غیبت نعمانی3
وضع نابسامانی که قبل از ظهور او پیدا می شود
روایاتی که در باره سختی و ناراحتی که پیش از ظهور صاحب حق پیش خواهد آمد رسیده است1- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعید ابن عقده او گفت: حدیث کرد ما را علی بن حسن تیملی از کتابش در ماه صفر بسال دویست و هفتاد و چهار او گفت حدیث کرد ما را علی بن احمد بندنیجی از عبید الله بن موسی علوی و او از ایوب بن نوح و او از صفوان بن یحیی واو از بشیر ابن ابی اراکه نبال- و لفظ حدیث بنابر روایت ابن عقده است- بشیر گفت: چون بمدینه رسیدم بخانه ابی جعفر (امام باقر) گذرم افتاد دیدم استرش زین کرده بر در خانه آماده است من رو بروی خانه نشستم تا آنحضرت بیرون شد سلام اش کردم از استر پیاده شد و رو بسوی من آورد و فرمود: از کجائی؟ عرض کردم: از اهل عراقم. فرمود: از کجایش؟ عرض کردم: از اهل کوفه. فرمود: در این راه که با تو همسفر بود؟ عرض کردم: گروهی از طایفه محدثه. فرمود: محدثه چیست؟ عرض کردم: مرجئه [342] فرمود: وای این گروه مرجئه فردا که قائم ما قیام میکند بچه کسی پناه خواهند برد؟ عرض کردم: آنان میگویند: اگر چنین پیش آمدی روی داد ما [ صفحه 333] و شما در میزان عدالت برابر خواهیم بود. فرمود: هر کس که توبه کند خداوند توبه اش را می پذیرد و آنکس که نفاق در پنهان داشته باشد خداوند جز او کسی را از رحمت خود دور نخواهد ساخت و آنکس که چیزی اظهار کند خداوند خونش را خواهد ریخت سپس فرمود: سوگند بانکه جانم بدست او است همچون قصاب که سر گوسفندش را میبرد سر آنان را خواهد برید و با دست خود اشاره بگلویش کرد. عرض کردم: آنان میگویند: چون اینکار روی دهد همه کارها برای او درست شود و باندازه یک حجامت هم خون ریخته نخوهد شد. فرمود: هرگز چنین نیست سوگند بانکسی که جانم بدست او است کار بانچا خواهد کشید که ما و شما عرق و خوق بسته را پاک کنیم و با دست خود اشاره به پیشانی خود کرد. [343] .2- و خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعید او گفت: حدیث کرد ما را محمد ابن سالم بن عبد الرحمن ازدی از کتابش در ماه شوال بسال دویست و هفتاد و یک او گفت: خبر کرد مرا عثمان سعید طویل از احمد بن سلیمان و او از موسی بن بکر واسطی و او از بشیر نبال که گفت: بمدینه رسیدم و همان حدیث پیشین را آورده جز آنکه میگوید: چون بمدینه رسیدم بابی جعفر علیه السلام عرض کردم: آنان میگویند که چون مهدی قیام کند همه کارها از برای او بخودی خود درست شود و باندازه حجامتی خون نمیریزد. فرمود: هرگز چنین نیست سوگند بانکس که جان من بدست او است اگر کارها بخودی خود برای کسی درست میشد هر آینه برای رسول خدا درست میشد آنگاه که دندانهای جلو آنحضرت شکست و ورت مبارکش زخم برداشت نه، هرگز، سوگند بانکس که جان من بدست او است تاما و شما عرق و خون بسته را پاک کنیم [ صفحه 334] و سپس پیشانی اش را- بنشانی علامت- مسح کرد.3- خبر داد ما را علی بن احمد بندنیجی از عبید الله بن موسی [علوی] عباسی [344] و او از حسن بن معاویه و او از حسن بن محبوب و او از عیسی بن سلیمان و او از مفضل بن عمر که گفت: ابا عبد الله (امام صادق) علیه السلام از امام قائم یاد میکرد و من عرض کردم: من امیدوارم که کار او باسانی انجام پذیر شنیدم که فرمود: اینکار نمیشود تا آنکه عرق و خون بسته را پاک کنید.4- خبر داد ما را عبد الواحد بن عبد الله بن یونس او گفت: حدیث کرد ما را محمد بن جعفر قرشی او گفت: حدیث کرد ما را محمد بن حسین بن ابی الخطاب از محمد بن سنان و او از یونس بن رباط [345] که گفت: شنیدم ابا عبد الله (امام صادق) علیه السلام میفرمود: اهل حق تا بوده اند همواره در سختی بوده اند، توجه داشته باشید که این کار مدت پایانش نزدیک است ولی بعافیتی طولانی خواهد انجامید. (و خبر داد ما را ابو العباس احمد بن محمد بن سعید ابن عقده از بعضی از رجالش که او گفت: حدیث کرد مرا علی بن اسحاق کندی او گفت: حدیث کرد [ صفحه 335] مرا محمد بن سنان از یونس بن رباط که گفت: شنیدم ابا عبد الله علیه السلام میفرمود: و مانند حدیث سابق را آورده است.5- خبر داد ما را علی بن الحسین او گفت: حدیث کرد ما را محمد بن یحیی عطارد رقم [346] او گفت: حدیث کرد ما را محمد بن حسان رازی او گفت: حدیث کرد ما را محمد بن حسان رازی او گفت: حدیث کرد ما را محمد بن علی کوفی از معمر بن خلاد که گفت: از قائم در محضر امام رضا سخن بمیان آمد فرمود: شما امروز آسوده تر از آن روز هستید عرض کردند: چطور؟ فرمود: اگر قائم ما [علیه السلام] خروج کند بجز لخته های خون و عرق ریختن و بر روی زینهای اسبان خفتن چیزی نخواهد بود و قائم علیه السلام را بجز جامه درشت بافت و غذای ناگوار نخواهد بود.6- خبر داد ما را سلامه بن محمد او گفت: خبر داد ما را احمد بن علی بن داود قمی او گفت: حدیث کرد ما را محمد بن حسن صفار از احمد بن محمد بن عیسی و او از بعضی از رجال خود واو از): ابی عبد الله (امام صادق) علیه السلام که فرمود: نوح از پروردگار خود درخواست نمود که عذاب بر قومش فرو فرستد خداوند او را وحی کرد که دانه خرمائی را بکارد همیکنه درخت شد و میوه داد و نوح از میوه آن خورد آنگاه قوم او را هلاک کند و عذاب بر آنان فرو فرستد پس نوح هسته خرما را کاشت و یارانش از این جریان آگاه کرد چون نخل بزرگ شد و میوه داد و نوح از آن برجید و خودش خورد و بیارانش خوراند باو گفتند یا نبی الله بوعده ایکه داده بودی وفا کن. [ صفحه 336] نوح پروردگار خود را خواند و وعده ایرا که خداوندش داده بود در خواست کرد، خداوند باو وحی کرد که دو باره بکارد تا آنگاه که نخل رسیده و میوه داد و اواز آن خورد خداوند عذاب را فرو فرستد. نوح علیه السلام بیارانش خبر داد آنان سه دسته شدند [347] یک دسته از دین برگشتند و دسته دیگر منافق شدند و یکدسته با نوح ثابت قدم ماندند، نوح آن دستور را اجرا کرد تا آنکه نخل رسید و بار داد و نوح از آن خورد و بیارانش خوراند گفتند یا نبی الله بوعده ای که بما دادی وفا کن نوح پروردگارشرا خواند خداوند، باو وحی کرد که برای سومین بار بکارد همینکه نخل برسد و بار دهد قوم نوح راهلاک خواهد کرد. نوح بیارانش خبر داد آن دو دسته که مانده بودند سه دسته شدند یکدسته از دین برگشتند و یکدسته منافق شدند و یکدسته با نوح ثابت قدم ماندند تا آنکه نوح اینکار را ده بار تکرار کرد و خداوند با یاران نوح که باقیمانده بودند این چنین میکرد و هر دسته ای بسه دسته تقسیم میشدند چون بار دهم شد جمعی از مومنین خاص او آمدند و گفتند یا نبی الله آنچه را که بما وعده داده ای چه بکنی و چه نکنی تو راستگو و پیغمبر فرستاده از جانب خدائی و ما در تو شکی نخواهیم داشت هر چند که این کار را با ما بکنی. فرمود: چون چنین گفتند خداوند آنان را بخاطر گفته نوح هلاک کرد و خاصان نوح را بهمراه او بکشتی داخل کرد و پس از آنکه آنان صاف و پاکیزه شدند و کدورت از آنان رفت خداوند نوح را با آنان را با آنان نجات داد. [توضیح: ظاهرا مصنف این خبر رادر این جا برای آن آورده است که تاخیر وعده های الهی بمنظور مصلحتی انجام میگیرد تا مردم آزمایش شوند و دلها و جانشان پاک و پاکیزه شود و اگر در ظهور حضرت ولی عصر علیه السلام تاخیری روی دهد. [ صفحه 337] نه از رهگذر خلف وعده از خدا است بلکه از آن قبیل است که نمونه اش در امم گذشته بوده و نتیجه اش آزمایش و تزکیه نفوس است].7- حدیث کرد ما را عبد الواحد بن عبد الله بن یونس او گفت: حدیث کرد ما را ابو سلیمان احمد بن هوذه باهلی [348] او گفت: حدیث کرد ما را ابراهیم بن اسحاق نهاوندی او گفت: حدیث کرد ما را عبد الله بن حماد انصاری از مفضل بن عمر که گفت: در طواف در نزد ابی عبد الله (امام صادق) علیه السلام بودم نگاهی بمنک کرد و بمن فرمود: ای مفضل چرا اندوهگین و رنگ باخته ای. گوید: عرض کردم: فدایت شوم نگاه میکنم ببنی عباس و آنچه از حکومت و سلطنت و قدرت در دستشان است که اگر اینها برای شما بود ما نیز که در خدمت شمائیم در آن شرکت داشتیم فرمود: ای مفضل اگر چنین میشد بجز آنکه شبها بسیاست وتدبیر امور بپردازیم و روزها در کار خلق باشیم و غذای ناگوار بخوریم و لباس درشت بپوشیم همانند امیر المومنین، و گر نه باتش برویم چیز دیگری نمی بود، از اینرو اینکار از ما بازگشت نمود و الان ما میخوریم و میاشامیم و آیا مانند اینکار را دیده ای که خداوند ستمی را نعمت قرار دهد؟8- خبر داد ما را ابو سلیمان او گفت: حدیث کرد ما را ابراهیم بن اسحاق او گفت: حدیث کرد ما را عبد الله بن حماد از عمرو بن شمر که گفت: در خانه ابی عبد الله (امام صادق) علیه السلام در محضر آنحضرت بودم و خانه پر از جمعیت بود و مردم از او و پرسشها میکردند و آنحضرت بهر پرسشی پاسخ میداد [ صفحه 338] من از یک گوشه مجلس شروع بگریستن کردم فرمود: ای عمرو چرا گریه میکنی؟ عرض کردم: فدایت شوم چرا نگریم مگر در این امت همانند تو هست؟ ولی در بروی شما بسته شده و پرده بر جمالت انداخته اند. فرمود: ای عمرو گریه مکن، ما در حال حاضر بیشتر غذای خوب میخوریم و لباس نرم میپوشیم، و اگر آنچه تو میگوئی بودی همانند امیر المومنین بجز غذای ناگوار و لباس درشت بافت نبود و گر نه گرفتار زنجیرهای آتشین میشدیم.
نهی از تعیین وقت ظهور و بردن نام آن حضرت
روایاتیکه از تعیین وقت و نام بردن حضرت صاحب الامر جلوگیری کرده است1- خبر داد مارا احمد بن محمد بن سعید او گفت: حدیث کرد ما را علی ابن حسن او گفت: حدیث کرد ما راحسن بن علی بن یوسف و محمد بن علی از سعدان بن مسلم واو از ابی بصیر و او از): ابی عبد الله (امام صادق) علیه السلام ابو بصیر گوید بانحضرت عرض کردم: برای اینکار هنگامی نیست که بان پایان یابد و بدن ها بیاساید؟ [349] فرمود: چرا، ولی چون شما فاش کردید خداوند آنرا بتاخیر انداخت.2- خبر داد ما را عبد الواحد بنعبد الله بن یونس او گفت: حدیث کرد ما را محمد بن جعفر قرشی او گفت: حدیث کرد مرا محمد بن حسین بنابی الخطاب از محمد بن سنان و او از محمد بن یحیی خثعمی او گفت: حدیث کرد مرا ضریس از ابی خالد کابلی که گفت: چون علی بن الحسین علیهما السلام از دنیا در گذشت بخدمت محمد بن علی (امام باقر) علیهما السلام رسیدم و عرض کردم: فدایت شوم میدانی که من بجز [ صفحه 339] پدرت کسی نداشتم و چقدر با او مانوس بودم و از مردم وشت داشتم. فرمود: راست میگوئی ای ابا خالد، مقصودت چیست؟ عرض کردم: فدایت شوم پدرت صاحب این امر را آنچنان برایم توصیف کرده است که اگر در کوچه ای ببینمش دستش را میگیرم. فرمود: باز مقصودت چیست ای ابا خالد؟ عرض کردم: میخواهم نامش را بمن بگوئی تا او لا بنامش بشناسم. فرمود: بخدا قسم ای ابا خالد که پرسش ناراحت کننده ای از من کردی واز امری از من پرسیدی که [بهیج کس نباید بگویم و] اگر بکسی گفتنی بود بتو میگفم و چیزیرا از من پرسیدی که اگر بنی فاطمه او را بشناسند بحرص او را تکه تکه خواهند کرد. [شرح: ظاهرا آنحضرت میخواهد بفرماید که مردم نهتنها بانتظار دولت حق نیستند بلکه حتی در بنی فاطمه که نسبتا خودی هستند کسانی یافت میشود که با آنحضرت که بر پا کننده دولت حق و مجری عدالت واقعی است تا آن پایه کینه دارند که حاضرند او را بکشند و قطعه قطعه اش نمایند تا برای رسیدن با میال خود مانعی در پیش نباشد و البته در چنین زمینه ای پرسش از خصوصیات آنحضرت چه نتیجه ای میتواند داشته باشد].3- خبر داد ما را علی بن احمد از عبید الله بن موسی عباسی و او از یعقوب بن یزید و او از محمد بن ابی عمیر و او از عبد الله بن بکیر واو از محمد بن مسلم که گفت: ابو عبد الله (امام صادق) علیه السلام فرموده: ای محمد هر کس که تعیین وقتی را از ما نقل کرد هیچ مترس که دروغش پنداری زیرا ما برای احدی وقتی را تعیین نمی کنیم.4- خبر داد ما را ابو سلیمان احمد بن هوذه او گفت: حدیث کرد ما را ابراهیم بن اسحاق نهاوندی در نهاون بسال دویست و هفتاد و سه او گفت: حدیث کرد ما را عبد الله بن حماد انصاری در ماه رمضان بسال دویست وبیست و نه او گفت: [ صفحه 340] حدیث کرد ما را عبد الله بن سنان از): ابی عبد الله جعفر بن محمد علیهما السالم که آنحضرت فرمود: که خداوند جز این نمیکند که خلاف وقتی را که تعیین کنندگان وقت تعیینش کنند ظاهر سازد.5- حدیث کرد ما را علی بن احمد از عبید الله بن موسی علوی و او از محمد بن احمد قلانسی و او از محمد بنعلی و او از ابی جمیله و او از ابی بکر حضرمی که گفت: شنیدم ابی عبد الله (امام صادق) علیه السلام میفرمود: ما وقت اینکار را تعیین نخواهیم کرد.6- خبر داد ما را علی بن الحسین او گفت: حدیث کرد ما را محمد بن یحیی عطار او گفت: حدیث کرد ما را محمد بن حسان رازی او گفت: حدیث کرد ما را محمد بن علی کوفی او گفت: حدیث کرد ما را عبد الله بن جبله از علی بن ابی حمزه و او از ابی بصیر و او از): ابی عبد الله (امام صادق) علیه السلام گوید: بانحضرت عرض کردم فدایت شوم خروج قائم کی خواهد بود؟ فرمود: ای ابا محمد ما خاندانی هستیم که وقتی را معین نمیکنیم زیرا محمد صلی الله علیه و آله فرموده است: تعیین وقت کنندگان دروغ میگویند. ای ابا محمد، همانا که پیشاپیش اینکار پنچ نشانه هست نخستین آنها ندائی است در ماه رمضان و خروج سفیانی خراسانی و کشتن نفس زکیه و فرورفتن زمین در بیداء. [350] سپس فرمود: ای ابا محمد بناچار باید پیش از این کار دو طاعون روی دهد: طاعون سفید و طاعون سرخ. عرض کردم: فدایت شوم طاعون سفید چیست؟ و طاعون سرخ چیست؟ فرمود؟ اماطاعون سفید، مرگ همگانی خواهد بود و اما طاعون سرخ عبارت از شمشیر است و قائم خروج نمیکند تا آنکه در شب جمعه [ صفحه 341] بیست و سوم ماه رمضان در دل فضا نامش را اعلام نمایند. عرض کردم: مضمون اعلامیه چیست؟ فرمود اعلامیه بنام او و نام پدرش صادر میشود که: (توجه کنید فلانی فرزند فلانی قائم آل محمد است سخنش بشنوید و فرمانش ببرید) جانداری نمی ماند مگر آنکه آن صیحه را میشنود و خفته را بیدار میکند و از اطاق بحیاط خانه بیرون میاید و دوشیزه از پشت پرده اش بیرون میدود و حضرت قائم چون آن صدا بشنود خروج کند و آن صدا آواز جبرئیل علیه السلام است.7- خبر داد ما را علی بن احمد از عبید الله بن موسی و او از عبد الرحمن بن قاسم [351] او گفت: حدیث کرد مرا محمد بن عمر [و] بن یونس حنفی [352] او گفت: حدیث کرد مرا ابراهیم بن هراسه او گفت: حدیث کرد ما را علی بن حزور [353] از محمد بن بشرکه گفت: شنیدم محمد بن حنفیه- رضی الله عنه- میگفت: همانا پیش از پرچم های ما پرچمی فرزندان جعفر را است و پرچمی دیگر فرزندان مرداس را است، اما [ صفحه 342] پرچم فرزندان جعفر چیز مهمی نیست و بچیز مهمی هم نمی انجامد. منکه از همه مردم باو نزدیکتر بودم خشمناک شدم و گفتم: فدایت شوم پیش از پرچمهای شما پرچمهائی خواهد بود؟ گفت: آری به خدا قسم بنی مرداس [354] را حکومت آماده ئی خواهد بود که در دوران حکومتشان هیچ خیری نخواهند دید حکومتی پر مشقت که هیچ آسایش در آن نباشد بهر چه دور است نزدیک شوند و از هر چه نزدیک است دور تا همینکه از مکر خدا و شکنجه اشت آسوده خاطر میشوند [355] . [ صفحه 343] صیحه ای بر آنان زده میشود که دیگر نه نگبانی که جمعشان کند برای آنان میماند و نه آواز دهنده ای که آواز خود را بگوش آنان برساند و نه اجتماعی که بر آن محور گرد آیند. و خداوند تعالی برای آنان مثلی در قرآنش آورده است: [356] حتی اذا اخذت الارض زخرفها و ازینت [و ظن اهلها انهم قادرون علیها اتاها امرنا لیلا او نهارا] الایه یونس: 24 (تا آنکه زمین وسایل زینت خود را گرفت و آرایش یافت و اهل زمین گمان کردند که آنان مسلط بر زمین شدند بناگاه امر ما شبانگاه یا بروز بر آن رسید). سپس محمد بن حنفیه بخدا سوگند یاد کرد که این آیه در باره آنان نازل شده است. من گفتم: فدایت شوم کار بزرگی را اینان برای من بازگو کردی پس کی نابود خواهند شد گفت: وای بر تو ای محمد علم خداوند بر خلاف وقتی است که تعیین کنندگان وقت میگویند، همانا موسی قومش را وعده سی روزه داد و در علم خدا بود که ده روز فزونتر خواهد شد و موسی که وقت گذشت پرستیدند و یونس قوم خود را وعده عذاب داد و در علم خدا که از جرم آنان بگذرد کارش آن شد که میدانی، ولی هنگامیکه دیدی نیازمندی آشکارا روی آورده و مردی گوید که دیشب بدون شام سر ببالین نهادم و تا هنگامیکه به بینی مردی با تو باروئی بر خورد میکند و سپس با روی دیگر، گفتم این نیازمندی را فهمیدم ولی آن دیگری چیست؟ گفت: با روی باز با تو برخورد میکند ولی چون بنزدش آئی تا مگر وامی از اوستانی با روی دیگر با تو بر خورد میکند این هنگام نزدیک است که صیحه واقع شود.8- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعید ابن عقده او گفت: حدیث کرد ما را محمد بن مفضل بن ابراهیم بن قیس بن رمان اشعری و سعدان بن اسحاق بن سعید و احمد بن الحسین بن عبد الملک و محمد بن احمد بن الحسن قطوانی همگی [ صفحه 344] اینان گفتند: حدیث کرد ما را حسن بن محبوب زراد از اسحاق بن عمار صیرفی که گفت: شنیدم ابی عبد الله (امام صادق) علیه السلام میفرمود: اینکار را وقت معینی بود [357] و آن سال یکصد و چهل بود [358] ولی چون شما آنرا بازگو کردید وفاش نمودید خداوند آنرا بتاخیر انداخت.9- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعید بهمین اسناد از حسن بن محبوب و او از اسحاق بن عمار که گفت: ابو عبد الله (امام صادق) علیه السلام مرا فرمود: ای ابا اسحاق اینکار دو بار بتاخیر افتاده است. [359] .10- حدیث کرد مارا محمد بن یعقوب کلینی او گفت: حدیث کرد ما را علی بن محمد و محمد بن الحسن از سهل بن زیاد و محمد بن یحیی از احمد بن محمد همگی از حسن بن محبوب و او از ابی حمزه ثمالی که گفت: شنیدم ابا جعفر (امام باقر) علیه السلام میفرمود: ای ثابت همانا خدایتعالی وقت اینکار را در سال هفتاد [360] تعیین کرده بود بود چون حسین علیه السلام کشته شد خشم خداوند شدت یافت [361] و آن را تا سال یکصد و چهل بتاخیر انداخت، و ما این [ صفحه 345] را بشما گفتیم و شما فاش کردید و پرده از رویش برداشتید، دیگر از آن پس خداوند وقت معینی برای اینکار نزد ما نگذاشته است و خداوند هر چه را که بخواهد محو میکند و ثابت میکند و ام الکتاب نزد او است ابو حمزه گوید من این سخن را با امام صادق گفت فرمود: همینطور بود. [362] . [ صفحه 346] 11- و خبر داد ما را محمد بن یعقوب از محمد بن یحیی و او از سلمه بن خطاب و او از علی بن حسان و او از عبد الرحمن بن کثیر که گفت: در محضر ابی عبد الله (امام صادق) علیه السلام بودم که مهزم سر رسید و عرض کرد: فدایت شوم بفرمائید بدانماین کاریکه ما منتظرش هستیم کی خواهد بود؟ فرمود: ای مهزم آنانکه وقت تعیین میکنند دروغ میگویند، و آنانکه شتاب میکنند هلاک می شوند، و آنانکه تسلیم شدند نجات خواهند یافت.12- و خبر داد ما را محمد بن یعقوب از عده ای از شیخ هایش و آنان از احمد بن محمد بن خالد و او از پدرش و او از قاسم بن محمد و او از علی بن ابی حمزه و او از ابی بصیر و او از): ابی عبد الله (امام صادق) علیه السلام که گوید از آنحضرت در باره قائم علیه السلام پرسیدم فرمود: کسانیکه وقتی را تعیین کنند دروغ گفته اند ما خانواده ای هستیم که وقت تعیین نمی کنیم. سپس فرمود: خداوند بجز آنکه با وقتیکه تعیین کنندگان آن را تعیین کرده اند مخالفت کند کاری نمیکند.13- خبر داد ما را محمد بن یعقوب از حسین بن محمد و او از معلی بن محمد و او از حسن بن علی خزاز و او از عبد الکریم [بن عمرو] خثعمی و او از فضیل بن یسار و او از): ابی جعفر (امام باقر) علیه السلام گوید بانحضرت عرض کردم برای اینکار وقتی هست؟ فرمود: وقت تعیین کنندگان دروغ میگویند- تکرار میکنم- وقت [ صفحه 347] تعیین کنندگان دروغ میگویند، همانا موسی علیه السلام هنگامیکه بنا بدعوت پروردگارش بیرون رفت بانان سی روز وعده داد و چون خداوند بر آن سی روز ده روز افزود قومش گفتند: وعده ایکه موسی بما داده بود بر خلاف شد و کردند آنچه کردند، پس هرگاه ما شما را حدیثی بر شما گفتیم و همان که گفته ایم سر رسد شما بگوئید خداوند راست فرموده است و هرگاه حدیثی بر شما گفتیم و بر خلاف آنچه ما سما را گفته بودیم واقع شد بگوئید خداوند راست گفته است که دوبار پاداش خواهید برد. [شرح از وافی: بدانجهت خلاف آنچه فرموده اند واقع میشود که آنان از لوح محو و اثبات آگاهی می یابند پیش از آنکه محوی اثبات و یا اثباتی محو شود و جهت آنکه تصدیق کنندگان بدو پاداش میرسند آنست که اولا براستگوئی ائمه ایمان دارند و ثانیا پس از آنکه خلاف فرموده شان بظهور رسید باز بر سر ایمانشان هستند. مترجم گوید: ممکن است در نظر ائمه دین برای بیان مطلب بطوری که خلاف واقع از آن استفاده شود مصلحتی باشد مانند تقیه و امثال آن و بنابراین معنای روایت و سر دو پاداش روشن خواهد بود].14- و خبر داد ما را محمد بن یعقوب از محمد بن یحیی و احمد بن ادریس و آنان از محمد بن احمد واو از سیاری [363] و او از حسن بن علی بن یقطین و او از برادرش حسین و او پدرش علی بن یقطین که گفت: ابو الحسن موسی بن جعفر علیه السلام مرا فرمود: ای علی دویست سال است که شیعه با امید و آرزو تربیت شده است. [364] . [ صفحه 348] راوی گوید: یقطین بفرزندش علی بن یقطین گفت: چرا آنچه برای ما گفته شد انجام گرفت و آنچه برای شما گفته شد انجام نگرفت- یعنی خلافت بنی عباس- [365] علی باو گفت: آنچه برای ما و شما گفته شده است هر دو از یکجا بیرون آمده است جز آنکه هنگام کار شما فرا رسید و بهمین جهت بی پرده بشما گفته شد و همانطور که گفته شده بود انجام یافت ولی کار ما از آنجائیکه وقتش فرا نرسیده بود ما با امید و آرزو سرگرم شدیم و اگر بما گفته میشد که اینکار نشدنی است مگر پس از دویست یا سیصد سال حتما دلهای ما سخت میشد و بیشتر مردم از اسلام رو گردان میشدند ولی گفتند: آن کار بهمین زودی و نزدیکی خواهد شد تا دلهای مردم با یکدیگر مهربان بماند و فرج را نزدیک بنمایانند. [شرح: یقطین از شیعیان بنی عباس بود ولی پسرش علی از شیعیان اهل بیت و پاسخیکه علی بپدرش داده است پاسخ متینی است و آنرا از امام موسی بن جعفر گرفته است چنانچه صدوق در علل با سند خود از علی بن یقطین نقل میکند که گوید ابی الحسن موسی بن جعفر علیه السلام را عرض کردم چرا از اخبار غیبی آنچه در باره شما روایت شده است واقع نمیشود ولی آنچه در باره دشمنان شما است درست در میاید؟ فرمود: آنچه در باره دشمنان ما گفته شده است چون حق محض بوده است همانطور که گفته شده است واقع گردیده است ولی شماها را با آرزو ها سرگرم کردند و در باره شما این چنین گفته شد].15- خبر داد ما را محمد بن یعقوب او گفت: حدیث کرد مرا حسین بن محمد از جعفر بن محمد و او از قاسم بن اسماعیل انباری و او از حسن بن علی و او از ابراهیم بن مهزم و او از پدرش و او از): [ صفحه 349] ابی عبد الله (امام صادق) علیه السلام که گوید در محضر آنحضرت سخن از پادشاهان فلان خاندان بمیان آمد فرمود: مردم از بس برای اینکار شتابزدگی ردند هلاک شدند خداوند که با شتاب بندگان شتاب نمیکند همانا این کار را پایانی هست که باید بان برسد همینکه بان پایه رسیدند نه یکساعت جلو میافتند و نه یکساعت عقب. [شرح: مقصود از فلان خاندان، بنی عباس است و مقصود از هلاکت مردم در شتابزدگی آنکه جمعی امثال زید و بنی حسن میخواستند پیش از آنکه دوران حکومت باطل بپایان برسد آن حکومت را سرنگون کنند و موفق نمیشدند و خودشان در اینراه کشته میشدند ولی آنگاه که دوران حکومتشان سر آید نتوانند ساعتی از آن بیش و کم کنند].
سختیها و ناروائیها که آن حضرت از یاران نادان خود می بیند
روایاتی در باره آنچه قائم علیه السلام از نادانی مردم می بیند و آنچه پیش ازقیامش از خانواده خودش میبیند1- خبر داد ما را ابو العباس احمد بن محمد بن سعید ابن عقده او گفت: حدیث کرد ما را محمد بن مفضل بن ابراهیم او گفت: حدیث کرد مرامحمد بن عبد الله بن زراره از محمد بن مروان و او از فضیل بن یسار که گفت: شنیدم ابا عبد الله (امام صادق) علیه السلام میفرمود: قائم ما که قیام میکند از نادانی مردم بیش از آنچه رسول خدا صلی الله علیه و آله از نادانی جاهلیت بر خورد کرد بر خورد میکند. گفتم: این چگونه ممکن است؟ فرمود:رسول خدا صلی الله علیه و آله در حالی بسوی مردم آمد که آنان سنگ و کلوخ ها و چوبهای تراشیده را می پرستیدند و قائم ما هنگامیکه قیام میکند بسوی مردم میاید در حالیکه همه مردم کتاب خدا راعلیه او تاویل میکنند و با آن بر او احتجاج مینمایند. سپس فرمود: هان که بخدا قسم دامنه عدالت او بمیان خانه های آنان راه می یابد همان طور که گرما و سرما نفوذ میکند. [ صفحه 350] 2- خبر داد ما را عبد الواحد بن عبد الله بن یونس او گفت: حدیث کرد ما را محمد بن جعفر قرشی او گفت: حدیث کرد ما را محمد بن حسین بن ابی الخطاب از محمد بن سنان او از حسین بن مختار و او از ابی حمزه ثمالی که گفت: شنیدم ابا جعفر (امام باقر) علیه السلام میفرمود: صاحب این امر اگر ظاهر بشود از مردم می بیند مانند آنچه رسول خدا صلی الله علیه و آله دید و بیشتر.3- خبر داد ما را محمد بن همام او گفت: حدیث کرد ما را حمید بن زیاد کوفی او گفت: حدیث کرد ما را حسن بن محمد بن سماعه او گفت: حدیث کرد ما را احمد بن حسن میثمی از محمد بن ابی حمزه [366] ازبعضی از اصحابش و او از): ابی عبد الله (امام صادق) علیه السلام کهگفت: شنیدم آنحضرت میفرمود: قائم علیه السلام در پیکارش می بیند آنچه را که رسول خدا صلی الله علیه و آله ندید همانا رسول خدا در حالی بسوی آنان آمد که بتهای سنگی و چوبهای تراشیده شده را می پرستیدند ولی قائم، علیه او خروج میکنند و کتاب خدا راعلیه او تاویل میکنند و باستناد آن تاویل بااو می جنگند.4- [خبر داد ما را] علی بن احمد او گفت: خبر داد ما را عبید الله بن موسی علوی از محمد بن حسین و او از محمد بن سنان و او از قتیبه اعشی و او از ابان ابن تغلب که گفت: شنیدم ابا عبد الله جعفر بن محمد علیه السلام میفرمود: چون پرچم حق نمایان شود اهل خاور و باختر بان لعنت فرستند میدانی چرا؟ گفتم: نه، فرمود: برای آنچه مردم از خاندان او پیش ار خروجش دیده اند.5- خبر داد ما را عبد الواحد بن عبد الله او گفت: حدیث کرد ما رامحمد ابن جعفر قرشی او گفت: حدیث کرد مرا محمد بن حسین ازمحمد بن سنان و او [ صفحه 351] از قتیبه اعشی و او از منصور بن حازم و او از): ابی عبد الله (امام صادق) علیه السلام که آنحضرت فرمود: چون پرچم حق برافراشته شود اهل خاور وباختر آنرا لعنت کنند. بانحضرت عرض کردم: از چه رو چنین خواهد شد؟ فرمود: از آنچه از بنی هاشم می بینند.6- [خبر داد] علی بن احمد از عبید الله بن موسی و احمد بن علی اعلم آندو گفتند: حدیث کرد ما را محمد بن علی صیرفی از محمد بن صدقه و ابن اذینه عبدی و محمد بن سنان همگی از یعقوب سراج که گفت: شنیدم ابا عبد الله (امام صادق) علیه السلام میفرمود سیزده شهر و طائفه است که قائم علیه السلام با اهل آن شهرها میجنگد و آنان با او میجنگند: اهل مکه و اهل مدینه و اهل شام و بنی امیه و اهل بصره و اهل دست میسان [367] و کردها و عربهای بادیه نشین و ضبه و غنی و باهله و ازد و اهل ری.
