و جامعه و آب و خاک و زمان و مکان تطبیق داد و اقدام کرد در هر حال علم دین از علوم واجب عینی است و عمل به علوم موسیقی و طرب و آلات و غیره از محرمات مکتب اسلام است زیرا سد راه تکامل و ترقی انسانیت می‌گردد.
حکمای اسلام برای اثبات اینکه علم از دین جدا نیست و نمی‌تواند انفکاک یابد در فضیلت تعلیم و تعلم کلیه علوم بشری را تقسیم کرده و شاخه‌ای از علم دین دانسته‌اند زیرا دین از راه دنیا باید به کمال برسد و اینها وسایل می‌خواهد و وسایل زندگی علم لازم دارد و آن علم به سبب مقدمه افضلیت موضوع دین افضل می‌باشد و رشته‌ای از علوم بشری برای تکامل خواهد شد بدین ترتیب.
می‌گویند آنچه که بشر بدان احتیاج دارد و زندگی بشریت را تأمین می‌کند از سه قسم خارج نیست:
قسم اول اصولی است که نظام عالم بدون آن منظم نمی‌گردد و این اصول چهار است
[صفحه 99]
1- زراعت برای غذا و مطعم یعنی تولید مواد غذائی
2- حیاکت برای ملبس تولید و توسعه مواد لباس و پوشش
3- بنا و ساختمان برای مسکن که عمران و آبادانی جهان است
4- سیاست برای تألیف قلوب و نظم اجتماع و تعاون در اسباب معاش
و این هر چهار اصول زندگی است که باید برای آن از فعالیت باز نایستاد و کلیه ترقیات بشری از این چهار نوع خارج نیست و حایز همین اهمیت است.
فلاسفه اسلام می‌نویسند تحدید علم ممکن است ولی تعریف آن مشکل است و این دشواری نه برای آن است که جنس و عرض عام مشتبه می‌شود و فصل با خاصه و نه از جهت اینکه اخلال به ذاتی کرده می‌شود و نه برای تعریف حقیقی و تعریف رسمی و جهات دیگر بلکه برای این است که علم از ذاتیات و مجردات است و خواص آن از حد خارج است و لذا تعریف آن مشکل است زیرا علم صفت نفس است و در ذات واجب عین ذات است و در انسان چون نفس را نمی‌توان محدود کرد و تعریف نمود لذا دشوار است [41].
و علم در تقسیم به نسبت موصوف منقسم می‌گردد و لذا علم را به معنی صنعت برده و از جهت فن طبابت و فلاحت و غیره تقسیم کرده‌اند و ریشه هر علوم حکمت است که به طور کلی به مدد حکمت تقسیم می‌گردد - حکمت علمی و حکمت عملی اولی مقدمه دومی است و دومی منظور ما در این کتاب است که نفس بدین جهت به کمال مطلوب خود برسد [42].

ابداع نتیجه علم است

در اصول کافی از سدیر صیرفی مأثور است که گفت از حمران بن اعین شنیدم که از حضرت ابی‌جعفر امام محمدباقر (ع) روایت کرده که در ذیل آیه شریفه بدیع السموات و الارض فرمود ان الله عزوجل ابتدع الاشیاء کلها بعلمه علی غیر مثال کان قبله فابتدع السموات و الارضین و لم یکن قبلهن سموات و لا ارضون اما تسمع لقوله تعالی و کان عرشه علی الماء
فرمود خداوند عالم آسمان‌ها و زمین را به علم خود ابداع فرمود و آفرید بدون آنکه طرح و نقشه و شبیه و نظیر قبلی داشته باشد آن وقت که به قدرت و علم خود آسمان‌ها و زمین‌ها را خلق کرد قبل از او آسمانها و زمینهائی نبود که از روی آن چنین ابداعی را بنماید بلکه
[صفحه 100]
بر مشیت و اراده و علم خود ابداع نموده و ابداع نتیجه علم است که بدون هیچ سابقه از کتم عدم به عرصه وجود آورد و فرمود مگر نشنیدی که در قرآن فرمود و عرش او بر آب بوده یعنی آن وقت آسمان و زمین نبوده و خالق عالمیان از روی علم و دانش خویش ابداع و ایجاد فرموده است. امام علیه‌السلام در پاسخ حمران که از آیه عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا فرمود خداوند عالم به علم غیب است یعنی هیچ موجودی و هیچ ذره‌ای از علم حق مکتوم و پنهان نیست.
فرمود علم او علم غیب است و بر هیچ کس ظاهر نمی‌سازد مگر کسانی که از او راضی باشد و فرستادگان او که محمد صلی الله علیه و آله و سلم در رأس فرستادگان اوست - و از علم خویشتن پیغمبرانش را آموخته است و باز از همین امام درباره علم الهی در ذیل آیه ان الله عنده علم الساعه و ینزل الغیث و یعلم ماذا تکسب غدا و یعلم ما فی الارحام
فرمود از علوم مخصوص خود به ما خاندان رسالت تعلیم فرموده است و آن پنج علمی که جز خدا نمی‌داند استثنائا به آل محمد آموخته است - آنگاه فرمود لولا انا نزداد لانفذنا یعنی اگر علمی به علم نیفزاید علم ما فانی و کم نمی‌شود و دائما از افاضات اشراقیه الهیه مستفیض می‌گردیم.

قبض و بسط علم

مردی از اهل فارس از امام علیه‌السلام راجع به علم و قبض و بسط آن پرسید قال ابوجعفر (ع) یبسط لنا العلم فنعلم و یقبض عنا فلا نعلم و قال سر الله عزوجل اسره الی جبرئیل (ع) و اسره جبرئیل الی محمد (ص) و اسره محمد الی من شاءالله فرمود علم از ما منبسط می‌شود و از خاندان ما نشر می‌یابد - و از ما مقبوض می‌گردد - خداوند عالم علم خود که سر اوست به طور پوشیده و اجمال به جبرئیل سپرد و جبرئیل علیه‌السلام به حضرت رسول خدا به ودیعت سپرد و حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم به آن کس که خدای معین فرماید باز نمود - و علوم و اسرار حق در نزد امام است و امام علیه‌السلام بر حسب مقتضیات زمان و مکان و شرایط و اقتضای روز و استعداد مردم هر مقدار که لازم بود از علوم و اسرار الهی ابراز و اظهار می‌کردند و به همین جهت ریاست مطلقه روحانی زیر سایه اعلمیت و افقهیت مطلقه مشروطه و مربوطه است و تا عالم مطلق نباشد رئیس مطلق انتخاب نمی‌گردد و تا به اعلی درجه کمال و اقصی مراتب تکمیل نائل نباشند پیشوای مطلق و امام برحق نخواهند بود.
بنابراین علم از طرف اهل بیت بسط می‌یابد و از آنها قبض و اخذ می‌شود - آنها حامل
[صفحه 101]
علم الهی بوده‌اند آنها مخزن علم الله بوده و مفسر و مبین قرآن می‌باشند - آنها قرآن گویا و کتاب ناطق هستند.
آنها خزان علم - معادن حکمت - و حمله شریعت بودند - علم آنها علم الهی و دانش آنها آسمانی است آنها از مرکز نور علم قبض و اخذ نموده و به عالم خلق بسط داده‌اند باید علم را از منبع اصلی برداشت تا کسر و اضافه و نقصان و فزونی نداشته باشد باید از سرچشمه افاضات اشراقیه الهیه کسب علم و دانش کرد و آن هم جز در راه تهذیب نفس این افاضه اشراقیه دست نمی‌دهد و لذا فرمودند العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء علم حقیقی نوری است که خداوند به دل هر کس بخواهد افاضه می‌کند و به نظر نگارنده من در این عبارت من فاعلی است یعنی طالب علم باید برای اخذ علم قیام کند و خود را مهیای فرا گرفتن علم نماید تا خداوند هم به آنها علم و دانش افاضه فرماید.

ثواب علم عالم و متعلم

جابر از حضرت ابی‌جعفر علیه‌السلام روایت می‌کند که فرمود
قال رسول الله (ص) ان معلم الخیر یستغفر له دواب الارض و حیتان البحر و کل ذی روح فی الهواء و جمیع اهل السماء و الارض و ان العالم و المتعلم فی الاجر سواء یأتیان یوم القیمه کفر سی دهان یزدحمان
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود آن کس که آموزگار خیر و نیکوئی باشد تمامت جنبندگان روی زمین و ماهیان دریا و پرندگان هوا و جمله ساکنین زمین و آسمان برای او طلب مغفرت و آمرزش می‌کنند.
فرمود آموزنده و آموخته در اجر و مزد مساوی هستند و در روز قیامت و برداشتن پرچم فضیلت و سعادت و اجر و ثواب با هم همعنان هستند که مانند دو دوست در مسابقه در حرکتند تا کدام یک بیشتر به خدمت ادامه دهند - معلم بالنسبه به نادانان عالم است و او با هر کس که از او عالم شود و کسب فضیلت کند در اجر شرکت دارند
«ابوحمزه ثمالی» روایت می‌کند که از حضرت ابی‌جعفر علیه‌السلام مروی است فرمود «عالم ینتفع بعلمه افضل من عبادة سبعین الف عابد» دانشمندی که از علمش بهره‌مند گردند و سود برند از عبادت هفتاد هزار عابد افضل است و نکته این حقیقت این است که عابد در عبادت خودش به تنهائی سود می‌برد ولی عالم به متعلم و سایر مردم فیض می‌بخشد و فایده می‌رساند و مردم را از ظلمتکده جهل و کوری نجات می‌دهد و آنها را به مقام ارتقا و اعتلا بالا می‌برد بدون
[صفحه 102]
تردید علم با حیوة و قدرت نسبت مستقیم دارد عالم زنده و قادر و تواناست دانشمند نخواهد مرد - امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود الناس موتی و اهل العلم احیاء مردم مرده هستند و علماء زنده و جاویدان می‌باشند - مرد دانا به جهان داشتن ارزانی نیست دانشمندان علت مبقیه یک اجتماع می‌باشند علما آبرو و اسباب ارج و ارزش اجتماعند یک عالم را با صد هزار جاهل برابر نمی‌توان دانست - مردن یک عالم در ارکان اجتماع رخنه‌ای ایجاد می‌کند که به هیچ چیز نمی‌توان جبران کرد اذا مات العالم ثلم فی الاسلام ثلمة لا یسدها شی‌ء - وقتی از امیرالمؤمنین تعریف علم و اهمیت دانش را پرسیدند تا 15 نفر پشت سر هم آمدند پرسیدند به هر یک یک نوع جواب داد فرمود اگر تا روز قیامت از علی علیه‌السلام درباره اهمیت و ارزش علم سئوال کنید به هر یک جواب مستدل و مفصلی می‌دهم که با پاسخ دیگران ربطی نداشته باشد.

عالم جاهل نمی‌شود

علم برای امام دو نوع است علم حضوری و علم حصولی یا به عبارت دیگر علم موهبتی - علم مکتسب که خداوند عالم نقشه عالم وجود را به برگزیدگان خود تعلیم فرموده است و زیر نظر آنها گذاشته تا به هر چیز و همه جا از زمان و مکان واقف گردند و این معنی که آیا امام دارای علم حصولی است یعنی به تحصیل دانش فرا می‌گیرد یا به موهبت الهی اختلاف است آنچه مسلم است علم امام حصولی است ولی از فرشتگان و معلم شدید القوی می‌آموزند - به همین جهت امام محمدباقر علیه‌السلام در روایت ابوحمزه ثمالی فرموده لا و الله لا یکون عالم جاهلا ابدا عالما بشی‌ء جاهلا بشی‌ء ثم قال الله اجل و اعز و اکرم من ان یفرض طاعته عبد یحجب عنه علم سمائه و ارضه ثم قال لا یحجب ذلک عنه
فرمود سوگند به خدا که هرگز عالم جاهل نمی‌شود یعنی عالم به چیزی باشد و جاهل به چیزی می‌فرماید اگر عالم کامل باشد که از سرچشمه وحی علم و دانش فرا گرفته باشد، به همه چیز عالم است نمی‌توان گفت که چیزی می‌داند و چیزی نمی‌داند و عالم به همه چیز آگاه است و از هیچ چیز نزد او پنهان نیست و اضافه فرمود که خداوند تعالی اجل و اعز و اکرم از آن است که طاعت بنده را که علم آسمان و زمین او از وی پوشیده و محجوب باشد فرض و واجب گرداند و این علم برای بنده مطیع خدا محجوب نیست اگر امامی در زمانی به مقتضای مصلحت نظام نوع از علم خود کتمان کرده و یا اظهار نموده در هر دو حال عین علم است که اقتضا و مصلحت را پیوست علم نموده و او خود علم است به مقدرات و مقتضیات و مافوق زمان و
[صفحه 103]
مکان است به اضافه که بیان اظهار علم به سابقه علم به حال شنونده است که تا چه حد استطاعت قبول چه مقدار علم را دارد و درخور گنجایش چه مقدار دانش است که این هم خود علمی است پس عالم در هر مرحله باشد جاهل نمی‌شود مگر آنکه به مرض نسیان یا امراض مغزی مبتلا گردد و این هم برای مردم عادی است امام که عالم به گذشته و آینده است هیچ وقت جهل بر آنچه می‌داند پیدا نمی‌کند - و به اصطلاح احساسات مغفوله ندارد همیشه مستحضر است و هر وقت هر چه بخواهد بر آن دست دارد - عالم همه کارش علم و مصلحت نوعی است و جاهل بر ضرر خود و اجتماع عمل می‌کند.

اهمیت هدایت و ارشاد بشر

رهانیدن یک گمراه نادان از ضلالت بزرگترین خدمتی است که به بشر می‌توان کرد و تنویر افکار و هدایت و ارشاد بنی‌نوع مقدس‌ترین وظیفه است.
و پیغمبران و ائمه اطهار همیشه بشر را به همین نظر به مهام امور علم و دانش ارائه طریق می‌کردند و سر حلقه دانش و بینش را به دست او می‌سپردند و سرچشمه علم و فضیلت را راهنمائی می‌کردند تا خودشان با حرکت فکری به کمال خود برسند.
علامه مجلسی در بحارالانوار از حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام روایت کرده که یکی از اصحاب از امام علیه‌السلام پرسید آیا رهانیدن اسیری مؤمن از دوستان خود را از چنگ یک ناصبی که گمراه کننده امت بهتر است یا رهانیدن اسیری را از چنگ کفار مردم روم.
امام محمدباقر علیه‌السلام فرمود «اخبرنی انت عمن رأی رجلا من خیار المؤمنین یغرق و عصفورة تغرق لا یقدر علی تخلیصهما بایهما اشتغل فاته الاخر ایهما افضل ان یخلصه»
تو اول بگو بدانم اگر مردی از نیکان در گرداب غرق شده باشد و گنجشکی هم در حالت غرق باشد و بخواهد هر دو را نجات دهد اما در یک لحظه نتواند هر دو را نجات دهد آیا کدام یک را باید زودتر نجات داد آیا نجات آن مرد افضل است یا نجات کنجشک؟ آنگاه خود امام فرمود «قال علیه‌السلام فبعد ما سئلت فی الفضل اکثر من بعد ما بین هذین ان ذلک یوفر علیه دینه و مبین ربه و ینقذه من نیرانها و هذا المظلوم الی جنانها بصیر» فرمود بعد و دوری و فاصله این دو که پرسیدی از دره عمیق مابین این دو یعنی فضیلت نجات دادن اسیری مؤمن را از چنگ ناصبی بدنفسی که می‌خواهد اغوا کند و به ضلالت بیندازد و آخرتش را تباه سازد با آنکه به دست کفار مردم اسیر گردد - نجات اولی نجات از دین و آبرو و حفظ آخرت و
[صفحه 104]
رستگاری است و نجات دومی نجات از مال و جان تنهاست چه ناصبی دشمن مال و جان و دین و فضیلت است - کافر دشمن فقط جان و مال است فرمود نجات کسی که روحش اسیر نابخردی و ضلالت است افضل است از کسی که جسمش اسیر دشمن است یا مالش مورد طمع است اگرچه هر دو فانی‌اند فنای روح باعظمت‌تر از فنای جسم است - هدایت و ارشاد یک نفر موجب زنده داشتن یک اجتماع است زیرا یک فرد وقتی روحا زنده و جاودان گردید خاندان و قوم و قبیله او زنده و جاودان خواهند ماند و معنی احیای نفس که زنده داشتن ناس است همین است.
قال (ع) من علم باب الهدی فله مثل اجر من عمل به و لا ینقص اولئک من اجورهم شیئا و من علم باب ضلال کان علیه مثل من عمل به و لا ینقص اولئک من اوزادهم شیئا
فرمود هر کس راه دانش و هدایت را به مردم بیاموزد پاداش وی به اندازه ثوابی است که خداوند به تمام اشخاصی که بدان عمل می‌کنند می‌دهد و از ثواب آنها هم کاسته نمی‌شود.
و هر کس وسیله گمراهی مردم گردد و راه ضلالت و انحطاط اخلاقی به خلق نشان دهد کیفرش به اندازه عذاب مردمی است که بدان روش عمل می‌کنند و از عقوبت آن بدکاران هم چیزی کاسته نمی‌شود.
قال (ع) لا یکون العبد عالما حتی لا یکون حامدا لمن فوقه و لا محقرا لمن دونه
بنده‌ای دانشمند نمی‌شود مگر آنکه سپاسگزار استاد خود گردد و او را بزرگ شمرد و زیر دست را هم کوچک و دون نگیرد [43].
شکی نیست که شکر داشتن علم. افاضه و افاده علمی است که باید عالم به دیگران بیاموزد عالم وقتی دیگری را ارشاد کرد شکر نعمت نمود چه برافروختن یک چراغ فروزان از علم و دانش پیش پای کسی زنده و جاودان داشتن آن کس و آن راه است هر کس از این راه به کمال مطلوب برسد خداوند به شکرانه آن ثوابی بر مرشد و مهدی می‌دهد ارشاد و هدایت خلق و تنویر افکار عمومی مردم بالاترین خدمت است در کلیه فنون و صرف و خدمات اجتماعی بشر هیچ خدمتی به درجه ارشاد و هدایت اهمیت ندارد - زیرا این خدمت زنده داشتن نفوس بشری و تربیت آنها به راه راست است وای اگر که این رهبری به ظلمات جهالت و قید ضلالت باشد آن وقت ضامن تمام معاصی مرتکب مهتدی است باید مهدی و مرشد از خدا بخواهد
[صفحه 105]
که خلق را به کمال فضیلت آسمانی هدایت نماید و به راهی که پیغمبران بر آن مبعوث شده‌اند رهبری کند.

احادیث ائمه علیهم السلام و پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم از زبان وحی است

در اینکه علم و دانش ائمه دین از مخزن علم و دانش پیغمبر سرچشمه گرفته تردیدی نیست و حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام این حقیقت را در الفاظ و عبارات مختلفه بیان فرموده است - چنانچه «فضیل» از آن امام روایت می‌کند «قال لانا حدثنا برأینا ضللنا کما ضل من کان قبلنا ولکنا حدثنا ببینة من ربنا بینها لنبیه فبینه لنا» فرمود ای فضیل ما اگر برای خود سخن گوئیم و به میل خود نقل حدیث کنیم گمراه می‌مانیم چنانچه پیشینیان گمراه ماندند ولی بدان که ما از روی بینه و روشنائی از روی دلیل و برهان از روی استدلال و منطق آنچه را که پروردگار عالم به پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم خود تعلیم فرموده و رسول خدا به ما آموخته است به شما تعلیم می‌کنیم و می‌آموزیم و بر آن افزونی و نقصانی نمی‌نمائیم.
و همین حقیقت را به جابر هم می‌فرماید یا جابر «والله لو کنا تحدث الناس او حدثناهم برأینا لکنا من الهالکین ولکنا نحدثهم بآثار عندنا من رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یتوارثها کابر عن کابر نکنزها کما یکنز هؤلاء ذهبهم و فضتهم»
ای جابر به خدا سوگند ما سخن تازه‌ای غیر از بیان وحی نمی‌آوریم و به رأی و میل خود حدیثی نمی‌گوئیم که اگر چنین کنیم از تباه‌شدگان خواهیم بود لکن ما مردمان به آن آثاری که از رسول خدا (ص) به امانت نزد ما سپرده شده و دست به دست به ما رسیده آن را نقل می‌کنیم و این گوهرهای نفیس را در ظروف سینه ما که مخزن قلوب و محفظه علوم و دانش است نگاه می‌داریم همان طور که مردم زر و سیم را نگاه می‌دارند و ذخیره خویش می‌دارند ما هم این علوم را ذخیره سعادت پیروان خود قرار داده به آنها تعلیم می‌کنیم تا به کمال و سعادت خود برسند.
و باز هم در تأکید این حقیقت به فضیل می‌فرماید «انا علی بینة من ربنا بینها لنبیه صلی الله علیه و آله فبینها نبیه لنا فلولا ذلک کنا کهؤلاء الناس» یعنی ما بیان می‌کنیم آنچه را که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم در مکتب ربوبی دریافته و به ما آموخته است و اگر این تربیت ممتاز نبود ما هم مانند سایر مردم بودیم برتری و امتیاز ما از سایر خلق به این تربیت مکتب ربوبی است کتاب الله کله و الحق کله یعنی امیرالمؤمنین بیمناک از مردم بود که اگر علوم و حقایق را
[صفحه 106]
به آنها تعلیم فرماید نتوانند نگاه دارند ظرفیت احادیث متشابه را ندارند تا آنچه را لازم است به موقع خود اجرا نمایند و آنچه را برای مواقعی خاص است نگاه دارند تا به موقع و چون این ظرفیت و تحمل علمی برای عموم مردم نیست لذا امیرالمؤمنین قسمتی از آن را که برای مواقع مخصوصی بود به اولادش تعلیم فرمود و آنها را امر به اجرا در موارد خاص خود کرده و آنها هم که به علم گذشته و آینده و استعدادها و لیاقت‌های خلق واقف بودند به موقع عمل می‌کردند.
و لذا آن حضرت در وصایای خود فرموده - «و ان اشبه الامر علیکم فقفوا عنده وردوه الینا حتی نشرح لکم من ذلک ما شرح لنا» یعنی هر وقت از حدیثی و خبری برای شما شبهه‌ای ایجاد شد و تمیز حق و باطل آن مشکل گردید و صحت و سقم آن سخت ضعیف بود توقف کنید و به ما اهل بیت عترت و طهارت مراجعه کنید تا برای شما آن را توصیف و تشریح نمائیم - به ترتیبی که از پیغمبر خدا به ما رسیده است.
و باز در تأیید این حقیقت برای ابوسعید زهری بیان می‌فرماید که الوقوف عند الشبهه خیر من الاقتحام فی الهلکه و ترکک حدیثا لم تزده خیر من روایتک حدیثا لم تحصیه یعنی توقف در مقام شبهه از بی‌فکر سخن گفتن بهتر است چه اقتحام و بی‌اندیشه تاختن و بی‌گدار به آب زدن سبب هلاکت می‌گردد حدیثی را نقل نکنید بهتر است که بدون تأمل و بی‌خبر از حقیقت آن نقل نمائید - و به عبارت دیگر حدیثی که روایتش از روی درایت نباشد ترکش بهتر از نقلش می‌باشد و باز مؤید این گفتار به جابر فرمود انا لو کنا نحدثکم برأینا و هو انا لکنا من الهالکین یکنز هؤلاء ذهبهم و فضتهم یعنی ای جابر اگر ما احادیث را به میل خود نقل و تعلیم کنیم از هالکین خواهیم بود و آنچه ما نقل می‌کنیم احادیثی است که از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به ما رسیده و آنها را در خزینه سینه‌های خود حفظ کردیم و امروز به شما می‌آموزیم همان طور که شما طلا و نقره را در خزینه‌های خود حفظ می‌کنید بنابراین احادیث ما از زر و سیم بااهمیت‌تر و مفیدتر است.

پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم علم خود را به علی علیه السلام سپرد

در اخبار فریقین از همه مسلمین به تواتر نقل شده که در تحت عنوان انا مدینة العلم و علی بابها گفته‌اند پیغمبر مدینه علم است و علی باب آن است.
علامه مجلسی در بحار از حضرت ابی‌جعفر علیه‌السلام روایت کرده که فرمود
[صفحه 107]
«ان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم دعا علیا فی المرض الذی توفی فیه فقال یا علی ادن منی حتی اسر الیک ما اسرالله الی و ائتمنک علی ما ائتمنی الله علیه ففعل ذلک رسول الله بعلی علیه‌السلام و فعله علی بالحسن و فعله حسن بالحسین و فعله الحسین بابی و فعله ابی بی‌صلوات الله علیهم اجمعین»
پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم در مرض رحلت خود علی بن ابیطالب را صدا کرد فرمود یا علی نزدیک بیا می‌خواهم سری از اسرار الهی را به تو به ودیعت بسپارم و این اسراری است که خداوند به من به ودیعت سپرده و خوب حفظ کردم و اکنون به دست تو می‌سپارم خوب آن را حفظ کن آنچه خدا مرا بر آن امین فرموده آن را به تو می‌سپارم و امین بر آن می‌نمایم - و اسرار امامت و نبوت و علم را که ودیعه آسمانی بود به او سپرد و جدم علی علیه‌السلام به حسن سپرد او به حسین و او به پدرم علی بن الحسین و او به من سپرده است و اکنون آن ودیعه نزد من است.
ابوبصیر نیز روایتی در این باب نقل کرده می‌گوید امام محمدباقر علیه‌السلام فرموده.
«اسرالله سره الی جبرئیل علیه‌السلام و اسره جبرئیل الی محمد صلی الله علیه و آله و سلم و اسره محمد الی علی و اسره علی صلوات الله و سلامه علیه الی من شاء واحدا بعد واحد»
فرمود این سری بود از حق که جبرئیل به جدم رسول الله سپرد و او به وصیش علی بن ابیطالب و او به دست اولاد منصوب و منصوصش یکی پس از دیگری نقل و انتقال داده‌اند.
ابوبکر خضرمی از حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام روایت می‌کند که فرمود علم رسول الله (ص) علیا الف حرف کل یفتح الف حرف فرمود پیغمبر به علی بن ابیطالب هزار حرف آموخت که از هر حرفی هزار حرف دیگر مکشوف نمود - و مقصود از هر حرفی علمی است و از بابی دانشی و علمی استفاده فرمود و هزار باب علم مراد کثرت علوم است که پیغمبر (ص) به علی تعلیم فرموده.
ابوالجارود از حضرت ابی‌جعفر علیه‌السلام روایت کرده که فرمود
قال ان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه لما حضره الذی حضره قال لابنه الحسن ادن منی حتی اسر الیک ما اسر رسول الله (ص) الی و ائتمنک علی ما ائتمنی علیه ففعل چون امیرالمؤمنین به مرض شهادت در بستر خوابید پسرش حسن علیه‌السلام را احضار کرد فرمود بیا تا آنچه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم با من به ودیعت سپرده و در پنهانی اسرار امامت را واگذاشته من هم به تو بسپارم و همچنان که من بر آن امین بودم تو نیز بر آن امین باش - آنگاه اسرار
[صفحه 108]
امامت را به او سپرد و علومی که مخصوص این خاندان است و از سرچشمه علوم غیبی سیراب شده بود به او سپرد در وصایای حضرت شاه ولایت و فرزندان او سبطین و وصیت‌های آنها به ائمه منصوب و منصوص خود اسرار علمی و ودایع امامت و علوم غیبی را به حکم حق به ودیعت سپرده‌اند و خداوند به قدرت بالغه خود علم هر پیغمبر را به وصیش اضافه می‌فرماید و از هر امام به امام حی که زمین خالی از وجود آن حجت نخواهد بود عنایت می‌فرماید و به شهادت تاریخ اوصیاء پیغمبران دست به دست علوم مکنونه خود را به دیگری سپرده و به حق پیوسته‌اند چنانچه مسعودی در کتاب اثبات الوصیه این حقیقت تاریخی را ثابت و نقل کرده است.

وجوب طلب علم و اخذ آن از امام علیه السلام

اسلام طلب دانش را واجب و فریضه عینی شمرده هر بشری باید کسب علم کند و دیگران را هم دانش بیاموزد و این فریضه بر هر فرد لازم است کفایت از دیگری نمی‌کند و لذا فرمود طلب العلم فریضة علی کل مسلم کسب دانش بر هر مسلمان واجب است آنگاه ابوحمزه ثمالی از حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام روایت کرده که فرمود و من اضل ممن اتبع هواء بغیر هدی من الله فرمود کیست گمراه‌تر از آن کسی که متابعت هوای نفس خویش را نماید بدون آن که از جانب خداوندش هدایت و هادی باشد - باز فرمود مقصود آن کسی است که به رای و اندیشه باطل خود دین و آئینی اختیار نماید و از ائمه هدی سلام الله علیهم فرانگیرد
جابر جعفی می‌گوید از امام محمدباقر علیه‌السلام شنیدم که فرمود ان لنا اوعیه نملوها علما و حکما و لیست لها باهل فما نملوها الا لینتقل الی شیعتنا فانظروا الی ما فی الاوعیه فخذوها ثم صفوها من الکدرة تأخذونها بیضاء نقیه صانیه و ایاکم و الاوعیه فانها وعاء سوء
فرمود ظروف علمی ما پر از علم و حکمت است و آکنده از دانش و بینش است و ما از آن ظروف علم و حکمت به کسی نمی‌دهیم مگر آنکه صلاحیت علمی داشته باشد یعنی از شیعیان و دوستان ما بوده و به آنها منتقل بنمائیم فرمود ای اصحاب من بدانید که ظروف نکوهیده گاهی شما را فریب می‌دهند مبادا فریب این قلوب کدر و تیره را خورده خود را در پرتگاه ضلالت و گمراهی افکنید و اضافه فرمود انظروا الی ما قال و لا تنظروا الی من قال یعنی علم و دانش را فرا گیرید اگرچه حاملش باصفا نباشد و به هوای نفس علم نیاموزد زیرا علم و دانش در حد ذات خود ارزش و ارج و اهمیت دارد نهایت اینکه توجه داشته باشید در خلال علم کلمات گمراه کننده به شما نیاموزند و تلقین نکنند.
[صفحه 109]

منبع علم اهل ذکر هستند

از ظاهر و باطن و تفسیر و تأویل قرآن مجید استنباط شده که قرآن به نام ذکر نامیده شده است و چندین مورد به کلمه ذکر مراد قرآن بوده یکی این آیه است که فاسئلو اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون هر چه را نمی‌دانید و در آن شک یا جهل دارید از اهل ذکر بپرسید و اهل ذکر در تفسیر به وجود ائمه تعبیر شده آنها اهل ذکر هستند زیرا قرآن و ذکر حق در خاندان آنها نازل شده و حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام فرمود پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است ذکر من هستم و اهل ذکر ائمه و اهل بیت من هستند قال رسول الله (ص) الذکر انا و الائمه علیهم السلام اهل الذکر و اضافه فرمود در این آیه و انه لذکر لک و لقومک و سوف تسئلون فرمود نحن قومه و نحن المسئولون که مراد به قوم او و مسئول ما هستیم که ذکر اعم از اینکه قرآن باشد یا شخص پیغمبر باشد اهل او و مائیم که منبع علوم و وارث آن هستیم و هر کس بخواهد علمی فرا گیرد که صحیح و درست باشد باید از ائمه دین که اهل بیت سید المرسلین هستند برسند تا به حقیقت علم برسد
ابوبکر حضرمی گفت در خدمت امام محمدباقر علیه‌السلام بودم که برادر کمیت شاعر وارد شد عرض کرد فدایت شوم هفتاد مسئله حاضر کرده که از محضر شما استفاده کنم و اکنون همه آنها فراموش شده جز یک مسئله و آن این آیه است که فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعملون مراد از اهل ذکر کیست؟! فرمود اهل ذکر ما هستیم
و محمد بن مسلم از این امام روایت کرده که فرموده ان من عندنا یزعمون ان قول الله عزوجل فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعملون انهم الیهود و النصاری برخی گمان می‌کنند که مراد یهود و نصاری هستند و اگر این توهم غلط باشد باید شما مسلمین به دین آنها وارد شوید چه آنها شما را به دین خودشان دعوت می‌کنند آنگاه دست بر سینه مبارک خود نهاد فرمود نحن اهل الذکر و نحن المسئولون ما اهل ذکر و ما مسئولیم بدیهی است علل و اسباب نزول وحی را می‌دانند و مسئولیت راهنمائی و رهبری خلق به عهده آنهاست و تا علمی آسمانی نداشته باشند مسئولیت قبول نمی‌کنند و دعوی علم و اعلان اعلمیت نخواهند کرد. جابر از حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام روایت می‌کند که در تفسیر آیه «هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون انما یتذکر اولوالالباب» فرمود برتری دانا بر نادان به علم و عقل است و خردمندان علماء ما هستیم نحن الذین یعلمون و عدونا الذین لا یعلمون و شیعتنا اولوالالباب فرمود ما هستیم آنانکه به همه چیز دانا هستند و اولوالالباب خردمندان شیعیان ما می‌باشند
[صفحه 110]
برید بن معاویه از حضرت امام محمدباقر روایت کرده که در تفسیر آیه «و ما یعلم تأویله الا الله و الراسخون فی العلم» فرمود راسخین در علم ما هستیم و پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده
افضل الراسخین فی العلم قد علمه الله عزوجل جمیع ما انزل علیه من التنزیل و التأویل و ما کان الله لینزل علیه شیئا تأویله و اوصیائه من بعده یعلمونه کله و الذین لا یعلمون تأویله اذا قال العالم فیهم بعلم فاجابه الله بقول یقولون امنا به کل من عند ربنا فرموده پیغمبر خدا از راسخین افضل‌تر از همه خلق است و به تمام آنچه نازل شده داناتر است و خداوند عالم بر او چیزی را مکتوم نفرموده و از علل و اسباب نزول وحی او را خبر داده و اوصیای او به تمامی آیات و علل و نزول وحی وارث او هستند و بر تأویل و تفسیر دانا هستند و اگر از آنها سئوال شود راسخ در علم کیست می‌گویند ایمان آوردیم به تمام آنچه از جانب حق نازل شده و به آیات قرآن از خاص و عام و محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ آگاهیم
آری ائمه اطهار راسخین در علم هستند و به تأویلات و معانی قرآن دانا می‌باشند - ابوبصیر از حضرت ابی‌جعفر روایت کرده که در تفسیر آیه شریفه «بل هو آیات بینات فی صدور الذین اوتوا العلم» فرمود مراد کسانی هستند که علم را از سرچشمه علوم غیبی و از منبع شدیدالقوی اخذ کرده و افاضه اشراقیه الهیه است در سینه آنها آنگاه به سینه خود اشاره کرده فرمود مراد سینه‌های ما می‌باشد.
ابوبصیر از حضرت ابی‌جعفر علیه‌السلام روایت کرده که این آیات مبارکات را پس از این بیان تلاوت فرمود بل هو آیات بینات فی صدور الذین اوتوا العلم یعنی آیات باهره الهی در سینه کسانی است که خداوند به آنها نور علم و دانش افاضه فرموده و خانه دلشان را به نور علم روشن ساخته است سپس فرمود اما و الله یا بامحمد ما قال بین دفتی المصحف سوگند به خدای تعالی ای ابومحمد «کنیه دیگر ابوبصیر است» تمام قرآن مجید در گنجینه صدور و سینه ایشان است یعنی تمام معانی قرآن در دل ما می‌باشد.
ابوبصیر می‌گوید عرض کردم یابن رسول الله ایشان کیانند؟ قال من عسی ان یکونو غیرنا یعنی مگر غیر از ما کسی خواهد بود که به این فضیلت علمی تربیت شده باشد.
محمد بن مسلم شاگرد دیگر امام محمدباقر علیه‌السلام از استادش روایت می‌کند که فرمود «نزل جبرئیل علی محمد صلی الله علیه و آله و سلم برمانتین من الجنة فلقیه علی علیه‌السلام فقال ما هاتان الرمانتان اللتان فی یدک فقال اما هذه فالنبوة لیس لک فیها نصیب و اما هذه فالعلم ثم فلقها رسول الله
[صفحه 111]
بنصفین فاعطاه نصفها و اخذ رسول الله نصفها ثم قال انت شریکی فیه و انا شریکک فیه قال فلم یعلم و الله رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم حرفا مما علمه الله عزوجل الا و قد علمه علیا ثم انتهی العلم الینا ثم وضع یده علی صدره»
یعنی جبرئیل بر پیغمبر نازل شد و دو انار در دست داشت که از بهشت آورده بود امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب حاضر بوده او را ملاقات کرد پرسید این دو انار چیست و برای کیست که در دست گرفته جبرئیل گفت اما این یک نبوت که تو در آن شریک نیستی ولی این دیگر را تو شریک آن می‌باشی آنگاه پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم انار را گرفته نصف کرد و نصف آن را خود و نصف دیگر را به علی داد سپس فرمود یا علی این علم است که تو شریک آن هستی و من شریک تو می‌باشم یعنی علم بین من و تو مشترک است
حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام اضافه فرمود که سوگند به خدا علمی نیست که پیغمبر بداند و حرف به حرف به علی بن ابیطالب تعلیم نکرده باشد و علی علیه‌السلام تمام علوم پیغمبر را می‌دانست تا علم به نهایت رسید و به حکم وراثت تمام علوم علوی به ما رسیده است و آنگاه دست بر سینه خود نهاد فرمود در این مخزن محفوظ است

بیان صحف مطهره

درباره‌ی آموزش احادیث اهل بیت عترت و اینکه آن اخبار شمع فروزان هدایت راه سعادت است فصول بسیار در دست است که از امام محمدباقر علیه‌السلام آنچه به نظر رسیده می‌آوریم.
برید عجلی از حضرت ابی‌جعفر علیه‌السلام روایت می‌کند - که در ذیل آیه وافی هدایة «فی صحف مطهره فیها کتب قیمة» از آن حضرت پرسیدند فرمود «قال هو حدیثنا فی صحف مطهرة من الکذب» فرمود مقصود از صحف مطهره احادیث ما می‌باشد.. که در صحفی است که از آلایش کذب و خبث و دروغ پاک و مطهر است.
و باز هم ابواسماعیل جعفی از امام محمدباقر علیه‌السلام روایت می‌کند که فرمود «ان الله برء محمدا صلی الله من ثلث ان یتقول علی الله او ینطق عن هواه او یتکلف» یعنی خداوند تبارک و تعالی پیغمبرش محمد صلی الله علیه و آله و سلم را از سه چیز مبرا داشته (اول) کذب بر خدا (دوم) کار به تصنع «و تکلف گذاشتن» (سوم) به هوای نفس سخن گفتن - امام علیه‌السلام می‌خواهد بفرماید پیغمبر (ص) منزه است از اینکه سخن به گزاف بگوید «ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی» آنچه گفته از منبع وحی سرچشمه گرفته و روی فن سخن‌پردازی یا تکلف
[صفحه 112]
مشکل تراشی سخن نگفته بلکه برای هدایت و ارشاد بشر آنچه به او وحی می‌شده فرموده است - چنانچه در قرآن فرموده «و لو تقول علینا بعض الاقاویل» یعنی اگر محمد صلی الله علیه و آله و سلم پاره‌ای از گفتار دروغ و افترا را بر ما بندد - و افترا را تقول فرموده و آن قولی است که تکلف در آن باشد - در حالی که او به منطق وحی سخن رانده و فرمود «ما انا من المتکلفین» یعنی من کسی نیستم که مکلف باشم - و سخنی گویم که درخور آن نباشم-..
آنچه مسلم است و از چهارده قرن پیش ثابت گردیده این است که ائمه ما یکی پس از دیگری مبین بیان پیغمبر خاتم النبیین (ص) بوده‌اند و آن حضرت هم شارح وحی بود از خود هیچ سخنی نیاورده و ائمه‌ی معصومین علیهم صلوات الله اجمعین یک حرف بر معانی رقیقه نازله آسمانی از راه وحی نیفزوده‌اند و کسر نکرده‌اند تا با بهترین وجهی مأموریت خود را انجام داده‌اند.

صحیفه مختومه

در اصول کافی از حمران مروی است که گفت از حضرت ابی‌جعفر امام محمدباقر علیه‌السلام پرسیدم که آنچه مردم نقل می‌کنند این است که صحیفه مختومه‌ی حاوی علوم پیغمبر و علی علیه‌السلام به ام‌سلمه دادند آیا صحیح است؟ فرمود «فقال ان رسول الله (ص) لما قبض ورث علی علیه‌السلام علمه و سلاحه و ما هناک ثم صار الی الحسن ثم صار الی الحسین فلما خشینا ان یغشی استودعها ام‌سلمه ثم قبضها بعد ذلک علی ابن الحسین علیه‌السلام».
فرمود پیغمبر خدا (ص) که از دنیا رحلت کرد تمام علم و دانش او و کلیه آثار نبوت و سلاح ولایت مطلقه به علی علیه‌السلام سپرده شد و از آن حضرت به امام حسن مجتبی علیه‌السلام و از او به سیدالشهداء رسید ولی چون سیدالشهداء به کوفه و عراق حرکت کرد برای آنکه مبادا به دست دشمن افتد آن را به ام‌سلمه به ودیعت سپرد و چون علی بن الحسین از آن معرکه به سبب ابتلای مرض نجات یافت و به مدینه برگشت ودایع پدر را از ام‌سلمه گرفت و پس از او اکنون دست من است.

سلاح نبوت

از حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام روایت می‌کند که فرمود سلاح نبوت در میان ما همچون تابوت بنی‌اسرائیل بود «قال علیه‌السلام انما مثل السلاح فینا کمثل التابوت فی بنی‌اسرائیل اینما دارالتابوت دارالملک و اینما دارالسلاح فینا دارالعلم» - یعنی مثل سلاح در میان ما مثل تابوت در بنی‌اسرائیل است که هر کجا
[صفحه 113]
تابوت می‌گشت ملک و سلطنت دوران را داشت و تا آن مدت که سلاح در میان ما می‌گردد علم در میان ما گردش دارد و این سلاح گنجینه علم است و همان صحیفه مختومه یا صحیفه فاطمیه و علویه می‌باشد که علوم اولین و آخرین در آن ثبت است.

سبب افشاء یا کتمان علم

ائمه معصومین (ع) علم و دانش خود را به مقتضای نیاز مزاج اجتماع اظهار یا کتمان می‌کردند و این افشاء یا کتمان در اثر کیفیت ظرفیت مردم عصر بود و در سابق هم گفتیم که گاهی می‌شود یک سئوال را که چند نفر از اصحاب ائمه می‌پرسیدند به هر یک بر حسب مقدار ظرفیت و استعداد و رشد عقلی او پاسخ می‌دادند نه در مقدار و حقیقت خود موضوع و لذا «عبدالله احد بن مختار از آن حضرت روایت می‌کند که فرمود «لو کان لالسنتکم او کیة لحدثت کل امرء بماله و علیه» وکاء بند سر مشک را گویند و وعا ظرف چیزی را نامند اوکیه و اوعیه جمع آن است یعنی اگر برای زبانهای شما بندی باشد که بتوانید حفظ اسرار کنید و مفتاح اوعیه و ظروف قلوب که زبان است به اختیار خود بگیرید و از آن سود و زیان خود را تشخیص دهید به شما تمام علوم و مصالح و مفاسد امور را می‌آموزم و همه نیک و بد شما را می‌گویم که من عالم به آن هستم ولی شما ظرفیت حفظ آن را ندارید - و لذا کتمان می‌کنم.

