loading...
فوج
s.m.m بازدید : 380 1395/04/11 نظرات (0)

مثنویات

 

شمارهٔ ۱

ای مهر سپهر پادشاهی****در ظل تو ماه تا به ماهی
ای شاه سریر عدل و انصاف****ملک تو جهان ز قاف تا قاف
ای اهل ورع وظیفه خوارت****غم خواری اتقیا شعارت
ای در حق منقبت سرایان****احسان تو را نه حد نه پایان
از بس که چو جد خود کریمی****مظلوم نواز و دل رحیمی
هرکس که ز مدح گوهری سفت****گو هرچه که نظم ساده‌ای گفت
کردش ز طمع قصیده‌ای نام****بهر صله‌ای که کرده‌ای عام
تو خسرو ساتر خطاپوش****حیدر دل با ذل عطاکوش
بر نیک و بدش نگه نکردی****بی‌جایزه‌اش به ره نکردی
گفتی که نثار مدح مولی****بی‌رود قبول باشد اولی
ابواب عطا بره گشادی****وز بیش و کم آن چه خواست دادی
آن را که رفیق بود دولت****داد زر و سیم و اسب خلعت
وان هم که نداشت بخت مسعود****از جود رساندیش به مقصود
صد طایفهٔ هفت بند گفتند****وان در به هزار نوع سفتند
افسوس که آن که خوب‌تر گفت****وز جمله دری لطیف‌تر سفت
از قوت بازوی بلاغت****دست همه تافت در فصاحت
بختش نشد آن قدر مددکار****کز روی کرم شه جهاندار
یک بیت ز نظم او کند گوش****تا از دگران کند فراموش
داند که کمینهٔ چاکر او****چاکر نه که سگ در او
گر خاطرش آرمیده باشد****یک لطف ز شاه دیده باشد
آرد ز محیط فکر بیرون****هر لحظه هزار در مکنون
دارم سخنی دگر که ناچار****فرض است به شه نمودن اظهار
ای نیر اوج نیک رائی****هرچند بد است خود ستائی
اما چو کسی دگر ندارم****کاین کار به سعی او گذارم
خود قصهٔ خویش می‌کشم پیش****خوش می‌سازم به آن دل ریش
کاظهار ورع ز خود ستائیست****تعریف هدایت خدائیست
آخر نه ز لطف حق تعالی است****وز دولت التفات مولاست
کز اول عمر تا به آخر****صاحب طبعی لطیف خاطر
برعکس سخنوران ایام****بیرون ننهد ز شرع یک گام
وز بهر بقای دولت شاه****باشد شب و روز و گاه و بی‌گاه
مشغول تلاوت و عبادت****از اهل وظیفه هم زیادت
وانگاه که رخش نظم راند****میدان ز سخنوران ستاند
توحید ادا کند بدین سان****کاول رسد آفرین زیزدان
آرد چو به نعت و منقبت روی****از زمره خادمان برد گوی
آید چو به مدح شاه جم جاه****گوید لب غیب بارک‌الله
با این همه خوار و زار باشد****بی‌مایه و قرض‌دار باشد
خالی نبود ز وام هرگز****یک دم نزند به کام هرگز
اقران وی از حصول آمال****بر بستر عیش خفته خوشحال
او زار نشسته دست بر سر****خواهنده ستاده در برابر
نه پای که رخش عزم راند****خود را به سجود شه رساند
نه کس که رضای حق بجوید****درد دل او به شاه گوید
یا آنکه رساند از کلامش****در نظم بلاغت انتظامش
یک بار تقربا الی‌الله****ده بیت به سمع حضرت شاه
شاها ملکا ملک سپاها****جم فرمانا جهان پناها
افغان ز جفای فقر افغان****کابم نگذاشتست در جان
فریاد ز دست قرض فریاد****کاو خاک مرا به باد برداد
نزدیک به آن رسیده کارم****کاین جان به مقارضان سپارم
در تن رمقی هنوز تا هست****دریاب و گرنه رفتم از دست
سوگند به خاکپای نواب****کاین بی دل بینوای بی‌تاب
تا جان بلبش نیامد از فقر****خود را ز طمع نساخت بی‌وقر
تا باد نبرد خانمانش****جاری به طلب نشد زبانش
تا قرض نساختش مشوش****خواهش به مذاق او نشد خوش
اما ز که از شه کرم کیش****غم‌خوار دل فقیر و درویش
مرهم نه داغ دلفکاران****تسکین ده جان بی‌قراران
شاهی که به دوستی مولی****کان از همه طاعتی است اولی
بر خلق دو عالم است غالب****در جایزه دادن مناقب
تا داد به او خدا خلافت****تا یافت سریر ازوشرافت
شد جانب مادحان روانه****دریا زر از خزانه
یارب به شه سریر لولاک****آن باعث خلقت نه افلاک
وان گه به دوازده شهنشاه****کز بعد همند حجت‌الله
کاین شاه کریم بینوا دست****کاسایش خلق مقصد اوست
اول برسان با حسن الحال****عمرش به صدو دوازده سال
وانگاه ز حضرت رسالت****بر سر نهش افسر شفاعت
وز دست عطیه بخش حیدر****سیراب کنش ز حوض کوثر

شمارهٔ ۱۰

ای بلند اختر سپهر وجود****وی گران گوهر خزانه جود
به خدائی که داشت ارزانی****به تو در ملک خود سلیمانی
که اگر زین فتاده مور ضعیف****برسد عرضه‌ای به سمع شریف
آن چنان کن کز استماع نوید****نشود ناامید گوش امید

شمارهٔ ۱۱

سخن طی می‌کنم ناگاه در خواب****در آن بی‌گه که در جو خفته بود آب
به گوش آمد صدایی در چنانم****که کرد از هزیمت مرغ جانم
چنان برخاستم از جا مشوش****که برخیزد سپند از روی آتش
چنان بیرون دویدم بیخودانه****که خود را ساختم گم در میانه
من درمانده کز بیرون این در****به آن صیاد جان بودم گمان بر
ز شست شوق تیری خورده بودم****که تا در می‌گشودم مرده بودم

شمارهٔ ۱۲

چه گویم نطقم آن قدرت ندارد****که اینجا کلک خود در جنبش آرد
کند آغاز ناخوش داستانی****برد خوشحالی از طبع جهانی

