loading...
فوج
s.m.m بازدید : 1114 1395/04/01 نظرات (0)

زندگانی حضرت امام محمد باقر(ع)ب3

تفسیر امام محمدباقر علیه السلام

شیخ مفید به اسناد خود از معاویة بن عمار دهنی نقل می‌کند که اهل ری به امام محمدباقر (ع) نوشتند تفسیر این آیه چیست؟ فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون
مراد از اهل ذکر کیست که باید از او مسائل خود را بپرسیم فرمود
نحن اهل الذکر ما اهل ذکر هستیم که باید در تحت تعلیم و تربیت ما قرار بگیرید تا موفق شوید
نگارنده گوید قرآن چند نام دارد یکی ذکر است و اهل ذکر ائمه معصومین هستند که مفسر و مبین قرآن می‌باشند آنها راسخین فی العلم و اهل ذکر و واقف به سرایر علوم قرآن هستند که هر کس بخواهد علم و دانش فرا گیرد جز از راه باب مدینه علم نمی‌تواند دانشمند گردد
شیخ رازی پرسید اهل ذکر کیانند محمد بن مقاتل که از علماء بوده گفت اهل ذکر علما هستند زیرا بزرگترین علماء محمد بن علی باقرالعلوم است و او اهل ذکر می‌باشد
حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام پس از تربیت اخلاقی اصحاب و شاگردان خود شروع به تعلیم علوم و فنون اسلامی فرمود و آغاز آن از توحید و مخصوصا قرآن بود سپس بسیاری از آیات قرآن را تفسیر فرمود و ما از این جهت که چه آیاتی تفسیرش از حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام است چندین آیه از جمله آن آیات را نقل می‌کنیم بیش از چهل آیه درباره رسالت پیغمبر منضم به ولایت علی و سی آیه در ولایت و دوستی و محبت امیرالمؤمنین علیه‌السلام تفسیر فرموده است
تفاسیر در توحید با استدلال از آیات و اخبار و احادیث نبوی
[صفحه 162]
تفاسیر در نبوت و احتجاج با مخالفین در نبوت عامه و خاصه
تفاسیر در ولایت امیرالمؤمنین که بیش از چهارصد آیه را تفسیر به وجود مقدس او فرموده
تفاسیر در حق ائمه (ع) که آنها ملجأ و منبع علم و فضیلت و شفاعت هستند
تفاسیر در آفرینش و احکام - در خلقت و بداء و مرگ و حشر و نشر و قیامت.
تفاسیر در اخلاق و آداب و تربیت عمومی و صفات فاضله که علت غائی دین است.
این‌ها تفاسیری است که در کتب مربوطه مانند اصول کافی و تهذیب و استبصار و وافی و بحار و کتب تفسیر مخصوصا صافی و غیره ضبط شده است که نقل همه آنها موجب اطاله بیان است.
در کتاب شرح زندگانی حضرت امام زین‌العابدین علیه‌السلام آیاتی را که تفسیرش فقط از آن حضرت است نقل کردیم و اکنون هم مقداری از تفسیر آیات امام محمدباقر را نقل می‌کنیم و بقیه از حضرت امام جعفر صادق علیه‌السلام و حضرت موسی بن جعفر و حضرت ثامن الحجج روایت شده که اگر آیات تفسیر شده هر یک جدا جدا مبوب و منظم نقل شود یک دوره تفسیر ائمه کامل خواهد شد - و این نکته را هم باید گفت که تفسیر قرآن از حضرت علی بن ابیطالب امیرالمؤمنین نقل و روایت شده و خود آن حضرت هم علاوه بر جمع قرآن به ترتیب نزول آیات تفسیری خود مرقوم فرموده که در دست نیست مگر آنچه ابن‌عباس و سایر روات از آن حضرت نقل کرده‌اند و در فاصله زمان از سال 40 شهادت امیرالمؤمنین تا سال 260 زمان حضرت امام حسن عسکری که خود آن حضرت هم تفسیری بر قرآن نوشته‌اند که مقداری از آن به نام آن حضرت طبع شده است.
و هر یک از ائمه مقداری از آیات را بر حسب مقتضیات مخصوصا اصول عقاید و تحکیم مبانی ایمان و یا فروع، مسائل فقهی از عقاید و قوانین و اخلاق و اجتماعیات و غیره تفسیر فرموده‌اند که هر یک از آن مبانی بابی از علم و معرفت است.
اکنون آیاتی چند را که تفسیر آن اختصاصا از آن حضرت است نقل می‌کنیم.
1- تفسیر آیه فسیری الله عملکم و رسوله و المؤمنون به نقل یحیی بن مشاور در اصول کافی فرمود هو و الله علی بن ابیطالب علیه‌السلام و در نسخه‌ای هم و الله نوشته که مقصود از مؤمنون پس از رسول الله علی بن ابیطالب است.
2- تفسیر آیه قل کفی بالله شهیدا بینی و بینکم و من عنده ام‌الکتاب یعنی
[صفحه 163]
بگو کافی است خداوند که در میان من و شما شاهد باشد آن کسی است که علم کتاب نزد او است آنگاه فرمود ایانا عنی و علی اولنا و افضلنا و خیرنا بعد النبی (ص) یعنی آن کس که علم کتاب نزد او می‌باشد ما هستیم و علی بن ابیطالب علیه‌السلام اول ما و افضل ما و بهتر از ما پس از پیغمبر می‌باشد.
3- تفسیر عم یتسائلون عن النباء العظیم به نقل کلینی در کافی از محمد بن فضیل از ابوحمزه روایت شده که پرسیدند از خبر عظیم فرمود «ذلک الی ان شئت اخبرتهم و ان شئت لم اخبرهم» یعنی این است خبر عظیم ما هستیم که اگر بخواهیم هر خبری را بگوئیم می‌دانیم و بخواهیم خبر نمی‌دهیم ولی بدان که مراد از نبأ عظیم امیرالمؤمنین است که بزرگتر از او کسی نیست.
فیض در تفسیر صافی از حضرت امام رضا علیه‌السلام روایت فرموده که در ذیل همین تفسیر فرموده یا علی انت حجة الله و انت باب الله و انت الطریق الی الله و انت النباء العظیم و انت الصراط المستقیم و انت المثل الاعلی که مؤید همین تفسیر امام محمدباقر علیه‌السلام می‌باشد.
4- تفسیر انما انت منذر و لکل قوم هاد علامه مجلسی در بحارالانوار از برید عجلی از امام محمدباقر علیه‌السلام روایت کرده که فرمود منذر رسول خدا و هادی علی مرتضی می‌باشد و در هر زمان هادی و پیشوا و مقتدائی باید باشد که تا ساعت آخر قیامت باقی و برقرار است - و ابوحمزه ثمالی روایت کرده که فرمود دعا رسول الله (ص) بطهوره فلما فرغ اخذ بید علی (ع) فالزمها یده ثم قال انما انت منذر ثم ضم یده الی صدره و قال لکل قوم هاد ثم قال یا علی انت اصل الدین و منار الایمان و غایة الهدی و قائد الغر المحجلین اشهد بذلک
یعنی رسول خدا آبی برای طهارت خواست و چون وضو ساخت دست علی را گرفت فرمود یا علی توئی منذر و بعد دست به سینه نهاد فرمود برای هر قومی هادی می‌باشد و تو اصل دین و فروغ ایمان و پایان هدایت و پیشرو نمازگزاران و پرستندگانی که من بر آن گواهی می‌دهم.
5- تفسیر آیه و لو انهم فعلوا ما یوعظون به فی علی لکان خیرا لهم فرمود آیه چنین نازل شد و ابوحمزه ثمالی نقل می‌کند که امام محمدباقر علیه‌السلام فرمود این آیه چنین نازل شده.
ان الذین ظلموا آل محمد حقهم لم یکن الله لیغفر لهم و لا لیهدیهم طریقا الا طریق جهنم خالدین فیها و کان ذلک علی الله یسیرا ثم قال یا ایها الناس قد جاءکم الرسول بالحق من ربکم فی ولایة علی (ع) فامنوا خیرا لکم و ان تکفروا بولایة
[صفحه 164]
علی فان لله ما فی السموات و ما فی الارض
محمد بن فضیل باز از ابوحمزه روایت می‌کند که حضرت ابی‌جعفر فرموده فابی اکثر الناس بولایة علی (ع) الا کفورا یعنی بسیاری از مردم از ولایت علی علیه‌السلام سرباز زدند.
6- و در آیه قل الحق من ربکم «فی ولایة علی علیه‌السلام» فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر انا اعتدنا للظالمین آل محمد نارا احاط بهم بگو حق از جانب پروردگار شماست در ولایت علی بن ابیطالب و من به مضمون آن عمل می‌کنم نه به هوای نفس پس هر که بخواهد بگرود و هر که نخواهد کافر است و ما برای ستمکاران آل محمد آتشی مهیا ساخته‌ایم که آنها را احاطه خواهد کرد.
7- تفسیر آیه فلما رأوه زلفة سیئت وجوه الذین کفروا و قیل هذا الذی کنتم به تدعون.
یعنی چون ببیند که روسیاهی بار آورده‌اند - مؤمنین خواهند گفت این اثر همان کفران نعمت است حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام فرمود این آیه در حق امیرالمؤمنین نازل شده - و اضافه فرموده که عملوا ما عملوا یرون امیرالمؤمنین فی اغبط الاماکن لهم فیسی‌ء وجوههم و یقال لهم هذا الذی کنتم به تدعون الذی انتحلتم اسمه یعنی می‌کردند آنچه می‌کردند دیدند امیرالمؤمنین علیه‌السلام در بهترین اماکن است و آنها روسیاه هستند گفته می‌شود این نتیجه مطلوب شما به کفران ولایت علی است.
فلما رأوا مکان علی من النبی سیئت وجوه الذین کفروا ای کذبوا بفضله مدارج رفیع و مقام بلند علی را دیدند از روی حسد و کینه و بغض فضیلت او را تکذیب کردند تا روسیاه شدند.
این روایت را در تفسیر این آیه چندین نفر از روات مانند فضیل بن یسار و ابوحمزه ثمالی و غیره نقل کرده‌اند.
8- تفسیر و لو انهم اذ ظلموا انفسهم جاؤک فاستغفروا الله و استغفرلهم الرسول لوجدوا الله توابا رحیما فلا و ربک لا یؤمنون حتی یحکموک فیما شجر بینهم
در تفسیر صافی و جلد هشتم بحارالانوار دنباله آیه را هم نقل کرده که می‌فرماید ثم لا یجدوا فی انفسهم حرجا فما قضیت و یسلموا تسلیما
[صفحه 165]
یعنی اگر این منافقان به انکار فضیلت تو بر خود ستم کردند از تو شفاعت برای طلب مغفرت نمودند و تو برای آنها شفاعت نمودی و دانستند که خدای عالم شفاعت پذیر و آمرزنده است ولی به خدای تو سوگند ایمان نخواهند آورد مگر تو درباره آنها حکم و قضاوت فرمائی اگرچه آن حکم علیه نفوس آنها باشد ناگزیر تسلیم حکم تو خواهند شد
حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام می‌فرماید این آیه درباره امیرالمؤمنین و اختلافی که درباره ولایت او نمودند نازل شد و مشاجره مخالفین به تسلیم آنها منتهی گردید.
9- تفسیر آیه هذان خصمان اختصموا فی ربهم فالذین کفروا (بولایة علی (ع)) قطعت لهم ثیاب من نار
در اصول کافی از محمد بن فضیل روایت می‌کند که حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام فرمود مراد دشمنان علی بن ابیطالب هستند که به جرم کفران ولایت او لباس آتشین دربر خواهند نمود.
10- تفسیر الذین ظلموا می‌باشد که ابوحمزه از امام پنجم روایت می‌کند که فرمود حقیقت این است.
«فبدل الذین ظلموا آل محمد علیهم‌السلام حقهم قولا غیر الذی قیل لهم فانزلنا علی الذین ظلموا آل محمد حقهم رجزا من السماء بما کانوا یفسقون»
یعنی آنها که نعمت خدا را نقمت نموده و عدل را به ظلم مبدل کردند و در حق آل محمد ستم نمودند و سخنی گفتند غیر از آنچه خدا فرموده بود و خلاف آنچه در حق آنها نازل شده بود آنها فاسق شدند.
11- و همچنین در تفسیر آیه «فکلما جائکم محمد بما لا تهوی انفسکم بموالاة علی فاستکبرتم ففریقا من آل محمد کذبتم و فریقا تقتلون» مردمی که به آل محمد تکبر ورزند دسته از اولاد آنها را تکذیب نمودند و دسته‌ای را کشتند به عذاب الهی مبتلا خواهند شد.
12- تفسیر سوره نور است که فرمود.
الله نور السموات و الارض مثل نوره «فهو محمد» فیها مصباح «و هو العلم» فی زجاجة «فزعم ان الزجاجة امیرالمؤمنین علیه‌السلام و علم نبی الله عنده»
مثل نوره کمشکوة فیها مصباح فی زجاجة کانها توقد من شجرة مبارکة زیتونة لا شرقیة و لا غربیه «یعنی لا یهودیة و لا نصرانیه» یکاد زیتها یضیی‌ء و لو لم تمسسه نار نور علی نور - «یکاد العالم من آل محمد یتکلم بالعلم قبل ان یسئل عنه»
[صفحه 166]
فرمود خدا نور آسمان‌ها و زمین است و مثل اعلای نور او محمد است و مراد از مصباح علم اوست در زجاجه که مراد از زجاجه سینه علی بن ابیطالب است که از شجره مبارکه اصل نبوت فروغ گرفته و پرتوافکن گردیده و آن نور نه شرقی است یعنی نه مانند یهود است در مادیت و نه چون نصاری در رهبانیت - که نور علی نور تو و ولایت در نور نبوت و به عکس است که عالم‌افروز گردیده و عالم وجود و آفرینش از علم آل محمد بهره‌مند خواهند شد و از فروغ دانش او که در سینه علی است روشن ضمیر خواهند گردید.
حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام بیش از چهارصد آیه را که در شأن امیرالمؤمنین علیه‌السلام نازل شد بیان فرموده است.

مسلمین امت وسط هستند

و کذلک جعلناکم امة وسطا لتکونوا شهداء علی الناس و یکون الرسول علیکم شهیدا
قرار دادیم شما را امت وسط با واسطه یا میانه جماعت انبوه بشر تا شاهد بر عالمیان باشید و پیغمبر خدا شاهد اعمال و اندیشه و کردار شما می‌باشد.
شبه‌جزیره عربستان به منزله قلب عالم اسلامی است یا میانه ممالک آسیائی و مرکز خاورمیانه است یا از این جهت که ملت اسلام از مادیت صرف و رهبانیت و روحانیت صرف مصون و معتدل است و میانه‌رو و مقتصد و یا واسطه بین شرق و غرب یا بین شمال و جنوب حد وسط قرار گرفته و یا به سبب اعتدال و اقتصاد علم و اخلاق و فضیلت آنها را ملت وسط گویند نه به شقاوت کفر مادی و نه بی‌بند و باری تارکین دنیا شبیه است.
حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام در تفسیر این آیه فرموده است.
نحن الامة الوسط و نحن شهداء الله علی الناس و حججه فی ارضه و سمائه
مائیم همان امت وسط و برگزیده که خدای عالم در قرآن باز فرموده است و مائیم شاهد و ناظر و گواه بر خلق خدا مائیم حجت پروردگار در زمین و آسمان.
و به یکی دیگر از اصحابش فرمود مراد از حدیث لیلةالقدر ما هستیم که خداوند ما را مانند شب قدر مقسم و مقدر و مقوم خلق قرار داد و در شب است که منابع و مبادی تکون مواد و موالید و عناصر صورت می‌گیرد - تربیت و تقویت نفسانی و روحانی خلق هم به سبب تعالیم عالیه ما تکون و تقویت و تعالی می‌یابد.
[صفحه 167]
فرمود ایم الله لقد قضی الامر ان لا یکون بین المؤمنین اختلاف و لذلک جعلهم شهداء علی الناس لیشهد محمد صلی الله علیه و آله علینا و لیشهد علی شیعتنا و لیشهد شیعتنا علی الناس یعنی سوگند به خدای که قضا بر این جاری گردیده که بین مؤمنین اختلافی رخ ندهد و لذا خداوند عالم مؤمنین را بر خلق شاهد و ناظر و گواه عمل قرار داد و محمد صلی الله علیه و آله و سلم را بر ما و ما را بر شیعیان و شیعه را بر خلق عالم شاهد قرار داده - تا آنها ناظر اندیشه و افکار و اعمال خلایق باشند - و آنها مرکز عالم آفرینش هستند که جهان بر محور وجود آنها می‌چرخد.
مرحوم فیض می‌گوید مراد از شیعه خواص شیعه می‌باشد که در درجه تالی تلو اهل بیت خواهند نمود.
و در روایت دیگر از حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام روایت است که فرمود نحن نمط الحجاز - پرسیدند نمط حجاز چیست؟ فرمود اوسط الانماط مگر نشنیده‌ای که خدای تعالی می‌فرماید و جعلناکم امة وسطا مراد ما هستیم که مرکز دایره عالم ایمان و دیانت می‌باشیم فرمود الینا یرجع الغالی و بنا یلحق المقصر یعنی غالیان و غلوکنندگان به ما برگشت خواهند کرد و مقصرین نیز به ما ملحق می‌گردند.
در مناقب این خبر به صورت دیگری نقل شده که امام پنجم فرمود گواهان و ناظرین بر خلق جز ائمه و فرستادگان خدا نیستند امامت جایز نیست خدای را گواه گیرد.
مرحوم فیض می‌گوید مراد این است که ائمه معصومین از دروغ و افترا و مبالغه مصون هستند و بدین جهت خداوند آنها را شاهد و گواه خلق گرفته و پیغمبر را شاهد آنها و خود شاهد کار پیغمبران است و این درس فضیلت و منقبت به ما نشان می‌دهد که باید سلسله مراتب در هر حال خواه مراتب مادی و شئون نشئه عالم طبع یا مدارج عالی روحانی و کمالات نفسانی همه با رعایت سلسله مراتب اجرا گردد - و به همین جهات توجه داشته که فرمود شما را امت وسط قرار دادیم تا شاهد خلق باشید و پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم شاهد کار شما می‌باشد و هر پیغمبری شاهد حال ملت و امت خود خواهد بود.
آنگاه امام پنجم فرمود و اتوا البیوت من ابوابها باید به هر خانه از درب آن وارد شد و خانه ایمان و دین ولایت ما هستیم که بدون هدایت و ارشاد ما به جائی نخواهند رسید - و باید چنگ به عروةالوثقی ولایت زد که خاندان اهل بیت طهارت می‌باشند - و کسانی که
[صفحه 168]
دوستدار شیاطین باشند به خود ستم کرده‌اند - و سپس فرمود نحن منهم و نحن بقیة تلک العترة ما از آن اهل بیت هستیم که باید به دوستی ما تمسک جویند - و اعتصام ورزند.

تعیین تکلیف

در سابق گفتیم که پس از پیغمبر (ص) چون اختلاف رای پدید آمد و متعاقب آن حکومت اموی روی کار آمد و برای حفظ استقرار حکومت غاصبانه جابرانه خویش متشبث به علمای دنیادار شد تا احادیثی جعل کنند و مناقب آل ابی‌طالب را کتمان نموده مثالب آنها را تعدیل نمایند این کار موجب معضلاتی در فهم حدیث شد و خبر سقیم و صحیح به هم مشتبه و مخلوط گردید و چون چاپ و طبع و نشر مثل امروز نبود و همه پیغمبر خدا را ندیده بودند و باید اخبار گوش به گوش و سینه به سینه منتقل گردد وقوف به اینکه حدیث صحیح و یا خبر مجعول و سقیم چگونه باید از هم امتیاز داده شود کار بس مشکلی شد و چون در نتیجه عمل ضرر و زیان بی‌حد و حسابی متوجه مسلمانان حقیقی و مؤمنین می‌گردید ائمه معصومین علیه این خیانت تاریخ قیام و اقدام نموده با یک دستورالعمل سهل و ساده آموختند که چون احادیث اهل بیت عترت و طهارت کاملا زائیده قرآن است و گفتار آنها برای تفسیر آیات آسمانی می‌باشد هر کجا به اختلافی برخورد گردید نزد قاضی عالم و دانشمند به قرآن و حدیث برند یعنی به گفتار خدا و پیغمبر برگردانید و با آن تطبیق نمائید و به اولی‌الامر که اطاعت آن به منطوق اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم واجب است عرضه نمایند در صورتی که آنها تصویب نمودند. و اگر با قرآن معارضه و اختلافی نداشت آن حدیث صحیح است وگرنه آن را به دیوار زنید که عاطل و باطل است.
«حضرت امام محمدباقر (ع)» که مؤسس علمی و مربی دانش اسلامی است و آموزش و پرورش مهذبی به صدها نفر آموخت در تفسیر این آیه فرمود «فان تنازعتم فی شئی فردوه الی الله و الرسول ان کنتم تؤمنون بالله و الیوم الاخر ذلک خیر و احسن تاویلا»
یعنی اگر اختلاف پیدا کردید در یک امری آن را به حکم خدا و رسول برگردانید که در قرآن و تعلیمات نبوت خاصه هیچ چیزی فروگذار نشده مگر آنکه تمام نیازهای بشری حتی احتمالات آینده در زمان و مکان مختلف همه مورد توجه قرار گرفته و اگر بین شماها اختلاف نظری رخ داد به قرآن کتابی آسمانی و تعلیمات رسول مدنی برگردید اگر ایمان به خدا و روز قیامت دارید که این بازگشت بهترین وسیله رستگاری است.
[صفحه 169]
در اصول کافی از امام پنجم روایت کرده که این آیه را این طور قرائت می‌فرمود «و ان خفتم تنازعا فی امره فردوه الی الله و الی الرسول و الی اولی‌الامر منکم» اگر ترسیدند که در اختلاف نزاعی برپا شود و در امری اختلاف آرا بالا گرفت شما به گفتار حق «قرآن» و به احادیث پیغمبر و به سخنان اولی‌الامر که برگزیدگان ربوبی هستند مراجعه کنید تا مشکل شما را حل نمایند.
و فرمود «کیف یامرهم الله عزوجل بطاعة ولاة الامر و یرخص فی منازعتهم انما قیل ذلک للمامورین» و در روایت دیگر «للمارقین الذین قیل لهم اطیعوا الله»
یعنی چگونه ممکن است خداوند بندگان خود را به طاعت و فرمان‌برداری اولیاء خود مأمور فرماید و مردم را در رخصت آنها موظف و مکلف نماید و آنها را به حقیقت امر ارشاد و هدایت ننموده باشد.
در تفسیر صافی از حضرت امام محمدباقر (ع) در ذیل همین آیه چنین می‌فرماید «ایانا عنی خاصة امر جمیع المؤمنین الی یوم القیمة بطاعتنا» یعنی مقصود از اولی‌الامر ما هستیم که خداوند همه مؤمنین را فرمان داده که تا روز قیامت در اطاعت ما باشند.
در تفسیر برهان نیز از آن امام روایت نموده که فرمود «فردوه الی الله الرسول و الی الرسول و الی اولی الامر منکم».
و از این بیان و تفسیر چنین مستفاد می‌شود که اولا «دولت ابد مدت الهیه از الیه ابدیه حق جل و علا» ائمه دین را برای ارشاد و هدایت خلق تا روز قیامت برگزیده و دولت و حکومت ربوبی به وسیله این ائمه معصومین اداره می‌گردد و این دولت غیرقابل تغییر و ترمیم است و دیگر آنکه آنها که چنین دعوی کرده‌اند لابد نیروی آن را داشته‌اند که مردم را به این دعوی باعظمت بخوانند و چون به اخبار و تاریخ زندگانی آنها هم مراجعه کنیم به همین حقیقت برسیم که هر چه گفته‌اند راست بوده و با عصمت تمام از عهده برآمده‌اند.
بنابراین یقینا این نیروی روحانی الهی بود که به آنها ارزانی شده تا دولت حق را به خلق برسانند و بر آنها باذن الله حکومت نمایند - و شکی نیست که خدای عالم کار عالم را به دست بیگانگان تهی‌دست و سبب ایمان و سخیف‌الرأی وا نمی‌گذارد - بلکه به سنت سنیه عقل و خرد کار باید به کاردان سپرده شود که لیاقت و استعداد او برای اداره امور کشور کون و فساد قابل باشد و این افراد جز خاندان عصمت و طهارت و اهل بیت عترت نبوده‌اند.
از خارجی هزار به یک جو نمی‌خرند
گو کوه تا به کوه منافق سپاه باش
[صفحه 170]

