loading...
فوج
s.m.m بازدید : 827 1394/07/08 نظرات (0)

اشعار صائب تبریزی2

نیست صائب ملک تنگ بی‌غمی جای دو شاه

نیست صائب ملک تنگ بی‌غمی جای دو شاه****زین سبب طفلان جدل دارند با دیوانه‌ها

چو فرد آینه با کاینات یکرو باش

چو فرد آینه با کاینات یکرو باش****که شد سیاه رخ کاغذ از دوروییها

جز این که داد سر خویش را به باد حباب

جز این که داد سر خویش را به باد حباب****چه طرف بست ندانم ز پوچ‌گوییها؟

چنان که شیر کند خواب طفل را شیرین

چنان که شیر کند خواب طفل را شیرین****فزود غفلت من از سفیدموییها

ب

 

نمی‌خلد به دلی نالهٔ شکایت من

نمی‌خلد به دلی نالهٔ شکایت من****شکست شیشه من بی‌صداست همچو حباب

از رخت آیینه را خوش دولتی رو داده است

از رخت آیینه را خوش دولتی رو داده است****در درون خانه‌اش ماه است و بیرون آفتاب

بهشت بر مژه تصویر می‌کند مهتاب

بهشت بر مژه تصویر می‌کند مهتاب****پیاله را قدح شیر می‌کند مهتاب

فروغ صحبت روشندلان غنیمت دان

فروغ صحبت روشندلان غنیمت دان****پیاله گیر که شبگیر می‌کند مهتاب

ایمنی جستم ز ویرانی، ندانستم که چرخ

ایمنی جستم ز ویرانی، ندانستم که چرخ****گنج خواهد خواست جای باج ازین ملک خراب

شاه و گدا به دیدهٔ دریادلان یکی است

شاه و گدا به دیدهٔ دریادلان یکی است****پوشیده است پست و بلند زمین در آب

از چشم نیم‌مست تو با یک جهان شراب

از چشم نیم‌مست تو با یک جهان شراب****ما صلح می‌کنیم به یک سرمه دان شراب !

من در حجاب عشقم و او در نقاب شرم

من در حجاب عشقم و او در نقاب شرم****ای وای اگر قدم ننهد در میان شراب

به احتیاط ز دست خضر پیاله بگیر

به احتیاط ز دست خضر پیاله بگیر****مباد آب حیاتت دهد به جای شراب !

مجوی در سفر بیخودی مقام از من

مجوی در سفر بیخودی مقام از من****که در محیط، کمر باز می‌کند سیلاب

بود ز وضع جهان هایهای گریهٔ من

بود ز وضع جهان هایهای گریهٔ من****ز سنگلاخ فغان ساز می‌کند سیلاب

من آن شکسته بنایم درین خراب آباد

من آن شکسته بنایم درین خراب آباد****که در خرابی من ناز می‌کند سیلاب

اهل همت را مکرر دردسر دادن خطاست

اهل همت را مکرر دردسر دادن خطاست****آرزوی هر دو عالم را ازو یکجا طلب

آبرو در پیش ساغر ریختن دون‌همتی است

آبرو در پیش ساغر ریختن دون‌همتی است****گردنی کج می‌کنی، باری می از مینا طلب

معیار دوستان دغل، روز حاجت است

معیار دوستان دغل، روز حاجت است****قرضی به رسم تجربه از دوستان طلب

ت

 

خاکیان پاک طینت، دانهٔ یک سبحه‌اند

خاکیان پاک طینت، دانهٔ یک سبحه‌اند****هر که یک دل را نوازش کرد، عالم را نواخت

واسوختگی شیوهٔ ما نیست، و گرنه

واسوختگی شیوهٔ ما نیست، و گرنه****از یک سخن سرد، دل ناز توان سوخت

خودنمایی نیست کار خاکساران، ور نه من

خودنمایی نیست کار خاکساران، ور نه من****مشت خونی می‌توانستم به پای دار ریخت

بس که گشتم مضطرب از لطف بی‌اندازه‌اش

بس که گشتم مضطرب از لطف بی‌اندازه‌اش****تا به لب بردن، تمام این ساغر سرشار ریخت

صد عقده زهد خشک به کارم فکنده بود

صد عقده زهد خشک به کارم فکنده بود****ذکرش به خیر باد که تسبیح من گسیخت !

دست بر هر چه فشاندم به رگ جان آویخت

دست بر هر چه فشاندم به رگ جان آویخت****دامن از هر چه کشیدم به گریبان آویخت

گفتم از وادی غفلت قدمی بردارم

گفتم از وادی غفلت قدمی بردارم****کوهم از پای گرانخواب به دامان آویخت

همین نه خانهٔ ما در گذار سیلاب است

همین نه خانهٔ ما در گذار سیلاب است****بنای زندگی خضر نیز بر آب است

در عالم فانی که بقا پا به رکاب است

در عالم فانی که بقا پا به رکاب است****گر زندگی خضر بود، نقش بر آب است

دارد خط پاکی به کف از ساده‌دلیها

دارد خط پاکی به کف از ساده‌دلیها****دیوانهٔ ما را چه غم از روز حساب است ؟

چون کوه، بزرگان جهان آنچه به سائل

چون کوه، بزرگان جهان آنچه به سائل****بی منت و بی فاصله بخشند، جواب است !

اگر چه موی سفیدست صبح آگاهی

اگر چه موی سفیدست صبح آگاهی****به چشم نرم تو بیدرد، پردهٔ خواب است

از مردم دنیا طمع هوش مدارید

از مردم دنیا طمع هوش مدارید****بیداری این طایفه خمیازهٔ خواب است

در دست دیگران بود آزاد کردنم

در دست دیگران بود آزاد کردنم****در چارسوی دهر، دلم طفل مکتب است

چشم از برای روی عزیزان بود به کار

چشم از برای روی عزیزان بود به کار****یعقوب را به دیدهٔ بینا چه حاجت است ؟

از بهار نوجوانی آنچه برجا مانده است

از بهار نوجوانی آنچه برجا مانده است****در بساط من، همین خواب گران غفلت است

ذوق نظارهٔ گل در نگه پنهان است

ذوق نظارهٔ گل در نگه پنهان است****ای مقیمان چمن، رخنهٔ دیوار کجاست ؟

دخل جهان سفله نگردد به خرج کم

دخل جهان سفله نگردد به خرج کم****چندان که می‌برند به خاک، آرزو به جاست

خار خاری به دل از عمر سبکرو مانده است

خار خاری به دل از عمر سبکرو مانده است****مشت خار و خسی از سیل به ویرانه به جاست

شب که صحبت به حدیث سر زلف تو گذشت

شب که صحبت به حدیث سر زلف تو گذشت****هر که برخاست زجا، سلسله بر پا برخاست !

کرد تسلیم به من مسند بیتابی را

کرد تسلیم به من مسند بیتابی را****هر سپندی که درین انجمن از جا برخاست

برسان زود به من کشتی می را ساقی

برسان زود به من کشتی می را ساقی****که عجب ابر تری باز ز دریا برخاست !