شمارهٔ ۲ - وله فی‌المثنوی

بحمدالله کز الطاف الهی****مزین شد دگر اورنگ شاهی
زنو کوس بشارت کوفت گردون****در استقلال نواب همایون
منادی زن برای سجدهٔ عام****گران کرد از منادی گوش ایام
که طالع گشت خورشید جهان‌تاب****جهان بگشود چشم خفته از خواب
نشست از نو درین کاخ مخیم****به سالاری جهان سالار اعظم
زمین از آسمان شد تهنیت جو****زبان آسمان شد تهنیت‌گو
دم و پشت کمان فتنه شد نرم****مبارکباد را بازار شد گرم
زبان هرکه می‌جنبید در کام****به سامع نکته‌ای می‌کرد اعلام
بیان هرکه حرف آغاز می‌کرد****دری ز ابواب دعوی باز می‌کرد
قضا می‌گفت من امداد کردم****که عالم را ز نو آباد کردم
فلک می‌گفت بود از پرتو من****که دیگر شد چراغ دهر روشن
ملک می‌گفت از تسبیح من بود****که از کار جهان این عقده بگشود
درین مدت شبی بگذشت بر کس****کزین گفت و شنو یک دم کند بس
مرا هم خورد حرفی چند بر گوش****که می‌برد استماع آن ز دل هوش
ز لفظ منهیان عالم غیب****ز گفت آگهان سر لاریب
یکی زان حرفهای راست تعبیر****قلم می‌آورد در سلک تحریر
شبی روشن به نور مشعل بدر****ز فیاض قدر با لیلة القدر
درو وحشت به دامن پا کشیده****ز راحت آب در جو آرمیده
من بی دل که از خوابم ملال است****دلم ماوای سلطان خیال است
ز ذوق صحت شاه جهاندار****نه چشمم خفته بود آن شب نه بیدار
درین اندیشه بودم کایزد پاک****چه نیکو داشت پاس خطهٔ خاک
چه ملکی را ز نو دارالامان کرد****چه جانی در تن خلق جهان کرد
چه شمعی را به محض قدرت افروخت****که خصم از پرتوش پروانه‌وش سوخت
چه شاهی را دگر کرسی نشین ساخت****که عزمش باره بر چرخ برین تاخت
ز بس کاین ذوق می‌برد از دلم هوش****زبان نکته سنجم بود خاموش
دل اما داستانی گوش می‌کرد****که از کیفیتم مدهوش می‌کرد
زبان حال گوئی از سر سوز****ز آغاز شب این افسانه تا روز
ز بلقیس جهان می‌کرد تقریر****به جمشید جوانبخت جهانگیر
که ای شاه سریر کامرانی****سزاوار بقای جاودانی
تو آن شمع جهانتابی که یک یا چند****جمالت بوده بر مردم تتق بند
من آن پروانهٔ شب زنده‌دارم****که پاس شمع دولت بوده کارم
که افسون خوانده‌ام بر پیکر شاه****گهی گردیده‌ام گرد سر شاه
گذشته پرمهی از غره تا سلخ****که بر خود خواب شیرین کرده‌ام تلخ
کشک دارندگان شب نخفته****پرستاران ترک خواب گفته
یکی را زین الم میسوخت دامن****یکی را دل یکی را خرمن تن
ولی من بودم ای شاه جهانبان****که هم تن هم دلم میسوخت هم جان
ز دل بازان جانباز وفادار****به گرد پیکرت پروانهٔ کردار
بسی پر میزدند ای شمع سرکش****ولی من میزدم خود را بر آتش
غم وردت سراسر زان من بود****بلاگردان جانت جان من بود
مرا دل بود از بهر تو در بند****مرا جان بود با جان تو پیوند
اگر عضوی ز اعضای شریفت****وگر جزوی ز اجزای لطیفت
سر موئی ز درد آزرده میشد****گل امید من پژمرده میشد
وگر تخفیفی از آزار می‌یافت****دلم یک دم ز غم زنهار می‌یافت
که آن حالت که شاه به جرو برداشت****مرا در آب و آتش بیشتر داشت
رضا بودم که هستی بخش عالم****به عمر شاه عمر من کند ضم
زبانم بس که مشغول دعا بود****نمی‌گفت‌م گرم صد مدعا بود
همینم بود روز و شب مناجات****نهان از خلق با قاضی حاجات
که ای دانای حکمت‌های مکنوز****هزاران بوعلی را حکمت‌آموز
خداوند رحیم و بنده پرور****توان بخش توانای توانگر
حفیظ یونس اندر بطن ماهی****به لطف بی‌دریغ پادشاهی
نگهدار خلیل از نار نمرود****به مخفی رشحه‌های لجهٔ جود
برون آرنده ایوب از رنج****چنان کز چنگ چندین اژدها گنج
به نوعی کاین شهان را داشتی پاس****به حکمت‌های کس ناکرده احساس
برین مهر سپهر سروری نیز****برین شاه سریر داوری نیز
ز روی مرحمت شو سایه گستر****چو نخل‌تر برانگیزش ز بستر
به صحت کن به دل بیماریش را****مؤید دار گیتی داریش را
فلک را آن چنان کن پاسبانش****که دارد پاس تا آخر زمانش
نصیب او حیات همین اوست****چراغ دودهٔ انسان همین اوست
کسی در فکر درویشان جز او نیست****خبر دار از دل ایشان جز او نیست
نه‌تنها هاتف این افسانه می‌گفت****که این در هرکه درکی داشت میسفت
مرا هم هرچه امشب بر زبان بود****به گوشم آن چه می‌آمد همان بود
الهی تا بقا باشد جهان را****بقا ده این شه صاحبقران را
که دیگر دهر ار ارحام واصلاب****چنین ذاتی نخواهد دید در خواب

شمارهٔ ۳ - فی مرثیه امام حسین علیه‌السلام

به نال ای دل که دیگر ماتم آمد****بگری ای دیده ایام غم آمد
گل غم سرزد از باغ مصیبت****جهان را تازه شد داغ مصیبت
جهان گردید از ماتم دگرگون****لباس تعزیت پوشیده گردون
ز باغ غصه کوه از پا فتاده****زمین را لرزه بر اعضا فتاده
فلک تیغ ملامت بر کشیده****ز ماه نو الف بر سر شیده
ازین غم آفتاب از قصر افلاک****فکنده خویش را چون سایه بر خاک
عروس مه گسسته موی خود را****خراشیده به ناخن روی خود را
خروش بحر از گردون گذشته****سرشک ابر از جیحون گذشته
تو نیز ای دل چو ابر نوبهاری****به بار از دیده هر اشگی که داری
که روز ماتم آل رسول است****عزای گلبن باغ بتول است
عزای سید دنیا و دین است****عزای سبط خیرالمرسلین است
عزای شاه مظلومان حسین است****که ذاتش عین نور و نور عین است
دمی کز دست چرخ فتنه پرداز****ز پا افتاد آن سرو سرافراز
غبار از عرصهٔ غبرا برآمد****غریو از گنبد خضرا برآمد
ملایک بی‌خود از گردون فتادند****میان کشتگان در خون فتادند
مسلمانان خروش از جان برآرید****محبان از جگر افغان برآرید
درین ماتم بسوز و درد باشید****به اشگ سرخ و رنگ زرد باشید
بسان غنچه دلها چاک سازید****چو نرگس دیده‌ها نمناک سازید
ز خون دیده در جیحون نشینید****چو شاخ ارغوان در خون نشینید
به ماتم بیخ عیش از جان برآرید****به زاری تخم غم در دل بکارید
که در دل این زمان تخم ملامت****برشادی دهد روز قیامت
خداوندا به حق آل حیدر****به حق عترت پاک پیامبر
که سوی محتشم چشم عطا کن****شفیعش را شهید کربلا کن

