زندگانی حضرت امام محمد باقر(ع)ب1
زندگانی حضرت امام محمد باقر علیه السلام
مشخصات کتاب
زندگانی حضرت امام محمد باقر علیه السلام
مولف: عمادزاده حسین، ۱۳۶۹ - ۱۲۸۵
ناشر: شرکت سهامی طبع
سال نشر: 1339 ش، 1379 ق
محل نشر: تهران
تعداد صفحه: 446 ص
تحیت
و ان الباقر بن علی رکنی
محمد و هو رکن الامین
یا اباجعفر یا محمد بن علی ایهاالباقر یابن رسول الله (ص) انا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بک الی الله و قدمناک بین یدی حاجاتنا یا وجیها عندالله اشفع لنا عندالله
محمد بن علی باقر العلوم شه دین
که داغ بندگیش از ازل به جبهه کشید
اللهم صل علی محمد بن علی باقر العلم و امام الهدی و قائد اهل التقوی و المنتخب من عبادک اللهم و کما جعلته علما لعبادک و منارا لبلادک و مستودعا لحکمتک و مترجما لوحیک و امرت بطاعته و حذرت عن معصیته فصل علیه یا رب افضل ما صلیت علی احد من ذریة انبیائک و اصفیائک و رسلک و اولیائک یا رب العالمین
[صفحه چهارم]
صلوات
اللهم صل علی محمد بن علی باقر علم الاولین و الاخرین و امام الهدی و قائد اهل التقی و المنتخب من عبادک اللهم و کما جعلته علما لعبادک و منارا لبلادک و مستودعا لحکمتک و مترجما لوحیک و امرت بطاعته و حذرت عن معصیته و صلی علیه یا رب افضل ما صلیت علی احد من ذریة انبیائک و اصفیائک و رسلک و امنائک یا رب العالمین
اللهم انی اسئلک بحق ولیک محمد بن علی الباقر و اتوسل الیک به ان ترزقنی علما کثیرا نافعا و فهما کاملا و یقینا صادقا یطمئن به قلبی و یوصلنی الی درجات المقربین فی معرفة امور الدین
آمین یا رب العالمین
[صفحه پنجم]
مقدمه
نظری به تاریخ صد سال اول اسلام
بسم الله الرحمن الرحیم
اشعهی تابان دین مبین اسلام در افق مکه از غار حرا در کوه نور تابیدن گرفت و محیط تاریک سرزمین ریگستانی حجاز و عربستان را چنان روشن ساخت که از پرتو انوار درخشان علم و دین - و فصیلت و کمال مکتب تربیتی خود عرصه کشورهای مجاور را نیز در سیطره حکومت سیاسی و علمی خود درآورد.
خردمندان جامعههای بشری در پیشگاه دانش و بینش اسلام سر تعظیم فرود آوردند و علماء و روحانیون ملل و نحل تسلیم صفا و روحانیت اسلام گردیدند.
سرعت پیشرفت مسلمین شگفتآمیزترین مسائل علم الاجتماع شد که توجه فلاسفه و حکما را جلب کرد و علمای روح الاجتماع در آن سر انگشت حیرت به دندان گزیدن گرفتند که چگونه یک ملت وحشی دور از تمدن تمدنهای ملل راقی را به سرعت باد و برق زیر قدرت نفوذ خود درآوردند و دو کشور پهناور خراجگیر آن عصر روم و ایران در قبال عرب تسلیم شده و تمدن چند هزار ساله خود را تفویض نمودند - عرب هم آن ملل کهنسال را به کمال علم و فضیلت رسانید که گفتهاند:
گرچه ز جور خلفا سوختیم
ز آل علی معرفت آموختیم
اوضاع و احوال علمی و دینی در قرن اول
چنانچه دیدیم پس از ظهور اسلام در سال 611 میلادی قیاصره روم و اکاسره ساسانیان رو به ضعف نهادند و اسلام با آئین درخشان خود سطح اندیشه و افکار بشر را روشن ساخت - و مردم را به ترک بتپرستی و آئین انسانیت دعوت نمود و در مکتب رقاء و ارتقاء اسلام مردم را
[صفحه ششم]
به انسانیت سوق داد - از سال 622 یعنی از اول هجرت تا سال 132 دوره اموی پس از رحلت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم اختلافاتی رخ داد که بیشتر بر سر خلافت بود ولیکن این اختلافات سیاسی ناچیز بوده و از میان رفت و مسلمین به سابقه چند عامل که اهم آن وحدت کلمه و تحکیم مبانی سازمان اجتماعی اسلام بود به نیروی قدرت تعالیم عالیه قرآن و وجود فرماندهان با انضباط و با ایمان که به سختی عادت داشتند به سرعت جنبش کردند و فتوحات شایانی نمودند و با همسایگان آمیختند و در نتیجه علوم و فنون و آداب آنها را هم گرفتند و یک ادب مشترکی از عرب و عجم به وجود آوردند که به نام مکتب اسلام شرق و غرب را گرفت!!
ایرانیان با شکستهای پی در پی مانند جنگهای قادسیه سال 14 هجری و جلولاء سال 16 و نهاوند سال 21 منقرض شدند و مسلمانان با ادب و آداب بسیار متنوعی روبرو شدند یک محیط دینی و علمی بوجود آوردند و حکومتی بر اساس انصاف و عدالت نفوذ یافت چون بنیامیه ظهور کردند آن نصفت و عدالت حکومت دینی مبدل به یک سلطنت مستبده گردید و نزاع و نفاق و اختلاف بین مسلمین عرب با اقوام و ملل تابعه خاصه ایرانیان آغاز شد و چندان ادامه یافت تا سبب قیام ابومسلم خراسانی و یک حرکت فکری علیه حکومت اموی گردید و محیط تاریک خشک بیعلم و فضیلت سیاست اموی در سال 132 پایان یافت - و دوره جدیدی پدید آمد - که در شرح زندگانی امام صادق علیهالسلام تا امام رضا علیهالسلام نقل کردهایم.
زندگانی علمی دوره بنیامیه
علوم و معارف اسلام تا شهادت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیهالسلام بر اصل تعلیمات مستقیم قرآن و پیغمبر اسلام و زبان وحی بود به طوری که در تاریخ مفصل اسلام نوشتیم هیچ کس جرئت انحراف نداشت حتی خلیفه چنانچه عمر با همه خشونتی که داشت در مقابل مردم گفت اگر من منحرف شوم چه خواهید کرد؟
مسلمانان با کمال شهامت گفتند با این شمشیر تو را هدایت و به راه راست بر میگردانیم - بنابراین حکومت حکومت دینی و طبق قرآن و حدیث بود و جز غصب خلافت و امامت لغزشها کمتر میشد و دیدیم تا عثمان منحرف گردید او را با شمشیر به راه راست فرستادند.
زندگانی علمی و دینی یک وحدتی داشت مخصوصا زمان امیرالمؤمنین که همه جا بحث علمی و فقهی بود حتی در میدانهای جنگ و به این طریق و در سفر و حضر همه جا بحث روی علوم و فنون بود تا به شهادت امام المتقین خاتمه یافت ورق برگشت و اوضاع به یک
[صفحه هفتم]
صورت دیگری درآمد حکومت دینی مبدل به حکومت عربی آن هم آمیخته به تعصب جاهلیت و تمایلات خانوادگی و تشخص گردید و معاویه خلافت دینی را به سلطنت شبیه اکاسره ایران و قیاصره روم تشکیل داد و علوم و فنون را تحقیر کرد و حتی نوشت از آموزش و پرورش مردم جلوگیری کنید در مساجد و مدارس هم اخبار و حدیث را طبق دستور دربار خلافت نقل کنید تا مردم در جهالت بمانند و بشود بر آنها حکومت کرد - با شرحی که از دوره اموی در کتاب سیدالشهداء علیهالسلام دادهایم ثابت شده که معاویه علوم و فنون اسلامی را که در رأس آن سه قسمت تفسیر - حدیث - ادبیات بود آنها را به قدری تضعیف نمود که تفسیر به میل بنیامیه گفته میشد و حدیث در سایه جاعلین حدیث نشر و توسعه یافت فقط ادبیات خشک دوره جاهلیت در مدح و توصیف باقی مانده و جز آن چیزی نداشت.
اما تفاوت ادبیات
تنها تشخیصی که از ادبیات دوره جاهلیت با دوره بنیامیه میتوان داد از این راه است که ادب و آداب عربی قالب معانی اسلامی گردید و به جای نقل داستانهای ملی و قومی و توصیف حیوانات عربستان و دوره جاهلیت داستانهای تاریخی و اسلامی و سیاسی و فتوحات مسلمین ظروف معانی و فضایل گردید.
به قدری بنیامیه بالاخص آلمروان دور از علم و فضل و کمال و انسانیت بودند که همان مقدار حدیث و طبی هم که داشتند از عربستان به خاورمیانه و اروپا و از سوریه به مصر و افریقا نقل شد و محیط اموی سخت خشک و بیروح بود و جز مفاسد اجتماعی و سیاست ظلم و تضعیف و تعدی نسبت به مردم و خوشگذرانی و لهو و لعب و اجرای شهوات و تمایلات نفسانی چیزی نداشت.
خطابه و سخنوری هم که از مختصات عرب بود آن هم یک صورت مبتذل خشک جامدی پیدا کرد زیرا به تصنع تمایل دربار خلافت باید متحلی گردد فقط نشر کتابت برای تکثیر نسخ قرآن توسعه یافت و علوم و فنونی جز نقل قسمتی از آیات قرآن و حدیث که منطبق با سیاست بنیامیه بود نشری نداشت و تألیف و تصنیف در صورت ظاهر در همین مواد و بیشتر ادبیات بود که لفظا و معنا سبکی خاص یافت چنانچه دواوین شعرای دوره بنیامیه حاکی سبک مخصوص ادبیات حکومت عربی امویست و در اطراف مدح و هجو و مفاخره و مباهات و سیاست و تاریخ دور میزده و غیر از این از علوم و ادب واقعی اسلامی چیزی ندارد - ولی در همین هشتاد سال که مسلمین در پیشرفت و فتوحات بودند و پیروان علی بن ابیطالب علیهالسلام
[صفحه هشتم]
در خفا به کار تألیف و تصنیف کتب علمی از تفسیر و حدیث و ریاضیات و طبیعیات و فلکیات و غیره فعالیت میکردند که بعد در عصر بنیعباس آشکار شد و فهرست کتب شاهد صادق گفتار است.
صد ساله دوم اسلامی از مکتب باقری تا مکتب رضوی
فرهنگ و معارف اسلام از نظر دین و علوم و فنون از تاریخ هجرت تا نیمه قرن اول عصر روشن و حکومت دینی بود که قرآن و حدیث روزافزون بر بشر عرضه میشد و پیشرفت داشت نیمه قرن دوم که حکومت اموی روی کار آمد پردههائی از ظلم و ستمکاری و سیاست حفظ جهالت و نادانی و حکومت مستبد عربی بر چهره اسلام کشیده شد و نه تنها علوم و فنون نشر نیافت آیات قرآن و حدیث هم راه انحراف و جعل پیش گرفت و جاعلین اموی برای حفظ مقام خود مطالب را به نحو مطلوب خویشتن و به مقتضای حکومت جابرانه نشر میدادند و مردم را در جهالت نگاه میداشتند.
از سنن اجتماعی در پایهگذاری علوم و فرهنگ و ادبیات و لغت و فنون و حرف این است که چنان شالوده کار ریخته شود که با مرور زمان نتیجه بخشد و لذا میبینیم در علم الاجتماع ملل زنده عالم برای تحکیم مبانی فرهنگی خود شالودههای مقتضی بدست خردمندان آن قوم میریختند و گاهی یک قرن یا بیشتر طول میکشید که لغت و فرهنگی و ادبی از میان یک قوم به اقوام و قبایل دیگر تعمیم پیدا کند.
این سنت در اسلام هم بود با این تفاوت که گفتهایم دین و علم مسجد و مدرسه کتاب و معلم قرآن و امام ناطق در اسلام از هم جدا و تفکیک پذیر نبودند و با هم دوش به دوش پیش میرفتند و چون مردم جهان در آن عصر از جهت نیاز معنوی بسیار فقیر و بینوا و مستمند بودند علم و دین با هم مورد استقبال قرار گرفت و دولت موقتی اموی نتوانست به کلی از آن جلوگیری کند - در صورت ظاهر فرهنگ و معارف تجلی نداشت ولی خردمندان اسلام و علمای مآل اندیش و خردهبین که در مکتب امیرالمؤمنین علیهالسلام تربیت شده بودند این شالوده علمی و فرهنگی را حفظ کردند و در خفا خانه به خانه اگرچه به قیمت جان آنها هم تمام میشد نقل و انتقال دادند تا زمان امام محمدباقر علیهالسلام که از پراکندگی و آشفتگی بیرون آمد و یک مکتب مبوب، منظم، مطلوب و کلاسیکی شد و از سال 95 هجری تا سال 115 در مدت بیست سال یک فرهنگی شایسته و مرتب تعلیم و تدوین گردید که به اتفاق تمام مورخین فریقین
[صفحه نهم]
افقه اولین و آخرین اسلام شش نفر شاگردان امام محمد باقر علیهالسلام بودهاند و اساس آن چنان محکم ریخته شد و شالوده آن به قدری متین و قوی بوده که در ظرف صد سال از همین زمان تا سال 204 که حضرت علی بن موسی الرضا علیهالسلام به این مکتب خاتمه داد دیگر دانشگاه اسلامی از هر گونه نقص و عیبی از جهت تجزیه و تحلیل علوم و فنون در اصول و فروع احکام سید المرسلین و علومی که متفرع بر آن بود ابهام و اجمالی باقی نگذاشت.
این اساس علمی و دانشکده فنی اسلامی بود که میدان بدست مسلمین داد تا با قدرت و شهامت بینظیری تمام مکتبهای علمی و تربیتی جهان بشری را در تحت سیطره خود درآورده و محو و متروک گذارده همین اساس فرهنگی و علمی بود که توانست در قرن سوم بر تمام فرهنگ و علوم دنیا دست اندازد و همه را تحتالشعاع نیروی علم و ادراک خود سازد.
نهضتی که در قرن سوم و چهارم شد و توسعه علوم و فرهنگ و ادبیات و فقه و اصول و سایر رشتههای علمی همه در سایه مکتب امام محمدباقر علیهالسلام قوت گرفت.
برای خردمندان متتبع و محققین خردهبین و حکماء و فقهای اولین و آخرین اسلام این حقیقت غیرقابل انکار است که بنیان فرهنگ کلاسیکی علمی و فنی اسلامی از چشمهسار باب مدینه علم تراوش کرده و پس از فترت شصت ساله به افاضات علمی امام محمدباقر (ع) احیاء گردید و مکتب تربیتی و دانشکده فنی و آموزشگاه علمی هر چه بخواهید از این اسامی بر آن بگذارید از آغاز قرن دوم شروع شد و با یک سبکی خاص و متین قوت و شدت گرفت توسعه یافت منتشر گردید و هزاران هزار مردانی بزرگ از علماء و فقها و حکماء و ادباء دانشمندان تربیت شدند که سرمایه علمی قرون بعد و مایه افتخار و مباهات ملی مسلمین گردیدند و همه آنها ریشه علم و فضیلت را از امام پنجم فرا گرفتند و متعاقب آن فرزندش امام جعفر صادق همان حوزه و دستگاه علمی را بزرگ نموده به شرحی که در کتاب خودش دادهایم دوازده هزار عالم دانشمند در یک عصر بوجود آمدند که نه تنها هر یک از آنها برای یک کشوری مایه افتخار بودند بلکه امروز هم ملت اسلام بوجود هر یک از آنها افتخار میکنند و چهار هزار نفر در مسجد کوفه همه از قول جعفر بن محمد الصادق نقل حدیث میکردند و چهارصد نفر از آنها اجازه تصنیف کتب داشتند و به اصطلاح امروز «تز تخصصی» نوشتند که به کتب اربعمائه شهرت یافت و بدون شک پایه و مایه همه این علوم را امام محمدباقر (ع) شکافت و تعلیم فرمود و نشر داد و زمینه را صاف کرده دست فرزندش و اخلاف و نسل آینده
[صفحه دهم]
سپرد تا تمدن علمی اسلام به شرحی که در کتاب جهان اسلام و اسلام در جهان نگاشتیم پایهگذاری گردید.
زندگانی علمی دوره بنیعباس
زندگانی علمی دوره بنیعباس را در کتاب زندگانی حضرت ابوعبدالله امام جعفر صادق (ع) مفصل نگاشتهایم و اینک به اختصار برای تشحیذ افکار خوانندگان و بدست آوردن تأثیر محیط علمی و ادبی عصر اموی شمهای از حیات معنوی زمان بنیعباس را نقل میکنیم.
دوره بنیعباس درخشانترین اعصار علمی اسلامی است که قدرت دانش و بینش و فرهنگ و معارف به منتها درجه اعتلا و ارتقا رسید - و صدها کتاب از السنه خارجی به عربی ترجمه شد و حکومت اسلامی در حقیقت حکومت علمی گردید آن تعصب جاهلیت و آن حکومت عربی خشک از بین رفت بالاخص که ایرانیان در روی کار آوردن بنیعباس سهمی به سزا داشتند و دربار خلافت عباسی متشکل از دانشمندان ایرانی بود و لذا حکومت خلفای بنیعباس یک حکومت عقلانی و علمی آمیخته به دین و ادب بود - و کاخ تمدن اسلام بر اساس آهنین علم و هنر و صنعت استوار گردید روحانیت و مدنیت اسلام از خلافت بنیعباس مایه گرفت و بنیان معنوی آن از مکتب امام جعفر صادق (ع) تحکیم یافت و با مقایسه این دو عصر میتوان به تاریکی محیط علمی عصر اموی و افق درخشان عهد بنیعباس پی برد و به حقایق امور تدریجی رسید در قرن دوم جنبش جهانگیری از یک طرف و نهضت علمی از طرف دیگر به اطراف عالم پر و بال گشود و همای علم و دانش در فراز نیمکره مسکونی سایه افکند.
فترت بین دو حکومت اموی و عباسی
با توجه به مطالب گذشته دیدیم که برای امام محمدباقر (ع) از نظر سیاست عصر که قیام ابومسلم خراسانی و علویان طبرستان - و تشکیل دولت مستقل در اندلس - و سرکشی فرماندهانی بزرگ از عرب و عجم و اشتغال خلفای مروانی به عیش و نوش و شهوات و بدمستیهای وقاحت آمیزی در زندگانی آنها دیده شد یک انقلاب فکری به وجود آورد که هر دسته از احزاب سیاسی در مقام روی کار آوردن طرفداران خود بودهاند و برای این کار فعالیت میکردند یک دسته طرفداران آل علی در طبرستان مشغول اقدامات نبودند و یک دسته از ایرانیان پیروان امیرالمؤمنین برای روی کار آوردن اولاد او در خراسان و حجاز فعالیت میکردند و زمینه را صاف کردند به امام زینالعابدین پیشنهاد کردند قبول نفرمود به امام محمدباقر پیشنهاد
[صفحه یازدهم]
کردند رد کرد فرمود مقدور نیست در خاندان ما باشد هنوز مأیوس نبودند باز فعالیت در اطراف کار زید و یحیی کردند که آنها هم کشته شدند و چون سیل افکار به مخالفت امویان جریان یافت در مقام برآمدند که اگر آل علی قبول نکردند سر از اطاعت خلفا و فرماندهان بپیچیند تا آنکه عموزادگان آل علی به فکر افتادند و ابومسلم خراسانی برای آنها فعالیت شایانی نمود و دعوت خود را که در اطراف علویان بود به جانب عباسیان برگردانید
ابومسلم و بنیعباس
ابومسلم اصفهانی که در کوفه تربیت شد و به خراسان رفت به طرفداری علویان به تبلیغ پرداخت و چون آنها حاضر نشدند ابراهیم امام او را به خود جلب نمود که مردم را به سوی بنیعباس دعوت کند.
در این ضمن که آل مروان ابراهیم امام را در کوفه زندانی کردند ابومسلم بحران محل زندانی شدن ابراهیم شتافت و از خلیفه به صورت یک بازرگان به عنوان اینکه امانتی نزد ابراهیم دارم میترسم هلاک شود و امانت من از بین برود درخواست ملاقات او را کرد خلیفه هم موافقت نمود و ابومسلم ابراهیم امام را در حران دید و پرسید امانت مرا به چه کسی سپردی که از او بگیرم او هم مطلب را درک کرد گفت نزد من است و پس از من از پسر حارثیه بگیر
فرزند حارثیه سفاح بود که به ابوالعباس معروف گردید و ابومسلم به کوفه نزد او رفت و با او بیعت کرد که به نام او دعوت کند برگشت به خراسان و به سوی بنیعباس دعوت نمود و سخت فعالیت کرد تا زمام خلافت را از مروان حمار آخرین اموی گرفت به دست بنیعباس داد اما منصور نمک نشناسی کرد - او را به ناجوانمردی کشت سیاهپوشان خراسان و سپاهیان نصر سیار والی امویین و علویان طبرستان و مردم مازندران و دستههای مختلف دیگر علیه آل مروان قیام کردند تا دولت بنیامیه ساقط شد و این فعالیتهای سیاسی درست بیست سال طول کشید و در همین مدت امام محمدباقر علیهالسلام مشغول گستردن بساط دانش و بینش گردید.
علوم و فنون در قرن دوم اسلامی
در تاریخ ادوار علوم اسلامی اکثر مورخین منشاء توسعه علوم اسلامی را از قرن سوم نوشتهاند و به کلی از اهمیت قرن دوم چشم پوشیده یا توجه نداشته یا وارد به اخبار علمی و خاندان عترت و طهارت که معدن علم و مخزن دانش اخذ وحی بودند، آنها از مدینة العلم پیغمبر سیراب شدهاند و همه علوم و فنون الهامی آسمانی را دریافت نموده، نبودهاند.
و چون ما در این اوراق شرح حال حضرت امام محمدباقر علیهالسلام که پنجمین رکن
[صفحه دوازدهم]
امامت و عصمت به شمار میرود شرح میدهیم ناگزیر توجه خوانندگان محترم را به این نکته لطیف تاریخی که منشأ صدور علم و فضیلت است جلب نموده و اهمیت اوایل قرن دوم را و عظمت آن عصر را از نظر علم و دانش و تأسیسات معارفی و فرهنگی به نظر خوانندگان میرسانیم.
قرن دوم اسلام از لحاظ تاریخ از سال 101 خلافت یزید بن عبدالملک امویست که به یزید ثانی معروف است و تا 132 که به مروان حمار دولت اموی سقوط کرد و ثلث قرن دوم از جهت سیاست به این حساب گذاشته میشود و دو ثلث دیگر از 133 تا 198 عصر ظهور مأمون در خلافت بنیعباس عظمت یافته است تا 228 به اوج ترقی و کمال رسید
اما از نظر امامت که مشحون بر علم و فضیلت و آموزش و پرورش دینی است از زمان امام محمدباقر علیهالسلام که در حقیقت 43 سال داشتهاند شروع میشود و آغاز مکتب امام پنجم که مقدمه مکتب جعفری است از آخر نیمه دوم قرن دوم شروع گردید تولدش 57 هجری سه سال با جدش سیدالشهداء و 35 سال با پدرش بیست سال هم امامت داشته و تا سال 117 ادامه داشت و اساس نشر معارف دین در این سنوات استوار و پایههای آهنینی برای تنویر افکار عمومی و تشحیذ اندیشه و ارشاد و هدایت عقول ریخته شد
آغاز قرن دوم اسلامی که سنوات پنجم و ششم تأسیس دانشگاه باقرالعلوم است بهترین شالوده معارف اسلام در برنامه جالب توجهی که از توحید و متفرعات و نبوت و متفرعات آن و امامت که حساسترین مسائل روز در ضعف و سقوط بنیامیه بزرگترین دشمن این مقام بوده و قسمت جالبتر تفسیر قرآن در اخلاقیات و اوامر و نواهی الهی و مخصوصا تتمیم مکارم اخلاقی است که ارکان دانشگاه امام محمدباقر علیهالسلام را تشکیل میدهد و باید برای هر یک با مقدمه کوتاهی شمهای نقل کنیم تا توجه اذهان و افکار جلب و مفتاح سخن را بدست آنها داده خود در تفحص و تجسس و تتبع و تحقیق آن کوشش نمایند.
تأسیس این مکتب که احیای مکتب علوی است مواجه با مشکلاتی بود در عین حال که فرصتی مغتنم شمرده شد موانعی هم در کار بوده مانند قحطی حجاز و شامات و غصب اموال آل محمد و کثرت افراد خاندان و اهل بیت علویان و توسعه مکتب امام محمدباقر علیهالسلام و تجاوزات آل مروان و قتل و غارت مکرر شهر مدینه و عوامل دیگر که از سرعت عمل به نحو مطلوب جلوگیری میکرد - معذلک امام پنجم در بیست سال آخر عمر دائما در تلاش حفظ اجتماع مردم مدینه جسما و روحا و نشو و ارتقای افکار مسلمین علما و تربیتا بود تا آنکه
[صفحه سیزدهم]
علوم را به همان نحو که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم خبر داده بود شکافت و یک حرکت فکری به وجود آورد و زمینه را صاف کرده بدست فرزند دلبندش امام جعفر صادق علیهالسلام سپرد
برنامه مکتب باقرالعلوم
با توجه به فرصت بیست ساله انقلاب فکری و بحران سیاسی حضرت امام محمدباقر علیهالسلام یک سازمان فرهنگی عمیق و دامنهداری داد شخصا استاد و آموزنده خود بود و دانشمندانی چند که تعداد آنها شاید به هزار نفر میرسید تربیت کرد که برخی از آن میان شاخص و برازنده گردیدند و این برنامه را تا پایان عمر آن سرور عزیز ادامه دادند و از علمای اولین و آخرین در فن علوم اسلامی گردیدند به شرحی که داده شده
امام مواد برنامه مکتب امام محمدباقر علیهالسلام عبارت از این رشتهها بود که هر یک متفرعات بسیاری داشت و همه آنها از قرآن سرچشمه میگرفت و به رشد عقلی خاتمه مییافت
قصص انبیاء
اخبار درباره آدم - ادریس - نوح - هود و صالح - ابراهیم - لوط ذوالقرنین - یوسف - ایوب - حضرت موسی و هارون - خضر و یوشع - حزقیل - الیاس و لقمان و اشموئیل - داود - اصحاب سبت - سلیمان - یحی بن زکریا - حضرت عیسی بن مریم - ارمیا و دانیال - عزیر - اصحاب کهف - اصحاب اخدود - خالد بن سنان
احتجاجات با علمای معاصرین
اشاره
تعلیمات امام محمدباقر علیهالسلام از فواید علم و عالم و معلم و تعلم و لزوم طلب علم - فضل طالب علم و اهمیت دانشآموز و دانشجو و آداب تحصیل و تعلیم و تعلم
در بیان حدیث و آداب آن و محدثین و کیفیت حدیث و مشکلات آن
تفسیر آیات قرآن مجید در رسالت - ولایت - امامت - و مناقب آن
روایات نقل خطب و تعلیمات عالیه امام المتقین امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیهالسلام احادیث نبوی - احتجاجات - علوم و فنون مختلفه مرویه از مولای متقیان و صدها مواد تربیتی که بدین صورت نقل فرمود
قسمتی از بیانات امام محمدباقر درباره فضایل و مناقب پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم و خدیجه کبری و فاطمه زهرا (س) و علی مرتضی و اخبار از قائم آل محمد است که ما در کتب همه ائمه اخبار امام محمدباقر (ع) را نقل کردهایم.
[صفحه چهاردهم]
در اخلاقیات در علوم و فنون و ادعیه و اذکار و حکایات و امثال سایره و غیره.
در مواعظ و نصایح و پند و اندرز و سیر تاریخ.
در جلالت قدر حضرت خدیجه و فاطمه و خاندان نبوت.
درباره محشر و قیامت - و اخبار متعاقب آن.
که ما آن را به چهار قسمت کرده اجمالا جریان تاریخی آن را از نظر خوانندگان میگذرانیم.
توحید در صد ساله اول اسلام
افی الله شک فاطر السموات و الارض
به شرحی که در کتب مربوطه دادهایم آفتاب اسلام از افق حجاز طالع گردید و مکه سرزمین بتپرستی را با 23 سال رنج و زحمت به یک مدینه فاضله توحید و خداشناسی تبدیل نمود و اخلاق عمومی مردم بدوی خونخوار و جاهل و گمراه را به یک سلسله صفات ممدوحه مواسات و مساوات و اخوت و برادری و پاک طینتی و اندیشه نیکو برگردانید به طوری که توانستند در ظرف کمتر از سه ربع قرن دنیا را در سیطره حکومت خود درآورند - و اسلام را دین سهل و سمحه و دین عقل و منطق و برهان و استدلال و رشد عقلی شناختند - اما درس توحید به آن سادگی که اسلام داد و نکات دقیق و غوامض مسائل مختلف فیه بین یهود و نصاری که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم به صورت سهل و ساده بیان فرموده بود به یک تحول علمی مبدل گردید و تحتالشعاع سیاست خلافت قرار گرفت.
تا پس از رحلت خاتم النبیین صلی الله علیه و آله در سال 11 هجری سقیفه بنیساعده پدید آمد و گفته شد پیغمبر خدا خلیفه معین نکرده با توطئه و نقشهی قبلی مسیر خلافت را تغییر دادند و در کشمکش تغییر خلافت با آن همه خطب مهیج و مفصلی که حضرت امیرالمؤمنین و پیشوای موحدین در مجامع عمومی در هر حال بود ایراد میفرمود باز هم توحید به حال اجمال باقی مانده و موجب ظهور مفوضه و جبریه و اشاعره و خوارج و غیره گردید و در جنگهای جمل و صفین و نهروان و چهار سال ادامه درس ارکان اصول توحید با شهادت مولای متقیان و باب مدینه علم این درس تعطیل گردید.
