فوج

دانای نهان است و کسی را بر نهانش آگاه نمی سازد
امروز شنبه 29 اردیبهشت 1403
تبليغات تبليغات

دانستن غیب و غیب گویی ائمه(ع)

«باب نادر در بیان غیب»

[65٩]١-معمّر خلاّد گفته است: مردی از اهل فارس از حضرت ابو الحسن پرسید: آیا شما غیب می دانید؟ و حضرت فرمود: حضرت باقر علیه السّلام فرمود: اگر علم برای ما گشوده شود، می دانیم و اگر از ما بازداشته شود، نمی دانیم. و فرمود: راز خداوند شکوهمند است که آن را به جبرئیل علیه السّلام آشکار کرد و جبرئیل آن را برای محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]آشکار کرد و محمّد صلّی اللّه علیه و آله به کسی که خدا می خواست آشکارش ساخت.

[66٠]٢-سدیر صیرفی گفت: شنیدم حمران اعین از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند عزّتمند پرسید: (او پدیدآورندۀ آسمان ها و زمین است.) [انعام (6) :١٠١][و]حضرت فرمود: خداوند شکوهمند همه چیز را با علمش پدید آورد. بدون این که پیش از آن نمونه ای داشته باشد. پس آسمان ها و زمین ها را پدید آورد در حالی که آسمان و زمینی پیش از آن نبود. مگر نشنیده ای این سخن آن والا را: (و عرش او بر آب قرار داشت.) [هود (١١) :٧]آن گاه حمران گفت: از این سخن آن گرامی یاد بفرمایید: (دانای نهان است و کسی را بر نهانش آگاه نمی سازد.) [جنّ (٧٢) :٢6]و حضرت باقر علیه السّلام فرمود: (مگر فرستادگانی که برگزیده است.) [جنّ (٧٢) :٢٧]و به خدا سوگند محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]از کسانی است که او برگزیده است. و امّا این سخنش دانای غیب و نهان همانا خداوند گرامی به آنچه از آفریدگانش نهان است به آنچه در علمش تقدیر کرده، حکم می کند. پیش از آن که آن را بیافریند و به فرشتگان القایش کند، دانا است. و آن ای حمران علمی حفظشده در نزد او است که مشیّت آن با او است.

وقتی اراده کرد به آن حکم می کند و گاهی در آن بدا پیش آمده، اجرایش نمی کند.

امّا علمی که خداوند عزّتمند آن را تقدیر کرده، به آن حکم کرده، اجرایش می کند همان علمی است که به رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-و سپس به ما انجامید.

[66١]٣-سدیر گفت: من و ابو بصیر و یحیای بزّاز و داود کثیر در مجلس حضرت صادق علیه السّلام بودیم که حضرت خشمگین وارد شدند. و هنگامی که نشستند، فرمودند: شگفتا از این مردمی که می پندارند ما غیب می دانیم! غیب را جز خداوند شکوهمند نمی داند. من خواستم فلان کنیزم را بزنم، از دستم گریخت و من ندانستم که او در کدام یک از اتاق های خانه است؟ سدیر گفته است: وقتی حضرت از مجلس برخاسته، به سوی منزل رفت، من و ابو بصیر و میسر به نزدش رفته، گفتیم: جان ما به فدایت. شنیدیم که شما در کار کنیزتان چنان فرمودید و ما می دانیم که شما علم فراوان و بسیاری دارید اما به علم غیب نسبتتان نمی دهیم. او گوید: و حضرت فرمود: ای سدیر آیا قرآن نخوانده ای؟ عرض کردم: چرا. فرمود: آیا در آنچه از کتاب خداوند گرامی خوانده ای، این را هم دیده ای: (کسی که دانشی از کتاب داشت، گفت: پیش از آن که چشم برهم زنی آن را نزد تو خواهم آورد.) [نمل (٢٧) :4٠]عرض کردم: جانم فدایت! آن را خوانده ام. فرمود: آیا آن مرد را شناختی؟ و آیا دانستی چقدر از دانش کتاب نزد او بود؟ عرض کردم: مرا از آن آگاه کنید. فرمود: به اندازۀ قطره ای آب نسبت به دریای سبز. و این از دانش کتاب چقدر می شود؟ عرض کردم: خیلی کم است. پس فرمود: ای سدیر! چه بسیار است که خداوند عزّتمند به علمی خدای شکوهمند خوانده ای این را دریافته ای؟ (بگو کافی است که خداوند و کسی که دانش کتاب نزد او است میان من و شما گواه باشند.) [رعد (١٣) :4٣]عرض کردم:

آن را خوانده ام جانم به فدایت. فرمودند: آیا کسی که همۀ دانش کتاب نزد او است عالم تر است یا کسی که بعضی از دانش کتاب نزد او است؟ عرض کردم: نه، بلکه کسی که همۀ دانش کتاب نزد او است. او گوید: پس حضرت با دست به سینه اش اشاره کرد و فرمود: به خدا سوگند همۀ دانش کتاب نزد ما است. به خدا سوگند همۀ علم کتاب نزد ما است.

