اشعار صائب تبریزی2
نیست صائب ملک تنگ بیغمی جای دو شاه
نیست صائب ملک تنگ بیغمی جای دو شاه****زین سبب طفلان جدل دارند با دیوانهها
چو فرد آینه با کاینات یکرو باش
چو فرد آینه با کاینات یکرو باش****که شد سیاه رخ کاغذ از دوروییها
جز این که داد سر خویش را به باد حباب
جز این که داد سر خویش را به باد حباب****چه طرف بست ندانم ز پوچگوییها؟
چنان که شیر کند خواب طفل را شیرین
چنان که شیر کند خواب طفل را شیرین****فزود غفلت من از سفیدموییها
ب
نمیخلد به دلی نالهٔ شکایت من
نمیخلد به دلی نالهٔ شکایت من****شکست شیشه من بیصداست همچو حباب
از رخت آیینه را خوش دولتی رو داده است
از رخت آیینه را خوش دولتی رو داده است****در درون خانهاش ماه است و بیرون آفتاب
بهشت بر مژه تصویر میکند مهتاب
بهشت بر مژه تصویر میکند مهتاب****پیاله را قدح شیر میکند مهتاب
فروغ صحبت روشندلان غنیمت دان
فروغ صحبت روشندلان غنیمت دان****پیاله گیر که شبگیر میکند مهتاب
ایمنی جستم ز ویرانی، ندانستم که چرخ
ایمنی جستم ز ویرانی، ندانستم که چرخ****گنج خواهد خواست جای باج ازین ملک خراب
شاه و گدا به دیدهٔ دریادلان یکی است
شاه و گدا به دیدهٔ دریادلان یکی است****پوشیده است پست و بلند زمین در آب
از چشم نیممست تو با یک جهان شراب
از چشم نیممست تو با یک جهان شراب****ما صلح میکنیم به یک سرمه دان شراب !
من در حجاب عشقم و او در نقاب شرم
من در حجاب عشقم و او در نقاب شرم****ای وای اگر قدم ننهد در میان شراب
به احتیاط ز دست خضر پیاله بگیر
به احتیاط ز دست خضر پیاله بگیر****مباد آب حیاتت دهد به جای شراب !
مجوی در سفر بیخودی مقام از من
مجوی در سفر بیخودی مقام از من****که در محیط، کمر باز میکند سیلاب
بود ز وضع جهان هایهای گریهٔ من
بود ز وضع جهان هایهای گریهٔ من****ز سنگلاخ فغان ساز میکند سیلاب
من آن شکسته بنایم درین خراب آباد
من آن شکسته بنایم درین خراب آباد****که در خرابی من ناز میکند سیلاب
اهل همت را مکرر دردسر دادن خطاست
اهل همت را مکرر دردسر دادن خطاست****آرزوی هر دو عالم را ازو یکجا طلب
آبرو در پیش ساغر ریختن دونهمتی است
آبرو در پیش ساغر ریختن دونهمتی است****گردنی کج میکنی، باری می از مینا طلب
معیار دوستان دغل، روز حاجت است
معیار دوستان دغل، روز حاجت است****قرضی به رسم تجربه از دوستان طلب
ت
خاکیان پاک طینت، دانهٔ یک سبحهاند
خاکیان پاک طینت، دانهٔ یک سبحهاند****هر که یک دل را نوازش کرد، عالم را نواخت
واسوختگی شیوهٔ ما نیست، و گرنه
واسوختگی شیوهٔ ما نیست، و گرنه****از یک سخن سرد، دل ناز توان سوخت
خودنمایی نیست کار خاکساران، ور نه من
خودنمایی نیست کار خاکساران، ور نه من****مشت خونی میتوانستم به پای دار ریخت
بس که گشتم مضطرب از لطف بیاندازهاش
بس که گشتم مضطرب از لطف بیاندازهاش****تا به لب بردن، تمام این ساغر سرشار ریخت
صد عقده زهد خشک به کارم فکنده بود
صد عقده زهد خشک به کارم فکنده بود****ذکرش به خیر باد که تسبیح من گسیخت !
دست بر هر چه فشاندم به رگ جان آویخت
دست بر هر چه فشاندم به رگ جان آویخت****دامن از هر چه کشیدم به گریبان آویخت
گفتم از وادی غفلت قدمی بردارم
گفتم از وادی غفلت قدمی بردارم****کوهم از پای گرانخواب به دامان آویخت
همین نه خانهٔ ما در گذار سیلاب است
همین نه خانهٔ ما در گذار سیلاب است****بنای زندگی خضر نیز بر آب است
در عالم فانی که بقا پا به رکاب است
در عالم فانی که بقا پا به رکاب است****گر زندگی خضر بود، نقش بر آب است
دارد خط پاکی به کف از سادهدلیها
دارد خط پاکی به کف از سادهدلیها****دیوانهٔ ما را چه غم از روز حساب است ؟
چون کوه، بزرگان جهان آنچه به سائل
چون کوه، بزرگان جهان آنچه به سائل****بی منت و بی فاصله بخشند، جواب است !
اگر چه موی سفیدست صبح آگاهی
اگر چه موی سفیدست صبح آگاهی****به چشم نرم تو بیدرد، پردهٔ خواب است
از مردم دنیا طمع هوش مدارید
از مردم دنیا طمع هوش مدارید****بیداری این طایفه خمیازهٔ خواب است
در دست دیگران بود آزاد کردنم
در دست دیگران بود آزاد کردنم****در چارسوی دهر، دلم طفل مکتب است
چشم از برای روی عزیزان بود به کار
چشم از برای روی عزیزان بود به کار****یعقوب را به دیدهٔ بینا چه حاجت است ؟
از بهار نوجوانی آنچه برجا مانده است
از بهار نوجوانی آنچه برجا مانده است****در بساط من، همین خواب گران غفلت است
ذوق نظارهٔ گل در نگه پنهان است
ذوق نظارهٔ گل در نگه پنهان است****ای مقیمان چمن، رخنهٔ دیوار کجاست ؟
دخل جهان سفله نگردد به خرج کم
دخل جهان سفله نگردد به خرج کم****چندان که میبرند به خاک، آرزو به جاست
خار خاری به دل از عمر سبکرو مانده است
خار خاری به دل از عمر سبکرو مانده است****مشت خار و خسی از سیل به ویرانه به جاست
شب که صحبت به حدیث سر زلف تو گذشت
شب که صحبت به حدیث سر زلف تو گذشت****هر که برخاست زجا، سلسله بر پا برخاست !
کرد تسلیم به من مسند بیتابی را
کرد تسلیم به من مسند بیتابی را****هر سپندی که درین انجمن از جا برخاست
برسان زود به من کشتی می را ساقی
برسان زود به من کشتی می را ساقی****که عجب ابر تری باز ز دریا برخاست !
رفتن از عالم پر شور به از آمدن است
رفتن از عالم پر شور به از آمدن است****غنچه دلتنگ به باغ آمد و خندان برخاست
کدام راه زد این مطرب سبک مضراب ؟
کدام راه زد این مطرب سبک مضراب ؟****که هوش از سر من آستینفشان برخاست
در چشم پاکبازان، آن دلنواز پیداست
در چشم پاکبازان، آن دلنواز پیداست****آیینه صاف چون شد، آیینه ساز پیداست
غیر از خدا که هرگز، در فکر او نبودی
غیر از خدا که هرگز، در فکر او نبودی****هر چیز از تو گم شد، وقت نماز پیداست
عتاب و لطف ز ابروی گلرخان پیداست
عتاب و لطف ز ابروی گلرخان پیداست****صفای هر چمن از روی باغبان پیداست
مرا که خرمن گل در کنار میباید
مرا که خرمن گل در کنار میباید****ازین چه سود که دیوار گلستان پیداست ؟
دل آزاده درین باغ اقامت نکند
دل آزاده درین باغ اقامت نکند****وحشت سرو ز برچیدن دامان پیداست
به خموشی نشود راز محبت مستور
به خموشی نشود راز محبت مستور****چه زنی مهر بر آن نامه که مضمون پیداست ؟
بی طراوت نشود سرو جوانی که تراست
بی طراوت نشود سرو جوانی که تراست****در شکر خواب بهارست خزانی که تراست
حرف حق گرچه بلندست زمن چون منصور
حرف حق گرچه بلندست زمن چون منصور****سر دارست بسامانتر ازین سر که مراست
هر که افتاد، ز افتادگی ایمن گردد
هر که افتاد، ز افتادگی ایمن گردد****چه کند سیل به دیوار خرابی که مراست ؟
بحر، روشنگر آیینهٔ سیلاب بود
بحر، روشنگر آیینهٔ سیلاب بود****پیش رحمت چه بود گرد گناهی که مراست ؟
بید مجنونیم در بستانسرای روزگار
بید مجنونیم در بستانسرای روزگار****سر به پیش انداختن از شرم، بار ما بس است
اظهار عشق را به زبان احتیاج نیست
اظهار عشق را به زبان احتیاج نیست****چندان که شد نگه به نگه آشنا بس است
استادهاند بر سر پا شعلهها تمام
استادهاند بر سر پا شعلهها تمام****امشب کدام سوخته مهمان آتش است ؟
نیست باز آمدن از فکر و خیال تو مرا
نیست باز آمدن از فکر و خیال تو مرا****با رفیقان موافق، سفر دور خوش است
پیشی قافلهٔ ما به سبکباری نیست
پیشی قافلهٔ ما به سبکباری نیست****هر که برداشته بار از دگران در پیش است
ز خم طلوع سهیل شراب نزدیک است
ز خم طلوع سهیل شراب نزدیک است****ز کوه سر زدن آفتاب نزدیک است
به هر چه دست زنی، میتوان خمار شکست
به هر چه دست زنی، میتوان خمار شکست****زمین میکدهٔ ما به آب نزدیک است
نالهٔ سوخته جانان به اثر نزدیک است
نالهٔ سوخته جانان به اثر نزدیک است****دست خورشید به دامان سحر نزدیک است
کار آتش کند آبی که به تلخی بخشند
کار آتش کند آبی که به تلخی بخشند****ورنه دریا به من تشنه جگر نزدیک است
در پایهٔ خود، هیچ کسی خرد نباشد
در پایهٔ خود، هیچ کسی خرد نباشد****تا جغد بود ساکن ویرانه، بزرگ است
بس که با سنگ ز سختی دل من یکرنگ است
بس که با سنگ ز سختی دل من یکرنگ است****سنگ بر شیشهٔ من، شیشه زدن بر سنگ است
حفظ صورت میتوان کردن به ظاهر در نماز
حفظ صورت میتوان کردن به ظاهر در نماز****روی دل را جانب محراب کردن مشکل است
مست نتوان کرد زاهد را به صد جام شراب
مست نتوان کرد زاهد را به صد جام شراب****این زمین خشک را سیراب کردن مشکل است
میتوان بر خود گوارا کرد مرگ تلخ را
میتوان بر خود گوارا کرد مرگ تلخ را****زندگانی را به خود هموار کردن مشکل است
گفتگوی اهل غفلت قابل تاویل نیست
گفتگوی اهل غفلت قابل تاویل نیست****خواب پای خفته را تعبیر کردن مشکل است
با خیال خشک تا کی سر به یک بالین نهم ؟
با خیال خشک تا کی سر به یک بالین نهم ؟****دست در آغوش با تصویر کردن مشکل است
نیست از مستی، زنم گر شیشهٔ خالی به سنگ
نیست از مستی، زنم گر شیشهٔ خالی به سنگ****جلوه گاه یار را بی یار دیدن مشکل است
عشق از ره تکلیف به دل پا نگذارد
عشق از ره تکلیف به دل پا نگذارد****سیلاب نپرسد که در خانه کدام است
گر چاک گریبان ننکند راهنمایی
گر چاک گریبان ننکند راهنمایی****طفلان چه شناسند که دیوانه کدام است
از بس کتاب در گرو باده کردهایم
از بس کتاب در گرو باده کردهایم****امروز خشت میکدهها از کتاب ماست !