در دوران امام حسن مجتبی علیهالسلام و عصر سیدالشهداء روحی فداه با آنکه در این بیست
[صفحه پانزدهم]
سال به طور خصوصی در پنهان و خفی برخی از علاقمندان حضورشان میآمدند و درس توحید و اصول عقاید میگرفتند ولی در حقیقت در دوران معاویه مکتب معارف اهل بیت به کلی بسته و تعطیل گردید.
شهادت سیدالشهداء ارواحنا فداه حس توجه مردم را به تعطیل معارف دین بیدار کرد و سیادت و اعلمیت را در این خاندان به ثبوت رسانید ولی هنوز امویین قوت و قدرتی داشتند و تا این ورق برگردد مدتی طول میکشید و لذا دوره چهل ساله امام زینالعابدین علیهالسلام عصر سکوت و خمود و خاموشی بود که حضرت سجاد علیهالسلام هم به صورت ادعیه و اذکار حقایق دین و تاریخ و معارف اسلامی را بیان فرموده و صحیفه در پنهانی دست بدست میرفت و کسی از آن خبر نداشت و انقلابات خونخواهی واقعه هائله کربلا تا ده سال ادامه داشت و بیش از چهارصد هزار نفر در این مدت در جزیرةالعرب بر اثر قیام سیدالشهداء کشته شدند و هر دسته و قبیله به خونخواهی قیام میکردند و حال بر این منوال بود تا قرن اول به پایان رسید تا خاندان آلمروان در اثر تظاهر به فسق و فجور و افراط در شهوات و بدمستیها و ارتکاب جنحه و جنایات بیحد و حصر محکوم به تلاشی و سقوط گردیدند و ضعف روزافزونی آنها را احاطه کرد در این خلال که ضعف آنها از یک طرف - قیام مردم خراسان به دنباله سیادت و مظلومیت آل علی علیهالسلام از طرف دیگر و زیر بار نرفتن سادات علوی در طبرستان و همآهنگی با مردم آن سامان از یک طرف - فعالیت و اندیشه احراز مقام و منصب اولاد عباس هم از یک جانب آشوبی در اواخر قرن اول و اوایل قرن دوم به وجود آورد و مصادف با همین ضعف و انحطاط مسلمین در اندلس پیش رفتند و آنجا هم متعاقب ایران علم استقلال افراشته شد و حکومت مستقلی البته اموی صفت به پا داشتند و تزلزل افکار و تشتت آراء یک زمینه مساعدی به دست امام محمدباقر علیهالسلام داد و مردانی با حدت ذهن و شدت ذکاء پیدا شدند که اطراف این امام را گرفته بساط دانش و بینش را به سهولت و آسانی گستردند و تحت عنوان تفسیر قرآن درس توحید شروع شد توحید صفات - توحید ذات - توحید افعال - توحید عبادات به شرحی که در متن کتاب گفته شده تدریس و تعلیم گردید و روزافزون شاگردان این مکتب استفاده میکردند و بر تعداد آنها و عشق و علاقه و نشر و تعمیم آن افزوده میگردید - غوامض و مبهمات و مشکلات را میپرسیدند بر آنها سهل و آسان میشد.
زمینه نشر علم و حس کاوش و دانشجوئی و معارف پروری بیدار و تقویت شد - دیگر
[صفحه شانزدهم]
کسی مزاحم و معارض محصلین علوم و فنون نمیشدند وقت آن را نداشتند که به این کارها رسیدگی نمایند آنها هم به توسعه این مکتب پرداخته و با آزادی کامل از اطراف و اکناف مخصوصا برای کسب معضلات توحید به دربار امام علیهالسلام میشتافتند و لذا در تفسیر بسیاری از آیات قرآن بیانات امام محمدباقر علیهالسلام را میبینیم.
نبوت خاصه و عامه
ما کان محمد ابا احد من رجالکم ولکن رسول الله و خاتم النبیین
در مسیر تاریخ انبیاء دیدیم که بحث نبوت با ظهور خاتمالنبیین از نو آغاز شد یک دسته از علماء یهود و نصارای نجران و کهنه و صائبین و مجوس برای کسب اطلاع و تحقیق در صحت و سقم نبوت و پیغمبری حضرت محمد بن عبدالله خاتم النبیین صلی الله علیه و آله و سلم با وقوف به کتب آسمانی سابق به مدینه و مکه میآمدند و تحقیقاتی میکردند و یا مباهله مینمودند احتجاجاتی مفصل شروع میشد و با بررسی کامل اکثریت قریب به اتفاق این طبقه مسلمان شده بر میگشتند یا اگر به سبب اوضاع و احوال محیط هم نمیتوانستند فی الحال اسلام قبول نمایند بر میگشتند به سوی خاندان و قوم و عشیره خود و قبول اسلام میکردند یا بودند تا وقتی که مسلمین شروع به فتوحات کرده آنها هم اسلام را از روی کمال میل میپذیرفتند زیرا برهان و استدلال آنها قطعی شده بود اما چون بشر در هر حال هر یک فردی دورانی دارد که باید از آغاز و انجام سیر کمالی کند تا به مطلوب برسد کسانی که دور بودند باید از نزدیک به تحقیق و استعلام و اجتهاد و استنباط اصول عقاید خود که اصل مهم آن نبوت است و سایر ارکان آن نبوت به ثبوت رسیده است از روی حجت و دلیل بشناسند و به همان دلایل که نقل شد جنگهای دامنهدار رده زمان ابوبکر و دنبال آن فتوحات عمر و عثمان و جنگهای جمل و صفین و نهروان و پس از آن جنگهای انتقامی و خونخواهی قتل سیدالشهداء دیگر فرصت نداد به ائمه ما که این مکتب را رسما بگشایند و استدلال نمایند و دیگران هم نیروی علمی و اطلاع کافی از مدینه علم نبوت و سیر وحی نداشتند تا بتوانند عقول و افکار زکیه و کیسه را قانع نمایند و لذا نبوت خاصه هم مانند توحید صفات و جلال و جمال در حال اجمال ماند تا امام محمدباقر (ع) به حجت باقرالعلوم به گشودن این مکتب نموده و به شرحی که داده شد استدلالا مقام نبوت
[صفحه هفدهم]
عامه را با قصص قرآن در ضمن تفسیر حال آدم تا حضرت عیسی به نحو طریقیت موضوع اثبات فرموده و پس از آن نبوت خاصه جدش را مبرهن داشت و آیات و احادیث صادره در باب نبوت را تفسیر و تبیین فرموده ابهام این معضله را برطرف کرد و متعاقب آن مکتب جعفری تا به مکتب رضوی رسید بحث نبوت خاصه دیگر به هیچ عنوان مخالف یا شاک و مترددی نداشت به شرحی که در کتاب امام جعفر صادق (ع) و کتاب امام رضا مفصل بیان شد در حضور مأمون بزرگان علمای فرق و ادیان دیگر تسلیم ادله و براهین آن حضرت گردیدند و بدین طریق باید اعتراف کرد که آغاز این مکتب استدلالی از امام باقر (ع) شروع گردیده و به امام رضا (ع) پایان یافته است.
مفهوم حقیقی نبوت عامه و خاصه را امام پنجم به طرق مختلف اثبات فرموده و مردم را به این موهبت آسمانی آشنا کرد - شرحی از احوال انبیاء و رسل برای قضاوت نهائی منظور نبوت و رسالت بیان فرموده است.
خلافت و امامت در اسلام
انی جاعلک للناس اماما
اساس اختلاف و این همه محرومیتها و جنگ و جدالهای اسلامی روی بحث امامت بوجود آمده است که چون ما در کتب دیگر مانند کتاب امیرالمؤمنین و غیره بحث لغوی و اصطلاحی و ثبوت مقام آسمانی امامت را نقل کردهایم اینجا لزومی ندارد تکرار شود بلکه فقط سیر تاریخی آن را میخواهیم تذکر دهیم.
میخواهیم فقط سیر تاریخی امامت و خلافت را تذکر دهیم و بگوئیم قریب شصت سال خونریزی و نزاع و سکوت و تعطیل برای قهر و غلبه جاهطلبان بوده و ائمه ما فقط به جرم آنکه آنها مردان برگزیده آسمانی و منصوب و منصوص ربانی در جانشینی پیغمبر خاتم النبیین (ص) بودند همه کشته و شهید و مسموم و متواری و تبعید و زندانی و بالاخره غائب و پنهان از چشم مردم گردیدند و با این همه زجری که کشیدند باز هم مناقب و مآثر آنها دنیائی را پر کرده چنانچه از خلیل بن احمد عروضی پرسیدند علی بن ابیطالب را وصف کن گفت چه بگویم از کسی که دوستانش از ترس و دشمنانش از حقد و حسد فضایل او را کتمان کردند معذالک.
[صفحه هیجدهم]
کتاب فضل ورا آب بحر کافی نیست
که تر کنم سر انگشت و صفحه بشمارم
شناختن شخص علی بن ابیطالب امیرالمؤمنین که وحدت نوری با پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم داشتند کار بس مشکلی است او نسخه منحصر به فرد و به قول مسیحی معاصر صوت العدالة الانسانیه بود و به قول دیگر گوهر وجودش را عرب نشناخت و عجم او را درک نموده و تعظیم و تقدیس کرد و در نشر اخبارش بذل همت نمود.
امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب در ظهور و پیشرفت اسلام سایه صفت دنبال پیغمبر خدا بود و از 84 غزوه و جنگ زمان پیغمبر در 83 جنگ شمشیر از دست علی نیفتاد و سهمی به سزا در نشر اسلام و بالاخص در علوم و فنون دین دارد که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم در حق او فرموده انا مدینة العلم و علی بابها من شهر علم و علی در آن مدینه فاضله است که هر کس بخواهد وارد و خارج شود جز آنکه سر تعظیم در پیشگاه علی (ع) خم کند چاره ندارد و ابنابیالحدید به همین جهات توجه داشته که مینویسد ما هر خوبی را در عالم انسانیت که بخواهیم ریشه آن را پیدا کنیم دنباله آن را گرفته به عقب بر میگردیم هر چه دست میزنیم و پیش میرویم میبینیم همه خوبیها و فضایل و مکارم اخلاقی اصل و مبناء و مخزنش در وجود علی بن ابیطالب بوده است - با این حال یک دسته گفتند خلافت و امامت با آنکه در شخصیت علی محقق است ولی مفضول را بر فاضل به سبب سیاست مقدم داشتند.
بحث امامت از ارکان عقیده اسلامی است که جاهطلبان آن را از اصول عقاید اولیه جدا کردند و به نام اصول مذهب نامیدند و چون نمیتوانستند منطق این مقصد را اثبات کنند یکی دیگر از ارکان اصول عقاید را به نام عدل آن را هم همدوش نموده از صفت اصول عقاید خارج کردند تا به جائی که به تجسم توحید و خدای خر سوار و وحدت موجودات و وحدت وجود قائل شدند در حالی که در عقاید علمای امامیه عدل از اصول عقاید و عین ذات پروردگار و امامت غیرقابل انفکاک از نبوت است آن هم در یک شخصیتی چون علی بن ابیطالب که دوست و دشمن ناچار در پیشگاهش خاضع و خاشع هستند و آنگاه با تفکیک این دو اصل توحید و نبوت را هم به معنی حقیقی خود مخدوش نشان دادند زیرا توحید بدون عدل و نبوت بدون امامت ناقص است.
خدای غیر عادل ما قبول نداریم و پیغمبری که جانشین و وصی و خلیفه، وزیر و امام برای اجرای احکام و تشریح مبانی شریعت خود معین نکند آن را هم قبول نداریم.
[صفحه نوزدهم]
ما به آن خدای واحد احد لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد معتقدیم.
و به آن پیغمبری که خاتم الانبیاء بوده و علی بن ابیطالب را وصی و وزیر والی و خلیفه و امام و جانشین و وارث علم و تقوی و فضیلت خود معین فرموده منصوب و منصوص بوده است.
این حقیقت تاریخی که در کتب مربوطه مفصل اثبات شده بیان و توضیح و تشریح آن مواجه با همان مشکلاتی شد که توحید و نبوت به نحو اخص برای تشریح مواجه با آن بوده بلکه بسیار سختتر و مشکلتر زیرا خدا و رسول تا آن حد دشمن نداشتند که امیرالمؤمنین و مقام امامت و ولایت مطلقه دشمن داشت.
این مقام آسمانی منصوب و منصوص بوده - ولی چون اسلام سلطه کامل یافت و یک حکومت پابرجائی شد جمعی جاهطلب بنابر نقشه قبلی با واقعه روشنتر از آفتاب غدیرخم به مخالفت برخاستند که نگذارند جانشین پیغمبر از خاندان و اقوام خود او باشد تا بتوانند بر گردن مردم سوار شوند و به منصب و مقامی برسند و لذا طبق نقشه سقیفه بنیساعده را بوجود آوردند اولی را به خلافت برداشتند و او هم به شکرانه فعالیتهای نیل به مقصود دوم را به جانشینی و به صورت ولایتعهدی معین کرد در حالی که بهانه اصل - موضوع عدم جانشین و انتخاب ملی بود.
دوران خلافت هم چنان ادامه یافت تا 25 سال امیرالمؤمنین خانهنشین شد و بر سر این کار زن و یک فرزند در جنین او از دست رفت.
پس از آن که عثمان کشته شد رقیب دیگری که بیست سال مقدمات سلطنت خود را حاضر کرده بود و خراج و مالیات شامات را به اضافه مصر و نواحی و سواحل دریا میگرفت و به دربار خلافت نمیداد سر بر کشید و چون نیروی علمی و وسیله قابل قبولی مانند خویشاوندی نزدیک هم نداشت به توطئه و تحریک قشونی آراست و جنگ جمل را برپا کرد در حالی که مردم به صورت اجماع به معنی واقعی اطراف خانه امیرالمؤمنین را گرفتند و او را مجبور به قبول خلافت کردند و معاویه راضی نشد و جنگ جمل و صفین و بالاخره نهروان را بوجود آورد تا به قتل و شهادت امیرالمؤمنین خاتمه یافت.
معاویه برای استقرار سلطنت خود که به سبک قیاصره روم به سابقه حکومت آنها در دمشق تشکیل داده بود دید با مقامی که امیرالمؤمنین از جهت علم و تقوی و شجاعت و فضیلت و عبادت و عدالت اجتماعی دارد نمیتواند مبارزه کند و ممکن است به زودی خلافت
[صفحه بیستم]
از خاندان بنیامیه بیرون رود برای تحکیم مبانی خلافت خود علمائی دنیادار را برانگیخت که با دربار او طرح مؤانست ریختند و با زر و زور به اطراف رفته جعل احادیث کردند و مناقبی برای عثمان و معاویه نقل کردند و فضایل و مناقب امیرالمؤمنین را کتمان نمودند و سیاستی که معاویه در ظرف بیست سال اعمال کرد هنوز کسی نتوانسته آن را به اجرا بگذارد مگر دولت انگلستان که مکتب سیاسی اموی را به اجرا گذاشته است به شرحی که در کتاب سیدالشهداء درباره ظهور بنیامیه و آثار آنها در تاریخ نوشتیم بیست سال تبلیغات سوء معاویه به شدت علیه علویان ادامه یافت به نحوی که وقتی خبر دادند علی را در مسجد کشتند مردم شام میگفتند علی در مسجد چکار داشت تا این حد علی را دگرگون جلوه داده بود در این مدت که مبانی حکومت بنیامیه پایدار شد و سیدالشهداء علیهالسلام برای اثبات خلافت آن قیام کرد و شهید گردید شصت سال دیگر که دوران بنیامیه بود درست هزار ماه این شجره خبیثه عقاید و افکار را منقلب نموده مفهوم امامت و ولایت آسمانی الهی و دلایل نصب و نص بر وصایت و امامت از بین رفت. حضرت امام زینالعابدین با منطق روز خود تا آنجا که میشد به مردم میفهمانید ولی اوضاع و احوال محیط تاریک عصر اموی مانع اشاعه این عقیده مستدل گردید تا کمکم ضعف بر دولت اموی و آلمروان مستولی گردید و کمکم افکاری پدید آمد که سبب سقوط بنیامیه شد و لذا از سال 80 تا سال 120 تقریبا قریب چهل سال میشد که مستقیم و غیرمستقیم مکتب باقری (ع) شروع به نشر معارف و فرهنگ اسلام نمود و ما از مواد و برنامه دانشگاه امام محمدباقر استنباط میکنیم که حقیقت مفهوم امامت و ولایت را به صورت تفسیر آیات نازله درباره امیرالمؤمنین نقل و بیان فرموده و احکام و اخلاقیات و حتی توحید و نبوت را با تمام متفرعات اصولی آن از زبان امیرالمؤمنین جدش نقل کرده است به طوری که در حقیقت باید اعتراف کرد امام محمدباقر (ع) بلندگوی امیرالمؤمنین در احکام و معالم و معارف دین بوده و برای احیای شریعت اسلام امامت را به معنی واقعی بلکه به معنای مختلفه حقیقی خود معنی کرد و از احادیث و خطب و تفاسیر و کلمات و رسائل جدش امیرالمؤمنین به نحو مستوفی بیان و تعریف و توصیف و تعلیم فرموده و در این کار وظیفه الحق بقدری شایسته مکتب باقری شروع و پایان یافت که به اعتراف تمام مورخین شاگردان او افقه و اعلم و آخرین مسلمین بودهاند.
[صفحه بیست و یکم]
اخلاق یا تتمیم مکارم اخلاقی
انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق
حدیث نبوی
چهارمین قسمت عمده مواد تعلیم و تربیت امام محمدباقر (ع) قسمتهای اخلاقی است که بیشتر آن از خواص مکتب اسلام است.
تردیدی نیست که غرض غائی و علت غائی ارسال رسل و انزال کتب تهذیب اخلاق عمومی مردم است باید سطح فکر و دانش و علوم و بینش مردم را از ظلمات و تاریکی جهل و ضلالت به نیروی نور علم و فضیلت بالا برد و روشن نموده تا مردم خود را بشناسند و وظیفه خود را در راه تکامل خود انجام دهند این نیاز مخصوصا در پایان دوران اموی بیش از هر عصری مورد توجه بوده.
اگرچه همه وقت و همه جا انسان محتاج به تذکر است تا زشتیهای خود را برطرف گرداند و به نیکوئیها بیاراید و به همین نظر آفریننده جهان در شرایع خود مخصوصا اسلام ارکان دین داروی امر به معروف و نهی از منکر قرار داد تا به یک سبک روشن و مستقیم و کوتاه به شاهد مقصود که تتمیم مکارم اخلاقی است برسد ولی دوران آل ابوسفیان و آلزیاد و آلمروان به قدری فساد اخلاق بوجود آورد که محیط تاریک گردید و به کلی مردم از راه روشن اسلام منحرف گردیدند - و از اوج رقاء و ارتقاء اخلاقی به حضیض مذلت سقوط و نزول کردند
اساس قبول اسلام در نظر خردمندان همین علت غائی است که تهذیب نفوس و تتمیم مکارم اخلاقی است و یکی از حساسترین عوامل موفقیت و پیشرفت دین همین اخلاق و صفات و خصال مسلمین بوده که با این سلاح نفسانی توانستند بر ملل و نحل مختلف و اقوام و قبایل متنوع نفوذ یابند و به سرعت شگفتآمیزی مردم جهان را بدین اسلام دعوت نمایند و این قولی است که جملگی برآنند.
خلاصه مطلب
زندگانی امام محمدباقر (ع) به دو قسمت تقسیم میشود: قسمتی که در زمان پدر در حدود چهل سال بنابر اختلاف روایات میزیسته و از اوان خردسالی با بقایای اصحاب باقی مانده پیغمبر که از جنگ معاویه نجات یافته بودند و پس از شهادت سیدالشهداء اطراف امام زینالعابدین را داشتند معاشر بوده و
[صفحه بیست و دوم]
در تجزیه و تحلیل تفاسیر قرآن میگذرانید و در مدینه شاهد و ناظر جنایات آلمروان بود که چندین بار مانند مسلم حادثه (مسرف) بن ارطاة و غیره آن شهر را غارت و قتل عام کردند و هستی مردم را فدای شهوات و تمایلات قرار دادند حضرت امام محمدباقر (ع) این حوادث را از نزدیک میدید و هم را مولود جهل و ضلالت میدانست و لذا در مقام برآمد با اولین فرصت این ورق را برگرداند و بساط علم و دانش را بگسترد تا افکار مخالفین امویین قوت گرفت و این فترت قریب بیست سال طول کشید که زمینه انقلاب صاف شد و دولت اموی سقوط کرد و زمام بدست بنیعباس سپرده شد و این تغییر سیر بدست کسانی بود که معنا طرفدار اهل بیت و علویین بودند - حضرت ابوجعفر امام محمدباقر در تمام مدت عمر که قریب شصت سال میشد با اصحاب و تابعین به بحث و فحص علمی اشتغال داشت مخصوصا امام در این بیست سال مدت امامت خود از مقتضیات محیط کاملا استفاده کرده و زندگانی اجتماعی خود را صرف تعلیم و تعلم و آموزش و پرورش کرد و همان طور که شکافنده علم بود مانند تخم که شکافته میشد و ساقه و برگ و میوه میداد علم را هم میشکافت و پرتوی از آن میافروخت و همان طور که شکافنده علم بود به نام ناشر علم شهرت داشت که علم را پراکنده میکرد و به همه جا میرسانید و همه کس را به قدر مرتبه لیاقت و استعداد برخوردار میکرد و همچنین واسع علم بود که توسعه میداد و بسط میداد و بساط آن را میگسترد و تا آخرین نفس در این آموزش و پرورش سعی مبذول میفرمود - آنگاه باقیمانده وقت خود را در فراغت در امر کشاورزی و تهیه آذوقه و مواد غذائی در مزارع خود صرف فرموده است.
سطور آینده این اوراق نماینده زندگانی امام پنجم است که از نظر خوانندگان میگذرد - و امید است مورد قبول آستان مقدسش قرار گیرد آمین یا رب العالمین
ماه رمضان 1379
اسفند 1338
[صفحه بیست و سوم]
اهداء کتاب
این کتاب را به ساحت مقدس حضرت ابوجعفر امام محمدباقر (ع) که ابوالمعارف و پیشوای فرهنگ و دانش اسلام است تقدیم مینمایم.
یا ابوجعفر یا محمد بن علی ایها الباقر یابن رسول الله سلام الله علیک و علی جدک و ابیک و اولادک الطیبین الطاهرین
تو میدانی در چه محیط پر آشوبی و با چه شرایط سختی از زندگی این سطور و اوراق را جمع و تدوین نمودهام و برای اهداء آن جز تو که مشعلدار آسمانی و مؤسس علوم و فنون اسلام میباشی کسی را شایستهتر ندیدم لذا به نام مبارک تو اهداء میکنم و امید است مورد عنایت و الطاف سامیه واقع گردد و آن ذخیره روز واپسین باشد - تمنی دارد به لطف رحمت قبول فرمائی که الا ان الهدایا بمقدار یهدیها
خدمتگزار معارف دین
حسین عمادزاده
[صفحه الف]
مقدمه مؤلف بر چاپ سوم
اشاره
بسم الله الرحمن الرحیم
قال (ص)
انا اهل بیت الرحمه و شجره النبوه و موضع الرساله و مختلف الملائکه و مخزن العلم و موضع سرالله و نحن الحرم الاکبر و نحن عهدالله و قال (ص) علی منی و انا من علی و لا یؤدی عنی الا علی.
ص 170 کشکول سید حیدر آملی
بیش از 24 سال از چاپ اول این کتاب میگذرد و مکرر از اطراف مطالبه میکردند و توفیق تجدید طبع آن دست نمیداد تا به حمداله تعالی به همت علاقمندان چند جلد اخیر دوره 14 معصوم که تجدید چاپ آن به تأخیر افتاده بود و از دور و نزدیک برای تکمیل این دوره کتاب 14 معصوم مراجعه مینمودند شروع به چاپ گردید که از لحاظ علاقمندان میگذرد و این کتابخانه کوچک برای هر؟ مسلمان لازم است.
عترت معلم بشر است
قال (ص) انی تارک فیکم التقلین کتاب الله و عترتی لن یفترقا حتی یردا علی الحوض و من تمسک بها نجی
موضوعی که در این مقدمه باید تجدید عهد شود ارج و ارزش و اهمیت عترت در تکامل نظام تربیتی انسان است و به همین دلیل رسول اکرم (ص) فرمود دو ثقل ارزنده مهم که هرگز از هم جدا شدنی نیست در اختیار شما میگذارم که آن قرآن و عترت است قرآن یعنی همه علوم مورد نیاز بشر و عترت یعنی آموزنده همه علوم قرآنی که عملا ترجمان مفاهیم گران و مکارم اخلاق است میباشند.
[صفحه ب]
علم امام
و مطلب دیگری که در این کتاب ارتباط و اختصاص دارد موضوع علم امام است که ما در کتاب مستقلی درباره تنزیه امام و رساله مستقلی در موضوع علم امام و منابع علم امام بحث کردهایم و چون گسترش علوم اهل بیت از امام محمدباقر علیهالسلام شروع شده لازم دیدیم که اجمالا از علم امام و منابع علوم امامت سخنی به میان آوریم.
در جلد دوم سر تفوق شیعه در موضوع علم و اینکه آیا علم غیبت که مخصوص به ذات اقدس حق تعالی و در آخر سوره لقمان بیان فرموده آیا به بندگان خود هم از این علم افاضه میفرماید.
ان الله عنده علم الساعه و ینزل الغیب و یعلم ما فی الارحام و ما تدری نفس ما تکسب غدا و ما تدری نفس بای ارض نموت ان الله علیم خبیر.
یا نه و در صورت افاضه و اشراق به چه صورت و به چه وسیله و به چه مقدار از علوم غیبی را به بندگان تربیت شده خود افاضه اشراق میفرماید ...
در کتاب مبانی علوم ائمه علیهالسلام هم در این زمینه بحث مستوفی نمودیم و معلوم شد ذات اقدس حق تعالی جل شانه برای آنکه بندگان مستعد و لایق و تربیت شده را که تصریح فرموده الا من ارتضی از آنها در عبودیت و اطاعت راضی باشد از آن علوم غیبی به آنها عنایت و افاضه فرموده و اگر چنین نبود کی میدانست که خدا علوم غیبی دارد که اعلام فرمود (لا یعلم الغیب الا هو) و ان علوم در تکوینیات است نه در تشریعیات برای معرفی و شناخت امام و محبت خود در میان بشر از آن علوم به آنان افاضه و اشراق فرمود تا بدان علوم از دیگران ممتاز باشند و معجزه هم همین است که دیگران عاجز از آوردن به مثل آن و دانستن آن علوم باشند.
اما علم در اسلام
بدون تردید علم نوریست الهی بدل هر کس مستعد و لایق و قابل باشد افاضه و اشراق میگردد - که العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء و همه علوم دنیائی با عالم خود زیر خاک پنهان میشوند و مربوط به دنیاست مگر علمی که نور باشد و افاضه اشراقی نمود و یقول نهج بهائی.
این همه علم بنای آخور است
واندیگر علم بنای آخر است
[صفحه ج]
علم علمی است که حاصل آن در آخرت بکار آید نه در دنیا نور علم از جانب پروردگار تعالی جل شانه نخست بر قلب پاک پیغمبر خدا خاتم النبیین (ص) تابید و او خود نور اول و صادر اول بود و تمام مراحل امکانی را طی کرد تا بدین عالم ملک رسید و آن علوم را هر چه داشت و از زبان وحی گرفته بود به علی بن ابیطالب علیهالسلام داد
علم همه عالم به علی داد پیمبر (ص)
چون ابر بهاری که دهد آب به گلزار
و فرمود انا مدینه العلم و علی بابها
درست این سخن گفت پیغمبر است
که من شهر علمم علی ام در است
در دوران 23 سال رسالت خاتم النبیین صلوات علیه و آله و اجمعین در 13 سال اول که دوران محرومیت و تحریم اقتصادی تبعید، تنگی و سختی مضیقه زندگی اجتماعی بوده رسول خدا (ص) توانست جز اصل اصیل توحید را به مردم بفهماند.
در 10 سال مدینه هم 84 جنگ پیش آمد که هر دو ماه یک جنگ بود و یا نداشتن بودجه و نیروی ثابت و تجهیزات لازم تا آنجا که میشد در لباس حدیث رسول اکرم (ص) مفاهیم قرآن را به مردم ابلاغ میفرمود و همه را دعوت به تمسک ثقلین نمود که از قرآن و عترت جدا نشوند و هر چه بخواهند از علم و عترت و شوکت پیغمبر مال و منال و قدرت در سایه این دو ثقل است.
امیرالمؤمنین علی (ع) که باب مدینه علم بود و دانش و بینش از اطرافش مانند سیل باران فرو میریخت او را هم با جنگهای جمل و صفین و نهروان مشغول نمودند که نتواند دریای بیکران علوم نبوت و ولایت، امامت را به مردم آن چنان که شایسته بود برساند - تا او را در محراب شهادت شهید نمودند.
امام حسن مجتبی علیهالسلام هم دستخوش تمایلات جاهطلبی معاویه قرار گرفت. با جنگ و صلح برای حفظ جامعه مسلمین ناچار به صلح شد که جدش رسول خدا (ص) به او توصیه فرموده بود و کنار نشست - و در فرصتهائی که دست میداد از اصول و فروع دین برای مردم تدریس میکرد.
امام حسین علیهالسلام هم که مواجه با قدرت مستی یزید شد و به جنگ کربلا پایان یافت ولی با خون شهداء تضمین گسترش علمی و اخلاقی اسلامی را فرمود به طوری که امام صادق برابر قبر جدش عرض کرد (اشهد انک قد اقمت الصلوه و آتیت الزکوه و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر.)
