مثنویات
دیوان اشعار سعدی(مثنویات)
شمارهٔ ۱ - در پند و اخلاق-
ای چشم و چراغ اهل بینش****مقصود وجود آفرینش
صاحب دل لاینام قلبی****مهمان أبیت عند ربی
در وصف تو لانبی بعدی****خود وصف تو و زبان سعدی؟
شمارهٔ ۱۰-
نمیرد گر بمیرد نیکنامی****که در خیلش بود قائم مقامی
چو در مجلس چراغی هست اگر شمع****بمیرد، همچنان روشن بود جمع
شمارهٔ ۱۱-
هیچ دانی که چیست دخل حرام****یا کدامست خرج نافرجام
به گدایی فراهم آوردن****پس به شوخی و معصیت خوردن
شمارهٔ ۱۲-
نشنیدم که مرغ رفته ز دام****باز گردید و سر گفته به کام
مرغ وحشی که رفت بر دیوار****که تواند گرفت دیگر بار
رفتگان را به لطف باز آرند****نه به جنگش بتر بیازارند
شمارهٔ ۱۳-
زخم بالای یکدگر بزنند****بخراشند و مرهمی نکنند
خار و گل درهماند و ظلمت و نور****عسل و شهد و نشتر و زنبور
شمارهٔ ۱۴-
چه رند پریشان شوریده بخت****چه زاهد که بر خود کند کار سخت
به زهد و ورع کوش و صدق و صفا****ولیکن میفزای بر مصطفی
از اندازه بیرون سپیدی مخواه****که مذموم باشد، چه جای سیاه
شمارهٔ ۱۵-
دشنام تو سر به سر شنیدم****امکان مقاومت ندیدم
با مثل تو کرده به مدارا****تا وقت بود جواب ما را
آن روز که از عمل بیفتی****با گوش تو آید آنچه گفتی
شمارهٔ ۱۶-
دانی چه بود کمال انسان****با دشمن و دوست لطف و احسان
غمخواری دوستان خدا را****دلداری دشمنان مدارا
شمارهٔ ۱۷-
سگ بر آن آدمی شرف دارد****کو دل دوستان بیازارد
این سخن را حقیقتی باید****تا معانی به دل فرود آید
آدمی با تو دست در مطعوم****سگ ز بیرون آستان محروم
حیف باشد که سگ وفا دارد****و آدمی دشمنی روا دارد
شمارهٔ ۱۸-
غم نه بر دل که گر نهی بر کوه****کوه گردد ز بار غصه ستوه
جان شیرین که رنج کش باشد****تن مسکین چگونه خوش باشد؟
شمارهٔ ۱۹-
سخن زید نشنوی بر عمرو****تا ندانی نخست باطن امر
گر خلافی میان ایشانست****بیخلاف این سخن پریشانست
شمارهٔ ۲-
همه را ده چو میدهی موسوم****نه یکی راضی و دگر محروم
خیر با همگنان بباید کرد****تا نیفتد میان ایشان گرد
کانچه در کفهای بیفزاید****به دگر بیخلاف درباید
شمارهٔ ۲۰-
همه فرزند آدمند بشر****میل بعضی به خیر و بعضی شر
این یکی مور ازو نیازارد****وان دگر سگ برو شرف دارد
شمارهٔ ۲۱-
همه دانند لشکر و میران****که جوانی نیاید از پیران
عذر من بر عذار من پیداست****بعد ازینم چه عذر باید خواست؟
شمارهٔ ۲۲-
اگر هوشمندی مکن جمع مال****که جمعیتت را کند پایمال
مرا پیش ازین کیسه پر سیم بود****شب و روزم از کیسه پر بیم بود
بیفکندم و روی برتافتم****وزان پاسبانی فرج یافتم
شمارهٔ ۲۳-
این دغل دوستان که میبینی****مگسانند دور شیرینی
تا حطامی که هست مینوشند****همچو زنبور بر تو میجوشند
باز وقتی که ده خراب شود****کیسه چون کاسهٔ رباب شود
ترک صحبت کنند و دلداری****معرفت خود نبود پنداری
بار دیگر که بخت باز آید****کامرانی ز در فراز آید
دوغبایی بپز که از چپ و راست****در وی افتند چون مگس در ماست
راست خواهی سگان بازارند****کاستخوان از تو دوستر دارند
شمارهٔ ۲۴-
هر که را باشد از تو بیم گزند****صورت امن ازو خیال مبند
کژدمان خلق را که نیش زنند****اغلب از بیم جان خویش زنند
شمارهٔ ۲۵-
هر که بیمشورت کند تدبیر****غالبش بر غرض نیاید تیر
بیخ بیمشورت که بنشانی****بر نیارد بجز پشیمانی
شمارهٔ ۲۶-
ای پسندیده حیف بر درویش****از برای قبول و منصب خویش
تا دل پادشه به دست آری****حیف باشد که حق بیازاری
شمارهٔ ۲۷-
برگزیدندت ای گل خرم****از گلستان اصطفی آدم
حلقهای از عبادی اندر گوش****خلعتی از یحبهم بر دوش
دامن این قباه بالایی****تا به خاشاک در نیالایی
ای پریروی احسنالتقویم****حذر از اتباع دیو رجیم
کادمی کو نه در مقام خودست****اسفلالسافلین دیو و ددست
شمارهٔ ۲۸-
قیمت عمر اگر بداند مرد****بس بگرید بر آنچه ضایع کرد
طفل را سیبکی دهند به نقش****بستانند ازو نگین بدخش
جوهری را که این بصیرت هست****ندهد بیبهای خویش از دست
پند سعدی به دل شنو نه به گوش****مزد خواهی به کار کردن کوش
شمارهٔ ۲۹-
خری از روستائیی بگریخت****جل بیفکند و پاردم بگسیخت
در بیابان چو گور خر میتاخت****بانگ میکرد و جفته میانداخت
که به جان آمده ز محنت و بند****داغ و بیطار و بار و پشماگند
شادمانا و خرما که منم****که ازین پس به کام خویشتنم
روستایی چو خر برفت از دست****گفت ای نابکار صبرم هست
پس بخواهی به وقت جو گفتن****که خری بد ز پایگه رفتن
به مزاحت نگفتم این گفتار****هزل بگذار و جد ازو بردار
همچنین مرد جاهل سرمست****روز درماندگی بخاید دست
ندهند آنچه قیمتش ندهی****نشود کاسهٔ پر ز دیگ تهی
شمارهٔ ۳-
عدل و انصاف و راستی باید****ور خزینه تهی بود شاید
نکند هرگز اهل دانش و داد****دل مردم خراب و گنج آباد
پادشاهی که یار درویشست****پاسبان ممالک خویشست
شمارهٔ ۳۰-
حرص فرزند آدم نادان****مثل مورچست در میدان
این یکی مرده زیر پای دواب****آن یکی دانه میبرد به شتاب
شمارهٔ ۳۱ - حکایت-
پیری اندر قبیلهٔ ما بود****که جهاندیدهتر ز عنقا بود
صد و پنجه بزیست یا صد و شصت****بعد از آن پشت طاقتش بشکست
دست ذوق از طعام باز کشید****خفت و رنجوریش دراز کشید
روز و شب آخ و آخ و ناله و وای****خویشتن در بلا و هر که سرای
گشته صد ره ز جان خویش نفور****او از آن رنج و ما از آن رنجور
نشنیدی حدیث خواجهٔ بلخ****مرگ خوشتر که زندگانی تلخ
موی گردد پس از سیاهی بور****نیست بعد از سپیدی الا گور
عاقبت پیک جانستان برسد****ما گرفتار و الامان برسد
جان سختش به پیش لب دیدم****روز عمرش به تنگ شب دیدم
بارکی گفتمش به خفیه لطیف****که به سملت بریم یا به خفیف
گفت خاموش ازین سخن زنهار****بیش زحمت مده صداع گذار
ابلهم تا هلاک جان خواهم؟****راست خواهی نه این نه آن خواهم
مگر از دیدنم ملول شدی****که به مرگم چنین عجول شدی؟
میروم گر تو را ز من ننگست****که نه شیراز و روستا تنگست
بسم این جایگه صباح و مسا****رفتم اینک بیار کفش و عصا
او درین گفت و تن ز جان پرداخت****رفت و منزل به دیگران پرداخت
اندر آن دم که چشمهاش بخفت****میشنیدم که زیر لب میگفت
ای دریغا که دیر ننشستم****رخت بیاختیار بر بستم
آرزوی زوال کس نکند****هرگز آب حیات بس نکند
شمارهٔ ۳۲-
سپاس و شکر بیپایان خدا را****برین نعمت که نعمت نیست ما را
بسا مالا که بر مردم وبالست****مزید ظلم و تأکید ضلالست
مفاصل مرتخی و دست عاطل****به از سرپنجگی و زور باطل
من آن مورم که در پایم بمالند****نه زنبورم که از دستم بنالند
کجا خود شکر این نعمت گزارم****که زور مردم آزاری ندارم
شمارهٔ ۳۳-
حدیث پادشاهان عجم را****حکایت نامهٔ ضحاک و جم را
