در حضور مصطفای قندخو//چون ز حد برد آن عرب از گفت و گو
آن شه والنجم و سلطان عبس//لب گزید آن سرد دم را گفت بس
دست میزند بهر منعش بر دهان//چند گویی پیش دانای نهان
در حضور مصطفای قندخو//چون ز حد برد آن عرب از گفت و گو
آن شه والنجم و سلطان عبس//لب گزید آن سرد دم را گفت بس
دست میزند بهر منعش بر دهان//چند گویی پیش دانای نهان
از درون کعبه آوازش رسید//گفت ای جوینده آن طفل رشید
در فلان وادیست زیر آن درخت//پس روان شد زود پیر نیکبخت
در رکاب او امیران قریش//زانک جدش بود ز اعیان قریش