در خرابات مغان مست و خراب افتادهایم//توبه بشکستیم و دیگر در شراب افتادهایم
در خیال آن که بنماید خیال او به خواب//نقش بستیم آن خیال و خوش به خواب افتادهایم
در به دست زلف او دادیم و در پا میکشد//لاجرم چون زلف او در پیچ و تاب افتادهایم
در خرابات مغان مست و خراب افتادهایم//توبه بشکستیم و دیگر در شراب افتادهایم
در خیال آن که بنماید خیال او به خواب//نقش بستیم آن خیال و خوش به خواب افتادهایم
در به دست زلف او دادیم و در پا میکشد//لاجرم چون زلف او در پیچ و تاب افتادهایم
چشم ما خوش چشمهٔ آبی به هر سو می رود//این چنین آب خوشی پیوسته بر رو می رود
می رود عمر عزیز من به عشق روی او//دلخوشم از عمر خود زیرا که نیکو می رود
دل طواف کعبهٔ وصلش بدان جوید مدام//در بیابان فراق او به پهلو می رود
هر چه گفتم عیان شود به خدا//پیر ما هم جوان شَود به خدا
در میخانه را گشاد یقین//ساقی عاشقان شود به خدا
هر چه گفتم همه چنان گردید//هر چه گویم همان شود به خدا
از تتق کبریا صورت لطف خدا//بسته نقابی ز نور روی نموده به ما
دُرهٔ بیضا بود صورت روحانیش//شاه معانی جهان هر دو جهانش گدا
در عدم و در وجود رسم نکاح او نهاد//مسکن اولاد ساخت دار فنا و بقا
برزخ جامع بُود صورت جمع وجود//نور گرفته ز حق داده به عالم ضیا