بخواند هوشمند نیکفرجام****نشاید کرد ضایع خیره ایام
مگر کز خوی نیکان پند گیرند****وز انجام بدان عبرت پذیرند
شمارهٔ ۳۴-
حرامش باد بدعهد بداندیش****شکم پرکردن از پهلوی درویش
شکم پر زهرمارش بود و کژدم****که راحت خواهد اندر رنج مردم
روا دارد کسی با ناتوان زور؟****کبوتر دانه خواهد هرگز از مور؟
اگر عنقا ز بیبرگی بمیرد****شکار از چنگ گنجشکان نگیرد
شمارهٔ ۳۵-
سلطان باید که خیر درویش****خواهد، نه مراد خاطر خویش
تا او به مراد خود شتابد****درویش مراد خود بیابد
شمارهٔ ۳۶-
آنکه هفت اقلیم عالم را نهاد****هر کسی را هر چه لایق بود داد
گر توانا بینی ار کوتاه دست****هر که را بینی چنان باید که هست
این که مسکینست اگر قادر شود****بس خیانتها کزو صادر شود
گربهٔ محروم اگر پر داشتی****تخم گنجشک از زمین برداشتی
شمارهٔ ۳۷-
دوام دولت اندر حق شناسیست****زوال نعمت اندر ناسپاسی است
اگر فضل خدا بر خود بدانی****بماند بر تو نعمت جاودانی
چه ماند از لطف و احسان و نکویی؟****حرامت باد اگر شکرش نگویی
شمارهٔ ۳۸-
کتاب از دست دادن سست راییست****که اغلب خوی مردم بیوفاییست
گرو بستان نه پایندان و سوگند****که پایندان نباشد همچو پابند
شمارهٔ ۳۹-
الا تا ننگری در روی نیکو****که آن جسمست و جانش خوی نیکو
اگر شخص آدمی بودمی به دیدار****همین ترکیب دارد نقش دیوار
شمارهٔ ۴-
نظر کن درین موی باریک سر****که باریک بینند اهل نظر
چو تنهاست از رشتهای کمترست****چو پر شد ز زنجیر محکمترست
شمارهٔ ۴۰-
جوان سخت رو در راه باید****که با پیران بیقوت بپاید
چه نیکو گفت در پای شتر مور****که ای فربه مکن بر لاغران زور
شمارهٔ ۴۱ - حکایت-
الا گر بختمند و هوشیاری****به قول هوشمندان گوش داری
شنیدم کاسب سلطانی خطا کرد****بپیوست از زمین بر آسمان گرد
شه مسکین از اسب افتاد مدهوش****چو پیلش سر نمیگردید در دوش
خردمندان نظر بسیار کردند****ز درمانش به عجز اقرار کردند
حکیمی باز پیچانید رویش****مفاصل نرم کرد از هر دو سویش
دگر روز آمدش پویان به درگاه****به بوی آنکه تمکینش کند شاه
شنیدم کان مخالف طبع بدخوی****به بیشکری بگردانید ازو روی
حکیم از بخت بیسامان برآشفت****برون از بارگه میرفت و میگفت
سرش برتافتم تا عافیت یافت****سر از من عاقبت بدبخت برتافت
چو از چاهش برآوردی و نشناخت****دگر واجب کند در چاهش انداخت
غلامش را گیاهی داد و فرمود****که امشب در شبستانش کنی دود
وز آنجا کرد عزم رخت بستن****که حکمت نیست بیحرمت نشستن
شهنشه بامداد از خواب برخاست****نه روی از چپ همی گشتش نه از راست
طلب کردند مرد کاردان را****کجا بینی دگر برق جهان را؟
پریشان از جفا میگفت هر دم****که بد کردم که نیکویی نکردم
چو به بودی طبیب از خود میازار****که بیماری توان بودن دگر بار
چو باران رفت بارانی میفکن****چو میوه سیر خوردی شاخ مشکن
چو خرمن برگرفتی گاو مفروش****که دون همت کند منت فراموش
منه بر روشنایی دل به یک بار****چراغ از بهر تاریکی نگه دار
نشاید کآدمی چون کرهٔ خر****چو سیر آمد نگردد گرد مادر
وفاداری کن و نعمت شناسی****که بد فرجامی آرد نا سپاسی
جزای مردمی جز مردمی نیست****هر آنکو حق نداند آدمی نیست
وگر دانی که بدخویی کند یار****تو خوی خوب خویش از دست مگذار
الا تا بر مزاج و طبع عامی****نگویی ترک خیر و نیکنامی
من این رمز و مثال از خود نگفتم****دری پیش من آوردند سفتم
ز خردی تا بدین غایت که هستم****حدیث دیگری بر خود نبستم
حکیمی این حکایت بر زبان راند****دریغ آمد مرا مهمل فرو ماند
به نظم آوردمش تا دیر ماند****خردمند آفرین بر وی بخواند
الا ای نیکرای نیک تدبیر****جوانمرد و جوان طبع و جهانگیر
شنیدم قصههای دلفروزت****مبارک باد سال و ماه روزت
ندانستند قدر فضل و رایت****وگرنه سر نهادندی به پایت
تو نیکویی کن و در دجله انداز****که ایزد در بیابانت دهد باز
که پیش از ما چو تو بسیار بودند****که نیکاندیش و بدکردار بودند
بدی کردند و نیکی با تن خویش****تو نیکوکار باش و بد میندیش
شنیدم هر چه در شیراز گویند****به هفت اقلیم عالم باز گویند
که سعدی هر چه گوید پند باشد****حریص پند دولتمند باشد
خدایت ناصر و دولت معین باد****دعای نیک خواهانت قرین باد
مراد و کام و بختت همنشین باد****تو را و هر که گوید همچنین باد
شمارهٔ ۴۲-
هر که آمد بر خدای قبول****نکند هیچش از خدا مشغول
یونس اندر دهان ماهی شد****همچنان مونس الهی شد
شمارهٔ ۴۳-
به حال نیک و بد راضی شو ای مرد****که نتوان طالع بد را نکو کرد
چو سگ را بخت تاریکست و شبرنگ****هم از خردی زنندش کودکان سنگ
شمارهٔ ۴۴-
بکوش امروز تا گندم بپاشی****که فردا بر جوی قادر نباشی
تو خود بفرست برگ رفتن از پیش****که خویشان را نباشد جز غم خویش
شمارهٔ ۴۵-
ای خداوندان طاق و طمطراق****صحبت دنیا نمیارزد فراق
اندک اندک خان و مان آراستن****پس به یک بار از سرش برخاستن
شمارهٔ ۴۶-
به یک سال در جادویی ارمنی****میان دو شخص افکند دشمنی
سخن چین بدبخت در یکنفس****خلاف افکند در میان دو کس
شمارهٔ ۵-
نخست اندیشه کن آنگاه گفتار****که نامحکم بود بیاصل دیوار
چو بد کردی مشو ایمن ز بدگوی****که بد را کس نخواهد گفت نیکوی
شمارهٔ ۶-
چو نیکو گفت ابراهیم ادهم****چو ترک ملک و دولت کرد و خاتم
نباید بستن اندر چیز و کس دل****که دل برداشتن کاریست مشکل
شمارهٔ ۷-
یکی را دیدم اندر جایگاهی****که میکاوید قبر پادشاهی
به دست از بارگاهش خاک میرفت****سرشک از دیده میبارید و میگفت
ندانم پادشه یا پاسبانی****همی بینم که مشتی استخوانی
شمارهٔ ۸-
چه سرپوشیدگان مرد بودند****که گوی نخوت از مردان ربودند
تو با این مردی و زورآزمایی****همی ترسم که از زن کمتر آیی
شمارهٔ ۹-
نکویی گرچه با ناکس نشاید****برای مصلحت گه گه بباید
سگ درنده چون دندان کند تیز****تو در حال استخوانی پیش او ریز
به عرف اندر جهان از سگ بتر نیست****نکویی با وی از حکمت به در نیست
که گر سنگش زنی جنگ آزماید****ورش تیمار داری گله پاید
رباعیات
حرف ت
رباعی شماره 1: آن کیست که دل نهاد و فارغ بنشست
آن کیست که دل نهاد و فارغ بنشست****پنداشت که مهلتی و تأخیری هست
گو میخ مزن که خیمه میباید کند****گو رخت منه که بار میباید بست
رباعی شماره 2: تدبیر صواب از دل خوش باید جست
تدبیر صواب از دل خوش باید جست****سرمایهٔ عافیت کفافست نخست
شمشیر قوی نیاید از بازوی سست****یعنی ز دل شکسته تدبیر درست
رباعی شماره 3: آن کس که خطای خویش بیند که رواست
آن کس که خطای خویش بیند که رواست****تقریر مکن صواب نزدش که خطاست
آن روی نمایدش که در طینت اوست****آیینهٔ کج جمال ننماید راست
رباعی شماره 4: گر در همه شهر یک سر نیشترست