یک نقطه انتخاب نکرده است هیچ کس
یک نقطه انتخاب نکرده است هیچ کس****خال بیاض گردن او انتخاب ماست
در ظاهر اگر شهپر پرواز نداریم
در ظاهر اگر شهپر پرواز نداریم****افشاندن دست از دو جهان، بال و پر ماست
روشن شود از ریختن اشک، دل ما
روشن شود از ریختن اشک، دل ما****ابریم که روشنگر ما در جگر ماست
احوال خود به گریه ادا میکنیم ما
احوال خود به گریه ادا میکنیم ما****مژگان چو طفل بسته زبان ترجمان ماست
تنها نهایم در ره دور و دراز عشق
تنها نهایم در ره دور و دراز عشق****آوارگی چو ریگ روان همعنان ماست
پرستشی که مدام است، می پرستی ماست
پرستشی که مدام است، می پرستی ماست****شبی که صبح ندارد سیاه مستی ماست
نیست پروای عدم دلزدهٔ هستی را
نیست پروای عدم دلزدهٔ هستی را****از قفس مرغ به هر جا که رود بستان است
پیالهای که ترا وارهاند از هستی
پیالهای که ترا وارهاند از هستی****اگر به هر دو جهان میدهند، ارزان است
از شب بخت سیاهم صبح امیدی نزاد
از شب بخت سیاهم صبح امیدی نزاد****حرف خواب آلودگان است این که شب آبستن است
غافل مشو ز مرگ، که در چشم اهل هوش
غافل مشو ز مرگ، که در چشم اهل هوش****موی سفید رشته به انگشت بستن است
کفارهٔ شراب خوریهای بی حساب
کفارهٔ شراب خوریهای بی حساب****هشیار در میانهٔ مستان نشستن است
روشندلان همیشه سفر در وطن کنند
روشندلان همیشه سفر در وطن کنند****استاده است شمع و همان گرم رفتن است
در محرم تا چه خونها در دل مردم کند
در محرم تا چه خونها در دل مردم کند****محنت آبادی که عیدش در بدر گردیدن است
میشوم من داغ، هر کس را که میسوزد فلک
میشوم من داغ، هر کس را که میسوزد فلک****از چراغ دیگران غمخانهٔ من روشن است
جوی شیر از جگل سنگ بریدن سهل است
جوی شیر از جگل سنگ بریدن سهل است****هر که بر پای هوس تیشه زند کوهکن است
سیل درماندهٔ کوتاهی دیوار من است
سیل درماندهٔ کوتاهی دیوار من است****بی سرانجامی من خانه نگهدار من است
دوستان آینهٔ صورت احوال همند
دوستان آینهٔ صورت احوال همند****من خراب توام و چشم تو بیمار من است
از خون چو داغ لاله حصار دل من است
از خون چو داغ لاله حصار دل من است****هر جا که بوی خون شنوی منزل من است
با پاکدامنان نظری هست حسن را
با پاکدامنان نظری هست حسن را****تا آفتاب سرزده، در خانه من است
نالهٔ مظلوم در ظالم سرایت میکند
نالهٔ مظلوم در ظالم سرایت میکند****زین سبب در خانهٔ زنجیر دایم شیون است
درین دو هفته که مهمان این چمن شدهای
درین دو هفته که مهمان این چمن شدهای****به خنده لب مگشا، روزگار گلچین است
خزان ز غنچهٔ تصویر، راست میگذرد
خزان ز غنچهٔ تصویر، راست میگذرد****همیشه جمع بود خاطری که غمگین است
به قرب گلعذاران دل مبندید
به قرب گلعذاران دل مبندید****وصیت نامه شبنم همین است
غربت مپسندید که افتید به زندان
غربت مپسندید که افتید به زندان****بیرون ز وطن پا مگذارید که چاه است
تیره بختیهای ما از پستی اقبال نیست
تیره بختیهای ما از پستی اقبال نیست****از بلندی شمع ما پرتو به دور انداخته است
بر حسن زود سیر بهار اعتماد نیست
بر حسن زود سیر بهار اعتماد نیست****شبنم به روی گل به امانت نشسته است
از حال دل مپرس که با اهل عقل چیست
از حال دل مپرس که با اهل عقل چیست****دیوانهای میانهٔ طفلان نشسته است
خواهد ثواب بت شکنان یافت روز حشر
خواهد ثواب بت شکنان یافت روز حشر****سنگین دلی که توبهٔ مارا شکسته است!
پیوسته است سلسله موجها به هم
پیوسته است سلسله موجها به هم****خود را شکسته، هر که دل ما شکسته است
غافل مشو ز پاس دل بیقرار ما
غافل مشو ز پاس دل بیقرار ما****کاین مرغ پرشکسته قفسها شکسته است
جام شراب، مرهم دلهای خسته است
جام شراب، مرهم دلهای خسته است****خورشید، مومیایی ماه شکسته است
صد بیابان درمیان دارند از بی نسبتی
صد بیابان درمیان دارند از بی نسبتی****گر به ظاهر کوه باصحرا به هم پیوسته است
خنده بیجاست برق گریهٔ بی اختیار
خنده بیجاست برق گریهٔ بی اختیار****اشک تلخ و قهقه مینا به هم پیوسته است
جز روی او که در عرق شرم غوطه زد
جز روی او که در عرق شرم غوطه زد****یک برگ گل هزار نگهبان نداشته است
کنعان ز آب دیده یعقوب شد خراب
کنعان ز آب دیده یعقوب شد خراب****ابر سفید اینهمه باران نداشته است
غافل است از جنبش بی اختیار نبض خویش
غافل است از جنبش بی اختیار نبض خویش****آن که پندارد که در دست اختیاری داشته است
گردن مکش ز تیغ شهادت که این زلال
گردن مکش ز تیغ شهادت که این زلال****از جویبار ساقی کوثر گذشته است
از ما سراغ منزل آسودگی مجو
از ما سراغ منزل آسودگی مجو****چون باد، عمر ما به تکاپو گذشته است
این گردباد نیست که بالا گرفته است
این گردباد نیست که بالا گرفته است****از خود رمیدهای است که صحرا گرفته است
غم پوشش برونم را گرفته است
غم پوشش برونم را گرفته است****خیال نان درونم را گرفته است
ز فکر جامه ونان چون برآیم ؟
ز فکر جامه ونان چون برآیم ؟****که بیرون و درونم را گرفته است
از دست رستخیز حوادث کجا رویم ؟
از دست رستخیز حوادث کجا رویم ؟****ما را میان بادیه باران گرفته است
برگرد به میخانه ازین توبهٔ ناقص
برگرد به میخانه ازین توبهٔ ناقص****تا پیر خرابات به راهت نگرفته است
یک دلشده در دام نگاهت نگرفته است
یک دلشده در دام نگاهت نگرفته است****در هالهٔ آغوش، چو ماهت نگرفته است
خمیازهٔ نشاط است، روی گشادهٔ گل
خمیازهٔ نشاط است، روی گشادهٔ گل****ورنه که از ته دل، در این جهان شکفته است ؟
سپهر خون به دلم میکند، نمیداند
سپهر خون به دلم میکند، نمیداند****که آبروی سفال شکسته از باده است
هست امید زیستن از بام چرخ افتاده را
هست امید زیستن از بام چرخ افتاده را****وای بر آن کس کز اوج اعتبار افتاده است
سنبل زلف از رخش تا برکنار افتاده است
سنبل زلف از رخش تا برکنار افتاده است****گل چو تقویم کهن از اعتبار افتاده است
سیل در بنیاد تقوی از بهار افتاده است
سیل در بنیاد تقوی از بهار افتاده است****توبه را آتش به جان از لاله زار افتاده است
نه لباس تندرستی، نه امید پختگی
نه لباس تندرستی، نه امید پختگی****میوه خامم به سنگ از شاخسار افتاده است
هرگز از من چون کمان بر دست کس زوری نرفت
هرگز از من چون کمان بر دست کس زوری نرفت****این کشاکش در رگ جانم چه کار افتاده است ؟
داغ می گل گل به طرف دامنم افتاده است
داغ می گل گل به طرف دامنم افتاده است****همچو مینا میکشی بر گردنم افتاده است
تا گذشتی گرم چون خورشید از ویرانهام
تا گذشتی گرم چون خورشید از ویرانهام****از گرستن گل به چشم روزنم افتاده است
غفلت پیریم از عهد جوانی بیش است
غفلت پیریم از عهد جوانی بیش است****خواب ایام بهارم به خزان افتاده است
بخت ما چون بید مجنون سرنگون افتاده است
بخت ما چون بید مجنون سرنگون افتاده است****همچو داغ لاله، نان ما به خون افتاده است
میتوان خواند از جبین خاک، احوال مرا
میتوان خواند از جبین خاک، احوال مرا****بس که پیش یار حرفم بر زمین افتاده است !