روایاتی که درباره خروج سفیانی رسیده است
روایاتی که در باره سفیانی رسیده و اینکه او از حتمیات است و پیش از قیام قائم است1- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعید ابن عقده او گفت: حدیث کرد مرا مفضل بن ابراهیم بن قیس بن رمانه از کتابش در رجب بسال دویست و شصت و پنج او گفت: حدیث کرد ما راحسن بنعلی بن فضال او گفت: حدیث کرد ما را ثعلبه بن میمون ابو اسحاق از عیسی بن اعین و او از): ابی عبد الله (امام صادق) علیه السلام که آنحضرت فرمود: سفیانی از حتمیات [ صفحه 352] است و خروجش در رجب خواهد بود و از آغاز خروجش تا انجام پانزده ماه خواهد بود که شش ماهش را در پیکار بوده و چون کشورهای پنچگانه را مالک شد نه ماه حکومت خواهد کرد و یک روز بیش هم از نه ماه نشود.2- [خبر داد ما را] احمد بن سعید او گفت: حدیث کرد ما را قاسم بن محمد بن حسن بن حازم از کتابش او گفت: حدیث کرد ما را عبیس بن هشام از محمد بن بشر احول و او از عبد الله بن جبله و او از عیسی بن اعین و او از معلی بن خنیس که گفت: شنیدم ابا عبد الله (امام صادق) علیه السلام میفرمود: (از کارها پاره ای حتمی است و پاره ای غیر حتمی و از جمله حتمیات خروج سفیانی در رجب است.3- حدیث کرد ما را احمد بن محمد بن سعید ابن عقده او گفت حدیث کرد ما را علی بن حسن تیملی در صفر بسال دویست و هفتاد و چهار او گفت: حدیث کرد ما را حسن بن محبوب از ابی ایوب خزاز و او از محمد بن مسلم که گفت: شنیدم ابا جعفر (امام باقر) علیه السلام میفرمود: از خدا بپرهیزید و بوسیله ورع و کوشش در فرمانبرداری خدا یاری جوئید تا بر عقیده ای که دارید باقی بمانید که سخت ترین چیزیکه بر هر یک ازشماها غبطه میخورند همانا دینی است که دارید بشرط آنکه بسر حد آخرت برسد و دنیا دامنش را از او برچید و چون باین حد رسید خواهد دید که با نعمت و کرامت از سوی خدا و مژده بهشت و ایمنی از آنچه می ترسید روبرو است و یقین خواهد کرد که عقیده ایکه داشت تنها همان عقیده بر حق بود و هر کس که بر خلاف دین او باشد بر باطل بود و در هلاکت است پس بخود مژده بدهید و باز مژده بدهید بر آنچه مقصود شما است. مگر نمی بینید که دشمنان شما بر ما فرمانیها خدا با همدیگر میجنگند و بخاطر دنیا یکدیگر را می کشند و با شما کاری ندارند و شما در خانه های خود آسوده و از آنان بر کنارید و سفیانی برای شکنجه دادن دشمنان شما برای شما بس [ صفحه 353] است و او نشانه هائی است که بسود شما خواهد بود علاوه بر این آن فاسق هنگامیکه خروج میکند شما یکماه و یا دو ماه پس از خروج او هستید که نراحتی برای شما پیش نخواهد آمد تا آنکه خلق بسیاری را بکشد نه شما را. بعضی از اصحاب آنحضرت باو عرض کرد. آنهنگام که چنین شد ما عائله خود را چه بکنیم؟ فرمود: مردان شما خودشان را از دیگاه او پنهان میکنند زیرا خشم و حرص او تنها بر شیعیان ما است و اما زنان را انشاالله که ناراحتی پیش نخواهد آمد. بانحضرت عرض شد: مرادن بکجا در روند و از دست او بگریزند؟ فرمود: هر کس بخواهد که بیرون شود بمدینه یامکه و یا یکی از شهرهای دیگر برود. سپس فرمود: در مدینه چکار دارید؟ با اینکه مقصود سپاه آنفاسق مدینه خواهد بود بنابراین مکه را از دست مدهید که گردهم آئی شما هما نجا است و این گرفتاری باندازه دوران بار داری یک زن بطول می انجامد که نه ماه است و انشا الله از آن فزونتر نگردد. [368] .4- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعید او گفت: حدیث کرد ما را علی ابن حسن از عباس بن عامر و او از عبد الله بن بکیر و او از زراره بن اعین و او از عبد الملک بن اعین که گفت: در محضر ابی جعفر (امام باقر) علیه السلام بودم که سخن از حضرت قائم علیه السلام بمیان آمد، من عرض کردم: امیدوارم هر چه زودتر انجام گیرد و سفیانی در کار نباشد فرمود: نه بخدا قسم او از حتمیات است که چاره ای او نیست.5- حدیث کرد ما را احمد بن محمد بن سعید او گفت: حدیث کرد ما را علی بن الحسن ازمحمد بن خالد اصم و او از عبد الله بن بکیر و از ثعلبه بن میمون و او از زراره و او از حمران بن اعین و او از): ابی جعفر محمد بن علی (امام باقر) علیه السلام در تفسیر آیه شریفه ثم قضی [ صفحه 354] اجلا و اجل مسمی عنده- الانعام: 2 سپس خداوند اجلی را مقرر فرمود واجلی که در نزد او بنام است. فرمود: اجل بر دو قسم است اجلی است حتمی و اجلی است موقوف. حمران بحضرتش عرض کرد:حتمی چیست؟ فرمود: آنچه که مشیت خدا بان تعلق گرفته باشد، حمران عرض کرد من امیدوارم که اجل سفیانی از قسم موقوف باشد فرمود: نه بخدا قسم که آن از حتمیات است.6- حدیث کرد ما را احمد بن محمد بن سعید او گفت: حدیث کرد ما را محمد بن سالم بن عبد الرحمن ازدی از کتابش در شوال بسال دویست و هفتاد و یک اوگفت: حدیث کرد مرا عثمان بن سعید طویل از احمد بن سلیم و او ازموسی بن بکر و او از فضیل بن یسار واو از): ابی جعفر (امام باقر) علیه السلام که فرمود: محققا از کارها کارهائی است موقوف و کارهائی است حتمی و همانا سفیانی از آنجمل امور حتمی است که چاره پذیر نیست.7- حدیث کرد ما را محمد بن همام او گفت: حدیث کرد مرا جعفر بن محمد بن مالک او گفت: حدیث کرد مرا عباد بن یعقوب او گفت: حدیث کرد ما را خلاد صائغ [369] از): ابی عبد الله (امام صادق) علیه السلام که فرمود: سیفانی چاره پذیر نیست و خروج نمیکند مگر در رجب. مردی بانحضرت عرض کرد یا ابا عبد الله هنگامیکه او خروج کرد حال ما چگونه خواهد بود؟ فرمود: هنگامیکه این پیش آمد روی داد شما رو بسوی ما آرید. [شرح: ظاهرا مقصود آنست که بشهری بروید که قائم از آنجا ظهور میکند].8- حدیث کرد ما را ابو سلیمان احمد بن هوذه باهلی او گفت: حدیث [ صفحه 355] کرد ما را ابراهیم بن اسحاق نهاوندی در نهاوند بسال دویست و هفتاد وسه او گفت: حدیث کرد ما راابو محمد عبد الله بن حماد انصاری بسال دویست و بیست و نه از عمرو بن شمر [370] و او از جابر جعفی که گفت: از ابی جعفر (امام باقر) علیه السلام از حال سفیانی پرسیدم فرمود: شما کجا بسفیانی میرسید تا آنکه پیش از او شیصبانی خروج کند که در سر زمین کوفان خروج خواهد کرد و همچون چشمه آب از زمین میجوشد و کاروان شما را میکشد پس از آن بانتظار سفیانی و خروج قائم علیه السلام باشید.9- خبر داد ما را محمد بن همام او گفت: حدیث کرد ما را جعفر بن محمد ابن مالک او گفت: حدیث کرد ما را حسن بن علی بن یسار ثوری او گفت: حدیث کرد ما را خلیل بن راشد از علی بن ابی حمزه که گفت: در فاصله مکه و مدینه رفیق راه موسی بن جعفر علیهما السلام بودم روزی مرا فرمود ای علی اگر همه اهل آسمانها و زمین بر بنی عباس خروج کنند زمین از خون همه شان سیراب میشود تا آنکه سفیانی خروج کند، بحضرتش عرض کردم: آقای من کار سفیانی از حتمیات است؟ فرمود:آری، سپس اندکی سر بزیر افکند و سر برداشت و فرمود: حکومت بنی عباس حیله و نیرنک است از میان میرود تا آنجا که گویند دیگر چیزی از آن باقی نمانده است سپس نو سازی میشود تا آنجا که گفته شود چیزی بر آن گذشته است. [371] .10- خبر داد ما را محمد بن همام او گفت: حدیث کرد ما را محمد بن [ صفحه 356] احمد بن عبد الله خالنجی [372] او گفت: حدیث کرد ما را ابو هاشم داود بن قاسم جعفری او گفت: در محضر ابی عفر محمد بن علی الرضا (امام جواد) علیه السلامبودیم که سخن از سفیانی بمیان آمد و اینکه در روایات رسیده است که رویداد سفیانی از حتمیات است من بابی جعفر علیه السلام عرض کردم آیاخدا را در حتمیات بدائی هست؟ فرمود: آری، عرض کردیم پس بنابراینما میترسیم که در باره حضرت قائم نیز بدائی برای خدا پیش بیاید. فرمود: همانا حضرت قائم از وعده ها است و خداوند بر خلاف وعده اش رفتار نمیکند. [شرح: علامه مجلسی فرماید: شاید برای حتم معنائی باشد که بدا نسبت بان امکان داشته باشد پایان نقل از مجلسی. من میگویم آنچه حضرت فرموده که قائم علیه السلام از جمله وعده های الهی است اشاره است شاید بایه شریفه که میفرماید: وعد الله الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فی الارض.] ...11- [خبر داد ما را] علی بن احمد بندنیجی از عبید الله بن موسی علوی و او از محمد بن موسی و او از احمد بن ابی احمد واو از محمد بن علی قرشی و او از حسن بن جهم [373] که گوید): [ صفحه 357] امام رضا علیه السلام را عرض کردم: خداوند حال شما را بصلاح گرداند آنان بازگو میکنند که سفیانی در حالی قیام میکند که بساط سلطنت بنی عباس برچیده شده باشد فرمود: دروغ میگویند او قیام میکند و بساط سلطنت آنان هنوز بر پا است. [374] .12- خبر داد ما را احمد بن هوذه باهلی که گفت: حدیث کرد ما را ابراهیم ابن اسحاق نهاوندی ازعبد الله بن حماد انصاری واو از حسین بن ابی العلاء و او از عبد الله بن ابی یعفور که گفت: ابو جعفر (امام باقر) علیه السلام بمن فرمود: همانا برای فرزندان عباس و مروانیان پیش آمدی در قرقیسیاء خواهد بود که بسر بچه نورس در آن پیش آمد پیر گردد و خداوند هرگونه یاری کردن رااز آنان بردارد و بپرندگان آسمان و درندگان زمین وحی میکند که از گوشتهای ستمگران سیر شوید و سپس سفیانی خروج میکند.13- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعید او گفت: حدیث کرد ما را علی بن حسن تیملی از کتابش در صفر بسال دویست و هفتاد و چهار او گفت: حدیث کرد ما را عباس بن عامر بن رباح ثقفی او گفت: حدیث کرد مرا محمد بن ربیع اقرع [375] از هشام بن سالم و او از): ابی عبد الله جعفر بن محمد (امام صادق) علیه السلام که آنحضرت فرمود: هنگامیکه سفیانی به پنج قطعه مسلط شد نه ماه برای او بشمارید و بگمان هشان آن پنج قطعه عبارتند از: دمشق و فلسطین و اردن و حمص و حلب. [376] . [ صفحه 358] 14- خبر داد ما را علی بن احمد از عبید الله بن موسی علوی و او از عبد الله ابن محمد که گفت: حدیث کرد ما را محمد بن خالد از حسن بن مبارک و او از ابی اسحاق همدانی و او از حارث همدانی و او از): امیر المومنین علیه السلام که آنحضرت فرمود:مهدی دارای چشمانی (مقبل) [377] مخمور و موهای پیچیده و خال صورت است که آغازش از جانب خاور است و چون چنین شود سفیانی خروج کند و باندازه دوران حاملیگی یک زن: نه ماه حکومت کند او در شام خروج میکند و همه اهل شام سر بفرمانش نهند مگر چند طایفه از کسانی که بر حق ما پای بنداند و خداوند آنان را از اینکه بهمراه او خروج کنند محفوظ نگه میدارد و با سپاهی جرار بمدینه میاید تا آنکه به بیداء مدینه میرسد خداوند او را بزمین فرو میبرد و این است آنچه خدایعز و جل در قرآن میفرماید: و لو تری اذ فزعوا فلا فوت و اخذوا من مکان قریب- السا:. 5115- خبر داد ما را علی بن احمد او گفت: حدیث کرد ما را عبید الله بن موسی از ابراهیم بن هاشم و او از محمد بن ابی عمیر و او از هشام بن سالم واو از): ابی عبد الله (امام صادق) علیه السلام که فرمود: یمانی و سفیانی همانند دو اسب مسابقه هستند. [ صفحه 359] [شرح: ظاهرا مقصود، همزمان بودن آندو است و یا آنکه آندو نسبت بتصرف کوفه بمسابقه می پردازند چنانچه در خبری گذشت].16- خبر داد ما را علی بن احمد از عبید الله بن موسی و او از محمد بن موسی که گفت: خبر داد مرا احمد بن ابی احمد معروف بابی جعفر وراق از اسماعیل بن عیاش و او از مهاجر بن حکیم و او از مغیره بن سعید و او از): ابی جعفر (امام باقر) علیه السلام [378] که آنحضرت فرمود: [امیر المومنین علیه السلام فرمود] هنگامیکه دو نیزه در شام رد و بدل شد از همدیگر بازنگردد مگر آنکه نشانه ای از نشانه های خداوند هویدا شود. عرض شد: یا امیر المومنین آن نشانه چیست؟ فرمود: زلزله ای در شام روی دهد که بیش از صد هزار نفر در اثر آن جان می سپارد. و خداوند آن زلزله را برای مومنین موجب رحمت و برای کافرین عذاب قرار میدهد و چون این پیش آمد روی دهد متوجه سواران مرکب های سپید و سیاه و گوش (یا دم) بریده باشید و پرچمهای زردی که از مغرب روی میاورد تا آنکه بشام میرسد و این هنگامی است که بزرگترین ناراحتی و مرگ سرخ روی دهد، و چون چنین شد متوجه باشید که شهرکی در دمشق بنام (حرستا) [379] بزمین فرو خواهد [ صفحه 360] رفت، و چون چنین شود فرزند هند جگر خوار از وادی یابس خروج کند تا آنکه بر منبر دمشق بنشیند، و چون این چنین شود خروج مهدی علیه السلام را منتظر باشید.17- حدیث کرد ما را محمد بن هماماو گفت:حدیث کرد مراجعفر بن محمد بن مالک او گفت: حدیث کرد مرا حسن بن وهب [380] او گفت: حدیث کرد مرا اسماعیل بن ابان واو از یونس بنابی یعفور که گفت: شنیدم ابا عبد الله (امام صادق) علیه السلام میفرمود هنگامیکه سفیانی خروج کند لشگری بسوی ما میفرستد ولشگری بسوی شما و چون چنین شود بهر وسیله ای که شد از مرکبهای هموار و ناهموار بسوی ما بیائید.18- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعید او گفت: حدیث کرد ما را حمید بن زیاد او گفت: حدیث کرد مرا علی بن صباح ابن ضحاک او گفت: حدیث کرد ما را ابو علی حسن بن محمد حضرمی او گفت: حدیث کرد ما را جعفر بن محمد از ابراهیم بن بن عبد الحمید و او از ابی ایوب خزاز و او از محمد بن مسلم و او از): ابی جعفر امام باقر علیه السلام که فرمود: سفیانی سرخ روئی است سپید سرخ و کبود چشم که هرگز خدایرا نپرستیده وهرگز نه مکهرادیده است و نه مدینه رامیگوید: پروردگارم خونم را از مردم میستانم هر چند باتش روم خونم را میستانم هر چند باتش روم. [ صفحه 361]
پرچم صاحب پرچم رسول خدا است
آنچه درباره پرچم رسول خدا رسیده است و اینکه آن پرچم را پس از روز جمل کسی بجز امام قائم نخواهد افراشت1- حدیث کرد مارا محمد بن همام او گفت: حدیث کرد ما را احمد بن مابنداذ او گفت: حدیث کرد ما را احمد بن هلال از محمد بن ابی عمیر و او از ابی المغراو او از ابی بصیر که گفت: ابو عبد الله (امام صادق) علیه السلام فرمود: هنگامیکه امیر المومنین با اهل بصره بهم رسیدند آن حضرت پرچم- پرچم رسول خدا صلی الله علیه و آله- را کشود و در نتیجه قدمهای آنان لرزید و هنوز شعاع آفتاد زرد نشده بود که گفتند: ای پسر ابی طالب ما ایمان آوردیم، اینهنگام بود که آنحضرت دستور داد اسیران را نکشید و کار زخمی را یکسره نکنید و آنرا که میدان جنگ رو برتافته دنبال مکنید، و هر کس که اسلحه بر زمین گذاشت در امان خواهد بود و هر کس در خانه اش را بست در امان است. و چون روز صفین شد از حضرت خواستند که آن پرچم را دو باره بگشاید آنحضرت نپذیرفت حسن و حسین علیهما السلام و عمار رضی الله عنه را واسطه قرار دادند امیر المومنین بحسن فرمود: فرزندم اینمردم را مدتی مقرر شده است که بان نخواهند رسید واین پرچم پرچمی است که پس از من کسی آن را بجز امام قائم نخواهد کشود.2- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعید او گفت: حدیث کرد مارا ابوعبد الله یحیی بن زکریا بن شیبان او یونس بن کلیب و او از حسن بن علی بن ابی حمزه و او از پدرش واو از ابی بصیر که گفت: ابو عبد الله (امام صادق) علیه السلام فرمود: قائم علیه السلام خروج نکند تا آنگاه که حلقه کامل گردد. عرض کردم: حلقه[کامل شدنش] چقدر است؟ فرمود: ده هزار که جبرئیل از سمت راستش و میکائیل از سمت چپش باشد، سپس پرچم را باهتزاز در آورد و با پرچم حرکت کند یک نفر در خاور و باختر نماند مگر آنکه [ صفحه 362] پرچم را لعنت کند و آن پرچم رسول خدا صلی الله علیه و آله است که جبرئیل آن را روز بدر فرود آورد. سپس فرود: ای ابا محمد آن پرچم بخدا قسم نه از پنبه است و نه از کتاب و نه از ابرشم و نه از حریز. عرض کردم: پس از چیست؟ فرمود: از ورق بهشتی است، رسول خدا آن رابروز بدر برگشود سپس باز درهم پیچیده و بعلی علیه السلام سپرد و همواره نزد علی علیه السلام بود تا آنکه روز بصره فرا رسید پس امیر المومنین علیه السلام آن را گشود و خداوند فتح را نصیب علی کرد سپس آن را درهم پیچید وآن اینجا نزد مااست هیچ کس آن راباز نخواهد کرد تا آنکه قائم قیام کند و چون او قیام کرد آن پرچم را باز کند و کسی در خاور و باختر نماند مگر آنکه آنرالعنت کند و رعب آنحضرت یکماهه راه از پیشاپیش و از پشت سر و از سمت راست و سمت چپ آنحضرت در حرکت باشد. سپس فرمود: آی محمد او خروج میکند در حالیکه خون نیاکان خود را در گردن مردم دارد و خشمناک و متاسف است بخاطر آنکه خداوند بر این خلق خشمناک خواهد بود، و بر تن او خواهد بود پیراهن رسول خدا صلی الله علیه و آله که روز احد بر تن داشت و عمامه سحاب و زره [زره رسول خدا (ص)] بلند او و شمشیر او [و شمشیر رسول خدا صلی الله علیه و آله] که ذو الفقار است، هشت ماه شمشیر برهنه بر دوش دارد و بی مهابا میکشد نخستین آغازش از بنی شیبه خواهد بود [381] که دستهای [ صفحه 363] آنان را میبرد و در کعبه میاویزد و سخنگویش اعلام میکند اینانند دزدان خدا سپس بقریش میپردازد و بجز شمشیر رد و بدل نمیشود و قائم علیه السلام خروج نمیکند تا آنکه دو نوشته (قطعنامه) بیزاری از علی علیه السلام خوانده میشود یکی در بصره و دیگری در کوفه.3- خبر داد ما را عبد الواحد بن عبد الله بن یونس او گفت: حدیث کرد ما را محمد بن جعفر قرشی او گفت: حدیث کرد ما را محمد بن حسین بن ابی الخطاب او گفت: حدیث کرد ما را محمد بن سنان از حماد بن ابی طلحه و او از ابی حمزه ثمالی که گفت: ابو جعفر (امام باقر) علیه السلام مرا فرمود: ای ثابت گوئی قائم اهل بیتم را می بینم که روی باین نجف شما آورده- و با دست اشاره بسمت کوفه کرد- و همینکه روی بنجف شما کند پرچم رسول خدا صلی الله علیه و آله را میگشاید و چون آن را باز کرد فرشتگان بدر بر او فرود میایند. عرض کردم: پرچم رسول خدا صلی الله علیه و آله چیست؟ فرمود: عمودش از عمودهای [382] عرش خدا و از رحمت او است و بقیه اش از نصرت خدا است بچیزی با آن پرچم فرود نمیاید مگر اینکه خداوند آن را هلاک میکند. عرض کردم: پس در نزد شما پنهان است تا آنکه قائم قیام کند یا آنکه آنموقع برای او میاورند؟ فرمود: نه بلکه برایش میاورند. عرض کردم: چه کسی برای او میاورد؟ فرمود: جبرئیل علیه السلام. [شرح: محتمل است که نفی آنحضرت از باب تقیه باشد تا حکام جور بجبر مطالبه اش نکنند و محتمل است تاویلی در پرچم باشد].4- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعید او گفت: حدیث کرد مارا علی ابن حسن تیملی او گفت: حدیث کرد ما را حسن و محمد فرزندان علی بن یوسف از سعدان بن مسلم و او از عمر بن ابان کلبی و او از ابان بن تغلب که گفت: [ صفحه 364] شنیدم ابا عبد الله (امام صادق) علیه السلام میفرمود: گوئی می بینم قائم را بر نجف کوفه که جامه ای از استبرق (حریر بهشتی) بر تن دارد و زره رسول خدا را میپوشد همینکه زره را پوشید آنقدر گشایش مییابد که قالب بدن آنحضرت میشود سپش اسبی سیاه و سفید که در میان دو چشمش سفیدی روشنی هست سوار میشود و پرچم رسول الله صلی الله علیه و آله را بهمراه دارد. عرض کردم: پرچم هم اکنون هست و پنهان است یا آنکه پرچم را برایش میاورند؟ فرمود: بلکه جبرئیل آن پرچم را میاورد عمودش از عمودهای عرش خدا است و بقیه اش از نصرت خدا است بچیزی با آن پرچم فرود نمیاید مگر آنکه خداوند آن را هلاک میسازد با آن پرچم نه هزار فرشته فرود میایند و سیصد و سیزده فرشته. عرض کردم: فدایت شوم همه این فرشتگان با اویند؟ فرمود: آری آنان همان فرشتگانند که با نوح در کشتی بودند و همانهائی که با ابراهیم بودند آنچا که باتش انداخته شد همانهائی که با موسی بودند هنگامیکه دریا برای او شکافته شد همانهائی که با عیسی بودند وقتیکه خداوند او را بسوی خود بالا برد و چهار هزار فرشتگان نشانداریکه با رسول خدا صلی الله علیه و آله بودند و سیصد و سیزده فرشته ایکه با آنحضرت بروز بدر بودند و با آنانند آن چهار هزار فرشته ایکه باسمان بالا رفتند تا اجازه جنگ در رکاب حسین علیه السلام را بگیرند ولی وقتی بزمین فود آمدند آنحضرت کشته شده بود و آنان در نزد قبر او مو پریشان و غبار آلود هستند تا روز رستا خیز بر او میگریند و آنان منتظر خروج قائم هستند.5- خبر داد ما را عبد الواحد بن عبد الله بن یونس او گفت: حدیث کرد ما را محمد بن جعفر قرشی او گفت: حدیث کرد ما را ابو جعفر همدانی او گفت: حدیث کرد ما را موسی بن سعدان از عبد الله بن قاسم حضرمی و او از عمرو بن ابان کلبی و او از ابان بن تغلب که گفت: [ صفحه 365] ابو عبد الله (امام صادق) علیه السلام فرمود: گوئی قائم را می بینم که چون بر پشت نجف برسد زرده سفید رسول الله صلی الله علیه و آله را بپوشد بدن او بر را آن زره قالب گردد بطوریکه تمام بدن را فرا گیرد پس جامه از حریر بهشتی زره را میپوشاند و اسب سیاه و سپیدی که او را است و در میان دو چشمش سفیدی هست سوار شود و با آن اسب چنان گردشی کند که اهل هیچ شهری نمی ماند مگر آنکه می بینند که آن حضرت با آنها است و در شهر آنها است و پرچم رسول خدا (ص) میگشاید که عمودش از عمودهای عرش خدا است و بقیه اش او نصرت خدا است با آن بر چیزی سرازیر نگردد مگر آنکه خداوند آن را هلاک گرداند. عرض کردم: آیا آن پرچم الان پنهان شده است یا برایش میاورند؟ فرمود: بلکه جبرئیل آن پرچم را میاورد و چون باهتزازش در آورد مومنی نمی ماند مگر آنکه دلش از پاره آهن سخت تر میشود و نیروی چهل مرد به او داده میشود و مومن مرده ای نمی ماند مگر آنکهآن سرور و شادی در قبرش داخل میشود واین بهنگامی است که آنان در قبرهایشان بزیارت یکدیگر میایند و مژده قیام قائم علیه السلا را بهمدیگر میدهند و سیزده هزار فرشته و سیصد و سیزده فرشته دیگر بر آنحضرت فرود میایند. گوید: عرض کردم: همه این فرشتگان با کسی پیش از او انبیاء بوده اند؟ فرمود: آری، آنان همانها هستند که با نوح در کشتی بودند و کسانی هستند که با ابراهیم بودند آنجا که باتش افکنده شد و همانها هستند که با موسی بودند هنگامیکه دریا برای او شکافته شد و کسانی هستند که با عیسی بودند آنوقت که خداوند او را بسوی خود بالا برد و آن چهار هزارند که با پیغمبر صلی الله علیه و آله ص بسته بودند و سیصد و سیزده فرشته ایکه روز بدر بودند و چهار هزاریکه فرود آمدند و میخواستند در رکاب حسین علیه السلام بجنگند و جازه نیافتند پس باز گشتند تا دستور بگیرند همینکه دو باره فرود آمدند حسین علیه السلام کشته شده بود پس [ صفحه 366] آنان در کنار قبر او مو پریشان و غبار آلود تا روز رستاخیز میگریند و رئیسشان فرشته ای است که منصورش گویند. هیچ زائری بزیارتش نمیرود مگر اینکه آنان او را استقبال میکنند و هیچ وداع کننده ای با آنحضرت وداع نمیکند مگر آنکه آنان مشایعتش کنند و هیچ بیماری نیست مگر آنکه آنان بعیادتش روند و هیچ مرده ای نمی میرد مگر آنکه بر او نماز میگذارند و پس از مرگش برای او طلب آمرزش کنند و همه اینان بانتظار قیام قائم هستند. پس درود خدا بر کسیکه این چنین نزد خدای عز و جل منزلت و رتبه و مقام دارد و خداوند از رحمتش دور گرداند کسیرا که اینمقام را برای دیگری که سزاوارش نیست و اهلیت آن را ندارد و خداوند اینکار را برای او نه پسندیده است ادعا کند و خداوند با رحمت و منتش ما را بدوستی آنحضرت سر افراز فرماید و ما را از یاران و شیعیان او قرار دهد.
