انجیل_27- مكاشفه,revelation

27- مكاشفه
نویسنده: یوحنا
محل نگارش: پطمس
مربوط به تاریخ: ــــــــــــ
اتمام نگارش: 96 د.م
مكاشفه فصل1
1 مكاشفةای از عیسی مسیح كه خدا به او داد تا اموری را كه میباید زود واقع شود بر غلامان خود ظاهر سازد و بوسیلة فرشتة خود فرستاده آنرا ظاهر نمود بر غلام خود یوحنّا 2 كه گواهی داد به كلام خدا و به شهادت عیسی مسیح در اموری كه دیده بود. 3 خوشابحال كسی كه بلند میخواند و آنانی كه میشنوند كلام این نبوّت را و آنچه در این مكتوب است نگاه میدارند چونكه وقت معین نزدیك است.
4 یوحنّا
به هفت جماعتی كه در آسیا هستند.
فیض و سلامتی بر شما باد از او كه هست و بود و میآید و از هفت روح كه پیش تخت وی هستند 5 و از عیسی مسیح كه شاهد امین و نخستزادة از مردگان و رئیس پادشاهان جهان است. مر او را كه ما را محبت مینماید و ما را از گناهان ما به خون خود شست 6 و ما را نزد خدا و پدر خود پادشاهان و كَهنَه ساخت او را جلال و توانایی باد تا ابدالآباد. آمین.
7 اینك با ابرها میآید و هر چشمی او را خواهد دید و آنانی كه او را نیزه زدند و تمامی امتهای جهان برای وی خواهند نالید. بلی! آمین. 8 “ من هستم الف و یا اول و آخر” میگوید كه آن یَهُوَه خدا كه هست و بود و میآید قادر علَی الاِطلاق.
9 من یوحنّا كه برادر شما و شریك در مصیبت و ملكوت و صبر در عیسی مسیح هستم بجهت كلام خدا و شهادت عیسی مسیح در جزیرهای مسمی به پطمس شدم. 10 و در روز سرور در روح شدم و از عقب خود آوازی بلند چون صدای صور شنیدم 11 كه میگفت: “آنچه میبینی در كتابی بنویس و آنرا به هفت جماعتی كه در آسیا هستند یعنی به اَفسس و اسمیرنا و پرغامس و طیاتیرا و ساردِس و فیلادَلفیه و لائودكیه بفرست.”
12 پس رو برگردانیدم تا آن آوازی را كه با من تكلّم مینمود بنگرم و چون روگردانیدم هفت چراغدان طلا دیدم 13 و در میان هفت چراغدان شبیه پسرِ انسان را كه ردای بلند دربرداشت و بر سینة وی كمربندی طلا بسته بود 14 و سر و موی او سفید چون پشم مثل برف سفید بود و چشمان او مثل شعلة آتش 15 و پایهای مانند برنج صیقلی كه در كوره تابیده شود و آواز او مثل صدای آبهای بسیار 16 و در دست راست خود هفت ستاره داشت و از دهانش شمشیری دودمة تیز بیرون میآمد و چهرهاش چون آفتاب بود كه در قوّتش میتابد.
17 و چون او را دیدم مثل مرده پیش پایهایش افتادم و دست راست خود را بر من نهاده گفت: “ترسان مباش! من هستم اول و آخر و زنده 18 و مرده شدم و اینك تا ابدالآباد زنده هستم و كلیدهای موت و هادیس نزد من است. 19 پس بنویس چیزهایی را كه دیدی و چیزهایی كه هستند و چیزهایی را كه بعد از این خواهند شد 20 سرّ هفت ستارهای را كه در دست راست من دیدی و هفت چراغدان طلا را. اما هفت ستاره فرشتگان هفت جماعت هستند و هفت چراغدان هفت جماعت میباشند.
مكاشفه فصل 2
1 “به فرشتة جماعت در افسس بنویس كه این را میگوید او كه هفت ستاره را بدست راست خود دارد و در میان هفت چراغدان طلا میخرامد. 2 میدانم اعمال تو را و مشقّت و صبر تو را و اینكه متحمل اشرار نمیتوانی شد و آنانی را كه خود را رسولان میخوانند و نیستند آزمودی و ایشانرا دروغگو یافتی 3 و صبر داری و بخاطر اسم من تحمل كردی و خسته نگشتی.
4 “لكن بحثی بر تو دارم كه محبت نخستین خود را ترك كردهای. 5 پس بخاطر آر كه از كجا افتادهای و توبه كن و اعمال نخست را بعملآور والّا بزودی نزد تو میآیم و چراغدانت را از مكانش نقل میكنم اگر توبه نكنی. 6 لكن اینرا داری كه اعمال نِقُولاویان را دشمن داری چنانكه من نیز از آنها نفرت دارم.
7 “ آنكه گوش دارد بشنود كه روح به جماعتها چه میگوید: هركه غالب آید به او اینرا خواهم بخشید كه از درخت حیاتی كه در وسط فردوس خداست بخورد.
8 “ و به فرشتة جماعت در اسمیرنا بنویس كه اینرا میگوید آن اوّل و آخر كه مرده شد و زنده گشت. 9 اعمال و تنگی و مفلسی تو را میدانم لكن دولتمند هستی و كفر آنانی را كه خود را یهود میگویند و نیستند بلكه از كنیسة شیطانند. 10 از آن زحماتی كه خواهی كشید مترس! اینك ابلیس بعضی از شما را در زندان خواهد انداخت تا تجربه كرده شوید و مدّت ده روز زحمت خواهید كشید. لكن تا به مرگ امین باش تا تاج حیات را به تو دهم. 11 آنكه گوش دارد بشنود كه روح به جماعتها چه میگوید: هركه غالب آید از موت ثانی ضرر نخواهد یافت.
12 “و به فرشتة جماعت در پرغامس بنویس اینرا میگوید او كه شمشیر دودمة تیز را دارد. 13 اعمال و مسكن تو را میدانم كه تخت شیطان در آنجاست و اسم مرا محكم داری و ایمان مرا انكار ننمودی نه هم در ایامی كه اَنطیپاسِ شهیدِ امینِ من در میان شما در جایی كه شیطان ساكن است كشته شد. 14 لكن بحث كمی بر تو دارم كه در آنجا اشخاصی را داری كه متمسكند به تعلیم بلعام كه بالاق را آموخت كه در راه بنیاسرائیل سنگی مصادم بیندازد تا قربانیهای بتها را بخورند و زناكنند. 15 و همچنین كسانی را داری كه تعلیم نِقولاویان را پذیرفتهاند. 16 پس توبه كن والّا بزودی نزد تو میآیم و به شمشیر زبان خود با ایشان جنگ خواهم كرد. 17 آنكه گوش دارد بشنود كه روح به جماعتها چه میگوید: و آنكه غالب آید از منّ مخفی به وی خواهم داد و سنگی سفید به او خواهم بخشید كه بر آن سنگ اسمی جدید مرقوم است كه احدی آنرا نمیداند جز آنكه آنرا یافته باشد.
18 “و به فرشتة جماعت در طیاتیرا بنویس اینرا میگوید پسر خدا كه چشمان او چون شعلة آتش و پایهای او چون برنج صیقلی است. 19 اعمال و محبت و خدمت و ایمان و صبر تو را میدانم و اینكه اعمال آخر تو بیشتر از اوّل است. 20 لكن بحثی بر تو دارم كه آن زن ایزابل نامی را راهی میدهی كه خود را نبیه میگوید و بندگان مرا تعلیم داده اغوا میكند كه مرتكب زنا و خوردن قربانیهای بتها بشوند. 21 و به او مهلت دادم تا توبه كند اما نمیخواهد از زنای خود توبه كند. 22 اینك او را بر بستری میاندازم و آنانی را كه با او زنا میكنند به مصیبتی سخت مبتلا میگردانم اگر از اعمال خود توبه نكنند 23 و اولادش را به قتل خواهم رسانید. آنگاه همة جماعتها خواهند دانست كه منم امتحانكنندة جگرها و قلوب و هر یكی از شما را برحسب اعمالش خواهم داد. 24 لكن باقیماندگان شما را كه در طیاتیرا هستید و این تعلیم را نپذیرفتهاید و عمقهای شیطانرا چنانكه میگویند نفهمیدهاید بار دیگری بر شما نمیگذارم 25 جز آنكه به آنچه دارید تا هنگام آمدن من تمسك جویید. 26 و هر كه غالب آید و اعمال مرا تا انجام نگاه دارد او را بر امتها قدرت خواهم بخشید. 27 تا ایشانرا به عصای آهنین حكمرانی كند و مثل كوزههای كوزهگر خرد خواهند شد چنانكه من نیز از پدر خود یافتهام. 28 و به او ستارة صبح را خواهم بخشید. 29 آنكه گوش دارد بشنود كه روح به جماعتها چه میگوید.
مكاشفه فصل 3
1 “و به فرشتة جماعت در ساردِس بنویس اینرا میگوید او كه هفت روح خدا و هفت ستاره را دارد. اعمال تو را میدانم كه نام داری كه زندهای ولی مرده هستی. 2 بیدار شو و مابقی را كه نزدیك به فنا است استوار نما زیرا كه هیچ عمل تو را در حضور خدای خود كامل نیافتم. 3 پس بیادآور چگونه یافتهای و شنیدهای و حفظ كن و توبهنما زیرا هرگاه بیدار نباشی مانند دزد بر تو خواهم آمد و از ساعت آمدن من بر تو مطّلع نخواهی شد.