شمارهٔ ۴ - ایضا فی مدحه

بحمدالله که قیوم توانا****قدیم واجب التعظیم دانا
بساط استراحت گسترنده****جهان آرای گیتی پرورنده
ریاض سلطنت را تازگی داد****امارت را بلند آوازگی برآورد
همایون طایر توفیق و اقبال****به صبر آورد جنبش در پر و بال
جهان را کوری چشم اعادی****بجست از حسن طالع چشم شادی
خبرهای جدید اهل زمین را****طربهای نهان دنیا و دین را
اشارت گرم ایمای بشارت****بشارت کار فرمای بشارت
که عالم روی در آبادی آورد****نوید آور نوید و شادی آورد
قضا رایات عدل تازه افراخت****قدر طرح ولی سلطانی انداخت
برآمد گوهری از معدن ملک****سری پیدا شد از بهر تن ملک
چه گوهر درة التاج سلاطین****چه سر سرمایه فخر خواقین
برای او ز اسماء گشته نازل****ولی سلطان ولی سلطان عادل
گران است آن قدرها سایهٔ او****بلند است آن قدرها پایهٔ او
که پیش مالکان ملک ادراک****به میزان قیاس عقل دراک
یکی هم پایهٔ کوه حدید است****یکی همسایهٔ عرش مجید است
بود در خلقت آن عرش درگاه****ز خلقش تا نشانش آن قدر آه
که عقل دور بین راهست تفسیر****به بعد المشرقینش کرده تعبیر
مجد سکه سلطانی از وی****روان حکم محمد خانی از وی
بود گر صولت سلطانی او****دو روزی پیشکار خانی او
نگردد شانش از گیتی ستانی****به خانی قانع و مافوق خانی
ایا تابان مه برج ایالت****ایا رخشان در درج جلالت
به عدلت عالمی امیدوارند****نظر بر شاه راه انتظارند
که در تازی به میدان عدالت****برآمد بانک کوس استمالت
فتد هم رخنه در بنیاد بیداد****شود هم مملکت از داد آباد
سیاست را شود تیغ آن چنان تیز****که باشد در نیام از سهم خونریز
تو جبر ظلم برخود کرده لازم****ستانی داد مظلومان ز ظالم
شود خوش زبان شکوه خاموش****کشد دوران فلک را پنبه از گوش
که بشنو شکر از اهل شکایت****ببین راه شکایت را نهایت
همین چشم از تو دارند ای جهاندار****جهان گردان پا افتاده از کار
وطن آوارگی غربت آهنگ****تجارت پیشه‌گان صخرهٔ اورنگ
که از طول امل زان فرقه اکثر****به آهنگ حصول خورده زر
در آن وادی که وحشش ماهیانند****طیورش سر به سر مرغابیانند
سوار اسب چو بینند یک سر****عنان در دست طوفانهای صرصر
سکندر خوردنی زان اسب بی‌قوت****سوارش را برد تا سینهٔ حوت
غرض کان را کبان مرکب فلک****به استدعای آبادانی ملک
بسان ماهیان غافل از شست****سر سودا نهاده بر کف دست
یکی سنگین متاع از شکر و نیل****یک رنگین بساط از لون مندیل
یکی از اقمشه بیرام اندوز****که نامش عید اتراکست امروز
یکی را عقد مروارید دربار****که باید در بهایش زر بخروار
یکی با وی غلامان و کنیزان****به آن رنگ از عداد حور و غلمان
دگر اشیا که هریک بهر کاری است****یکایک را درین ملک اعتباریست
سخن را مابقی اینست کایشان****نباشند این زمان خاطر پریشان
کنند از صیت عدلت رو درین بوم****نگردند از تو و ملک تو محروم
به خانها در کشند اسباب چندان****کزان گردد لب آمال خندان
دکاکین را بیارایند اجناس****ز حفظ حارست مستغنی از پاس
اگر ترکی به ایشان برخورد گرم****به سودا نبودش پشت کمان نرم
خورد از شست عدلت ناوک قهر****به آیینی که گردد عبرت شهر
چو گردد دفع ظلم از دولت تو****کند رفع تعدی صولت تو
شود زورین کمان ظلم بی‌زور****نیاید از سلیمان زور برمور
ز دنیا کشور خزم تو داری****ز عالم بندر اعظم تو داری
ولی بندر ز تجار جهانگرد****همانا می‌تواند بندری کرد
ولی این وحشیان را صید خود ساز****یکایک را اسیر قید خود ساز
که با فرمانبری گردند سر راست****به پایت نقد جان ریزند بی‌خواست
الا ای نوجوان سلطان عادل****زبانها متفق گردیده با دل
که خواهی زد در ایام جوانی****به دولت نوبت نو شیروانی
بهر ملکیست سلطانی طرب کوش****بهر جانیست جانانی هم‌آغوش
خوشا ملکی که سلطانش تو باشی****خوشا جانی که جانانش تو باشی
خوشا چشمی که بیند طلعت تو****نباشد بی‌نصیب از صحبت تو
من عزلت گزین چون بی‌نصیبم****همانا در دیار خود غریبم
به پیغامیم گه گه شاد میکن****ز قید محنتم آزاد میکن
که دوران محتشم زان کرده نامم****که ادنی بندگانت را غلامم
الهی تا بود بر لوح ایام****ز نام نامی نوشیروان نام
بهر کشور که نام عدل دانند****تو را نوشیروان عصر خوانند