چرا قرآن تنها کافی نیست

اصول علم دین و اساس آهنین آن را امام محمدباقر (ع) چنان تعلیم فرموده که هیچ‌گونه ابهام و غموضی در آن نیست جمعی از جاه‌طلبان عصر اول برای آنکه بر مرکب آز دنیا و جاه و مقام و منصب سوار باشند گفتند:
کفانا کتاب الله قرآن برای ما بس است در حالی که خود پیغمبر (ص) به نصوص متواتره مورد قبول فریقین فرموده انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی لن یفترقا حتی یردا علی الحوض من دو مرکز ثقل و دو نقطه سنگین قابل تمسک و توسل برای شما می‌گذارم که در هنگام ضرورت بدانها متوسل گردید یکی کتاب خدا قرآن و دیگری عترت و اهل بیت من هستند که مفسر و مبین قرآن می‌باشند و آنها از هم جدا نمی‌گردند تا سر حوض کوثر که بر من وارد شوند.
این حقیقت جاریه با برهان و منطق در کتب فریقین مورد بحث قرار گرفته و به قدر کافی درباره آن صحبت و تجزیه و تحلیل گردیده است.
چون پیروان سیاستمدار و گردانندگان سقیفه و پرورش یافتگان مکتب اموی می‌گفتند کفانا کتاب الله یکی از اصحاب امام محمدباقر (ع) پرسید که آیا از کجا بفهمیم قرآن تنها کافی نیست و باید مفسر و مبین باشد تا مشکلات و مبهمات قرآن را برای ما تفسیر و تحلیل نماید.
حضرت امام محمدباقر (ع) فرمود:
ان الله انزل علی رسوله الصلوة و لم یسلم ثلثا و اربعا حتی کان رسول الله صلی الله علیه و آله هو الذی فسر ذلک و انزل الحج فلم ینزل طوفوا اسبوعا حتی فسر ذلک لهم رسول الله یعنی خداوند عالم نماز را برای تهذیب نفس و تقرب به حق بر مردم مسلمان واجب گردانید ولی فقط در قرآن فرموده و اقم الصلوة لدلوک الشمس الی غسق اللیل نماز را برپا دارند. اما نفرمود سه رکعت یا چهار رکعت بخوانید و به چه کیفیت باشد چه ذکری و چه دعائی و چه سوره‌ای باید خواند تا آنکه پیغمبر (ص) شخصا نماز را خواند و فرمود صلوا کما اصلی نماز بخوانید همانطور که من نماز می‌خوانم و مردم از پیغمبر یاد گرفتند نماز خواندن را یا فرمود حج بگذارید ولی احکام حج و شرایط و آداب و مقدمات و مقارنات و واجبات و محرمات آن را قرآن تصریح نکرده.
[صفحه 171]
پیغمبر (ص) بود که در سال حجة الوداع برای تعلیمات حج اعلان عمومی داد و بیش از صد و بیست هزار نفر حاضر شدند و رسول خدا به آنها تعلیم فرمود که باید هفت بار دور خانه خدا طواف کنید و مناسک حج را از حین حرکت از مدینه تا برگشتن به مدینه به مردم آموخت تا فرا گرفتند - به این بیان و توجه به سایر احکام شریعت از طهارت تا دیات که شصت باب است همه در قرآن به اجمال بیان شده و پیغمبر عملا آموخته و اهل بیت طهارت آن را توصیف و تشریح و عملا ترجمه کرده‌اند و بدین جهت خداوند احترام و اطاعت و مودت ذوی‌القربی را برای مسلمین واجب فرمود تا در مدت سه قرن آن‌ها تمام مشکلات و مبهمات را برای ملل اسلامی که از قبایل مختلف بودند آموختند و هیچ نقطه ابهامی باقی نماند.
و این بهترین برهان نیاز خلق به مفسر و مبین است و به علاوه بر خردمندان جهان ثابت شده که معلم بدون کتاب و کتاب بدون معلم اثری نخواهد داشت این دو رهبر و دو راهنمای صامت و ناطق بدون حمایت یکدیگر به هیچ نتیجه مثبتی نمی‌رسند معلم بدون کتاب ابکم و ابتر است و کتاب بدون معلم مبهم و معمی و به صورت لغز است و این منطق عقلی است چگونه می‌توان از قرآن بدون تشریح ائمه معصومین که راسخین در علوم آسمانی هستند استفاده کرد و لذا آنها شاگردان خود را به نکات و دقایق متوجه می‌ساختند و آنها مسائلی را می‌پرسیدند و پاسخ شافی و کافی می‌شنیدند و مطالب علمی تمام تجزیه و تحلیل گردیده که امروز اگر یک ملت بیگانه مسلمان شد و خواست از قرآن و احادیث نبوی استفاده کند کاملا میسور و آسان است و علماء امت می‌توانند طبق اخبار نبوت مردم جهان را به مطلوب خود برسانند - و لذا پیغمبر (ص) فرمود.
قال رسول الله صلی الله علیه و آله اوصیکم بکتاب الله و اهل بیتی انی سئلت الله ان لا یفرق بینهما حتی یوردهما علی الحوض و اعطانی بذلک یعنی من از خدا خواستم که این دو مرکز ثقل از هم جدا نشوند و مانند دو نیروی هادی و عائق در قطع و فصل و حکم و مصالح زندگانی اجتماعی خلق با بیم و امید محور زندگی تکاملی نفسانی بشر را به مطلوب خود برسانند.
آنگاه امام محمدباقر (ع) به اصحابش تذکر داد که پیغمبر (ص) فرمود.
[صفحه 172]
قال (ص) فلا تعلموهم فانهم اعلم منکم انهم لن یخرجوکم من باب هدی و لن یدخلوکم فی باب ضلال یعنی شماها ای اصحاب من به اهل بیت من شما چیزی نیاموزید آنها اعلم و اتقی از شماها هستند آنها از منبع علوم غیبی و سرچشمه وحی و الهام سیراب شده‌اند بلکه هر چه را آنها به شما می‌آموزند فرا گیرید که اگر به اوامر و نواهی آنها عمل کنید هیچ وقت گمراه و سرگشته نگردید.

معرفی اهل بیت طهارت علیهم السلام

یک نکته ابهام در اینجا باقی مانده بود که البته آن هم حل شد زیرا شما خوانندگان در خواندن این اوراق اوضاع و احوال آن عصر را در نظر بگیرید نه توسعه امروز مطبوعات و کتب را در آن روز مخصوصا پس از هشتاد سال حکومت اموی بسیار محیط معارف تاریک بوده مردم را در جهالت و ضلالت نگاهداشته بودند تا بتوانند سلطنت مستبده خود را ادامه دهند و لذا در این جا اهلبیت برای مردم مبهم بوده که آیا مراد از اهل بیت آل‌عقیل یا آل‌عباس یا دیگران می‌باشند و لذا چون پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم پس از پیوستگی قرآن و عترت ساکت ماند پرسیدند یا رسول الله مقصود از اهل بیت کیست و منظور شما از عترت کدام است
و این درس بود که امام محمدباقر (ع) نقل کرده فرمود: لو سلمت رسول الله (ص) و لم یبین اهلها لادعی آل‌عباس و آل‌عقیل و آل‌فلان اگر بیان نمی‌فرمود مردم در شک می‌افتادند ولی با کمال صراحت در چندین حدیث که تفسیر چندین آیه از قرآن است فرمود مراد از اهل بیت و عترت کسانی هستند که آیه تطهیر درباره آنها نازل شده
انزل الله فی کتابه انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا و همه مفسرین از پیغمبر نقل کرده‌اند که اهل بیت علی و فاطمه و حسن و حسین (ع) می‌باشند که در خانه ام‌سلمه بودند و در زیر کساء جمع شدند و این آیه در شأن آنها نازل شد
و پیغمبر اضافه فرمود که ان لکل نبی ثقلا و اهلا فهؤلاء ثقلی و اهلی برای هر پیغمبر ثقلی و اهلی می‌باشد که این خاندان این چهار نفر ثقل و اهل بیت من هستند که بر همه فضیلت دارند
امام محمدباقر علیه‌السلام فرمود جعلهم الله مواضع الانبیاء غیر انهم لا یحلون شیئا و لا یحرمونه یعنی خداوند اهل بیت پیغمبر را در مرتبه و مدارج ارتقاء خود رسول الله قرار داد یعنی آنها هم حلال و حرام قرآن را می‌دانند و به مردم می‌آموزند.
امام پنجم در ذیل آیه و لو انهم اذ ظلموا انفسهم جاؤک فاستغفروا الله و استغفر لهم
[صفحه 173]
الرسول لوجدا و الله توابا رحیما فلا و ربک لا یؤمنون حتی یحکموک فی ما شجر بینهم ثم لا یجدوا فی انفسهم حرجا مما قضیت و یسلوا تسلیما
یعنی اگر این منافقان در آن هنگام که به نفاق و انکار پرداختند ستم بر نفس خود نمودند و بعد از عبادت بت و طاغوت برگشتند و استغفار نمودند و پشیمان شدند و از تو درخواست شفاعت و قبول توبه کردند و فهمیدند فقط خداوند است که توبه‌پذیر است که و به پروردگار تو سوگند که وقتی ایمان خواهند آورد که در قضاوت پیشگاه تو حاضر شوند در این روایت فرموده مراد از قضاوت قضاوت علی بن ابیطالب است که پیغمبر خدا او را به قضاوت انتخاب و منصوب کرد فرمود علی اقضاکم و او اهل بیت پیغمبر خدا بود.
و باز در آیات اطاعت امر - اولی الامر - فضل الله - حجة البالغه - صادقین کتاب موسی اماما و رحمة - لکل قوم هاد و غیره فرمود همه این آیات درباره تعیین اهل بیت پیغمبر نازل شده که از دیگران ممیز و مشخص کردند و در آیات و احادیث بسیاری دیگر به نصوص صریحه مانند آیه مباهله - تطهیر - کساء - ثقلین - طیر مشوی - و غیره که در کتاب امیرالمؤمنین علیه‌السلام مفصل نقل کردیم اهل بیت عترت و طهارت مشخص گردیده‌اند که هیچ‌گونه ابهامی باقی نمی‌گذارد.
امام محمدباقر علیه‌السلام در تفسیر آیه و أمر اهلک بالصلوة و اصطبر علیها لا نسئلک رزقا نحن نرزقک و العاقبة للتقوی فرمود منظور این بوده که امتیاز اهل بیت را از دیگران مشخص فرماید - و لذا فرمود امرالله نبیه ان یخص اهل بیته و نفسه دون الناس لیعلم ان لاهله عندالله منزلة لیست لغیرهم فامرهم مع الناس عامة ثم امرهم خاصة یعنی خداوند تعالی در این آیه به پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم امر فرمود که اهل بیت خود را به آن حال اختصاص دهد که خودش دارای آن حالات بوده تا مردم بدانند برای اهل بیت پیغمبر خدا مرتبه و مقام و منزلتی است که برای دیگران این مقام نیست و لذا در قرآن امر کرده که اهل بیت را به نماز و صبر و شکیبائی و مداومت بر عبادت تأکید کن و غم روزی آنها را نخور ما آنها را رزق و روزی می‌رسانیم آنها و هر پرهیزکاری را.
لذا پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم هر وقت به اهل بیت خود که علی و فاطمه و حسنین و زینبین بودند آنها را امر به نماز می‌کرد - و آنها از سایرین به نماز و روزه و حج و سایر عبادات امتیاز داشته.
[صفحه 174]

نیاز مردم به پیغمبر و امام که حجت خدا بر خلق می‌باشند

در تعاقب بیان تعیین تکلیف مردم در فهم قرآن و عرضه موارد اختلاف و نزاع را به خدا و پیغمبر و اولی‌الامر جابر بن یزید جعفی از حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام می‌پرسد به چه جهت مردم به پیغمبر و امام نیازمندند -؟!
امام پنجم فرمود لبقاء العالم علی صلاحه و ذلک ان الله عزوجل یرفع العذاب عن اهل الارض اذا کان فیهم نبی و امام قال الله عزوجل و ما کان الله معذبهم و انت فیهم - و قال النبی صلی الله علیه و آله النجوم امان لاهل السماء و اهل بیتی امان لاهل الارض فاذا ذهب النجوم اتی اهل السماء ما یکرهون فاذا ذهب اهل بیتی اتی اهل الارض ما یکرهون.
فرمود چون برای بقاء و استقرار و انتظام عالم از نظر صلاح و بقاء خلق خداوند به وجود پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و امام عذاب را از زمین باز می‌کرد چه آنها برای همیشه دنیا و مشعلداری همه ازمنه هستند وی یک ملت و یک قوم برای یک عصری مخصوص می‌باشند و خدا برای یک قوم و یک ملتی پیشوای همه ملل را معذب نمی‌کند بلکه به خاطر او از عذاب آن یک دسته هم می‌گذرد و باز به پیغمبر می‌فرماید خداوند قومی را که تو در میان آنها هستی عذاب نمی‌کند و نیز فرمود - ستارگان امان اهل آسمان هستند و اهل بیت من ستارگان امان اهل زمین می‌باشند و هر وقت ستارگان معدوم شوند ساکنین آسمان گمراه و نگران می‌گردند و معذب می‌شوند و اهل زمین هم به رفتن اهل بیت من ناگواریها خواهند دید و به همین جهت اهل زمین به پیغمبر خدا و اهل بیت او که حجت خدا بر خلق هستند نیازمند بوده و وجود آنها اسباب آرامش دل و بقا و سلامتی اهل زمین و موجب هدایت و ارشاد و آسایش خاطر خلق می‌باشند و اگر برکت وجودی و عنایات نوع‌دوستی آنها شامل حال مردم جهان نباشد همه هلاک خواهند شد آنها محور چرخ زندگی و امان مردم و ملجاء و پناه و مرجع همه مهمات و مشکلات می‌باشند و اگر آنی و لحظه‌ای افاضات اشراقیه ائمه معصومین که واسطه فیض الهی هستند منقطع گردد همگی هلاک می‌شوند چه آسمان‌ها و زمین و ابر و باد و ماه و خورشید و افلاک و عناصر همه طفیل وجود آنها هستند چنانچه خطاب فرموده لولاک لما خلقت الافلاک اگر تو ای محمد و خاندان معصومین تو نبودند افلاک و عناصر را نمی‌آفریدم و بدین لحاظ بود که گفته‌اند وجوده لطف و عنایته لطف آخر و غیبته منا.
[صفحه 175]
پیغمبران در مکتب ربوبی ارشاد شده‌اند و رهبران ما در عالم روحانیت محمد و علی علیه‌السلام بوده‌اند.
و هم‌چنین امت آنها که دوستدار پیغمبران خود بودند به ارشاد انبیاء علی بن ابیطالب را به شرحی که در کتب تاریخ انبیاء ثبت است دوست می‌داشتند و با این منطق تمام انبیاء سلف و دوستان آنها دوستدار امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب وصی آخرین پیغمبر آسمانی بوده‌اند.
قال (ع) فلا یدخل الجنه الا من احبه من الاولین و الاخرین فهو اذن قسیم الجنة و النار.
یعنی کسی داخل بهشت نمی‌شود مگر دوستان علی و کسی به جهنم نمی‌رود مگر دشمنان علی و در عبارت دیگر به یکی دیگر از اصحاب خود فرمود و لا یدخل النار الا من ابغضه من الاولین و الاخرین
آنگاه فرمود ای مفضل خلقت نور علی دو هزار سال قبل از آفریدگان عالم بوده و علی بن ابیطالب علیه‌السلام در تمام این ادوار ولایت مطلقه الهیه را داشت و در آخرت هم او قسیم بهشت و دوزخ است بنابراین دولت ابدی الهی به کابینه و صدارت محمد صلی الله علیه و آله و سلم خاتم النبیین و علی امیرالمؤمنین که وحدت نوری داشتند تشکیل اداره امور آفرینش را داده و آنها در عالم کون و فساد مدیر گردش چرخ هستی می‌باشند و بدین جهت حجت خدا بر خلق و مشعلدار هدایت از بدو آفرینش تا پایان آن خواهند بود چنانچه اخبار بسیاری در دست است که پیغمبر و علی علیه‌السلام فرموده‌اند ما با پیغمبران در سر و علن همراه بوده‌ایم تا به کمال ارشاد و هدایت تجلی کرده‌ایم.
[صفحه 176]

مناقب و مدایح

مه من چو فتنه دیگر
بسرت ز چشم ساحر
که ز رخ به زلف چون شب
کنی آفتاب ظاهر
به چه رو دل پریشان
نکند به زلفت افغان
که فتاده یک مسلمان
به کف هزار کافر
رخت ای مه معربد
چو ز می عرق برآرد
صنمی بود که دارد
به رخ از ستاره ساتر
پی قتل عام دایم
به کفت ز کینه صارم
نه هراست از اعاظم
نه فرارت از اکابر
بنما رخ دلارا
که خجل شوند و رسوا
پسران سیم سیما
صنمان مه مناظر
ز رخت بدیده دل
شده طره تو حایل
چو بطی راه منزل
شب تیره بر مسافر
ز وصال چون تو یاری
نتوان گذشت باری
گر از این تو عار داری
همه جا مباش حاضر
دل من به چین زلفت
بفکنده طرح الفت
بود ار چه عین کلفت
چو فتد به دام طایر
شب هجرت از بصر چون
بفشانم اشک گلگون
که دل از تو گشته مجنون
چو ز لیلی بن عامر
نه همین تو را ز مژگان
دل من چو بید لرزان
که بود روان شاهان
بهراس از این عساکر
چو ز خنده آشکارا
شود از لبت ثنایا
به گمان مرا که افشا
ز عقیق شد جواهر
[صفحه 177]
به فروغ روی نیکو
بودت دو تار گیسو
چو شهی که هست با او
دو سیاه چرده چاکر
به فنون ترکتازی
سزد ار به خویش نازی
که به یک نگاه سازی
دو هزار فتنه دایر
خم طره‌ات به قامت
ز کلام شه علامت
که سروده‌ی در قیامت
سیه است روی فاجر
مه آفتاب مسند
ولی خدای سرمد
وصی نبی محمد
شه دین امام باقر
به زمین ظهور پنجم
به سپهر نور انجم
ز ملک برش تهاجم
پی فیصل اوامر
فلک آیتی ز عزمش
اثری زمین ز جرمش
به طواف کاخ بزمش
ز صفات کعبه فاخر
به درون چرخ اختر
ز شرف بگنجدش فر
چو به ذره مهر انور
چو به قطره بحر ذاخر
به درش ستاره خاشع
چو قضا برأی ساطع
ببرش زمانه خاضع
چو قدر به طیب خاطر
ز جفای خصم یکره
ننموده شکوه آنشه
به هلاک ما سوی الله
هم اگرچه بود قادر
همه خسروان گدایش
سر چرخ زیر پایش
بود آنکه در سرایش
به ملازمت مجاور
لب چشمه بقارو
نکند به عمر خود او
خضرش برد اگر بو
به غبار راه زایر
شه ملک آفرینش
مه آسمان بینش
که ز علم و فضل و دانش
شده زینت منابر
زهی ای بماسوا شه
که به مه تو راست خرگه
خهی ای دل تو آگه
ز ضمایر و سرایر
[صفحه 178]
تو کدام مظهری هین
که ز شبهت ای شه دین
پدر زمانه عنین
ام روزگار عاقر
تو شه جهان مداری
تو ولی کردگاری
تو قسیم خلد و ناری
تو هم اولی و آخر
همه صورت و تو معنی
همه اسفل و تو اعلی
همه بنده و تو مولی
همه مذنب و تو غافر
ملکا من آن قوامم
که ز تو بلند نامم
شده کوته از کلامم
سخن ادیب صابر
به عطارد ار به نامه
بنگارم این چکامه
همه را کشد ز خامه
خط نسخ بر دفاتر
من و مدحت تو زین بس
که نه لایق ثنا کس
هم اگر بود ورا بس
زدوزید و عمر و شاعر
به کسی روان شادی
چه من آسمان بدادی
شه نکته شیخ رادی
اگرم بدی معاصر
فرح و فر دو عالم
هله تا ز دل برد غم
فرح عدوی تو کم
فرحامد تو وافر
قوام الشعراء یزدی

تعلیمات مکتب امام محمدباقر علیه السلام در توحید و نبوت و امامت دور می‌زد

هدف اصلی پیغمبر خدا و اوصیاء او درس توحید بوده که باید مردم را از شرک و کفر و زندقه و بت‌پرستی و ماده‌پرستی و غیره برهانند و به ذات مقدس یگانه خدای آفریننده آسمانها و زمین و موالید و عناصر و طبایع هدایت و ارشاد نمایند این وظیفه عمومی پیغمبران بوده که انجام دادند و اهل بیت عصمت و طهارت خاتم النبیین صلی الله علیه و آله و سلم این حقیقت را به صورت علم و درس مستدل و مبرهنی به مردم هر عصر با روش پرورش خاصی آموختند و مشعلی از نور دانش و بینش و جلب توجه مردم به علم و معرفت و طریقه فرا گرفتن و آموختن علوم برافروختند که امروز هم از پرتو آن می‌توان استفاده
[صفحه 179]
کرد و صدها سال دیگر هم متعاقب قرون متوالیه گذشته قابل استفاده است و ما می‌کوشیم به اجمال از هر درسی که در مکتب امام پنجم تعلیم داده شده نمونه‌ای را برای خوانندگان نقل کنیم تا مفهوم کلمه باقر و شکافنده را در علوم و فنون برای آنها ثابت نمائیم و افق روشن علم را در آن عصر به نظر مردم امروز می‌رسانیم.