امام سجاد علیهالسلام هم چون در محصوریت قرار داشت علوم اسلام و حوادث تاریخی را در لباس دعا و قالب راز و نیاز به نام صحیفه سجادیه در اختیار مردم گذاشت تا نوبت رسید به امام محمدباقر علیهالسلام و در شرح حال هر یک مستقلا مجلداتی نوشته شده است.
[صفحه د]
آغاز گسترش علوم از امام محمد باقر العلوم امام عصر
طوفان انقلاب اسلامی در ضعف دولت بنیامیه و طلوع دولتهای دیگری که میخواستند روی کار آیند تموجی در جامعه اسلامی بوجود آورد و امام محمد باقر العلوم علیهالسلام از این طوفان انقلاب و تمایلات سیاسی که یک طرف آن بنیعباس و باقیماندههای اموی و سردار نامی ایران ابومسلم خراسانی اصفهانی بود استفاده فرمود و هزار جوان لایق و مستعد و علاقمند به دین و فضیلت و کمال را تدریجا به دور خود جلب نمود و پایه مدرسه و مسند علوم اسلامی را محکم و استوار ریخت که به همین مبانی سرمایه مکتب جعفری شد بنابراین نخستین کسی که توانست در جامعه با علل و اسباب ظاهری علم و دانش را گسترش دهد و بدون معارض مردم را با مکتب اسلام و آیات قرآن و احادیث پیغمبر (ص) و سنت علوی (ع) و علل صلح و جنگ امام حسن و امام حسین آشنا سازد و متون اسلامی را از حلال و حرام و قوانین حقوقی فردی و اجتماعی و رابطه دین با دنیا از راه علم و اخلاق و ارتباط دنیا با آخرت را از بعد ایمان و عمل تثبیت و اثبات نماید امام باقرالعلوم (ع) بود که دانش و بینش را تجزیه و تحلیل نمود به مردم مسلمان آن عصر و نسل آینده مسلمین آموخت اینک شما و شرح زندگانی امام پنجم باقرالعلوم علیهالسلام.
تهران داودیه عمادزاده تلفن 224518
[صفحه 1]
زندگانی حضرت ابیجعفر امام محمد بن علی الباقر علیه السلام
مولد و میلاد
بسمه تعالی شأنه
تولد حضرت امام محمدباقر علیهالسلام در مدینه در سوم صفر سال 57 هجری رخ داد. آفتاب وجودش در زمان جدش سیدالشهداء حسین بن علی علیهالسلام پرتوافکن گردید و سه سال با امام حسین علیهالسلام بود [1].
در کشف الغمه مینویسد: تولدش در مدینه سال 57 هجری و وفاتش در سال 114 در سن 57 سالگی بوده است [2].
در مصباح روز جمعه ماه رجب در مناقب و روضه روز سهشنبه در خبر جابر جعفی میفرماید صبح روز جمعه در مدینه غره ماه رجب متولد گردید و اذان در گوش راست و اقامه در گوش چپ آن بزرگوار خواندند و نام او را محمد و کنیهاش را ابوجعفر و لقبش را باقر نهادند [3].
سال تولد از 59 - 58 - 57 خارج نیست اکثر محققین همان جمعه غره رجب سال 57 را اصح اخبار دانستهاند.
در اعیان الشیعه تولد امام باقر علیهالسلام را غره رجب یا سوم صفر سال 57 و قیل 56 نوشته ابنصباغ مالکی مینویسد ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین در مدینه سوم صفر سال 57 هجری متولد شد و در وقتی که جدش حسین شهید شد سه ساله بود
[صفحه 2]
پدرش زینالعابدین و مادرش دختر حسن بن علی بن ابیطالب بود و او هاشمی و علوی است کنیهاش ابوجعفر و لقبش باقر - شاکر - هادی است که مشهورترین آن باقر است و بدین جهت او را باقر گفتند که علم را از هم شکافت مانند چشمهای که از سنگ شکافته و منفجر گردد از سینه او علم منفجر و منتشر شد [4].
ما در این کتاب وارد یک سبک نوینی در ترجمه و شرح حال امام باقر علیهالسلام شدهایم که در کتب سابق به این نحوه تنظیم نگردیده و آن بیان روش مخصوص این امام است در آموزش و پرورش و جامعیت علومی که امام پنجم تعلیم فرموده و مبانی مکتب بسیط و وسیع جعفری را تشکیل میدهد که ما آموزش آن حضرت را به ترتیب نقل میکنیم تا از علوم و فنون اسلام که در مکتب جعفری بسط داشته به تفصیل سخن گوئیم و ما معتقدیم که آشنائی با مکتب جعفری بدون توجه به تعلیمات باقری نتیجه کاملی نخواهد داد و بدین جهت از اینجا فصول علمی یا برنامه تعلیمی امام محمدباقر (ع) به ترتیب نقل خواهد شد.
یا جابر انک ستبقی حتی تلقی ولدی محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب علیهمالسلام المعروف فی التوریة بالباقر فاذا لقیته فاقرأ منی السلام [5].
فرمود ای جابر تو آنقدر زنده خواهی ماند تا آنکه یکی از فرزندان مرا ملاقات کنی که نامش محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب علیهالسلام است و او در تورات به باقر نامیده شده چون او را ملاقات کردی سلام مرا به او برسان ...
امام پنجم حضرت ابوجعفر امام محمد بن علی باقر است که چشمههای علم را منفجر فرموده و به قدر امکان از تمام علوم و فنون به مردم آموخت و یک انقلاب آموزشی و حرکت فکری و نهضت علمی برپا ساخت که در عالم نظیر نداشته با ورق زدن صفحات آینده این کتاب یک سلسله تعلیم و تربیتی بینظیری که از این امام به مقتضای آرامش اجتماع عصر به مسلمین تعلیم گردیده خواهید دید.
اسامی و کنی و القاب
شافعی مینویسد محمد بن علی ابوجعفر باقر العلوم و باقر العلم و جامعه و شاهر علمه و رافعه و متفوق دره و واضعه و منمق
[صفحه 3]
دره و راصعه صفا قلبه و زکا عمله و طهرت نفسه و شرفت اخلافه و عمرت بطاعة الله اوقاته و رسخت فی مقام التقوی قدمه و ظهرت علیه سمات الازدلاف و طهارة الاجتباء فاالمناقب تسبق الیه و الصفات تشرف به
نامش محمد و کنیهاش ابوجعفر که سه لقب داشته باقر العلم - الشاکر - الهادی که مشهورترین القابش باقر است و از این جهت او را باقر گفتهاند که بقر به معنی شکافنده است چون امام محمد بن علی علوم را از هم شکافت او را باقرالعلوم گفتند [6].
نام محمد بهترین اسماء آسمانی است و وجه تسمیه آن برای کثرت حمد بر خالق متعال است و لذا برای این اسم فضیلت بسیار قائل هستند از آن جمله این است که در روایت ابنعباس است اذا کان یوم القیمه نادی منادا لا لیقم کل من اسمه محمد فلیدخل الجنه لکرامة سمیه محمد صلی الله علیه و آله و سلم و اخبار در فضیلت اسم محمد و دستور به اینکه اسامی فرزندان خود را محمد بگذارید برای کرامت محمد بسیار است و این دومین اسم محمد است از خاندان نبوت صلی الله علیه و آله و سلم
درباره کنیه او مینویسد کنیه را باید قبل از تولد طفل معین کرد و در هفت سالگی به گوش او و دیگران آشنا ساخت و حضرت امام محمدباقر علیهالسلام به کنیه انحصاری ابوجعفر در تمام کتب اخبار مشهور است.
و چنانچه در اخبار اهل بیت عترت و طهارت دیدهایم آنها کنیه و لقب فرزندان خود را قبل از تولد معین میکردند و این حاکی از علم و فضیلت نفسانی آنها بود در حالی که مردم عموما لقب را پس از احراز مقام و کنیه را پس از یافتن اولاد وضع میکردند مثلا چون کسی فرزند قاسم پیدا میکرد او را ابوالقاسم میگفتند و چون در علم کامل میشد او را علامه یا باقرالعلوم مینامیدند ولی به علم امامت که از سرچشمه علم نبوت اقتباس شده آنها قبلا کنیه و القاب میگذاشتند.
القاب
ابنشهرآشوب مینویسد لقب امام پنجم باقر بوده برای آنکه علم را شکافت و این لقب را پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به وسیله جابر بن عبدالله انصاری با او اعلام نمود - شاکرلله - هادی - امین هم گفتهاند و او شبیهترین ائمه به پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم بوده است.
[صفحه 4]
در فصول المهمه مینویسد بقره العلم ای تفجره و توسعه و آن لقب محمد بن علی بن حسین علیهالسلام است.
در صحاح مینویسد: تبقر التوسع فی العلم - و آن لقب امام محمد بن علی بن الحسین علیهالسلام است.
در قاموس مینویسد الباقر محمد بن علی بن الحسین لتبحره فی العلم
در لسان العرب مینویسد لقب به لانه بقر العلم و عرف اصله و استنبط فرعه و توسع فیه و التبقر التوسع چون محمد بن علی بن الحسین علیهالسلام علم را شکافت اصل آن را معرفی کرد فروع آن را استنباط نمود و توسعه داد و تبقر به معنی توسع و وسعت دادن است.
ابنحجر در صواعق مینویسد سمی بذلک من بقر الارض ای شقها و آثار مجناتها و مکامنها فلذلک هو اظهر من مجناته کنوز المعارف و حقایق الاحکام و الحکم و اللطایف ما لا یخفی الاعلی منطمس البصیره او فاسد الطویه و السریره و من ثم قیل فیه هو باقر العلم و جامعه و شاهر علمه و رافعه الخ
ابنحجر از مخالفین است اما درباره امام محمدباقر علیهالسلام چنین مینویسد او را باقر از این جهت گفتند که همچنان که زمین را میشکافند تا کنوز و خزائن و معادن و منابع و جواهر قیمتی آن کشف گردد و ظاهر شود او زمین علم را شکافت و لطایف و دقایق و معارف و حقایق احکام را با حکم و لطائف آن ظاهر ساخت که بر کسی جز روشن ضمیران آشکار نبود و به این حقایق کوردلان بدطینت و بد سریرت واقف نخواهند شد و لذا او را باقر علم و جامع علم و ناشر علم و بلند گرداننده علم گفتند.
ابنجوزی مینویسد انما سمی الباقر من کثرة سجوده بقر السجود جبهته ای فتحها و وسعها و قیل لغزارة علمه امام پنجم را بدینجهت باقر گفتند که از بس سجده کرد پیشانیش پینه کرد و شکافته شد و برای آنکه علم او وسیع بود و علم و دانش را شکافت باقرالعلم گفتند.
شیخ صدوق ره از جابر جعفی روایت میکند که چون او علم و دانش را شکافت او را باقرالعلم گفتند بقر العلم بقرا ای شقه شقا و اظهره اظهارا
جابر بن عبدالله انصاری روایت میکند که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم به من فرمود:
[صفحه 5]
سمعت رسول الله یقول (ص) انک ستدرک رجلا منی اسمه اسمی و شمائله شمائلی یبقر العلم بقرا فاذا لقیته فاقرئه منی السلام
جابر میگوید این سخن در نظرم بود تا آنکه در کوچههای مدینه طفلی را دیدم به آن شمائل پیش رفتم پرسیدم نام تو چیست گفت محمد بن علی بن الحسین گفتم جدت رسول الله سلام به تو رسانید و پیشانی او را بوسیدم
... فقال شمائل رسول الله و الذی نفس جابر بیده یا غلام ما اسمک قال اسمی محمد بن علی بن الحسین فاقبل الیه یقبل راسه و یقول بابی انت و امی ابوک رسول الله یقرئک السلام ... آنگاه برگشت به خانه و به پدرش گفت رفتم خدمت حضرت سجاد فرمود آری این همان است که باقرالعلوم خواهد بود.
خطیب بغدادی روایت میکند که جابر بن عبدالله انصاری گفت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم مرا امر فرمود که سلام او را به تو برسانم قال جابر الانصاری للباقر - رسول الله امرنی ان اقرئک السلام
شیخ مفید در ارشاد مینویسد که ابوجعفر محمد بن علی فرمود دخلت علی جابر بن عبدالله الانصاری فسلمت علیه فرد علی السلام ثم قال لی من انت و ذلک بعد ما کف بصره فقلت محمد بن علی بن الحسین فقال یا بنی ادن منی فدنوت منه فقبل یدی ثم اهوی الی رجلی یقبلهما فتنحیت عنه ثم قال لی ان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یقرئک السلام فقلت و علی رسول الله السلام و رحمة الله و برکاته
در روایت شیخ است که جابر چشمش خوب نمیدید که درب خانه علی بن الحسین سجاد رسید کودکی را دید آمد درب در گفت نزدیکتر بیا تو را ببینم آنگاه پرسید نامت چیست گفت محمد پرسید پسر کیستی گفت علی بن الحسین او را بغل نمود بوسید و بر پای او افتاد و سلام پیغمبر خدا را صلی الله علیه و آله و سلم به او رسانید و لقب او را اعلام کرد که پیغمبر تو را چنین لقب داده است باقرالعلوم
صورت و سیرت امام محمدباقر
ابنشهرآشوب مینویسد کان ربع القامه رقیق البشره جعد الشعر اسمر اللون خال علی خده و خال احمر علی جسده ضامر الکشح حسن الصورت مطرق الراس - اسمر معتدل
امام محمدباقر علیهالسلام متوسطالقامه چهارشانه سفیدرو - سیاهمو بود خالی بر صورتش از
[صفحه 6]
خاندان هاشمی علامت سیادت باقی مانده و خال سرخی بر بدنش بود.
صدای گرم و جاذب داشت سر و گردن بلند و بزرگ و گندمگون داشت قیافه هاشمی و صورت پسندیده جذاب و بشره گیرنده و صدای فریبنده داشت که هر کس به دیدن او فریفته میگردید.
«کان اصدق الناس لهجة و احسنهم بهجة و ابذلهم مهجة اقل اهل بیته مالا و اعظمهم مؤنة و کان یتصدق کل جمعة بدینار و کان یقول الصدقة یوم الجمعه تضاعف لفضل یوم الجمعه علی غیره من الایام و کان اذا احزنه امر جمع النساء و الصبیان ثم دعا فآمنوا و کان کثیر - الذکر کان یمشی و انه لیذکر الله و یاکل الطعام و انه لیذکر الله»
او راستگوترین مردم در لهجه و بهترین آنها در قیافه و با گذشتترین آنها در ارشاد و هدایت بود او از جهت مال دنیا کمتر از همه فامیل داشت و بیشتر از همه بذل و بخشش میکرد هر روز جمعه صدقه میداد در هر مشکلی زن و فرزند را جمع میکرد دعا مینمود آنها را با آمین گفتن تعلیم میداد و بسیار در ذکر خدا بود.
ابنصباغ در صورت و سیرت امام محمدباقر علیهالسلام مینویسد:
اسمر اللون و معتدل القامة بود - شاعرش کمیت و سید حمیری دربانش جابر جعفی نقش خاتمش رب لا تذرنی فردا بود
غلام او نقل میکند که با ابیجعفر محمد بن علی الباقر وارد مسجدالحرام شدیم تا چشمش به کعبه افتاد به گریه افتاد گفتم پدر و مادرم فدایت مردم به تو مینگرند که چگونه عمل میکنی تا فرا گیرند شما گریان شدی فقال ویلک یا افلح و لم لا ارفع صوتی بالبکاء لعل الله تعالی ینظر الی برحمة منه فافوز بها فرمود وای بر تو چگونه صدای من به گریه بلند نشود شاید خدای تعالی نظر رحمتی فرماید که بدان فائز و رستگار توان شد آنگاه طواف کرد آمد مقام ابراهیم نماز گزارد و چون فارغ شد به سجده رفت و آنقدر اشک ریخت که محل سجدهاش تر شد [7].
امام پنجم در صورت و سیرت چون جدش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود و در عبادت شاگرد مکتب زینالعابدین و وارث سجاد است در رفتار و گفتار مانند جدش امیرالمؤمنین علیهالسلام خود را ملاک عمل برای تعلیم و تربیت قرار داد خود قبل از هر درس که بیاموزد عمل میکرد
[صفحه 7]
تا ترجمان عملی گفتار خود باشد. صدقه بسیار میداد با حزم و حلم و فتوت و جوانمردی بود از لغزشهای زیردستان صفح و گذشت مینمود - برای کودکان خانه مانند یک معلم آنها را به دانش و بینش درس فضیلت و اخلاق میداد - در ساحت حق چنان خاضع و خاشع میشد که مو بر بدنش راست میگردید و بیاختیار گریه میکرد و از خوف خدا غش مینمود آداب اجتماعی را کاملا با ادب فردی به هم آمیخته عملا به مردم مسلمان میآموخت در فضایل نفسانی و اخلاق و آداب و ادبیات و رسوم و شئون ملی چنانچه در صفحات بعد روشن خواهد شد میبینیم که امام پنجم مانند جدش امیرالمؤمنین علیهالسلام نسخه منحصر به فرد و دارای صفات اضداد بود و همه را به موقع و مقتضای زمان و مکان به اجرا و عمل میگذاشت تا مسلمین را به فضیلت بیاراید.
شیخ مفید مینویسد:
«کان علیهالسلام ربع القامه دقیق البشره جعد الشعر اسمر اللون خال علی خده و خال احمر فی جسده ضامر الکشح حسن الصوت مطرق الرأس»
میانه بالا - باریک بشره - مجعدمو - گندمگون - خال هاشمی بر گونه و خالی سرخ رنگ بر بدن داشت میان باریک خوشآهنگ بزرگسر بود و قامتی و تناسبی جاذب و جالب داشت.
قال رسول الله فی حدیث جابر بن عبدالله الانصاری المروی فی کتب الفریقین ستدرک رجلا من اهل بیتی اسمه اسمی و شمائله شمائلی یبقر العلم بقرا
بنابراین باید شمائلی را که برای پیغمبر خاتم النبیین در کتاب پیشوای اسلام نوشتیم برای امام محمدباقر علیهالسلام وصف کنیم زیرا نامش نام پیغمبر و صورتش چون صورت پیغمبر بود و علمش چون علم او میشکافته است سینه پهناور علم را و تجزیه و تحلیل میکرده و اشکال و ابهام و اجمال را به تشریح و توصیف خود حل و هضم میفرموده است همان صلابت و مهابت که پیغمبر داشت همان قیافه جذاب و گیرنده که هر بیننده را میفریفت امام محمدباقر علیهالسلام داشت هر کجا مینشست جمعی بیاختیار به دور او جمع میشدند و عرض ادب و ارادت و علاقه میکردند.
آن حضرت در سیرت دارای سیرت جدش امیرالمؤمنین علیهالسلام بود اکثر اوقات از خوف خدا گریان میشد و غش میکرد و صدای خود را به گریه بلند مینمود و جای سجده او مانند
[صفحه 8]
سینه شتر پینه کرده بود و هر وقت خندان میشد میگفت الهی لا تمقتنی خداوندا ما را دشمن یکدیگر مگردان و مجسمهاش درس تواضع بود او منبع علم و کانون فضیلت و معدن کرم بود دارای مزارع و املاکی بود غلامانی داشت که پس از درس علم و فضیلت به این امور اشتغال میورزید و هر چه بدست میآورد انفاق در راه خدا میفرمود - به طوری که او را در زمان خودش اسخیالناس گفتند
علماء همه در محضرش چون قطرات باران در سیل آسمانی بودند او چون چشمهای منفجر میشد و آب حیات علم و دانش بیرون میریخت چنانچه گفته
یا عروة الدین المبین و بحر علم العارفینا
یا قبلة للانبیاء و کعبة للطائفینا
من اهل بیت لم یزالوا فی البریة محسنینا
التائبین العابدین الصائمین القائمینا
العالمین الحافظین الراکعین الساجدینا
یا من اذا نام الوری باتوا قیاما ساهرینا
پدر و مادر امام محمدباقر
مورخین و محدثین اتفاق دارند که مادر امام محمدباقر علیهالسلام فاطمه بنت حسن بن علی المجتبی سبط اکبر میباشد و کنیه او ام عبدالله بود و امالحسن هم گفتهاند و این امام اولین نقطه التقاء بین سبطین است که سادات حسنی و حسینی و فاطمی و علوی همه باید به امام محمدباقر علیهالسلام برسند و لذا سادات طباطبائی به کسانی اطلاق میشود که به این امام سند اتصال شجره خود را برسند.
ابوالصباح نقل میکند که پس از فاطمه زهرا (س) زنی مانند فاطمه دختر امام حسن مجتبی علیهالسلام به آن نبالت شأن و جلالت قدر و شباهت در سیرت و صورت نیامده است.
شافعی مینویسد: مادر امام محمدباقر مکنات به امالحسن و ام عبدالله بود که نامش فاطمه بنت حسن بن علی است.
در اصول کافی شرحی در مقام جلالت این بانوی مجلله مینویسد از آن جمله از حضرت امام محمدباقر (ع) روایت میکند که فرمود مادر من پای دیوار شکسته نشسته بود دیوار مشرف بر خراب شدن بود و صدائی به گوش مادرم رسید مادرم بدست خود اشاره کرد فرمود لا و حق المصطفی ما اذن الله لک فی السقوط یعنی به حق حضرت مصطفی خداوند اذن نداده تو را بر سر ما خراب شوی آرام باش دیوار همان قسم معلق ماند تا مادرم از پای دیوار
[صفحه 9]
گذشت آن وقت دیوار فرود آمد پدرم که شنید صد اشرفی تصدق داد حضرت امام جعفر صادق علیهالسلام درباره فاطمه بنت حسن علیهالسلام میفرماید
کانت صدیقة و لم تدرک فی آل الحسن امرأة مثلها فرمود فاطمه دختر امام حسن مجتبی یک صدیقه و راستگوئی بود که در خاندان آل حسن نظیر نداشته است و از این روایات استفاده میشود که این بانوی مجلله دارای مقامات علمی بود و تصرف در عالم کون به اجازه حق داشته و از آینده خود و اینکه حامل مقام امامت بود خبر داشته است باید هم چنین باشد که بانوان خاندان عصمت و طهارت تربیت شده مهد علم و امامت بود و این مرتبه را تا حدی به ارث بردهاند آنها صدفهای حامل به لؤلؤ درخشان بود که پرتوافکن دانش و بینش شدهاند و بهترین شاهد صادق این است که این شخصیت بزرگ نقطه التقاء و مرکز اتصال دو صف از خاندان رسالت بودهاند که از امام حسن مجتبی علیهالسلام و امام حسین سیدالشهداء در سلسله حسب و نسب به هم میپیوندند و سادات طباطبائی از مفاخر عالم در میراث فضیلت اخلاقی و سیادت میباشند.
هاشمی طباطبائی
«اول من اجتمعت له من ولادة الحسن و الحسین فهو هاشمی من هاشمیین و علوی من علویین و فاطمی من فاطمیین الا جعفر محمد بن علی الباقر»
هاشمی - علوی - فاطمی - حسنی - حسینی - طباطبائی
صفات جمال و جلال پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم در یگانه دختر باقیماندهاش تجلی نمود و او میراث فضایل و مناقب و سجایا و کمالات پدر گردید.
امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب علیهالسلام آن مرد آسمانی و آن فکر بلندی که عقل و درک بشر به آن نمیرسد دارای مزایا و سجایای نفسانی ملکوتی بود که نسخه منحصر به فرد و یکهتاز عرصه فضیلت و کمال و علم و حلم و شجاعت و تقوی بود او هم آثار معنوی خود را به وراثت بین دو فرزند دلبندش حسن و حسین تقسیم کرد که حلم حسنی و شجاعت حسینی در دنیای بشریت برای کسی مکتوم و پنهان نیست
این همه علم و فضیلت و شرف و سماحت و جلالت و مقام از این زن و شوهر که یگانه خاندان عصمت و طهارت بودند به وراثت غریزی و تربیت دینی به فرزندان منصوب به امامت و منصوص به ولایت منتقل گردید امام حسن مجتبی علیهالسلام دختری آورد به نام فاطمه و امام حسین (ع) نیز دختری آورد به نام فاطمه این دو دختر را پسر عموها به دستور جدشان گرفتند زیرا آئینه
[صفحه 10]
سر تا پا نمای نجابت و عفت و عصمت و جلالت و نبالت شأن بودند آنها نماینده سر تا پای فضیلت و کمال جدهشان فاطمه زهرا و وارث سجایای ملکوتی پدرانشان سبطین بودند.
دختر امام حسین علیهالسلام را پسر امام حسن مجتبی علیهالسلام گرفت و دختر امام حسن مجتبی را پسر امام حسین سیدالشهداء علیهالسلام گرفت اما چون امامت و ولایت در صلب سیدالشهداء قرار داشت تمرکز این همه سجایا و ملکات در خاندان علی بن الحسین علیهالسلام و فاطمه دختر امام حسن مجتبی انعکاس همان غرایز و سجایای خانه فاطمه زهرا را تجلی داده و در علم و تقوی و عبادت و فضیلت و جلالت و نبالت شأن این زن و شوهر خاندان عصمت و طهارت گردید و صفات بارزه عالیه اخلاقی و علمی خاندان نبوت و ولایت را آشکارا نمودند و نشان دادند که در مجد و علو و همت و رفعت مقام و فضیلت و مکارم اخلاقی دیگر نظیر و شبیهی نخواهند داشت
امام محمدباقر در شرف قبیلهای و شرف شخصی و خانوادگی و در سماحت و ریاست و شرف و منصب و علو همت و فخر و حسب و طهارت و عصمت و عفت منحصر به فرد بود زیرا او از جهت پدر و مادر در مجد و شرف بود و نقطه التقاء امامت و ولایت سبطین و خاندان عصمت و طهارت حسنین و مرکز انتساب سادات حسنی و حسینی گردید - و تنها مصب التقاء سادات میشود که تمام سلسله هاشمی - علوی - فاطمی - حسنی - حسینی به نام طباطبائی به حضرت امام محمدباقر علیهالسلام میرسند که پدرش سید الساجدین پسر امام حسین و مادرش ام عبدالله فاطمه بنت امام حسن مجتبی است و خود سر حلقه مرکز التقاء دو نسب میباشد - و بدین جهت میتوان فخر و مباهات نمود به چنین حسب و نسبی - سادات علوی و فاطمی یا سادات حسنی و حسینی و موسوی و رضوی همه از نسل این زن و شوهر میباشند و چون نسل پیغمبر در اولاد فاطمه زهرا (س) قرار گرفت نه اولاد علی علیهالسلام و لذا پسران فاطمه زهرا هر دو امام بودند و اگر محسن هم سقط نشده بود و او را نکشته بودند حتما او هم امام بود و اولاد اول سید بودند در حالی که از اولاد علی علیهالسلام از غیر صدیقه طاهره مانند محمد حنفیه - فرزند امالبنین و غیره هیچ یک امام نشدند و فرزندان آنها سید نیستند و سیادت مخصوص ذریه فاطمه زهرا است که از نسل حسن و حسین علیهالسلام باشند و به همین جهت مفهوم کوثر که کثرت اولاد و ذراری پیغمبر باشد از فاطمه است حقیقت کوثر.
در خارج مفهوم شگفت آمیزی نشان داد مثلا سلطان عبدالحمید خلیفه عثمانی ترک دستور داد در قلمرو سیاسی حکومت خود سادات را بشمارند قریب بیست میلیون سید در
[صفحه 11]
منطقه حکومت خلیفه عثمانی بودند و در عصر سید جمال اسدآبادی حزب علویین در قاهره به یک صد و بیست و پنج هزار نفر رسید و در عصر ما از سادات ایران و عراق احصائیه اجمالی به عمل آمد قریب سه میلیون سید از اولاد فاطمه زهرا میباشند و اینها همه در نقطه التقاء خاندان امام محمدباقر و فاطمه دختر امام حسن علیهالسلام میباشد و این خاندان با فضیلت و کمال دارای فضایل نفسانی هستند که مخصوص به خودشان میباشد و ما در کتاب فاطمه زهرا (ع) شمهای در این موضوع بحث نمودیم - و امروز سادات طباطبائی باید به این حسب و نسب افتخار نمایند که از دو جانب به دو امام میرسند که هر دو از بطن سیدة النساء العالمین (س) میباشند.