آمیختن علم به حلم

علم و دانش باید به حلم و شکیبائی مقرون باشد - تا نتیجه مطلوبه دهد حسن صالح از حضرت ابی‌جعفر امام محمدباقر علیه‌السلام نقل می‌کند که فرمود «ما شیب شی‌ء بشی‌ء احسن من حلم بعلم» فرمود هیچ چیز بهتر از علمی نیست که به حلم و بردباری مقرون و آمیخته باشد چه عالم اگر حلیم و شکیبا نباشد سبب انزجار دلهای مردم می‌گردد مردم از افاده‌اش رنجور و منفور می‌گردند و علم نزد او معطل و مکتوم می‌ماند.
سبب آنکه امام باقر علیه‌السلام علم را از میان همه فضایل اخلاقی به حلم فقط آمیخته این است که بیان علمی باید مقرون و مبتنی بر اقتضاء محیط و قبول استعداد شنونده باشد و چون این قدرت و نیروی معنوی به حلم و بردباری و شکیبائی آمیخته نگردد بسا اوقات از ازمنه و امکنه که این علم در غیر موقع و مورد افاضه گردد و نتیجه سوء دهد که گفته‌اند:
تیغ دادن در کف زنگی مست
به که افتد علم را نادان به دست
به اضافه که علم باید به مراتب استعداد شنونده و نیروی قبول قابلیت او در سطح قدرت
[صفحه 114]
لایق خود باشد و لذا عالم و دانشمند باید دارای فضیلت حکم و شکیبائی بود تا تندخوئی یا تندگوئی نداشته باشد و علم را به طالب علم مستعد و لایق بیاموزد چه تندخوئی از دانشمندان شایسته نیست چنانکه به حضرت موسی خطاب شد
تندخوئی از تو نبود معقول
کلم الناس علی قدر عقول‌

قوام دین

حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام از جدش امیرالمؤمنین علیه‌السلام روایت می‌کند که فرمود:
قال امیرالمؤمنین (ع) قوام الدین باربعة
1- بعالم ناطق مستعمل له
2- و بغنی لا یبخل بفضله علی اهل دین الله
3- و بفقیر لا یبیع اخرته بدنیاه
4- و بجاهل لا یتکبر عن طلب العلم
فرمود استواری دین بر وجود چهار طبقه است
اول عالمی که ناطق و گوینده باشد و قبل از آنکه به دیگران بگوید خود عمل کند و ترجمان عملی گفتار خود باشد
دوم متمکن و ثروتمندی که بخل نورزد و از مال خود به مردم متدین ببخشد و در راه تعظیم شعائر اسلام از بذل مال امساک ننماید
سوم فقیری که در فقر خود شکیبائی کند و آخرتش را به دنیا نفروشد - و دین را برای لقمه‌ای یا مقامی از دست ندهد
چهارم جاهلی که در طلب علم و دانش تکبر نورزد و با تواضع در پیشگاه دانشمندان زانوی ادب بر زمین زند

علت تلاشی اجتماع

آنگاه فرمود اگر این طبقات انجام وظیفه نکنند فساد عالم را فرا گیرد و در بدبختی غوطه خورند «فاذا کتم العالم علمه - و بخل الغنی بماله و باع الفقیر آخرته بدنیاه و استکبر الجاهل عن طلب العلم رجعت الدنیا الی ورائها القهقری فلا تغرنکم کثرة المساجد و اجساد قوم مختلفه قیل یا امیرالمؤمنین کیف العیش فی ذلک الزمان فقال خالطوهم بالبرانیة یعنی فی الظاهر و خالفوهم فی الباطن للمرء ما اکتسب و هو مع من احب و انتظروا مع ذلک الفرج من الله عزوجل».
[صفحه 115]
فرمود وقتی عالم دانش خود را کتمان کرد - و غنی مال خود را احتکار نمود و فقیر آخرتش را به دنیا فروخت و نابخرد نادان از طلب علم خودداری کرد دنیا به قهقری و عصر جاهلیت بر می‌گردد.
فرمود ای مردم کثرت مساجد و اجساد قوم شما را فریب ندهد پرسیدند یا امیرالمؤمنین زندگی را در چنین زمان چگونه باید گذرانید فرمود با چنین مردمی باید در ظاهر مخالطت کرد و در باطن مخالفت ورزید چه برای آدمی همان خواهد ماند که بدست آورده فرمود منتظر باشید تا خداوند فرجی برساند.

مذمت علماء سوء و دانشمندان بداندیش

بدون تردید علم باید با صفای دل آمیخته باشد و عالم باید خویشتن‌دار و نوع‌دوست بوده تا در علم خود کتمان نکند و بداندیش نباشد چه عالم اگر بد شد ضررش از جاهل به مراتب بیشتر است که فرموده‌اند «العالم بلاعمل کالشجر بلاثمر» دانشمندی که علم را به کار نبندد چون درختی است که بی‌میوه باشد و باز گفته‌اند «و معه الف خطر» با این عالم مخاطراتی است زیرا چو دزدی با چراغ آید گزیده‌تر برد کالا و عالم بداندیش و با سوءنیت خطرناکترین اعضاء اجتماع است که باید از آنها پرهیز نمود و آنها دزدان خانگی هستند که خیانتشان خطرناک‌تر از سارقین خارجی است.
حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام به محمد بن مروان که از اصحابش بود فرمود «من بلغه ثواب من الله علی عمل فعمل ذلک العمل التماس ذلک الثواب اوتیه و ان لم یکن الحدیث کما بلغه» هر کس حدیثی شنیده باشد که گویند خداوند عالم برای فلان عمل فلان ثواب را عنایت فرماید - و برای درک ثواب به آن عمل بپردازد همان مقدار ثواب که در نظر دارد به او داده خواهد شد اگرچه آن حدیث آن طور که تصور کرده نباشد - آنگاه در دم عالم بداندیش می‌فرماید ایاکم و الجهال من المتعبدین و الفجار من العلماء فانهم فتنة کل مفتون یعنی بپرهیزید و بر حذر باشید از متعبدان نادان و دانایان فاجر که آنها فتنه و آزمایش هستند فرمود عالم بداندیش و دانای فاجر بیشتر مورد توجه جهال و عوام‌الناس است زیرا از نظر عمل وجه مشترکی دارند و اگر عالم فاجر شد و فاسق گردید فتنه بزرگی است که خطر تلاشی اجتماع می‌رود چه اثر جهل و نابخردی و نادانی در سینه‌ی پیروان او
[صفحه 116]
جایگیر می‌شود به گمان آنکه اثر علم و دانش و عقل و خرد است و سرانجام به خطری که سقوط و اضمحلال دنبال دارد خواهد کشید.
عالم همانطور که می‌تواند خدمتی بسزا کند و مشعلی برافروزد اگر هم بر خلاف سلیقه یا به سوء قصد و اعمال غرض قیامی کرد و فتنه‌ای برانگیخت سخت خطرناک است
چو دزدی با چراغ آید گزیده‌تر برد کالا
بدون شک خطر یک عالم فاسق و منحرف و بداندیش و مزدور و مغرض از یک اجتماع جاهل بیشتر است و لذا از پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل فرموده که دو طایفه برای تلاشی ملت اسلام تأثیری بسزا دارد یکی علم جاهل و دیگر عالم فاسق که خطری مهلک دارد.

زمین خالی از عالم و دانشمند نمی‌شود

ان الله لم یدع الارض بغیر عالم و لولا ذلک لم یعرف الحق من الباطل
امام محمدباقر (ع)
بر حسب اخبار آسمانی و سنن ربوبی سیره بر این جاری بود که خدای عالم اول رهبر و راهنما و عالم و دانشمندی را در روی زمین بیافریند و پس از او جمعیت را خلق کند چنانچه در اخبار نبوت عامه و شرح حال (آدم صفی الله علیه‌السلام) خواندیم که خداوند اول او را آفرید و پس از تعلیم تمام شئون زندگی این نشئه عالم طبع و آموختن کلیه وسایل زندگی او را به رسالت فرستاد و این سنت همچنان باقی است که زمین خالی از حجت نخواهد ماند و بدون دانشمند و عالم و فقیهی که بتواند خلق را به خدا هدایت و ارشاد کند نمی‌گذارد بدین جهت امام محمدباقر علیه‌السلام فرمود خداوند زمین را بدون عالم نمی‌گذارد چه اگر غیر از این باشد حق از باطل شناخته نمی‌گردد و بدیهی است منظور از عالم در این خبر همان امام است که زمین از امام و حجت خالی نخواهد ماند - و آنها راسخین در علم و مخزن علوم الهی هستند - امام از علم جدا نیست و زمین از امام خالی نیست و اگر امام نباشد فساد همه زمین را می‌گیرد و امر معاش و معاد مختل می‌گردد باید یک عالم متبحر مقتدر توانائی باشد که در تحولات و انقلابات بتواند با نیروی علم خود خط سیر جامعه را به صلاح برده و به کمال لایق خود برساند.
ضریس کناسی از امام باقر علیه‌السلام روایت می‌کند که فرمود عجب دارم از کسانی که به دوستی ما می‌گذرانند و اطاعت ما را چون اطاعت پیغمبر واجب می‌دانند اما به سبب ضعف
[صفحه 117]
نفس خود در احتجاجات با دشمن حق ما را می‌کاهند یعنی تسلیم دشمن می‌گردند.
این روش نامناسب سبب نکوهش می‌گردد و مؤمن باید در عقیده خویش پابرجا باشد و بداند که از علم ما چیزی پنهان نیست ما به همه گفتار و کردار شماها آگاهیم و از سرایر و ضمایر شما مطلعیم خداوند از علم خود به ما عنایت فرمود - که چیزی بر ما مکتوم نخواهد بود.
عالم مطلقا از نظر دین به امام که راسخ در علم دین و قرآن می‌باشد تعبیر شده و امام حجت خدا بر خلق است و زمین خالی از حجت نیست پس هیچ‌گاه زمین خالی از عالم (حجت) نخواهد ماند و سبب بیان این حدیث «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة الجاهلیة» همین است که اگر کسی امام زمان خود را که عالم عصر او می‌باشد نشناسد به جهالت و نادانی عصر جاهلیت باقی مانده است.

تقسیم علم از نظر دین

از تعلیمات اسلامی چنین مشهور است که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود العلم علمان علم الابدان و علم الادیان مطلق علم و دانش دو قسم است یکی علم بدنها که به جمع آورده
و دیگر علم ادیان که از آن به جمع ذکر فرموده و نکته‌ی لطیف در اینجاست که اجمالا بیان می‌شود و مفصل آن را در کتاب جهان اسلام و اسلام در جهان بیان کرده‌ام - مراد از علم ابدان کلیه علوم بشری است که باید نشو و نمای بدن را با بهداشت آن حفظ کنند و مواد غذائی و آرامش و آسایش و بدل ما یتحلل که فنون مقدمه این علم است بداند - که به طور خلاصه به طبیعیات - ریاضیات - تقسیم می‌شود و طبیب بدون هیئت و نجوم حساب و هندسه و اعداد و ارقام نبات‌شناسی - جمادشناسی - معدن‌شناسی و حیوان‌شناسی نمی‌تواند طبابت و معالجه کند
دوم علم دین است که نشوء و ارتقای روحانی و تهذیب نفسانی است و علت غائی بعثت انبیاء و مخصوصا پیغمبر خاتم النبیین (ص) می‌باشد و مجموع علم در شریعت اسلام به فقه تعبیر شده و فقه اسلامی عامل ارتقاء دین و دنیای بشر است.

تعظیم امام محمدباقر علیه السلام از فقه و فقها

گفته شد که علم دین فقه اسلام است و فقه ادای فرایض است برای تکامل نفس و تهذیب آن و نیل به مراتب کمال لایق خود و لذا فقه وجهه همت علماء اسلام قرار گرفته تا جائی که در اواخر جز فقه و اصول
[صفحه 118]
آن علمی مورد بحث نبوده نقل از کتاب اصول کافی ابوالصباح کنانی از حضرت ابی‌جعفر امام محمدباقر علیه‌السلام روایتی می‌کند که فرمود در خدمت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام کسی عرض کرد آیا هر کس به وحدانیت خدا و رسالت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم ایمان بیاورد و اقرار نماید مؤمن است؟!
قال (ع) فاین فرایض الله
واجبات کجا می‌رود
یعنی به صرف شهادت و اقرار ایمان حاصل نمی‌شود بلکه مؤمن به کسی می‌توان گفت که واجبات را عمل کند و مراقب مستحبات باشد و از نواهی پرهیز نماید فرمود
«کان علی علیه‌السلام یقول لو کان الایمان کلاما لم ینزل فیه صوم و لا صلوة و لا حلال و لا حرام» اگر ایمان به همان اقرار کافی بود احکام فرایض مانند نماز و روزه نازل نمی‌شد و حکم حلال و حرام را بیان نمی‌کردند آنگاه امام پنجم فرمود اگر عنوان ایمان برای مؤمن کافی بود پس چرا حد بر اشخاص جاری می‌کردند و دست دزد را می‌بریدند در حالی که هیچ کس به قدر مؤمن در پیشگاه حق محترم و مأجور نیست.
«ما خلق الله عزوجل خلقا اکرم علی الله عزوجل من مؤمن لان الملائکة خدام المؤمنین و ان جوار الله للمؤمنین و ان الجنة للمؤمنین و ان حورالعین للمؤمنین.
فرمود ملائکه خدام مؤمنین هستند آنها در جوار حضرت حق منزل دارند بهشت جاویدان مخصوص مؤمنین است حورالعین خدمه آنها می‌باشند و اضافه فرمود هر کس منکر فرایض گردد کافر است.
این فرائض که به فروع دین تعبیر شده و برای اجرای احکام شریعت است از طهارت تا دیات قریب شصت باب است که متضمن سعادت بشر در تمام شئون زندگی اجتماعی می‌گردد و عقد و ایقاع و مکاسب و متاجر و احکام و حدود و دیات و قوانین انفرادی و اجتماعی و آنچه بشر در تمام ادوار زندگی بدان نیازمند است همه را روشن و آشکار بیان فرموده است.

فقه و فقاهت

تفقهوا فی الحلال و الحرام
حضرت ابی‌جعفر علیه‌السلام در بدایت شروع تعلیمات عالیه خویش اصحاب خود را به کسب فقه و تفقه و تفهم در آن تشویق فرمود و درباره وجوب تفقه بیاناتی کرد
فقه به کسر اول به معنی دانستن است و فقیه به معنی دانشمند است که گفته شده فلان
[صفحه 119]
لا یفقه و لا ینقه و افقهته یعنی اعلمته و فقیه به معنی چیزفهم و باید استعداد و لیاقت وحدت ذهن را در فهمیدن مطالب علمی بکار برد تا ورزیده شد
فقه در اصطلاح به معنی علم شریعت است و هر کس به آن دانا باشد او را فقیه گویند پس فقیه یعنی دانشمند و چیزفهم
حضرت امام محمدباقر می‌فرماید تفقهوا فی الحلال و الحرام و الا فانتم اعراب یعنی در حلال و حرام تفقه کنید و با دقت مطلب را بفهمید وگرنه شما هم مانند اعراب جاهلیت خواهید بود که قرآن درباره آنها فرموده الاعراب اشد کفرا و نفاقا اینجا مراد از عرب صفت جاهلیت آنهاست حضرت باقر علیه‌السلام از جدش امیرالمؤمنین علیه‌السلام روایت کرده که چنین فرمود
قال (ع) الا اخبرکم بالفقیه حقا می‌خواهید شما را از فقیه دانشمند به حق خود خبردار کنم گفتند آری «قال لم تقنط الناس من رحمة الله و لم یؤمنهم من عذاب الله و لم یرخص لهم فی معاصی الله و لم یترک القرآن رغبة عنه الی غیره الا لا خیر فی علم لیس فیه تفهم الا لا خیر فی قرائة لیس فیه تدبر الا لا خیر فی عبادة لیس فیها تفقه»
فرمود فقیه به حق آن کسی است که مردم را از رحمت حق مأیوس نکند و از عذاب الهی هم غافل نسازد و در ارتکاب معاصی رخصت و اجازه ندهد و از قرائت قرآن به سبب رغبت نداشتن یا به عذر اشتغال به کار دیگری بازنماند و متروک نگذارد فرمود هیچ چیز بهتر از آن علمی نیست که در آن تفقه و تفهم نمایند هیچ چیز و کاری در آن علم و دانش راه ندارد که فهم و فراست در آن به کار نرود هیچ چیزی در قرائت قرآنی نیست که در معانی و مطالبش تدبر نباشد - هیچ چیزی در عبادت نیست که در آن حضور قلب و علم و معرفت نباشد

اول کسی که اصول فقه را تأسیس نمود

درباره اینکه اول کسی که در اسلام به تألیف کتب پرداخت اختلافی بین مورخین بوده و بعد با تألیف کتاب تأسیس الشیعه علامه سید حسن صدر و فنون الشیعه ثابت گردید که سر تقدم و تفوق و ابتکار به دست فرقه امامیه بوده و ایرانیان در این خدمت بزرگ سهمی به سزا داشته‌اند و همه از سرچشمه مقام ولایت سیراب شده چنانچه اول کسی که اساس اصول فقه را گذاشت تا بتوان اخبار صحیح و مورد اعتماد را از سقیم و مردود تمیز داد حضرت امام محمدباقر (ع) می‌باشد.
تأسیس و تدریس این فن از امام پنجم است که طریق شناختن حدیث و تمیز آن و عرضه‌ی آن بر قرآن و تشخیص صحیح از سقیم آن و درایت حال روایت آن و تحقیق درباره ناقلین
[صفحه 120]
حدیث که در عصر جدش و پدرش زیاد به جعل پرداختند و علل و اسباب نقل حدیث و تطابق و تحقیق در اصول کشف صحت و سقم آن همه را تدریس فرموده و دنباله آن را امام جعفر صادق (ع) که بانی مذهب جعفری است گرفته در تحقیق حال روایت تعلیماتی فرمود که در کتاب مستقل نقل شده - و تعلیمات او باعث حرکت فکری مؤلفین گردید و مصنفین بزرگی پیدا شدند که روایات مسند و متصل الاسناد وسائل فقهیه فردیه را به صورت صحیحی تدوین و تنظیم کردند که جامعترین آنها کتاب اصول آل رسول است از علامه محقق سید میرزا محمد هاشم بن زین‌العابدین خونساری اصفهانی و اصول الاصلیه علامه سید عبدالله شبر که بهترین کتاب در اصول فقه است و کتاب الفصول المهمه فی اصول الائمه صاحب کتاب وسایل الشیعه که همه از شیعه امامیه بوده و تقدم بر دیگران داشته‌اند.
تاریخ اسلام به خوبی نشان می‌دهد که پس از پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم سقیفه بنی‌ساعده موجب اختلاف و اختلال و انحراف مسلمین گردید و کار به کشمکش کشید در نتیجه قیام جاه‌طلبان مخصوصا بنی‌امیه فقه اسلام از نظر تعلیمات و بسط فرهنگی در وقفه ماند و جنگهای امویان و تعصب جاهلیت حکومت غربی نه تنها فرصت نداد که احکام اسلام یعنی حقیقت فقه دین بر مردم عرضه شود بلکه برای تحکیم مبانی قدرت و سلطنت احادیثی جعل کردند تا مردم را زیر یوق استعمار نگاه دارند و پرده‌ای از جهالت بر چهره زیبای دین کشیدند در نتیجه از زمان شهادت امام متقیان امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه‌السلام تا سقوط بنی‌امیه در مدت هشتاد سال که هزار ماه می‌شود اوضاع نامناسب و آشفتگی وضع محیط اجازه نمی‌داد که مکتب دین رسما مردم را دعوت به فقه اهل‌بیت نماید تا فرصتی به دست امام محمدباقر علیه‌السلام آمد در انقلاب سیاسی تغییر خلافت بهترین فرصتی بود که مکتب باقری تأسیس و تشکیل گردد و حقیقت فقه امامی با اصول فقه که تشخیص و تمیز احادیث صحیح از سقیم است تعلیم شد تا علاوه بر نهضت علمی در همه علوم و فنون فقه امامیه به صورت مطلوب و مطبوعی تجلی کرد و چنانچه از این اوراق بدست خواهد آمد اصول فقه مبنی بر تعلیمات عالیه امام محمدباقر در مکتب مخصوص تأسیس گردید و مؤسس امامیه را باید این امام شناخت

طلب علم حدیث

حضرت امام محمدباقر پس از مقدماتی که برای تشحیذ افکار اصحاب خود بیان فرموده آنها را به طلب حدیث هدایت و رهبری فرموده و تشویق و ترغیب کرد که بروید احادیث را فرا گیرید و گفتار
[صفحه 121]
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را بدست آورید ولی دقت کنید از دست اول یا دست کسانی که از آلودگی و اغراض پیراسته هستند فرا گیرید و سرعت و سبقت در بدست آوردن اخبار آل محمد بنمائید قبل از آنکه دیگران بر شما سبقت گیرند فرمود
«سارعوا فی طلب العلم فو الذی نفسی بیده لحدیث واحد فی حلال و حرام تأخذه عن صادق خیر من الدنیا و ما حملت من ذهب و فضه و ذلک ان الله یقول ما اتیکم الرسول فخذوه و ما نهیکم عنه فانتهوا و ان کان علی لیأمر بقرائة المصحف»
فرمود در طلب علم حدیث بشتابید و مسابقه بگذارید و سبقت گیرید به خدای بزرگ سوگند به خدائی که جان من به دست قدرت اوست که حدیث و علم حلال و حرام و مبین قرآن که از یک مرد صادقی اتخاذ کنید و از محدث متقی و راستگوئی دریافت دارید ارزش آن از تمام دنیا و آنچه در دنیا هست از طلا و نقره بهتر است زیرا دنیا و تمام مافیهای آن از نظر دین و شریعت ارزش دارد وگرنه پشیزی نمی‌ارزد مگر نشنیدی قرآن امر می‌فرماید ای مردم آنچه پیغمبران من به شما تعلیم می‌کنند بگیرید و حفظ کنید و آنچه شما را از آن نهی می‌کنند پرهیز کنید و کناره گیرید و علی بن ابیطالب به همین جهات شما را به قرائت قرآن امر کرده است و استشهاد امام پنجم علیه‌السلام به این آیه از قرآن و تذکر به اینکه باید قرآن را خواند و توجه نمود چنین مستفاد می‌گردد که گرفتن اوامر قرآن و نواهی آن موجب تعلیم و تعلم و عمل است چه با توجه به روایات سابق علم برای عمل و عمل متوقف بر علم است و هر دو بر تقوی و نیت خالص و «ان» در و ان کان ان مخففه از مثقله است که برای تأکید و تشدید کلام آمده تا مردم را تشویق و تأکید بر توجه به قرآن و گرفتن اوامر و نواهی آن کنند.
و نیز در اصول کافی جابر از حضرت ابی‌جعفر علیه‌السلام روایت کرده که فرمود «قال لی یا جابر «و الله لحدیث تصیبه من صادق فی حلال و حرام خیر لک مما طلعت علیه الشمس حتی تغرب»
فرمود ای جابر به خدای سوگند یک حدیث که در حلال و حرام رسیده باشد اگر از مردی راستگو و راوی صادق‌القول اخذ کنی برای تو بهتر است از هر چه که آفتاب بر آن طلوع می‌نماید تا بر آن غروب می‌کند یعنی حدیث که تو را بر حلال و حرام آگاه سازد و از طرف خاندان اهل بیت پیغمبر خاتم النبیین صلی الله علیه و آله و سلم رسیده باشد بهتر است از تمام جهان از لحاظ نیکوئی و خیر و ثواب
[صفحه 122]

