دیوان اشعار سعدی5(بوستان بخش1)
شنیدم که در وقت نزع روان****به هرمز چنین گفت نوشیروان
که خاطر نگهدار درویش باش****نه در بند آسایش خویش باش
نیاساید اندر دیار تو کس****چو آسایش خویش جویی و بس
نیاید به نزدیک دانا پسند****شبان خفته و گرگ در گوسفند
دیوان اشعار سعدی5(بوستان بخش1)
شنیدم که در وقت نزع روان****به هرمز چنین گفت نوشیروان
که خاطر نگهدار درویش باش****نه در بند آسایش خویش باش
نیاساید اندر دیار تو کس****چو آسایش خویش جویی و بس
نیاید به نزدیک دانا پسند****شبان خفته و گرگ در گوسفند