شاهنامه فردوسی ب15_پادشاهی دارای داراب
چو دارا به دل سوک داراب داشت****به خورشید تاج مهی برفراشت
یکی مرد بر تیز و برنا و تند****شده با زبان و دلش تیغ کند
چو بنشست برگاه گفت ای سران****سرافراز گردان و کنداوران
سری را نخواهم که افتد به چاه****نه از چاه خوانم سوی تخت و گاه