لباس امام محمدباقر
اسلام دین عقل و استدلال و رقاء و اعتلاء است و لذا مانند سایر مذاهب و ملل پیرامون جزئیاتی که سد نیل به مدارج عالیه است از نظر موضوعیت بحث نکرده بلکه تعلیمات اسلامی کلیة در آداب و رسوم و شئون اجتماع از نظر طریقت بود و لذا درباره لباس غرض شارع اسلام لباس نظیف و پاک از مال خاص و خالص بوده حرام و غصب و نجس و پلید را اکیدا منع فرمود اما در اینکه از چه پارچه و به چه صورت و شکل دوخته شود در این موضوع بحثی نکرده و مورد توجه قرار نداده است. و موضوع ضربالمثل معروف من تشبه بقوم فهو منه که معلوم نیست از سخنان کیست شباهت عملی به کفر و شرک و بتپرستی و مسیحیت و یهودیت و صهیونیت و غیره است در شباهت لباس ابدا توجهی بلکه نظری نداشته زیرا او میخواست نفوس بشر را که در تمام اشکال و صور و همه قبایل و عشایر و آداب و عادات هستند اصلاح کند و روحیه آنها را مهذب نماید و به کمال مطلوب خود سوق دهد - و لباس عاریهای است که ربطی به عقاید و افکار ندارد و به همین نیروی معنوی بود که تمام قبایل مختلف ایران را از رومی و ترک و تاتار و مغول و چینی و الوار و اتراک و ترکمن و عرب و فارسی حضری بدوی و در افریقا سیاهان بومیان و حتی مردم سواحل و جزایر اندونزی و هند و ژاپن و چین و غیره و حتی مردم مختلف ممالک اروپا و حتی امریکا را به صورت مسلمان در یک وحدت فکری آورد و تمام همت و جدیت مسلمین در وحدت فکری بود نه وحدت رنگ و لباس و آداب و عادات جواهر از اعراض بسی فرق و بسیار امتیاز داد و اسلام در پرورش جواهر ذات و گوهر نفس که بقاء و دوام و حیات معنوی دارد بذل سعی نموده هیچ وقت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم درباره مردم و در دعوت خویشتن نفرموده چنین و چنان لباس بپوشید بلکه قرآن میفرماید یا ایها المدثر قم فانذر و ربک فکبر و ثیابک فطهر لباس خواه لباس
[صفحه 12]
ظاهر یا لباس معنی باید پاک و پاکیزه و طیب و طاهر باشد از مال غصب و حق دیگران نباشد و امام المتقین فرمود لباس خود را که اعراب بلند میپوشیدند روی زمین مکشید و یا مانند کردان امروز و اعراب بدوی آستینها آنقدر بلند بود که تا بازو میبستند فرمود قصر لباسک لاتقی و ابقی و انقی لباس خود را کوتاه کنید تا در پرهیز باقی بماند و پاکیزه باشد اما در اینکه چه رنگ و از چه نوع و از چه صورت در این موضوع ابدا بحثی پیش نیامده و لذا تشبه و شباهت باید در عمل باشد نه در لباس اخبار دیگری از همین امام علیهالسلام خواهیم دید که فرمود لباس هر کس لباس عصر و معمول روز است و البته اختلاف صور و اشکال برای تفاهم قبایل و عشایر و اقوام است فقط و لباسی که مورد توجه اسلام است لباس تقوی میباشد که فرمود و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقاکم
شیخ کلینی در کافی به سند خود از زراره نقل میکند که حضرت ابوجعفر محمد بن علی علیهالسلام همیشه برای نماز با فرزندان و کسان خود به طرف مسجد میرفت و لباس فاخر میپوشید یک جبه خز طلائی رنگ و یک روپوش خز سبز رنگ میپوشید عطر استعمال میکرد با کمال وقار و سکینه به طرف مسجد میرفت برخی به آن حضرت ایراد کردند که جدت امیرالمؤمنین لباس خشن وصلهدار میپوشید شما لباس خز قیمتی در بر میکنید؟! فرمود مقتضی آن عصر که عمر زمامدار بود آن بود و این عصر که خلفای اموی هستند این است آنگاه لباس زیر خود را نشان داد پیراهن خشنی از روی ورع و تقوی در زیر پوشیده بود و لباس خزی روی آن میپوشید تا مردمی که چشمشان در عقلشان قرار دارد به نظر احترام بنگرند و آنها که به دیده بصیرت امام را میشناسند به آن لباس بینند - نه چون زاهدان مدلس که در زیر لباس حریر میپوشیدند و برای فریب مردم در رو لباس کرباس به تن میکردند و زهد خشک میفروختند
امام محمدباقر خواست به مردم بفهماند که زهد و تقوی و خضوع و خشوع باید برای خدا باشد و به روشی که پیغمبر خدا دستور فرمود عمل کنند نه مانند مرتاضین هند ریاضات شاقه غیر شرعی یا چون صوفیان و زاهدان تظاهر و خودفروشی کنند و چنان بنمایند که چنان نباشند، ولی مردان خدا اگر در ظاهر صورت از سیلی سرخ میداشتند در باطن برای خدا به کرنش میافتادند و آنچنان که در دل بودند در ظاهر مینمودند
[صفحه 13]
ادله امامت حضرت ابوجعفر محمد بن علی الباقر علیه السلام
اشاره
ادله امامت را عقلا و نقلا در دو جلد از کتب گذشته نقل کردهایم [8] اینک برای تشحیذ افکار نیز یکی دو حدیث به نظر خوانندگان میرسانیم. شیخ مفید در ارشاد نقل میکند که حضرت امام زینالعابدین علیهالسلام فرزند خود محمد را از بین سایر فرزندان به امامت و قیام به امر ولایت پس از خود نصب و وصیت فرمود
درباره امامت آن حضرت و اینکه نام محمد بن علی باقر العلوم در ساق عرش به خط نور نوشته شده و پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم قبل از میلادش خبر داده احادیث متواتر در دست است.
شاهد زنده این است که امام سجاد علیهالسلام موقع رحلت ودایع نبوت و سلاح ولایت را که از دلایل امامت است به فرزندش محمد بن علی باقرالعلوم تحویل فرمود
کلینی در کافی روایت میکند که چون حضرت سجاد مریض شد و مشرف به موت بود یک صندوقچه و سبدی را بیرون آورد و محمد را صدا کرد به او سپرد و این عمل چهار روز به رحلت او مانده بود و چون امام زینالعابدین علیهالسلام درگذشت برادران آمدند برای تقسیم ارث فرمود حق مرا داده است و آن در این صندوق است که شما را نصیبی از آن نیست و آن سلاح رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است [9].
صندوق سلاح رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم که ادله امامت بود مانند تابوت بنیاسرائیل است که دلیل نبوت پیغمبران بنیاسرائیل یا اوصیاء آنها بود و هر خانهای که تابوت بنیاسرائیل بود آن خانواده را اهل بیت نبوت بنیاسرائیل میشناختند به شرحی که در کتاب تاریخ انبیاء نوشتهام و صندوق سلاح رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم همان حال را داشت و روایتی داریم که میفرماید حیثما دار التابوت اتوالنبوه و حیثما دار السلاح فینا فتم الامر که این سلاح نبوت دست امام زمان قائم آل محمد و مهدی علیهالسلام امت اسلام میباشد.
در حدیث لوح هم که دیدیم پیغمبر در شب معراج اسامی اوصیاء خود را در ساق عرش دید و جبرئیل گفت اینها ائمه معصومین و اوصیاء 12 گانه تو هستند که یک خبر آن را نقل میکنیم.
شیخ مفید و کلینی هر دو روایت کردهاند به اسناد خود از حضرت صادق (ع) که فرمود
«قال ان الله انزل علی نبیه کتابا قبل وفاته فقال یا محمد هذه وصیتک الی النجیة
[صفحه 14]
من اهلک قال و ما النجیه یا جبرئیل فقال علی بن ابیطالب و ولده و کان علی الکتاب خواتیم من ذهب فدفعه النبی (ص) الی امیرالمؤمنین علیهالسلام و امره ان یفک خاتما منه و یعمل بما فیه ففک خاتما و عمل بما فیه ثم دفعه الی ابنه الحسن ففک خاتما و عمل بما فیه ثم دفعه الی الحسین فوجد فیه ان اخرج بقوم الی الشهاده فلا شهادة لهم الا معک و اشر نفسک الله عزوجل ففعل ثم دفعه الی علی بن الحسین ففک خاتما فوجد فیه ان اطرق و اصمت و الزم منزلک و اعبد ربک حتی یأتیک الیقین ففعل ثم دفعه الی ابنه محمد بن علی ففک خاتما فوجد فیه حدث الناس و افتهم و لا تخافن الا الله عزوجل لا سبیل لاحد علیک ثم دفعه الی ابنه جعفر ففک خاتما فوجد فیه حدث الناس و افتهم و انشر علوم اهل بیتک و صدق آباءک الصالحین و لا تخافن الا الله عز و جل و انت فی حرز و امان ابدا ففعل ثم دفعه الی ابنه موسی و کذلک یدفعه موسی الذی بعده ثم کذلک الی قیام المهدی علیهالسلام» [10].
در این حدیث نص امامت و لزوم نصب آن از طرف پیغمبر تصریح شده و اینکه خود پیغمبر (ص) چگونه ولی و امام و خلیفه و وصی خود را معین فرموده و این ودیعه و آثار امامت به سنت نبوت دست بدست گردیده چنانچه در کتاب تاریخ انبیاء تشریح نمودیم اسرار و ودایع نبوت از پیغمبر اول که آدم ابوالبشر بوده دست به دست از آنها به وصی بعدی نقل شده و هر کجا پیغمبری مبعوث شده وصی پیغمبر قبلی ودایع امامت و نبوت را به او تسلیم کرده و دست به دست از آدم تا خاتم الاوصیاء نقل شده و اکنون همه آن ودایع دست امام زمان است - و در این حدیث امام ابوجعفر محمد باقر علیهالسلام تصریح و تشریح به امامت و صفات خاصه خود گردیده و به او دستور داده شده به فرزندش جعفر و او به موسی تا آخر تسلیم نموده بسپارد تا به دست امام زمان رسیده و در این حقیقت همه مسلمین امامیه معترفند.
امام محمدباقر علیه السلام و امامت
گفته شد به دلایل عقلی و نقلی وجود امام واجب و محور عالم کون و فساد است نمیتواند زمین خالی از حجت باشد زیرا اولا خداوند عالم در سوره بقره آیه 18 تصریح فرموده که انی جاعل فی الارض خلیفه اول فردی که از افراد بشر آفرید آن را خلیفه و جانشین خود گردانید و پس از او بندگان را آفرید و به اطاعت و پیروی خلیفه خود راهنمائی فرمود و انسان را در مراحل تکامل جسمانی و عقلانی قرار داد که مدتی در تحت رهبری عقل و زمانی بلا انقطاع زیر نظر
[صفحه 15]
امام و حجت به کمال مطلوب خود برسد - نصب این امام و خلیفه با خداوند است زیرا اگر با خلق باشد اولا معرفت به حال افراد ندارد ثانیا انتخاب بشر روی سطح فکر و معرفت خود اوست و هر روز بر نقص فکر و علم خود پی میبرد و اگر بدست او انتخاب شود باید هر روز امام و خلیفه عوض گردد در حالی که امام باید عالم بما کان و ما یکون و ما هو کائن الی یوم القیمه باشد و نقشه عالم وجود زیر نظر او باشد از لوح محفوظ و لوح محو و اثبات آگاه گردد تا بتواند مهام امور تشریعی بشر را بدست گرفته رتق و فتق شئون معنوی او را بنماید - و چون آراء خلایق متفاوت و مختلف و در شدت و ضعف است و هر روز حادثات غیر متناهی دارد نمیتواند امام و خلیفه معین کند مگر آن که بگویند امام و خلیفه به معنی عرفی است که هر پیشوا و پیشنماز و قائد و زعیم را امام گویند و جانشین او را خلیفه نامند اما از دست این امام و خلیفه کاری پرداخته نیست امام و خلیفه در نظر شیعه امامیه کسی است که دست یلی الحقی داشته از منبع علوم غیبی سرچشمه گرفته و به جنبه یلی الخلقی به مردم تعلیم کند و بشر را از حضیض ذلت جهالت و ضلالت به شاهراه هدایت و ارشاد برساند و این کار هر کس نیست جز برگزیدگان الهی و تربیت شدگان مکتب ربوبی که به احوال تمام مخلوق از عالی و دانی واقف افکار و ضمایر مردم را میداند به اسرار و رموز آگاه است و اقتضاء زمان و مکان و ابراز قدرت را برای حفظ دین و مصالح عمومی بشر میشناسد - تا سطح افکار و اندیشه آدمیان را به کمال سعادت خود برساند - که سنت الله لا یتبدل و لا یتحول این سنت ربوبی است که تغییر و تبدیل نخواهد کرد - از آفرینش آدم تا زمان بعثت حضرت ختمی مرتبت و از آن تاریخ تا روز قیامت زمین خالی از حجت نخواهد ماند - و لن تجد لسنت الله تبدیلا و در این سنت تبدیلی رخ نمیدهد و همچنین اوصیاء انبیاء که در این سنت بودهاند و در کتاب تاریخ انبیاء نوشتهایم از آدم تا نوح و از نوح تا ابراهیم و از آن پس تا زمان موسی و عیسی علیهالسلام تا برسد به خاتم النبیین عدد اوصیاء دوازده نفر بودهاند که در کتاب اثبات الوصیه اسامی اوصیاء انبیاء از آدم تا خاتم و از وصی پیغمبر آخرالزمان تا عصر ما و تا روز قیامت یک به یک تشریح و توضیح داده شده است - و مخصوصا نسبت به اوصیاء خاتم النبیین (ع) تصریح شده که کلهم من قریش و کلهم من العترة الهاشمیه و الحدیقة المصطفویة و الدوحة الاحمدیه و العصمة الفاطمیه که اسامی آنها در کتب فریقین به نام و نشانی و کنیه و القاب تعیین و ضبط شده است.
[صفحه 16]
یکی از دلایل عقلیه که به نظر نگارنده رسیده و بسیار جالب توجه است این است که هر بشری دارای حواس ظاهری و باطنی است احساس و ادراک میکند میبیند و میشنود و میبوید - میگوید - لمس میکند و درک میکند و غیره. این حواس برای همین معانی است اما چون در مقدار احساس میزان و حد و حصر و مرزی تعیین نشده باید عقلی باشد تا مقدار خوردن و بوئیدن و لمس کردن و گفتن و شنیدن را به آدمی بفهماند و حسن و قبح را که کار و وظیفه عقل است تشخیص دهد اگر عقل نباشد آدمی در حس تشنگی نمیداند چقدر آب بیاشامد در حس گرسنگی نمیداند چقدر بخورد در حس لمس نمیداند چه میزان ملامسه کند در سخن گفتن و سکوت و حرکت و سکون و جذب و دفع و ضبط و حفظ و فکر و تفکر حواس میزانی ندارد فقط آلت حس است عقل باید رهبری کند که تا چه حد لازم است و بیش از آن حد مضر است - و لذا گفتهاند عقل در بدن انسان به منزله پیغمبر و امام و خلیفه است در خارج که حدود و ثغور و حسن و قبح و کسر و نقصان و ادب و آداب و شئون فردی و اجتماعی و ملی را عقل معین میکند عقل است که میزان حب و بغض و علل و اسباب دوستی و دشمنی را تشخیص میدهد که اکنون نمیخواهیم در وصف عقل و خواص آن و ارزش جوهر عقل سخن به میان آوریم زیرا در کتاب مکتب اسلام مفصل در اطراف این گوهر گرانبها که تنها ارزش آدمی بدان است بحث کردهایم اینجا فقط میخواهیم بگوئیم عقل در بدن پیغمبر باطنی است و انبیاء و اوصیاء در عالم به منزله عقل در بدن هستند که مصالح اجتماعی و فردی را معین میکنند و به آدمی میآموزند تا رشد عقلی نموده به کمال انسانیت برسد عالم صغیر با عالم کبیر ارتباط و تشابه کاملی دارد که هر چه در عالم کبیر است در عالم صغیر وجود دارد.
اتزعم انک جرم صغیر
و فیک انطوی العالم الاکبر
همانطور که عالم صغیر مشتمل بر عاقلهای است که خیر و شر او را معین میکند عالم کبیر هم مشتمل بر عاقلهای است که از آن تعبیر به امام و پیغمبر و حجت شده ولایت مطلقه الهیه در وجود خلیفة الله باقی است که خیر و شر اجتماع را معین میفرماید و بشر را به مصالح عالیه خود که ضامن سعادت باشد ارشاد و هدایت و ارائه طریق و ایصال به مطلوب میکند.
و باید گفته شود همانطور که آدمی در قبول فرامین عقل مختار خلق شده و عقل خیر و شر و ثواب و عقاب را نشان میدهد خواه قبول کند به سعادت برسد یا رد کند به شقاوت بماند پیغمبران هم خیر و شر اجتماع را از نظر قبول دین و مصالح نوعی و فردی میگویند و مردم را
[صفحه 17]
دعوت به حق و حقیقت میکنند - و راه کمال انسانیت و یا سقوط و ذلت و بهیمیت را نشان میدهد تا که قبول افتد و چه در نظر آید.
از طرفی خالق عالمیان دستور مؤکدی به وسیله تمام انبیاء صادر فرموده که ما اتیکم الرسول فخذوه و ما نهیکم عنه فانتهوا هر چه پیغمبران به شما بشر تعلیم میکنند و راهنمائی مینمایند موجبات سعادت و کمال و عزت و فوز و فلاح است بگوید و استقبال کنید و به اجرا گذارید و آنچه شما را از آن نهی میکنند بپرهیزید و از آن احتراز کنید تا سعادتمند شوید بنابراین بیان امام معصوم علیهالسلام حجت خدا بر خلق و خلیفة الله و وصی پیغمبر و مجری شریعت و احکام آسمانی میباشد که بشر را به همین سعادت رهبری میکند - و مانند عقل در بدن هیچ وقت اجبار و قهر و اصرار نمیکنند بلکه دلایل و براهین عقلانی و علل و اسباب خیر و شر را در مقابل چشم شما میگذارند و نمونههای بارز تاریخی آن را از افراد بشر و از اقوام و ملل گذشته به شما نشان میدهد تا قبول کنید به سعادت برسید و چنانچه تمرد و انحراف ورزیده به شقاوت سقوط کنید.
به عبارت دیگر ائمه و اوصیاء انبیاء اطبای روحانی هستند که نبض مزاج بشری را در دست گرفته درخور احتیاج امزجه آنها طبابت و معالجه میکنند و چون طباع و امزجه هر عصر و هر زمان و مکان با هم مختلف و متفاوت است باید حجت همیشه در زمین باشد که بشر دردهای درونی و بیرونی نفسانی خود را بر او عرضه کند و استعلاج نماید و البته طبیب حاذق آسمانی که از علوم غیبی سرچشمه گرفته باشد و امزجه را بشناسد هرگز خلاف و اشتباه نمیکند غیر از اطبای مادی نابخرد و غیرحاذق بیتجربه است که هر دم بخواهند به امزاج مردم تجارب خود را تکمیل کنند تا تجمل خود را فراهم سازند.
وجوده لطف و عنایته لطف اخر وجود امام لطف الهی است و توجه او به آموزش و پرورش لطف بالای لطف است که موجب ایصال به مطلوب میگردد اطاعت از امام یا تمرد و انحراف و فرار در خود امام اثری ندارد آنها بینیاز از این عالم و خلق هستند فقط به منظور هدایت و ارشاد در این نشئه آمدهاند کامل و مکمل بوده و آمدهاند و اجر و مزد آنها به نص صریح قرآن اجر و مزد اخرویست.
قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی بگو ای پیغمبر من از شماها اجری سئوال نمیکنیم بلکه اجر من دوستی خاندان من است.
[صفحه 18]
فان تولیتم فما سئلتکم من اجر ان اجری الا علی الله و امرت ان اکون من المسلمین
74 سوره یونس
اگر از دوستی ما روی بگردانید اجری از شما مطالبه نمیکنم زیرا اجر من با خداوند است که ما مسلمانیم.
و یا قوم لا اسئلکم علیه مالا ان اجری الا علی الله و ما انا بطارد الذین آمنوا انهم ملاقو ربهم ولکنی اریکم قوما تجهلون
34 سوره هود
ای قوم من از شماها اجری و مزدی نمیخواهم اجر و مزد من با خداوند است.
یا قوم لا اسئلکم علیه اجرا ان اجری الا علی الذی فطرنی افلا یعقلون
56 سوره هود
ای قوم من از شماها اجر و مزدی مسئلت ندارم زیرا اجر و مزد من با آن کسی است که مرا خلق کرده و تربیت نموده و به این وظیفه امر فرموده است مگر شما تعقل و تفکر نمیکنید تا این حقایق را دریابید.
و ما اسئلکم علیه من اجر ان اجری الا علی رب العالمین
110 شعرا و 180 و آیه 127 شعراء
در یک سوره سه جا میفرماید از قول حضرت هود و سایر پیغمبران که من مطالبه اجر و مزد رسالت نمیکنم اجر من با خدای من است.
قل ما سئلتکم من اجر فهو لکم ان اجری الا علی الله و هو علی کل شیء شهید
47 سوره فاطر
ای پیغمبر به مردم دنیا بگو اجر و مزدی از شما نمیخواهم اجر و مزد من با خداوند است که شاهد دعوت و ارشاد و هدایت من است و چندین آیه دیگر که همه حاکی است از ارشاد و هدایتی که اجر و مزد آن آسمانی است و اجر و مزد امام و پیغمبر اطاعت و هدایت خلق است و بدین جهت در سلسله آفرینش اول پیغمبر و امام را آفرید و بعد خلق را که اخبار متعددی متواتر داریم که نور پیغمبر و علی علیهالسلام دوازده هزار سال قبل از آفرینش آسمان و زمین خلق شده و این تعداد کثرت زمان را میرساند برای تفهیم و تفهم ما میباشد چه او عقل کل و اشرف رسل بوده و د یگران طفیل وجود او هستند به علاوه که امامت ریاست عامه معنوی است که نباید دست دو نفر باشد بلکه در هر عصر و زمانی باید خلیفه و امام که سر حلقه ولایت مطلقه است یک نفر باشد و همه از او اطاعت کنند و لذا امام حسین علیهالسلام در زمان برادرش اطاعت
[صفحه 19]
از امامت او میکرد و سایر ائمه نیز چنین بودند - ظهور و خفاء امام منافاتی با ولایت مطلقه او ندارد و لذا امام را تشبیه به آفتاب و نیر اعظم کردهاند که زیر ابر باشد یا نباشد همان پرتو روشن کننده جهان را دارد.
این مفتاح عقلانی برای وجوب وجود امام است که عقلا باید باشد و فقدان او سبب وقفه چرخ عالم وجود است زیرا امام محور عالم است و وجود ائمه ابدیت دارد آنها مانند کابینه و دولتهای سلاطین بشری نیست که هر چند صباحی قابل ترمیم و تعویض و تکمیل و غیره باشد بلکه انتخاب اعضاء دولت کابینه سلطنت الهیه چنان شده که از بدو آفرینش تا پایان آن بدون تغییر و تبدیل چهارده معصوم پاک خاندان دولت ابدی و ازلی الهی میباشند که به صورت مرگ و حیات چرخ عالم وجود را میگردانند و آثار آنها در مرگ و حیات یکسان و شمع وجودشان در هر حال پرتو افکن است.
ادله امامت
بدون تردید با اسناد و مدارکی که در دست است ائمه معصومین امامیه یکی پس از دیگری منصوبا و منصوصا سر حلقه ولایت را در دست گرفته و به نام و کنیه و القاب در ساق عرش الهی مشهود همه ملائکه بودند و پیغمبر (ص) خود دید و بر او عرضه شد که اینها اوصیاء پیغمبر خاتم هستند اول آنها علی بن ابیطالب خلیفه و وصی بلافصل پیغمبر و یازده نفر اولاد او به طریقی که در کتب مربوطه نوشتهایم تا مهدی آل محمد (ص) امام و پیشوای مسلمین میباشند و هر کجا هم اختلاف رخ داده با احتجاج و مباهله و استدلال عقلی و نقلی روشن گردیده حق با کیست.
پس از علی بن ابیطالب علیهالسلام حسن بن علی سبط اکبر مجتبی و پس از او حسین سید الشهداء بود درباره محمد حنفیه در کتب معتبر هیچ ادعائی از او دیده نشد و نسبتی که به کیسانیه دادند افترای صرف است زیرا اساسا کیسانیه طبقه و طایفهای نیستند و افرادی در تاریخ ندارد بلکه محل تجمع مختار برای انتقام و قصاص بوده است و محمد حنفیه هم نه در حیات خود و نه پس از ممات دعوی نکرده و تربیت شده مهد ولایت امیرالمؤمنین بوده نصوص متواتره را دیده و شنیده و شکی نداشته که پس از برادرش علی بن الحسین زین العابدین امام و پیشوای منصوب آسمانی است و لذا دیدیم که وقتی در حضور حجرالاسود احتجاج کردند حجر به صدائی که به خوبی شنیدند و تصدیق کردند شهادت به امامت سید الساجدین علیهالسلام داد و پس از امام سجاد هم حضرت زید ابدا دعوی امامت نکرد فقط برای احقاق حق علویین
[صفحه 20]
خروج کرد آن هم به تحریک مردم کوفه بود یحیی و زید هیچ کدام دعوی امامت نکردند ولی روی بزرگواری آنها طایفه بزرگی در گوشهای از کره زمین به امامت و سلطنت دامنهداری رسیدند که ائمه زیدیه یمن از آن طایفهاند و در کتاب «جهان اسلام و اسلام در جهان» مفصل شرح داده شده و در تاریخ مفصل اسلام نیز ذکر شده است.
و به نص وصایت و آثار امامت و حفظ ودایع نبوت شکی نبوده که پس از امام علی بن الحسین علیهالسلام امام محمدباقر که در علم و فضیلت سرآمد تمام مردم عصر بود امام پنجم مسلمین است چنانچه شافعی در حق آن بزرگوار گفته است.
کسی به پایه و رتبه محمد بن علی نبود و پدرش علی بن الحسین او را وصی خود نمود و پس از خود خلیفه مسلمین گردانید او و پدرش امام مفترض الطاعه و معصوم از خطا و ذنوب بوده و چون خلافت به رأی و اختیار نمیباشد بلکه به نص ربانی و ابلاغ رسالت نبوت است و فعل و قول معصوم حجت است و باید وصی پیغمبر و هر امام گماشته آسمانی باشد به او معجزات و خرق عادت میآموزند تا خود را به مردم معرفی کنند لذا امام محمدباقر علیهالسلام دارای معجزاتی بود که ابراز فرمود تا مردم او را به امامت بشناسند مفاخر و مناقب و کمالات و فضایل و علم و قدرت و احاطه به همه علوم انبیاء و مرسلین و پاسخ مسائل علمی او نمونه بارز انتصاب آسمانی آن حضرت است و اکنون حدیثی چند درباره ادله امامت حضرت باقرالعلوم نقل میکنیم:
حدیث ابوهریره در امامت
ابوهریره روایت میکند قال الحسین (ع) دخل علی رسول الله (ص) فاخذه و قبله و قال انت الامام ابن الامام ابوالائمة التسعة قال ابنمسعود من هم یا رسول الله (ص) قال (ص) یخرج من صلب ابنی هذا ولد مبارک سمی جده علیه سیماء العباد و نور الزهاد و یخرج من صلبه سمیی و اشبه الناس بی یبقر العلم بقرا ینطق بالحق و یخرج من صلبه کلمة الحق و لسان الصدق جعفر الراد علیه کالراد علی و یخرج من صلبه مولود طاهر سمر ربعة سمی موسی و یخرج من صلب موسی علی ابنه یدعا الرضا موضع العلم و معدن الحلم و یخرج من صلبه محمد المحمود المطهر اطهر الناس خلقا و احسنهم خلقا و یخرج من صلب محمد علی ابنه طاهر الجثه صادق اللهجه و یخرج من صلب علی الحسن ابنه المیمون ابو حجة الله و یخرج من صلبه قائم اهل البیت یملاها قسطا
[صفحه 21]
و عدلا کما ملئت ظلما و جورا له عمر نوح و غیبة موسی و حلم داود و بهاء عیسی ثم تلا علیهالسلام ذریة بعضها من بعض و الله سمیع علیم
(سوره آلعمران آیه 38)
فقال له علی علیهالسلام من هؤلاء قال اسماء الاوصیاء من بعدک و العترة الطاهره و الذریة المبارکه و الذی نفس محمد بیده لو ان امرا عبدالله الف عام ثم الف عام بین الرکن و المقام ثم اتانی جاحدا لولایتهم لاکبه الله فی النار کائنا من کان
پیغمبر (ص) به رسم مألوف در مسجد خود در مدینه مینشست و اصحاب اطراف او را میگرفتند این روایت را ابوهریره نقل میکند که نشسته بودیم حسین بر رسول خدا (ص) وارد شد پیغمبر خدا او را گرفت بوسید فرمود ای پسرم حسین تو پیشوای اهل عالم پسر پیشوای اهل عالم و پدر 9 نفر از پیشوایان اهل عالم هستی - و فرزندان 9 گانه تو همه پیشوایان اهل عالم میباشند ابنمسعود گفت یا رسول الله نام آن پیشوایان که از اولاد این حسین علیهالسلام میباشند بیان فرما پیغمبر (ص) فرمود از صلب این فرزندم حسین فرزندی نیکو سیرت بیرون میآید که بسیار بابرکت است اسم او اسم جدش و سیما و صورتش سیما و صورت عباد و زاهدان است نور از صورت او متلالاء هر کس او را بیند میفهمد از دنیا گذشته و به آخرت پیوسته است و از صلب او فرزندی آید که نامش نام من است و در شمایل و خلقت شبیه من باشد او علم را میشکافد چنانکه زارع زمین را بشکافد و زبان او ندای حق و سخن او بیان حق است و از صلب او جعفر متولد شود که او فرزندی پاک طینت اسمر اللون با ملاحت و خوش خلق است هر کس او را رد کند سخن مرا رد کرده و از صلب جعفر فرزندی خواهد آمد زیبا و نیکو روی و پاکیزه موی هماسم موسی بن عمران و از صلب او فرزندی متولد گردد که اسم او علی و رضا خوانده میشود او مقر علم الهی و معدن حلم و صبر است و از صلب او محمد خارج میشود که پاکیزه سرشت و خوشخلق است در صورت و سیرت از همه خلق زمین بهتر است و از صلب او پسری به نام علی متولد میگردد پاکیزه خلقت و صادق اللهجه و از صلب او پسری متولد میشود به نام حسن صاحب فضیلت و میمنت او پدر کسی است که حجت خدا بر خلق میباشد و از صلب او قائم ما آل محمد و اهل بیت متولد گردد که زمین را پر از عدل و داد کند پس از آنکه پر شده باشد از جور و ظلم عمر او مانند عمر نوح طولانی است و غیبت او چون غیبت موسی و حلم او چون حلم داود و بهاء روشنی او چون نور جمال
[صفحه 22]
عیسی باشد و خداوند درباره او فرموده ذریة بعضها من بعض امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب که حاضر بود گفت یا رسول الله ایشان کیانند فرمود اوصیاء من میباشند پس از تو و آنها عترت طاهرهاند و ذریه بابرکت من میباشند
«قسم به آن خدائی که جان محمد به دست قدرت اوست اگر کسی هزارها سال خدا را عبادت کند و دوستی و ولایت این دوازده نفر اوصیاء مرا در دل نداشته باشد یقینا سرازیر جهنم خواهد شد»
با این حدیث امامت امام محمدباقر علیهالسلام به نام و نشانی و خصوصیات ثابت میشود و عبادت هیچ کس بدون محبت و ولایت او و این خاندان قبول و مقبول نیست
حدیث دیگر در ادله امامت امام محمدباقر علیه السلام
مجاهد از ابنعباس روایت میکند
«قال قدم یهودی علی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یقال له نعثل فقال یا محمد انی اسئلک عن اشیاء تلجلج فی صدری منه حین فان اجبتنی عنها اسلمت علی یدک قال صلی الله علیه و آله و سلم سل یا باعمره فقال یا محمد صف لی ربک فقال صلی الله علیه و آله و سلم ان الخالق لا یوصف الا بما وصف به نفسه و کیف یوصف الخالق الذی یعجز الحواس ان یدرکه و الاوهام ان تمثله و الخطرات ان تحده و الابصار الاحاطة به جل عما یصفه الواصفون نأی فی قربه و قرب فی نأیه کیف الکیف فلا یقال له کیف و این الاین فلا یقال این هو منقطع الکیفوفیه و الاینونیه فهو الاحد الصمد کما وصف نفسه و الواصفون لا یبلغون نعته لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد»
«قال صدقت یا محمد اخبرنی عن قولک انه واحد لا شریک له و لا شبیه له الیس الله واحد و الانسان واحدا فوحدانیته اشبهت وحدانیة الانسان»
«فقال صلی الله علیه و آله و سلم واحد واحدی المعنی و الانسان واحد ثنوی المعنی - جسم و عرض و بدن و روح و انما التشبه فی المعانی لا غیر»
«قال صدقت یا محمد فاخبرنی عن وصیک من هو فما من نبی الاوله وصی و ان نبینا موسی بن عمران اوصی الی یوشع بن نون فقال نعم ان وصیی و الخلیفة من بعدی علی بن ابیطالب علیهالسلام و بعده سبطای الحسن و الحسین یتلوه تسعة من صلب الحسین علیهالسلام ائمة ابرار قال یا محمد فسمهم لی قال نعم اذ امضی الحسین علیهالسلام فابنه علی فاذا مضی علی فابنه محمد فابنه جعفر فابنه موسی فاذا مضی موسی فابنه علی فاذا مضی علی فابنه محمد فاذا مضی محمد
[صفحه 23]
فابنه علی فاذا مضی علی فابنه الحسن فاذا مضی الحسن فبعده ابنه الحجة ابن الحسن فهذا اثنی عشر اماما علی عدد نقباء بنیاسرائیل قال فاین مکانهم فی الجنه قال معی فی درجتی فی الجنه قال اشهد ان لا اله الا الله و انک رسول الله و اشهد انهم الاوصیاء بعدک و لقد وجدت هذا فی الکتب المقدمة و فیما عهد الینا موسی بن عمران علیهالسلام انه اذا کان آخر الزمان یخرج نبی یقال له احمد خاتم الانبیاء لا نبی بعده یخرج من صلبه ائمة ابرار عدد الاسباط فقال یا باعمارة العرف الاسباط قال نعم یا رسول الله انهم کانوا اثنی عشر قال فان فیهم لاوی بن ارخیا قال اعرفه یا رسول الله و هذا لذی غاب عن بنیاسرائیل سنین ثم عاد فاظهر شریعته بعد اندراسها و قال مع قرسطیا حتی قتله»
«و قال صلی الله علیه و آله و سلم کان فی امتی ما کان من بنیاسرائیل حذ و النعل بالنعل و القذة بالقذه و ان الثانی عشر من ولدی یغیب حتی لا یری و یاتی علی امتی زمن لا یبقی من الاسلام الا اسمه و لا من القرآن الا رسمه فحینئذ یاذن الله له بالخروج فیظهر الاسلام و یجدد الدین ثم قال علیهالسلام طوبی لمن احبهم و طوبی لمن تمسک بهم و الویل لمن ابغضهم فانتقض و قام بین یدی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم انشد شعر»
صلی العلی ذوالعلی علیک یا خیر البشر
انت النبی المصطفی و الهاشمی المفتخر
بک اهتدینا رشدنا و فیک نرجوا ما امر
و معشر سمیتهم ائمة اثنی عشر
حبا هم رب العلی ثم صفا هم من کدر
قد فاز من والاهم و خاب من عفی الاثر
اخرهم یسقی الظماء و هو الامام المنتظر
عترتک الاخیار لی و التابعون ما امر
من کان عنکم (عنهم) معرضا فسوف تصلاه سقر
ترجمه
ابنعباس میگوید یک مرد یهودی آمد خدمت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم به اسم نعثل گفت ای محمد سئوال دارم از مطالبی که در مغز من خلجان دارد و مدتی است مرا ناراحت کرده اگر پاسخ سئوالات مرا بدهی به تو ایمان میآورم
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود بپرس؟
رسول خدا آن یهودی را احترام نمود به کنیه خطاب کرد فرمود یا باعماره سئوال کن نعثل گفت یا محمد خدا را برای من وصف کن؟!
پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود خدا را نمیتوان وصف کرد مگر به اوصافی که خودش به آن وصف فرموده است زیرا آنچه که تو تصور کنی و در وهم و خیال خود آوری خداوند از آن برتر و بالاتر
[صفحه 24]
و منزهتر و مهذبتر است و از واردات قلبی و محسوسات حواس بیرون است چشمها او را نمیبیند او بلندمرتبه است آنچه وصف کردهاند ناقص و نارسا است و خداوند از آن دور است او از درک بشری خارج و به هر مخلوقی نزدیک او خالق زمان و مکان است نمیتوان در زمانی یا مکان او را نمود و نشان داد ساحت جلال و کبریائی او منزه از چند و چون است و آنچه که تو به خاطر آوری تعلق به مصنوع و ممکن دارد خالق و واجب از آن بیرون است پس او یگانهای است که نظیر و شبیه و ضد و ند ندارد.
نعثل گفت - ای محمد راست گفتی اما یگانه است یعنی چه یگانه بودن شبیه است به یگانه بودن انسان و سایر مخلوقات - که آنها را هم واحد میگوئیم خدا را هم واحد میگوئیم؟!
پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم - ای باعماره وحدانیت و احدیت خداوند تعالی واحد و احد حقیقی است که ذات مقدس او در نهایت بساطت و صرف وحدت است ولی انسان را که واحد گوئی واحد حقیقی نیست بلکه واحد ترکیبی است زیرا انسان روح و جسم دارد مرکب است از گوشت و پوست و استخوان و رگ و پی و غیره پس وحدت او وحدت ترکیبی است اما در ذات مقدس حق صفات عین ذات اوست و هیچ ترکیب و جزئی ندارد.
نعثل - راست گفتی درست است اکنون مرا خبر ده از وصی خود زیرا هر پیغمبری وصی دارد پیغمبر ما موسی بن عمران وصی خود یوشع بن نون را معین کرد وصی تو کیست؟
پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود آری من اوصیائی دارم و جانشین من پس از من علی بن ابیطالب است و بعد از او دو فرزندزاده من حسن و حسین پس از حسین نه نفر از صلب حسین پیشوایان دین و ائمه معصومین اوصیاء من میباشند.
نعثل - نام هر یک را بیان کن؟!
پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم - پس از حسین علی و پس از او محمد و بعد از او جعفر و پس از جعفر موسی که همنام موسی بن عمران است و بعد از او علی که رضا گویند و بعد از او محمد و پس از او حسن و سپس حجة ابن الحسن است که آنها دوازده سبط میباشند مطابق عدد اسباط بنیاسرائیل.
نعثل - یا محمد جای آنها در آخرت کجا است؟
پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم - در بهشت با من خواهند بود.
نعثل - اکنون شهادت میدهم که تو رسول خدا و فرستاده به حق هستی و شهادت میدهم که این بزرگواران که یاد نمودی اوصیای به حق تو میباشند و من نام آنها را در کتب آسمانی
[صفحه 25]
دیده بودم و موسی بن عمران ما را به این وقایع خبر داده است که آخرالزمان پیغمبری خواهد آمد و او دوازده سبط و وصی دارد و هر یک از عقب دیگری به عدد اسباط است
پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم - ای باعماره آیا اسباط را میشناسی
نعثل - بلی آنها دوازده نفر سبط بودند و از آن جمله لاوی بن ارخیا بود که غایب گردید و مدتی از بنیاسرائیل پنهان بود تا چند سال بعد عودت کرد و شریعت موسی را پس از آنکه کهنه شده بود ظاهر ساخت
پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم - یا باعماره هر چه در بنیاسرائیل واقع شده در امت من هم واقع میشود طابق النعل فی النعل و همانطور که لاوی بن ارخیا غایب گردید و بعد ظاهر شد و تجدید شریعت موسی را نمود دوازدهمین وصی من هم مخفی خواهد شد و پس از مدتی مدید ظاهر خواهد شد و شریعت مرا پس از اندراس تجدید خواهد نمود و اضافه فرمود که خوشا به حال کسانی که دوست دارند اوصیاء مرا و چنگ به دامن آنها زنند و وای بر آنها که دشمنی کنند و خصومت ورزند.
نعثل برخاست ایستاد و چند شعر در منقبت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم سرود که مضمونش تقریبا چنین است:
درود خداوند بر پیغمبرش که بلندمرتبه و صاحب علو عظمت است تحیت خدا بر تو ای پیغمبر که از همه برتر و بالاتری ای که تو بهترین خلق خدا میباشی توئی پیغمبر برگزیده حق توئی که بنیهاشم به تو مفاخره و مباهات میکنند ما به تو هدایت شدهایم و راه حق را تو به ما آموختی ما به تو امیدواریم و آنچه امر فرموده و آنها که نام آنها را بردی و عدد آنها که دوازده نفر است برگزیده خدا میباشند و خداوند به آنها هدایت میفرماید و به وجود کدورات عالم طبع را میزداید هر کس به آنها توسل جوید رستگار و هر که ناامید گردد بدبخت خواهد شد آخرین آنها کسی است که تشنگان وادی جهالت را از علم و فضیلت سیراب میکند و امامی است منتظر که او را میکشند تا بقیه عترت تو ظاهر شوند و خیرخواهان و نیکان آنها هستند که از اوصیاء تو پیروی و تبعیت کنند هر کس اطاعت کند به بهشت میرود هر که منحرف گردد به جهنم قرار میگیرد
دلیل دیگر بر امامت
«قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم من احب ان یلقی الله عزوجل و هو مقبل علیه غیر معرض عنه فلیتوال اخی علیا و من سره ان یلقی الله و هو عنه
[صفحه 26]
راض فلیتوال ابنه الحسن و من احب ان یلقی الله و لا خوف علیه فلیتوال ابنه الحسین علیهالسلام و من احب ان یلقی الله تعالی و قد محص عنه ذنوبه فلیتوال علی بن الحسین السجاد و من احب ان یلقی الله و هو قریر العین فلیتوال محمد بن علی الباقر و من احب ان یلقی الله تعالی و کتابه بیمینه فلیتوال جعفر بن محمد الصادق و من احب ان یلقی الله تعالی طاهرا مطهرا فلیتوال موسی بن جعفر الکاظم و من احب ان یلقی الله تعالی ضاحکا مستبشرا فلیتوال علی بن موسی الرضا و من احب ان یلقی الله و قد رفعت درجاته و بدلت سیئاته حسنات فلیتوال محمد بن علی الجواد و من احب ان یلقی الله و یحاسبه حسابا یسیرا فلیتوال علی بن محمد الهادی و من احب ان یلقی الله و هو من الفائزین فلیتوال الحسن العسکری و من احب ان یلقی الله و قد کمل ایمانه و حسن اسلامه فلیتوال الحجة صاحب الزمان المنتظر صلوات الله علیه فهؤلاء مصابیح الدجی و ائمة الهدی و اعلام التقی من احبهم و تولاهم کنت ضامنا له علی الله الجنه»
ترجمه
پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند هر که دوست دارد ملاقات کند خدا را و روی مرحمت و لطف خود را از وی باز نگرداند - دوست بدارد و موالات کند با برادرم علی بن ابیطالب علیهالسلام
هر که بخواهد خدا را ملاقات کند و خدا از او راضی باشد دوست بدارد فرزند او حسن علیهالسلام را
هر که بخواهد ملاقات کند خدا را و به هیچ وجه خوف و ترس نداشته باشد فرزند دیگر او حسین علیهالسلام را دوست بدارد
هر که بخواهد خدا را ملاقات کند و گناهان او ریخته شود و محو شده باشد دوست بدارد فرزند او علی را که بزرگ سجده کنندگان است
هر که دوست بدارد خدا را ملاقات کند و چشمش شاد باشد فرزند او محمد بن علی را دوست بدارد که شکافنده علوم و دانش است
هر که دوست دارد که خدا را ملاقات کند و نامه عملش را بدست راستش دهند «که نشانه رستگاری اوست» دوست بدارد جعفر بن محمد را
هر که دوست میدارد خدا را ملاقات کند پاک و پاکیزه دوست بدارد موسی بن جعفر را
هر که دوست میدارد خدا را ملاقات کند و خندان و شادان باشد دوست بدارد علی بن موسی را
[صفحه 27]
هر که دوست میدارد که خدا را ملاقات کند و درجات او بلند باشد و سیئات او مبدل به حسنات شود فرزند او محمد را دوست بدارد.
هر که دوست میدارد خدا را ملاقات کند و حساب او به آسانی بگذرد دوست بدارد علی بن محمد هادی را
هر که بخواهد خدا را ملاقات و از رستگاران باشد دوست بدارد حسن عسکری را
هر که بخواهد خدا را ملاقات کند و دین او کامل و نیکو باشد موالات و دوستی کند با حجة بن الحسن صاحب الزمان که مردم در انتظار او خواهند بود
اینها چراغهای افروخته الهی و شمعهای فروزان آسمانی هستند آنها پیشوایان دین و پرهیزکاران کتب ربوبی هستند هر کس با آنها موالات کند و دوستی نماید و تسلیم امر آنها گردد من ضامن میشوم خداوند آنها را بهشت ببرد
هر کس معتقد به امامت این دوازده امام گردد دوازده مژده به آنها داده میشود و هر که دوازده مژده به او داده شود پادشاه دنیا و آخرت است
اثبات امامت حضرت امام محمدباقر علیه السلام از قول حضرت عبدالعظیم علیه السلام
حضرت ابوالقاسم حسنی که مزار مقدسش در ری مطاف میلیونها مردم مسلمان است روایت درباره نص امامت ائمه معصومین که نام حضرت زینالعابدین در آن تصریح شده نقل میفرماید که ما از نظر اهمیت موضوع ترجمه اجمالی آن را نقل میکنیم
حضرت عبدالعظیم از جمله سادات حسنی است و دارای مقامی ارجمند است که زیارت او را با زیارت سیدالشهداء علیهالسلام برابر دانستهاند چنانچه امام علیهالسلام فرمود من زار عبدالعظیم بری کمن زار الحسین بکربلا - این سید عالم جلیلالقدر میفرماید وارد بر حضرت علی بن محمد نقی الهادی شدم پس از سلام و احوالپرسی فرمود مرحبا به تو ای عبدالعظیم خوش آمدی گفتم قربانت تو امام و ولی ما هستی و من میل دارم عقاید خود را برای تو بگویم تا بدانم درست است یا خیر فرمود - بگو من گفتم معتقدم که خدای عالم یگانه است که شبیه و نظیری نداشته و از دو حد بیرون است حد تعطیل و حد تشبیه اوست قدیر سمیع و علیم بصیر مرید و مدرک است و صفاتش عین ذاتش میباشد و گرنه لازم آید که صفات کمال او در مرتبه علت و مؤثر وجود او باشد و ترکیب لازم میشود یا به قول حکماء لتاخر المعلول عن درجة العلت و خداوند از حد تعطیل که نقص و احتیاج باشد بیرون است و از حد تشبیه که نظیر و شبیه و مثل و مانندی
[صفحه 28]
داشته باشد خارج است جسم و جوهر و عرض و هیولی و صورت ابعاد ندارد بلکه فوق الفوق و فوق ما کل یدرکه العقول و الافهام است یعنی هر چه شما فکر کنید خداوند از آن منزه است - و نیز شهادت میدهم که محمد بنده او و فرستاده او نبوت همه انبیاء ختم شده به وجود او و پس از او پیغمبری نخواهد آمد و خلیفه و جانشین بلافصل منصوب و منصوص آسمانی او حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیهالسلام است و پس از او حسن و حسین و پس از او علی بن الحسین زینالعابدین و پس از او محمد بن علی باقر العلوم و پس از او جعفر بن محمد الصادق و بعد از او موسی بن جعفر الکاظم و بعد از او علی بن موسی و پس از او محمد بن علی بعد از ایشان ای آقای من شما هستید
امام هادی فرمود پس از من فرزندم حسن بن علی و پس از او شخصی است که زمین را پر از عدل و داد میکند بعد از آنکه پر از جور و ظلم شده باشد
عرض کردم معتقدم هر که آنها را دوست بدارد خدا را دوست داشته و هر که آنها را دشمن دارد خدا را دشمن داشته است
حضرت عبدالعظیم پس از بیان عقیده امامت از حشر و نشر و دوزخ و قیامت معاد و سزا و جزا اظهار نمود و از اصول و فروع دین بیان فرمود که گویا در کتاب منتقم حقیقی آنجا نقل نمودهایم
روایت دیگر
عبدالله بن ابی اوفی از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در فتح خیبر نقل میکند که در بیان امامت و خلافت ولایت فرمود هر پیغمبری دوازده وصی داشته و اوصیاء من نیز دوازده نفر هستند که اول آنها علی و آخر آنها قائم آل محمد و مهدی است میباشد که در پس پرده غیبت قرار میگیرد تا وقتی که به اذن پروردگار ظاهر گردد و زمین را پر از عدل و داد کند - و اسامی همه ائمه را یکی پس از دیگری نقل فرموده است به شرحی که در سابق در همین کتاب و سایر کتب درباره امامت نقل نمودیم امامت حضرت سجاد را مفصل و مشبع به نام و نشانی زینالعابدین سجاد تصریح و تأکید فرموده است که در جلد مستقلی نوشتیم و به نام ابوجعفر امام محمد باقر العلوم تصریح و تخصیص یافته است که احادیث مفصلی نقل شده است
نص وصیت بر امامت امام محمدباقر علیه السلام
من دلایل الحمیری عن ابیبصیر قال قال ابوجعفر علیهالسلام کان فیما اوصی ابی الی اذا انامت فلا یلی غسلی احد غیرک فان الامام لا یغسله الا الامام علامه مجلسی مینویسد زهری میگوید وارد شدم بر علی بن الحسین
[صفحه 29]
در مرضی که از آن درگذشت طبقی پیش روی او بود در آن نان و هندوانه بود به من فرمود بخور عرض کردم یابن رسول الله من خوردهام فرمود هندوانه میوهای است که قطرهای از آب بهشت که شفا در آن است در آن ریخته شده پس از غذا عطر آوردند استعمال فرمود به من هم فرمود از این عطر استعمال کن این عطر بنفشه است گفتم بنفشه بر سایر عطریات چه مرتبت دارد فرمود این عطر نسبت به سایر عطریات مانند اسلام نسبت به سایر ادیان است
در این موقع محمد فرزندش آمد که مدتها در گوش او چیزی میگفت و بشنیدم که میگفت علیکم بحسن الخلق پرسیدم یابن رسول الله پس از شما کی خلیفه و جانشین شما میباشد فرمود این فرزندم محمد وصی و وارث و معدن علم و شکافنده دانش است در این موقع او را به بازار فرستاد من پرسیدم یابن رسول الله آیا اولادی بزرگتر از او هم داری که امامت را به او واگذاری فرمود اولاد بزرگتر از او ندارم و امامت هم به کوچکی و بزرگی نیست زیرا امامت عهدیست آسمانی که خداوند به هر کس بخواهد میبخشد پرسیدم اسم آنها را از کجا میشناسید فرمود صحیفهای در نزد ما هست که الواح 12 گانه دارد دوازده صفحه دارد در هر صفحه مصدر به نام یکی از ائمه است که نام او و پدر و مادر و خصوصیات و علائم و نشانههای هر یک در آن ثبت است آنگاه فرمود از صلب محمد پسرم هفت نفر از اوصیاء خواهند آمد که آخر آنها مهدی است و قائم خاتم آل محمد میباشد [11].
انه وصیی و وارثی و عیبة علمی معدن العلم و باقر العلم
علامه مجلسی در بحار روایت میکند که زهری گفت خدمت امام علی بن الحسین علیهالسلام بودم که پس از مذاکرات بسیار هندوانه خوردیم و عطر بنفشه آوردند فرمود استعمال کن که بهترین عطرهاست آنگاه از وصی او پرسیدم فرمود این پسر من که نزدیک من نشسته وصی و وارث و خزانهدار علم و شکافنده علم است پس از من پرسیدم اولاد بزرگتری نداری که به او وصیت کنی فرمود امامت و این مقام آسمانی به بزرگی و کوچکی نیست بلکه یک منصب آسمانی است که هر که را خواست در مکتب ربوبی خود پرورش میدهد.
زهری میگوید پرسیدم شماها که اکثر چند اولاد پسر دارید از کجا میدانید که کدام یک منصوب آسمانی هستند فرمود نزد ما صحیفهای هست که روی آن نگاه میکنیم اسامی ائمه معصومین در آن ضبط است و آن صحیفه از لوح صورت برداشته شده که از پیغمبر
[صفحه 30]
به ما رسیده است و اسامی اثنی عشر دوازده امام در آن ثبت است و فرمود از صلب این محمد هفتمین آنها مهدی است که غایب میگردد [12].
رقیب امامت
امام محمدباقر علیهالسلام به شرحی که در ادله امامت آن حضرت گفتیم امام پنجم منصوب و منصوص از جانب پروردگار بود و بین فریقین در عصمت و امامت او سخنی نیست فقط درباره امامت او رقیبی بود که آن هم زید بن علی بن الحسین است و ما در کتاب سیدالساجدین علیهالسلام گفتیم زید دعوی امامت نداشت بلکه معتقد بود که باید در قبال غاصبین حقوق قیام و خروج کند تا حق میراثی خویش را از غاصبین بگیرد و سبب اهمیت زید پس از او شهرت گرفت و آن هم به سبب شهادت زید بود که این سید عالی مقام روحانی را با وضعی فجیع کشتند و همان مظلومیت سبب شد که طرفداران او مقامی برای او قائل شدند و طوایف بزرگی به پیروی او برخاستند در حالی که ما از سطور زندگانی حضرت زید و یحیی کلماتی جز خروج مبنی بر دعوی امامت از ایشان ندیدهایم اما پیروان او معتقدند که امامت منحصر در اولاد فاطمه نیست در حالی که امامیه به ادله قاطعه بر این عقیدهاند که ائمه از قریش و از نسل فاطمه زهرا و اولاد سیدالشهداء علیهالسلام به نام و نشانی مخصوص که در کتب انساب ضبط است میباشند و حتی سایر اولاد امیرالمؤمنین از غیر فاطمه زهرا (س) امام نشدند
زیدیه میگویند
کل فاطمی عالم شجاع سخی زاهد خرج بالامامه یکون اماما واجب الطاعه سواء کان من اولاد الحسن الزکی المجتبی او من اولاد الحسین سیدالشهدا (ع)
علت انحراف این عقیده را که نسبت به شخص زید میدهند میگویند زید بن علی شاگرد واصل بن عطا بود و نزد او تحصیل کرده و چون واصل خود مذهبی داشت که پس از جنگ نهروان عقیده پیدا کرد که علی بن ابیطالب علیهالسلام در جنگهای جمل و صفین بر یقین از صواب نبود یعنی اشتباه کرد با معاویه به جنگ پرداخت واحدالفریقین بر خطا بودند لا علی الیقین واصل میخواهد بگوید این جنگها مبتنی بر حب و ریاست بوده و حتما یکی از آنها خطا کردهاند اما چون از معاویه الهام در این عقیده به زر و زور گرفته بود نمیتوانست او را به خطا نسبت دهد اما از علی به سبب اینکه او امام و اعلم و ازهد از تمام بشر بود نمیتوانست نسبت خطا به او بدهد فقط القاء شبهه کرد که این جنگها بر اساس اصول عقیده نبود و یکی از دو طرف
[صفحه 31]
اشتباه و خطا کردهاند بدون آنکه بگوید کدام یک بودند.
واصل یک عقیده دیگر هم داشت و آن این بود که میگفت میتوان مفضول را بر فاضل مقدم داشت و مفضول میتواند بر فاضل امامت کند
ابنابیالحدید معتزلی هم که از همین تیره در عقیده است اول کتاب خود و همچنین امام فخر رازی و حتی غزالی مینویسد الحمدلله الذی تقدم المفضول علی الفاضل که مرادش ابوبکر و عمر و عثمان نسبت به علی بن ابیطالب علیهالسلام بوده است اقرار به افضلیت علی دارند معذلک به حکم سیاست محیط هم مفضول را بر فاضل جواز تقدم میدهند و گویند
و کان علی افضل الصحابه الا ان الخلافه فوضت الی ابیبکر لمصلحة رأوها و قاعدة دینیه راعوها من تسکین نائرة الفتنه و تطیب قلوب عامة الخلق فان عهد الحروب التی جرت فی ایام النبوه کان قریبا و سیف امیرالمؤمنین عن دماء المشرکین من قریش لم یجف و الضغاین فی صدور القوم من طلب الثار کما هی فما کانت القلوب یمیل کل المیل و تنقاد کل الانقیاد و کان المصلحة ان یکون القیام بهذا الشأن عرفوه باللین و التودد و التقدم بالسن و السبق فی الاسلام و القرب من رسول الله (ص)
میگویند علی بن ابیطالب افضل از همه اصحاب پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بود ولی خلافت را به ابوبکر تفویض کرد و علت آن مصلحت اجتماعی بود تا آتش فتنه بخوابد و لهیب بدبینی فرونشیند و دلهای مردم راغب ابوبکر بود نه به نصب علی علیهالسلام چه علی در جنگهای اسلام که زمان پیغمبر رخ داده بود آن قدر بینی گردنکشان کفار قریش و عرب را به خاک مالید که هنوز خون از شمشیر او میچکید و کینههای سینه آنها هنوز باقی بود و از این جهت مردم میل به علی بن ابیطالب نداشتند و مصلحت در این بود که او خلافت را به ابوبکر واگذارد تا به نرمی و لینت و سکوت سلوک کند و ابوبکر هم که از جهت سن بزرگتر بود [13].
این سخن صورت ظاهری دارد و باطنی چون مقدمات یک قضیه از صغری و کبری ناقص و غلط بوده به عقیده منطقیین نتیجه درست دست نمیدهد و این حقیقت به ثبوت رسیده که مقدمه غلط نتیجه درست نمیدهد
اول با اقرار به افضلیت عقلا جایز نیست مفضول تقدم بر فاضل جوید زیرا فساد از مفضول است جاهل است که موجد فتنه و فساد میگردد به علاوه مگر فتنه را سقیفه بنیساعده
[صفحه 32]
بوجود نیاورد از آن گذشته منصوب انتخابی و اجتماعی و انتصابی بین مسلمین نبود این یک منصب آسمانی مبتنی بر قرآن و آفرینش و تصرف در عالم کون و فساد و در دست داشتن سرحلقه ولایت مطلقه الهیه است که خدای عالم به هر کس نمیدهد و به دست هر کس نمیسپارد.
به علاوه پیغمبر به عقیده فریقین خواست پس از آن همه آیات و احادیث و خطابه مفصل و ابلاغ ولایت علی در کراع غدیرخم در روی کاغذ و صحیفه وصایت ولایت او را بنویسد نگذاشتند و به نام «دعی الرجل لیهجر» آتش فتنه را روشن کردند و با مقراض حب جاه اختلاف را بوجود آوردند در حالی که پیغمبر خاتم النبیین که به وصف ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی از آن در قرآن مجید تعبیر شده بیش از چندین صد حدیث در خلافت و وصایت و وزارت علی بن ابیطالب علیهالسلام با صدها اماره و اشاره و تلویح و تصریح و تأکید بیان فرموده است باری آنها میگویند چون بنابر عصبیت قومی که در اسلام از بین رفت ولی در دل منافقین هنوز حب جاه و نژاد و خون و عشیره و قبیله باقی بود بر حسب عادت قدیم قریش از علی خونهائی طلبکارند که حاضر نبودند او امام و پیشوای آنها باشد و به این دلایل سخیف میخواهند بگویند زید ابن علی بن الحسین امام بود و او به تلقین استادش واصل بن عطا شیخین را غاصب حق علی نمیدانست و از او تبری نمیجست و اهل کوفه هم بدینجهت او را مدد و کمک نکردند تا کشته شد
این طبقه زیدیه میگویند زید بن علی با برادرش محمد بن علی الباقر احتجاج نموده و گفت امامت به خروج و شمشیر است نه به علم حضرت امام محمدباقر علیهالسلام فوری پاسخ داد بنابراین قول پدر تو علی بن الحسین امام نبوده زیرا خروج نکرده - و اگر خروج شرط امامت باشد بسیاری از ائمه ما از این مقام خارج میشوند - یا للعجب
به شرحی که در جلد سابق زینالعابدین علیهالسلام دادیم - چون زید کشته شد فرزندش یحیی به خراسان رفت و خروج کرد و حضرت امام محمدباقر و امام جعفر صادق خبر از خروج و شهادت آنها دادند و با آنها اجتماع در عدم خروج نمودند و همانطور که گفته بودند آنها کشته شدند پس از یحیی امر مفوض به محمد و ابراهیم شد که محمد به مدینه و ابراهیم به بصره رفت و آنها هم هر دو کشته شدند و امام جعفر صادق علیهالسلام فرمود صلاح به خروج نیست تا زمان قائم آل محمد که او خروج خواهد کرد و انتقام خون آنها را خواهد کشید
اما نگارنده گوید ما معتقدیم که نه محمد حنفیه دعوی امامت داشته و نه زید و یحیی دعوی امامت نمودند کسانی که جاهطلب بودند این بزرگواران را وسیله دعوی خود برای
[صفحه 33]
احراز مقام و منصب قرار داده و آن هم پس از شهادت آنها بود از متون اخبار و احادیث مورد استفاده استنباط میشود که آنها خود دعوی امامت نداشتهاند اما معتقد بودند که با آشفتگی احوال آل زیاد و آلمروان و ضعف و فساد و فتنه دربار امویان باید سررشته حکومت را از دست آنها بگیرند و مسند خلافت را احراز کنند و این معنی غیر از مفهوم امامت و پیشوای معنوی است که خود آنها میدانستند معصوم نیستند و عصمت منحصر به این چهارده نفر بوده و میباشد.
