ایمان با اسلام شریک است ولی اسلام شریک ایمان نیست[١5٠٣]١-سماعه گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: به من از اسلام و ایمان بفرمایید که آیا دو چیز مختلفند؟ فرمودند: ایمان با اسلام شریک است ولی اسلام شریک ایمان نیست. من عرض کردم: پس هر دو را برایم به وصف آورید. فرمودند: اسلام گواهی به نبودن معبودی جز خداوند و باور به رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-است. که با اسلام خون ها حفظ شده، ازدواج ها و ارث ها روا می گردد. و تودۀ مردم بر ظاهر آن هستند. ولی ایمان، هدایت است و آن چیزی از صفت اسلام که در دل ها پایدار شده است و نیز آنچه از عمل به اسلام ظاهر می شود. ایمان یک درجه از اسلام فرازتر است. همانا ایمان، در ظاهر با اسلام شریک است ولی اسلام در باطن، با ایمان شریک نیست. اگرچه در گفتار و وصف با هم باشند. [١5٠4]٢-فضیل یسار از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: ایمان با اسلام شریک است ولی اسلام با ایمان شریک نیست. [١5٠5]٣-فضیل یسار گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: همانا ایمان با اسلام شریک است ولی اسلام با آن شریک نیست. ایمان آن است که در دل پایدار شود و اسلام چیزی است که بنابر آن ازدواج و ارث روا گشته، خون ها حفظ می شود. ایمان با اسلام شریک می شود ولی اسلام با ایمان شریک نمی شود. [١5٠6]4-ابو الصّباح کنانی گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: کدام یک ازایمان یا اسلام برتر است؟ همانا کسانی از ما می گویند که اسلام برتر از ایمان است. فرمودند: ایمان والاتر از اسلام است. من عرض کردم: این را برایم بیان کنید. فرمودند: چه نظری داری دربارۀ کسی که از روی عمد در مسجد الحرام حدثی خارج کند؟ من عرض کردم: باید به سختی زده شود.
فرمود: درست است. دربارۀ کسی که در کعبه از روی عمد چنان کند، چه می گویی؟ من عرض کردم: او کشته می شود. فرمود: درست است. می گویی که کعبه برتر از مسجد است، کعبه شریک مسجد است و مسجد شریک کعبه نیست. ایمان نیز چنین است، که با اسلام شریک است ولی اسلام با ایمان شریک نیست. [١5٠٧]5-حمران اعین گفت: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید: ایمان آن است که در دل استوار شود و آن را به خداوند عزّتمند برساند و عمل به اطاعت خدا و سرسپاری به فرمانش آن را تصدیق کند. و اسلام آن است که از گفتار یا رفتار آشکار می شود. و همان است که گروه های مردم از هر فرقه ای بر آن هستند. با آن، خون ها حفظ شده، ارث ها و ازدواج روا می شود. بر نماز و زکات و روزه و حجّ گرد آیند و از کفر بیرون آمده، به ایمان نزدیک شوند. اسلام با ایمان شریک نیست و ایمان با اسلام شریک است. و هر دو در گفتار و رفتار گرد می آیند. چنان که کعبه، مسجد است و مسجد، کعبه نیست. همین طور ایمان با اسلام شریک است ولی اسلام با ایمان شریک نیست. و خداوند شکوهمند فرموده است: (اعراب گفتند: ما ایمان آوردیم. بگو شما ایمان نیاورده اید ولی بگویید: ما اسلام آوردیم. که هنوز ایمان در دل های شما درنیامده است.) [حجرات (4٩) :4]و این سخن خدای عزّتمند درست ترین سخن است. من عرض کردم: آیا برای مؤمن در چیزی از فضایل و احکام و حدود و جز آن، نسبت به مسلمان، افزایشی هست؟ فرمودند: نه، هر دو در یک رویّه قرار دارند ولی برای مؤمن نسبت به مسلمان در عمل و آنچه با آن به خداوند عزّتمند تقرّب جسته می شود، فضیلتی هست. من عرض کردم: آیا چنین نیست که خداوند می فرماید: (هرکس نیکی کند، ده برابرش را ببیند.) [انعام (6) :١6٠] من پنداشتم که آنان بر انجام نماز و زکات و روزه و حجّ با مؤمن گردمی آیند؟ فرمودند: آیا چنین نیست که خداوند شکوهمند فرمود: (خداوند چندین برابر به او می دهد.) [بقره (٢) :٢45]پس مؤمنان کسانی هستند که خدای عزّتمند، نیکی هاشان را چندین برابر می کند. برای هر نیکی ای هفتاد برابر. این برتری مؤمن است. و خدا به اندازۀ درستی ایمانش، چندین برابر به نیکی هایش می افزاید و خداوند هر نیکی ای را که بخواهد برای مؤمنان انجام می دهد. من عرض کردم: یعنی می فرمایید هرکس به اسلام درآمده، چنان نیست که به ایمان درآمده باشد؟ فرمودند: نه، بلکه او به ایمان نزدیک شده و از کفر بیرون آمده است. برایت مثالی می زنم تا برتری ایمان بر اسلام را بفهمی. به من بگو اگر مردی را در مسجد الحرام ببینی، می توانی شهادت بدهی که او را در کعبه دیده ای؟ من عرض کردم: نه، این گواهی روا نیست. فرمودند: و اگر مردی را در کعبه دیدی آیا می توانی گواهی دهی که او به مسجد الحرام درآمده است؟ عرض کردم: بله، فرمودند: چگونه؟ عرض کردم: او تا به مسجد الحرام داخل نشود، به کعبه نمی رسد. فرمودند: درست است، آفرین. سپس فرمود: ایمان و اسلام هم چنین اند. فصل دیگری از شراکت اسلام و ایمان و این که اسلام پیش از ایمان است[١5٠٨]١-عبد الرحیم قصیر گفت: من توسّط عبد الملک اعین به حضرت صادق علیه السّلام نامه نوشته، از ایشان پرسیدم که ایمان چیست؟ حضرت توسّط عبد الملک اعین چنین به من نوشتند: خدایت بیامرزد. از ایمان پرسیدی. ایمان همان اقرار به زبان، سوگند دل و عمل به ارکان است. و بخشی از ایمان مبنی بر بخش دیگر است. ایمان خانه است. و همین طور، اسلام، خانه است و کفر، هم. و بنده، پیش از آن که مؤمن شود، مسلمان می شود و تا مسلمان نشود، مؤمن نمی شود. پس اسلام پیش از ایمان است و اسلام با ایمان، شریک است. چون بنده گناه بزرگ یا کوچکی که خدای عزّتمند از آن ها بازداشته بود انجام دهد، از ایمان بیرون می رود. نام ایمان از او می افتد ولی نام اسلام می ماند. که اگر توبه کرده، آمرزش بخواهد، به خانۀ ایمان بازمی گردد. و جز انکار و حلال شمردن-این که به حلال بگوید، این حرام است و به حرام بگوید این حلال است و این سخن نادرست را باور دارد-او را به سوی کفر نمی برد.
در چنان صورتی است که او از اسلام و ایمان بیرون رفته، به کفر درمی آید. او همچون کسی است که به حرم داخل شده، سپس به کعبه رفته و در آن جا حدثی خارج کرده است، که او را از کعبه و از حرم بیرون کرده، گردنش را می زنند و [از آن جا]به دوزخ می رود. [١5٠٩]٢-سماعۀ مهران گفته است: از حضرت دربارۀ ایمان و اسلام پرسیدم که آیا میان آن ها فرقی هست؟ فرمودند: آیا برایت مثالی بزنم؟ من عرض کردم: بفرمایید. فرمودند: حکایت ایمان و اسلام مانند کعبه و حرم است. گاهی شخصی در حرم است و در کعبه نیست و [گاهی]در کعبه نیست تا در حرم باشد. و گاهی شخص مسلمان است و مؤمن نیست و تا مسلمان نباشد مؤمن نمی شود. من عرض کردم: چیزی هست که شخص را از ایمان بیرون ببرد؟ فرمودند: بله. من عرض کردم: به کجا می برد؟ فرمودند: به اسلام یا کفر. و فرمودند: اگر مردی به کعبه رفته، ناگاه بولش بریزد، او را از کعبه بیرون می کنند ولی از حرم، نه. آن گاه او جامه اش را می شوید و پاک می شود. و پس آنگاه از ورودش به کعبه جلوگیری نمی کنند. ولی اگر مردی به کعبه رفته، از روی دشمنی در آن بول کند، او را از کعبه و از حرم بیرون کرده، گردنش را می زنند.دربارۀ قرآن، به نادانی سخن راندند. با آن که خداوند پاک و والا می فرماید: (او کسی است که این کتاب را بر تو فروفرستاد. بخشی از آن آیه هایی محکم است که اساس کتابند و دیگر آیه های متشابه. و کسانی که در دل هاشان میلی به کج روی است، برای تأویل آن ها و فتنه انگیختن، از آیه های متشابه پیروی می کنند، درحالی که تأویل آن را جز خدا نمی داند. . . .) [آل عمران (٣) :٧]و آیه های نسخ شده از متشابهاتند و آیه های نسخ کننده، از محکمات. خداوند نوح را به سوی مردمش برانگیخت که (خدا را بندگی کرده، از او پروا دارند و از من فرمان برند.) [نوح (٧١) :٣]سپس او آنان را به سوی خداوند یگانه خواند تا او را بندگی کنند و چیزی را شریکش قرار ندهند. و پیامبران علیهم السّلام را بدین سان برانگیخت تا به محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-رسید و او آنان را به بندگی خداوند و شریک قرار ندادن چیزی برای او دعوت کرد. و فرمود: (برای شما آیینی مقرّر کرد که نوح را به آن سفارش کرده بود. و آنچه ما به تو وحی کردیم و آنچه به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش کردیم که دین را برپا داشته، در آن تفرقه نکنید. بر مشرکان گران است آنچه که تو آنان را به آن فرامی خوانی. خداوند برای این کار، هرکه را بخواهد، برمی گزیند. و کسی را که به سوی او بازگردد، هدایت می کند.) [شورا (4٢) :١٣]پس خداوند پیامبران را برای گواهی به این که معبودی جز خداوند نیست و اقرار به آنچه از نزد خداوند آمده است، به سوی مردمشان فرستاد تا هرکس پاکدلانه ایمان آورده، بر آن ایمان بمیرد، خداوند او را به سبب آن ایمان به بهشت ببرد؛ زیرا خداوند به بندگانش ستم نمی کند. و زیرا خداوند بنده ای را کیفر نمی دهد تا در قتل و گناهانی که بر آن ها دوزخ را واجب کرده است، برای انجام دهنده اش سخت بگیرد. و چون هر پیامبری را مؤمنان قرمش پاسخ دادند، برای هر پیامبری شریعت و روشی نهاد. و شریعت و روش، همان راه و سنّت است. و خداوند به محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمود: (همانا ما به تو وحی کردیم چنان که به نوح و پیامبران پس از او وحی کردیم.) [نساء (4) :١6٣]و هر پیامبری را به چنگ زدن به راه و سنّت خود فرمان داد و از سنّت و راهی که خداوند عزّتمند به موسی علیه السّلام فرمان داد قرار داد شنبه بود. کسی که شنبه را بزرگ می داشت و از پروای خدا آن را حلال نمی شمرد خداوند او را به بهشت می برد و کسی که حقّ آن روز را گرامی نداشته، آنچه را خداوند