16- نَحمِیا
نویسنده: نحمیا
محل نگارش: اورشلیم
مربوط به تاریخ: 456 ق.د.م تا 443 ق.د.م
اتمام نگارش: بعد از 443 ق.د.م
نحمیا فصل 1
1 كلام نَحمِیا ابنحكَلیا: در ماهِ كِسلُو در سال بیستم هنگامی كه من در دارالّسطنه شوشان بودم واقع شد 2 كه حنانی یكی از برادرانم با كسانی چند از یهودا آمدند و از ایشان دربارة بقیة یهودی كه از اسیری باقی مانده بودند و دربارة اورشلیم سؤال نمودم. 3 ایشان مرا جواب دادند: “آنانی كه آنجا در بلوك از اسیری باقیماندهاند در مصیبت سخت و افتضاح میباشند و حصار اورشلیم خراب و دروازههایش به آتش سوخته شده است.”
4 و چون این سخنان را شنیدم نشستم و گریه كرده ایامی چند ماتم داشتم و به حضور خدای آسمانها روزه گرفته دعا نمودم. 5 و گفتم: “آه ای یَهُوَه خدای آسمانها ای خدای عظیم و مهیب كه عهد و رحمت را بر آنانی كه تو را دوست میدارند و اوامر تو را حفظ مینمایند نگاه میداری 6 گوشهای تو متوجه و چشمانت گشاده شود و دعای بندة خود را كه من در این وقت نزد تو روز و شب دربارة بندگانت بنیاسرائیل مینمایم اجابت فرمایی و به گناهان بنیاسرائیل كه به تو ورزیدهایم اعتراف مینمایم زیرا كه هم من و هم خاندان پدرم گناه كردهایم. 7 به درستی كه به تو مخالفت عظیمی ورزیدهایم و اوامر و فرایض و احكامی را كه به بندة خود موسی فرموده بودی نگاه نداشتهایم. 8 پس حال كلامی را كه به بندة خود موسی امر فرمودی بیادآور كه گفتی شما خیانت خواهید ورزید و من شما را در میان امتها پراكنده خواهم ساخت. 9 اما چون بسوی من بازگشت نمایید و اوامر مرا نگاه داشته به آنها عمل نمایید اگر چه پراكندگان شما در اقصای آسمانها باشند من ایشانرا از آنجا جمع خواهم كرد و به مكانی كه آنرا برگزیدهام تا نام خود را در آن ساكن سازم درخواهم آورد. 10 و ایشان بندگان و قوم تو میباشند كه ایشانرا به قوّت عظیم خود و به دست قویّ خویش فدیهدادهای. 11 ای یَهُوَه گوش تو بسوی دعای بندهات و دعای بندگانت كه به رغبت تمام از اسم تو ترسان میباشند متوجه بشود و بندة خود را امروز كامیاب فرمایی و او را به حضور این مرد مرحمت عطا كنی.” زیرا كه من ساقیِ پادشاه بودم.
نحمیا فصل 2
1 و در ماه نیسان در سال بیستم اَرتَحشَستا پادشاه واقع شد كه شراب پیش وی بود و من شراب را گرفته به پادشاه دادم و قبل از آن من در حضورش ملول نبودم. 2 و پادشاه مرا گفت: “روی تو چرا ملول است با آنكه بیمار نیستی؟ این غیر از ملالت دل چیزی نیست.” پس من بینهایت ترسان شدم. 3 و به پادشاه گفتم: “پادشاه تا به ابد زنده بماند رویم چگونه ملول نباشد و حال آنكه شهری كه موضع قبرهای پدرانم باشد خراب است و دروازههایش به آتش سوخته شده؟”
4 پادشاه مرا گفت: “چه چیز میطلبی؟” آنگاه نزد خدای آسمانها دعا نمودم 5 و به پادشاه گفتم: “اگر پادشاه را پسند آید و اگر بندهات در حضورش التفات یابد مرا به یهودا و شهر مقبرههای پدرانم بفرستی تا آنرا تعمیر نمایم.”
6 پادشاه مرا گفت و ملِكه به پهلوی او نشسته بود: “طول سفرت چه قدر خواهد بود و كی مراجعت خواهی نمود؟” پس پادشاه صواب دید كه مرا بفرستد و زمانی برایش تعیین نمودم. 7 و به پادشاه عرض كردم: “اگر پادشاه مصلحت بیند مكتوبات برای والیان ماورای نهر به من عطا شود تا مرا بدرقه نمایند و به یهودا برسانند. 8 و مكتوبی نیز به آساف كه ناظر درختستانهای پادشاه است تا چوب برای سقف دروازههای قصر كه متعلّق به خانه است به من داده شود و هم برای حصار شهر و خانهای كه من در آن ساكن شوم.” پس پادشاه برحسب دست مهربان خدایم كه بر من بود اینها را به من عطا فرمود.
9 پس چون نزد والیان ماورای نهر رسیدم مكتوبات پادشاه را به ایشان دادم و پادشاه سرداران سپاه و سواران نیز همراه من فرستاده بود. 10 اما چون سنبلَّطِ حرُونی و طُوبِیای غلام عمونی اینرا شنیدند ایشانرا بسیار ناپسند آمد كه كسی به جهت طلبیدن نیكویی بنیاسرائیل آمده است.
11 پس به اورشلیم رسیدم و در آنجا سه روز ماندم. 12 و شبگاهان به اتفاق چندنفری كه همراه من بودند برخاستم و به كسی نگفته بودم كه خدایم در دل من چه نهاده بود كه برای اورشلیم بكنم و چهارپایی به غیر از آن چهارپایی كه بر آن سوار بودم با من نبود. 13 پس شبگاهان از دروازة وادی در مقابل چشمة اژدها تا دروازة خاكروبه بیرون رفتم و حصار اورشلیم را كه خراب شده بود و دروازههایش را كه به آتش سوخته شده بود ملاحظه نمودم. 14 و از دروازة چشمه نزد برَكة پادشاه گذشتم و برای عبور چهارپایی كه زیر من بود راهی نبود. 15 و در آن شب به كنار نهر آمده حصار را ملاحظه نمودم و برگشته از دروازة وادی داخل شده مراجعت نمودم. 16 و آقاان ندانستند كه كجا رفته یا چه كرده بودم زیرا به یهودیان و به کاهنان و به شرفا و آقاان و به دیگر كسانی كه در كار مشغول میبودند هنوز خبر نداده بودم.
17 پس به ایشان گفتم: “شما بلایی را كه در آن هستیم كه اورشلیم چگونه خراب و دروازههایش به آتش سوخته شده است میبینید. بیایید و حصار اورشلیم را تعمیر نماییم تا دیگر رسوا نباشیم.”
18 و ایشانرا از دست خدای خود كه بر من مهربان میبود و نیز از سخنانی كه پادشاه به من گفته بود خبر دادم. آنگاه گفتند: “برخیزیم و تعمیر نماییم.” پس دستهای خود را برای كارِ خوب قویّ ساختند. 19 اما چون سنبلَّطِ حرُونی و طُوبیای غلام عمونی و جشَمِ عرَبی اینرا شنیدند ما را استهزا نمودند و ما را حقیر شمرده گفتند: “این چه كار است كه شما میكنید؟ ایا بر پادشاه فتنه میانگیزید؟” 20 من ایشانرا جواب داده گفتم: “خدای آسمانها ما را كامیاب خواهد ساخت. پس ما كه بندگان او هستیم برخاسته تعمیر خواهیم نمود. اما شما را در اورشلیم نه نصیبی و نه حقّی و نه ذكری میباشد.”
