شبی که سخن سرای زندانی در دخمه ای سرد و تاریک، در دل کوههای بی فریاد ، باخود
می گفت چرا در اندیشه فردا باشند،چون هیچ امیدی نیست که همین امشب را نیز به پایان
برم ، نیک می دانست که سرانجام کار آدمی مرگ است ، اما سخنی که با خون دل او
رنگین شده،تا روز رستا خیز پایدار خواهد ماند...