[66٢]4-عمّار ساباطی گفت: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ امام پرسیدم که آیا غیب می داند؟ فرمودند: نه، ولی وقتی خواست چیزی را بداند خداوند او را به آن آگاه می کند.

ائمّه علیهم السّلام وقتی خواستند بدانند، آموخته می شوند

[66٣]١-ابو ربیع شامی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: امام وقتی خواست بداند، آگاهانده می شود.[664]٢-ابو ربیع از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: امام وقتی خواست بداند، آگاهانده می شود.

[665]٣-ابو عبیده مدائنی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

وقتی امام خواست چیزی را بداند خداوند او را به آن آگاه می کند.

ائمّه علیهم السّلام می دانند که چه وقت می میرند و آنان جز به اختیار خودشان نمی میرند

[666]١-ابو بصیر گفته است: حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: هر پیشوایی که نداند به او چه پیشامد می کند و به کجا می رود، او حجّت خداوند بر آفریدگانش نیست.

[66٧]٢-محمّد بشّار گفته است: شیخی سنّی از قطیعه الربیع بغداد که از او حدیث نقل می کنند، به من گفت: من یکی از این خاندان را که در برتری اش سخن گفته می شد، دیدم. و هرگز در فضیلت و عبادت همچون او را ندیدم.

به او گفتم: او که بود و چگونه دیدی اش؟ گفت: در دوران سندی شاهک هشتاد مرد از بزرگان نیکان را جمع کرده، به نزد موسای جعفر علیهما السّلام بردند.

آن گاه سندی به ما گفت: آقایان! به این مرد بنگرید که آیا چیزی بر او رخ داده است؟ مردم می پندارند که او کشته شده است و سخنان بسیار می گویند.در حالی که این منزل و بستر فراخ او است. در تنگنا نیست و امیر مؤمنین [هارون رشید لعنه اللّه]نسبت به او قصد بدی ندارد. و اینک او منتظر است که امیر مؤمنین بیاید تا با او مناظره کند. او سالم است و در همه چیز برایش گشاده دستی شده است. از خودش بپرسید. او می گفت: در حالی که ما کاری جز نگریستن به آن مرد و به فضل و منش اش نداشتیم. پس موسای جعفر علیهما السّلام فرمود: امّا آنچه دربارۀ فراخی منزل و مانند آن گفت، همین طور است. جز این که ای جماعت به شما می گویم به من در هفت خرما زهر خوراندند. من فردا رنگم سبز می شود و پس فردا می میرم. او گفت: من به سندی شاهک نگریستم که دگرگون شده، مانند شاخۀ نخل می لرزید.

[66٨]٣-حضرت صادق علیه السّلام از پدرشان روایت کرده اند: شبی که حضرت سجّاد درگذشت شربتی برایشان برده و گفته است: پدر جانم این را بنوشید. و او فرموده است: پسرم! امشب شبی است که جانم گرفته می شود. و این همان شبی است که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-در آن درگذشت.

[66٩]4-حسن جهم گفته است: به حضرت رضا علیه السّلام عرض کردم: امیر مؤمنان علیه السّلام قاتلش را می شناخت. و شبی که در آن کشته می شد و جایی را که در آن کشته می شد، می شناخت. و این سخن او است وقتی فریاد مرغابی ها را در خانه شنید: «فریادزنانی اند که به دنبالشان نوحه خوانان می آیند. و سخن امّ کلثوم که «کاش شب را در خانه نماز می گزاردی و برای نماز مردم به دیگری فرمان می دادی. که او به آن راضی نشد و در آن شب بی سلاح رفت و آمدش بسیار شد.

در حالی که می دانست ابن ملجم-خدا لعنتش کند-قاتل او با شمشیر است. و این چیزی است که اقدام به آن جایز نیست. پس حضرت فرمودند: همین طور است. امّا در آن شب او آن را اختیار کرد تا تقدیر خداوند گرامی جاری شود.

[6٧٠]5-برخی از اصحاب ما از ابو الحسن حضرت موسی علیه السّلام روایت کرده اند که فرمود: خداوند عزّتمند بر شیعه خشمگین شد. پس مرا میان خودم یا ایشان مخیّر کرد. و من به خدا سوگند آنان را با جان خودم حفظ کردم.

[6٧١]6-از مسافر روایت شده که ابو الحسن حضرت رضا علیه السّلام به او فرموده است: ای مسافر! آیا در این جویبار ماهی هست؟ او گفته: بله، جانم به فدایت.