داند که روح در تن خاکی چه میکشد
داند که روح در تن خاکی چه میکشد****هر ناز پروری که به غربت فتاده است
چون غنچه این بساط که بر خویش چیدهای
چون غنچه این بساط که بر خویش چیدهای****تا میکشی نفس، همه را باد برده است
تا دل از دستم شراب ارغوانی برده است
تا دل از دستم شراب ارغوانی برده است****خضر را پندارم آب زندگانی برده است !
آن که بزم غیر را از خنده پر گل کرده است
آن که بزم غیر را از خنده پر گل کرده است****خاطر ما را پریشانتر ز سنبل کرده است
این چه رخسارست، گویا چهره پرداز بهار
این چه رخسارست، گویا چهره پرداز بهار****آب و رنگ صد چمن را صرف یک گل کرده است
نقش پای رفتگان هموار سازد راه را
نقش پای رفتگان هموار سازد راه را****مرگ را داغ عزیزان بر من آسان کرده است
مرا به بلبل تصویر رحم میآید
مرا به بلبل تصویر رحم میآید****که در هوای تو بال و پری به هم نزده است
جان میدهد چو شمع برای نسیم صبح
جان میدهد چو شمع برای نسیم صبح****هر کس تمام شب نفس آتشین زده است
از باده خشک لب شدن و مردنم یکی است
از باده خشک لب شدن و مردنم یکی است****تا شیشهام تهی شده، پیمانه پر شده است
خاطر از سبحه و زنار مکدر شده است
خاطر از سبحه و زنار مکدر شده است****ریسمان بازی تقلید مکرر شده است
شبنم از سعی به سرچشمهٔ خورشید رسید
شبنم از سعی به سرچشمهٔ خورشید رسید****قطره ماست که زندانی گوهر شده است
هیچ کس مشکل ما را نتوانست گشود
هیچ کس مشکل ما را نتوانست گشود****تا به نام که طلسم دل ما بسته شده است ؟
ای که میپرسی ز صحبتها گریزانی چرا
ای که میپرسی ز صحبتها گریزانی چرا****در بساطم وقت ضایع کردنی کم مانده است
از مرگ به ما نیم نفس بیش نمانده است
از مرگ به ما نیم نفس بیش نمانده است****یک گام ز سیلاب به خس بیش نمانده است
چون برگ خزان دیده و چون شمع سحرگاه
چون برگ خزان دیده و چون شمع سحرگاه****از عمر مرا نیم نفس بیش نمانده است
نه کوهکنی هست درین عرصه، نه پرویز
نه کوهکنی هست درین عرصه، نه پرویز****آوازهای از عشق و هوس بیش نمانده است
یک عمر میتوان سخن از زلف یار گفت
یک عمر میتوان سخن از زلف یار گفت****در بند آن مباش که مضمون نمانده است
دیوانه شو که عشرت طفلانهٔ جهان
دیوانه شو که عشرت طفلانهٔ جهان****در کوچهٔ سلامت زنجیر بوده است
یک دل گشاده از نفس گرم من نشد
یک دل گشاده از نفس گرم من نشد****این باغ پر ز غنچهٔ تصویر بوده است
شیرازهٔ طرب خط پیمانه بوده است
شیرازهٔ طرب خط پیمانه بوده است****سیلاب عقل گریهٔ مستانه بوده است
امروز کردهاند جدا، خانه کفر و دین
امروز کردهاند جدا، خانه کفر و دین****زین پیش، اگر نه کعبه صنمخانه بوده است
در زمان عشق ما کفرست، ورنه پیش ازین
در زمان عشق ما کفرست، ورنه پیش ازین****گاهگاهی رخصت بوس و کناری بوده است
ای غزال چین، چه پشت چشم نازک میکنی ؟
ای غزال چین، چه پشت چشم نازک میکنی ؟****چشم ما آن چشمهای سرمه سا را دیده است
فلک پیر بسی مرگ جوانان دیده است
فلک پیر بسی مرگ جوانان دیده است****این کمان، پشت سر تیر فراوان دیده است
خونی که مشک گشت، دلش میشود سیاه
خونی که مشک گشت، دلش میشود سیاه****زان سفله کن حذر که به دولت رسیده است
سیری ز دیدن تو ندارد نگاه من
سیری ز دیدن تو ندارد نگاه من****چون قحط دیدهای که به نعمت رسیده است
تسلیم میکند به ستم ظلم را دلیر
تسلیم میکند به ستم ظلم را دلیر****جرم زمانه ساز، فزون از زمانه است
اگر ز اهل دلی، فیص آسمان از توست
اگر ز اهل دلی، فیص آسمان از توست****که شیشه هر چه کند جمع، بهر پیمانه است
غفلت نگشت مانع تعجیل، عمر را
غفلت نگشت مانع تعجیل، عمر را****در خواب نیز قافله ما روانه است
به دوست نامه نوشتن، شعار بیگانه است
به دوست نامه نوشتن، شعار بیگانه است****به شمع، نامهٔ پروانه، بال پروانه است
در گوشه فقس مگر از دل برآورم
در گوشه فقس مگر از دل برآورم****این خارهاکه در دلم از آشیانه است
بود تا در بزم یک هشیار، ساقی مینخورد
بود تا در بزم یک هشیار، ساقی مینخورد****باغبان آبی ننوشد تا گلستان تشنه است
نادان دلش خوش است به تدبیر ناخدا
نادان دلش خوش است به تدبیر ناخدا****غافل که ناخدا هم ازین تخته پارههاست
تا دادهام عنان توکل ز دست خویش
تا دادهام عنان توکل ز دست خویش****کارم همیشه در گره از استخاره هاست
آنچه برگ عیش میدانی درین بستانسرا
آنچه برگ عیش میدانی درین بستانسرا****پیش چشم اهل بینش، دست بر هم سودهای است
عافیت میطلبی، پای خم از دست مده
عافیت میطلبی، پای خم از دست مده****که بلاها همه در زیر سر هشیاری است
قانع از قامت یارست به خمیازهٔ خشک
قانع از قامت یارست به خمیازهٔ خشک****بخت آغوش من و طالع محراب یکی است
دل سودازده را راحت و آزار یکی است
دل سودازده را راحت و آزار یکی است****خانه پردود چو شد، روز و شب تار یکی است
قرب و بعد از طرف توست چو حق نشناسی
قرب و بعد از طرف توست چو حق نشناسی****نسبت نقطه ز اطراف به پرگار یکی است
ادب پیر خرابات نگهداشتنی است
ادب پیر خرابات نگهداشتنی است****طبع پیران و دل نازک اطفال یکی است
نور ماه و انجم و خورشید پیش من یکی است
نور ماه و انجم و خورشید پیش من یکی است****آن که این آیینهها را میکند روشن یکی است
توان به زنده دلی شد ز مردگان ممتاز
توان به زنده دلی شد ز مردگان ممتاز****وگرنه سینه و لوح مزار هر دو یکی است
به نسیمی ز گلستان سفری میگردد
به نسیمی ز گلستان سفری میگردد****برگ عیش من و اوراق خزان هر دو یکی است
بغیر دل که عزیز و نگاه داشتنی است
بغیر دل که عزیز و نگاه داشتنی است****جهان و هرچه درو هست، واگذاشتنی است
یک دیدن از برای ندیدن بود ضرور
یک دیدن از برای ندیدن بود ضرور****هر چند روی مردم دنیا ندیدنی است
بگشای چاک سینه که بر منکران حشر
بگشای چاک سینه که بر منکران حشر****روشن شود که صبح قیامت دمیدنی است
روزگار آن سبکرو خوش که مانند شرار
روزگار آن سبکرو خوش که مانند شرار****تا نظر واکرد، چشم از عالم ایجاد بست
تا بوی گلی سلسله جنبان نسیم است
تا بوی گلی سلسله جنبان نسیم است****بر ما ره آمد شد بستان نتوان بست
محتسب از عاجزی دست سبوی باده بست
محتسب از عاجزی دست سبوی باده بست****بشکند دستی که دست مردم افتاده بست
مرا ز پیر خرابات نکتهای یادست
مرا ز پیر خرابات نکتهای یادست****که غیر عالم آب آنچه هست بر بادست
گنه به ارث رسیده است از پدر ما را
گنه به ارث رسیده است از پدر ما را****خطا ز صبح ازل، رزق آدمیزادست
ما ازین هستی ده روزه به جان آمدهایم
ما ازین هستی ده روزه به جان آمدهایم****وای بر خضر که زندانی عمر ابدست
نیست در عالم ایجاد بجز تیغ زبان
نیست در عالم ایجاد بجز تیغ زبان****بیگناهی که سزاوار به حبس ابدست !
