نعومی خویشِ شوهری داشت كه مردی دولتمند بوعز نام از خاندان اَلیملَك بود. 2 و روت موآبیه
به نعومی گفت: “مرا اجازت ده كه به كشتزارها بروم و در عقب هر كسی كه در نظرش التفات
یابمخوشه چینی نمایم.” او وی را گفت: “برو ای دخترم.” 3 پس روانه شده به كشتزار درآمد و
در عقب دروندگان خوشهچینی مینمود و اتفاق او به قطعة زمین بوعز كه از ...