4 “لكن در ساردِس اسمهای چند داری كه لباس خود را نجس نساختهاند و در لباس سفید با من خواهند خرامید زیرا كه مستحق هستند. 5 هر كه غالب آید به جامة سفید ملبس خواهد شد و اسم او را از دفتر حیات محو نخواهم ساخت بلكه به نام وی در حضور پدرم و فرشتگان او اقرار خواهم نمود. 6 آنكه گوش دارد بشنود كه روح به جماعتها چه میگوید.
7 “ و به فرشتة جماعت در فیلادِلفیه بنویس كه اینرا میگوید آن قدّوس و حق كه كلید داود را دارد كه میگشاید و هیچكس نخواهد بست و میبندد و هیچكس نخواهد گشود. 8 اعمال تو را میدانم. اینك دری گشاده پیش روی تو گذاردهام كه كسی آنرا نتواند بست زیرا اندك قوّتی داری و كلام مرا حفظ كرده اسم مرا انكار ننمودی. 9 اینك میدهم آنانی را از كنیسة شیطان كه خود را یهود مینامند و نیستند بلكه دروغ میگویند. اینك ایشانرا مجبور خواهم نمود كه بیایند و پیش پایهای تو سجده كنند و بدانند كه من تو را محبت نمودهام. 10 چونكه كلام صبر مرا حفظ نمودی من نیز تو را محفوظ خواهم داشت از ساعت امتحان كه بر تمام ربع مسكون خواهد آمد تا تمامی ساكنان زمینرا بیازماید. 11 بزودی میآیم پس آنچه داری حفظ كن مبادا كسی تاج تو را بگیرد. 12 هركه غالب آید او را در هیكل خدای خود ستونی خواهم ساخت و دیگر هرگز بیرون نخواهد رفت و نام خدای خود را و نام شهر خدای خود یعنی اورشلیم جدید را كه از آسمان از جانب خدای من نازل میشود و نام جدید خود را بر وی خواهم نوشت. 13 آنكه گوش دارد بشنود كه روح به جماعتها چه میگوید.
14 “و به فرشتة جماعت در لائودِكیه بنویس كه اینرا میگوید آمین و شاهد امین و صدّیق كه ابتدای خلقت خداست. 15 اعمال تو را میدانم كه نه سرد و نه گرم هستی. كاشكه سرد بودی یا گرم. 16 لهذا چون فاتر هستی یعنی نه گرم و نه سرد تو را از دهان خود قیّ خواهم كرد. 17 زیرا میگویی دولتمند هستم و دولت اندوختهام و به هیچ چیز محتاج نیستم و نمیدانی كه تو مستمند و مسكین هستی و فقیر و كور و عریان. 18 تو را نصیحت میكنم كه زر مصّفای به آتش را از من بخری تا دولتمند شوی و رخت سفید را تا پوشانیده شوی و ننگ عریانی تو ظاهر نشود و سرمه را تا به چشمان خود كشیده بینایی یابی. 19 هر كه را من دوست میدارم توبیخ و تأدیب مینمایم. پس غیور شو و توبه نما. 20 اینك بر در ایستاده میكوبم اگر كسی آواز مرا بشنود و در را باز كند به نزد او درخواهم آمد و با وی شام خواهم خورد و او را نیز با من. 21 آنكه غالب آید اینرا به وی خواهم داد كه بر تخت من با من بنشیند چنانكه من غلبه یافتم و با پدر خود برتخت او نشستم. 22 هركه گوش دارد بشنود كه روح به جماعتها چه میگوید.”
مكاشفه فصل 4
1 بعد از این دیدم كه ناگاه دروازهای در آسمان باز شده است و آن آواز اوّل را كه شنیده بودم كه چون كرّنا با من سخن میگفت دیگرباره میگوید: “به اینجا صعود نما تا اموری را كه بعد از این باید واقع شود به تو بنمایم.” 2 فیالفور در روح شدم و دیدم كه تختی در آسمان قائم است و بر آن تخت نشینندهای. 3 و آن نشیننده در صورت مانند سنگ یشم و عقیق است و قوسقزحی در گرد تخت كه به منظر شباهت به زمرّه دارد 4 و گرداگرد تخت بیست و چهار تخت است و بر آن تختها بیست و چهار پیر كه جامهای سفید دربر دارند نشسته دیدم و بر سر ایشان تاجهای زرّین. 5 و از تخت برقها و صداها و رعدها برمیآید و هفت چراغ آتشین پیش تخت افروخته كه هفت روح خدا میباشند. 6 و در پیش تخت دریایی از شیشه مانند بلور و در میان تخت و گرداگرد تخت چهار حیوان كه از پیش و پس به چشمان پر هستند. 7 و حیوان اوّل مانند شیر بود و حیوان دوّم مانند گوساله و حیوان سوّم صورتی مانند انسان داشت و حیوان چهارم مانند عقاب پرنده.
8 و آن چهار حیوان كه هریكی از آنها شش بال دارد گرداگرد و درون به چشمان پر هستند و شبانه روز باز نمیایستند از گفتن “قدّوس قدّوس قدّوس یَهُوَه خدای قادر مطلق كه بود و هست و میآید.” 9 و چون آن حیوانات جلال و تكریم و سپاس به آن تختنشینی كه تا ابدالآباد زنده است میخوانند 10 آنگاه آن بیست و چهار پیر میافتند در حضور آن تختنشین و او را كه تا ابدالآباد زنده است عبادت میكنند و تاجهای خود را پیش تخت انداخته میگویند: 11 “ای یَهُوَه مستحقّی كه جلال و اکرام و قوّت را بیابی زیرا كه تو همة موجودات را آفریدهای و محض ارادة تو بودند و آفریده شدند.”
مكاشفه فصل 5
1 و دیدم بر دست راست تخت نشین كتابی را كه مكتوب است از درون و بیرون و مختوم به هفت مهر. 2 و فرشتهای قوی را دیدم كه به آواز بلند ندا میكند كه “كیست مستحقِ اینكه كتاب را بگشاید و مهرهایش را بردارد؟” 3 و هیچكس در آسمان و زمین و در زیر زمین نتوانست آن كتاب را باز كند یا بر آن نظر كند. 4 و من بشدّت میگریستم زیرا هیچكس كه شایستة گشودن كتاب یا خواندن آن یا نظر كردن بر آن باشد یافت نشد. 5 و یكی از آن پیران به من میگوید: “گریان مباش! اینك آن شیری كه از سبط یهودا و ریشة داود است غالب آمده است تا كتاب و هفت مهرش را بگشاید.”
6 و دیدم در میان تخت و چهار حیوان و در وسط پیران برّهای چون ذبح شده ایستاده است و هفت شاخ و هفت چشم دارد كه هفت روح خدایند كه به تمامی جهان فرستاده میشوند. 7 پس آمد و كتاب را از دست راست تختنشین گرفته است. 8 و چون كتاب را گرفت آن چهار حیوان و بیست و چهار پیر به حضور برّه افتادند و هریكی از ایشان بربطی و كاسههای زرّین پر از بخور دارند كه دعاهای مقدّسین است. 9 و سرودی جدید میسرایند و میگویند: “مستحقّ گرفتن كتاب و گشودن مهرهایش هستی زیرا كه ذبح شدی و مردمان را برای خدا به خون خود از هر قبیله و زبان و قوم و امت خریدی 10 و ایشان را برای خدای ما پادشاهان و كَهنَه ساختی و بر زمین سلطنت خواهند كرد.”
11 و دیدم و شنیدم صدای فرشتگان بسیار را كه گرداگرد تخت و حیوانات و پیران بودند و عدد ایشان كرورها كرور و هزاران هزار بود 12 كه به آواز بلند میگویند: “مستحقّ است برّة ذبح شده كه قوّت و دولت و حكمت و توانایی و اکرام و جلال و بركت را بیابد.”
13 و هر مخلوقی را كه در آسمان و بر زمین و زیر زمین و در دریاست و آنچه در آنها میباشد شنیدم كه میگویند: “تختنشین و برّه را بركت و تكریم و جلال و توانایی باد تا ابدالآباد.” 14 و چهار حیوان گفتند: “آمین!” و آن پیران به روی در افتادند و سجده نمودند.
مكاشفه فصل 6
1 و دیدم چون برّه یكی از آن هفت مهر را گشود و شنیدم یكی از آن چهار حیوان به صدایی مثل رعد میگوید: “بیا و (ببین)!” 2 و دیدم كه ناگاه اسبی سفید كه سوارش كمانی دارد و تاجی بدو داده شد و بیرون آمد غلبه كننده و تا غلبه نماید.
3 و چون مهر دوّم را گشود حیوان دوّم را شنیدم كه میگوید: “بیا (و ببین)!” 4 و اسبی دیگر آتشگون بیرون آمد و سوارش را توانایی داده شده بود كه سلامتی را از زمین بردارد و تا یكدیگر را بكُشند و به وی شمشیری بزرگ داده شد.