شمارهٔ ۵ - وله ایضا

درین گلزار کز تاثیر صحبت****مبدل میشود خواری به عزت
سعادت سایه بر نخلی که انداخت****ز دولت سر به اوج رفعت افراخت
ازین نخلست واین صورت هویدا****وزین صورت نشان صدق پیدا
که اول بوده چوب خشک در باغ****فرو تر پایه‌اش از هیزم راغ
کنون بالاتر از چرخش مکان است****که هم زانوی بانوی جهان است
ازین بالاتر این کز فیض کامل****کلام آسمانی راست حامل
الهی از خواص درس قرآن****به این فرزانه بانوی جهانبان
همایون نسخهٔ صنع الهی****فروزان شمسهٔ ایوان شاهی
در اختر شعاع درج عصمت****تنق بند آفتاب برج عفت
حیاتی بخش ممتد و مؤبد****ظلالش دار بر عالم مخلد

شمارهٔ ۶ - این چند بیت دیگر جهت نقش خلاصه خمسه‌ای که بخط میرمعزالدین مرقوم گردیده است گفته

حلی بندی که بی‌جنبیدن دست****عروسان را به قدرت حیله‌ها بست
عروس این سخن را زیوری داد****که هرجا زیور بد رفت برباد
ز شعر شاعر شیرین فسانه****نخستش داد زیب خسروانه
ز خط کاتب بی‌مثل و مانند****به لطفش بار دیگر شد حلی بند
ز حسن صنعت صحاف ماهر****ز جلدش هم لباسی داد فاخر
ولی این شاهد فرخنده منظر****که غرق زیورست از پای تا سر
به این پیرایه‌اش بیش افتخار است****که منظور امیر نامدار است
سهی سرو ریاض سرفرازی****غلام شاه ابراهیم غازی
الهی تا ابد آن نیک فرجام****بوده شیرازهٔ اوراق ایام

شمارهٔ ۷ - این چند بیت بجهت تزویجی گفته که بحسب استعداد میان ایشان نبوده

درین دامگاه عجیب و غریب****که هر صید را بود دامی نصیب
همایون به چنگ همایان فتاد****وزان دولت و رفعتش شد زیاد
ولی آن گروه مدارا مدار****که با نقدیک گنجشان بود کار
علاجی نکردند تلبیس را****به ابلیس دادند بلقیس را
درین خانه نه رواق دو در****که دیده ز یک مادر و یک پدر
دو خواهر یکی همسرش سروری****رفیع آستانی بلند افسری
یکی در سرش سایهٔ ناکسی****که سگ را ازو عار آید بسی
دو داماد در سلک یک خاندان****یکی کامران و یکی خر چران
ازین هر که زاید بود جد وی****جهان داوری مثل دارا و کی
وزان هرچه زاید بود نقد قلب****زاب تا به صد پشت کلب ابن کلب
از آن قیمتی گوهر پاک حیف****وزان در که افتاده در خاک حیف
به باد ای فلک برده آن خاک را****جدا کن ز هم پاک و ناپاک را

شمارهٔ ۸ - این ابیات مثنوی حسب‌الحال گفته در عذر ارسال شعر به بزرگی که شعر می‌گفته

من آن اعرابیم اندر دل بر****که آنجا مرغ جان را سوختی پر
تمام عمر آب شور می‌خورد****گمانی هم به آب خوش نمی‌برد
قضا را روزی اندر نوبهاران****گوی را مانده در ته آب باران
چو اعرابی چشید آن آب بر جست****عزیمت را به این نیت کمر بست
کز آن جلاب پرسازد سبوئی****شود صحرا نورد و دشت پوئی
دواند تا به درگاه خلیفه****به جا آرد عزیمت را وظیفه
ازین غافل که آنجا بحر مواج****که آب سلسبیلش می‌دهد باج
لب و کام ملک را می‌تواند****ازین شیرین‌تر آبی هم چشاند
سخن کوته چو آورد آن سبک گام****به منزل می‌برد از شاه آرام
به شیرین حرفهای پر بشارت****که می‌بردند تسکین را به غارت
به عالی مژده‌های به هجت افزا****که می‌کندند کوه طاقت از جا
نگهبانان شاهش پیش خواندند****به خلوت خانه خاصش نشاندند
ملک چون جرعه‌ای زان آب نوشید****بر آن صورت از احسان پرده پوشید
به وی از جام همت جرعه‌ای داد****که خاص و عالم را در خاطر افتاد
که بود آبی از آب زندگانی****برابر با حیات جاودانی
بلی زانجا که موج بحر جود است****زیان بینوایان جمله سود است
بسانادان که از همراهی بخت****به صدر بزم دانایان کشد رخت
بسا ناقص خزف کز لعب گردون****به صد گوهر دهندش قیمت افزون
بسا جنس زبون کز حسن طالع****شود بالای جنس خوب واقع
الا ای پادشاه کشور دل****که دایم می‌زند عشقت در دل
دلی دارم ز عشقت آن چنان گرم****که سنگ از گرمی آن می‌شود نرم
ضمیری از ثنایت آن چنان پر****که در درج محقر یک جهان در
دهد گر عمر مستعجل امانم****شود از جنبش کلک زبانم
پر از مدح تو دیوان‌ها امانم****شود از جنبش کلک زبانم
کنون از حق اعانت وز تو امداد****زمن مدح و ثنا وز بخت اسعاد