نحمیا فصل 3
1 و اَلیاشیب رئیس كَهنَه و برادرانش از کاهنان برخاسته دروازة گوسفند را بنا كردند. ایشان آنرا تقدیس نموده دروازههایش را برپا نمودند و آنرا تا برج میا و برج حنَنئیل تقدیس نمودند. 2 و به پهلوی او مردان اریحا بنا كردند و به پهلوی ایشان زكّور بنامری بنا نمود. 3 و پسران هسنَات دروازة ماهی را بنا كردند. ایشان سقف آنرا ساختند و درهایش را با قفلها و پشتبندهایش برپا نمودند. 4 و به پهلوی ایشان مریموت بناُوریا ابنحقُّوص تعمیر نمود و به پهلوی ایشان مشُلّام بنبرَكیا ابنمشِیزَبئیل تعمیر نمود و به پهلوی ایشان صادوق بنبعنا تعمیر نمود. 5 و به پهلوی ایشان تقُوعیان تعمیر كردند اما بزرگان ایشان گردن خود را به خدمت یَهُوَه خویش ننهادند. 6 و یویاداع بنفاسیح و مشُلّام بنبسودِیا دروازة كُهنه را تعمیر نمودند. ایشان سقف آنرا ساختند و درهایش را با قفلها و پشتبندهایش برپا نمودند. 7 و به پهلوی ایشان ملَتِیای جبعونی و یادُونِ میرُُونُوتی و مردان جبعون و مِصفَه آنچه را كه متعلّق به كُرسی والی ماورای نهر بود تعمیر نمودند. 8 و به پهلوی ایشان عزّیئیل بنحرهایا كه از زرگران بود تعمیر نمود و به پهلوی او حنَنیا كه از عطّاران بود تعمیر نمود پس اینان اورشلیم را تا حصار عریض مستحكم ساختند. 9 و به پهلوی ایشان رََفایا ابنحور كه رئیسِ نصفِِ بلدِ اورشلیم بود تعمیر نمود. 10 و به پهلوی ایشان یدایا ابنحرُوماف در برابر خانة خود تعمیر نمود و به پهلوی او حطُّوش بنحشَبنِیا تعمیر نمود. 11 و ملكِیا ابنحاریم و حشُّوب بنفَحت موآب قسمت دیگر و برج تنورها را تعمیر نمودند. 12 و به پهلوی او شَلُّوم بنهلُّو حیش رئیسِ نصفِ بلدِ اورشلیم او و دخترانش تعمیر نمودند. 13 و حانُون و ساكنان زانوح دروازة وادی را تعمیر نمودند. ایشان آن را بنا كردند و درهایش را با قفلها و پشتبندهایش برپا نمودند و هزار ذراع حصار را تا دروازة خاكروبه. 14 و ملكیا اَبنرَكاب رئیس بلدِ بیت هكّارِیم دروازة خاكروبه را تعمیر نمود. او آنرا بنا كرد و درهایش را با قفلها و پشتبندهایش برپا نمود. 15 و شَلُّون بن كُلخُوزه رئیس بلد مِصفَه دروازة چشمه را تعمیر نمود. او آنرا بنا كرده سقف آنرا ساخت و درهایش را با قفلها و پشتبندهایش برپا نمود و حصار بركَة شَلح را نزد باغ پادشاه نیز تا زینهای كه از شهر داود فرود میآمد. 16 و بعد از او نَحمِیا ابن عزبوق رئیسِ نصفِ بلدِ بیتصور تا برابر مقبرة داود و تا بِركَة مصنوعه و تا بیت جباران را تعمیر نمود. 17 و بعد از او لاویان رَحوم بنبانی تعمیر نمود و به پهلوی او حشَبیا رئیسِ نصفِ بلدِ قَعیلَه در حصّة خود تعمیر نمود. 18 و بعد از او برادران ایشان بوّای ابنحینا داد رئیسِ نصفِ بلدِ قَعیلَه تعمیر نمود. 19 و به پهلوی او عازََر بن یشُوع رئیس مِصفَه قسمت دیگر را در برابر فراز سلاحخانه نزد زاویه تعمیر نمود. 20 و بعد از او باروك بنزَبای به صمیم قلب قسمت دیگر را از زاویه تا دروازة اَلیاشیب رئیس كَهنَه تعمیر نمود. 21 و بعد از او مریموت بناوریا ابنهقُّوص قسمت دیگر را از در خانة الیاشیب تا آخر خانة اَلیاشیب تعمیر نمود. 22 و بعد از او کاهنان از اهل غُور تعمیر نمودند. 23 و بعد از ایشان بنیامین و حشُّوب در برابر خانة خود تعمیر نمودند. و بعد از ایشان عزریا ابنمعسیا ابنعنَنیا به جانب خانة خود تعمیر نمود. 24 و بعد از او بنّوی ابنحیناداد قسمت دیگر را از خانة عزَریا تا زاویه و تا برجش تعمیر نمود. 25 و فالال بناوزای از برابر زاویه و برجی كه از خانة فوقانی پادشاه خارج و نزد زندانخانه است تعمیر نمود. و بعد از او فدایا ابن فَرعوش 26 و نَتِینیم در عوفَل تا برابر دروازة آب بسوی مشرق و برج خارجی ساكن بودند. 27 و بعد از او تَفُّوعیان قسمت دیگر را از برابر برج خارجی بزرگ تا حصار عوفَل تعمیر نمودند. 28 و کاهنان هر كدام در برابر خانة خود از بالای دروازة اسبان تعمیر نمودند. 29 و بعد از ایشان صادوق بناِمیر در برابر خانة خود تعمیر نمود و بعد از او شَمعیا ابن شَكَنیا كه مستحفظ دروازة شرقی بود تعمیر نمود. 30 و بعد از او حنَنیا ابن شَلَمیا و حانُون پسر ششم صالاف قسمت دیگر را تعمیر نمودند و بعد از ایشان مشُلّام بنبرَكیا در برابر مسكن خود تعمیر نمود. 31 و بعد از او ملكِیا كه یكی از زرگران بود تا خانههای نَتِینیم و تجار را در برابر دروازة مفقاد تا بالاخانة برج تعمیر نمود. 32 و میان بالاخانة برج و دروازة گوسفند را زرگران و تاجران تعمیر نمودند.
نحمیا فصل 4
1 و هنگامی كه سنبلَّط شنید كه ما به بنای حصار مشغول هستیم خشمش افروخته شده بسیار غضبناك گردید و یهودیان را استهزا نمود. 2 و در حضور برادرانش و لشكر سامره متكلّم شده گفت: “این یهودیانِ ضعیف چه میكنند؟ آیا (شهر را) برای خود مستحكم خواهند ساخت و قربانی خواهند گذرانید و در یك روز كار را به انجام خواهند رسانید؟ و سنگها از تودههای خاكروبه زنده خواهند ساخت؟ و حال آنكه سوخته شده است.” 3 و طُوبیای عمونی كه نزد او بود گفت: “اگر شغالی نیز برآنچه ایشان بنا میكنند بالا رود حصار سنگی ایشانرا منهدم خواهد ساخت!”
4 ای خدای ما بشنو زیرا كه خوار شدهایم و ملامت ایشانرا بسر ایشان برگردان و ایشانرا در زمین اسیری به تاراج تسلیم كن. 5 و عصیان ایشانرا مستور منما و گناه ایشانرا از حضور خود محو مساز زیرا كه خشم تو را پیش روی بنایان به هیجان آوردهاند.
6 پس حصار را بنا نمودیم و تمامی حصار تا نصف بلندیاش بهم پیوست زیرا كه دل قوم در كار بود. 7 و چون سنبلَّط و طُوبیا و اعراب و عمونیان و اَشدُودیان شنیدند كه مرمت حصار اورشلیم پیش رفته است و شكافهایش بسته میشود آنگاه خشم اشان به شدّت افروخته شد. 8 و جمیع ایشان توطئه نمودند كه بیایند و با اورشلیم جنگ نمایند و به آن ضرر برسانند. 9 پس نزد خدای خود دعا نمودیم و از ترس ایشان روز و شب پاسبانان در مقابل ایشان قرار دادیم. 10 و یهودیان گفتند كه “قوّت حمالان تلف شده است و هوار بسیار است كه نمیتوانیم حصار را بنا نماییم.” 11 و دشمنان ما میگفتند: “آگاه نخواهند شد و نخواهند فهمید تا ما در میان ایشان داخل شده ایشانرا بكشیم و كار را تمام نماییم.” 12 و واقع شد كه یهودیانی كه نزد ایشان ساكن بودند آمده ده مرتبه به ما گفتند: “چون شما برگردید ایشان از هر طرف بر ما (حمله خواهند آورد).”
13 پس قوم را در جایهای پست در عقب حصار و بر مكانهای خالی تعیین نمودم و ایشانرا برحسب قبایل ایشان با شمشیرها و نیزهها و كمانهای ایشان قرار دادم. 14 پس نظر كرده برخاستم و به بزرگان و آقاان و بقیة قوم گفتم: “از ایشان مترسید بلكه یَهُوَه عظیم و مهیب را بیادآورید و به جهت برادران و پسران و دختران و زنان وخانههای خود جنگ نمایید.”
15 و چون دشمنان ما شنیدند كه ما آگاه شدهایم و خدا مشورت ایشان را باطل كرده است آنگاه جمیع ما هركس به كار خود به حصار برگشتیم. 16 و از آنروز به بعد نصف بندگان من به كار مشغول میبودند و نصف دیگر ایشان نیزهها و سپرها و كمانها و زرهها را میگرفتند و آقاان در عقب تمام خاندان یهودا میبودند. 17 و آنانی كه حصار را بنا میكردند و آنانی كه بار میبردند و عملهها هر كدام به یك دست كار میكردند و به دست دیگر اسلحه میگرفتند. 18 و بنایان هر كدام شمشیر بر كمر خود بسته بنایی میكردند و كَرِنّانواز نزد من ایستاده بود.