رفتن از عالم پر شور به از آمدن است

رفتن از عالم پر شور به از آمدن است****غنچه دلتنگ به باغ آمد و خندان برخاست

کدام راه زد این مطرب سبک مضراب ؟

کدام راه زد این مطرب سبک مضراب ؟****که هوش از سر من آستین‌فشان برخاست

در چشم پاکبازان، آن دلنواز پیداست

در چشم پاکبازان، آن دلنواز پیداست****آیینه صاف چون شد، آیینه ساز پیداست

غیر از خدا که هرگز، در فکر او نبودی

غیر از خدا که هرگز، در فکر او نبودی****هر چیز از تو گم شد، وقت نماز پیداست

عتاب و لطف ز ابروی گلرخان پیداست

عتاب و لطف ز ابروی گلرخان پیداست****صفای هر چمن از روی باغبان پیداست

مرا که خرمن گل در کنار می‌باید

مرا که خرمن گل در کنار می‌باید****ازین چه سود که دیوار گلستان پیداست ؟

دل آزاده درین باغ اقامت نکند

دل آزاده درین باغ اقامت نکند****وحشت سرو ز برچیدن دامان پیداست

به خموشی نشود راز محبت مستور

به خموشی نشود راز محبت مستور****چه زنی مهر بر آن نامه که مضمون پیداست ؟

بی طراوت نشود سرو جوانی که تراست

بی طراوت نشود سرو جوانی که تراست****در شکر خواب بهارست خزانی که تراست

حرف حق گرچه بلندست زمن چون منصور

حرف حق گرچه بلندست زمن چون منصور****سر دارست بسامانتر ازین سر که مراست

هر که افتاد، ز افتادگی ایمن گردد

هر که افتاد، ز افتادگی ایمن گردد****چه کند سیل به دیوار خرابی که مراست ؟

بحر، روشنگر آیینهٔ سیلاب بود

بحر، روشنگر آیینهٔ سیلاب بود****پیش رحمت چه بود گرد گناهی که مراست ؟

بید مجنونیم در بستانسرای روزگار

بید مجنونیم در بستانسرای روزگار****سر به پیش انداختن از شرم، بار ما بس است

اظهار عشق را به زبان احتیاج نیست

اظهار عشق را به زبان احتیاج نیست****چندان که شد نگه به نگه آشنا بس است

استاده‌اند بر سر پا شعله‌ها تمام

استاده‌اند بر سر پا شعله‌ها تمام****امشب کدام سوخته مهمان آتش است ؟

نیست باز آمدن از فکر و خیال تو مرا

نیست باز آمدن از فکر و خیال تو مرا****با رفیقان موافق، سفر دور خوش است

پیشی قافلهٔ ما به سبکباری نیست

پیشی قافلهٔ ما به سبکباری نیست****هر که برداشته بار از دگران در پیش است

ز خم طلوع سهیل شراب نزدیک است

ز خم طلوع سهیل شراب نزدیک است****ز کوه سر زدن آفتاب نزدیک است

به هر چه دست زنی، می‌توان خمار شکست

به هر چه دست زنی، می‌توان خمار شکست****زمین میکدهٔ ما به آب نزدیک است

نالهٔ سوخته جانان به اثر نزدیک است

نالهٔ سوخته جانان به اثر نزدیک است****دست خورشید به دامان سحر نزدیک است

کار آتش کند آبی که به تلخی بخشند

کار آتش کند آبی که به تلخی بخشند****ورنه دریا به من تشنه جگر نزدیک است

در پایهٔ خود، هیچ کسی خرد نباشد

در پایهٔ خود، هیچ کسی خرد نباشد****تا جغد بود ساکن ویرانه، بزرگ است

بس که با سنگ ز سختی دل من یکرنگ است

بس که با سنگ ز سختی دل من یکرنگ است****سنگ بر شیشهٔ من، شیشه زدن بر سنگ است

حفظ صورت می‌توان کردن به ظاهر در نماز

حفظ صورت می‌توان کردن به ظاهر در نماز****روی دل را جانب محراب کردن مشکل است

مست نتوان کرد زاهد را به صد جام شراب

مست نتوان کرد زاهد را به صد جام شراب****این زمین خشک را سیراب کردن مشکل است

می‌توان بر خود گوارا کرد مرگ تلخ را

می‌توان بر خود گوارا کرد مرگ تلخ را****زندگانی را به خود هموار کردن مشکل است

گفتگوی اهل غفلت قابل تاویل نیست

گفتگوی اهل غفلت قابل تاویل نیست****خواب پای خفته را تعبیر کردن مشکل است

با خیال خشک تا کی سر به یک بالین نهم ؟

با خیال خشک تا کی سر به یک بالین نهم ؟****دست در آغوش با تصویر کردن مشکل است

نیست از مستی، زنم گر شیشهٔ خالی به سنگ

نیست از مستی، زنم گر شیشهٔ خالی به سنگ****جلوه گاه یار را بی یار دیدن مشکل است

عشق از ره تکلیف به دل پا نگذارد

عشق از ره تکلیف به دل پا نگذارد****سیلاب نپرسد که در خانه کدام است

گر چاک گریبان ننکند راهنمایی

گر چاک گریبان ننکند راهنمایی****طفلان چه شناسند که دیوانه کدام است

از بس کتاب در گرو باده کرده‌ایم

از بس کتاب در گرو باده کرده‌ایم****امروز خشت میکده‌ها از کتاب ماست !

یک نقطه انتخاب نکرده است هیچ کس

یک نقطه انتخاب نکرده است هیچ کس****خال بیاض گردن او انتخاب ماست

در ظاهر اگر شهپر پرواز نداریم

در ظاهر اگر شهپر پرواز نداریم****افشاندن دست از دو جهان، بال و پر ماست

روشن شود از ریختن اشک، دل ما

روشن شود از ریختن اشک، دل ما****ابریم که روشنگر ما در جگر ماست

احوال خود به گریه ادا می‌کنیم ما

احوال خود به گریه ادا می‌کنیم ما****مژگان چو طفل بسته زبان ترجمان ماست

تنها نه‌ایم در ره دور و دراز عشق

تنها نه‌ایم در ره دور و دراز عشق****آوارگی چو ریگ روان همعنان ماست

پرستشی که مدام است، می پرستی ماست

پرستشی که مدام است، می پرستی ماست****شبی که صبح ندارد سیاه مستی ماست

نیست پروای عدم دلزدهٔ هستی را

نیست پروای عدم دلزدهٔ هستی را****از قفس مرغ به هر جا که رود بستان است

پیاله‌ای که ترا وارهاند از هستی

پیاله‌ای که ترا وارهاند از هستی****اگر به هر دو جهان می‌دهند، ارزان است

از شب بخت سیاهم صبح امیدی نزاد

از شب بخت سیاهم صبح امیدی نزاد****حرف خواب آلودگان است این که شب آبستن است

غافل مشو ز مرگ، که در چشم اهل هوش

غافل مشو ز مرگ، که در چشم اهل هوش****موی سفید رشته به انگشت بستن است

کفارهٔ شراب خوریهای بی حساب

کفارهٔ شراب خوریهای بی حساب****هشیار در میانهٔ مستان نشستن است

روشندلان همیشه سفر در وطن کنند

روشندلان همیشه سفر در وطن کنند****استاده است شمع و همان گرم رفتن است

در محرم تا چه خونها در دل مردم کند

در محرم تا چه خونها در دل مردم کند****محنت آبادی که عیدش در بدر گردیدن است

می‌شوم من داغ، هر کس را که می‌سوزد فلک

می‌شوم من داغ، هر کس را که می‌سوزد فلک****از چراغ دیگران غمخانهٔ من روشن است

جوی شیر از جگل سنگ بریدن سهل است

جوی شیر از جگل سنگ بریدن سهل است****هر که بر پای هوس تیشه زند کوهکن است

سیل درماندهٔ کوتاهی دیوار من است

سیل درماندهٔ کوتاهی دیوار من است****بی سرانجامی من خانه نگهدار من است

دوستان آینهٔ صورت احوال همند

دوستان آینهٔ صورت احوال همند****من خراب توام و چشم تو بیمار من است

از خون چو داغ لاله حصار دل من است

از خون چو داغ لاله حصار دل من است****هر جا که بوی خون شنوی منزل من است

با پاکدامنان نظری هست حسن را

با پاکدامنان نظری هست حسن را****تا آفتاب سرزده، در خانه من است

نالهٔ مظلوم در ظالم سرایت می‌کند

نالهٔ مظلوم در ظالم سرایت می‌کند****زین سبب در خانهٔ زنجیر دایم شیون است

درین دو هفته که مهمان این چمن شده‌ای

درین دو هفته که مهمان این چمن شده‌ای****به خنده لب مگشا، روزگار گلچین است

خزان ز غنچهٔ تصویر، راست می‌گذرد

خزان ز غنچهٔ تصویر، راست می‌گذرد****همیشه جمع بود خاطری که غمگین است

به قرب گلعذاران دل مبندید

به قرب گلعذاران دل مبندید****وصیت نامه شبنم همین است

غربت مپسندید که افتید به زندان

غربت مپسندید که افتید به زندان****بیرون ز وطن پا مگذارید که چاه است

تیره بختیهای ما از پستی اقبال نیست

تیره بختیهای ما از پستی اقبال نیست****از بلندی شمع ما پرتو به دور انداخته است

بر حسن زود سیر بهار اعتماد نیست

بر حسن زود سیر بهار اعتماد نیست****شبنم به روی گل به امانت نشسته است

از حال دل مپرس که با اهل عقل چیست

از حال دل مپرس که با اهل عقل چیست****دیوانه‌ای میانهٔ طفلان نشسته است

خواهد ثواب بت شکنان یافت روز حشر

خواهد ثواب بت شکنان یافت روز حشر****سنگین دلی که توبهٔ مارا شکسته است!

پیوسته است سلسله موجها به هم

پیوسته است سلسله موجها به هم****خود را شکسته، هر که دل ما شکسته است

غافل مشو ز پاس دل بیقرار ما

غافل مشو ز پاس دل بیقرار ما****کاین مرغ پرشکسته قفسها شکسته است

جام شراب، مرهم دلهای خسته است

جام شراب، مرهم دلهای خسته است****خورشید، مومیایی ماه شکسته است

صد بیابان درمیان دارند از بی نسبتی

صد بیابان درمیان دارند از بی نسبتی****گر به ظاهر کوه باصحرا به هم پیوسته است

خنده بیجاست برق گریهٔ بی اختیار

خنده بیجاست برق گریهٔ بی اختیار****اشک تلخ و قهقه مینا به هم پیوسته است

جز روی او که در عرق شرم غوطه زد

جز روی او که در عرق شرم غوطه زد****یک برگ گل هزار نگهبان نداشته است

کنعان ز آب دیده یعقوب شد خراب

کنعان ز آب دیده یعقوب شد خراب****ابر سفید اینهمه باران نداشته است

غافل است از جنبش بی اختیار نبض خویش

غافل است از جنبش بی اختیار نبض خویش****آن که پندارد که در دست اختیاری داشته است

گردن مکش ز تیغ شهادت که این زلال

گردن مکش ز تیغ شهادت که این زلال****از جویبار ساقی کوثر گذشته است

از ما سراغ منزل آسودگی مجو

از ما سراغ منزل آسودگی مجو****چون باد، عمر ما به تکاپو گذشته است

این گردباد نیست که بالا گرفته است

این گردباد نیست که بالا گرفته است****از خود رمیده‌ای است که صحرا گرفته است

غم پوشش برونم را گرفته است

غم پوشش برونم را گرفته است****خیال نان درونم را گرفته است

ز فکر جامه ونان چون برآیم ؟

ز فکر جامه ونان چون برآیم ؟****که بیرون و درونم را گرفته است

از دست رستخیز حوادث کجا رویم ؟

از دست رستخیز حوادث کجا رویم ؟****ما را میان بادیه باران گرفته است

برگرد به میخانه ازین توبهٔ ناقص

برگرد به میخانه ازین توبهٔ ناقص****تا پیر خرابات به راهت نگرفته است

یک دلشده در دام نگاهت نگرفته است

یک دلشده در دام نگاهت نگرفته است****در هالهٔ آغوش، چو ماهت نگرفته است

خمیازهٔ نشاط است، روی گشادهٔ گل

خمیازهٔ نشاط است، روی گشادهٔ گل****ورنه که از ته دل، در این جهان شکفته است ؟

سپهر خون به دلم می‌کند، نمی‌داند

سپهر خون به دلم می‌کند، نمی‌داند****که آبروی سفال شکسته از باده است

هست امید زیستن از بام چرخ افتاده را

هست امید زیستن از بام چرخ افتاده را****وای بر آن کس کز اوج اعتبار افتاده است

سنبل زلف از رخش تا برکنار افتاده است

سنبل زلف از رخش تا برکنار افتاده است****گل چو تقویم کهن از اعتبار افتاده است

سیل در بنیاد تقوی از بهار افتاده است

سیل در بنیاد تقوی از بهار افتاده است****توبه را آتش به جان از لاله زار افتاده است

نه لباس تندرستی، نه امید پختگی

نه لباس تندرستی، نه امید پختگی****میوه خامم به سنگ از شاخسار افتاده است

هرگز از من چون کمان بر دست کس زوری نرفت

هرگز از من چون کمان بر دست کس زوری نرفت****این کشاکش در رگ جانم چه کار افتاده است ؟

داغ می گل گل به طرف دامنم افتاده است

داغ می گل گل به طرف دامنم افتاده است****همچو مینا میکشی بر گردنم افتاده است

تا گذشتی گرم چون خورشید از ویرانه‌ام

تا گذشتی گرم چون خورشید از ویرانه‌ام****از گرستن گل به چشم روزنم افتاده است

غفلت پیریم از عهد جوانی بیش است

غفلت پیریم از عهد جوانی بیش است****خواب ایام بهارم به خزان افتاده است

بخت ما چون بید مجنون سرنگون افتاده است

بخت ما چون بید مجنون سرنگون افتاده است****همچو داغ لاله، نان ما به خون افتاده است

می‌توان خواند از جبین خاک، احوال مرا

می‌توان خواند از جبین خاک، احوال مرا****بس که پیش یار حرفم بر زمین افتاده است !