درباره سپاهیان جدی آن حضرت و شماره آنان
آنچه در باره سپاه خشم که اصحاب قائم علیه السلام اند و شماره شان و صفتشان و آنچه بان گرفتار میشوند رسیده است1- حدیث کرد ما را محمد بن همام او گفت: حدیث کرد ما را حمید بن زیاد کوفی او گفت: حدیث کرد ما را محمد بن علی بن غالب از یحیی بن علیم و او از ابی جمیله مفضل بن صالح و او از جابر که گفت: حدیث کرد مرا کسیکه مسیب بن نجبه را دیده بود که گفت: مردی بهمراه مردی دیگر که او را ابن السوداء میگفتند بنزد امیر المومنین علیه السلام آمد، و عرض کرد: یا امیر المومنین این شخص بخدا و رسولش دروغ می بندد و شما را هم شاهد میگیرد. امیر المومنین علیه السلام فرمود خیلی عریض و طویل سخن گفته چه میگوید؟ [ صفحه 367] گفت: سخن از سپاه غضب میگوید. فرمود: دست از اینمرد بردار آنان گروهی هستند که در آخر زمان می آیند. و از هر قبیله ای یمرد و دو مرد و سه مرد تا به نه میرسد بخدا قسم که من فرماندهشان را بنام میشناسم و جائیرا که فرود میایند سپس برخاست و میفرمود: باقری، باقری، باقری سپس فرمود: آن مردی است از ذریه من که حدیث را با ویژگی خاصی خواهد شکافت.2- خبر داد ما را علی بن الحسین مسعودی او گفت: حدیث کرد ما را محمد بن یحیی عطار در قم او گفت: حدیث کرد ما را محمد بن حسان رازی او گفت: حدیث کرد ما را محمد بن علی کوفی از عبد الرحمن بن ابی حماد و او از یعقوب ابن عبد الله اشعری [383] و او از عتیبه بن سعد [ان] بن یزید و او از احنف بن قیس که گفت: بمنظور کاری که با علی علیه السلام داشتم بخدمتش رسیدم که ابن کواء و شبث بن ربع آمدند و اجازه ملاقات خواستند علی علیه السلام مرا فرمود: اگر مایلی بانان اجازه بده زیرا حق تقدم با تو است. گوید: عرض کردم: یا امیر المومنین اجازه شان بفرمائید چون داخل شدند فرمود: چه شما را وادار کرد که در حروراء بر من خروج کنید؟ گفتند: دوست داشتیم که ما از [384] [سپاه] غضب باشیم. فرمود: وای بر شما آیا در حکومت من [ صفحه 368] خشمی وجود دارد؟ آیا خشم بوجود میاید تا آنگاه که چنین و چنان گرفتاری پیش آید؟ سپس از قبیله ها همچون پاره های ابر پائیز که بهم میپیوندند گرد آیند ما بین یک و دو و سه و چهار و پنج و شش و هفت و هشت و نه و ده.3- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعید بن عقده او گفت: حدیث کرد ما را علی بن حسن تیملی او گفت: حدیث کرد ما را حسن و محمد فرزندان علی ابن یوسف و آنان از سعدان بن مسلم و او از مردی واو از مفضل بن عمر که گفت: ابو عبد الله (امام صادق) علیه السلام فرمود: هنگامیکه امام اذن داده شد خدایرا بنام عبرانی اش میخواند پس یارانش سیصد و سیزده نفر برا او آماد میشوند. آنان پرچمدارنند بعضی از آنان شبانگاه از بسترش نیست میشود و بامداد در مکه است و بعضی از آنان که بنام خود و پدرش و خصوصیات و نسبش معروف است دیده میشود که روز روشن در میان ابر حرکت میکند. عرض کردم: فدایت شود کدامیک از اینان ایمانشان مهمتر است؟ فرمود: کسیکه در میان ابر بروز حرکت میکند و همگی آنن یکباره- از میان مردم- گم میشوند و این آیه در باره آنان نازل شده است: این ما تکونوا یات بکم الله جمیعا البقره: 148 هر جا که باشید خداوند همگی شما را میاورد.4- خبر داد ما راعبد الواحد بن عبد الله بن یونس او گفت: حدیث کرد ما را محمد بن جعفر قرشی او گفت: حدیث کرد ما را محمد بن حسین بن ابی الخطاب از محمد بن سنان و او از ضریس و او از ابی خالد کابلی و او از): علی بن الحسین (امام چهارم) و یا از محمد بن علی (امام باقر) علیهما السلام که فرمود: گمشدگان گروهی هستند که از بسترهایشان گم میشوند و صبح در مکه خواهند بود و آنست قول خدای عز و جل: این ما تکونوا یات بکم الله جمیعا و آنان یاران قائمند. [ صفحه 369] 5- حدیث کرد ما را ابو سلیمان احمد بن هوذه باهلی او گفت: حدیث کرد ما را ابراهیم بن اسحاق نهاوندی در نهاوند بسال دویست و هفتاد و سه او گفت: حدیث کرد ما را عبد الله بن حماد انصاری بسال دویست و بیست و نه از عبد الله بن بکیر و او از ابان بن تغلب که گفت: بهمراه جعفر بن محمد علیهما السلام در مکه در مسجد بودم و آنحضرت دست مرا گرفته بود فرمود: ای ابان در آینده خداوند سیصد و سیزده نفر در این مسجد شما فرا خواهد آورد که اهل آن میدانند که هنوز پدرانشان و نه اجدادشان آفریده نشده اند همگی شمشیر بر کمر و بر هر شمشیر نام آن مرد و نام پدرش و خصوصیاتش و نسبش نوشته شده است سپس دستور میدهد تا کسی باواز بلند اعلام کند که این همان مهدی است که مانند داود و سلیمان قضاوت میکند و گواهی برای قضاوت نمی طلبد.6- خبر داد ما را علی بن احمد از عبید الله بن موسی علوی و او از هارون ابن مسلم کاتب که در سر من رای حدیث میگفت [385] از مسعده بن صدقه و او از عبد الحمید طائی [386] و او از محمد بن مسلم و او از): [ صفحه 370] ابی جعفر (امام باقر) علیه السلام در بیان آیه شریفه امن یجیب المضطر اذا دعاه- النمل: 62 (آنچه کسی پاسخگوی بیچاره است هنگامیکه او را میخواند) فرمود: در باره قائم علیه السلام نازل شده است و جبرئیل علیه السلام بصورت پرنده سفیدی بر ناودان کعبه نشسته باشد و نخستین نفر از خلق خدا است که او را بیعت میکند آنگاه آن سیصد و سیزده نفر بیعت میکنند پس هر کس که گرفتار راه پیمائی باشد در آن ساعت میرسد و هر کس [که گرفتار براه رفتن نباشد] از بسترش مفقود میشود وامیر المومنین بهمین اشاره میکند آنجا که میفرماید (آن گم شده گان از بسترهایشان) و خدایعز و جل همین را میفرماید (فاستبقوا الخیرات اینما تکونوا یات بکم الله جمیعا) و فرمود: خیرات یعنی ولایت ما اهل بیت.7- خبر داد ما را علی بن الحسین او گفت: حدیث کرد ما را محمد بن یحیی عطار او گفت: حدیث کرد ما را محمد بن حسان رازی از محمد بن علی کوفی و او از اسماعیل بن مهران و او از محمد بن ابی حمزه و او از ابان بن تغلب و او از): ابی عبد الله (امام صادق) علیه السلام که آنحضرت فرمود: در آینده خداوند سیصد و سیزده [مرد] بمسجد [ی در] مکه مبعوث خواهد کرد که اهل مکه میدانند که آنان از پدرانشان و نیاکانشان متولد نشده اند، بر آنان شمشیرهائی است که هزار کلمه بر آن نوشته شده و هر کلمه ای کلید هزار کلمه است و خداوند باد را مامور میکند که از هر بیابانی بگوید: این همان مهدی است که بحکم داود حکم میکند و گواهی نمی طلبد.8- خبر داد ما را احمد بن هوذه ابو سلیمان او گفت: حدیث کرد مرا ابراهیم ابن اسحاق نهاوندی از عبد الله بن حماد انصاری و او از ابی الجارود و او از): ابی جعفر امام باقر علیه السلام که فرمود: یاران قائم سیصد و سیزده مرد از فرزندان عجم خواهند بود که بعضی از آنان بروز در میان ابر حمل میشود و بنام خود و بنام پدرش و نسبش و خصوصیاتش معروف است و بعضی از آنان در بسترش [ صفحه 371] بخواب باشد که بمکه اش دیدار کند بدون قرار وقت قبلی. [387] .9- حدیث کرد ما را علی بن الحسین او گفت: حدیث کرد ما را محمد بن یحیی از محمد بن حسان رازی و او از محمد بن علی کوفی و او از علی بن حکم و او از علی بن ابی حمزه و او از ابی بصیر و او از): ابی جعفر امام باقر علیهما السلام اینکه قائم علیه السلام در میان گروهی بشماره اهل بدر سیصد و سیزده مرد از ثنیه ذی طوی سرازیر میشود تا آنکه پشت خود را بحجر الاسود تکیه میدهد (و پرچم پیروز) را باهتزاز در میاورد. علی بن ابی حمزه گوید: این را بابی الحسن موسی بن جعفر علیه السلام نقل کردم فرمود: (کتاب منشور است) [388] .10- خبر داد ما را علی بن الحسین او گفت: حدیث کرد ما را محمد بن یحیی عطار از محمد بن حسان رازی و او از محمد بن علی صیرفی و او از عبد الرحمن بن ابی هاشم و او از عمرو بن ابی المقدام و او از عمران [بن ظبیان] و او از ابی تحیی حکیم بن سعد [389] که او گفت: شنیدم علی علیه السلام میفرمود: یاران قائم همگی جوانند پیر مرد در میانشان نیست مگر باندازه سرمه در چشم یا بقدر نمک در میان توشه راه و در توشه راه کمتر از هر چیز نمک است. [ صفحه 372] 11- خبر داد ما را ابو سلیمان احمد بن هوذه او گفت: حدیث کرد ما را ابراهیم بن اسحاق نهاوندی او گفت: حدیث کرد ما را عبد الله بن حماد انصاری از علی بن ابی حمزه که گفت: ابو عبد الله جعفر بن محمد علیه السلام فرمود: در آن میان که جوانان شیعه بر پشت بامهای خودشان بخوابند در یک شب بدون قرار وقت قبلی [بصاحبشان] میرسند و صبح در مکه خواهند بود.12- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعید ابن عقده او گفت: حدیث کرد ما را علی بن حسن بن فضال او گفت: حدیث کرد ما را محمد بن حمزه و محمد بن سعید و آندو گفتند: حدیث کرد ما را حماد بن عثمان از سلیمان بن هارون عجلی که گفت: شنیدم ابا عبد الله (امام صادق) علیه السلام میفرمود: همانا صاحب این امر یارانش برای او نگهداری شده که اگر همه مردم از میان بروند خداوند یاران او را باو میرساند وآنانند کسانی که خدایعز و جل فرمود: فان یکفر بها هولاء فقد وکلنا بها قوما لیسوا بها بکافرین- الانعام: 79: (اگر اینان بان کافر بشوند پس بتحقیق که ما موکل کرده ایم بان گروهی را که بان کافر نیستند) و آنانند کسانی که خدای در باره آنان میفرماید فسوف یاتی الله بقوم یحبهم و یحبونه اذله علی المومنین اعزه علی الکافرین- المائده: 54 (خداوند گروهی را خواهد آورد که آنان را دوست میدارد و آنان خدا را دوست میدارند و در برابر مومنین ذلیل و فروتن اند ولی در مقابل کافرین عزیز و سر افراز).13- حدیث کرد ما را علی بن الحسین او گفت: حدیث کرد ما را محمد بن یحیی عطار از محمد بن حسان رازی و او از محمد بن علی کوفی که گفت: حدیث کرد ما را عبد الرحمن بن ابی هاشم از علی بن ابی حمزه و او از ابی بصیر و او از): ابی عبد الله (امام صادق) علیه السلام که فرمود: یاران طالوت به رودی آزمایش [ صفحه 373] شدند که خداوند فرمود: (بزودی شما را برودی مبتلا خواهیم کرد) [390] و یاران قائم علیه السلام نیز بمانند آن آزمایش خواهند شد.
وضع شیعه هنگام خروج قائم
روایاتی که احوال شیعه را بهنگام خروج قائم علیه السلام و پیش از آن و بعد از آن بیان میکند1- حدیث کرد ما را احمد بن محمد بن سعید ابن عقده او گفت: حدیث کرد ما را حمید بن زیاد از علی بن صباح او گفت: حدیث کرد ما را ابو علی حسن بن محمد حضرمی او گفت: حدیث کرد مرا جعفر بن محمد [391] از ابراهیم بن عبد الحمید که گفت: خبر داد مرا کسیکه شنیدم بود): ابا عبد الله (امام صادق) علیه السلام میفرمود: هنگامیکه قائم خروج میکند کسیکه بنظر خویش از اهل این کار بود از این کار بیرون میرود و کسیکه همانند پرستندگان آفتاب و ماه است در اینکار داخل میشود [392] .2- حدیث کرد ما را احمد بن محمد بن سعید او گفت: حدیث کرد ما را احمد بن یوسف بن یعقوب ابو الحسن جعفی او گفت: حدیث کرد ما را اسماعیل بن مهران از حسن بن علی بن ابی حمزه و او از مفضل بن محمد اشعری [393] و او از [ صفحه 374] حریز و او از): ابی عبد الله (امام صادق) علیه السلام و او از پدرش و او از علی بن الحسین (ع) که آنحضرت فرمود: هنگامیکه قائم قیام کند خداوند از هر مومنی بیماری را برطرف میکند و نیرویش را باو باز میگرداند.3- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعید او گفت: حدیث کرد ما را علی حسن تیملی او گفت: حدیث کرد ما راحسن و محمد فرزندان علی بن یوسف ازسعدان بنمسلم و او از صباح مزنی [394] از حارث بن حصیره [395] و او از حبه عرنی که گفت امیر المومنین علیه السلام فرمود: گوئی می بینم که شیعیان ما در مسجد کوفه خیمه ها زده اند و قرآن را بهمان طور که نازل شده بمردم میاموزند توجه داشتهباش که قائم ما هنگامیکه قیام کرد آن را میشکند و قبله اش را درست میکند. [شرح: محتمل است که محراب مسجد در زمان ظهور ساختمانی و هیئتی داته باشد غیر مناسب با شئون مسجد و عبادت و لذا آنحضرت آن ساختمان را خراب و با زمین مساوی میکند و مقصود از جمله (و سوی قبلته) این باشد مانند روایتی که رسول خدا بامیر المومنین دستور فرمود: (و لا قبرا الا سویته)].4- خبر داد ما را علی بن الحسین او گفت: حدیث کرد ما را محمد بن یحیی عطار او گفت: حدیث کرد ما را محمد بن حسان رازی او گفت: حدیث کرد ما را محمد بن علی کوفی او گفت: حدیث کرد ما را عبد الله بن محمد حجال ازعلی بن عقبه بن [ صفحه 375] خالد [396] از): ابی عبد الله (امام صادق) علیه السلام که آنحضرت فرمود: گوئی می بینم شیعه علی را که مثانی بدست و بمردم [از سر نو] میاموزند. [شرح: ظاهرا (مثانی) کنایه از قرآن است و اینکه حضرت بکنایه فرموده و صراحتا نفرموده قرآن را از سر نو میاموزند شاید بمنظور تقیه باشد].5- حدیث کرد مارا ابو سلیمان احمد بن هوذه او گفت: حدیث کرد ما را ابراهیم بن اسحاق نهاوندی او گفت: حدیث کرد ما راعبد الله بن حماد انصاری ازصباح مزنی و او از حارث بن حصیره و او از اصبغ بن نباته که گفت: شنیدم علی علیه السلام میفرمود: گوئی می بینم که عجم خیمه هایشان در مسجد کوفه است و قرآن را همانطور که نازل شده بمردم میاموزند. عرض کردم: یا امیر المومنین مگر همان طور که نازل شده نیست؟ فرمود: نه هفتاد نفر از قریش بنام خودشان و نامهای پدرانشان از قرآن محو شده است و ابو لهب را جانگذاشته اند مگر بمنظور سرزنش رسول خدا صلی الله علیه و آله چون عموی او بود. [شرح: ظاهر این روایت تحریف قرآن استولی آن بر خلاف مذهب اعلام امامیه است و چون در سند این روایت حارث بن حصیره استکه مجهول است و صباح بن قیس است که نزد غضائری ضعیف است و زیدی مذهب لذا روایت قابل استناد نیست].6- خبر داد ما را علی بن احمد بندنیجی از عبید الله بن موسی علوی و او از کسیکه روایت کرده و او از جعفر بن یحیی و او از پدرش و او از): [ صفحه 376] ابی [عبد الله] جعفر [بن محمد] علیهما السلام که آنحضرت فرمود: چگونه خواهید بود هنگامیکه یاران قائم علیه السلام خیمه ها در مسجد کوفان بر پا کنند سپس مثال تازه ای برای آنان بیرون آورده شود امر تازه ای که بر عرب سخت خواهد بود. [شرح: ظاهرا مقصود از مثال تازه قرآن باشد].7- خبر داد ما را محمد بن همام او گفت: حدیث کرد مرا جعفر بن محمد بن مالک او گفت: حدیث کرد ما را ابو طاهر وراق او گفت: حدیث کرد مرا عثمان بن عیسی از ابی الصباح کنانی که گفت: در محضر ابی عبد الله (امام صادق) علیه السلام بودم که پیر مردی داخل شد و عرض کرد: فرزندانم مرا عاق کرده اند و [برادرانم] ستم بر من روا داشته اند ابو عبد الله علیه السلام فرمود: مگر ندانسته ای که حق را دولتی است و باطل را دولتی و هر دو در دوران حکومت رفیقش ذلیل است (یعنی حق در دوران حکومت باطل و باطل در دوران حکومت حق) [پس هر آنکس که آسایش دوران باطل نصیبش گردد در دوران حکومت حق از او قصاص گرفته میشود].8- حدیث کرد ما را ابو سلیمان احمد بن هوذه او گفت: حدیث کرد ما را ابو اسحاق ابراهیم بن اسحاق نهاوندی او گفت حدیث کر مرا عبد الله بن حماد انصاری از محمد بن جعفر بن محمد علیهما السلام و او از): پدرش علیه السلام که فرمود: چون قائم قیام کند بکشورهای روی زمین هر کشوری کسی را میفرستد و میگوید فرمان تو در کف دست تو است [397] هنگامیکه کاری پیش آمد کند که آنرا نفهی و ندانی چگونه در آن قضاوت کنی بکف دست خود نگاه کن و بانچه در آنست عمل کن. فرمود: و سپاهی بقسطنطینه میفرستد که چون [ صفحه 377] بکنار خلیج برسند چیزی بر قدمهایشان مینویسند و بر روی آب راه میروند. رومیان که آنان را می بینند بروی آب راه میروند میگویند: اینان که یاران اویند بر روی آب راه میروند پس خود او چگونه است؟ اینهنگام دروازه های شهر را بر روی آنان میگشایند و آنان داخل شهر میشوند و هر آنچه را که میخواهند در شهر دستور میدهند.9- خبر داد ما را عبد الواحد بن عبد الله بن یونس او گفت: حدیث کرد ما را محمد بن جعفر قرشی او گفت: حدیث کرد مرا محمد بن الحسین بن ابی الخطاب از محمد بن سنان و او از حریز و او از ابان بن تغلب که گفت: شنیدم ابا عبد الله جعفر بن محمد علیهما السلام میفرمود: دنیا پایان نپذیرد تا آنگاه که آواز دهنده ای از آسمان آواز دهد: (ای اهل حق گرد هم آئید) پس همگی بر یک قطعه زمین گرد آیند سپس بار دیگر آواز دهد: (ای اهل باطل گرد هم آئید) پس آنان همگی بر یک قطعه زمین گرد آیند. گفتم: اینان میتوانند بمیان آنان در آیند؟ فرمود: نه بخدا قسم و این است قول خدای عز و جل ما کان الله لیذر المومنین علی ما انتم علیه حتی یمیز الخبیث من الطیب- آل عمران: 179 (خداوند مومنین را بر آنچه شما هستید رها نمیکند تا آنگاه که نا پاک را از پاک جدا سازد).10- حدیث کرد ما را احمد بن محمد بن سعید او گفت: حدیث کرد ما را احمد بن یوسف بن یعقوب ابو الحسن جعفی او گفت: حدیث کرد ما را اسماعیل بن مهران او گفت: حدیث کرد ما را حسن بن علی بن ابی حمزه از پدرش و وهیب و آندو از ابی بصیر که گفت: ابو عبد الله (امام صادق) علیه السلام فرمود: هر یک از شما برای خروج قائم آماده کند و لو یک تیر که چون خدای تعالی بداند که او چنین نیتی دارد امیدوارم که عمرش را بتاخیر اندازد تا آنکه او را درک کند [و از اعوان و انصارش گردد] [ صفحه 378]
حضرت قائم دعوت به احکام تازه ای می نماید
آنچه روایت شده در باره اینکه قائم علیه السلام دعوت تازه ای را از سر میگیرد و اینکه اسلام غریبانه آغاز شد و سر آنجام همچون آغازش غیرب خواهد شد.1- حدیث کرد ما را احمد بن محمد بن سعید ابن عقده او گفت: حدیث کرد مرا علی بن الحسن تیملی او گفت: حدیث کرد مرا دو برادرم محمد و احمد فرزندان حسن از پدرشان و او از ثعلبه بن میمون و از جمیع کناسی [398] و آندو از ابی بصیر و او از کامل و او از): ابی جعفر (امام باقر) علیه السلام که آنحضرت فرمود: همانا قائم ما چون قیام کند مردم را بامر نوینی دعوت کند همانطور که رسول خدا صلی الله علیه و آله دعوت فرمود و اسلام غریبانه آغاز شد و همچون آغازش بحال غربت باز خواهد گشت پس خوشا بحال غریبان. [شرح: مقصود از غریبان کسانی هستند که در آغاز و انجام اسلام که حال غربت دارد باو بگروند و چون غربت اسلام بلحاظ کم بودن مسلمانان است از اینرو آن مسلمانان نیز چون اند کند غریب خواهند بود].2- خبر داد ما را عبد الواحد بن عبد الله بن یونس او گفت: حدیث کرد ما را محمد بن جعفر قرشی او گفت: حدیث کرد ما را محمد بن الحسن بن ابی الخطاب او گفت: حدیث کرد ما را محمد بن سنان از ابن مسکان و او از ابی بصیر و او از): ابی عبد الله (امام صادق) علیه السلام که آنحضرت فرمود: اسلام غریبانه آغاز شد و بزودی همچون آغاز بحال غربت بازگشت خواهد کرد پس خوشا بحال [ صفحه 379] غریبان. عرض کردم: خداوند حال شما را اصلاح فرماید این را برای من شرح دهید فرمود: [از آنجهت که] دعوت کننده ما دعوت نوینی را از سر میگیرد همانطور که رسول الله صلی الله علیه و آله دعوت فرمود. (و خبر داد ما را عبد الواحد بن عبد الله بهمین سند از محمد بن سنان و او از حسین بن مختار و او از ابی بصیر و او از ابی عبد الله (امام صادق) علیه السلام مانند همین حدیث را).3- و [بهمین سند] از ابن سنان و او از عبد الله بن مسکان و او از مالک جهنی که گفت: به ابی جعفر (امام باقر) علیه السلام عرض کردم: ما صاحب این امر را با صفتی توصیف میکنیم که هیچ کس از مردم آنچنان نیستند فرمود: نه بخدا قسم این [هرگز] نمیشود تا آنجا که خود او علیه شما بهمین احتجاج کند و شما را بسوی آن دعوت کند. [شرح: ظاهرا مقصود آنست که توصیف هائی که شما برای صاحب الامر کرده اید درست نیست و آنحضرت در آن اوصاف با بقیه مردم شریک است حتی موقعیکه خود او ظاهر شود و مردم بواسطه آنکه او متصف بان اوصاف نیست بانکارش برخیزند خود حضرت بمقام دفاع برآید واحتجاج کند و مردم را بخود و یا باوصافی که در اوست دعوت فرماید].4- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعید او گفت: حدیث کرد ما را محمد بن مفضل بن ابراهیم او گفت: حدیث کرد ما را محمد بن عبد الله بن زراره از سعد بن ابی عمر [و] جلاب و او از): جعفر بن محمد علیه السلام که آنحضرت فرمود: همانا اسلام غریبانه آغاز شد و بزودی بحال غربت همچون آغاز باز خواهد گشت پس خوشا بحال غریبان.5- حدیث کرد ما را عبد اواحد بن عبد الله بن یونس او گفت: حدیث کرد ما را [ صفحه 380] احمد بن محمد بن علی بن رباح زهری او گفت: حدیث کرد ما را محمد بن عباس بن عیسی حسنی [399] از حسن بن علی بطائنی واو از شعیب حداد و او از ابی بصیر که گفت: به ابی عبد الله (امام صادق) علیه السلام عرض کردم: مرا از معنای اینکه امیر المومنین علیه السلام فرموده است: (که اسلام غریبانه آغاز شد و بزودی بحالت آغازش باز خواهد گشت پس خوشا بحال غریبان) آگاه فرما. فرمود: ای ابا محمد هنگامیکه قائم علیه السلام قیام میکند دعوت فرمود، گویدبرخاستم و سر مبارکش را بوسه زدم و عرض کردم: گواهی میدهم که تو امام منی در دنیا و آخرت، دوستت را دوست دارم و دشمنت را دشمن میدارم و گواهی میدهم بر اینکه تو ولی خدائی فرمود: خدا رحمتت کند.
سن مبارک آن حضرت هنگام امامت و زمان امامتش
آنچه در باره سن امام قائم علیه السلام رسیده است و روایتی که راجع است بزمان امامت او1- خبر داد ما را علی بن احمد از عبد الله بن موسی او گفت: حدیث کرد مرا محمد بن الحسین بن ابی الخطاب از محمد بن سنان و او از ابی الجارود و او از): ابی جعفر امام باقر علیه السلام او شنیده که آنحضرت میفرمود امر- امامت- در کمسالترین ما است و گمنامترین ما. (خبر داد ما را علی بن الحسین او گفت: حدیث کرد ما را محمد بن یحیی او گفت: حدیث کرد ما را محمد بن حسان رازی از محمد بن علی صیرفی و او از محمد بن سنان و او از ابی الجارود و او از ابی جعفر باقر علیه السلام و مانند این حدیث را).2- حدیث کرد ما را محمد بن همام او گفت: حدیث کرد ما را احمد بن [ صفحه 381] مابنداذ او گفت: حدیث کرد ما را احمد بن هلال از ابی مالک حضرمی و او از ابی السفاتج و او از ابی بصیر که گفت: بیکی از آندو حضرت- ابی عبد الله (امام صادق) یا ابی جعفر (امام باقر) علیهما السلام عرض کردم: آیا میشود که این امر بکسیکه بحد بلوغ نرسیده است میرسد؟ فرمود: اینکار خواهد شد. عرض کردم پس چه خواهد کرد؟ فرمود دانش و یا کتابهائی برای او بارث میگذارد و او را بخودش وا نمی گذارد. [شرح: توضیح روایت ظاهرا آنست که سائل پس از آنکه میشنود که پیش از بلوغ هم ممکن است کسی بامامت برسد متحیر میشود که بچه در حال طفولیت با وظیفه سنگین امامت چه خواهد کرد؟ و اما علیه السلام میفرماید که چنین نیست که او امام شود و او را بخودش وا گزارند بلکه آنکسیکه امامت را باو واگذار میکند- خدایمتعالی و یا امام قبلی- باو افاضه علم میکند و کتابهائی بارث باو میرسد که بوظایف خود در اثر علم و استفاده از کتابهای موروثی که از ودائع امامت است آشنا میشود].3- حدیث کرد ما را عبد الواحد بن عبد الله بن یونس او گفت: حدیث کرد ما را محمد بن جعفر قرشی او گفت: حدیث کرد ما را محمد بن حسین بن ابی الخطاب از محمد بن جعفر قرشی او گفت: حدیث کرد ما را محمد بن حسین بن ابی الخطاب از محمد بن سنان و او از ابی الجارود که گفت: ابو جعفر (امام باقر) علیه السلام بمن فرمود اینامر نمیشود مگر در گمنان ترین ما و کم سالترین ما.4- خبر داد ما را محمد بن همام او گفت: حدیث کرد ما را احمد بن مابنداذ او گفت: حدیث کرد ما را احمد بن هلال از اسحاق بن صباح و او از): ابی الحسن امام رضا علیه السلام که آنحضرت فرمود: همانا که این- کار- بزودی بکسی خواهد رسید که دارای حمل است. [شرح: محقق معاصر آقای غفاری احتمال داده است که بجای (حمل) کلمه [ صفحه 382] (خمول) باشد و تصحیف شده است مانند روایاتی که قبلا گذشت: (الامر فی اصغرنا سنا و اخملنا ذکرا) و گفته است که در بحار پس ازنقل این خبر گفته است: (بیان) شاید معنایش آنست که آنحضرت بواسطه کوچکی اش محتاج بحمل است و خودش نمیتواند راه برود- و احتمال میرود که با خاء نقطه دار باشد یعنی گمنام، پایان نقل. مترجم گوید: احتمال اولی مرحوم مجلسی که بسیار بعید است و عبارت روایت اگر این چنین معنی شود از اسلوب گفتار عرب بکلی خارج خواهد شد و عبارت روایت این است (ان هذا سیفضی الی من یکون له الحمل) [1] و احتمال دومی گر چه بعید نیست ولی اگر بدانمعنی بگیریم احتمال آقای غفاری اقرب است چون خمل مصدرش خمول استنه خمل. و بنظر مترجم مناسبتر آنست که روایت بدون قول بتصحیف این چنین معنا شود: که اینکار بزودی بکسی خواهد رسید که توانائیحمل آن را دارد و مقصود حضرت رضانه تنها امر امامت باشد بلکه باز عامت و قیام بامر امت و رتق و فتق امور و با توجه باینکه حضرت رضا زیر بار خلافت ظاهری نرفت و بواسطه نبودن شرایط مساعد شاید در خود توانائی آن را ندید، و لذا از پذیرفتن آن امتناع فرمود گوئی میخواهند بفرمایند که بار امامت وزعامت بزودی بکسی خواهد رسید که توانائی آن را دارد که اوضاع را مساعد کند و مخالفین را درهم بکوبد و زمین را پر از عدل و داد کند]. ای گروه شیعه [400] خداوند شما را رحمت کند بنگرید بانچه ازامامان راستگو علیهم السلام در باره سن حضرت قائم علیه السلام رسیده است و فرموده اند که هنگام رسیدن امر امامت بانحضرت از همه امامان کم سالتر خواهد بود و بهیچ یک [ صفحه 383] از امامان پیش از او در این سن امامت نرسیده است و باینکه فرموده اند از همه ما گمنامتر خواهد بود که گمنام بودنش اشاره بانست که شخص او غایب میشود و از نظرها پنهان میگردد. پس وقتی پیش از آنکه آنحضرت پا بعرصه وجود بگذارد روایات متواتر و متصل مانند اینگونه امور را خبر داده و این پیش آمدها را پیش بینی نموده و در خارج هم این چنین محقق شده لازم است که شک ها از کسیکه خداوند دل او را باز کرده و نورانی و هدایتش فرموده و دیده بصیرت او را روشن نموده زائل گردد. و سپاس خدائیرا که هر یک از بندگانش را که بخواهد برحمتش مخصوص میگرداند و آنان را بامر خود و اولیاء اش تسلیم میسازد و بحقیقت هر آنچه فرموده یقین دارشان میکند تا بحقانیت همه گفتارهای امامان علیهم السلام بدون هیچ شک و تردیدی اطمینان خاطر داشته باشند که خداوند عز و جل مقام حجت های خود (ع) را بالا برده و مقام دیگران را پائین آورده است تا غیر آنان باشند و پاداش تسلیم شدن بگفته های آنان و بازگشت بسوی ایشان را هدایت و ثواب قرار داده و بر شک و تردید در گفته آنان کوری و شکنجه دردناک قرار داده است و ما از او مسئلت داریم که بر آنچه منت گذاشته پاداش نیکعطا فرماید و آنچه را که مرحمت فرموده بیشترش کند و در آنچه بسوی آن رهبری فرموده بصیرت نیکو بخشد که ما بواسطه او و برای او هستیم.