گر در همه شهر یک سر نیشترست****در پای کسی رود که درویش ترست
با این همه راستی که میزان دارد****میلش طرفی بود که آن بیشترست
رباعی شماره 5: گر خود ز عبادت استخوانی در پوست
گر خود ز عبادت استخوانی در پوست****زشتست اگر اعتقاد بندی که نکوست
گر بر سر پیکان برود طالب دوست****حقا که هنوز منت دوست بروست
رباعی شماره 6: تا یک سر مویی از تو هستی باقیست
تا یک سر مویی از تو هستی باقیست****اندیشهٔ کار بتپرستی باقیست
گفتی بت پندار شکستم رستم****آن بت که ز پندار شکستی باقیست
رباعی شماره 7: بالای قضای رفته فرمانی نیست
بالای قضای رفته فرمانی نیست****چون درد اجل گرفت درمانی نیست
امروز که عهد تست نیکویی کن****کاین ده همه وقت از آن دهقانی نیست
رباعی شماره 8: ماهی امید عمرم از شست برفت
ماهی امید عمرم از شست برفت****بیفایده عمرم چو شب مست برفت
عمری که ازو دمی به جانی ارزد****افسوس که رایگانم از دست برفت
حرف د
رباعی شماره 9: دادار که بر ما در قسمت بگشاد
دادار که بر ما در قسمت بگشاد****بنیاد جهان چنانکه بایست نهاد
آن که نداد از سببی خالی نیست****دانست سرو به خر نمیباید داد
رباعی شماره 10: نه هر که زمانه کار او دربندد
نه هر که زمانه کار او دربندد****فریاد و جزع بر آسمان پیوندد
بسیار کسا که اندرونش چون رعد****مینالد و چون برق لبش میخندد
رباعی شماره 11: ای قدر بلند آسمان پیش تو خرد
ای قدر بلند آسمان پیش تو خرد****گوی ظفر از هر که جهان خواهی برد
دشمن چه کری کند که خونش ریزی****از چشم عنایتش بینداز که مرد
رباعی شماره 12: شاها سم اسبت آسمان میسپرد
شاها سم اسبت آسمان میسپرد****از کید حسود و چشم بد غم نخورد
لیکن تو جهان فضل و جود و هنری****اسبی نتواند هر که کند او ببرد
رباعی شماره 13: ظلم از دل و دست ملک نیرو ببرد
ظلم از دل و دست ملک نیرو ببرد****عادل ز زمانه نام نیکو ببرد
گر تقویت ملک بری ملک بری****ور تو نکنی هر که کند او ببرد
رباعی شماره 14: از می طرب افزاید و مردی خیزد
از می طرب افزاید و مردی خیزد****وز طبع گیا خشکی و سردی خیزد
در بادهٔ سرخ پیچ و در روی سپید****کز خوردن سبزه، روی زردی خیزد
رباعی شماره 15: نادان همه جا با همه کس آمیزد
نادان همه جا با همه کس آمیزد****چون غرقه به هر چه دید دست آویزد
با مردم زشت نام همراه مباش****کز صحبت دیگدان سیاهی خیزد
رباعی شماره 16: هر کس که درست قول و پیمان باشد
هر کس که درست قول و پیمان باشد****او را چه غم از شحنه و سلطان باشد
وان خبث که در طبیعت ثعبانست****او را به از ان نیست که پنهان باشد
رباعی شماره 17: هر دولت و مکنت که قضا میبخشد
هر دولت و مکنت که قضا میبخشد****در وهم نیاید که چرا میبخشد
بخشنده نه از کیسهٔ ما میبخشد****ملک آن خداست تا کرا میبخشد
رباعی شماره 18: بس چون تو ملک زمانه بر تخت نشاند
بس چون تو ملک زمانه بر تخت نشاند****هر یک به مراد خویشتن ملکی راند
از جمله بماند و دور گیتی به تو داد****دریاب که از تو هم چنین خواهد ماند
رباعی شماره 19: نه هر که ستم بر دگری بتواند
نه هر که ستم بر دگری بتواند****بیباک چنانکه میرود میراند
پیداست که امر و نهی تا کی ماند****ناچار زمانه داد خود بستاند
رباعی شماره 20: مردان همه عمر پاره بردوختهاند
مردان همه عمر پاره بردوختهاند****قوتی به هزار حیله اندوختهاند
فردای قیامت به گناه ایشان را****شاید که نسوزند که خود سوختهاند
رباعی شماره 21: عنقا بشد و فر هماییش بماند
عنقا بشد و فر هماییش بماند****زیبندهٔ تخت پادشاییش بماند
گر مه بگرفت صبح صادق بدمید****ور شمع برفت روشناییش بماند
رباعی شماره 22: نه هر که طراز جامه بر دوش کند
نه هر که طراز جامه بر دوش کند****خود را ز شراب کبر مدهوش کند
بدعهد بود که یار درویشی را****در حال توانگری فراموش کند
رباعی شماره 23: فرزانه رضای نفس رعنا نکند
فرزانه رضای نفس رعنا نکند****تا خیره نگردد و تمنا نکند
ابریق اگر آب تا به گردن نکنی****بیرون شدن از لوله تقاضا نکند
رباعی شماره 24: آن گل که هنوز نو به دست آمده بود
آن گل که هنوز نو به دست آمده بود****نشکفته تمام باد قهرش بربود
بیچاره بسی امید در خاطر داشت****امید دراز و عمر کوتاه چه سود؟
رباعی شماره 25: افسوس بر آن دل که سماعش نربود
افسوس بر آن دل که سماعش نربود****سنگست و حدیث عشق با سنگ چه سود؟
بیگانه ز عشق را حرامست سماع****زیرا که نیاید بجز از سوخته دود
رباعی شماره 26: با گل به مثل چو خار میباید بود
با گل به مثل چو خار میباید بود****با دشمن، دوستوار میباید بود
خواهی که سخن ز پرده بیرون نرود****در پرده روزگار میباید بود
رباعی شماره 27: جائی که درخت عیش پربار بود
جائی که درخت عیش پربار بود****در در نظر و گهر در انبار بود
آنجا همه کس یار وفادار بود****یار آن یار است که در بلا یار بود
رباعی شماره 28: داد طرب از عمر بده تا برود
داد طرب از عمر بده تا برود****تا ماه برآید و ثریا برود
ور خواب گران شود بخسبیم به صبح****چندانکه نماز چاشت از ما برود
رباعی شماره 29: دریاب کزین جهان گذر خواهد بود
دریاب کزین جهان گذر خواهد بود****وین حال به صورتی دگر خواهد بود
گر خو همه خلق زیردستان تواند****دست ملکالموت زبر خواهد بود
رباعی شماره 30: گر تیر جفای دشمنان میآید
گر تیر جفای دشمنان میآید****دلتنگ مشو که دوست میفرماید
بر یار ذلیل هر ملامت کید****چون یار عزیز میپسندد شاید
رباعی شماره 31: هرکس به نصیب خویش خواهند رسید
هرکس به نصیب خویش خواهند رسید****هرگز ندهند جای پاکان به پلید
گر بختوری مراد خود خواهی یافت****ور بخت بدی سزای خود خواهی دید
حرف ر
رباعی شماره 32: درویش که حلقهٔ دری زد یک بار
درویش که حلقهٔ دری زد یک بار****دیگر غم او مخور که درها بسیار
دل تنگ مکن که بر تو مینالد زار****هر کو به یکی گفت بگوید به هزار
رباعی شماره 33: از دست مده طریق احسان پدر
از دست مده طریق احسان پدر****تا بر بخوری ز ملک و فرمان پدر
جان پدرت از ان جهان میگوید****زنهار خلاف من مکن جان پدر
رباعی شماره 34: گر آدمیی بادهٔ گلرنگ بخور
گر آدمیی بادهٔ گلرنگ بخور****بر نالهٔ نای و نغمهٔ چنگ بخور
گر بنگ خوری چو سنگ مانی بر جای****یکباره چو بنگ میخوری سنگ بخور
رباعی شماره 35: چون خیل تو صد باشد و خصم تو هزار
چون خیل تو صد باشد و خصم تو هزار****خود را به هلاک میسپاری هش دار
تا بتوانی برآور از خصم دمار****چون جنگ ندانی آشتی عیب مدار
حرف س
رباعی شماره 36: چون زهرهٔ شیران بدرد نالهٔ کوس
چون زهرهٔ شیران بدرد نالهٔ کوس****بر باد مده جان گرامی به فسوس
با آنکه خصومت نتوان کرد بساز****دستی که به دندان نتوان برد ببوس
حرف ش