داند که روح در تن خاکی چه می‌کشد

داند که روح در تن خاکی چه می‌کشد****هر ناز پروری که به غربت فتاده است

چون غنچه این بساط که بر خویش چیده‌ای

چون غنچه این بساط که بر خویش چیده‌ای****تا می‌کشی نفس، همه را باد برده است

تا دل از دستم شراب ارغوانی برده است

تا دل از دستم شراب ارغوانی برده است****خضر را پندارم آب زندگانی برده است !

آن که بزم غیر را از خنده پر گل کرده است

آن که بزم غیر را از خنده پر گل کرده است****خاطر ما را پریشانتر ز سنبل کرده است

این چه رخسارست، گویا چهره پرداز بهار

این چه رخسارست، گویا چهره پرداز بهار****آب و رنگ صد چمن را صرف یک گل کرده است

نقش پای رفتگان هموار سازد راه را

نقش پای رفتگان هموار سازد راه را****مرگ را داغ عزیزان بر من آسان کرده است

مرا به بلبل تصویر رحم می‌آید

مرا به بلبل تصویر رحم می‌آید****که در هوای تو بال و پری به هم نزده است

جان می‌دهد چو شمع برای نسیم صبح

جان می‌دهد چو شمع برای نسیم صبح****هر کس تمام شب نفس آتشین زده است

از باده خشک لب شدن و مردنم یکی است

از باده خشک لب شدن و مردنم یکی است****تا شیشه‌ام تهی شده، پیمانه پر شده است

خاطر از سبحه و زنار مکدر شده است

خاطر از سبحه و زنار مکدر شده است****ریسمان بازی تقلید مکرر شده است

شبنم از سعی به سرچشمهٔ خورشید رسید

شبنم از سعی به سرچشمهٔ خورشید رسید****قطره ماست که زندانی گوهر شده است

هیچ کس مشکل ما را نتوانست گشود

هیچ کس مشکل ما را نتوانست گشود****تا به نام که طلسم دل ما بسته شده است ؟

ای که می‌پرسی ز صحبتها گریزانی چرا

ای که می‌پرسی ز صحبتها گریزانی چرا****در بساطم وقت ضایع کردنی کم مانده است

از مرگ به ما نیم نفس بیش نمانده است

از مرگ به ما نیم نفس بیش نمانده است****یک گام ز سیلاب به خس بیش نمانده است

چون برگ خزان دیده و چون شمع سحرگاه

چون برگ خزان دیده و چون شمع سحرگاه****از عمر مرا نیم نفس بیش نمانده است

نه کوهکنی هست درین عرصه، نه پرویز

نه کوهکنی هست درین عرصه، نه پرویز****آوازه‌ای از عشق و هوس بیش نمانده است

یک عمر می‌توان سخن از زلف یار گفت

یک عمر می‌توان سخن از زلف یار گفت****در بند آن مباش که مضمون نمانده است

دیوانه شو که عشرت طفلانهٔ جهان

دیوانه شو که عشرت طفلانهٔ جهان****در کوچهٔ سلامت زنجیر بوده است

یک دل گشاده از نفس گرم من نشد

یک دل گشاده از نفس گرم من نشد****این باغ پر ز غنچهٔ تصویر بوده است

شیرازهٔ طرب خط پیمانه بوده است

شیرازهٔ طرب خط پیمانه بوده است****سیلاب عقل گریهٔ مستانه بوده است

امروز کرده‌اند جدا، خانه کفر و دین

امروز کرده‌اند جدا، خانه کفر و دین****زین پیش، اگر نه کعبه صنمخانه بوده است

در زمان عشق ما کفرست، ورنه پیش ازین

در زمان عشق ما کفرست، ورنه پیش ازین****گاهگاهی رخصت بوس و کناری بوده است

ای غزال چین، چه پشت چشم نازک می‌کنی ؟

ای غزال چین، چه پشت چشم نازک می‌کنی ؟****چشم ما آن چشمهای سرمه سا را دیده است

فلک پیر بسی مرگ جوانان دیده است

فلک پیر بسی مرگ جوانان دیده است****این کمان، پشت سر تیر فراوان دیده است

خونی که مشک گشت، دلش می‌شود سیاه

خونی که مشک گشت، دلش می‌شود سیاه****زان سفله کن حذر که به دولت رسیده است

سیری ز دیدن تو ندارد نگاه من

سیری ز دیدن تو ندارد نگاه من****چون قحط دیده‌ای که به نعمت رسیده است

تسلیم می‌کند به ستم ظلم را دلیر

تسلیم می‌کند به ستم ظلم را دلیر****جرم زمانه ساز، فزون از زمانه است

اگر ز اهل دلی، فیص آسمان از توست

اگر ز اهل دلی، فیص آسمان از توست****که شیشه هر چه کند جمع، بهر پیمانه است

غفلت نگشت مانع تعجیل، عمر را

غفلت نگشت مانع تعجیل، عمر را****در خواب نیز قافله ما روانه است

به دوست نامه نوشتن، شعار بیگانه است

به دوست نامه نوشتن، شعار بیگانه است****به شمع، نامهٔ پروانه، بال پروانه است

در گوشه فقس مگر از دل برآورم

در گوشه فقس مگر از دل برآورم****این خارهاکه در دلم از آشیانه است

بود تا در بزم یک هشیار، ساقی می‌نخورد

بود تا در بزم یک هشیار، ساقی می‌نخورد****باغبان آبی ننوشد تا گلستان تشنه است

نادان دلش خوش است به تدبیر ناخدا

نادان دلش خوش است به تدبیر ناخدا****غافل که ناخدا هم ازین تخته پاره‌هاست

تا داده‌ام عنان توکل ز دست خویش

تا داده‌ام عنان توکل ز دست خویش****کارم همیشه در گره از استخاره هاست

آنچه برگ عیش می‌دانی درین بستانسرا

آنچه برگ عیش می‌دانی درین بستانسرا****پیش چشم اهل بینش، دست بر هم سوده‌ای است

عافیت می‌طلبی، پای خم از دست مده

عافیت می‌طلبی، پای خم از دست مده****که بلاها همه در زیر سر هشیاری است

قانع از قامت یارست به خمیازهٔ خشک

قانع از قامت یارست به خمیازهٔ خشک****بخت آغوش من و طالع محراب یکی است

دل سودازده را راحت و آزار یکی است

دل سودازده را راحت و آزار یکی است****خانه پردود چو شد، روز و شب تار یکی است

قرب و بعد از طرف توست چو حق نشناسی

قرب و بعد از طرف توست چو حق نشناسی****نسبت نقطه ز اطراف به پرگار یکی است

ادب پیر خرابات نگهداشتنی است

ادب پیر خرابات نگهداشتنی است****طبع پیران و دل نازک اطفال یکی است

نور ماه و انجم و خورشید پیش من یکی است

نور ماه و انجم و خورشید پیش من یکی است****آن که این آیینه‌ها را می‌کند روشن یکی است

توان به زنده دلی شد ز مردگان ممتاز

توان به زنده دلی شد ز مردگان ممتاز****وگرنه سینه و لوح مزار هر دو یکی است

به نسیمی ز گلستان سفری می‌گردد

به نسیمی ز گلستان سفری می‌گردد****برگ عیش من و اوراق خزان هر دو یکی است

بغیر دل که عزیز و نگاه داشتنی است

بغیر دل که عزیز و نگاه داشتنی است****جهان و هرچه درو هست، واگذاشتنی است

یک دیدن از برای ندیدن بود ضرور

یک دیدن از برای ندیدن بود ضرور****هر چند روی مردم دنیا ندیدنی است

بگشای چاک سینه که بر منکران حشر

بگشای چاک سینه که بر منکران حشر****روشن شود که صبح قیامت دمیدنی است

روزگار آن سبکرو خوش که مانند شرار

روزگار آن سبکرو خوش که مانند شرار****تا نظر واکرد، چشم از عالم ایجاد بست

تا بوی گلی سلسله جنبان نسیم است

تا بوی گلی سلسله جنبان نسیم است****بر ما ره آمد شد بستان نتوان بست

محتسب از عاجزی دست سبوی باده بست

محتسب از عاجزی دست سبوی باده بست****بشکند دستی که دست مردم افتاده بست

مرا ز پیر خرابات نکته‌ای یادست

مرا ز پیر خرابات نکته‌ای یادست****که غیر عالم آب آنچه هست بر بادست

گنه به ارث رسیده است از پدر ما را

گنه به ارث رسیده است از پدر ما را****خطا ز صبح ازل، رزق آدمیزادست

ما ازین هستی ده روزه به جان آمده‌ایم

ما ازین هستی ده روزه به جان آمده‌ایم****وای بر خضر که زندانی عمر ابدست

نیست در عالم ایجاد بجز تیغ زبان

نیست در عالم ایجاد بجز تیغ زبان****بیگناهی که سزاوار به حبس ابدست !

