اشعار صائب تبریزی3
غفلت زدگان دیدهٔ بیدار ندانند
غفلت زدگان دیدهٔ بیدار ندانند****از مردهدلی قدر شب تار ندانند
غافلی از حال دل، ترسم که این ویرانه را
غافلی از حال دل، ترسم که این ویرانه را****دیگران بی صاحب انگارند و تعمیرش کنند
مصرع برجستهام دیوان موجودات را
مصرع برجستهام دیوان موجودات را****زود میآیم به خاطر، گر فراموشم کنند
خانه بر دوشان مشرب از غریبی فارغند
خانه بر دوشان مشرب از غریبی فارغند****چون کمان در خانهٔ خویشند هر جا میروند
چون صبح، زیر خیمهٔ دلگیر آسمان
چون صبح، زیر خیمهٔ دلگیر آسمان****روشندلان به یک دو نفس پیر میشوند
بریز بار تعلق که شاخههای درخت
بریز بار تعلق که شاخههای درخت****نمیشوند سبکبار تا ثمر ندهند
شد سخن در روزگار ما چنان کاسد که خلق
شد سخن در روزگار ما چنان کاسد که خلق****در شنیدن بر سخنور من احسان نهند!
درکوی مکافات، محال است که آخر
درکوی مکافات، محال است که آخر****یوسف به سر راه زلیخا ننشیند
گفتم از گردون گشاید کار من، شد بستهتر
گفتم از گردون گشاید کار من، شد بستهتر****آن که روشنگر تصور کردمش، زنگار بود
زود میپاشد ز هم در پیری اوراق حواس
زود میپاشد ز هم در پیری اوراق حواس****آه سردی ریزش برگ خزان را بس بود
بر نمیدارد زمین خاکساری امتیاز
بر نمیدارد زمین خاکساری امتیاز****در فتادن، سایهٔ شاه و گدا یکسان بود
دیوانهٔ ما را نخریدند به سنگی
دیوانهٔ ما را نخریدند به سنگی****در کوچهٔ این سنگدلان چند توان بود؟
دل دیوانهٔ من قابل زنجیر نبود
دل دیوانهٔ من قابل زنجیر نبود****ورنه کوتاهی ازان زلف گرهگیر نبود
عمر مردم همه در پردهٔ حیرانی رفت
عمر مردم همه در پردهٔ حیرانی رفت****عالم خاک کم از عالم تصویر نبود
شیوه عاجز کشی از خسروان زیبنده نیست
شیوه عاجز کشی از خسروان زیبنده نیست****بی تکلف، حیلهٔ پرویز نامردانه بود
گر گلوگیر نمیشد غم نان مردم را
گر گلوگیر نمیشد غم نان مردم را****همه روی زمین یک لب خندان میبود
روزگاری است نرفتیم به صحرای جنون
روزگاری است نرفتیم به صحرای جنون****یاد مجنون که عجب سلسله جنبانی بود!
من آن نیم که به نیرنگ دل دهم به کسی
من آن نیم که به نیرنگ دل دهم به کسی****بلای چشم کبود تو آسمانی بود
یاد آن جلوهٔ مستانه کی از دل برود؟
یاد آن جلوهٔ مستانه کی از دل برود؟****این نه موجی است که از خاطر ساحل برود
هر که باری ز دل رهروان بردارد
هر که باری ز دل رهروان بردارد****راست چون راه، سبکبار به منزل برود
حسرت اوقات غفلت چون ز دل بیرون رود؟
حسرت اوقات غفلت چون ز دل بیرون رود؟****داغ فرزندست فوت وقت، از دل چون رود؟
سراب، تشنهلبان را کند بیابان مرگ
سراب، تشنهلبان را کند بیابان مرگ****خوشا دلی که به دنبال آرزو نرود
در طریق عشق، خار از پا کشیدن مشکل است
در طریق عشق، خار از پا کشیدن مشکل است****ریشه در دل میکند خاری که در پا میرود
رفتی و از بدگمانیهای عشق دوربین
رفتی و از بدگمانیهای عشق دوربین****تا تو میآیی به مجلس، دل به صد جا میرود
در بیابان جنون از راهزن اندیشه نیست
در بیابان جنون از راهزن اندیشه نیست****کاروان در کاروان سنگ ملامت میرود!
در خرابات مغان بی عصمتی را راه نیست
در خرابات مغان بی عصمتی را راه نیست****دختر رز با سیه مستان به خلوت میرود
روشنگر وجود بود آرمیدگی
روشنگر وجود بود آرمیدگی****آیینه است آب چو هموار میرود
جایی نمیروی که دل بدگمان من
جایی نمیروی که دل بدگمان من****تا بازگشتن تو به صد جا نمیرود
از پاشکستگان چراغ است تیرگی
از پاشکستگان چراغ است تیرگی****زنگ کدورت از دل عاقل نمیرود
هر جلوهای که دیدهام از سروقامتی
هر جلوهای که دیدهام از سروقامتی****چون مصرع بلند ز یادم نمیرود
هیچ کس عقدهای از کار جهان باز نکرد
هیچ کس عقدهای از کار جهان باز نکرد****هر که آمد گرهی چند برین کار افزود
میشود خون خوردن من ظاهر از رخسار یار
میشود خون خوردن من ظاهر از رخسار یار****از گلستان حسن سعی باغبان پیدا شود
میشود قدر سخن سنجان پس از رفتن پدید
میشود قدر سخن سنجان پس از رفتن پدید****جای بلبل در چمن، فصل خزان پیدا شود
محراب صبح گوشهٔ ابرو بلند کرد
محراب صبح گوشهٔ ابرو بلند کرد****ساقی مهل نماز صراحی قضا شود
به داد من برس ای عشق، بیش ازین مپسند
به داد من برس ای عشق، بیش ازین مپسند****که زندگانی من صرف خورد و خواب شود
آن که از چشم تو افکند مرا بی تقصیر
آن که از چشم تو افکند مرا بی تقصیر****چشم دارم به همین درد گرفتار شود
عشق فکر دل افگار ز من دارد بیش
عشق فکر دل افگار ز من دارد بیش****دایه پرهیز کند طفل چو بیمار شود
میخوردن مدام مرا بیدماغ کرد
میخوردن مدام مرا بیدماغ کرد****عادت به هر دوا که کنی بیاثر شود