رباعی شماره 37: سودی نکند فراخنای بر و دوش
سودی نکند فراخنای بر و دوش****گر آدمیی عقل و هنرپرور و هوش
گاو از من و تو فراختر دارد چشم****پیل از من و تو بزرگتر دارد گوش
رباعی شماره 38: ای صاحب مال، فضل کن بر درویش
ای صاحب مال، فضل کن بر درویش****گر فضل خدای میشناسی بر خویش
نیکویی کن که مردم نیکاندیش****از دولت بختش همه نیک آید پیش
رباعی شماره 39: بوی بغلت میرود از پارس به کیش
بوی بغلت میرود از پارس به کیش****همسایه به جان آمد و بیگانه و خویش
و استاد تو را از بغل گنده خویش****بوی تو چو مشک و زعفران باشد پیش
حرف م
رباعی شماره 40: تا دل ز مراعات جهان برکندم
تا دل ز مراعات جهان برکندم****صد نعمت را به منتی نپسندم
هر چند که نو آمدهام از سر ذوق****بر کهنه جهان چون گل نو میخندم
رباعی شماره 41: چون ما و شما مقارب یکدگریم
چون ما و شما مقارب یکدگریم****به زان نبود که پردهٔ هم ندریم
ای خواجه تو عیب من مگو تا من نیز****عیب تو نگویم که یک از یک بتریم
رباعی شماره 42: تنها ز همه خلق و نهان میگریم
تنها ز همه خلق و نهان میگریم****چشم از غم دل به آسمان میگریم
طفل از پی مرغ رفته چون گریه کند****بر عمر گذشته همچنان میگریم
حرف ن
رباعی شماره 43: بشنو به ارادت سخن پیر کهن
بشنو به ارادت سخن پیر کهن****تا کار جهان را تو بدانی سر و بن
خواهی که کسی را نرسد بر تو سخن****تو خود بنگر آنچه نه نیکوست مکن
رباعی شماره 44: امروز که دستگاه داری و توان
امروز که دستگاه داری و توان****بیخی که بر سعادت آرد بنشان
پیش از تو از آن دگری بود جهان****بعد از تو از آن دگری باشد هان
رباعی شماره 45: با زندهدلان نشین و صادق نفسان
با زندهدلان نشین و صادق نفسان****حق دشمن خود مکن به تعلیم کسان
خواهی که بر از ملک سلیمان بخوری****آزار به اندرون موری مرسان
حرف ی
رباعی شماره 46: روزی دو سه شد که بنده ننواختهای
روزی دو سه شد که بنده ننواختهای****اندیشه به ذکر وی نپرداختهای
زان میترسم که دشمنان اندیشند****کز چشم عنایتم بینداختهای
رباعی شماره 47: ای یار کجایی که در آغوش نهای
ای یار کجایی که در آغوش نهای****و امشب بر ما نشسته چون دوش نهای
ای سر روان و راحت نفس و روان****هر چند که غایبی فراموش نهای
رباعی شماره 48: گر کان فضائلی وگر دریایی
گر کان فضائلی وگر دریایی****بیراحت خلق باد میپیمایی
ور با همه عیبها کریم آسایی****عیبت هنرست و زشتیت زیبایی
رباعی شماره 49: گر سنگ همه لعل بدخشان بودی
گر سنگ همه لعل بدخشان بودی****پس قیمت سنگ و لعل یکسان بودی
گر در همه چاهی آب حیوان بودی****دریافتنش بر همه آسان بودی
رباعی شماره 50: فردا که به نامهٔ سیه درنگری
فردا که به نامهٔ سیه درنگری****بس دست تحسر که به دندان ببری
بفروخته دین به دنیی از بیخبری****یوسف که به ده درم فروشی چه خری؟
رباعی شماره 51: گویند که دوش شحنگان تتری
گویند که دوش شحنگان تتری****دزدی بگرفتند به صد حیلهگری
امروز به آویختنش میبردند****میگفت رها کن که گریبان ندری
رباعی شماره 52: آیین برادری و شرط یاری
آیین برادری و شرط یاری****آن نیست که عیب من هنر پنداری
آنست که گر خلاف شایسته روم****از غایت دوستیم دشمن داری
رباعی شماره 53: تا کی به جمال و مال دنیا نازی
تا کی به جمال و مال دنیا نازی****آمد گه آنکه راه عقبی سازی
ای دیر نشسته وقت آنست که جای****یک چند به نوخاستگان پردازی
رباعی شماره 54: ای غایب چشم و حاضر دل چونی
ای غایب چشم و حاضر دل چونی؟****وی شاخ گل شکفته در گل چونی؟
یک بار نگویی به رفیقان وداع****کاخر تو در آن اول منزل چونی؟
رباعی شماره 55: در مرد چو بد نگه کنی زن بینی
در مرد چو بد نگه کنی زن بینی****حق باطل و نیکخواه دشمن بینی
نقش خود تست هر چه در من بینی****با شمع درآ که خانه روشن بینی
رباعی شماره 56: تا دل به غرور نفس شیطان ندهی
تا دل به غرور نفس شیطان ندهی****کز شاخ بدی کس نخورد بار بهی
الا که ذخیرهٔ قیامت بنهی****ور نه نشود اسه پر از دیگ تهی
مثلثات
خلیلی الهدی انجی و اصلح****ولکن من هداه الله افلح
نصیحت نیکبختان گوش گیرند****حکیمان پند درویشان پذیرند
گش ایها داراغت خاطر نرنزت****که ثخنی عاقلی ده بار اثنزت
من استضعفت لاتغلظ علیه****من استأسرت لاتکسر یدیه
چه نیکو گفت در پای شتر مور****که ای فربه مکن بر لاغران زور
که منعم بیمبر کول ایچ درویش****کوایش می بنی دنبل مزش نیش
دع استنقاص من طال احترامه****فقوسالدهر لم تبرح سهامه
جراحت بند باش ار میتوانی****تو را نیز ار بیندازد چه دانی
ببات این دهر دون را تیر اری پشت****نه هر کش تیر نه کمان بو کسی ای کشت
تأدب تستقم لاطف تقدم****تواضع ترتفع لاتعل تندم
که دوران فلک بسیار بودست****که بخشودست و دیگر در ربودست
نه کت تفسیر وفق خواند است ابهشت****بسم دی که سوری ماند بیده ببدشت
لیعف المهتدی عن سؤ من ضل****ولا یستهزکم من قائم زل
منم کافتادگان را بد نگفتم****که ترسیدم که روزی خود بیفتم
کمسسکی اوت اس بخت آو بهریت****مخن هر دم برای چنداکی بگریت
متی زرت الفتی غبا اجلک****فلا تکثر حبیبک لا یملک
ز بسیار آمدن عزت بکاهد****چو کم بینند خاطر بیش خواهد
عزیزی کت هناش هر دم مدوپش****که دیدر زر ملال آرد بش از بش
تبصر فی فقیر یشتهی الزاد****ولا تحسد غنیا قدره زاد
وگر گویند آن جاه و محل بین****تو پای روستایی در وحل بین
و چه ترش روی کت برغ خوان نی****تزان مسکی خبر هن کش خه نان نی
تلقفت الشوا و البقل بعده****سل الجوعان کیف الخبز وحده
بپرس آن را که جسم از ناقه خونست****که قدر نعمت او داند که چونست
غرش نان هاجه از حلوا نپرست****نن تی گلشکر هن غت بگریت
افق یا من تلهی حول منقل****عن الحطاب فی واد عقنقل
فقیر از بهر نان بر در دعاخوان****تو میتندی که مرغم نیست بر خوان
چه داند ای کش سه پخ خوردست و تقتست****که مسکینی و سرما گسنه خفتست
تحب المال لو احببت قدمت****و ان خلفت محبوسا تندمت
منه گر عقل داری در تن و هوش****اگر مردی ده و بخش و خور و پوش
نوا که بیفته از هنجار و رسته****پشیمان به که نم خو توشه بسته
صرفت العمر فی تحصیل مالک****تفکر یا معنی فی مالک
کسی از زرع دنیا خوشه برداشت****که چندی خورد و چندی توشه برداشت
که مپسندت که مو خو از غصه بکشم****که گردم کرد نخرم یا نبخشم
بهاء الوجه مع خبث النفوس****کمصباح علی قبرالمجوسی
به گور گبر ماند زاهد زور****درون مردار و بیرون مشک و کافور
کعارف باد بکاند از جمه نو****اگور جدمنت کش در به از تو
متی عاشرت محلوقی العوارض****اذا قالوا لک اکفر لاتعارض
مرو با ژندهپوشان شام و شبگیر****چو رفتی در بغل نه دست تدبیر
چنان تزدم دوت کت خون خه اوکند****که پاکش خورد دیک تی چه او کند