اهمیت حدیث

یا فضیل ان حدیثنا یحیی القلوب
امام محمدباقر (ع)
یکی از هدفهای ثابت امام محمدباقر علیه‌السلام این بود که مردم را به اخبار آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم و احادیث اهل بیت عترت و طهارت علیهم‌السلام هدایت و ارشاد فرماید و جلب توجه آنها را به این احادیث که همه از تراوشات قرآن مجید است رهبری کند و لذا قبل از بیان مطالب افکار و اندیشه اصحاب و شاگردان خود را به اهمیت علم و اجر و ثواب تعلیم و تعلم و عظمت احادیث آل محمد (ص) جلب فرمود آنگاه فرمود ای فضیل حدیث ما دلها را زنده می‌دارد یعنی مردم که گم‌شده‌ای دارند گم‌شده آنها در تعلیمات ما می‌باشد چون می‌یابند و پیدا کنند زنده و شادان و شاداب و جاودان می‌گردند چه احادیث ما از قرآن و لسان وحی سرچشمه گرفته و آن با فطرت آدمیان ارتباط معنوی دارد - احادیث ما احکام دین و دنیای بشریت است که شریعت فطری است و موجب کسب سعادت و چراغ هدایت و آئینه صفابخش قلوب آدمیان است - اخبار ما منبع فیض و سرچشمه‌ی خیرات و سعادات و بشر هم جز این مطلوبی ندارد که زندگانی ابدی و سرمدی در سایه احادیث نبوی است که دست ما می‌باشد - و از آلودگی‌ها مصون و محفوظ است.
بدیهی است اهل بیت بهتر و نیکوتر از اسرار داخل بیت واقف هستند که «اهل البیت ادری بما فی البیت» و بیگانه و جاه‌طلب و دنیاخواه آنچه که شنیده به خواهشهای نفسانی خود آلوده است و به لوث کدورات شهوات خویشتن رنگ داده و پرداخته اما آنچه اهل بیت تعلیم می‌کنند چون یک وظیفه آسمانی دارند و در این تحمل رنج و مشقت جز مودت و محبت اصحاب و شاگردان چیزی نخواسته‌اند و نظری به دنیا و جاه و مقام آن نداشته‌اند علم را بدون هیچ آلایشی و بدون هیچ کسر و نقصان یا اضافه و زیاده از آنچه از پیغمبر (ص) شنیده‌اند و به آنها سپرده شده که به مردم یاد دهند تعلیم نموده و آموخته‌اند بنابراین احادیث آنها منبع علم و حیات و سرچشمه آب زندگی است که از هر آلودگی پاک و منزه است آنها ملجاء و پناه مردم در علم و فضیلت بودند که در زیارت آن حضرت است «من اتاکم نجا و من لم یأتکم هلک» هر کس به سوی شما آید نجات یابد و هر که از شما برگردد هلاک گردد زیرا سعادت در سایه احادیث آنهاست که سرچشمه علم و فضیلت است و ساحل آن دریای
[صفحه 123]
علم کشتی نجات است و هر کس برگردد و منحرف شود و متمرد باشد هلاک می‌گردد و نابود می‌شود و وجود آنها منشاء خیر و برکت و علم و فضیلت بوده.

درباره تحقیق حدیث

بابوعبیدة الحذا که یکی از اصحاب امام محمدباقر علیه‌السلام است فرمود اما والله ان احب اصحابی الی اورعهم وافقههم و اکتمهم لحدیثنا و ان اسوأهم عندی حالا و امقتهم الی الذی اذا سمع الحدیث ینسب الینا و یروی عنا فلم یعقله و لم یقبله قلبه اشمأز منه و جحده و کفر بمن دان به و هو لا یدری لعل الحدیث من عندنا خرج و الینا اسند فیکون بذلک خارجا من ولایتنا
یعنی به خدا سوگند بهترین و محبوبترین اصحاب نزد من کسانی هستند که در حدیث ما تقوی و ورعی بیشتر داشته و افقه و داناتر در احکام شریعت بوده و در حفظ و کتمان آن بهتر از همه بکوشند - و بدترین شاگردان من آنها هستند که چون بشنوند حدیثی از ما نقل شده تعقل و تدبر و تفکری نکنند و اگر به قلبش درست نیاید مشمئز گردد و منکر شود و به آن کسی که اعتماد داشته و پیروی می‌کرده کافر شود و تکذیب کند و سلوک خود را قطع نماید در حالی که فکر نکرده و تعقل ننموده شاید این حدیث از مقامی صادر شده که منبع علم و دانش است و باید شرایط تطبیق آن را با سلیقه و عقل خود پیدا کند جحد و انکار موجب خسران و زیان عقاید و افکار او می‌گردد - و شاید از ربقه ولایت و دوستی ما خارج شود و این بزرگترین خسارت و زیانی است که می‌بیند - بنابراین باید در هر حدیث و خبری تعقل و تحقیق نمود تا حقیقت آن را بدست آورد.

منع تکذیب حدیث

انسان خردمند سالک راه حقیقت که در جستجوی حق باشد باید هر سخن را و هر حدیث را بشنود قبل از تعمق و تفکر و تدبر در صحت و سقم آن تکذیب نکند اگرچه گوینده آن را به بدی بشناسد یا راوی آن را به خوبی معرفی کرده باشد متن سخن و حدیث را باید شنید و لذا امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام فرمود انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال
به سخن بنگرید که چگونه است نه به گوینده آن چه ممکن است جواهری گرانبها را از دهان حیوانی بدست آورد - و یا از مردی معتدل سخنی ناباب شنید بنابراین نباید هر سخن را تکذیب کرد یا بدون تأمل تأیید نمود.
[صفحه 124]
حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام این درس را به اصحاب خود داده که ابوبصیر روایت می‌کند که فرمود «لا تکذبوا بحدیث اتاکم احد فانکم لا تدرون لعله من الحق فتکذبوا الله فوق عرشه» یعنی چون حدیثی برای شما نقل کردند فوری تکذیب نکنید بدون علم و اطلاع و تحقیق تکذیب جایز نیست چه ممکن است آن حدیث به واسطه حق بر گوش شما فرود آمده و ندای حق باشد و این تکذیب مثل این است که گوینده را تکذیب کنید و گوینده خدای عالم در فوق عرش است که به عظمت و کبریای او تکذیب شده؟ و این حدیث چنان می‌نماید که جمعی احادیث را تکذیب می‌کردند و امام یک دستور کلی صادر فرمود که سخن از هر کس و هر چه و هر کجا باشد و هر زمان نباید تکذیب شود مگر پس از آنکه خلافش ظاهر گردد.
به یکی دیگر از اصحاب دیگرش فرمود:
«لا تکذبوا بحدیث اتاکم به مرجی‌ء و لا قدری و لا خارجی نسبته الینا فانکم لا تدرون لعله شی‌ء من الحق فتکذبون الله عزوجل فوق عرشه» یعنی هرگز حدیثی که می‌شنوید تکذیب نکنید و به دروغ نسبت ندهید اگرچه راوی آن از مرجئه یا قدری یا کسی که از دین اسلام خارج باشد چه شما نمی‌دانید شاید سخنی به حق شنیده و نقل کرده و صواب باشد و شما خدا را در عرش به تکذیب آن تکذیب کرده‌اید.
در روایت جابر می‌فرماید «ما احدأ کذب علی الله و لا علی رسوله ممن کذبنا اهل البیت او کذب علینا لانما نتحدث عن رسول الله و عن الله فاذا کذبنا فقد کذب الله و رسوله»
فرمود هیچ کس دروغ‌گوتر از آن نیست که ما را تکذیب کند چه ما همان سخنان خدا و پیغمبر را نقل می‌کنیم و جز نقل سخنان پیغمبر چیزی نمی‌گوئیم.

ابوعلی سینا گوید

کلما قرع سمعک من الغرائب فذره فی بقعة الامکان مالم یزدک عنه قائم البرهان
شیخ‌الرئیس به همین مبانی دینی توجه داشت که از چنگ محمود غزنوی جهانگیر متعصب سنی گریخت و در برهان علمی خود می‌گفت هر چه را که گوش شما شنید و نتوانست تحلیل کند تکذیب هم ننماید بلکه در حین امکان حقیقت بگذارد و ساکت باشد تا روزی که برهان آن ثابت گردد و با تحقیق علمی و استدلال برهان منطقی مدلل شود - و خود بوعلی هم در بیان فلسفی خود این روش را مورد توجه قرار داد و هر کجا مطلب مشکل می‌شد
[صفحه 125]
ساکت می‌ماند تا بعدا مستدل گردد.

سند حدیث

در آن روزها که چاپ و طبع و نشر نبود هر خبری که نقل می‌کردند از هر کس می‌شنیدند به صراحت می‌گفتند این خبر را از فلان کس نقل می‌کنم و نام کسانی که ناقل حدیث پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بوده‌اند به سند و سلسله سند گویند و خبر را بعین نامند نتیجه‌ی این اسناد این است که اگر ناقل سندی کاذب و دروغ‌گو و جعال و بی‌قید یا متقی و راستگو و صحیح‌القول بوده باشد مکشوف و معلوم می‌گردد و روی این کاوش احادیث مسلم و موثق نامند - و امام محمدباقر علیه‌السلام این درس را برای اصحاب خود آموخت تا اخبار صحیح را بدست آورند.
عمرو بن شمر از جابر نقل کرده که گفت از حضرت ابی‌جعفر علیه‌السلام تقاضا کردم «حدیثی را برای من با سند تعلیم فرماید آنگاه فرمود حدثنی ابی عن جدی عن رسول الله صلی الله علیه و آله عن جبرئیل علیه‌السلام عن الله عزوجل و کلما احدثک بهذا الاسناد»
فرمود پدرم از جدم از رسول خدا از جبرئیل از پروردگار جل و علا چنین روایت فرمود آنگاه فرمود یا جابر لحدیث واحد تأخذه عن صادق خیر لک من الدنیا و ما فیها ای جابر یک حدیث که از صادق نیکوکار بشنوی بهتر است از دنیا و آنچه در آن است!!!
حضرت امام محمدباقر - به ابوبصیر فرمود مژده و بشارت ده به آن بندگان که سخنان را بشنوند و بهترین آن را برای عمل برگزینند و این آیه را تلاوت فرمود فبشر عبادی الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه

آداب حدیث

و در آداب حدیث فرموده هم المسلمون لال محمد صلی الله علیه و آله اذا سمعوا الحدیث ادوه کما سمعوه لا یزیدون و لا ینقصون
فرمود شیعیان و دوستان ما کسانی هستند که در خدمت آل محمد (ص) سر تسلیم پیش دارند و چون حدیثی شنیدند آن را گرفته و خوب بشنوند و بدون کم و زیاد ادا نمایند و به دیگری بیاموزند.
و باز فرمود احادیث ما را برای دوستان و خاندان و زن و فرزند خود نقل کنید و آنها را از اخبار و احادیث ما مطلع سازید - و این آیه را تلاوت فرمود قال نعم ان الله یقول یا ایها الذین آمنوا قو انفسکم و اهلیکم نارا وقودها الناس و الحجاره می‌فرماید نگاهدارید نفوس و اهل و عیال خود را از آن آتش که هیزم آن بدن مردمان است
[صفحه 126]
و باز فرمود و أمر اهلک بالصلوة و اصطبر علیها یعنی احادیث ما را به اهل و خاندان خود بیاموزید.

درس صحت عمل

از دروسی که امام محمدباقر علیه‌السلام به اصحابش داد و مقدمه تشحیذ افکار برای بیانات علمی قرار داد این بود که مردم را به صحت عمل و ثواب اعمال نیکو و صحیح و دقت در انجام عمل صالح و درست تشویق فرموده و به قدری در این قسمت تأکید و توصیه فرمود که عمل را هر قدر هم کم باشد درست انجام دهید کار را تمام و محکم کنید تمام جوانب و اطراف را بنگرید عمل صالح و درست و محکم از خود یادگار بگذارید.
در اصول کافی از زرارة که از اصحاب امام ابی‌جعفر محمد بن علی علیه‌السلام بوده روایت کرده که فرمود ما من شی‌ء احب الی الله عزوجل من عمل یداوم علیه و ان قل هیچ عملی نزد پروردگار محبوب‌تر از عملی که مداوم و دامنه‌دار باشد نیست اگرچه آن کم باشد - منظور عمل نیکوئی است که اثرش باقی باشد و باز فرموده «احب الاعمال الی الله عزوجل ما داوم علیه العبد و ان قل» محبوبترین اعمال در پیشگاه حق تعالی این است که در عمل صحیح مداومت شود اگرچه کم باشد.
امام محمدباقر علیه‌السلام می‌فرماید خود را به عمل نیکو و درست عادت دهید که دو نکته باید رعایت شود یکی نیکوئی عمل اگرچه کوچک و کم باشد و دیگر درستی عمل که هر عملی باشد اگرچه حقیر و کوتاه و ناچیز باشد درست انجام گیرد و دیگر آنکه این جهات در ثواب عمل در پیشگاه حق تأثیری بسزا دارد و اجر و پاداش آن با خداوند است که ثواب عمل متناسب با خلوص نیت و جهات صحت و نیکوئی دائر و درستی آن است.
و باز هم امام پنجم از پدرش تا به امیرالمؤمنین علیه‌السلام برسد روایت فرموده که «لا قول الا بعمل و لا قول و لا عمل الا بنیة و لا قول و لا عمل و نیة الا باصابة السنة» فرمود گفتاری صحیح نیست جز آنکه به عمل درآید و گفتار و کرداری صحیح نیست مگر آنکه در سایه نیت باشد و گفتار و کردار و اندیشه صحیح نیست مگر آنکه در سایه اصابت با سنت درخور اعتنا و اعتماد نیست صحیح باشد و منظور آن است که هر گفتاری باید عمل داشته باشد و هر عملی باید منطبق با گفتار باشد و هر گفتار و کرداری باید از قصد و خلوص نیت سرچشمه گیرد و در هر سه حال باید منطبق با سنت پیغمبر باشد تا مستوجب اجر و ثواب اخروی گردد -
[صفحه 127]
و لذا فردوسی گفته:
بزرگی سراسر به گفتار نیست
دو صد گفته چو نیم کردار نیست
و بر فرض هم باشد و منطبق با سنت پیغمبر نگردد تا نیت خالص برای ادای سنت اسلامی نداشته باشد مستوجب آن اجر و ثوابی که پیغمبر و ائمه دین فرموده‌اند نمی‌گردد و این نکته دقیقی است که باید با توجه به آیه کریمه «و لاتزر وازرة وزر اخری» و با حدیث شریف «الناس مجزیون باعمالهم ان کان خیرا فخیرا و ان کان شرا فشرا» نمود.
بدون تردید هر عملی اجر و پاداشی دارد اما عملی که برای احیای سنت پیغمبر با خلوص نیت و قصد خالص باشد آن ثواب بیشتری دارد و درست مانند ثواب اعمال ریاضات شاقه بت‌پرستان است که اجر و ثواب عمل خود را خواهند گرفت ولی ریاضات شرعیه مسلمین اجر و پاداش مضاعف و چندین برابر در دنیا و آخرت دارد.

پاسخ مختلف در یک مسئله واحد

گاهی می‌شد که از ائمه اطهار یک موضوع را چند نفر می‌پرسیدند امام علیه‌السلام به هر یک پاسخی می‌داد که قانع شده می‌رفت ولی پاسخ بعضی مخالف پاسخ دیگری بود - این اختلاف جواب در پاسخ مسئله واحد نمونه بارز علم و قدرت امام است و همچنین نشانه حکمت و مصلحت اجتماع است که نبض آن دست امام می‌باشد.
در کتاب اصول کافی از زرارة بن اعین نقل می‌کند که در خدمت ابوجعفر محمد بن علی علیه‌السلام بودم مسئله‌ای سئوال کردم به من پاسخی کافی داد مردی دیگر آمد همان مسئله را پرسید به او هم جوابی داد که غیر از جواب من بود در همان روز مردی دیگر آمد همان مسئله را پرسید پاسخ او را به نحوی دیگر فرمود که غیر از پاسخ ما دو نفر بود چون آن دو بیرون رفتند عرض کردم یابن رسول الله دو تن از مردم عراق از شیعیان شما آمدند این مسئله را پرسیدند شما به هر یک پاسخی دادید که غیر از پاسخ سابق بود.
فقال (ع) یا زراره ان هذا خیر لنا و لکم و ابقی لنا و لکم و لو اجتمعتم علی امر واحد لصدقکم الناس علینا و لکان اقل لبقائنا و بقائکم.
فرمود ای زراره همانا این نهج برای ما و شما بهتر و پاینده‌تر است زیرا اگر همه شما شیعیان بر یک امر متفق شدید شما را می‌شناسند و برای کثرت شما ما را هم آزار می‌دهند لذا بقای شما و ما به این است که در برخی از مسائل عقاید مختلف ابراز کنید این اختلاف برای
[صفحه 128]
رفع استبداد و استحکام دشمنان و عقاید سخیف آنهاست و این اختلاف به مصلحت حفظ اجتماع شماست که برای ما هم بهتر است.
این بیان امام اگرچه روی مصالح جامعه است در عین حال مبنی بر علوم و حکم و مصالح و قدرت علمی امام است که می‌تواند یک مسئله را چندین پاسخ دهد چنانچه مردی آمد خدمت امیرالمؤمنین علیه‌السلام سئوال کرد به هر یک تا 15 نفر را یک پاسخی داد که شبیه به پاسخ دیگری نبود و چون کمیل از سبب اختلاف پرسید فرمود اگر تا روز قیامت سئوال کنند به هر یک پاسخی جداگانه می‌دهم که شبیه به پاسخ اولی نباشد.
زراره می‌گوید پس از رحلت امام محمدباقر علیه‌السلام خدمت ابوعبدالله الصادق علیه‌السلام رسیدم از همان مسئله پرسیدم همان پاسخی که از پدرش شنیده بودم شنیدم فرمود این روش برای مصونیت ما و شما بهتر است.

چند درس فقهی از امام محمدباقر علیه السلام

شیخ مفید در ارشاد به اسناد خود نقل می‌کند که انبوه مردم جمع شده بودند که جوانی از بنی‌هاشم آمد که مانند او دیده نشده بود نامش محمد بن علی مردم شروع کردند از او سئوالاتی کردند من جمله در مسح سئوال کردند حضرت فرمود قرآن دستور مسح را داده.
یا ایها الذین امنوا اذا قمتم الی الصلوة فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق و امسحوا برؤسکم و ارجلکم الی الکعبین
کلینی روایت می‌کند که مردی با زنی آمدند نزد قاضی شکایت نمودند مرد گفت این زن جاریه را 9 ماه به این بنده فروختند و اکنون عیبی دارد - با من حیله کردند و ناراضی هستم.
قاضی گفت اگر عیبی دارد بگو - گفت عیب او در شکمش می‌باشد - در این موقع حضرت ابی‌جعفر محمد بن علی به او برخورد گفتند این زن در رکبه خود مو ندارد آیا این عیب قابل فسخ معامله است حضرت فرمود این عیب را نمی‌شناسم باید به اهل خبره مراجعه کنید اما از پدرم از جدم رسول الله (ص) شنیدم که فرمود:
قال حق کل ما کان فی اصل الخلقه فزاد او نقص فهو عیب [44].
پیغمبر (ص) فرمود عیب این است که در اصل خلقت کسر و نقصانی باشد اگر کم
[صفحه 129]
و زیادی در اصل آفرینش نداشته باشد بی‌عیب است - برگشت نزد قاضی او گفت در این عیب است.