درس توحید از امام محمدباقر علیه السلام

 

اشاره

مدائنی روایت می‌کند که عربی آمد حضور امام محمدباقر علیه‌السلام گفت آیا شما خدا را در حین عبادت می‌بینید.
قال (ع) ما کنت اعبد شیئا و لم اره فرمود کسی را که نبینم عبادت نمی‌کنم.؟!
پرسید چگونه می‌بینید.
قال (ع) لم تره الابصار مشاهدة العیان ولکن رأته القلوب بحقایق الایمان لا یدرک بالحواس و لا یقاس بالناس معروف بالآیات منعوت بالعلامات لا یجوز فی قضیته هو الله الذی لا اله الا هو.
فرمود چشم سر نمی‌بیند اما به چشم دل می‌بینم و به حقیقت ایمان درک می‌کنم فرمود خدا به حواس ظاهری درک نمی‌شود نباید حق را به دیدن احساسات و ادراکات مادی بشری قیاس کرد یا به ایما و اشاره نشان داد بلکه باید به دیده دل و ادراکات عقلی او را دید و عبادت کرد که او خدائی است یگانه نظیر و شبیه و عدیلی ندارد.
اعرابی گفت الله اعلم حیث یجعل رسالته ای و الله خدا بهتر می‌داند چه کسی را نماینده خود قرار دهد این خبر به نحو دیگر هم روایت شده است.

تعلیمات امام محمدباقر علیه السلام در توحید

سید مرتضی در امالی می‌نویسد یک اعرابی آمد نزد اباجعفر محمد بن علی الباقر علیه‌السلام گفت آیا خدای خود را دیده‌ای ارایت ربک حین عبدته؟؟
قال (ع) لم اکن لا عبد شیئا لم اره فرمود من معبودی را که نمی‌بینم عبادت نمی‌کنم.
فقال کیف رأیته؟! فقال (ع) لم تره الابصار بمشاهدة و العیان بل رأته القلوب بحقایق الایمان لا یدرک بالحواس و لا یقاس بالناس معروف بالآیات منعوت بالعلامات لا یجوز فی القضیه هو الله الذی لا اله الا هو
[صفحه 180]
فرمود معبود به چشم سر مشاهده نمی‌شود بلکه به چشم دل و حقیقت ایمان مشهود می‌گردد خدای عالم به حواس ظاهر و قیاس به مردم نیست که هر که را با چشم سر ببینیم بشناسیم و اگر نبینیم نشناسیم یا به گوش بشنویم تا بشناسیم بلکه باید به دیده بصیرت قلبی او را درک کرد و آثار و آیات معنوی او در دلها مشهور و آشکار است بالعیان با بصیرت و بینائی فهمید - جایز نیست محلی را نشان دهید بگوئید این خداوند است نه بلکه او خالق زمان و مکان است و برتر و بالاتر از وهم و تصور مشار بالبنان است.
آن خدائی است یگانه که جز او خدائی نیست!! - اعرابی که این درس را شنید گفت الله اعلم حیث یجعل رسالته و نظیر آن را ذعلب یمانی از جدش امیرالمؤمنین (ع) که در نهج‌البلاغه بیان فرموده است.
حضرت امام محمدباقر (ع) در تفسیر آیات توحید بسیاری از نکات یگانگی حق را درس داده و فکر مردم را به طرف مهندس بزرگ عالم آفرینش جلب فرمود و اندیشه متقن و محکمی درباره اینکه این عالم با این همه مواد طبیعی خود به خود به وجود نیامده و از قدرت و علم و توانائی یک خالق محیط و مدبری ساختمان شده که عقل بشر از درک ذات مقدس او عاجز است و تنها اقرار به وجود او از راه درک مصنوعات کافی است که در پیشگاه علم و قدرت و خلاقیت و حیات او سر تعظیم و اطاعت فرود آوریم و بدانیم که نه تنها ما بشر در محور گردش این فکر سیر می‌کنیم بلکه تمام موجودات در عالم سعه وجودی خود تسبیح و تقدیس و تحلیل وجود واجب الوجود حق را نمی‌نمایند به ظاهر این کرنش و تعظیم در تمام اعیان ثابته موجود است که:
برگ درختان سبز در نظر هوشیار
هر ورقش دفتری است معرفت کردگار

تسلیم لامرالله

ابونعیم در حلیة الاولیاء به سند خود نقل می‌کند که محمد بن باقر العلوم می‌فرمود قال ندعو الله فیما نحب فاذا وقع الذی نکره لم نخالف الله عزوجل فیما احب.
فرموده ما خدا را می‌خوانیم به آنچه دوست می‌داریم در این حال اگر مکروهی پیش آمد مخالفت با خدا می‌کنیم در آنچه دوست داشته‌ایم - اما نباید چنین باشد باید همه جا تسلیم امر او شد اگر خوب یا بد به نظر ما آید در هر حال تسلیم امر او شویم که هر چه پیش سالک آید خیر اوست.
یک روز جمعی آمدند از کسالت مرض کودکان شکایت کردند دعا کنید خداوند شفا
[صفحه 181]
دهد و اگر خطری آمد که مرد فزع و جزع نکنید تسلیم امر او باشید که ما این طور رفتار می‌کنیم اختیار نفوس با خداوند است هر که را بخواهد ثابت می‌گذارد و هر که را بخواهد می‌برد خوشبخت کسی که راضی به رضای او و تسلیم به امر او باشد.
این درسی بود که جدش سیدالشهداء در آخرین لحظات زندگی داد صورت روی خاک کربلا در مقتل خود نهاده گفت الهی رضا برضاک و صبرا علی بلاک و لا معبود سواک.
و در آیات متعدد مانند آیات توکل و اطاعت امر و تسلیم و واگذاری کار خود به خدای عالم مخصوصا در خلال بیان خطب اخلاقی جدش تعلیماتی سودمند به اصحاب خود داده که می‌رساند در ضمن آموزش و پرورش علم و دانش اخلاق و تربیت آموخته و نفوس زکیه را تهذیب فرموده است.

پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم مردم را به اطاعت امر خویش خواند

ابوحمزه ثمالی از امام ابوجعفر محمد بن علی الباقر (ع) روایت کرده که جدم رسول خدا در خطبه خود در حجة الوداع فرمود ایها الناس اتقوا الله ما من شئی یقربکم من الجنه و یباعدکم من النار الا و قد نهیتکم عنه و امرتکم به
فرمود ای مردم از خدا بترسید من شما را به اطاعت دعوت خود امر می‌کنم و مژده می‌دهم که هر کس اطاعت کند به جنان جاویدان و بهشت عدن خواهد شناخت - و از آتش سوزان مصون خواهد ماند فرمود ای مردم بدانید که هر چه را من شما را بدان امر می‌کنم موجب سعادت و تقرب شما به خدا می‌گردد و هر چه که شما را از آن نهی می‌کنم سبب مصونیت و دوری شما از آتش جهنم می‌گردد من بد و نیک را آنچه لازم زندگی راقی بشریت به شما آموختم و برای شما جای عذری باقی نگذاشته‌ام تا در قیامت بدان متعذر گردید از خدای بترسید و آنچه گفتیم عمل کنید و آنچه که شما را از آن باز داشتم احتراز نمائید.

اخبار تاریخی امام محمدباقر علیه السلام درباره آدم ابوالبشر

علامه مجلسی در بحار از حضرت امام محمدباقر (ع) روایت می‌کند که در ذیل ان الله خلق آدم علی صورته فرمود خداوند حقیقت آدم را در صورت بشری قرار داد و این قالب عنصری را حامل روح انسانی مقرر فرمود.
و در آفرینش آدم خطاب به آب فرمود که شیرین باش تا بهشت را بیافرینم و شور
[صفحه 182]
باش تا جهنم را آنگاه آب شیرین را بر مشتی خاک زمین زده خمیره آدم را آفرید.
از این بیان معلوم می‌شود بهشت همان شیرینی و عذوبت آب را که مایه حیات است دارد و جهنم تلخی و شوری جانگزای دارد.
امام محمدباقر (ع) فرمود آدم پس از خلق شدن ذریه خود را دید و آن ذریه در ذرات عالم وجود دید فرمود اگر آدم عصیان نمی ورزید اولاد او عاصی نمی‌شدند و اگر خداوند توبه او را قبول نمی‌فرمود توبه فرزندانش را نیز قبول نمی‌فرمود.
و نیز فرموده مکث آدم و حوا در بهشت هفت ساعت ربوبی بود و برخی هفت ساعت طبق ساعات دنیا نوشته‌اند و چون آدم به دنیا آمد دستور بنای کعبه به او داده شد و جبرئیل او را به مهندسی کمک نمود و خیمه‌ای زد تا او ساختن را فرا گیرد آنگاه کعبه را هم چنان که دید ساخت و نوری به آن کعبه تجلی کرد و افق آن کوهستان را روشن و منور نمود و چون کعبه را ساخت دور آن طواف نمود و عرض کرد پروردگارا هر عمل مزدی دارد مزد من چیست؟ خطاب شد هر چه می‌خواهی بخواه عرض کرد پروردگارا مرا بیامرز و ذریه مرا هم بیامرز خطاب شد هر کس مانند تو اعتراف به تقصیر و معاصی کند می‌آمرزم آدم این دعا را خواند اللهم لا اله الا انت سبحانک و بحمدک انی عملت سوءا و ظلمت نفسی فاغفرلی انک انت التواب الرحیم لا اله الا انت و بحمدک انی عملت سوء و ظلمت نفسی فاغفرلی انک انت خیرالغافرین
پروردگارا تو خدائی که جز تو خدائی نیست منزهی و سپاس مخصوص تست الهی من بد کردم و به خود ستم کردم مرا بیامرز که تو توابی و بخشنده‌ای بارالها تو یگانه بی‌نظیری که حمد مخصوص تست مرا به عمل بد مگیر و بیامرز که تو بهترین آمرزنده‌ای.
در تفسیر و لا تقربا هذه الشجره از امام محمدباقر (ع) نقل است که فرمود ای آدم و حوا به این درخت نزدیک نشوید و این نهی تنزیهی بود.
در تفسیر و لقد عهدنا الی آدم من قبل فلنسی و لم نجد له عزما فرمود از آدم عهد و پیمان گرفتیم و او فراموش کرد و ما تصمیمی از او ندیدیم و این نسیان بر او مستولی شد.
درباره قتل هابیل به دست قابیل فرمود چون هابیل صاحب گوسفندان خوب و قابیل صاحب زراعت هابیل گوسفند فربه زکوة داده را به قربانی آورد و قابیل از محصول زراعتی
[صفحه 183]
که ناپاک و تزکیه نشده بود و لذا از هابیل قبول شد و از قابیل مردود این حقیقت در ذیل آیه شریفه:
و اتل علیهم نبأ ابنی آدم بالحق اذقر باقر بانا فتقبل من احدهما و لم یتقبل من الاخر.
در این تعلیم آسمانی چنین می‌فهماند که باید قربانی دوست از بهترین مال مزکی باشد و از پلیدی حقوق مردم پاک باشد.
از امام محمدباقر پرسیدند خداوند حوا را از چه آفرید فرمود مردم چه می‌گویند گفته شد می‌گویند از دنده‌های آدم فرمود دروغ است مگر خدای آفریننده عاجز است من از آبایم تا جدم شنیدم که فرمود از خمیره آدم مقداری زیاد آمد که حوا را از آن آفرید و آرامش خاطر او قرار داد و چون آبستن شد از حرکات تکاملی نطفه و علقه و مضغه و لحوم و کمال ساختمان و حرکت طفل خبر داد و حوا را از این ظرفیت خود و باروری رحم خبردار فرمود.
و بعدا خواهیم گفت که امام (ع) یک خبر جامع مفصلی بسیار مبسوط از ساختمان وجود آدم از صلب پدر تا رحم مادر و نشو و نمای او تا حشر و قیامت بیان می‌فرماید که واقعا شنیدنی است و با کشف علم امروزی باید سر تعظیم در پیشگاه علم و دانش آنها فرود آورد.
حضرت امام محمدباقر (ع) در مکتب خود به قدری منظم به آموزش و پرورش پرداخته که هر مربی و معلم را خیره و مبهوت می‌سازد از آغاز آفرینش آدم و سیر زندگی او و چگونگی خلقت آسمان‌ها و زمین و خانه کعبه و سبک زندگی از بنا و ساختمان و اعمال خیر و زراعت و فلاحت و دام‌پروری و اینکه باید اموال به دادن حق فقرا و حقوق آسمانی مزکی گردد و روش پرورش زندگانی زناشوئی او را با علقه و محبت‌های متبادله بین زن و مرد همه را بیان می‌فرماید.
یاللعجب که بی‌خبران از اسلام چه نسبتها به بشر و دوره اول زندگی او می‌دهند آنچه مسلم است این است که آدم ابوالبشر پیغمبر بود و تمام وسایل تمدن و نیازهای زندگی را خود می‌دانست و به فرزندان آموخت دوره توحش و بربریت و بدویت خویشتن ناشناس نداشت
[صفحه 184]
این نسبت‌ها همه افترا و کذب و دروغ است که کسی متمسک به ذیل تعلیمات پیغمبران بود مدنی و متدین و واقف به تمام امور و اسرار زندگی بود و آن کس که متمرد بود زندگی بدوی و صحرائی و بیابانی داشت و اکنون هم همین منطق حکمفرماست.
دوره بربریت و بدویت و سبعیت امروز هم در صحراهای میان ملل منحطه و غیر واقع باقی و برقرار است و امام پنجم سیر کامل زندگی او را از آغاز آفرینش تا مرگ او در تفسیر آیات و بیان احادیث جدش نقل و تشریح و تعلیم فرموده است.
و پس از شرح حال آدم و تعلیمات آداب زندگی حال نوح و کشتی‌سازی و نجات مؤمنین و غرق مشرکین را بیان فرمود و از قوم عاد و رسالت هود و سپس حضرت ابراهیم و داستان نمرود و ایمان خلیل‌الله و ارشاد و هدایت آن حضرت وصف می‌فرماید.
پس از آن از نبوت یعقوب و شرح حال پسرانش و حال یوسف که بهترین و شیرین‌ترین قصص بشریت در قرآن توصیف و تشریح فرمود نتیجه می‌گیرد هر بشری تسلیم امر حق گردید و سر در اطاعت خالق آورد رستگار و موفق شد و هر کس متمرد و منحرف و متکبر و متفرعن گردید به عذاب دردناک الهی گرفتار می‌گردد.

تفضیل کعبه بر سایر بقاع

زراره از حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام روایت می‌کند که فرمود پهلوی امام نشسته بودم رو به قبله بود فرمود اما النظر الیها عباده
نگاه کردن بر کعبه عبادت است - آنگاه مردی آمد به نام عاصم بن عمر از طایفه بجیله گفت از کعب الاحبار شنیدم که می‌گفت کعبه هر صبح بر بیت‌المقدس سجود و تعظیم می‌کند
فقال (ع) کذبت و کذب کعب الاحبار معک و غضب - و قال (ع) ما خلق الله عزوجل بقعة فی الارض احب الیه منها ثم اومأ بیده نحو الکعبه و لا اکرم اعلی الله عزوجل منها لها حرم الله الا شهر الحرام فی کتابه یوم خلق السموات و الارض ثلاثة متوالیه للحج - شوال و ذوالقعده و ذوالحجه و شهر مفرد للعمره و هو رجب
امام محمدباقر علیه‌السلام فرمود و کعب الاحبار هر دو دروغ گفته‌اید و در خشم شد فرمود خداوند هیچ بقعه‌ای را بیش از کعبه دوست ندارد زیرا به دست قدرتش خلق شده و هیچ مکانی عزیزتر از کعبه نیست زیرا آنجا را محل احترام و محل امان خلق قرار داد و در قرآن می‌فرماید روزی که آسمانها و زمین خلق شدند و اول نقطه‌ی زمین کعبه است که دو هزار سال قبل از آسمانها
[صفحه 185]
آفریده شد و بعد از زیر آن زمین کشیده شد و پهن گردید تا قابل کشت و زرع شد و به احترام کعبه خداوند حج را در چهار ماه قرار داد شوال و ذی‌قعده و ذی‌حجه که حج واجب در ماه ذی‌حجه است و ماه رجب مخصوص عمره است و این اختصاص نمونه بارز اهمیت کعبه و برتری بر بیت‌المقدس می‌باشد.

نبوت

 

درسی از مراتب نبوت عامه

حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام درباره نبوت انبیاء اطلاعاتی بسیط و مفید به شاگردان خود تعلیم می‌فرماید - که در معارف بشری قبل از اسلام ما چنین اخباری را نمی‌دانستیم و پیشوایان اسلام بودند که مسلمین را به اخبار گذشته و آینده واقف ساخته وگرنه شما اوراق معارف ملل زنده و مرده را ورق بزنید از عالم آفرینش خبری نداده و چون کتب آسمانی را هم تحریف کرده‌اند آنجا هم اخباری صحیح نیست آنچه بشر از معارف و فرهنگ نظام عالم خبردار است از مکتب اسلام سرچشمه گرفته حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام فرمود جمعی از پیغمبران به جمعی مبعوث به رسالت شده‌اند و برخی به عامه مردم عصر ولایت داشته‌اند فرمود اما نوح پیغمبر اولوالعزمی بود که برای تمام مردم روی کره زمین مبعوث گردیده اما هود به قوم عاد تنها مخصوص گردید و صالح به جماعت ثمود در سن 16 سالگی که اهل یک ده کوچک بودند در کنار دریا و مجموع آنها چهل خانواده بیشتر نبود مبعوث شد و صد سال عمر کرد و شعیب به اهل مدین که چهل خانواده تمام نبود برانگیخته شد و ابراهیم خلیل‌الله پیغمبری برای کوهساران بود که دهی است از دهات عراق و آغاز نبوتش آنجا بود پس از آن مأمور مهاجرت شد و گفت انی مهاجر الی ربی سیهدین من هجرت می‌کنم به سوی پروردگار خود که به زودی مرا هدایت فرماید و من خلق او را هدایت کنم و هجرت او برای قتال بود اما اسحق پس از ابراهیم پیغمبر شد و یعقوب در زمین کنعان رسول آن مردم بود و از کنعان به مصر رفت و آنجا درگذشت و بدنش را به سرزمین کنعان آوردند آنجا دفن کردند.
یوسف در خواب دید یازده کوکب و آفتاب و ماه به او سجده کردند که به زندان افتاد و از چاه برآمد به اوج ماه رسید و عزیز مصر شد.
اسباط دوازده نفر پیغمبر بودند که پس از یوسف رسالت داشتند و هر رسولی برای قومی بود تا موسی و هارون در مصر بوجود آمدند و بر بنی‌اسرائیل مبعوث شدند و یوشع بن نون بر بنی‌اسرائیل پس از موسی مشعلدار هدایت بود و بین او تا برانگیختن حضرت عیسی بن مریم
[صفحه 186]
باز پیغمبرانی فرستاده که باز بعضی را ذکر کرده و برخی پنهان و مکتوم مانده
عیسی بن مریم مخصوص بنی‌اسرائیل در بیت‌المقدس بود و پس از او دوازده تن از حواریون او بر جنیان و آدمیان مبعوث بودند تا پیغمبر خاتم‌النبیین حضرت محمد مصطفی (ص) مبعوث به تمام مخلوق بر جن و انس گردید و او بر کافه خلایق ولایت و نبوت و رسالت خاصه داشت و پس از او اوصیای او علی بن ابیطالب امیرالمؤمنین با یازده فرزندش وصی و جانشین او هستند که اسرار و رموز ودایع امامت را دست بدست می‌دهند تا روز قیامت
اوصیاء هر پیغمبر اولوالعزمی دوازده نفر بوده‌اند و در احتجاجات امام علیه‌السلام با علمای مسیحی می‌فرماید اوصیاء خاتم‌النبیین صلی الله علیه و آله و سلم مانند اوصیاء پیغمبران سلف دوازده نفر بوده که هر یک به وظیفه خود در هدایت و ارشاد بندگان خدا در هر عصری قیام و اقدام نموده و به نحو احسن مشعلداری کرده‌اند و نکته لطیف و قویترین شاهد بر این حقیقت این است که تمام پیغمبران آسمانی و کلیه اوصیاء وحدت کلمه داشته‌اند و قرآن شاهد مدعای این حقیقت است که می‌فرماید آمن الرسول بما انزل الیه من ربه و المؤمنون کل آمن بالله و ملئکته و کتبه و رسله لا نفرق بین احد من رسله و قالوا سمعنا و اطعنا غفرانک و الیک المصیر
286 سوره‌ی بقره
وحدت کلمه در بیان توحید و ارکان عقیده و ایمان به خدا و ملئکه و کتب آسمانی و ارسال رسل و انزال کتب و اطاعت امر از وظایف اولیه مومن است و همین وحدت کلمه بود که ملیونها بشر را در هر عصری به سوی حق و حقیقت دعوت می‌کردند و یک وحدت عقیده و ایمان بوجود آورده نهایت در طرق استدلال توجه بیان آنها مختلف و براهین آنها متنوع بوده وگرنه در اصل دعوت به توحید تمام پیغمبران مردم را به خدا دعوت می‌کردند و مظاهر نیروی خارق‌العاده الهی را در مرائی و شهود مردم می‌گذاشتند

احوال ادریس پیغمبر علیه السلام

حضرت امام محمدباقر درباره ادریس به نقل علامه مجلسی می‌فرماید که ادریس با یکی از شهریاران زمان به معارضه برخاست و گفت من پیغمبر خدا هستم و زن او ستمگر قهار فرستاد ادریس را کشتند و چون آمدند کشته او را ببینند نیافتند یا محلی دیگر دستگیر و کشته شد باز او را نیافتند تا ادریس از خداوند خواست که آنها به قحطی مبتلا شوند و خداوند به دعای ادریس برای آنها باران نبارید و در نتیجه آنها همه کشته شدند و گوشت بدنش خوراک سگان شهر شد
[صفحه 187]
از حکایات ادریس این است که فرمود او در غار کوهی است مرتب برای او طعام و غذا و آب می‌فرستادند تا برای امتحان سه روز آب به او ندادند عرض کرد پروردگارا روزی مرا قبل از مردن من قطع کردی خطاب شد ای ادریس سه روز آب بر تو قطع شد چه جزع و فزعی کردی چگونه راضی شدی که یک شهری را به قحطی و بی‌آبی مبتلا سازم و این حکایت می‌رساند که خدای ارحم الراحمین تا چه اندازه به بندگانش علاقمند و محبت دارد.
واذکر فی الکتاب ادریس انه کان صدیقا نبیا و رفعناه مکانا علیا خطاب شد روح ادریس را در آسمان چهارم و پنجم قبض نمایند [46].