به زیر خاک غنی را به مردم درویش

به زیر خاک غنی را به مردم درویش****اگر زیادتیی هست، حسرتی چندست

ز سادگی است به فرزند هر که خرسندست

ز سادگی است به فرزند هر که خرسندست****که مادر و پدر غم، وجود فرزندست

غافل کند از کوتهی عمر شکایت

غافل کند از کوتهی عمر شکایت****شب در نظر مردم بیدار، بلندست

دل درستی اگر هست آفرینش را

دل درستی اگر هست آفرینش را****همان دل است که فارغ ز خویش و پیوندست

کیفیت طاعت مطلب از سر هشیار

کیفیت طاعت مطلب از سر هشیار****مینای تهی بی خبر از ذوق سجودست

این هستی باطل چو شرر محض نمودست

این هستی باطل چو شرر محض نمودست****یک چشم زدن ره ز عدم تا به وجودست

گریه شمع از برای ماتم پروانه نیست

گریه شمع از برای ماتم پروانه نیست****صبح نزدیک است، در فکر شب تار خودست

از شرم نیست بال و پر جستجو مرا

از شرم نیست بال و پر جستجو مرا****چون باز چشم بسته شکارم دل خودست

نشاط یکشبهٔ دهر را غنیمت دان

نشاط یکشبهٔ دهر را غنیمت دان****که می‌رود چو حنا این نگار دست به دست

خبر ز تلخی آب بقا کسی دارد

خبر ز تلخی آب بقا کسی دارد****که همچو خضر گرفتار عمر جاویدست

عاقبت زد بر زمین چون نقش پایم بی گناه

عاقبت زد بر زمین چون نقش پایم بی گناه****داشتم آن را که عمری چون دعا بر روی دست

ترک عادت، همه گر زهر بود، دشوارست

ترک عادت، همه گر زهر بود، دشوارست****روز آزادی طفلان به معلم بارست

دل بی وسوسه از گوشه نشینان مطلب

دل بی وسوسه از گوشه نشینان مطلب****که هوس در دل مرغان قفس بسیارست

بر جگر سوختگانی که درین انجمنند

بر جگر سوختگانی که درین انجمنند****سینهٔ گرم مرا حق نفس بسیارست

جهان به مجلس مستان بی خرد ماند

جهان به مجلس مستان بی خرد ماند****که در شکنجه بود هر کشی که هشیارست

رخسارهٔ ترا به نقاب احتیاج نیست

رخسارهٔ ترا به نقاب احتیاج نیست****هر قطره عرق به نگهبان برابرست

غمنامهٔ حیات مرا نیست پشت و روی

غمنامهٔ حیات مرا نیست پشت و روی****بیداریم به خواب پریشان برابرست

بار بردار ز دلها که درین راه دراز

بار بردار ز دلها که درین راه دراز****آن رسد زود به منزل که گرانبارترست

هر که مست است درین میکده هشیارترست

هر که مست است درین میکده هشیارترست****هر که از بیخبران است خبردارترست

از گل روی تو، غافل که تواند گل چید؟

از گل روی تو، غافل که تواند گل چید؟****که ز شبنم، عرق شرم تو بیدارترست

حضور خاطر اگر در نماز معتبرست

حضور خاطر اگر در نماز معتبرست****امید ما به نماز نکرده بیشترست

در کارخانه‌ای که ندانند قدر کار

در کارخانه‌ای که ندانند قدر کار****از کار هر که دست کشد کاردانترست

در طلب، ما بی زبانان امت پروانه‌ایم

در طلب، ما بی زبانان امت پروانه‌ایم****سوختن از عرض مطلب پیش ما آسانترست

حیرت مرا ز همسفران پیشتر فکند

حیرت مرا ز همسفران پیشتر فکند****پای به خواب رفته درین ره روانترست

مرو به مجلس می گر به توبه می‌لرزی

مرو به مجلس می گر به توبه می‌لرزی****سبو همیشه نیاید برون ز آب درست

آنچه مانده است ز ته جرعه عمرم باقی

آنچه مانده است ز ته جرعه عمرم باقی****خوردنش خون دل و ماندن او دردسرست

شرر به آتش و شبنم به بوستان برگشت

شرر به آتش و شبنم به بوستان برگشت****حضور خاطر عاشق هنوز در سفرست

آب در پستی عنان خویش نتواند گرفت

آب در پستی عنان خویش نتواند گرفت****عمر را در موسم پیری شتاب دیگرست

از می، خمار آن لب میگون ز دل نرفت

از می، خمار آن لب میگون ز دل نرفت****داغ شراب را نتواند شراب شست

درین بساط، بجز شربت شهادت نیست

درین بساط، بجز شربت شهادت نیست****میی که تلخی مرگ از گلو تواند شست

شیرین به جوی شیر بر آمیخت چون شکر

شیرین به جوی شیر بر آمیخت چون شکر****خسرو دلش خوش است که بزم وصال ازوست

میان شیشه و سنگ است خصمی دیرین

میان شیشه و سنگ است خصمی دیرین****دل مرا و ترا چون توان به هم پیوست ؟

بر مهلت زمانهٔ دون اعتماد نیست

بر مهلت زمانهٔ دون اعتماد نیست****چون صبح در خوشی بسر آور دمی که هست

دلبستگی است مادر هر ماتمی که هست

دلبستگی است مادر هر ماتمی که هست****می‌زاید از تعلق ما هر غمی که هست

صبح آدینه و طفلان همه یک جا جمعند

صبح آدینه و طفلان همه یک جا جمعند****بر جنون می‌زنم امروز که بازاری هست!

عرق شرم مرا فرصت نظاره نداد

عرق شرم مرا فرصت نظاره نداد****دیده خون می‌خورد آن‌جا که نگهبانی هست

رسم است که از جوش ثمر شاخ شود خم

رسم است که از جوش ثمر شاخ شود خم****ای پیر، ترا حاصل ازین قد دو تا چیست ؟

داغ عمر رفته افسردن نمی‌داند که چیست

داغ عمر رفته افسردن نمی‌داند که چیست****آتش این کاروان، مردن نمی‌داند که چیست

خامهٔ نقش اگر گردد نسیم دلگشا

خامهٔ نقش اگر گردد نسیم دلگشا****غنچهٔ تصویر، خندیدن نمی‌داند که چیست

ای خضر، غیر داغ عزیزان و دوستان

ای خضر، غیر داغ عزیزان و دوستان****حاصل ترا ز زندگی جاودانه چیست ؟

دل رمیده ما را به چشم خود مسپار

دل رمیده ما را به چشم خود مسپار****سیاه مست چه داند نگاهبانی چیست

ای کوه طور، گردن دعوی مکن بلند

ای کوه طور، گردن دعوی مکن بلند****آخر دل شکسته ما جلوه‌گاه کیست ؟

مکن سپند مرا دور از حریم وصال

مکن سپند مرا دور از حریم وصال****که بیقراری من خالی از تماشا نیست

تشنه چشمان را ز نعمت سیر کردن مشکل است

تشنه چشمان را ز نعمت سیر کردن مشکل است****دشت اگر دریا شود، ریگ روان سیراب نیست

از عمر رفته حاصل من آه حسرت است

از عمر رفته حاصل من آه حسرت است****جز زنگ از شمردن این زر به دست نیست

شبنم دو بار بازی بستان نمی‌خورد

شبنم دو بار بازی بستان نمی‌خورد****دل را به رنگ و بوی جهان بازگشت نیست

ای که خود را در دل ما زشت منظر دیده‌ای

ای که خود را در دل ما زشت منظر دیده‌ای****رنگ خود را چاره کن، آیینهٔ ما زرد نیست

سینه صافان را غباری گر بود بر چهره است

سینه صافان را غباری گر بود بر چهره است****در درون خانهٔ آیینه راه گرد نیست

چشم من و جدا ز تو، آنگاه روشنی ؟

چشم من و جدا ز تو، آنگاه روشنی ؟****روزم سیاه باد که چشمم سفید نیست

امید دلگشاییم از ماه عید نیست

امید دلگشاییم از ماه عید نیست****این قفل بسته، گوش به زنگ کلید نیست

هر که پیراهن به بدنامی درید آسوده شد

هر که پیراهن به بدنامی درید آسوده شد****بر زلیخا طعن ارباب ملامت، بارنیست

مرا به ساغری ای خضر نیک پی دریاب

مرا به ساغری ای خضر نیک پی دریاب****که بی دلیل ز خود رفتم میسر نیست

پیراهنی کجاست که بر اهل روزگار

پیراهنی کجاست که بر اهل روزگار****روشن شود که دیدهٔ یعقوب کور نیست

اختلافی نیست در گفتار ما دیوانگان

اختلافی نیست در گفتار ما دیوانگان****بیش از یک ناله در صد حلقهٔ زنجیر نیست

بیقراران نامه بر از سنگ پیدا می‌کنند

بیقراران نامه بر از سنگ پیدا می‌کنند****کوهکن را قاصدی بهتر ز جوی شیر نیست

سیل از بساط خانه بدوشان چه می‌برد؟

سیل از بساط خانه بدوشان چه می‌برد؟****ملک خراب را غمی از ترکتاز نیست

خاک ما را از گل بیت الحزن برداشتند

خاک ما را از گل بیت الحزن برداشتند****چون سبو، پیوند دست ما به سر، امروز نیست

اشک من و رقیب به یک رشته می‌کشد

اشک من و رقیب به یک رشته می‌کشد****صد حیف، چشم شوخ تو گوهرشناس نیست

هیچ باری از سبو بر دوش اهل هوش نیست

هیچ باری از سبو بر دوش اهل هوش نیست****هر که از دل بار بردارد، گران بر دوش نیست

ای سکندر تا به کی حسرت خوری بر حال خضر؟

ای سکندر تا به کی حسرت خوری بر حال خضر؟****عمر جاویدان او، یک آب خوردن بیش نیست !

پشت و روی باغ دنیا را مکرر دیده‌ایم

پشت و روی باغ دنیا را مکرر دیده‌ایم****چون گل رعنا، خزان و نوبهاری بیش نیست

در دوزخم بیفکن و نام گنه مبر

در دوزخم بیفکن و نام گنه مبر****آتش به گرمی عرق انفعال نیست

نفس سوختهٔ لاله، خطی آورده است

نفس سوختهٔ لاله، خطی آورده است****از دل خاک، که آرام در آن‌جا هم نیست

عدم ز قرب جوار وجود زندان است

عدم ز قرب جوار وجود زندان است****وگرنه کیست که از زندگی پشیمان نیست

نه همین موج ز آمد شد خود بی خبرست

نه همین موج ز آمد شد خود بی خبرست****هیچ کس را خبر از آمدن و رفتن نیست

دل نازک به نگاه کجی آزرده شود

دل نازک به نگاه کجی آزرده شود****خار در دیده چو افتاد، کم از سوزن نیست

به که در غربت بود پایم به زندان ای پدر

به که در غربت بود پایم به زندان ای پدر****یک قدم بی چاه در صحرای کنعان تو نیست

ای نسیم پیرهن بر گرد از کنعان به مصر

ای نسیم پیرهن بر گرد از کنعان به مصر****شعله شوق مرا حاجت به دامان تو نیست

گر محتسب شکست خم میفروش را

گر محتسب شکست خم میفروش را****دست دعای باده پرستان شکسته نیست

یک دل آسوده نتوان یافت در زیر فلک

یک دل آسوده نتوان یافت در زیر فلک****در بساط آسیا یک دانهٔ نشکسته نیست

چون طفل نوسوار به میدان اختیار

چون طفل نوسوار به میدان اختیار****دارم عنان به دست و به دستم اراده نیست

چون وانمی‌کنی گرهی، خود گره مشو

چون وانمی‌کنی گرهی، خود گره مشو****ابرو گشاده باش چو دستت گشاده نیست

غنچهٔ تصویر می‌لرزد به رنگ و بوی خویش

غنچهٔ تصویر می‌لرزد به رنگ و بوی خویش****در ریاض آفرینش یک دل آسوده نیست

از زاهدان خشک مجو پیچ و تاب عشق

از زاهدان خشک مجو پیچ و تاب عشق****ابروی قبله را خبری از اشاره نیست

در موج پریشانی ما فاصله‌ای نیست

در موج پریشانی ما فاصله‌ای نیست****امروز به جمعیت ما سلسله‌ای نیست

بوی گل و باد سحری بر سر راهند

بوی گل و باد سحری بر سر راهند****گر می‌روی از خود، به ازین قافله‌ای نیست

در بیابان جنون سلسله‌پردازی نیست

در بیابان جنون سلسله‌پردازی نیست****روزگاری است درین دایره آوازی نیست

سر زلف تو نباشد سر زلف دیگر

سر زلف تو نباشد سر زلف دیگر****از برای دل ما قحط پریشانی نیست !