19 و به بزرگان و آقاان و بقیة قوم گفتم: “كار بسیار وسیع است و ما بر حصار متفّرق و از یكدیگر دور میباشیم. 20 پس هرجا كه آواز كَرِنّا را بشنوید در آنجا نزد ما جمع شوید و خدای ما برای ما جنگ خواهد نمود.” 21 پس به كار مشغول شدیم و نصف ایشان از طلوع فجر تا بیرون آمدن ستارگان نیزهها را میگرفتند. 22 و هم در آنوقت به قوم گفتم: “هر كس با بندگانش در اورشلیم منزل كند تا در شب برای ما پاسبانی نماید و در روز به كار بپردازد.” 23 و من و برادران و خادمان من و پاسبانی كه در عقب من میبودند هیچكدام رخت خود را نكندیم و هركس با اسلحة خود به آب میرفت.
نحمیا فصل 5
1 و قوم و زنان ایشان بر برادران یهود خود فریاد عظیمی برآوردند. 2 و بعضی از ایشان گفتند كه “ما و پسران و دختران ما بسیاریم. پس گندم بگیریم تا بخوریم و زنده بمانیم.” 3 و بعضی گفتند: “مزرعهها و تاكستانها و خانههای خود را گرو میدهیم تا به سبب قحط گندم بگیریم.” 4 و بعضی گفتند كه “نقره را به عوض مزرعهها و تاكستانهای خود برای جزیة پادشاه قرض گرفتیم. 5 و حال جسد ما مثل جسدهای برادران ماست و پسران ما مثل پسران ایشان و اینك ما پسران و دختران خود را به بندگی میسپاریم و بعضی از دختران ما كنیز شدهاند و در دست ما هیچ استطاعتی نیست زیرا كه مزرعهها و تاكستانهای ما از آن دیگران شده است.”
6 پس چون فریاد ایشان و این سخنان را شنیدم بسیار غضبناك شدم. 7 و با دل خود مشورت كرده بزرگان و آقاان را عتاب نمودم و به ایشان گفتم: “شما هر كس از برادر خود ربا میگیرید!” و جماعتی عظیم به ضد ایشان جمع نمودم. 8 و به ایشان گفتم: “ما برادران یهود خود را كه به امتها فروخته شدهاند حتیالمقدور فدیه كردهایم. و آیا شما برادران خود را میفروشید و آیا میشود كه ایشان به ما فروخته شوند؟” پس خاموش شده جوابی نیافتند.
9 و گفتم: “كاری كه شما میكنید خوب نیست. آیا نمیباید شما به سبب ملامت امتهایی كه دشمن ما میباشند در ترس خدای ما سلوك نمایید؟ 10 و نیز من و برادران و بندگانم نقره و غلّه به ایشان قرض دادهایم. پس سزاوار است كه این ربا را ترك نماییم. 11 و الآن امروز مزرعهها و تاكستانها و باغات زیتون و خانههای ایشان و صد یك از نقره و غلّه و عصیر انگور و روغن كه بر ایشان نهادهاید به ایشان ردّ كنید.”
12 پس جوابد دادند كه “ردّ خواهیم كرد و از ایشان مطالبه نخواهیم نمود و چنانكه تو فرمودی به عمل خواهیم آورد.” آنگاه کاهنان را خوانده به ایشان قَسم دادم كه بروفق این كلام رفتار نمایند. 13 پس دامن خود را تكانیده گفتم: “خدا هر كس را كه این كلام را ثابت ننماید از خانه و كسبش چنین بتكاند و به این قَسم تكانیده و خالی بشود.” پس تمامی جماعت گفتند آمین و یَهُوَه را تسبیح خواندند و قوم برحسب این كلام عمل نمودند.
14 و نیز از روزی كه به والی بودن زمین یَهُوَه مأمور شدم یعنی از سال بیستم تا سال سی و دومِ اَرتَحشَستا پادشاه كه دوازده سال بود من و برادرانم وظیفة والیگری را نخوردیم. 15 اما والیان اول كه قبل از من بودند بر قوم بار سنگین نهاده علاوه بر چهل مثقال نقره نان و شراب نیز از ایشان میگرفتند و خادمان ایشان بر قوم حكمرانی میكردند. لیكن من به سبب ترس خدا چنین نكردم. 16 و من نیز در ساختن حصار مشغول میبودم و هیچ مزرعه نخریدیم و همة بندگان من در آنجا به كار جمع بودند. 17 و صد و پنجاه نفر از یهودیان و آقاان سوای آنانی كه از امتهای مجاور ما نزد ما میآمدند بر سفرة من خوراك میخوردند. 18 و آنچه برای هر روز مهیا میشد یك گاو و شش گوسفند پرواری میبود و مرغها نیز برای من حاضر میكردند و هر ده روز مقداری كثیر از هر گونة شراب. اما معهذا وظیفة والیگری را نطلبیدم زیرا كه بندگی سخت بر این قوم میبود.
19 ای خدایم موافق هرآنچه به این قوم عمل نمودم مرا به نیكویی یاد آور.
نحمیا فصل 6
1 و چون سنبلَّط و طُوبیا و جشَم عربی و سایر دشمنان ما شنیدند كه حصار را بنا كردهام و هیچ رخنهای در آن باقی نمانده است با آنكه درهای دروازههایش را هنوز برپا ننموده بودم 2 سنبلَّط و جشَم نزد من فرستاده گفتند: “بیا تا در یكی از دهات بیابان اونو ملاقات كنیم.” اما ایشان قصد ضرر من داشتند.
3 پس قاصدان نزد ایشان فرستاده گفتم: “من در مهمّ عظیمی مشغولم و نمیتوانم فرود آیم چرا كار حینی كه من آنرا ترك كرده نزد شما فرود آیم به تعویق افتد.”
4 و ایشان چهار دفعه مثل این پیغام به من فرستادند و من مثل این جواب به ایشان پس فرستادم. 5 پس سنبلَّط دفعة پنجم خادم خود را به همینطور نزد من فرستاد و مكتوبی گشوده در دستش بود 6 كه در آن مرقوم بود: “در میان امتها شهرت یافته است و جشَم اینرا میگوید كه تو و یهود قصد فتنهانگیزی دارید و برای همین حصار را بنا میكنی و تو بر وفق این كلام میخواهی كه پادشاه ایشان بشوی. 7 و انبیا نیز تعیین نمودهای تا دربارة تو در اورشلیم ندا كرده گویند كه در یهودا پادشاهی است. و حال بر وفق این كلام خبر به پادشاه خواهد رسید. پس بیا تا با هم مشورت نماییم.”
8 آنگاه نزد او فرستاده گفتم: “مثل این كلام كه تو میگویی واقع نشده است بلكه آنرا از دل خود ابداع نمودهای.” 9 زیرا جمیع ایشان خواستند ما را بترسانند به این قصد كه دستهای ما را از كار باز دارند تا كرده نشود. پس حال ای خدا دستهای مرا قوّی ساز.
10 و به خانة شَمعیا ابندَلایا ابنمهِیطَبئیل رفتم و او در را بر خود بسته بود پس گفت: “در خانة خدا در هیكل جمع شویم و درهای هیكل را ببندیم زیرا كه به قصد كشتن تو خواهند آمد. شبانگاه برای كشتن تو خواهند آمد.”
11 من گفتم: “آیا مردی چون من فرار بكند؟ و كیست مثل من كه داخل هیكل بشود تا جان خود را زنده نگاه دارد؟ من نخواهم آمد.” 12 زیرا درك كردم كه خدا او را هرگز نفرستاده است بلكه خودش به ضدّّ من نبوّت میكند و طُوبیا و سنبلَّط او را اجیر ساختهاند. 13 و از این جهت او را اجیر كردهاند تا من بترسم و به اینطور عمل نموده گناه ورزم و ایشان خبر بد پیدا نمایند كه مرا مفتضح سازند.
14 ای خدایم طُوبیا و سنبلَّط را موافق این اعمال ایشان و همچنین نُوعدیة نبیه و سایر انبیا را كه میخواهند مرا بترسانند به یادآور.
15 پس حصار در بیست و پنجم ماه اِیلُول در پنجاه و دو روز به اتمام رسید. 16 و واقع شد كه چون جمیع دشمنان ما اینرا شنیدند و همة امتهایی كه مجاور ما بودند اینرا دیدند در نظر خود بسیار پست شدند و دانستند كه این كار از جانب خدای ما معمول شده است. 17 و در آن روزها نیز بسیاری از بزرگان یهودا مكتوبات نزد طُوبیا میفرستادند و مكتوبات طُوبیا نزد ایشان میرسید 18 زیرا كه بسا از اهل یهودا با او همداستان شده بودند چونكه او داماد شَكَنیا ابنآرَه بود و پسرش یهوحانان دختر مشُلّام بنبركِیا را به زنی گرفته بود 19 و دربارة حسنات او به حضور من نیز گفتگو میگردند و سخنان مرا به او میرسانیدند. و طُوبیا مكتوبات میفرستاد تا مرا بترساند.