وجد یا صاح و اکفف من ملامه****لعل القوم فیهم ذو کرامه
مگو در نفس درویشان هنر نیست****که گرد مردیست هم زیشان به در نیست
کاحسان بکنه واهروی اصولی****شنه میان زز بخت صاحب قبولی
نعما قال خیاط بموصل****بمأجور له قدر ففصل
سخن سهل است بر طرف زبان گفت****نگه کن کاین سخن هر جا توان گفت؟
غراز مو میشنه واهر کس مگوی راز****کجمی میبری خهتر ورانداز
خفی السر لاتودع خلیلک****حذارا منه ان ینسی جمیلک
مگو با دوست میگویم چه باکست****که گر دشمن شود بیم هلاکست
تو از دشمن بترسی غافل از دوست****که غت دشمن ببوت ات ببلسد پوست
یقول الراجز ابنی لا تلاعب****اذا لم تحتمل بطش الملاعب
چه خوش گفت آن پسر با یار طناز****تو در نی بستهای آتش مینداز
کری مم دی که ایرو واجونی گفت****مزم تش کت قلاشی نتوتن اشنفت
ان استحسنت هذا القول بعدی****قل اللهم نور قبر سعدی
چه باشد گر ز رحمت پارسایی****کند در کار درویشی دعایی
کخیرت بوازی ثخنی کت اشنفت****بگی رحمت و سعدی باکش ای گفت
قصاید و قطعات عربی
ر
فی مرثیة امیرالممنین المعتصم بالله و ذکر واقعة بغداد
حبست بجفنی المدامع لاتجری****فلما طغی الماء استطال علی السکر
نسیم صبا بغداد بعد خرابها****تمنیت لو کانت تمر علی قبری
لان هلاک النفس عند اولی النهی****احب لهم من عیش منقبض الصدر
زجرت طبیبا جس نبضی مداویا****الیک، فما شکوای من مرض یبری
لزمت اصطبارا حیث کنت مفارقا****و هذا فراق لایعالج بالصبر
تسائلنی عما جری یوم حصرهم****و ذالک ممالیس یدخل فیالحصر
ادیرت کؤوس الموت حتی کانه****رؤس الاساری ترجحن من السکر
لقد ثکلت ام القری و لکعبة****مدامع فیالمیزاب تسکب فیالحجر
بکت جدر المستنصریة ندبة****علی العلماء الراسخین ذوی الحجر
نوائب دهر لیتنی مت قبلها****ولم ار عدوان السفیه علی الحبر
محابر تبکی بعدهم بسوادها****و بعض قلوب الناس احلک من حبر
لحا الله من یسدی الیه بنعمة****و عند هجوم الناس یألف بالغدر
مررت بصم الراسیات اجوبها****کخنساء من فرط البکاء علی صخر
ایا ناصحی بالصبر دعنی و زفرتی****اموضع صبر و الکبود علی الجمر؟
تهدم شخصی من مداومة البکا****و ینهدم الجرف الدوارس بالمخر
وقفت بعبادان ارقب دجلة****کمثب دم قان یسیل الی البحر
وفائض دمعی فی مصیبة واسط****یزید علی مد البحیرة والجزر
فجرت میاه العین فازددت حرقة****کما احترقت جوف الدما میل بالفجر
ولا تسألنی کیف قلبک والنوی****جراحة صدری لاتبین بالسبر
و هب ان دارالملک ترجع عامرا****و یغسل وجه العالمین من العفر
فاین بنوالعباس مفتخر الوری****ذوو الخلق المرضی و الغرر الزهر
غدا سمرا بین الانام حدیثهم****وذا سمر یدمی المسامع کالسمر
و فی الخبر المروی دین محمد****یعود غریبا مثل مبتداء الامر
ااغرب من هذا یعود کمابدا****و سبی دیارالسلم فی بلدالکفر؟
فلا انحدرت بعد الخلائف دجله****و حافاتها لا اعشبت ورق الخضر
کان دم الاخوین اصبح نابتا****بمذبح قتلی فی جوانبها الحمر
بکت سمرات البید و الشیح و الغضا****لکثرة ماناحت اغاربة القفر
ایذکر فی اعلی المنابر خطبة****و مستعصم بالله لم یک فی الذکر
ضفادع حول الماء تلعب فرحة****اصبر علی هذا و یونس فی القعر؟
تزاحمت الغربان حول رسومها****فاصبحت العنقاء لازمة الوکر
ایا احمد المعصوم لست بخاسر****و روحک والفردوس عسر مع الیسر
و جنات عدن خففت بمکارة****فلابد من شوک علی فنن البسر
تهناء بطیب العیش فی مقعد الرضا****ودع جیف الدنیا لطائفة النسر
ولا فرق ما بین القتیل و میت****اذاقمت حیا بعد رمسک والنخر
تحیة مشتاق و الف ترحم****علی الشهداء الطاهرین من الوزر
هنیا لهم کأس المنیة مترعا****و ما فیه عندالله من عظم الاجر
«فلا تحسبن الله مخلف وعده»****بان لهم دارالکرامة والبشر
علیهم سلام الله فی کل لیلة****بمقتلة الزورا الی مطلع الفجر
اابلغ من امر الخلافة رتبة****هلم انظروا ما کان عاقبة الامر
فلیت صماخی صم قبل استماعه****بهتک اساتیر المحارم فی الاسر
عدون حفایا سبسبا بعد سبسب****رخائم لایسطعن مشیا علی الحبر
لعمرک لو عاینت لیلة نفرهم****کأن العذاری فیالدجی شهب تسری
و ان صباح الاسر یوم قیامة****علی امم شعث تساق الی الحشر
و مستصرخ یا للمرة فانصروا****و من یصرخ العصفور بین یدی صقر؟
یساقون سوق المعز فی کبد الفلا****عزائز قوم لم یعودن بالزجر
جلبن سبایا سافرات وجوهها****کواعب لم یبرزن من خلل الخدر
و عترة قنطوراء فی کل منزل****تصیح باولاد البرامک من یشری؟
تقوم و تجثو فی المحاجر و اللوی****و هل یختفی مشی النواعم فی الوعر؟
لقد کان فکری قبل ذلک مائزا****فاحدث امر لایحیط به فکری
و بین یوی صرف الزمان و حکمه****مغللة ایدی الکیاسة والخبر
وقفت بعبادان بعد صراتها****رأیت خضیبا کالمنی بدم النحر
محاجر ثکلی بالدموع کریمة****و ان بخلت عین الغمائم بالقطر
نعوذ بعفوالله من نار فتنة****تأحج من قطر البلاد الی قطر
کان شیاطین القیود تفلتت****فسال علی بغداد عین من القطر
بدا و تعالی من خراسان قسطل****فعاد رکاما لایزول عن البدر
الام تصاریف الزمان و جوره****تکلفنا ما لانطیق من الاصر
رعی الله انسانا تیقظ بعدهم****لان مصاب الزید مزجرة العمرو
اذا ان للانسان عند خطوبه****یزول الغنی، طوبی لمملکة الفقر
الا انما الایام ترجع بالعطا****ولم تکس الا بعد کسوتها تعری
ورائک یا مغرور خنجر فاتک****و انت مطاط لا تفیق و لاتدری
کناقة اهل البد وظلت حمولة****اذا لم تطق حملا تساق الی العقر
وسائر ملک یقتفیه زواله****سوی ملکوت القائم الصمد الوتر
اذا شمت الواشی بموتی، فقل له****رویدک ماعاش امرؤ الدهر
و مالک مفتاح الکنوز جمیعها****لدی الموت لم تخرج یداه سوی صفر
اذا کان عندالموت لافرق بیننا****فلا تنظرن الناس بالنظر الشزر
و جاریه الدنیا نعومة کفها****محببة لکنها کلب الظفر
ولو کان ذو مال من الموت فالتا****لکان جدیرا بالتعاظم والکبر
ربحت الهدی ان کنت عامل صالح****وان لم تکن، والعصر انک فی خسر
کما قال بعض الطاعنین لقرنه****بسمر القنا نیلت معانقة السمر
امدخر الدنیا و تارکها اسی****لدار غد ان کان لابد من ذخر
علی المرء عار کثرة المال بعده****و انک یا مغرور تجمع للفخر
عفاالله عنا ما مضی من جریمة****و من علینا بالجمیل من الصبر
وصان بلادالمسلمین صیانة****بدولة سلطان البلاد ابی بکر
ملیک غدا فی کل بلدة اسمه****عزیزا و محبوبا کیوسف فی مصر
لقد سعدالدنیا به دام سعده****و ایده المولی بألویة النصر
کذلک تنشا لینة هو عرقها****و حسن نبات الارض من کرم البذر
و لو کان کسری فی زمان حیاته****لقال الهی اشدد بدولته أزری
بشکرالرعایا صین من کل فتنة****و ذلک ان اللب یحفظ بالقشر
یبالغ فی الانفاق والعدل و التقی****مبالغة السعدی فی نکت الشعر