امام محمدباقر علیه السلام درباره نوح علیه السلام

در ذیل تفسیر آیه و لقد ارسلنا نوحا الی قومه امام محمدباقر علیه‌السلام فرمود میان آدم و نوح پیغمبرانی بوده‌اند که قرآن به منطوق و رسلا قد قصصناهم علیک و رسلا لم نقصصهم علیک نام آنها برده نشد برخی خود را آشکار می‌ساختند و بعضی پنهان البته ماموریت آنها بر حسب مقتضیات زمان بوده است و قرآن آنها را که نام برده از جهت طریقت موضوع مهمی بوده که به آنها استشهاد فرموده وگرنه غرضی از بیان تاریخ نداشته - آنگاه شرح دعوت نهصد و پنجاه سال نوح را توصیف می‌فرماید و در این مدت شریکی در دعوت نداشته است و قوم او تکذیب می‌کردند و خداوند به او کشتی‌سازی را آموخت تا دعای او را درباره قطع ریشه کفر و شرک مستجاب فرماید.
سپس فرماید پس از نوح سام و بعد از او هود بوده و بین نوح و هود باز پیغمبرانی بودند که نامشان را غیر از خداوند کسی نمی‌داند آنگاه از نبوت هود در قوم عاد و تکذیب قوم عاد و نزول عذاب بر آنها بیان فرمود که در کتاب تاریخ انبیاء مفصل نگاشته‌ایم.
حضرت نوح بنده شاکری بود که درباره او فرمود انه عبدا شکورا و پیروان او به روایت حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام هشت نفر یا هشتاد نفر بوده‌اند که سوق‌الثمانین را تشکیل دادند و اولین بازاری است که ساخته شده یا اولین شهریست که بنا شد.

درباره ابراهیم خلیل الرحمن علیه السلام

حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام درباره حضرت ابراهیم و اینکه جبرئیل خبر داد که ملک‌الموت بشارت خلت را در صورت جوانی سفید که دو جامه سفید پوشیده و از سرش آب و روغن می‌ریخت بیاورد.
آنگاه شرح حال حضرت ابراهیم را در روش توحید بیان می‌فرماید و حکایاتی از این
[صفحه 188]
مرد آسمانی نقل می‌کند که یک مصاحبه او را نقل می‌کنم.

حکایت

یک روز حضرت ابراهیم در بیابانی می‌گذشت مردی را دید به نماز مشغول است نشست کنار او تا نمازش تمام شد گفت برای کی نماز می‌خوانی پاسخ داد برای خدائی که من و تو را آفریده ابراهیم گفت از عقیده تو خوشم آمد منزلت کجاست گفت تو به منزل من نمی‌توانی بیائی پرسید چرا گفت آن طرف آب است پرسید چگونه بر آب می‌گذری گفت آب را می‌شکافم ابراهیم گفت شاید خدائی که آب را برای تو بشکافد برای من هم بشکافد من میل دارم امشب با تو در یک کلبه به سر بریم برخاستند به راه افتادند تا به کنار آب رسیدند آن مرد عابد گفت بسم الله بر آب زد و رفت ابراهیم هم گفت بسم الله بر آب زد و رفت عابد تعجب کرد این چه مردی است که فرمانش بر آب جاری است گفت غذا چه می‌خوری جواب داد از این درخت میوه می‌گیرم میوه چیدند با هم خوردند ابراهیم گفت ای عابد در حق من دعا کن عابد گفت دعا نمی‌کنم تو دعا کن زیرا من شش روز است دعائی کرده‌ام مستجاب نشده می‌ترسم باز مستجاب نشود پرسید حاجت تو چه بود - گفت در کنار رود جوان زیبا اندامی را دیدم که نوری از جبینش ساطع بود و کاکل از قفا افکنده و گاوی چند می‌چرانید که گوئی بر آنها روغن مالیده‌اند و گوسفندانی فربه نیکو داشت پرسیدم تو کیستی گفت من اسماعیل پسر ابراهیم خلیل الرحمن هستم من از خداوند مسئلت نمودم که خلیل خود را به من بنماید.
ابراهیم گفت اکنون به تو نموده و دعایت مستجاب شده من همانم که تو می‌خواستی ببینی و او پسرم بود عابد شکر کرد که دعایش مستجاب شده ابراهیم را بوسید و گفت تو دعا کن من آمین می‌گویم حضرت ابراهیم برای مؤمنین و مؤمنات دعا کرد امام محمدباقر علیه‌السلام فرمود آن دعا نصیب شما مؤمنین هم می‌شود.
حضرت امام محمدباقر در پاسخ سائلی در ضمن شرح حال حضرت ابراهیم خلیل علیه‌السلام فرمود تا زمان آن حضرت مردم بی‌خبر می‌مردند و یک روز ابراهیم خلیل دید یک مویش سفید شده گفت الحمدلله که مرا تا این سن گناهی رخ نداده آنگاه عرض کرد پروردگارا برای مرگ علتی مقرر فرما که ثوابی به سبب آب بر میت برسد و موجب تسلی صاحبان مرض گردد خداوند تعالی درخواست او را اجابت فرمود امراض ذات الجنب و سرسام را بر آنها مسلط نمود و سپس امراض دیگر پدیدار شد.
[صفحه 189]
نگارنده گوید در آغاز آفرینش از همین امام علیه‌السلام روایتی دیگر در دست است که چون عزرائیل سبب احیاء ترکیب عنصری آدمی گردید خطاب شد تو خود باید باعث امانه مخلوق هم شوی و عرض کرد پروردگارا بندگانت دشمن و بدخواه من می‌شوند خطاب شد آن قدر بلا بر آنها مسلط کنم که تو را فراموش کنند و از این رو امراض شگفت‌آمیزی بر بنی‌آدم حمله می‌کند که راستی عزرائیل را فراموش می‌کنند.

اخبار امام محمدباقر علیه السلام درباره ذوالقرنین علیه السلام

در کتاب جهان اسلام و اسلام در جهان در طریقیت موضوع علمی از طرف ائمه دین و قرآن مبین نوشتیم که خداوند کتب آسمانی را برای درس علوم ریاضی و طبیعی و فلکی نفرستاده ولی به جهت طریقت علومی را تعلیم فرموده است که از آن جمله وزن آسمانها و زمین و ساختمان و حرکت و تکامل آنها باشد.
حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام هم در بیان حال ذوالقرنین نکاتی را تعلیم فرموده که از آن جمله است می‌فرماید او پیغمبر نبوده ولی بنده شایسته‌ای بود که به مقام نبوت نزدیک شده و لذا او را بر ابر فرمانروائی دادند و ابر نرم و ملایم را او انتخاب کرد و ابر صعب با رعد و برق و غرش را برای صاحب‌الامر گذاشت که او سوار می‌شود و امام زمان سوار ابری می‌شود که بر همه زمینها احاطه دارد و پنج زمین آباد را با دو زمین خراب خواهد دید.
اکنون باید دید با عطف توجه سایر اخبار که زمینها را به جمع و گاهی مفرد آورده و به هفت یاد فرموده و گاهی به هفت طبقه یاد کرده که پنج طبقه آن آباد و دو طبقه آن خرابست از نظر علوم طبیعی و زمین‌شناسی و معدن‌شناسی چگونه است و ظاهر امر این است که معادن و منابع عنصری و فلزی در پنج طبقه به طور مخزن قرار دارد که قابل استخراج است و شاید آبادی آن به همین علت قابلیت استفاده باشد و در دو طبقه دیگر که به شکل مذاب و حرارت مرکزی است قابل استفاده نیست.
یا آنکه گفته شود زمین که سطح آن را آب گرفته در هفت قسمت است که پنج قسمت آن خشکی و آبادی و عمران شده و دو قسمت آن که سطح آب‌های متصل به هم می‌باشد خراب است و شاید علم و اکتشاف پس از این حقایقی را روشن کند.
امام فرمود ذوالقرنین بر تمام روی زمین حکومت داشت و با ششصد هزار سوار به حج رفت و این دعای او بود که دائم می‌خواند.
[صفحه 190]
سبحان من هو باق لا یفنی سبحان من هو عالم لا ینسی سبحان من هو حافظ لا یسقط سبحان من هو بصیر لا یرتاب سبحان من هو قیوم لا ینام سبحان من هو ملک لا یرام سبحان من هو عزیز لا یضام سبحان من هو محتجب لا یری سبحان من هو واسع لا یتکلف سبحان من هو قائم لا یلهو سبحان من هو دایم لا یسهو.

درباره حضرت یوسف علیه السلام

قسمت اعظم تفسیر سوره یوسف را حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام بیان فرموده و نکات لطیفی که از این سوره احسن‌القصص در میان است از آن حضرت نقل شده که چون ما در کتاب تاریخ انبیاء مفصل نوشته‌ایم تکرار سخن نمی‌کنیم.
درباره حضرت ایوب و موسی و هارون تمام نکات تاریخی که نقل شده در ضمن تفسیر آیات شریف بیان فرموده است و درباره خضر و یوشع و حزقیل نیز اخباری را از آن حضرت نقل نموده‌اند و هم‌چنین درباره الیاس و لقمان و اشموئیل احادیث بسیار وارد است و تقریبا تفسیر سوره لقمان را با شرح حال داود پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و قضاوت‌های او بیان فرموده است و احوال اصحاب سبت را و سلطنت سلیمان را مفصل بیان از مواعظ و نصایح بیان فرموده است و سیره تاریخ حضرت یحیی و زکریا و مریم و عیسی (ع) را با سیر تاریخی آنها و نکات دقیقی که از آیات و احادیث مشهور بوده همه را از امام محمدباقر علیه‌السلام نقل فرموده است سپس احوال ارمیا و دانیال و عزیر و یونس و اصحاب کهف و رقیم و اخدود و خالد بن سنان و پیغمبرانی که در قرآن و حدیث خبری از آنها نبوده، امام محمدباقر علیه‌السلام از آنها خبر داده است که ما در کتاب تاریخ نقل کرده‌ایم.

رد شبهات مسیحیین

در زمان امام محمدباقر علیه‌السلام که دامنه خلافت اسلامی از بغداد به اندلس کشیده شده بود مصریان قبطیان و مسیحیان اروپائی برای دیدن علمای اسلام مخصوصا اهل بیت طهارت و خاندان عصمت که به اتفاق دوست و دشمن اهل علم و فضیلت و تقوی بودند به طرف حجاز و عراق می‌آمدند و کم‌کم پای سیاحین باز شد و مترجمین قوت گرفتند و کتب یونانی و سریانی و فارسی و قبطی و عبری ترجمه می‌شد دامنه علم و فضیلت از زمان امام پنجم توسعه یافت مسیحیین برای امتحان و آزمایش برای احراز هویت علمی پیشوایان اسلام به دربار خلفا می‌آمدند و چون اوایل قرن دوم شد و دامنه اختلاف سیاسی بالا گرفت فرصتی دست داد که مردم از هر طرف برای کسب علم و اطلاع
[صفحه 191]
به دربار امام محمدباقر علیه‌السلام تمرکز یابند و معارض علمی هم نبود فرصتی بسیار مناسب رخ داد که این امام علیه‌السلام با فراغت تمام در گیر و دار سقوط بنی‌امیه و عروج بنی‌عباس مکتب خود را گشود و بسیاری می‌آمدند تحقیق علمی می‌کردند و موفق شده می‌رفتند از آن جمله علمای مسیحی بودند که درباره نبوت عامه و حضرت مسیح و مطالب و نکات علمی بحث می‌کردند و تا زمان امام رضا (ع) ادامه داشت و این جا اولین بحث استدلالی و احتجاجی و مناظره شروع می‌شود.

سئوال و پاسخ عالم نصاری

محمد بن جریر طبری امامی مورخ شهیر در کتاب دلائل الامامه به سند خود روایت می‌کند که هشام بن عبدالملک برای حج به مکه آمد و در آن سال امام محمدباقر و پسرش جعفر صادق (ع) هم مشرف بودند.
جعفر بن محمد در مقابل حرم سپاس خدای نمود و بدین عبارت شکر و ستایش کرد.
الحمدلله الذی بعث محمدا بالحق نبیا و اکرمنا به فنحن صفوة الله من خلقه و خیرته من عباده و خلفاؤه فالسعید من اتبعنا و الشقی من عادانا:
سپاس و ستایش خدای یگانه را که محمد صلی الله علیه و آله و سلم را به پیغمبری برانگیخت و ما اهل بیت او را گرامی داشت و اکرام به علم و عصمت فرموده ما برگزیده خدا در مکتب ربوبی هستیم که در میان خلایق برازندگی داریم ما را از طبقه خوبان انتخاب شده و جانشین پیغمبر خود گردانیده سعادتمند کسی که پیروی ما کند و شقی و بدبخت کسی که با او دشمنی نماید.
مسلمة این سخن را شنید به هشام خبر داد که صادق در مقابل کعبه چنین گفت هشام گفت فعلا متعرض او نشوید تا به دمشق برگردیم.
امام صادق فرمود چون به مدینه رسیدیم عامل هشام آمد که شما را دعوت به دمشق نموده‌اند یا به طرف شام رفتیم سه روز بودیم تا روز چهارم ما را اذن دادند که به ملاقات هشام برویم - چون وارد بر مجلس هشام شدیم او بر سریر سلطنت نشسته بود درباریان و لشکریان هم اطراف او بودند خودش و اقوامش مشغول تیراندازی بودند تا ما وارد شدیم گفت یا محمد ارم مع اشیاخ قومک گفتم ما برای تیراندازی نیامده‌ایم و پیر فرتوت شده دیگر از موقع تیراندازی ما گذشته است گفت اگر از تو گذشته از پسرت که نگذشته است باید تیری بیندازی ببینم چگونه هستی فرمود مرا معاف دار گفت ممکن نیست دستور داد تیر و کمانی به من بدهند یکی از شیوخ بنی‌امیه که تیر و کمان را توزیع می‌کرد به من هم تیری داد
[صفحه 192]
گفت بینداز من تیری به چله کمان گذاشته بر روی هدف انداختم دومی را داد باز تیر به تیر اولی وصل شد سومی و چهارمی را تا 9 تیر داد همه پشت سر هم به هم متصل شد هشام در این حال نگران و مضطرب گردید بی‌اختیار گفت یا اباجعفر انت ارمی العرب و العجم - هشام که غرضش توهین و توبیخ بود از این گفته پشیمان شد مدتی ما در مقابل او بودیم پدرم غضبناک شد و هر وقت غضب می‌کرد سر به آسمان بلند می‌نمود مردم می‌دیدند او غضب کرده هشام که این حال را دید گفت (بامحمدالی) نزدیک بیا بنشین پدرم روی سریر او نشست من هم همراه پدر رفتم هشام هم خود در طرف راست ما نشسته بود - گفت یا محمد لا تزال العرب و العجم تسودها قریش مادام فیهم مثلک الله درک من علمک هذالرمی و فیکم تعلمته
گفت تا تو با چنین قدرت علمی و فنی در میان قریش هستی عرب و عجم در اسلام روسیاهی نمی‌بیند و تیراندازی تو نمونه علم و قدرت تو بوده - و آیا جعفر فرزند تو هم می‌داند تیراندازی را فرمود اهل مدینه در دوران جوانی تیراندازی و اسب سواری به فرزندان خود می‌آموزند و جعفر هم وارث علم و فضیلت اهل بیت نبوت است و آیه شریفه الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی حاکی اتمام نعمت و اکمال دین است که به ما خاندان نبوت و ولایت خاتمه یافته و کامل گردیده است.
هشام از این بیان باز غضبناک شد آنگاه سرش را بلند کرد گفت حاجتی داری بخواه پدرم فرمود آمدن من بدین صورت به دمشق موجب نگرانی وحشت اهل بیت من شده حاجت آن است که ما را به مدینه برگردانند - هشام گفت ما از دیدار شما محظوظ می‌شویم و با هم وداع کردند موجبات مراجعت ما را فراهم کرد برگشتیم که حرکت کنیم در میدان جمعی گرد آمدند مسائلی می‌پرسیدند از آن جمله قسیس «کشیش» و رهبانی بود که سالی یک روز می‌نشست مردم اطراف او می‌آمدند با او صحبت می‌کردند و فتوای او را می‌گرفتند اتفاقا این همان روز ملاقات و مجلس رسمی رهبان بود.
پدرم عبای خود را پهن کرد نشست من هم در کنار او نشستم مردم می‌آمدند مسائل خود را می‌پرسیدند - در این اثنا هشام رسید غلامان خود را فرستاد ببیند ما چه می‌کنیم جمعیتی هم از مسلمانان اطراف ما را گرفتند ضمنا عالم نصاری هم آمد در مجلس ما نشست او یک مسند سبز رنگی از حریر داشت که خدمتگزارش پهن کرد و نشست.
[صفحه 193]
رهبان رو به پدرم نمود گفت آیا تو از امت مرحومه هستی پدرم فرمود آری من از امت مرحومه هستم.
أمن علمائها أم من جهالها
فقال ابی لست من جهالها
پرسید عالمی یا جاهلی فرمود جاهل نیستم گفت چند سئوال از تو دارم پدرم فرمود بپرس هر چه می‌خواهی.
رهبان گفت؟ از کجا شما می‌گوئید اهل بهشت می‌خورند و می‌آشامند و سخن نمی‌گویند امام محمدباقر (ع) - از آنجا که جنین در حال جنینیت در شکم مادر می‌خورد و می‌آشامد و سخن نمی‌گوید.
رهبان؟ - از کجا می‌گوئی که میوه‌های بهشتی همیشه تر و تازه و در دسترس همه اهل بهشت است.
امام علیه‌السلام - ان ترابنا ابدا یکون غضا طریا موجودا عند جمیع اهل الدنیا
فرمود خاک ما همیشه تر و تازه و موجود است نزد همه مردم دنیا
رهبان - گفت گمان می‌کنم تو از علمای امت هستی.
امام - گفتم از جهال نیستم قلت لست من جهالها
رهبان - گفت آن ساعتی که نه از ساعت شب و نه از ساعت روز است کدام است
امام علیه‌السلام - فرمود آن ساعت بین طلوعین است و ساعت از فجر است تا طلوع شمس که در این ساعت هر کس در هر حال باشد آرامش دارد
رهبان - گفت به خدا قسم اکنون از تو سئوالی می‌کنم که نتوانی پاسخ دهی
امام علیه‌السلام - بپرس
رهبان - نگاهی به طرف راست و چپ خود کرد گفت آن دو مولودی که در یک روز متولد شدند و در یک روز مردند و یکی پنجاه سال و دیگری 150 سال عمر کرد کیست؟
امام علیه‌السلام - فرمود آن دو نفر یکی عزیز و دیگر عزره یا عزیر بود که هر دو در یک روز متولد شدند و در سال 150 هر دو مردند - بدین شرح که عزیز بر الاغش سوار شد به انطاکیه رفت و خوابش برد صد سال به خواب مرگ بود پس از آن خداوند او را برانگیخت و زنده نمود به خانه خود برگشت به طوری برادر و فرزندش او را نمی‌شناختند عزیر در آن موقع 125 سال داشت که 25 سال عمر کرده بود و
[صفحه 194]
برادرش 125 سال داشت - و با هم بحث مفصلی کردند نشانه حقیقت امر را به خرش و آب و غذای خود که زاد و توشه او بود معرفی کرد و سپس با هم 25 سال دیگر عمر کردند خداوند آن دو برادر را برد در حالی که عمر هر دو 150 سال بود یکی 50 سال و دیگری 150 سال
رهبان گفت به خدا قسم تو مرا رسوا کردی والله که اعلم از همه هستی - اصحاب هشام این جریان را دیدند و به او گزارش دادند و ما هم برگشتیم سوار شدیم به طرف مدینه حرکت کردیم هشام دستور داده بود که ما را در شهرهای بین راه به شهر راه ندهند و پذیرائی نکنند.
چون به مدین رسیدیم درب شهر بسته بود پدرم بالای کوه شعیب رفت و همان ندای که شعیب پیغمبر کرده بود تجدید نمود.
و فرمود بقیة الله خیر لکم ان کنتم مؤمنین و نحن و الله بقیة الله فی ارضه -. که شیخ و بزرگ مدین بیرون آمد و گفت ای اهل مدین اتقوا الله یا اهل مدین فانه قد وقف الموقف الذی وقف فیه شعیب حین دعا علی قومه فان انتم لم تفتحوا الباب جاءکم من الله العذاب و قد اعذر من انذر ففتحوا الباب و انزلونا [47].
در روایت دیگر اندکی فرق دارد که ما مطلب را تا آنجا که به دیر راهب رسیده‌اند و مورد اتفاق است به طریق این روایت نقل می‌کنیم.
امام جعفر صادق علیه‌السلام که با پدرش بود می‌فرماید و در دیر جمعی را دیدیم که جامهای پشمینه درشت پوشیده و پیری بر بلندی نشسته و موی ابروهای او بر چشمهایش افتاده چون نظرش بر امام محمدباقر افتاد گفت آشنائی یا بیگانه
امام علیه‌السلام فرمود که از شما نیستم
رهبان - از امت مرحومه‌ای
امام علیه‌السلام - آری
رهبان - از علمای امت مرحومه یا جهال آنها
امام - از جهال نیستم
رهبان - من از تو چیزی می‌پرسم یا تو می‌پرسی
امام - تو هر چه می‌خواهی بپرس
[صفحه 195]
رهبان - بین ما و شما مورد اتفاق است که در بهشت درختی است آن را طوبی گویند ما می‌گوئیم اصل آن در سرای عیسی است و به عقیده شما در سرای محمد است و در خانه و بقعه نیست که از آن درخت شاخی سایه نیفکنده باشد اکنون بگو بدانم در دنیا نظیر آن چیست؟
امام محمدباقر علیه‌السلام - در دنیا نظیر آن آفتاب است که چون روز می‌شود در تمام خانه‌ها شعاع آن موجود است.
راهب - شما می‌گوئید اهل بهشت هر چه می‌خورند از طعام و شراب کم نمی‌شود در دنیا مثل آن چیست.
امام علیه‌السلام - کتابهای آسمانی است که همه تشنگان وادی علوم و دانش از آن سیراب می‌شوند و از آن چیزی کم نمی‌گردد - هر قدر دقایق و حقایق و تفسیر و تأویل و ظاهر و باطن آن استخراج کنند اصل آن همچنان باقی و برقرار است و از آن چیزی کسر نمی‌شود - همه اهل دیر آفرین گفتند
راهب - ما و شما گوئیم اهل بهشت از طعام و شراب آنچه می‌خورند بول و غایط نمی‌شود نظیرش در دنیا چیست؟
امام باقر علیه‌السلام - غذای شکم مادر که هر چه می‌خورند جذب می‌شود و دفع نمی‌گردد
راهب - کلید بهشت طلا یا نقره است؟
امام علیه‌السلام - نه نقره است نه طلا بلکه کلید بهشت زبان مؤمنین است که به توحید گویا باشد!! و به ذکر خدا در حرکت آید در بهشت بدان باز می‌گردد
راهب - مسئله دیگر می‌پرسم که در آن بمانی
امام علیه‌السلام - بپرس اگر پاسخ درست بشنوی به دین ما در می‌آئی
راهب - آری اگر پاسخ درست بدهی به مذهب شما می‌آیم
راهب - مرا خبر ده از دو برادری که در یک شب از مادر متولد شدند و یک روز از دنیا رفتند عمر یکی صد سال و دیگری دویست سال بود
امام علیه‌السلام - آن دو برادر عزیز و عزیر بودند پسران ارخیا که در یک روز متولد شدند و خدای عالم عزیر را به نبوت برگزید و پس از پنجاه سال که با هم به سر بردند روزی عزیر به دهی رسید که خراب شده بود و اهل آنجا هلاک شده بودند در آنجا باغی بود
[صفحه 196]
که انگور و انجیرش رسیده بود و در سایه درختی به استراحت آرمید و از آن میوه‌ها بخورد و قدری انگور را شیره گرفت و مقداری میوه در سبدی کرد و آن شیره را در کوزه یا مشکی نمود و پهلوی او بود که به خواب رفت
عزیر اکثر اوقات درباره قضا و قدر و جبر و اختیار و حشر و نشر فکر می‌کرد در آن وقت که خوابیده بود به فکر زنده شدن اهل آن ده افتاد که چگونه زنده می‌شوند و حشر و نشر می‌کردند در همان لحظات خداوند روح پیغمبر خود را قبض کرد و جسدش را از چشم مردم پنهان داشت
باید متذکر بود که خداوند گوشت پیغمبران و انبیاء و اوصیاء خود را بر جانوران و حیوانات حرام کرده است - ضمنا طعام و شراب او را تازه نگاه داشت و الاغش را هم قبض روح نمود سالها گذشت که آن ده به اهتمام یکی از پادشاهان آباد شد به شرحی که در تاریخ انبیاء نوشته‌ایم صد سال گذشت که عزیر پیغمبر به خواب بوده که باز خداوند روح او را به بدنش بازگردانید و فرشته‌ای را مأمور کرد بپرسند (کم لبثت) چه قدر خوابیده‌ای - و چه مدت در اینجا زیست کرده‌ای؟
عزیر پیغمبر پنداشت آفتاب غروب کرده نگاه کرد آفتاب را دید گفت یک روز یا مقداری از روز هست خوابیده‌ام - آن فرشته گفت صد سال است تو خواب بودی اگر باور نداری به حمارت که مرکب سواری تو بوده نگاه کن که چگونه استخوانهای آن حیوان پوسیده است.
خطاب شد به عزیر که اجزاء پوسیده الاغ را از عروق و اعصاب و استخوان و لحم و جلد که خاک شده به هم جمع کن و ترکیب کن عزیر چنین کرد آن حیوان هم زنده شد گفت پروردگارا یقین کردم که بر همه چیز قادری و توانائی عزیر بر الاغ خود سوار شد به وطن برگردید و با برادر خود پنجاه سال دیگر زیست و زندگی نمود تا هر دو در یک روز به رحمت ایزدی پیوستند
در این روایت عمر عزیز دویست سال و عمر عزیر 150 سال ذکر شده
راهب - چون این کلام را شنید بی‌اختیار بیهوش شد
امام محمدباقر علیه‌السلام - با فرزندش به منزل خود رفتند روز دیگر راهب فرستاد از آن حضرت مسائلی بپرسد امام محمدباقر علیه‌السلام فرمودند اگر سئوال دارد بیاید منزل ما راهب با جمعی به منزل امام محمدباقر علیه‌السلام رفت
[صفحه 197]
راهب - آیا محمد توئی
امام علیه‌السلام - نه فرزندزاده او هستم
راهب - نام مادرت چه بود
امام علیه‌السلام - مادرم فاطمه زهرا
راهب - نام پدرت چیست؟
امام علیه‌السلام - علی بن ابیطالب
راهب - تو پسر او هستی
امام علیه‌السلام - بلی
راهب - پسر شبیر یا شبر
امام علیه‌السلام - پسر شبیرم
راهب - گواهی می‌دهم خدا یکی است و جز او خدائی نیست محمد (ص) جد تو رسول الله است و تو وصی او هستی این شهادت داد و همه آنها که در دیر راهب بودند مسلمان شدند
حضرت امام محمدباقر (ع) با فرزندش جعفر صادق (ع) به شام رسیدند
«بنابر این روایت ملاقات راهب قبل از وصول ورود به شام بوده است»
هشام بن عبدالملک از امام علیه‌السلام استقبال کرد و تعظیم و تکریم نمود و گفت بر من یک مسئله مشکل شده و علماء آن را نمی‌دانند شما این موضوع را برای من حل کنید
امام علیه‌السلام - بپرس
هشام - بگو بدانم هر گاه امتی امام خود را بکشند خدای تعالی آنها را چگونه مجازات می‌کند
امام علیه‌السلام - چون ملتی امام و پیشوای آسمانی را بکشد هیچ سنگی و کلوخی را بر نمی‌دارند مگر اینکه در زیر آن خون می‌جوشد
عبدالملک - گفت راست است چون علی بن ابیطالب را کشتند بر سرای پدرم سنگی بزرگ بود که چون برداشتند خون تازه در زیر آن پیدا شد و من حوضی داشته در باغ خود و سنگ ریزه‌ها در اطراف آن بسیار بود و در قتل جدت حسین بن علی دیدم در زیر سنگ ریزه‌ها خون می‌جوشد
نگارنده گوید اگر ما قراین دیگری در اثبات این حقیقت نداشتیم این سخن را از این مرد باور نمی‌کردیم ولی مسلما او از پدرش شنیده و خودش دیده که زمین از قتل سیدالشهداء خون می‌جوشد
[صفحه 198]
حضرت امام محمدباقر (ع) یک هفته در شام مهمان رسمی عبدالملک بود و بعد گفت آیا میل داری بمانی یا مراجعت به مدینه می‌کنی فرمود در کنار قبر جدم را بیشتر دوست دارم او اسباب مراجعت آن حضرت را با همراهان فراهم کرد به عزت برگشتند اما دشمنی و خصومتی ذاتی او بود و لذا پس از بیرون رفتن فرستاد یا قدم به قدم و منزل به منزل و ده به ده سفارش کنند که خوردنی و آشامیدنی به آنها ندهند و چیزی به آنها نفروشند و بخشش نکنند تا شاید از گرسنگی هلاک شوند.
چون امام محمدباقر (ع) به آن دیر راهب تازه مسلمان رسیدند - مطلع شد امام را با اصحابش ضیافت و مهمانی کرد و اکرام و احترام بسیار نمود چون والی شهر این خبر را بشنید راهب را گرفته زنجیر نمودند و به شام فرستادند.
امام جعفر صادق (ع) این خبر را شنید غمناک گردید از پدر پرسید برای دوستی ما بر این شیخ اذیت و آزار کردند - حضرت امام محمدباقر فرمود ای فرزند غمگین مشو که بیش از دو منزل آنها را نخواهند برد که به رحمت حق واصل خواهد شد و از عبدالملک به او رنجی نخواهد رسید - و بعد خبر رسید که راهب از شرور ظلمه نجات یافت و به حق پیوست.