اختلاف حدیث در مسح پای

آنگاه امام باقر (ع) در پاسخ جابر راجع به مسح به نقل مجمع‌البحرین چنین می‌فرماید که مسح خفین نسخ شده و جمعی نفهمیده‌اند مراد از مسح خفین چیست گمان کرده‌اند روی پا هر چه باشد اعم از جوراب و کفش و غیره روی آن می‌توان مسح کرد.
در مجمع‌البحرین می‌نویسد بدعا من الرسل - یعنی ما کنت اول من ارسل من الرسل قد کان قبلی رسل کثیرة
می‌گوید خف آن چیزی است که بر پای می‌کنند و جمعش خفاف بر وزن کتاب است و از این جهت حدیث سبق الکتاب الخفین صادر شده و مراد از آن مسح که در قرآن نقل شده مسح پای است نه خف پس مسح بر خفین بعد از آن حادث شده پاره‌ای از شارحین گفته‌اند که از اطلاقات مردم حرمین و از تتبع آنهاست که از خف کفش و موزه و کفش عربی یا جوراب و غیره را استنباط کرده‌اند که پشت دو پای را می‌پوشاند خواه چون چکمه ساق‌دار باشد یا کفش عربی بی‌ساق و معلوم نیست از کجا مسح ساقین را فهمیده‌اند.
جابر می‌گوید ابوالورد از امام پرسید که ابوظبیان حدیثی برای من نقل کرده که علی (ع) از نخست آب بریخت و آنگاه خفین مبارک را مسح فرمود فقال (ع) کذب ابوظبیان اما بلغک قول علی علیه‌السلام فیکم سبق الکتاب الخفین یعنی ابوظبیان دروغ گفته مگر تو قول علی (ع) را نشنیده‌ای که فرمود قرآن بر مسح خفین سبقت دارد آنگاه از امام (ع) پرسید آیا اجازه می‌فرمائی در مسح بر خفین مانند مردم سنی مسح کنیم فرمود لا الا من عدو تتقیه او ثلج تخاف علی رجلیک یعنی جایز نیست مگر هنگامی که از دشمن بیم داشته باشی و باید تقیه کنی یا از برف و گزند سرما بر پای خود بیمناک باشی می‌توانی بر روی پاپوش خود هر چه باشد مسح کنی.
و در طریقه وضو غسل صورت و دستها از بالا تا سر انگشتان و مسح سر و پاها تا کعبین که صریح آیه قرآن است و برادران سنی ما به منظور مخالفت در وضو و غسل از پائین آب می‌ریزند به بالا و به جای مسح سر و پاها را می‌شویند و دست بسته چون ابوحنیفه ایرانی بود برای مخالفت با امامیه و ترضیه خاطر خلفا مخدومین خود مانند ایرانی که در ادب دست به سینه می‌گذاشتند
[صفحه 130]
آنها هم در نماز دست بسته نماز می‌خوانند با اختلافات دیگری که در محل خود بحث شده است.

تطبیق و عرضه حدیث با کتاب و سنت

در تحولی که پس از رحلت پیغمبر (ص) رخ داد و سقیفه بنی‌ساعده را برای احراز مقام و منصب به وجود آوردند ناگزیر اخبار و احادیث جعلی به منظور حفظ مقام خویش و کتمان مقام ذی حقان جعل کردند و لذا ائمه دین و امامان معصومین توجه مردم را جلب کردند به این حقیقت که احادیث مسموعه را هر کس می‌شنود اول باید با قرآن و سنت تطبیق کند چنانچه انطباق داشت عمل کند که درست است و هر گاه معارضه داشت معلوم می‌شود که از احادیث موضوعه و مجعوله است و به همین منطق اصول فقه را ترتیب دادند که فقها طبق آن اصول به صحت و سقم احادیث واقف گردند.
حضرت امام محمدباقر (ع) پس از امیرالمؤمنین (ع) اول امامی است که فرصت برای بیان این حقایق پیدا کرد و مردم را به اصول علم و حدیث رهبری فرمود و چنانچه در اصول کافی و بحارالانوار مجلسی نقل شده - سدیر که اصحاب آن حضرت است نقل می‌کند از حضرت ابی‌جعفر (ع) که فرمود لا تصدق علینا الا بما یوافق کتاب الله و سنة نبیه فرمود در احادیث و اخباری که از ما می‌شنوید تا مطابق کتاب و سنت پیغمبر (ص) نباشند ما را تصدیق نکنید.
امام (ع) نخواست دیگران را به مبارزه منفی رد کند بلکه با مبارزه مثبت فرمود گفتار باید منطبق با سنت و قرآن باشد و شما هم ای اصحاب من گفتار مرا تصدیق نکنید مگر پس از عرضه و انطباق با قرآن مجید و سنت پیغمبر (ص) تا چنانچه از همان سنخ تعلیمات بود فرا گیرید وگرنه رد کنید و این کنایه از این بود که اخبار مجعوله بنی‌امیه و آل زیاد و آل مروان شما را به اشتباه نیندازد هر سخنی و حدیثی از کسی شنیدید اول آن را با قرآن و سنت عرضه و تطبیق نمائید در صورت صحت به کار بندید و عمل کنید - زیرا احکام شریعت پیغمبر اسلام و سنن رسول الله همه در قرآن است و نظام عالم و صلاح امر معاش و معاد بشر باید از قرآن اتخاذ گردد بنابراین هر کجا دستوری مخالف آن رخ داد نظام اجتماع را به هم می‌زند.
امام محمدباقر (ع) به یکی دیگر از اصحابش فرمود کل من تعدی السنه رد الی السنه
[صفحه 131]
هر کس از قواعد سنت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم تعدی کند و از مرز تعلیمات آسمانی او تجاوز نماید باید به سنت برگردانید یعنی اگر خلاف معمول و قانون سنت باز نماید باید باز به سنت برگردانید و از سنت متابعت نمود که عمل و گفتار و کردار و رفتار رسول خدا حجت برای خلق است و باز فرمود من جهل السنة رد الی السنه به شاگرد دیگرش فرمود هر کس در تقریر احکام از قانون سنت جاهل بماند و نداند چگونه است یا جاهلانه حکم کند و فتوی دهد باید به قواعد سنت برگردد و با آن تطبیق نماید تا چنانچه در ردیف اوامر و نواهی و احکام قرآن است درست و صحیح شناخته به کار بندد.

سبب اختلاف احادیث

به طور کلی اختلاف احادیث از دو جهت بوده یکی از جهت جعل احادیث برای استفاده شخصی بوده که منافع شخصی را بر مصالح عمومی ترجیح می‌دادند و آن کار خلفای غاصب بود
دیگر جهل یا کم‌اطلاعی و عدم احاطه بر تمام جهات حدیث بوده که گاهی زمان خود پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم حکم تغییر قبیله را نشنیده بودند و بعد شنیدند یا حکمی را که شنیدند که بعد نسخ شد و کامل‌تر از آن وضع گردید اولی را شنیده دومی را ندیده است اختلاف حدیث پیدا شده و البته بدین جهت بود که فرمودند علم را از خاندان علم و علماء راسخون فرابگیرید تا اختلاف رفع شود و بدین منظور یکی از اصحاب حضرت امام محمدباقر (ع) می‌پرسد یابن رسول الله چگونه در مسح نمودن اختلاف حدیث پدید آمد - امام علیه‌السلام چنین بیان فرمود
«فقال علیه‌السلام کان الرجل منهم یسمع من النبی صلی الله علیه و آله و سلم الحدیث فیغیب عن الناسخ و لا یعرفه فاذا انکر ما خالف فی یدیه کبر علیه ترکه و قد کان ینزل علی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فعمل به زماما ثم یؤمر بغیره فیأمر به اصحابه و امته حتی قال اناس یا رسول الله انک تأمرنا بشئی حتی اذا اعتدناه و جرینا علیه امرتنا بغیره فسکت النبی عنهم فانزل علیه قل ما کنت بدعا من الرسل ان اتبع الا ما یوحی الی و ما انا الا نذیر مبین»
فرمود گاهی می‌شد از اصحاب پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم یک مردی حدیثی را می‌شنید ولی در موقع بیان پاسخ آن خبر حضور نداشت و ناسخ آن را نمی‌شنید و نمی‌دانست و اگر برای او می‌گفتند انکار می‌کرد زیرا خودش از پیغمبر آن حکم را شنیده بود و لذا مدت زمانی عمل می‌کرد و برای دیگران هم می‌گفت و شاید فکر نمی‌کرد امکان نسخ آن باشد تا آنکه اختلاف حدیث و احکام متعارف گردید - از طرفی به حکم وحی به سبب تشحیذ افکار مردم مسلمان از احکام سابق آسمانی
[صفحه 132]
به مقتضای ملل و امم زمان و مکان گذشته آن حکم نسخ می‌شد و حکمی محکم‌تر و جامعتر و کاملتر نازل می‌شد و مردم بر آن عمل می‌کردند و قهرا آنها که از حضور پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم دور بودند به این اختلاف برخورد می‌نمودند بدین جهت جمعی از مردم خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم جمع شدند عرض کردند یا رسول الله شما ما را امر می‌کنی به چیزی و حکمی و حدیثی تا ما بر آن عادت کردیم و مأنوس شدیم حکمی بر خلاف آن می‌فرمائی رسول خدا ساکت ماند تا آیه شریفه نازل شد که می‌فرماید بگو به مسلمانان و اصحاب و یاران خود برسان و به آنها که بحث در ناسخ و منسوخ قرآن می‌کنند بگو این بحث بر شما جایز نیست زیرا شما از شرایط زمان و مکان و علل و اسرار آن بی‌خبرید و آنچه به من وحی شده به شما تعلیم می‌کنم و من جز بیم دهنده‌ای بیش نیستم که احکام الهی را به شما ابلاغ کنم یعنی تکلیف من تبلیغ وحی است.
در این حدیث چند نکته گنجانیده شده یکی اثبات وحی و تثبیت نبوت که مکلف به تبلیغ وحی بوده و دیگر آنکه ناسخ و منسوخ قرآن در علم الهی نهفته است جز او کسی نمی‌داند و آنچه ما فکر می‌کنیم استحساناتی بیش نیست که البته نتیجه‌اش تکامل نفس است و تطابق قانون کامل الهی با سیر تکاملی نفوس بشری است که در قرآن آخرین کتاب آسمانی بیان شده است

اخبار و احادیث صعب و مستصعب

حضرت امام محمدباقر به چند نفر از اصحابش تعلیماتی فرمود که حاصل آن این است
یقطینی از اهل مداین - جابر - ابوحمزه ثمالی و غیره روایت کرده‌اند قال رسول الله (ص) ان حدیث آل محمد (ص) صعب مستصعب لا یؤمن به الا ملک مقرب او نبی مرسل او عبدا متحن الله قلبه للایمان فما ورد علیکم من حدیث آل محمد خلافت له قلوبکم و عرفتموه فاقبلوه و ما اشمأزت قلوبکم و انکرتموه فردوه الی الله و الی الرسول و الی العالم من ال محمد و انما الهالک ان یحدث بشئی منه لا یحتمله فیقول و الله ما کان هذا ثلثا و الانکار هو الکفر
یعنی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود حدیث آل محمد سخت دشوار است که دارای معانی و وجوه کثیره است مراتب و مقامات و مشارب و مشایب عالیه دارد و به آن ایمان نمی‌آورد مگر فرشته مقرب یا نبی مرسل یا بنده‌ای که قلبش به ایمان امتحان شده باشد.
بنابراین آنچه از احادیث و اخبار آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم می‌شنوید اگر بر قلب شما نرم و منقاد و ملایم طبع شما گردید قبول کنید و اگر برای شما سبب تنفر و اشمئزاز گردید آن را به خدا و رسول باز گذارید یعنی رد نکنید انکار ننمائید شاید بعدا علم و دانش پرده از آن روی بگشاید
[صفحه 133]
فرمود ای اصحاب من می‌دانید چه کس هلاک می‌گردد آن کس که حدیثی را به نام آل محمد بشنود و انکار کند یا سخت پافشاری نماید که از آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم نیست یا سوگند بخورد که این حدیث باطل و ضعیف - بی‌ارزش است.
چه ممکن است فهم من و شما درک حقایق تمام گفتار آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم را نکند ولی زمانی خواهد آمد که این حقایق روشن گردد - در مجمع البحرین و صحاح و بحارالانوار و سایر کتب حدیث، اقوالی در معنی حدیث صعب و مستصعب نقل می‌کنند و برخی می‌گویند مراد امر امامت و ولایت است که منظور تبعیت و قبول امر امامت است که در فتن و حوادث بس بسیار دشوار است در کتب اخبار بیش از سی حدیث مشابه آن از این امام (ع) به اصحاب تعلیم شده که روایت کرده‌اند.

تعلیمات امام محمدباقر علیه السلام درباره احکام متعارضه

انما علینا ان نلقی الیکم الاصول و علیکم ان تفرعوا
در اسلام به همان دلایل که سابق گفتیم اختلاف اخبار پدید آمد و گاهی دو خبر و دو حدیث متعارض دیده می‌شود که در صدر اسلام وجود داشته و امام علیه‌السلام تکلیف این احادیث را روشن فرمود
زرارة و ابوبصیر از حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام و پس از او از حضرت صادق علیه‌السلام روایت کرده‌اند که فرمود انما علینا ان نلقی الیکم الاصول و علیکم ان تفرعوا بر ماست که اصول احکام را به شما بیاموزیم و تلقین کنیم و بر شماست که از آن از روی علم و بصیرت و ذکاء و درایت و فراست فروع آن را خود ترتیب دهید تا مشکلات آنها حل گردد و آن فروع را بر اصول متفرع گردانید آنگاه زراره عرض می‌کند فدای تو گردم گاهی دو خبر یا دو حدیث که با یکدیگر متعارض هستند به ما می‌رسد به کدام یک اعتماد کنیم - و به اجرا گذاریم
فقال (ع) یا زرارة خذ بما اشتهر بین اصحابک و دع الشاذ النادر فرمود ای زراره هر وقت با احادیث متعارض برخوردید و دو حدیثی شنیدید که با هم تعارض داشته باشند به آن خبر و حدیثی اعتماد کن که در میان یاران و اصحاب تو معمول است و شهرتی دارد و هر کدام شاذ و نادر است فروگذار و نادیده انگار
زراره می‌گوید ای سید و سرور من اگر این دو حدیث هر دو مشهور و ماثور و مروی
[صفحه 134]
باشد چه کنم؟
فقال (ع) خذ بقول اعدلهما عندک و اوثقهما فی نفسک یعنی هر یک را که نزد خود اعدل و اوثق بشناسی همان را بگیر و عمل کن.
زراره باز پرسید راویان هر دو عدل و موثق و مرضی هستند فرمود: انظر ما وافق منهما مذهب العامه فاترکه و خذ بما خالفهم یعنی هر کدام با مذهب عامه سنی توافق دارد آن را متروک دار و آنکه مخالف عامه است عمل کن.
زراره برای آنکه خوب مطلب حلاجی شود و تمام توهمات مورد توجه قرار گیرد باز هم از امام علیه‌السلام پرسید این دو خبر متعارض عدل و مرضی و مأثور یا هر دو موافق مذهب عامه یا هر دو مخالف می‌نماید تکلیف من چیست؟!
فقال اذن فخذ بما فیه الحائط لدینک و اترک ما خالف الاحتیاط فرمود در این حال هر یک را برای حفظ ارکان دین اقرب به احتیاط شناختی بگیر و عمل کن و آن دیگر را که مخالفت دارد ترک نما زراره باز عرض می‌کند اگر هر دو با هم موافق احتیاط یا مخالف احتیاط باشد چه باید کرد.
فقال اذن فتخیر احدهما فتاخذ به و تدع الاخر فرمود ای زراره خودت در این موارد به نیروی استنباط و اجتهاد خود یکی را برگزین که به ظن قوی اصح احادیث باشد
در روایتی که یکی دیگر از اصحاب همین سئوال را کرد فرمود اذن فارجه حتی تلقی امامک فتسئله یعنی خود را به امام خود برسان و از او حقیقت او را پرسش کن و علامه مجلسی می‌گوید این خبر دلالت می‌کند که موافقت با احتیاط از جمله مرجحات خبرین متعارضین است

اشتباه اخبار

در اخبار گاهی دو خبر مشابه هم می‌باشد و به هم مشتبه می‌گردد در این صورت امر بر خواننده مشکل می‌شود. بدیهی است این مشکلات مانند مشکلات درسی است که معلم و آموزگار باید برای شاگردانش حل کند و طریق تمیز و تشخیص آن را معلوم سازد در مکتب امام محمدباقر علیه‌السلام این سبک مشکلات فراوان بوده که البته متناسب با آن عصر می‌باشد زیرا پس از پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم دوره خلفا اولیه تا شهادت امیرالمؤمنین هر چه مشکلی علمی پیش می‌آمد ابوبکر و عمر و عثمان ناگزیر بودند با حضور حضرت ابوالحسن امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه‌السلام مشکلات را حل و هضم کنند ولی چون دوره معاویه رسید عصر جعل اخبار شد و به حضرت امام حسن و سیدالشهداء فرصتی برای بیان
[صفحه 135]
حقایق علمی نمی‌داد و طالبین علم و حدیث را از اطراف آنها به عناوینی دور می‌ساختند این مشکلات به حال ابهام باقی مانده و حضرت سجاد هم چنانچه گفتیم مقداری از اصول عقاید را با اخلاقیات در قالب ادعیه و اذکار بیان فرموده اما چون مقتضیات زمان و مکان اجازه داد امام محمدباقر علیه‌السلام با یک روش که راقی‌ترین سبک تعلیم و تربیت باید شناخت مشکلات را برای مردم حل فرموده چنانچه معمر بن یحیی بن سام از آن حضرت روایت می‌کند که پرسیدم یابن رسول الله آنچه مردم از امیرالمؤمنین علیه‌السلام روایت می‌کنند از چیزهائی است یا احکام و اخباری است که درباره فرج آنها می‌باشد و جز او و اولادش نمی‌دانند و فقط به اولاد خود تعلیم فرموده چرا این طور بوده که تعلیم علم برای یک دسته حلال و برای دیگری باید حرام باشد؟! و آنچه استفاده می‌شود باید گفت شاید حکمی بوده که برای خودشان و اولادشان نازل شده و بعد منسوخ گردیده یا هر دو محکم باشد آیا حقیقت چگونه است؟!
حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام فرمود قد بین لهم اذ نهی لنفسه عنها و ولده یعنی همان وقت که خودش و اولادش را از آن حکم نهی فرموده علم آن بر خودشان آشکارا بوده است پرسیدم چطور می‌شود اگر آن را هم برای مردمان دیگر بیان می‌فرمود.
امام پنجم فرمود خشی ان لا یطاع و لو ان امیرالمؤمنین (ع) ثبت قدماه اقام

استدلال امام محمدباقر علیه السلام در کتمان علم

علم و دانش برای آموختن و تعلیم نمودن است و شکرانه دانستن یاد دادن به دیگران است ولی این علم مقدماتی و حد لزوم دانستن و نوشتن و خواندن است اما از مرحله بدوی و ابتدائی که گذشت به حد متوسطه یا انتهای علم که می‌رسد باید استاد و معلم ظرفیت و استعداد و لیاقت شاگرد را در نظر بگیرد اگر درخور حفظ و نقل علم و حل و هضم آن هست بیاموزد و گرنه به حداقل قناعت کند و دلیل بر این سخن سنن اجتماعی است که خردمندان اساتید علمی و فنی اگر شاگردی را لایق ندانند به او تعلیم نمی‌کنند.
در اصول کافی از یحیی حلبی از پدرش روایت می‌کند که گفت در حضور امام محمدباقر علیه‌السلام بودم مردی شرفیاب شد عرض کرد یابن رسول الله حسن بصری گفته رسول خدا (ص) فرموده است من کتم علما جاء یوم القیمة ملجما بلجام من النار یعنی هر کس علمی و دانشی را مکتوم و پوشیده دارد روز قیامت با لگامی از آتش وارد صحرای محشر می‌گردد.
حضرت ابی‌جعفر علیه‌السلام فرمود کذب ویحة فاین قول الله و قال رجل من آل فرعون
[صفحه 136]
یکتم ایمانه اتقتلون رجلا ان یقول ربی الله یعنی حسن بصری دروغ می‌گوید چه این سخن با کلام الله مجید تناقض دارد زیرا خدای تعالی می‌فرماید.
- گفت مردی از آل فرعون که ایمان خویش را پوشیده می‌داشت آیا بکشید مردی را که می‌گفت پروردگار من خداوند معبود است و کتمان علم به مقتضای مصالح زمان و مکان است.
آنگاه فرمود فقال (ع) لیذهبوا حیث شاءوا اما و الله لا یجدون العلم الا هیهنا
فرمود به خدا سوگند هر کجا بروند جز این نقطه علم را نخواهند یافت زیرا خداوند علم را به آل محمد عطا فرموده است و دانش و بینش نزد آنهاست و هر وقت مصلحت بدانند و ظرفیت طرف را بشناسند به او می‌آموزند و هر کجا صلاح نباشد کتمان می‌کنند کتمان علم موجب عذاب نیست بلکه تعلیم به غیر از مورد موجب خسران است.
تیغ دادن در کف زنگی مست
به که افتد علم را نادان به دست
ابوبصیر روایت می‌کند که مردی آمد حضور ابی‌جعفر علیه‌السلام گفت حملنی حمل الباذل یعنی مرا علمی و حلمی از بار گران بیاموز فرمود اذا لا تتفسح یعنی اگر بیاموزم طاقت حمل آن را نداری بلکه موجب هلاکت تو می‌گردد.
حمران از حضرت ابی‌جعفر علیه‌السلام روایت می‌کند که فرمود ان الذین یکتمون ما انزلنا من البینات و الهدی من بعد ما بیناه للناس فی الکتاب یعنی آنان که کتمان می‌کنند و آنچه فرستادیم از ارشاد و هدایت مکتوم می‌دارند پس از آنکه بر مردم روشن داشتیم در کتاب قرآن مجید آنگاه فرمود یعنی بذلک نحن و الله المستعان فرمود قسم به خدای که مراد از این جمله ما هستیم و خداوند مستعان است.
زید شحام روایت می‌کند که از حضرت ابی‌عبدالله از کیفیت عذاب قبر سئوال کردند فرمود مردی نزد سلمان فارسی رفت گفت برای من حدیثی نقل کن سلمان سکوت کرد آن مرد بار دیگر در طلب حدیث برآمد سلمان باز خاموش ماند آن مرد برگشت و این آیه را می‌خواند ان الذین یکتمون ما انزلنا من البینات و الهدی من بعد ما بیناه فی الکتاب سلمان او را صدا کرد فرمود ما برای حفظ احادیث خودمان شخص امینی می‌خواهیم تا برای او اخباری نقل کنیم و تو آماده ملاقات نکیر و منکر باش که در قبر از پیغمبر و
[صفحه 137]
خاتم النبیین صلی الله علیه و آله و سلم سئوال می‌کنند اگر تردیدی کنی با گرزی گران بر سر تو خواهند زد که خاکستر شوی
راوی می‌گوید من پرسیدم پس از آن چه می‌شود فرمود زنده می‌شود و باز معذب خواهد شد پرسیدم نکیر و منکر چیست فرمود قال هما قعیدا القبر آنها مصاحب مجالس تو هستند در قبر-؟؟

دستور کتمان اخبار از بنی‌امیه

جابر به نقل اصول کافی از حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام روایت می‌کند که برای کسب علم شرفیاب حضورش شدم کتابی به من داد و این عبارت را گفت.
قال (ع) ان انت حدثت به حتی تهلک بنی‌امیه فعلیک لعنتی و لعنة آبائی و ان انت کتمت منه شیئا بعد هلاک بنی‌امیه فعلیک لعنتی و لعنة آبائی
فرمود ای جابر آنچه به تو نمودم از اسرار الهی است که دشمن بسیار دارد مخصوصا بنی‌امیه اگر تو در قبل از سقوط و تلاشی و هلاکت بنی‌امیه افشاء کنی و برای کسی خبر دهی لعنت من و پدران من بر تو باد و اگر پس از تلاشی و سقوط بنی‌امیه افشا نکنی و کتمان کنی باز هم لعنت من و پدرانم بر تو باد زیرا اکنون که بنی‌امیه در قدرت و نیروی ستمکاری باقی باشند اگر بگوئی تو را می‌کشند و آزار تو خواهند کرد یا ما را بر اثر آن آزار می‌دهند و اگر پس از هلاکت آنها نگفتی حقایق اخبار و علمی از بین می‌رود پس لازم است تو آن را حفظ کنی و بعدا برای مردم نقل کنی.
سپس کتاب دیگری به من داد فرمود و هاک هذا فان حدثت بشی‌ء منه ابدا فعلیک لعنتی و لعنة آبائی و این کتاب نیز ضمیمه آن باشد اما اگر از آن برای کسی نقل کنی لعنت من و پدرانم بر تو باد.
این روایت چند نکته مهم به ما نشان می‌دهد که هر یک از معجزات خالده آنها بوده اول آنکه جابر را لایق سپردن چنین ودایعی معنوی می‌دانست که به او صحیفه و کتابی عنایت فرمود دیگر آنکه خبر از تلاشی بنی‌امیه و او که به زودی در زمان حیات جابر آنها ساقط خواهند شد به علاوه که فرمود پس از سقوط آنها این اخبار را حتما نقل کن و به مردم برسان این جابر جعفی است که جوان و لایق و مؤمن و معتقد بود و این همان کسی است که در روایات مختلف گفته نود هزار حدیث از امام محمدباقر علیه‌السلام روایت می‌کنم در حدیث دیگری
[صفحه 138]
گفته هفتاد هزار حدیث به من آموخت و در خبر دیگر است که گفت سی هزار حدیث به من تعلیم فرمود که به هیچ کس نیاموخت و به هیچ کس یاد ندادم و باز نخواهم گفت و این جابر کتابی در حدیث نوشت که یکی از اربعمائه چهارصد مؤلف نامی قرن دوم است.