با این مقدمه نگارنده را عقیده این است که اکثر فرق اسلامی روی هوی و هوس و مشتهیات برای احراز جاه و منصب و مقام بوجود آمده و آن هم پس از شخصیت کسی بوده که خود را به جانشینی او معرفی میکردند چنانچه ابوبکر و عمر مکرر پس از پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم به جعل حدیث نحن معاشر الانبیاء لا نورث و عدم تعیین خلافت و ایجاد سقیفه که منا امیر و منکم امیر و صدها احادیث جعلی دیگر بر گردن ملت سوار شدند که روح مقدس پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم از آن بیزار است و اگر امروز میشد از حضرت زید استعلام کنیم یقینا میفرمود مقام امامت منحصر به حضرت امام محمدباقر علیهالسلام است و سر حلقه ولایت مطلقه الهیه و صندوق آثار انبیاء و میراث خاتم النبیین نزد او به ودیعت سپرده شده است و او محور عالم نفوس خلایق میباشد
برادران امام محمدباقر علیه السلام
در شرح زندگانی امام سجاد علیهالسلام گفتیم که 15 نفر اولاد داشت که یکی از آنها 1- عبدالله بن علی بن الحسین است که امام محمدباقر و عبدالله از دختر امام حسن مجتبی علیهالسلام بوده است - او مردی فقیه عالم و فاضل ارجمند و راوی موثق و معتبر بود که صدقات پیغمبر و امیرالمؤمنین علیهالسلام دست آن جناب بوده است - و از او اخبار کثیره روایت شده است - و از آن جمله روایتی است که عمارة بن غزیه نقل کرده که عبدالله بن علی بن الحسین گفت قال رسول الله (ص) ان البخیل کل البخیل الذی اذا ذکرت عنده لم یصل علی صلی الله علیه و آله و سلم
فرمود بخیل که بخلش به کمال رسیده باشد کسی است که هر وقت نام مرا نزد او برند صلوات بر من نفرستد - و نیز عبدالله سمعان از عبدالله بن علی بن الحسین روایت میکند که از جدش امیرالمؤمنین علیهالسلام روایت کرد که فرمود یقطع السارق الیمنی فی اول سرقته فان سرق ثانیه قطع رجله الیسری فان سرق ثالثه خلده السجن امیرالمؤمنین دزد را در بار اول دست راستش را میبرید در بار دوم پای چپش را و در بار سوم او را زندانی میکرد
2- عمر بن علی بن الحسین کان فاضلا جلیلا و ولی صدقات النبی و صدقات
[صفحه 34]
امیرالمؤمنین و کان ورعا سخیا و از او روایت کردهاند که گفت المفرط فی حبنا کالمفرط فی بغضنا لنا حق بقرابتنا من نبینا علیه و آله السلام و حق جعله الله لنا فمن ترکه ترک عظیما انزلونا بالمنزل الذی انزلنا الله به و لا تقولوا فینا ما لیس فینا ان یعذبنا الله فبذنوبنا و ان فبرحمنا برحمته و فضله فرمود هر کس در دوستی ما افراط کند مانند کسی است که در دشمنی ما افراط کرده باشد خداوند برای ما به سبب قرابت و خویشاوندی پیغمبرش حقی قائل شده که هر که ترک آن حق را بنماید یک امر بزرگی را ترک کرده و منکر آیات منزله آسمانی شده فرمود در حق ما نگوئید آنچه را که در ما نیست خداوند ما را به گناه خودمان عذاب میکند و اگر بیامرزد و ترحم فرماید به لطف و بزرگواری خود میآمرزد
3- زید بن علی بن الحسین: یکی دیگر از برادران امام محمدباقر زید بن علی بن الحسین است که پس از امام محمدباقر افضل و اعبد و اتقی از دیگران بود او مردی فقیه شجاع سخی عابد بافضیلت بود که با شمشیر امر به معروف و نهی از منکر میکرد و او بود که به خونخواهی جدش حسین علیهالسلام قیام کرد و شهید شد چنانچه در جلد امام سجاد علیهالسلام گفتیم
4- حسین بن علی بن الحسین السجاد: یکی دیگر از اخوان امام محمدباقر حسین بن علی بن الحسین علیهالسلام که او هم مردی فاضل متقی پرهیزکار بود و از او احادیث بسیار روایت شده که از عمهاش و پدرش اخباری روایت کرده که از آن جمله است احمد بن عیسی گفت حسین بن علی بن الحسین را دیدم که هر کس را دعا میکرد دعایش مستجاب میشد - حرب الطحان گفت در مدینه هیچ کس را از حسین بن علی اشد خوفا ندیدم و از آن جناب روایت کردهاند که گفت ابراهیم هشام مخزومی والی مدینه شد و روزهای جمعه منبر میرفت به جدم امیرالمؤمنین دشنام میداد و شماتت میکرد روزی یکی از او پرسید از خدا نمیترسی چنین سخنان نسبت به شخصی که دوست و دشمن در فضیلت او اعتراف کردهاند میگوئی گفت چرا یک روز همچنان که بالای منبر بود تیری بر او خورد و مرد و هیچ کس نفهمید این تیر از کجا بوده است [14].
احتجاج امام محمدباقر علیه السلام با زید
در کتاب صراط المستقیم شیخ زینالدین مینویسد یک مخاصمه و احتجاجی بین زید بن حسن و محمد بن علی الباقر در میراث النبی رخ داد بدین شرح زید مطالبه میراث پیغمبر را کرد حضرت امام محمدباقر علیهالسلام فرمود ای زید میخواهی حجت و دلیلی از خودت بر تو بنمایم که یقین کنی
[صفحه 35]
وارث پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم من هستم نه تو و حقی در این وراثت که حفظ آثار نبوت و ودایع امامت است در تو نیست - گفت آری فرمود میل داری کاردی که در زیر لباس داری شهادت بر اثبات حق من دهد گفت آری که به اشاره امام محمدباقر کارد زیر جامه او به زمین افتاد و به قدرت حق به صدا درآمد و گفت
یا زید انت ظالم و محمد احق بالامر منک و لئن لم تکف لالین قتلک فغشی زید
گفت ای زید تو ظلم میکنی محمد سزاوارتر است به امر امامت و اگر دست از او برنداری مرتکب قتل تو میشوم زید به شنیدن این سخن غش کرد حضرت محمد بن علی او را به هوش آورد و سنگی در زیر پای هر دو بود که آن هم به سخن آمد و همان کلمه که آن کارد گفت تکرار نمود - و نیز درختی را پیش خواند که آنهم آمد اعتراف و اقرار به همان سخن کرد زید رفت نزد عبدالملک بن مروان گفت از نزد ساحری آمدهام تو باید او را دفع کنی عبدالملک به امیر مدینه نوشت آن حضرت را دستگیر و مقید به شام بفرست عامل مدینه نوشت آنکه را که تو میگوئی بهترین خلق خدا روی زمین است و مثل و مانند ندارد - در عبادت و بندگی و زهد و تقوی و علم و فضیلت بینظیر است هر وقت در محراب عبادت مشغول میشود چرنده و پرنده اطراف او جمع میشوند و با او به یک آهنگ تسبیح و تهلیل میگویند و قرائت قرآن او شبیه به مزمار داود است صلاح نیست تو متعرض چنین شخصی بشوی که همه خلق به او سر تعظیم و تجلیل فرود میآورند عبدالملک از این گزارش شاد شد و نصیحت را به جان و دل پذیرفت
معجزات امام محمدباقر علیه السلام
درباره معجزه و علت اینکه باید پیغمبران و ائمه (ع) معجزه داشته باشند در کتاب تاریخ انبیاء و پیشوای اسلام و سایر کتب شرح حال ائمه که تاکنون طبع و نشر یافته با جمال و تفصیل بحث کردهایم امتیاز و تشخیص امام از غیر امام به همین معجزه است که دیگران عاجز از آوردن مثل آن باشند و این معجزات با سحر و جادو و علوم اعداد و جفر و رمل و اسطرلاب و قواعد علمی دیگر و ریاضیات و غیره بسی فرق و بسیار امتیاز دارد زیرا این اعجاز تصرف در امور و موالید و عناصر است که به اذن خداوند انجام میشود و آنها یک رشته علوم طبیعی و ریاضی است که در صور اشیاء تصرف علمی میشود یا در دیده بیننده تصور در نشان دادن مرائی و مناظر منظوره میگردد اما اعجاز انبیاء بحث تصرف در جواهر و اعراض و محو و اثبات باذن الله است که در ماهیت و وجود آنها، در بود و نبود آنها تصرف میکنند و بعد دیگر موجود و معدوم نخواهند بود
[صفحه 36]
مثلا عصای موسی که هزارها متر مکعب احجام سحره و کهنه را خورد و بلع کرد و دیگر اثر از تمام آن حجم سحر ساحرین باقی نماند و عصای موسی هم به صورت اولیه برگشت ولی در سحر ساحرین فقط خلع و لبس میشود صورتها عوض میگردد در ماهیت وجود موجودات اثری ندارد یا اعجاز آنها از تصرف در امور طبیعی عالم است که خرق شمس شود یا شقالقمر گردد یا از شکم سنگ شتر مخصوص به رنگ و هیکل مخصوص بیرون آورند یا زنده را مرده نمایند یا مرده را زنده کنند تمام این معجزات باذن الله برای ثبوت مقام خلافت و ولایت و وصایت پیغمبر خاتم النبیین و نشان دادن تربیت ربوبی آنهاست که از منبع شدید القوی میگیرند و بدون امر حق قدمی بر نمیدارند [15].
یک قسمت اعجاز ائمه معصومین هم روی مبانی علمی آنهاست که خداوند تعالی پنج علم مخصوص خود را که در قرآن در اواخر سوره لقمان تشریح فرموده به ائمه طاهرین که برگزیدگان و تربیت یافتگان خودش در مکتب ربوبی میباشند عنایت فرموده است - چنانچه در سوره لقمان آیات 32 فرماید
ان الله عنده علم الساعه و ینزل الغیث و یعلم ما فی الارحام و ما تدری نفس ماذا تکسب غدا و ما تدری نفس بای ارض تموت ان الله علیم خبیر
علم قیامت - علم نزول باران - علم جنین شناسی - علم غیب برای آینده - علم مردن و مرگ مخصوص خدای تعالی است
حارث بن عمرو محاربی از اهل بادیه بود آمد حضور پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم پرسید قیامت کی خواهد بود من تخمی در زمین کشتهام باران کی خواهد آمد که سبز شود زن من حامله است چه خواهد زائید دختر است یا پسر عمل خود را میدانم فردا چه خواهم کرد - محل تولد خود را میدانم مرگم کجا خواهد بود - جبرئیل نازل شد این آیه را آورد - که این علوم مخصوص ما است اما از باب حکمت و مصلحت آن را به برگزیدگان خود آموختیم و خدا میداند قیامت کی خواهد شد - باران به اذن او میبارد چنانچه در آیه دیگر سوره واقعه هم بر سبیل استعلام استیجابی میفرماید أانتم انزلتموه من المزن ام نحن المنزلون آیا شما باران را از ابرهای بارنده فرو میریزید یا ما باران را بر سطح زمین فرو میریزیم.
و علم ارحام آیا دختر است یا پسر جز خداوند کسی نمیداند و امروز که قرن بیستم
[صفحه 37]
و قرن اتم است و این اندازه طب و جنین شناسی وسعت یافته و با اشعه مافوق بنفش از اعماق سنگ و کوه و آب و دریا و خاک و معادن استفاده میکنند میبینند و میشناسند معذلک هنوز نتوانستهاند بفهمند که در جنین پسر است یا دختر و کلیه دکترها اعتراف به عجز خود در این زمینه نمودهاند ولی امام باذن الله میداند و به هر کس صلاح و مصلحت باشد میفرماید
یکی دیگر - کسی نمیداند فردا چه خواهد شد لا یعلم الغیب الا هو
که داند بجز ذات پروردگار
که فردا چه بازی کند روزگار
و کسانی که در علوم ریاضی و ریاضت از غیب خبر میدهند هم فقط آنهائی هستند که از گذشته میتوانند خبر دهند از آینده کمتر کسی میتواند خبر دهد جز آنکه مؤید من عندالله باشد و ائمه معصومین ما که لوح محو و اثبات و صحیفه فاطمیه که نماینده و رونوشتی از لوح محفوظ است در زیر نظر آنهاست آن هم باذن الله هر خبری که مصلحت طرف یا مقتضی حال ایجاب کند از آینده میگویند
اما محل وفات و ساعات مردن هم در نظر آنها از همین لوح محو و اثبات معین میشود که دیگری نمیداند و واقف نیست فقط خداوند است که علیم و خبیر است و این مزیت را به ائمه خود اهداء و اعطا فرموده است
معجزه اول - عباد بن کثیر بصری گفت خدمت امام محمدباقر علیهالسلام رفتم گفتم حق مؤمن بر خدا چیست؟
فقال من حق المؤمن علی الله ان لو قال لتلک النخله اقبلی لاقبلت فنطرت و الله الی النخله التی کانت هناک قد تحرکت مقبلة فاشار الیها قری فلم اعنک
حضرت رنگش دگرگون شد فرمود حق مؤمن بر خدا این است که اگر مؤمن به این درخت خرما گفت بیا نخل حرکت کند نزد او بیاید راوی قسم میخورد به خدا سوگند که یک لحظه نگاهی به درخت خرما کرده فرمود بیا که درخت بسوی او حرکت کرد آنگاه اشاره فرمود قرار بگیر ایستاد و این معجزه از امام محمدباقر علیهالسلام برای اصحابش نمودار گردید.
نگارنده گوید که سه موضوع از این اعجاز و این خبر بدست میآید یکی آنکه امام هم مانند پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم در هنگام گرفتن وحی انصرافی از عالم ماده به عالم دیگر پیدا میکرد و همین انصراف سبب تغییر رنگ طبیعی او میشد چنانچه پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم هنگام نزول
[صفحه 38]
وحی سنگین میشد و بدنش مرتعش و رنگش دگرگون میگردید امام محمدباقر هم هنگام نمودن یک اعجازی به حالت عالم غیبی متوجه میشد و بدین جهت رنگش تغییر میکرد
موضوع دیگر سئوال سئوال اختباری و امتحانی بود که راوی میخواسته امام زمان خود را بشناسد که حضرت او را بدین حقیقت واقف ساخته است
موضوع دیگر حرکت درخت بین خاک و آب و گل با آن قدرت نباتی است که یک بلکه چند نفر قادر نیستند یک درخت نخل را از جا برکنند چه جای آنکه حرکت دهند و امام بدون درنگ آن را احضار فرمود اجابت کرده در حضورش ایستاد این خرق طبیعت برای اعجاز آن حضرت بود که دیگران از آوردن نظیر آن عاجز هستند.
موضوع دیگر کلمهی مؤمن را بدین جهت وصف فرمود که علامت ایمان کامل و مؤمن حقیقی این است که وقتی عبادت و اطاعت خدا را کرد خداوند هم تمام عناصر و موالید را در اختیار او بگذارد تا در آنها تصرف فرماید و این مصداق کامل و تمام فقط در ائمه معصومین ظهور و بروز داشته مؤمنین دیگری که واجد شرایط فوق باشند به این کمال و فضیلت نمیشناسیم مگر شاگردان مکتب آنها که تعبیر به شیعه امامیه میشوند و گفته خلقوا من فاضل طینتنا
2- معجزهای است که ابیصباح کنانی نقل میکند گفت یک روز رفتم درب خانه امام محمدباقر علیهالسلام درب را کوبیدم یک کنیزکی آمد در را گشود گفتم برو به آقا بگو کنانی آمده شرفیاب شود بیدرنگ از داخل حجره فرمود وارد شو شرفیاب شدم عرض کردم فقط برای عرض سلام و زیارت شما آمدهام فرمود راست میگوئی اگر غیر از این بود چشم ما تو را نمیدید از پشت دیوار همانطور که تو ما را نمیدیدی آن وقت فرقی بین ما و شما نبود اکنون برگرد نزد اهل و عیالت
و بدیهی است که امام که تربیت شده قلب ربوبی است میبیند از عقب و جهات دیگر همانطور که از پیش رو میبیند زمان و مکان و حجر و مدر برای او حاجب دیدن نیست و لذا امام زمان ما اکنون به حال ما واقف و ما را میبیند و به حال ما و اعمال ما واقف است در زیارتش میخوانی اشهد انک تسمع کلامی و ترد جوابی امام کسی است که همه جا را ببیند همه صداها را بشنود همه اعمال را مشاهده کند و پاسخ همه را بدهد و به حال همه رسیدگی نماید
3- حبابه والبیه میگوید وارد بر امام محمدباقر علیهالسلام شدم فرمود چه شده نزد ما آمدهای گفت برای آنکه موی سرم سفید شده دلم گرفته امام علیهالسلام دست بر فرق او گذاشت در اثر دست امام
[صفحه 39]
موی سرش سیاه شد و به حال زنان جوان برگشت
4- ابیبصیر میگوید در مسجد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در خدمت امام محمدباقر علیهالسلام بودم نشسته بودیم در سبب رحلت علی بن الحسین سخن میفرمود که در آن حال منصور و داود بن سلیمان وارد شدند داود نشست و آنها ایستاده بوده امام فرمود چرا دوانیقی نیامد بنشینید او جفا کرد اما بدان که صباحی چند نخواهد گذشت که او بر مردم سلطنت خواهد یافت و نفوذ حکم او شرق و غرب را فرا میگیرد و خزائن بسیار در اختیار او در میآید که احدی قبلا بدست نیاورده است داود بلند شد دوانیقی را صدا کرد این خبر را به او داد دوانیقی آمد حضور امام ایستاد گفت آیا این خبر که داود گفت صحیح است فرمود حتما واقع خواهد شد پرسید ما اولاد عباس قبل از شماها اولاد علی به سلطنت خواهیم رسید فرمود آری مدت بنیامیه سپری شده ولی مدت شما طولانی خواهد بود و فرزندان شما با کشور مانند گوی که کودکان با آن بازی کنند بازی خواهند کرد - دوانیقی که به سلطنت رسید عظمت امام محمدباقر در نظر او بسیار شد
ما در تاریخ اسلام نوشتیم ذخیره اموال و بیتالمال مسلمین در زمان منصور به اندازهای بود که هیچ یک از خلفا به آن مقدار مال و ثروت نداشتند - و این اعجاز علمی امام محمدباقر علیهالسلام بود
5- ابیبصیر گفت یک روز خدمت امام محمدباقر گفتم مگر شما ذریه رسول خدا نیستید؟ فرمود چرا گفتم مگر رسول خدا وارث انبیاء نبود؟ فرمود چرا ما وارث تمام علوم انبیاء هستیم پرسیدم مگر شما وارث تمام علوم پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نیستید؟ فرمود چرا پرسیدم آیا شما میتوانید مرده را زنده کنید؟ و کور و کر و ابرص را شفا دهید و خبر دهید از مردم که در خانههای خود چه میخورند و چه میکنند فرمود آری همه را خداوند در قدرت و اختیار ما گذاشته است آن گاه فرمود ای ابیبصیر نزدیک بیا نزدیک آن حضرت رفتم دست به صورت من کشید و من از اثر دست آن حضرت تمام موجودات که در دشت و کوه و صحرا و دریا بودند میدیدم و هیچ چیز برای من مانع دیدن نبود آنگاه دست دیگر بر سر من کشید به حال اول برگشتم که پشت دیوار را نمیدیدم ابوبصیر میگوید امام محمدباقر فرمود اگر بخواهی خداوند اجر اعمال تو را بدین دیدن در دنیا بدهد ممکن است هر کجا را بخواهی ببینی و اگر بخواهی ثواب اعمال تو بهشت باشد بهتر است که میدان دید تو محدود باشد عرض کردم بهشت را بهتر دوست دارم
[صفحه 40]
6- جابر بن عبدالله انصاری روایت میکند که من با قریب پنجاه نفر خدمت امام محمدباقر علیهالسلام بودیم جمعی از پیشهوران و تمر و خرما فروشان وارد شدند سلام کردند نشستند گفتند مغیرة بن عمران با ما بود و اکنون در کوفه است او گمان میکرد که شما یک ملکی دارید که سنگ محک و امتحانی دارد او کافر را از مؤمن و دشمن را از دوست تمیز و تشخیص میدهد - فرمود پیشه تو چیست؟ گفت گندم فروشم فرمود دروغ گفتی گفت جو فروشم فرمود این طور هم نیست بلکه تو گوسفند فروش هستی گفت کی به شما خبر داد فرمود فرشته الهی به من خبر داد و آن همان ملکی است که دوستان ما را از دشمنان ما معرفی مینماید آنگاه فرمود تو به مرگ فجأه خواهی مرد جابر میگوید چون به کوفه برگشتم سراغ او را گرفتم گفتند مرده از زنش تحقیق کردم گفت سه روز است فجأه کرده است.
معجزه هفتم: عاصم بن ابیحمزه روایت میکند که در خدمت امام باقر علیهالسلام سوار بودیم میرفتیم چند نفر ملتزم رکاب بودند که دو نفر مردی را دیدیم فرمود اینها دزدند آنها را بگیرید غلام امام آن دو نفر را گرفت فرمود در این کوه بروید غلامی را آنجا بردهاند رفتند آن غلام را دیدند که رفیق آنها بود سپس فرمود رفیقی دیگر هم دارند او را هم به نشانی که داده بودند گرفتند به مدینه برگشتند فرمود خود شما بگوئید چه دزدیدید آنها ابا کردند فرمود دو هزار دینار دزدیدند که هزار دینار نزد این یک هزار دینار نزد آن یک میباشد و آن سومی لباسها را دزدید آنگاه اسم و حسب و نسب هر یک را فرمود و خبر داد که بیست سال دیگر زنده است چون این اخبار غیب و این اعجاز را دیدند توبه کردند و اموالش را به صاحبش رد نمودند و ایمان آوردند و شهادت دادند به کلمه توحید و نبوت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم راوی میگوید درست بیست سال بعد زنده بودند و مردند
8- حسین بن راشد روایت میکند که زید بن علی قصد خروج داشت آمد نزد امام محمدباقر علیهالسلام فرمود لا تفعل یا زید فانی اخاف ان تکون المقتول المصلوب بظهر الکوفه اما علمت یا زید انه لا یخرج احد من ولد فاطمه علی احد من السلاطین قبل خروج السفیانی الا قتل ثم قال لی یا حسین ان فاطمه احصنت فرجها فحرم الله ذریتها علی النار و فیهم نزل ثم اورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخیرات فالظالم لنفسه الذی لا یعرف الامام و المقتصد العارف بحق الامام و السابق بالخیرات هو الامام ثم قال یا حسین انا اهل بیت لا نخرج من الدنیا حتی نقرا لکل ذی فضل بفضله
[صفحه 41]
فرمود ای زید این کار را مکن من میبینم که تو خروج میکنی و در پشت کوفه تو را میکشند و مصلوب مینمایند مگر نمیدانی که تا قبل از خروج سفیانی هر کس از نسل فاطمه خروج کند کشته خواهد شد آنگاه به حسین بن راشد فرمود ذریه فاطمه بر آتش حرام شدند و خداوند به ما که ذریه او هستیم کتاب و صحیفه عنایت فرمود که به حقایق واقفیم از ذریه فاطمه دستهای به نفس خود ظلم میکنند و جمعی مقتصد هستند و برخی سابقه نیکوئی دارند - اما ظالم به نفس آن کس است که امام زمان خود را نشناسد و مقتصد عارف به حق امام است و سابق به خیرات امام است سپس اضافه فرمود که ای حسین ما اهل بیت عترت از دنیا نمیرویم مگر آنکه هر با فضیلتی به فضل ما اقرار نماید.
8- جمعی اجازه گرفتند وارد خانه امام محمد باقر شدند و آنجا به زبانی سخنانی میگفتند و گریه میکردند چنان حال آنها مبکی بود که ما همه گریان شدیم پرسیدم از امام علیهالسلام اینها چه ملتی و قومی هستند و چه میگویند فرمود آنها سریانی هستند و درد دل خود را میگویند و امام علیهالسلام به کار آنها رسیدگی فرمود
9- ابوبصیر گفت با امام علیهالسلام کنار شط فرات رفتم امام (ع) فرمود هر حیوانی را از ماهی و غیر ماهی که نر و ماده آن کدام است اقوام و خاندان هر یک را بیان فرمود
10- معجزه دیگر مربوط به زن گرفتن برای فرزندش میباشد که عیسی بن عبدالرحمن از پدرش نقل میکند ابنعکاشة بن محصن اسدی بر ابیجعفر وارد شد و ابوعبدالله جعفر بن محمد نزد او نشسته بود انگوری پیش روی امام بود که دانه دانه میخوردند پدر و پسر با متانت و وقار دانه دانه میچیدند میخوردند گفتیم دانه دانه آدمی سیر نمیشود بهتر است سه تا چهار تا بخورید فرمود مستحب است دانه دانه خورد آنگاه پرسیدم چرا برای فرزندت جعفر زن نمیگیری فرمود این کیسه مهر شده مهریه زنی است که برای او خواهند آورد در این اثنا نحاس بربری که کارش بردهفروشی بود وارد شد فرمود نحاس این کیسه سربسته را بگیر و جاریهای که به این نشانی خواهد بود برای من بخر و نشانی آن این است که همان مبلغی که راضی میشود در این کیسه سربسته است
نحاس بربری گفت رفتم کنار شط که کشتیهای بردهفروشی کناره میگرفت چندین کنیز آوردند یکی را گفت هفتاد دینار گفتم بهتر از آن میخواهم رفت کنیز بهتری آورد گفت هشتاد دینار گفتم به این دینارهای این کیسه میخرم اما نمیدانم چه مبلغی در آن است گفت
[صفحه 42]
به آنچه نمیدانی نمیفروشم به این انگشتر که در دست داری میدهم شیخی که آنجا ایستاده بود سر و موی سفیدی داشت گفت انگشتر را بیرون کن وزن نما قیمت کند به همان قیمت پول کنیز را بده قبول کرد چون انگشتر را بیرون آوردیم وزن کردیم عینا قیمت آن بدون کسر و نقصان مطابق با پول کیسه سربسته بود یعنی هفتاد دینار پول را داده کنیز را گرفتم خدمت امام محمدباقر بردم هنوز جعفر بن محمد نزد او ایستاده بود چون جریان را گزارش دادم امام محمدباقر علیهالسلام شکر خدا نموده فرمود اسمت چیست آن کنیزک گفت حمیده فرمود حمیدة فی الدنیا و محمودة فی الاخره فرمود بگو بدانم تو باکره هستی یا ثیبه گفت باکره هستم فرمود چگونه از دست این مردم دیو سیرت مصون ماندی گفت هر وقت نحاس بربری میآمد پهلوی من مینشست مردی سفید رو و سیمین مو میآمد سیلی بر گوش او میزد به طوری که او بر میخاست و میرفت و مکرر این واقعه رخ داد و آن شیخ آمد و مرا حفظ کرد آنگاه امام محمدباقر علیهالسلام آن کنیزک را به فرزند خود جعفر بخشید فرمود آن را بگیر و برو خداوند از او فرزندی به تو عنایت فرماید که بهترین اهل زمین باشد و نام او موسی خواهد بود
و چنانچه تاریخ هم مؤید این اعجاز است دیدیم که امام هفتم موسی بن جعفر از این حمیده به دنیا آمد
11- معجزه دیگری که راوندی نقل کرده است این است که ابیبصیر از امام جعفر صادق علیهالسلام روایت کرده که حضرت باقرالعلوم یک روز در مسجد نشسته بود اصحاب اطراف او را گرفته بودند به تعلیم و تربیت مشغول بود ناگاه سر بلند کرد فرمود ای مردم مدینه چگونه خواهید بود زمانی که مردی با چهار هزار شمشیرزن به سوی شما رو آورد و متعرض عرض و ناموس و مال و اموال و جان شما گردد - مردم گفتند چنین نشده فرمود حتما چنین خواهد شد بترسید و پرهیز کنید اما مردم مدینه به این سخن آسمانی که علم غیب بود وقعی ننهادند مگر عده کمی که به تبعیت بنیهاشم از شهر بیرون رفتند چه آنها میدانستند سخن امام حتمیالوقوع است و هرگز خلف ندارد - زمان امام جعفر صادق علیهالسلام بود که نافع بن زرق نماینده بنیعباس به مدینه وارد شد و جنگی کرد بسیاری را کشت و زنان آنها را مورد تعرض قرار داد و اموال آنها را به غارت برد و قضیه واقعه حره را برای مدینه تجدید کرد آن وقت مردم متوجه شدند که امام محمدباقر درست سخن گفته و همه اذعان و اعتراف
[صفحه 43]
کردند که او تربیت شده مهد نبوت و دامان عصمت و آغوش ولایت است و آنچه که میگوید حق است [16].