نحمیا فصل 7
1 و چون حصار بنا شد و درهایش را برپا نمودم و دربانان و مغنّیان و لاویان ترتیب داده شدند 2 آنگاه برادر خود حنانی و حنَنیا رئیس قصر را زیرا كه او مردی امین و بیشتر از اكثر مردمان خداترس بود بر اورشلیم فرمان دادم. 3 و ایشانرا گفتم دروازههای اورشلیم را تا آفتاب گرم نشود باز نكنند و مادامی كه حاضر باشند درها را ببندند و قفل كنند. و از ساكنان اورشلیم پاسبانان قرار دهید كه هركس به پاسبانی خود و هركدام به مقابل خانة خویش حاضر باشند.
4 و شهر وسیع و عظیم بود و قوم در اندرونش كم و هنوز خانهها بنا نشده بود. 5 و خدای من در دلم نهاد كه بزرگان و آقاان و قوم را جمع نمایم تا برحسب نسبنامهها ثبت كردند و نسبنامة آنانی را كه مرتبة اول برآمده بودند یافتم و در آن بدین مضمون نوشته دیدم:
6 اینانند اهل ولایتها كه از اسیری آن اشخاصی كه نبوكدنصّر پادشاه بابل به اسیری برده بود برآمده بودند و هر كدام از ایشان به اورشلیم و یهودا به شهر خود برگشته بودند. 7 اما آنانی كه همراه زرّبابل آمده بودند: یسوع و نَحمِیا و عزرَیا و رَعمیا و نَحمانی و مردِخای و بِلشان و مِسفارِت و بِغوای و نَحوم و بعنَه. و شمارة مردان قوم اسرائیل: 8 بنیفَرعوش دو هزار و یكصد و هفتاد و دو. 9 بنیشَفَطیا سیصد و هفتاد و دو. 10 بنیآرَح ششصد و پنجاه و دو. 11 بنیفَحت موآب از بنییشُوع و یوآب دو هزار و هشتصد و هجده. 12 بنیعیلام هزار و دویست و پنجاه و چهار. 13 بنیزَتُّو. هشتصد و چهل و پنج. 14 بنیزَكّای هفتصد و شصت. 15 بنیبِنُوّی ششصد و چهل و هشت. 16 بنیبابای ششصد و بیست و هشت. 17 بنیعزجد. دو هزار و سیصد و بیست و دو. 18 بنیاَدُونیقام ششصد و شصت و هفت. 19 بنیبِغوای دو هزار و شصت و هفت. 20 بنیعادین ششصد و پنجاه و پنج. 21 بنیآطیر از (خاندان) حِزقِیا نود و هشت. 22 بنیحاشُوم سیصد و بیست و هشت. 23 بنیبیصای سیصد و بیست و چهار. 24 بنیحاریف صد و دوازده. 25 بنیجبعون نود و پنج. 26 مردمان بیتلحم و نَطُّوفَه صد و هشتاد و هشت. 27 مردمان عناتُوت صد و هشتاد و هشت. 28 مردمان بیتعزموت چهل و دو. 29 مردمان قریه یعاریم و كَفَیره و بئِیرُوت هفتصد و چهل و سه. 30 مردمان رامه و جبع ششصد و بیست و یك. 31 مردمان مِكماس صد و بیست و دو. 32 مردمان بیتایل و عای صد و بیست و سه. 33 مردمان نَبوی دیگر پنجاه و دو. 34 بنیعیلام دیگر هزار و دویست و پنجاه و چهار. 35 بنیحاریم سیصد و بیست. 36 بنیاَریحا سیصد و چهل و پنج. 37 بنیلُود و حادید و اُونُو هفتصد و بیست و یك. 38 بنیسنائَت سه هزار و نه صد و سی. 39 و اما کاهنان: بنییدَعیا از خاندان یشُوع نه صد و هفتاد و سه. 40 بنیاِمیر هزار و پنجاه و دو. 41 بنیفَشحور هزار و دویست و چهل و هفت. 42 بنیحاریم هزار و هفده. 43 و اما لاویان: بنییشُوع از (خاندان) قَدمیئیل و از بنیهودُویا هفتاد و چهار. 44 و مغنّیان: بنیآساف صد و چهل و هشت. 45 و دربانان: بنیشَلُّوم و بنیآطیر و بنیطَلمون و بنیعقُّوب و بنیحطِیطَه و بنیسوبای صد و سی و هشت. 46 و اما نَتِینیم: بنیصِیحه بنیحسوفا بنیطَبایوت. 47 بنیفیرُوس بنیسیعا بنیفادُون. 48 بنیلَبانَه بنیحجابه بنیسلمای. 49 بنیحانان بنیجِدّیل بنیجاحر. 50 بنیرَآیا بنیرَصین بنینَقُودا. 51 بنیجزّام بنیعزّا بنیفاسیح. 52 بنیبیسای بنیمعونیم بنینَفِیشَسِیم. 53 بنیبقبوق بنیحقُوفا بنیحرحور. 54 بنیبصَلیت بنیمحیده بنیحرشا. 55 بنیبرقُوس بنیسیسرا بنیتامح. 56 بنینصیح بنیحطیفا. 57 و پسران خادمانِ سلیمان: بنیسوطای بنیسوفَرَت بنیفریدا. 58 بنییعلا بنیدَرقون بنیجدّیل. 59 بنیشَفَطیا بنیحطّیل بنیفُوخرَه حظَّبائیم. بنیآمون. 60 جمیع نَتِینیم و پسران خادمانِ سلیمان سیصد و نود و دو. 61 و اینانند آنانی كه از تلّ مِلح و تلّ حرشاكَرُوب و اَدُّون و اِمیر برآمده بودند اما خاندان پدران و عشیرة خود را نشان نتوانستند داد كه آیا از اسرائیلیان بودند یا نه. 62 بنیدَلایا بنیطُوبیا بنینَقُودَه ششصد و چهل و دو. 63 و از کاهنان: بنیحبایا بنیهقّوص بنیبرزِلّای كه یكی از دختران برزِلّایی جِلعادی را به زنی گرفته بود پس به نام ایشان مسمی شدند. 64 اینان انساب خود را در میان آنانی كه در نسبنامهها ثبت شده بودند طلبیدند. اما نیافتند پس از کهانت اخراج شدند.
65 پس تِرشاتا به ایشان امر فرمود كه تا كاهنی با اوریم و تُمیم برقرار نشود. از قدسِاقداس نخورند. 66 تمامی جماعت با هم چهل و دو هزار و سیصد و شصت نفر بودند. 67 سوای غلامان و كنیزان ایشان كه هفتهزار و سیصد و سی و هفت نفر بودند و مغنّیان و مغنّیات ایشان دویست و چهل و پنج نفر بودند. 68 و اسبان ایشان هفتصد و سی و شش و قاطران ایشان دویست و چهل و پنج. 69 و شتران چهار صد و سی و پنج و حماران ششهزار و هفتصد و بیست بود.
70 و بعضی از رؤسای آبا هدایا به جهت كار دادند. اما تِرشاتا هزار درم طلا و پنجاه قاب و پانصد و سی دست لباس کهانت به خزانه داد. 71 و بعضی از رؤسای آبا بیست هزار درم طلا و دو هزار و دویست منای نقره به خزینه به جهت كار دادند. 72 و آنچه سایر قوم دادند این بود: بیست هزار درم طلا و دو هزار منای نقره و شصت و هفت دست لباس کهانت. 73 پس کاهنان و لاویان و دربانان و مغنّیان و بعضی از قوم و نَتِینیم و جمیع اسرائیل در شهرهای خود ساكن شدند و چون ماه هفتم رسید بنیاسرائیل در شهرهای خود مقیم بودند.
نحمیا فصل 8
1 و تمامی قوم مثل یك مرد در سِعة پیش دروازة اب جمع شدند و به عزرای كاتب گفتند كه كتاب تورات موسی را كه یَهُوَه به اسرائیل امر فرموده بود بیاورد. 2 و عزرای كاهن تورات را در روز اول ماه هفتم به حضور جماعت از مردان و زنان و همة آنانی كه میتوانستند بشنوند و بفهمند آورد. 3 و آنرا در سِعة پیش دروازة آب از روشنایی صبح تا نصف روز در حضور مردان و زنان و هر كه میتوانست بفهمد خواند و تمامی قوم به كتاب تورات گوش فراگرفتند. 4 و عزرای كاتب بر منبر چوبی كه به جهت اینكار ساخته بودند ایستاد و به پهلویش از دست راستش متَّتیا و شَمع و عنایا و اُوریا و حِلقیا و معسیا ایستادند و از دست چپش فدایا و مِیشائیل و ملكِیا و حاشُوم و حشبدّانَه و زَكریا و مشُلّام. 5 و عزرا كتاب را در نظر تمامی قوم گشود زیرا كه او بالای تمامی قوم بود و چون آنرا گشود تمامی قوم ایستادند. 6 و عزرا یَهُوَه خدای عظیم را متبارك خواند و تمامی قوم دستهای خود را برافراشته در جواب گفتند: “آمین آمین!” و ركوع نموده و رو به زمین نهاده یَهُوَه را سجده نمودند. 7 و یشُوع و بانی و شَرَبیا و یامین و عقُّوب و شَبنای و هودیا و معسیا و قَلیطا و عزریا و یوزاباد و حنان و فلایا و لاویان تورات را برای قوم بیان میكردند و قوم در جای خود ایستاده بودند.
