شاهنامه فردوسی ب32_پادشاهی پوران دخت
یکی دختری بود پوران بنام****چو زن شاه شد کارها گشت خام
بران تخت شاهیش بنشاندند****بزرگان برو گوهر افشاندند
چنین گفت پس دخت پوران که من****نخواهم پراگندن انجمن
کسی راکه درویش باشد ز گنج****توانگر کنم تانماند به رنج