رساله تفسیر آیه و السابقون الاولون
تألیف علامه محمد باقر مجلسی قدس سره متوفای 1110 ه ق تحقیق سید مهدی رجائی
بیست و پنج رساله فارسی، متن، ص: 127
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
الحمد للّه رب العالمین و سلام علی عباده الذین اصطفی.
حق تعالی میفرماید «وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ» «1».
یعنی: سبقت گیرندگان پیشینیان از هجرت کنندگان و یاوران، و آنان که متابعت ایشان کردند به احسان و نیکی، خوشنود شد خدا از ایشان، و خوشنود شدند ایشان از او، و مهیا کرد از برای ایشان بهشتها که جاری میشود در زیر آنها نهرها، مخلد خواهند بود در آنها همیشه، این است فوز بزرگ.
سنیان از این آیه استدلال میکنند بر نیکی و بزرگی ابو بکر و عمر و عثمان و طلحه و زبیر و اشباه ایشان. و جواب ایشان از چند وجه گفته میشود:
اول: آن که سابقون از کجا که مراد سبقت گیرندگان به اسلام است، شاید مراد آنها باشند که سبقت و پیشی گیرندگان به طاعات و عبادات و قربات و درجات عالیه ایمان باشند، چنانچه
بیست و پنج رساله فارسی، متن، ص: 128
فرموده است «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ. أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ» «1» و فرموده استَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ»
«2» و فرموده است «سابِقُوا إِلی مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ» «3» و معلوم است که در اینجاها به آن معنی نیست.
و این که خلفاء ثلاثه ایشان و اشباه آنها در معرفت و علم و عبادت بر دیگران پیشی گرفته باشند، ممنوع است، بلکه خلافش ظاهر است، و اکثر اوقات در مسائل به سایر صحابه خصوصا علی بن أبی طالب علیه السلام رجوع میکردند.
و سنیان نقل کردهاند که عمر در هفتاد جا گفت: لو لا علی لهلک عمر. و عبادت بسیاری از صحابه را از ایشان بیشتر نقل کردهاند، و جهاد که در صدر اسلام از اعظم عبادات بود به غیر گریختن از ایشان چیزی نقل نکردهاند، پس به کدام عمل خیر ایشان بر دیگران سبقت کردهاند که در تحت این آیه داخل باشند؟!
دوم: آن که بر تقدیری که مراد پیشتر مسلمان شدن باشد، معلوم است که مراد اسلام واقعی است نه اسلام ظاهری، و معلوم است که در میان صحابه منافقان بسیار بودند که ظاهر خود را به اسلام آراسته بودند و باطن ایشان به کفر مشحون بود، و قریب به ثلث قرآن در مذمت منافقان است.
و آنچه از ایشان در آخر نسبت به اهل بیت آن حضرت صلوات اللّه علیه ظاهر شد از بیحرمتی و اهانت و اذیت، دلیل بود بر آن که ایمان ایشان از روی نفاق بود، پارهای برای طمع، و پارهای برای خوف، و در حیات آن حضرت نیز آثار نفاق از ایشان بسیار ظاهر شد که در کتب مسطور است.
بیست و پنج رساله فارسی، متن، ص: 129
و چون مرض حضرت را صعب یافتند مخالفت را علانیه اظهار کردند، و حضرت دوات و کتفی طلبید که نامهای بنویسد که امتش هرگز گمراه نشوند، عمر نگذاشت و گفت این مرد هذیان میگوید کتاب خدا برای ما کافی است، چنانچه در شش موضع صحیح بخاری «1» این حدیث مذکور است.
و بعد از آن به اهل بیت آزارها کردند که فاطمه زهرا علیها السلام که موافق احادیث صحیحه ایشان حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله فرمود: فاطمه پاره تن من است هر که او را آزار کند مرا آزار کرده، و هر که او را به خشم آورد مرا به خشم آورده.
چنان از خود رنجانیدند که در صحیح بخاری «2» و سایر صحاح ایشان به طرق بسیار مذکور است که حضرت فاطمه علیها السلام وصیت کرد که ابو بکر و عمر بر او نماز نکنند.
اگر بهترین زنان عالمیان ایشان را مسلمان میدانست چرا مانع نماز ایشان میشد بر او، معلوم است که ایذای رسول ایذای خدا است به نص قرآن، و خدا میفرماید «إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِیناً» «3».
یعنی: آنان که ایذا میکنند خدا و رسول او را لعنت کرده است ایشان را خدا در دنیا و آخرت، و مهیا گردانیده است برای ایشان عذابی خوار کننده.
سوم: آن که از آیه معلوم میشود که سبق اسلام مشروط به
بیست و پنج رساله فارسی، متن، ص: 130
احسان است، زیرا که فرموده است «وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ» «1» و احسان ایشان ممنوع است.
چهارم: آن که اگر سبقت حقیقی مراد است، احادیث متواتره دلالت میکند بر آن که اسبق مهاجران علی بن أبی طالب علیه السلام بوده است، و اگر اکتفا به سبق اضافه میکنید پس هر مسلمانی نسبت به دیگری که بعد از او مسلمان شده سابق است، پس چه خصوصیت به ایشان دارد.
و اگر معنی دیگر قرار میدهید اثبات باید کرد و به مجاز استدلال نمیتوان کرد، و به خواهش خود معنی قرآن را نمیتوان گفت.