5 و چون مهر سوم را گشود حیوان سوّم را شنیدم كه میگوید: “بیا و (و ببین)!” و دیدم اینك اسبی سیاه كه سوارش ترازویی بدست خود دارد. 6 و از میان چهار حیوان آوازی را شنیدم كه میگوید: “یك هشتم یك گندم به یك دینار و سه هشت یك جو به یك دینار و به روغن و شراب ضرر مرسان.”
7 و چون مهر چهارم را گشود حیوان چهارم را شنیدم كه میگوید: “بیا (و ببین)!” 8 و دیدم كه اینك اسبی زرد و كسی برآن سوار شده كه اسم او موت است و هادیس از عقب او میآید و به آن دو اختیار بر یك ربع زمین داده شد تا به شمشیر و قحط و موت و با وحوشِ زمین بكُشند.
9 و چون مهر پنجم را گشود در زیر مذبح دیدم نفوس آنانی را كه برای كلام خدا و شهادتی كه داشتند كشته شده بودند 10 كه به آواز بلند صدا كرده میگفتند: “ای سرور قدّوس و حقّ تا به كی انصاف نمینمایی و انتقام خون ما را از ساكنان زمین نمیكشی؟” 11 و به هریكی از از ایشان جامهای سفید داده شد و به ایشان گفته شد كه اندكی دیگر آرامی نمایند تا عدد همقطاران كه مثل ایشان كشته خواهند شد تمام شود.
12 و چون مهر ششم را گشود دیدم كه زلزلهای عظیم واقع شد و آفتاب چون پلاس پشمی سیاه گردید و تمام ماه چون خون گشت 13 و ستارگان آسمان بر زمین فرو ریختند مانند درخت انجیری كه از باد سخت به حركت آمده میوههای نارس خود را میافشاند. 14 و آسمان چون طوماری پیچیده شده از جا برده شد و هر كوه و جزیره از مكان خود منتقل گشت. 15 و پادشاهانِ زمین و بزرگان و سپهسالاران و دولتمندان و جباران و هرغلام و آزاد خود را در مغارهها و صخرههای كوهها پنهان كردند. 16 و به كوهها و صخرهها میگویند كه “بر ما بیفتید و ما را مخفی سازید از روی آن تختنشین و از غضب برّه 17 زیرا روزِ عظیمِ غضب او رسیده است و كیست كه میتواند ایستاد؟”
مكاشفه فصل 7
1 و بعد از آن دیدم چهار فرشته بر چهار گوشة زمین ایستاده چهار باد زمین را باز میدارند تا باد بر زمین و بر دریا و بر هیچ درخت نوزد. 2 و فرشتة دیگری دیدم كه از مطلَع آفتاب بالا میآید و مهر خدای زنده را دارد. و به آن چهار فرشتهای كه بدیشان داده شد كه زمین و دریا را ضرر رسانند به آواز بلند ندا كرده 3 میگوید: “هیچ ضرری به زمین و دریا و درختان مرسانید تا بندگان خدای خود را بر پیشانی ایشان مهر زنیم. 4 و عدد مهرشدگان را شنیدم كه از جمیع اسباطِ بنیاسرائیل صد و چهل و چهار هزار مهر شدند.
5 و از سبط یهودا دوازده هزار مهر شدند و از سبط رَؤبِین دوازده هزار و از سبط جاد دوازده هزار 6 و از سبط آشیر دوازده هزار و از سبط نَفتالیم دوازده هزار و از سبط منَسی دوازده هزار 7 و از سبط شمعون دوازده هزار و از سبط لاوی دوازده هزار و از سبط یساكار دوازده هزار 8 از سبط زبولون دوازده هزار و از سبط یوسف دوازده هزار و از سبط بنیامین دوازده هزار مهر شدند.
9 و بعد از این دیدم كه اینك گروهی عظیم كه هیچكس ایشانرا نتواند شمرد از هر امت و قبیله و قوم و زبان در پیش تخت و در حضور برّه به جامههای سفید آراسته و شاخههای نخل به دست گرفته ایستادهاند 10 و به آواز بلند ندا كرده میگویند: “نجات خدای ما را كه بر تخت نشسته است و برّه را است.” 11 و جمیع فرشتگان در گرد تخت و پیران و چهار حیوان ایستاده بودند. و در پیش تخت به روی درافتاده خدا را سجده كردند 12 و گفتند: “آمین! بركت و جلال و حكمت و سپاس و اکرام و قوّت و توانایی خدای ما را باد تا ابدالآباد. آمین.”
13 و یكی از پیران متوجه شده به من گفت: “این سفید پوشان كیانند و از كجا آمدهاند؟” 14 من او را گفتم: “ای سرور تو میدانی!” مرا گفت: “ایشان كسانی میباشند كه از عذاب سخت بیرون میآیند و لباس خود را به خون برّه شست و شو كرده سفید نمودهاند. 15 از این جهت پیش روی تخت خدایند و شبانهروز در هیكل او وی را خدمت میكنند و آن تخت نشین خیمة خود را بر ایشان برپا خواهد داشت. 16 و دیگر هرگز گرسنه و تشنه نخواهند شد و آفتاب و هیچ گرما بر ایشان نخواهد رسید. 17 زیرا برّهای كه در میان تخت است شبان ایشان خواهد بود و به چشمههای آب حیات ایشانرا راهنمایی خواهد نمود و خدا هر اشكی را از چشمانِ ایشان پاك خواهد كرد.”
مكاشفه فصل 8
1 و چونمهر هفتم را گشود خاموشی قریب به نیم ساعت در آسمان واقع شد. 2 و دیدم هفت فرشته را كه در حضور خدا ایستادهاند كه به ایشان هفت كرّنا داده شد. 3 و فرشتهای دیگر آمده نزد مذبح بایستاد با مجمری طلا و بخور بسیار بدو داده شد تا آنرا به دعاهای جمیع مقدّسین بر مذبح طلا كه پیش تخت است بدهد 4 و دودِ بخور از دست فرشته با دعاهای مقدّسین در حضور خدا بالا رفت. 5 پس آن فرشته مجمر را گرفته از آتش مذبح آنرا پر كرد و بسوی زمین انداخت و صداها و رعدها و برقها و زلزله حادث گردید.
6 و هفت فرشتهای كه هفت كرّنا را داشتند خود را مستعدِّ نواختن نمودند. 7 و چون اوّلی بنواخت تگرگ و آتش با خون آمیخته شده واقع گردید و بسوی زمین ریخته شد و ثلث درختان سوخته و هر گیاهِ سبز سوخته شد.
8 و فرشتة دوّم بنواخت كه ناگاه مثال كوهی بزرگ به آتش افروخته شده به دریا افكنده شد و ثلث دریا خون گردید 9 و ثلث مخلوقات دریایی كه جان داشتند بمردند و ثلث كشتیها تباه گردید.
10 و چون فرشتة سوم نواخت ناگاه ستارهای عظیم چون چراغی افروخته شده از آسمان فرود آمد و بر ثلث نهرها و چشمههای آب افتاد. 11 و اسم آن ستاره را اَفسنتین میخوانند و ثلث آبها به اَفسنتین مبدّل گشت و مردمان بسیار از آبهایی كه تلخ شده بود مردند.
12 و فرشتة چهارم بنواخت و به ثلث آفتاب و ثلث ماه و ثلث ستارگان صدمه رسید تا ثلث آنها تاریك گردید و ثلث روز و ثلث شب همچنین بینور شد. 13 و عقابی را دیدم و شنیدم كه در وسط آسمان میپرد و به آواز بلند میگوید: “وای وای وای بر ساكنان زمین بسبب صداهای دیگر كرّنای آن سه فرشتهای كه میباید بنوازند.”
مكاشفه فصل 9
1 و چون فرشتة پنجم نواخت ستارهای را دیدم كه بر زمین افتاده بود و كلید چاه هاویه بدو داده شد. 2 و چاهِ هاویه را گشاد و دودی چون دود تنوری عظیم از چاه بالا آمد و آفتاب و هوا از دود چاه تاریك گشت. 3 و از میان دود ملخها به زمین برآمدند و به آنها قوّتی چون قوّت عقربهای زمین داده شد 4 و بدیشان گفته شد كه ضرر نرسانند نه به گیاه زمین و نه به هیچ سبزی و نه به درختی بلكه به آن مردمانی كه مهر خدا را بر پیشانی خود ندارند. 5 و به آنها داده شد كه ایشانرا نكشند بلكه تا مدّت پنج ماه معذّب بدارند و اذیت آنها مثل اذیت عقرب بود وقتیكه كسی را نیش زند. 6 و در آن ایام مردم طلبِ موت خواهند كرد و آنرا نخواهند یافت و تمنّای موت خواهند داشت اما موت از ایشان خواهد گریخت.
7 و صورت ملخها چون اسبهای آراسته شده برای جنگ بود و بر سر ایشان مثل تاجهای شبیه طلا و چهرههای ایشان شبیه صورت انسان بود. 8 و مویی داشتند چون موی زنان و دندانهایشان مانند دندانهای شیران بود. 9 و جوشنها داشتند چون جوشنهای آهنین و صدای بالهای ایشان مثل صدای ارابههای اسبهای بسیار كه به جنگ همی تازند. 10 و دُمها چون عقربها با نیشها داشتند و در دُم آنها قدرت بود كه تا مدّت پنج ماه مردم را اذّیت نمایند. 11 و برخود پادشاهی داشتند كه ملَكالهاویه است كه در عبرانی به اَبدون مسمی است و در یونانی او را اَپلّیون خوانند. 12 یك وای گذشته است. اینك دو وای دیگر بعد از این میآید.