پس فرمود: دیشب رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-را دیدم که می فرمود: ای علی آنچه نزد ما است برای تو بهتر است.

[6٧٢]٧-ابو خدیجه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: در روزی که جان پدرم گرفته شد نزدش بودم پس مرا به کارهایی در غسل و کفن و گذاشتن در قبر سفارش کرد. من گفتم: پدر جان از وقتی بیمار شده ای شما را بهتر از امروز ندیده ام. من اثری از مرگ در شما نمی بینم. و ایشان فرمود: ای پسرم! آیا نمی شنوی علی بن حسین علیهما السّلام از پشت دیوار صدا می زند: محمّد! بیا، شتاب کن؟

[6٧٣]٨-عبد الملک اعین از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمود:

خداوند والا یاری را بر حسین علیه السّلام نازل کرد تا میان آسمان و زمین آمد. سپس میان یاری و دیدار خداوند مخیّر شد و او دیدار خدا را برگزید.

ائمّه [علیهم السّلام]علم آنچه را بوده و آنچه را می شود، دارند و چیزی بر آنان-درود خدا بر آنان-پنهان نیست

[6٧4]١-سیف تمّار گفته است: ما گروهی از شیعیان در حجر [اسماعیل] با حضرت صادق علیه السّلام بودیم. که فرمود: جاسوسی مراقب ما است [؟]پس ما به چپ و راست نگریستیم و کسی را ندیدیم پس گفتیم: جاسوسی مراقبمان نیست. آن گاه فرمود: به پروردگار این بنا سوگند-سه بار فرمود-اگر میان موسی و خضر بودم به آن ها خبر می دادم که من عالم تر از ایشان هستم. و به آنچه در دستشان نبود آگاهشان می کردم؛ زیرا به موسی و خضر علیهما السّلام دانش آنچه بود داده شده بود در حالی که دانش آنچه می شود و خواهد شد تا وقتی قیامت برپا شود به آنان داده نشده بود و ما آن را از رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-به ارث برده ایم.

[6٧5]٢-عدّه ای از اصحاب ما از جمله. . . عبد اللّه بشر خثعمی از حضرت صادق علیه السّلام شنیده اند که می فرماید: همانا من به آن چه در آسمان ها و زمین است آگاهم و به آن چه در بهشت است آگاهم و به آنچه در دوزخ است آگاهم و به آنچه بوده و می شود آگاهم. او گوید: سپس اندکی مکث کرد و دید که آن بر کسانی که شنیده اند بزرگ نموده است. پس فرمود: آن ها را از کتاب خدای شکوهمند دریافته ام. خداوند گرامی می فرماید: بیان هرچیزی در آن است. [نقل به معنا است.)

[6٧6]٣-جماعه بن سعد خثعمی گفته است: مفضّل نزد حضرت صادق علیه السّلام بود. که گفت: جانم به فدایت! آیا خداوند اطاعت از بنده ای را بر بندگان واجب می کند و خبر آسمان را از او بازدارد؟ فرمود: نه، خداوند به بندگانش کریم تر و مهربان تر و رؤوف تر از آن است که اطاعت از بنده ای را بر آنان واجب کند سپس خبر آسمان را در بامداد و شامگاه از او بازدارد.

[6٧٧]4-ضریس کناسی گفته است: شنیدم حضرت باقر علیه السّلام می فرماید: -در حالی که مردمی از اصحابش در نزدش بودند-در شگفتم از مردمی که ما را دوست دارند و امامان [خود]قرارمان می دهند و می گویند که اطاعت از ما برایشان همچون اطاعت از رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-واجب است، سپس از حجّتشان چشم می پوشند و به سبب ناتوانی دل هاشان با خودشان مبارزه می کنند. پس حقّ ما را کاهش داده کسی را که خداوند برهان معرفت راستین ما و تسلیم به فرمان ما را به او داده است نکوهش می کنند. آیا می پندارید خداوند پاک و والا اطاعت از اولیایش را بر بندگانش واجب کرده، سپس اخبار آسمان ها و زمین را از آنان پنهان کرده، اصول علم را دربارۀ آنچه استواری دینشان در آن است و از آنان پرسش می شود قطع می کند؟ ! آن گاه حمران عرض کرد: جانم به فدایت. بفرمایید موضوع قیام علی ابو طالب و حسن و حسین علیهم السّلام و قیامشان برای دین خداوند گرامی یاد چیست؟ و آنچه از کشته شدن به دست طاغوت ها و چیرگی شان بر آنان رسید. که کشته شدند و مغلوب.