شمارهٔ ۹ - مثنوی در مرگ حیرتی شاعر

ای دل سخن از شه نجف کن****مداحی غیر برطرف کن
بگشای منقبت زبان را****بگذار حدیث این و آن را
تا رشحه‌ای از سحاب غفران****شوید ز رخت غبار عصیان
از رهبر خود مباش غافل****کز بحر گنه رسی به ساحل
سر نه به ره اطاعت او****تا بر خوری از شفاعت او
جرم تو ز کوه اگر چه کم نیست****چون اوست شفیع هیچ غم نیست
دارم سخنی ز کذب عاری****بشنو اگر اعتقاد داری
روزی که فلک درین غم آباد****اقلیم سخن به حیرتی داد
از پاکی گوهر آن یگانه****میسفت ز طبع خسروانه
دریا دریا در لی****در منقبت علی عالی
لیکن به هوای نفس یک چند****در دهر بساط عیش افکند
در شوخی طبع معصیت دوست****کالایش مرد را سبب اوست
گه دیر مغان مقام بودش****که لعل بتان به کام بودش
با این همه از عتاب معبود****ایمن به شفاعت علی بود
روزی که درین سرای فانی****طی کرد بساط زندگانی
روز شعرا سیه شد از غم****عیش همه شد به دل بماتم
شب بر زانو جبین نهادم****بر توسن فکر زین نهادم
کاید مگرم به دست بی‌رنج****تاریخ وفات این سخن سنج
بسیار خیال کردم آن شب****فکر مه و سال کردم آن شب
در فکر دگر نماند تابم****تاریخ نگفته برد خوابم
در واقعه دیدمش پیاده****نزدیک رکاب شه ستاده
شاهی که به ذات او عدالت****ختم است چو بر نبی رسالت
خورشید لوای آسمان رخش****اقلیم ستان و مملکت بخش
طهماسب شه آن سپهر تمکین****کز وی شده تازه پیکر دین
و آن مهر سپهر خسروی بود****با طالع سعد و بخت مسعود
در سایهٔ چتر پادشاهی****جولان ده باد پای شاهی
آن چتر قریب صد ستون داشت****وسعت ز نه آسمان فزون داشت
القصه به سوی مولوی شاه****می‌کرد نظر ز روی اکراه
زیرا که ز بس گناه و تقصیر****بر گردن و دست داشت زنجیر
وز پشت سرش سوار بسیار****با او همه در مقام آزار
صد تیغ و سنان باو کشیده****دیو از حرکاتش رمیده
ناگاه شهم به سوی خود خواند****وز درج عقیق گوهر افشاند
کای گشته چو موی از تخیل****بگداخته ز آتش تامل
بر خیز و شفاعت علی را****تاریخ کن از برای ملا
کاین موجب رستگاری اوست****تسکین ده بی‌قراری اوست
چون داد شهنشه این بشارت****گوئی که ز غیب شد اشارت
کارند برون ز بند او را****تشریف و عطا دهند او را
آن گه بر شه به رسم معهود****تشخیص به سجدهٔ امر فرمود
چون سجده به خاک پای شه کرد****برداشت سر ودعای شه کرد
هم خلعت عفو در برش بود****هم تاج نجات بر سرش بود
من دیده ز خواب چون گشادم****در فکر حساب این فتادم
در قول شه و وفات ملا****یک سال نبود زیر و بالا
از بهر شفاعت علی مرد****جان هم به شفاعت علی برد
شاید که خرد خرد به جانی****این نکته که گفته نکته دانی
جنت به بها نمی‌دهد دوست****اما به بهانه شیوهٔ اوست
رحمت چو کند بهانه‌جوئی****کافیست ز بنده یک نکوئی
نیکو مثلی زد آن سخن رس****کز آدمی است یک هنر بس
یارب به علی و طاعت او****کز مائدهٔ شفاعت او
محروم مساز محتشم را****تقصیر مکن ازو کرم را
کان دلشده هم گدای این کوست****مداح علی و عترت اوست

رباعیات

 

حرف ا

 

رباعی شماره 1: این عیدم از آن قبلهٔ آمال جدا

نواب کز و نیم مه و سال جدا****این عیدم از آن قبلهٔ آمال جدا
امروز که طوف کعبه فرض است و ضرور****من مانده‌ام از کعبهٔ اقبال جدا

رباعی شماره 2: وز یک جهتان ساختهٔ ممتاز مرا

ای کرده قدوم تو سرافراز مرا****وز یک جهتان ساختهٔ ممتاز مرا
از خاک مذلتم چو برداشته‌ای****یک باره نگهدار و مینداز مرا

رباعی شماره 3: لطف تو کلید قفل وسواس مرا

ای نورده آیینهٔ احساس مرا****لطف تو کلید قفل وسواس مرا
نام تو خدا کرده چو فرهاد تو نیز****بردار ز پیش کوه افلاس مرا

حرف ب

 

رباعی شماره 4: بر بستر درد رفته پای تو به خواب

گفتند ز حادثات این دیر خراب****بر بستر درد رفته پای تو به خواب
دست الم تو را خدا برتابد****تا پای سلامتت درآید به رکاب

رباعی شماره 5: وان چشم دو بین که بود هم رفت به خواب

بنیاد دو بینی چو شد از عشق خراب****وان چشم دو بین که بود هم رفت به خواب
دادیم هزار بوسه بر یک سده****کردیم هزار سجده در یک محراب

حرف ت

 

رباعی شماره 6: بازوی شهان چو بالشش زیر سرت

آن شوخ که تکیه‌گاه او چشم ترست****بازوی شهان چو بالشش زیر سرت
از بس که اساس بستر او عالیست****چادر شب بسترش سپهر گرست

رباعی شماره 7: وز ناز به من نمودی آن نرگس مست

روزی که دلم خیال ابروی تو بست****وز ناز به من نمودی آن نرگس مست
تیری ز کمان خانه ابروی تو جست****در سینهٔ من تا پروسوفار نشست

رباعی شماره 8: خلقت همهٔ زیردست از روز الست

ای قصر بلند آسمان پیش تو پست****خلقت همهٔ زیردست از روز الست
بر تافته روزگار دستم به جفا****دریاب و گرنه میرود کار ز دست

رباعی شماره 9: وز آصفیش سلطنت ایمن ز فناست

آصف که مهین سواد اقلیم بقاست****وز آصفیش سلطنت ایمن ز فناست
تا عارضه در خانهٔ دو روزش ننشاند****معلوم نشد که سلطنت از که به پاست

رباعی شماره 10: انواع صنایع بهم آمیخته است

طراح که طرح این بنا ریخته است****انواع صنایع بهم آمیخته است
دهقانی باغ سحر پنداری از اوست****کز آب نهال‌ها برانگیخته است

رباعی شماره 11: وز غیرتش آب زندگی کاسته است

این آب که خضر ازو بقا خواسته است****وز غیرتش آب زندگی کاسته است
از قوت فواره نگشتست بلند****کز جای ز تعظیم تو برخاسته است

رباعی شماره 12: مه بر درش از چرخ کبود آمده است

خانی که سپهرش به سجود آمده است****مه بر درش از چرخ کبود آمده است
در سایهٔ آفتاب عیسی نسبی است****کز چرخ چهارمین فرود آمده است

رباعی شماره 13: سررشتهٔ دین رفت به ناکام ز دست

آن طره چو دارم من بدنام ز دست****سررشتهٔ دین رفت به ناکام ز دست
تاتاری از آن سلسله در دستم بود****یک باره به داده بودم اسلام ز دست

رباعی شماره 14: عید که و مه مبارک و فیروزست

این عید حضور خان چو ملک افروزست****عید که و مه مبارک و فیروزست
کاشان به خود ار بنازد امروز بجاست****چون عید بزرگ کاشیان امروزست

رباعی شماره 15: چون ریزش خون دوست می‌دارد دوست

سلاخ که آدمی کشی شیوهٔ اوست****چون ریزش خون دوست می‌دارد دوست
گر سر ببرد مرا نه پیچم گردن****ور پوست کند مرا نگنجم در پوست