روایاتی که درباره اسماعیل پسر امام صادق است
در باره اسماعیل بن ابی عبد الله علیه السلام و دلالت بر برادرش موسی بن جعفر علیهما السلام1- حدیث کرد ما را ابو العباس احمد بن محمد بن سعید ابن عقده او گفت حدیث کرد ما را ابو عبد الله جعفر بن عبد الله محمدی از کتابش در رجب بسال دویست [ صفحه 384] و شصت و هشت او گفت: حدیث کرد ما را حسن بن علی بن فضال او گفت: حدیث کرد ما را صفوان بنیحیی از اسحاق بن عمار صیرفی که گفت: برادرم اسماعیل بن عمار برای ابی عبد الله (اما صادق) علیه السلام دین و اعتقادش را توصیف کرد و گفت: من گواهی میدهم که خدائی بجز الله نیست و اینکه محمد فرستاده اوست و اینکه شماها و امامان را یکی یکی توصیف کرد تا رسید بحضرت صادق علیه السلام سپس گفت: و پس از اسماعیل حضرت فرمود: اما اسماعیل، نه.2- حدیث کرد ما را محمد بن همام او گفت: حدیث کرد ما را حمید بن زیاد او گفت حدیث کرد مرا حسن بن محمد بن سماعه از احمد بن حسن میثمی او گفت حدیث کرد ما را ابو نجیح مسمعی از فیض بن مختار که گفت: به ابی عبد الله (امام صادق) علیه السلام عرض کردم: فدایت شوم چه میفرمائید در باره زمینی که من از حکومت وقت می پذیرم سپس آنرا بمستاچر میدهم باین شرط که هر چه خداوند از آن بیرون آورد نصفش و یا یک سومش و کمتر از این و یا بیشتر مال من باشد آیا چنین شرطی روا است؟ فرمود ک اشکالی ندارد. فرزندش اسماعیل باو عرض کرد: پدر جان فراموش کردی فرمود: فرزندم مگر من خود با مستاجرم این چنین معامله نمیکنم؟ مگر نه این است که همین خاطر من فراوان بتو میگویم که همراه من باش و تو اینکار را نمیکنی؟ پس اسماعیل بر است و بیرون رفت. من عرض کردم: فدایت شوم چرا اسماعیل ملازم خدمت شما نمیشود؟ تا هر وقت که شما از دنیا رفتید کارها باو برسد همانطور که پس از پدرتان کارها بشما رسید؟ فرمود: ای فیض، موقعیت اسماعیل [از من] همچون من از پدرم نیست. عرض کردم: فدایت شوم من شکی در این نداشتم که پس از شما مردم بسوی او روی خواهند آورد پس اگر چیزیکه ما میترسیم- یعنی مرگ- اتفاق افتاد و البته [ صفحه 385] از خدا عافیت میطلبیم در آنصورت بچه کسی رو آوریم؟ حضرت از جواب من خود داری کرد من زانویش را بوسیدم و عرض کردم: به پیری من رحم کن که موضوع آتش دروزخ در میان است، من بخدا قسم اگر طمعی [401] داشتم که پیش از تو بمیرم اهمیتی نمیدادم ولی میترسم که پس از تو زنده بمانم. بمن فرمود: در جای خود باش سپس بر خاست و پرده ای در اطاق بود بالا زد و داخل شد اندکی آنجا بماند سپس مرا صدا زد: ای فیض داخل شو، من داخل شدم دیدم در نمازگاهش نشسته و نمازش را گذاشته و از قبله منحرف شد، پس من در روایارویش نشستم که ابو الحسن موسی علیه السلام داخل شد و او آن روز پسر بچه ای بود و بدنستش تازیانه ای بود حضرت او را بر زانویش نشانید و باو فرمود پدر و مادرم بفدایت این تازیانه که بدست داری چیست؟ عرض کرد: ببرادرم علی گذر کردم این شلاق بدست داشت و چهارپائی را با آن میزد من از دستش گرفتم. پس ابو عبد الله علیه السلام بمن فرمود: ای فیض همانا صحیفه های ابراهیم و موسی برسول خدا رسید واو علی برابرای آنها امین دانست سپس علی (ع) حسن را امین آنها گرفت سپس حسن علیه السلام حسین را بر آنهاامین گرفت و حسین علیه السلام علی بن الحسن را امین بر آنها گرفت، سپس علی بن الحسین علیهما السلام محمد بن علی را بر آنها امین گرفت وپدرم مرا بر آنها امین گرفت، و من این فرزندم را با اینکه کم سن است بر آنهاامین دانستم و آنها نزد او است، من مقصود آنحضرت را درک کردم. پس عرض کردم: فدایت شوم مرا بیش از این عنایت فرما. فرمود: ای فیض پدرم هرگاه میخواست دعایش برنگردد مرا در طرف راستش مینشانید و دعا میکرد و من آمین میگفتم پس دعایش رد نمیشد من هم با این فرزندم همین کار میکنم و دیروز [ صفحه 386] در همین موقف تو بیاد افتادی و من تو را به نیکی یاد کردم. فیض گفت: من از شادی بگریه افتادم سپس بانحضرت عرض کردم: ای سید من زیادتر بفرما. فرمود: پدرم هرگاه بسفر میرفت و من بهمراهش بودم همین که خواب آلود میشد و بر شترش سوار بود من شتر سواری خود را بنزدیک او میبردم و بازوی خودم را بالش او میکردم و یک میل و دو میل بهمان حال بودم تا آنچه مایل بود از خواب بهره مند میشد این فرزندم نیز با من همین کار را میکند. عرض کردم من بفدای تو زیادتر بفرما، فرمود: ای فیض آنچه را که یعقوب از یوسف می یافت من از این فرزندم مییابم. عرض کردم: آقای من زیادتر فرما، فرمود: او همان صاحب تو است که دیروز از او پرسیدی برخیز و بحق او اقرار کن پس من بر خاستم تا دست وسرش را بوسه زدم دعا برایش نمودم. پس ابو عبد الله علیه السلام فرمود: در بار اول که تو پرسیدی بمن اجازه داده نشد. عرض کردم: فدایت شوم این موضوع را از تو نقل کنم؟ فرمود: آری بعیال و اولاد و رفیقانت نقل کن و همراهم زن و فرزندانم بود واز دوستانم یونس بن ظبیان بهمراه من بود، چون خبر را بانان رساندم همگی خدا را بر این (نعمت) سپاس گفتند، یونس گفت: نه بخدا قسم تا اینکه این خبر را از خود او بشنوم با شتاب بیرون رفت من هم بدنبالش رفتم همینکه بدر خانه حضرت رسیدم شنیدم که ابی عبد الله علیه السلام بیونس که پیش از من رسیده بود میفرماید: یونس، مطلب همانست که فیض بتو گفته است ساکت باش و بپذیر. یونس عرض کرد: شنیدم واطاعت کردم سپس من داخل شدم ابو عبد الله علیه السلام تا داخل شدم بمن فرمود: ای فیض او را باخود بیر [او را با خود بیر] عرض کردم: اطاعت میکنم.3- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعید بن عقده او گفت: حدیث کرد [ صفحه 387] ما را قاسم بن محمد بن حسن بن حازم از کتابش او گفت: حدیث کرد ما را عبس ابن هشام از درست بن ابی منصور و او از ولید بن صبیح که گفت: میان من و مردی که عبد الجلیلش میگفتند سخنی بود [از قدیم] او بمن گفت که): ابا عبد الله (امام صادق) علیه السلام اسماعیل را وصی خود کرده است گوید: من این را به ابی عبد الله علیه السلام عرض کردم، و اینکه عبد الجلیل حدیث کرد بمن که شما اسماعیل را وقتبیکه زنده بود سه سال پیش از مرگش وصی خودتان کرده بودید فرمود: ای ولید نه بخدا قسم و اگر چنین کاری کرده ام فلانی بوده- یعنی ابو الحسن موسی علیه السلام- و نامش را برد.4- خبر داد ما را عبد الواحد بن عبد الله بن یونس او گفت: حدیث کرد ما را احمد بن محمد بن رباح زهری کوفی او گفت: حدیث کرد ما را احمد بن علی حمیری او گفت: حدیث کرد ما را حسن بن ایوب از عبد الکریم بن عمرو خثعمی و او جماعه صائغ [402] که گفت: شنیدم که مفضل بن عمر از ابی عبد الله (امام صادق) علیه السلام می پرسید آیا خداوند فرمانبری از بنده ای را واجب گرداند و سپس خبرهای آسمانی را از آن بنده پوشیده نگهدارد؟ ابو عبد الله علیه السلام باو فرمود: الله بزگوارتر و کریم تر وببندگانش مهربانتر و دلسوزتر از آنست که اطاعت بنده ای را واجب گرداند و سپس هر بامداد و شام خبرهای آسمان را از آن بنده اش مکتوم بدارد. راوی گوید: سپس ابو الحسن موسی علیه السلام نمایان شد ابو عبد الله علیه السلام بمفضل فرمود: خوش داری که صاحب کتاب علی را به بینی؟ مفضل عرض کرد: چه چیزی بیش از این مرا میتواند مسرور کند، حضرت فرمود ک او صاحب کتاب علی است همان کتاب مکنونی که خدای عز و جل فرموده است: جز پاکانان را [ صفحه 388] مس نمیکنند. [شرح: ظاهرا اشاره بقرآنی است که امیر المومنین علیه السلام آن را جمع کرده و از ودائع امامت است].5- حدیث کرد ما را محمد بن همام او گفت: حدیث کرد ما را حمید بن زیاد او گفت: حدیث کرد ما را حسن بن محمد بن سماعه او گفت: حدیث کرد ما را احمد بن حسن میثمی از محمد بن اسحاق و او از پدرش که گفت: بر ابی عبد الله علیه السلام وارد شدم و پرسیدم که صاحب این امر پس از او کیست؟ بمن فرمود او همان صاحب بهمه است و موسی علیه السلام بچه ای بود که در یکطرف خانه به بزغاله ماده ای از بزغاله های مکه، میفرمود: بخدائیکه تو را آفریده است سجده کن. [شرح بهمه: بزغاله و یا بره را گویند]6- حدیث کرد ما را ابو سلیمان احمد بن هوذه باهلی او گفت: حدیث کرد ما را ابراهیم بن اسحاق نهاوندی از عبد الله بن حماد انصاری و او از معاویه بن وهب که گفت. بخدمت ابی عبد الله (امام صادق) علیه السلام رسیدم ابا الحسن موسی علیه السلام را دیدم که آنروز سه ساله بود و بزغاله ماده ای از این بزغاله های مکه بهمراه داشت که طناب گردنش را گرفته و بان میگفت بان خدائیکه تو را آفریده است سجده کن، آنهم سه بار اینکار را کرد کودکی باو گفت: ای آقای من باو بگو بمیرم موسی علیه السلام بکودک فرمود: وای بر تو من زنده کنم و بمیرانم؟ خداوند زنده میکند و میمیراند.7- از سخنان مشهور ابی عبد الله (امام صادق) علیه السلام هنگامیکه کنار قبر اسماعیل ایستاد: اندوه من بحال تو بیش از اندوه من بر جدائی تو است بار الها من همه آنچه را که اسماعیل از حق من که بر او واجب کرده بودی کوتاهی نموده [ صفحه 389] است باو بخشیدم تو نیز هر حقی را از خودت که باو واجب کرده ای و او در آن کوتاهی نموده است بمن ببخش.8- و زراره بن اعین روایت شده است که گفت: بخدمت ابی عبد الله (امام صادق) علیه السلام رسیدم و سرور فرزندانش موسی علیه السلام در سمت راست او در پیش رویش آرامگاهی بود که پوششی بر آن انداخته بود حضرت بمن فرمود: ای زراره، داود بن کثیر رقی و حمران و ابی بصیر را نزد من بیاور مفضل بن عمر نیز بمحضر آنحضرت وارد شد، من بیرون شدم و افرادی را که فرموده بودند حاضر کردم مردم نیز یکی پس از دیگری می آمدند تا آنکه در آن خانه سی نفر شدیم. چون مجلس پر شد فرمود: ای داود صورت اسماعیل را برای من باز کن داود صورت او را باز کرد ابو عبد الله علیه السلام فرمود: او زنده است یا مرده؟ داود عرض کرد: ای مولای من او مرده است، پس او را بیکایک اهل مجلس نشان میداد تا باخرین کس که در مجلس بود رسید و همگی پایان یافت همه میگفتند: ای مولای من او مرده است فرمود: بار الها گواه باش، سپس دستور فرمود تا غسلش دادند و حنوطش کردند و در کفن اش پیچیدند. چون از کار تجهیز فارغ شد بمفضل فرمود: ای مفضل کفن را از صورت او بکناری زن مفضل کفن را از صورت او بکنار زد، فرمود: آیا زنده است یا مرده؟ عرض کرد: مرده است. فرمود: بار الها بر آنان گواه باش. سپس او را بسوی قبر برداشتند و چون در لحدش نهادند فرمود: ای مفضل صورتش را باز کن و بجمعیت فرمود: آیااو زنده است یا مرده؟ بانحضرت عرض کردیم: مرده است. فرمود: بارالها گواه باش و شما نیز گواه باشید که همانا بزودی باطل گران بشک خواهند افتاد، میخواهند که نور خدا را با دهنهایشان خاموش کنند- سپس اشاره بموسی کرد- و خداوند نور خود را کامل خواهد کرد هر چند [ صفحه 390] مشرکان ناخوش داشته باشند. سپس ما خاک بر روی او ریختیم دو باره همان سخن را تکرار کرد و فرمود: آن مرده ایکه حنوط شده و کفن گشته و در این لحد بخاک سپرده شده کیست؟ عرض کردیم: اسماعیل است. فرمود: بارالها گواه باش. سپس دست موسی علیه السلام را گرفت و فرمود: او حق است و حق از او است تا آنکه خداوند زمین را و هر که را بر آنست وارث شود. و من این حدیث را نزد بعضی از برادرانم یافتم و او گفت: که حدیث را از ابی المرجی بن محمد غمر تغلبی استنساخ نموده و گفت کمه برای او شخصی که معروف بابی سهل است حدیث کرده و ابی سهل روایت میکند از ابی الفرج وراق بندار قمی و او از بندار و او از محمد بن صدقه [403] و محمد بن عمرو و ندو از زراره و ابی المرجی گفته که او این حدیث را به بعضی از برادرانش نشان داده او گفته که این حدیث را حسن بن منذر با سندیکه داشته از زراره برای او روایت کرده است و در آن اضافه کرده که (ابا عبد الله علیه السلام فرمود: بخدا قسم حتما [بر ما] صاحب شما ظهور خواهد کرد در حالیکه بیعت هیچ کس بر گردن او نباشد وفرمود: صاحب شما ظاهر نمیشود تا آنکهاهل یقین در باره او شک کنند (بگو که او خبر بزرگی است و شما ازآن رو گردانید). [404] .9- حدیث کرد ما را ابو سلیمان احمد بن هوذه باهلی او گفت: حدیث کرد ما را ابراهیم بن اسحاق نهاوندی او گفت: حدیث کرد ما را عبد الله بن حماد انصاری از صفوان بن مهران جمال که گفت: [ صفحه 391] من حاضر بودم که منصور بن حازم و ابو ایوب خزاز از ابی عبد الله (امام صادق) علیه السلام پرسیدند و عرض کردند: خداوند ما را فدای شما گرداند این جانها است که صبح و شام از میان میرود پس از در گذشت تو امام ما کیست؟ فرمود: هر وقت چنین اتفاق افتاد پس این- و دست خود را بر بنده شایسته موسی علیه السلام زد و او پسر بچه ای ود پنجساله که دو جامه سفید بتن داشت و فرمود: این و عبد الله بن جعفر آن روز در آن اطاق حاضر بود.
درباره اینکه هر کس امام خود را شناخت تقدم و تاخر این امر زیانی به حال او نخواهد داشت
آنچه رسیده در باره اینکه کسیکه امام خودش را بشناسد زیانی برایش نیست که این امر زود بشود یا دیر1- خبر داد مرا محمد بن یعقوب- رحمه الله- او گفت: حدیث کرد ما را علی بن ابراهیم از پدرش و او از حماد بن عیسی واو از حریز و او از زراره که گفت: ابو عبد الله (امام صادق) علیه السلام فرمود: امام خودت را بشناس که اگر شناختی زیانی بتو نخواهد رسید خواه اینکار زود بشود یا دیر. [405] .2- خبر داد ما را محمد بن یعقوب او گفت: حدیث کرد مرا حسین بن محمد ابن عامر از معلی بن محمد و او از محمد بن جمهور و او از صفوان بن یحیی و اواز محمد بن مروان واواز فضیل بن یسار که گفت: از ابی عبد الله (امام صادق) علیه السلام معنی این آیه را پرسیدم یوم ندعوا کل اناس بامامهم- الاسراء: 71 (روزیکه هر گروهی با پیشوایانشان میخوانیم) [ صفحه 392] فرمود: ای فضیل امام خودت را بشناس که چون امام خودت را شناختی زیانی بحال تو نخواهد داشت که اینکار پیش یا پس بیفتد و کسیکه امام خود را بشناسد سپس پیش از آنکه صاحب این امر قیام کند بمیرد بمنزله کسی است که در سپاه آنحضرت نشسته باشد نه بلکه بمنزله کسی است که زیر پرچم از نشسته باشد. محمد بن یعقوب گفت: این قسمت روایت را بعضی از اصحاب ما چنین روایت کرده است (بمنزله کسی است که با رسول خدا بدرجه شهادت رسیده باشد) [406] .3- خبر داد ما را محمد بن یعقوب از علی بن ابراهیم و او از صالح بن سندی و او از جعفر بن بشیر و او از اسماعیل بن محمد خزاعی که گفت: ابو بصیر از ابی عبد الله (امام صادق) علیه السلام پرسید و من می شنیدم عرض کرد: بنظر شما من قائم را درک میکنم؟ فرمود: ای ابا بصیر مگر امامت خودت را نمیشناسی؟ عرض کرد: آری بخدا قسم و تو همان امام منی- ودست او را گرفت- حضرت فرمود: بخدا قسم برای تو مهم نیست ای ابو بصیر که شمشیر بکمر در سایه ایوان قائم علیه السلام نباشی.4- خبر داد ما را محمد بن یعقوب او گفت: حدیث کرد مارا عده ای از اصحاب ما از احمد بن محمد واو از علی بن نعمان و او از محمد بن مروان و او از فضیل بن یسار که گفت: شنیدم ابو جعفر (امام باقر) علیه السلام میفرمود: هر کس بمیرد و امامی برای او نباشد مرگش مرگ جاهلیت است و کسیکه بمیرد در حالیکه بامامش شناسا باشد [ صفحه 393] زیانی بحال او نخواهد داشت که اینکار پیش بیفتد و یا پس و کسیکه بمیرد و او عارف بامامش باشد مانند کسی است که در خدمت قائم علیه السلام در خیمه او [ایستاده] باشد.5- خبر داد ما را محمد بن یعقوب از علی بن محمد واو از سهل بن زیاد و او از حسن بن سعید و او از فضاله بن ایوب و او از عمر بن ابان که گفت: شنیدم ابی عبد الله (امام صادق) علیه السلام میفرمود: نشانی را [407] بشناس که هرگاه آنرا شناختی اینکار پیش بیفتد و یا پس بحال تو زیانی نخواهد داشت که خدایتعالی میفرماید: روزیکه هر گروهی را با پیشوایشان فرا میخوانیم پس هر کس که امام خود را بشناسد مانند کسی است که در خیمه امام منتظر علیه السلام است.6- حدیث کرد ما را احمد بن محمد بن سعید او گفت: حدیث کرد مرا یحیی ابن زکریا بن شیبان او گفت: حدیث کرد ما را علی بن سیف بن عمیره از پدرش و او از حمران بن اعین و او از): ابی عبد الله (امام صادق) علیه السلام که آنحضرت فرمود: امامخود را بشناس که چون او را شناختی زیانی بحال تو نخواهد داشت که این کار پیش بیفتد یا پس زیرا خدای عز و جل میفرماید: یوم ندعوا کل اناس بامامهم پس هر کس امام خود را شناخت مانند کسی است که در خیمه قائم علیه السلام باشد.
مدت حکومت قائم پس از قیام
آنچه روایت شده در مدت حکومت قائم علیه السلام پس از قیامش1- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعید ابن عقده کوفی او گفت: حدیث کرد مرا علی بن حسن تیملی از حسن بن علی بن یوسف و او از پدرش و محمد بن [ صفحه 394] علی [408] و او از پدرش و او از احمد بن عمر حلبی و او از حمزه بن حمران و او از عبد الله بن ابی یعفور و او از): ابی عبد الله (امام صادق) علیه السلام که آنحضرت فرمود: حکومت قائم (ع) نوزده سال و چند ماه است [قائم علیه السلام حکومت میکند.... [2- و خبر داد ما را ابو سلیمان احمد بن هوذه باهلی او گفت: حدیث کرد ما را ابراهیم بن اسحاق نهاوندی بسال دویست و هفتاد و سه او گفت: حدیث کرد ما را ابو محمد عبد الله بن حماد انصاری بسال دویست و بیست و نه او گفت: حدیث کرد مرا عبد الله بن ابی یعفور او گفت: [2] ابو عبد الله (امام صادق) علیه السلام فرمود: حکومت قائم از ما نوزده سال و چند ماه خواهد بود.3- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعید ابنعقده او گفت: حدیث کرد ما را محمد بن مفضل بن ابراهیم بن قیس بن رمانه اشعری و سعدان بن اسحاق بن سعید و احمد بن حسین بن عبد الملک [زیات] و محمد بن احمد بن حسن قطوانی از حسن بن محبوب و او از عمرو بن ثابت و او از جابر بن یزید جعفی که گفت: شنیدم ابا جعفر محمد بن علی (امام باقر) علیه السلام میفرمود: بخدا قسم که حتما مردی از ما اهل بیت سیصد [و سیزده] سال باضافه نه حکومت میکن گوید: بانحضرت عرض کردم: این کی خواهد شد؟ فرمود پس از فوت قائم علیه السلام. بانحضرت عرض کردم: قائم علیه السلام در جهان خود چقدر بر پا است تا آنکه [ صفحه 395] (مدت حکومت قائم آل محمد علیهم السلام) بمیرد؟ فرمود: نوزده سال از روز قیامش تا روز مرگش.4- خبر داد ما را علی بن احمد بندنیجی از عبید الله بن موسی علوی و او از بعضی از رجالش و او از احمد بن حسن و او از اسحاق و او از احمد بن عمر بن ابی شعبه حلبی و او از حمزه بن حمران و او از عبد الله بن یعفور و او از): ابی عبد الله علیه السلام که فرمود: همانا قائم [علیه السلام] نوزده سال و چند ماه حکومت خواهد کرد. اکنون که غرضی که داشتیم بجا آوردیم و بانچه میخواستیم رسیدیم و آنرا که دلی باشد و یا گوش فرا دهد وهیچ فرو نگذارد در آنچه گفتیم کفایت است و بلاغ پس سپاس میکنیم خدایرا بر اینکه بر ما انعام فرمود و شکر گزاریم بر اینکه بر ما احسان کرد سپاسیکه او اهل آن است و شکریکه استحقاقش را دارد و مسئلت داریم که بر محمد و آلش که برگزیدگان و نیکان و پاکانند درود بفرستد و ما را در گفتار ثابت بزندگی دنیا و در عالم آخرتپای بر جا کند و هدایت و دانش و بینائی و فهم ما را افزونتر گرداند و دلهای ما را پس از آنکه ما را هدایت کرد گمراه نفرماید و از جانب خود رحمتی را بر ما ارزانی دارد که او کریم است و بخشنده. و سپاس خدایرا که پروردگار عالمیان است و درود خدا و سلام مخصوصش که فراوان و مبارک و پاکیزه وافزاینده و پاک است بر محمد و فرزندان پاکش باد..
پاورقی
[1] ابوالعباس احمد بن محمد بن سعید بن عبدالرحمن معروف به این عقده است نجاشی گوید: این شخص مردی است بزرگ و از حدیث دانان و مشهور بداشتن نیروی حافظه است و دربارهی حافظهی او و عظمت حافظهاش حکایات مختلفی نقل شده است او کوفی و زیدی و جارودی بود تا به همین عقیده از دنیا رفت و اصحاب ما که از او یاد کردهاند به خاطر آن است که با آنان آمیزش داشت و در کارهای آنان دخالت میکرد و منزلتی بزرگ داشت و مورد اطمینان بود و امین بود. خطیب در تاریخش که به تاریخ بغداد معروف است در ج 5 ص 14 گوید: احمد شخصی پرحفظ و بسیار دانا بود همهی ترجمهها و ابواب حدیث و مشایخ حدیث را گردآورد و روایت فراوانی کرد و حدیثش همه جا را گرفت و حافظان حدیث و بزرگان از او روایت کردهاند تاآنکه گوید: و عقده پدر ابی العباس بدان جهت به این لقب ملقب شد که تصریف و نحو را نیکو میدانست و در کوفه به کار ورقنویسی میپرداخت و آموزگار قرآن و ادبیات بود. سپس بدو واسطه از ابی علی نقار نقل کرده است که او گفته است دیناری چند از عقده بر در خانهی ابیذر خزارز افتاد غربال زن آورد تا دینارها را بجوید،عقده گوید دینارها جستم و سپس به اندیشه فرو رفتم و به خود گفتم مگر در دنیا به جز دینارهای تو دینار دیگری نیست؟ پس به غربال زن گفتم مسئولیت این دنیارها به عهدهی خود تو است و به راه افتادم و او را رها کردم، عقده فرزند ابن هشام را آموزش میداد همینکه کودک به شعور رسید و دانش آموخت ابن هشام مبلغ قابل توجهی به نزد او فرستاد او نپذیرفت و پس فرستاد ابن هشام به این گمان که مبلغ را کم انگاشته و پس فرستاده است دو چندانش کرد عقده گفت: من نه از آن رو که کم بود پس فرستادم بلکه به خاطر آن بود که کودک از من خواست تا قرآنش بیاموزم و در نتیجه، آموزش نحو و قرآن به هم درآمیخت و من حلال نمیدانم که از او چیزی ستانم گرچه همهی دنیا را به من بدهد. و عقده زیدی مسلک بود و پرهیزگار و عبادت پیشه و به خاطر آن عقدهاش نامیدند چون علم تصریف را نیکو به خاطر داشت و او به کار کتاب سازی میپرداخت و خطی زیبا داشت و فرزندش ابوالعباس از هر که در زمان ما بود بهتر حفظ حدیث مینمود. سپس مقداری از آنچه دلالت بر فراوانی حدیث او و حفظ او و کتابخانه دارد گفته است تا آنجا که میگوید: صوری گفته است که ابوسعید مالینی به من گفت: ابو العباس میخواست از جائی که بود به جای دیگر منتقل شود برای حمل کتابهایش افراد اجیر کرد و با باربرها شرط کرد که به هر یک برای هر یک کوله بار یک دانق بدهد اجرت باربری کتابهایش یکصد درهم شد و کتابهایش ششصد کوله بار شد، و بالجمله ابن عقده به سال 249 متولد شده و به سال 332 در گذشته است به تاریخ خطیب ج 5 ص 22 و 23 مراجعه شود.
[2] عامر بن واثله ابوالطفیل کتانی لیثی صحابی است، ابن عدی گوید: او را با روسل خدا صحبتی بوده است و از آن حضرت نزدیک به بیست حدیث روایت نموده است و در روایاتش اشکالی به نظر نمیرسد، و صالح بن احمد از پدرش نقل میکند که ابوالطفیل مکی مورد اطمینان است.
[3] در بعضی از نسخهها (بارزی) است و در بعضی (بازی) و در نسخهای هم (باردی) است.
[4] یوسف بن یعقوب مقری واسطی را خطیب در تاریخاش ج 14 ص 319 عنوان کرده است و از ابن قانع نقل میکند که او به سال 314 در واسط درگذشت.
[5] یزید بن هارون کنیهاش ابا خالد سلمی واسطی است و یکی از سرشناسان حافظان حدیث است که شهرتی بسزا دارد از دانشمندان سنی مذهب علم رجال جمعی او را توثیق کردهاند مانند ابن معین و ابی حاتم و ابی زرعة و امثال آنان او از حمید بن ابی حمید طویل روایت می کند که حمید را عجلی و ابن خراش و ابن معین و ابوحاتم توثیق کردهاند و خلف بن هشام بزار از یزید روایت میکند و دار قطنی دربارهی خلف گفته است که مردی بود عابد و فاضل و نسائی نیز او را توثیق کرده است چنانچه در تهذیب ابن حجر آمده است.
[6] در این روایت سقطی هست زیرا احمد بن محمد بن سعید بسال 249 متولد شده است و اصل چنانچه گذشت و نیز خواهد آمد سال 268 است و جعفر بن عبدالله بن جعفر محمدی در روایت مورد وثوق است و در نسخهها به (محمد بن عبدالله) تصحیف شده است.
[7] در بعضی از نسخهها چنین است: (و خبر داد ما را عبدالواحد بن عبدالله بن یونس موصلی او گفت: حدیث کرد از برای ما محمد بن غیاث - تا آخر) و در این سند سقط هست و عبدالواحد موصلی برادر عبدالعزیز است و کنیهاش ابوالقاسم است و تلعکبری از او به سال 326 حدیث شنیده است و گفته است که او ثقه است (صه).
[8] او ابوالحسن احمد بن محمد بن علی بن عمر بن رباح قلاء سواق زهری است و در نقل حدیث مورد وثوق است چنانچه در خلاصه گوید: او از محمد بن عباس بن عیسی روایت میکند که خود ثقه و کنیهاش ابوعبدالله است و محمد بن عباس از پدرش و حسن بن علی بطائنی روایت میکند (جش) و در نسخهای (جبلی) نوشته شده است به جای (حسنی).
[9] او محمد خزاز کوفی است که برقی او را در رجالش از اصحاب ابی عبدالله امام صادق علیهالسلام شمرده است. [
[10] او حسن بن سری کاتب کرخی است خود ثقه است و کتابی دارد (جش).
[11] ظاهرا او قاسم بن عبدالرحمن صیرفی است که شریک مفضل بن عمر بوده است.
[12] مقصود: یحیی بن قاسم - یا ابی القاسم - اسدی است که نابینا بود و کنیهاش ابو بصیر بود او ثقه بود و آبرومند و به سال 150 درگذشت (جش).
[13] محمد بن همام بن سهیل بن بیزان ابوعلی کاتب اسکافی یکی از استادان شیعهی امامیه است و بسیار حدیث نقل کرده است بزرگواری است مورد اعتماد و دارای مقامی ارجمند، شیخ و علامه در کتاب رجالشان او را عنوان کردهاند. و خطیب در تاریخ بغداد گوید: ابوعلی محمد بن همام بن سهیل در ماه جمادی الاخرة به سال 332 درگذشت و در (سوق العطش) مسکن داشت و در قبرستان قریش به خاک سپرده شد. پایان، و مذار نام آبادی است در پائین زمین بصره و عبدالله علاء مذاری ثقه بود و از سرشناسان اصحاب ما است چنانچه در فهرست نجاشی است.
[14] شاید (ادریس بن زیاد کفر ثوثی) درستتر باشد او ثقه بود و اصحاب امام صادق علیهالسلام را درک کرده و از آنان روایت نموده است چنانچه در (صه) است.
[15] این حدیث در بعضی از نسخهها نیست و از این رو آن را در میان دو قوس نقل کردیم.
[16] در رجال کشی از حفص ابیض تمار نقل کرده است که گفت: به محضر امام صادق علیهالسلام در آن روزها که معلی بن خنیس را طلب میکردند - (و حدیث را با اضافه نقل کرده است) و پیدا است که هر دو خبر، یکی است و در کتابهای رجال حفص بن ابیض تمار - یا نیار - عنوان شده است و در بعضی از نسخههای خطی (حفص تمار) است و ظاهرا همان (حفص بن نسیب بن عماره) است که شیخ در رجالش او را از اصحاب امام صادق (ع) شمرده است.
[17] در رجال کشی است که (خداوند نوری در برابر دیدگان او قرار میدهد و با نیروئی در میان مردم مجهزش میسازد).
[18] در بعضی از نسخهها است که (یوالی، یعنی: یزید بن معاویه را دوست میداشت، و من الثقات: و از افراد مورد وثوق بود) ولی مسلما غلط است.
[19] علی بن هاشم بن برید بریدی خزاز را ابن معین توثیق نموده و احمد بن حنبل و نسائی گفتهاند: بد نیست و ابن حبان او را جزو موثقین آورده است و گفته است که در تشیع غلو داشت و ابو حاتم گفته است که: اظهار تشیع میکرد، چنانچه عسقلانی در تهذیباش نقل کردهاست. و اما حسین بن سکن قرشی اهل بصره بود و در بغداد ساکن شد خطیب در تاریخش ج 8 ص 50 عنوانش کرده و گفته است که به سال 258 درگذشت.
[20] عبدالرزاق بن همام بن نافع حمیری از افراد مشهور است ابن حجر در تهذیبش ج 6 ص 311 عنوانش کرده و دربارهاش سخن به درازا گفته است و از صوری نقل کرده که صوری از علی بن هشام و او از عبدالرزاق نقل میکند که گفت: از سه نفر حدیث نوشتهام و دیگر اهمیتی نمیدهم که از دیگران ننویسم، از ابن شاذکونی که پرحافظهترین مردم بود نوشتهام و از ابن معین که از همه داناتر به علم رجال بود نوشتهام و از احمد بن حنبل که از جمله کسانی بود که نیکو ثبت و ضبط میکرد نوشتهام و بالجمله عبدالرزاق از پدرش همام روایت کرده است و او از جمله کسانی است که از مینا بن ابیمینا زهری خزاز روایت کردهاند و او را ابن حبان از افراد مورد اعتماد شمرده است و ابن عدی گفته است از حدیثهایش روشن است که در تشیع غلو داشت.
[21] آل عمران 103.
[22] آل عمران 112.
[23] الزمر 56.
[24] الفرقان: 27.
[25] ابراهیم: 47.
[26] انزع کسی را گویند که دو طرف پیشانیاش بیمو باشد، و اصلع آنکه جلو سر او بیمو باشد و بطین آنکه شکمش بزرگ باشد.
[27] در پارهای از نسخهها چنین است (انتم بحمد الله عرفتم) یعنی سپاس خدا را کمه شما وصی رسول خدا را شناختید.
[28] ظاهرا او جعفر بن محمد بن جعفر بن الحسن بن جعفر بن الحسن المثنی است که از سرشناسان طالبیین است و در حدیث ثقه بود و به سال 380 در ماه ذی القعده به سن نود و چند سالگی درگذشت (جش).
[29] در بعضی از نسخهها (خیبری) است و ظاهرا هر دو درست نیست و (احمری) درست است و او ابواسحاق ابراهیم بن اسحاق نهاوندی است او مردی سست ایمان و در مذهبش متهم بود چنانچه در خلاصه است و شیخ هم در فهرست نزدیک به همین را گفته است و اضافه کرده است که او کتابهائی تصنیف نموده که دور از استحکام نیست و از جملهی آنها کتاب: (غیبت) را ذکر کرده است و باید دانست که آنچه از تاریخ خطیب در ترجمه احمد بن نصر بن سعید نهروانی به دست میآید آن است که یکی از دو نسبت، درست است: یا نهاوندی و یا نهروانی و گویا آنچه که در تاریخ است تصحیف شده و درست همان نهاوندی است چنانچه در کتابهای دانشمندان شیعه است.
[30] البقرة 58.
[31] الانبیاء 7.
[32] النساء 60.
[33] الکهف 103.
[34] الفرقان 31 و 32 و 33.
[35] الفرقان 31 و 32 و 33.
[36] الطلاق 10.
[37] الانبیاء 7.
[38] الفرقان 29.
[39] الفرقان 30.
[40] آل عمران 144.
[41] النور 63.
[42] الشوری 33.
[43] یونس 35.
[44] الحج 46.
[45] ق 23.
[46] المؤمن 52.
[47] ترمذی و ابوداود از معاذ بن جبل روایت کردهاند که چون رسول خدا (ص) اورا به یمن میفرستاد فرمود: اگر قضاوتی پیش بیاید چگونه حکم خواهی کرد؟ عرض کرد به وسیلهی کتاب خدا حکم میکنم فرمود: اگر در کتاب خدا نیافتی؟ عرض کرد به وسیلهی سنت پیغمبر خدا فرمود: اگر در سنت رسول خدا نیافتی؟ عرض کرد به وسیلهی سنت پیغمبر خدا فرمود: اگر در سنت رسول خدا نیافتی؟ عرض کرد: بیپروا اجتهاد در رأی خود خواهم کرد. راوی گوید رسول خدا بر سینهی او زد و فرمود: سپاس خدائی را که فرستادهی رسول خدا را بر آنچه خدا به آن راضی است موفق ساخت و در روایت دیگر است که رسول خدا به او فرمود: اگر امری بر تو مشکل شد بپرس و خجالت مکش و مشورت کن. سپس اجتهاد کن که خداوند اگر صدق در تو بیند تو را موفق میکند و اگر امر بر تو مشتبه شد بایست تا آن که ثابتش کنی یا جریان را برای من بنویس و از هوای نفس دوری کن که هوا مردم بد عاقبت را به سوی آتش میکشد و تا میتوانی با مردم مدارا کن.
[48] النحل 89.
[49] الانعام 38.
[50] یس 12.
[51] النبأ 29.
[52] الانعام 50.
[53] المائده 49.
[54] النساء 83.
[55] النساء 82.
[56] آل عمران 105.
[57] خطیب در تاریخش او را از استادان و مشایخ ابیالعباس ابن عقده شمرده است.
[58] در بعضی از نسخهها (محمد بن عبدالله حلبی) نوشته شده است و اشتباه است.
[59] النساء 58.
[60] یعنی ابن فضال و در بعضی از نسخهها (علی بن الحسین) است چنانچه در کافی است و ظاهرا هر دو تصحیف شده است و بعضی گمان کردهاند کمه آنکه در کافی است علی بن الحسین مسعودی صاحب مروج الذهب است ولی آن هم اشتباه است.
[61] در کافی بجای «قبل ابراهیم» «کما ورثه ابراهیم» است یعنی همان طور که ابراهیم آن علم را به ارث گذاشت - اگر (ورثه) با تشدید راء خوانده شود و محتمل است مقصود از متن ابراهیم فرزند رسول خدا باشد.