و ماالشعر ایم الله لست بمدع****و لو کان عندی ما ببابل من سحر
هنالک نقادون علما و خبرة****و منتخبو القول الجمیل من الهجر
جرت عبراتی فوق خدی کبة****فانشأت هذا فی قضیة ما یجری
و لو سبقتنی سادة جل قدرهم****و ما حسنت منی مجاوزة القدر
ففی السمط یاقوت و لعل وجاجة****و ان کان لی ذنب یکفر بالعذر
و حرقة قلبی هیجتنی لنشرها****کما فعلت نار المجامر بالعطر
سطرت و لولا غض عینی علی البکا****لرقرق دمعی حسرة فمحا سطری
احدث اخبارا یضیق بها صدری****و احمل اصارا ینؤ بها ظهری
ولا سیما قلبی رقیق زجاجه****و ممتنع وصل الزجاج لدی الکسر
ألا ان عصری فیه عیشی منکد****فلیت عشاء الموت بادر فی عصری
خلیلی ما احلی الحیوة حقیقة****واطیبها، لولا الممات علی الاثر
و رب الحجی لا یطمن بعیشة****فلا خیر فی وصل یردف بالهجر
سواء اذا مامت وانقطع المنی****امخزن تبن بعد موتک ام تبر
د
یمدح نورالدین بن صیاد
مادام ینسرح الغزلان فی الوادی****احذر یفوتک صید یا بن صیاد
و اعلم بان امام المرء بادیة****وقاطع البر محتاج الی الزاد
یا من تملک مألوف الذین غدوا****هل یطمن صحیح العقل بالغادی؟
و انما مثل الدنیا و زینتها****ریح تمر بکام و اطواد
اذ لامحالة ثوب العمر منتزع****لافرق بین سقلاط و لباد
مالا بن آدم عندالله منزلة****الا و منزله رحب لقصاد
طوبی لمن جمع الدنیا و فرقها****فی مصرف الخیر لا باغ ولا عاد
کما تیقن ان الوقت منصرف****ایقن بانک محشور لمیعاد
و ربما بلغت نفس بجودتها****ما لا یبلغها تهلیل عباد
رکب الحجاز تجوب البر فی طمع****والبر احسن طاعات و اوراد
جد، وابتسم، و تواضع، و اعف عن زلل****و انفع خلیلک، و انقطع غلة الصادی
ولا تضرک عیون منک طامحة****ان الثعالب ترجوا فضل آساد
و هل تکاد تدی حق نعمته؟****والشکر یقصر عن انعامه البادی
ان کنت یا ولدی بالحق منتفعا****هذی طریقة سادات و أمجاد
قرعت بابک و الاقبال یهتف بی****شرعت فی منهل عذب لوراد
لاتعتبن علی مافیه من عظة****ان النصیحة مألوفی و معتادی
قرعت بابک و الاقبال یهتف بی****شرعت فی منهل عذب لوراد
غنیت باسمک والجدران من طرب****تکاد ترقص کالبعران للحادی
یا دولة جمعت شملی بریته****بلغتنی املا رغما لحسادی
یا اسعدالناس جدا ما سعی قدمی****الیک، الا ارادالله اسعادی
انی اصطفیتک دون الناس قاطبة****اذ لایشبه اعیان بحاد
دم یا سحاب لجوالفرس منبسطا****و امطر نداک علی الحضار والبادی
خیر ارید بشیراز حللت به****یا نعمة الله دومی فیه و ازدادی
لازلت فی سعة الدنیا و نعمتها****ما اهتز روض و غنی طیره الشادی
تم القصیدة ابقی الله شانکم****بقاء سمسمة فی کیر حداد
ه
یمدح السعید فخرالدین المنجم
الحمدلله رب العالمین علی****ما اوجب اشکر من تجدید الائه
واستنقذالدین من کلاب سالبه****واستنبط الدر من غایات دأمائه
بقائد نصر الاسلام دولته****نصرا و بالغ فی تمکین اعلائه
کهف الاماثل فخرالدین صاحبنا****مولی تقاصرت الاوهام عن رائه
ما انحل منعقد الا بهمته****و حل داهیة الا بأعدائه
یثنی علیه ذو والاحلام جمهرة****و ما هنالک مثن حق اثنائه
لولا یمن به رب العباد علی****شیراز ما کان یرجوالبرء من دائه
فالحمدلله حمدا لایحاط به****والعالمون حیاری دون احصائه
لازال فی نعم والحق ناصره****بحق ما جمع القرآن من آیه
ح
فی الغزل
تعذر صمت الواجدین فصاحوا****و من صاح وجدا ما علیه جناح
اسروا حدیث العشق ما امکن التقی****و ان غلب الشوق الشدید فباحوا
سری طیف من یجلو بطلعته الدجی****و سائر لیل المقبلین صباح
یطاف علیهم والخلیون نوم****و یسقون من کأس المدامع راح
سمحت بدنیائی و دینی و مهجتی****و نفسی و عقلی و السماح رباح
واقبح ما کان المکاره والاذی****اذا کان من عندالملاح ملاح
و لو لم یکن سمع المعانی لبعضنا****سماع الاغانی زخرف و مزاح
اصیح اشتیاقا کلما ذکرالحمی****و غایة جهد المستهام صیاح
ولابد من حی الحبیب زیارة****و ان رکزت بین الخیام رماح
هنالک دائی فرحتی، و منیتی****حیاتی، و موت الطالبین نجاح
یقولون لثم الغانیات محرم****اسفک دماء العاشقین مباح؟
الا انما السعدی مشتاق اهله****تشوق طیر، لم یطعه جناح
ایضا
رضینا من وصالک بالوعود****علی ما انت ناسیة العهود
ترکت مدامعی طوفان نوح****و نار جوانحی ذات الوقود
صرمت حبال میثاقی صدودا****وألزمهن کالحبل الورید
نفرت تجانبا فاصفر وردی****فعودی ربما یخضر عودی
متی امتت کوس الشوق یغنی****انین الوجد من نغمات عود
و اصبح نوم اجفانی شریدا****لعلک ای ملیحة ان ترودی
الیس اصدر انعم من حریر؟****فکیف القلب اصلب من حدید
و کم تنحل عقدة سلک دمعی****لربات الاساور والعقود
اکاد اطیرفی الجو اشتیاقا****اذا ما اهتز بانات القدود
لقد فتنتنی بسواد شعر****و حمرة عارض و بیاض جید
و أسفرت البراقع عن خدود****اقول تحمرت بدم الکبود
و غربیب العقائص مرسلات****یطلن کلیلة الدنف الوحید
غدائر کالصوالج لاویات****قد التفت علی اکر النهود
لیالی بعدهن مساء موت****و یوم وصالهن صباح عید
الا انی شغفت بهن حقا****و کیف الحق استر بالجحود
و لو انکرت ما بی لیس یخفی****تغیر ظاهری ادنی شهودی
تشابه بالقیامة س حالی****و الا لم تکن شهدت جلودی
لقد حملت صروف الدهر عزمی****علی جوب القفار و قطع بید
نهضت اسیر فی الدنیا انطلاقا****فاوثقنی المودة بالقیود
و لا زمنی لزام الصبر حتی****سعدت بطلعة الملک السعید
من استحمی بجاه جلیل قدر****لقد اوی الی رکن شدید
ایضا فی الغزل
امطلع شمس باب دارک ام بدر؟****اقدک ام غصن من البان لا ادری؟
تمیش ولم تحسن الی بنظرة****ملکت غنی لاتکبرن علی فقری
اکاد اذا تمشی لدی تبخترا****اموت، و احیی ان مررت علی قبری
تواریت عنی بالحجاب مغاضبا****و هل یتواری نور وجهک بالخدر؟
الم ترنی احدی یدی تبسطت****الیک، و اخری من یدی علی صدری؟
اتأمرنی بالصبر عنک جلادة****و عندی غرام یستطیل علی الصبر
اباح دمی ثغر تبسم ضاحکا****عسی یرحم الله القتیل علی الثغر
و رب صدیق لامنی فی وداده****الم یره یوما فیوضح لی عذری
اسیرالهوی ان شت فاصرخ شکایة****و ان شئت فاصبر لافکاک عن الاسر
و من شرب الخمر الذی اناذقته****الی غد حشر لایفیق من السکر
ن
فی الشیب
ان هجرت الناس واخترت النوی****لاتلومونی فان العذر بان
زمن عوج ظهری بعد ما****کنت امشی و قوامی غصن بان
طال ما صلت علی اسد الشری****و بقیت الیوم اخشی الثعلبان
کیف لهوی بعد ایام الصبی****وانقضی العمر و مر الاطیبان
ت
فی الغزل
علی قلبی العدوان من عینی التی****دعته الی تیه الهوی فاضلت
مسافر وادی الحب لم یرج مخلصا****سلام علی سکان ارضی و خلتی
متی طلع البدر اشتعلت صبابة****بما فی فادی من بدور اکلة
اهذا هلال العید ام تحت برقع****تلوح جباه العین شبه اهلة؟