پنجم: آن که معلوم است که وعدو و عید قرآن مجید در باب مؤمنان و کافران مشروط است به موافات و عدم ارتداد و سایر شروط، و اگر نه آیات بسیار است که دخول بهشت معلق بر نفس ایمان و اعمال صالحه شده، و برای صابران و صادقان و امثال ایشان آیات وارد شده که متضمن وعده بهشت و مغفرت و خوشنودی است، با آن که آیات بسیار دلالت بر خلود و عقوبت اصحاب کبائر میکند، و آیات و اخبار بیشمار در باب خلود مرتدین وارد شده، و تحقق این شرط در ایشان ممنوع است، بلکه خلافش ظاهر است.
ششم: آن که به اعتقاد ایشان حضرت علی بن أبی طالب علیه السلام و طلحه و زبیر هر سه از سابقان بودهاند، با آن که در روز جمل همه به قصد قتل یک دیگر شمشیر بر روی یک دیگر کشیدند.
اگر امیر المؤمنین ایشان را مسلمان میدانست، و میدانست که از اهل بهشتاند، و خدا از ایشان راضی است، چگونه امر
بیست و پنج رساله فارسی، متن، ص: 131
میکرد اصحاب خود را به کشتن ایشان، و خود شمشیر بر روی ایشان میکشید، با آن که عامه نقل کردهاند در احادیث بسیار که حضرت رسالت فرمود: یا علی حربک حربی. یا علی هر که با تو جنگ کند با من جنگ کرده، و محارب آن حضرت به اتفاق کافر است.
و أیضا عثمان و طلحه و علی بن أبی طالب علیه السلام را هر سه از سابقون میدانند با آن که متواتر است که طلحه سعی در قتل عثمان کرد، و کسی که سعی در قتل خلیفه و امام خود کند چگونه خدا از او راضی است؟
و حضرت امیر المؤمنین علیه السلام میتوانست که اعانت عثمان کند، چنانچه بر هر عاقلی ظاهر است و نکرد، اگر او را خلیفه خداوند خدا و دوست خدا میدانست یا مسلمان میدانست کی میگذاشت که او را بر آن حال بکشند.
و اگر گوئی که قادر نبود با آن که ظاهر است که غلط است، و به دون رضای او محمد بن أبی بکر و مالک اشتر و دیگران که نهایت اطاعت آن حضرت میکردند اگر ایشان را منع میکرد البته ممتنع میشدند.
میگوئیم: بعد از بیعت چرا به نماز عثمان حاضر نشد؟ در آن وقت که خوفی نداشت و همه مطیع او بودند، و اگر خود نمیرفت بایست جمعی از صحابه را به نماز او بفرستد که خلیفه خدا را با آن مذلت و خفت به روش یهودان مخفی در قبرستان یهودان دفن نکنند.
انصاف بدهید که هیچ عاقلی تجویز میکند که حضرت امیر المؤمنین علیه السلام کسی را که امام و خلیفه داند، و راضی به این احوال نسبت به او بشود، با آن تصلب آن حضرت در دین که عامه و خاصه متفقاند در این.
بیست و پنج رساله فارسی، متن، ص: 132
هفتم: آن که بیضاوی از سابقان انصار هفتاد نفر را شمرده که در عقبه ثانیه با حضرت رسالت بیعت کردند، و به اتفاق یکی از آنها سعد بن عباده انصاری بود از جمله نقبای دوازده گانه بود، و به اتفاق ارباب اخبار و اصحاب سیر در روز سقیفه عمر فریاد میکرد که بکشید او را خدا او را بکشد.
و چون او با ابو بکر و عمر هیچ یک بیعت نکرد او را از مدینه بیرون کرد، و در غربت بیچاره را تیری زدند به تدبیر عمر و کشتند، و کشتن او به گردن جنیان بستند، و شعری از زبان جن وضع کردند.
هر گاه سابقون اولون را کسی که به کشد و امر به قتل کند معاقب نباشد و معذور باشد، پس شیعه که بر قبائح غیر متناهی ایشان از طرق خاصه و عامه مطلع شده باشند، چنانچه در کتاب بحار الانوار «1» مفصلا ذکر کردهام، و ایشان را بد دانند یا بد گویند به عذر نزدیکتر خواهند بود.
با آن که در صحاح ایشان مذکور است که علی و عباس به نزد عمر رفتند و طلب فیء و میراث کردند، عمر گفت در ضمن خشونتها که با ایشان کرد که چون ابو بکر خلیفه شد شما او را غادر و فاجر دانستید، و من که متولی امر شدم باز مرا غادر و فاجر دانستید.
هر گاه پیشوای ایشان آنها را غادر و فاجر و کاذب داند به اقرار عمر، اگر شیعه نیز ایشان را چنین دانند بعید نخواهد بود.
سخن در این باب بسیار است، و در کتب مبسوطه فارسی و عربی بیان کردهام به فضل اللّه تعالی به نحوی که برای منصف راه شبهه نمانده، اگر خواهند به آنها رجوع کنند.
و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم، و الحمد للّه اولا و آخرا و صلی اللّه علی محمد و اهل بیته الطاهرین.
بیست و پنج رساله فارسی، متن، ص: 133
سلسله آثار علامه مجلسی قدس سره