13 و فرشتة ششم بنواخت كه ناگاه آوازی از میان چهار شاخ مذبح طلایی كه در حضور خداست شنیدم 14 كه به آن فرشته را كه بر نهر عظیم فرات بستهاند خلاص كن.” 15 پس آن چهار فرشته كه برای ساعت و روز و ماه و سال معین مهیا شدهاند تا اینكه ثلث مردم را بكُشند خلاصی یافتند. 16 و عددِ جنودِ سواران دویست هزار هزار بود كه عدد ایشانرا شنیدم.
17 و به اینطور اسبان و سوارانِ ایشانرا در رؤیا دیدم كه جوشنهای آتشین و آسمانجونی و كبریتی دارند و سرهای اسبان چون سر شیران است و از دهانشان آتش و دود و كبریت بیرون میآید. 18 از این سه بلا یعنی آتش و دود و كبریت كه از دهانشان برمیآید ثلث مردم هلاك شدند. 19 زیرا كه قدرت اسبان در دهان و دُم ایان است زیرا كه دُمهای آنها چون مارهاست كه سرها دارد و به آنها اذّیت میكنند. 20 و سایر مردم كه به این بلایا كشته نگشتند از اعمال دستهای خود توبه نكردند تا آنكه عبادت دیوها و بتهای طلا و نقره و برنج و سنگ و چوب را كه طاقت دیدن و شنیدن و خرامیدن ندارند ترك كنند 21 و از قتلها و جادوگریها و زنا و دزدیهای خود توبه نكردند.
مكاشفه فصل 10
1 و دیدم فرشتة زورآور دیگری را كه از آسمان نازل میشود كه ابری دربردارد و قوسقزحی بر سرش و چهرهاش مثل آفتاب و پایهایش مثل ستونهای آتش. 2 و در دست خود كتابچهای گشوده دارد و پای راست خود را بر دریا و پای چپ خود را بر زمین نهاد 3 و به آواز بلند چون غرّش شیر صدا كرد و چون صدا كرد هفت رعد به صداهای خود سخن گفتند. 4 و چون هفت رعد سخن گفتند حاضر شدم كه بنویسم. آنگاه آوازی از آسمان شنیدم كه میگوید: “آنچه هفت رعد گفتند مهر كن و آنها را منویس.”
5 و آن فرشتهای كه بر دریا و زمین ایستاده دیدم دست راست خود را بسوی آسمان بلند كرده 6 قسم خورد به او كه تا ابدالآباد زنده است كه آسمان و آنچه را كه در آن است و زمین و آنچه را كه در آن است و دریا و آنچه را كه در آن است آفرید كه “بعد از این زمانی نخواهد بود 7 بلكه در ایام صدای فرشتة هفتم چون كرّنا را میباید بنوازد سرّ خدا به اتمام خواهد رسید چنانكه بندگان خود انبیا را بشارت دارد.”
8 و آن آوازی كه از آسمان شنیده بودم بار دیگر شنیدم كه مرا خطاب كرده میگوید: “برو و كتابچة گشاده را از دست فرشتهای كه بر دریا و زمین ایستاده است بگیر.”
9 پس به نزد فرشته رفته به وی گفتم كه كتابچه را به من بدهد. او مرا گفت: “بگیر و بخور كه اندرونت را تلخ خواهد نمود لكن در دهانت چون عسل شیرین خواهد بود.” 10 پس كتابچه را از دست فرشته گرفته خوردم كه در دهانم مثل عسل شیرین بود ولی چون خورده بودم درونم تلخ گردید. 11 و مرا گفت كه “میباید تو اقوام و امتها و زبانها و پادشاهان بسیار را نبوّّت كنی.”
مكاشفه فصل 11
1 و نیای مثل عصا به من داده شد و مرا گفت: “برخیز و قدس خدا و مذبح و آنانی را كه در آن عبادت میكنند پیمایش نما. 2 و صحنِ خارجِ قدس را بیرون انداز و آنرا مپیما زیرا كه به امتها داده شده است و شهر مقدّس را چهل و دو ماه پایمال خواهند نمود. 3 و به دو شاهد خود خواهم داد كه پلاس در بركرده مدّت هزار و دویست و شصت روز نبوّت نمایند.”
4 اینانند دو درخت زیتون و دو چراغدان كه در حضور سرور زمین ایستادهاند. 5 و اگر كسی بخواهد بدیشان اذّیت رساند آتشی از دهانشان بدر شده دشمنان ایشانرا فرو میگیرد و هركه قصد اذّیت ایشان دارد بدینگونه باید كشته شود. 6 اینها قدرت به بستن آسمان دارند تا در ایام نبوّتِ ایشان باران نبارد و قدرت بر آبها دارند كه آنها را به خون تبدیل نمایند و جهان را هرگاه بخواهند به انواع بلایا مبتلا سازند.
7 و چون شهادت خود را به اتمام رسانند آن وحش كه از هاویه برمیآید با ایشان جنگ كرده غلبه خواهد یافت و ایشانرا خواهد كُشت 8 و بدنهای ایشان در شارعِ عامِّ شهر عظیم كه به معنی روحانی به سدوم و مصر مسمی است جایی كه سرور ایشان نیز مصلوب گشت خواهند ماند. 9 و گروهی از اقوام و قبایل و زبانها و امتها بدنهای ایشانرا سه روز و نیم نظاره میكنند و اجازت نمیدهند كه بدنهای ایشان را به قبر سپارند. 10 و ساكنان زمین بر ایشان خوشی و شادی میكنند و نزد یكدیگر هدایا خواهند فرستاد از آنرو كه این دو نبی ساكنان زمین را معذّب ساختند.
11 و بعد از سه روز و نیم روح حیات از خدا بدیشان درآمد كه بر پایهای خود ایستادند و بینندگانِ ایشان را خوفی عظیم فرو گرفت. 12 و آوازی بلند از آسمان شنیدند كه بدیشان میگوید: “به اینجا صعود نمایید.” پس در ابر به آسمان بالا شدند و دشمنانشان ایشانرا دیدند. 13 و در همان ساعت زلزلهای عظیم حادث گشت كه ده یك از شهر منهدم گردید و هفت هزار نفر از زلزله هلاك شدند و باقیماندگان ترسان گشته خدای آسمانرا تمجید كردند. 14 وای دوّم درگذشته است. اینك وایِ سوم بزودی میآید.
15 و فرشتهای بنواخت كه ناگاه صداهای بلند در آسمان واقع شد كه میگفتند: “سلطنت جهان از آنِ سرور ما و مسیح او شد و تا ابدالآباد حكمرانی خواهد كرد.” 16 و آن بیست و چهار پیر كه در حضور خدا بر تختهای خود نشستهاند به روی درافتاده خدا را سجده كردند. 17 و گفتند: “تو را شكر میكنیم ای یَهُوَه خدای قادر مطلق كه هستی و بودی زیرا كه قوّت عظیم خود را بدست گرفته به سلطنت پرداختی. 18 و امتها خشمناك شدند و غضب تو ظاهر گردید و وقت مردگان رسید تا بر ایشان داوری شود و تا بندگان خود یعنی انبیا و مقدّسان و ترسندگان نام خود را چه كوچك و چه بزرگ اجرت دهی و مفسدان زمین را فاسد گردانی.”
19 و قدس خدا در آسمان مفتوح گشت و تابوت عهدنامة او در قدس او ظاهر شد و برقها و صداها و رعدها و زلزله و تگرگِ عظیمی حادث شد.
مكاشفه فصل 12
1 و علامتی عظیم در آسمان ظاهر شد: زنی كه آفتاب را در بردارد و ماه زیر پایهایش و بر سرش تاجی از دوازده ستاره است 2 و آبستن بوده از دردِ زه و عذاب زاییدن فریاد برمیآورد. 3 و علامتی دیگر در آسمان پدید آمد كه اینك اژدهای بزرگِ آتشگون كه او را هفت سر و ده شاخ بود و بر سرهایش هفت افسر 4 و دُمش ثلث ستارگان آسمان را كشیده آنها را بر زمین ریخت. و اژدها پیش آن زن كه میزایید بایستاد تا چون بزاید فرزند او را ببلعد. 5 پس پسر نرینهای را زایید كه همة امتهای زمین را به عصای آهنین حكمرانی خواهد كرد و فرزندش به نزد خدا و تخت او ربوده شد. 6 و زن به بیابان فرار كرد كه در آنجا مكانی برای وی از خدا مهیا شده است تا او را مدت هزار و دویست و شصت روز بپرورند.
7 و در آسمان جنگ شد: میكائیل و فرشتگانش با اژدها جنگ كردند و اژدها و فرشتگانش جنگ كردند 8 ولی غلبه نیافتند بلكه جای ایشان دیگر در آسمان یافت نشد. 9 و اژدهای بزرگ انداخته شد یعنی آن مار قدیمی كه به ابلیس و شیطان مسمی است كه تمام ربع مسكون را میفریبد. او بر زمین انداخته شد و فرشتگانش با وی انداخته شدند.
