سالک ره کرده چون ره کرد و رفت//همچنان چون برق تازان می برفت
در رسید او پردهٔ هفتم تمام//دید آنجا گه مقام بی مقام
خویشتن بالای اشیا یافت او//وان نهانی راز پیدا یافت او
سالک ره کرده چون ره کرد و رفت//همچنان چون برق تازان می برفت
در رسید او پردهٔ هفتم تمام//دید آنجا گه مقام بی مقام
خویشتن بالای اشیا یافت او//وان نهانی راز پیدا یافت او
ای چو نعمانبن ثابت در شریعت مقتدا****وی بحجت پیشوای شرع و دین مصطفا
از تو روشن راه حجت همچو گردون از نجوم****از تو شادان اهل سنت همچو بیمار از شفا
کس ندیده میل در حکمت چو در گردون فساد****کس ندیده جور در صدرت چو در جنت وبا
بدر دین از نور آثار تو میگردد منیر****شاخ حرص از ابر احسان تو مییابد نما
از فلک در تاب بودم دی و دوش****وز غمت بی تاب بودم دی و دوش
با لب خشک از سرشک دیدگان****در میان آب بودم دی و دوش
گاه میخوردم گه از بحر دعا****روی در محراب بودم دی و دوش
بی رخ تو در میان بحر آب****با نبید ناب بودم دی و دوش