فتوای بی‌جا و ذم قیاس

در فقه اسلام از روی ادله سنن (کتاب - سنت - عقل - اجماع) فقیه باید احکام مسائل شرعی را استنباط نماید و بر حسب آن فتوا دهد و چون فقه اسلام را به آراء سخیفه اهل رأی و قیاس مخلوط کردند و راه انحراف پیمودند مکتب تشیع این روش را غلط و مخالف با مبانی شریعت اسلام و صحت و حقیقت امر می‌دانست اولا قیاس را مذمت کرد و فرمود «اول من قاس ابلیس» اول کسی که قیاس کرد ابلیس بود که خود را در عنصر وجود به قیاس برتر از آدم دانست و اطاعت امر در سجده حق و اطاعت آدم نکرده رانده در گاه احدیت شد.
و در اصول فقه این موضوع مفصل در چند باب بحث شده که قیاس خلاف عقل است زیرا شرایط زمان و مکان و حدود مفاهیم با مصادیق آن بسی فرق بسیار و امتیاز دارد.
امام محمدباقر علیه‌السلام فرمود جدم امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرموده است «من نصب نفسه للقیاس لم یزل دهره فی التباس و من دان الله بالرای لم یزل دهره فی ارتماس» فرمود هر کس در احکام شرع قیاس را پیشه سازد به رنج و بلیت التباس گرفتار شود و هر کس خدای تعالی را با رایت رأی نکوهیده خود ستایش کند عمر خویش به ضلالت افکنده و به وسوسه ابلیس گرفتار شده و باز فرمود.
من افتی الناس برأیه فقد دان الله بما لا یعلم و من دان الله بما لا یعلم فقد ضاد الله حیث احل و حرم فیما لا یعلم هر کس به رأی نااستوار خویش برای مردم فتوی دهد و به آنچه نمی‌داند و عالم بدان نیست رأی دهد یا عبادت کند و در احکام و اوامر و حلال و حرام خدای به نادانی و جهل در حکم اظهارنظر کند و فتوی دهد به مخالفت برخاسته است و سبب منع این گونه فتوی این است که بسیار شده مرد نادانی حلال را حرام تجلی داده و حرام را حلال نموده است و این از بی‌خردی است.

ارزش هر کس در حدیث به اندازه ارزش گفتار اوست

حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام می‌فرماید هر فردی ارزش او به اندازه ارزش سخنان اوست هر قدر سخن محکم و متقن داشته باشد به همان اندازه متانت دارد در این باره.
[صفحه 139]
یزید رزاز از حضرت ابی‌عبدالله جعفر بن محمد الصادق علیه‌السلام روایت می‌کند که فرمود پدرم به من چنین وصیت کرد:
«یا بنی اعرف منازل الشیعه علی قدر روایتهم و معرفتهم فان المعرفة هی الدرایة للروایة و بالدرایات للروایات یعلو المؤمن الی اقصی درجات الایمان انی نظرت فی کتاب لعلی علیه‌السلام فوجدت فی الکتاب ان قیمة کل امرء و قدره معرفته ان الله تعالی یحاسب علی قدر ما اتیهم من العقول فی دار الدنیا».
یعنی ای پسر من مقام و مرتبه‌ی شیعیان و دوستان ما را از اندازه روایات آنها بشناس چه اصل معرفت درایت و روایت است و در علم و دانستن روایات است که مؤمن به اقصی درجات ایمان می‌رسد من در کتابی که از علی علیه‌السلام خواندم دیدم مرقوم فرمود قیمت و بهای هر مردی و قدر منزلت نسبت مستقیم با معرفت او نسبت به خدا دارد و خدای تعالی هم مردم را به اندازه عقولی که در دنیا به آنها می‌بخشد محاسبه می‌خواهد - و بدین ترتیب باید گفت هر کس در گرو مقدار عقل خویش است و بر مقدار عقل او جز او سزا می‌دهند و به اندازه خرد کیفر و پاداش معین می‌فرمایند.

فتاوی جاهلانه

سنت دین و شریعت بر این جاری بود که فقهای شریعت پس از ائمه دین و معصومین (ع) از روی ادله اربعه «عقل و اجماع - کتاب و سنت» احکام را استخراج نموده و در مشکلات مردم فتوی دهند - سیره علمای متقی و عالمان پرهیزکار چنین بوده اما چون مسیر حقیقت از جای خود انحراف داده شد و برای اشغال مناصب و مقامات جعل اخبار شروع گردید گروهی بی‌خرد و فرومایه بی‌دانش از روی جهالت مجذوب یا مرعوب مقامات شده فتوی به غیر حق می‌دادند - این فتاوی جاهلانه در اسلام منع شده و پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تحریم فرموده که جاهل بخواهد به میل خود یا برای ترضیه خاطر دیگری فتوی دهد.
حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام به اصحاب خود فرمود
قال (ع) من افتی الناس بغیر علم و لا هدی من الله لعنته ملائکه الرحمه و ملائکة العذاب و لحقه وزر من عمل بفتیاه
یعنی هر کس فتوای جاهلانه دهد و مردم را بدون علم و هدایت آسمانی بدون آنکه از گفتار پیغمبر خدا یا امام کلمه‌ی نقل کند فتوی دهد و حکمی که نمی‌داند برای کسی بگوید
[صفحه 140]
خداوند و ملائکه رحمت و عذاب او را لعنت می‌کند و گناه تمام کسانی که به فتوای جاهلانه او گمراه شده‌اند به گردن اوست.
ابورجا از حضرت ابی‌جعفر علیه‌السلام روایت می‌کند که فرمود ما علمتم فقولوا و مالم تعلموا فقولوا الله اعلم یعنی آنچه می‌دانید بگوئید و فتوی دهید و آنچه از شما در فقه و احکام آن محمد نمی‌دانید بگوئید خدا می‌داند.
حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام فرمود «قال للعلم اذا سئل عن شی‌ء و هو لا یعلمه ان یقول الله اعلم و لیس لغیر العالم ان یقول ذلک» فرمود برای عالم سزاوار است که چون مسئله‌ای از احکام شرع از او بپرسند و بدان مسئله واقف نباشد بگوید خدا می‌داند اما عالم موظف است علم خود را ظاهر سازد و بدان چه می‌داند فتوی دهد لو ان العباد اذا جهلوا وقفوا لم یجحدوا و لم یکفروا یعنی اگر بندگان خدای هر وقت در امری بی‌خبر باشند توقف نمایند به رأی و سلیقه و نظر خود فتوی ندهند هرگز انکار نمی‌کنند و کافر نمی‌شوند.
فرمود پیغمبر (ص) اکرم هر چه لازمه امر معاد و معاش بشر بوده دستور فرموده و ما آن تعلیمات عالیه را برای مردم شرح می‌دهیم و می‌آموزیم.
امام پنجم می‌گوید پدرم فرمود ان الفقیه الزاهد فی الدنیا الراغب فی الاخرة المتمسک بسنة النبی فقیه کسی است که به دنیای فانی میل نکند و برای آخرت باقی رغبت نماید به سنت پیغمبر خاتم النبیین تمسک داشته باشد - دنیا را که همه هواست پشت سر اندازد و آخرت را که همه سزاست هدف قرار دهد و برای رسیدن به آن سرای به سنت پیغمبر عمل کند.
ابان بن تغلب از حضرت ابی‌جعفر علیه‌السلام از معنی فقیه پرسید حضرت همین مفاد را به او تعلیم فرموده.
حماد بن عثمان از استادش امام باقر علیه‌السلام می‌پرسید تفقه در غیر علم دین چطور است مثلا تفقه در شعر امام علیه‌السلام فرمود و الشعراء یتبعهم الغاوون - شعرا غیر دینی یعنی کسانی که به نظم خود شمعی در مقابل پای مردم روشن نکنند و تابع احساسات شهوی گردند گمراهند
شعرا در عصر جاهلیت جز وصافی برای مناظر مرئیه خود از حیوانات و نباتات و جمادات بیش نبودند و بیشتر وصف مناظر شهوی را می‌کردند قرآن آنها را گمراه معرفی کرد ولی بعد از آنکه شعرا موضوع شعر خود را عوض کرده آیات و احادیث و اخبار اسلامی را
[صفحه 141]
در قالب الفاظ ریختند ائمه آنها را جایز شمردند و حتی در وصف شاعری که با شعرش شمع روشن پیش پای مردم از آثار دین برافروزد وعده داده‌اند که لکل بیت بیت فی الجنة یعنی هر بیت شعر یک خانه بهشتی جایزه دارد - این شعرا از اوهام و خرافات و خیال‌بافی و منفی‌بافی و شهوات خارجند تفقه در شعر شهوی منع شده و تفقه در شعر دینی تقدیر گردیده است.

فتوی در تقیه

در کتاب مکتب اسلام که دائرةالمعارف اخلاق است راجع به تقیه مفصل بحث کردیم و اینک مدلول پاسخ سئوالی که ابوعبیده از حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام راجع به فتوی دادن در تقیه نموده نقل می‌کنیم.
قال (ع) یا زیاد ما تقول لو افتینا رجلا فمن یتولا لشی‌ء من التقیه
چه می‌گوئی درباره کسی که از روی تقیه فتوی دهد - عرض می‌کند شما بهتر می‌دانید راهنمائی کنید.
قال (ع) ان اخذ به فهو خیر له و اعظم اجرا فرمود اگر به تقیه باشد اجرش بیشتر است به یکی دیگر از اصحابش فرمود ان اخذ به اوجر و ان ترکه و الله اثم یعنی اگر به تقیه گفت اجری دارد و اگر فرو گذارد گناه‌کار است و منظور این است چون اکثر مردان سنی سخت متعصب بودند و شیعه را می‌کشتند دستور فرمود در مواقع خطر تقیه کنید و اعراض نمائید به زراره دستور می‌فرماید که از بنی‌اسرائیل سخن بگو عرض کرد در حدیث شیعه مشکلتر است زیرا تقیه باید کرد فرمود آری راست است باید تقیه کرد.
و روایاتی از این امام علیه‌السلام درباره تقیه نقل شده که در کتب مربوطه مضبوط است.
[صفحه 142]

نظم در منقبت

ای دل امشب شدی ز غم آزاد
خیز از جا پی «مبارک باد»
شب میلاد «حضرت باقر»
تهنیت گو «به حضرت سجاد»
خواهی ای ساقی اگر گردم ز الطاف تو ممنون
خیز و پر کن جام ما از باده وحدت هم اکنون
کن عطا بر ما از آنهائی که در تنزیل گوید
«لن تنالوالبر حتی تنفقوا مما تحبون»
پشت پا بر عالم هستی زنم چون پور ادهم
خدمت موسی بن عمران می‌کنم مانند هارون
تا به دست آرم سر زلف سیاه لیلی خود
بی خود از خود گردم و آواره باشم همچو مجنون
از برای خال رویش کرده‌ام قطع علایق
وز برای روی ماهش سیر کردم دشت و هامون
صرفه با پروانه می‌باشد که گردد گرد شمعش
وانکه چون خفاش بگریزد شود البته مغبون
حضرت باقر (ع) امام پنجم و دوم محمد
آنکه علم اولین و آخرین را بود کانون
غره ماه رجب خورشید او گردید طالع
در چنین روزی منور شد جهان زان در مکنون
باقر (ع) علم نبی معصوم هفتم آنکه باشد
قوت قلب علی پور حسین آن شاه دلخون
[صفحه 143]
مادر او (فاطمه) دخت حسن فرزند زهرا (س)
به‌به از این مادر و صد آفرین بر همچو خاتون
خسروا بر ما نظر فرما ز احسان آنکه باشد
ریزه‌خوار خوان احسان تو جمشید و فریدون
آنکه یک جو بهره‌ور گردد ز کنز رحمت تو
اعتنا کی می‌کند بر سیم و زر یا گنج قارون
پیش اقیانوس فضل و دانشت گردیده باطل
فلسفه ز اقلیدس و حکمت ز لقمان و فلاطون
پرتوی باشد ز انوارت شفای ابن‌سینا
بوعلی در مکتب فضل تو تدوین کرده قانون
مثنوی برگی بود از بوستان حکمت تو
مولوی بی‌رخصتت بر عرض دانش نیست مأذون
خوشه‌چین خرمن فضل تو دانایان عالم
عالمان را تا ابد فرموده ای بر خویش مدیون
کنز رحمت کان حکمت گنج بینش کاخ دانش
آنچه من گویم از آن بالاتری ز اندازه بیرون
اف بر این دنیا که هجرش وصل و وصلش هجر و ناگه
لشکر غم بر بساط شادی ما زد شبیخون
منقلب شد عالم از فقدان آن بحر فضیلت
شد شهید از زهر بیداد هشام دون ملعون
(پیروی) بر دامن باقر زده دست توسل
خوشه‌چین خرمن او شد در این روز همایون [45].
[صفحه 144]

قرآن

 

قرآن یکی است و از جانب خدای یکتا نازل شده

حکماء اسلام مخصوصا اشراقیین قاعده‌ای دارند - که گویند الواحد لا یصدر منه الا الواحد یعنی از خدای واحد جز یک واحد صادر نمی‌گردد اگرچه مشائیین درباره این قاعده سخنانی دارند - ولی در هر حال از اصول مسلم حکمت و عرفان است و مفاد مطلب این است که خدای واحد یک واحد جامع جمیع مراتب وجود خلق کرده که همه چیز در آن منطوی و مشحون است - این واحد کلی تکوینی عالم است که تمام نشئات عالم کون و فساد در آن واحد است و در عالم تشریعی قرآن واحدی است که جامع جمیع علوم اولین و آخرین به منظور هدایت و ارشاد بشر است و این حقیقت را ما از سخنان حضرت امام محمدباقر مؤسس اصول تربیتی و تربیتی علوم اسلامی هم استفاده می‌کنیم.
زراره چنانچه در اصول کافی است از حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام نقل کرده است که فرمود ان القرآن واحد نزل من واحد ولکن الاختلاف یجیی‌ء من قبل الرواة قرآن یک واحد مجتمع جمیع علوم و احتیاجات بشری است که از جانب خدای یگانه و یکتا نازل شده و شامل تمام نیازهای آدمیان است و اختلاف فقط به اختلاف روات است و گرنه در اصل آن هیچ گونه تحریفی رخ نداده است و کسی قادر نیست از آن کسر و یا اضافه نماید.

بخشهای قرآن

نزل القرآن اربعة ارباع ربع فینا و ربع فی عدونا و ربع سنن و امثال و ربع فرایض و احکام
امام محمدباقر علیه‌السلام در تعلیمات تربیتی و کلاسی خود که قرآن را برای اصحابش تعریف و وصف کرده فرمود قرآن چهار قسم است که شامل تمام شئون زندگانی اجتماعی آدمی است.
اول- یک بخش قرآن که یک چهارم آن را تشکیل می‌دهد در حق ما اهل بیت است که مبین و مفسر عالم به قرآن و راسخ در علوم اسما هستیم و بدون تفسیر و تأویل و تبیین ما فهم قرآن مشکل است.
دوم- یک چهارم قرآن درباره دشمنان ما می‌باشد که آنها از نظر خصومت و تیره‌بختی خود و تیره ساختن محیط برای محرومیت مردم از قرآن تعریف و وصف شده و نتیجه نهائی کار آنها برای عبرت آیندگان ذکر شده است.
سوم- یک چهارم دیگر قرآن شامل فرایض و احکام و اصول عقاید و فروع دین است که فقه
[صفحه 145]
و احکام آن باشد می‌باشد - که درباره آن کتب فراوان به نام احکام دین - احکام قرآن - احکام اسلام نگاشته‌اند.
چهارم یک چهارم دیگر امثال و حکایات و قصص گذشتگان است که از نظر نتیجه نهائی دعوت آسمانی پیغمبران و اقبال و ادبار ملل و اقوام و عشیره گذشتگان و نتیجه کار آنها می‌باشد که قرآن برای عبرت اخلاف اسلاف بیان فرموده است و در پایان این خبر می‌فرماید ما کرائم قرآن هستیم.
حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام به یکی دیگر از شاگردانش می‌فرماید: قرآن در سه قسمت نازل شده و البته این هر دو یکی است که می‌فرماید القرآن نزل اثلاثا ثلث فینا و فی احبائنا و ثلث فی اعدائنا و عدو من کان قبلنا و ثلث سنة و مثل
فرمود قرآن بر سه قسم نازل شده یک قسمت آن در حق ما و در حق دوستان و یک ثلث درباره دشمنان ما و دشمنان آنان که پیش از ما اولیاء خدا بوده‌اند و یک ثلثش حاوی سنت و مثل است.
در هر حال قرآن شامل تمام نیازهای بشری است و کاملترین مثل اعلای هدایت و ارشاد است و البته این که امام به یکی از اصحابش می‌فرماید قرآن بر چهار قسم یا سه قسم نازل شده منظور این نیست که بر سه یا چهار قسمت متساوی یا ترتیب قسمت قسمت باشد بلکه به طور کلی اگر قرآن را درباره مطالب تقسیم کنیم به این سه یا چهار طبقه مطالب یا بیشتر و کمتر تقسیم می‌شود که امام علیه‌السلام می‌خواهد فکر مسلمین را درباره مطالب متنوع و تقسیم موضوعی و تفکیک طبقه‌بندی جلب فرماید که همه بدانند و روی مبانی منظور نزول قرآن تدبر و تفکر و تعقل نمایند و از علوم و فنون ادبی و تربیتی آن بهره‌مند گردند.

آیات قرآن به هم مبتنی و مربوط است

از تعلیمات امام محمدباقر علیه‌السلام درباره تفهیم و تفهم از قرآن این است که فرمود قرآن اولش به آخرش مربوط و آخرش بر اولش مبتنی است و آیات آن آیات دیگر را روشن و آشکار و تفسیر و بیان می‌فرماید و اگر آیه‌ای درباره شخصی و قومی که سبب نزول آن شده باشد و آن فرد یا قوم بمیرند آن آیه نخواهد مرد زیرا یک حکم و دستور عمومی است که برای همیشه از آن می‌توان استفاده کرد - فرمود و لو ان الایه اذا نزلت فی قوم ثم مات اولئک القوم ماتت الایه لما بقی من القرآن شی‌ء ولکن القرآن یجری اوله علی
[صفحه 146]
اخره ما دامت السموات و الارض و لکل قوم آیة یتلونها هم منها من خیر او شر
یعنی اگر بنا شود آیه‌ای که در حق قومی نازل شده آن قوم بمیرد آن آیه هم بمیرد یعنی از استفاده بیفتد بنابراین از قرآن چیزی باقی نخواهد ماند زیرا با مردان هر قوم باید قسمتی از قرآن از کار بیفتد و بی‌فایده بماند در حالی که قرآن اولش به آخرش ارتباط دارد و برگشت می‌نماید و مادامی که آسمان‌ها و زمین برقرار است هر قومی از آن آیات می‌توانند بهره‌مند گردند و از تعلیم خیر و شر آن دستور آسمانی استفاده کنند.
و شکی نیست که علمای بزرگ و محقق درباره شأن نزول آیات تردید دارند و گویند حکم آسمانی تحقیر و تعظیم نمی‌شود تفریق و جمع آن برای مصالح و منافع عموم مخلوق است.