10 و آوازی بلند در آسمان شنیدم كه میگوید: “اكنون نجات و قوّت و سلطنتِ خدای ما و قدرت مسیح او ظاهر شد زیرا كه آن مدّعی برادران ما كه شبانهروز در حضور خدای ما بر ایشان دعوی میكند به زیر افكنده شد. 11 و ایشان بوساطت خون برّه و كلام شهادت خود بر او غالب آمدند و جان خود را دوست نداشتند. 12 از این جهت ای آسمانها و ساكنان آنها شاد باشید وای بر زمین و دریا زیرا كه ابلیس به نزد شما فرود شده است با خشم عظیم چون میداند كه زمانی قلیل دارد.”
13 و چون اژدها دید كه بر زمین افكنده شد بر آن زن كه فرزند نرینه را زاییده بود جفا كرد. 14 و دو بال عقاب بزرگ به زن داده شد تا به بیابان به مكان خود پرواز كند جایی كه او را از نظر آن مار زمانی و دو زمان و نصف زمان پرورش میكنند. 15 و مار از دهان خود در عقب زن آبی چون رودی ریخت تا سیل او را فرو گیرد. 16 و زمین زن را حمایت كرد و زمین دهان خود را گشاده آن رود را كه اژدها از دهان خود ریخت فرو برد. 17 و اژدها بر زن غضب نموده رفت تا با باقیماندگانِ ذریت او كه احكام خدا را حفظ میكنند و شهادتِ عیسی را نگاه میدارند جنگ كند.
مكاشفه فصل 13
1 و او بر ریگِ دریا ایستاده بود.
و دیدم وحشی از دریا بالا میآید كه ده شاخ و هفت سر دارد و بر شاخهایش ده افسر و بر سرهایش نامهای كفر است. 2 و آن وحش را كه دیدم مانند پلنگ بود و پایهایش مثل پای خرس و دهانش مثل دهان شیر. و اژدها قوّت خویش و تخت خود و قوّت عظیمی به وی داد. 3 و یكی از سرهایش را دیدم كه تا به موت كشته شد و از آن زخم مهلك شفا یافت و تمامیِ جهان در پی این وحش در حیرت افتادند. 4 و آن اژدها را كه قدرت به وحش داده بود پرستش كردند و وحش را سجده كرده گفتند كه “كیست مثل وحش و كیست كه با وی میتواند جنگ كند؟”
5 و به وی دهانی داده شد كه به كبر و كفر تكلّم میكند و قدرتی به او عطا شد كه مدت چهل و دو ماه عمل كند. 6 پس دهان خود را به كفرهای بر خدا گشود تا بر اسم او و خیمة او و سكنة آسمان كفر گوید. 7 و به وی داده شد كه با مقدّسین جنگ كند و بر ایشان غلبه یابد و تسلّط بر هر قبیله و قوم و زبان و امت بدو عطا شد. 8 و جمیع ساكنان جهان جز آنانی كه نامهای ایشان در دفتر حیات برّهای كه از بنای عالم ذبح شده بود مكتوب است او را خواهند پرستید. 9 اگر كسی گوش دارد بشنود. 10 اگر كسی اسیر نماید به اسیری رود و اگر كسی به شمشیر قتل كند میباید او به شمشیر كشته گردد. در اینجاست صبر و ایمان مقدّسین.
11 و دیدم وحش دیگری را كه از زمین بالا میآید و دو شاخ مثل شاخهای برّه داشت و مانند اژدها تكلّم مینمود 12 و با تمام قدرتِ وحشِ نخست در حضور وی عمل میكند و زمین و سكنة آنرا بر این وا میدارد كه وحش نخست را كه از زخم مهلك شفا یافته بپرستند. 13 و معجزاتِ عظیمه بعمل میآورد تا آتش را نیز از آسمان در حضور مردم به زمین فرود آورَد. 14 و ساكنان زمین را گمراه میكند بهآن معجزاتی كه به وی داده شد كه آنها را در حضور وحش بنماید. و به ساكنان زمین میگوید كه صورتی را از آن وحش كه بعد از خوردنِ زخمِ شمشیر زیست نمود بسازند. 15 و به وی داده شد كه آن صورتِ وحش را روح بخشد تا كه صورت وحش سخن گوید و چنان كند كه هركه صورت وحش را پرستش نكند كشته گردد. 16 و همه را از كبیر و صغیر و دولتمند و فقیر و غلام و آزاد بر این وا میدارد كه بر دست راست یا بر پیشانی خود نشانی گذارند. 17 و اینك هیچكس خرید و فروش نتواند كرد جز كسی كه نشان یعنی اسم یا عددِ اسم وحش را داشته باشد. 18 در اینجا حكمت است. پس هركه فهم دارد عدد وحش را بشمارد زیرا كه عدد انسان است و عددش ششصد و شصت و شش است.
مكاشفه فصل 14
1 و دیدم كه اینك برّه بر كوه صهیون ایستاده است و با وی صد و چهل و چهار هزار نفر كه اسم او و اسم پدر او را بر پیشانی خود مرقوم میدارند. 2 و آوازی از آسمان شنیدم مثل آواز آبهای بسیار و مانند آواز رعدِ عظیم و آن آوازی كه شنیدم مانند آواز بربط نوازان بود كه بربطهای خود را بنوازند. 3 و در حضور تخت و چهار حیوان و پیران سرودی جدید میسرایند و هیچكس نتوانست آن سرود را بیاموزد جز آن صد و چهل و چهار هزار كه از جهان خریده شده بودند. 4 اینانند آنانی كه با زنان آلوده نشدند زیرا كه باكره هستند و آنانند كه برّه را هر كجا میرود متابعت میكنند و از میان مردم خریده شدهاند تا نوبر برای خدا و برّه باشند. 5 و در دهانِ ایشان دروغی یافت نشد زیرا كه بیعیب هستند.
6 و فرشتهای دیگر را دیدم كه در وسط آسمان پرواز میكند و انجیل جاودانی را دارد تا ساكنان زمین را از هر امت و قبیله و زبان و قوم بشارت دهد 7 و به آواز بلند میگوید: “از خدا بترسید و او را تمجید نمایید زیرا كه زمان داوری او رسیده است. پس او را كه آسمان و زمین و دریا و چشمههای آب را آفرید پرستش كنید.”
8 و فرشتهای دیگر از عقب او آمده گفت: “منهدم شد بابل عظیم كه از خمر غضبِ زنای خود جمیع امتها را نوشانید.”
9 و فرشتة سوم از عقب این دو آمده به آواز بلند میگوید: “اگر كسی وحش و صورت او را پرستش كند و نشان او را بر پیشانی یا دست خود پذیرد 10 او نیز از خمرِ غضبِ خدا كه در پیالة خشم وی بیغشّ آمیخته شده است خواهد نوشید و در نزد فرشتگانِ مقدّس و در حضور برّه به آتش و كبریت معذّب خواهد شد 11 و دود عذابِ ایشان تا ابدالآباد بالا میرود. پس آنانی كه وحش و صورت او را پرستش میكنند و هركه نشان اسم او را پذیرد شبانهروز آرامی ندارند.” 12 در اینجاست صبرِ مقدّسین كه احكام خدا و ایمان عیسی را حفظ مینمایند.
13 و آوازی را از آسمان شنیدم كه میگوید: “بنویس كه از اكنون خوشحالند مردگانی كه در سرور میمیرند.”
و روح میگوید: “بلی تا از زحمات خود آرامی یابند و اعمال ایشان از عقب ایشان میرسد.”
14 و دیدم كه اینك ابری سفید پدید آمد و بر ابر كسی مثل پسر انسان نشسته كه تاجی از طلا دارد و در دستش داسی تیز است. 15 و فرشتهای دیگر از قدس بیرون آمده به آواز بلند آن ابرنشین را ندا میكند كه “داس خود را پیش بیاور و درو كن زیرا هنگام حصاد رسیده و حاصل زمین خشك شده است.” 16 و ابرنشین داس خود را بر زمین آورد و زمین درویده شد.
17 و فرشتهای دیگر از قدسی كه در آسمان است بیرون آمد و او نیز داسی نیز داشت. 18 و فرشتهای دیگر كه بر آتش مسلّط است از مذبح بیرون شده به آواز بلند ندا در داده صاحب داسِ تیز را گفت: “داس تیز خود را پیش آور و خوشههای موِ زمین را بچین زیرا انگورهایش رسیده است.” 19 پس آن فرشته داسِ خود را بر زمین آورد و موهای زمین را چیده آنرا در چرخُشتِ عظیمِ غضبِ خدا ریخت. 20 و چرخُشت را بیرون شهر به پا بیفشردند و خون از چرخشت تا به دهن اسبان به مسافت هزار و ششصد تیر پرتاپ جاری شد.