بر گشاد دل من دست ندارد تدبیر
بر گشاد دل من دست ندارد تدبیر****به دریدن مگر این نامه ز هم باز شود
طی شد ایام برومندی ما در سختی
طی شد ایام برومندی ما در سختی****همچو آن دانه که در زیر قدم سبز شود
گل بی خار درین غمکده کم سبز شود
گل بی خار درین غمکده کم سبز شود****دست در گردن هم، شادی و غم سبز شود
سیل دریا دیده هرگز بر نمیگردد به جوی
سیل دریا دیده هرگز بر نمیگردد به جوی****نیست ممکن هر که مجنون شد دگر عاقل شود
بیستون را جان شیرین کرد در تن کوهکن
بیستون را جان شیرین کرد در تن کوهکن****عشق اگر بر سنگ اندازد نظر، آدم شود
دریا شود ز گریهٔ رحمت، کنار من
دریا شود ز گریهٔ رحمت، کنار من****از چشم هر که قطرهٔ اشکی روان شود
هر نسیمی میتواندخضر راه او شدن
هر نسیمی میتواندخضر راه او شدن****هر که چون برگ خزان آماده رفتن شود
بوسه هر چند که در کیش محبت کفرست
بوسه هر چند که در کیش محبت کفرست****کیست لبهای ترا بیندو طامع نشود؟
این لب بوسه فریبی که ترا داده خدا
این لب بوسه فریبی که ترا داده خدا****ترسم آیینه به دیدن ز تو قانع نشود
یا سبو، یا خم می، یا قدح باده کنند
یا سبو، یا خم می، یا قدح باده کنند****یک کف خاک درین میکده ضایع نشود
که رو نهاد به هستی، که از پشیمانی
که رو نهاد به هستی، که از پشیمانی****نفس گسسته به معمورهٔ عدم نشود؟
تا دل نمیبرم زکسی، دل نمیدهم
تا دل نمیبرم زکسی، دل نمیدهم****صیاد من نخست گرفتار من شود
اگر از همسفران پیشتر افتم چه شود
اگر از همسفران پیشتر افتم چه شود****پیش ازین قافله همچون خبر افتم چه شود
عمرها رفت که چون زلف پریشان توام
عمرها رفت که چون زلف پریشان توام****زیر پای تو شبی گر به سر افتم چه شود
نچیده گل ز طرب، خرج روزگار شدم
نچیده گل ز طرب، خرج روزگار شدم****چو غنچهای که به فصل خزان گشاده شود
چو غنچه هر که درین گلستان گشاده شود
چو غنچه هر که درین گلستان گشاده شود****مرا به خندهٔ شادی دهان گشاده شود
مشو ز وحدت و کثرت دوبین، که یک نورست
مشو ز وحدت و کثرت دوبین، که یک نورست****که آفتاب شود روز و شب ستاره شود
به هیچ جا نرسد هر که همتش پست است
به هیچ جا نرسد هر که همتش پست است****پر شکسته خس و خار آشیانه شود
دست بر دل نه که در بحر پر آشوب جهان
دست بر دل نه که در بحر پر آشوب جهان****شاهد عجزست هر دستی که بالا میشود
موج سراب، سلسله جنبان تشنگی است
موج سراب، سلسله جنبان تشنگی است****پروانه بیقرار ز مهتاب میشود
نسبت به شغل بیهدهٔ ما عبادت است
نسبت به شغل بیهدهٔ ما عبادت است****از عمر آنچه صرف خور و خواب میشود
دست هر کس را که میگیری درین آشوبگاه
دست هر کس را که میگیری درین آشوبگاه****بر چراغ زندگی دست حمایت میشود
چندان که در کتاب جهان میکنم نظر
چندان که در کتاب جهان میکنم نظر****یک حرف بیش نیست که تکرار میشود
دور نشاط زود به انجام میرسد
دور نشاط زود به انجام میرسد****می چون دو سال عمر کند، پیر میشود
روزی که برف سرخ ببارد ز آسمان
روزی که برف سرخ ببارد ز آسمان****بخت سیاه اهل هنر سبز میشود
گر شکر در جام ریزم، زهر قاتل میشود
گر شکر در جام ریزم، زهر قاتل میشود****چون صدف گر آب نوشم، عقدهٔ دل میشود
بیگناهی کم گناهی نیست در دیوان عشق
بیگناهی کم گناهی نیست در دیوان عشق****یوسف از دامان پاک خود به زندان میشود
بال شکسته است کلید در قفس
بال شکسته است کلید در قفس****این فتح بی شکستگی پر نمیشود
دندان ما ز خوردن نعمت تمام ریخت
دندان ما ز خوردن نعمت تمام ریخت****اندوه روزی از دل ما کم نمیشود
نتوان به آه لشکر غم را شکست داد
نتوان به آه لشکر غم را شکست داد****این ابر از نسیم پریشان نمیشود
رشتهٔ پیوند یاران را بریدن سهل نیست
رشتهٔ پیوند یاران را بریدن سهل نیست****چهرهٔ برگ خزان، زرد از جدایی میشود
همچو پروانه جگر سوختهای میباید
همچو پروانه جگر سوختهای میباید****که ز خاکستر ما بوی محبت شنود
رتبهٔ زمزمهٔ عشق ندارد زاهد
رتبهٔ زمزمهٔ عشق ندارد زاهد****بگذارید که آوازه جنت شنود
مگر به داغ عزیزان نسوخته است دلش ؟
مگر به داغ عزیزان نسوخته است دلش ؟****کسی که زندگی پایدار میخواهد
چنین که نالهٔ من از قبول نومیدست
چنین که نالهٔ من از قبول نومیدست****عجب که کوه صدای مرا جواب دهد
دهن خویش به دشنام میالا زنهار
دهن خویش به دشنام میالا زنهار****کاین زر قلب به هر کس که دهی باز دهد
بی حاصلی است حاصل دل تا بود درست
بی حاصلی است حاصل دل تا بود درست****این شاخ چون شکسته شود بار میدهد
با خون دل بساز که چرخ سیاه دل
با خون دل بساز که چرخ سیاه دل****بی خون ،به لاله سوخته نانی نمیدهد
زلیخا چشم یاری از صبا دارد،نمیداند