به زیر خاک غنی را به مردم درویش
به زیر خاک غنی را به مردم درویش****اگر زیادتیی هست، حسرتی چندست
ز سادگی است به فرزند هر که خرسندست
ز سادگی است به فرزند هر که خرسندست****که مادر و پدر غم، وجود فرزندست
غافل کند از کوتهی عمر شکایت
غافل کند از کوتهی عمر شکایت****شب در نظر مردم بیدار، بلندست
دل درستی اگر هست آفرینش را
دل درستی اگر هست آفرینش را****همان دل است که فارغ ز خویش و پیوندست
کیفیت طاعت مطلب از سر هشیار
کیفیت طاعت مطلب از سر هشیار****مینای تهی بی خبر از ذوق سجودست
این هستی باطل چو شرر محض نمودست
این هستی باطل چو شرر محض نمودست****یک چشم زدن ره ز عدم تا به وجودست
گریه شمع از برای ماتم پروانه نیست
گریه شمع از برای ماتم پروانه نیست****صبح نزدیک است، در فکر شب تار خودست
از شرم نیست بال و پر جستجو مرا
از شرم نیست بال و پر جستجو مرا****چون باز چشم بسته شکارم دل خودست
نشاط یکشبهٔ دهر را غنیمت دان
نشاط یکشبهٔ دهر را غنیمت دان****که میرود چو حنا این نگار دست به دست
خبر ز تلخی آب بقا کسی دارد
خبر ز تلخی آب بقا کسی دارد****که همچو خضر گرفتار عمر جاویدست
عاقبت زد بر زمین چون نقش پایم بی گناه
عاقبت زد بر زمین چون نقش پایم بی گناه****داشتم آن را که عمری چون دعا بر روی دست
ترک عادت، همه گر زهر بود، دشوارست
ترک عادت، همه گر زهر بود، دشوارست****روز آزادی طفلان به معلم بارست
دل بی وسوسه از گوشه نشینان مطلب
دل بی وسوسه از گوشه نشینان مطلب****که هوس در دل مرغان قفس بسیارست
بر جگر سوختگانی که درین انجمنند
بر جگر سوختگانی که درین انجمنند****سینهٔ گرم مرا حق نفس بسیارست
جهان به مجلس مستان بی خرد ماند
جهان به مجلس مستان بی خرد ماند****که در شکنجه بود هر کشی که هشیارست
رخسارهٔ ترا به نقاب احتیاج نیست
رخسارهٔ ترا به نقاب احتیاج نیست****هر قطره عرق به نگهبان برابرست
غمنامهٔ حیات مرا نیست پشت و روی
غمنامهٔ حیات مرا نیست پشت و روی****بیداریم به خواب پریشان برابرست
بار بردار ز دلها که درین راه دراز
بار بردار ز دلها که درین راه دراز****آن رسد زود به منزل که گرانبارترست
هر که مست است درین میکده هشیارترست
هر که مست است درین میکده هشیارترست****هر که از بیخبران است خبردارترست
از گل روی تو، غافل که تواند گل چید؟
از گل روی تو، غافل که تواند گل چید؟****که ز شبنم، عرق شرم تو بیدارترست
حضور خاطر اگر در نماز معتبرست
حضور خاطر اگر در نماز معتبرست****امید ما به نماز نکرده بیشترست
در کارخانهای که ندانند قدر کار
در کارخانهای که ندانند قدر کار****از کار هر که دست کشد کاردانترست
در طلب، ما بی زبانان امت پروانهایم
در طلب، ما بی زبانان امت پروانهایم****سوختن از عرض مطلب پیش ما آسانترست
حیرت مرا ز همسفران پیشتر فکند
حیرت مرا ز همسفران پیشتر فکند****پای به خواب رفته درین ره روانترست
مرو به مجلس می گر به توبه میلرزی
مرو به مجلس می گر به توبه میلرزی****سبو همیشه نیاید برون ز آب درست
آنچه مانده است ز ته جرعه عمرم باقی
آنچه مانده است ز ته جرعه عمرم باقی****خوردنش خون دل و ماندن او دردسرست
شرر به آتش و شبنم به بوستان برگشت
شرر به آتش و شبنم به بوستان برگشت****حضور خاطر عاشق هنوز در سفرست
آب در پستی عنان خویش نتواند گرفت
آب در پستی عنان خویش نتواند گرفت****عمر را در موسم پیری شتاب دیگرست
از می، خمار آن لب میگون ز دل نرفت
از می، خمار آن لب میگون ز دل نرفت****داغ شراب را نتواند شراب شست
درین بساط، بجز شربت شهادت نیست
درین بساط، بجز شربت شهادت نیست****میی که تلخی مرگ از گلو تواند شست
شیرین به جوی شیر بر آمیخت چون شکر
شیرین به جوی شیر بر آمیخت چون شکر****خسرو دلش خوش است که بزم وصال ازوست
میان شیشه و سنگ است خصمی دیرین
میان شیشه و سنگ است خصمی دیرین****دل مرا و ترا چون توان به هم پیوست ؟
بر مهلت زمانهٔ دون اعتماد نیست
بر مهلت زمانهٔ دون اعتماد نیست****چون صبح در خوشی بسر آور دمی که هست
دلبستگی است مادر هر ماتمی که هست
دلبستگی است مادر هر ماتمی که هست****میزاید از تعلق ما هر غمی که هست
صبح آدینه و طفلان همه یک جا جمعند
صبح آدینه و طفلان همه یک جا جمعند****بر جنون میزنم امروز که بازاری هست!
عرق شرم مرا فرصت نظاره نداد
عرق شرم مرا فرصت نظاره نداد****دیده خون میخورد آنجا که نگهبانی هست
رسم است که از جوش ثمر شاخ شود خم
رسم است که از جوش ثمر شاخ شود خم****ای پیر، ترا حاصل ازین قد دو تا چیست ؟
داغ عمر رفته افسردن نمیداند که چیست
داغ عمر رفته افسردن نمیداند که چیست****آتش این کاروان، مردن نمیداند که چیست
خامهٔ نقش اگر گردد نسیم دلگشا
خامهٔ نقش اگر گردد نسیم دلگشا****غنچهٔ تصویر، خندیدن نمیداند که چیست
ای خضر، غیر داغ عزیزان و دوستان
ای خضر، غیر داغ عزیزان و دوستان****حاصل ترا ز زندگی جاودانه چیست ؟
دل رمیده ما را به چشم خود مسپار
دل رمیده ما را به چشم خود مسپار****سیاه مست چه داند نگاهبانی چیست
ای کوه طور، گردن دعوی مکن بلند
ای کوه طور، گردن دعوی مکن بلند****آخر دل شکسته ما جلوهگاه کیست ؟
مکن سپند مرا دور از حریم وصال
مکن سپند مرا دور از حریم وصال****که بیقراری من خالی از تماشا نیست
تشنه چشمان را ز نعمت سیر کردن مشکل است
تشنه چشمان را ز نعمت سیر کردن مشکل است****دشت اگر دریا شود، ریگ روان سیراب نیست
از عمر رفته حاصل من آه حسرت است
از عمر رفته حاصل من آه حسرت است****جز زنگ از شمردن این زر به دست نیست
شبنم دو بار بازی بستان نمیخورد
شبنم دو بار بازی بستان نمیخورد****دل را به رنگ و بوی جهان بازگشت نیست
ای که خود را در دل ما زشت منظر دیدهای
ای که خود را در دل ما زشت منظر دیدهای****رنگ خود را چاره کن، آیینهٔ ما زرد نیست
سینه صافان را غباری گر بود بر چهره است
سینه صافان را غباری گر بود بر چهره است****در درون خانهٔ آیینه راه گرد نیست
چشم من و جدا ز تو، آنگاه روشنی ؟
چشم من و جدا ز تو، آنگاه روشنی ؟****روزم سیاه باد که چشمم سفید نیست
امید دلگشاییم از ماه عید نیست
امید دلگشاییم از ماه عید نیست****این قفل بسته، گوش به زنگ کلید نیست
هر که پیراهن به بدنامی درید آسوده شد
هر که پیراهن به بدنامی درید آسوده شد****بر زلیخا طعن ارباب ملامت، بارنیست
مرا به ساغری ای خضر نیک پی دریاب
مرا به ساغری ای خضر نیک پی دریاب****که بی دلیل ز خود رفتم میسر نیست
پیراهنی کجاست که بر اهل روزگار
پیراهنی کجاست که بر اهل روزگار****روشن شود که دیدهٔ یعقوب کور نیست
اختلافی نیست در گفتار ما دیوانگان
اختلافی نیست در گفتار ما دیوانگان****بیش از یک ناله در صد حلقهٔ زنجیر نیست
بیقراران نامه بر از سنگ پیدا میکنند
بیقراران نامه بر از سنگ پیدا میکنند****کوهکن را قاصدی بهتر ز جوی شیر نیست
سیل از بساط خانه بدوشان چه میبرد؟
سیل از بساط خانه بدوشان چه میبرد؟****ملک خراب را غمی از ترکتاز نیست
خاک ما را از گل بیت الحزن برداشتند
خاک ما را از گل بیت الحزن برداشتند****چون سبو، پیوند دست ما به سر، امروز نیست
اشک من و رقیب به یک رشته میکشد
اشک من و رقیب به یک رشته میکشد****صد حیف، چشم شوخ تو گوهرشناس نیست
هیچ باری از سبو بر دوش اهل هوش نیست
هیچ باری از سبو بر دوش اهل هوش نیست****هر که از دل بار بردارد، گران بر دوش نیست
ای سکندر تا به کی حسرت خوری بر حال خضر؟
ای سکندر تا به کی حسرت خوری بر حال خضر؟****عمر جاویدان او، یک آب خوردن بیش نیست !
پشت و روی باغ دنیا را مکرر دیدهایم
پشت و روی باغ دنیا را مکرر دیدهایم****چون گل رعنا، خزان و نوبهاری بیش نیست
در دوزخم بیفکن و نام گنه مبر
در دوزخم بیفکن و نام گنه مبر****آتش به گرمی عرق انفعال نیست
نفس سوختهٔ لاله، خطی آورده است
نفس سوختهٔ لاله، خطی آورده است****از دل خاک، که آرام در آنجا هم نیست
عدم ز قرب جوار وجود زندان است
عدم ز قرب جوار وجود زندان است****وگرنه کیست که از زندگی پشیمان نیست
نه همین موج ز آمد شد خود بی خبرست
نه همین موج ز آمد شد خود بی خبرست****هیچ کس را خبر از آمدن و رفتن نیست
دل نازک به نگاه کجی آزرده شود
دل نازک به نگاه کجی آزرده شود****خار در دیده چو افتاد، کم از سوزن نیست
به که در غربت بود پایم به زندان ای پدر
به که در غربت بود پایم به زندان ای پدر****یک قدم بی چاه در صحرای کنعان تو نیست
ای نسیم پیرهن بر گرد از کنعان به مصر
ای نسیم پیرهن بر گرد از کنعان به مصر****شعله شوق مرا حاجت به دامان تو نیست
گر محتسب شکست خم میفروش را
گر محتسب شکست خم میفروش را****دست دعای باده پرستان شکسته نیست
یک دل آسوده نتوان یافت در زیر فلک
یک دل آسوده نتوان یافت در زیر فلک****در بساط آسیا یک دانهٔ نشکسته نیست
چون طفل نوسوار به میدان اختیار
چون طفل نوسوار به میدان اختیار****دارم عنان به دست و به دستم اراده نیست
چون وانمیکنی گرهی، خود گره مشو
چون وانمیکنی گرهی، خود گره مشو****ابرو گشاده باش چو دستت گشاده نیست
غنچهٔ تصویر میلرزد به رنگ و بوی خویش
غنچهٔ تصویر میلرزد به رنگ و بوی خویش****در ریاض آفرینش یک دل آسوده نیست
از زاهدان خشک مجو پیچ و تاب عشق
از زاهدان خشک مجو پیچ و تاب عشق****ابروی قبله را خبری از اشاره نیست
در موج پریشانی ما فاصلهای نیست
در موج پریشانی ما فاصلهای نیست****امروز به جمعیت ما سلسلهای نیست
بوی گل و باد سحری بر سر راهند
بوی گل و باد سحری بر سر راهند****گر میروی از خود، به ازین قافلهای نیست
در بیابان جنون سلسلهپردازی نیست
در بیابان جنون سلسلهپردازی نیست****روزگاری است درین دایره آوازی نیست
سر زلف تو نباشد سر زلف دیگر
سر زلف تو نباشد سر زلف دیگر****از برای دل ما قحط پریشانی نیست !