پس حضرت باقر علیه السّلام فرمود: ای حمران خداوند پاک و والا آن را بر ایشان مقدّر کرده و به اختیار خودشان حکم داده، امضا کرده و حتمی اش ساخته، سپس اجرایش کرد. پس به علمی پیشین که از رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-به ایشان رسیده بود علی و حسن و حسین علیهم السّلام قیام کردند. و به علم است که کسی از ما سکوت می کند. ای حمران! اگر ایشان زمانی که چیزی از فرمان خداوند بر آنان نازل شده، طاغوت ها بر ایشان چیره شده اند از خداوند عزّتمند بخواهند که آن را از ایشان بردارد و در درخواست نابودی حکومت طاغوت ها و از بین رفتن آن پافشاری کنند، آن گاه، تقاضای ایشان را اجابت کرده، آن را از سرشان برطرف می کند و سپری شدن دوران طاغوت ها و از بین رفتن حکومتشان سریع تر از رشته ای گوهر چند است که پاره شده، از هم می پاشد. ای حمران! آنچه به ایشان می رسد نه برای گناهی است که به آن دست یازیده اند و نه برای عذاب معصیتی است که با خداوند مخالفت کرده باشند. بلکه برای درجات و کرامت خداوند است که خدا خواسته به آن دست یابند. پس دربارۀ ایشان گمان های دیگر مبر.

[6٧٨]5-هشام حکم گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام در منا از پانصد مسأله ای کلامی پرسیدم. و شروع کرده، گفتم: آن ها چنین وچنان می گویند. و حضرت فرمود: تو چنین وچنان بگو. عرض کردم: جانم به فدایت! دربارۀ حلال و حرام می دانم که شما صاحب آن هستی و داناترین مردم به آن. امّا دربارۀ علم کلام؟ پس به من فرمود: وای بر تو ای هشام! خداوند پاک و والا با حجّتی که همۀ آنچه به آن نیاز پیدا می شود در نزدش نیست بر آفریدگانش استدلال نمی کند [؟]

[6٧٩]6-ابو حمزه گفت: شنیدم حضرت باقر علیه السّلام می فرمود: نه، به خدا سوگند، عالم هرگز جاهل نمی شود. عالم به چیزی باشد و جاهل به چیزی. سپس فرمود: خداوند بزرگ تر و گرامی تر و کریم تر از آن است که اطاعت از بنده ای را واجب کند که علم آسمان و زمینش را از او بازداشته است. سپس فرمود: آن را از او بازنمی دارد.

خداوند عزّتمند به پیامبرش علمی نیاموخت جز این که به او فرمان داد آن را به امیر مؤمنان علیه السّلام بیاموزد. و او شریک آن حضرت در علم بود

[6٨٠]١-حمران اعین از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود:

جبرئیل برای رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-دو انار آورد. و رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-یکی را خورد و دیگری را دو نیم کرد، آن گاه نیمی را خورد و نیم دیگر را به علی علیه السّلام خوراند. سپس رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-به او فرمود: ای برادرم می دانی این دو انار چه بود؟ عرض کرد: نه. فرمود: نخستین انار، پیامبری بود که تو را در آن نصیبی نیست و دیگری علم بود که تو در آن با من شریکی. من گفتم: أصلحک اللّه چگونه با ایشان شریک است؟ چگونه است؟ فرمود: خداوند به محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-علمی نیاموخت جز این که به او فرمان داد آن را به علی علیه السّلام بیاموزد.[6٨١]٢-زراره از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمود: جبرئیل علیه السّلام برای رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-دو انار از بهشت آورده، به ایشان داد.

و ایشان یکی را خورده، دیگری را دو نیم کرده، نیمش را به علی علیه السّلام داد و او آن را خورد. آن گاه فرمود: ای علی! انار نخستین که من خوردم پیامبری بود که برای تو در آن چیزی نیست امّا دیگری علم بود که تو در آن با من شریکی.

[6٨٢]٣-محمّد مسلم گفت: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم که می فرماید:

جبرئیل برای محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-دو انار از بهشت آورد.

آن گاه علی علیه السّلام به دیدارش آمد و عرض کرد: این دو اناری که در دست شما است، چیست؟ و ایشان فرمودند: این، پیامبری است که برای تو در آن نصیبی نیست و این علم است. سپس رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-آن را دو پاره کرده، نیمی را به او داده، نیمی را خود برداشت. سپس فرمود: در این تو شریک من و من شریک توام. امام باقر علیه السّلام فرمود: به خدا سوگند رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-حرفی از آنچه خداوند شکوهمند به او آموخت، نیاموخت جز این که آن را به علی علیه السّلام آموخت. سپس آن علم به ما منتهی شده و دستش را بر سینه اش گذاشت.

اصول کافی ج1ص583


 


 

 

دسته بندي: کتاب انلاین,حدیث,
مطالب مرتبط :

ارسال نظر

کد امنیتی رفرش

مطالب تصادفي

مطالب پربازديد