زلیخا چشم یاری از صبا دارد،نمیداند****که بوی پیرهن چشم چون دستار میباید
در سلسلهٔ یک جهتان نیست دورنگی
در سلسلهٔ یک جهتان نیست دورنگی****یک ناله ز صد حلقهٔ زنجیر برآید
ز بس خاک خورده است خون عزیزان
ز بس خاک خورده است خون عزیزان****به هر جا که ناخن زنی خون برآید
ز شرم گنه، سرو موزون ز خاکم
ز شرم گنه، سرو موزون ز خاکم****سرافکنده چون بید مجنون برآید
از در حق کن طلب شکستهدلان را
از در حق کن طلب شکستهدلان را****شیشه چو بشکست پیش شیشه گر آید
نگاهبانی خوبان شوخ چشم بلاست
نگاهبانی خوبان شوخ چشم بلاست****چو گل ز باغ رود باغبان بیاساید
امید دلگشایی داشتم از گریهٔ خونین
امید دلگشایی داشتم از گریهٔ خونین****ندانستم که چون تر شد گره، دشوار بگشاید
لاله دارد خبر از برق سبکسیر بهار
لاله دارد خبر از برق سبکسیر بهار****که نفس سوخته از خاک بدر میآید
آمد کار من ورشته تسبیح یکی است
آمد کار من ورشته تسبیح یکی است****که ز صد رهگذرم سنگ به سر میآید
رویگردان نشود صافدل از دشمن خویش
رویگردان نشود صافدل از دشمن خویش****آخر آیینه به بالین نفس میآید
ناکسی بین که سر از صحبت من میپیچد
ناکسی بین که سر از صحبت من میپیچد****سر زلفی که به دست همه کس میآید
در دل صاف نماند اثر تیغ زبان
در دل صاف نماند اثر تیغ زبان****زخم این آینه چون آب به هم میآید
نماند از سردمهریهای دوران در جگر آهم
نماند از سردمهریهای دوران در جگر آهم****درختی را که سرما سوخت، دودش بر نمیآید
بر آن رخسار نازک از نگاه تند میلرزم
بر آن رخسار نازک از نگاه تند میلرزم****که طفل شوخ، دست خالی از بستان نمیآید
ز خواب نیستی برجستهام از شورش هستی
ز خواب نیستی برجستهام از شورش هستی****ز دست من بغیر از چشم مالیدن نمیآید
من آن شکسته پر و بال طایرم چون چشم
من آن شکسته پر و بال طایرم چون چشم****کز آشیانه پریدن ز من نمیآید
در آتشم که چوآب گهر ز سنگدلی
در آتشم که چوآب گهر ز سنگدلی****به کام تشنه چکیدن ز من نمیآید
عبث مرغ چمن بر آب و آتش میزند خود را
عبث مرغ چمن بر آب و آتش میزند خود را****گل بی شرم از آغوش خس بیرون نمیآید
در آن محفل که من بردارم از لب مهر خاموشی
در آن محفل که من بردارم از لب مهر خاموشی****صدا غیر از سپند از هیچ کس بیرون نمیآید
به پای خم برسانید مشت خاک مرا
به پای خم برسانید مشت خاک مرا****که دستگیری من از سبو نمیآید
کشتی عقل فکندیم به دریای شراب
کشتی عقل فکندیم به دریای شراب****تا ببینیم چه از آب برون میآید!
از دل خستهٔ من گر خبری میگیری
از دل خستهٔ من گر خبری میگیری****برسان آینه را تانفسی میآید
خراب حالی این قصرهای محکم را
خراب حالی این قصرهای محکم را****ز روزن نظر اعتبار باید دید
مرا ز روز قیامت غمی که هست این است
مرا ز روز قیامت غمی که هست این است****که روی مردم عالم دو بار باید دید!
شکسته حالی من پیش یار باید دید
شکسته حالی من پیش یار باید دید****خزان رنگ مرا در بهار باید دید
بنمایید بجز آینه و آب، کسی
بنمایید بجز آینه و آب، کسی****که به دنبال سرم روز سفر میگرید
هر جا که کند گرد غم از دور سیاهی
هر جا که کند گرد غم از دور سیاهی****زیر علم بادهٔ روشن بگریزید
از قید فلک بر زده دامن بگریزید
از قید فلک بر زده دامن بگریزید****چون برق، ازین سوخته خرمن بگریزید
ماتمکدهٔ خاک ،سزاوار وطن نیست
ماتمکدهٔ خاک ،سزاوار وطن نیست****چون سیل، ازین دشت به شیون بگریزید
احوال من مپرس، که با صد هزار درد
احوال من مپرس، که با صد هزار درد****میبایدم به درد دل دیگران رسید
نیست از خونابه نوشان هیچ کس جز من به جا
نیست از خونابه نوشان هیچ کس جز من به جا****ساغر یک بزم میباید مرا تنها کشید
آه ازین شورش که ناز دولت بیدار را
آه ازین شورش که ناز دولت بیدار را****از سبک قدران سنگین خواب میباید کشید
مدتی سجادهٔ تقوی به دوش انداختی
مدتی سجادهٔ تقوی به دوش انداختی****چند روزی هم سبو بر دوش میباید کشید
گلشن از نازک نهالان یک تن سیمین شده است
گلشن از نازک نهالان یک تن سیمین شده است****باغ را چون ابر در آغوش میباید کشید
میدان تیغ بازی برق است روزگار
میدان تیغ بازی برق است روزگار****بیچاره دانهای که سر از خاک برکشید
فریب زندگی تلخ داد دایه مرا
فریب زندگی تلخ داد دایه مرا****ز شکری که به طفلی مرا به کام کشید
زندگی با هوشیاری زیر گردون مشکل است
زندگی با هوشیاری زیر گردون مشکل است****تا نگردی مست، این بار گران نتوان کشید
میزنم بر کوچهٔ دیوانگی در این بهار
میزنم بر کوچهٔ دیوانگی در این بهار****بیش ازین خجلت ز روی کودکان نتوان کشید
یوسف ما در ترازو چند باشد همچو سنگ؟
یوسف ما در ترازو چند باشد همچو سنگ؟****ای به همت از زلیخا کمتران، غیرت کنید!