رباعی شماره 16: دام دل و دین طرز نگه کردن اوست

اسلام که صید اهل ایمان فن اوست****دام دل و دین طرز نگه کردن اوست
خون دل عاشقان که صید حرمند****در گردن آهوان صید افکن اوست

رباعی شماره 17: صد آیهٔ فیض بیش دربارهٔ اوست

این حوض که دل هلاک نظارهٔ اوست****صد آیهٔ فیض بیش دربارهٔ اوست
در دعوی اعجاز زبانیست بلیغ****آبی که زبانه کش ز فوارهٔ اوست

رباعی شماره 18: فرمانده از آنست که فرمانبر توست

گردون که به امر کن فکان چاکرتست****فرمانده از آنست که فرمانبر توست
در سایه محال نیست خورشید که تو****خورشیدی و سایهٔ خدا بر سر توست

رباعی شماره 19: ریزنده خونها ز سر خنجر توست

آن فتنه که در سربلند افسرتوست****ریزنده خونها ز سر خنجر توست
در سرداری که عالمی را بکشی****قربان سرت شوم چها در سر توست

رباعی شماره 20: وین زینت و زیب چرخ خرگاهی ازوست

سلطان جهان که ماه تا ماهی ازوست****وین زینت و زیب چرخ خرگاهی ازوست
در روضهٔ سلطنت چو نخلست قدش****کارایش تشریف شهنشاهی ازوست

رباعی شماره 21: وان نیز که داده سرور ار عنائیست

چیزی که به گل داده خدا زیبائیست****وان نیز که داده سرور ار عنائیست
اما به تو آن چه داده از پا تا سر****اسباب یگانگی و بی‌همتائیست

رباعی شماره 22: پرنور ز نعلین فلک فرسایت

ای گشته وثاق کمترین مولایت****پرنور ز نعلین فلک فرسایت
پا اندازی به رنگ رخسارهٔ تو****آورده ز خجلت که کشد در پایت

حرف د

 

رباعی شماره 23: در واقعه دیدم که به من اسبی داد

خسرومنشی که دور خواندش فرهاد****در واقعه دیدم که به من اسبی داد
این واقعه را معبران می‌گویند****تعبیر مراد است مرادست مراد

رباعی شماره 24: آوازهٔ شهرتش در افاق افتاد

فرهاد ز کوه کندن بی‌بنیاد****آوازهٔ شهرتش در افاق افتاد
این نادرهٔ فرهاد اگر کوه نکند****صد کوه طلا به منعم و مفلس داد

رباعی شماره 25: کز مادر دهر از همه عالم زیر سرت

خورشید سپهر سر بلندی بهزاد****کز مادر دهر از همه عالم زیر سرت
گفتند که بر بستر ضعف است ملول****بهر شعفش به دلف بشین باد آن ضاد

رباعی شماره 26: بهبود تو خاطر اعدای تو باد

آزار تو دور از تن زیبای تو باد****بهبود تو خاطر اعدای تو باد
تا درد ز پای تو شود بر چیده****هر سر که بود فتاده در پای تو باد

رباعی شماره 27: پیغام رسان رقعه به ان بحر و داد

بی‌تحفه نبرد اگرچه زین خسته نهاد****پیغام رسان رقعه به ان بحر و داد
چشمی به سواد رقعه بنده نکرد****کاهی به بهای تحفهٔ بنده نداد

رباعی شماره 28: از عمر گروستانی خواهم کرد

در عهد تو کامرانی خواهم کرد****از عمر گروستانی خواهم کرد
دست چو ز تحفه کوتهست از پی عذر****در پای تو جان فشانی خواهم کرد

رباعی شماره 29: بر من ستم از طاقت من بیش نکرد

یاری که به نیش غم دلی ریش نکرد****بر من ستم از طاقت من بیش نکرد
هرچند که انتظار بسیارم داد****آخر نه وفا به وعده خویش نکرد

رباعی شماره 30: جرم دو جهان به جرم من ضم سازد

خواهمچو جزا طرح عقاب اندازد****جرم دو جهان به جرم من ضم سازد
تا عفو که چشم کائناتست بر آن****چشم از همه پوشیده به من پردازد

رباعی شماره 31: وز میل به ذیل باد می‌آویزد

این آب که شعلهٔ‌وش ز جا می‌خیزد****وز میل به ذیل باد می‌آویزد
ماناست به اشگ محتشم کز تف دل****می‌جوشد و از درون برون می‌ریزد

رباعی شماره 32: نخلی به نزاکت قدت کم ریزد

آن دست که نخل قد آدم ریزد****نخلی به نزاکت قدت کم ریزد
گر نازکیت به سر و آزاد دهند****چون باد صبا بجنبد از هم ریزد

رباعی شماره 33: گاه از همه باب حاتمم می‌دانند

گاه از همه وجه طامعم می‌دانند****گاه از همه باب حاتمم می‌دانند
می‌آمی‌زند راستی را به دروغ****آنها که زبان به این و آن می‌رانند

رباعی شماره 34: آیینه که بینم این تن غم فرسود

ای بی تو چو هم دم به من خسته نموده****آیینه که بینم این تن غم فرسود
آمد به نظر خیالی اما آن نیز****چون نیک نمود جز خیال تو نبود

رباعی شماره 35: هر ساتل به من تفقدی می‌فرمود

آن خسرو فرهاد لقب کز ره جود****هر ساتل به من تفقدی می‌فرمود
بی‌لطفیش امسال اگر وزن کنم****هم سنگ به کوه بیستون خواهد بود

رباعی شماره 37: ظرفش ز جهان وسیع‌تر خواهد بود

عفوی که ز اندازه بدر خواهد بود****ظرفش ز جهان وسیع‌تر خواهد بود
در ساحت صحرای گناهی که مراست****جا یافته بیش جاوه گر خواهد بود

رباعی شماره 38: تسخیر جهان مرتبهٔ پستش بود

این بنده که ملک نظم پیوستش بود****تسخیر جهان مرتبهٔ پستش بود
در دست نداشت غیر اشعار نفیس****در پای تو ریخت آنچه در دستش بود

رباعی شماره 39: پیوسته چو بسته بر رخ مادر جود

آن ابر عطا که حاتمش کرده سجود****پیوسته چو بسته بر رخ مادر جود
ناچار ما چار شدیم از کرمش****راضی و ازو نیامد آن هم به وجود

رباعی شماره 40: در شرم تو اغراق به نوعی فرمود

چون داد قضا صیقل مرآت وجود****در شرم تو اغراق به نوعی فرمود
کاندر عقبت چشمی اگر باشد باز****عکست شود اندر رخ از آیننه نمود

