در آبگون قفس بین طاووس آتشین پر****کز پر گشادن او آفاق بست زیور
نیرنگ زد زمین شبه فلک به جلوه****پرگار زد هوا را قوس قزح به شه پر
عکسی ز پای و پرش زد بر زمین ز گردون****ز آن شد بهار رنگین، زین شد سحاب اغیر
ز آن حرف صولجان وش زیرش دو گوی ساکن****آمد چو صفر مفلس وز صفر شد توانگر

درباره
شعر , افضلالدین خاقانی ,