8 پس كتاب تورات خدا را به صدای روشن خواندند و تفسیر كردند تا آنچه را كه میخواندند بفهمند. 9 و نَحمِیا كه تِرشاتا باشد و عزرای كاهن و كاتب و لاویانی كه قوم را میفهمانیدند به تمامی قوم گفتند: “امروز برای یَهُوَه خدای شما روز مقدّس است. پس نوحهگری منمایید و گریه مكنید.” زیرا تمامی قوم چون كلام تورات را شنیدند گریستند.
10 پس به ایشان گفت: “بروید و خوراكهای لطیف بخورید و شربتها بنوشید و نزد هر كه چیزی برای او مهیا نیست حصّهها بفرستید زیرا كه امروز برای یَهُوَه ما روز مقدّس است پس محزون نباشید زیرا كه آقا یَهُوَه قوّت شما است.” 11 و لاویان تمامی قوم را ساكت ساختند و گفتند: “ساكت باشید زیرا كه امروز روز مقدّس است. پس محزون نباشید.” 12 پس تمامی قوم رفته اكل و شرب نمودند و حصّهها فرستادند و شادی عظیم نمودند زیرا كلامی را كه به ایشان تعلیم داده بودند فهمیدند.
13 و در روز دوّم رؤسای آبای تمامی قوم و کاهنان و لاویان نزد عزرای كاتب جمع شدند تا كلام تورات را اصغا نمایند. 14 و در تورات چنین نوشته یافتند كه یَهُوَه به واسطة موسی امر فرموده بود كه بنیاسرائیل در عید ماه هفتم در سایبانها ساكن بشوند. 15 و در تمامی شهرهای خود و در اورشلیم اعلان نمایند و ندا دهند كه به كوهها بیرون رفته شاخههای زیتون و شاخههای زیتون برّی و شاخههای آس و شاخههای نخل و شاخههای درختان كَشَن بیاورند و سایبانها به نهجی كه مكتوب است بسازند.
16 پس قوم بیرون رفتند و هر كدام بر پشتبام خانة خود و در حیاط خود و در صحنهای خانة خدا و در سِعة دروازة آب و در سِعة دروازة افرایم سایبانها برای خود ساختند. 17 و تمامیِ جماعتی كه از اسیری برگشته بودند سایبانها ساختند و در سایبانها ساكن شدند زیرا كه از ایام یوشع بننون تا آنروز بنیاسرائیل چنین نكرده بودند. پس شادی بسیار عظیمی رخ نمود. 18 و هر روز از روز اول تا روز آخر كتاب تورات خدا را میخواند و هفت روز عید ا نگاه داشتند. و در روز هشتم محفل مقدّس برحسب قانون برپا شد.
نحمیا فصل 9
1 و در روز بیست و چهارم این ماه بنیاسرائیل روزهدار و پلاس دربر و خاك بر سر جمع شدند. 2 و ذریت اسرائیل خویشتنرا از جمیع غربا جدا نموده ایستادند و به گناهان خود و تقصیرهای پدران خویش اعتراف كردند. 3 و در جای خود ایستاده یك ربع روز كتاب توراتِ یَهُوَه خدای خود را خواندند و ربع دیگر اعتراف نموده یَهُوَه خدای خود را عبادت نمودند. 4 و یشُوع و بانی و قدمیئیل و شَبنیا و بنیّ و شَرَبیا و بانی و كنانی بر زینة لاویان ایستادند و به آواز بلند نزد یَهُوَه خدای خویش استغاثه نمودند. 5 آنگاه لاویان یعنی یشُوع و قدمیئیل و بانی و حشَبنِیا و شَرَبیا و هودیا و شَبنیا و فَتَحیا گفتند: “برخیزید و یَهُوَه خدای خود را از ازل تا به ابد متبارك بخوانید. و اسم جلیل تو كه از تمام بركات و تسبیحات اعلیتر است متبارك باد. 6 تو به تنهایی یَهُوَه هستی. تو فلك و فلكالافلاك و تمامی جنود آنها را و زمین را و هر چه بر آن است و دریاها را و هرچه در آنها است ساختهای و تو همة اینها را حیات میبخشی و جنود آسمان تو را سجده میكنند. 7 تو ای یَهُوَه آن خدا هستی كه ابرام را برگزیدی و او را از اور كلدانیان بیرون آوردی و اسم او را به ابراهیم تبدیل نمودی. 8 و دل او را به حضور خود امین یافته با وی عهد بستی كه زمین كنعانیان و حِتّیان و اَموریان و فَرِزِّیان و یبوسیان و جِرجاشیان را به او ارزانی داشته به ذریت او بدهی و وعدة خود را وفا نمودی زیرا كه عادل هستی. 9 و مصیبت پدران ما را در مصر دیدی و فریاد ایشانرا نزد بحر قلزم شنیدی. 10 و آیات و معجزات بر فرعون و جمیع بندگانش و تمامی قوم زمینش ظاهر ساختی چونكه میدانستی كه بر ایشان ستم مینمودند. پس به جهت خود اسمی پیدا كردی چنانكه امروز شده است. 11 و دریا را ه حضور ایشان منشَقّ ساختی تا از میان دریا به خشكی عبور نمودند و تعاقبكنندگان ایشانرا به عمقهای دریا مثل سنگ در آب عمیق انداختی. 12 و ایشانرا در روز به ستون ابر و در شب به ستون آتش رهبری نمودی تا راه را كه در آن باید رفت برای ایشان روشن سازی. 13 و بر كوه سینا نازل شده با ایشان از آسمان تكلّم نموده و احكام راست و شرایع حقّ و اوامر و فرایض نیكو را به ایشان دادی. 14 و سبَت مقدّس خود را به ایشان شناسانیدی و اوامر و فرایض و شرایع به واسطة بندة خویش موسی به ایشان امر فرمودی. 15 و نان از آسمان برای گرسنگی ایشان دادی و آب از صخره برای تشنگی ایشان جاری ساختی و به ایشان وعده دادی كه به زمینی كه دست خود را برافراشتی كه آنرا به ایشان بدهی داخل شده آنرا به تصرّف آورند.
16 “ لیكن ایشان و پدران ما متكبرانه رفتار نموده گردن خویش را سخت ساختند و اوامر تو را اطاعت ننمودند. 17 و از شنیدن ابا نمودند و اعمال عجیبهای را كه در میان ایشان نمودی بیاد نیاوردند بلكه گردن خویشرا سخت ساختند و فتنه انگیخته سرداری تعیین نمودند تا (به زمین) بندگی خود مراجعت كنند. اما تو خدای غفّار و كریم و رحیم و دیرغضب و كثیر احسان بوده ایشانرا ترك نكردی. 18 بلكه چون گوسالة ریختهشدهای برای خود ساختند و گفتند: (ای اسرائیل)! این خدای تو است كه تو را از مصر بیرون آورد و اهانت عظیمی نمودند 19 آنگاه تو نیز برحسب رحمت عظیم خود ایشانرا در بیابان ترك ننمودی و ستون ابر در روز كه ایشان را در راه رهبری مینمود از ایشان دور نشد و نه ستون آتش در شب كه راه را كه در آن باید بروند برای ایشان روشن میساخت. 20 و روح نیكوی خود را به جهت تعلیم ایشان دادی و منِّ خویش را از دهان ایشان بازنداشتی و آب برای تشنگی ایشان به ایشان عطا فرمودی. 21 و ایشانرا در بیابان چهل سال پرورش دادی كه به هیچ چیز محتاج نشدند. لباس ایشان مندرس نگردید و پایهای ایشان ورم نكرد. 22 و ممالك و قومها به ایشان ارزانی داشته آنها را تا حدود تقسیم نمودی و زمین سیحون و زمین پادشاه حشبون و زمین عوج پادشاه باشان را به تصرّف آوردند. 23 و پسران ایشانرا مثل ستارگان آسمان افزوده ایشانرا به زمینی كه به پدران ایشان وعده داده بودی كه داخل شده آنرا به تصرّف آورند درآوردی.
24 “پس پسران ایشان داخل شده زمینرا به تصرّف آوردند و كنعانیان را كه سكنة زمین بودند به حضور ایشان مغلوب ساختی و آنها را با پادشاهان آنها و قومهای زمین به دست ایشان تسلیم نمودی تا موافق ارادة خود با آنها رفتار نمایند. 25 پس شهرهای حصاردار و زمینهای برومند گرفتند و خانههای پر از نفایس و چشمههای كَنده شده و تاكستانها و باغات زیتون و درختان میوهدار بیشمار به تصرّف آوردند و خورده و سیر شده و فربه گشته از نعمتهای عظیم تو متلذّذ گردیدند. 26 و بر تو فتنه انگیخته و تمرّد نموده شریعت تو را پشت سر خود انداختند و انبیای تو را كه برای ایشان شهادت میآوردند تا بسوی تو بازگشت نمایند كُشتند و اهانت عظیمی به عمل آوردند. 27 آنگاه تو ایشان را به دست دشمنانشان تسلیم نمودی تا ایشانرا به تنگ آورند و در حین تنگی خویش نزد تو استغاثه نمودند و ایشانرا از آسمان اجابت نمودی و برحسب رحمتهای عظیم خود نجاتدهندگان به ایشان دادی كه ایشانرا از دست دشمنانشان رهانیدند.
