بیامد پیش حیدر مرد دانا//که تو سر باز گو اسرار ما را
که اندر جنت المأوی بود روز//بود این شمس آنجا مجلس افروز
علی گفتش نه روز است ونه شب هم//نه شمس است ونه بدر است و نه مظلم
بیامد پیش حیدر مرد دانا//که تو سر باز گو اسرار ما را
که اندر جنت المأوی بود روز//بود این شمس آنجا مجلس افروز
علی گفتش نه روز است ونه شب هم//نه شمس است ونه بدر است و نه مظلم