که باز حرف گلوگیر توبه را سرکرد؟
که باز حرف گلوگیر توبه را سرکرد؟****که در بدیههٔ مینای می روانی نیست
ز خنده رویی گردون، فریب رحم مخور
ز خنده رویی گردون، فریب رحم مخور****که رخنههای قفس، رخنه رهایی نیست
مجنون به ریگ بادیه غمهای خود شمرد
مجنون به ریگ بادیه غمهای خود شمرد****یاد زمانهای که غم دل حساب داشت
چه ز اندیشه تجرید به خود میلرزی ؟
چه ز اندیشه تجرید به خود میلرزی ؟****سوزنی بود درین راه، مسیحا برداشت
دل ز جمعیت اسباب چو برداشتنی است
دل ز جمعیت اسباب چو برداشتنی است****آنقدر بار به دل نه که توانی برداشت
من به اوج لامکان بردم، وگرنه پیش ازین
من به اوج لامکان بردم، وگرنه پیش ازین****عشقبازی پلهای از دار بالاتر نداشت
قاصدان را یکقلم نومید کردن خوب نیست
قاصدان را یکقلم نومید کردن خوب نیست****نامهٔ ما پاره کردن داشت گر خواندن نداشت
آن که گریان به سر خاک من آمد چون شمع
آن که گریان به سر خاک من آمد چون شمع****کاش در زندگی از خاک مرا بر میداشت
بر سر کوی تو غوغای قیامت میبود
بر سر کوی تو غوغای قیامت میبود****گر شکست دل عشاق صدایی میداشت
بی خبر میگذرد عمر گرامی، افسوس
بی خبر میگذرد عمر گرامی، افسوس****کاش این قافله آواز درایی میداشت
بوستان، از شاخ گل، دستی که بالا کرده بود
بوستان، از شاخ گل، دستی که بالا کرده بود****در زمان سرو خوش رفتار او بر دل گذاشت!
خو به هجران کرده را ظرف شراب وصل نیست
خو به هجران کرده را ظرف شراب وصل نیست****خشک لب میبایدم چون کشتی از دریا گذشت
منت خشک است بار خاطر آزادگان
منت خشک است بار خاطر آزادگان****با وجود پل مرا از آب میباید گذشت
ز روزگار جوانی خبر چه میپرسی ؟
ز روزگار جوانی خبر چه میپرسی ؟****چو برق آمد و چون ابر نوبهار گذشت
چون شمع، با سری که به یک موی بسته است
چون شمع، با سری که به یک موی بسته است****میبایدم ز پیش نسیم سحر گذشت
زمن مپرس که چون بر تو ماه و سال گذشت ؟
زمن مپرس که چون بر تو ماه و سال گذشت ؟****که روز من به شتاب شب وصال گذشت
مکن به خوردن خشم و غضب ملامت من
مکن به خوردن خشم و غضب ملامت من****نمیتوانم ازین لقمه حلال گذشت!
همچو آن رهرو که خواب آلود از منزل گذشت
همچو آن رهرو که خواب آلود از منزل گذشت****کعبه را گم کرد هر کس بی خبر از دل گذشت
بی حاصلی نگر که شماریم مغتنم
بی حاصلی نگر که شماریم مغتنم****از زندگانی آنچه به خواب گران گذشت
دلم ز منت آب حیات گشت سیاه
دلم ز منت آب حیات گشت سیاه****خوش آن که تشنه به آب بقا رسید و گذشت
زلف مشکین تو یکعمر تامل دارد
زلف مشکین تو یکعمر تامل دارد****نتوان سرسری ازمعنی پیچیده گذشت
تا نهادم پای در وحشت سرای روزگار
تا نهادم پای در وحشت سرای روزگار****عمر من در فکر آزادی چو زندانی گذشت
نوبهار زندگی، چون غنچه نشکفتهام
نوبهار زندگی، چون غنچه نشکفتهام****جمله در زندان تنگ از پاکدامانی گذشت
به کلک قاعده دانی شکستگی مرساد
به کلک قاعده دانی شکستگی مرساد****که توبه نامه ما با خط شکسته نوشت!
در پیش غنچهٔ دهن دلفریب او
در پیش غنچهٔ دهن دلفریب او****تا پسته لب گشود، دل خود به جا نیافت!
فغان که کوهکن ساده دل نمیداند
فغان که کوهکن ساده دل نمیداند****که راه در دل خوبان به زور نتوان یافت
من گرفتم که قمار از همه عالم بردی
من گرفتم که قمار از همه عالم بردی****دست آخر همه را باخته میباید رفت
خم چو گردد قد افراخته میباید رفت
خم چو گردد قد افراخته میباید رفت****پل برین آب چو شد ساخته میباید رفت
ساقی، ترا که دست و دلی هست می بنوش
ساقی، ترا که دست و دلی هست می بنوش****کز بوی باده دست و دل من ز کار رفت
خوش وقت رهروی که درین باغ چون نسیم
خوش وقت رهروی که درین باغ چون نسیم****بی اختیار آمد و بی اختیار رفت
جان به این غمکده آمد که سبک برگردد
جان به این غمکده آمد که سبک برگردد****از گرانخوابی منزل سفر از یادش رفت
آه کز کودک مزاجیهای ابنای زمان
آه کز کودک مزاجیهای ابنای زمان****ابجد ایام طفلی را ز سر باید گرفت
شیشه با سنگ و قدح با محتسب یکرنگ شد
شیشه با سنگ و قدح با محتسب یکرنگ شد****کی ندانم صحبت ما و تو خواهد در گرفت
دامن پاکان ندارد تاب دست انداز عشق
دامن پاکان ندارد تاب دست انداز عشق****بوی پیراهن ز مصر آخر ره کنعان گرفت
دلم زگریهٔ مستانه هم صفا نگرفت
دلم زگریهٔ مستانه هم صفا نگرفت****فغان که آب شد آیینه و جلا نگرفت
چون صبح اگر عزیمت صادق مدد کند
چون صبح اگر عزیمت صادق مدد کند****آفاق را به یک دو نفس میتوان گرفت
از ما به گفتگو دل و جان میتوان گرفت
از ما به گفتگو دل و جان میتوان گرفت****این ملک را به تیغ زبان میتوان گرفت
از شیر مادرست به من می حلال تر
از شیر مادرست به من می حلال تر****زین لقمهٔ غمی که مرا در گلو گرفت
محضر قتلش به مهر بال و پر آماده شد
محضر قتلش به مهر بال و پر آماده شد****هر که چون طاوس دنبال خودآرایی گرفت
روزگار آن سبکرو خوش که مانند شرار
روزگار آن سبکرو خوش که مانند شرار****روزنی زین خانه تاریک پیدا کرد و رفت
هر که آمد در غم آبادجهان، چون گردباد
هر که آمد در غم آبادجهان، چون گردباد****روزگاری خاک خورد، آخر به هم پیچید و رفت
وقت آن کس خوش که چون برق از گریبان وجود
وقت آن کس خوش که چون برق از گریبان وجود****سر برون آورد و بر وضع جهان خندید و رفت
نتوان به دستگیری اخوان ز راه رفت
نتوان به دستگیری اخوان ز راه رفت****یوسف به ریسمان برادر به چاه رفت
تنها نه اشک راز مرا جسته جسته گفت
تنها نه اشک راز مرا جسته جسته گفت****غماز رنگ هم به زبان شکسته گفت
ح
سر به گریبان خواب، از چه فرو بردهای ؟
سر به گریبان خواب، از چه فرو بردهای ؟****بر قد روشندلان، جامه بریده است صبح
حاجت شمع و چراغ، نیست شب عمر را
حاجت شمع و چراغ، نیست شب عمر را****تا تو نفس میکشی، تیغ کشیده است صبح
شمعی بس است ظلمت آیینه خانه را
شمعی بس است ظلمت آیینه خانه را****رنگین شود ز یک گل خورشید، باغ صبح
عیش امروز علاج غم فردا نکند
عیش امروز علاج غم فردا نکند****مستی شب ندهد سود به خمیازه صبح
زان پیش کز غبار نفس بی صفا شود
زان پیش کز غبار نفس بی صفا شود****لبریز کن سبوی خود از آب جوی صبح
د
دل ز همدردان شود از گریه خالی زودتر
دل ز همدردان شود از گریه خالی زودتر****وقت شمعی خوش که پا در حلقه ماتم نهاد
سر به هم آورده دیدم برگهای غنچه را
سر به هم آورده دیدم برگهای غنچه را****اجتماع دوستان یکدلم آمد به یاد
بغیر شهد خموشی کدام شیرینی است
بغیر شهد خموشی کدام شیرینی است****که از حلاوت آن، لب به یکدیگر چسبد
نه از روی بصیرت سایه بال هما افتد
نه از روی بصیرت سایه بال هما افتد****سیه مست است دولت، تا کجا خیزد، کجا افتد
ز شرم او نگاهم دست و پا گم کرد چون طفلی
ز شرم او نگاهم دست و پا گم کرد چون طفلی****که چشمش وقت گل چیدن به چشم باغبان افتد
نیست امروز کسی قابل زنجیر جنون
نیست امروز کسی قابل زنجیر جنون****آخر این سلسله بر گردن ما میافتد!
حسن در هر نگهی عالم دیگر گردد
حسن در هر نگهی عالم دیگر گردد****به نسیمی ورق لاله و گل بر گردد
دم جان بخش نسیم سحری را دریاب
دم جان بخش نسیم سحری را دریاب****پیش ازان کز نفس خلق مکدر گردد
دزدی بوسه عجب دزدی خوش عاقبتی است
دزدی بوسه عجب دزدی خوش عاقبتی است****که اگر بازستانند، دو چندان گردد!