[62] در بعضی از نسخهها «جنگ کن تا آنجا که کشته شوی».
[63] در کافی به جای «ما بک فی هذا» گفته است «مابی باس» یعنی من مانعی از پاسخ گوئی تو ندارم جز آنکه... و این بهتر است و در بعضی از نسخهها «شانک فی هذا» است.
[64] او محمد بن احمد بن خاقان نهدی حمدان قلانسی است و نجاشی او را ضعیف دانسته و گفته است که او مضطرب است ولی ابونضر عیاشی او را توثیق کرده و گفته است که او کوفی فقیه و ثقه و نیکوکار است.
[65] او محمد بن ولید خزاز بجلی ابوجعفر کوفی است ثقه است و سرشناس و حدیثش پاک و بیآلایش چنانچه در (جش) گوید.
[66] او یونس بن یعقوب بن قیس ابوعلی جلاب بجلی دهی کوفی مولی نهد است کتابهائی دارد و خود مورد اعتماد بود و از طرف ابوالحسن (موسی بن جعفر) علیهالسلام وکیل بود و اختصاصی به امام صادق داشت و در زمان امام رضا علیهالسلام در مدینه درگذشت امام رضا حنوط و کفن و همهی آنچه که مورد نیازش بود از برایش فرستاد و مولایان خود و موالی پدرش را دستور فرمود تا بر جنازهاش حاضر شوند و محمد بن حباب را امر فرمود تا بر او نماز بخواند و فرمود: در بقیع گوری برای او بکنید و اگر اهل مدینه نگذاشتند و گفتند او عراقی است و ما او را در بقیع دفن نمیکنیم به آنان بگوئید این مولای امام صادق است و محل سکونتش عراق بود و اگر شما نگذارید که او را در بقیع دفن کنیم ماهم از این پس نخواهیم گذاشت که شما موالی خود را دفن کنید پس او را در بقیع به خاک سپرده شد. وکشی با سند خود از محمد بن ولید روایت کرده است که گفت: پس از دفنش من در کنار قبر بودم که گورستانبان مرا دید و گفت: صاحب این قبر کیست؟ که ابوالحسن علی بن موسی علیهالسلام سفارش او را به من کرد و به من دستور داد که تا یک ماه یا چهل روز همه روزه قبرش را آب پاشی کنمک و هم او به من گفت که تابوت رسول خدا نزد من است هرگاه که کسی از بنیهاشم از دنیا برود آن تابوت به صدا درمیآید و من به خود میگویم چه کسی از بنیهاشم مرده است؟ تا آنکه بامداد خبردار میشوم و آن شبی یونس مرده بود تابوت صدا کرد من گفتم از بنیهاشم کسی را نمیشناسم که بیمار باشد پس چه کسی مرده است؟ چون فردا شد آمدند و تابوت را از من گرفتند و گفتند مولای ابیعبدالله که در عراق ساکن بود مرده است و بالجمله مادرش خواهر معاویه بن عمار بود و نامش منیهی دختر عمار.
[67] کذا و ظاهرا او عبدالرحمن حجاج است که کنیهاش ابوعبدالله است و ابوجمیله از وی در تهذیب در چند جا روایت کرده است پس اگر آنچه ما در میان دو قوس گذاشتیم از طرف نویسندگان اضافه شده باشد چنانچه در بعضی از نسخهها بر وی (عبدالله) خط کشیده شده ظاهرا همان ابوعبدالرحمن حذاء خواهد بود ولی من در جائی ندیدم که ابی جمیله از او روایتی کرده باشد.
[68] النساء 80.
[69] النور 63.
[70] التوبة 77.
[71] النساء 145.
[72] التوبة 119.
[73] الاحزاب 23.
[74] او احمد بن نصر بن سعید باهلی معروف به ابن ابیهراسه است در الجامع گوید: تلعکبری در سال 331 از او حدیث شنیده است و به سال 333 در روز ترویه درگذشته است و خطیب در ج 5 تاریخش ص 183 گوید ابوسلیمان نهروانی معروف است به ابن ابیهراسة و از ابراهیم بن اسحاق احمری حدیث نقل میکند - شیخی است از شیوخ شیعه.
[75] در بعضی از نسخهها 293 نوشته است و گذشت که بنابرآنچه از جامع الرواة و تاریخ خطیب استفاده میشود: نهاوند به نهروانی تصحیف شده است و یا بالعکس.
[76] عبدالواحد بن عبدالله بن یونس موصلی برادر عبدالعزیز و کنیهاش ابوالقاسم است او ثقه بود و از تلعکبری به سال 326 روایت میکند چنانچه در خلاصه است.
[77] محمد بن جعفر قرشی چنانچه مولف درباب (کسی که مدعی امامت گردد) تصریح کرده است محمدبن جعفر اسدی ابوالحسین رزاز است یکی از ابواب امام (ع) بود و ظاهرا او فرزند جعفر بن محمد بن عون است چنانچه میرزا در منهج احتمال داده است.
[78] یعنی حضرت جواد علیهالسلام.
[79] در بعضی از نسخهها است (که کار وصایت موسی با او است).
[80] در نسخههای موجود این چنین است، ولی در کافی ج 1 ص 338: (از منذر بن محمد بن قاموس) است و ظاهرا آنچه در کافی است درست است زیرا در مختارکشی است. (گفت محمد بن مسعود - یعنی عیاشی: حدیث کرد ما را عبدالله بن محمد بن خالد او گفت: حدیث کرد ما را منذر بن قابوس و او ثقه بود - تا آخر).
[81] او فرزند دختر سعد بن عبدالله اشعری است و در شیراز ساکن بود و نجاشی گوید: او خود ثقه است و از ما است و کتاب الکمال فی ابواب الشریعه تألیف او است.
[82] مرحوم فیض (ره) فرماید: گویا آن صفحهی سبز از عالم ملکوت برزخی بوده و سبز بودنش کنایه از آن است که متوسط میان نور عالم جبروت و سیاهی عالم شهادت است و سفید بودن نوشتهاش برای آن است که از عالم اعلی نوری خالص بوده است (الشافی) و در کافی است: شبیه رنگ آفتاب و در کمالالدین مانند متن است.
[83] در کافی (لیسرنی بذلک) است به جای (لیبشرنی بذلک) و توجیه شده به اینکه از این کلمه استفاده میشود که فاطمه (ع) پیش از آنکه لوح به دستش برسد اندوهگین بوده است و روایات ابن الزیات و ابی خدیجه سالم بن مکرم از امام صادق موید این معنی است ولی با معنائیکه ما کردیم نیازی به این توجیه نیست.
[84] علامهی مجلسی فرماید: به پیغمبر صلی الله علیه و اله حجاب گفته شده است از آن جهت که آن حضرت واسطهی میان خدای سبحان و خلق است یا از آن جهت که او را دو وجه است وجهی به سوی خدا و وجهی به سوی خلق و گفته شده است که حجاب، کسی را گویند که بدون او کسی را دسترسی به پادشاه نباشد.
[85] علامهی مجلسی فرموده است: گوئی معنای اینکه: هر کس به جز فضل مرا امیدوار باشد - آن است که آنچه بندگان از خداوند امید دارند میبایست از ناحیهی فضل خدا باشد نه آنکه به جزای اعمال خود امیدوار باشند زیرا در مقابل عمل هیچ پاداشی را استحقاق ندارند با توجه به نعمتهای الهی که هرچند بنده در عمل بکوشد هزار یک نعمتای خدا را سپاس نتواند کرد پس آنچه پاداش به او داده شود به فضل الهی است و به مقتضای وفا به وعدهای که خداوند فرموده است و آن وعدهی پاداش به او داده شود به فضل الهی است و به مقتضای وفا به وعدهای که خداوند فرموده است و آن وعدهی پاداش نیز از فضل او است و بعضی گمان کردهاند که مقصود آن است که کسی به فضل غیر خدا امیدوار باشد البته امید به فضل دیگران از نظر شرع مرجوح است ولکن استحقاق عذاب را موجب نیست علاوه بر اینکه از ظاهر معنای لفظ بدور است. و جملهیدوم که میفرماید (و یا به جز از دادخواهی من بترسد) نیز مؤید احتمال ما است زیرا شکنجههائی که بندگان خدا از آن میترسند شکنجههائی است که از روی عدل و داد الهی است و اگر کسی معتقد باشد که از راه ظلم است چنین کس کافر است و مستحق عذاب جاوید.
[86] فتنهی تاریک پس از امام صادق علیهالسلام به آن لحاظ است که تقیه در زمان موسی ابن جعفر (ع) شدیدتر بود و موضوع وصایت آن حضرت مخفیتر و چنانچه در کافی و دیگر کتابهای متقدمین است خلیفهی وقت به فرماندار مدینه دستور داد که ببین چنانچه جعفر بن محمد یک شخص معنی را به وصایت تعیین کرده فورا او را بکش و لذا چنانچه در روایت است امام صادق به حسب ظاهر پنج نفر را وصی خود قرار داد؛ منصور خلیفهی وقت و محمد بن سلیمان فرماندار مدینه و فرزندش عبدالله افطح و موسی بن جعفر و همسر حضرت صادق (ع) حمیده و به خاطر همین فتنه بود جماعتی امامت را در امام صادق متوقف کردند به نام واقفیه و جمعی دیگر در موسی بن جعفر و عدهای به امامت اسمعیل فرزند امام صادق معتقد شدند به نام کیسانیه.
[87] در کافی چنین است: و حجت من بر خلق من هیچ بندهای به او ایمان نمیآورد مگر آنکه من بهشت را جایگاهش کنم و شفاعتش را دربارهی هفتاد نفر از اهل بیتش بپذیرم.
[88] در کافی و کمال چنین است: به واسطهی آنان از هر گونه فتنهی کور و تاریک جلوگیری میکنم.
[89] نجاشی پس از آنکه او را عنوان میکندن گوید: ابوعبدالله کندی علاف شیخ مورد وثوق و بسیار راستگو است که هیچ قابل ایراد نیست او از علی بن سیف که ثقهی مشهوری است روایت میکند.
[90] در کمال الدین چنین است:(نهمین آنان قائمشان است و او ظاهر آنان و او باطن آنان است) علامهی مجلسی فرموده است: شاید مقصود از ظاهر بودن پیروزی آن حضرت بر دشمنان است و مقصود از باطل بودن غیبت او است.
[91] و در کمال الدین: از سعید بن غزوان و او از ابیبصیر و او از امام صادق روایت کرده است.
[92] سلیم از یاران علی علیهالسلام بود حجاج بن یوسف او را خواست تا بکشد او فرار کرد و به ابان بن ابی عیاش پناهنده شد و به همان حال اختفا نزد او ماند تا مرگش فرا رسید به هنگام مرگ ابان را گفت تو را بر من حقی است و من میخواهیم بمیرم ای برادرزاده جریان کار پس از رسول خدا چنین و چنان شد و کتابی به او داد، و هیچ کس به جز ابان از سلیم روایتی نکرده است چنانچه علامه عقیقی گفته است.
[93] دربارهی عبدالرزاق بن همام در پیش سخن گفته شد و اما معمر بن راشد ازدی است ولی مولا است، ابن حجر در تقریب عنوانش کرده وصفی خزرجی در تذهیب الکمال، و گفتهاند که او ثقه و خوش حافظه و صالح و فاضل بوده است و اما ابان و سلیم از مشهورتریناند که ترجمهشان در همهی کتابهای شیعه و عمدهی کتابهای عامه موجود است.
[94] عبدالله بن مبارک را ابن حجر در تهذیب عنوان کرده است و از جمعی از اعلام نقل کرده است که گفتهاند او عالم، فقیه، عابد، زاهد، شیخ، شجاع، زیرک نگهدار حدیث و ثقه بوده است و ابن معین گوید: او عالمی بود صحیح الحدیث و کتابهائی که او حدیث نموده است بیست هزار و یا بیست و یک هزار بوده است و خطیب درج 10 ص 152 از تاریخش او را عنوان کرده و در شان او سخن به درازا گفته است و گفته است که او عالم ربانی بود و موصوف به حفظ و زهد ولی عبدالرزاق را از راویان او ذکر کرده است و شاید عبدالرزاق دیگری باشد.
[95] در کتاب سلیم چنین است: سلمان گفت: یا رسول الله ولایتش مانند چه؟ پس آن حضرت فرمود: ولایتش مانند ولایت من...
[96] ابوالهیثم مالک بن التیهان از پیش قدمان در اسلام بود که به امیرالمؤمنین علیهالسلام گروید و از نقبا است در همهی مشاهد رسول خدا به همراه آن حضرت بود و در رکاب علی علیهالسلام در صفین به شهادت رسید. و ابو ایوب خالد بن زید انصاری خزرجی همان کسی است که رسول خدا (ص) هنگامی که به مدینه تشریف برد به خانهی او منزل کرد و در غزوهی بدر و دیگر غزوات پیغمبر حضور داشت و در سرزمین روم سال 52 که در لشگر اسلام میجنگید به شهادت رسید و در قلعهای در قسطنطنیه به خاک سپرده شد و مردم روم را اعتقادی به او هست و از مزارش در طلب باران و نمازش بهرهمند میشوند. حارث بن ابی بصیر از دی از ابیصادق روایت کرده است و او از محمد بن سلیمان که گفت: ابو ایوب انصاری به نزد ما آمد و در زمین ملکی ما فرود آمد تا مرکب خود را علوفه دهد ما به نزد او رفتیم و هدیه به نزدش بردیم گوید: در کنارش نشستیم و او را گفتیم: ای ابا ایوب با همین شمشیری که داری به همراه روسل خدا (ص) با مشرکین جنگیدی و سپس آمدهای که با مسلمانان بجنگی؟ گفت: همانا رسول خدا (ص) مرا دستور فرمود تا با قاسطین و مارقین و ناکثین بجنگم و من با ناکثین جنگیدم و با قاسطین جنگیدم و به خواست خداوند با مارقین نیز خواهم جنگید و نمیدانم در کجا خواهد بود. و اما عمار بن یاسر بن عمار ابوالیقظان آزاد شدهی بنیمخزوم یکی از اصحاب رسول خدا است و جلیل القدر است در بدر و احد و همهی غزوات حضور داشت و در صفین در رکاب امیرالمومنین علیهالسلام شهید شد و گروه ستمگر لشگر معاویه او را کشت و اما خزیمة بن ثابت ذو الشهادتین همان کسی است که رسول خدا گواهی او را به جای گواهی دو مرد قرار داد با رسول خدا در بدر و احد بود و در صفین نیز به همراه امیرالمؤمنین علیهالسلام بود و پس از شهادت عمار او شهید شد درود خدا به روان پاکشان.
[97] در بعضی از نسخهها به جای (امرین) کلمهی (ثقلین) است یعنی دو چیز گرانمایه.
[98] حق و باطل راجع به آراء و اعتقادات است و راست و دروغ نسبت به اخبار و محکم آن است که معنای صحیح و روشن داشته باشد و متشابه آنکه چندین معنا داشته باشد و مراد از کلام معین و مشخص نباشد.
[99] آیهی شریفه در تأیید بیان حضرت است دربارهی منافقین یعنی قیافههائی جذاب و سخنانی شیرین دارند و مارهائی هستند خوش خط و خال: مترجم. [
[100] مجلسی «ره» گوید بدین جهت دوست داشتند که چون پیغمبر در نظر عرب بیاباینی و یا رهگذر، بزرگ نمینمود لذا آزادانه در مقام فهم سؤال خود بودن و اصحاب نیز از فرصت استفاده میکردند یا آنکه پیغمبر صلی الله علیه و آله پاسخ را بر طبق فهم آنان میداد و کاملا توضیح میداد اصحاب نیز میفهمیدند. مترجم گوید: ظاهرا مقصود حضرت آن است که اصحاب رسول خدا (ص) غالبا در مقام فهم نبودند و فقط پرسش را یک نوع وظیفه برای خود میدانستند و یا عادتی بود در میانشان و لذا وقتی عربی و یا رهگذری این پرسش را میکرد از آنان اسقاف تکلیف میشد و هم اکنون نیز در میان جمعی از عوامن که با علماء محشورند چنین عادتی هست.
[101] او حسن بن ایوب بن ابی عقیله است کمه شیخ در فهرست نام او را آورده و گفته است او کتابی دارد به نام النوادر و ما او را با سندهائی - که ذکر کرده است - از حمید روایت می کنیم و ا واز احمد بن علی حموی صیدی و او از حسن بن ایوب و گوئی حموی تصحیف حمیری است.
[102] در بعضی از نسخهها است که شنیدم جعفر بن محمد میفرمود، و ثابت بن شریح همان ابو اسماعیل صائغ انباری ثقه است.
[103] ظاهرا مقصود از ابن سنان (محمد بن سنان زاهری) است که در کتابهای رجال عنوانش کردهاند و مقصود از ابی السائب (عطاء بن سائب) است که ظاهرا کنیهاش ابی السائب است و او مردی است از عامه به تهذیب التهذیب ج 7 ص 203 مراجعه شود و در بعضی از نسخهها (ابن السائب) است و در بعضی دیگر (ابی صامت).
[104] او علی بن الحسین مسعودی صاحب تاریخ مروج الذهب است، یا علی بن بابویه.
[105] در بعضی از نسخهها چنین است: (محمد بن الحسین یا محمد بن الحسن) و همانکه در متن است درست است.
[106] در بعضی از نسخهها چنین است: (و برتری آخرین کس ما مانند برتری نخستین کس از ما است).
[107] کنیهی امام باقر علیهالسلام ابوجعفر است و چنین کنیهای برای امام زمان (ع) نقل نشده است.
[108] سلامه بن محمد ارزنی ساکن بغداد بود و از مشایخ به سال 328 تلعکبری از او حدیث شنیده است و اجازهای از او دارد و جمعی از دانشمندان علم رجال او را توثیق کردهانند.
[109] این عنوان را در جائی از کتابهای رجال ندیدهام.
[110] او از نوادههای عباس بن علی بن ابیطالب است ثقهی جلیلالقدری است از شیعیان و حدیث فراوان دارد و او را کتابی است.
[111] ظاهرا او احمد بن محمد بن عمار کوفی است که در فهرست شیخ عنوانش آمده است او ثقه بود و جلیل القدر و از پدرش محمد روایت میکند و پدرش را نیز در جامع الرواة عنوان کرده است و نجاشی در ترجمهی قاسم بن هاشم لؤلؤی گفته است: خبر داد ما را ابن نوح از ابی الحسن بن داود و او از احمد بن محمد بن عمار که گفت: حدیث کرد ما را پدرم که گفت: حدیث کرد ما را قاسم بن هشام لؤلؤی به کتاب نوادرش، و نسبت بجد دادن شایع است.
[112] او ابراهیم بن زیاد کرخی است که حسن بن محبوب سراد از او روایت میکند و همین روایت دلالت بر آن دارد که او فردی امامی خالص و خوش عقیده بوده است چنانچه از ذیل خبر استفاده میشود گرچه هیچ یک از دانشمندان علم رجال در تعریف و یا انتقاد از وی سخنی نگفتهاند.
[113] ظاهرا مقصود موسی بن جعفر (ع) است.
[114] در بعضی از نسخهها (خالد بن محمد قطوانی)است ولی غلط است و صحیح همان است که ما نوشتیم و خالد بن مخلد در کتابهای اهل سنت مشهور است و عبدالروهاب ثقفی همان عبدالوهاب بن عبدالمجید ثقفی است که در تقریب و تهذیب عقلانی عنوان شده است ولی راویان صدر سند را کسی متعرض نشده است و ناشناسند.
[115] در کتابهای رجالی که در دسترس بود نام این افراد دیده نشد.
[116] در بعضی از نسخهها چنین است: (امامان مرشد راهنما که حقوقشان غصب میشود).
[117] ظاهرا او همان هشام بن ابی عبدالله دستواثی است و نام پدرش سنبز(بر وزن جعفر) است و او مردی است ثقه و نگهدار حدیث چنانچه ابن حجر در التقریب گفته است.
[118] نام مشترکی است و محققا معلوم نیست که کیست و در بعضی از نسخهها (علی بن علی) است و او یا علی بن علی ابن نجاد است که در تقریب عنوان شده است و ثقه است و یا علی بن علی بن رزین برادر دعبل خزاعی است که در رجال نجاشی و خلاصة الرجال علامهی حلی عنوان شده است و گمان میرود که او علی بن حماد منقری کوفی باشد و در نسخهها تصحیف شده و علی ابن محمد و یا علی بن علی نوشته شده است.
[119] ایام تشریق روزهای 12 و 13 و 14 از هر ماه را گویند و مقصود در این روایت روزهای مزبور در ماه ذی حجه است برای کسی که در منی باشد.
[120] بعضی از اعلام گفته است که چون عمر بن ابیسلمه در صفین کشته شده است پس مقصود از ربودن در نزد معاویه زمان یکی از خلفاء ثلاثه بوده است ولی ایشان عمر بن ابیسلمد ابن عبدالله بن اسد بن هلال بن عبدالله بن مخزوم قرشی مدنی را که ربیب رسول خدا بود و در سال 2 هجری متولد و به سال 83 وفات کرده است به عمر بن ابیسلمة بن عبدالرحمن بن عوف زهری که در صفین کشته شد اشتباه کرده است.
[121] نجاشی این شخص را در فهرست عنوان کرده و گفته است: او ثقه و از آن گروه از اصحاب ما است که اهل کوفه بودند کتابی دارد که احمد بن محمد بن سعید از آن روایت میکند و نیز کتاب مجالس الائمه از اوست.
[122] در کتابهای رجال از عامه و خاصه عنوانی به نام خاقان بن سلیمان و نه ابراهیم بن ابی یحیی وجود ندارد و این خبر را صدوق و کلینی با دو سند دیگر در کمال و کافی نقل کردهاند در اولی (ابراهیم بن یحیی اسلمی مدینی) است و در دومی (از ابراهیم و او از ابی یحیی) است و احتمال میرود که خاقان از جعفر تصحیف شده باشد واگر چنین باشد ظاهرا میبایست ضبعی باشد.
[123] چنانچه میدانیم درخت خرما نر و ماده دارد و تا تلقیح انجام نگیرد درخت ماده بارور نمیشود و در کمال الدین است که درخت خرما اصلش از عجوه است.
[124] علامه او را در قسم دوم از خالصه به عنوان جعفر بن اسماعیل مقری یاد کرده و گفته است که او کوفی است و حمید بن زیاد و ابن رباح از او روایت میکنند و ابن غضائری گفته است: که او غالی و دروغگو بود و نجاشی عنوانش کرده و گوید او را کتابی است به نام: (النوادر) و رشتهی خود را به او ذکر کرده و آنجا (متقری) است.
[125] شاید او همان ابوعلی و یا ابوعبدالله بصری باشد که در جامع الرواه عنوان شده است و در بعضی از نسخهها علی بن اسماعیل است و ظاهرا او ابوالحسن میثمی باشد که کتابی در امامت دار د واو نخستین کسی است که دربارهی امامت طبق مذهب امامیه سخن گفته است.
[126] این خبر مقطوع است و سندی به معصوم ندارد.
[127] در نسخهی عربی ماطبع مکتبه الصدوق در این جا فصلی و عنوانی اضافه شده است و در پاورقی نیز اشاره شده است: که در نسخهی اصل نبوده ولی به نظر ما ضرورتی نداشت و حذف شد.
[128] او ابوبکر بن زهیر بن حرب است که نسائی از او روایت میکند و او از پدرش زهیر وظاهرا نامش احمد است ولی به این نام در کتابهای ترجمه عنوانش را نیافتیم.
[129] علی بن جعد بن عبید جوهری بغدادی در نزد نسائی و راستگو است و در نزد جوزجانی توثیق شده است و در نزد ابن معین ثقه است به سال 136 متولد و به سال 230 از دنیا رفته است و زهیر بن معاویة بن خدیج ابوخیثمهی کوفی یکی از اعلام حافظین حدیث است چنانچه در خلاصهی تذهیب تهذیب الکمال است و ثقهی پر حافظه است چنانچه دهر تقریب است به سال 173 از دنیا رفته است و زیاد بن خیثمهی جعفی را در تقریب گفتهاست که از اهل کوفه است و ثقه است.
[130] اسود بن سعید همدانی کوفی را ابن حجر گفته است ثقه است و حدیث را به یاد میسپارد و جابر بن سمره - با سین مفتوح و میم مضموم - ابن جنادهی سوائی - بضم سین - خود صحابی است و پدرش نیز صحابی بوده است به کوفه مسکن گزید و همانجا بدرود زندگی گفت و ذهبی در کاشف گفته است که به سال 72 از دنیا رفت.
[131] زیاد بن علاقهی ثعلبی کنیهاش ابومالک کوفی است به سال 125 مرده است ابن معین ثقهاش دانسته و سماک بن حرب بن اوس ابوالمغیرهی کوفی یکی از اعلام تابعین است ابوحاتم و ابن معین توثیقش نمودهاند چنانچه در خلاصهی تذهیب تهذیب الکمال است و اما خصین بن عبدالرحمن: او ابوالهذیل سلمی کوفی عموزادهی منصور بن معتمر است که بیشتر دانشمندان فن او را توثیق کردهاند.
[132] ظاهرا او همان ابن ابی خیثمه است که گذشت و از عبیدالله بن عمر قواریری ابوسعید بصری روایت میکند و او را ابن معین توثیق کرده است و در ماه ذی الحجه 235 وفات کرد چنانچه در تذهیب و کاشف است و در بعضی از نسخهها - عبدالله بن عمر است - که گویا غلط نوشته شده.
[133] مقصود از او عبدالله بن عون خزاز بصری است که کنیهاش نیز ابوعون است و یکی از اعلام است چنانچه در تذهیب است و گفته است که ابن مهدی گوید: در عراق کسی از ابن عون داناتر به سنت نیست و روح بن عباده گوید: من از او پرکارتر در عبادت ندیدم، به سال 151 وفات کرد و سلیمان بن مهران اعمش از او روایت میکند و چنانچه عجلی گوید او ثقه و نگهدار حدیث است و ابن حجر گوید: او حافظ عارف به قرائت و با ورع و تقوی است و سلیمان بن احمر و یا سلیمان بن احمد که در بعضی از نسخهها است از اشتباهات نویسندگان است و اما شعبی او عامل بن شراحیل حمیری ابوعمرو کوفی است که از پیشوایان معروف است و مکحول گفته است: که من فقیهتر از او را ندیدم و در تقریب گوید: ابوعمرو ثقه و مشهور و فقیه است پس از سال یکصد وفات نموده و در حدود هشتاد سال از عمرش گذشته بود.
[134] یحیی بن معین ابوزکریا بغدادی است که خزرجی انصاری او را در التذهیب عنوان نموده و گفته است او حافظ و امام و شناخته شده است و ابن حجر در التقریب عنوانش کرده و گفته است او پیشوای جرح و تعدیل است و در مدینه به سال 233 وفات نمود و عبدالله بن صالح ابوصالح مصری نویسندهی لیث بن سعد بود. ابوحاتم گفته است: از ابوالاسود نضر بن عبدالجبار و سعید بن عفیر شنیدم که عبدالله کاتب لیث را میستودند. و نیز گفته است: از عبدالملک بن شعیب بن لیث شنیدم که میگفت: ابوصالح ثقه است و مامون و لیث بن سعد بن عبدالرحمن فهمی بزرگ آنان و پیشواشان دانشمند مصر و فقیه و رئیس مصر است، و ابن بکیر گفته است که او از مالک فقیهتر بود و یحیی بن معین و دیگران توثیقش کردهاند، او از خالد بن یزید جمحی ابی عبدالرحیم روایت میکند و او فقیه دانشمندی بود که ابن حبان در ردیف افراد مورد اعتمادش آورده است، و ابو زرعه و نسائی گفتهاند که او ثقه بود به سال 139 بنابر آنچه در تهذیب التهذیب است وفات نموده است.
[135] سعید بن ابیهلال لیثی ابوالعلاء مصری ساکن مدینه بود و گفتهاند که زادگاهش مدینه بوده و بسیار راستگو بوده است و در التهذیب و تذهیب گفته است که او موثق است و ربیعة ابن سیف بن ماتع معافری اسکندرانی را ابن حجر گفته است که بسیار راستگو است و نسائی گفته است: او عیبی ندارد.
[136] شفی بن ماتع اصبحی کنیهاش ابوعثمان و یا ابوسهل است عجلی گفته است: چنانچه در التهذیب است او تابعی ثقه است از عبدالله بن عمروبن العاص بن وائل روایت میکند که دربارهاش گفته شدهاست: او یکی از صحابهی پیشین است و بسیار روایت نقل کرده است و یکی از آن افرادی است که نامشان عبدالله و خود از فقها بودهاند و اشتباه نویسندگان است که در بعضی از نسخهها (سیف الاصبحی) نوشتهاند و فرزندش عمران بن شفی اصبحی کوفی است که از اصحاب امام صادق علیهالسلام است و علی بن حسن طاطری از او روایت میکند چنانچه در فهرست نجاشی است.
[137] عفان فرزند مسلم بن عبدالله است و کنیهاش ابو عثمان بصری است و بنابر آنچه عجلی گفته است ثقه و نگهدار حدیث است و یحیی بن اسحاق سالحینی - یا سیلحینی بنابر آنچه در التقریب ضبط کرده است کنیهاش ابوزکریا است و او شیخی صالح و ثقه و راستگو است چنانچه از احمد بن حنبل نقل شده است از حماد بن سلمة بن دینار که یکی از ابدالش شمردهاند روایت میکند و ابن معین او را توثیق نموده و اهل علم بر عدالت و امانتش اجماع دارند.
[138] عبدالله بن عثمان بن خیثم ابوعثمان مگی هم پیمان بنیزهره است ابن معین گفته است که او ثقه و حجت است و ابن سعد گوید: در آخر خلافت ابی العباس یا اول خلافت ابیجعفر منصور وفات کرده است وثقه بود و از ابوطفیل عامر بن واثله روایت میکند که در باب اول یادش کردیم و گفتیم که او در روایت مورد قبول است و روایت میکند از عبدالله بن عمرو بن العاص که ترجمهاش گذشت.
[139] خطیب این خبر را در مجلد 6 تاریخ ص 263 با اسنادش از عبدالله بن عثمان بن خیثم و او از ابی الطفیل و او از عبدالله بن عمر و بن العاص و او از پیغمبر (ص) این چنین نقل میکند گوید: رسول خدا (ص) فرمود: آنگاه که دوازده نفر از اولاد کعب بن لؤی به سلطنت برسند کشت و کشتار خواهد شد، و در مجمع الزوائد ج 5 ص 190 نیز مانند او نقل میکند و گوید: طبرانی این خبر را در الاوسط نقل کرده و در نهایة الاثیریة است: در حدیث عبدالله بن عمرو آمده است که (دوازده نفر از فرزندان کعب بن لؤی بشمار سپس کشت و کشتار خواهد شد...).
[140] مقصود از مقدمی محمد بن ابیبکر بن علی بن عطاء بن مقدم است کنیهاش ابو عبدالله بصری است ابوزرعه و یحیی بن معین توثیقش نمودهاند و بیشتر از عمویش عمر بن علی مقدمی روایت میکند و شاید در سند روایت سقطی باشد که او از عاصم بن عمر که پسر عمویش میباشد نقل میکند و عاصم از پدرش چنانچه در بعضی از نسخهها چنین است: (مقدمی از عاصم بن عمر و او از عمر بن علی بن مقدام). و شیخ که این روایت را از مولف در کتاب الغیبة نقل کرده است چنین است:(از مقدمی که گفت: حدیث کرد مرا عاصم بن علی بن مقدام ابو یونس) و بالجمله عمر بن علی بن مقدام ثقفی مقدمی بنابر آنچه جزری در تذهیب گفته است همان ابوحفص بصری است ابن سعد گوید: او ثقه است ولی تدلیس میکمند و عفان گفته است: تا او نگوید: (حدیث کرد ما را) من از او سخنی را به عنوان روایت نمیپذیرم، فرزندش عاصم گفته است که پدرم به سال 190 وفات کرد و در بعضی از نسخهها است (از علی بن مقدام ابویونس) و در بعض دیگر (ابوقریش) است.
[141] فطر بن خلیفهی قرشی ابوبکر حناط کوفی است ابن حجر در التهذیب عنوانش کرده و گفته است که عجلی گوید: او از اهل کوفه است و ثقه است و حدیثاش نیکو است و کمیاز تشیع در او بوده است و ابو حاتم گوید: حدیثاش شایسته است و ابوخالد والبی کوفی نامش هرمز است و هر منیز گفته شده است ابوحاتم گفته است حدیث او شایسته است و ابن حبان او را در شمار اشخاص مورد اعتماد آورده است و ابن سعد جزء طبقه اول از اهل کوفهاش دانسته چنانچه در تهذیب التهذیب است.
[142] عبدالله بن جعفر بن غیلان رقی کنیهاش اباعبدالرحمن است ابن حجر گوید: که ابوحاتم و ابن معین گفتهاند که او ثقة است و عیسی بن یونس بن ابی اسحاق سبیعی کنیهاش ابوعمرو است و جمعی از اعلام او را توثیق کردهاند به سال 187 و یا 190 وفات کرده است.