که باز حرف گلوگیر توبه را سرکرد؟

که باز حرف گلوگیر توبه را سرکرد؟****که در بدیههٔ مینای می روانی نیست

ز خنده رویی گردون، فریب رحم مخور

ز خنده رویی گردون، فریب رحم مخور****که رخنه‌های قفس، رخنه رهایی نیست

مجنون به ریگ بادیه غمهای خود شمرد

مجنون به ریگ بادیه غمهای خود شمرد****یاد زمانه‌ای که غم دل حساب داشت

چه ز اندیشه تجرید به خود میلرزی ؟

چه ز اندیشه تجرید به خود میلرزی ؟****سوزنی بود درین راه، مسیحا برداشت

دل ز جمعیت اسباب چو برداشتنی است

دل ز جمعیت اسباب چو برداشتنی است****آنقدر بار به دل نه که توانی برداشت

من به اوج لامکان بردم، وگرنه پیش ازین

من به اوج لامکان بردم، وگرنه پیش ازین****عشقبازی پله‌ای از دار بالاتر نداشت

قاصدان را یکقلم نومید کردن خوب نیست

قاصدان را یکقلم نومید کردن خوب نیست****نامهٔ ما پاره کردن داشت گر خواندن نداشت

آن که گریان به سر خاک من آمد چون شمع

آن که گریان به سر خاک من آمد چون شمع****کاش در زندگی از خاک مرا بر می‌داشت

بر سر کوی تو غوغای قیامت می‌بود

بر سر کوی تو غوغای قیامت می‌بود****گر شکست دل عشاق صدایی می‌داشت

بی خبر می‌گذرد عمر گرامی، افسوس

بی خبر می‌گذرد عمر گرامی، افسوس****کاش این قافله آواز درایی می‌داشت

بوستان، از شاخ گل، دستی که بالا کرده بود

بوستان، از شاخ گل، دستی که بالا کرده بود****در زمان سرو خوش رفتار او بر دل گذاشت!

خو به هجران کرده را ظرف شراب وصل نیست

خو به هجران کرده را ظرف شراب وصل نیست****خشک لب می‌بایدم چون کشتی از دریا گذشت

منت خشک است بار خاطر آزادگان

منت خشک است بار خاطر آزادگان****با وجود پل مرا از آب می‌باید گذشت

ز روزگار جوانی خبر چه می‌پرسی ؟

ز روزگار جوانی خبر چه می‌پرسی ؟****چو برق آمد و چون ابر نوبهار گذشت

چون شمع، با سری که به یک موی بسته است

چون شمع، با سری که به یک موی بسته است****می‌بایدم ز پیش نسیم سحر گذشت

زمن مپرس که چون بر تو ماه و سال گذشت ؟

زمن مپرس که چون بر تو ماه و سال گذشت ؟****که روز من به شتاب شب وصال گذشت

مکن به خوردن خشم و غضب ملامت من

مکن به خوردن خشم و غضب ملامت من****نمی‌توانم ازین لقمه حلال گذشت!

همچو آن رهرو که خواب آلود از منزل گذشت

همچو آن رهرو که خواب آلود از منزل گذشت****کعبه را گم کرد هر کس بی خبر از دل گذشت

بی حاصلی نگر که شماریم مغتنم

بی حاصلی نگر که شماریم مغتنم****از زندگانی آنچه به خواب گران گذشت

دلم ز منت آب حیات گشت سیاه

دلم ز منت آب حیات گشت سیاه****خوش آن که تشنه به آب بقا رسید و گذشت

زلف مشکین تو یکعمر تامل دارد

زلف مشکین تو یکعمر تامل دارد****نتوان سرسری ازمعنی پیچیده گذشت

تا نهادم پای در وحشت سرای روزگار

تا نهادم پای در وحشت سرای روزگار****عمر من در فکر آزادی چو زندانی گذشت

نوبهار زندگی، چون غنچه نشکفته‌ام

نوبهار زندگی، چون غنچه نشکفته‌ام****جمله در زندان تنگ از پاکدامانی گذشت

به کلک قاعده دانی شکستگی مرساد

به کلک قاعده دانی شکستگی مرساد****که توبه نامه ما با خط شکسته نوشت!

در پیش غنچهٔ دهن دلفریب او

در پیش غنچهٔ دهن دلفریب او****تا پسته لب گشود، دل خود به جا نیافت!

فغان که کوهکن ساده دل نمی‌داند

فغان که کوهکن ساده دل نمی‌داند****که راه در دل خوبان به زور نتوان یافت

من گرفتم که قمار از همه عالم بردی

من گرفتم که قمار از همه عالم بردی****دست آخر همه را باخته می‌باید رفت

خم چو گردد قد افراخته می‌باید رفت

خم چو گردد قد افراخته می‌باید رفت****پل برین آب چو شد ساخته می‌باید رفت

ساقی، ترا که دست و دلی هست می بنوش

ساقی، ترا که دست و دلی هست می بنوش****کز بوی باده دست و دل من ز کار رفت

خوش وقت رهروی که درین باغ چون نسیم

خوش وقت رهروی که درین باغ چون نسیم****بی اختیار آمد و بی اختیار رفت

جان به این غمکده آمد که سبک برگردد

جان به این غمکده آمد که سبک برگردد****از گرانخوابی منزل سفر از یادش رفت

آه کز کودک مزاجیهای ابنای زمان

آه کز کودک مزاجیهای ابنای زمان****ابجد ایام طفلی را ز سر باید گرفت

شیشه با سنگ و قدح با محتسب یکرنگ شد

شیشه با سنگ و قدح با محتسب یکرنگ شد****کی ندانم صحبت ما و تو خواهد در گرفت

دامن پاکان ندارد تاب دست انداز عشق

دامن پاکان ندارد تاب دست انداز عشق****بوی پیراهن ز مصر آخر ره کنعان گرفت

دلم زگریهٔ مستانه هم صفا نگرفت

دلم زگریهٔ مستانه هم صفا نگرفت****فغان که آب شد آیینه و جلا نگرفت

چون صبح اگر عزیمت صادق مدد کند

چون صبح اگر عزیمت صادق مدد کند****آفاق را به یک دو نفس می‌توان گرفت

از ما به گفتگو دل و جان می‌توان گرفت

از ما به گفتگو دل و جان می‌توان گرفت****این ملک را به تیغ زبان می‌توان گرفت

از شیر مادرست به من می حلال تر

از شیر مادرست به من می حلال تر****زین لقمهٔ غمی که مرا در گلو گرفت

محضر قتلش به مهر بال و پر آماده شد

محضر قتلش به مهر بال و پر آماده شد****هر که چون طاوس دنبال خودآرایی گرفت

روزگار آن سبکرو خوش که مانند شرار

روزگار آن سبکرو خوش که مانند شرار****روزنی زین خانه تاریک پیدا کرد و رفت

هر که آمد در غم آبادجهان، چون گردباد

هر که آمد در غم آبادجهان، چون گردباد****روزگاری خاک خورد، آخر به هم پیچید و رفت

وقت آن کس خوش که چون برق از گریبان وجود

وقت آن کس خوش که چون برق از گریبان وجود****سر برون آورد و بر وضع جهان خندید و رفت

نتوان به دستگیری اخوان ز راه رفت

نتوان به دستگیری اخوان ز راه رفت****یوسف به ریسمان برادر به چاه رفت

تنها نه اشک راز مرا جسته جسته گفت

تنها نه اشک راز مرا جسته جسته گفت****غماز رنگ هم به زبان شکسته گفت

ح

 

سر به گریبان خواب، از چه فرو برده‌ای ؟

سر به گریبان خواب، از چه فرو برده‌ای ؟****بر قد روشندلان، جامه بریده است صبح

حاجت شمع و چراغ، نیست شب عمر را

حاجت شمع و چراغ، نیست شب عمر را****تا تو نفس می‌کشی، تیغ کشیده است صبح

شمعی بس است ظلمت آیینه خانه را

شمعی بس است ظلمت آیینه خانه را****رنگین شود ز یک گل خورشید، باغ صبح

عیش امروز علاج غم فردا نکند

عیش امروز علاج غم فردا نکند****مستی شب ندهد سود به خمیازه صبح

زان پیش کز غبار نفس بی صفا شود

زان پیش کز غبار نفس بی صفا شود****لبریز کن سبوی خود از آب جوی صبح

د

 

دل ز همدردان شود از گریه خالی زودتر

دل ز همدردان شود از گریه خالی زودتر****وقت شمعی خوش که پا در حلقه ماتم نهاد

سر به هم آورده دیدم برگ‌های غنچه را

سر به هم آورده دیدم برگ‌های غنچه را****اجتماع دوستان یکدلم آمد به یاد

بغیر شهد خموشی کدام شیرینی است

بغیر شهد خموشی کدام شیرینی است****که از حلاوت آن، لب به یکدیگر چسبد

نه از روی بصیرت سایه بال هما افتد

نه از روی بصیرت سایه بال هما افتد****سیه مست است دولت، تا کجا خیزد، کجا افتد

ز شرم او نگاهم دست و پا گم کرد چون طفلی

ز شرم او نگاهم دست و پا گم کرد چون طفلی****که چشمش وقت گل چیدن به چشم باغبان افتد

نیست امروز کسی قابل زنجیر جنون

نیست امروز کسی قابل زنجیر جنون****آخر این سلسله بر گردن ما می‌افتد!

حسن در هر نگهی عالم دیگر گردد

حسن در هر نگهی عالم دیگر گردد****به نسیمی ورق لاله و گل بر گردد

دم جان بخش نسیم سحری را دریاب

دم جان بخش نسیم سحری را دریاب****پیش ازان کز نفس خلق مکدر گردد

دزدی بوسه عجب دزدی خوش عاقبتی است

دزدی بوسه عجب دزدی خوش عاقبتی است****که اگر بازستانند، دو چندان گردد!