مكاشفه فصل 15
1 و علامتِ دیگرِ عظیم و عجیبی از آسمان دیدم یعنی هفت فرشتهای كه هفت بلایی دارند كه آخرین هستند زیرا كه به آنها غضبِ الهی به انجام رسیده است. 2 و دیدم مثال دریایی از شیشة مخلوط به آتش و كسانی را كه بر وحش و صورت او و عددِ اسمِ او غلبه مییابند بر دریای شیشه ایستاده و بربطهای خدا را بدست گرفته 3 سرود موسی بندة خدا و سرود برّه را میخوانند و میگویند: “عظیم و عجیب است اعمال تو ای یَهُوَه خدای قادر مطلق! عدل و حقّ است راههای تو ای پادشاه امتها! 4 كیست كه از تو نترسد یَهُوَه و كیست كه نام تو را تمجید ننماید؟ زیرا كه تو تنها قدّوس هستی و جمیع امتها آمده در حضور تو پرستش خواهند كرد زیرا كه احكام تو ظاهر گردیده است!”
5 و بعد از این دیدم كه قدسِ خیمة شهادت در آسمان گشوده شد 6 و هفت فرشتهای كه هفت بلا داشتند كتانی پاك و روشن در بركرده و كمر ایشان به كمربند زرّین بسته بیرون آمدند. 7 و یكی از آن چهار حیوان به آن هفت فرشته هفت پیالة زرّین داد پر از غضب خدا كه تا ابدالآباد زنده است. 8 و قدس از جلال خدا و قوّت او پر دود گردید. 9 و تا هفت بلای آن هفت فرشته به انجام نرسید هیچكس نتوانست به قدس درآید.
مكاشفه فصل 16
1 و آوازی بلند شنیدم كه از میان قدس به آن هفت فرشته میگوید كه “بروید هفت پیالة غضبِ خدا را بر زمین بریزید.”
2 و اولی رفته پیالة خود را بر زمین ریخت و دمل زشت و بد بر مردمانی كه نشان وحش دارند و صورت او را میپرستند بیرون آمد.
3 و دومین پیالة خود را به دریا ریخت كه آن به خون مثل خون مرده مبدّل گشت و هر نَفسِ زنده از چیزهایی كه در دریا بود بمرد.
4 و سومین پیالة خود را در نهرها و چشمههای آب ریخت و خون شد. 5 و فرشتة آبها را شنیدم كه میگوید: “عادلی تو كه هستی و بودی ای قدّوس زیرا كه چنین حكم كردی 6 چونكه خون مقدّسین و انبیا را ریختند و بدیشان خون دادی كه بنوشند زیرا كه مستحقّند.” 7 و شنیدم كه مذبح میگوید: “ای یَهُوَه خدای قادر مطلق داوریهای تو حقّ و عدل است.”
8 و چهارمین پیالة خود را بر آفتاب ریخت و به آن داده شد كه مردم را به آتش بسوزاند. 9 و مردم به حرارت شدید سوخته شدند و به اسم آن خدا كه بر این بلایا قدرت دارد كفر گفتند و توبه نكردند تا او را تمجید نمایند.
10 و پنجمین پیالة خود را بر تخت وحش ریخت و مملكت او تاریك گشت و زبانهای خود را از درد میگزیدند 11 و به خدای آسمان به سبب دردها و دملهای خود كفر میگفتند و از اعمال خود توبه نكردند.
12 و ششمین پیالة خود را بر نهرِ عظیمِ فرات ریخت و آبش خشكید تا راه پادشاهانی كه از مشرقِ آفتاب میآیند مهیا شود. 13 و دیدم كه از دهان اژدها و از دهان وحش و از دهان نبیكاذب. سه روحِ خبیث چون وَزَغها بیرون میآیند. 14 زیرا كه آنها ارواح دیوها هستند كه معجزات ظاهر میسازند و بر پادشاهان تمام رُبع مسكون خروج میكنند تا ایشانرا برای جنگِ آنروز عظیمِ خدای قادر مطلق فراهم آورند.
15 “ اینك چون دزد میآیم! خوشابحال كسی كه بیدار شده رختِ خود را نگاه دارد مبادا عریان راه رود و رسوایی او را ببینند.”
16 و ایشانرا به موضعی كه آنرا در عبرانی حارمجِدّون میخوانند فراهم آوردند.
17 و هفتمین پیالة خود را بر هوا ریخت و آوازی بلند از میان قدسِ آسمان از تخت بدر آمده گفت كه “تمام شد!” 18 و برقها و صداها و رعدها حادث گردید و زلزلهای عظیم شد آن چنانكه از حین آفرینش انسان بر زمین زلزلهای به این شدّت و عظمت نشده بود. 19 و شهرِ بزرگ به سه قِسم منقسم گشت و بلدان امتها خراب شد و بابل بزرگ در حضور خدا بیاد آمد تا پیالة خَمر غضبآلودِ خشمِ خود را بدو دهد. 20 و هر جزیره گریخت و كوهها نایاب گشت 21 و تگرگِ بزرگ كه گویا به وزن یك من بود از آسمان بر مردم بارید و مردم به سبب صدمة تگرگ خدا را كفر گفتند زیرا كه صدمهاش بینهایت سخت بود.
مكاشفه فصل 17
1 و یكی از آن هفت فرشتهای كه هفت پیاله را داشتند آمد و به من خطاب كرده گفت: “بیا تا قضای آن فاحشة بزرگ را كه بر آبهای بسیار نشسته است به تو نشان دهم 2 كه پادشاهان جهان با او زنا كردند و ساكنان زمین از خَمر زنای او مست شدند.” 3 پس مرا در روح به بیابان برد و زنی را دیدم بر وحش قرمزی سوار شده كه از نامهای كفر پر بود و هفت سر و ده شاخ داشت. 4 و آن زن به ارغوانی و قرمز ملبس بود و به طلا و جواهر و مروارید مزین و پیالهای زرّین به دست خود پر از خباثت و نجاسات زنای خود داشت. 5 و بر پیشانیاش این اسم مرقوم بود: “سِرّ و بابل عظیم و مادر فواحش و خباثت دنیا.” 6 و آن زن را دیدم مست از خون مقدّسین و از خون شهدای عیسی و از دیدن او بینهایت متعجب نمودم. 7 و فرشته مرا گفت: “چرا متعجب شدی؟ من سِرّ زن و آن وحش را كه هفت سر و ده شاخ دارد كه حامل اوست به تو بیان مینمایم. 8 آن وحش كه دیدی بود و نیست و از هاویه خواهد برآمد و به هلاكت خواهد رفت و ساكنان زمین جز آنانی كه نامهای ایشان از بنای عالم در دفتر حیات مرقوم است در حیرت خواهند افتاد از دیدن آن وحش كه بود و نیست و ظاهر خواهد شد.
9 “اینجاست ذهنی كه حكمت دارد. این هفت سر هفت كوه میباشد كه زن بر آنها نشسته است 10 و هفت پادشاه هستند كه پنج افتادهاند و یكی هست و دیگری هنوز نیامده است و چون آید میباید اندكی بماند. 11 و آن وحش كه بود و نیست هشتمین است و از آن هفت است و به هلاكت میرود. 12 و آن ده شاخ كه دیدی ده پادشاه هستند كه هنوز سلطنت نیافتهاند بلكه یك ساعت با وحش چون پادشاهان قدرت مییابند.
13 اینها یك رأی دارند و قوّت و قدرت خود را به وحش میدهند. 14 ایشان با برّه جنگ خواهند نمود و برّه بر ایشان غالب خواهد آمد زیرا كه او ربّالارباب و پادشاه پادشاهان است و آنانی نیز كه با وی هستند كه خوانده شده و برگزیده و امینند.”
15 و مرا میگوید: “آبهایی كه دیدی آنجایی كه فاحشه نشسته است قومها و جماعتها و امتها و زبانها میباشد. 16 و اما ده شاخ كه دیدی و وحش اینها فاحشه را دشمن خواهند داشت و او را بینوا و عریان خواهند نمود و گوشتش را خواهند خورد و او را به آتش خواهند سوزانید 17 زیرا خدا در دل ایشان نهاده است كه ارادة او را بجا آرند و یك رأی شده سلطنت خود را به وحش بدهد تا كلام خدا تمام شود. 18 و زنی كه دیدی آن شهر عظیم است كه بر پادشاه جهان سلطنت میكند.”
مكاشفه فصل 18
1 بعد از آن دیدم فرشتهای دیگر از آسمان نازل شد كه قدرت عظیم داشت و زمین به جلال او منوّر شد. 2 و به آواز زورآور ندا كرده گفت: “منهدم شد منهدم شد بابِلِ عظیم! و او مسكن دیوها و ملاذ هر روح خبیث و ملاذ هر مرغ ناپاك و مكروه گردیده است! 3 زیرا كه از خَمر غضبآلود زنای او همة امتها نوشیدهاند و پادشاهان جهان با وی زنا كردهاند و تجار جهان از كثرت عیاشی او دولتمند گردیدهاند!”
4 و صدایی دیگر از آسمان شنیدم كه میگفت: “ای قوم من از میان او بیرون آیید مبادا در گناهانش شریك شده از بلاهایش بهرهمند شوید. 5 زیرا گناهانش تا به فلك رسیده و خدا ظلمهایش را به یاد آورده است. 6 بدو ردّ كنید آنچه را كه او داده است و بحسب كارهایش دو چندان بدو جزا دهید و در پیالهای كه او آمیخته است او را دو چندان بیامیزید. 7 به اندازهای كه خویشتنرا تمجید كرد و عیاشی نمود به آنقدر عذاب و ماتم بدو دهید زیرا كه در دل خود میگوید: به مقام ملكه نشستهام و بیوه نیستم و ماتم هرگز نخواهم دید. 8 لهذا بلایای او از مرگ و ماتم و قحط در یكروز خواهد آمد و به آتش سوخته خواهد شد زیرا كه زورآور است یَهُوَه خدایی كه بر او داوری میكند. 9 آنگاه پادشاهان دنیا كه با او زنا و عیاشی نمودند چون دودِ سوختنِ او را بینند گریه و ماتم خواهند كرد 10 و از خوف عذابش دور ایستاده خواهند گفت: وای وای ای شهر عظیم ای بابل بلدة زورآور زیرا كه در یكساعت عقوبت تو آمد!