چه ماتم است ندانم نهفته در دل خاک؟
چه ماتم است ندانم نهفته در دل خاک؟****که رخ به خون جگر شسته لاله میروید
صحبت صافدلان برق صفت در گذرست
صحبت صافدلان برق صفت در گذرست****هر چه دارید به می در شب مهتاب دهید
ر
شاهی و عمر ابد هر دو به یک کس ندهند
شاهی و عمر ابد هر دو به یک کس ندهند****ای سکندر، طمع از چشمهٔ حیوان بردار
به هر روش که توانی خراب کن تن را
به هر روش که توانی خراب کن تن را****ازین ستمکده سیلاب را دریغ مدار
عاجز بود ز حفظ عنان دست رعشه دار
عاجز بود ز حفظ عنان دست رعشه دار****وقت شباب دامن فرصت نگاه دار
یارب مرا ز پرتو منت نگاه دار
یارب مرا ز پرتو منت نگاه دار****شمع مرا ز دست حمایت نگاه دار
پیر مغان ز توبه ترا منع اگر کند
پیر مغان ز توبه ترا منع اگر کند****زنهار گوش هوش به آن خیره خواه دار
در زیر خرقه شیشهٔ می را نگاه دار
در زیر خرقه شیشهٔ می را نگاه دار****این ماه را نهفته در ابر سیاه دار
شب را اگر از مرده دلی زنده نداری
شب را اگر از مرده دلی زنده نداری****جهدی کن و دامان سحرگاه نگهدار
به شکر این که شدی پیشوای گرمروان
به شکر این که شدی پیشوای گرمروان****ز نقش پای چراغی به راه ما بگذار
حاصل این مزرع ویران بجز تشویش نیست
حاصل این مزرع ویران بجز تشویش نیست****از خراج آسودگی خواهی، به سلطانش گذار
نسخهٔ مغلوط عالم قابل اصلاح نیست
نسخهٔ مغلوط عالم قابل اصلاح نیست****وقت خود ضایع مکن، بر طاق نسیانش گذار
جان قدسی در تن خاکی دو روزی بیش نیست
جان قدسی در تن خاکی دو روزی بیش نیست****موج دریادیده در ساحل نمیگیرد قرار
کاش در زندگی از خاک مرا برمی داشت
کاش در زندگی از خاک مرا برمی داشت****آن که بر تربت من سایه فکند آخر کار
عقل پیری ز من ایام جوانی مطلب
عقل پیری ز من ایام جوانی مطلب****که در ایام خزان صاف شود آب بهار
از فروغ لاله آتش زیر پا دارد بهار
از فروغ لاله آتش زیر پا دارد بهار****چون گل رعنا، خزان را در قفا دارد بهار
گر به جرم سینه صافی سنگبارانت کنند
گر به جرم سینه صافی سنگبارانت کنند****همچو آب از بردباریها به روی خود میار
خبر حسرت آغوش تهیدست مرا
خبر حسرت آغوش تهیدست مرا****یک ره ای هالهٔ بیدرد، به آن ماه ببر
به پیری، گفتم از دامان دنیا دست بردارم
به پیری، گفتم از دامان دنیا دست بردارم****ندانستم که در خشکی شود این خار گیراتر
چون زمین نرم از من گرد بر میآورند
چون زمین نرم از من گرد بر میآورند****میکنم هر چند با مردم مدارا بیشتر
پیران تلاش رزق فزون از جوان کنند
پیران تلاش رزق فزون از جوان کنند****حرص گدا شود طرف شام بیشتر
مانند آب چشمه ز کاوش فزون شود
مانند آب چشمه ز کاوش فزون شود****چندان که می خوری غم ایام بیشتر
دارد نظر به خانه خرابان همیشه عشق
دارد نظر به خانه خرابان همیشه عشق****ویرانه فیض میبرد از ماه بیشتر
فروغ عاریت بانور ذاتی برنمیآید
فروغ عاریت بانور ذاتی برنمیآید****که روز ابر باشداز شب مهتاب روشنتر
چراغ مسجد از تاریکی میخانه افروزد
چراغ مسجد از تاریکی میخانه افروزد****شب آدینه باشد گوشهٔ محراب روشنتر
زندان به روزگار شود دلنشین و ما
زندان به روزگار شود دلنشین و ما****هر روز میشویم ز دنیا رمیدهتر
از سنگلاخ دنیا، ای شیشه بار بگذر
از سنگلاخ دنیا، ای شیشه بار بگذر****چون سیل نو بهاران، زین کوهسار بگذر
هنگام بازگشت است، نه وقت سیر و گشت است
هنگام بازگشت است، نه وقت سیر و گشت است****با چهرهٔ خزانی، از نو بهار بگذر
صبح آگاهی شود گفتم مرا موی سفید
صبح آگاهی شود گفتم مرا موی سفید****چشم بی شرم مرا شد پردهٔ خواب دگر
بغیر عشق که از کار برده دست و دلم
بغیر عشق که از کار برده دست و دلم****نمیرود دل و دستم به هیچ کاردگر
لامکانی شو که تبدیل مکان آب و گل
لامکانی شو که تبدیل مکان آب و گل****نقل کردن باشد از زندان به زندان دگر
به گفتگو نرود کار عشق پیش و مرا
به گفتگو نرود کار عشق پیش و مرا****نمیکشد دل غمگین به گفتگوی دگر
ز حرف سرد ناصح غفلتم افزود بر غفلت
ز حرف سرد ناصح غفلتم افزود بر غفلت****نسیم صبح، شد خواب مرا افسانهٔ دیگر
فرصت نمیدهد که بشویم ز دیده خواب
فرصت نمیدهد که بشویم ز دیده خواب****از بس که تند میگذرد جویبار عمر
دل میشود سیاه ز فانوس بی چراغ
دل میشود سیاه ز فانوس بی چراغ****در روز ابر، بادهٔ چون آفتابگیر
صبح است ساقیا می چون آفتاب گیر
صبح است ساقیا می چون آفتاب گیر****عیش رمیده را به کمد شراب گیر
ذوقی است جانفشانی یاران به اتفاق
ذوقی است جانفشانی یاران به اتفاق****همرقص نیستی شو و دست شرار گیر
جز گوشهٔ قناعت ازین خاکدان مگیر
جز گوشهٔ قناعت ازین خاکدان مگیر****غیر از کنار، هیچ ز اهل جهان مگیر
ز
اشکم ز دل به چهره دویدن گرفت باز
اشکم ز دل به چهره دویدن گرفت باز****این خانهٔ شکسته چکیدن گرفت باز
نبضی که بود از رگ خواب آرمیدهتر
نبضی که بود از رگ خواب آرمیدهتر****از شوق دست یار جهیدن گرفت باز
رنگ من کرده به بال وپر عنقا پرواز
رنگ من کرده به بال وپر عنقا پرواز****نیست ممکن که به چندین بط می آید باز
زاهد خشک کجا، گریهٔ مستانه کجا؟
زاهد خشک کجا، گریهٔ مستانه کجا؟****آب در دیدهٔ تصویر نگردد هرگز
صافی و تیرگی آب ز سرچشمه بود
صافی و تیرگی آب ز سرچشمه بود****بی دل پاک، سخن پاک نگردد هرگز
کدام آبله پا عزم این بیابان کرد؟
کدام آبله پا عزم این بیابان کرد؟****که خارها همه گردن کشیدهاند امروز
روزی که آه من به هواداری تو خاست
روزی که آه من به هواداری تو خاست****در خواب ناز بود نسیم سحر هنوز
بدار عزت موی سفید پیران را
بدار عزت موی سفید پیران را****ز جای خویش به تعظیم صبحدم برخیز
درین جهان نبود فرصت کمر بستن
درین جهان نبود فرصت کمر بستن****ز خاک تیره، کمر بسته چون قلم برخیز