مناقب امام محمدباقر علیه السلام
مناقب حضرت ابوجعفر امام محمدباقر علیهالسلام بیحد و حصر است جابر جعفی روایت میکند که محمد بن علی یک روز به من فرمود یا جابر انی لمشتغل القلب پرسیدم اشتغال قلب شما چیست؟
فرمود یا جابر انه من دخل قلبه دین الله الخالص اشغله عما سواه هر کس قلبش با خلوص نیت به خدا مشغول باشد از غیر او میگسلد
قال (ع) یا جابر ما الدنیا و ما عسی ان تکون هل هی الا مرکب رکبته او ثوب لبسته او امرئة احبتها فرمود دنیا جز سوار شدن به مرکبی یا عوض کردن لباس یا گرفتن زنی نیست و ان المؤمنین لم یطمئنوا الی الدنیا بالبقا مؤمنین ایمان دارند که دنیا بقائی ندارد و مطمئن هستند که به طرف آخرت پیش میروند و آنجا که فانی است باید قربان باقی کرد و برای بقای آخرت ذکر خدا لازم است.
مردان خدا دل به زینت دنیا نمیبندند بلکه به فوز و فلاح آخرت توجه میکنند برای اهل تقوی دنیا زودگذر است و آسان میتوان از آن گذشت و آخرت در پیش است که برای آن زاد و توشه تهیه میبینند [17].
عبدالله بن عطا میگوید به خدا سوگند علما را هیچ کجا خاضعتر از محضر امام محمدباقر علیهالسلام ندیدم چنان در محضر او خضوع و خشوع داشتند که چون شاگرد در پیشگاه استاد با کمال ادب و احترام مینشستند علم و دانش میآموختند
سفری به مکه رفت چون چشمش به مسجدالحرام افتاد سر به زیر انداخته سخت گریان شد غلامش گفت یابن رسول الله مردم به تو نگرانند که چگونه عمل میکنی چرا گریان شدی؟ فرمود وای بر تو چگونه گریان نشوم که خداوند من بنده را میبیند با همه شرمندگی به این فوز و فلاح مرا موفق داشته از خجلت و انفعال گریان شدم آنگاه طواف و نماز کرد و در قنوت مکرر میگفت الهی لا تمقتنی خداوندا ما را به هم دشمن مگردان
حافظ ابونعیم مینویسد هو الامام الحاضر الذاکر الخاشع الصابر ابوجعفر
[صفحه 44]
محمد بن علی الباقر و کان من سلالة النبوه و جمع حسب الدین و الابوه تکلم فی العوارض و الخطرات و سفح الدموع و العبرات و نهی عن المراء و الخصومات و قیل ان التصوف التعزز بالحضرة و التمیز للخطرة
یا راکبا یقطع جوز الفلا
علی امون جسرة ضامر
و ابلغ رسول الله خیر الوری
عنی فی الماضی و فی الغابر
سلام عبد خالص حبه
باطنه فی الصدق کالظاهر
و حج علی ارض البقیع الذی
ترابه یجلوقذی الناظر
و بلغا عنی سکانه
تحیة کالمثل السایر
هم الاولی شاد و ابناء العلی
بالاسمر الزابل و الباتر
و اشرقت فی المجد احسابهم
اشراق نور القمر الباهر
فحبهم وقف علی مؤمن
و بغضهم حتم علی کافر
کم لی یدع فیهم شایع
و هذه تختص بالباقر
امام حق فاق فی فضله
العالم من باد و من حاضر
اخلاقه العز ریاض فما
الروض عذاة الصیب الباصر
و جاء من بعد بنوه علی
آثاره الوارد کالصادر [18].
نظم در مناقب
ابنشهرآشوب روایت میکند که محمد بن مسلمه سی هزار 30000 حدیث از امام محمدباقر روایت کرده است
شیخ مفید در ارشاد از جابر جعفی روایت میکند حدثنی ابوجعفر سبعین الف حدیث لم احدث بها احدا ابدا جابر میگوید هفتاد هزار 70000 حدیث برای من نقل فرمود که احدی از آن احادیث نگفته بود آنگاه خود شیخ میفرماید
لم یظهر عن احد من ولد الحسن و الحسین علیهماالسلام من علم الدین و الاثار و السنه و علم القرآن و السیرة و فنون الاداب من محمد بن علی
احدی از اولاد امام حسن و امام حسین در علم دین و آثار شریعت و سنت پیغمبر و علم قرآن و سیره نبوت و فنون آداب اسلام مثل محمد بن علی باقر العلوم نبوده و نیست
اگر در عالم بشریت عظمت و ارزش بشر به علم و فضیلت است باشد خاندان آل محمد (ص)
[صفحه 45]
در این قسمت بر تمام افراد بشر تقدم و تفوق داشتهاند زیرا آنها سرحلقه دانش و بینش و واسطه وحی و الهام آسمانی بودهاند آنها از جنبه یلی الحقی میگرفتند و با جنبه یلی الخلقی میآموختند و چه فضیلت و منقبتی بالاتر از این است و در میان ائمه معصومین امام محمدباقر علیهالسلام بیش از هر کس علم و دانش آموخته که بیش از صد هزار تا سیصد هزار حدیث در فنون مختلفه علمی از امام پنجم نقل کردهاند که جالب توجه است
فضیلت حضرت امام محمدباقر علیه السلام
اشاره
امام محمدباقر علیهالسلام افضل و اورع و اعلم و ازهد و اعبد و اسخی اهل زمان بود در کرم وجود و بخشش و علم و تقوی و فضیلت و کمال علما و عملا در حلم و سخاوت نظیر نداشته و به همین صفات هم باشد او احق به امامت و پیشوائی خلق بوده است زیرا عقلا قبیح و زشت است که مفضول بر فاضل ترجیح داده شود امام باید از تمام مردم عصر اعلم و ازهد و اعقل و اشرف باشد و سی شرط است که در کتاب امام رضا (ع) نوشتیم شرط امامت است و تمام سی شرط در این امام هم جمع بود
اکابر علماء زمان زانوی اطاعت و خضوع و خشیت در پیشگاهش خم میکردند مشاهیر مصنفین جهان در ساحت مقدس آن معلم بزرگ و مربی بینظیر زمین ادب میبوسیدند
ابواسحق سبیعی که اعلم علمای عصر بود در حق امام پنجم گفته لم ار مثله قط نظیری ندارد ابیزرعه یکی دیگر از کبار علماست گوید انه لمن اکبر العلماء و ابنحجر در صواعق گوید وارث زین العابدین من اولاده عبادة و علما و زهادة ابوجعفر محمد الباقر همه علما متفقند که حضرت امام محمد باقر العلوم در علم و عظمت و جلالت نظیر نداشته قرطبی گفته:
یا باقر العلم لاهل التقی
و خیر من لبی علی الاجبل
مالک بن اعین جهنی گفته
اذا طلب الناس علم القرآن
کانت قریش علیه عیالا
و ان قیل این بنت النبی
نالت یداه قروعا طوالا
نجوم تهلل للمدلجین
جبال تورث علما جبالا
امام محمدباقر علیه السلام و عبادت
عبادت و اطاعت و بندگی یک نسبت مستقیمی با معرفت و شناسائی و علم و دانش دارد هر کس نسبت به دیگری معرفتش بیشتر و علم و اطاعتش وسیعتر باشد نسبت به او دوستتر و خاضعتر و خاشعتر و علاقمندتر است ارتباطی که بین بشر بوجود میآید روی اصل معرفت و
[صفحه 46]
شناسائی آنهاست عواطف متبادل بشری به همین نسبت مستقیم بالا و پائین میرود دو نفر که در بدایت یکدیگر را نمیشناسند به هم اعتنا و وقعی نمیگذارند ولی چون به هم آشنا و معرفی شدند از صفات و خصال یکدیگر آگاه گردیدند به جهت آن چه که در اوست و دوست دارند دوست میشوند چنانچه دشمنی هم به همین سبب است.
من و شما شمر یا حر بن یزید ریاحی را ندیدهایم و اول هم نمیشناختیم بعد که آشنا به صفات و هویت آنها شدیم اولی را به جهت رذائل اخلاقی که ما از آن بدمان میآمد ابراز تنفر کردیم و او را به سبب قساوت و بیرحمی لعنت نمودیم و دومی را به جهت صفت فکر و تملک نفس و برازندگی فهم و اراده که ممیز حق و باطل شد و این صفات را ما دوست داریم و در او به حد کمال بروز داشته او را دوست داریم و در مقابل قبرش میرویم عرض سلام و ارادت نموده خضوع و خشوع و اظهار ادب مینمائیم.
این دایره را بزرگ کنید بشر در اولین مرحله حس و ادراک خدا را نمیشناسد همین قدر میداند که او به اختیار خود نیامده و به میل خود نخواهد رفت بلکه در حیطه قدرت دیگری است تا کمکم پدر و مادر و آموزگار نام خدا را بر زبان او جاری میکنند و مظاهر خلقت و قدرت حق را برای او بیان میکنند و نشان میدهند تا آنجا که جز خدا کسی را نمیشناسد چون در رشد عقلی رسید و حرکت فکری پیدا کرد و توانست مطالب را تجزیه و تحلیل کند خودش بیشتر به خدا نزدیک میشود و به او علاقمند میگردد و هر قدر بهتر و بیشتر خدا را بشناسد بهتر عبادت او میکند و از صمیم قلب اطاعت حق مینماید.
پس عبادت و اطاعت یک نسبت مستقیم با علم و دانش دارد اکنون که بخواهیم میزان عبادت ائمه طاهرین را از جهت خلوص ارادت و حضور قلب و کمال ایمان بدست آوریم باید به مرتبه علمالیقین آنها مراجعه کنیم ببینیم که چون سطح علم و دانش امام عموما برتر و بالاتر از سطح فکر و دانش بشر است یقینا عبادت و اطاعت آنها نیز متناسب علم و اطلاع و معرفت آنها بوده است و چون ما در مراتب علم ائمه معصومین اثبات کردیم که آنها از سر چشمه علوم غیبی سیراب شده و به تمام مراتب علمی از دین و دنیا واقف هستند عبادت و اطاعت آنها هم به همان نسبت بود که خاضع و خاشع بودند و لذا درباره عبادت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم که عقل کل و اشرف رسل بود دیدیم با چه حالی در ظرف 15 سال در غار حرا با علف کوهستان اکتفا نموده بندگی و عبادت میکرد و امیرالمؤمنین علی علیهالسلام با آن قدرت علمی آن گونه عبادت
[صفحه 47]
کرد که پیکان از پای او کشیدند و توجهی نکرد - همچنین فاطمه زهرا و امام حسن مجتبی و امام حسین سیدالشهداء و بارزتر از آنها سیدالساجدین و زینالعابدین بود که 35 سال شبها به نماز و روزها به روزه مشغول بود - و امام محمدباقر علیهالسلام نیز وارث همان علوم بود و در عبادت همان گونه قیام و اقدام میکرد که اجدادش به عبادت برمیخاستند.
دیدیم که امام محمدباقر علیهالسلام چون چشمش به کعبه میافتاد رنگش تغییر میکرد و اشکش جاری میشد و در کمال خضوع و خشوع سر به عبادت و اطاعت فرود میآورد.
روایت کردهاند که در نیمههای شب به نماز و تضرع و زاری میپرداخت میگفت ربنا امرتنی فلم اأتمر و نهیتنی فلم انزجر فها انا عبدک بین یدیک مقر لا اعتذر و در تعلیمات خود میفرمود ما من عبادة افضل من عفة بطن او فرج و ما من شیء احب الی الله من ان یسأل و لا یدفع القضاء الا الدعا فان اسرع الخیر ثوابا البر و اسرع الشر عقوبة البغی
فرمود عبادتی افضل از حفظ شکم و فرج نیست و هیچ چیز آن قدر نزد خداوند محبوب نیست که سائلی از او چیزی بخواهد که دعا و مسئلت بهترین نمونه عبادت و اطاعت و بندگی است
او همیشه در ساحت کبریائی حق با خضوع و خشیت عرض بندگی و خلوص نیت ابراز میکرد و همیشه به نماز و دعا و روزه میگذرانید.
عبادت
در عبادت و بندگی و ذکر خدا و توجه به حق وارث پدرش سیدالساجدین زینالعابدین علیهالسلام بود چنانچه حضرت صادق علیهالسلام به روایت کلینی میفرماید پدرم کثیرالذکر بود و هر وقت من با او حرکت میکردم در حال ذکر بود غذا میخورد ذکر خدا مینمود و در ذکر حدیث همیشه در آغاز و انجام ذکر خدا مینمود و بیشتر ذکر او لا اله الا الله بود و بسیار میشد که ما اهل بیت را جمع میکرد و میفرمود ذکر خدا بگوئید از طلوع فجر تا صبح آفتاب که میزد ذکر خدا میگفتیم و قرائت قرآن میکردیم و هر کدام که از کودکان قادر بر خواندن قرآن نبودند میفرمود ذکر خدا بگوئید [19].
در هر حال بود علم و دانش به مردم میآموخت و آنها را به خدا و ذکر حق و تقویت توحید و تشدید مبانی عقیده به یگانگی خداوند را تأیید میفرمود.
[صفحه 48]
و چنانچه در تعلیمات این امام که مبانی دین اسلام است خواهیم دید اوقات را تقسیم فرموده و عبادات را حصر در نماز و روزه ندانسته بلکه ذکر و تحکیم مبانی توحید و خدمت به خلق را از راه آموزش و پرورش عبادات دانسته و خود در تمام ساعات شبانه روز با تعلیمات ادعیه و اذکار و آثار و تفسیر و اخبار و احادیث و علوم و فنون مختلفه فلکی آسمانی و زمینی که امروز به نام طبیعیات و ریاضیات و نجوم و هیئت تعبیر شده مشروحا و مصرحا تعلیم فرموده است و اینها همه عبادت است چنانچه یکی از مراجع و اساتید بزرگوارم رحمة الله علیه میفرمود تحصیل علم در جوانی برای هر محصل عبادت است یعنی پس از فرایض هیچ عبادتی بالاتر از کسب علم نیست.
نکته
این جا نکتهای به نظر رسید که باید نگفته نگذریم و آن این است که عبادت صرف نماز و روزه نیست بلکه اطاعت امر است که حداقل واجب و فریضه با حضور قلب ادا شود و بقیه در راه سعادت و نیکبختی جامعه صرف شود که افراد اجتماع هم به همین روش فضیلت تربیت شوند - مثلا اگر مردی عالم و دانشمند محققی فقیه و مشعلدار هدایت صرف وقت نماید تا از راه علم و دانش چراغی پیش پای راه مردم برافروزد و در پیشگاه خداوند بیشتر ارج و ارزش دارد تا که با توانائی این قدرت علمی به کار عبادت خود بپردازد و لذا این همه اخبار در فضیلت نشر علم و تعلیم و تعلم وارد شده و دو رکعت نماز مرد عالم و عارف بهتر از یکسال تا شصت سال عبادت جاهل شناخته شده است و سعدی همین حقیقت را به نظم آورده که
عبادت به جز خدمت خلق نیست
به تسبیح و سجاده و دلق نیست
از شیخ مفید و شیخ طوسی نقل میکنند که در حریم مقدس علوی در نجف اشرف بوده به تألیف و تصنیف کتب خود اشتغال داشت و هفته یکبار بیشتر حرم مشرف نمیشد از او پرسیدند چرا هر شب حرم مشرف نمیشوی فرمود میدانم ثواب این کار یعنی تألیف و تصنیف کتب احادیث و اخبار و تفسیر آیات و غیره ثوابش بیشتر و اهمیتش بالاتر از زیارت است و لذا از همین منزل که نشستهام عرض سلام میکنم و بقیه وقت را صرف تعلیمات ائمه میکنم - البته شکی نیست که هدایت و تنویر افکار عمومی مسلمین مهمتر از نماز و روزه مستحبی است باید مرد حکیم فقیه دانشمند واجبات را بپردازد و بقیه وقت را صرف خدمت به عالم بشریت از راه نشر علم و فضیلت نماید.
[صفحه 49]
درباره امام علیهالسلام چون آنها عالم بما کان و ما یکون و ما هو کائن الی یوم القیمه میباشند بهتر مقتضیات را تشخیص میدهند امام سجاد علیهالسلام که مواجه با آن حوادث انقلابی بود مقتضی وقت را چنان دانست که خود طریق عبادت و بندگی را به مردم تعلیم کند زیرا سیل شهوات و تبلیغات سوء بنیامیه مردم را از این فضیلت دور ساخته بود و لذا امام سجاد علیهالسلام خود مدت امامت را به عبادت پرداخت و در خلال عبادت همان تعلیمات عالیه را که شامل تمام دوره علم و حکمت و فقه و فلسفه است به نام صحیفه سجادیه بیان فرمود امام محمدباقر علیهالسلام به مقتضای عصر خود که انقلاب سیاست و تحول تغییر سلطنت بود از موقع استفاده کرده مردمی را که اذهان و افکارشان در عصر پدرش مهیای توجه به علم و فضیلت گردیده بود به یک روش پرورش مهذب علمی و یک حرکت فکری واداشت و از آغاز تا انجام اصول دین به مردم تعلیم فرمود انقلاب تحول سیاست هم کمک کرد که مردم دانشپژوه و معارفپرور به مدینه میآمدند یا در شام امام محمدباقر را دیده بودند و خاندان سیدالشهداء را به علم و فضیلت رسما شناختند در مقام برآمدند که از این جوان هاشمی مشهور به علم و دانش استفاده کنند و لذا علاوه بر اصول و فروع فقه اسلام شروع به درس علوم و معارف بشری گردید و در مطالب علمی و فلسفی و طبی و تشریح و ریاضی و طبیعی و غیره میآمدند مسائلی میپرسیدند و امام محمدباقر علیهالسلام آنها را سیراب علم و دانش میفرمود به اوطان و بلدان خود بر میگشتند نقل علم و فضیلت میکردند آنگاه دسته دسته دانشمندان به مدینه برای کسب علم و اطلاعی مسافرت میکردند - قریب بیست سال مقتضی موجود مانع مفقود بود نهضت علمی مردم مسلمان شروع شد و کلیه طبقات منورالفکر کشورهای اسلام که بارزترین پایتختها در آن عصر مکه - مدینه - کوفه - بود برای کسب فیض از حضور امام محمدباقر علیهالسلام به مدینه جمع میشدند تا از خرمن فضایل علمی امام پنجم استفاده نمایند - و ما در این کتاب مباحثی را که این امام مورد بحث قرار دادهاند و از زمان امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیهالسلام از سال چهلم هجری تا آن عصر که قریب سه ربع قرن میشود مسکوت مانده بود و اگر هم یکی دو نفر یا چند نفر از آن مسائل علمی میپرسیدند به اجمال و ایما و اشاره پاسخ داده میشد در عصر حضرت باقرالعلوم کاملا مسائل علمی از هم تفکیک و تجزیه شد علوم و معارف اسلامی طبقهبندی گردید آغاز و انجام هر علم کاملا مرتب و منظم و تدریس آن روی مبانی علمی تشریح میگردید و ورود و خروج از هر موضوع علمی کاملا
[صفحه 50]
سحرآمیز و عالمانه بود که حتی امروز هم چشمها را خیره میسازد و عقلها مات و مبهوت میگردد مثلا در تشریح بدن و آلات تناسلی و تولد و تکون جنین تا برسد به بداء که آخرین سیر کمالی معنوی بشری است درس داده که عقلها حیران است و از آغاز تا انجام مطلبی را به زبان علمی ساده تشریح فرموده که هر کس میتواند بر قدرت علمی آن حضرت واقف گردد و امروز هم که سیزده قرن از آن عصر میگذرد با همه آن قدرتی که طب و تشریح پیدا کرده بیش از آنچه امام محمدباقر علیهالسلام فرموده نتوانستهاند بفهمند - چنانچه به جای خود نقل خواهیم کرد و همچنین درباره ریاضیات و فلکیات و زمینشناسی و گیاهشناسی و روانشناسی و غیره مکتبی گشوده است که تا دودمان قیامت کهنه و مندرس نخواهد شد زیرا برتر و بالاتر از سطح علمی و فکری بشر است.
قال (ع) و الله لموت عالم احب الی ابلیس من موت سبعین عابد فرمود مردن یک عالم فقیه در نزد شیطان بهتر از مردن هفتاد عابد است زیرا عابد تنها گلیم خود را از آب بیرون میآورد و عالم جامعه بلکه جوامعی را از هلاکت و جهالت و ضلالت نجات میبخشد
گفتم میان عابد و عالم چه فرق بود
تا برگزیدی از آن این طریق را
گفت آن گلیم خویش برون میکشد ز آب
وین سعی میکند که بگیرد غریق را
و ما در فصول آینده در کلمات امام علیهالسلام خواهیم دید چقدر در تحصیل علم و عظمت عالم و مقام متعلم تأیید و تأکید و توصیه فرموده است.
جود و سخاوت امام محمدباقر علیه السلام
از صفات فاضله و پسندیده بشر جود و سخاوت است و مفهوم کلی آن در شرع اسلام این است که هر کس هر چه دارد با برادران ایمانی خود در طبق اخلاص بگذارد و با هم به مواسات و مساوات صرف کند و حتی برخی از موارد لازم است که ایثار کند یعنی دیگری را بر خود مقدم دارد و مخصوصا پیشوایان ما عملا چنین نشان دادند که قرآن فرموده است ینفقون مما تحبون از هر چه بهتر و بیشتر دوست میداشتند انفاق میکردند و برای مثال از غذای روزانه اول که سر سفره مینشستند با حمد و شکر خدا از بهترین غذاها ظرفی را برای فقرا به رضای خدا میکشیدند جدا میگذاشتند و بعد به صرف غذا میپرداختند و اکثر آنها با نوکر و کلفت و پیشخدمت و کارگر و خدمتگزار و رعایای خود در سر یک سفره مینشستند و با هم غذا میخوردند تا تکبر و نخوت خودستائی را از بین بردارند این ایثار از جهت غذا بود تا
[صفحه 51]
برسد به جان عزیز خود و فرزندان که در راه خدا از سر آن میگذشتند شاید دیگران هدایت شوند.
این فضیلت در اسلام بالاترین صفات شناخته شده و لذا تمام پیغمبران با مهمان غذا میخوردند و از مال خود اندوختهای نداشتند.
صفت جود و بخشش یک صفت ممتازی است که اگر کسی داشته باشد صرف نظر از اینکه اجر و ثواب دنیوی و اخروی میبرد و سبب نجات او در آخرت میگردد در اجتماع بشری هم روپوش برای تمام رذایل اخلاقی اوست چنانچه مشاهده شده کسانی که دارای رذایل اخلاقی و صفات ذمیمه بودهاند ولی جود و سخاوت و بخشش داشتهاند کلیه بدیهای آنها پوشیده و مکتوم مانده و صفات کرم و بخشش آنها ضربالمثل گشته است و بعکس کسانی که واجد صفات فاضله هم بودهاند ولی ممسک و کنسک و دارای قبضیت و بخل و لئامت بودهاند همه صفات فاضله و خوب و ممدوحه آنها هم مکتوم و پوشیده مانده است و ائمه معصومین ما چنان آموختهاند که مال مال دنیاست باید هر کس هر چه دارد از راه حلال در این دنیا صرف دوستان کند.
برگ عیشی به گور خویش فرست
کس نیارد ز پس تو پیش فرست
جود و بخشش امام پنجم علیه السلام
در جود و بخشش مردی جواد و کریم بود عامه و خاصه در نظرش از جهت بخشش و اکرام و انعام مساوی بودند سلیمان بن دمدم میگوید هر وقت جایزه میداد و انعام میفرمود کمتر از پانصد و ششصد درهم نبود و هیچ وقت از صله دادن و انعام و اکرام ملول و خسته و دلتنگ نبود.
هر وقت به سائل چیزی میداد میفرمود خداوند به تو و این وجه برای تو برکت عنایت فرماید کمتر شد که سائلی از در خانه او محروم برگردد و مأیوس شود اکثر از پشت در به سائل چیزی میداد میگفت خذ هذا و نمیگذاشت بفهمد یا او را بشناسد.
از آثار امام محمدباقر علیهالسلام مستفاد میگردد که آن حضرت هیچ وقت چیزی برای خود ذخیره نگاه نمیداشته و هر چه میرسیده بین بنیهاشم و بنیفاطمه و علویین تقسیم میفرمود و اگر کسر داشتند قرض میکرده تا خداوند برساند و قرض خود را ادا نمایند و از طرفین فقراء مدینه مخصوصا علویین که دارای صدقاتی بودند دست تنگ نشوند از این گذشته اصحاب امام محمدباقر علیهالسلام که جمعیت انبوهی بودند همه آنها از جهت معیشت کمکهائی از امام
[صفحه 52]
میگرفتند تا بتوانند در قبال یک طبقه مردم متمول و ثروتمندی که حاشیه نشین بنیمروان بودند اظهار بینیازی کنند و به نشر اخبار آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم بپردازند و لذا از مجموع اخبار چنین معلوم میشود که امام محمدباقر علیهالسلام از نظر اداره امور معیشت خویشان نسبت به درآمد خود بسیار در زحمت بودهاند و آنچه میآمد با دیگران با هم صرف میفرمود.
جود و سخاوت
امام محمدباقر مینویسند با آنکه عیالبار و کثیرالنفقه بود خاندان قریش و بنیهاشم و بنوطالب و علویین و عموزادگان و غیره که از حق آسمانی خود در حکومت جابرانه خلفا محروم شده بودند و حقوق آنها ادا نمیشد به اضافه که صدقات پیغمبر و امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا سلام الله علیهم را غصب میکردند نمیدادند اداره امور معیشت همه هاشمیین و علویین با حضرت باقرالعلوم بود معذلک با این حال در جود و سخاوت هر چه داشت بین اقوام خود تقسیم و توزیع میکرد و هر کس شرفیاب میشد که عرض حاجتی کند او را به هر مقدار موجودی بود راضی و مقضی المرام نموده به وطن میفرستاد.
به روایت شیخ مفید و غیره مردی آمد شکایت از وضع زندگی خود کرد حضرت فرمود برادران ایمانی به تو کمک نکردهاند گفت عرض حاجت به آنها نکردم فرمود بد برادرانی بودند که از حال تو غافل ماندهاند و از عسرت تو بیخبرند باید برادر ایمانی از حال فقر و غنای برادر آگاه باشد
در حال غنی او را رعایت کند و در حال فقر حمایت و دستگیری نماید - آنگاه فرمود موجودی هر چه هست بیاورید یک کیسه که هفتصد درهم داشت به او داد فرمود آن را صرف مخارج اولیه کن و باز نزد ما بیا بلکه بتوانیم به تو احسانی درخور حاجت تو بکنیم.
عبدالله زبیر نقل میکند که محمد بن علی نفقات و صلات و لباسها حمل میکرد شبانه درب خانه مردم و اقوام و عشیره خود میبرد و ابونعیم نخعی نقل میکند مکرر شد که به ما جایزه پانصد درهم و ششصد درهم عطا فرموده است و تا هزار درهم به هر نیکوکاری صله و جایزه میداد شافعی و جنابذی و حافظ عبدالعزیز و بسیاری دیگر نقل میکنند که هر کس وارد منزل امام محمدباقر علیهالسلام میشد خارج نمیگردید تا او را اطعام کند و لباس نو و پاکیزه بپوشاند و به او درهم و دینار ببخشد سلمی گفت یابن رسول الله شما که با این همه عیالمندی این همه صله و جایزه و اکرام و انعام و اطعام میفرمائی سخت میگذرد فرمود ای
[صفحه 53]
سلمی بهترین کار دنیا این است که انسان مال دنیا را هر چه دارد بین برادران و دوستان خود هدیه کند امام محمدباقر به سبب کثرت اولاد هاشمیین و کسانی که در مدینه بودند و باید معیشت آنها را سید قوم اداره کند منتظر بودند که حضرت امام محمدباقر علیهالسلام به آنها کمک نماید خاصه که پدرش سیدالساجدین امر اعاشه صد خانواده را در مدینه اداره میکرد بدون آنکه کسی بداند این قوت و غذا از کجا میآید و حتی یکی از آنها که از اقوام امام بود گستاخی کرد که چرا امام زینالعابدین به او چیزی از صدقات نمیدهد و امام علیهالسلام او را پاسخی ملایم داد و شبانه مقداری خوراک برای او با وجهی نقد فرستاد به طوری که نفهمید از کجا بود - امام محمدباقر علیهالسلام بدین معنی عیالبار بود که برای بیش از صد خانواده را اداره کند و در عین حال صدقات و موقوفات اختصاصی پدران و جدش را غصب کرده بودند و چون خبر امر تنگدستی امام پنجم به عمرو بن عبدالعزیز رسید فدک را به آن حضرت واگذاشت تا در محل خودش صرف نماید خاصه که زمان امام محمدباقر علیهالسلام یک قحطی عظیمی شد که مردم زیادی از دنیا رفتند و از گرسنگی به ستوه آمده از عمر بن عبدالعزیز خواستند که مال خدا را به جایش صرف کند و همین تقاضای عمومی باعث شد که فدک را به امام پنجم برگردانید
صلات و اطعام
غلام امام محمدباقر علیهالسلام میگوید بهترین خوراکها را به من میداد و بهترین لباسها را به من میپوشانید و دراهم بسیار به من عطا میکرد میگفتم یابن رسول الله کافی است میفرمود یا سلمی ما حسنة الدنیا الا صلة الاخوان و المعارف او میگفت هر وقت جایزه میداد کمتر از پانصد و ششصد درهم نبود و گاهی هزار درهم جایزه میداد و میفرمود از خجالت اخوان ملول نشوید.
اسود بن کثیر گفت شکایت کردم خدمت امام محمدباقر از جفای دوستان فرمود
فقال بئس الاخ اخ یرعاک غنیا و یقطعک فقیرا آنگاه امر کرد غلامش هفتصد درهم به من داد فرمود آن را خرج کن تا تمام شد باز نزد ما بیا آنگاه فرمود اعرف الموده فی قلب اخیک بماله فی قلبک دوستی برادران را از قلب خود جستجو کن آیا چه اندازه حاضری در راه دوستی آنها صرف مال کنی همان نمونه دوستی است که از او در تو وجود دارد
قال (ع) ما من شیء الا و له جزاء الا دمعه فان الله یکفر بها بجور الخطایا [20].