حرف ر

 

رباعی شماره 41: گر شب بسر افکنی و گردی سیار

چادر شب بستر خود ای طرفه‌نگار****گر شب بسر افکنی و گردی سیار
از شمع و چراغ پر شود روی زمین****وز شعشعهٔ پر ز مه سپهر سیار

حرف ز

 

رباعی شماره 42: نی‌تاب نشستن است و نی پای گریز

در بزم حکیمان ز می شورانگیز****نی‌تاب نشستن است و نی پای گریز
از بهر من تنگ سراب ای ساقی****مینا به سر پیاله کج‌دار و مریز

حرف ش

 

رباعی شماره 43: از بس که به فعل بوالعجب دارد خوش

آن طبع که چون آینهٔ پاکست زغش****از بس که به فعل بوالعجب دارد خوش
آب آمده از طبیعت خویش برون****در تحت بفوق می‌رود چون آتش

رباعی شماره 44: کار همه جز عاشق زندانی خویش

سلاخ که ساختی به پردانی خویش****کار همه جز عاشق زندانی خویش
می‌میرم از انتظار کی خواهی کرد****سلاخی گوسفند قربانی خویش

حرف ف

 

رباعی شماره 45: ور مهر منیر خوانمش نیست گزاف

آن ماه که در خوبی او نیست خلاف****ور مهر منیر خوانمش نیست گزاف
در خلوت خواب او فلک دانی چیست****چادر شب زرنگار بالای لحاف

حرف ک

 

رباعی شماره 46: وی نخل قد تو را تحرک نازک

ای جلوه‌ات از قامت چابک نازک****وی نخل قد تو را تحرک نازک
از بس که لطیفی قدمت‌تر نشود****گر به خرامی بر آب نازک نازک

حرف گ

 

رباعی شماره 47: وی چرخ شکاری تو با چرخ به چنگ

ای صید سگ شیر شکار تو پلنگ****وی چرخ شکاری تو با چرخ به چنگ
با آن که کند کلنگ بیخ همه چیز****شاهین تو کند از جهان بیخ کلنگ

حرف ل

 

رباعی شماره 48: بی‌سجدهٔ تو طاعت ما نا مقبول

ای کوی تو قبله‌گاه ارباب قبول****بی‌سجدهٔ تو طاعت ما نا مقبول
محراب بلند کعبهٔ ابرویت****کز دور مرا به سجده دارد مشغول

رباعی شماره 49: نقدی که عیار بودش از اصل جلیل

می‌کرد چو سکه حی صاحب تنزیل****نقدی که عیار بودش از اصل جلیل
سکه چو رسانید به تمییز قبول****فرق که و مه داد به شاه اسمعیل

رباعی شماره 50: اندر دم امتیاز با سعی جمیل

در تکیه‌گه واسع این بزم جلیل****اندر دم امتیاز با سعی جمیل
چون درک یکایک از شهان بیند دور****فوق همه باد درک شاه اسمعیل

رباعی شماره 51: کاراسته صد بلا از آئین جمیل

از ملک ملوک ما درین بیت جلیل****کاراسته صد بلا از آئین جمیل
هر گنج کز آبادی گیتی و دهور****گرد آمده بود وقف شاه اسمعیل

رباعی شماره 52: بی‌دانائی و راه علم و تحصیل

این ساعی اگرچه باشد از حسن قلیل****بی‌دانائی و راه علم و تحصیل
در هر فنش دلا نه از اهل جهان****دانند به لاف مهر شاه اسمعیل

رباعی شماره 53: از میل درو به که نمایم تعجیل

آن راه که از حال سهیلی است جمیل****از میل درو به که نمایم تعجیل
کاشوب و نوای فرح نو در دل****افکنده طرب نامهٔ شاه اسمعیل

رباعی شماره 54: این منزل فیض‌بخش بی‌مثل و عدیل

المنة لله که از سعی جمیل****این منزل فیض‌بخش بی‌مثل و عدیل
شد ساخته همچو خانهٔ ابراهیم****از تمشیت غلام شاه اسمعیل

حرف م

 

رباعی شماره 55: در تک شکند تارک خورشید بسم

اسبی که بود پویه گهش چرخ نهم****در تک شکند تارک خورشید بسم
برگرد جهان چو شعلهٔ جواله****گر چرخ زند نگسلدش دم از دم

رباعی شماره 56: کز عارضه‌ای گشته مزاجش درهم

بر پیکر آن سرور خورشید علم****کز عارضه‌ای گشته مزاجش درهم
چندان به دمم دعا که برباد رود****از آینهٔ وجود او گرد الم

رباعی شماره 57: وز تذکرهٔ نام تو شیرین لب و کام

ای نام تو در هر لغتی ذکر انام****وز تذکرهٔ نام تو شیرین لب و کام
بی‌نام تو شعله‌ها تباهند تباه****با نام تو کارها تمامند تمام

رباعی شماره 58: وی چرخ به سدهٔ تو در سجده مدام

ای درگه خاصت از شرف کعبه عام****وی چرخ به سدهٔ تو در سجده مدام
نام تو از آن زمانه محراب نهاد****تا خلق به سجدهٔ تو آیند تمام

رباعی شماره 59: بیمارتر از چشم سیه مست توام

سقا پسرا خسته دل از دست توام****بیمارتر از چشم سیه مست توام
سر از قدم تو برندارم شب و روز****ماننده باد مهره پا بست توام

رباعی شماره 60: بروی ز تب هجری تو بگداخته‌ام

این بستر خستگی که انداخته‌ام****بروی ز تب هجری تو بگداخته‌ام
ابروی تو لیک در نظر محرابیست****کز سجده آن به فرقتت ساخته‌ام

رباعی شماره 61: سودی و زیان نیز دو چندان کردم

دی از کرم داور دوران کردم****سودی و زیان نیز دو چندان کردم
طالع بنگر که بر در حاتم دهر****رفتم که کنم فایدهٔ نقصان کردم

رباعی شماره 62: بسیار خطر دارد ازو اسلامم

اسلام که گم کرده ز دل آرامم****بسیار خطر دارد ازو اسلامم
ز آن آفت دین که هست اسلامش نام****ترسم که به کافری برآید نامم

رباعی شماره 63: آمد به وداع تو دل خود کامم

زان پیش که هجر تو برد آرامم****آمد به وداع تو دل خود کامم
فریاد که بیشتز ز هنگام فراق****دل سوخت ازین وداع بی‌هنگامم