[143] مجالد بن سعید ابوعمرو و ابوسعید کوفی نیز گفته میشود دربارهاش اختلاف کردهاند بعضی ضعیفش خواندهاند و جمعی گفتهاند: قوی نیست و التهذیب و التذهیب در جائی از نسائی توثیقش را نقل کرده و در جای دیگر گفته است: قوی نیست، و ابن عدی گفته است که او را زا شعبی و او از جابر حدیثهائی شایسته است و مسروق فرزند اجدع بن مالک همدانی ابوعایشهی کوفی است ابن معین گفته است: که او ثقة است و از چون اوئی نباید جویا شد، نقل از التذهیب، و شعبی همان عامر بن شراحیل است که از پیش بیان حالش گذشت.
[144] فضل بن دکین کموفی و نام دکین، عمرو بن حماد بن زهیر تیمی است با کنیهاش مشهور است در التذهیب گوید: او حافظ است و سرشناس و از احمد بن حنبل نقل کرده که گفته است او ثقه است و بیدار و عارف و به سال 219 از دنیا رفت و ابن حجر گفته است ثقه است و نگهدار حدیث و مقصود از فطر، فطر بن خلیفه است.
[145] به صحیح مسلم کتاب الامارة ح 4 و 5 و 6 و 7 و 8 و 9 و 10 و صحیح بخاری کتاب الاحکام و سنن ترمذی کتاب الفتن و مسند احمد ج 1 ص 398 و 406 و ج 5 ص 86 و 90 و 93 و 98 و 99 و 101 و 106 و 107 مراجعه شود. توجه: ترجمهی این اشخاص از مصادر سنیان نقل شد تا بیشتر قابل استدلال باشد.
[146] ارجان با تشدید راء شهری است بزرگ و پرخیر که درخت خرما فراوان دارد و نزدیک دریا و از استان فارس است: المراصد.
[147] در بعضی از نسخهها (مابد) است.
[148] این نامها در نسخهها به اختلاف ثبت شده است، در بعضی چنین است: (بوقیث، قیذورا، ذبیر، مقشون، مسموعا، ذوموه، مشتو، هذار، ثیمو، بطون، یوقش، فتدموا) و در بعضی چنین است: (بقونیث، قیدووا، رثین، میسور، سموعا، دوموه، شتیو، هذار، یثمو، بطور، توقش، قیدموا). مترجم گوید: علامهی مجلسی رضوان الله علیه روایتی را در بحار از سالم بن عبدالله بن عمر بن الخطاب نقل میکند که او ضمن روایت مفصلی این نامها را از کعب الاحبار و او از تورات نقل کرده. و سپس از ابوعامر هشام دستوانی نقل میکند که میگوید: یک نفر یهودی را به نام عثوا ابن ارسوا که دانشمند یهود بود در حیره دیدم و این نامها را برای او خواندم و از معنای این نامها پرسیدمش گفت این اوصاف را از کجا شناختی؟ گفتم: آنها نامها هستند. گفت: نه، نام نیست بلکه اوصاف مردمانی است به زبان عبری صحیح که در تورات هست و اگر معنای آنها را از غیر من بپرسی یا کور خواهد بود و یا خود را به کوری خواهد زد. گفتم چرا؟ گفت: اما کوری برای آنکه نمیداند و اما خود را به کوری زدن به جهت آنکه علیه دین خودش یاری نکرده و اظهار اطلاعی ننموده باشد و من که به این صفتها اعتراف کردم برای آن است که خودم از فرزندان هارون بن عمرانم و ایمان به محمد صلی الله علیه و آله و سلم دارم و ایمانم را از نزدیکترین افرادم از یهود پنهان داشتهام و اسلام خود را بر آنان اظهار ننمودهام. و از تو که بگذرد به هیچ کس اظهار نخواهم کرد تا بمیرم. گفتم: برای چه؟ گفت: برای آنکه من در نوشتههای پدران گذشتهام که از اولاد هاروناند دیدهام که ما باید به این پیغمبر که نامش محمد است به ظاهر ایمان نیاوریم بلکه در باطن به او ایمان آوریم تا آنگاه که مهدی قائم از اولاد او ظاهر شود پس هر کس از ما که او را درک کند باید ایمان بیاورد و آخرین این اوصاف صفت او است. گفتم به چه توصیف شده است؟ گفت به اینکه بر همهی ادیان پیروز میشود و مسیح به نزد او میآید و دین او را میپذیرد و به همراه او خواهد بود. گفتم پس این صفتها را برای من بیان کن تا بدانم. گفت: آری نیکو حفظ ن و از دیگران محفوظ بدار مگر از اهلش و از محلش انشاء الله: اما (تقوبیت) یعنی نخستین از اوصیاء و وصی آخرین پیامبر و اما (قیذوا) یعنی دومین وصی و نخستین از عترت برگزیده و اما (دبیرا) یعنی دومین از عترت و سیدالشهداء و اما (مفسورا) یعنی سرور بندگان خداپرست و اما (مسموعا) یعنی وارث علم اولین واخرین و اما (دوموه) یعنی بزرگواری که از خدا سخن میگوید و راست میگوید و اما (مثبو) یعنی بهترین فردی که در زندان ستمگران زندانی شده است و اما (هذار) یعنی کسی که به حقش اعتراف کنند ولی حقش را به او ندهند و او را از وطنش بیرون کنند و اما (یثموا) یعنی کسی که عمرش کوتاه ولی آثارش دامنهدار باشد و اما (به طور) یعنی چهارمین کسی که به این اسم نامیده شده است و اما (نوقس) یعنی هم نام عمویش و اما (قیدموا) یعین کسی که از دسترس پدر و مادرش رفته باشد و به امر خدا و علم او از دیدهها پنهان باشد و به حکم او قیام کند، پایان نقل از مجلسی، و او از کتاب مقتضب الاثر.
[149] آنچه دانشمند محترم آقای حاج شیخ محمود حلبی دامت برکاته از نسخهی توراة استنساخ نموده و ترجمهاش را نیز نوشته است چنین است: ولیشمعیل شمعتیخا هنیی برختی اوتو و هیفرتی اوتو وهیریتی اتو بمئدمئذ شنیم عاسار نسیثیم یولد و نتتیو لغوی غادل: و دربارهی اسمعیل شنیدم (سخن و درخواست) تو را اینک من برکت میدهم او را و بارور میکنم او را و نمو زیادی میدهم او را به (مئد مئد) زیاد زیاد دوازده انسان میزاید و میدهم به او امت و (جماعت) بزرگی.
[150] در نسخهها چنین نوشته شده است ولی غلط است و صحیحش یا نضر بن سوید است و یا حنان بن سدیر که هر دو در طریق این روایت واقع شدهاند به بصائر الدرجات ب 3 و کافی ج 1 ص 192 و تفسیر عیاشی ذیل آیه مراجعه شود.
[151] یعنی فضیل بن یسارنهدی.
[152] در نسخهها چنین نوشته شده است و گویا غلط باشد و صحیحش (سال 81 است) چنانچه در سند پیش بود زیرا این عقده بنا بر آنچه خطیب در تاریخش نوشته است شب نیمهی ماه محرم سال 249 متولد شده است و به سال 61 دوازده ساله بوده است و غالبا این حد از سن استعداد تحمل حدیث را ندارد و در اواخر این کتاب که روایاتی را که دربارهی اسماعیل رسیده بیان میکند روایت ابن عقده از جعفر بن عبدالله محمدی در سال 268 خواهد آمد.
[153] زمر: 60.
[154] ظاهرا از جملهی پناه به خدا میبریم تا پایان، کلام مؤلف است.
[155] مقصود حمید بن المثنی عجلی صیرفی است و اوثقه است صدوق و نجاشی و علامه رحمهم الله توثیقش نمودهاند و ابوسلام در بعضی از نسخهها (ابی سالم) است ولی در کافی نیز همانند متن است.
[156] عمران بن قطر را نجاشی عنوان کرده و گفته است او کتاب خودش را از امام صادق (ع) روایت کرده است.
[157] نامش را به این عنوان در کتابهای رجال نیافتم و ظاهرا به قرینهی اینکه: از بعضی از اصحابش روایت میکند او را به کتابی و اصلی بوده است و مکفوفک به معنی نابینا است و در فهرست شیخ - رحمه الله - به عنوان عمرو بن خالد الاعشی - آمده است و گفته است که او را کتابی است سپس طریق خود را به او نقل کرده است و سید تفرشی در (الکنی) گفته است ابوخالد کنیهی چند نفر است که از جملهی آنها همین عمرو بن خالد است.
[158] در باب چهارم در ذیل خبر دوم یادش کردیم و گفتیم که مقصود از او ابوالحسین اسدی است.
[159] در بعضی از نسخهها چنین است: (از ابی الفضل که گفت: ابو جعفر علیهالسلام فرمود).
[160] در بعضی از نسخهها چنین است و کسی که مقامی را که اهلش نیست ادعا کند - یعنی امامت را -.
[161] در بعضی از نسخهها (محمد بن الحسن الرازی) و در بعضی دیگر محمد بن الحسین رازی است و پیش از این دربارهاش سخن گفتیم.
[162] در بحار این خبر را تا اینجا گفته است و باقیمانده در حاشیهی بعضی از نسخهها نوشته شده است.
[163] این باب با روایاتش در بعضی از نسخهها نیست گویا پس از تالیف کتاب مولف این باب را املاء نموده و نوشته شده است و به این جهت ما همگی این باب را در میان پرانتز نقل کردیم.
[164] این خبر در باب پیش گذشت.
[165] او عثمان بن محمد بن ابراهیم بن ابی شیبهی کوفی است که ابن حبان از ثقاتش شمرده است.
[166] مقصود عبدالله بن عمر بن سعید ابا سعید اشج است و ابن حجر او را به عنوان عبدالله ابن سعید اشج عنوان کرده و گفته است: از اهل کوفه وثقه است به سال 257 وفات کرد و مقصود از ابی کریب محمد بن علاء بن کریب همدانی است که درالتذهیب عنوانش کرده و گفته است: او از اهل کوفه و حافظ حدیث و یکی از نگهداران حدیث که در عین حال حدیث فراوان دارد میباشد. و مقصود از محمود بن غیلان: ابا احمد المروزی عدوی و وابستهی آنان است و ثقهی حافظ حدیث بود و به سال 239 وفات کرده است چنانچه در التذهیب است و مقصود از علی بن محمد: علی بن محمد طنافسی کوفی است و او نیز راستگو و ثقه است. و ممکن است که مقصود از او علی بن محمد هاشمی کوفی و شاء باشد که ابن حبان در ثقاتش یاد کرده و هر دو در یک طبقه هستند و از راویان حماد بن زید ابی اسامه میباشند. و مقصود از ابراهیم بن سعید: ابا اسحاق جوهری طبری است و او چنانچه خطیب گفته است حافظ حدیث و ثقه و ثبت است و اما ابواسامه: عبارت است از حماد بن اسامة بن زید قرشی (مولاهم) که با کنیهاش شهرت یافته و چنانچه در التقریب گفته ثقه و ثبت است و درالتقریب وفاتش را به سال 201 در سن هشتاد سالگی ذکر کرده است، و عجلی و احمد او را توثیق کردهاند و مجالد و شعبی و مسروق را در پیش گفتیم.
[167] ابوکریب کنیهی محمد بن علاء است و ابوسعید کنیهی محمود بن غیلان چنانچه در پیش گفتیم.
[168] در نسخه چنین نوشته شده است و او اشعث بن سوار کندی نجار کوفی وابستهی ثقیف صاحب التوابیت (صندوق ساز) و او در نزد بیشتر اهل فن ضعیف است و مقصود از عامر، عامر شعبی است و مقصود از عمویش قیس بن عبد و ترجمهاش را در جائی ندیدهام و در خبری که پس از این خواهد آمد و در بعضی از نسخهها (قیس بن عبید) است چنانچه اشاره خواهیم کرد.
[169] این خبر را احمد در مسند خود ج 1 ص 398 آورده است و در سند او جمله (از عمویش) نیست و در پایانش چنین است: فرمود (به شمارهی نقیبان بنیاسرائیل).
[170] مقصود از ابی احمد: محمود بن غیلان مروزی است که از پیش گذشت و اما یوسف بن موسی: همان ابویعقوب قطان کوفی است خطیب درج 14 ص 304 تاریخش گوید: اصل او از اهواز بود و در ری بازرگانی داشت سپس در بغداد ساکن شد و در آنجا از جریر بن عبدالحمید حدیث نقل کرد - تا آنکه گوید: جمعی از پیشوایان او را ثقه خواندهاند و ابن حبان از ثقاتش دانسته... و اما سفیان بن وکیع حدیث اش ضعیف است و جمعی او را تضعیف کردهاند و گفتهاند: ثقه نیست.
[171] او جریر بن عبدالحمید بن قرط ضبی ابوعبدالله رازی است او ثقهای بود که از جاهای دور به نزدش میآمدند و از ابن عمار موصلی نقل شده است که گفته است او حجت بود و کتابهایش همگی صحیح است و از نسائی و عجلی نقل شده است که او ثقه است و به سال 188 وفات یافته است.
[172] در یک نسخه (قیس بن عبید) است.
[173] در روایات این باب مکرر گفته شده است که خلفاء پیغمبر به شمارهی نقیبان بنیاسرائیل و یا نقیبان موسی است مقصود آن است که شمارهشان دوازده است زیرا خدای تعالی میفرماید: «ولقد اخذ الله میثاق بنی اسرائیل و بعثنامنهم اثنی عشر تقیبا» و نقیب به معنای امیر و سید و شاهد است.
[174] او مسدد بن مسرهد بن مسربل بن مستورد اسدی بصری است کنیهاش ابوالحسن و ثقه و حافظ بوده است چنانچه در التقریب است.
[175] او انس بن مالک بن نضر انصاری خزرجی خدمتکار رسول خدا است به سال 102 وفات کمرده است و سال 93 نیز گفته شده است و هنگام مرگ متجاوز از صد سال داشت چنانچه درالتقریب است.
[176] تا به امروز به چنین عنوانی برخورد نکردهام و ممکن است که تصحیف عبدالسلام بن عاصم جعفی باشد که روایتاش مورد قبول است و احتمال میرود که عبدالسلام بن ابیحازم بصری باشد زیرا بیشتر کسانی که از یزید رقاشی حدیث نقل کردهاند محدثین بصرهاند و یزید ابن ابان رقاشی افسانهگو بود و از نظر نقل مورد اعتماد نیست ولی خودش آدم نیکی بود و معروف بود به ابیعمرو بصری زاهد خبرهائی در زمینهی موعظه و ترس از خدا و گریه کردن نقل کرده است که ضعیفاند و اما کسی که از او روایت میکند یعنی عبدالله بن ابیامیه ظاهرا همان عبدالله بن سلیمان بن جنادة بن ابی امیه است و ابن حبان او را از ثقات شمرده است.
[177] ساوی این خبر را با سند خودش از عبدالله بن ابی امیه و او از رقاشی روایت کرده و در پایانش اضافه کرده: (هنگامی که اینان درگذشتند زمین اهل خودش را فروخواهد برد) و ابو علی طبرسی نیز در اعلام الوری همین طور روایت کرده است.
[178] ترجمهی جابر بن سمره در پیش ص 105 گذشت و ابن حزم در الجمهرة ص 273 گفته که (ما در جابر بن سمره خواهر پدر و مادری عتبه بن ابیوقاص و خواهر پدری سعد بن ابی وقاص است).
[179] عمرو بن خالد ابو الحسن حرانی جزری در مصر سکونت داشت. عجلی گفته است: حافظ حدیث و ثقه است و ابو حاتم گفته است: بسیار راستگو است. نقل از التهذیب.
[180] او عبدالملک بن عبدالعزیز بن جریج است ابن حجر گوید او فردی است با فضیلت و مورد اعتماد.
[181] در حدیث شمارهی 2 از این باب گفته شد.
[182] حاتم بن اسماعیل ابواسماعیل مدنی حارثی، ابن سعد گوید: او اصلش از کوفه بود ولی به مدینه منتقل شد و در همانجا مسکن گزید و به سال 186 وفات کمرد و ثقه و امین بود، و حدیق فراوان نقل کرده از مهاجر بن مسمار زهری وابستهی قبیلهی سعد روایت میکند و او از اهل مدینه است و ابن حبان در ثقاتش شمرده و از عامر بن سعد بن ابیوقاص زهری مدنی روایت میکند، ابن سعد در طبقاتش گفته که اوثقه بود و حدیث فراوان نقل کرده است و ابن حبان او را در جملهی ثقات آورده است.
[183] او ما عز بن مالک اسلمی است و داستانش چنانچه در اسد الغابة و صحیح مسلم و دیگر کتابها نوشته شده چنین است که از ابوسعید خدری نقل شده که گفته است: ما عز بن مالک به خدمت رسول خدا صلی الله علیه و اله رسید و عرض کرد: من کار زشتی انجام دادهام حد شرعی را بر من جاری فرما، رسول خدا (ص) چندین بار او را رد کرد سپس از مردم قبیلهاش پرسید: آیا این مرد دیوانه است؟ عرض کردند: ما اثری از دیوانگی در او ندیدهایم. پس رسول خدا دستور سنگسار کردنش را صادر فرمود پس او را به بقیع غرقد آوردند و سنگسارش کردند. گوید: سپس رسول خدا (ص) عصر همان روز برای خطابه بپا ایستاد و خطابه خواند و فرمود تا آخر آنچه فرمود.
[184] باقیماندهی خبر چنانچه در چند مورد از مسند احمد و صحیح مسلم در کتاب الامارة است چنین است: گروه اندکی از مسلمانان کاخ سفید خاندان کسری یا فرزندان کسری را فتح میکنند و شنیدم میفرمود: پیش از روز رستاخیز دروغگویانی خواهند بود، از آنان بدور باشید و شنیدم آن حضرت میفرمود: من پیشرو شما هستم به حوض کوثر.
[185] عباد بن یعقوب اسدی رواجنی را ابن حجر در تهذیبش گفته است که ابن خزیمة گوید او در حدیث مورد اعتماد است ولی در دینش مورد اتهام و گفته است که ابن عدی گوید: عباد در شیعهگری غلو کرده است.
[186] درالتقریب گوید: محمد بن عبدالله بن عبدالحکم ابوعبدالله بصری فقیه است و مورد اعتماد و محمد بن اسماعیل بن مسلم بن ابیفدیک بسیار راستگو است و محمد بن عبدالرحمن که کنیهاش ابن ابیذئب است مورد اعتماد و فقیه و با فضیلت است.
[187] عندر همان محمد بن جعفر مدنی بصری است در التهذیب گوید: او مورد اعتماد و راستگو و درستنویس است و از شعبه بن حجاج بن ورد عتکی ابی بسطام واسطی بصری که ثقه و حافظ و استوار بود روایت میکند و در التهذیب است که ثوری گوید: او امیرالمؤمنین در حدیث است.
[188] ابوعوانه: وضاح بن عبدالله یشکری بزاز است و به کنیهاش معروف است التقریب گوید: او ثقة و نگهدار حدیث بود.
[189] در خصال و بحار نیز چنین است و من به این عنوان در کتابهای رجال کسی را ندیدهام.
[190] اینجا و در خصال نیز چنین است، او خلف بن ولید جوهری ابوالولید بغدادی است خطیب در مجلد 8 تاریخش ص 320 او را عنوان کرده و گفته است که ابن معین او را توثیق نموده است از اسرائیل بن یونس بن ابی اسحاق ابی یوسف کوفی روایت میکند ابن حجر در تهذیبش گوید: که ابو حاتم گفته است: که او ثقه و بسیار راستگو است.
[191] خلف بن هشام بن ثعلب بزار (آخرش راء است) ابو محمد مقری بغدادی است و یکی از اعلام است که ابن معین و نسائی توثیقش کردهاند چنانچه در خلاصهی تذهیب الکممال است و حماد بن زید همان ابواسامة است که در پیش گفتیم.
[192] او عبدالله بن محمد بن علی بن نفیل است که ثقه و حافظ است.
[193] چون این خبر به شماره 7 ذکر شده بود از این رو در اینجا بدون شماره آوردیم.
[194] همین خبر با اضافهای به شمارهی 7 قبلا ذکر شد لذا بدون شماره در اینجا نقل کردیم.
[195] معمر - با تشدید میم - ابن سلیمان نخعی ابوعبدالله کوفی است که مورد اعتماد و فاضل است (التقریب) و بعید نیست که او معتمر بن سلیمان تیمی بصری باشد که او نیز ثقه است.
[196] اسماعیل بن ابی خالد احمسی است که وابستهی به آنان است احمد بن حنبل گفته است او از همهی مردم هدر حدیث صحیحتر است و عجلی گفته: کوفی تابعی ثقة است و او آسیابان بود و ابو حاتم گفته: من کسی را از اصحاب شعبی بر او مقدم نمیدارم (تهذیب التهذیب).
[197] یزید بن سنان بن یزید قزاز بصری کنیهاش ابوخالد است و در مصر اقامت داشت نسائی گفته: او ثقة است و ابن حبان در جملهی ثقاتش آورده و ابن یونس گفته است: که به عنوان بازرگان به مصر آمد و در آنجا حدیث نوشت و حدیث گفت و در روز اول جمادی الاولی سال 264 وفات کرد و ثقهی بزرگواری بود.
[198] ابوالربیع زهرانی، او سلیمان بن داود عتکی بصری که در بغداد اقامت داشت میباشد ثقه بود و حماد بن زید همان ابواسامه است که قبلا گفته شد.
[199] او عبیدالله بن عمرو بن ولید اسدی وابستهی به آنان و وارد بر آنان بود ابن معین و نسائی توثیقش نموده و عنوان عبدالحمید را که از او روایت میکند در جائی ندیدهام و به احتمال قوی تصحیف شده است.
[200] حسن بن عمر بن شقیق ابو علی بصری بلخی است، عسقلانی گفته است او در ری ساکن شد و تجارت بلخ داشت از این جهت به بلخی معروف شد بخاری و ابو حاتم گویند: او بسیار راستگو است و ابو زرعه گفته است: او عیبی ندارد و ابن حبان در شمار موثقاناش آورده است.
[201] در صحیح مسلم است (که این دین همیشه برپا خواهد بود تا آنگاه که رستاخیز برپا شود یا بر شما دوازده نفر خلیفه شوند، تا آخر).
[202] ابوجحیفه نامش وهب بن عبدالله سوائی است و منسوب است به سواءة بن عامر ابن صعصعه. و ابن حجر گفته است: که به او وهبالخیر گفته میشود ابن سعد در طبقات گوید: که پیش از سن بلوغ به خدمت پیغمبر رسید و در الحلیة گوید که ابوجحیفه از افراد پلیس حکومت علی علیهالسلام بود و کارمند...
[203] سهل بن حماد دلال، ابوعتاب بصری مردی راستگو است و ابن حبان در جملهی ثقاتش شمرده است.
[204] او یونس بن وقدان ابی یعفور عبدی کوفی است که در نزد جمعی ضعیف است و بنا به نقل التهذیب ابوحاتم گفته است که او صدوق بود از عون بن ابی جحیفه که در نزد ابی حاتم و نسائی و ابن معین ثقه است روایت میکند.
[205] عبدالوهاب بن عبدالمجید ابو محمد ثقفی بصری ثقه است سه سال پیش از مرگش تغییر حال داد و از داود بن ابی هند ابیبکر و یا ابی محمد بصری که ثقهی محکمی است روایت میکند و او از پدرش ابی هند که نامش دینار است روایت میکند.
[206] سمره بن جندب هم پیمان انصار و از اصحاب رسول خدا است و به سال 58 در بصره وفات کرده است.
[207] سوید بن سعید ابو محمد حدثانی هروی انباری مردی بود صالح و راستگو ولی در حافظهاش اضطرابی بود، برذعی گوید: ابازرعه را دیدم که دربارهی وی بدگوئی میکرد به او گفتم: حال او در نظر تو چگونه است؟ گفت: اما کتابهایش همگی صحیح است و من از اصول او پیروی میکنم و از کتابهایش رونویس میکنم و اما اگر از حفظ حدیثی بگوید، نه، و معتمر بن سلیمان تیمی ابو محمد بصری که لقبش طفیل است خود ثقة و از هشام بن حسان ازدی فردوسی ابی عبدالله بصری که ثقه است روایت میکند جنانچه درالتقریب و التهذیب است.
[208] او مرثد بن عبدالله یزنی مصری فقیه است و گفته شده که او در زمان خود مفتی اهل مصر بود و جمعی از رجالیین توثیقش کردهانمد و محمد بن سیرین که ثقه و امام وقت خودش بود از او روایت میکند.
[209] در نسخهها بدون فاصله نوشته شده و به جای (لاجرم) که ما (به ناچار) ترجمه کردهایم (لاحدهم) است.
[210] در باب پیشین ص 108 گذشت.
[211] در باب پیشین ص 108 گذشت.
[212] مقصود یحیی بن عبدالله محض صاحب دیلم است.
[213] سعدان بن اسحاق را به این عنوان در جائی ندیدم و احمد بن حسین بن عبدالملک در کتب رجال ما به عنوان احمد بن الحسین بن عبدالملک ابوجعفر اودی یا - ازدی - عنوانی شده است که از اهل کوفه و ثقة است و از مراجع روایت است به فهرست شیخ و رجال نجاشی مراجعه شود.
[214] در تاریخ بغداد او را از مشایخ ابن عقده شمرده است ولی من به ترجمهی او برنخوردهام و در کفایة الاثر ص 14 در یکی از سندهایش محمد بن احمد صفوانی است.
[215] مقصود از شیخ در این روایت امام صادق (ع) است چنانچه در کمال الدین و در بعضی از نسخههای این کتاب نصریح به آن حضرت شده است و احتمال میرود که مقصود از شیخ در روایت امام موسی بن جعفر علیهالسلام باشد چنانچه علامهی مجلسی (ره) استظهار فرموده و راوی از ترس حکومت وقت که جلب شود تصریح بنام آن حضرت نکرده است و در بعضی از نسخهها کلمهی «علیهالسلام» نیست.
[216] او علی بن حسن بن فضال معروف است.
[217] در کافی بجای (بعضی از رجال خود) طلحة بن زید است.
[218] الاعراف 27.
[219] الاعراف 31.
[220] ظاهرا مقصود موسی بن جعفر (ع) است.
[221] در کافی چنین است: قرآن را پشتی هست و اندرونی: ظهر و بطن.
[222] کافی ج 1 ص 374 با اختلافی در پایان حدیث.
[223] در کافی ج 1 ص 374 چنین است: (ائمه الظلمة و اشیاعهم) یعنی امامان ستمکارانند و پیروان آنان.
[224] در کافی (فی انفسها) است یعنی به خود ستم کرده باشد نه به دیگری.
[225] کلینی این روایت را در قسمت اصول به طور اختصاص نقل کرده است در ج 1 ص 178 و به طور مفصل در ص 335 و 339.
[226] در کافی ج 1 ص 178 روایت را ابیبصیر از یکی از دو امام (حضرت باقر و حضرت صادق) نقل میکند.
[227] آنچه میان پرانتر نقل شده در کافی نیست.
[228] در کافی چنین است: زمین اهلش را به جوش و خروش درمیآورد همچون دریائی که اهلش را به جوش و خروش درمیآورد.
[229] در النهایة: مادهی (نوم) گوید: در حدیث علی علیهالسلام است که آن حضرت به یاد آخر زمان و فتنههایش افتاد سپس فرمود: بهترین اهل آن زمان هر مؤمنی است که نومه باشد بر وزن همزه یعنی کسی که به یادش نباشند و اعتنایش نکنند و گفته شده که معنایش کسی است که در اجتماع بد و بدان را نشناسد و گفته شده که نومه (با حرکت واو) به معنای پرخواب است و اما آنچه به معنای از یاد رفته در اجتماع است آن (نومه) با سکون واو است و از قبیل اول است حدیث ابن عباس که به علی علیهالسلام عرض کرد: نومه چیست؟ فرمود: کسی که به هنگام فتنه خاموش است و چیزی از او برور نکند.
[230] در بعضی از نسخهها چنین است:(از غمره دختر اوس که گفت: حدیث کرد مرا جدم حصین از عبدالرحمن و او از پدرش - تا آخر) و روشن نشد که نام این زن غمره است یا عمیرة ولی ظاهرا جدش همان حصین بن عبدالرحمن بن عمرو بن سعد بن معاذ اشهلی است که در التقریب و التهذیب عنوان شده است.
[231] در بعضی از نسخهها (و احتیال و قیاس مشتبه) است یعنی: حیله و قیاس شبههناک.
[232] ظاهرا او همان ابن فضال تیملی معروف باشد.
[233] در بعضی از نسخهها (غمرة دختر اوس) است و هیچکدام از این دو نام را در جائی ندیدهام.
[234] عبدالله بن ضمرهی سلولی مردی است ثقه و درالتقریب است که عجلی او را توثیق کرده است.
[235] کعب الاحبار کعب بن ماتع حمیری است که کنیهاش ابا اسحاق است و نیز ثقه است (التقریب).
[236] تقدم اسلام علی (ع) مورد قبول همهی مورخین است جز اینکه بعضی از مفرضین و یا نادانان گفتهاند که چون سن آن حضرت کم بود اسلامش قابل توجه نیست.
[237] گذشت که او عمرو بن سعد بن معاذ اشهلی است و چون در نسمهی علامهی مجلسی به غلط عمر بن سعد نوشته شده بود شارح خبر گمان کرده است که او عمر بن سعد بن ابیوقاص است و از این رو گفته است (که این خبر با آنکه تصحیف شده و الفاظش نیز به غلط ضبط شده است و سندش به بدترین خلق خدا عمر بن سعد میرسد با این همه ان را از آن جهت نقل کردم که از امام قائم خبر میدهد تا معلوم شود که دوست و دشمن بر وجود آن حضرت متفقتند) با اینکه عمر بن سعد در آن روز طفل نابالغی بوده و لیاقت چنین خطاب را نداشته و لذا گاهی که امیرالمؤمنین (ع) در دوران خلافتش که به مناسبتی از او نام برده است از او تعبیر به (جر و یعنی توله سگ) فرموده است.
[238] عبارت روایت (فی سنة اظهار غیبة المتغیب من ولدی) است که به غیبت کبری ترجمه شد و این معنا را از هیئت متغیب استفاده کردیم که به جای آن غیبة الغائب من ولدی نفرموده است و کثرة المبانی تدل علی کثرة المعانی.
[239] عبارت متن (شراة) است و از آن رو به خوارج ترجمه شد که آنان چنین میپندارند که جان خود را به رضای خدا فروختهاند.
[240] سال وفات امام حسن عسکری (ع) است.
[241] در بعضی از نسخهها (محمد بن مابندار) است.
[242] گویا او ابوجعفر بن محمد بن مالک باشد. و در بعضی از نسخهها به جای محمد بن مالک (احمد بن هلال) است.
[243] مقصود عبدالله بن یحیی کاهلی است چنانچه در کافی در کتاب ایمان و کفر باب التراحم و التعاطف تصریح کرده است.
[244] از عبدالرحمن مقصود: عبدالرحمن بن ابیتجران است و از خشاب مقصود: حجاج خشاب است چنانچه در کمال الدین به هر دو تصریح کرده است.
[245] علی بن الحسین همان مسعودی معروف و یا علی بن بابویه است ظاهرا و محمد بن یحیی همان محمد بن یحیی عطار قمی است که مشهور است و محمد بن حسان رازی عبارت است از ابوجعفر زینبی و یا زینی و محمد بن علی کوفی یعنی ابوسمینهی صیرفی که در رجال عنوان شده است و او کتاب عیسی بن عبدالله بن محمد هاشمی را روایت میکند و او از پدرش عبدالله ابن محمد و او از جد پدرش عمر بن علی و او از امیرالمؤمنین علیهالسلام.
[246] کافی ج 1 ص 342 با اختلافی در لفظ حدیث.
[247] ظاهرا مقصود از دو مسجد، مسجد الحرام و مسجد النبی باشد و محتمل است که مقصود مسجد کوفه و مسجد سهله بوده باشد.
[248] او علی بن حسن طاطری واقفی است و موثق است چنانچه در مرآة گفته است و در بعضی از نسخهها علی بن الحسین نوشته شده است.
[249] مجلسی (ره) را در جملهی آخر روایت توجیهی است که با توجه به ترجمهای که ما کردیم نیازی به آن نیست، به متن عربی مراجعه شود.
[250] مقصود ابیعبدالله قرشی است که شرحش خواهد آمد.
[251] در پارهای از احادیث به جای (شباهت) کلمهی (سنت) است یعنی روش.
[252] در کمال الدین چنین است: (همان در قائم 4 روشی از یوسف است) و علامهی مجلسی فرموده است: اینکه امام فرموده: (فرزند کنیز سیاه چهره) با بسیاری از روایات که مادر آن حضرت را توصیف فرموده است مخالف است مگر آنکه بگوئیم مقصود این روایت یکی از مادربزرگهای آن حضرت است و یا آنکه مقصود از مادر، دایهی آن حضرت باشد.
[253] مقصود احمد بن حسین بن سفید بن عثمان ابا عبدالله قرشی است.