فرمود هیچ چیزی نیست که جزا نداشته باشد مگر اشک چشم گریان که آن خود وسیله
[صفحه 54]
بخشش خطایا است امام پنجم برای آنکه مردم را به این صفت ممدوحه تشویق و ترغیب فرماید از اخبار و احادیث اجدادش بسیار نقل فرمود که جود و بخشش سبب تکریم و ترفیع قدر و منزلت صاحبش میگردد و او را در نظر مردم و خلق و خالق بزرگ میدارد و خداوند هم که رضای خود را در رضای خلق قرار داده از او راضی میگردد - این گذشت و بخشش تنها نسبت به انسان و خویشان و دوستان نیست مرد بخشنده و کریمالطبع نسبت به هر حیوانی که روزیخور او باشد و هر درخت و مرغ و ماهی و حیوانات اهلی و وحشی که اسیر او باشند مورد کرم و انفاق و محبت او قرار میگیرند و بزرگ قوم باید در فکر جوانان بیزن و دختران بیشوهر و زنان بیوه و شوهرمرده و ایتام و مساکین و بینوایان و فقرا باشد باید امر معیشت آنها را اداره کند و به همین دلیل امیرالمؤمنین علی علیهالسلام فرمود من باید مثل حقیرترین افراد کشور اسلام زندگی کنم تا او دلخوش باشد که امیرش چون اوست و خداوند هم امیر را به غضب نگیرد که امیر قومی به انواع ملبوس و مطعوم و مسکن و مرکوب مرفه باشد ولی رعیت فاقد همه چیز باشد
فدک فاطمه زهرا علیها السلام
در کتاب پیشوای اسلام درباره چگونگی اهداء فدک و در کتاب زندگی حضرت فاطمه زهرا (س) درباره وضع فدک فصلی نوشتیم که مدلول آن این است که آن باغها تقدیمی یهود خیبر بود به شخص پیغمبر و رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم هم به حکم آیه مبارکه و آت ذالقربی حقه فدک را به دخترش فاطمه زهرا که از نور خودش مشتق بود بخشید و نامهای مبنی بر واگذاری فدک ملک طلق خود را به فاطمه نوشت و این فدک را توطئهچیان سقیفه بنیساعده برای آنکه دست علی و اولاد او را از فکر برگردانیدن خلافت کوتاه کنند فدک را غصب کردند و بر سر آن غوغائی شد تا آنکه چند بار رد کردند و باز غصب نمودند اولین باری که رد آن را گرفت فاطمه زهرا (س) شخصا برای حفظ احکام شریعت پافشاری کرد که «این اولا ملک شخص من است اگر قبول ندارید ملک شخص پدرم است و من یگانه وارث او هستم و اگر باز قبول نداری سند رسمی خط خود پیغمبر را میآورم که ملک ملک اوست و به من بخشیده است» و آن روزی که پس از ایراد خطبه غراء و لرزاننده در مسجد و رفتن درب خانه مهاجر و انصار برای اثبات حق و اجرای احکام شریعت رفت سند را برداشت به خانه ابوبکر رفت و آن سند خط پیغمبر و مهر و امضای رسول خدا بود که ابوبکر ناچار آن را تأیید کرد و فدک را برگردانید زیرا فاطمه زهرا به او فرمود ای
[صفحه 55]
ابوبکر اگر من دختر پیغمبر از پدرم رسول خدا ارث نبرم تو چرا از پدرت ابوقحافه ارث میبری و این نکته لطیفهای داشت و آن این بود که ابوبکر را به نام شیخ و بزرگ قوم که از همه کهنسالتر بود انتخاب کردند و به خلافت برگزیدند فاطمه زهرا (س) خواست بفرماید پدرت از تو بزرگتر است اگر خلافت به سن بود باید او خلیفه شود و ابوقحافه هم همین پاسخ را در جواب نامه فرزندش ابوبکر نوشت که اگر خلافت به سن است من پدر تو هستم و بر تو تقدم دارم و ابوبکر مجاب شد و نامه پیغمبر را تأیید کرد فدک را برگردانید اما عمر در راه آن نامه را از دست فاطمه زهرا (س) گرفت و چنانچه خودش گفته و مفاخره کرده با سیلی که بر گوش دختر پیغمبر زده نامه را به عنف گرفته و دید سند مالکیت معتبر غیرقابل انکاری است آن را پاره کرد و دختر رسول الله در حق او نفرین فرمود که خدا به جرم این عمل شکمت را پاره کند و دعای آن حضرت مستجاب شد و شکم عمر را پاره کردند
عمر بن عبدالعزیز فدک را به امام محمدباقر علیه السلام برگردانید
عمر بن عبدالعزیز چنانچه در تاریخ مفصل اسلام نگاشتم از خلفای عادل بود اگر چه از خاندان اموی بود ولی روحا از آن قماش نبود هماره میکوشید که حق را به جای خود صرف کند و به ذیحق برساند یک روز دستور داد ندا کنند هر که بر او در معیشت سخت میگذرد یا در گرفتاری و محن دنیا و مشکلات اجتماعی است در خانه عبدالعزیز حاضر شود که بار عام است.
ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین باقر العلوم بر او وارد شد دید خلیفه گریان است
فقال انما الدنیا سوق من الاسواق یبتاع فیها الناس ما ینفعهم و ما یضرهم و کم قوم ابتاعوا ما ضرهم فلم یصبحوا حتی الموت فخرجوا من الدنیا ملومین لمالم یأخذوا ما ینفعهم و صاروا الی من لا یعذرهم فنحن و الله حقیقون ان تنظر الی تلک الاعمال التی فتخوف علیهم منها فکف عنها و اتق الله و اجعل لنفسک اثنتین انظر الی ما تحب ان یکون معک اذا قدمت علی ربک فارقه وراک و لا ترغبن فی سلعه بارت علی من کان قبلک فترجوا ان عنک و افتح الابواب و سهل الحجاب و انصف المظلوم و رد الظالم ثلاثه من کن فیه استکمل الایمان بالله من اذا رضی لم یدخله رضاه فی باطل و من اذا غضب لم یخرجه غضبه من الحق و من اذا قدر لم یتناول ما لیس له [21].
[صفحه 56]
فرمود دنیا بازاری است که هر کس متاعی میخرد و گمان میکند که اکثر آنها نه نفع دارد نه ضرر ولی کمتر قومی هستند که مال بیضرر بخرند آنها غفلت دارند به خواب خرگوشی رفتهاند تا روزی که مرگ گریبان آنها را بگیرد بیدار شوند آن وقت دیگر فرصتی نیست از دنیا میروند در حال خسران و زیان و ملامتزدگی زیرا از این معاملات نفعی نبردهاند و در دیوان محاسبات عذری ندارند فرمود ای مردم به خدا سوگند با چشم حقیقت بدین اعمال مینگریم و بر این مردم بیمناک هستیم که غافل شدند بپرهیزید از خدا بترسید - برای خود دو چیز را در نظر بگیرید و فراموش نکنید
اول آنکه ببینید چه میخواهید؟ چه دوست میدارید که با شما باشد و چون بر خدا وارد شدید آن دوست شما در کنار شما قرار گرفته باشد
دوم ببینید از چه بدتان میآید و کراهت دارید و چون پیشگاه خالق متعال رسید میل دارید آن منفور شما در مقابل شما باشد میخواهید آنچه مکروه دارید پشت سر بگذارید و ناپیدا گردد.
برای حصول این محصول بکوشید راغب کار خیر و اعمال نیکو باشید تا امیدواری به شما دهد و جواز فتح و فیروزی شما گردد - کار خیر - اعمال نیکو - عمل صالح ابواب رحمت و نعمت را میگشاید و کارها را سهل و آسان میکند پردههای جهل را میدرد - با مظلومان هم انصاف و دادگری نمائید ستمکاران را از سر مظلومان برانید و دور کنید - بدانید که سه چیز است اگر آنها را بدست آرید به کمال لایق خود میرسید
اول ایمان به خدا و جلب رضای حق که اگر او راضی شد رضای او در باطل نیست و چون غضب کند غضبش از حق و حقیقت خارج نیست و سپس تسلیم به تقدیر که آنچه مقدر فرموده با هیچ نیروی بیش از آن نمیتوان گرفت و آن صلاح و مصلحت بنده است [22].
چون سخن امام محمدباقر به اینجا رسید - عمر بن عبدالعزیز خادم را صدا زد و گفت قلم و دوات و کاغذ بیاورید نوشت بسم الله الرحمن الرحیم هذا مارد عمر بن عبدالعزیز ظلامة محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب بفدک و ما قیمته فدک و غیر فدک
[صفحه 57]
بازاء الخلافه الالهیة المجعوله لذریة النبی (ص) من الله سبحانه
این است نامه رد فدک از طرف عمر بن عبدالعزیز به محمد بن علی باقر العلوم و آنچه قیمت فدک و درآمد آن بود و آن را خداوند به ازاء خلافت در ذریه پیغمبر خود قرار داده است
غزالی در سرالعالمین مینویسد اگر عمر بن عبدالعزیز راست میگفت چرا خلافت را به اهلش وانگذاشت
به نظر ما اگر هم وا می گذاشت امام محمدباقر علیهالسلام قبول نمیکرد زیرا میدانست در خاندان او سلطنت ظاهری مقدر نیست و وظیفه آنها ارشاد و هدایت بود
سید حیدر آملی درباره گفتار و کردار عمر بن عبدالعزیز مینویسد چون این خلیفه حس کرد که مردم از اعمال و رفتار آنها نسبت به آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم متنفر شدهاند و دیگر کاسه صبرشان لبریز گشته و افراط در سب علی علیهالسلام و تبلیغات سوء علیه خاندان او کردهاند خواست برای تحکیم مبانی حکومت خود جلب قلوب نماید و لذا دستور داد سب کردن را منع و موقوف سازند و فدک را به امید جلب تمایل علویان برگردانید وگرنه جبلت و فطرت از همان شجره تلخ خبیثه است [23].
درختی که تلخ است وی را سرشت
گرش بر نشانی به باغ بهشت
ور از جوی خلدش به هنگام آب
به بیخ انگبین ریزی و شهد ناب
سرانجام گوهر بکار آورد
همان میوه تلخ بار آورد
جاحظ گوید: عمر بن عبدالعزیز دید که کار شریعت و سنت پیغمبر اسلام و تربیت و جنگ و پیشرفت دین به وسیله علی بن ابیطالب تمام شده و بنیامیه برای جلب منافع خود علی را سب میکنند و کمکم با این رفتار ممکن است مردم را از دین برگردانند لذا منع این سب را سبب محو ملیت خود دانست [24].
از اینکه آیا عمر بن عبدالعزیز از روی سیاست و کشورداری سب کردن را منع نمود و فدک را رد کرد و یا از روی ایمان خالص انجام داد بین مورخین و علماء بحث زیاد شده ولی حدیث حضرت امام جعفر صادق علیهالسلام این ابهام را از میان میبرد و مطلب را روشن میسازد که میفرماید:
قال علیهالسلام لما ولی عمر بن عبدالعزیز اعطانا عطایا عظیمه فدخل علیه اخوه و قال له ان بنیامیه لا ترضی منک بان تفضل بنیفاطمه علیهم فقال افضلهم
[صفحه 58]
حتی لا ابالی الا اسمع لانی سمعت ان رسول الله (ص) یقول فاطمة شجنة منی یسرنی و یسوءنی ماساءها فانا اتبع سرور رسول الله (ص) و اتقی مساءتة [25].
فرمود چون عمر بن عبدالعزیز متصدی امر خلافت شد عطایای زیادی برای ما فرستاد برادرش نزد او رفت گفت بنیامیه از تو دلتنگ هستند زیرا تو بنیفاطمه را بر آنها برتری دادهای عمر گفت من باز هم آنها را برتری میدهم و از خویشان خود بیمی ندارم زیرا از پیغمبر خدا روایت کردهاند که فرمود فاطمه پاره جگر من است و هر کس او را مسرور کند یا غمگین نماید مرا مسرور و غمگین کرده و من میل دارم پیغمبر را از خود راضی کرده باشم و پرهیز میکنم از اینکه سبب تکدر خاطر او شوم.
همین عقیده سبب شد که سب کردن را منع کند و فدک را برگرداند و به آل علی احسان نماید و رحم و عدالت و انصاف مرعی دارد - گویند او میخواست خلافت را به علی بن الحسین (ع) یا امام محمدباقر علیهالسلام برگرداند.
عمر میگفت اگر عبدالملک کنار رود و مردم بر امام زینالعابدین اتفاق و بیعت کنند باید خلافت را به او واگذاشت - حسین بن ابیالعلاء گفت مگر نشنیدی حدیث نبوی را که فرمود من مات و لا یعرف امام زمانه مات میتة الجاهلیه میتة الکفر قال لا میتة ضلال خواست کفر و شرک را از خود دور کند و راه ضلال را نشان دهد که قابل عفو باشد.
آنچه مسلم است مروانیان همه مانند امویان اهل تدلیس و غل و غش و حیله و غدر و مکر بودهاند چنانچه مکرر میگفتند پیغمبر نصی بر خلافت علی نگذاشت و اجماعی هم بر او نشد در حالی که نصوص متواتر درباره امامت بود که در محل خود نقل کردیم و اگر اجماعی در خارج مفهومی یافته باشد درباره علی علیهالسلام بوده فقط اجماع دیگری بر خلافت رخ نداده است [26].
باری در ولایت امام زینالعابدین و فضیلت و علم و دانش فرزندش امام محمدباقر هیچ سخنی نیست دوست و دشمن اعتراف به بزرگواری آنها کردهاند - و عمر بن عبدالعزیز از شاخههای امویان است که یک کنیزی از اصحاب به دادن دو باغ خرید و به پسر عثمان که عاشق او بود بخشید [27] و این بهترین معرف حسن سابقه اوست.
[صفحه 59]
کثرت صدقات امام محمدباقر علیه السلام
در کتب سابق که شرح حال پیغمبر (ص) و امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا سلام الله علیهم را نوشتیم گفتیم که صدقات پیغمبر و علی و فاطمه (س) همه دست امام حسن مجتبی و بعد دست سیدالشهداء بود - اما در این حال که خلفا هر یک مقداری از آن را غصب کردند تا بنیامیه همه را بردند و حقوق آسمانی علویین و اهل بیت را نمیدادند و این صدقات چنانچه در کتاب امیرالمؤمنین نوشتیم یک قسمت آن نخلستانها بود که شخصا علی بن ابیطالب قنوات و چاههای آن را حفر فرموده و درخت غرس کرده نخلها نشاند و در آخر عمرش فرمود روزی که من با فاطمه (س) عقد ازدواج کردم دوشک ما از لیفه خرما پر شده بود و اکنون صدقات علی بن ابیطالب معیشت قریش را اداره میکند و آن را حساب کردند در هر سال هفتاد تا هشتاد هزار دینار درآمد این نخلستانها بوده در حالی که خودش در مدت خلافت با 17 من آرد جو قناعت کرد.
این صدقات دست بنیامیه بود تا عمر بن عبدالعزیز فدک را به امام محمدباقر برگردانید بعد باز از او و اولادش گرفتند و در مدتی که قدرت مالی داشت هر چه بود بین اقوام و علویین تقسیم میفرمود.
شیخ صدوق در ثواب الاعمال به سند خود از ابیعبدالله علیهالسلام نقل میکند که فرمود «پدرم از میان ائمه از جهت قدرت مالی بسیار ضعیف البنیه بود و از جهت اهل و عیال و عشیره و اقرباء نفقه خود بسیار عیالبار بود معذلک هر روز به هر یک نفر یک دینار میداد و روز جمعه دو برابر میکرد و این برای فضیلت جمعه بر سایر ایام بوده است» [28].
امام محمدباقر علیه السلام و حلم و بردباری
حلم از فضایل اخلاقی و امهات صفات محموده است که در ائمه معصومین به شدت ظهور و بروز داشته اما چون حلم با غیرت گاهی در مرحله مواجهه و اصطکاک قرار میگیرند در بشر عادی که از سر حد خود گذشت تعبیر به بیغیرتی میشود چنانچه در هتک ناموس مثلا حلم داشته باشد در حالی که حلم و بردباری برای حفظ عصمت و طهارت و غیرت و حمیت است نه برای سلب آن باید در مواقع مقتضی بردباری نمود تا شئون اجتماع در سایه عفت و امنیت مصون بماند.
امام علیهالسلام که عالم به ما کان است میداند موارد حلم کجاست تشخیص امام بهتر و سریعتر از سایر مردم است و لذا درباره دین فداکاری و تحمل و بردباری میکند تا آنجا که
[صفحه 60]
نسبت به دین هتک احترام نشود و در حالی که اگر نسبت به مصالح و منافع خود تکاهل و تجاهل نماید این فداکاری است که منافع خود را فدای مصالح دین کند اما نسبت به دین به موقع در هر حال باشد سخن حق را میگوید و برای حفظ حق قیام میکند.
امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع) در موقعی که لازم بود دین را حفظ کند تا آنجا تحمل کرد که ریسمان به گردنش اندازند ولی در برابر دین شمشیر او تا چهل سال در غلاف نرفت و هر روز بینی گردنکشان را به خاک میمالید - امام حسن مجتبی برای حفظ مصالح عمومی مسلمین و دین خلافت و حکومت عامه را از دست داد تا دین مصون بماند و سیدالشهداء علیهالسلام به همان جهت قیام کرد و شمشیر کشید و اگر زمان و مقتضیات عصر امام حسن را به امام حسین (ع) میدادند او صلح میکرد و حضرت مجتبی شمشیر میکشید پس حلم و غیرت هر دو در بنیهاشم مخصوصا ائمه معصومین به قوت باقی بود که به مقتضای زمان و مکان به منصه ظهور و بروز میرسید حضرت امام زینالعابدین به اقتضاء زمان تحمل و بردباری شگفتآوری نمود زیرا ناملایمات عصر او بیش از همه ائمه بود و مصائب و متاعبی که او با آن مواجه گردید برای هیچ یک از ائمه نبود و حلم و صبر او بارزترین صفات اخلاقی بود.
حضرت امام محمدباقر نیز از سه سالگی شاهد همان مشهودات پدر بود و صبر و حوصله میکرد و بردباری و تحمل مینمود و از فرصت زمان و مکان برای ابراز قدرت علمی خود استفاده کرد و تحمل هر گونه مصائب و نا ملایمی دشوار را در این راه بر خود تحمل فرمود - به طوری که ابنشهرآشوب نقل میکند یکی از اهل کتاب که به دشمنی و خصومت با امام محمدباقر علیهالسلام برخاسته بودهاند حضورش گفت انت بقر قال لا انا باقر قال انت ابن الطباخة قال ذاک حرفتها - قال انت ابنالسوداء الزنجیه البذیه قال ان کنت صدقت غفر الله لها و ان کنت کذبت غفر الله لک - فاسلم
آن مرد یهودی گفت تو بقر هستی خواست اهانت و جسارت کند با کمال آرامش فرمود نه من باقر و شکافنده علم هستم گفت پسر طباخه هستی فرمود آن حرفه است اگر هم باشم عیبی ندارد کسب و هنر ننگ و عار نیست گفت تو پسر سیاه زنگباری هستی فرمود ای مرد اگر اینها که تو گفتی در حق من باشد خدا مرا رحمت کند و اگر دروغ و تهمت و دشنام میدهی خدا تو را بیامرزد - این مرد بداندیش سخت دگرگون شد اسلام آورد و تسلیم گردید و این اسلامیت دشمن در اثر حلم و بردباری و شکیبائی امام محمدباقر علیهالسلام بود تا
[صفحه 61]
مردی هدایت شود به عکس حلم و بردباری معاویه است که گروهی را از دین بدر میبرد و ابواب افتضاح و بیآبروئی را با حلم خود به سوی خود و خاندانش میگشود چنانچه در کتاب امام حسن مجتبی علیهالسلام نوشتیم.
هیبت امام محمدباقر علیه السلام
غریزه فطری و هیئت و هیکل ظاهری افراد سطوت و هیبتی ایجاد میکند امام محمدباقر علیهالسلام بدنی ثمین و فربه و قامتی با وقار و با سکینت داشت که هر بیننده را مرعوب و مجذوب میساخت او دارای هیبتی و صلابتی بود.
ابنشهرآشوب در مناقب از ابیحمزه ثمالی نقل میکند که یک سالی ابوجعفر محمد بن علی (ع) به حج رفت و هشام بن عبدالملک هم به حج رفته بود دید مردم بر اطراف آن حضرت جمع شده و فریفته هیبت و صلابت او بودند و از این جهت مردم او را زهرة العلم لقب دادند و عرض کردند یابن رسول الله ما بسیار مجالس ابنعباس را دیده بودیم این استفاده که از مجلس شما میکنیم از او نکردیم و اکنون بنشین برای ما صحبت کن که چه شیرین بیانی فرمود ای تربیت شدههای شامیان من در خانه نبوت و مهد ولایت تربیت شدهام من در مکتب ربوبی نشو و نما یافتهام که قرآن در باب آن فرمود بیوت اذن الله ان ترفع و یذکر فیها اسمه آنگاه در مسجدالحرام نشست و مردم را به معارف اسلام آشنا فرمود. چنانچه در محل خود بیان شده است هیبت و وقار و تحقیق و تتبع و علمشکافی و تجزیه و تحلیل علمی با بیان بسیار جذاب و شیرین پس از امیرالمؤمنین مخصوص امام محمدباقر علیهالسلام بود که از او به فرزندش امام صادق به ارث رسید به قدری جالب و جاذب سخن میگفت و با ادب و وقار و متین مباحث علوم و مسائل احکام را از هم تجزیه و تحلیل میکرد که هر کس یک بار از مجلس او بهرهمند میشد دیگر دست نمیکشید - و روزافزون راویان و شاگردان او زیاد شدند تا به مقام مکتب باقری رسید.
درس برادری
آبی در کتاب نثرالدرر روایت میکند که امام محمدباقر (ع) یک روز به اصحابش فرمود آیا هیچ کدام شماها شده که دست در جیب برادرتان کنید و به قدر احتیاج بردارید و بعد به جای او بگذارید.
قال (ع) یوما لاصحابه ایدخل احدکم یده فی کم صاحبه فیأخذ حاجته من
[صفحه 62]
الدتانیر قالوا لا قال فلستم اذا باخوان گفتند نه چنین نشده فرمود پس هنوز شما با هم برادر نیستید.
برادر ایمانی کسی است که به درد دل یکدیگر برسند و آن قدر با هم وحدت و اتحاد داشته باشند که اگر نیازی پیدا شد و تهیدست بود دست در جیب برادرش کرده به قدر احتیاج بردارد و بعد به جای او بگذارد و آن برادر هم نپرسد چه کردی و چه مبلغ برداشتی و کی به جای آن میگذاری.
نگارنده اضافه میکند که امروز اکثر جیببرها بر میدارند ولی گذاشتن بجای آن با خداست درسی که امام محمدباقر علیهالسلام از فضیلت نفسانی در مواسات و مساوات و ایثار و حقوق برادری داد تاکنون کسی نداده است - این مکتب فضیلت در دنیای بشریت و در میان ملل و ادیان آسمانی هم نظیر نداشته و ندارد زیرا آنها خودشان علم را با عمل و تقوی را با فضیلت به هم آمیخته ترجمان درس دینی بودند مردم هم که میدیدند پیشوایان دینی آنها چنین سرگرم علم و عمل و دانش و بینش هستند به معنی حقیقی تشیع قدم جای قدم آنها میگذاشتند و در نتیجه به عالیترین مقام انسانیت رسیدند ولی امروز که ما مسلمانان از اسلام جز نامی نداریم و این فضائلی که امام علیهالسلام به ما آموختهاند به هیچ یک عمل نکردیم و لذا در سیر انحطاط میرویم بزرگترین برنامه در تحکیم مبانی سازمان اجتماعی اسلام چنانچه در جلد پیشوای اسلام نوشتیم همین عقد اخوت و درس برادری و برابری و مساوات و مواسات است که حرف به حرف و کلمه به کلمه عمل میشد و امروز دو صد بلکه دو هزار گفتار چون یک کردار نیست امیدواریم خداوند ما را در مکتب این امام از آموزش و پرورش او بهرهمند سازد شرح مفصل علل و عوامل ترقی و تکامل و اسباب تنزل و انحطاط مسلمین را در کتاب جهان اسلام و اسلام در جهان نگاشتهایم که اکنون نمیخواهم در آن مرحله وارد گردیم.
[صفحه 63]
مدیحه
بسم الله الرحمن الرحیم
اثر طبع حضرت آیت الله آقای علامه حایری مازندرانی مقیم سمنان
حسن مطلع ز ثنای تو مفاخر دارد
و از لب و لعل تو بس گوهر فاخر دارد
طبع سرشار به ساحل ز بحارت نرسد
بحر علم تو کجا اول و آخر دارد
گر به قاموس محیط تو برد ره غواص
زان مسالک چه شرایع ز جواهر دارد
هر که ز انوار بحار تو وسایل یابد
فیض وافی ید کافی به سرایر دارد
صبح علم ازلی با لب تو حق بشکافت
علم جز از تو نه گنجینه نه باقر دارد
کیست چون مام تو آن فاضله ام عبدالله
یا چو باب تو و پورت به شعایر دارد
ذات حق گرچه مجرد بود از هر مظهر
در دل پاک تو هر لحظه مظاهر دارد
ید بیضای تو هر عالم غیبی خواهد
طرفة العین سر جیب تو حاضر دارد
نه فلک نقطه ز خطی است به سطح کف تو
عرش را حق به سر انگشت تو دائر دارد
هر که بیعت نکند با تو ز صدق ایمان
هیچ شک نیست که او فطرف کافر دارد
هم ز عریانی محشر به خدا باکی نیست
هر که از ذیل عنایات تو ساتر دارد
ای محمد تو ز احمد چو علی و از حسنین
ذات فرد تو بهر جمع مآثر دارد
الحق از روی تو در روز پریشانی دل
از خطرها همه جمعیت خاطر دارد
ای به یک موی دلآویز تو جمع است امور
هم بدان دوست تو خاطر عاطر دارد
نتوان مسند فضل تو به آحاد رساند
که مسلسل همه دوری متواتر دارد
جان فدای سر سرشار بشر پرور تو
که در آن نیروی خلاق مشاعر دارد
عضو عضو تن پاکت همه عقل فعال
بند بندش به فلک پنجهی قاهر دارد
پرورد هیکل تو روح روان آدم
که ز اسماء و ز انوار ذخایر دارد
چون پیمبر به تو تخصیص سلام خود داد
لب تو جای دو صد بوسهی جابر دارد
نام نامی تو در لوح زبرجد چون دید
در منظوم ولایت ز تو دائر دارد
حرمت جابر و سلمان و اباذر خدمش
خضر و اسکندر و الیاس مجاور دارد
خاک کوی تو که نیروی پر جبریل است
جز خدایش نسزد گفت که زائر دارد
[صفحه 64]
چون محمد به مزارت رود از عرش برین
عرش با کعبه بدان قبر مفاخر دارد
هر که با آب ولای تو دل و رویش شست
روز محشر نه هراسی ز کبایر دارد
چار گنجینهی توحید بقیع اندر دل
از حسن و از علی و صادق و باقر دارد
صد فغان هشتم شوال هزار و سیصد
چهل و چار زهر دشمن فاجر دارد
چه کشیدند در ایام حیات آل رسول
هان همان ناله گل و سنگ مقابر دارد
فی بیوت اذن الله بان ترفع فرض
بر همه شیوهی تعظیم شعایر دارد
گر صفا و شتر و مروه شعایر باشد
عترت از چه نه شعایر نه مشاعر دارد
العجب ریگ حجاز است شعار دین لیک
روضه آل نبیهادم و کاسر دارد
بدن آل نبی را شرف سنگی نیست
کعبه سنگ و شرف از عترت طاهر دارد
بین کلیسای نصاری بدل گوی طلا
از خر عیسی مریم سم حافر دارد
گر کتاب الله و عترت نه جدایند زهم
تا لب حوض چه عذری متجاسر دارد
فیل بر کعبه چو راند ابرهة بن صباح
سنگ ابابیل چو باران متقاطر دارد
تو جمل راندی و خیل از چه بر ارکان حرم
کزستم غلغله هر عامر و غامر دارد
دشمن آتش به مدینه زد و در کرب و بلا
آب بستند که حیران دل حائر دارد
تاختند اسب بر آن تن به لبش چوب زدند
بر شتر خصم سپس سوق حرائر دارد
حیف از آن بوسهگه خاتم و هفتاد و دو تن
که ابوالفضل و حبیب بن مظاهر دارد
خشک بین دو شط و سینه هزار و نهصد
زخم پنجاه فزون ازنی و باتر دارد
ای مه مکی و شمس مدنی شاه حجاز
که فزون علم اوائل چو اواخر دارد
وای سلیمان تهامی سویت این مور ضعیف
با همین ران ملخ هان روی قاصر دارد
پیر هشتاد و دو کم خادم این درگاه است
چشم بر آن ز نواهی و اوامر دارد
نام فضلالله درگاه تو صالح گفتش
تا ز درگاه تواش حافظ و ناصر دارد
از ولای تو گرفت الهام این فال نکوی
تا مبادا به زیان طالع خاسر دارد
حق بدست تو نهاد ای شه هر سود و زیان
چون به پای تو گدایت دل فاتر دارد
دشمنت ناقه صالح نتواند پی کرد
گرچه در عصر ثمودی است که عاقر دارد
تو مرا عفو بفرما و بهر دشمن گوی
بر سر این مادح ما سایهی باقر دارد
[صفحه 65]