علت زفراتی فوق صوت حدائهم****غداة استقلوا والمطایا اقلت
کأن جفونی عاهدت بعد بعدهم****بان لم تزل تبکی اسی و تألت
تبعت الهوی حتی زللت عن الهدی****و هذی الذی القی عقوبة زلتی
اخلای مما حل بی شمت العدی****اتشمت اعدائی و انتم اخلتی؟
و ان کان بلوائی و ذلی بامرکم****فاشکر بلوائی و ارضی مذلتی
عشیة ذکراکم تسیل مدامعی****و بی ظماء لاینقع السیل غلتی
ایمنع مثلی من ملازمة الهوی****و قد جبلت فی النفس قبل جبلتی
رسوم اصطباری لم یزل مطرالاسی****یهدمها حتی عفت و اضمحلت
و ما کان قلبی غیر مجتنب الهوی****فدلته عینی بالغرور و دلت
الم ترنی فی روضة الحب کلما****ذوت مطرت سحب العیون فبلت
اما کان قتل المسلمین مجرما؟****لحا الله سمر الحی کیف استحلت؟
وها نفس السعدی اولی تحیة****تبلغکم ریح الصبا حیث حلت
ا
ایضا فیالغزل
ملک الهوی قلبی وجاش مغیرا****و نهی المودة ان اصیح نفیرا
اضحت علی ید الغرام طویلة****و ذراع صبری لایزال قصیرا
یا ناقلا عنی بانی صابر****لقد افتریت علی قولا زورا
من مصفی ممن یقدر جوره****عدلا، و یجعل طاعتی تقصیرا؟
لم یرضنی عبدا و بین عشیرتی****ما کنت ارضی ان اکون امیرا
یا سائلا عن یوم جد رحیلهم****ما کان الا لیلة دیجورا
لم تحتبس رکب بواد معطش****الا جمعت من البکاء غدیرا
کم اتقی هیف القدود تجانبا****فیغرنی کحل العیون غرورا
هل یطفئن الصبر نار جوانحی****و معالم الاحباب تلمع نورا
و لو اعب الخیل استوین کواعبا****و اهلة الحی اکتملن بدورا
ود الاساری ان یفک وثاقهم****و اود انی لا ازال اسیرا
ان جار خل تستعن بنظیره****الا خلیلا لم تجده نظیرا
رحم الاعادی لوعتی و توجعی****ما لحبة یعرضون نفورا؟
ان لم تحس بزفرتی و تشوقی****انصت، فتسمع للبکاء صریرا
یا صاحبی یوم الوصال منادما****کن لی لیالی بعدهن سمیرا
هل بت یا نفس الربیع بجنة؟****ام جئت من بلدالعراق بشیرا
عجبا بانی لست شارب مسکر****واظل من سکر الهوی مخمورا
صرفا محاعقلی، ورد قرائتی****شعرا، و غیر مسجدی ماخورا
ظما بقلبی لایکاد یسیغه****رشف الزلال و لو شربت بحورا
ماذا الصبا والشیب غیر لمتی****و کفی بتغییر الزمان نذیرا
یا آلفا بخلیله بک نعمة****احذر فدیتک ان تکون کفورا
قطع المهامة واحتمال مشقة****لرضی الا حبة لایظن کثیرا
حسوالمرارة فی کوس ملامة****حلو، اذا کان الحبیب مدیرا
و جلالة المنظور لم تتجل لی****لو لم تکن نفسی لدی حقیرا
یا من به السعدی غاب عن الوری****ارفق بمن اضحی الیک فقیرا
صلنی ودع ثم النعیم لاهله****لا اشتهی الا الیک مصیرا
فرض علی مترصد الامل البعید****بان یکون مع الزمان صبورا
و لعل ان تبیض عینی بالبکا****ارتد یوما التقیک بصیرا
ایضا فی الغزل
حدائق روضات النعیم وطیبها****تضیق علی نفس یجور حبیبها
فیالیت شعری ای ارض ترحلوا****و بینی و بین الحی بید اجوبها
ذکرت لیالی الوصل و اشتاق باطنی****فیا حبذا تلک اللیالی و طیبها
و مجلسنا یحکی منازل جنة****و فی ید حوراء المحلة کوبها
بقلبی هوی کالنمل یا صاح لم یزل****تقرض احشائی و یخفی دبیبها
فلا تحسبن البعد یورث سلوة****فنار غرامی لیس یطفی لهیبها
و جلباب عهدی لایرث جدیده****و روضة حبی لایجف رطیبها
سقی سحب الوسمی غیطان ارضکم****و ان لم یکن طوفان عینی ینوبها
منازل سلمی شوقتنی کابة****و ما ضر سلمی ان یحن کئیبها
بکت مقلة السعدی ما ذکرالحمی****واطیب ما یبکی ادیار غریبها
م
و له فیالغزل
فاح نشر الحمی و هب النسیم****و ترانی من فرط وجدی اهیم
ان لیل الوصال صبح مضییء****و نهار الفراق لیل بهیم
و وداع النزیل خطب جزیل****و فراق الانیس داء الیم
فتن العابدین صدر رخیم****آه لو کان فیه قلب رحیم
یا وحیدالجمال نفسی وحید****یا عدیم المثال قلبی عدیم
سلوتی عنکم احتمال بعید****وافتضاحی بکم ضلال قدیم
معشر اللائمین من یضللالله****بعید بانه یستقیم
اجهلتم بان نارجحیم****مع ذکرالحبیب روض نعیم
کل من یدعی المحبة فیکم****ثم یخشی الملام فهو ملیم
ب
و له ایضا
علی ظاهری صبر کنسج العناکب****و فی باطنی هم کلدغ العقارب
و مغتمض الا جفان لم یدر ماالذی****یکابد سهران اللیالی الغیاهب
وان غمدوا سیف اللوا حظ فی الکری****الیس لهم فی القلب ضربة لازب
اقر بان الصبر الزم مؤنس****بلی فی مضیق الحب اغدر صاحب
و عیبنی فی حبهم من به عمی****و بی صمم عما یحدث عائبی
و من هوسی بعدالمسافة بیننا****یخایلنی ما بین جفنی و حاجبی
خلیلی ما فیالعشق مأمن داخل****و مطمع محتال و مخلص هارب
و لیس لمغصوب الفاد شکایة****و ان هلک المغصوب فی ید غاصب
طربت و بعد القول فی فم منشد****سکرت و بعد الخمر فی ید ساکب
ایتلفنی نبل و لم ادر من رمی****ایقتلنی سیف و لم ار ضاربی
تریالناس سکری فی مجالس شربهم****و ها انا سکران و لست بشارب
اخلای لاترثوا لموتی صبابة****فموت الفتی فیالحب اعلی المناصب
لعمرک ان خوطبت میتا تراضیا****سیبعثنی حیا حدیث مخاطبی
لقد مقت السعدی خلا یلومه****علی حبکم مقت العدو المحارب
و ان عتبوا ذرهم یخوضوا و یلعبوا****فلی بک شغل عن ملامة عاتب
ایضا فی الغزل
ان لم امت یوم الوداع تأسفا****لاتحسبونی فی المودة منصفا
من مات لاتبکوا علیه ترحما****و ابکوا لحی فارق المتألفا
یا طیف ان غدر الحبیب تجانبا****بینی و بینک موعد لن یخلفا
لما حدا الحادی و جد رحیلهم****ظفر العدو بما یؤمل و اشتفی
ساروا باقسی من جبال تهامه****قلبا فلا تذر الدموع فتتلفا
یا سائلی عمن بلیت بحبه****ابت المحاسن ان تعد و توصفا
ماذا یقال ولا شبیه لحسنه****لو کان ذا مثل اذا لتألفا
فکشفن عما فی البراقع مختف****و ترکن ما تخفی الصدور مکشفا
هل یقنعن من الحبیب بنظرة****ظمان لو شرب البحیرة ما اکتفی
اوقفت راحلتی بارض مودع****و بکیت حتی ان بللت الموقفا
منهم الیهم شکوتی و توجعی****ما انصفون ولم اجد مستنصفا
سعدی صبرا فالتصبر لم یکن****فی العشق الا ان یکون تکلفا
س
فیالموعظة
عیب علی و عدوان علیالناس****اذا وعظت و قلبی جلمد قاس
رب اعف عنی وهب لی مابکیت اسی****انی علی فرط ایام مضت اس
مرالصبا عبثا و ابیض ناصیتی****شیبا، فحتی متی یسود کراسی
یا لهف عصر شباب مر لاهیة****لا لهو بعد اشتعال الشیب فی راسی
یا خجلتا من وجوه الفائزین اذا****تباشرت، و بوجهی صفرة الیاس
سرائری یا جمیل الستر قد قبحت****عندی وان حسنت فی اعین الناس
یا حسرتی عند جمع الصالحین غدا****ان کنت حامل اوزاری و ادناسی
و هل یقر علی حر الحمیم فتی****لم یستطع جلدا فی حر دیماس
یا واعدالعفو عما اخطأوا و نسوا****سألتک العفو، انی مخطیء ناس
اذا رحمت عبیدا احسنوا عملا****فیالحشر یارب فارحمنی لافلاسی
واصفح بجودک یا مولای عن زللی****رغما لابلیس، لایشمت بابلاسی
واحشرن اعمی ان استو جبت لائمة****لا أفتضح بین جیرانی و جلاسی