احتجاج

 

احتجاج یعنی چه؟

احتجاج در لغت به معنی ادعا و برهان و حجت و دلیل بر گفتار است که در مناظرات علمی بکار برده می‌شد و دو نفر در یک موضوع دلایل خود را ابراز می‌کردند تا هر کس دلیل و حجتش قاطع‌تر بود او فائق می‌آمد.
در اصطلاح بحث علمی و استدلالی است که امام (ع) با مردم گمراه و نادان نموده‌اند یعنی کسانی که در اشتباه و ضلالت افتاده‌اند یا در جهالت و نادانی مانده‌اند یا فکر آنها منحرف است درست نمی‌توانند فکر کنند از وظایف امام است که با این طبقات بحث و احتجاج نموده آنها را از شبهات و انحراف فکری نجات بخشند و القاء شیعه را ملغی نمایند.
این وظیفه اولیه ائمه معصومین است که در هر مورد کسی لجاج و عنادی داشته یا القاء شبهه می‌کرده یا دلایل و براهین ناروا و سستی به مغالطه می‌آورده که افکار را منحرف نموده تعمدا یا تنکرا مردم را گمراه می‌کردند امام علیه‌السلام با آنها احتجاج می‌کرده و مطلب مورد بحث را طرح فرموده با سئوال و جواب بسیار ساده او را هدایت فرموده به کمال مطلوب می‌رسانده و اکثر اوقات هم این احتجاجات در حضور اصحاب طرفین بود تا مردم
[صفحه 199]
خوب از حقیقت و ماهیت مورد بحث استفاده کنند آغاز این احتجاجات از پیغمبران آسمانی به دستور ربانی شروع می‌شده تا پایه و ارکان توحید بر مبانی صحیح استوار گردد و توحید در اذهان و افکار تثبیت شود مردم معتقد و مؤمن به یگانگی حق شوند این احتجاج توحیدی قرنها ادامه داشت نهایت شدت و ضعف یافته و مدتی احتجاج برای اثبات وجود خداوند در قبال طبیعیین شده و قرن‌ها درباره یگانگی واجب‌الوجود در قبال مشرکین احتجاج نموده‌اند و سالها احتجاج برای بی‌نظیری حق و ضد و ند و عدو شبیه و عدیل بودن شده در اسلام بیشتر احتجاجات برای اثبات صفات جمال و جلال حق بوده است که این درس را حضرت امام علی بن موسی الرضا (ع) ثامن الحجج به این بحث خاتمه داده و انواع صفات جمال و جلال را در بحث اسامی لطیف و قهار - جابر و غیره بیان فرموده که دیگر برای کسی که در مکتب توحید درس خوانده باشد هیچ‌گونه ابهامی درباره توحید برای او باقی نمی‌ماند.
بحث تحلیلی و تحقیقی و تتبعی توحید بوجود ائمه اطهار علیهم‌السلام تا وجود مقدس رضوی (ع) پایان یافته.
و در مجلس رسمی مأمون‌الرشید امپراطور بزرگ اسلام و حضور محققین علمای ملل و نحل این بحث خاتمه یافت و بقیه ائمه شارح و مبین آیات و تفسیر این بحث بوده‌اند.
اما بحث احتجاج نبوت و ولایت نیز از پیغمبر (ص) و امیرالمؤمنین و امام زین‌العابدین و امام محمدباقر و امام جعفر صادق به حد کمال خود رسید و کسانی که این کلاسهای درسی را دیده باشند برای آنها نیز ابهامی درباره نبوت عامه و خاصه باقی نمانده است.
اما بحث ولایت و خلافت را نیز از امام پنجم تا امام هشتم به حد کمال رسانیدند و آخرین بخش نبوت را حضرت امام رضا با جاثلیق نصاری در حضور مأمون نمود و آخرین بحث ولایت و خلافت و امامت را خود مأمون در حضور علماء اعلام عصر هم در مرو و هم در بغداد ادامه داد و معتقد بود که خلافت حق ثابت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب است و ابن‌شهرآشوب هم با قبول این حقیقت خودش قائل شده که مفضول بر فاضل تقدم جسته وگرنه افضل و احق و اعلم از امیرالمؤمنین علی (ع) نبوده و نیست.
در کتب احتجاج از پیغمبر (ص) خاتم‌النبیین تا حضرت صاحب‌الامر (ع) احتجاجات هر یک را نقل کرده‌اند که این خود نیز یک مکتبی است به شرط آن که خواننده این کتاب سرمایه علمی و اطلاعات قبلی داشته باشد تا از آن استفاده کند و مطالب را از هم مجزا نموده
[صفحه 200]
ورود و خروج مطلب را با طریق بحث و استدلال و بیان برهان و امتیاز آن از جدل و مغالطه و خطابه و شعر و غیره ممیز و مشخص نموده به حقیقت علمی واقف گردند.
اولین قدرت علمی احتجاج با شخص رسول الله (ص) بود که به زبان وحی و الهام با علمای یهود و نصاری مباحثه و حتی مباهله فرمود و امیرالمؤمنین علی (ع) در خطب نهج‌البلاغه همان مطالب را به یک قالب الفاظ روشن‌تری ریخته تشریح و تصریح و تجزیه و تحلیل فرموده است - دوران امامت حضرت مجتبی و سیدالشهداء اقتضاء بحث نمی‌داد زیرا بیدادگری معاویه و آل‌زیاد و آل‌سفیان و غیره فرصتی به مردم برای اصغاء تعلیمات ائمه علیهم‌السلام نداد حضرت امام سجاد (ع) هم به مقتضای زمان و مکان تعلیمات خود را در سایه درس تفسیر و فقه و ادعیه و اذکار به نام صحیفه سجادیه آموخته است ولی چون میدان به دست امام محمدباقر (ع) رسید از فرصت اختلافات سیاسی استفاده کرد و شروع به احتجاجات و تعلیمات عالیه پرداخت که مبانی مکتب جعفری را تشدید فرموده است.
برای کسانی که به کتب تاریخ و حدیث و رجال ادوار فقه اسلام مخصوصا فقه جعفری و امامیه اثنی‌عشریه وارد هستند معلوم است که اصحاب امام محمدباقر (ع) اکثر همان اصحاب امام جعفر صادق (ع) می‌باشند و این مکتب شالوده و اساسش به دست حضرت امام پنجم ریخته شد و امام ششم آن را مرتب و منظم و مرتب نمود توسعه و انتشار فرمود و لذا چون از شاگردان امام ششم دعوی فقاهت و مذهب خاصی بنابه رهبری سیاست نمودند به نام جعفری شهرت یافت.

احتجاجات امام محمدباقر علیه السلام

حضرت امام محمدباقر (ع) با مردم عصر احتجاج علمی می‌کرد تا اشتباهات آنها را برطرف فرماید یکی از کسانی که در اشتباه بود علی بن محمد بن المنکدر است که از مشاهیر زهاد آن عصر بود و چنانچه از اسمش هم ظاهر است کدوراتی روی قلب او را گرفته که به انوار لامعه علوم و حقایق به آسانی واقف نمی‌شد چنانچه اگر زهاد خشک که مورد حملات عرفا مخصوصا حافظ شاعر شیرازی به همین جهت است و یکی از متأخرین در وصف آن گفته:
زاهد چه بلائی تو که این دانه تسبیح
از ترس تو سوراخ به سوراخ گریزد
شیخ مفید در ارشاد می‌فرماید: محمد بن منکدر می‌گوید پسر علی بن حسین را در یک ساعتی خارج از شهر مدینه ملاقات کردم که دو غلام همراه او بودند. و خود بنفسه مشغول زراعت
[صفحه 201]
و فلاحی و باغبانی بود و گاهگاهی بر غلامان تکیه می‌کرد و نفس سردی می‌کشید تا خستگی را رفع کند گفتم ای فرزند پیغمبر تو با این سن و این بدن فربه در این ساعات گرم و آفتاب سوزان برای طلب کار و فعالیت می‌کنی امام نزدیک آمد و هر دو کنار نهری رفتیم نشستیم در حالی که عرق از پیشانی او می‌ریخت - گفتم ای آقا تو بزرگ قریش هستی باید در این موقع آسایش کنی و جوانان و غلامان تو کار نخلستان‌ها و مزارع را انجام دهند چرا در طلب دنیا این اندازه کشش و کوشش می‌کنی؟
فرمود: قال (ع) لو جائنی و الله الموت و انا فی هذه الحال جائنی و انا فی طاعة من طاعات الله اکف بها نفسی عنک و عن الناس و انما کنت اخاف الموت لو جائنی و انا علی معصیة من معاصی الله.
فرمود اگر در این حال که در راه اطاعت امر حق و انجام وظیفه سعی و عمل می‌کنم مرگ گریبان مرا گرفت خوشحالم که در حال بندگی و اطاعت بوده‌ام ترس و بیم از آن است که مرگ بیاید وقتی گریبان مرا بگیرد که در حال معصیت باشم.
این درسی بود که امام محمدباقر به مسلمین داد که در حال بین پنجاه و شصت سالگی شخصا بیل و اره و داس در دست داشت و به زراعت و آبیاری و حرس و غرس اشجار و آب دادن مزارع می‌پرداخت و آن را عبادت و اطاعت می‌دانست چه عبادت تنها به نماز نیست نه آنکه نماز نخوانند و به این خدمات خود را عابد و مطیع بدانند از این طرف افراط و تفریط کنند نه بلکه باید به واجبات عمل کرد و در دنیا هم برای خیر به مردم که مصداق اتم و اکمل نیکوکاری در زراعت و فلاحت است سعی و عمل نمود که لیس للانسان الا ما سعی - بدترین صفات بشری این است که کل بر جامعه باشد و مفت‌خور شود یعنی کاری برای اجتماع انجام ندهد و از دسترنج دیگران ارتزاق نماید که این بحث را در مکتب اسلام مفصل بیان کرده‌ایم.
باری محمد بن منکدر گفت یابن رسول الله اکنون مرا موعظه‌ای بفرما من تو را موعظه کردم تو هم مرا موعظه‌ای کن حضرت فرمود موعظه این است که تو گمان نکنی باید وقت تنها صرف ذکر شود باید کشش و کوشش نمود و برای امرار معاش قیام و اقدام کرد عبادت این نیست که تو به جای کسب معاصی نماز بخوانی و اگر کسی برای امرار معاش خود را به زحمت انداخت او را طالب دنیا یا حریص و ولوع به دنیا بشناسی ای منکدر بدان که افضل عبادت طلب معاش از راه کسب حلال است که انسان به نفس خود قیام کند و روزی حلال به دست آورد
[صفحه 202]
فرمود هر کس شخصا قیام به تهیه نفقه خود و عیال و اولاد خود نماید افضل عبادات را انجام داده و حضرت امام جعفر صادق علیه‌السلام از پدرش نقل فرمود که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است ملعون ملعون من القی کله علی الناس
دور است از رحمت حق و رانده شده از لطف خداست کسی که کل بر جامعه شود این محمد بن المنکدر از صوفیان عصر امام باقر علیه‌السلام بود و او مانند طاوس یمانی و ابراهیم ادهم و سایر متصوفه بود که فقط به ذکر خفی و جلی می‌گذرانید و دنبال کار و کسب نمی‌رفت اما شریعت اسلام این مکتب سوفیست را تحریم فرموده و مکتب اسلام را گشوده که بشر باید از راه دنیا به دین بگرود و به آخرت باقی برود با عقل و علم و با سعی و عمل با شهوت و غضب با زهد و تقوی با صفات متضاد مبارزه کند تا به کمال عقلی و علمی و شاهد مطلوب برسد انزوا و رهبانیت تنها ذکر - تصوف و یا علی مدد درد دین و دنیا و اجتماع بشر را دوا نمی‌کند به زبان پیغمبر خدا و ائمه دین ملعون و منفور است باید تا آدمی زنده است در سرما و گرما کار و فعالیت کند از دسترنج خود تغذیه نماید و رزق حلال به دست آورد زن بگیرد کاسبی کند بخورد و بخوراند تا سعادتمند شود چنانچه قرآن هم فوز و فلاح را در سایه همین درس فضیلت تضمین فرموده است.

احتجاج با عبدالله بن معمر اللیثی درباره متعه‌

علامه اربلی در کشف‌الغمه می‌نویسد به نقل نثرالدرر که عبدالله بن معمر لیثی گفت یا ابوجعفر مرا درباره متعه فتوی ده چه کنم.
فقال احلها الله فی کتابه و سنها رسول الله و عمل بها اصحابه
فرمود قرآن دستور داده پیغمبر سنت نهاده و اصحاب رسول خدا عمل کرده‌اند.
عبدالله گفت عمر نهی کرده است فرمود پس تو بر قول رفیقت عمل می‌کنی و من بر قول پیغمبر خدا که زبان وحی و الهام ربوبی بوده است.
پرسید کدام زنان را می‌توان متعه کرد فرمود آن زنی که مانع شرعی نداشته و راضی باشد فرمود خداوند برای رفع مشکل زندگی شما متعه را حلال نمود تا زن و مردی در فشار رفع غرایز طبیعی نباشند و کارشان به زنا و فساد و فحشاء نکشد عبدالله از این تعلیم مشعوف شد و گفت و الله شماها میوه درخت علم و فضیلت هستید که مردم را به وظیفه خود هدایت و ارشاد می‌فرمائید.
[صفحه 203]
در همین یک درس اجتماعی از روی انصاف و وجدان با توجه به قوانین سایر کشورهای غیر مسلمان و مذاهب عالم بشریت ملاحظه فرمائید آنهائی که طلاق ندارند و حق گرفتن یک زن بیشتر ندارند چه میلیون‌ها دختران و زنان آنها به فحشاء گرائیده و در آن به فحشا مبادرت می‌کنند اسلام دین سهله و سمحه برای تسهیل کار بشر که فرمود یرید بکم الیسر و لا ارید بکم العسر منظور ما آسان کردن کار شما ای مسلمانان بود نه گره بر روی گره زدن و مشکل به وجود آوردن چقدر کار مسلمین در متعه و زن منقطعه و صیغه آسان شده و چه خاندان‌های توانا از خانمان‌های ضعیف پرستاری می‌کردند.