[254] در بعضی از نسخهها به جای (شباهت) کلمهی (سنت) به معنی روش است.
[255] در بیشتر نسخهها در این مورد و موارد آینده به جای کلمهی (سنت) به معنای روش کلمهی (شبه) نوشته شده است و هر دو تعبیر صحیح است گرچه مصنف در ذیل حدیث 12 از فصل آینده کلمهی سنت را انتخاب کرده است.
[256] عباد بن یعقوب همان است که در رجال به عنوان رواجنی است و کتاب اخبار المهدی از او است و یحیی بن یعلی همان است که در تهذیب التهذیب به عنوان آسلمی گفته شده است.
[257] در کافی چنین است و ظاهرا صحیحش: (حسین بن محمد بن عامر) باشد.
[258] احمد بن هلال عبرتائی به سال 180 متولد و به سال 267 وفات کرده است و تقریبا پنجاه سال پیش از ولادت حضرت قائم (ع) این حدیث را شنیده است.
[259] سند این روایت مضطرب است و اشکال دارد زیرا علی بن حسن تیملی از علی بن مهزیار متاخر است ولی ابن ابی نجران از ابن مهزیار متقدم است گوئی در سند تصحیفی شده است و صحیحش چنین باشد: (حدیث کرد ما را عبدالرحمن بن ابی نجران و علی بن مهزیار از...
[260] او سعید بن بیان و کنیهاش ابوحنیفه و لقبش سابق الحاج است زیرا از کوفه حاجیان را به همراه خود به مکه میبرد و از ولید بن صبیح روایت شده است که او گفت به امام صادق علیهالسلام عرض کردم که ابی حنیفه هلال ذی الحجه را در قادسیه دیده و عرفه را با ما بود فرمود عباداتش درست نیست، نجاشی او را عنوان کرده و گفته است که ابو حنیفهی سائق الحاج همدانی ثقه است و از امام صادق (ع) روایت کرده است و او را کتابی است که عدهای از اصحاب ما آن را روایت کردهاند.
[261] در کافی ج 1 ص 34 در این روایت میفرماید صاحب این امر را دو غیبت است یکی از آن دو چنین است که از آن غیبت به سوی خانوادهاش باز میگردد، مترجم گوید: ظاهرا مقصود آن است که با خانوادهاش رفت و آمد دارد نه آنکه خبرش به آنان میرسد چنانچه احتمال داده شده است.
[262] از این جمله استفاده میشود که تألیف این کتاب پس از وفات علی بن محمد سمری بوده است که به سال 329 ماه شعبان اتفاق افتاد.
[263] همان انماطی واقفی است و کتابی نیز دارد.
[264] در کمال الدین چنین است ولی در کافی (اسحاق بن محمد صیرفی) است.
[265] در کافی کلمهی (فیه) را که به معنای (در موسم) ترجمه شد ندارد.
[266] ظاهرا او احمد بن حسن بن علی بن فضال است که کنیهاش ابی عبدالله و یا ابی الحسین است فطحی مذهب و موثق است ودر بعضی از نسخهها (احمد بن الحسین) است و او ظاهرا (احمد بن الحسین بن سعید قرشی) باشد.
[267] احمد بن میثم از ثقات کوفیان و از فقهاء آنان است و ظاهرا عبیدالله بن موسی همان عیسی کوفی باشد و عبدالاعلی بن حصین تغلبی یا ثعلبی را در جائی نیافتم فقط در انساب سمعانی عبدالاعلی بن عامر ثعلبی است که به ثعلبیه که یکی از منزلگاههای حاجیان در بیابان است منسوب است، و او را در التقریب عنوان کرده و گفته است که راستگو است. و حصین بن عامر در الجامع عنوان شده است و گفته است که کنیهاش اباالهیثم کلبی کوفی است و او را از اصحاب امام صادق (ع) شمرده است و به احتمال بعید شاید او همان عبدالاعلی بن حصین بن عامر باشد.
[268] یعنی سالم مکی گوید عامر بن واثله ابوالطفیل مرا گفت.
[269] من به این نام برخورد نکردهام و شاید ابراهیم بن شعیب میثمی باشد که ابراهیم به واسطهی شباهت در نوشتن به ابی الهیثم اشتباها ابی الهیثم نوشته شده است.
[270] در بعضی از نسخهها (مدائنی) است.
[271] منصور بن یونس قرشی وابستهی آنان است و به او بزرج گفته میشود کوفی وثقه است.
[272] در بعضی از نسخهها اباعبدالله (امام صادق (ع)) است.
[273] او علی بن الحسین مسعودی صاحب مروج الذهب است.یا علی بن بابویه صدوق.
[274] او ابوسمینه کوفی است در بعضی از نسخهها (محمد بن الحسین) نوشته شده است و ظاهرا اشتباه باشد.
[275] در بعضی از نسخهها چنین است (که او است تنها توفیق دهندهی بر حق و حقیقت به وسیلهی رحمتش).
[276] امیة بن علی قیسی ضعیف است و اصحاب ما را ضعیف شمردهاند ولی ضعف او زیانی نمیرساند چون همین روایت از ابن بزیع که ثقة است نقل خواهد شد.
[277] ظاهرا او احمد بن حسین بن سعید قرشی است و در بعضی از نسخهها احمد بن حسن است که احتمال میرود احمد بن حسن بن علی بن فضال باشد.
[278] اینجا چنین است ولی در کافی (محمد بن یحیی) نیست و همو درست است زیرا محمد بن یحیی از احمد بن ادریس روایت نمیکند.
[279] در کافی کلمهی (یأتی) یعنی تشریف میآورد نیست.
[280] در بعضی از نسخهها (ابی الحسن الرضا علیهالسلام) است.
[281] در ترجمهای که شد به ناچار محل (واو) را در جملهی (بلا تغییر و لذکر الوقت) تغییر دادیم و جمله را به این صورت ترجمه کردیم (و بلا تغییر لذکر الوقت) که به جز این طریق معنای صحیحی به نظر مترجم نرسید و چنانچه فضلاء از خوانندگان معنای صحیحی برای عبارت چاپ شده در متن عربی ص 190 سطر 5 داشتند ما را اصراری در تغییر عبارت کتاب نیست.
[282] توجیهی که مؤلف الکتاب برای خبر کرده است درست نیست زیرا در هیچ خبری به طور صریح تعیین وقت نشده است تا با اخبار عدم توقیت معارض شود و نیازی به چنین توجیه پیدا شود.
[283] در بعضی از نسخهها است (و صاحبش را نبیند).
[284] در بعضی از نسخهها چنین است (یعنی ابن ابیعقب).
[285] شاید به جای (رواه الحکم عن ابیجعفر) (رفعه الی ابی جعفر) صحیح باشد.
[286] اینجا چنین است و شاید او همان بکری باشد که در الجامع عنوان شده است.
[287] او شاید احمد بن ابی احمد وراق جرجانی باشد که خواهد آمد.
[288] در بعضی از نسخهها چنین است (صالح بن نبط و بکر بن مثنی).
[289] عثمان بن زید بن عدی جهنی از اصحاب امام صادق علیهالسلام است.
[290] ظاهرا او احمد بن الحسین بن سعید بن عثمان ابو عبدالله قرشی است، و در بعضی از نسخهها احمد بن الحسن است که گوئی احمد بن الحسن بن علی بن فضال باشد.
[291] ظاهرا او حسن بن علی بن فضال تیملی است و در کافی که حسین بن علی نوشته است تصحیف شده است.
[292] او حسن بن علی وشاء معروف است که احمد بن محمد بن عیسی اشعری از او روایت میکند و هر دو از بزرگان شیعه هستند و بنابراین آنچه در بعضی از نسخهها و در بحار است که محمد بن احمد و یا حسین بن علی بن زیاد نوشته شده است تصحیف شده است.
[293] زؤان: دانهای است که غالبا با خوشهی گندم میروید و مانند گندم است ولی از آن کوچکتر است و خواب آور.
[294] محمد و احمد فرزندان حسن بن علی بن فضالند که برادرشان علی بن حسن از آن دو روایت میکند و ما در مقدمه از آنان یاد کردیم.
[295] در غیبت شیخ به جای (لتمحصن یا شیعة آل محمد تمحیص الکحل فی العین) لتمخضن یا شیعة آل محمد کمخیض الکحل فی العین) است و مخض البن به معنای گرفتن کره از شیر است.
[296] شاید آن مرد، ایوب بن نوح بن دراج باشد که ثقة است زیرا شیخ این روایت را از ایوب بن نوح و او از عباس بن عامر روایت میکند.
[297] مسلی بضم میم و سکون سین و آخرش لام است در اللباب گوید: این نسبت به مسلیة بن عامر بن عمرو بن غلة بن خلد بن مالک بن ادد، داده میشود و مالک همان مذحج است و مسلیه قبیلهی بزرگی از مذحج است و مسلیه به کوفه وارد شدند و در محلهای منزل کردند و آن محله به آنان منتسب گردید و جمعی دیگر که از این قبیله نیستند نیز به این محله نسبت داده میشوند و اینکه تصریح کرده است که راوی از بنی مسلیه است برای آن است که گمان نشود او از اهل کوفه است.
[298] در بعضی از نسخهها (موسی بن احمد) است و شاید آنچه در متن است درست باشد و مقصود از او محمد بن موسی بن عیسی ابوجعفر همدانی است و اما احمد بن ابی احمد پس او احمد ابن ابی احمد وراق جرجانی است چنانچه مولف در باب علائم ظهور در روایت شماره 38 تصریح به او نموده است.
[299] در بیشتر نسخهها چنین است ولی در پارهای از نسخهها (حسینی) و در بعضی (جنبی) نوشته شده است.
[300] در بحار (عبدی) نوشته است و من به چنین کس برخورد نکردهام و شاید موسی بن هارون بن بشیر قیسی ابومحمد کوفی بردی باشد که در تهذیب التهذیب عنوان شده است.
[301] سلیمان بن بلال تیمی که کنیهاش ابو محمد است وابستهی به آنان است. و درالتقریب ابن حجر است که عبدالله بن مسلمة بن قعنب ابو عبدالرحمن حارثی بصری ثقة از او روایت میکند و آنچه در بعضی از نسخهها سلیمان بن هلال نوشته شده اشتباه از نویسندهی نسخه است.
[302] در بحار به جای (مخفر) که به معنای پناهگاه است (مجفو) نوشته و مجلسی فرموده است که معنایش آن است که چون بیاید مردم اطاعتش نکنند و جفایش کنند. ولی گفته شده این معنا درست نیست زیرا روایت در مقام مدح آن حضرت است.
[303] او ابراهیم بن حکم بن ظهیر فزاری ابو اسحاق است که در فهرست شیخ و رجال نجاشی معنون است و آنچه در نسخهها نوشته شده به نام (ابراهیم بن حسین و او از ظهیر) غلط است.
[304] در این نسخه چنین است و شاید تحریف شده باشد و اصلش چنین باشد (لو یخرج قبل لضربت عنقه) یعنی اگر پیش از وقت خروج کند گردنش را از پیکرش جدا سازند.
[305] علامهی مجلسی فرماید: شاید معنایش این باشد که پارهای از مردم گمان میکنند که موسی بن جعفر علیهالسلام قائم است ولی نه چنین است و یا اینکه آن حضرت فرموده است (رحم الله فلانا) چنانچه خواهد آمد یعنی خداوند فلانی را رحمت کند و واقفیه آن کلمه را به موسی تعبیر کردهاند. و من میگویم: بعید نیست که مقصود موسی بن عمران باشد و چون آن حضرت (ص) در پارهای از اوصاف مذکوره با موسی بن عمران شریک بوده چنین فرمودهاند و خدا دانا است.
[306] در بعضی از نسخهها (محمد بن زرارة) است و گوئی غلط است.
[307] گوئی جمله (دو نشانه است) یا زیادی نوشته شده است و یا (علامات: نشانهها) بوده است که سهوا (علامتان) نوشته شده است.
[308] راوی میان ابوالقاسم و عبدالعزیز برادر عبدالعزیز قاسم بن مسلم است چنانچه در کمال الدین است و این خبر و خبر بعد از این در پارهای از نسخهها نیست ولی علامهی مجلسی در مرآة اشاره فرموده است که این دو خبر در غیبت نعمانی گفته شده است.
[309] کافی: (و ترکهم علی قصد سبیل الحق) آنان را در حالی گذاشت که طریق درست و راه حق داشتند.
[310] مابین دو قوس در هیچ نسخه به جز در کافی نیست.
[311] در کافی چنین است: حتی ورثها الله تعالی النبی (ص) تا آنکه خداوند آن را به پیغمبر اسلام به ارث داد.
[312] در بعضی از نسخهها به جای (البدر المنیر) نوشته شده است (النذیر البشیر) و شاید به علت تشابه خطی اشتباه شده باشد.
[313] احتمال میرود که (ما کانوا مستبصرین) باشد یعنی دیدهی بینا نداشتند و کلمهی (ما) ساقط شده باشد.
[314] قالوا سمعنا و هم لا یسمعون، ان شر الدواب عند الله الصم البکم الذین لا یعقلون و لو علم الله فیهم خیرا لاسمعهم و لو اسمعهم لتولوا و هم معرضون (الانفال: 21 تا 23).
[315] قالوا سمعنا و عصینا، البقرة: 93.
[316] آیهی شریفه: انزل الله علیک الکتاب.... است و تغییر یا از امام (ع) است به عنوان نقل به معنی و یا سهوی است از راوی.
[317] جملهی (بغیر هدی) به منزلهی هدی است زیرا گاهی شود که هوای نفس مطابق با حق شود.
[318] این روایت نیز مانند روایت پیش در بعضی از نسخهها نیست و مصنف آن را از کلینی نقل کرده است.
[319] مواد عالم بالا از قبیل فیض روح القدس و الهامات و توفیقات شرح از مجلسی.
[320] در مصدر (و الهادی المنتجی) است و انتجی القوم یعنی با همدیگر در گوشی صحبت کردند و شاید آنچه در زیارت است السلام علی اهل النجوی اشاره به همین اسرار محرمانه باشد: مترجم.
[321] مترجم گوید: عبارت متن چنین است (فاذا انقضت مدة والده انتهت به مقادیر الله الی مشیته و جائت الارادد من عند الله فیه الی محبته و بلغ منتهی مدة والده علیهالسلام فمضی صار امرالله الیه من بعده) و ترجمهاش که شد مطابق این متن است ولی اغتشاش متن روشن است به نظر میرسد که حرف (واو) از جمله انتهت ساقط شده و (واو) در کلمهی (وصارت) زائد است و احتمالا کلمهی (محبته) نیز تصحیف (جنته) است که بنابراین معنای عبارت چنین میشود: هنگامی که مدت پدرش میگذرد و تقدیرات الهی او را به مشیتاش میرساند (کنایه از فرا رسیدن زمان مرگ) و ارادهی الهی دربارهی او به سوی محبتش و یا (به سوی بهشتش) بنا به احتمالی که دادیم میآید و پایان مدت پدرش فرا میرسد این هنگام امر خدا پس از پدر به دست او میافتد چناکه ملاحظه میشود بنابراین معنای عبارت کاملا روشن و بدون تشویش است.
[322] در مصدر به جای (بالغ) کلمهی (نافع) است.
[323] در مصدر به جای (لایدعه) کلمهی (لایصدعنه) است یعنی از او جلوگیری نمیکند و سابقا گفتیم که این خبر در بعضی از نسخهها نیست ولی علامهی مجلسی در مرآة فرموده کمه این خبر در نسخهای که نزد ایشان بوده نقل شده است.
[324] مابین دو قوس در نسخهها نبود و ما به جهت روشن شدن مطلب اضافه کردیم.
[325] زید کناسی که در پارهای از نسخهها است تصحیف و غلط است.
[326] حکم بن سعد اسدی برادر مشمعل اسدی ناشری است عربی است که کمتر حدیث کرده است با برادرش مشمعل در کتاب دیات شرکت کرده ولی مشمعل از او بیشتر روایت دارد (النجاشی).
[327] یسومهم خسفا ای یذلهم: (المنجد).
[328] مغیریه: یاران مغیرهی بن سعیدند همان دروغپردازی که به حضرت باقر علیهالسلام دروغ میبست و مردم را در ابتداء کار به محمد بن عبدالله بن حسن میخواند و آنچه در پارهای از نسخهها است که (معتزله) نوشته شده غلط است.
[329] نسخهها در ضبط (ابن سبیه) مختلف است بعضی (ابن سته) است و بعضی (ابن سبیه) و بعضی ابن سته و ظاهرا همان که در متن است: (ابن سبیه) درست باشد یعنی فرزندان زن اسیر شده علامهی مجلسی پس از آنکه در بحار (ابن ستة) ضبط کرده فرموده است: شاید معنایش آن باشد که به هنگام امامت شش ساله بوده است و یا آنکه پدرانش شش نام داشتند: محمد و علی و حسین و جعفر و موسی و حسن و این خصوصیت در هیچ یک از امامان نبوده است با آنکه بعضی از راویان این اخبار از واقفیهاند و روایات آنان در آنچه موافق مذهبشان باشد پذیرفته نیست پایان نقل از مجلسی و احتمال هست که ابن سته باشد که مخفف ابن سیده است چنانچه هم اکنون در میان عربها مصطلح است و مؤید این احتمال روایت احتجاج است از امام حسن مجتبی که فرمود: او نهمین فرزند برادر من است و فرزند (سیدة الاماء) است.
[330] اقتباس از آیهی شریفه است یعنی در جنگها به اسیران منت میگذاشت و بدون فدا آزادشان میکرد: مترجم.
[331] یعنی توبهی دشمنانش را که با او در حال جنگند و منافات ندارد که توبهی افرادی را کمه از روی ناآگاهی ایمان نیاوردهاند و پس از آگاهی ایمان بیاورند بپذیرد و در بعضی از نسخهها به جای (لایستتیب) کلمهی (لایستتیب) است یعنی نایب نمیپذیرد و خودش کارها را انجام میدهد ولی مناسبتی ندارد.
[332] کلینی و نیز شیخ در تهذیب با سند از ابیحمزهی ثمالی نقل کردهاند که گوید: علی بن الحسین علیهالسلام را عرض کردم رفتار علی علیهالسلام دربارهی اهل قبله برخلاف رفتار رسول خدا دربارهی اهل شرک بود گوید: آن حضرت خشمناک شد سپس نشست و فرمود: به خدا قسم رفتارش همان رفتار رسول خدا در روز فتح مکه بود، همانا علی علیهالسلام به مالک که در روز بصره در پیشاپیش سپاه بود نوشت که به جز کسی را که با او روبرو میشود، با نیزه نزند و فراری را نکشد و کار زخمی را نسازد و هر کس که در خانهاش را ببندد در امان است. پس مالک فرمان را گرفت و پیش از آنکه آن را بخواند بر قربوس زین گذاشت و فرمان داد که آنان را بکشید سپاه نیز آنان را کشتند تا آنکه فراریان را به کوچههای بصره داخل کرد آن وقت فرمان را باز کرد و خواند و دستور داد جار بزنند و سپاه را از مضمون فرمان آگاه کنند.
[333] پارچهی پشمینهای که روپوش کجاوهاش میکردند: المنجد.
[334] کلینی در کافی در کتاب جهاد ج 5 ص 33 از قمی نقل میکند و او از پدرش و او از اسماعیل بن مرار و او از یونس و او از ابوبکر حضرمی که گفت شنیدم که امام صادق (ع) میفرمود: همانا رفتار علی (ع) دربارهی اهل بصره از برای شیعیانش بهتر بود از آنچه خورشید بر آن میتابند زیرا او دانست که آن مردم را حکومتی به دست خواهد افتاد اگر او آنان را اسیر میکرد شیعیانش نیز اسیر میشدند. عرض کردم: بفرمائید بدانم آیا امام قائم (ع) هم مانند علی (ع) رفتار خواهد کرد؟ فرمود: نه، علی (ع) که در میان آنان با منت نهادن رفتار کرد چون از حکومت آنان واقف بود ولی قائم عجل الله فرجه برخلاف آن رفتار خواهد کرد زیرا میداند که آنان را حکومتی به دست نخواهد افتاد.
[335] یعنی معامله و برخوردش با آنان جز کشتار نیست.
[336] این روایت دلالت دارد بر آنکه در آغاز ظهور کار مشکل خواهد شد چنانچه کلینی در روایت تقریبا صحیح از معلی بن خنیس نقل میکند که گوید: روزی به امام صادق عرض کردم فدایت شوم به یاد فلانیها و نعمتهائی که از آنها برخوردارند افتادم و پیش خود گفتم اگر این حکومت به دست شما بود ما نیز به نوائی میرسیدیم فرمود: هرگز ای معلی به خدا قسم اگر چنین میبود جز آنکه شبها به کار سیاست و روزها به کار مردم بپردازیم و جامهی درشت بافت و خوراکی نامطبوع داشته باشیم نبود و به همین جهت به دست ما نرسید آیا به جز این مورد موردی را دیدهای که خداوند ستمی را به نعمت تبدیل کند؟ و نظیر این روایت از مؤلف نیز خواهد آمد در باب آنکه (پیش از ظهور کار سخت خواهد شد).
[337] اول کسی که از او تبعیت میکند به قرینهی اینکه در روایت است که فرشتگان حضرتش را یاری میکنند و از راست و چپ آن حضرت هستند معنایش آن است که روح پیغمبر صلی الله علیه و آله و علی علیهالسلام به همراه او و یار و یاورش خواهند بود و در بعضی از نسخهها کلمهی (تبعه) بدون نقطه نوشته شده است که ممکن است (نعته) خوانده شود یعنی کسی که او توصیف کرد و البته این معنی هیچ اشکالی ندارد و در بحار (یتبعه) از باب تفعیل است به معنای پیروی کردن که معنای صحیحی ندارد مگر آنکه به رجعت توجیه شود ولی آن هم به حسب روایات مقارن با ظهور نیست بلکه پس از گذشت مدتها او ظهور است و در بعضی از نسخهها (یبایعه) است یعنی بیعتاش میکند. و این اختلاف نسخهها دلیل است بر آنکه این کلمه در اصل خوانا نبوده و هر کس طبق ذوق خودش چیزی نوشته است و ما نیز به مقتضای حفظ امانت به همان طور که در نسخه بود ترجمه کردیم ولی بهتر و بی اشکالتر شاید همان (نعته) باشد و در کمالالدین با سند صحیح از ابان ابن تغلب نقل میکند که امام صادق فرمود نخستین کسی که با قائم بیعت میکند جبرئیل است که به شکل مرغی سفید از آسمان فرود میآید و با آن حضرت بیعت میکند و صدوق نیز همین روایت را در علل و عیاشی در تفسیرش از ابان نقل میکنند.
[338] ظاهرا کابل شاه تصحیف کابلستان باشد کمه در سر حدات طخارستان است چنانچه در مراصد الاطلاع است.
[339] در بعضی از نسخهها (محمد بن علی حنفی) و در بعضی (محمد بن علی خثعمی) است و هر دو غلط است.
[340] کلینی در کتاب حج کافی در باب (آنچه به کعبه اهداء میشود) روایاتی آورده است که هدیههای کعبه حکمش چیست و چه بایدش کرد.
[341] در بعضی از نسخهها (برادران مسلمانت) است.
[342] انطاکیه از شهرهای سرحدی شام و از شهرهای معروف و دارای آب و هوائی لطیف است (تلخیص از المراصد).
[343] شاید کلمهی (عن ابیه) زائد باشد زیرا روایت حسن بن فضال از حسن بن علی بن یوسف غریب مینماید و همچنین روایتش از ابی سمینه کوفی و من در هیچ مورد روایت او را از این دو ندیدهام.
[344] یعنی جعفر بن محمد بن سماعه.
[345] ظاهرا قاسم غلط است و عاصم صحیح است و مقصود عاصم بن حمید حناط کوفی است که ثقة و عین و صدوق است و از ابیبصیر یحیی بن قاسم حداء اسدی که واقفی است ولی نجاشی توثیقش کرده است روایت میکند.
[346] در بعضی از نسخهها (لایسئل عن شیء الا بین) است یعنی از چیزی پرسیده نمیشود مگر آنکه بیان میکند به جای «لایسئل عن شیء بین صدفیها الا اجاب» که در متن بود.
[347] این روایت در باب مأموریت شیعه به صبر و خودداری به شمارهی 9 گفته شد بدون آیه که در آخر روایت است.
[348] در بعضی از نسخهها به جای (محو الظلم) جملهی (غسل الظلم) است یعنی شستشوی ستم.
[349] در بعضی از نسخهها (حسن بن یعقوب است) و ظاهرا غلط است و شاید صحیحتر حسن بن محمد بن سماعة باشد که گاهی از او به حسن بن سماعة تعبیر میشود و از ابن محبوب فراوان روایت دارد.
[350] نسخهها مختلف است بعضی خلاد بن قصار و بعضی خلاد بن قصاب و بعضی خلاد ابن مصار نوشتهاند و همگی غلط است و در باب روایات راجع به سفیانی به شمارهی 7 (خلاد صائغ) خواهد آمد که در رجال عنوانی از او نشده است. و اما خلاد بن صفار همان ابن عیسی صفار است چنانچه در الجامع است و از خلاصه برمیآید که او همان خلاد صفاری است که ابن عقده از عبدالله بن ابراهیم بن قتیبه و او از ابن نمیر نقل میکند که او ثقة ثقة است ولی ابنحجر آن دو را در تحت دو عنوان نقل کرده و ترجمهشان را نیز به اختلاف آورده است.
[351] مقصود: (محمد بن عبیدالله مهدی) است که قائم به امر الله و دومین خلیفهی فاطمیین است او از فرزندان اسماعیل بن جعفر بن محمد علیهماالسلام است که به سال 278 متولد و به سال 334 وفات کرد و ممکن است مقصود: فرزندش المنصور بالله باشد که به سال 302 متولد و به سال 341 وفات کرد و سومین خلیفهی فاطمیین بود.
[352] صقالبه طایفهای هستند سرخپوست که در بلاد خزر در بلندیهای کوههای روم ساکنند.
[353] او مخلد بن کیداد ابویزید است که در روزگار القائم بامر الله خروج کرد و او را در پایتخت المهدیة محاصره کرد و جنگهای فراوان میان آنان شد که گاهی غالب و گاهی مغلوب شد و بعضیها نیز دجالش نامیدهاند و داستان درازی دارد به تواریخ حوادث سال 330 تا 344 مراجعه شود.
[354] در بعضی از نسخهها (یدخل الجیل) یعنی در میان نسل و طایفه و در بعضی (یدخل الجبل ذلیلا) یعنی داخل کوه میشود با خواری.
[355] یعنی قاسم بن محمد بن ابیبکر، و اما عبدالله بن قاسم که در بعضی از نسخهها است غلط است.
[356] ابراهیم بن مرثد - یا مزید - جریری ازدی از اصحاب امام باقر است و کوفی است از برادرش عبد خیر که کنیهاش ابو صادق ازدی است و از اصحاب امیرالمؤمنین است روایت میکند.
[357] طیلسان کشور پهناوری است از نواحی دیلم و خزر.
[358] یعنی محمد بن همام بن سهیل.
[359] او داود بن ابی داود دجاجی است که در منهج المقال میرزا محمد استرآبادی عنوان شده است از اصحاب امام باقر (ع) بود و از معمر بن یحیی عجلی کوفی روایت میکند و در نزد ابوداود و علامه و نجاشی ثقة است.
[360] او عبدالله بن محمد بن خالد طیالسی تمیمی است که کنیهاش ابو العباس است یکی از اصحاب، و ثقه است و آراسته و چنانچه از کمال الدین ظاهر میشود او این روایت را از حسین ابن سعید اهوازی و او از ابن ابی عمیر روایت کرده است.
[361] در بعضی از نسخهها (عباس بن عبید) است و گوئی (عباس بن عتبة) بوده است که غلط نوشته شده است.
[362] در بعضی از نسخهها است (وجه یطلع فی القبر و یدانیه) یعنی صورتی در قبر بیرون میآید و نزدیک آن باشد و ممکن است (بدافیه) خوانده شود یعنی در قبر ظاهر میشود چنانچه در یکی از نسخههای خطی است.
[363] مردی است از عامه که در نزد سنیان به شیعهگری متهم است و او همان است که بیش از سی هزار نفر در مجلس او گرد هم میآمدند از یعقوب بن شیبه نقل است که گفته: اصحاب ما - یعنی سنیان - دربارهی او اختلاف دارند بعضی گفتهاند که فراوان غلط دارد و بعضی گفتهاند علاوه بر آنکه دائما غلط اندازی داشت از آنچه که مردم با آن مخالف بودند بازنمیگشت و بعضی دربارهی کم حافظهگی او سخن گفتهاند ولی با همهی این حرفها او مرد شایسته و متدین و نیک بود در واسط به سال دویست و یک به دوران خلافت مأمون درگذشت چنانچه در معارف ابن قتیبة است.
[364] در بعضی از نسخهها چنین است: در مقدرات خود تقدیر فرمود و حکم کرد که باید بشود و چارهای نیست: گرفتن بنیامیه را با شمشیر به طور آشکارا و اینکه گرفتن فلان طائفه ناگهانی خواهد شد.
[365] مابین دو قوس در نسخهی خطی هست ولی در بحار و نسخهی چاپ سنگی نیست.
[366] در نسخهی چاپی کلمه (کلفت) به صیغهی متکلم نوشته شده است و فاضل متتبع مصحح در پاورقی نیز توضیح داده است ولی وجهش برای حقیر معلوم نشد و لذا به صیغهی مخاطب ترجمه شد.
[367] توضیح در روایت بعدی است.
[368] این گونه اخبار در مقام بیان وقایعی است که در طول زمان غیبت روی خواهد داد نه آنکه مخصوص آخر زمان و نزدیک به ظهور حضرت قائم (ع) باشد و چون تالیف کتاب در اواسط خلافت بنی عباس بوده و انقراض دولت عباسیین در قرن هفتم به دست خراسانی انجام گرفت از این رو همهی این اخبار جزء اخباری است که از وقایع آینده خبر داده است و از معجزات به شمار میآید. مانند آنچه ابن الوردی از ابن خلکان نقل میکند که او در تاریخش گفته است: که علی کرم الله وجهه روزی هنگام نماز ظهر نگاه کرد و عبدالله بن عباس را ندید از حالش جویا شد و پرسید چرا ابن العباس به نماز ظهر حاضر نشده است؟ عرض کردند: تازه مولودی دارد. علی علیهالسلام پس از ادای نماز فرمود: برویم به نزد ابن عباس، پس آن حضرت به منزل ابن عباس آمد و تبریک گفت و فرمود: سپاس خدای ر اکه ابن مولود به تو عنایت فرمود و قدم نورسیده هم مبارک باد، نامش را چه گذاشتهای؟ عرض کرد: چگونه روا است که من پیش از شما برای او نامی بگذارم. پس دستور داد طفل را آوردند حضرت نوزاد را گرفت و کامش را برداشت و دعایش گفت و به ابن عباس باز پس داد و فرمود بگیر این بچه را که پدر پادشاهان است، نامش را علی و کنیهاش را ابو الحسن گذاشتم. همین علی روزی بر هشام بن عبدالملک وارد شد در حالی که دست نوادههای خود سفاح و منصور فرزندان محمد بن علی را گرفته بود هشام در کنار تخت خود برای او جا باز کرد و از نیازمندیش پرسید او گفت: سی هزار درهم بدهکارم، هشام دستور داد بدهی او را پرداخت کردند آنگاه به هشام گفت تو را سفارش میکنم که دربارهی این دو فرزندم نیکی کن، او نیز نیکی کرد و علی سپاسگذاری نمود و گفت صله رحم به جا آوردی. همینکه علی از نزدش بیرون شد هشام به اطرافیانش گفت این پیرمرد در اثر سن زیاد عقل خود را از دست داده و میگوید: امر خلافت به فرزندنش منتقل خواهد شد علی این سخن شنید و گفت: به خدا قسم حتما این کار خواهد شد و این دو پسر به حکومت خواهند رسید. ابن الوردی گوید: ابن واصل گفت: از کسی که مورد اطمینانم بود شنیدم که او در کتاب کهنهای دیده بود که نوشته است: از علی بن عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب به گوش یکی از خلفاء رسید که او میگوید خلافت به فرزندان او خواهد رسید آن خلیفهی اموی دستور داد علی را سوار بر شتری کردند و او را گرد شهر گردانیدند و او را میزدند و میگفتند سزای کسی کمه به دروغ بگوید: خلافت در فرزندان من خواهد بود همین است و بگوید خلافت همچنان در میان آنان خواهد بود تا آنکه آن مرد نیرومند از خراسان بیاید و خلافت را از آنان بگیرد و همانطور هم شد و آن مرد نیرومند هلاکو بود که از خاور آمد - پایان. من میگویم: مقصود از کوفه که در این خبر است عراق است و آغاز دولت عباسییان سال یکصد و سی و دو بود همان سالی که سفاح برای خلافت بیعت شد و مروان حمار آخرین خلیفهی اموی کشته شد و پایان دولت عباسیین به سال ششصد و پنجاه و شش بود که تتار مسلط شد و مستعصم بالله آخرین خلیفه عباسی کشته شد.