28 “اما چون استراحت یافتند بار دیگر به حضور تو شرارت ورزیدند و ایشانرا به دست دشمنانشان واگذاشتی كه بر ایشان تسلّط نمودند. و چون باز نزد تو استغاثه نمودند ایشانرا از آسمان اجابت نمودی و برحسب رحمتهای عظیمت بارهای بسیار ایشانرا رهایی دادی. 29 و برای ایشان شهادت فرستادی تا ایشانرا به شریعت خود برگردانی. اما ایشان متكبرانه رفتار نموده اوامر تو را اطاعت نكردند و به احكام تو كه هر كه آنها را بجا آورد از آنها زنده میماند خطا ورزیدند و دوشهای خود را معانِد و گردنهای خویشرا سخت نموده اطاعت نكردند.
30 “ معهذا سالهای بسیار با ایشان مدارا نمودی و به روح خویش به واسطة انبیای خود برای ایشان شهادت فرستادی اما گوش نگرفتند. لهذا ایشانرا به دست قومهای كشورها تسلیم نمودی. 31 اما برحسب رحمتهای عظیمت ایشانرا بالكلّ فانی نساختی و ترك ننمودی زیرا خدای كریم و رحیم هستی. 32 و الآن ای خدای ما ای خدای عظیم و جبار و مهیب كه عهد و رحمت را نگاه میداری زنهار تمامی این مصیبتی كه بر ما و بر پادشاهان و آقاان و کاهنان و انبیا و پدران ما و بر تمامی قوم تو از ایام پادشاهان اَشُور تا امروز مستولی شده است در نظر تو قلیل ننماید. 33 و تو در تمامی این چیزهایی كه بر ما وارد شده است عادل هستی زیرا كه تو به راستی عمل نمودهای اما ما شرارت ورزیدهایم. 34 و پادشاهان و آقاان و کاهنان و پدران ما به شریعت تو عمل ننمودند و به اوامر و شهادات تو كه به ایشان امر فرمودی گوش ندادند. 35 و در مملكت خودشان و در احسان عظیمی كه به ایشان نمودی و در زمین وسیع و برومند كه پیش روی ایشان نهادی تو را عبادت ننمودند و از اعمال شنیع خویش بازگشت نكردند.
36 “اینك ما امروز غلامان هستیم و در زمینی كه به پدران ما دادی تا میوه و نفایس آنرا بخوریم اینك در آن غلامان هستیم. 37 و آن محصول فراوان خود را برای پادشاهانی كه به سبب گناهان ما بر ما مسلّط ساختهای میآوَرَد و ایشان بر جسدهای ما و چهارپایان ما برحسب ارادة خود حكمرانی میكنند و ما در شدّت تنگی گرفتار هستیم.” 38 و به سبب همة این امور ما عهد محكم بسته آنرا نوشتیم و آقاان و لاویان و کاهنان ما آنرا مهر كردند.
نحمیا فصل 10
1 و كسانی كه آنرا مهر كردند اینانند: نَحمِیای تِرشاتا ابنحكَلیا و صِدقیا. 2 و سرایا و عزَریا و اِرمیا. 3 و فَشحور و اَمریا و ملكِیا. 4 و حطُّوش و شَبنیا و ملُّوك. 5 و حاریم و مریموت و عوبدیا. 6 و دانیال و جِنتُون و باروك. 7 و مشُلّام و اَبِیا و مِیامین. 8 و معزیا و بِلجای و شَمعیا اینها کاهنان بودند. 9 و اما لاویان: یشُوع بناَزَنیا و بنُّوی از پسران حیناداد و قدمیئیل. 10 و برادران ایشان شَبنیا و هودیا و قَلیطا و فَلایا و حانان. 11 و میخا و رَحوب و حشَبیا. 12 و زَكُّور و شَرَبیا و شَبنیا. 13 و هودیا و بانی و بنینُو. 14 و آقاان قوم فَرعوش و فَحت موآب و عِیلام و زَتُّو و بانی. 15 و بنّی و عزجد و بابای. 16 و اَدُونیا و بِغوای و عودین. 17 و عاطیر و حِزقِیا و عزُّور. 18 و هودیا و حاشُوم و بیصای. 19 و حاریف و عناتُوت و نِیبای. 20 و مجفیعاش و مشُلّام و حزیر. 21 و مِشیزَبئیل و صادوق و یدُّوع. 22 و فَلَطیا و حانان و عنایا. 23 و هوشَع و حنَنیا و حشُّوب. 24 و هلُّوحیش و فِلحا و شُوبیق. 25 و رَحوم و حشَبنا و معسِیا. 26 و اَخِیا و حانان و عانان. 27 و ملُّوك و حارِیم و بعنَه.
28 و سایر قوم و کاهنان و لاویان و دربانان و مغنّیان و همة كسانی كه خویشتنرا از اهالی كشورها به تورات خدا جدا ساخته بودند با زنان و پسران و دختران خود و همة صاحبان معرفت و فطانت 29 به برادران و بزرگان خویش ملصق شدند و لعنت و قَسم بر خود نهادند كه به تورات خدا كه به واسطة موسی بندة خدا داده شده بود سلوك نمایند و تمامی اوامر سلطان تعالی یَهُوَه ما و احكام و فرایض او را نگاه دارند و به عمل آورند 30 و اینكه دختران خود را به اهل زمین ندهیم و دختران ایشانرا برای پسران خود نگیریم. 31 و اگر اهل زمین در روز سبَت متاع یا هر گونه آذوقه به جهت فروختن بیاورند آنها را از ایشان در روزهای سبَت و روزهای مقدّس نخریم و (حاصل) سال هفتمین و مطالبة هر قرض را ترك نماییم. 32 و بر خود فرایض قرار دادیم كه یك ثلث مثقال در هر سال برخویشتن لازم دانیم به جهت خدمت خانة خدای ما. 33 برای نان تَقدِمِه و هدیة آردی دایمی و قربانی سوختنی دایمی در سبَتها و هلالها و مواسم و به جهت موقوفات و قربانیهای گناه تا كفّاره به جهت اسرائیل بشود و برای تمامی كارهای خانة خدای ما. 34 و ما کاهنان و لاویان و قوم قرعه برای هدیة هیزم انداختیم تا آنرا به خانة خدای خود برحسب خاندانهای آبای خویش هر سال به وقتهای معین بیاوریم تا بر مذبح یَهُوَه خدای ما موافق آنچه در تورات نوشته است سوخته شود 35 و تا آنكه نوبرهای زمین خود و نوبرهای همة میوة هرگونه درخت را سال به سال به خانة یَهُوَه بیاوریم 36 و تا اینكه نخستزادههای پسران و حیوانات خود را موافق آنچه در تورات نوشته شده است و نخستزادههای گاوان و گوسفندان خود را به خانة خدای خویش برای کاهنانی كه در خانة خدای ما خدمت میكنند بیاوریم. 37 و نیز نوبر خمیر خود را و هدایای افراشتنی خویش را و میوة هر گونه درخت و عصیر انگور و روغن زیتون را برای کاهنان به حجرههای خانة خدای خود و عشر زمین خویش را به جهت لاویان بیاوریم زیرا كه لاویان عشر را در جمیع شهرهای زراعتی ما میگیرند. 38 و هنگامی كه لاویان عشر میگیرند كاهنی از پسران هارون همراه ایشان باشد و لاویان عشر عشرها را به خانة خدای ما به حجرههای بیتالمال بیاورند. 39 زیرا كه بنیاسرائیل و بنیلاوی هدایای افراشتنی غلّه و عصیر انگور و روغن زیتون را به حجرهها میبایست بیاورند جایی كه آلات قدس و کاهنانی كه خدمت میكنند و دربانان و مغنّیان حاضر میباشند. پس خانة خدای خود را ترك نخواهیم كرد.
نحمیا فصل 11
1 و آقاان قوم در اورشلیم ساكن شدند و سایر قوم قرعه انداختند تا از هر ده نفر یكنفر را به شهر مقدّس اورشلیم برای سكونت بیاورند و نُه نفر باقی در شهرهای دیگر ساكن شوند. 2 و قوم همة كسانی را كه به خوشی دل برای سكونت در اورشلیم حاضر شدند مبارك خواندند. 3 و اینانند آقاان بلدانی كه در اورشلیم ساكن شدند (و سایر اسرائیلیان و کاهنان و لاویان و نَتِینیم و پسران بندگان سلیمان هركس در ملك شهر خود در شهرهای یهودا ساكن شدند).