س
از سر مژگان، نگاه حسرت ما نگذرد
از سر مژگان، نگاه حسرت ما نگذرد****عمر بال افشانی ما تا لب بام است و بس
از دل آگاه، در عالم، همین نام است و بس
از دل آگاه، در عالم، همین نام است و بس****چشم بیداری که دیدم، حلقهٔ دام است و بس
چون نگردم گرد سر تا پای او چون گردباد؟
چون نگردم گرد سر تا پای او چون گردباد؟****پاکدامانی که میبینم بیابان است و بس
بید مجنونیم، برگ ما زبان خامشی است
بید مجنونیم، برگ ما زبان خامشی است****گل بچین از برگ ما، احوال بار ما مپرس
از دشمنان خود نتوان بود بی خبر
از دشمنان خود نتوان بود بی خبر****آخر ترا که گفت که از دوستان مپرس؟
سنگ و گوهر، دیده حیران میزان را یکی است
سنگ و گوهر، دیده حیران میزان را یکی است****امتیاز کفر و ایمان از من مجنون مپرس
در دیار ما که جان از بهر مردن میدهند
در دیار ما که جان از بهر مردن میدهند****آرزوی عمر جاویدان ندارد هیچ کس
ش
ز گاهواره تسلیم کن سفینهٔ خویش
ز گاهواره تسلیم کن سفینهٔ خویش****میان بحر بلا در کنار مادر باش
ای شاخ گل، به صحبت بلبل سری بکش
ای شاخ گل، به صحبت بلبل سری بکش****بسیار بر رضای دل باغبان مباش
در جبههٔ گشادهٔ گلها نگاه کن
در جبههٔ گشادهٔ گلها نگاه کن****دلگیر از گرفتگی باغبان مباش
آب روان عمر ز استاده خوشترست
آب روان عمر ز استاده خوشترست****آزرده از گذشتن این کاروان مباش
زینت ظاهر چه کار آید دل افسرده را؟
زینت ظاهر چه کار آید دل افسرده را؟****نقش بر دیوار زندان گر نباشد گو مباش
شمع بر خاک شهیدان گر نباشد گو مباش
شمع بر خاک شهیدان گر نباشد گو مباش****لاله در کوه بدخشان گر نباشد گو مباش
ای صبح مزن خندهٔ بیجا، شب وصل است
ای صبح مزن خندهٔ بیجا، شب وصل است****گر روشنی چشم منی، پردهنشین باش
یاد از نگاه گیر طریق سلوک را
یاد از نگاه گیر طریق سلوک را****در عین آشنایی مردم، رمیده باش
صحبت شبهای میخواران ندارد بازگو
صحبت شبهای میخواران ندارد بازگو****چون ز مجلس میروی بیرون، لب پیمانه باش
بی محبت مگذران عمر عزیز خویش را
بی محبت مگذران عمر عزیز خویش را****در بهاران عندلیب و در خزان پروانه باش
نرمی ز حد مبر که چو دندان مار ریخت
نرمی ز حد مبر که چو دندان مار ریخت****هر طفل نی سوار کند تازیانهاش
چون تاک اگرچه پای ادب کج نهادهایم
چون تاک اگرچه پای ادب کج نهادهایم****ما رابه ریزش مژهٔ اشکبار بخش
ای آن که پای کوه به دامن شکستهای
ای آن که پای کوه به دامن شکستهای****یک ذره صبر هم به من بیقرار بخش
گرانی میکند بر خاطرش یادم، نمیدانم
گرانی میکند بر خاطرش یادم، نمیدانم****که با این ناتوانی چون توانم رفت از یادش؟!
ز انقلاب جهان بیبران نیملرزند
ز انقلاب جهان بیبران نیملرزند****که هر چه میوه ندارد نمیفشانندش
برهمن از حضور بت، دل آسودهای دارد
برهمن از حضور بت، دل آسودهای دارد****نباشد دل به جا آن را که در غیب است معبودش
عیار گفتگوی او نمیدانم، همین دانم
عیار گفتگوی او نمیدانم، همین دانم****که در فریاد آرد بوسه را لبهای خاموشش
به آب میبرد و تشنه باز میآرد
به آب میبرد و تشنه باز میآرد****هزار تشنه جگر را چه زنخدانش
به زور، چهرهٔ خود را شکفته میدارم
به زور، چهرهٔ خود را شکفته میدارم****چو پستهای که کند زخم سنگ خندانش
به عزم رفتن از گلزار چون قامت برافرازد
به عزم رفتن از گلزار چون قامت برافرازد****گل از بی طاقتی، چون خار آویزد به دامانش
به آه سرد من آن شاخ گل سر در نمیآرد
به آه سرد من آن شاخ گل سر در نمیآرد****وگرنه هر نسیمی میبرد از راه بیرونش
دل بی طاقتی چون طفل بدخو در بغل دارم
دل بی طاقتی چون طفل بدخو در بغل دارم****که نتوانم به کام هر دو عالم داد تسکینش
بازی جنت مخور، کز بهر عبرت بس بود
بازی جنت مخور، کز بهر عبرت بس بود****آنچه آدم دید ازان گندم نمای جو فروش
میکند مستی گوارا تلخی ایام را
میکند مستی گوارا تلخی ایام را****وای برآن کس که میآید درین محفل به هوش
ساحلی نیست به از شستن دست از جانش
ساحلی نیست به از شستن دست از جانش****آن که سیلاب ز پی دارد و دریا درپیش
آن که در آینه بیتاب شد از طلعت خویش
آن که در آینه بیتاب شد از طلعت خویش****آه اگر در دل عاشق نگرد صورت خویش
حاصل من چو مه نو ز کمانخانه چرخ
حاصل من چو مه نو ز کمانخانه چرخ****تیر باران اشارت بود از شهرت خویش
چون هر چه وقف گشت بزودی شود خراب
چون هر چه وقف گشت بزودی شود خراب****کردیم وقف عشق تو ملک وجود خویش
هر چند تا جریم، فرومایه نیستیم
هر چند تا جریم، فرومایه نیستیم****تابر زیان خلق گزینیم سود خویش
در دبستان وجود از تیره بختی چون قلم
در دبستان وجود از تیره بختی چون قلم****رزق من کوتاهی عمرست از گفتار خویش
کاش می دیدی به چشم عاشقان رخسار خویش
کاش می دیدی به چشم عاشقان رخسار خویش****تا دریغ از چشم خود میداشتی دیدار خویش
حرف سبک نمی بردم از قرار خویش
حرف سبک نمی بردم از قرار خویش****از هر صدا چو کوه نبازم وقار خویش
ای که میجویی گشاد کار خود از آسمان
ای که میجویی گشاد کار خود از آسمان****آسمان از ما بود سرگشتهتر در کار خویش
آغوشم از کشاکش حسرت چو گل درید
آغوشم از کشاکش حسرت چو گل درید****شاخ گلی ندید شبی در کنار خویش
نکند باد خزان رحم به مجموعهٔ گل
نکند باد خزان رحم به مجموعهٔ گل****من به امید چه شیرازه کنم دفتر خویش ؟
از گهر سنجی این جوهریان نزدیک است
از گهر سنجی این جوهریان نزدیک است****که ز ساحل به صدف باز برم گوهر خویش
ریخت از رعشه خجلت به زمین ساغر خویش
ریخت از رعشه خجلت به زمین ساغر خویش****ما و دریا نمودیم به هم گوهر خویش
خود کردهام به شکوهتر خصم جان خویش
خود کردهام به شکوهتر خصم جان خویش****کافر مباد کشتهٔ تیغ زبان خویش !