11 “و تجار جهان برای او گریه و ماتم خواهند نمود زیرا كه از این پس بضاعت ایشانرا كسی نمیخرد. 12 بضاعتِ طلا و نقره و جواهر و مروارید و كتان نازك و ارغوانی و ابریشم و قرمز و عودِ قماری و هر ظرف عاج و ظروف چوب گرانبها و مس و آهن و مرمر 13 و دارچینی و حماما و خوشبویها و مرّ و كندر و شراب و روغن و آرد میدِه و گندم و رمهها و گلهها و اسبان و ارابهها و اجساد و نفوس مردم. 14 و حاصل شهوتِ نفس تو از تو گُم شد و هرچیز فربه و روشن از تو نابود گردید و دیگر آنها را نخواهی یافت. 15 و تاجران این چیزها كه از وی دولتمند شدهاند از ترسِ عذابش دور ایستاده گریان و ماتمكنان 16 خواهند گفت: وای وای ای شهر عظیم كه به كتان و ارغوانی و قرمز ملبس میبودی و به طلا و جواهر و مروارید مزین زیرا در یكساعت اینقدر دولتِ عظیم خراب شد. 17 و هر ناخدا و كلّ جماعتی كه بر كشتیها میباشند و ملّاحان و هركه شغل دریا میكند دور ایستاده 18 چون دودِ سوختن آنرا دیدند فریادكنان گفتند: كدام شهر است مثل این شهرِ بزرگ! 19 و خاك بر سر خود ریخته گریان و ماتم كنان فریاد برآورده میگفتند: وای وای برآن شهر عظیم كه از آن هركه در دریا صاحب كشتی بود از نفایس او دولتمند گردید كه در یكساعت ویران گشت.
20 “ پس ای آسمان و مقدّسان و رسولان و انبیا شادی كنید زیرا خدا انتقام شما را از او كشیده است.”
21 و یك فرشتة زورآور سنگی چون سنگ آسیای بزرگ گرفته به دریا انداخت و گفت: “چنین به یك صدمه شهر بابِل بزرگ منهدم خواهد گردید و دیگر هرگز یافت نخواهد شد. 22 و صورت بربط زنان و مغنّیان و نیزنان و كرّنوازان بعد از این در تو شنیده نخواهد شد و هیچ صنعتگر از هر صناعتی در تو دیگر پیدا نخواهد ش و باز صدای آسیا در تو شنیده نخواهد گردید 23 و نور چراغ در تو دیگر نخواهد تابید و آواز عروس و داماد باز در تو شنیده نخواهد گشت زیرا كه تجار تو اكابر جهان بودند و از جادوگری تو جمیع امتها گمراه شدند. 24 و در آن خون انبیا و مقدّسین و تمام مقتولان روی زمین یافت شد.”
مكاشفه فصل 19
1 و بعد از آن شنیدم چون آوازی بلند از گروهی كثیر در آسمان كه میگفتند: “هلِّلویاه! نجات و جلال و اکرام و قوّت از آنِ خدای ما است 2 زیرا كه احكام او راست و عدل است چونكه داوری نمود بر فاحشة بزرگ كه جهان را به زنای خود فاسد میگردانید و انتقام خون بندگان خود را از دست او كشید.”
3 و بار دیگر گفتند: “هلِّلویاه ودودش تا ابدالآباد بالا میرود!”
4 و آن بیست و چهار پیر و چهار حیوان به روی درافتاده خدایی را كه بر تخت نشسته است سجده نمودند و گفتند: “آمین هلِّلویاه!”
5 و آوازی از تخت بیرون آمده گفت: “حمد نمایید خدای ما را ای تمامی بندگان او و ترسندگان او چه كبیر و چه صغیر!”
6 و شنیدم چون آواز جمعی كثیر و چون آواز آبهای فراوان و چون آواز رعدهای شدید كه میگفتند: “هلِّلویاه زیرا یَهُوَه خدای ما قادر مطلق سلطنت گرفته است! 7 شادی و وجد نماییم و او را تمجید كنیم زیرا كه نكاح برّه رسیده است و عروس او خود را حاضر ساخته است. 8 و به او داده شد كه به كتانِ پاك و روشن خود را بپوشاند.” زیرا كه آن كتان عدالتهای مقدّسین است.
9 و مرا گفت: “بنویس: خوشابحال آنانی كه به بزم نكاح برّه دعوت شدهاند.” و نیز مرا گفت كه “این است كلام راست خدا.”
10 و نزد پایهایش افتادم تا او را سجده كنم. او به من گفت: “زنهار چنین نكنی زیرا كه من با تو همخدمت هستم و با برادرانت كه شهادتِ عیسی را دارند. خدا را سجده كن زیرا كه شهادت عیسی روح نبوّت است.”
11 و دیدم آسمانرا گشوده و ناگاه اسبی سفید كه سوارش امین و حقّ نام دارد و به عدل داوری و جنگ مینماید 12 و چشمانش چون شعلة آتش و بر سرش افسرهای بسیار و اسمی مرقوم دارد كه جز خودش هیچكس آنرا نمیداند. 13 و جامهای خونآلود در بردارد و نام او را “كلمة خدا” میخوانند. 14 و لشكرهایی كه در آسمانند بر اسبهای سفید و به كتان سفید و پاك ملبس از عقب او میآمدند. 15 و از دهانش شمشیر تیز بیرون میآید تا به آن امتها را بزند و آنها را به عصای آهنین حكمرانی خواهد نمود و او چرخُشت خَمر غضب و خشم خدای قادر مطلق را زیر پای خود میافشُرَد. 16 و بر لباس و ران او نامی مرقوم است یعنی “پادشاه پادشاهان و ربّالارباب”.
17 و دیدم فرشتهای را در آفتاب ایستاده كه به آواز بلند تمامی مرغانی را كه در آسمان پرواز میكنند ندا كرده میگوید: “بیایید و بجهت ضیافتِ عظیمِ خدا فراهم شوید. 18 تا بخورید گوشت پادشاهان و گوشت سپهسالاران و گوشت جباران و گوشت اسبها و سواران آنها و گوشتِ همگان را چه آزاد و چه غلام چه صغیر و چه كبیر.”
19 و دیدم وحش و پادشاهان زمین و لشكرهای ایشانرا كه جمع شده بودند تا با اسبسوار و لشكر او جنگ كنند. 20 و وحش گرفتار شد و نبی كاذب با وی كه پیش او معجزات ظاهر میكرد تا به آنها آنانی را كه نشان وحش را دارند و صورت او را میپرستند گمراه كند. این هر دو زنده به دریاچة آتش افروخته شدة به كبریت انداخته شدند. 21 و باقیان به شمشیری كه از دهان اسب سوار بیرون میآمد كشته شدند و تمامی مرغان از گوشت ایشان سیر گردیدند.
مكاشفه فصل 20
1 و دیدم فرشتهای را كه از آسمان نازل میشود و كلید هاویه را دارد و زنجیری بزرگ بر دست وی است. 2 و اژدها یعنی مار قدیم را كه ابلیس و شیطان میباشد گرفتار كرده او را تا مدت هزار سال در بندنهاد. 3 و او را به هاویه انداخت و در را بر او بسته مهر كرد تا امتها را دیگر گمراه نكند تا مدت هزار سال به انجام رسد و بعد از آن میباید اندكی خلاصی یابد.
4 و تختها دیدم و برآنها نشستند و به ایشان حكومت داده شد و دیدم نفوس آنانی را كه بجهت شهادت عیسی و كلام خدا سر بریده شدند و آنانی را كه وحش و صورتش را پرستش نكردند و نشان او را بر پیشانی و دست خود نپذیرفتند كه زنده شدند و با مسیح هزار سال سلطنت كرد. 5 و سایر مردگان زنده نشدند تا هزار سال به اتمام رسید. این است قیامت اول. 6 خوشحال و مقدّس است كسی كه از قیامت اول قسمتی دارد. بر اینها موت ثانی تسلّط ندارد بلكه کاهنان خدا و مسیح خواهند بود و هزار سال با او سلطنت خواهند كرد.
7 و چون هزار سال به انجام رسد شیطان از زندان خود خلاصی خواهد یافت 8 تا بیرون رود و امتهایی را كه در چهار زاویة جهانند یعنی جوج و ماجوج را گمراه كند و ایشانرا بجهت جنگ فراهم آورد كه عدد ایشان چون ریگ دریاست. 9 و بر عرصة جهان برآمده لشكرگاه مقدّسین و شهر محبوب را محاصره كردند. پس آتش از جانب خدا از آسمان فرو ریخته ایشانرا بلعید. 10 و ابلیس كه ایشانرا گمراه میكند به دریاچة آتش و كبریت انداخته شد جایی كه وحش و نبیكاذب هستند و ایشان تا ابدالآباد شبانه روز عذاب خواهند كشید.