4 پس در اوشلیم بعضی از بنییهودا و بنیبنیامین سكنی گرفتند. و اما از بنییهودا عنایا ابنعزّیا ابنزَكریا ابناَمریا ابنشَفَطیا ابنمهلَلئیل از بنیفارَص. 5 و معسیا ابنباروك بنكُلحوزَه ابنحزیا ابنعدایا ابنیویاریب بنزَكریا ابنشیلونی.
6 جمیع بنیفارَص كه در اورشلیم ساكن شدند چهار صد و شصت و هشت مرد شجاع بودند. 7 و اینانند پسران بنیامین: سلُّو ابنمشُلّام بنیوعید بنفَدایا ابنقولا یا ابنمعسیا ابنایتئیل بناِشعیا. 8 و بعد از او جبای و سلّای نُهصد و بیست و هشت نفر. 9 و یوئیل بنزِكری رئیس ایشان بود و یهودا ابنهسنُوآه رئیس دوم شهر بود. 10 و از کاهنان یدَعیا ابنیویاریب و یاكین. 11 و سرایا ابنحِلقیا ابنمشُلّام بنصادوق بنمرایوت بناَخیطوب رئیس خانة خدا. 12 و برادران ایشان كه در كارهای خانه مشغول میبودند هشتصد و بیست و دو نفر. و عدایا ابنیرُوحام بنفَلَلیا ابناَمصی ابنزََكریا ابنفَشحور بنملكیا. 13 و برادران او كه رؤسای آبا بودند دویست و چهل و دو نفر. و عمشیسای بنعزَرئیل بناَخزای بنمشِلّیموت بناِمیر. 14 و برادرانش كه مردان جنگی بودند صد و بیست و هشت نفر. و زَبدیئیل بنهجدُولیم رئیس ایشان بود. 15 و از لاویان شَمعیا ابنحشَّوب بنعزریقام بنحشَبیا ابنبونی. 16 و شَبتای و یوزاباد بر كارهای خارج خانة خدا از رؤسای لاویان بودند. 17 و متَّنیا ابنمیكا ابنزَبدی بنآساف پیشوای تسبیح كه در نماز حمد بگوید و بقبقیا كه از میان برادرانش رئیس دوم بود و عبدا ابنشَموع بنجِلال بنیدُوتون. 18 جمیع لاویان در شهر مقدّس دویست و هشتاد و چهار نفر بودند. 19 و دربانان عقُّوب و طَلمون و برادران ایشان كه درها را نگاهبانی میكردند صد و هفتاد و دو نفر. 20 و سایر اسرائیلیان و کاهنان و لاویان هركدام در مِلك خویش در جمیع شهرهای یهودا (ساكن شدند). 21 و نَتِینیم در عوفَل سكنی گرفتند و صیحا و جِشفا رؤسای نَتِینیم 22 و رئیس لاویان در اورشلیم بركارهای خانة خدا عزّی ابنبانی ابنحشَبیا ابنمتَّنیا ابنمیكا از پسران آساف كه مغنّیان بودند میبود. 23 زیرا كه دربارة ایشان حكمی از پادشاه بود و فریضهای به جهت مغنّیان برای امر هر روز در روزش. 24 و فَتَحیا ابنمشیزَبئیل از بنیزارَح بنیهودا از جانب پادشاه برای جمیع امور قوم بود. 25 و بعضی از بنییهودا در قصبهها و نواحی آنها ساكن شدند. در قریة اربع و دهات آن و دیبون و دهات آن و یقَبصیئیل و دهات آن. 26 و در یشُوع و مولادَه و بیتفالَط. 27 و در حصَر شوعال و بئرشَبع و دهات آن. 28 و در صِقلَغ و مكُونَه و دهات آن. 29 و در عینرِمون و صُرعه و یرموت. 30 و زانُوح و عدُلّام و دهات آنها و لاكیش و نواحی آن و عزیقَه و دهات آن. پس از بئرشبع تا وادی هِنُّوم ساكن شدند. 31 و بنیبنیامین از جِبع تا مِكماش ساكن شدند. در عیا و بیتیل و دهات آن. 32 و عناتُوت و نُوب و عنَنیه 33 و حاصور و رامه و جِتّایم 34 و حادید و صَبوعیم و نَبلّاط 35 و لُود و اوُنُو و وادی حراشیم. 36 و بعضی فرقههای لاویان در یهودا و بنیامین ساكن شدند.
نحمیا فصل 12
1 و اینانند کاهنان و لاویانی كه با زَرّبابِل بنشَئَلتیئیل و یشُوع برآمدند. سرایا و اِرمیا و عزرا. 2 اَمریا و ملُّو و حطُّوش. 3 و شَكَنیا و رَحوم و مریموت. 4 و عِدُّو و جِنتُوی و اَبِیا. 5 و مِیامین و معدیا و بِلجه. 6 و شَمعیا و یویاریب و یدَعیا. 7 و سلُّو و عاموق و حِلقیا و یدَعیا. اینان رؤسای کاهنان و برادران ایشان در ایام یشُوع بودند. 8 و لاویان: یشُوع و بِنُّوی و قدمیئیل و شَرَبیا و یهودا و متَّنیا كه او و برادرانش پیشوایانِ تسبیح خوانان بودند. 9 و برادران ایشان بقبقیه و عنی در مقابل ایشان در جای خدمت خود بودند. 10 و یشُوع یوقاقیم را تولید نمود و یویاقیم اَلِیاشیب را آورد و اَلِیاشیب یویاداع را آورد. 11 و یویاداع یوناتان را آورد و یوناتان یدُّوع را آورد. 12 و در ایام یویاقیم رؤسای خاندانهای آبای کاهنان اینان بودند. از سرایا مرایا و از اِرمیا حنَنیا. 13 و از عزرا مشُلّام و از اَمریا یهوحانان. 14 و از ملیكُو یوناتان و از شَبنیا یوسف. 15 و از حاریم عدنا و از مرایوت حِلقای. 16 و از عِدُّو زكریا و از جِنتُون مشُلّام. 17 و از اَبِیا زِكری و از مِنیامین و موعدیا فِلطای. 18 و از بِلجه شَموع و از شَمعیا یهوِناتان. 19 و از یویاریب متنای و از یدَعیا عزّی. 20 و از سلّای قَلّای و از عاموق عابر. 21 و از حِلقیا حشَبیا و از یدَعیا نَتَنئیل.
22 و رؤسای آبای لاویان در ایام اَلِیاشیب و یهویاداع و یوحانان و یدُّوع ثبت شدند و کاهنان نیز در سلطنت داریوش فارسی. 23 و رؤسای آبای بنیلاوی در كتاب تواریخ ایام تا ایام یوحانان بناَلیاشیب ثبت گردیدند. 24 و رؤسای لاویان حشَبیا و شَرَبیا و یشُوع بنقدمیئیل و برادرانشان در مقابل ایشان تا موافق فرمان داود مرد خدا فرقه برابر فرقه حمد و تسبیح بخوانند. 25 و متَّنیا و بقبقیا و عوبدیا و مشُلّام و طَلمون و عقُّوب دربانان بودند كه نزد خزانههای دروازهها پاسبانی مینمودند. 26 اینان در ایام یویاقیم بنیشُوع بنیوصاداق و در ایام نَحمیای والی و عزرای كاهن كاتب بودند.
27 و هنگام تبریك نمودن حصار اورشلیم لاویان را از همة مكانهای ایشان طلبیدند تا ایشانرا به اورشلیم بیاورند كه با شادمانی و حمد و سرود با دفّ و بربط و عود آنرا تبریك نمایند. 28 پس پسران مغنّیان از دایرة گِرداگِرد اورشلیم و از دهات نَطُوفاتیان جمع شدند. 29 و از بیت جِلجال و از مزرعههای جِبع و عزموت زیرا كه مغنّیان به اطراف اورشلیم به جهت خود دهات بنا كرده بودند. 30 و کاهنان و لاویان خویشتنرا تطهیر نمودند و قوم و دروازهها و حصار را نیز تطهیر كردند. 31 و من رؤسای یهودا را بر سر حصار آوردم و دو فرقة بزرگ از تسبیح خوانان معین كردم كه یكی از آنها بطرف راست و بر سر حصار تا دروازة خاكروبه به هیئت اجماعی رفتند.