تمسک به سنت‌

قال (ص) من تمسک بسنتی فی اختلاف امتی کان له اجر مائة شهید
امام محمدباقر علیه‌السلام از پدرش رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می‌کند که هر کس به سنت من عمل کند و احکام شرع را مجری دارد اجر یک‌صد شهید دارد و اهمیت سنت و پیروی از سنت پیغمبر صلی الله علیه و آله در روایات بسیاری از ائمه معصومین (ع) نقل شده است.
هر کس تمسک به سنت پیغمبر کند و به روش رسول خدا که به وسیله اهل بیت او در مدت سیصد سال تا اواخر قرن سوم به مردم تعلیم می‌شده و هیچ اختلافی سنت پیغمبر صلی الله علیه و آله در احادیث شیعه امامیه نداشته و ندارد خداوند او را در زمره شهداء و فداکاران اسلام محسوب دارد و مراد از این فداکاری راه رستگاری و فوز و فلاح است که با عمل بدان بر همه ملل فائق خواهند آمد و به ثبوت رسیده که عمل به سنت پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله موجب رستگاری و نجاح معنوی و نجات از مهلکات دنیوی می‌باشد.

احتجاج با قتادة بن دعامه بصری‌

ابن‌حجر در تهذیب التهذیب روایت می‌کند که قتاده مردی فقیه و حافظ قرآن بود و با محمد بن علی الباقر احتجاج نموده - ابوحمزه ثمالی نقل می‌کند که در مسجد پیغمبر صلی الله علیه و آله نشسته بودیم مردی مسلمان وارد شد سلام کرد گفتیم تو کیستی گفت از اهل کوفه‌ام گفتیم که را می‌خواهی گفت آیا شما ابوجعفر محمد بن علی را می‌شناسید گفتیم آری؟ - با او چکار داری گفت اگر تو هستی بین حق و باطل را برای من بیان کن گفتیم نه - رو به من کرده گفت ای اهل کوفه شما طاقت دیدن محمد بن علی را ندارید - اکنون اگر او را می‌شناسید به من راهنمائی نمائید در این اثنا هنوز سخنش تمام نشده بود ابوجعفر امام محمدباقر علیه‌السلام وارد شد در حالی که مردم
[صفحه 204]
خراسان اطراف او را گرفته بودند و از او درباره مناسک حج مسائلی را می‌پرسیدند تا آنکه پاسخ آنها را داد به جای خود در مدرسش نشست اصحاب و مردم هر یک مسائلی داشتند و حوائجی به عرض رساندند همه را پاسخ داد و رتق و فتق مهام امور معنوی و مادی مردم را نمود تا نوبت به آن مرد بصری رسید فقال له من انت قال انا قتادة بن دعامه بصری
فرمود تو فقیه اهل بصره هستی گفت بلی فرمود وای بر تو می‌دانی خداوند عالم خلق را آفرید و برای آنها حجتی منصوب نمود که آنها از اوتاد و نجباء و علماء زمین هستند آنها قبل از مأموریت برگزیده و تربیت شده مکتب ربوبی می‌باشند عرش الهی بر سر آنها سایه انداخته قتاده ساکت شد امام باقر علیه‌السلام فرمود خداوند حال تو را اصلاح فرماید فرمود من به جای فقها نشسته‌ام و قدم جای پای ابن‌عباس گذاشته‌ام و در خود به سبب و قوت علمی اضطرابی ندارم اما تو چگونه برای مردم فتوی می‌دهی که اطلاعی نداری فرمود می‌دانی کجا نشسته‌ای در خانه خدا در محلی که باید الحان ندای حق بالا رود و در بیوت اذن الله ان ترفع و یذکر فیها اسمه یسبح له بالغدو و الاصال - رجال لا تلهیهم تجارة و لا بیع عن ذکر الله و اقام الصلاة و ایتاء الزکوة فرمود آیا تو این مقام را می‌شناسی و بر آن تکیه زده‌ای آیا تو فقیه امتی یا من قتاده گفت و الله تو هستی اما این خانه از گچ و آجر است حضرت تبسمی کرد و فرمود خوب مسائلت را بپرس. [48].
گفت اگر از مرده حیوانی تخمی بیرون آید حلال است یا حرام فرمود حلال است زیرا نه خون است و نه عروق و استخوان و غیره فرمود آیا تو آن تخمی که از مرغ مرده خارج شود می‌خوری یا نه گفت نه؟ فرمود اگر آن تخم را زیر پای مرغ گذاشتند و مرغی شد آن مرغ را می‌خوری یا نه گفت آری فرمود چه فرق می‌کند این همان تخم‌مرغ است چرا تخم آن را نمی‌خوری مرغ شد می‌خوری؟ فرمود نه تخم‌مرغ و نه مرغ از تخم بیرون آمده هیچ یک حرام نیست اگر تو پنیری را از بازار مسلمین خریدی می‌پرسی که چگونه پنیر گرفته‌ای گفت نه فرمود این هم همان حال را دارد بر تو حرجی نیست.

احتجاج با ابوحنیفه‌

ابن‌شهرآشوب در مناقب از ابی‌القاسم طبری الکانی در شرح حجج اهل بیت می‌نویسد امام ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین علیه‌السلام در مسجد نشسته بود و به تعلیمات عالیه و معارف اسلامی اقدام می‌فرمود
[صفحه 205]
ابوحنیفه ایستاده بود حضرت به او فرمود ای ابوحنیفه تو مردی مشهور هستی من دوست ندارم که پهلوی من بنشینی او اعتنائی نکرد و نشست و اصحابش هم اطراف او را گرفتند.
حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام با اصحابش نشسته بودند ابوحنیفه گفت تو امام هستی فرمود نه [49] گفت مردم کوفه دسته‌ای گمان می‌کنند تو امام هستی فرمود چه مانعی دارد گفت به آنها بنویس که من امام نیستم فرمود اطاعت مرا نمی‌کنید چه لزومی دارد اما من حاضرم در غیاب آنها و در حضور اصحاب تو احتجاج کنیم و بحثی نمائیم من به تو می‌گویم پهلوی من بنشین اطاعت نمی‌کنی چگونه مردم کوفه اطاعت مرا می‌کنند ابوحنیفه قدرت بر پاسخ نیافت و از ورود بحث علمی و احتجاج عذر خواست.
ابن‌جوزی می‌نویسد ابن‌سعد در طبقات نقل کرده ابویوسف از ابی‌حنیفه پرسید آیا تو محمد بن علی باقر را ملاقات کردی و با او سخنی گفته‌ای بحثی کرده‌ای گفت ملاقات کردم و پرسیدم آیا خدا اراده معصیت می‌کند فقال ابوجعفر علیه‌السلام افیعصی قهرا،
ابوحنیفه می‌گوید جوابی نداشتم به او بدهم ماندم در پاسخ او.
این احتجاجات نشان می‌دهد که در اولین کلمه سؤال درمانده شده مطلب به تصریح و تشریح و استدلال نرسیده است.

احتجاج با عبدالله بن نافع بن ازرق‌

عبدالله پسر نافع ازرق که از خوارج بوده به نقل کلینی (ره) در کافی می‌گوید چون ما از جنگ نهروان حساب خود را جدا کردیم با آل علی علیه‌السلام تماس و آشنائی نداشتیم و من نمی‌دانستم از اولاد او کسی عالم و دانشمند باشد و این خود اول جهل او بود تا پرسید امروز از اولاد علی کسی هست علم و دانش داشته باشد گفتند آری محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب من رفتم با بزرگان اصحاب او تا به مدینه رسیدیم و اجازه گرفتیم او را ملاقات کنیم تا بر او وارد شدیم گفت این عبدالله نافع است؟؟ پرسید با ما چه کار داری شماها که از ما بریدید و به دیگران پیوستید!!
ابوبصیر گفت جعلت فداک این مرد گمان کرده که اگر عالمی باشد و بداند که علی اهل نهروان را کشته با او به دشمنی بر می‌خیزد و اگر چنین کرده ظلمی نکرده است.
امام جعفر صادق علیه‌السلام فرمود آیا میل داری با هم سخن بگوئیم گفت آری فرمود فردا
[صفحه 206]
صبح بیا تا مقداری صحبت کنیم آن روز رفت و فردا با بزرگان اصحاب خدمت امام محمدباقر علیه‌السلام آمد امام باقر علیه‌السلام فرمود تمام مهاجرین و انصار و علمائی که در مدینه هستند حاضر کنید بشنوند آنگاه یک خطبه مفصلی خواند و بیاناتی کرد که پاسخ انحراف و اشتباه و مغلطه آن خارجی بود بدین شرح.

متن خطبه‌

بعد الحمد و الثنا الحمدلله الذی اکرمنا بنبوته و اختصنا بولایته یا معشر ابناء المهاجرین و الانصار من کانت عنده منقبة بعلی بن ابیطالب فلیقم و لتحدث
فرمود هر کدام از شماها خاندان مهاجر و انصار منقبتی از علی بن ابیطالب شنیده یا دیده‌اید بیان کنید همه حاضر بودند که آنچه می‌دانستند بگویند اما خود عبدالله بن نافع ازرق خارجی برخاست گفت من خود یک روایتی از مناقب علی دارم که بیان می‌کنم و آن قائل به کفر علی بن ابی‌طالب پس از تسلیم حکمین است سپس حدیث خیبر را نقل کرد گفت:
قال (ص) لاعطین الرأیة غدا رجلا یحب الله و رسوله و یحبه الله و رسوله کرارا غیر فرار لا یرجع حتی یفتح الله علی یدیه.
ابوجعفر فرمود در این حدیث چه می‌گوئی گفت در این حدیث شکی ندارم اما بعد از آن کافر شد.
فقال ابوجعفر ثکلتک امک فرمود آیا خدا علی بن ابیطالب را دوست می‌داشت درحالی که می‌دانست او اهل نهروان را خواهد کشت یا نه؟ اگر بگوئی می‌دانست و او را دوست می‌داشت تو کافر شدی و اگر بگوئی دوست می‌داشت در حالی که می‌دانست او معصیت می‌کند یا نمی‌دانست که معصیت می‌کند نسبت به خدا کافر شدی که انکار علم او کردی.
خداوند علی را آفرید و او را می‌شناخت و به کار او واقف و عالم بود و عمل او را اطاعت خود می‌دانست که او را دوست می‌داشت و دوستی او موقتی و ظاهری نبود - آنگاه امام محمدباقر فرمود برخیز برو که تو کینه‌توز و دشمنی او برخاست گفت ای والله که خوب سفید را از سیاه جدا می‌کند و خدا می‌داند به چه کس رسالت خود را واگذار نماید.
الله اعلم حیث یجعل رسالته.
[صفحه 207]

احتجاج با نافع بن ازرق که از رؤسای خوارج عصر بود

این مرد از خوارج نهروان از ازارقه منشعب شده و به نقل شیخ مفید آمد حضور امام علیه‌السلام از حلال و حرام سؤال کرد و بیشتر این مسائل که این طایفه منافق یا مخالف یا دشمن و بداندیش طرح می‌کردند مسائل استهزائی بود نه استعلام واقعی - او می‌خواست اعتراض کند که چرا امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب برای حکمین تسلیم شد امام علیه‌السلام پس از سؤالش فرمود جدم امیرالمؤمنین خونهائی که ریخت برای رضای خدا در راه ارشاد و هدایت خلق بود و حکم او حکم پیغمبر و حکم پیغمبر حکم خدا بود و چنانچه خود پیغمبر صلی الله علیه و آله در قرآن فرموده هر کجا به اختلافی برخوردید حکم معین کنید که آن حکم‌ها با توحید به تعلیم قرآن حکومت کنند فابعثوا حکما من اهله و حکما من اهلها ان یریدا اصلاحا یوفق الله بینهما - و شخص رسول الله صلی الله علیه و آله در غزوات خود چنین سیره را عمل می‌کرد چنانچه سعد بن معاذ را در بنی‌قریظه حکم قرار داد و حکم او را امضاء فرمود:
امیرالمؤمنین علیه‌السلام امر به حکمین فرمود که طبق حکم قرآن عمل کنند نه خدعه و مکر ورزند و حتی شرط فرمود ان یحکما بالقرآن و لا یتعدیاه و اشترط رد ما خالف القرآن من احکام الرجال و چون حکم آنها حکم خلاف قرآن بود حاضر و تسلیم آن حکم نشد و بعد هم باز به حال جنگ قیام کرد که نمونه بارز عدم تسلیم حکم حکمین و مخالفت با حکم بغیر ما انزل الله بود بنابراین امیرالمؤمنین کی به حکم حکمین راضی شد و کجا تسلیم گردید که شما خوارج بهتان و افتراء می‌بندید و حساب خود را از اطاعت او جدا کردید.

احتجاج با هشام ابن‌عبدالملک‌

شیخ مفید روایت می‌فرماید که زهری گفت هشام بن عبدالملک برای حج به مکه آمد و داخل مسجدالحرام شد و بر دست سالم غلامش تکیه کرد و این رسم بزرگان عرب بود که غلامان را همراه خود می‌بردند و در طول راه و بین هر کاری چون خسته می‌شدند بر دست غلامان خود تکیه می‌کردند تا لحظه‌ای آرام شده رفع خستگی کند و باز شروع به کار خود نمایند.
در این موقع امام محمدباقر علیه‌السلام در مسجد نشسته بود سالم به هشام بن عبدالملک گفت یا امیر این محمد بن علی بن الحسین است که وصف او را شنیده‌ای مردم عراق مفتون او هستند هشام گفت برویم به سوی او بگو خلیفه می‌گوید ما الذی یأکل الناس و یشربون الی ان یفصل
[صفحه 208]
بینهم یوم القیمه پرسید روز قیامت مردم چه می‌خورند و می‌آشامند تا حساب آنها تصفیه شود.
فقال ابوجعفر یحشر الناس علی مثل قرص النقی فیها انهار متفجره و یأکلون و یشربون حتی یفرغ من الحساب فرمود مردم محشور می‌شوند مانند قرض النقی - قرص نقی «النقی کغنی الخبز الابیض الذی نخل مره بعد مره» آنها مانند درختان سفیدی که چون نان سفید و چون نخل خرما یکی پس از دیگری وارد می‌شوند در آنجا انهاری منفجر می‌شود که از آن می‌خورند و می‌آشامند تا وقتی که به حساب آنها رسیدگی شود و فارغ گردند.
هشام دید جواب دندان‌شکنی شنید باز به غلامش گفت برو بپرس آیا شما آنها را به اکل و شرب مشغول می‌کنید.
فقال ابوجعفر هم فی النار اشغل و لم یشغلوا عن ان قالوا - افیضوا علینا من الماء و مما رزقکم الله.
فرمود حرارت آتش آنها را مشغول می‌کند تا آنجا که به ما می‌گویند از آن آب که در اختیار شماست به ما جرعه‌ای ببخشید.
اینجا هشام می‌خواست امام محمدباقر را تحقیر کند و استهزاء نماید این وصف کفاری مانند هشام بود که در آخرت چنین خواهند بود و لذا او پاسخ دندان‌شکن و زهرناک خود را شنید و ساکت شد.
این روش شوم و مشئوم خلفای اموی بود چنانچه در تاریخ زندگانی امام حسن مجتبی علیه‌السلام نگاشتیم معاویه و آل ابوسفیان و آل زیاد و آل مروان که خودشان مردان بی‌شخصیت و سخیف‌الفکر و لئیم‌الطبع بودند دور هم جمع می‌شدند که آل محمد را تحقیر کنند ولی از آنجائی که خداوند به این خاندان علم و قدرت و مخصوصا شهامت و شجاعت ارزانی داشته همه جا در مناظرات و احتجاجات شکست قطعی بر طرف وارد می‌کردند و آنها را شرمنده و منفعل می‌ساختند و این رویه همچنان ادامه داشت تا آل مروان هم می‌خواستند نابغه آسمانی که شکافنده علم و حکمت بوده دست بیندازند ولی با کمال شرمندگی عقب‌نشینی کردند و ثابت شد هر که با آل علی درافتاد برافتاد - چه عالم را با جاهل بحثی نیست و بی‌خرد را با خردمند سخنی نتوان بود - پرتو فروزان علم و دانش و فصاحت و بلاغت اهل بیت
[صفحه 209]
مجال را بر دشمن چنان تنگ کرد که نیروی سخن گفتن نداشته و به لکنت زبان می‌افتادند.

تعلیمات امام محمدباقر علیه السلام در حکمت و فلسفه‌

 

اشاره

و من یؤتی الحکمة فقد اوتی خیرا کثیرا
ابوبصیر از بزرگان اصحاب فقاهت و حکمت است که در ملازمت امام محمدباقر علیه‌السلام استفاده می‌کرد.
علامه مجلسی روایت می‌کند که ابوبصیر پرسید معنی این آیه چیست؟
حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام فرمود ظاهر آیه این است که هر کس را خداوند حکمت عنایت فرماید خیر بسیاری یافته است و مراد از حکمت معرفت است و مقصود از معرفت شناختن امام و اجتناب از کبایر است و کبایر آن است که خداوند کیفر آن را آتش جهنم قرار داده.
ابوبصیر باز نقل می‌کند که فرمود ادعو الناس ما فی یدی ما مردم را می‌خوانیم به آنچه در دست داریم و آن دین و علم و حکمت است که اصل و حقیقت آن به دست اهل بیت است و ما هستیم که به مردم افاضه می‌کنیم - و خلق را ارشاد و هدایت می‌نمائیم.
و به منطقی که سابقا گفتیم امام علیه‌السلام به مقتضای علم و حکمت خود به هر کس هر چه در خور استعداد و لیاقت اوست علم و دانش را می‌آموخت و آنها را ارشاد و هدایت می‌فرمود.
امام علیه‌السلام در خلال تعلیمات و تربیت خود فرمود پیروان ما ساکت و آرام در شنیدن علم و حکمت باشند تا از اسرار و رموز فلسفه و حکمت بهره‌مند شوند - و گاهی آنها را مأمور اظهار این علوم می‌کردند و بعضی اوقات به کتمان دانش و سکوت برگزار کردند.

مبارزه با متکلمین‌

متکلمین کسانی بودند که می‌خواستند اصول و مبانی فلسفه را با اخبار و احادیث منطبق نمایند و از خود آرائی نشان می‌دادند - معتزله و اشاعره شاخص‌ترین این دسته بودند که از جنگ نهروان سرچشمه گرفت و شدت کرد تا عصر امام محمدباقر علیه‌السلام که فرموده مخاصمه نکنید فقط به سخنان آنها گوش کنید ولی تابع اعمال آنها نشوید.
قال (ع) ایاک و اصحاب الکلام و الخصومات و مجالستهم فانهم ترکوا ما امروا
[صفحه 210]
بعلمه و تکلفوا مالم یؤمروا بعلمه حتی تکلفوا علم السماء یاباعبیده خالط الناس باخلاقهم و زایلهم باعمالهم یا اباعبیده انا لا نعده الرجل فقیها عالما حتی یعرف لحن القول و هو قول الله عز و جل و لتعرفنهم فی لحن القول.
فرمود اصحاب کلام کسانی هستند که به آنچه مأمور بوده‌اند عمل نکرده و فرو گذاشته‌اند و به آنچه به علمش مأمور نیستند خود و دیگران را تکلیف نموده و خود را به تکلف انداخته‌اند - آنها می‌خواهند به علم سماوی برسند فرمود ای ابوعبیده با مردمان موافق اخلاق آنها خلطه و آمیزش نما اما با اعمال آنها نزدیک مشو فرمود ما آنها را عارف و دانشمند نمی‌شناسیم مگر وقتی که از لحن در قول عارف و واقف باشند و این است که خدای تعالی آنها را به شناختن معارف صحیح به نام لحن قول موظف فرموده است.