هرگز ز کمانخانهٔ ابروی مکافات

هرگز ز کمانخانهٔ ابروی مکافات****تیری نگشایم که به من باز نگردد

طریق کفر و دین در شاهراه دل یکی گردد

طریق کفر و دین در شاهراه دل یکی گردد****دو راه است این که در نزدیکی منزل یکی گردد

چو برگ سبز کز باد خزانی زرد می‌گردد

چو برگ سبز کز باد خزانی زرد می‌گردد****نشیند هر که با من یک نفس، همدرد می‌گردد

به پیغامی مرا دریاب اگر مکتوب نفرستی

به پیغامی مرا دریاب اگر مکتوب نفرستی****که بلبل در قفس از بوی گل خشنود می‌گردد

گرانی می‌کند بر تن، چو سر بی جوش می‌گردد

گرانی می‌کند بر تن، چو سر بی جوش می‌گردد****سبو چون خالی از می گشت، بار دوش می‌گردد

آدمی پیر چو شد، حرص جوان می‌گردد

آدمی پیر چو شد، حرص جوان می‌گردد****خواب در وقت سحرگاه گران می‌گردد

ز روی گرم، کار مهر تابان می‌کند ساقی

ز روی گرم، کار مهر تابان می‌کند ساقی****ازین میخانه کس با دامن‌تر بر نمی‌گردد

دلیل راحت ملک عدم همین کافی است

دلیل راحت ملک عدم همین کافی است****که هر که رفت به آن راه، برنمی‌گردد

مرا نتوان به نازو سرگرانی صید خود کردن

مرا نتوان به نازو سرگرانی صید خود کردن****نگردم گرد معشوقی که گرد دل نمی‌گردد

عزیزی هر که را در مصر هستی از سفر آید

عزیزی هر که را در مصر هستی از سفر آید****مراداغ دل گم گشته از نو تازه می‌گردد

مرا گر خنده‌ای چون غنچه در سالی شود روزی

مرا گر خنده‌ای چون غنچه در سالی شود روزی****به لب تا از ته دل می‌رسد، خمیازه می‌گردد

هزار حیف که در دودمان عشق نماند

هزار حیف که در دودمان عشق نماند****کسی که خانهٔ زنجیر را بپا دارد!

ندیدم یک نفس راحت ز حس ظاهر و باطن

ندیدم یک نفس راحت ز حس ظاهر و باطن****چه آسایش در آن کشور که ده فرمانروا دارد؟

کجاست عالم تجرید، تا برون آیم

کجاست عالم تجرید، تا برون آیم****ازین خرابه که یک بام وصد هوا دارد

درین میخانه از خاکی نهادان، چون سبوی می

درین میخانه از خاکی نهادان، چون سبوی می****که بار دوش می‌گردد که بار از دوش بردارد؟

ندیدم روز خوش تا رفت دامان دل از دستم

ندیدم روز خوش تا رفت دامان دل از دستم****که در غربت بود، هر کس عزیزی در سفر دارد

می‌شوم چون تهی از باده، به سر می‌غلتم

می‌شوم چون تهی از باده، به سر می‌غلتم****همچو خم بر سر پا زور شرابم دارد

نمی‌گردد به خاطر هیچ کس را فکر برگشتن

نمی‌گردد به خاطر هیچ کس را فکر برگشتن****چه خاک دلنشین است این که صحرای عدم دارد

کدام روز که صد بت نمی‌تراشد دل ؟

کدام روز که صد بت نمی‌تراشد دل ؟****خوشا حضور بر همن که یک صنم دارد

به جان رساند مرا داغ دوستان دیدن

به جان رساند مرا داغ دوستان دیدن****چه دلخوشی خضر از عمر جاودان دارد؟

ز درد خویش ندارم خبر، همین دانم

ز درد خویش ندارم خبر، همین دانم****که هر چه جز دل خود می‌خورم زیان دارد

فغان که آینه رخسار من نمی‌داند

فغان که آینه رخسار من نمی‌داند****که آشنایی تردامنان زیان دارد

دل راه در آن زلف گرهگیر ندارد

دل راه در آن زلف گرهگیر ندارد****دیوانهٔ ما طالع زنجیر ندارد

اندیشه تکلیف در اقلیم جنون نیست

اندیشه تکلیف در اقلیم جنون نیست****در کوچهٔ زنجیر عسس راه ندارد

میان خوف و رجا حالتی است عارف را

میان خوف و رجا حالتی است عارف را****که خنده در دهن و گریه درگلو دارد

مرا سرگشتگی نگذاشت بر زانو گذارم سر

مرا سرگشتگی نگذاشت بر زانو گذارم سر****خوشا منصور کز دار فنا سر منزلی دارد

قدم به چشم من خاکسار نگذارد

قدم به چشم من خاکسار نگذارد****ز ناز پا به زمین آن نگار نگذارد

بزرگ اوست که بر خاک همچو سایهٔ ابر

بزرگ اوست که بر خاک همچو سایهٔ ابر****چنان رود که دل مور را نیازارد

حضور قلب بود شرط در ادای نماز

حضور قلب بود شرط در ادای نماز****حضور خلق ترا در نماز می‌آرد

مرو از پرده برون بر اثر نکهت زلف

مرو از پرده برون بر اثر نکهت زلف****که سر از کوچهٔ زنجیر برون می‌آرد!

عرق شبنم گل خشک نگشته است هنوز

عرق شبنم گل خشک نگشته است هنوز****مگذارید که گلچین به شتابش ببرد

دل سودازده عمری است هوایی شده است

دل سودازده عمری است هوایی شده است****آه اگر راه به آن زلف پریشان نبرد!

آه سردی خضر راه ما سبکباران بس است

آه سردی خضر راه ما سبکباران بس است****هر نسیمی از چمن برگ خزان را می‌برد

یک جا قرار نیست مرا از شتاب عمر

یک جا قرار نیست مرا از شتاب عمر****در رهگذار سیل، که را خواب می‌برد؟

عشق، اول ناتوانان را به منزل می‌برد

عشق، اول ناتوانان را به منزل می‌برد****خار و خس را زودتر دریا به ساحل می‌برد

ما را به کوچهٔ غلط انداختن چرا؟

ما را به کوچهٔ غلط انداختن چرا؟****دل را بغیر زلف پریشان که می‌برد؟

پیری به صد شتاب جوانی ز من گذشت

پیری به صد شتاب جوانی ز من گذشت****پل را ندیده‌ام که ز سیلاب بگذرد

ای کارساز خلق به فریاد من برس

ای کارساز خلق به فریاد من برس****زان پیشتر که کار من از کار بگذرد

از کوچه‌ای که آن گل بی خار بگذرد

از کوچه‌ای که آن گل بی خار بگذرد****موج لطافت از سر دیوار بگذرد

همرهان رفتند اما داغشان از دل نرفت

همرهان رفتند اما داغشان از دل نرفت****آتشی بر جای ماند کاروان چون بگذرد

دولت سنگدلان زود بسر می‌آید

دولت سنگدلان زود بسر می‌آید****سیل از سینه کهسار به سرعت گذرد

بنای توبهٔ سنگین ما خطر دارد

بنای توبهٔ سنگین ما خطر دارد****اگر بهار به این آب و تاب می‌گذرد

دل دشمن به تهیدستی من می‌سوزد

دل دشمن به تهیدستی من می‌سوزد****برق ازین مزرعه با دیده‌تر می‌گذرد

در چنین فصل که نم در قدح شبنم نیست

در چنین فصل که نم در قدح شبنم نیست****خار دیوار ترا آب ز سر می‌گذرد

در معرکهٔ عشق، دلیرانه متازید

در معرکهٔ عشق، دلیرانه متازید****بر صفحهٔ دریا نتوان مشق شنا کرد

آسایش تن غافلم از یاد خدا کرد

آسایش تن غافلم از یاد خدا کرد****همواری این راه مرا سر به هوا کرد

از تزلزل بیش محکم شد بنای غفلتم

از تزلزل بیش محکم شد بنای غفلتم****رعشه پیری مرا آگاه نتوانست کرد

تار و پود عالم امکان به هم پیوسته است

تار و پود عالم امکان به هم پیوسته است****عالمی را شاد کرد آن کس که یک دل شاد کرد

مرا ز یاد تو برد و ترا ز خاطر من

مرا ز یاد تو برد و ترا ز خاطر من****ستم زمانه ازین بیشتر چه خواهد کرد؟

مادر خاک به فرزند نمی‌پردازد

مادر خاک به فرزند نمی‌پردازد****روی در منزل و ماوای پدر باید کرد

بر جبهه‌اش غبار خجالت نشسته باد!

بر جبهه‌اش غبار خجالت نشسته باد!****سیلی که بر خرابه من ترکتاز کرد

مست خیال را به وصال احتیاج نیست

مست خیال را به وصال احتیاج نیست****بوی گلم ز صحبت گل بی نیاز کرد

شیرازهٔ بهار تماشا گسسته بود

شیرازهٔ بهار تماشا گسسته بود****تا مرغ پر شکستهٔ ما فکر بال کرد

گل کرد چون شفق ز گریبان و دامنش

گل کرد چون شفق ز گریبان و دامنش****چندان که چرخ خون مرا پایمال کرد

ز آب من جگر تشنه‌ای نشد سیراب

ز آب من جگر تشنه‌ای نشد سیراب****چه سود ازین که فلک لعل آبدارم کرد؟

مرا به حال خود ای عشق بیش ازین مگذار

مرا به حال خود ای عشق بیش ازین مگذار****که بی غمی یکی از اهل روزگارم کرد!