32 و در عقب ایشان هوشَعیا و نصف رؤسای یهودا. 33 و عزَریا و عزرا و مشُلّام. 34 و یهودا و بنیامین شَمعیا و ارمیا. 35 و بعضی از پسران کاهنان با كَرِنّاها یعنی زَكریا ابنیوناتان بنشَمعیا ابنمتَّنیا ابنمیكایا ابنزَكّور بنآصاف. 36 و برادران او شَمعیا و عزَریئیل و مِلَلای و جِلَلای و ماعای و نَتَنئیل و یهودا و حنانی با آلات موسیقی داود مرد خدا و عزرای كاتب پیش ایشان بود. 37 پس ایشان نزد دروازة چشمه كه برابر ایشان بود بر زینة شهر داود بر فراز حصار بالای خانة داود تا دروازة آب بطرف مشرق رفتند. 38 و فرقة دوم تسبیح خوانان در مقابل ایشان به هیئت اجماعی رفتند و من و نصف قوم بر سر حصار از نزد برج تنور تا حصار عریض در عقب ایشان رفتیم. 39 و ایشان از بالای دروازة افرایم و بالای دروازة كُهنَه و بالای دروازة ماهی و برج حنَنئیل و برج مِئَه تا دروازة گوسفندان (رفته) نزد دروازة سِجن توقف نمودند. 40 پس هر دو فرقه تسبیحخوانان در خانة خدا ایستادند و من و نصف آقاان ایستادیم. 41 و اِلیاقیم و معسیا و مِنیامین و میكایا و اَلیوعِینای و زَكَریا و حنَنیای كَهنَه با كَرِنّاها 42 و معسیا و شَمعیا و اِلعازار و عزّی و یوحانان و ملكِیا و عیلام و عازَر و مغنّیان و یزرَحیای وكیل به آواز بلند سراییدند.
43 و در آنروز قربانیهای عظیم گذرانیده شادی نمودند زیرا خدا ایشانرا بسیار شادمان گردانیده بود و زنان و اطفال نیز شادی نمودند. پس شادمانی اورشلیم از جایهای دور مسموع شد. 44 و در آنروز كسانی چند بر حجرهها به جهت خزانهها و هدایا و نوبرها و عشرها تعیین شدند تا حصّههای کاهنان و لاویان را از مزرعهها شهرها برحسب تورات در آنها جمع كنند زیرا كه یهودا دربارة کاهنان و لاویانی كه به خدمت میایستادند شادی مینمودند. 45 و ایشان با مغنّیان و دربانان موافق حكم داود و پسرش سلیمان ودیعت خدای خود و لوازم تطهیر را نگاه داشتند. 46 زیرا كه در ایام داود و آساف از قدیم رؤسای مغنّیان بودند و سرودهای حمد و تسبیح برای خدا (میخواندند). 47 و تمامی اسرائیل در ایام زَرُّبابِل و در ایام نَحمیا حصّههای مغنّیان و دربانان را روز به روز میدادند و ایشان وقف به لاویان میدادند و لاویان وقف به بنیهارون میدادند.
نحمیا فصل 13
1 در آنروز كتاب موسی را به سمع قوم خواندند و در آن نوشتهای یافت شد كه عمونیان و موآبیان تا به ابد به جماعت خدا داخل نشوند. 2 چونكه ایشان بنیاسرائیل را به نان و آب استقبال نكردند بلكه بلعام را به ضدّ ایشان اجیر نمودند تا ایشانرا لعنت نماید اما خدای ما لعنت را به بركت تبدیل نمود. 3 پس چون تورات را شنیدند تمامی گروه مختلف را از میان اسرائیل جدا كردند.
4 و قبل از این الیاشیب كاهن كه بر حجرههای خانة خدای ما تعیین شده بود با طُوبیا قرابتی داشت. 5 و برای او حجرة بزرگ ترتیب داده بود كه در آن قبل از آن هدایای آردی و بخور و ظروف را و عشر گندم و شراب و روغن را كه فریضة لاویان و مغنّیان و دربانان بود و هدایای افراشتنی کاهنان را میگذاشتند. 6 و در همة ان وقت من در اورشلیم نبودم زیرا در سال سی و دوم اَرتَحشَستا پادشاه بابل نزد پادشاه رفتم و بعد از ایامی چند از پادشاه رخصت خواستم. 7 و چون به اورشلیم رسیدم از عمل زشتی كه الیاشیب دربارة طُوبیا كرده بود از اینكه حجرهای برایش در صحن خانة خدا ترتیب نموده بود آگاه شدم. 8 و این امر به نظر من بسیار ناپسند آمده پس تمامی اسباب خانة طُوبیا را از حجره بیرون ریختم. 9 و امر فرمودم كه حجره را تطهیر نمایند و ظروف خانة خدا و هدایا و بخور را در آن باز آوردم.
10 و فهمیدم كه حصّههای لاویان را به ایشان نمیدادند و از این جهت هر كدام از لاویان و مغنّیانی كه مشغول خدمت میبودند به مزرعههای خویش فرار كرده بودند. 11 پس با آقاان مشاجره نموده گفتم چرا دربارة خانة خدا غفلت مینمایند. و ایشانرا جمع كرده در جایهای ایشان برقرار نمودم. 12 و جمیع یهودیان عشر گندم و عصیر انگور و روغن را در خزانهها آوردند. 13 و شَلَمیای كاهن و صادوق كاتب و فدایا را كه از لاویان بود بر خزانهها گماشتم و به پهلوی ایشان حانان بنزكّور بنمتَّنیا را زیرا كه مردم ایشانرا امین میپنداشتند و كار ایشان این بود كه حصّههای برادران خود را به ایشان بدهند.
14 ای خدایم مرا دربارة این كار بیادآور و حسناتی را كه برای خانة خدای خود و وظایف آن كردهام محو مساز.
15 در آنروزها در یهودا بعضی را دیدم كه چرخُشتها را در روز سبَت میفشردند و بافهها میآوردند و الاغها را بار میكردند و شراب و انگور و انجیر و هر گونه حمل را نیز در روز سبَت به اورشلیم میآوردند. پس ایشانرا به سبب فروختن مأكولات در آنروز تهدید نمودم. 16 و بعضی از اهل صور كه در آنجا ساكن بودند ماهی و هرگونه بضاعت میآوردند و در روز سبَت به بنییهودا و اهل اورشلیم میفروختند.
17 پس با بزرگان یهودا مشاجره نمودم و به ایشان گفتم: “این چه عمل زشت است كه شما میكنید و روز سبَت را بیحرمت مینمایید؟ 18 آیا پدران شما چنین نكردند و آیا خدای ما تمامی این بلا را بر ما و بر این شهر وارد نیاورد؟ و شما سبَت را بیحرمت نموده غضب را بر اسرائیل زیاد میكنید.” 19 و هنگامی كه دروازههای اورشلیم قبل از سبَت سایه میافكند امر فرمودم كه دروازهها را ببندند و قدغن كردم كه آنها را تا بعد از سبَت نگشایند و بعضی از خادمان خود را بر دروازهها قرار دادم كه هیچ بار در روز سبَت آورده نشود.
20 پس سوداگران و فروشندگان هرگونه بضاعت یك دو دفعه بیرون از اورشلیم شب را بسر بردند. 21 اما من ایشانرا تهدید كردهگفتم: “شما چرا نزد دیوار شب را بسر میبرید؟ اگر بار دیگر چنین كنید دست بر شما میاندازم.” پس از آنوقت دیگر در روز سبَت نیامدند.
22 و لاویان را امر فرمودم كه خویشتنرا تطهیر نمایند و آمده دروازهها را نگاهبانی كنند تا روز سبَت تقدیس شود. ای خدایم این را نیز برای من بیادآور و برحسب كثرت رحمت خود بر من ترحم فرما.
23 در آنروزها نیز بعضی یهودیان را دیدم كه زنان از اَشدُودیان و عمونیان و موآبیان گرفته بودند. 24 و نصف كلام پسران ایشان در زبان اَشدُود میبود و به زبان یهود نمیتوانستند به خوبی تكلّم نمایند بلكه به زبان این قوم و آن قوم. 25 بنابراین با ایشان مشاجره نموده ایشانرا ملامت كردم و بعضی از ایشان را زدم و موی ایشانرا كندم و ایشانرا به خدا قَسم داده گفتم: “دختران خود را به پسران آنها مدهید و دختران آنها را به جهت پسران خود و به جهت خویشتن مگیرید. 26 آیا سلیمان پادشاه اسرائیل در همین امر گناه نورزید با آنكه در امتهای بسیار پادشاهی مثل او نبود؟ و اگر چه او محبوب خدای خود میبود و خدا او را به پادشاهیِ تمامیِ اسرائیل نصب كرده بود زنان بیگانه او را نیز مرتكب گناه ساختند. 27 پس آیا ما به شما گوش خواهیم گرفت كه مرتكب این شرارت عظیم بشویم و زنان بیگانه گرفته به خدای خویش خیانت ورزیم؟”
28 و یكی از پسران یهویاداع بناَلیاشیبِ رئیس كَهنَه داماد سنبلَّط حورُونی بود. پس او را از نزد خود راندم.
29 ای خدای من ایشانرا بیادآور زیرا كه کهانت و عهد کهانت و لاویان را بیعصمت كردهاند.
30 پس من ایشانرا از هر چیز بیگانه طاهر ساختم و وظایف کاهنان و لاویان را برقرار نمودم كه هركس بر خدمت خود حاضر شود. 31 و هدایای هیزم در زمان معین و نوبرها را نیز.
ای خدای من مرا به نیكویی بیادآور.
تورات