هرگز ز کمانخانهٔ ابروی مکافات
هرگز ز کمانخانهٔ ابروی مکافات****تیری نگشایم که به من باز نگردد
طریق کفر و دین در شاهراه دل یکی گردد
طریق کفر و دین در شاهراه دل یکی گردد****دو راه است این که در نزدیکی منزل یکی گردد
چو برگ سبز کز باد خزانی زرد میگردد
چو برگ سبز کز باد خزانی زرد میگردد****نشیند هر که با من یک نفس، همدرد میگردد
به پیغامی مرا دریاب اگر مکتوب نفرستی
به پیغامی مرا دریاب اگر مکتوب نفرستی****که بلبل در قفس از بوی گل خشنود میگردد
گرانی میکند بر تن، چو سر بی جوش میگردد
گرانی میکند بر تن، چو سر بی جوش میگردد****سبو چون خالی از می گشت، بار دوش میگردد
آدمی پیر چو شد، حرص جوان میگردد
آدمی پیر چو شد، حرص جوان میگردد****خواب در وقت سحرگاه گران میگردد
ز روی گرم، کار مهر تابان میکند ساقی
ز روی گرم، کار مهر تابان میکند ساقی****ازین میخانه کس با دامنتر بر نمیگردد
دلیل راحت ملک عدم همین کافی است
دلیل راحت ملک عدم همین کافی است****که هر که رفت به آن راه، برنمیگردد
مرا نتوان به نازو سرگرانی صید خود کردن
مرا نتوان به نازو سرگرانی صید خود کردن****نگردم گرد معشوقی که گرد دل نمیگردد
عزیزی هر که را در مصر هستی از سفر آید
عزیزی هر که را در مصر هستی از سفر آید****مراداغ دل گم گشته از نو تازه میگردد
مرا گر خندهای چون غنچه در سالی شود روزی
مرا گر خندهای چون غنچه در سالی شود روزی****به لب تا از ته دل میرسد، خمیازه میگردد
هزار حیف که در دودمان عشق نماند
هزار حیف که در دودمان عشق نماند****کسی که خانهٔ زنجیر را بپا دارد!
ندیدم یک نفس راحت ز حس ظاهر و باطن
ندیدم یک نفس راحت ز حس ظاهر و باطن****چه آسایش در آن کشور که ده فرمانروا دارد؟
کجاست عالم تجرید، تا برون آیم
کجاست عالم تجرید، تا برون آیم****ازین خرابه که یک بام وصد هوا دارد
درین میخانه از خاکی نهادان، چون سبوی می
درین میخانه از خاکی نهادان، چون سبوی می****که بار دوش میگردد که بار از دوش بردارد؟
ندیدم روز خوش تا رفت دامان دل از دستم
ندیدم روز خوش تا رفت دامان دل از دستم****که در غربت بود، هر کس عزیزی در سفر دارد
میشوم چون تهی از باده، به سر میغلتم
میشوم چون تهی از باده، به سر میغلتم****همچو خم بر سر پا زور شرابم دارد
نمیگردد به خاطر هیچ کس را فکر برگشتن
نمیگردد به خاطر هیچ کس را فکر برگشتن****چه خاک دلنشین است این که صحرای عدم دارد
کدام روز که صد بت نمیتراشد دل ؟
کدام روز که صد بت نمیتراشد دل ؟****خوشا حضور بر همن که یک صنم دارد
به جان رساند مرا داغ دوستان دیدن
به جان رساند مرا داغ دوستان دیدن****چه دلخوشی خضر از عمر جاودان دارد؟
ز درد خویش ندارم خبر، همین دانم
ز درد خویش ندارم خبر، همین دانم****که هر چه جز دل خود میخورم زیان دارد
فغان که آینه رخسار من نمیداند
فغان که آینه رخسار من نمیداند****که آشنایی تردامنان زیان دارد
دل راه در آن زلف گرهگیر ندارد
دل راه در آن زلف گرهگیر ندارد****دیوانهٔ ما طالع زنجیر ندارد
اندیشه تکلیف در اقلیم جنون نیست
اندیشه تکلیف در اقلیم جنون نیست****در کوچهٔ زنجیر عسس راه ندارد
میان خوف و رجا حالتی است عارف را
میان خوف و رجا حالتی است عارف را****که خنده در دهن و گریه درگلو دارد
مرا سرگشتگی نگذاشت بر زانو گذارم سر
مرا سرگشتگی نگذاشت بر زانو گذارم سر****خوشا منصور کز دار فنا سر منزلی دارد
قدم به چشم من خاکسار نگذارد
قدم به چشم من خاکسار نگذارد****ز ناز پا به زمین آن نگار نگذارد
بزرگ اوست که بر خاک همچو سایهٔ ابر
بزرگ اوست که بر خاک همچو سایهٔ ابر****چنان رود که دل مور را نیازارد
حضور قلب بود شرط در ادای نماز
حضور قلب بود شرط در ادای نماز****حضور خلق ترا در نماز میآرد
مرو از پرده برون بر اثر نکهت زلف
مرو از پرده برون بر اثر نکهت زلف****که سر از کوچهٔ زنجیر برون میآرد!
عرق شبنم گل خشک نگشته است هنوز
عرق شبنم گل خشک نگشته است هنوز****مگذارید که گلچین به شتابش ببرد
دل سودازده عمری است هوایی شده است
دل سودازده عمری است هوایی شده است****آه اگر راه به آن زلف پریشان نبرد!
آه سردی خضر راه ما سبکباران بس است
آه سردی خضر راه ما سبکباران بس است****هر نسیمی از چمن برگ خزان را میبرد
یک جا قرار نیست مرا از شتاب عمر
یک جا قرار نیست مرا از شتاب عمر****در رهگذار سیل، که را خواب میبرد؟
عشق، اول ناتوانان را به منزل میبرد
عشق، اول ناتوانان را به منزل میبرد****خار و خس را زودتر دریا به ساحل میبرد
ما را به کوچهٔ غلط انداختن چرا؟
ما را به کوچهٔ غلط انداختن چرا؟****دل را بغیر زلف پریشان که میبرد؟
پیری به صد شتاب جوانی ز من گذشت
پیری به صد شتاب جوانی ز من گذشت****پل را ندیدهام که ز سیلاب بگذرد
ای کارساز خلق به فریاد من برس
ای کارساز خلق به فریاد من برس****زان پیشتر که کار من از کار بگذرد
از کوچهای که آن گل بی خار بگذرد
از کوچهای که آن گل بی خار بگذرد****موج لطافت از سر دیوار بگذرد
همرهان رفتند اما داغشان از دل نرفت
همرهان رفتند اما داغشان از دل نرفت****آتشی بر جای ماند کاروان چون بگذرد
دولت سنگدلان زود بسر میآید
دولت سنگدلان زود بسر میآید****سیل از سینه کهسار به سرعت گذرد
بنای توبهٔ سنگین ما خطر دارد
بنای توبهٔ سنگین ما خطر دارد****اگر بهار به این آب و تاب میگذرد
دل دشمن به تهیدستی من میسوزد
دل دشمن به تهیدستی من میسوزد****برق ازین مزرعه با دیدهتر میگذرد
در چنین فصل که نم در قدح شبنم نیست
در چنین فصل که نم در قدح شبنم نیست****خار دیوار ترا آب ز سر میگذرد
در معرکهٔ عشق، دلیرانه متازید
در معرکهٔ عشق، دلیرانه متازید****بر صفحهٔ دریا نتوان مشق شنا کرد
آسایش تن غافلم از یاد خدا کرد
آسایش تن غافلم از یاد خدا کرد****همواری این راه مرا سر به هوا کرد
از تزلزل بیش محکم شد بنای غفلتم
از تزلزل بیش محکم شد بنای غفلتم****رعشه پیری مرا آگاه نتوانست کرد
تار و پود عالم امکان به هم پیوسته است
تار و پود عالم امکان به هم پیوسته است****عالمی را شاد کرد آن کس که یک دل شاد کرد
مرا ز یاد تو برد و ترا ز خاطر من
مرا ز یاد تو برد و ترا ز خاطر من****ستم زمانه ازین بیشتر چه خواهد کرد؟
مادر خاک به فرزند نمیپردازد
مادر خاک به فرزند نمیپردازد****روی در منزل و ماوای پدر باید کرد
بر جبههاش غبار خجالت نشسته باد!
بر جبههاش غبار خجالت نشسته باد!****سیلی که بر خرابه من ترکتاز کرد
مست خیال را به وصال احتیاج نیست
مست خیال را به وصال احتیاج نیست****بوی گلم ز صحبت گل بی نیاز کرد
شیرازهٔ بهار تماشا گسسته بود
شیرازهٔ بهار تماشا گسسته بود****تا مرغ پر شکستهٔ ما فکر بال کرد
گل کرد چون شفق ز گریبان و دامنش
گل کرد چون شفق ز گریبان و دامنش****چندان که چرخ خون مرا پایمال کرد
ز آب من جگر تشنهای نشد سیراب
ز آب من جگر تشنهای نشد سیراب****چه سود ازین که فلک لعل آبدارم کرد؟
مرا به حال خود ای عشق بیش ازین مگذار
مرا به حال خود ای عشق بیش ازین مگذار****که بی غمی یکی از اهل روزگارم کرد!