تعلیمات درباره علم فلکی‌

شیخ مفید می‌نویسد عمرو بن عبید بر محمد بن علی وارد شد که او را به سؤالی امتحان کند.
گفت جعلت فداک ما معنی قوله تعالی اولم یرالذین کفروا ان السموات و الارض کانتا رتقا ففتقناهما معنی این آیه چیست؟ و منظور در رتق و فتق کدام است.
فقال ابوجعفر (ع) کانت السماء رتقا لا تنزل المطر و کانت الارض رتقا لا تخرج النبات.
فرمود مراد از رتق آسمان این است که باران نمی‌بارید و زمین نبات بیرون نمی‌داد - و خداوند این رتق را برطرف فرمود و باران را از آسمان و نبات را از زمین خارج فرمود.
عمرو بن عبید رفت و برگشت پرسید معنی این آیه چیست؟ و من یحلل علیه غضبی فقد هوی خداوند که غضب نمی‌کند - زیرا غضب مولود غرائز طبیعی مزاج است و خداوند از ترکیب و چون و چرا منزه است فرمود مراد از غضب الهی عقاب اوست.
ابونعیم می‌نویسد مردی آمد از حکمت این بیان سؤال کرد که می‌فرماید اولئک یجزون الغرفة بما صبروا قال علیه‌السلام علی الفقر فی دار الدنیا.
فرمود جزای صبر صبر در فقر دنیا است چنانچه در قرآن می‌فرماید و جزاهم بما صبروا جنة و حریرا که مراد صبر در فقر و مصائب دنیاست.
[صفحه 211]

پاسخ مسائل علمی از امام محمدباقر علیه السلام

شیخ طبرسی در احتجاج از ابان بن تغلب روایت می‌کند که طاوس یمانی از امام محمدباقر علیه‌السلام پرسید یا اباجعفر هل تعلم متی مات ثلث الناس حضرت فرمود یا ابا عبدالرحمن لم یمت ثلث الناس قط انما اردت ربع الناس قال و کیف ذلک قال کان آدم و حواء و قابیل و هابیل فقتل قابیل هابیل فذلک ربع الناس.
پرسید آیا می‌دانی کی ثلث مردم مرده‌اند فرمود ثلث مردم نمرده‌اند شاید می‌خواهی بگوئی کی ربع مردم مرده‌اند و آن وقتی بود که قابیل هابیل را کشت زیرا آدم و حوا و قابیل و هابیل چهار نفر فقط در دنیا بودند و چون هابیل کشته شد یک ربع از مردم روی کره زمین مردند قال صدقت.
طاوس پرسید بگو بدانم اول کسی که دروغ گفت کی بود قال ابلیس حین قال انا خیر منه خلقتنی من نار و خلقته من طین فرمود او شیطان بود که گفت من بهتر از آدم هستم زیرا او از خاک است و من از آتش این دروغ و تکذیب بود زیرا خاک بهتر از آتش است چه خاک هر امانتی را حفظ می‌کند قابل رویانیدن نبات و مکث گیاه فواکه و غیره است ولی آتش هر چه به او بسپارند می‌سوزاند و از بین می‌برد و نابود و محو می‌کند.
پرسید آن قومی که شهادت به حق دادند و خودشان دروغ گفتند کیانند؟
قال (ع) المنافقون حین قالوا لرسول الله (ص) نشهد انک لرسول الله و الله یعلم انک لرسوله و الله یشهد ان المنافقین لکاذبون.
منافقین بودند که شاهد شهادت دادن پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم به حق بودند معذلک او را تکذیب کردند و در نتیجه این آیه نازل شد که ما شهادت به رسالت تو می‌دهیم و منافقین می‌آیند می‌گویند شهادت دادیم اما آنها دروغ گویند.
پرسید آن طایری که فقط یک بار طیران کرد کدام است.
قال علیه‌السلام طور سینا اطاره الله عز و جل علی بنی‌اسرائیل حین اظلهم بجناح منه فیه الوان العذاب حتی قبلوا التورات و ذلک قوله عز و جل «و اذانتقنا الجبل فوقهم کانه ظلة و ظنوا انه واقع بهم» فرمود آن کوه طور سینا بود که چون بنی‌اسرائیل به ستمکاری پرداختند خداوند آن کوه را به صورت یک پرنده عظیم به انواع و الوان عذاب بالای سر آنها پرواز داد و آنها گمان کردند بر سر آنها خواهد فرود آمد و تورات را قبول کردند.
[صفحه 212]
پرسید بگو بدانم کدام پیغمبر بود که چون مبعوث شد جن و انس و فرشته نبودند که در قرآن می‌فرماید قال الغراب حین بعثه الله عز و جل لیری قابیل کیف یواری سوأة اخیه هابیل حین قتله «فبعث الله غرابا یبحث فی الارض لیریه کیف یواری سوأة اخیه».
فرمود چون خداوند آدم را آفرید و قابیل برادرش را کشت کلاغ را برانگیخت تا به او نشان دهد چگونه باید او را دفن کند زیرا چهل شبانه‌روز جسد برادر را روی سر گذاشته نمی‌دانست چه کند تا دو کبوتری یا دو کلاغی با هم نزاع کردند و یکی دیگری را کشت چون افتاد بالای سر او آمد با پنجه‌های خود زمین را کند و او را دفن کرد قابیل دفن جسد مردگان را فرا گرفت و آن روز نه جن بود و نه انس و غیر از آن سه نفر کسی نبود در حالی که آدم مبعوث به نبوت بود.
پرسید کدام قومی بودند که خداوند آنها را انذار فرمود اما نه از جن و نه از انس و نه از ملائکه بودند.
قال (ع) النمله ذکره الله فی کتابه قال النمله حین قالت یا ایها النمل ادخلوا مساکنکم لا یحطمنکم سلیمان و جنوده و هم لا یشعرون.
فرمود آن قوم مورچگان بودند که چون قشون سلیمان پراکنده بیابان شد فرمانده آن قوم مورچگان گفت ای قوم داخل خانه‌های خود شوید و گرنه پایمال سم ستوران و پای قشون سلیمان می‌گردید - و این انذار به وحی به مورچگان شد
پرسید بگو بدانم کیست که دروغ بر او بستند در حالی که انس و جن و فرشته نبود.
فقال علیه‌السلام الذئب الذی کذب علیه اخوه یوسف فرمود آن گرگ بود که برادران یوسف نسبت دروغ به او دادند.
پرسید آن چیست که کم آن حلال و بسیار آن حرام است فقال علیه‌السلام نهر طالوت.
قال الله عز و جل الا من اغترف غرفة بیده در موقعی که ذوالقرنین به ظلمات می‌رفت گفت یک کف از آن برای شما حلال است و بیشترش حرام و بهتر آن است که نخورند.
پرسید آن نماز واجب بدون وضوء کدام و آن روزه بدون اکل و شرم کدام است.
فرمود اما نماز بدون وضوء نماز بر پیغمبر است و روزه روزه صمت است که در قرآن می‌فرماید انی نذرت للرحمن صوما فلن اکلم الیوم انسیا.
[صفحه 213]
پرسید آنچه که از آن کم و زیاد می‌شود و آنچه که زیاد می‌شود و کم نمی‌گردد چیست
قال (ع) اما الشئی الذی یزید و ینقص فهو القمر و الشئی الذی یزید و لا ینقص فهو البحر و الشئی الذی ینقص و لا یزید فهو العمر
فرمود اما آنچه که زیاد می‌شود و کم می‌گردد ماهست و آنچه زیاد می‌شود ولی کم نمی‌گردد دریاست و آنچه که کم می‌شود و زیاد نمی‌گردد عمر است.
در این بیان علمی که مربوط به افلاک است یک تعلیمات عالیه نجومی و فلکی است که هنوز منجمین و هیویین نمی‌دانند آیا از قمر و خورشید شعاع خارج می‌شود یا اشعاع می‌گردد یعنی آیا پرتوی از آنها کسر می‌شود و این پرتو در اثر سوختن مواد مذاب درونی آنهاست که حرارت و نور ایجاد می‌کند یا نه حکماء درباره نور خورشید و قمر و اینکه شعاع است یا اشعاع بحث مفصلی دارند و فیزیک دانهای قرن اخیر که فقط در خواص اجسام بحث می‌کنند آن را اشعاع می‌دانند و لذا می‌گویند عمر چشم یا قمر یا خورشید مثلا فلان مدت است و البته این تئوری و نظریه به جائی نرسیده و استدلال علمی ندارد به حدس و تخمین و ظن و گمان مبتنی است امام علیه‌السلام می‌فرماید قمر بر آن می‌افزاید و کسر می‌گردد معلوم می‌شود که یک تجزیه و تحلیل جذب و دفعی است که قبض و انقباض می‌کند و شعاع و اشعاع می‌نماید.

درس علوم طبیعی و ضرب سکه در اسلام

محمد بیهقی [50] از کسائی نقل می‌کند که روزی بر هارون‌الرشید عباسی وارد شدم در دیوان خلافت نشسته بود و مقداری زیاد درهم و دینار مقابلش بود یکی از آن دینارها را به دست گرفته و دستور داد همه را بین خدمه مخصوص او تقسیم کردند در آن یک درهم نقشی بود که مطالعه می‌کرد و در آن فکر می‌نمود گفتم ای خلیفه در نقش سکه خیلی نگاه کردی چه فکر می‌کنی.
هارون گفت آیا می‌دانی اول کسی که در اسلام سکه زد کی بود گفتم تا آنجا که اطلاع دارم عبدالملک بن مروان بود - هارون پرسید علت سکه زدن و آن هم این لوح و نقش و این عبارت را ضرب کردن چیست؟
گفتم نمی‌دانم - گفت می‌خواهی تو را مطلع کنم!! گفتم آری میل دارم خبردار باشم گفت کاغذ در روم بیشتر از کاغذ مصر بود و نصرانیان هم اکثر به دین پادشاه روم بودند آنها برای
[صفحه 214]
خودشان یک طراز و شعاری به رومی تهیه کرده بودند که بالای سر کاغذها نقش شده بود «مثل سرلوحه اوراق رسمی امروز دنیا که هر کشوری علامت مخصوص و شعاری دارد و زیر آن نام آن دولت نگاشته و چاپ شده است که شیر و خورشید ایران زیباترین شعار کشور باستانی است یا عقاب شعار آلمان است و غیره»
در سرلوحه کاغذهای رومی با یک نقشی زیبا اب و ابن و روح‌القدس نگاشته شده بود و تا طلوع اسلام این اشعار باقی بود حتی روی سکه‌ها هم همین نقش را زدند.
چون دولت اسلام وسعت یافت این نامه‌ها و سکه‌ها یا به اصطلاح امروز اسکناس‌ها در بین مسلمین هم رواج یافت و عبدالملک بن مروان یک روز متوجه این نقش شد گفت آن را ترجمه کردند از این معنی که شرک بود متأثر گردید گفت در امر دین اسلام و این سکه‌ها باید فوری فکر کرد که مقابل این نقش ما هم در لباس‌ها و ظروف و کاغذها و سکه‌ها نقش تهیه کنیم - به عامل مصر نوشت که پیشنهادات خود را در این زمینه با مطالعه دقیق بفرستد چون آنجا هم کاغذ فنیقی و مصری بود و سابقه سکه داشت و بخشنامه‌ای صادر کرد که تمام ممالک اسلامی آن روز سکه‌ها و سرلوحه نامه‌ها و شعار دولت‌های قبل از اسلام را که رایج یا متروک هم بود بفرستند تا از میان آنها یک شعار خاص برای سکه اسلام تهیه و تعیین نماید.
نامه را به عبدالعزیز بن مروان پدر عمر بن عبدالعزیز به مصر نوشت که در میان مسلمین این سکه‌ها را باطل کند و چون آنجا در ضرابخانه‌ای وسیله چاپ سکه بود همه آنها را محو نمایند و در لباس و پارچه‌ها و کاغذها و نقره و طلاها کلمه توحید نقش کنند و این جمله را نوشت «شهد الله انه لا اله الا هو» و این کلمه توحید شعار مسلمین بود تا زمان هارون‌الرشید که گفت تاکنون آن کلمه باقی است.
عبدالعزیز که از آن سکه‌ها تهیه کرد به شام فرستاد عبدالملک بخشنامه‌ای صادر نمود که کلیه سکه‌های رومی را از بین ببرند و دیگر معامله با آن مسکوکات قدغن است هر کس با سکه رومی که نماینده شرک است معامله کند معامله آن حرام و عقاب هم می‌شود و به عمال خود دستور داد هر کس با سکه رومی معامله کند او را زجر و اذیت و حبس طولانی نمایند و حبس ابد کنند.
چون سکه در اسلام فراوان شد مقداری از آنها را به روم فرستاد پادشاه روم که خبر یافت گفت بیاورید ترجمه کنید برای او ترجمه کردند گفتند کلمه توحید است او منکر شد
[صفحه 215]
و غضب کرد و نامه‌ای به عبدالملک نوشت به چه مناسبت شعار روم و مسکوک رایج این کشور را جمع و محو کردی اگر خلفای قبل از تو این کار را کرده بودند درست بود ولی تو خطا کردی و بدعت نمودی و اکنون یک هدیه‌ای برای تو می‌فرستم که در کار خود تجدید نظر نمائی و انتظار دارم دستور دهی همان مسکوکات مورد معامله مردم باشد چه زیباتر از این سکه و شعار به دست نمی‌آید.
عبدالملک نامه پادشاه روم را خواند دید لحن تهدید دارد پاسخ او را جایز ندانست و هدیه او را قبول نکرد - پادشاه روم دوباره هدیه را فرستاد گفت اگر کم بود بیشتر تهیه و تقدیم شود و مطالبه پاسخ خود را کرد و پیغام داد من هم آنچه را تو دوست داری دوست دارم «یعنی میل دارم سکه‌های تو محو و نابود گردد».
عبدالملک باز هدایای پادشاه روم را برگردانید و بار سوم ملک روم هدیه را بیشتر فرستاد و باز مطالبه پاسخ نامه را نمود و خلیفه را سوگند داد به حق عیسی که آن هدایا را باز کند و مشاهده نماید - عبدالملک پذیرفت و چون آن جعبه را گشودند دیدند در طلا و نقره به پیغمبر اسلام دشنام داده است سخت برآشفت و چهره در هم کشید و سفیر روم را بازگردانید گفت پاسخ آن را می‌فرستم.
عبدالملک دستور داد عقلا و خردمندان قوم را جمع کردند با آنها مشورت نمود که چنین هدیه‌ای به خصومت برای من فرستاده است چون عبارت روی سکه را ترجمه کردند همه غضبناک شدند گفت من بدترین فرزند اسلام باشم اگر پاسخ او را ندهم و در دشنام پیغمبر اسلام تحمل و بردباری کنم و این کافر را به حال خود واگذارم و این سخت‌ترین تصمیمی بود که خلیفه برای جبران آن گرفت ولی راه عمل را نمی‌داند - گفت ای مسلمانان من می‌خواهم کلیه درهم و دینار مسکوک رومی را اول از کشورهای اسلامی محو و برطرف کنم و بعد از روی زمین نابود سازم هر کس رأی داد تا یکی از مجرمین مورخین را به نام روح بن زنباع احضار کرد گفت رأی تو چیست در این کار من چنین قصدی دارم که راهش را نمی‌دانم روح بن زنباع گفت وای بر تو مثل محمد بن علی الباقر هست و تو از دیگران مشورت می‌کنی او از خاندان نبوت است و سرچشمه علم و دانش و فضیلت است از او بخواه که برای تو نظریه بدهد.
عبدالملک نامه‌ای به عاملش در مدینه نوشت و به او داد گفت شخصا می‌روی خدمت
[صفحه 216]
محمد بن علی بن الحسین و با کمال احترام صد هزار درهم تقدیم محضرش می‌کنی و سیصد هزار درهم برای مخارج او می‌دهی که با شتری تندرو و با آسایش و احترام کامل او را به شام بفرستی.
قاصد نماینده عبدالملک پول‌ها را گرفت و با شتری جمازه حرکت کرد به مدینه حضور امام محمدباقر علیه‌السلام شرفیاب شد جریان را به عرض رسانید.
فقال الباقر علیه‌السلام لا یعظمن هذا علیک فانه لیس بشی‌ء من جهتین.
احداهما - ان الله عز و جل لم یکن لیطلق ما تهدوک به صاحب الروم فی رسول الله (ص) و الاخری وجود الحیلة فیه.
قال و ما هی قال تدعوا فی هذه الساعة بصناع فیضربون بین یدیک سککا للدراهم و الدنانیر و تجعل النقش علیها سورة التوحید و ذکر رسول الله (ص) احدهما فی وجه الدینار و الدرهم و الاخر فی وجه الثانی و تجعل فی مدار الدرهم و الدینار ذکر البلد الذی یضرب فیه و السنة التی تضرب فیها الدراهم و الدنانیر و تعمد الی وزن ثلاثین درهما عددا من الاصناف الثلاثة التی عشرة منها وزن عشرة مثاقیل فتکون اوزانها جمیعا واحدا و عشرین مثقالا فتجرئها من الثلاثین فتصیر العده من الجمیع وزن سبعة مثاقیل و تصب صنجات من قواریر لا تستحیل الی زیادة و لا نقصان فتضرب الدراهم علی وزن عشرة و الدنانیر علی وزن سبعة مثاقیل و کانت الدراهم فی ذلک الوقت انما هی الکسرویة التی یقال لها الیوم البغلیه لان رأس البغل ضربها لعمر بن الخطاب بسکه کسرویه فی الاسلام مکتوب علیها صورت الملک و تحت الکرسی مکتوب بالفارسی «نوش خر» ای کل هینا و کان وزن الدرهم منها قبل الاسلام مثقالا و الدراهم التی کان وزن العشرة منها وزن ستة مثاقیل و العشرون وزن خمسة مثاقیل هی السمیریه الخفاف و الثقال و نقشها نقش فارس ففعل عبدالملک ذلک و امره محمد بن علی بن الحسین ان یکتب السکک فی جمیع بلدان الاسلام و ان یتقدم الی الناس فی التعامل بها و ان یتهدد بقتل من یتعامل بغیر هذه السکک [51].
چون نماینده عبدالملک خدمت امام محمدباقر علیه‌السلام رسید و جریان را گزارش داد حضرت باقرالعلوم فرمود این کار بزرگی نیست از دو جهت.
[صفحه 217]
اول آنکه خداوند راضی نیست که پادشاه روم به پیغمبرش دشنام دهد و آیه قرآن غلبت الروم شاهد این معنی می‌باشد.
دوم آنکه با یک تدبیر عاقلانه می‌توان آن را محو و معدوم نمود.
پرسید آن تدبیر کدام است فرمود الان زرگرها را بخواه و دستور بده سکه‌ها بزنند و درهم و دینار از طلا و نقره تهیه کنند و در یک روی آن سکه سوره توحید را نقش نمایند در روی دیگرش اسم خلیفه و سال سکه و مکان استعمال را نقش نمایند تا هر کس آن را دید بشناسد این سکه در چه زمان به فرمان چه پادشاه در کدام کشور ضرب شده است.
فرمود دقت کنید وزن این دینار و درهم‌ها سنگین باشد سی نفر را بخواهید که ده نفر ده مثقالی و ده نفر شش مثقالی و ده نفر پنج مثقالی ضرب بزنند فرمود درهم را ده مثقالی و دینار را هفت مثقالی ضرب نزنند که مزیت و برتری بر سکه‌های خارجی داشته باشد و در آن وقت سکه‌های رایج بین مردم عراق عرب و عجم مقداری سکه بغلیه بود که سر قاطری را سکه زده بودند آن هم مال زمان کسری بود و در یک روی آن نوشته بودند «نوش خر» که ده عدد آنها مساوی با شش عدد از این سکه‌ها می‌شد.
قاصد عبدالملک برگشت دستور امام محمدباقر علیه‌السلام را تماما ابلاغ کرد عبدالملک هم فوری دستور داد زرگرهای شام جمع شدند و سکه زدند و این سکه‌ها را تقسیم و توزیع به بلاد و امصار و شهرهای اسلامی نمایند و باز بخشنامه صادر کرد که پس از رسیدن و توزیع این سکه‌ها هر کس معامله‌ای به غیر از سکه درهم و دینار اسلامی کند کشته خواهد شد.
عبدالملک بن مروان از آن سکه‌ها با سفیری نزد ملک روم فرستاد و گفت تو قادر نخواهی بود که نام خدای یگانه را محو کنی زیرا مسلمین در سرتاسر کشورهای اسلامی نام خدای یگانه را به هیچ قیمتی نمی‌فروشند و از مسکوک غیر از نام خدا معامله نمی‌کنند با این مقدمه تاریخی ثابت می‌شود که ضرب سکه اسلام به این ترتیب به تعلیم حضرت امام محمدباقر (ع) بوده است.

اولین سکه در اسلام‌

در دایرةالمعارف بریطانیای کبیر در سیره امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه‌السلام می‌نویسد اول من امر بضرب السکة الاسلامیة هو الخلیفة علی البصره سنة اربعین من الهجره
اولین کسی که در اسلام سکه زد «گویا آن سکه در موزه بریطانیا موجود است»
[صفحه 218]
امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب خلیفه مسلمین بود که در سال چهلم در بصره دستور داد سکه زدند و آن سال مطابق 660 میلادی بود و پس از آن عبدالملک بن مروان خلیفه اموی در سال 76 هجری مطابق سال 695 میلادی آن را تکمیل نمود.
و در کتب تاریخ می‌نویسند ایرانیان سکه را برای عمر خلیفه دوم با عکس سر قاطری سکه زدند و به نام کسرویه و بغلیه نامیدند ولی سکه صحیح به اهتمام و دستور امام محمدباقر علیه‌السلام به پیروی فرمان امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام کامل گردید.
نگارنده گوید بنابراین روایت ایامی که امام محمدباقر علیه‌السلام در مدینه شهرت علمی داشت و دستور سکه زدن را داد قریب بیست سال بیش از عمرش نگذشته بود و در این ایام پدرش علی بن الحسین علیه‌السلام زنده بود که شهرت امام محمدباقر در شام گوش همه را پر کرده و در آموزش و پرورش اسلامی جدی بلیغ می‌فرموده است - و از همین شهرت معلوم می‌شود از اوایل بلوغ در کشف و حل و هضم مطالب علوم و معارف اسلامی مکتبی داشته و مردم او را به علم و فضیلت و دانش می‌شناختند.