11 و دیدم تختی بزرگِ سفید و كسی را بر ان نشسته كه از روی وی آسمان و زمین گریخت و برای آنها جایی یافت نشد. 12 و مردگان را خُرد و بزرگ دیدم كه پیش تخت ایستاده بودند و دفترها را گشودند. پس دفتری دیگر گشوده شد كه دفتر حیات است و بر مردگان داوری شد بحسب اعمال ایشان از آنچه در دفترها مكتوب است. 13 و دریا مردگانی را كه در آن بودند باز داد و موت و هادیس مردگانی را كه در آنها بودند باز دادند و هریكی بحسب اعمالش حكم یافت. 14 و موت و هادیس به دریاچة آتش انداخته شد. این است موتِ ثانی یعنی دریاچة آتش. 15 و هركه در دفتر حیات مكتوب یافت نشد به دریاچة آتش افكنده گردید.
مكاشفه فصل 21
1 و دیدم آسمانی جدید و زمینی جدید چونكه آسمان اول و زمین اول درگذشت و دریا دیگر نمیباشد. 2 و شهر مقدّس اورشلیم جدید را دیدم كه از جانب خدا از آسمان نازل میشود حاضر شده چون عروسی كه برای شوهر خود آراسته است. 3 و آوازی بلند از آسمان شنیدم كه میگفت: “اینك خیمة خدا با آدمیان است و با ایشان ساكن خواهد بود و ایشان قومهای او خواهند بود و خودِ خدا با ایشان خدای ایشان خواهد بود. 4 و خدا هر اشكی را از چشمان ایشان پاك خواهد كرد. و بعد از آن موت نخواهد بود و ماتم و ناله و درد دیگر رو نخواهد نمود زیرا كه چیزهای اول درگذشت.”
5 و آن تختنشین گفت: “الحال همه چیز را نو میسازم.” و گفت: “بنویس زیرا كه این كلام امین و راست است.”
6 باز مرا گفت: “تمام شد! من الف و یا و ابتدا و انتها هستم. من به هركه تشنه باشد از چشمة آب حیات مفت خواهم داد. 7 و هركه غالب آید وارث همهچیز خواهد شد و او را خدا خواهم بود و او مرا پسر خواهد بود. 8 لكن ترسندگان و بیایمانان و خبیثان و قاتلان و زانیان و جادوگران و بتپرستان و جمیع دروغگویان نصیب ایشان در دریاچة افروخته شدة به آتش و كبریت خواهد بود. این است موت ثانی.”
9 و یكی از آن هفت فرشته كه هفت پیاله پر از هفت بلای آخرین را دارند آمد و مرا مخاطب ساخته گفت: “بیا تا عروس منكوحة برّه را به تو نشان دهم.” 10 آنگاه مرا در روح به كوهی بزرگِ بلند برد و شهر مقدّس اورشلیم را به من نمود كه از آسمان از جانب خدا نازل میشود 11 و جلال خدا را دارد و نورش مانند جواهر گرانبها چون یشم بلورین. 12 و دیواری بزرگ و بلند دارد و دوازده دروازه دارد و بر سر دروازهها دوازده فرشته و اسمها بر ایشان مرقوم است كه نامهای دوازده سبط بنیاسرائیل باشد. 13 از مشرق سه دروازه و شمال سه دروازه و از جنوب سه دروازه و از مغرب سه دروازه. 14 و دیوار شهر دوازده اساس دارد و بر آنها دوازده اسم دوازده رسول برّه است.
15 و آنكس كه با من تكلّم میكرد نی طلا داشت تا شهر و دروازههایش و دیوارش را بپیماید. 16 و شهر مربع است كه طول و عرضش مساوی است و شهر را به آن نی پیموده دوازده هزار تیر پرتاب یافت و طول و عرض و بلندیاش برابر است. 17 و دیوارش را صد و چهل و چهار ذراع پیمود موافق ذراع انسان یعنی فرشته. 18 و بنای دیوار آن از یشم بود و شهر از زر خالص چون شیشة مصفّی بود. 19 و بنیادِ دیوارِ شهر به هر نوع جواهر گرانبها مزین بود كه بنیاد اول یشم و دوم یاقوت كبود و سوم عقیق سفید و چهارم زمرّد 20 و پنجم جزع عقیقی و ششم عقیق و هفتم زبر جد و هشتم زمرّد سِلقی و نهم طوپاز و دهم عقیق اَخصَر و یازدهم آسمانجونی و دوازدهم یاقوت بود. 21 و دوازده دروازه دوازده مروارید بود هر دروازه از یك مروارید و شارع عامِّ شهر از زر خالص چون شیشه شفّاف.
22 و در آن هیچ قدس ندیدم زیرا یَهُوَه خدای قادر مطلق و برّه قدس آن است. 23 و شهر احتیاج ندارد كه آفتاب یا ماه آنرا روشنایی دهد زیرا كه جلال خدا آنرا منوّر میسازد و چراغش برّه است. 24 و امتها در نورش سالك خواهند بود و پادشاهان جهان جلال و اکرام خود را به آن خواهند درآورد. 25 و دروازههایش در روز بسته نخواهد بود زیرا كه شب در آنجا نخواهد بود. 26 و جلال و عزّت امتها را به آن داخل خواهند ساخت. 27 و چیزی ناپاك یا كسی كه مرتكب عمل زشت یا دروغ شود هرگز داخل آن نخواهد شد مگر آنانی كه در دفتر حیات برّه مكتوبند.
مكاشفه فصل 22
1 و نهری از آب حیات به من نشان داد كه درخشنده بود مانند بلّور و از تخت خدا و برّه جاری میشود. 2 و در وسط شارعِ عامِّ آن و بر هر دو كنارة نهر درخت حیات را كه دوازده میوه میآورَد یعنی هر ماه میوة خود را میدهد و برگهای آن درخت برای شفای امتها میباشد. 3 و دیگر هیچ لعنت نخواهد بود و تخت خدا و برّه در آن خواهد بود و بندگانش او را عبادت خواهند نمود. 4 و چهرة او را خواهند دید و اسم وی بر پیشانی ایشان خواهد بود. 5 و دیگر شب نخواهد بود و احتیاج به چراغ و نور آفتاب ندارند زیرا یَهُوَهخدا بر ایشان روشنایی میبخشد و تا ابدالآباد سلطنت خواهند كرد. 6 و مرا گفت: “این كلام امین و راست است و یَهُوَه خدای ارواحِ انبیا فرشتة خود را فرستاد تا به بندگان خود آنچه را كه زود میباید واقع شود نشان دهد.”
7 “و اینك بزودی میآیم. خوشابحال كسی كه كلام نبوّت این كتاب را نگاه دارد.”
8 و من یوحنّا این امور را شنیدم و دیدم و چون شنیدم و دیدم افتادم تا پیش پایهای آن فرشتهای كه این امور را به من نشان داد سجده كنم. 9 او مرا گفت: “زنهار نكنی زیرا كه همخدمت با تو هستم و با انبیا یعنی برادرانت و با آنانی كه كلام این كتاب را نگاه دارند. خدا را سجده كن.” 10 و مرا گفت: “كلام نبوّت این كتاب را مهر مكن زیرا كه وقت نزدیك است. 11 هركه ظالم است باز ظلم كند و هركه خبیث است باز خبیث بماند و هركه عادل است باز عدالت كند و هركه مقدّس است باز مقدّس بشود.”
12 “ و اینك به زودی میآیم و اجرت من با من است تا هركسی را بحسب اعمالش جزا دهم. 13 من الف و یاء و ابتدا و انتها و اول و آخر هستم.”
14 خوشابحال آنانی كه رختهای خود را میشویند تا بر درخت حیات اقتدار یابند و به دروازههای شهر درآیند 15 زیرا كه سگان و جادوگران و زانیان و قاتلان و بتپرستان و هركه دروغ را دوست دارد و بعمل آورد بیرون میباشند.
16 “من عیسی فرشتة خود را فرستادم تا شما را در جماعتها بدین امور شهادت دهم. من ریشه و نسل داود و ستارة درخشندة صبح هستم.”
17 و روح و عروس میگویند: “بیا!” و هركه میشنود بگوید: “بیا!” و هركه تشنه باشد بیاید و هركه خواهش دارد از آب حیات بیقیمت بگیرد. 18 زیرا هركس را كه كلام نبوّت این كتاب را بشنود شهادت میدهم كه اگر كسی بر آنها بیفزاید خدا بلایای مكتوب در این كتاب را بر وی خواهد افزود. 19 و هرگاه كسی از كلام این نبوّت چیزی كم كند خدا نصیب او را از درخت حیات و از شهر مقدّس و از چیزهایی كه در این كتاب نوشته است منقطع خواهد كرد.
20 او كه بر این امور شاهد است میگوید: “بلی به زودی میآیم!”
آمین. بیا ای سرور عیسی!
21 فیض سرور ما عیسی مسیح با همة شما باد. آمین.
قسمت اخر انجیل نامه پولس به مسیحیان فرنتس با پسوند PDF
.انجیل