در آن روز حرام کرده بود، حلال می کرد، خداوند عزّتمند او را به دوزخ می برد. و آن هنگامی بود که ماهیان را حلال شمرده و روز شنبه آن ها را حبس کرده، خوردند. که خداوند بر آنان خشم گرفت. بی آن که آنان به خداوند شریک گرفته یا در چیزی از آنچه موسی علیه السّلام آورده بود، تردید کنند. خداوند شکوهمند فرموده است: (و شما می شناسید کسانی از خودتان را که دربارۀ شنبه تعدّی کردند و ما به آنان گفتیم: بوزینه هایی رانده شده باشید.) [بقره (٢) : 65]سپس خداوند عیسی علیه السّلام را برای گواهی به نبودن معبودی جز خداوند و گرفتن اقرار به آنچه از نزد خدا آورده است فرستاد. و برایشان شریعت و روشی نهاد و شنبه ای را که پیش از آن به بزرگداشتش فرمان داده بود و نیز همۀ راه و سنّت هایی را که موسی علیه السّلام آورده بود، نقض کرد. پس کسی که از راه عیسی علیه السّلام پیروی نکند، خداوند او را به دوزخ می برد و اگرچه آنچه همۀ پیامبران آورده اند این است که برای خداوند چیزی را شریک قرار ندهید. سپس خداوند محمّد- درود خدا بر او و بر خاندانش-را برانگیخت. او ده سال در مکّه بود و در این ده سال کسی که گواهی داده معبودی جز خداوند نیست و محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرستادۀ او است خداوند او را با آن اقرارش که همان ایمان باور است به بهشت برد و هیچ یک از به گوررفتگان پیرو محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش- را کیفر نکرد، جز کسی را که برای خداوند شریک گرفت. و شاهدش آیه ای است که خداوند عزّتمند در مکّه و در سورۀ بنی اسرائیل بر او فروفرستاد: (و پروردگارت فرمان داد که جز او را بندگی نکنید و به پدر و مادر نیکی کنید. . . که او به بندگانش آگاه و بینا است. . . .) [اسراء (١٧) :٢٣ تا ٣٠]که موضوعش ادب و پند و آموزش و نهی ای سبک است. و تهدیدی ندارد و بر انجام چیزی از آنچه نهی کرده، و عدۀ کیفر نداده است. از برخی چیزها نهی کرده و پرهیز داده ولی سخت نگرفته و وعدۀ کیفر نداده و فرموده است: (و فرزندانتان را از ترس تهیدستی نکشید. ماییم که آنان و شما را روزی می دهیم. همانا کشتن آنان، گناهی بزرگ است. و گرد زنا نگردید که کاری بسیار زشت و شیوه ای ناپسند است. و جانی را که خدا محترم شمرده، جز به حقّ نکشید.و برای ولیّ کسی که مظلوم کشته شود، سلطه ای قرار دادیم تا در کشتن زیاده روی نکند که او یاری شده است. و جز به بهترین شیوه، گرد مال یتیم نگردید تا به رشدش برسد. و به پیمان خویش وفا کنید که از پیمان بازخواست خواهید شد. و چون پیمانه می کنید، به درستی پیمانه کنید و ترازو را درست کنید که این بهتر و فرجامش نیکوتر است. و از آنچه دانشی درباره اش نداری، پیروی مکن، که از گوش و چشم و دل بازخواست خواهد شد. و در زمین با تکبّر راه نرو که هرگز نه زمین را می شکافی و نه در قامت به قد کوه ها می رسی. زشتی همۀ این ها نزد پروردگارت ناشایست است. این ها حکمت هایی است که پروردگارت به تو نازل کرد. و به همراه خداوند، معبود دیگری قرار نده که نکوهیده و رانده به دوزخ افتی. [اسراء (١٧) :٣١ تا ٣٩]و در [سورۀ] وَ اَللَّیْلِ إِذٰا یَغْشیٰ نازل کرد: (و شما را از آتش شعله ور