علاج غم به می خوشگوار نتوان کرد
علاج غم به می خوشگوار نتوان کرد****به آب، آینه را بی غبار نتوان کرد
مصیبت دگرست این که مرده دل را
مصیبت دگرست این که مرده دل را****چو مرده تن خاکی به گور نتوان کرد
اینقدر کز تو دلی چند بود شاد، بس است
اینقدر کز تو دلی چند بود شاد، بس است****زندگانی به مراد همه کس نتوان کرد
چون ماه درین دایره هر چند تمامم
چون ماه درین دایره هر چند تمامم****از پهلوی خویش است مدارم چه توان کرد
شوریده تر از سیل بهارم چه توان کرد
شوریده تر از سیل بهارم چه توان کرد****در هیچ زمین نیست قرارم چه توان کرد
شیرازه نگیرد به خود اوراق حواسم
شیرازه نگیرد به خود اوراق حواسم****بر هم زدهٔ زلف نگارم چه توان کرد
رنگها در روز روشن مینماید خویش را
رنگها در روز روشن مینماید خویش را****از سیه کاری مرا موی سفید آگاه کرد
صفحهٔ روی ترا دید و ورق برگرداند
صفحهٔ روی ترا دید و ورق برگرداند****ساده لوحی که به من دوش نصیحت میکرد
به بلبلان چمن ای گل آنچنانسر کن
به بلبلان چمن ای گل آنچنانسر کن****که در بهار سر از خاک برتوانی کرد
فغان که کاسهٔ زرین بی نیازی را
فغان که کاسهٔ زرین بی نیازی را****گرسنه چشمی ما کاسه گدایی کرد
بهوش باش دلی را به سهو نخراشی
بهوش باش دلی را به سهو نخراشی****به ناخنی که توانی گره گشایی کرد
درین دو هفته که ما برقرار خود بودیم
درین دو هفته که ما برقرار خود بودیم****هزار دولت ناپایدار رفت به گرد
کجاست تیشه فرهاد و مرگ دستآموز؟
کجاست تیشه فرهاد و مرگ دستآموز؟****که ماند کوه غم و غمگسار رفت به گرد
از حجاب حسن شرم آلودهٔ لیلی، هنوز
از حجاب حسن شرم آلودهٔ لیلی، هنوز****بید مجنون سر به پیش انداختن بار آورد
مستمع صاحب سخن را بر سر کار آورد
مستمع صاحب سخن را بر سر کار آورد****غنچهٔ خاموش، بلبل را به گفتار آورد
گریهها در پرده دارد عیشهای بیگمان
گریهها در پرده دارد عیشهای بیگمان****خندهٔ بی اختیار برق، باران آورد
عشق شورانگیز پیش از آسمان آمد پدید
عشق شورانگیز پیش از آسمان آمد پدید****میزبان اول نمکدان بر سرخوان آورد
کوچهٔ زنجیر بن بست است در ظاهر، ولی
کوچهٔ زنجیر بن بست است در ظاهر، ولی****هر که رفت آنجا، سر از صحرا برون میآورد
خواب پوچ این عزیزان قابل تعبیر نیست
خواب پوچ این عزیزان قابل تعبیر نیست****یوسف ما راکه از زندان برون میآورد؟
من که روزی از دل خود میخورم در آتشم
من که روزی از دل خود میخورم در آتشم****وای بر آنکس که نعمتهای الوان میخورد
کمکم دل مرا غم و اندیشه میخورد
کمکم دل مرا غم و اندیشه میخورد****این باده عاقبت سر این شیشه میخورد
دل را به هم شکن که ازین بحر پر خطر
دل را به هم شکن که ازین بحر پر خطر****تا نشکند سفینه به ساحل نمیورد
ز مرگ تلخ پروا نیست بی برگ و نوایان را
ز مرگ تلخ پروا نیست بی برگ و نوایان را****چراغ تنگدستان خامشی را از هوا گیرد
کدام آتش زبان کرد این دعا در حق من یارب
کدام آتش زبان کرد این دعا در حق من یارب****که دامن هر که راسوزد، مرا آتش به جان گیرد
به آه داشتم امیدها، ندانستم
به آه داشتم امیدها، ندانستم****که این فلک زده هم رنگ آسمان گیرد
فریب عقل خوردم، دامن مستی رها کردم
فریب عقل خوردم، دامن مستی رها کردم****ندانستم که اینجامحتسب هشیار میگیرد
چه مشکل خوان خطی دارد سر زلف پریشانش
چه مشکل خوان خطی دارد سر زلف پریشانش****که در هر حرف او صد جا زبان شانه میگیرد!
نیم سنگ فلاخن، لیک دارم بخت ناسازی
نیم سنگ فلاخن، لیک دارم بخت ناسازی****که برگرد سر هر کس که گردم، دورم اندازد
جنونی کو که آتش در دل پر شورم اندازد
جنونی کو که آتش در دل پر شورم اندازد****ز عقل مصلحت بین صد بیابان دورم اندازد
گریبان چاک از مجلس میا بیرون، که میترسم
گریبان چاک از مجلس میا بیرون، که میترسم****گل خورشید خود را در گریبان تو اندازد
دل بیدار ازین صومعهداران مطلب
دل بیدار ازین صومعهداران مطلب****کاین چراغی است که در دیر مغان میسوزد
شعار حسن تمکین، شیوه عشق است بیتابی
شعار حسن تمکین، شیوه عشق است بیتابی****به پایان تا رسد یک شمع، صد پروانه میسوزد
ای که چون غنچه به شیرازهٔ خود میبالی
ای که چون غنچه به شیرازهٔ خود میبالی****باش تا سلسله جنبان خزان برخیزد
کند معشوق را بی دست و پا، بیتابی عاشق
کند معشوق را بی دست و پا، بیتابی عاشق****بلرزد شمع بر خود، چون ز جا پروانه برخیزد
نام بلبل ز هواداری عشق است بلند
نام بلبل ز هواداری عشق است بلند****ورنه پیداست چه از مشت پری برخیزد
گر از عرش افتد کس، امید زیستن دارد
گر از عرش افتد کس، امید زیستن دارد****کسی کز طاق دل افتاد از جا برنمیخیزد
کدام دیدهٔ بد در کمین این باغ است ؟
کدام دیدهٔ بد در کمین این باغ است ؟****که بی نسیم، گل از شاخسار میریزد
دامن صحرا نبرد از چهرهام گرد ملال
دامن صحرا نبرد از چهرهام گرد ملال****میروم چون سیل، تا دریا به فریادم رسد
به تماشا ز بهشت رخ او قانع باش
به تماشا ز بهشت رخ او قانع باش****که گل و میوه این باغ به چیدن نرسد
قسمت این بود که از دفتر پرواز بلند
قسمت این بود که از دفتر پرواز بلند****به من خسته بجز چشم پریدن نرسد
تو ز لعل لب خود، کام مکیدن بردار
تو ز لعل لب خود، کام مکیدن بردار****که به ما جز لب خمیازه مکیدن نرسد
به اندک روی گرمی، پشت بر گل میکند شبنم
به اندک روی گرمی، پشت بر گل میکند شبنم****چرا در آشنایی اینقدر کس بیوفا باشد؟
دشمن خانگی از خصم برونی بترست
دشمن خانگی از خصم برونی بترست****بیشتر شکوهٔ یوسف ز برادر باشد
به آهی میتوان دل را ز مطلبها تهی کردن
به آهی میتوان دل را ز مطلبها تهی کردن****که یک قاصد برای بردن صد نامه بس باشد
مهر زن بر دهن خنده که در بزم جهان
مهر زن بر دهن خنده که در بزم جهان****سر خود میخورد آن پسته که خندان باشد
غم مرا دگران بیش میخورند از من
غم مرا دگران بیش میخورند از من****همیشه روزی من رزق دیگران باشد
نیست پروای اجل دلزدهٔ هستی را
نیست پروای اجل دلزدهٔ هستی را****شمع ماتم ز چه دلگیر ز مردن باشد؟
تا به چند از لب میگون تو ای بی انصاف
تا به چند از لب میگون تو ای بی انصاف****روزی ما لب خمیازه مکیدن باشد؟
من بر سر آنم که به زلف تو زنم دست
من بر سر آنم که به زلف تو زنم دست****تا سنبل زلف تو چه سر داشته باشد؟
تیره روزان جهان را به چراغی دریاب
تیره روزان جهان را به چراغی دریاب****تا پس از مرگ ترا شمع مزاری باشد
مشو از صحبت بی برگ و نوایان غافل
مشو از صحبت بی برگ و نوایان غافل****که شب قدر نهان در رمضان میباشد
ز انگشت اشارت، در گریبان خارها دارم
ز انگشت اشارت، در گریبان خارها دارم****بلایی آدمی را بدتر از شهرت نمیباشد
مرا صائب به فکر کار عشق انداخت بیکاری
مرا صائب به فکر کار عشق انداخت بیکاری****عجب کاری برای مردم بیکار پیدا شد!
مسلمان میشمردم خویش را، چون شد دلم روشن
مسلمان میشمردم خویش را، چون شد دلم روشن****ز زیر خرقهام چون شمع صد زنار پیدا شد
یک چشم خواب تلخ، جهان در بساط داشت
یک چشم خواب تلخ، جهان در بساط داشت****آنهم نصیب دیده شور حباب شد
غفلت نگر که بر دل کافر نهاد خویش
غفلت نگر که بر دل کافر نهاد خویش****هر خط باطلی که کشیدم صلیب شد
به امید بهشت نسیه زاهد خون خورد، غافل
به امید بهشت نسیه زاهد خون خورد، غافل****که خود باغ بهشت از یک دوساغر میتواند شد
شکست شیشهٔ دل را مگو صدایی نیست
شکست شیشهٔ دل را مگو صدایی نیست****که این صدا به قیامت بلند خواهد شد
رهرو صادق و سامان اقامت، هیهات
رهرو صادق و سامان اقامت، هیهات****صبح چون کرد نفس راست، روان خواهد شد
با زاهدان خشک مگو حرف حق بلند
با زاهدان خشک مگو حرف حق بلند****منصور را ببین که چه از دار میکشد
آن که دامن بر چراغ عمر من زد، این زمان
آن که دامن بر چراغ عمر من زد، این زمان****آستین بر گریه شمع مزارم میکشد
کی سر از تیغ شهادت جان روشن میکشد؟
کی سر از تیغ شهادت جان روشن میکشد؟****شمع در راه نسیم صبح گردن میکشد
به تازیانه غیرت سری بر آر از خاک
به تازیانه غیرت سری بر آر از خاک****که دانه سبز شد و خوشه کرد و خرمن شد
دل خراب مرا جور آسمان کم بود
دل خراب مرا جور آسمان کم بود****که چشم شوخ تو ظالم هم آسمان گون شد!
مشو غافل درین گلشن چو شبنم از نظر بازی
مشو غافل درین گلشن چو شبنم از نظر بازی****که تا برهم گذاری چشم را، افسانه خواهی شد
بهار نوجوانی رفت، کی دیوانه خواهی شد؟
بهار نوجوانی رفت، کی دیوانه خواهی شد؟****چراغ زندگی گل کرد، کی پروانه خواهی شد؟
در کوی میکشان نبود راه، بخل را
در کوی میکشان نبود راه، بخل را****اینجاز دست خشک سبو آب میچکد
چنین کز بازگشت نوبهاران شد جوان عالم
چنین کز بازگشت نوبهاران شد جوان عالم****چه میشد گر بهار عمر ما هم باز میآمد؟
از شوق آن بر و دوش، روزی بغل گشودم
از شوق آن بر و دوش، روزی بغل گشودم****آغوش من چو محراب، دیگر به هم نیامد
ره ندارد جلوهٔ آزادگی در کوی عشق
ره ندارد جلوهٔ آزادگی در کوی عشق****سرو اگر کارند اینجا بید مجنون میدمد
شوق من قاصد بیدرد کجا میداند؟
شوق من قاصد بیدرد کجا میداند؟****آنقدر شوق تو دارم که خدا میداند!