قرآن دارای همه علوم و راهنما به همه چیز است

عمر بن قیس از حضرت امام محمدباقر (ع) نقل می‌کند که فرمود ان الله تبارک و تعالی لم یدع شیئا یحتاج الیه الامه الا انزله فی کتابه و بینه لرسوله صلی الله علیه و آله و جعل لکل شی‌ء حدا و جعل علیه دلیلا یدل علیه و جعل علی من تعدی ذلک الحد حدا.
فرمود خدای عالم از هیچ چیزی که مورد احتیاج و نیاز بشر باشد فروگذار نفرموده و هر چه را بشر بدان حاجت داشته در قرآن مجید دلالت فرموده و برای هر چیزی حدی قرار داده و بر آن دلیلی مقرر گردانیده که دلالت بر آن کند و هر کس که از آن حد تجاوز نماید برای او هم حدی مقرر فرموده است.

ثواب تلاوت قرآن

با آنکه از تعلیمات حضرت امام محمدباقر و امام جعفر صادق (ع) که اولی مؤسس مکتب امامیه و دومی ناشر مکتب جعفری است درباره ثواب اعمال کتابها به همین نام نوشته شده معذلک درباره ترغیب مردم به تلاوت قرآن از اخباری را که امام پنجم (ع) تعلیم می‌فرماید نقل می‌کنیم.
در اصول کافی از عبدالله بن سلمان از حضرت ابی‌جعفر (ع) روایت نموده که قال (ع) من قرء القرآن قائما فی صلوته کتب الله له بکل حرف مأة حسنه و من قرء فی صلوته جالسا کتب الله له بکل حرف خمسین حسنه و من قرء فی غیر صلوته کتب الله له بکل عشر حسنات
[صفحه 147]
فرمود کسی که قرآن را در نماز ایستاده تلاوت نماید خداوند به هر حرفی صد حسنه به او عنایت می‌فرماید و در حال نشسته اگر تلاوت کنند به هر حرفی پنجاه حسنه و در غیر نماز به هر حرفی ده حسنه خداوند به تالیان قرآن اعطا می‌فرماید.
ابوحمزه ثمالی درباره همین حقیقت از آن امام روایت می‌کند که فرموده من ختم القرآن بمکه من جمعة الی جمعة او اقل من ذلک او اکثر و ختمه فی یوم الجمعه کتب له من الاجر و الحسنه من اول جمعه کانت فی الدنیا الی آخر جمعه تکون فیها و ان ختمه فی سایر الامام فکذلک فرمود هر کس قرآن را در مکه از روز جمعه تا جمعه دیگر ختم کند یا کمتر از یک هفته ختم کند خداوند برای او اجر از جمعه اول عمرش تا آخرین جمعه عمرش اجر و حسنه اعطا می‌فرماید و هر روز باشد در همان روزها بهره‌مند می‌گردد و سعد بن ظریف نیز از امام محمدباقر (ع) روایت می‌کند که فرمود:
من قرء عشر آیات فی لیلة لم یکتب من الغافلین و من قرء خمسین آیة کتب من الذاکرین و من قرء مأة آیه کتب من القانتین و من قرء مأتی آیه کتب من الخاشعین و من قراء ثلثمائه آیه کتب من الفائزین و من قرء خمسائة آیه کتب من المجتهدین و من قرء الف آیه کتب له قنطار بز القنطار خمس عشر الف مثقال من ذهب و المثقال اربعة و عشرون قیراطا اصغرها مثل جبل احد و اکبرها ما بین السماء و الارض
یعنی هر کس در شب ده آیه قرآن تلاوت کند در زمره غافلین نوشته نمی‌شود هر کس پنجاه آیه بخواند در صف ذاکرین محسوب می‌گردد هر کس صد آیه تلاوت کند از جمله قانتین است هر کس دویست آیه بخواند از جمله خاشعین است هر کس سیصد آیه تلاوت کند در زمره فایزین است هر کس پانصد آیه بخواند در زمره مجتهدین است هر کس هزار آیه تلاوت کند اجر و ثواب یک قنطار بز که هر قنطار پانزده هزار مثقال طلا و یک مثقال آن بیست و چهار قیراط است و کوچکترین قیراط آن مانند کوه احد و بزرگترش مثل مابین آسمان و زمین است خواهد برد.
در این حدیث عظیم لطایفی هست که بسیار جالب توجه است از آن جمله اینکه هر مسلمان در هر شبانه روز کمتر از ده آیه قرآن تلاوت کند یا تلاوت نکند از غافلین محسوب می‌گردد و غافل محروم از همه مزایای زندگانی و تکامل نفسانی است و پنجاه آیه قرآن آدمی را بر بسیاری از علوم و فنون آگاه می‌سازد و از ذاکرین و متذکرین محسوب می‌شود
[صفحه 148]
و هر کس صد آیه بخواند قهرا به قنوت و خشوع و خضوع در برابر عظمت قرآن خواهد افتاد و سیصد آیه قرآن آدمی را به فوز و فلاح می‌رساند - و پانصد آیه قرآن که آدمی را مجتهد می‌نماید چون در پانصد آیه تمام احکام اسلام بیان شده هر کس بخواند از کلیه فقه اسلام مطلع و مجتهد می‌گردد و هزار آیه که اجر ثوابش 15 قنطار است برای آن است که این آیات آدمی را بر طبیعت و ماوراء الطبیعه واقف می‌گرداند و از عناصر و معادن و مواد و موالید مطلع می‌گردد و علم و دانش او بر میدان عالم آفرینش که در منظومه شمسی قرار دارد ارزش آن بیش از طلاهای دنیاست.
«بز - طلا و نقره‌ای بی‌سکه یا شمش طلا را گویند یا گوهر و جواهری است که هنوز ناسفته باشد یا فلزی که هنوز آب نشده باشد - و قنطار در حدیث پنجاه هزار مثقال طلاست».

طبقه‌بندی قراء

امام محمدباقر (ع) به یکی از شاگردانش فرمود قراء قرآن سه طبقه‌اند:
1- یک طبقه آنها که قرآن را برای قرب سلاطین و تقرب به آنها فرا گرفته‌اند تا به عنوان تقرب به شاه به حقوق مردم دست تطاول دراز کنند.
2- کسانی که قرآن می‌خوانند و حروفش را از جهت تجوید حفظ می‌کنند و مفاد و معنایش را فراموش می‌نمایند.
3- کسانی که قرآن را می‌خوانند که کنوز و معادن و رموز و معانیش را داروی دردهای درونی خود قرار دهند و به هدایت و ارشاد قرآن به وسیله نماز و روزه و اطاعت و اجرای احکام اسلام به مقام لایق خود برسند خداوند این طبقه را به سبب همین عبادات و ریاضات به مقام شامخ خود می‌رساند و بلاها را از آنها دفع می‌فرماید.

تکلم قرآن و تجسم اعمال

یکی از مسائل مورد توجه حکماء این است که انسان دارای اراده‌ای است خلاقه و خلاقیت نفس در این نشئه بر حسب مراتب نیروی ایمان و قوت قلب و مقتضیات زمان و مکان و اوضاع و احوال عمل می‌کند و در نشئه آخرت بر حسب مراتب مجردات خلاقیت دارد چنانچه در بهشت ذکر شده است.
مصداق این حقیقت این است که قرآن - نماز - روزه عمل خیر در آخرت مجسم می‌شود و به صورتهای فریبنده و جاذب جلب نظر می‌کند و قرآن به سخن می‌آید یعنی سخنان الهی
[صفحه 149]
که اکنون در این عالم به صورت قرآن صامت ساکت است در عالم آخرت به صورت ناطق تجلی می‌کند.
این بحث در کلام بسیار مفصل و مشبع است که ما فقط اکنون از تعلیمات امام محمدباقر (ع) استفاده می‌کنیم - حضرت امام باقر (ع) پس از بیان تجلی قرآن به صورتهای مختلفه بر مؤمنین شرح رفتار مردم را با آن ناموس الهی تشریح می‌فرماید - راوی می‌گوید یابن رسول الله آیا قرآن تکلم می‌کند؟
حضرت امام محمدباقر (ع) تبسمی نموده فرمود: روز قیامت اعمال و افعال شما را بر قرآن عرضه می‌دارند پس از آنکه به ساحت دیوان محاسبات حق تسلیم نمایند عرض علی القرآن فیقال له هل رضیت بما صنع بولیک قرآن با صراحت می‌گوید یا رب انی استقل هذا فزده مزید الخیر
پروردگارا این بنده تست تو به کارهای او داناتری او در دنیا به قرائت تلاوت و تعلیم و تعلم من مراقبت داشت و رعایت دوستی و دشمنی را می‌کرد تو هم بر خیر او بیافزا.
آنگاه می‌فرماید یا سعد «آن کسی که سئوال می‌کند» نه تنها قرآن به سخن می‌آید نماز هم تکلم می‌کند.
رحم الله الضعفاء من شیعتنا انهم اهل تسلیم ثم قال نعم یا سعد و الصلوة یتکلم و لها صورة خدا رحمت کند ضعفای شیعیان ما را که اهل تسلیم هستند و در مراتب علم و دانش و تفکر و تعقل ضعیف می‌باشند و از قدرت و عظمت خداوند بی‌خبرند - نمی‌دانند که نماز هم روز قیامت با آنها سخن خواهد گفت و هل الناس الا شیعتنا فمن لم یعرف الصلوة فقد انکر حقنا ثم قال یا سعد اسمعک کلام القرآن یعنی این مردم جز شیعیان بقیه انکار مقام ما را کرده‌اند و نمی‌دانند که نماز از آنها بازخواست می‌کند و قرآن خود تصریح بر این معنی دارد که می‌فرماید.
ان الصلوة تنهی عن الفحشاء و المنکر و لذکر الله اکبر نماز نهی از فحشاء و منکر می‌کند و ذکر و یاد خدا از آن بزرگتر است آنگاه فرمود فالنهی کلام بالفحشاء و المنکر رجال و نحن ذکر الله و نحن اکبر یعنی کلمه نهی در آیه شریفه مراد کلام و فحشاء و منکر مردان می‌باشد و ذکر خدا ما هستیم که بزرگتر از صلوة می‌باشیم مراد این است که امام برتر و بالاتر از نماز است زیرا آنها هستند که نماز را می‌آموزند و یاد آنها بزرگتر از نماز است حاصل
[صفحه 150]
کلام امام این است که آن کس که قرآن را بخواند و حفظ کند و به کار بندد روز قیامت قرآن به صورت یک مسلمان بسیار با کر و فر و نورانی و باعظمتی بر صفوف مسلمین بری و بحری می‌گذرد و به صورت شهیدی که واصل به مقام خود شده باشد تجلی می‌کند و در هر نقطه‌ای که مرد مسلمانی خدمت به راه دین کرده باشد او را به جمال منور خود بهره‌مند می‌سازد. قرآن در روز قیامت به صورت فرشته زیبائی تجلی می‌کند که مردم می‌گویند آیا نبی مرسل است و پیغمبران گویند فرشته مقرب است آنگاه خطاب می‌شود که نه پیغمبر مرسل و نه فرشته مقرب بلکه تلاوت کننده قرآن است که تمام صفوف بشری آن را زیارت کنند و از مقابل چشمش می‌گذرانند.
امام پنجم به یکی دیگر از اصحاب خود می‌فرماید قرآن به صورتی دیگر نمایان می‌شود و او می‌پرسد به چه صورت قال (ع) فی صورة رجل شاحب متغیر ببصره اهل الجمع فیاتی من شیعتنا الذی کان یعرفه و یجادل به اهل الخلاف فیقوم بین یدیه فیقول ما تعرفنی فیقول نعم فیقول القرآن انا الذی اسهوت لیلک و انصبت عینیک الاذی و رجمته بالقول فی الاوان کل تاجر قد استوفی تجارته و انا ورائک الیوم
فرمود قرآن به صورت نزار و متغیر و دیگرگون می‌آید - قرآن در نزد کسی که آن را خوانده و احترام گذاشته می‌رود خود را معرفی می‌نماید و می‌گوید تو بودی که در تنها و تاریکی قرآن می‌خواندی و مفاد و مدلول آن را نصب‌العین خود قرار می‌دادی و نزد پیشگاه حق شفاعت او را می‌فرماید

تجسم قرآن به صورت نیکو

قرآن بر حسب خلاقیت نفس مطلقه در قیامت تجسم می‌نماید و به صورت بسیار زیبائی تجلی می‌کند و امام محمدباقر علیه‌السلام برای تشیید مبانی علاقه و عقاید و ایمان مردم به قرآن و ارتباط نزدیک آنها با سخنان حق جل و علا از جدش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم احادیثی برای ترغیب به قرآن روایت فرموده است
قال رسول الله (ص) یا معاشر قراء القرآن اتقوا الله عزوجل فی ما حملکم من کتابه فانی مسئول و انکم مسئولون انی مسئول عن تبلیغ الرساله و اما انتم فتسئلون عما حملتم من کتاب الله و سنتی یعنی ای معاشر قراء قرآن و تلاوت کنندگان آن از خداوند بترسید و پرهیزکار باشید و از آنچه شما را در آن مسئول و موظف فرموده و آن تبلیغ رسالت من است که به شما ابلاغ می‌کنم باید وظیفه خود را در قرآن انجام دهید و آن را تلاوت کنید و به کار
[صفحه 151]
ببندید و نسبت به کتاب خدا و سنت من عمل کنید - من وظیفه خود را نسبت به معرفی این کتاب ابلاغ کردم شما هم در احترام و توقیر و عمل آن به وظیفه خود و قیام او انجام نمائید.
آنگاه امام محمدباقر علیه‌السلام می‌فرماید یجی‌ء القران یوم القیمة فی احسن منظور الیه صورة فیمر بالمسلمین روز قیامت قرآن به صورت بسیار جذابی وارد بر اهل محشر می‌گردد که انبیاء می‌گویند از ماست و فرشتگان گویند از طبقه ملائکه است تا از آنها هم می‌گذرد تا به ساحت قرب حق وارد گردد و آنجا از تلاوت کنندگان و خوانندگان تقدیر و شفاعت می‌فرماید

آموختن قرآن

امام محمدباقر علیه‌السلام قبل از هر چیز مردم را به توجه به قرآن و خواندن و فهمیدن و به کار بستن تعلیم فرمود - زیرا منبع علم و دانش و سرچشمه معارف و بینش قرآن است و این کتاب آسمانی است که به منظور تهذیب اخلاق عمومی تمام علوم و فنون معموله بشری را به طریقت بیان فرموده.
در اصول کافی از سعد خفاف روایت کرده که حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام فرمود
یا سعد تعلموا القران فان القران یأتی یوم القیمة فی احسن صورة ینظر الیها الخلق و الناس صفوف عشرون و مائة الف صف ثمانون الف صف امة محمد (ص) و اربعون الف صف من سائر الامم فیاتی علی صف المسلمین فی صورة رجل فلیسلم فینظرون الیه ثم یقولون لا اله الا الله السلیم و الکریم ان هذا الرجل من المسلمین تعرفه بنعته و صفته غیر انه کان اشد اجتهادا منافی القرآن فمن هناک اعطی من البهاء و الجمال و النور ما لم نعطه ثم یاتی علی صف الشهداء فینظر الیه الشهداء ثم یقولون لا اله الا الله الرب الرحیم ان هذا الرجل من الشهداء نعرفه بسمته و صفته غیر انه من الشهداء البحر فمن هناک اعطی من البهاء و الفضل ما لم نعطه
فرمود ای سعد قرآن را بیاموزید زیرا قرآن در روز قیامت در نیکوتر صورتی که مردمان بدان متوجه شوند می‌آید و در قیامت مردمان بر یک صد و بیست صف آراسته می‌شوند و از این جمله هشتاد صف امت محمد صلی الله علیه و آله و سلم می‌باشند و چهل صف از سایر امتها هستند
فرمود قرآن بر چهره مردی مسلمان بر صف مسلمین نمایان می‌گردد چون مسلمانان بر آن چهره فروزان نگران می‌گردند و از دیدن آن چون گل می شکفند و بر وحدانیت خداوند اعتراف می‌نمایند گویند این مرد از همان مسلمانان است که در خواندن قرآن و اجتهاد و کوشش او در قرآن شدیدتر و فزون‌تر بوده و از این جهت است که آن فر و بها و نور جمال عطا یافته است
[صفحه 152]
که ما نیافته‌ایم و از آن بعد بر صف شهداء عبور می‌دهد و شهدا را در آن چهره تابنده نورانی می‌نگرند و می‌گویند خدائی نیست جز خدای مهربان و این مرد از جمله شهداست که این مقام به او اعطا شده.

قرائت قرآن با صدای خوب

سماع طبیعی آن لحن حسنی است که مطبوع باشد و ذوق سلیم آن را بپسندد
درباره غنا از نظر فقه اسلام حدودی برای غنا معین فرموده است که ما در جلد دوم کتاب سیدالشهداء علیه‌السلام و کتاب فاطمه زهرا (س) در ذیل احوال حضرت سکینه کبری بنت الحسین علیه‌السلام شرحی از غنا نوشته‌ایم که غنا چیست و کدام غنا حرام است آنچه این جا مورد بحث است اینکه قرائت قرآن با صدای خوش و لحن زیبا پسندیده است نباید قرآن را به لحن ناپسند و صدای منکر خواند - چنانچه مردی کریه‌الصوت قرآن می‌خواند مردم از شنیدن صدای او می‌گریختند و سعدی گفت
گر تو قرآن بدین نمط خوانی
ببری رونق از مسلمانی
در اصول کافی و تفسیر صافی از ابوبصیر روایت می‌کند که خدمت حضرت ابی‌جعفر عرض کردم هر وقت قرآن را تلاوت می‌کنم و به آواز خوش بلند قرائت می‌خوانم گمان میکنم شیطان می‌آید با من سخن می‌گوید که برای نشان دادن صدای خوش خود بلند می‌خوانی و بریا تلاوت می‌کنی حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام فرمود یا بامحمد اقرأ قراتة ما بین القرائتین تسمع اهلک و رجع بالقران صوتک فان الله عزوجل یحب الصوت الحسن یرجع فیه ترجیعا
فرمود ای ابومحمد قرآن را ما بین دو قرائت تلاوت کن نه آنکه صدای خود را بلند کن که دیگران را خبردار کنی نه چندان آهسته بخوان که اهل و عیال تو مستفیض نشوند بلکه صدا را به حد وسط بدار و قرائتی با ترجیع صوت بخوان که خدای تعالی صدای نیکو را دوست دارد و صوت تلاوت قرآن اگر با ترجیع باشد پسندیده است چنانچه حضرت سجاد علیه‌السلام چنان قرآن تلاوت می‌فرمود که همه را حیران و مجذوب می‌ساخت
در حدیث دیگر است که فرمود و کان ابوجعفر (ع) احسن الناس صوتا حضرت امام پنجم از تمامت مردمان در قرائت قرآن در صوت و صدا نیکوتر تلاوت می‌فرمود امام پنجم از جدش رسول الله نقل می‌فرماید که فرمود لکل شی‌ء حلیة و حلیة القرآن الصوت الحسن برای هر چیزی یک زیب و زینتی هست و زینت قرآن صدای پسندیده‌ای است که تلاوت نماید
[صفحه 153]
مرحوم فیض در تفسیر صافی می‌نویسد آنچه از اخبار مستفاد می‌شود تغنی و ترجیع در قرائت قرآن جایز است و بلکه مستحب است که قرآن با ترجیع خوانده شود و باید بسی فرق و بسیار امتیاز گذاشت بین تغنی به لهو و لعب با تلاوت قرآن با صوت حسن و درست استفاده از صفات به جای خود می‌باشد مثلا حلم به جای خود و غضب به جای خود اجرا شود.

تعلیمات امام محمدباقر علیه السلام در تفسیر قرآن

حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام در قسمت اعظم علوم اسلامی تعلیمات و آموزش عمیق و دقیقی آموخت که به همین جهات آن بزرگوار را مؤسس علوم اسلامی و مخصوصا فقه و اصول فقه گفته‌اند - که بیان همه آن مطالب در یک جلد غیر میسر است و ناگزیر ما در هر فصل به یکی دو حدیث و دو درس علمی از آن حضرت اکتفا می‌کنیم.