[369] او عمرو بن عثمان یقفی خزار ابوعلی کوفی است و ثقه است کتابها دارد و علی بن حسن بن فضال از او روایت میکند حدیثش دست نخورده و حکایاتش صحیح است چنانچه در فهرست نجاشی است.
[370] از کلام ابی الحسن شجاعی کاتب است و همچنین آیه بعدا نقل خواهد شد.
[371] در بعضی از نسخهها: (مردم) است.
[372] در بعضی از نسخهها (حسن بن موسی) است ولی آنچه ما نوشتهایم درست است زیرا در رجال نام حسین بن موسی بن سالم خیاط کوفی مولی بنی اسد که کتابی هم دارد ثبت است.
[373] در بعضی از نسخهها (ناجیهی عطار) است و ظاهرا او همان ناجیة بن ابی عماره است به قرینهی آنکه حسن بن علی بن فضال از او روایت میکند و او از اصحاب امام باقر علیهالسلام است.
[374] در بعضی از نسخهها به جای (مهدی) لفظ (قائم) است.
[375] او مثنی بن ولید حناط است به قرینهی آنکه حسن بن علی خزاز از او روایت میکند و آنچه در بعضی از نسخهها میثمی نوشته و غلط است.
[376] مقصود عقبهی دوم است آنجا که پس از بیعت کردن نقبا بر ان حضرت، شیطان از بالای عقبه با صدای رسائی فریاد زد ای اهل منزلها.
[377] در بعضی از نسخهها (حماد بن عیسی) نوشته شده است ولی آنچه در متن است صحیح است زیرا محمد بن ولید از او فراوان روایت دارد ولی از حماد بن عیسی روایتی نکرده است.
[378] در بعضی از نسخهها (از شدت بلا) است.
[379] به این عنوان در جائی نیافتم و شاید احمد بن محمد بن احمد جرجانی باشد که در مصر بود و در حدیثش ثقة بود و با ورع که طعنی بر او نزدهاند حدیث فراوانی از اصحاب و سنیان شنیده است و اصحاب ما گفتهاند که کتاب بزرگی از او به دستشان رسیده است که در آن روایاتی را نقل کرده است که گفتهاند مهدی از فرزندان حسین است و اخبار قائم علیهالسلام نیز در آن کتاب است چنانچه در فهرست نجاشی است.
[380] در بعضی از نسخهها (حسین مکی) است و در بعضی (حکم مکی) و هر دو غلط است و صحیح همان است که در یکی از نسخههای خطی است: (اسلم مکی) و او مولای محمد بن حنفیه بود و داستانی با حضرت باقر دارد که نقلاش بد نیست و آن اینکه حضرت باقر روزی به او فرمود که او: یعنی محمد بن عبدالله بن حسن - در این نزدیکی خروج میکند و در حال فشار و سختی کشته میشود. سپس فرمود: ای اسلم این حدیث را به هیچ کس مگو که آن را نزد تو به امانت سپردم. اسلم گوید: من حدیث را به معروف بن خربوذ نقل کردم ولی همان پیمانی را که امام باقر از من گرفته بود من از او گرفتم تا آنکه روزی معروف از امام باقر (ع) این موضوع را پرسید حضرت روی به اسلم کرد و متوجه او شد اسلم عرض کرد: فدایت شوم همان عهدی که شما از من گرفتید من نیز از او گرفتم حضرت فرمود: اگر همهی مردم شیعهی ما میبودند سه چهارمشان شکاک میشدند و یک چهارم دیگرش احمق. این روایت را کشی در رجالش آورده است.
[381] دربارهی این کلمه قبلا بحث شد.
[382] در بحار چاپ حروفی (البئوح) نوشته شده و بئووح به معنای ظهور و شهرت است و در قرب الاسناد از بزنطی و او از امام رضا علیهالسلام روایت میکند که فرمود: پیش از این امر (کشتار بیوح) روی خواهد داد گفتم بیوح چیست؟ فرمود: پیوستهی بدون سستی.
[383] او ورد بن زید اسدی کوفی است برادر کمیت بن زید و از اصحاب امام باقر علیهالسلام است و آنچه در پارهای از نسخهها نوشته شده است (وردان) یا (داود) غلط نوشته شده است.
[384] در متن ساقط شده است ولی مؤلف از حسن بن علی بن ابیحمزه روایت میکند به واسطهی احمد بن محمد بن سعید و او از احمد بن یوسف بن یعقوب جعفی و او از اسماعیل بن مهران و او از حسن بن علی بن ابیحمزه و او از پدرش علی و سقط یا از قلم مؤلف است زیرا بنابراین نیست که اگر سند مانند قبل باشد این چنین نوشته شود و یا از نساخ و حق آن بود که ما سند را در متن بیاوریم ولی چون برخلاف امانت بود نیاوردیم.
[385] ثوبه اولش مفتوح و دوم مکسور و با یاء مشدد جائی در کوفه یا در نزدیکی آن میباشد - و بعضی به صورت تصغیرش خواندهاند - و بعضی گفتهاند خرابهای است در سمت حیره که از آن تا حیره یک ساعت راه است. و کتاسه بضم کاف محلهای است در کوفه که یوسف بن عمروثقفی که از طرف هشام بن عبدالملک والی عراق بود زید بن علی بن الحسین علیهماالسلام را در آنجا بدارزد و داستانش مشهور است به مقاتل الطالبین ابوالفرج اصفهانی مراجعه شود.
[386] گوئی امام باقر (ع) از راوی پرسیده است که مضمون آیه واقع شده است یا آنکه بعدا واقع خواهد شد؟ و سپس خودشان فرمودهاند که یکی از مصادیق آیه در آینده خواهد شد چنانچه در تفسیر قمی است (که از امام باقر علیهالسلام) از معنای این آیه سؤال شد فرمود: آتشی از مغرب سرکشد و فرشتهای آن را از پشت میراند تا از سمت خانه بنی سعد بن همام به مسجدشان میرسد و خانهای از بنیامیه به جای نمیگذارد مگر آنکه همه را با اهلش میسوزاند و خانهای که در آن ستمی به آل محمد شده باشد نمیگذارد مگر آنکه میسوزاند و این همان مهدی است. و مقصود آنکه از علامتها و نمونههای کار مهدی علیهالسلام آن است که همانطور که آنان زید بن علی و یارانش را در ثویه تا کناسه و ثقیف کشتند باید انتقام پس بدهند و هر خانهای که خونی در آن از آل محمد ریخته شده باشد سوزانده میشود.
[387] در نسخهها چنین است (از پدرش و محمد بن الحسن) گوئی کلمهی (از پدرش و) زاید است و صحیحتر اینکه (علی بن الحسن از محمد بن الحسن و او از پدرش) هم چنانکه در سندهای معمول چنین است زیرا ابن فضال به واسطهی دو برادرش محمد و احمد از پدرش روایت میکند.
[388] ظاهرا اشاره به علامت ظهور است و محتمل است که اشاره به حوادث عصر آن حضرت (ع) باشد مانند قیام ابو مسلم که منجر به انقراض دولت بنیامیه شد.
[389] مقصود احمد بن عمر بن ابی شعبه است که ثقه است.
[390] از این جمله استفاده میشود که همهی نظامها پیش از ظهور آن حضرت نظام ظلم و جور است.
[391] در بعضی از نسخهها چنین است: (تا آنکه نه دهم مردم هلاک شوند).
[392] در بعضی از نسخهها (ابراهیم بن عبدالله بن علاء - است و به گمانم که هر دو غلط باشد و صحیحش) ابراهیم بن عبدالحمید بن ابیالعلاء است.
[393] یعنی محمد بن احمد بن یحیی بن عمران اشعری چنانچه در بحار تصریح به آن نموده است.
[394] در بعضی از نسخهها است (و برگزیدگانت خوار و ذلیل گشته اند).
[395] در بعضی از نسخهها (احمد بن محمد بن معاذ بن مطر) و علی بن محمد ظاهرا همان ابوالحسن سواق باشد و اما معاذ بن (مطر) را من جائی ندیدهام.
[396] اعلم ازدی چنانچه در رجال برقی آمده از دوستان امیرالمؤمنین علیهالسلام بود و در اختصاص مفید (علم ازدی) ضبط شده است.
[397] در بعضی از نسخهها است (مرک سفید به وسیلهی طاعون خواهد شد).
[398] ظاهرا در اینجا سقطی باشد و آن اینکه حضرت پاسخ رویبضه را نفرمودهاند و در نهایة جزری است: در حدیث مقدمات قیامت (و اینکه رویبضه در امر عامه سخن گوید) عرض شد رویبضه چیست یا رسول الله؟ فرمود: مرد پست و ناچیز که در کار عامه سخن گوید.
[399] در روضه کافی به شمارهی 451 خبری از میسر و او از حضرت باقر (ع) نقل کرده است که توضیح این خبر را متضمن است به آنجا مراجعه شود.
[400] گوینده مصنف است.
[401] در بعضی نسخهها (ابی یاسر) است.
[402] جابیه دهی است از دهات دمشق و از توابع جیدور از سمت جولان نزدیک معراج الصفر.
[403] در بعضی از نسخهها است که (نخستین زمین مغرب سرزمین شام خواهد بود) و عیاشی آن را در تفسیرش نقل کرده و آنجا است که نخستین زمین مغرب که ویران میشود زمین شام خواهد بود) و در اختصاص مفید نیز چنین است.
[404] قرقیساء: شهریست در خابور در کنار فرات.
[405] در بحار چاپ کمپانی است (اهل باطل را بر ما مقدم داشتند) و در اختصاص است: (اهل باطل بر ما مقدم داشت) و آنچه در بحار است مناسبتر است.
[406] مقصود از مرجئه گروهی هستند که پس از پیغمبر یک نفر را به اختیار خودشان برای خود انتخاب میکنند و او را رئیس خود قرار میدهند و دربارهی او قائل به عصمت از خطا هم نیستند و او را در همهی دستورهائی که میدهد واجب الاطاعة میدانند و اینکه آنان را مرجئه نامیدند به این جهت است کمه یعنی خداوند نصب امام را به تأخیر انداخت تا امت خودشان او را انتخاب کنند و گاهی هم مرجئه بحروری و قدری گفته میشود.
[407] مجلسی گوید: پاک کردن عرق و خون بسته از پیشانی کنایه است از پیشآمدهای دشواری که باعث عرق کردن و زخمهای خونین گردد.
[408] در اوائل کتاب ترجمهاش گذشت و گفتیم که محتمل است عباسی تصحیف علوی باشد که کاتب به عنوان نسخه بدل بالای عباسی نوشته و ناسخ بعدی خیال کرده که جزء متن است و اما علی بن احمد بندنیجی ظاهرا همان است که علامه در قسم دوم از خلاصهاش عنوان کرده و گفته است که علی بن احمد بدنجی ابوالحسن در مکه سکونتن کرد ضعیف است و سخنانش ضد و نقیض و قابل اعتنا نیست و در قسم دوم از رجال ابن داود نیز چنین گفته است ولی در آنجا بندلیجی نوشته است.
[409] در خلاصهی علامه یونس بن رباط کوفی را ثقه خوانده است ولی در بحار این روایت و روایت بعدی از یونس بن ظبیان نقل شده است.
[410] کلمه قم قرینه است بر اینکه مقصود از علی بن الحسین همان علی بن بابویه معروف باشد ولی در چند مورد از این کتاب مسعودی را بر آن اضافه کرده است و به گمان من کلمهی مسعودی را نویسندگان حدیث اضافه کرده باشند که بعضی از آنان خیال کرده باشند که علی ابن الحسین همان مسعودی است در حالی که مسعودی اصلا به قم نرفته و هیچ کس چنین چیزی دربارهی او را نقل نکرده است علاوه بر اینکه محمد بن یحیی از مشایخ علی بن بابویه است نه مسعودی.
[411] در بحار است که (آنان سه دسته شدند).
[412] روایت عبدالواحد از ابوسلیمان غریب است و مولف در گذشته و آینده از هر دو بدون واسطه نقل میکند و عبدالواحد در سرتاسر این کتاب از محمد بن جعفر قرشی روایت میکند و ابوسلیمان از ابراهیم بن اسحاق. گوئی جملهی (حدثنا عبدالواحد بن یونس قال) اشتباها نوشته شده است.
[413] در غیبت شیخ چنین است: آیا برای این کار زمانی هست که به آن پایان یابد و ما بدنهای خود را به آن بیاسائیم و سرانجام به ان برسیم؟.
[414] در بعضی از نسخه ها: (و از بین رفتن حکومت بنی عباس به جای فرو رفتن زمین در بیداء).
[415] در بحار و بقیهی نسخهها نیز چنین است و من تا به حال کسی را در این طبقه به این نام نیافتهام و عبدالرحمن بن قاسم بن خالد عنقی ابو عبدالله بصری او صاحب مالک است ولی معلوم نیست که ابن عبدالرحمن باشد و اختلاف طبقه نیز دارند.
[416] محمد بن عمر بن یونس یا (عمرو بن یونس) را من جائی نیافتم و در بعضی از نسخهها (بن یوسف) به جای (بن یونس) است.
[417] علی بن حزور همان است که محمد بن حنفیه را امام میدانست و از راویان عامه است ابن حجر درالتقریب و التهذیب و کشی در رجالش عنوان کردهاند و در بعضی از نسخهها (علی بن الجاورد) است و غلط است، آری شیخ (ره) بعضی از این خبر را با سند خودش از محمد بن سنان و او از ابی الجارود و او از محمد بن بشر همدانی نقل میکند و ابو الجارود نامش زیاد بن المنذر است.
[418] علامهی مجلسی (ره) فرموده است که: بنی مرداس کنایه از بنی عباس است چون در میان اصحاب رسول خدا شخصی بوده که او را عباس بن مرداس میگفتند پایان، و من میگویم آن شخص عباس بن مرداس بن ابیعامر بن حارثه است که کنیهاش ابا الهیثم بود اندکی پیش از فتح مکه اسلام آورد و در فتح مکه حاضر بود و او از مؤلفه قلوبهم میباشد. ابن سعد در طبقات در طبقهی خندفیین ذکرش کرده است او از روزی شهرت یافت که رسول خدا (ص)به عیینة بن حصین و اقرع بن حابس در حنین از غنایم بیشتر داد تا او خطاب به پیغمبر این اشعار را سرود: اتجعل نهیی و نهب العبید بین عیینة و الاقرع فما کان حصن ولا حابس یفوقان مرداس فی مجمع و ما کنت دون امریء منهما و من تضع الیوم لایرفع آیا سهم مرا از سهم دو بنده که عیینه و اقرع باشند کمتر میدهی در صورتی که حصن و حابس در اجتماع از مرداس برتر نبودند و من خودم نیز از آنان کمتر نیستم و کسی را که تو امروز پست کنی دیگر سربلند نخواهد شد تا آخر اشعار. پس رسول خدا فرمود: بروید و زبانش را ببرید پس در امتثال امر رسول خدا از غنائم آن قدر به او دادند که راضی شد و او شاعر نیک و دلاوری مشهور بود و از کسانی بود که در دوران جاهلیت شرارب را حرام میدانست. به او گفتند: چرا شراب نمینوشی که نیرو و جرئتت را افزونی بخشد. گفت: نه چنینم که به صبح سرور قومم باشم و به شب سفیه آنان گردم نه به خدا قسم هرگز به اندرون من چیزی که میان من و عقلم حائل باشد داخل نخواهد شد.
[419] در بعضی از نسخهها اضافه کرده که (و اطمینان کردند که حکومتشان زائل نخواهد شد).
[420] در بعضی از نسخهها است که (خداوند مثل آنان را در قرآنش آورده است).
[421] ظاهرا مقصود از (این کار) فرج عمومی و بازگشت حق به دست اهلش باشد.
[422] و آن سال امامت آن حضرت است زیرا امام باقر (ع) به سال 114 وفات فرموده و آن حضرت به سال 148 رحلت فرموده است.
[423] بیان دو بار به تأخیر افتادن در خبر بعدی خواهد آمد.
[424] اینجا چنین است ولی در روایتی که شیخ آن را در غیبت از ابی حمزه و او از امام باقر (ع) روایت کرده است چنین است (که خدای تعالی وقت این کار را تا سال هفتاد تعیین کرده بود) و معلوم است که این دو تعبیر با هم فرق دارد زیرا مبدء فرج در دومی معلوم نیست و در کافی کلمهی (سال) نیست و شاید آن درست باشد و کلمه سال را ناسخان حدیث اضافه کرده باشند.
[425] در کافی چنین است (خشم خدای تعالی بر اهل زمین یافت).
[426] علامهی مجلسی (ره) فرموده است: گفته شده که هفتاد به خروج حسین علیهالسلام اشاره است و صد و چهل به خروج امام رضا علیهالسلام سپس گفته: من میگویم: که این سخن بنا به تواریخ مشهور درست نباشد زیرا شهادت حسین علیهالسلام در اول سال شصت و یک بود و خروج امام رضا علیهالسلام در سال دویست هجری بود و آنچه به ذهن من میآید آن است که ممکن است مبدأ تاریخ از بعث باشد و دو سال پیش از مرگ معاویه که مقدمات خروج حسین علیهالسلام فراهم میشد مقصود از هفتاد باشد زیرا اهل کوفه خذلهم الله همان روزها بود که به حسین علیهالسلام نامهها نوشتند و آن حضرت در موسمهای حج شرکت میکردند، و وقت دوم اشاره به خروج زید بن علی باشد که او به سال یکصد و بیست و دو خروج کرد و بنابراین تقریبا قابل انطباق به خبر میشود و یا آنکه اشاره باشد به انقراض حکومت بنیامیة و یا به دوران ضعف حکومتشان و استیلاء ابومسلم بر خراسان که نامههائی به امام صادق (ع) نوشت و آن حضرت را دعوت به قیام نمود ولی حضرت نظر به مصالحی نپذیرفت و خروج ابومسلم در سال یکصد و بیست و هشت بود. و با آنچه در خبر است اگر مبدا تاریخ را بعث بگیریم موافق میشود و اگر تاریخ را هجری بگیریم ممکن است که هفتاد اشاره به خروج و استیلاء مختار باشد زیرا او در سال شصت و هفت کشته شده است و دومی اشاره به ظهور امام صادق علیهالسلام باشد که شیعیان آن حضرت در آن زمان به اطراف و اکناف منتشر شدند (یا اینکه با تصحیح بدان نیازی به این تکلفها باقی نخواهد ماند) اهرمن میگویم: بیان مرحوم مجلسی (ره) مبتنی است بر آنکه در روایت مبدأ تاریخ تعین شده باشد و حال آنکه معین نیست زیرا چنانچه گفتیم کلمهی (سال) در کافی نیست. و محتمل است چنانچه بعضی از بزرگان احتمال دادهاند مبدأ روز غیبت آن حضرت باشد به این معنی که خدای تعالی مقرر فرموده بود که ظهور آن حضرت هفتاد سال پس از غیبت باشد به شرط آنکه حسین علیهالسلام کشته نشود و پس از آنکه حسین علیهالسلام کشته شد ظهور را تا سال یکصد و چهل پس از غیبت به تأخیر انداخت به شرط آنکه فاش نشود و پس از آنکه سر آن حضرت علیهمالسلام فاش شد خداوند علم این موضوع را از آنان مستور فرمود و یا آنکه دیگر اجازهی اظهار به آنان نداد.
[427] او احمد بن محمد بن سیار ابو عبدالله کاتب است در زمان امام حسن عسکری ابیمحمد علیهالسلام از نویسندگان آل طاهر بود و معروف به سیاری است او ضعیف، مذهبش فاسد و روایتش میان خالی و روایات مرسلهاش فراوان است چنانچه در فهرست شیخ و رجال نجاشی است.
[428] مقصود آن است که شیعه به امید فرج عمرش سپری میشود و دویست سال نه از باب تعیین تاریخ به طور تحقیق است بلکه از باب آن است که عرفا در این طور موارد کسرها را با عدد صحیح بیان میکند.
[429] این جمله از مؤلف است و در کافی نیست.
[430] او محمد بن ابی حمزه ثابت بن ابی صفیه ثمالی مولا است که ثقه و فاضل بوده و او را کتابی است که ابن ابیعمیر از آن روایت میکند.
[431] در المراصد است که (دستمسان) شهر بزرگی است میان واسط و اهواز و به اهواز نزدیکتر است و در بحار (دمسان) است و مجلسی فرموده که این کلمه تصحیف از (دیسان) است که شهری است در هرات فیروزآبادی آن را ذکر کرده و گفته است که - دومیس - ناحیهای است در آران و در نسخهای (دشت میشان) نوشته است.
[432] یعنی مدت سلطنتش چنانچه گذشت.
[433] اینجا چنین است و ظاهرا خلاد بن صفار باشد که قبلا دربارهاش سخن گفتیم.
[434] عمرو بن شمر از اصحاب امام باقر (ع) و امام صادق (ع) است و روایت کردن عبدالله بن حماد انصاری از او در سال 229 غریب است ولی روایت او از عمرو منحصر به این سند در این کتاب نیست بلکه در التهذیب در باب زیادات النکاح و در کافی و استبصار در باب نکاح قابله نیز از او روایت نقل شده است.
[435] در نسخهای (چیزی از آن نگذشته است).
[436] در بعضی از نسخهها (نحثلجی) است و در رجال و ترجمهها متعرض او نشدهاند و خلنجی لقب جماعتی است که محمد بن احمد در میان آنان نیست و آن محمد بن احمد که از ابیهاشم جعفری روایت میکند محمد بن احمد علوی کوکبی است که گاهی به او هاشمی نیز گفته میشود گوئی که این کلمه در نسخهی اصل ناخوانا بوده و هر کس به حسب فهم خودش چیزی نوشته است و بعید نیست که کوکبی تصحیف به (خلنجی) شده باشد.
[437] در بعضی از نسخهها (جهم) به (ابراهیم) تصحیف شده و این گونه تصحیفها در این کتاب فراوان است.
[438] ظاهرا مراد از بنی عباس حکومتهای جور باشد و محتمل است که سفیانی متعدد باشد یا آنکه مقصود تجدید حکومت بنی عباس است چنانچه ظاهر خبری که به شماره 9 ذکر شد آن بود.
[439] او محمد بن ربیع بن سوید سائی است که از اصحاب امام حسن عسکری علیهالسلام است.
[440] صدوق ره در کمال ص 651 با سند خود از عبدالله بن ابی منصور بجلی روایت میکند که گفت: از امام صادق علیهالسلام نام سفیانی را پرسیدم فرمود: تو ر با نامش چکار آنگاه که قطعات پنجگانه شام را: دمشق و حمص و فلسطین و اردن و قنسرین مالک شد آن هنگام به انتظار فرج باشید، عرض کردم نه ماه حکومت میکند؟ فرمود، نه، ولی هیجده ماه حکومت میکند که یک روز هم بیشتر نخواهد شد. من میگویم: در المراصد است که قنسرین (به کسر حرف اول و فتح و تشدید حرف دوم) شهری است در یک منزلی حلب.
[441] در النهایة گوید: القبل با حرکت به معنای آن است که سیاهی چشم متوجه بینی باشد و در قاموس گوید: که یکی از دو سیاهی چشم متوجه دیگری باشد یا هر یک از دو دیده متوجه آن دیگری باشد که گوئی به کنار بینی نگاه میکند. مترجم گوید: به نظر میرسد که معنای این لغت در فارسی عبارت است از حالتی در چشم که از آن به خمار بودن تعبیر میشود.
[442] در بعضی از نسخهها (از ابی عبدالله) است و گویا تحریف شده باشد زیرا مغیرة بن سعید از اصحاب حضرت باقر است و خود مردی بود دروغگو که به آن حضرت دروغ میبست و روایات دروغین در کتابها درج میکرد و در آغاز کارش به نفع عبدالله بن حسن فعالیت داشت به جامع الرواة مراجعه شود.
[443] به نظر ما همین صحیحتر است ولی در بعضی از نسخهها (خرشنة) است و رد المراصد گوید: خرشنة به فتح اول و سکون دوم... شهری است نزدیک ملطیه از شهرهای روم و در بعضی از نسخهها (مرمرسا) است که جائی نوشته نشده است و در بعضی از نسخهها (حرسا) است و در بحار (حرشا) است و همهی اینها تصحیف از نسخه نویسان است و صحیح همان است که در متن نوشتیم و آن بنابر آنچه در مراصد الاطلاع است آبادی بزرگی است در میان باغات دمشق در جادهی حمص که فاصلهاش با دمشق بیش از یک فرسخ است و این موافق است با آنچه در روایت ذکر شده که (آبادی است در دمشق که به آن حرستا گفته میشود) ولی بقیهی نامها به جز (خرشنه) در کتابهای جغرافیای موجود ذکر نشده است.
[444] در بعضی از نسخهها (قاسم بن وهب) است.
[445] بنی شیبه اولاد شیبة بن عثمان حجبی هستند که پردهداران کعبه در زمان جاهلیت بودند و کلید خانه کعبه به دست آنان بود و بروز فتح مکه پردهدار مکه عثمان بن طلحة بود که رسول خدا کلید خانه را از او گرفت و در خود بروی آن حضرت باز شد و داخل شد دید کبوتری از چوب در میان کعبه است پس با دست خود آن را شکست و به دور انداخت سپس بر در کعبه ایستاد و فرمود: لا اله الا الله وحده وحده صدق وعده و نصر عبده تا پایان خطبهای که مشهور است پس فرمود: عصمان بن طلحه کجا است؟ او را صدا زدند پس حضرت فرمود: ای عثمان کلیدت را بگیر که امروز روز نیکوکاری و وفا است پس مقصود از بنیشیبه پردهداران کعبه است.
[446] در بعضی از نسخهها است که (چوبش از عمودهای عرش خدا است) و به نظر مترجم این صحیحتر است و کلمهی (عود) به (عمود) تحریف شده است.
[447] عبدالرحمن بن ابی حماد کوفی به قم منتقل شد و آنجا سکونت گزید و هم او است صاحب خانهی احمد بن محمد بن خالد برقی و در حدیث ضعیف است و کتابی هم دارد و یعقوب ابن عبدالله بن سعد بن مالک بن هانی بن عامر بن ابیعامر اشعری ابوالحسن قمی در نزد طبرانی و ابن حیان ثقه است و ابونعیم اصفهانی گوید جریر بن عبدالحمید چون او را میدید میگفت: این مؤمن آل فرعون است (به تهذیب التهذیب مراجعه شود) و عنوان عتیبة بن سعد یا سعدان را جائی ندیدم و در بعضی از نسخهها عیینة است که او را نیز جائی نیافتم.
[448] در بحار است (که ما دوست داشتیم که تو از غضب باشی) و در بعضی از نسخهها کلمه (سپاه) پیش از (غضب) اضافه شده است.
[449] هارون بن مسلم بن سعدان اصلا کوفی بود و بعد منتقل به بصره شد و سپس به بغداد آمد و گاهی در سامرا منزل میگرفت و خطیب درباره او به اشتباه افتاده و در تاریخ بغداد ج 14 ص 23 گفته است که او اهل سامرا بود و سبب اشتباهش روایتی است که آن را مسندا روای تکرده اهز ابی الحسین عبرتائی که او گفت: حدیث کرد مرا هارون بن مسلم بن سعدان در سر من رای به سال دویست و چهل از مسعدة بن صدقه عبدی که او گفت شنیدم ابا عبدالله جعفر بن محمد علیهالسلام حدیث میکرد از پدرش و او از جدش و او از پدرش و او از جدش علی علیهمالسلام که فرمود رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: (المجالس بالامانة - تا آخر حدیث). و اما مسعدة بن صدقه مذهب سنیان دارد و بتری است و کتابهائی دارد و هارون بن مسلم از او روایت میکند.
[450] عبدالحمید بن عواض طائی از اهل کوفه است و از اصحاب صادقین علیهماالسلام است و او ثقه است، رشید او را کشت و در بعضی از نسخهها (عبدالحمید طویل) نوشته شده است که اشتباه است.
[451] در بعضی از نسخهها است که (در بسترش به خواب باشد که در مکه دیده میشود) و در بعضی از نسخهها: (بدون قرار قبلی به مکهاش میرسانند).
[452] علامهی مجلسی گوید: یعنی این در کتاب منشور ثبت شده است و یا آنکه کتاب منشور با او است و و یا آنکه پرچم کتاب منشور است.
[453] عمران بن ظبیان حنفی کوفی را ابن حبان در ثقات آورده است او از ابی تحیی - باتاء - حکیم بن عسد - بضم حاء بصیغهی تصغیر - حنفی کوفی - عجلی گوید: او ثقه است و ابن حیان او را نیز از ثقات شمرده است (تهذیب التهذیب).
[454] مضمونی است که از آیهی شریفهی (ان الله مبتلیکم بنهر) اخذ شده است.
[455] ظاهرا او جعفر بن محمد بن (ابی) الصباح کوفی است که از ابراهیم بن عبدالحمید فراوان روایت میکند.
[456] در بعضی از نسخهها است که (و در روش پرستندگان آفتاب و ماه داخل میشود).
[457] در بعضی از نسخهها است (از ابی الفضل بن محمد اشعری) و من به این دو عنوان کسی را در این طبقه نیافتم چرا، نجاشی در رجالش گفته است فضل بن محمد اشعری و او را کتابی است روایت میکند از او (حسن بن علی بن فضال) و ظاهرا این غیر از آن است چون طبقههاشان اختلاف دارد.
[458] او صباح بن یحیی مزنی است کنیهاش ابا محمد و کوفی است و در نزد نجاشی ثقه است ولی در نزد استادش ابن غضائری ضعیف است چنانچه در جامع گفته است.
[459] حارث بن حصیره در اصحاب امام صادق معنون است و علامهی مامقانی گفته است که او امامی مجهولی است و حبة بن جوین عرنی از اصحاب امیرالمؤمنین و حسن بن علی علیهماالسلام است و علامهی مامقانی گفته: حسن است.
[460] علی بن عقبة بن خالد اسدی کنیهاش ابو الحسن و اهل کوفه و ثقة است کتابی دارد که جماعتی آن را نقل کردهاند از جمله عبدالله بن محمد حجال اسدی است که او نیز ثقة و ثبت است و در بعضی از نسخهها علی بن عقبة بن زید نوشته که غلط است.
[461] در بعضی از نسخهها در هر دو مورد روایت که کلمهی (کف) است (کتف) نوشته شده است.
[462] ظاهرا او جمیع بن عمیر (هر دو با وزن مصغر) بن عبدالرحمن عجلی کوفی است که در کتابهای عامه و خاصه عنوان شده است جز آنکه عامه گویند او را فضی و ضعیف است.
[463] در بعضی از نسخهها (حضینی) است.
[464] برای توجه و استفادهی بیشتر خواننده، عبارت روایت نقل شد.
[465] در بعضی از نسخهها (ای گروه مؤمنین) است.
[466] شاید در اصل به جای (لو طمعت) جملهی (لو اطمأننت) بوده یعنی اگر مطمئن بودم، و تصحیف شده است.
[467] این نام مشترک است میان جماعة بن سعد جعفی صائغ و جماعة بن عبدالرحمن صائغ کوفی مجهول، و در بحار (حماد الصائغ) است.
[468] و در بعضی از نسخهها چنین است: که او استنساخ کرده از ابی المرجی محمد بن معمر تغلبی و او گفته که حدیث کرده برای او کسی که معروف به ابی سهل است و او روایت میکند از ابی الصلاح و روایت کرده آن را به ندار قمی از بندار بن محمد بن صدقة.
[469] در نسخهای چنین است:بگو او خبر بزرگی است و شما در آن اختلاف دارید.
[470] مجلسی - رحمه الله - فرموده مقصود حکم به مساوات میان دو کار است پس اشکال بر اینکه ضرر در صوت تقدم تصور ندارد وارد نیاید یا اینکه تقدم را از راه تبعیت و استطراد آورده مانند «لایستأخرون ساعة و لا یستقدمون». و ممکن است مقصود مفهوم جمله باشد که اگر کسی امام را نشناسد از تقدم هم زبان میبیند.
[471] پاداشی که به اینان داده میشود از جهت نیتی است که دارند چون تصمیم داشتهاند که هرگاه امام حق ظهور کند او را یاری نموده و در راهش جهاد کنند ودر زیر پرچمش شهید شوند هم چنانکه اهل بهشت به واسطه نیتی که در دنیا داشتند که هر چند بمانند مؤمن و صالح باشند در بهشت مخلداند و هم چنین دوزخیان به واسطهی نیتی که داشتند که اگر در دنیا بمانند کافر و فاجر باشند در آتش مخلداند.
[472] در بعضی از نسخهها است: (امامت را بشناس).
[473] مقصود، محمد بن علی بن یوسف است زیرا تیملی از حسن و محمد فرزندان علی ابن یوسف روایت میکند و آنان از پدرشان چنانچه مکرر در پیش نقل شده است.
[474] سند سقط دارد زیرا عبداللن بن ابی یعفور از اصحاب امام صادق علیهالسلام است و در زمان حضرت صادق وفات کرده است و وفات امام صادق به سال یکصد و چهل و هشت بود و شاید آنکه سقط شده حمزة بن حمران و یا حسین بن ابی العلا باشد که از قلم مؤلف افتاده است.
پایان