رباعی شماره 64: نظارگی بزم وصال تو شوم

خواهم که شبی محو جمال تو شوم****نظارگی بزم وصال تو شوم
وانگاه به یاد شمع رویت همه عمر****بنشینم و فانوس خیال تو شوم

رباعی شماره 65: زاهد به ثواب و من به امید عظیم

دارد ز خدا خواهش جنات نعیم****زاهد به ثواب و من به امید عظیم
من دست تهی میروم او تحفه به دست****تا زین دو کدام خوش کند طبع کریم

حرف ن

 

رباعی شماره 66: با من ره غالبیت اندر همه فن

گیرم که به چشم خلق پوید دشمن****با من ره غالبیت اندر همه فن
با این چه کند که خود یقین می‌داند****کو مغلوبست و غالب مطلق من

رباعی شماره 67: باید ز چه رسوای جهان گردیدن

چون مهر تو میتوان نهان ورزیدن****باید ز چه رسوای جهان گردیدن
گوئی که نمی‌توانیم دید آری****با غیر تو را نمی‌توانم دیدن

رباعی شماره 68: چشم از گنه بی گنهان پوشیدن

از لطف تو سهل است کرم ورزیدن****چشم از گنه بی گنهان پوشیدن
دعوی نکنم که بی گناهم اما****دارم گنهی که می‌توان بخشیدن

رباعی شماره 69: دور از ره دین فتاده‌ام وای به من

در کعبه قدم نهاده‌ام وای به من****دور از ره دین فتاده‌ام وای به من
از وسوسهٔ عشق مسلمان سوزی****اسلام ز دست داده‌ام وای به من

رباعی شماره 70: تا ناف پر است از نافهٔ‌چین

گوئی ز ته بستر آن حجله نشین****تا ناف پر است از نافهٔ‌چین
چادر شب بسترش اگر افشانند****تا حشر هوا عبیر بارد به زمین

رباعی شماره 71: افت چه بلای صبر و آرام است این

اسلام مگو آفت ایام است این****افت چه بلای صبر و آرام است این
کفر آمد و داد خاک ایمان بر باد****از قوت اسلام چه اسلام است این

رباعی شماره 72: در صورت او قدرت جبار ببین

اسلام مرا ای دل دیندار ببین****در صورت او قدرت جبار ببین
چشمش که کشیده تیغ مژگانش بنگر****گردن زن آهوان تاتار ببین

حرف و

 

رباعی شماره 73: در طعنهٔ آلایش من عصمت تو

ای شیخ که هست دایم از نخوت تو****در طعنهٔ آلایش من عصمت تو
گر عفو خدا کم بود از طاعت تو****دوزخ ز من و بهشت از حضرت تو

رباعی شماره 74: بیش از همه بندم کمر خدمت تو

گفتم چو رسد کوکبهٔ دولت تو****بیش از همه بندم کمر خدمت تو
بی‌طالعیم لباس صحت بدرید****تا زود نیابم شرف صحبت تو

رباعی شماره 75: هستند هزار بنده در خدمت تو

هرچند که بهر پاس جمیعت تو****هستند هزار بنده در خدمت تو
یک بنده بی‌ریاست کز ادعیه است****مشغول به پاسبانی دولت تو

رباعی شماره 76: در وادی دین شیر خدا هادی تو

لی شیر فلک اسیر صیادی تو****در وادی دین شیر خدا هادی تو
ادراک به میزان خرد می‌سنجد****با خسروی ملوک فرهادی تو

رباعی شماره 77: آب چه زمزم به زمین رفته فرو

این کوثر فیض بخش کز خجلت او****آب چه زمزم به زمین رفته فرو
گر جوشد و بیرون رود از سرچه عجب****کز عکس رخ تو آتش افتاده درو

رباعی شماره 78: گفتم به نظاره کام بردارم ازو

آن شوخ که چشم مردمی دارم ازو****گفتم به نظاره کام بردارم ازو
نادیده رخش تمام رفتم از کار****وز نیم نفس تمام شد کارم ازو

حرف ی

 

رباعی شماره 79: آرای به مدح ملک بطحائی

ای خامه ورق چون به مداد آرائی****آرای به مدح ملک بطحائی
شاهی که کند در صفت نور رخش****هر بیضه‌ای از زاغ قلم بیضائی

رباعی شماره 80: در راه وفا و مهر سست آمده‌ای

در راه دگر اگرچه چست آمده‌ای****در راه وفا و مهر سست آمده‌ای
ای یار درست وعده دیر وفا****دیر آمده‌ای ولی درست آمده‌ای

رباعی شماره 81: در بارگه وفا ستونم کردی

با آن که به مهر آزمونم کردی****در بارگه وفا ستونم کردی
با یان قدم دیر تحرک که مراست****از خاطر خود زود برونم کردی

رباعی شماره 82: صد شکر که بر علاج قدرت داری

از الفت درد اگرچه کلفت داری****صد شکر که بر علاج قدرت داری
آن پای که بر بستر درد است امروز****فرداست که در رکاب صحت داری

رباعی شماره 83: از جام جهان نماسبق برده بسی

این حوض که در دیده هر نکته رسی****از جام جهان نماسبق برده بسی
آیینهٔ صد صورت گوناگونست****آیینهٔ بدین گونه ندیدست کسی

رباعی شماره 84: هرگوشه گذشت از فلک چوگانی

عید آمد و بانگ نوبت سلطانی****هرگوشه گذشت از فلک چوگانی
بر چرخ برین جذر اصم گوش گرفت****از غلغلهٔ کوس محمد خانی

رباعی شماره 85: رجعت کند اختلال در رفعت وی

هرنجم که بر فلک رود زایت وی****رجعت کند اختلال در رفعت وی
نواب ولی نجم غرایب اثریست****که آثار سعادتست در رجعت وی

رباعی شماره 86: سرگرم تو ذرات ز مه تا ماهی

 

ای شمع سرا پردهٔ شاهنشاهی****سرگرم تو ذرات ز مه تا ماهی
گر پرده ز چهره افکنی برخیزد****بانگ از عرب و عجم که ماهی ماهی

بعدی                                 قبلی

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 2473
  • کل نظرات : 40
  • افراد آنلاین : 21
  • تعداد اعضا : 22
  • آی پی امروز : 499
  • آی پی دیروز : 250
  • بازدید امروز : 6,122
  • باردید دیروز : 1,878
  • گوگل امروز : 6
  • گوگل دیروز : 15
  • بازدید هفته : 8,000
  • بازدید ماه : 16,211
  • بازدید سال : 256,087
  • بازدید کلی : 5,869,644