درس تفسیر از بیان امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام

در اینکه تفسیر قرآن به شخصیت علمی امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه‌السلام می‌رسد هیچ سخنی نیست زیرا او اعلم خلق و باب مدینه علم بود - و تفسیر ابن‌عباس و سایر روات حدیث همه به امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌رسد که او راسخ در علم و نفس خود پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بود و حضرت امام محمدباقر آن تفسیر را یک به یک و آیه به آیه برای اصحابش پس از هشتاد سال بیان فرموده در اصول کافی از جابر روایت نموده‌اند که حضرت ابی‌جعفر فرمود.
ما ادعی احد من الناس انه جمع القرآن کله کما انزل الا کذاب و ما جمعه و حفظه کما نزله الله الا علی بن ابیطالب و الائمة من بعده علیهم‌السلام
یعنی جز دروغگویان کذاب هیچ کس نمی‌تواند ادعا کند که تمام قرآن را به آن نحو که نازل شده جمع کرده باشد مگر علی بن ابیطالب و فرزندانش که ائمه معصومین (ع) می‌باشند.
جابر روایت کرده که فرموده ما یستطیع احد ان یدعی ان عنده جمیع القرآن کله ظاهره و باطنه غیر الاوصیاء یعنی هیچ کس استطاعت ندارد که دعوی کند از ظاهر و باطن قرآن باخبر است مگر ائمه معصومین و خاندان رسالت که خزانه‌دار علم الهی و معدن حکمت سبحانی هستند آنها راسخون در علم می‌باشند.
شکی نیست که هیچ کس در جهان بشریت قادر به این دعوی نیست که بگوید علوم قرآن را در ظاهر و باطن می‌داند مگر پسر ابیطالب که فرمود صلونی قبل ان تفقدونی
فرمود ان من علم ما اوتینا تفسیر القرآن و احکامه و علم تغییر الزمان و حدثانه
[صفحه 154]
اذا اراد الله بقوم خیرا اسمعهم و لو اسمع من لم یسمع لولی معرضا کان لم یسمع ثم امسک هنیئته ثم قال و لو وجدنا اوعیة او مستراحا لقلنا و الله المستعان
فرمود از علمی که به میراث از رسول خدا به ما رسیده تفسیر قرآن و احکام شریعت است و علم به تفاسیر زمان و حوادث آن است - فرمود چون خدای تعالی برای قومی ابواب خیری بگشاید قرآن را به آنها می‌شنواند و ندای حق را به گوش آنها می‌رساند مگر کسی که گوشش شایسته شنوائی نباشد حضرت فرمود اگر ما یک گوش شنوا و استعداد لایق و ظرفیت کافی می‌دیدیم بیش از آنچه که تاکنون به آنها آموخته‌ایم می‌آموختیم - و از این عبارت معلوم می‌شود که ائمه معصومین و مخصوصا حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام به علم تفسیر و احکام قرآن علم حوادث جهان و علوم و فنون اسلام عالم و عارف بوده‌اند و نمونه بارز آن علومی است که تعلیم فرموده‌اند.
عیاشی نقل می‌کند که فرمود هر وقت به قرآن توجه کردید که احوال نیکوکاران را دریابید خواهید دید کسانی که در قرآن نامشان به نیکی برده شده ما اهل بیت عترت هستیم و هر کس را به بدی یاد کرده آن دشمنان ما هستند و عطف توجه به این معنی اثبات می‌کند که قرآن مجید بهترین کتاب مناقب اهل بیت و مثالب دشمنان آنهاست

معرفی مفسرین نابخرد

از اهم مسائل اسلام این است که جمعی ساده‌لوح گمان کرده‌اند هر کس قرآن را می‌فهمد و تفسیر آن را می‌داند و می‌تواند بگوید - در حالی که این حقیقت در سایر علوم و کتب هم ممنوع است زیرا علماء و حکماء و مربیان عالم اتفاق دارند که یک محصل و دانشجو خواه مبتدی یا منتهی کتابی را بدون معلم نمی‌تواند درک کند و معلم بی‌کتاب نیز نمی‌تواند تدریس کند - این از سنن آسمانی است که باید هر مربی آداب را بداند تا بتواند بیاموزد - قرآن نیز مشمول این سنت است که بدون شک فهم قرآن بدون مبین و مفسری که علم را از سرچشمه و معلم شدیدالقوائی گرفته باشد میسر نیست و کسانی هم که دعوی می‌کنند بدون قرآن تعلیمی بدهند آنها هم به خطا رفته‌اند زیرا قرآن آخرین کتاب آسمانی و محکمترین قانون بشری است که دارای محکمات و متشابهات است و کتابی است که در تعریف آن گفته شد کتاب احکمت آیاته - کتاب عزیز حکیم - و کتاب علی حکیم است و به غیر از راسخون در علم کسی را مجال بیان تعلیم آن نیست.
[صفحه 155]
حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام به محمد بن سالم فرمود برخی از مردم از قرآن دم می‌زنند در حالی که علم قرآن ندارند و این آیه را تلاوت فرموده هو الذی انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هن ام الکتاب و اخر متشابهات فاما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة و ابتغاء تأویله و ما یعلم تأویله الا الله
یعنی اوست کسی که قرآن را بر تو فرستاده که مقداری از آن دارای نشانه‌های محکم و متقن است که آیه‌های مفصل و مبین در لفظ و معنی می‌باشد که آن آسان است و مقداری از آن متشابهات است که احتمال معانی مختلف می‌دهد که روشن و آشکار نیست و فهم این آیات درخور استعداد راسخون در علم است که از سرچشمه علم الهی سیراب شده باشند که در باب «محکم و متشابه» کتبی نوشته شده است که تأویل آن را جز خداوند و تربیت شدگان مکتب ربوبی کسی نمی‌داند و آنها ائمه معصومین می‌باشند که در علم راسخ و ثابت می‌باشند آنگاه حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام مثالها از قصص انبیاء و احکام برای بیان محکم و متشابه تعلیم شاگردان خود می‌فرماید.

بطون قرآن

فقال (ع) یا جابر ان للقران بطنا و للبطن بطن و ظهرا و للظهر ظهر یا جابر و لیس شی‌ء ابعد من عقول الرجال من تفسیر القرآن ان الایه لیکون اولها فی شی‌ء و اخرها فی شی‌ء و هو کلام متصل یتصرف علی وجوه.
وقتی از حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام درباره نکاح سئوال کردند مفصل انواع نکاح را بیان فرمود و حدود زانی و زانیه و عواقب آن و محاسن نکاح دختران مصون از آلودگی را کاملا تشریح فرموده و آیاتی که درباره حدود زن و مرد در ازدواج مقرر شده همه را تعلیم فرمود آنگاه از طریقه فهم تفسیر قرآن پرسیدند فرمود ای جابر قرآن باطنی دارد و باطن آن نیز باطنی دارد و ظاهر آن نیز ظاهری دارد فرمود ای جابر هیچ چیز مشکلتر از فهم قرآن برای عقول مردم نیست زیرا بسیار آیاتی هست که آغازش در یک موضوع و پایانش در موضوع دیگر و آیه پیوسته‌ای که تفسیر و بیان می‌کند آیه دیگری که در سابق نازل شده.
و در پاسخ حمران بن اعین فرموده «ظهر القرآن للذین تنزل فیهم و بطنه للذین عملوا بمثل اعمالهم» یعنی ظاهر قرآن برای کسانی است که درباره آنها نازل شده و سبب شأن
[صفحه 156]
نزول می‌باشند و باطنش برای کسانی است که عمل می‌کنند به قرآن مانند کسانی که در همان عصر قرآن عمل می‌کردند.
منظور این است که ظاهر قرآن آن روز عمل می‌شده و باطنش امروز و باطن باطنش فردای دنیای آینده عمل می‌گردد.
فضیل بن یسار از تفسیر قرآن پرسید به او فرمود «ما فی القرآن آیة الاولها ظهر و بطن و ما فیه الاوله حد و لکل حد مطلع» - یعنی در قرآن هیچ آیه‌ای نیست جز آنکه برای آن ظاهر و باطنی است و هیچ حرفی در قرآن نیست مگر اینکه برای آن حدی است و برای هر حدی مطلعی است و چون از حدود تأویل و مطلع و مقطع آن سئوال کرد فرمود ظهره تنزیله و بطنه تاویله ظهرش تنزیل قرآن و بطنش تأویل آن است که از آن تأویل بعضی گذشته و بعضی هنوز نگذشته است فرمود حال قرآن چون آفتاب درخشان است و یا مانند قمر و ماه است که هر وقت پرتو و اشعه او اثری دارد و تأویل آن را جز راسخون در علم نمی‌دانند.
امام علیه‌السلام در این بیان می‌فرماید تأویل قرآن آن مطالبی است یا آن اختراعاتی است و آن حوادث و صناعاتی است که قرآن خبر داده و بعد آشکار می‌گردد یا اخباری است که پس از مکتب جعفری به ظهور رسیده یا به ظهور می‌رسد - و مطلع قرآن اشعه تابان او برای تنویر افکار و قلوب جهانیان است و از ناصیه قرآن ناطق پرتوافکن می‌گردد.

قرآن شامل چهار چیز است

در تفسیر از حضرت صادق علیه‌السلام از پدرش چنین روایت کرده که فرمود قرآن شامل چهار موضوع است - عبارت - اشارت - لطافت - حقیقت.
اما عبارت برای مردم عوام است - اشارت برای خواص است لطایف مخصوص اولیاء است و فهم حقایق قرآن درخور انبیاء است.
مرحوم فیض این بیان را تفسیر می‌کند می‌گوید هر معنی از معانی قرآن یک روح و حقیقتی دارد و یک صورت و قالبی و گاهی می‌شود که یک حقیقت در صور متعددی جلوه می‌کند و یک روح معنی در قالب الفاظ مختلفی تجلی می‌نماید که الفاظ برای معانی و قالب برای حقیقت راهنما می‌گردد.
مثلا لفظ قلم وضع شده برای آلت نوشتن خواه آن آلت از نی یا آهن - یا مو - فلز
[صفحه 157]
دیگر باشد و توجهی به نقش و صور آن نمی‌شود و لوح از جنس کاغذ یا سنگ یا فلز است در حالی که حقیقت لوح آن نقوش و صور عالم موجود است و همان قلم قلم قدرت کامله الهیه است - و مراد وجود مقدس الهی است که به اراده حق جلا و علا قلم و لوح و سایر این معانی به وجود می‌آید - چنانچه در قرآن تصریح فرموده علم بالقلم علم الانسان مالم یعلم و این قلم گوهر ذات انسان است که دارای روح است.
مثال دیگر میزان است که بر حسب ظاهر ترازو است سنجش است و در باطن و حقیقت و روح‌النفس آن وجود مقدس امیرالمؤمنین است و بدان همه چیز سنجیده می‌شود و هر چیز میزانی دارد که محتوی همین حقیقت است.

تعریف قرآن

 

اسماعیل بن جابر از حضرت امام جعفر صادق از پدرش امام محمدباقر (ع) روایت می‌کند که قرآن را چنین تعریف فرموده.
«ان الله تبارک و تعالی بعث محمدا صلی الله علیه و آله فختم به الانبیاء فلا نبی بعده و انزل علیه کتابا فختم به الکتب فلا کتاب بعده احل فیه حلالا و حرم حراما الی یوم القیمه فیه شرعکم و خبر من قبلکم و بعدکم و جعله النبی علما باقیا فی اوصیائه فترکهم الناس و هم الشهداء علی کل زمان و عدلوا عنهم ثم قتلوهم و اتبعوا غیرهم و اخلصوا لهم الطاعة حتی عاندوا من اظهر ولایة ولاة الامر و طلب علومهم قال الله سبحانه و نسوا حظا مما ذکروا به و لا تزال تطلع علی خائنة منهم و ذلک انهم ضربوا بعض القرآن ببعض و احتجوا بالمنسوخ و هم یظنون انه الناسخ و احتجوا بالمتشابه و هم یرون انه المحکم و احتجوا بالخاص و هم یقدرون انه العام و احتجوا باول الایة و ترکوا السبب فی تاویلها و لم ینظروا الی ما یفتح الکلام و الی ما یختمه و لم یعرفوا موارده و مصادره اذلم یاخذوه عن اهله فضلوا و اضلوا و اعلموا رحمکم الله انه من لم یعرف من کتاب الله عزوجل الناسخ من المنسوخ و الخاص من العام و المحکم من المتشابه و الرخص من العزائم و المکی و المدنی و اسباب التنزیل و المبهم من القرآن فی الفاظه المنقطعه و المؤلفة و ما فیه من علم القضاء و القدر و التقدیم و التاخیر و المبین و العمیق و الظاهر و الباطن و الابتداء من الانتهاء و السئوال من الجواب و القطع و الوصل و المستثنی منه و الجاری فیه و الصفة لما قبل مما یدل علی ما بعد و الموکد فیه و المفضل و عزائمه و رخصه و
[صفحه 158]
مواضع فرائضه و احکامه و معنی حلاله و حرامه الذی هلک فیه الملحدون و الوصول من الالفاظ و المحمول علی ما قبله و علی ما بعده فلیس بعالم بالقرآن و لا هو من اهله و متی ما ادعی معرفته هذه الاقسام مدع بغیر دلیل فهو کاذب مرتاب مفتر علی الله الکذب و رسوله و ماویه جهنم و بئس المصیر»
یعنی خداوند حبیب خود محمد (ص) را به ختم نبوت برگزید و پس از او پیغمبری نخواهد فرستاد و برای او کتابی به نام قرآن نازل کرد که قرآن خاتم کتب آسمانی است و بعد از قرآن کتابی نازل نخواهد شد در قرآن احکام حلال و حرام تا قیامت ثبت و ثابت و برقرار فرمود و احکام شریعت و راه طریقت و اخبار و قصص پیشینیان و خبر از آیندگان گذشته و آینده همه را نقل فرمود و پیغمبر خدا (ص) این قرآن کریم را در میان اوصیاء خود همدوش با عترت به نام ثقلین قرار داد و مسلمین را توصیه به خواندن و فهمیدن و به کار بستن قرآن فرمود ولی مردم آنها را فرو نهاده باز گذاشتند از آنها روی برتافتند و پشت بر آنها نمودند در حالی که آنها یعنی قرآن و عترت در هر عصر و زمان شاهد و شهید هر چیز هستند و امت به این هم قناعت نکردند به خون آنها دست رنگین ساختند و تابع و پیرو دشمنان آنها شدند و به دربار هر کس دعوت نمود گرد آمدند و از یاوران آنها شدند و از حقایق عالم دین و معارف اسلام دور و محروم ماندند. چنانچه در خود قرآن اشاره شده که با آن که در تورات خلق را به اطاعت آخرین پیغمبر راهنمائی فرموده یهود فراموش کردند و خیانتی نمودند - امام محمدباقر (ع) اضافه فرمود که عدم اطاعت اوصیاء و مطاوعت مخالفین برای این بود که آنها می‌خواستند آیات قرآن را به آیات دیگر درک کنند یعنی متشابهات را چون محکمات قیاس نمایند و بدین جهت گمراه شدند چه قرآن انواع صور مختلفی دارد که باید با تعلیمات ما مدارج و مراتب معانی مختلفه آن را بفهمند و عجیب‌تر آنکه آنها در این گمراهی احتجاج هم کرده و اصرار بر نادانی خود نموده‌اند و ناسخ را با منسوخ و عام را با خاص اشتباه کرده و به تصورات باطل خود احتجاج می‌کنند و سبب تأویل و علت و اسباب تنزیل را فراموش کرده‌اند می‌فرماید این طبقه نادان متشابه را محکم شناخته و به خاص احتجاج می‌کردند به گمان آنکه عام است افتتاح و اختتام کلام را نمی‌شناختند و موارد و مصادرش را نمی‌دانستند و معتقد به علمای راسخون در علم نبودند خودشان هم گمراه بودند و هم پیروان خود را گمراه کردند - و خلقی را به ورطه گمراهی و هلاکت انداختند.
[صفحه 159]
امام محمدباقر علیه‌السلام پس از بیان این حقایق فرمود خداوند رحمت کند شما را که هر کس در کتاب خدا و آیات قرآن ناسخ را از منسوخ و خاص را از عام و محکم را از متشابه و رخص را از عزایم و آیات نازله در مکه را از آیات نازله در مدینه و اسباب تنزیل و کلمات مبهمه قرآن را که در بعضی از الفاظ منقطعه و برخی مؤلفه است و نیز آنچه در قرآن به علم قضا و قدر مربوط است و آیات و کلماتی که به عللی تأخیر و تقدم دارد و مبین و عمیق و ظاهر و باطن را و ابتداء را از انتها و سئوال و جواب و فصل و وصل و مستثنی منه و غیره را بداند که از چه چیز استثنا شده مثلا باید بداند جاری در چیست و مستثنی متصل است یا منقطع موجب است یا منفی در کلام موجود است یا محذوف مستثنی از جنس مستثنی منه است یا نیست مستثنی محذوف است یا مفروغ - بر حسب اقتضاء خواهش عامل است و شرطش این است که در کلام نفی باشد و در اثبات هم وارد شده است و باید بداند که فلان صفتی که برای ماقبل نمی‌ماند دلالت بر مابعد دارد و همچنین مؤکد منه و مفصل را و عزائم قرآن و رخص آن را و فرایض و احکام آن و معنی حلال و حرام آن که ملحدین به سبب ترک آن هلاک گردیدند و همچنین الفاظی که برای وصول و یا الفاظی که ماقبل و مابعدش محمول می‌شود اگر این سلسله معارف و علوم قرآن را نداند او را عالم قرآن نمی‌توان گفت و اهل قرآن و قضاوت و فتوی در مطالب قرآن نباید شمرد و آنها که بدون دلیل و علم و اطلاع مدعی دانش قرآن هستند دروغگو و مرتاب بر خدا و رسول افترای کذب نموده و جای چنین مدعیانی در جهنم است.
با این بیان کافی و شافی که هر کلمه‌اش فصلی از علم ربانی از دانش بر روی علماء و دانشمندان می‌گشاید معلوم می‌گردد که قرآن به این سادگی که ما متصور می‌کنیم نیست همان طور که پیغمبر خاتم‌النبیین در علم و دانش و معرفت بر تمام انبیاء عظام برتری و رجحان دارد قرآن نیز بر تمام کتب آسمانی به سبب جامعیت و اتقان و استحکام عظمت و فضیلت دارد زیرا قرآن متضمن تمامی احکام حلال و حرام و دارای روح کلی کلیه کتب آسمانی است قرآن مناهج شریعت و مصالح امور عامه خلق را محتوی و مشمول است که تا ابدالدهر شمع فروزان بلکه آفتاب درخشان آسمان هدایت و ارشاد است و بدین لحاظ خدای قرآن بشر را به حبل‌المتین قرآن در طلب علم و معرفت و تعقل و تفکر و سیر در عالم بزرگ وجود مکلف فرموده است و در اوامر و نواهی قرآن تأکید و ترغیب و تحریض فرموده تا ابواب رستگاری
[صفحه 160]
و فوز و فلاح به سوی مردم باز شود چنانچه در کتاب مکتب اسلام قریب چهارصد موضوع از اوامر و نواهی قرآن را که هر یک یک اصل مهم تربیتی و تهذیب نفسانی است نقل کرده‌ایم و یقینا به تبعیت از قرآن برای وقوف به اسرار و رموز آن در علم و طمأنینه عامل مؤثری است تا به حقایق و روح‌الیقین برسد و به همین جهات علمی بوده که تصریحا فرمود افلا یتدبرون القرآن ام علی قلوب اقفالها و یا می‌فرماید «و نزلنا علیک القرآن تبیانا لکل شی‌ء» و باز می‌فرماید «ما فرطنا فی الکتاب من شئی» و باز می‌فرماید لعلمه الذین یستنبطونه منهم که همه دلیل بر معانی وسیع عالم الفاظ و معانی است و به جز راسخون در علم که دارای کتابت زکاء و زرنگی هستند درک حقایق آن را نمی‌نمایند.
و در احادیث اهل بیت مسلمین را به دقت در درک حدیث و انطباق آن با قرآن توصیه فرمود اذا جائکم عنی حدیث فاعرضوه علی کتاب الله فما وافق کتاب الله فاقبلوه و ما خالفه فاضربوا به عرض الحایط یعنی اگر حدیثی از ما شنیدید آن را با قرآن مقابله کنید در صورت توافق بپذیرید و در صورت تخالف به دیوار زده از آن درگذرید و باز فرمود القرآن ذلول ذو وجوه فاحملوه علی احسن الوجوه اگر دارای تأویل نیست چگونه می‌فرماید و ما یعلم تأویله الا الله و الراسخون فی العلم و امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود الا ان یؤتی الله عبدا فهما فی القرآن باید خداوند بنده خود را به فهم قرآن هدایت کند و از نور ربانی بر قلبش بتابد تا قرآن را بفهمد و نیز فرموده من فهم القرآن فسربه جمل العلم هر کس قرآن را بفهمد همه علوم را فهمیده که معلوم می‌شود قرآن دارای همه علوم است و ما درباره این معنی لطیف در کتاب جهان اسلام و اسلام در جهان مفصلی شرح داده‌ایم حضرت امیرالمؤمنین درباره پهناوری معارف قرآن می‌فرماید لو شئت لاوقرن سبعین بعیرا من تفسیر فاتحة الکتاب اگر بخواهم از همان تفسیر فاتحة الکتاب باز هفتاد شتر را در حال اختصار می‌نویسم.
ابوالدرداء گفته است لا یفقه الرجل حتی یجعل للقرآن وجوها از قرآن چیزی نخواهند فهمید مگر آنکه در وجوه قرآن یعنی همین علومی که امام باقر علیه‌السلام بیان فرموده توجه داشته باشد و برخی از علماء گفته‌اند لکل آیة سبعون الف فهم و ما بقی من و هما اکثر هر آیه از آیات قرآن هفتاد هزار درجه فهم و ادراک دارد و این مقدار کثیر از فهم قلیل قرآن است و دیگری گفته القرآن یحوی سبعة و سبعین الف علم و مأتی علم قرآن حاوی هفتاد و هفت هزار علم است و باز هم جا دارد که علم و دانش بیاموزد که این جمله عدد کثیر است و برای
[صفحه 161]
هر کلمه ظاهر و باطن و حد و مطلع و مقدار و مقطع و مبتدا و خبری است و ابن‌عباس گوید من اراد علم الاولین و الاخرین فلیشور القران یعنی یبحث عن علمه
هر کس بخواهد از علوم اولین و آخرین واقف گردد با قرآن مشورت کند و بحث علمی نماید و باید لطیفه را گفت علم اولین و آخرین در صفات و افعال حق ظاهر و هویداست و قرآن نماینده ذات و صفات جلال و جمال حق است همانطور که برای ذات و صفاتش حدی نیست برای علوم قرآن هم حدی نیست و چون این علوم در قرآن صامت و قرآن ناطق همدوش قرار گرفت همان طور که هیچ کس از معلم بدون کتاب و از کتاب بدون معلم نمی‌تواند استفاده کند قرآن هم بدون مراجعه به اهل بیت عترت که مفسر قرآن هستند درک نگردد و لذا فرمود انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی لن یفترقا حتی یردا علی الحوض که قرآن و عترت همدوش با هم پیش بروند تا سر حوض کوثر بر پیغمبر نازل گردند.

بعدی                        قبلی

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 2473
  • کل نظرات : 40
  • افراد آنلاین : 19
  • تعداد اعضا : 22
  • آی پی امروز : 500
  • آی پی دیروز : 250
  • بازدید امروز : 6,144
  • باردید دیروز : 1,878
  • گوگل امروز : 6
  • گوگل دیروز : 15
  • بازدید هفته : 8,022
  • بازدید ماه : 16,233
  • بازدید سال : 256,109
  • بازدید کلی : 5,869,666