بر من آمد خورشید نیکوان شبگیر****به قد چو سرو بلند و برخ چو بدر منیر
هزار جان لب لعلش نهاده بر آتش****هزار دل سر زلفش کشیده در زنجیر
گشاده طرهٔ او بر کیمن جانها دست****کشیده غمزهٔ او در کمان ابرو تیر
بدین صفت به وثاق من اندر آمده بود****چنان که آمده بیاختیار و بیتدبیر

درباره
شعر , اوحدالدین انوری ,