بیم می دهم. که جز تیره بخت ترین کسان در آن نیفتند. کسانی که تکذیب کرده، روی بتافتند.) [لیل (٩٢) :١4 تا ١6]که همان مشرک است. و در سورۀ «إِذَا اَلسَّمٰاءُ اِنْشَقَّتْ» نازل کرد: (ولی کسی که نامه اش از پشت سر داده شود، به زودی به فریاد واویلا افتاده، در آتش درافتد. همو که در میان خانواده اش شادمان بود و گمان می کرد که هرگز بازنمی گردد. آری.) [انشقاق (٨4) :١٠ تا ١5] و این هم مشرک است. و در [سورۀ] تبارک فرمود: (هرگاه گروهی در آن انداخته شوند، نگهبانان دوزخ از ایشان می پرسند: مگر برایتان بیم دهنده ای نیامد. آن ها می گویند: چرا، بیم دهنده ای آمد ولی ما تکذیب کردیم و گفتیم خداوند چیزی نازل نکرده است.) [تبارک (6٧) :٨ و ٩]و اینان هم مشرکانند. و در سورۀ واقعه نازل کرد: (ولی اگر از تکذیب گران گمراه باشد، در آبی جوشان رفته، به دوزخ درمی افتند.) [واقعه (56) :٩٢ تا ٩4]و اینان هم مشرکانند. و در الحاقّه نازل کرد: (ولی کسی که نامه اش به دست چپش داده شود، می گوید: کاش نامۀ من داده نمی شد و نمی دانستم که حسابم چیست! کاش مرگ فرجام کار بود. که اموالم مرا بی نیاز نکرد. که او به خدای بزرگ ایمان نمی آورد.) [حاقّه (6٩) :٢5 تا ٣٣]که این هم مشرک است. و در سورۀ طسم نازل کرد: (و دوزخ برای گمراهان آشکار شده، به آنان گفته می شود: کجایند آنچه شما بندگی شان می کردید. که غیر از خداوند بودند. آیا شما را یاری می کنند یا خودشان یاری می شوند. آن گاه آنان و گمراهان به رو در آتش می افتند. و نیز همۀ سربازان ابلیس.) [شعرا (٢6) :٩١ تا ٩5]سربازان ابلیس که فرزندان شیطان اویند. و این سخنش که: (و ما را جز مجرمان گمراه نکردند.) [شعرا (٢6) :٩٩]یعنی مشرکانی که ایشان-در شرکشان-از آنان پیروی کردند، و آنان قوم محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-هستند که کسی از یهود و نصارا در میان شان نیست. و شاهدش، این سخن خدای عزّتمند است: (پیش از آن ها قوم نوح تکذیب کردند.) [ص (٣٨) :١٢](یاران أیکه تکذیب کردند.) [شعراء (٢6) :١٧6]، (قوم لوط تکذیب کردند.) [شعراء (٢6) :١٧6]که نه یهود در میانشان است، همان کسانی که گفتند: عزیر پسر خدا است. و نه نصارا که می گفتند: مسیح پسر خدا است. خداوند یهود و نصارا را به دوزخ خواهد برد و او هر قومی را به سبب کردارهایشان به دوزخ می برد. و این که گفتند: (و ما را جز مجرمان گمراه نکردند.) یعنی ما را به راهشان فرا خواندند. این سخن خداوند شکوهمند است که دربارۀ آنان وقتی به سوی دوزخ گردشان آورده فرمود: (امّت پس آمده، دربارۀ امّت پیش آمده می گویند: پروردگارا، اینان ما را گمراه کردند. به آنان-در دوزخ-کیفری دوچندان بده.) [اعراف (٧) :٣٨] و این آیه که (هرگاه امّتی داخل شود، امّت دیگر را نفرین می کند تا هنگامی که همگی در آن جا گردآیند.) [اعراف (٧) :٣٨] یکی از دیگری بیزاری می جوید، دیگری نفرین می کند. و یکی می خواهد به امید چیره شدن با دیگری جدل کند و از گرفتاری بزرگی که به آن دچار شده رها شود. درحالی که نه هنگام آزمایش و امتحان و پذیرش بهانه است و نه هنگام نجات. و این آیه ها و نظایر آن در مکّه نازل شد و خداوند جز مشرک را به دوزخ نمی