جمع سازد برگ عیش از بهر تاراج خزان
جمع سازد برگ عیش از بهر تاراج خزان****در بهار آن کس که میبندد در دبستان خویش
چون سرو در مقام رضا ایستادهام
چون سرو در مقام رضا ایستادهام****آسوده خاطرم ز بهار و خزان خویش
دایم به خون گرم شفق غوطه میخورم
دایم به خون گرم شفق غوطه میخورم****چون صبح صادق از نفس راستین خویش
از بیقراری دل اندوهگین خویش
از بیقراری دل اندوهگین خویش****خجلت کشم همیشه ز پهلونشین خویش
چو یوسفم که به چاه افتد از کنار پدر
چو یوسفم که به چاه افتد از کنار پدر****اگر به چرخ برآیم ز آستانه خویش
چو زلف ماتمیان درهم است کار جهان
چو زلف ماتمیان درهم است کار جهان****ازین بلای سیه، دور دار شانه خویش
بر دشمنان شمردم، عیب نهانی خویش
بر دشمنان شمردم، عیب نهانی خویش****خود را خلاص کردم، از پاسبانی خویش
نیم به خاطر صحرا چو گردباد گران
نیم به خاطر صحرا چو گردباد گران****نفس چو راست کنم، میبرم گرانی خویش
در دشت با سرابم، در بحر یار آبم
در دشت با سرابم، در بحر یار آبم****چون موج در عذابم، از خوش عنانی خویش
ز حال دل خبرم نیست، اینقدر دانم
ز حال دل خبرم نیست، اینقدر دانم****که دست شانه نگارین برآمد از مویش
ع
چه سود ازین که بلندست دامن فانوس؟
چه سود ازین که بلندست دامن فانوس؟****چو هیچ وقت نیامد به کار گریهٔ شمع
غ
چو برگ غنچهٔ نشکفته ما گرفته دلان
چو برگ غنچهٔ نشکفته ما گرفته دلان****نشد که سر به هم آریم یک زمان در باغ
ای دیدهٔ گلچین بادب باش که شبنم
ای دیدهٔ گلچین بادب باش که شبنم****از دور به حسرت نگران است درین باغ
از برگ سفر نیست تهی دامن یک گل
از برگ سفر نیست تهی دامن یک گل****آسوده همین آب روان است درین باغ
تیره بختی لازم طبع بلند افتاده است
تیره بختی لازم طبع بلند افتاده است****پای خود را چون تواند داشتن روشن چراغ؟
صحبت ناجنس، آتش را به فریاد آورد
صحبت ناجنس، آتش را به فریاد آورد****آب در روغن چو باشد، میکند شیون چراغ
ق
از ظلمت وجود که میبرد ره برون؟
از ظلمت وجود که میبرد ره برون؟****گر شمع پیش پای نمیداشت نور عشق
حیف فرهاد که با آنهمه شیرینکاری
حیف فرهاد که با آنهمه شیرینکاری****شد به خواب عدم از تلخی افسانهٔ عشق
گر چه افسانه بود باعث شیرینی خواب
گر چه افسانه بود باعث شیرینی خواب****خواب ما سوخت ز شیرینی افسانهٔ عشق
به زور عقل گذشتن ز خود میسر نیست
به زور عقل گذشتن ز خود میسر نیست****مگر بلند شود دست و تازیانهٔ عشق
ک
پاکدامانی است باغ دلگشا آزاده را
پاکدامانی است باغ دلگشا آزاده را****یوسف بی جرم را از تنگی زندان چه باک؟
کشتی بیناخدا را بادبان لطف خداست
کشتی بیناخدا را بادبان لطف خداست****موج از خودرفته را از بحر بی پایان چه باک؟
تو فکر نامهٔ خود کن که میپرستان را
تو فکر نامهٔ خود کن که میپرستان را****سیاه نامه نخواهد گذاشت گریهٔ تاک
در وصال از حسرت سرشار من دارد خبر
در وصال از حسرت سرشار من دارد خبر****هر که رادر پای گل، از دست جام افتد به خاک
از طلوع و از غروب مهر روشن شد که چرخ
از طلوع و از غروب مهر روشن شد که چرخ****هر که رابرداشت صبح از خاک، شام افتد به خاک
غافل به ماندگان نظر از رفتگان کند
غافل به ماندگان نظر از رفتگان کند****گر صد هزار خلق رود پیش ازو به خاک
از هجر شکوه با در و دیوار میکنم
از هجر شکوه با در و دیوار میکنم****چون داغ دیدهای که کند گفتگو به خاک
در زهد من نهفته بود رغبت شراب
در زهد من نهفته بود رغبت شراب****چون نغمههای تر که بود در رباب خشک
عالم خاک از وجود تازه رویان مفلس است
عالم خاک از وجود تازه رویان مفلس است****بر نمیخیزد گل ابری ازین دریای خشک
گ
بال و پر همند حریفان سست عهد
بال و پر همند حریفان سست عهد****بو میرود به باد چو از گل پرید رنگ
در جام لاله و قدح گل غریب بود
در جام لاله و قدح گل غریب بود****در دور عارض تو به مصرف رسید رنگ
خندهٔ کبک از ترحم هایهای گریه شد
خندهٔ کبک از ترحم هایهای گریه شد****تا که رادر کوهسار عشق آمد پا به سنگ؟
همچنان در جستجوی رزق خود سرگشتهام
همچنان در جستجوی رزق خود سرگشتهام****گرچه گشتم چون فلاخن قانع از دنیا به سنگ
ل
نفس رسید به پایان و در قلمرو خاک
نفس رسید به پایان و در قلمرو خاک****نیافتیم فضای نفس کشیدن دل
علاج کودک بدخو ز دایه میآید
علاج کودک بدخو ز دایه میآید****کجاست عشق، که در ماندهام به چارهٔ دل
نمیروم قدمی راه بی اشارهٔ دل
نمیروم قدمی راه بی اشارهٔ دل****که خضر راه نجات است استخارهٔ دل
گلی که آفت پژمردگی نمیبیند
گلی که آفت پژمردگی نمیبیند****همان گل است که چینند از نظاره گل
م
هر که از حلقهٔ ارباب ریا سالم جست
هر که از حلقهٔ ارباب ریا سالم جست****هیچ جا تا در میخانه نگیرد آرام
جسم در دامن جان بیهده آویخته است
جسم در دامن جان بیهده آویخته است****سیل در گوشهٔ ویرانه نگیرد آرام
چه سود ازین که چو یوسف عزیز خواهم شد؟