دل ز بیعشقی درون سینهام افسرده شد
دل ز بیعشقی درون سینهام افسرده شد****داغ این قندیل روشن در دل محراب ماند
عمر رفت و خار خارش در دل بیتاب ماند
عمر رفت و خار خارش در دل بیتاب ماند****مشت خاشاکی درین ویرانه از سیلاب ماند
زین گلستان که به رنگینی آن مغروری
زین گلستان که به رنگینی آن مغروری****مشت خاکی به تو ای باد سحر خواهد ماند
زینهمه لاله بی داغ که در گلزارست
زینهمه لاله بی داغ که در گلزارست****داغ افسوس بر اوراق جگر خواهد ماند
رفت ایام شباب و خارخار او نرفت
رفت ایام شباب و خارخار او نرفت****مشت خاشاکی ز سیل نو بهاران باز ماند
عاقبت در سینهام دل از تپیدن باز ماند
عاقبت در سینهام دل از تپیدن باز ماند****بس که پر زد در قفس این مرغ از پرواز ماند
از جوانی نیست غیر از آه حسرت در دلم
از جوانی نیست غیر از آه حسرت در دلم****نقش پایی چند ازان طاوس زرین بال ماند
ز خوشه چینی این چهرههای گندم گون
ز خوشه چینی این چهرههای گندم گون****سفید را به نظر یک جو اعتبار نماند
خزان رسید و گل افشانی بهار نماند
خزان رسید و گل افشانی بهار نماند****به دست بوسه فریب چمن، نگار نماند
معاشران سبکسیر از جهان رفتند
معاشران سبکسیر از جهان رفتند****بغیر آب روان هیچ کس به باغ نماند
چه سیل بود که از کوهسار حادثه ریخت ؟
چه سیل بود که از کوهسار حادثه ریخت ؟****که در فضای زمین، گوشهٔ فراغ نماند
از پشیمانی سخن در عهد پیری میزنم
از پشیمانی سخن در عهد پیری میزنم****لب به دندان میگزم اکنون که دندانم نماند
به صد خون جگر دل را صفا دادم، ندانستم
به صد خون جگر دل را صفا دادم، ندانستم****که چون آیینه روشن شد، به روشنگر نمیماند
گلوی خویش عبث پاره میکند بلبل
گلوی خویش عبث پاره میکند بلبل****چو گل شکفته شود، در چمن نمیماند
بازیچهٔ نسیم خزانند لالهها
بازیچهٔ نسیم خزانند لالهها****دامن اگر به دامن کهسار بستهاند
از صدر تا رسندبزرگان به آستان
از صدر تا رسندبزرگان به آستان****از عالم آستانه نشینان گذشتهاند
سر مپیچ از سنگ طفلان چون درخت میوهدار
سر مپیچ از سنگ طفلان چون درخت میوهدار****کز برای دیگران این برگ و بارت دادهاند
در گشاد غنچهٔ دلهای خونین صرف کن
در گشاد غنچهٔ دلهای خونین صرف کن****این دم گرمی که چون باد بهارت دادهاند
عشق بالادست و جان بیقرارم دادهاند
عشق بالادست و جان بیقرارم دادهاند****ساغر لبریز و دست رعشه دارم دادهاند
نومید نیستم ز ترازوی عدل حق
نومید نیستم ز ترازوی عدل حق****زان سر دهند هر چه ازین سر ندادهاند
بر زمین ناید ز شادی پای ما چون گردباد
بر زمین ناید ز شادی پای ما چون گردباد****تا لباس خاکساری در بر ما کردهاند
ماطوطیان مصر شکرخیز غربتیم
ماطوطیان مصر شکرخیز غربتیم****ما را ز شیر صبح وطن باز کردهاند
یارب چه گل شکفته، که امروز در چمن
یارب چه گل شکفته، که امروز در چمن****گلها به جای چشم، دهن باز کردهاند !
ایمن نیم ز سرزنش پای رهروان
ایمن نیم ز سرزنش پای رهروان****کشت مرا به راهگذر سبز کردهاند
نیست در روی زمین، یک کف زمین بیانقلاب
نیست در روی زمین، یک کف زمین بیانقلاب****وقت آنان خوش که در زیر زمین خوابیدهاند
نیست چندان ره به ملک بیخودی از عارفان
نیست چندان ره به ملک بیخودی از عارفان****تا برون از خویش میآیند، در میخانهاند
برنمی دارد شراکت ملک تنگ بیغمی
برنمی دارد شراکت ملک تنگ بیغمی****زین سبب اطفال دایم دشمن دیوانهاند
خامهام، گفت و شنیدم به زبان دگری است
خامهام، گفت و شنیدم به زبان دگری است****من چه دانم چه سخنها به زبانم دادند ؟
به چه تقصیر، چو آیینه روشن یارب
به چه تقصیر، چو آیینه روشن یارب****تخته مشق پریشان نفسانم کردند؟
مستی از شیشه و پیمانه خالی کردند
مستی از شیشه و پیمانه خالی کردند****ساده لوحان که در کعبه و بتخانه زدند
کی در تن خاکی دل آگاه گذارند؟
کی در تن خاکی دل آگاه گذارند؟****یوسف نه عزیزی است که در چاه گذارند
بردار نقاب ای صنم از حسن خداداد
بردار نقاب ای صنم از حسن خداداد****تا کعبه روان روی به بتخانه گذارند
رمزی است ز پاس ادب عشق، که مرغان
رمزی است ز پاس ادب عشق، که مرغان****شب نوبت پرواز به پروانه گذارند
درآمدم چو به مجلس، سپند جای نمود
درآمدم چو به مجلس، سپند جای نمود****ستاره سوختگان قدردان یکدگرند
ز رفتگان ره دشوار مرگ شد آسان
ز رفتگان ره دشوار مرگ شد آسان****گذشتگان پل این سیل خانه پردازند
طی شد ایام جوانی از بناگوش سفید
طی شد ایام جوانی از بناگوش سفید****شب شود کوتاه، چون صبح از دو جانب سر زند
یک صبحدم به طرف گلستان گذشتهای
یک صبحدم به طرف گلستان گذشتهای****شبنم هنوز بر رخ گل آب میزند!
نه ماه فلک سیرم و نه مهر جهانتاب
نه ماه فلک سیرم و نه مهر جهانتاب****تا بوسهٔ من بر لب بام تو نویسند
از دست رود خامه چو نام تو نویسند
از دست رود خامه چو نام تو نویسند****پرواز کند دل چو پیام تو نویسند
ز رفتن دگران خوشدلی، ازین غافل
ز رفتن دگران خوشدلی، ازین غافل****که موجها همه با یکدیگر هم آغوشند
طمع ز اختر دولت مدار یکرنگی
طمع ز اختر دولت مدار یکرنگی****که هر چه سبز کند آفتاب، زرد کند
شحنهٔ دیده وری کو، که درین فصل بهار
شحنهٔ دیده وری کو، که درین فصل بهار****هر که دیوانه نگشته است به زنجیر کند!
سخن عشق اثر در دل زهاد نکرد
سخن عشق اثر در دل زهاد نکرد****نفس صبح چه با غنچهٔ تصویر کند؟
قامت خم مانع عمر سبکرفتار نیست
قامت خم مانع عمر سبکرفتار نیست****سیل از رفتن نمیماند اگر پل بشکند
تار و پود موج این دریا به هم پیوسته است
تار و پود موج این دریا به هم پیوسته است****میزند بر هم جهان را، هر که یک دل بشکند
تا سبزه و گل هست، ز می توبه حرام است
تا سبزه و گل هست، ز می توبه حرام است****نتوان غم دل را به بهار دگر افکند
دور گردان را به احسان یاد کردن همت است
دور گردان را به احسان یاد کردن همت است****ورنه هر نخلی به پای خود ثمر میافکند
دامن شادی چو غم آسان نمیآید به دست
دامن شادی چو غم آسان نمیآید به دست****پسته را خون میشود دل، تا لبی خندان کند
دل در آن زلف ندارد غم تنهایی ما
دل در آن زلف ندارد غم تنهایی ما****به وطن هر که رسدیاد ز غربت نکند
آرزو در طبع پیران از جوانان است بیش
آرزو در طبع پیران از جوانان است بیش****در خزان، هر برگ، چندین رنگ پیدا میکند
دیدن آیینه را بر طاق نسیان مینهی
دیدن آیینه را بر طاق نسیان مینهی****گر بدانی شوق دیدارت چه با دل میکند
خانهٔ چشم زلیخا شد سفید از انتظار
خانهٔ چشم زلیخا شد سفید از انتظار****بوی پیراهن به کنعان خانه روشن میکند
بیخبری ز پای خم، برد به سیر عالمم
بیخبری ز پای خم، برد به سیر عالمم****ورنه به اختیار کس، ترک وطن نمیکند
بس که ترسیده است چشم غنچه از غارتگران
بس که ترسیده است چشم غنچه از غارتگران****بال بلبل را خیال دست گلچین میکند
یک دل به جان رساند من دردمند را
یک دل به جان رساند من دردمند را****با صد دل شکسته صنوبر چه میکند؟
ای بحر، از حباب نظر باز کن، ببین
ای بحر، از حباب نظر باز کن، ببین****کاین موج بیقرار به ساحل چه میکند
یک دل، حواس جمع مرا تار و مار کرد
یک دل، حواس جمع مرا تار و مار کرد****زلف شکسته تو به صد دل چه میکند؟
یک بار سر برآر ز جیب قبای ناز
یک بار سر برآر ز جیب قبای ناز****دست مرا ببین به گریبان چه میکند
ازسر مستی صراحی گردنی افراخته است
ازسر مستی صراحی گردنی افراخته است****آه اگر دست گلوگیر عسس گردد بلند
یکباره بستن در انصاف خوب نیست
یکباره بستن در انصاف خوب نیست****دیوار باغ را مکن ای باغبان بلند