علاج غم به می خوشگوار نتوان کرد

علاج غم به می خوشگوار نتوان کرد****به آب، آینه را بی غبار نتوان کرد

مصیبت دگرست این که مرده دل را

مصیبت دگرست این که مرده دل را****چو مرده تن خاکی به گور نتوان کرد

اینقدر کز تو دلی چند بود شاد، بس است

اینقدر کز تو دلی چند بود شاد، بس است****زندگانی به مراد همه کس نتوان کرد

چون ماه درین دایره هر چند تمامم

چون ماه درین دایره هر چند تمامم****از پهلوی خویش است مدارم چه توان کرد

شوریده تر از سیل بهارم چه توان کرد

شوریده تر از سیل بهارم چه توان کرد****در هیچ زمین نیست قرارم چه توان کرد

شیرازه نگیرد به خود اوراق حواسم

شیرازه نگیرد به خود اوراق حواسم****بر هم زدهٔ زلف نگارم چه توان کرد

رنگها در روز روشن می‌نماید خویش را

رنگها در روز روشن می‌نماید خویش را****از سیه کاری مرا موی سفید آگاه کرد

صفحهٔ روی ترا دید و ورق برگرداند

صفحهٔ روی ترا دید و ورق برگرداند****ساده لوحی که به من دوش نصیحت می‌کرد

به بلبلان چمن ای گل آن‌چنان‌سر کن

به بلبلان چمن ای گل آن‌چنان‌سر کن****که در بهار سر از خاک برتوانی کرد

فغان که کاسهٔ زرین بی نیازی را

فغان که کاسهٔ زرین بی نیازی را****گرسنه چشمی ما کاسه گدایی کرد

بهوش باش دلی را به سهو نخراشی

بهوش باش دلی را به سهو نخراشی****به ناخنی که توانی گره گشایی کرد

درین دو هفته که ما برقرار خود بودیم

درین دو هفته که ما برقرار خود بودیم****هزار دولت ناپایدار رفت به گرد

کجاست تیشه فرهاد و مرگ دست‌آموز؟

کجاست تیشه فرهاد و مرگ دست‌آموز؟****که ماند کوه غم و غمگسار رفت به گرد

از حجاب حسن شرم آلودهٔ لیلی، هنوز

از حجاب حسن شرم آلودهٔ لیلی، هنوز****بید مجنون سر به پیش انداختن بار آورد

مستمع صاحب سخن را بر سر کار آورد

مستمع صاحب سخن را بر سر کار آورد****غنچهٔ خاموش، بلبل را به گفتار آورد

گریه‌ها در پرده دارد عیشهای بی‌گمان

گریه‌ها در پرده دارد عیشهای بی‌گمان****خندهٔ بی اختیار برق، باران آورد

عشق شورانگیز پیش از آسمان آمد پدید

عشق شورانگیز پیش از آسمان آمد پدید****میزبان اول نمکدان بر سرخوان آورد

کوچهٔ زنجیر بن بست است در ظاهر، ولی

کوچهٔ زنجیر بن بست است در ظاهر، ولی****هر که رفت آنجا، سر از صحرا برون می‌آورد

خواب پوچ این عزیزان قابل تعبیر نیست

خواب پوچ این عزیزان قابل تعبیر نیست****یوسف ما راکه از زندان برون می‌آورد؟

من که روزی از دل خود می‌خورم در آتشم

من که روزی از دل خود می‌خورم در آتشم****وای بر آنکس که نعمتهای الوان می‌خورد

کم‌کم دل مرا غم و اندیشه می‌خورد

کم‌کم دل مرا غم و اندیشه می‌خورد****این باده عاقبت سر این شیشه می‌خورد

دل را به هم شکن که ازین بحر پر خطر

دل را به هم شکن که ازین بحر پر خطر****تا نشکند سفینه به ساحل نمی‌ورد

ز مرگ تلخ پروا نیست بی برگ و نوایان را

ز مرگ تلخ پروا نیست بی برگ و نوایان را****چراغ تنگدستان خامشی را از هوا گیرد

کدام آتش زبان کرد این دعا در حق من یارب

کدام آتش زبان کرد این دعا در حق من یارب****که دامن هر که راسوزد، مرا آتش به جان گیرد

به آه داشتم امیدها، ندانستم

به آه داشتم امیدها، ندانستم****که این فلک زده هم رنگ آسمان گیرد

فریب عقل خوردم، دامن مستی رها کردم

فریب عقل خوردم، دامن مستی رها کردم****ندانستم که این‌جامحتسب هشیار می‌گیرد

چه مشکل خوان خطی دارد سر زلف پریشانش

چه مشکل خوان خطی دارد سر زلف پریشانش****که در هر حرف او صد جا زبان شانه می‌گیرد!

نیم سنگ فلاخن، لیک دارم بخت ناسازی

نیم سنگ فلاخن، لیک دارم بخت ناسازی****که برگرد سر هر کس که گردم، دورم اندازد

جنونی کو که آتش در دل پر شورم اندازد

جنونی کو که آتش در دل پر شورم اندازد****ز عقل مصلحت بین صد بیابان دورم اندازد

گریبان چاک از مجلس میا بیرون، که می‌ترسم

گریبان چاک از مجلس میا بیرون، که می‌ترسم****گل خورشید خود را در گریبان تو اندازد

دل بیدار ازین صومعه‌داران مطلب

دل بیدار ازین صومعه‌داران مطلب****کاین چراغی است که در دیر مغان می‌سوزد

شعار حسن تمکین، شیوه عشق است بیتابی

شعار حسن تمکین، شیوه عشق است بیتابی****به پایان تا رسد یک شمع، صد پروانه می‌سوزد

ای که چون غنچه به شیرازهٔ خود می‌بالی

ای که چون غنچه به شیرازهٔ خود می‌بالی****باش تا سلسله جنبان خزان برخیزد

کند معشوق را بی دست و پا، بیتابی عاشق

کند معشوق را بی دست و پا، بیتابی عاشق****بلرزد شمع بر خود، چون ز جا پروانه برخیزد

نام بلبل ز هواداری عشق است بلند

نام بلبل ز هواداری عشق است بلند****ورنه پیداست چه از مشت پری برخیزد

گر از عرش افتد کس، امید زیستن دارد

گر از عرش افتد کس، امید زیستن دارد****کسی کز طاق دل افتاد از جا برنمی‌خیزد

کدام دیدهٔ بد در کمین این باغ است ؟

کدام دیدهٔ بد در کمین این باغ است ؟****که بی نسیم، گل از شاخسار می‌ریزد

دامن صحرا نبرد از چهره‌ام گرد ملال

دامن صحرا نبرد از چهره‌ام گرد ملال****می‌روم چون سیل، تا دریا به فریادم رسد

به تماشا ز بهشت رخ او قانع باش

به تماشا ز بهشت رخ او قانع باش****که گل و میوه این باغ به چیدن نرسد

قسمت این بود که از دفتر پرواز بلند

قسمت این بود که از دفتر پرواز بلند****به من خسته بجز چشم پریدن نرسد

تو ز لعل لب خود، کام مکیدن بردار

تو ز لعل لب خود، کام مکیدن بردار****که به ما جز لب خمیازه مکیدن نرسد

به اندک روی گرمی، پشت بر گل می‌کند شبنم

به اندک روی گرمی، پشت بر گل می‌کند شبنم****چرا در آشنایی اینقدر کس بیوفا باشد؟

دشمن خانگی از خصم برونی بترست

دشمن خانگی از خصم برونی بترست****بیشتر شکوهٔ یوسف ز برادر باشد

به آهی می‌توان دل را ز مطلبها تهی کردن

به آهی می‌توان دل را ز مطلبها تهی کردن****که یک قاصد برای بردن صد نامه بس باشد

مهر زن بر دهن خنده که در بزم جهان

مهر زن بر دهن خنده که در بزم جهان****سر خود می‌خورد آن پسته که خندان باشد

غم مرا دگران بیش می‌خورند از من

غم مرا دگران بیش می‌خورند از من****همیشه روزی من رزق دیگران باشد

نیست پروای اجل دلزدهٔ هستی را

نیست پروای اجل دلزدهٔ هستی را****شمع ماتم ز چه دلگیر ز مردن باشد؟

تا به چند از لب میگون تو ای بی انصاف

تا به چند از لب میگون تو ای بی انصاف****روزی ما لب خمیازه مکیدن باشد؟

من بر سر آنم که به زلف تو زنم دست

من بر سر آنم که به زلف تو زنم دست****تا سنبل زلف تو چه سر داشته باشد؟

تیره روزان جهان را به چراغی دریاب

تیره روزان جهان را به چراغی دریاب****تا پس از مرگ ترا شمع مزاری باشد

مشو از صحبت بی برگ و نوایان غافل

مشو از صحبت بی برگ و نوایان غافل****که شب قدر نهان در رمضان می‌باشد

ز انگشت اشارت، در گریبان خارها دارم

ز انگشت اشارت، در گریبان خارها دارم****بلایی آدمی را بدتر از شهرت نمی‌باشد

مرا صائب به فکر کار عشق انداخت بیکاری

مرا صائب به فکر کار عشق انداخت بیکاری****عجب کاری برای مردم بیکار پیدا شد!

مسلمان می‌شمردم خویش را، چون شد دلم روشن

مسلمان می‌شمردم خویش را، چون شد دلم روشن****ز زیر خرقه‌ام چون شمع صد زنار پیدا شد

یک چشم خواب تلخ، جهان در بساط داشت

یک چشم خواب تلخ، جهان در بساط داشت****آن‌هم نصیب دیده شور حباب شد

غفلت نگر که بر دل کافر نهاد خویش

غفلت نگر که بر دل کافر نهاد خویش****هر خط باطلی که کشیدم صلیب شد

به امید بهشت نسیه زاهد خون خورد، غافل

به امید بهشت نسیه زاهد خون خورد، غافل****که خود باغ بهشت از یک دوساغر می‌تواند شد

شکست شیشهٔ دل را مگو صدایی نیست

شکست شیشهٔ دل را مگو صدایی نیست****که این صدا به قیامت بلند خواهد شد

رهرو صادق و سامان اقامت، هیهات

رهرو صادق و سامان اقامت، هیهات****صبح چون کرد نفس راست، روان خواهد شد

با زاهدان خشک مگو حرف حق بلند

با زاهدان خشک مگو حرف حق بلند****منصور را ببین که چه از دار می‌کشد

آن که دامن بر چراغ عمر من زد، این زمان

آن که دامن بر چراغ عمر من زد، این زمان****آستین بر گریه شمع مزارم می‌کشد

کی سر از تیغ شهادت جان روشن می‌کشد؟

کی سر از تیغ شهادت جان روشن می‌کشد؟****شمع در راه نسیم صبح گردن می‌کشد

به تازیانه غیرت سری بر آر از خاک

به تازیانه غیرت سری بر آر از خاک****که دانه سبز شد و خوشه کرد و خرمن شد

دل خراب مرا جور آسمان کم بود

دل خراب مرا جور آسمان کم بود****که چشم شوخ تو ظالم هم آسمان گون شد!

مشو غافل درین گلشن چو شبنم از نظر بازی

مشو غافل درین گلشن چو شبنم از نظر بازی****که تا برهم گذاری چشم را، افسانه خواهی شد

بهار نوجوانی رفت، کی دیوانه خواهی شد؟

بهار نوجوانی رفت، کی دیوانه خواهی شد؟****چراغ زندگی گل کرد، کی پروانه خواهی شد؟

در کوی میکشان نبود راه، بخل را

در کوی میکشان نبود راه، بخل را****این‌جاز دست خشک سبو آب می‌چکد

چنین کز بازگشت نوبهاران شد جوان عالم

چنین کز بازگشت نوبهاران شد جوان عالم****چه می‌شد گر بهار عمر ما هم باز می‌آمد؟

از شوق آن بر و دوش، روزی بغل گشودم

از شوق آن بر و دوش، روزی بغل گشودم****آغوش من چو محراب، دیگر به هم نیامد

ره ندارد جلوهٔ آزادگی در کوی عشق

ره ندارد جلوهٔ آزادگی در کوی عشق****سرو اگر کارند این‌جا بید مجنون می‌دمد

شوق من قاصد بیدرد کجا می‌داند؟

شوق من قاصد بیدرد کجا می‌داند؟****آنقدر شوق تو دارم که خدا می‌داند!