چه سود ازین که چو یوسف عزیز خواهم شد؟****مرا که عمر به زندان گذشت و چاه تمام
کجاست نیستی جاودان، که بیزارم
کجاست نیستی جاودان، که بیزارم****ازان حیات که گردد به سال و ماه تمام
خاکساری ز شکایت دهنم دوخته است
خاکساری ز شکایت دهنم دوخته است****نقش پایم که به هر راهگذار ساختهام
منم آن لاله که از نعمت الوان جهان
منم آن لاله که از نعمت الوان جهان****با دل سوخته و خون جگر ساختهام
ازسبکباران راه عشق خجلت میکشم
ازسبکباران راه عشق خجلت میکشم****بر کمر هر چند جای توشه دامن بستهام
بر گرانباری من رحم کن ای سیل فنا
بر گرانباری من رحم کن ای سیل فنا****که من این بار به امید تو برداشتهام
تانظر از گل رخسار تو برداشتهام
تانظر از گل رخسار تو برداشتهام****مژه دستی است که در پیش نظر داشتهام
چون به داغ غربت من دل نسوزد سنگ را؟
چون به داغ غربت من دل نسوزد سنگ را؟****خال موزونم که بر رخسار زشت افتادهام
از بهشت افتاد بیرون آدم و خندان نشد
از بهشت افتاد بیرون آدم و خندان نشد****چون نگریم من که از دلدار دور افتادهام
تیشه فرهاد گردیده است هر مو بر تنم
تیشه فرهاد گردیده است هر مو بر تنم****تا ازان معشوق شیرینکار دور افتادهام
با همه مشکل گشایی خاک باشد رزق من
با همه مشکل گشایی خاک باشد رزق من****بر سر راه چون کلید اهل فال افتادهام
هیچ کس را دل نمیسوزد به من چون آفتاب
هیچ کس را دل نمیسوزد به من چون آفتاب****گرچه از بام بلند آسمان افتادهام
ز سردمهری احباب، در ریاض جهان
ز سردمهری احباب، در ریاض جهان****تمام برگ سفر چون گل خزان زدهام
کسی به خاک چو من گوهری نیندازد
کسی به خاک چو من گوهری نیندازد****به سهواز گره روزگار وا شدهام
به پای قافله رفتن ز من نمیآید
به پای قافله رفتن ز من نمیآید****چو آفتاب به تنها روی برآمدهام
چو بید اگر چه درین باغ بی برآمدهام
چو بید اگر چه درین باغ بی برآمدهام****به عذر بی ثمری سایه گستر آمدهام
همان به خاک برابر چو نور خورشیدم
همان به خاک برابر چو نور خورشیدم****اگرچه از همه آفاق بر سر آمدهام
چون قلم، شد تنگ بر من از سیهکاری جهان
چون قلم، شد تنگ بر من از سیهکاری جهان****نیست جز یک پشت ناخن، دستگاه خندهام
بر زمین ناید ز شادی پای من چون گردباد
بر زمین ناید ز شادی پای من چون گردباد****تا خس و خاشاک هستی را به هم پیچیدهام
از حریم قرب، چون سنگم به دور انداخته است
از حریم قرب، چون سنگم به دور انداخته است****چون فلاخن هر که را بر گرد سر گردیدهام
سالها در پرده دل خون خود را خوردهام
سالها در پرده دل خون خود را خوردهام****تا درین گلزار چون گل یک دهن خندیدهام
مرد مصاف در همه جا یافت میشود
مرد مصاف در همه جا یافت میشود****در هیچ عرصه مرد تحمل ندیدهام
بر روی نازبالش گل تکیه میکند
بر روی نازبالش گل تکیه میکند****عاشق به شوخ چشمی شبنم ندیدهام
حسن در زندان همان بر مسند فرماندهی است
حسن در زندان همان بر مسند فرماندهی است****من عزیز مصر را در وقت خواری دیدهام
از جور روزگار ندارم شکایتی
از جور روزگار ندارم شکایتی****این گرگ را به قیمت یوسف خریدهام
از بس که بی گمان به در دل رسیدهام
از بس که بی گمان به در دل رسیدهام****باور نمیکنم که به منزل رسیدهام
دیدن یک روی آتشناک را صد دل کم است
دیدن یک روی آتشناک را صد دل کم است****من به یک دل، عاشق صد آتشین رخسارهام
غم به قدر غمگسار از آسمان نازل شود
غم به قدر غمگسار از آسمان نازل شود****زان غم من زود آخر شد که بی غمخوارهام
با گرانقدری سبک در دیدههایم چون نماز
با گرانقدری سبک در دیدههایم چون نماز****با سبکروحی به خاطرها گران چون روزهام
خشکسال زهد نم در جوی من نگذاشته است
خشکسال زهد نم در جوی من نگذاشته است****تشنه یک هایهای گریه مستانهام
سودای زلف، سلسله جنبان گفتگوست
سودای زلف، سلسله جنبان گفتگوست****کوته نمیشود به شنیدن فسانهام
در مذاق من، شراب تلخ، آب زندگی است
در مذاق من، شراب تلخ، آب زندگی است****شیشه چون خالی شد از من، پر شود پیمانهام
نومید نیم از کرم پیر خرابات
نومید نیم از کرم پیر خرابات****در بحر شکسته است سبو همچو حبابم
چشم گشایش از خلق، نبود به هیچ بابم
چشم گشایش از خلق، نبود به هیچ بابم****در بزم بیسوادان، لب بسته چون کتابم
محرمی نیست در آفاق به محرومی من
محرمی نیست در آفاق به محرومی من****عین دریایم و سرگشتهتر از گردابم
مکن ای شمع با من سرکشی، کز پاکدامانی
مکن ای شمع با من سرکشی، کز پاکدامانی****به یک خمیازه خشک از تو قانع همچو محرابم
گر شوی با خبر از سوز دل بیتابم
گر شوی با خبر از سوز دل بیتابم****دم آبی نخوری تا نکنی سیرابم
نگردید از سفیدیهای مو آیینهام روشن
نگردید از سفیدیهای مو آیینهام روشن****زهی غفلت که در صبح قیامت میبرد خوابم
چهرهٔ یوسف ز سیلی گرمی بازار یافت
چهرهٔ یوسف ز سیلی گرمی بازار یافت****سایه دستی ز اخوان وطن میخواستم!