ان یغفر الله لی من جرأة سلفت****فما علیالخلق یا بشرای من بأس
فیالغزل
اصبحت مفتونا باعین اهیفا****لا استطیع الصبر عنه تعففا
والستر فی دین المحبة بدعة****اهوی و ان غضب الرقیب و عنفا
و طریق مسلوب الفؤاد تحمل****من قال اوه من الجفاء فقد جفا
دع ترمنی بسهام لحظ فاتک****من رام قوس الحاجبین تهدفا
صیاد قلب فوق حبة خاله****شرک یصید الزاهد المتفشفا
لاغرو ان دنفالحکیم بمثله****لو کان جالینوس اصبح مدنفا
کیف السبیل الیالخیال برقدة****والطرف مذ رحل الاحبة ماغفا
و امیز فی جسمی و طاقة شعره****فاصیبه منها ادق و اضعفا
رقت جلامید الصخور لشدتی****مالان قلبک ان یمیل و یعطفا
هذا و ما السعدی اول عاشق****انت اللطیف و من یراک استلطفا
ایضا فیالغزل
متی جمع شملی بالحبیب المغاضب****و کیف خلاص القلب من یدسالب
اظن الذی لم یرحم الصب اذبکی****یقایس مسلوب الفؤاد بلاعب
فقدت زمان الوصل والمرء جاهل****بقدر لذیذ العیش قبل المصائب
تجانب خلی والوداد ملازمی****و فارق الفی والخیال مواظبی
ولم اربعدالیوم خلا یلومنی****علی حبکم الا نأیت بجانبی
الیک بتعنیف اللوائم عن فتی****سبته لحاظ الغانیات الکواعب
لقد هلکت نفسی بتدلیة الهوی****و کم قلت فیما قبل یا نفس راقبی
اشبه ما القی بیوم قیامة****و سیل دموعی بانتثار الکواکب
و ان سجع القمری صبحا اهمنی****لفقد احبائی کصرخة ناعب
اری سحبا فی الجو تمطر لؤلؤا****علیالروض لکنا علی کحاصب
الام رجائی فیه والبعد مانعی****و کیف اصطباری عنه والشوق جاذبی
و من ذاالذی یشتاق دونک جنة****دع النار مثوای و انت معاقبی
عزیز علی السعدی فرقة صاحب****و طوبی لمن یختار عزلة راهب
و هذا کتاب لا رسالة بعده****لقد ضج من شرح المودة کاتبی
فیالغزل
قوماء اسقیانی علی الریحان واس****انی علی فرط ایام مضت اس
صهباء تحیی عظام المیت ان نقطت****علیالثری نقطة من مرشف الحاسی
در بالصحاف علیالندمان مصطبحا****الا علی بملاء الطاس و الکاس
هات العقار و خذ عقلی مقایضة****لعل تنقذنی من قید وسواس
واجل الظلام بشمس فی یدی قمر****یحکی بوجنته محراب شماس
روحی فدا بدن شبه اللجین ولو****سطا علی بقلب کالصفا القاسی
ابیت والناس هجعی فی منازلهم****یقظان اذکر عهدالنائم الناسی
جس المثانی تطیر نوم جیرانی****و غن شعری تطیب وقت جلاسی
انی امرؤ لایبالی کلما عذلوا****ان شت یا عاذلی قم ناد فیالناس
ایضا
یا ندیمی قم تنبه واسقنی واسق الندامی****خلنی اسهر لیلی و دع الناس نیاما
اسقیانی و هدیر الرعدقد ابکی الغماما****و شفاه الزهر تفتر منالضحک ابتساما
فی زمان سجع الطیر علیالغصن رخاما****و اوان کشف الورد من الوجه اللثما
ایها العاقل اف لبصیر یتعامی****فزبها من قبل ان یجعلک الدهر حطاما
قل لمن عیر اهل الحب بالجهل و لاما****لا عرفت الحب هیهات ولا ذقت الغراما
من تعدی زمن الفرصة بخلا واهتماما****ضیع العمر أیوما عاش او خمسین عاما
لاتلمنی فی غلام اودع القلب السقاما****مبداء الحب کم من سید اضحی غلاما
منتهی منیة قلبی شادن یسقی المداما****و علیالخضرة منثور و رند و خزامی
ذی دلال سلب القلب اذا قال کلاما****و جمال غلب الغصن اذا مال قواما
یا عذولی فنی الصبر الی کم والی ما****انا لا أعبؤ بالزجز ولا اخشی الملاما
ترک الحب علی مقلتی النوم حراما****و حوالی حبال الشوق خالفا و اماما
ما علی العاقل من لغوی اذا مروا کراما****لکن الجاهل ان خاطبنی قلت سلاما
ی
وله ایضا
یا ملوک الجمال رفقا باسری****یا صحاة ارحموا تقلب سکری
قد غلبتم روائح المسک طیبا****و قهرتم محاسن الورد نشرا
کنسیم النعیم حیث حللتم****حل بالواردین روح و بشری
مقل علمت ببابل هارو ****ت علی ان یعلم الناس سحرا
عاذلی کف عن ملامی فیهن****لقد جت بالنصیحة نکرا
ذر حدیثی و ما علی من الشو ****ق اذا لم تحط بذلک خبرا
بت استجهل الصباة علی الحب****و اصحبت بالصبابة مغری
ترکتنی محاجر العین أغدو****هائما فی محاجر البید قفرا
انثر الدمع حین انظم شعری****فاتم الحدیث نظما و نثرا
جمرات الخدود احرقن قلبی****و تبقین فی الجوانح جمرا
انا لولا جنایة الطرف ماکا ****ن فؤادی الضعیف یحمل وزرا
انما قصتی کوازرة کلفها****جور ظالم وزر اخری
عیل صبری علی حدیث غرام****لو حکیت الجبال ابکیت صخرا
وافتتانی بنحر کل غزال****نحرالناظرین بالوجد نحرا
برزوا والربی تظل تنادی****ما لهذا النسیم حمل عطرا
ابدا لا افیق من سکر عیشی****ان سقتنی من المراشف خمرا
ایها الظاعنون من حی لیلی****عجبا کیف تستطیعون صبرا
لک یا قاتلی من الحسن شطرا ****ن و خلیت لابن یعقوب شطرا
دمت یا کعبة الجمال عزیزا****و بک الهائمون شعثا و غبرا
لادمی ان ترکت لهو حدیثی****فبای الحدیث اشرح صدرا
طل عمری تصابیا و لعمری****یحدث الله بعد ذلک امرا
و له ایضا
الحمدالله رب العالمین علی****مادر من نعمة عز اسمه و علا
الکافل الرزق احسانا و موهبة****ان احسنوه و ان لم یحسنوا عملا
سبحانه من عظیم قادر صمد****منشی الوری جیلا من بعدهم جیلا
الجن والانس والاکوان جمهرة****تخر بین یدیه سجدا ذللا
طوبی لطالبه تعسا لتارکه****بعدا لمتخذ من دونه بدلا
کم فی البریة من آثار قدرته****و فی السماء لایات لمن عقلا
مبینات لمن اضحی له بصر****بنور معرفة الرحمن مکتحلا
یزجی السحائب والاکام هامدة****یعیدها بعد یبس مربعا خضلا
انشا برحمته من حبة شجرا****سوی بقدرته من نطفة رجلا
مولی تقاصرت الاوهام عاجزة****لا یعتدون الی ادراکه سبلا
ما العالمون بمحصی حق نعمته****و لا الملائک فی تسبیحهم زجلا
سعدی حسبک واقصر عن مبالغة****لا تنطقن بدعوی تورث الخجلا
جل المهیمن ان تدری حقائقه****من لاله المثل لا تضرب له مثلا
قصیده
جاء الشتاء ببرد لامرد له****و لم یطق حجر القاسی یقاسیه
لاکاس عندی و لا کانون یدفئنی****کنی ظلام و کیسی قل مافیه
دعالکتاب و خل الکیس یا اسفا****علی کساء نغطی فی دیاجیه
ارجوک مولای فیما یقتضی املی****والعبد لم یرج الا من موالیه
وله ایضا
انا دلادل ابنة الکرم لابناء الکرام****اجلب الراحة والراح لقلب المستهام
اکتفی رشف الثنایا بعد اهلاک الضرام****هکذا یا طالب الوصل احتمل ضیق الغرام
فی مدح صاحب دیوان
ما هذه الدنیا بدار مخلد****طوبی المدخر النعیم الی غد
کالصاحب الصدر الکبیر العالم ال**** متعفف البر الاجل الامجد
میزان عدل لایجور ولا یحی ****ف و ما اعتدی الا علی من یعتدی
بشر الینا بالرجاء بمنه****و تقایض الدنیا بدولة سرمد
مهمارجوت رجوت خیرالمرتجی****و اذا قصدت قصدت خیرالمقصد
مدت حیوة الناس تحت ظلاله****لا زال فی اهنی الحیوة و ارغد
هذی خلال الزاکیات وصفته****لمحمد بن محمدبن محمد
او یحسب الانسان ماسلک اهتدی****لا، من هداه الله فهو المهتدی