برد. وقتی خداوند به محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-اجازه داد که از مکّه به مدینه برود اسلام را بر پنج چیز بنا کرد: گواهی به نبودن معبودی جز خداوند و این که محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-بنده و فرستادۀ او است، بپا داشتن نماز، پرداخت زکات، حجّ خانۀ خدا و روزۀ ماه رمضان. و حدود و تقسیم ارث را هم نازل کرده، به گناهانی که خداوند بر آن ها و به سبب آن ها بر عمل کنندگانش آتش را واجب کرده، آگاهش ساخت. و دربارۀ قاتل فرمود: (و هرکس از روی عمد مؤمنی را بکشد کیفرش دوزخ جاودان و خشم خداوند است. خداوند او را لعنت کرده، برایش کیفری بزرگ فراهم می کند.) [نساء (4) :93]درحالی که خدا مؤمن را لعنت نمی کند. خداوند شکوهمند فرموده است: (همانا خداوند کافران را لعنت کرده، آتشی سوزان برایشان فراهم کرده است. که جاودانه در آن می مانند و دوست و یاوری نمی یابند.) [احزاب (٣٣) :64 و 65]و چگونه موضوع کشتن به خواست خدا سپرده شود [که اگر خواهد عذاب کند و اگر خواهد بیامرزد]درحالی که قاتل را-وقتی در دوزخ کیفر می دهد-به خشم و لعنت پیوسته داشته و در کتابش از لعنت شدگان شمرده است؟ و دربارۀ مال یتیم و کسی که آن را به ستم بخورد نازل کرده که (همانا کسانی که مال یتیمان را به ستم می خورند، در حقیقت آتشی می بلعند و به زودی به دوزخ می افتند.) [نساء (4) :١٠]و این بدین جهت است که مال یتیم خور درحالی که در شکمش آتشی شعله می کشد، به رستاخیز وارد می شود. آنسان که شعلۀ آتش از دهانش بیرون می آید و همۀ حاضران می فهمند که او مال یتیم خور است. و دربارۀ پیمانه کردن نازل کرد: (وای بر کم فروشان.) [مطفّفین (٨٣) :١]و وای [ویل]را جز بر کسانی که کافر نامید، ننهاد. خداوند عزّتمند فرموده است: (وای بر کافران از مشاهدۀ روز بزرگ.) [مریم (١٩) :٣٧]و دربارۀ پیمان نازل کرد: (همانا کسانی که پیمان خداوند و سوگندهاشان را به بهایی اندک می فروشند، در آخرت بی آبرویند. و خداوند در روز قیامت با آنان سخن نمی گوید. به آنان ننگریسته، پاکشان نمی گرداند و کیفری دردناک هم دارند.) [آل عمران (٣) :٧٧]و خلاق بهره و نصیب است. و کسی که در سرای واپسین بهره ای ندارد با چه چیزی به بهشت برود. و [خداوند] در مدینه نازل فرمود: (مرد زناکار جز با زن زناکار یا مشرک ازدواج نمی کند و زن زناکار را جز مرد زناکار یا مشرک به ازدواج خود درنمی آورد. و آن همسری بر مؤمنان حرام گشته است.) [نور (٢4) :4]که نه زناکار مرد، مؤمن نامیده شده و نه زناکار زن، مؤمنه. و رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمود: -و دانشمندان درباره این سخن اختلاف ندارند- زناکار هنگامی که زنا می کند، مؤمن نیست و دزد وقتی دزدی می کند، مؤمن نیست؛ زیرا او وقتی آن را انجام می دهد، ایمان از او جدا می شود، همچون کنده شدن پیراهن از بدن. و در مدینه نازل شد: (و کسانی که زنان پاکدامن را متهم می کنند، سپس چهار شاهد نمی آورند، هشتاد تازیانه به آن ها زده، هرگز گواهی شان را نپذیرید. و آنان همان فاسقانند. مگر کسانی که پس از آن توبه کرده، به صلاح آیند که همانا خداوند آمرزنده ای مهربان است.) [نور (٢4) :4 و 5]که خداوند او را تا وقتی بر آن افترا است، مؤمن نمی نامد. خداوند عزّتمند فرموده است: (آیا کسی که مؤمن است مانند کسی است که فاسق است؟ برابر نیستند.) [سجده (٣٢)]:١٨]و او را منافق قرار داده است. خداوند عزّتمند فرمود: (منافقان همان فاسقانند.) [توبه (٩) : 6٧]و منافق را از یاران ابلیس قرار داد، فرمود: (جز ابلیس که از جنّیان بود و از فرمان پروردگارش به بیراهه رفت.) [کهف (١٨) :5٠]و او را لعنت شده قرار داد و فرمود: (همانا کسانی که زنان پاکدامن ناآگاه مؤمن را متهم کنند، در دنیا و آخرت لعنت شده اند و کیفری بزرگ دارند. در روزی که زبان و دست و پایشان به آنچه می کردند، گواهی دهند.) [نور (٢4) :٢٣ و ٢4]و اعضای بدن بر مؤمن گواهی نمی دهند. فقط بر کسی گواهی می دهند که فرمان کیفر برایش ثابت شده است. ولی نامۀ مؤمن، به دست راستش داده می شود. خداوند شکوهمند فرموده است: (و امّا کسانی که نامۀ عملشان به دست راستشان داده شود، نامۀ شان را می خوانند و ذرّه ای ستم نبینند.) [اسرا (١٧) :٧١]و سورۀ نور پس از سورۀ نساء نازل شده است. و شاهدش آن که خداوند عزّتمند در سورۀ نساء چنین نازل کرد: (و زنانی از شما که آن کار بسیار زشت را انجام داده اند، برایشان چهار شاهد را به گواهی بخواهید. اگر گواهی دادند، آنان را در خانه هاشان نگاه دارید تا مرگشان فرارسد یا خدا راهی برایشان قرار دهد.) [نساء (4) : ١5]و آن راه همان است که خدای عزّتمند فرموده است: (سوره ای را نازل کرده، واجبش ساختیم و در آن آیه هایی روشن نازل کردیم شاید به یاد آورید. زناکار مرد و زن را به هر کدام، صد تازیانه بزنید. و دربارۀ دین خدا به آنان دلسوزی نکنید، اگر به خدا و واپسین روز، ایمان دارید. و باید گروهی از مؤمنان کیفرشان را شاهد باشند.) [نور (٢4) :١ و ١٢] [١5١١]٢-ابو الصّباح کنانی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که به امیر مؤمنان علیه السّلام گفتند: آیا هر آن کس که گواهی دهد که معبودی جز خداوند نیست و محمّد- درود خدا بر او و بر خاندانش-رسول خدا است مؤمن است؟ فرمودند: پس واجبات خدا چه می شود؟ راوی گفته است: و از ایشان شنیدم که علی علیه السّلام می فرمود: اگر ایمان تنها گفتن [شهادتین]بود، روزه و نماز و حلال و حرام درباره اش نازل نمی شد. ابو الصباح کنانی گفته است: من به حضرت باقر علیه السّلام عرض کردم: همانا نزد ما مردمی هستند که می گویند: وقتی کسی گواهی دهد که معبودی جز خداوند نیست و محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-رسول خدا است، مؤمن است. فرمودند: پس [اگر چنین است]به چه سبب [اگر دزدی کنند] بر آنان حدّ زده شده، دستانشان بریده می شود؟ ! خداوند شکوهمند آفریده ای گرامی تر از مؤمن نیافریده است؛ زیرا فرشتگان هم خدمت گزاران مؤمنان اند. و همانا همسایگی خداوند، بهشت و حور العین برای مؤمنان است. سپس فرمودند: پس چرا کسی که واجبات را انکار کند، کافر است؟ [١5١٢]٣-سلام جعفی گفت: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ ایمان پرسیدم، فرمودند: ایمان، آن است که از خداوند فرمان برند و نافرمانی نکنند. اصول کافی ج3ص...82 |
دربارۀ صفات ذات |
.jpg)