چه شبها روز کردم در شبستان سر زلفش
چه شبها روز کردم در شبستان سر زلفش****که اوراق دل صد پاره را بر یکدگر بستم
به تکلیف بهاران شاخسارم غنچه میبندد
به تکلیف بهاران شاخسارم غنچه میبندد****اگر در دست من میبود، اول بار میبستم
از خود مرا برون بر، تا کی درین خرابات
از خود مرا برون بر، تا کی درین خرابات****مستی و هوشیاری، سازد بلند وپستم
چه با من میتواند شورش روز جزا کردن؟
چه با من میتواند شورش روز جزا کردن؟****که از دل سالهادامان محشر بود در دستم
تهی شود به لبم نارسیده رطل گران
تهی شود به لبم نارسیده رطل گران****ز بس که ریشه دوانده است رعشه در دستم
جدا چو دست سبو از سرم نمیگردد
جدا چو دست سبو از سرم نمیگردد****ز بس به فکر تو مانده است زیر سر دستم
از جام بیخودی کرد، ساقی خدا پرستم
از جام بیخودی کرد، ساقی خدا پرستم****بودم ز بت پرستان، تا از خودی نرستم
راهی که راهزن زد، یک چند امن باشد
راهی که راهزن زد، یک چند امن باشد****ایمن شدم ز شیطان، تا توبه را شکستم
دلتنگ از ملامت اغیار نیستم
دلتنگ از ملامت اغیار نیستم****چون گل، گرفته در بغل خار نیستم
دیوانهام که بر سر من جنگ میشود
دیوانهام که بر سر من جنگ میشود****جنس کساد کوچه و بازار نیستم
رزق میآید به پای خویش تا دندان به جاست
رزق میآید به پای خویش تا دندان به جاست****آسیا تا هست، در اندیشه نان نیستم
نشتر از نامردی در پرده چشمم شکست
نشتر از نامردی در پرده چشمم شکست****از ره هر کس به مژگان خار و خس برداشتم
بی نیاز از خلق از دست دعای خود شدم
بی نیاز از خلق از دست دعای خود شدم****حاصل عالم ازین یک کف زمین برداشتم
من که روشن بود چشم نوبهار از دیدنم
من که روشن بود چشم نوبهار از دیدنم****یک چمن خمیازه در آغوش چون گل داشتم
نرمی ره شد چون مخمل تار و پود خواب من
نرمی ره شد چون مخمل تار و پود خواب من****جای گل، ای کاش آتش زیر پا میداشتم
عاقبت زد بر زمینم آن که از روی نیاز
عاقبت زد بر زمینم آن که از روی نیاز****سالهابر روی دستش چون دعا میداشتم
تمام از گردش چشم تو شد کار من ای ساقی
تمام از گردش چشم تو شد کار من ای ساقی****ز دست من بگیر این جام را کز خویشتن رفتم
ز همراهان کسی نگرفت شمعی پیش راه من
ز همراهان کسی نگرفت شمعی پیش راه من****به برق تیشه زین ظلمت برون چون کوهکن رفتم
هنوزم از دهان چون صبح بوی شیر میآمد
هنوزم از دهان چون صبح بوی شیر میآمد****که چون خورشید، مطلعهای عالمگیر میگفتم!
من آن روزی که برگ شادمانی داشتم چون گل
من آن روزی که برگ شادمانی داشتم چون گل****بهار خندهرو را غنچه تصویر میگفتم
بود از موی سفید امید بیداری مرا
بود از موی سفید امید بیداری مرا****بالش پر گشت آن هم بهر خواب غفلتم
عالم بیخبری بود بهشت آبادم
عالم بیخبری بود بهشت آبادم****تا به هوش آمدم، از عرش به فرش افتادم
از دم تیغ که هر دم به سرم میبارد
از دم تیغ که هر دم به سرم میبارد****میتوان یافت که سهوالقلم ایجادم
عنانداری نمیآمد ز من سیل بهاران را
عنانداری نمیآمد ز من سیل بهاران را****دل دیوانه را در کوچه و بازار سر دادم
منم آن غنچه غافل که ز بیحوصلگی
منم آن غنچه غافل که ز بیحوصلگی****سر خود در سر یک خنده بیجا کردم
چو نقش پا گزیدم خاکساری تا شوم ایمن
چو نقش پا گزیدم خاکساری تا شوم ایمن****ندانستم ز همواری فزون پامال میگردم
من که بودم گردباد این بیابان، عاقبت
من که بودم گردباد این بیابان، عاقبت****چون ره خوابیده بار خاطر صحرا شدم
از خاکیان ز صافی طینت جدا شدم
از خاکیان ز صافی طینت جدا شدم****از دست روزگار برون چون دعا شدم
درین قلمرو آفت، ز ناتوانیها
درین قلمرو آفت، ز ناتوانیها****به هر کجا که نشستم خط غبار شدم
فیض در بیخبری بود چو هشیار شدم
فیض در بیخبری بود چو هشیار شدم****صرفه در خواب گران بود چو بیدار شدم
اول ز رشک محرمیم سرمه داغ بود
اول ز رشک محرمیم سرمه داغ بود****چون خواب، رفته رفته به چشمش گران شدم
عشق بر هر کس که زور آورد، من گشتم خراب
عشق بر هر کس که زور آورد، من گشتم خراب****سیل در هر جا که پا افشرد، من ویران شدم
چون ماه مصر، قیمت من خواست عذر من
چون ماه مصر، قیمت من خواست عذر من****گر یک دو روز بار دل کاروان شدم
بزرگان میکنند از تلخرویی سرمه در کارم
بزرگان میکنند از تلخرویی سرمه در کارم****اگرچه با جواب خشک ازین کهسار خرسندم
مرا بیزار کرد از اهل دولت، دیدن دربان
مرا بیزار کرد از اهل دولت، دیدن دربان****به یک دیدن، ز صد نادیدنی آزاد گردیدم
منه انگشت بر حرفم، اگر درد سخن داری
منه انگشت بر حرفم، اگر درد سخن داری****که بر هر نقطه من صد بار چون پرگار گردیدم
ز راستی نبود شاخههای بی بر را
ز راستی نبود شاخههای بی بر را****خجالتی که من از قامت دو تا دارم
چو مینای پر از می فتنهها دارم به زیر سر
چو مینای پر از می فتنهها دارم به زیر سر****شود پر شور عالم چون ز سر دستار بردارم
شود بار دلم آن را که از دل بار بردارم
شود بار دلم آن را که از دل بار بردارم****نهد پا بر سرم از راه هر کس خار بردارم
نظر برداشت شبنم در هوای آفتاب از گل
نظر برداشت شبنم در هوای آفتاب از گل****به امید که من از عارض او چشم بردارم؟
که میگویدپری در دیدهٔ مردم نمیآید؟
که میگویدپری در دیدهٔ مردم نمیآید؟****که دایم در نظر باشد پریزادی که من دارم
شراب کهنه در پیری مرا دارد جوان دایم
شراب کهنه در پیری مرا دارد جوان دایم****که دارد از مریدان این چنین پیری که من دارم؟
نمیباید سلاحی تیزدستان شجاعت را
نمیباید سلاحی تیزدستان شجاعت را****که در سر پنجه خصم است شمشیری که من دارم
تماشای بهشت از خلوتم بیرون نمیآرد
تماشای بهشت از خلوتم بیرون نمیآرد****به است از جنت در بسته زندانی که من دارم