دل ز بی‌عشقی درون سینه‌ام افسرده شد

دل ز بی‌عشقی درون سینه‌ام افسرده شد****داغ این قندیل روشن در دل محراب ماند

عمر رفت و خار خارش در دل بیتاب ماند

عمر رفت و خار خارش در دل بیتاب ماند****مشت خاشاکی درین ویرانه از سیلاب ماند

زین گلستان که به رنگینی آن مغروری

زین گلستان که به رنگینی آن مغروری****مشت خاکی به تو ای باد سحر خواهد ماند

زینهمه لاله بی داغ که در گلزارست

زینهمه لاله بی داغ که در گلزارست****داغ افسوس بر اوراق جگر خواهد ماند

رفت ایام شباب و خارخار او نرفت

رفت ایام شباب و خارخار او نرفت****مشت خاشاکی ز سیل نو بهاران باز ماند

عاقبت در سینه‌ام دل از تپیدن باز ماند

عاقبت در سینه‌ام دل از تپیدن باز ماند****بس که پر زد در قفس این مرغ از پرواز ماند

از جوانی نیست غیر از آه حسرت در دلم

از جوانی نیست غیر از آه حسرت در دلم****نقش پایی چند ازان طاوس زرین بال ماند

ز خوشه چینی این چهره‌های گندم گون

ز خوشه چینی این چهره‌های گندم گون****سفید را به نظر یک جو اعتبار نماند

خزان رسید و گل افشانی بهار نماند

خزان رسید و گل افشانی بهار نماند****به دست بوسه فریب چمن، نگار نماند

معاشران سبکسیر از جهان رفتند

معاشران سبکسیر از جهان رفتند****بغیر آب روان هیچ کس به باغ نماند

چه سیل بود که از کوهسار حادثه ریخت ؟

چه سیل بود که از کوهسار حادثه ریخت ؟****که در فضای زمین، گوشهٔ فراغ نماند

از پشیمانی سخن در عهد پیری می‌زنم

از پشیمانی سخن در عهد پیری می‌زنم****لب به دندان می‌گزم اکنون که دندانم نماند

به صد خون جگر دل را صفا دادم، ندانستم

به صد خون جگر دل را صفا دادم، ندانستم****که چون آیینه روشن شد، به روشنگر نمی‌ماند

گلوی خویش عبث پاره می‌کند بلبل

گلوی خویش عبث پاره می‌کند بلبل****چو گل شکفته شود، در چمن نمی‌ماند

بازیچهٔ نسیم خزانند لاله‌ها

بازیچهٔ نسیم خزانند لاله‌ها****دامن اگر به دامن کهسار بسته‌اند

از صدر تا رسندبزرگان به آستان

از صدر تا رسندبزرگان به آستان****از عالم آستانه نشینان گذشته‌اند

سر مپیچ از سنگ طفلان چون درخت میوه‌دار

سر مپیچ از سنگ طفلان چون درخت میوه‌دار****کز برای دیگران این برگ و بارت داده‌اند

در گشاد غنچهٔ دلهای خونین صرف کن

در گشاد غنچهٔ دلهای خونین صرف کن****این دم گرمی که چون باد بهارت داده‌اند

عشق بالادست و جان بیقرارم داده‌اند

عشق بالادست و جان بیقرارم داده‌اند****ساغر لبریز و دست رعشه دارم داده‌اند

نومید نیستم ز ترازوی عدل حق

نومید نیستم ز ترازوی عدل حق****زان سر دهند هر چه ازین سر نداده‌اند

بر زمین ناید ز شادی پای ما چون گردباد

بر زمین ناید ز شادی پای ما چون گردباد****تا لباس خاکساری در بر ما کرده‌اند

ماطوطیان مصر شکرخیز غربتیم

ماطوطیان مصر شکرخیز غربتیم****ما را ز شیر صبح وطن باز کرده‌اند

یارب چه گل شکفته، که امروز در چمن

یارب چه گل شکفته، که امروز در چمن****گلها به جای چشم، دهن باز کرده‌اند !

ایمن نیم ز سرزنش پای رهروان

ایمن نیم ز سرزنش پای رهروان****کشت مرا به راهگذر سبز کرده‌اند

نیست در روی زمین، یک کف زمین بی‌انقلاب

نیست در روی زمین، یک کف زمین بی‌انقلاب****وقت آنان خوش که در زیر زمین خوابیده‌اند

نیست چندان ره به ملک بیخودی از عارفان

نیست چندان ره به ملک بیخودی از عارفان****تا برون از خویش می‌آیند، در میخانه‌اند

برنمی دارد شراکت ملک تنگ بی‌غمی

برنمی دارد شراکت ملک تنگ بی‌غمی****زین سبب اطفال دایم دشمن دیوانه‌اند

خامه‌ام، گفت و شنیدم به زبان دگری است

خامه‌ام، گفت و شنیدم به زبان دگری است****من چه دانم چه سخنها به زبانم دادند ؟

به چه تقصیر، چو آیینه روشن یارب

به چه تقصیر، چو آیینه روشن یارب****تخته مشق پریشان نفسانم کردند؟

مستی از شیشه و پیمانه خالی کردند

مستی از شیشه و پیمانه خالی کردند****ساده لوحان که در کعبه و بتخانه زدند

کی در تن خاکی دل آگاه گذارند؟

کی در تن خاکی دل آگاه گذارند؟****یوسف نه عزیزی است که در چاه گذارند

بردار نقاب ای صنم از حسن خداداد

بردار نقاب ای صنم از حسن خداداد****تا کعبه روان روی به بتخانه گذارند

رمزی است ز پاس ادب عشق، که مرغان

رمزی است ز پاس ادب عشق، که مرغان****شب نوبت پرواز به پروانه گذارند

درآمدم چو به مجلس، سپند جای نمود

درآمدم چو به مجلس، سپند جای نمود****ستاره سوختگان قدردان یکدگرند

ز رفتگان ره دشوار مرگ شد آسان

ز رفتگان ره دشوار مرگ شد آسان****گذشتگان پل این سیل خانه پردازند

طی شد ایام جوانی از بناگوش سفید

طی شد ایام جوانی از بناگوش سفید****شب شود کوتاه، چون صبح از دو جانب سر زند

یک صبحدم به طرف گلستان گذشته‌ای

یک صبحدم به طرف گلستان گذشته‌ای****شبنم هنوز بر رخ گل آب می‌زند!

نه ماه فلک سیرم و نه مهر جهانتاب

نه ماه فلک سیرم و نه مهر جهانتاب****تا بوسهٔ من بر لب بام تو نویسند

از دست رود خامه چو نام تو نویسند

از دست رود خامه چو نام تو نویسند****پرواز کند دل چو پیام تو نویسند

ز رفتن دگران خوشدلی، ازین غافل

ز رفتن دگران خوشدلی، ازین غافل****که موجها همه با یکدیگر هم آغوشند

طمع ز اختر دولت مدار یکرنگی

طمع ز اختر دولت مدار یکرنگی****که هر چه سبز کند آفتاب، زرد کند

شحنهٔ دیده وری کو، که درین فصل بهار

شحنهٔ دیده وری کو، که درین فصل بهار****هر که دیوانه نگشته است به زنجیر کند!

سخن عشق اثر در دل زهاد نکرد

سخن عشق اثر در دل زهاد نکرد****نفس صبح چه با غنچهٔ تصویر کند؟

قامت خم مانع عمر سبکرفتار نیست

قامت خم مانع عمر سبکرفتار نیست****سیل از رفتن نمی‌ماند اگر پل بشکند

تار و پود موج این دریا به هم پیوسته است

تار و پود موج این دریا به هم پیوسته است****می‌زند بر هم جهان را، هر که یک دل بشکند

تا سبزه و گل هست، ز می توبه حرام است

تا سبزه و گل هست، ز می توبه حرام است****نتوان غم دل را به بهار دگر افکند

دور گردان را به احسان یاد کردن همت است

دور گردان را به احسان یاد کردن همت است****ورنه هر نخلی به پای خود ثمر می‌افکند

دامن شادی چو غم آسان نمی‌آید به دست

دامن شادی چو غم آسان نمی‌آید به دست****پسته را خون می‌شود دل، تا لبی خندان کند

دل در آن زلف ندارد غم تنهایی ما

دل در آن زلف ندارد غم تنهایی ما****به وطن هر که رسدیاد ز غربت نکند

آرزو در طبع پیران از جوانان است بیش

آرزو در طبع پیران از جوانان است بیش****در خزان، هر برگ، چندین رنگ پیدا می‌کند

دیدن آیینه را بر طاق نسیان می‌نهی

دیدن آیینه را بر طاق نسیان می‌نهی****گر بدانی شوق دیدارت چه با دل می‌کند

خانهٔ چشم زلیخا شد سفید از انتظار

خانهٔ چشم زلیخا شد سفید از انتظار****بوی پیراهن به کنعان خانه روشن می‌کند

بیخبری ز پای خم، برد به سیر عالمم

بیخبری ز پای خم، برد به سیر عالمم****ورنه به اختیار کس، ترک وطن نمی‌کند

بس که ترسیده است چشم غنچه از غارتگران

بس که ترسیده است چشم غنچه از غارتگران****بال بلبل را خیال دست گلچین می‌کند

یک دل به جان رساند من دردمند را

یک دل به جان رساند من دردمند را****با صد دل شکسته صنوبر چه می‌کند؟

ای بحر، از حباب نظر باز کن، ببین

ای بحر، از حباب نظر باز کن، ببین****کاین موج بیقرار به ساحل چه می‌کند

یک دل، حواس جمع مرا تار و مار کرد

یک دل، حواس جمع مرا تار و مار کرد****زلف شکسته تو به صد دل چه می‌کند؟

یک بار سر برآر ز جیب قبای ناز

یک بار سر برآر ز جیب قبای ناز****دست مرا ببین به گریبان چه می‌کند

ازسر مستی صراحی گردنی افراخته است

ازسر مستی صراحی گردنی افراخته است****آه اگر دست گلوگیر عسس گردد بلند

یکباره بستن در انصاف خوب نیست

 

یکباره بستن در انصاف خوب نیست****دیوار باغ را مکن ای باغبان بلند

بعدی                   قبلی

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 2473
  • کل نظرات : 40
  • افراد آنلاین : 19
  • تعداد اعضا : 22
  • آی پی امروز : 507
  • آی پی دیروز : 250
  • بازدید امروز : 6,219
  • باردید دیروز : 1,878
  • گوگل امروز : 6
  • گوگل دیروز : 15
  • بازدید هفته : 8,097
  • بازدید ماه : 16,308
  • بازدید سال : 256,184
  • بازدید کلی : 5,869,741