بردن جابر را به ظلمات و آب حیات‌

جابر بن یزید جعفی که از اصحاب امام محمدباقر علیه‌السلام است گفت پرسیدم یابن رسول الله مراد از ملکوت سموات و ارض که در این آیه می‌فرماید کذلک نری ابراهیم ملکوت السموات و الارض چیست؟
دیدم که دست خود را به جانب آسمان بلند کرد و به من گفت ببین چه بینی - چون نگریستم دیدم نوری از دست‌های آن حضرت به آسمان متصل شده چنانکه چشمها خیره می‌شد آنگاه دست مرا گرفت به اندرون خانه برد و لباس خود را عوض کرد فرمود چشمت را ببند پس از لحظه‌ای فرمود باز کن می‌دانی در کجا هستی؟ گفتم نه فرمود در این ظلماتی که ذوالقرنین رفت ما می‌رفتیم و جز تاریکی هیچ چیز نمی‌دیدم و حتی قدم که بر می‌داشتم نمی‌دانستم کجا قدم می‌گذارم مقداری دیگر رفتیم فرمود یا جابر می‌دانی کجائی عرض کردم نه فرمود بر سر آن چشمه‌ی آب حیات هستی که خضر از آن خورد و از آب زندگانی باقی ماند جای آن دارد که بگویم ای خضر
من از دو روزه‌ی عمر آمدم به جان ای خضر
چه می‌کنی تو که این عمر جاودان داری
جابر می‌گوید از عالمی به عالم دیگر می‌رفتم تا اینکه پنج عالم طی شد آنگاه فرمود
[صفحه 219]
هر یک از بشر که از دنیا بیرون رود در یکی از این عوالم ساکن می‌شود تا اینکه قائم آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم ظهور نماید سپس فرمود چشم بر هم نه چشم بستم لحظه‌ای نگذشت فرمود چشم خود بگشا چون چشم باز کردم خود را در خانه آن حضرت دیدم - پس همان لباس اول را پوشید و به مجلس درس تشریف آورد.
نگارنده گوید شاگردان مکتب جعفری که خود را بدان تربیت آموخته‌اند در گوشه و کنار حتی امروز هم هستند که سیر معنوی می‌کنند و عوالم مختلف را زیر نظر می‌گذرانند ولی البته این درس مخصوص عده‌ای است به هر کس این راز را نمی‌نمایند و این درس را نمی‌دهند ضمیر روشن و دل صاف و حسن عقیدت و ایمان کامل و صفای باطن می‌خواهد که به این درجات برسد وقتی هم که مردان خدا به این درجات رسیدند برای دنیای خود استفاده نمی‌کنند بلکه برای مشکلات مسلمین قیام و اقدام می‌نمایند.
مردان حق ز مردم دنیا نهفته‌اند
در کیششان نه کذب و در آئینشان نه لاف
آنها که در راه تکامل نفس سیر می‌کنند منافع شخصی را فدای مصالح نوعی می‌نمایند و در درجه اول می‌کوشند خود را اصلاح کنند تا پس از تهذیب و تملک نفس خود بتوانند دیگران را هدایت و ارشاد و اصلاح نمایند و مربیان آسمانی کسانی را که استعداد و لیاقت تربیت مهذب نفسانی را ندارند در حوزه درس خود راه نمی‌دهند چنانچه عرفای الهی و صوفیان صافی ضمیر هم هر کس را به مریدی و مصاحبت نمی‌پذیرند شرایط مقدماتی اصلاح نفس باید اول تأمین گردد تا سر تا پا برای روش پرورش مربیان روحانی آمادگی داشته باشند و به همین جهت هم بود که ائمه اطهار اسرار و رموز علمی را به هر کس نمی‌گفتند؟!
[صفحه 220]

مدیحه حزین

به درگاه قدر تو یا ذالمفاخر
اکابر بسوده جبین چون اصاغر
ز حب تو زینت گرفته بواطن
ز فضل تو رتبت گزیده ظواهر
ز ذاتت تخالف بهشته طبایع
ز مهرت تنازع نبشته عناصر
عرض نیستی ای رهین تو اعراض
تو جوهر نئی ای معین جواهر
تو فرزند زین‌العبادی و نامت
محمد علوم نبی را تو باقر
تو پنجم امامی و این پنج حس را
نتیجه شدی ای شعور مشاعر
تو را هشت خلد مخلد محافل
تو را نه سپهر مقرنس معابر
مظاهر بود مر صفات خدا را
تو هستی یکی زان مجلا مظاهر
بگویم چه باشی و ماننده بر که
چو نسبت به شخص تو ناقص نظایر
زده خلق هشام عبدالملک را
به پا بوسه گشته معاشر مباشر
ز دور تو اما پراکنده یکسر
خیو برزخ سفلگان معاصر
بلی خلق از زندگی رویگردان
شده همسر مردگان مقابر
ز تو شرمسار است هر جا نواهی
ز تو سرفراز است هر جا اوامر
بود حب تو هم چو فردوس نافع
ولی هست بغض تو چون نار خاسر
تو یک مورد آیات را از موارد
تو یک مصدر الطاف را از مصادر
به باب تو کوه وقار است ساکن
به کوی تو چرخ کمال است دایر
چو مهره ترا هست بر کف مبرهن
غیوب و خواطر سرائر ضمایر
تماشاگهت نیست دنیای فانی
ترا ساحت عالم جان مناظر
من و دانش تو زهی عقل کودن
من و خدمت تو زهی فهم قاصر
حزین چونکه عاجز بود از مدیحت
شود در دعا حتم اشعار شاعر
الا تا که مشمول نور است مؤمن
الا تا که مرهون نار است کافر
محبت به سوی هدایت مراجع
عدویت بگوی ضلالت مسافر
اثر شاعر معاصر حزین بروجردی
[صفحه 221]

امام محمدباقر علیه السلام از خاندان رحمت و شجره نبوت

شیخ مفید در ارشاد نقل می‌کند که حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام می‌فرمود.
بلیة الناس علینا عظیمه ان دعوناهم لم یستجیبوا لنا و ان ترکناهم لم یهتدوا بغیرنا.
فرمود بلیات مردم برای بسیار با اهمیت است اگر آنها را دعوت به اصلاح مفاسد درونی و بیرونی انسان کنیم به ما پاسخی نمی‌دهند و اگر ترک آنها گوئیم به غیر از ما کسی نیست آنها را هدایت نماید.
و قال (ع) و ما ینتقم الناس منا نحن اهل البیت الرحمة و شجرة النبوة و معدن الحکمه و مختلف الملائکة و مهبط الوحی
فرمود از ما برای مردم نقمت نیست ما خاندان اهل بیت رحمت الهی بر مردم هستیم زیرا ما شجره نبوت و معدن حکمت و محفل ما محل آمد و رفت ملائکه است خاندان ما مهبط وحی است ما فقط برای هدایت هستیم و ارائه نعمت و رحمت کردیم.
قال (ع) یا بنی ایاک و الکسل و الضجر فانهما مفتاح کل شر انک ان کسلت لم توذ حقا و ان ضجرت لم تصبر علی حق فرمود مراقب خود باش در دو معنی یکی کسالت تنبلی و تن‌پروری و دیگر ضجرت که هر دو کلید شرور است اگر کسل شدی حق را ادا نمی‌کنی و اگر ضجرت دلتنگی کنی صبر بر حق نمی‌توانی کرد.
سعد اسکافی از حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام نقل می‌کند که قال علیه‌السلام «عالم ینتفع بعلمه افضل من الف عابد».
فرمود عالمی که از علم و دانش اطلاعات خود مردم را بهره‌مند کند بهتر است از هزار عابد و نکته این فرمایش این است که عابد برای نجات خود می‌کوشد و عالم برای نجات خود و دیگران.
گفتم میان عالم و عابد چه فرق بود
تا برگزیدی از آن این طریق را
گفت آن گلیم خویش برون می‌کشد ز آب
وین سعی می‌کند که بگیرد غریق را
قال (ع) و الله لموت العالم احب الی ابلیس من موت سبعین عابدا
مرگ یک دانشمند برای شیطان بهتر است از مردن هفتاد عابد زیرا عابد در حفظ خود می‌کوشد و عالم در هدایت دیگران یونس بن یعقوب روایت می‌کند که امام محمدباقر علیه‌السلام فرمود
[صفحه 222]
شیعتنا ثلاثة اصناف - صنف یأکلون الناس بنا - و صنف کالزجاج یتهشم و صنف کالذهب الاحمر کل ما ادخل النار ازداد جودة فرمود دوستان ما سه دسته‌اند یک دسته مردم را به ما می‌خورند یعنی با مردم سازش می‌کنند دسته‌ای دیگر مانند شیشه هر چه دارند نمودار است - یک دسته هم مانند طلای سرخ هستند که هر چه بیشتر در آتش نهند ناب‌تر گردیده و ارزش آن بیشتر می‌شود.
قال (ع) اشد الاعمال ثلاثة ذکر الله علی کل حال و انصافک من نفسک و مواسات الاخ فی المال سخت‌ترین اعمال سه کار است ذکر خدا در هر حال دوم انصاف در نفس «چه در حق خویش یا دیگران و شکی نیست کسی انصاف در حق خود ندهد در حق دیگران نمی‌دهد» سوم مواسات در مال نسبت به برادران خود که هر چه دارد بین خود و برادران مواسات و مساوات داشته باشد.
قال (ع) ایاکم و الخصومه فانها تفسد القلب و تورث النفاق دشمنی و خصومت فساد در قلب ایجاد می‌کند و نفاق تولید می‌نماید.
این حدیث از امام محمدباقر علیه‌السلام است که از اجدادش تا رسول الله و از تابعین و اصحاب روایت فرموده که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم در خطبه‌ای مفصل که خواند - فرمود من یهدی الله فلا مضل له و من یضلل الله فلا هادی له ان اصدق الحدیث کتاب الله و احسن الهدی هدی محمد (ص) و شر الامور محدثاتها و کل محدثة بدعة و کل بدعة ضلالة و کل ضلالة فی النار

وظیفه مردم نسبت به امام

حضرت امام محمدباقر (ع) پیروان خود را به وظیفه اجتماعی آشنا می‌نماید فرمود هر کس نسبت به امام سه وظیفه دارد تا بتواند به کمال لایق خود برسد انما کلف الناس ثلاثة معرفة الائمة و التسلیم فیما ورد و علیهم الرد الیهم فیما اختلفوا فیه
مردمان به سه چیز مکلف هستند.
1 - شناختن ائمه که امام کیست و شرایط و آثار امامت را بداند تا او را بشناسد.
2 - چون امام را شناخت تسلیم او شود و هر چه امام به او بیاموزد عمل کند و بدون چون و چرا سر تسلیم و رضا پیش آورد.
3 - در هر چه از احکام شرعیه بین خود اختلاف ورزیدند به ایشان یعنی به امام عرضه دارند تا امام به شهامت خود اختلاف آنها را برطرف گرداند.
[صفحه 223]
این تعلیم شامل دستور مؤکدی است برای معرفت به حال امام و تسلیم شدن برای آنکه بداند گفتار امام حجت است و اینکه امام از زبان وحی سرچشمه گرفته و اختلافات خود را به امام مراجعه دهد - تا حل و فصل فرماید.
و لذا در روایت دیگر به جابر فرمود اگر ما به رأی و میل خود فتوی دهیم به هلاکت می‌رسیم.

معرفی امام محمدباقر علیه السلام از جدش امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام

عبدالرحیم قصیر آمد حضور امام محمدباقر علیه‌السلام از معرفی امیرالمؤمنین علیه‌السلام پرسید
قال (ع) کان علی (ع) و اذا ورد علیه امر ما نزل به کتاب و لا سنة رجم فاصاب قال ابوجعفر و هی المعضلات
فرمود جدم از روی علم و اطلاع قضاوت می‌کرد و از روی کتاب و سنت راهنمائی می‌فرمود هرگاه امری برای او مشکل می‌شد از جانب حق تعالی ملهم می‌گردید و از روی درستی و صحت و صواب حکومت می‌فرمود.
عبدالرحیم مسطور از حضرت ابی‌جعفر علیه‌السلام فرمود ان علیا (ع) اذا ورد علیه امر لم یجئی به کتاب و لا سنة رجم به یعنی ساهم فاصاب
این مرد هم که از اصحاب امام پنجم بوده از وصف علی علیه‌السلام پرسید فرمود او از کتاب و سنت قضاوت می‌کرد و به الهام وحی معضلات را حل می‌نمود.

دوستی علی علیه السلام ایمان و دشمنی او کفر است

حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام در ذیل تفسیر قرآن و فیض در صافی و هم‌چنین در علل الشرایع شیخ صدوق علیه‌السلام مفضل بن عمرو روایت نموده که فرمود ما مبین و مفسر قرآن هستیم هر کس دوست علی بن ابیطالب باشد او مؤمن است و هر که دشمن و بدخواه او باشد کافر است.
قال (ع) لان حبه ایمان و بغضه کفر و انما خلقت الجنة لاهل الایمان و خلقت النار لاهل الکفر فهو (ع) قسیم الجنة و النار لهذه العله و الجنة لا یدخلها الا اهل محبته و النار لا یدخلها الا اهل بغضه
چون حب علی ایمان و بغض او کفر است و خلقت بهشت برای مؤمنین است که علی امیر آنهاست و دوزخ برای کافرین است و لذا علی قسمت کننده اهل بهشت و جهنم است.
مفضل پرسید یابن رسول الله آیا انبیاء و اوصیاء آنها هم علی را دوست می‌داشتند و دشمنان آنها دشمن وی بودند در حالی که علی در عصر آنها در ظاهر نبود.
[صفحه 224]
امام پنجم فرمود مگر نمی‌دانی که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم در روز خیبر چنین فرمود
قال (ص) اما علمت ان النبی (ص) قال یوم الخیبر لاعطین الرایة غدا رجلا یحبه الله و رسوله و یحب الله و رسوله ما یرجع حتی یفتح الله علی یدیه
یعنی فردا پرچم فتح و ظفر را به دست کسی خواهم داد که خدا و رسول او را دوست دارند و او هم خدا و رسولش را دوست دارد و پیغمبران سبق و اوصیاء آنها در یک مکتب تربیت شده بودند علی را دوست می‌داشتند و به دوستی او مکلف بودند و چگونه می‌شود پیغمبر کسی را که خدا و رسول او را دوست می‌دارند دوست نداشته باشند.

اول سؤال از حقوق اهل بیت علیهم السلام است‌

قال رسول الله (ص) انا اول و اقد علی العزیز الجبار یوم القیمة و کتابه و اهل بیتی ثم اسئلهم ما فعلتم بکتاب الله و اهل بیتی
حدیث نبوی نقل از امام محمدباقر (ع)
در اصول کافی از حضرت ابی‌جعفر علیه‌السلام روایت نموده‌اند که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود روز قیامت اول کسی که بر خداوند وارد می‌شود من و کتاب خدای قرآن و اهل بیت من می‌باشند و پس از من امت من می‌باشند که قبل از ملل دیگر بر خدای خود وارد می‌شوند و اول سئوالی که از امت من می‌شود راجع به رفتار آنها با امت و اهل بیت من می‌باشد.

روایت خطبه حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام

 

اشاره

یک سلسله از روایات حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام بیان خطبی است که از حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه‌السلام نقل کرده و نقل این امام منبع تألیف کتاب نهج‌البلاغه گردید
از جمله خطب مرویه امام محمدباقر خطبه وسیله است
در روضه کافی از جبار بن یزید مرویست که گفت در خدمت ابی‌جعفر علیه‌السلام بودم عرض کردم یابن رسول الله اختلاف مسلمین مخصوصا پیدایش جماعت کیسانیه و زیدیه و مناظرات و مناقشات آنها با هم مرا ناراحت کرده و دل مرا آتش زده است امام فرمود ای جابر نمی‌دانی منبع و منشاء اختلاف کجاست و سبب تفرقه چیست؟ گفت اجمالا می‌دانم آن را تشریح فرما حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام فرمود:
«فلا تختلف اذا اختلفوا یا جابر ان الجاحد لصاحب الزمان کالجاحد لرسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فی ایامه یا جابر اسمع و ع قلت اذا شئت قال اسمع و ع بلغ حیث انتهت بک راحلتک ان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خطب
[صفحه 225]
الناس بالمدینة بعد سبعة ایام من وفات رسول الله و ذلک حین فرغ من جمع القرآن و تألیفه»
قریب بدین مضمون فرمود ای جابر اختلاف نکنید در اختلافات هم شرکت ننمائید هر کس منکر امام زمان و امام عهد باشد مثل کسی است که زمان پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم منکر رسالت او شده باشد ای جابر بشنو و فرا بگیر جابر گفت اجازه می‌دهی که بشنوم و به دیگران هم بگویم فرمود بشنو و بگو و نقل کن.
فرمود امیرالمؤمنین هفت روز پس از رحلت رسول خدا این خطبه را ایراد کرد و بعد به جمع قرآن پرداخت و آن خطبه را خطبه وسیله گویند بدین شرح
«الحمد لله الذی منع الاوهام ان تنال الا وجوده و حجب العقول ان تتخیل ذاته لامتناعها من الشبه و التشاکل بل هو الذی لا یتفاوت فی ذاته و لا یتبعض بتجزیة العدد فی کماله فارق الاشیاء لاعلی اختلاف الا ما کن و یکون فیها لاعلی وجه الممازجه و علمها لاباداة لا یکون العلم الا بها و لیس بینه و بین معلومه علم غیره به کان عالما بمعلومه ان قبل کان فعلی تأویل ازلیة الوجود و ان قیل لم یزل فعلی تأویل نفی العدم فسبحانه و تعالی عن قول من عبد سواء و اتخذ الها غیره علوا کبیرا نحمده بالحمد الذی ارتضاه من حلقه و اوجب قبوله علی نفسه و اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و ان محمدا صلی الله علیه و آله و سلم عبده و رسوله شهادتان ترفعان القول و تضاعفان العمل خف میزان ترفعان منه و ثقل میزان توضعان فیه و بهما الفوز فالجنه و النجاة من النار و الجواز علی الصراط و بالشهادة تدخلون الجنة و بالصلوة تنالون الرحمه اکثروامن الصلوة علی نبیکم ان الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایها الذین امنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما»
سپاس و شکر خدای را که اندیشه بشر از درک وجود او عاجز است جز آنکه بالطبع دریابد که صانعی واجب‌الوجود موجود است.
به کنه ذاتش خرد برد پی
اگر رسد خس به قعر دریا
چه آنچه قابل وهم و تصور و تخیل و تعقل است در محسوسات و ماده و قابل ابعاد است و خداوند آفریننده مجرد و منزه از چون و چرا بوده و می‌باشد و اگر گوئیم در آئینه عقل منعکس گردد و عکس‌برداری شود آن هم باید قابل وهم و تخیل و تصور باشد تا قابل انعکاس
[صفحه 226]
گردد و حق برتر و بالاتر از آن است و عقول خردمندان از درک ذات مقدسش عاجز است و صفاتش در حجاب موالید مستتر است وجود حق تعالی از شبه و ضد و ند و نظیر منزه و جنس و فصل و نوع ندارد و تعقل و تصور مستلزم این امور است او به علم و قدرت خلاقیت بر همه چیز و همه جا سیطره و تسلط دارد و علم و معلوم ذات و احدیت و علمش حضوری است و دلایل قدرت و خلقت و براهین ازلیت و ابدیت از آن برتر و بالاتر است و جز او معبودی نیست و وحدانیت او در رسالت محمد بنده او متجلی است پس خدای را سپاس بی‌حد و پیغمبرش را درود بی‌شمار باد - آنگاه فرمود:
«ایها الناس انه لا شرف اعلی من الاسلام و لا کرم اعز من التقوی و لا معقل احرز من الورع و لا شفیع انجح من التوبه و لا لباس اجمل من العافیه و لا وقایة امنع من السلامه و لا مال اذهب بالفاقه من الرضا بالقناعه و لا کنز اغنی من القنوع و من اقتصر علی بلغة الکفاف فقد انتظم الراحه و تبوء خفض الدعه و الرغبة مفتاح التعب و الاحتکار مطیة النصب و الحسد و آفة الدین و الحرص داع الی التقحم فی الذنوب و هو داعی الحرمان و البغی سائغ الی الحسن و الشرة جامع لمساوی العیوب رب طمع خائب و امل کاذب و رجاء یؤدی الی الحرمان و تجارة تؤل الی الخزان الا و من تورط فی الامور غیر ناظر فی العواقب فقد تعرض لمفضحات النوائب و بئست القلادة الذنب للمؤمن ایها الناس انه لا کنز انفع من العلم و لا عزا رفع من الحلم و لا حسب ابلغ من الادب و لا نسب اوضع من الغضب و لا جمال ازین من العقل و لا سوء اسوء من الکذب و لا حافظ احفظ من الصمت و لا غائب اقرب من الموت ایها الناس من نظر فی عیب نفسه اشتغل عن عیب غیره و من رضی برزق الله لم یاسف علی ما فی ید غیره و من سل سیف البغی قتل به و من حفر لاخیه بئرا وقع فیها و من هتک حجاب غیره انکشفت عورات بیته و من نسی زلله استعظم زلل غیره و من اعجب برأیه ضل و من استغنی بعقله زل و من تکبر علی الناس ذل و من سفه علی الناس شتم و من خالط الانزال حقر و من حمل ما لا یطیق عجز ایها الناس انه لا مال اعود من العقل و لا فقر اشد من الجهل و لا واعظ ابلغ من النصح و لا عقل کالتدبر و لا عبادة کالتفکر و لا مظاهرة اوثق من المشاورة و لا وحشة اشد من العجب و لا ورع کالکف من المحارم و لا علم کالصبر و
[صفحه 227]
الصمت یا ایها الناس فی الانسان عشر خصال یظهرها لسانه شاهد یخبر عن الضمیر و حاکم یفصل بین الخطاب و ناطق یرد به الجواب و شافع یدرک به الحاجه و واصف یعرف به الاشیاء و امیر یأمن با الحسن و واعظ ینهی عن القبیح و معز لیکن به الاحزان و حاضر تجلی به الضغائن و مؤنق یلهی به الاسماع. ایها الناس انه لا خیر فی الصمت عن الحکم کما انه لا خیر فی القول بالجهل و اعلموا ایها الناس انه من لم یملک لسانه یندم و من لا یعلم یجهل و من لا یتحلم لا یحلم و من لا یرتدع لا یعقل و من لا یعقل یهن و من یهن لا یوقر و من لا یوقر یوبخ و من یکتسب مالا من غیر حقه یصرفه فی غیر اجره و من لا یدع و هو محمود یدع و هو مذموم و من لم یعط قاعدا منع قائما و من یطلب العز بغیر حق یذل و من یغلب بالجور یغلب و من عاند الحق لزمه الوهن و من تفقه وقر و من تکبر حقر و من لا یحسن لا یحمد.»
«ایها الناس ان المنیة قبل الدنیه و التجلد قبل التبله و الحساب قبل العقاب و القبر خیر من الفقر و غض البصر خیر من کثیر من النظر و الدهر یوم لک و یوم علیک فاذا کان لک فلا تبطر و اذا کان علیک فاصبر فبکلاهما تمتحن.»
«و کلاهما ستخبرا - ایها الناس اعجب ما فی الانسان قلبه و له مواد من الحکمه و اضداد من خلافها فان سنخ له الرجاء ازله الطمع و ان هاج به الطمع اهلکه الحرص و ان ملکه الیأس قتله الاسف و ان عرض له الغضب اشتد به الغیظ و ان اسعد بالرضا نسی التحفظ و ان ناله الخوف شغله الحذر و ان اتسع له الامن استلسبه الغرة و ان جددت له نعمة اخذته العزه و ان افاد مالا اطغاه الغنی و ان عضته فاقة شغله البلاء و فی نسخة جهده البکاء و ان اصابته مصیبة الجزع و ان اجهد الجوع قعد به الضعف و ان افرط فی الشبع کظته البطنه فکل تقصیر به مضر و کل افراط به مفسد.»
«ایها الناس انه من قل ذل و من جادساد و من کثر ماله راس و من کثر علمه نبل و من افکر فی ذات الله تزنذق و من اکثر من شی‌ء عرف به و من کثر مزاحه استخف و من کثر ضحکه ذهبت هیبته فسدحسب من لیس له ادب ان افضل الفعال صیانة العرض بالمال لیس من جالس الجاهل بذی معقول من جالس الجاهل فلیستعد لقیل و قال لن ینجو من الموت غنی بماله و لا فقیر لاقلاله.»
[صفحه 228]
«ایها الناس لو ان الموت یشتری لاشتراه من اهل الدنیا الکریم الا بلج و الئسیم الملهوج.»
«ایها الناس ان للقلوب شواهد تجری الانفس عند مدرجة اهل التفریط و فطنة الفهم للمواعظ ما یدعوا لنفس الی الحذر من الخطر و للقلوب خواطر للهوی و العقول تزجر و تنهی و فی التجارب علم مستأنف و الاعتبار یقود الی الرشاد و کفاک ادبا لنفسک ما تکرهه لغیرک و علیک لاخیک المؤمن مثل الذی لک علیه لقد خاطر من استغنی برأیه و التدبر قبل العمل فانه یؤمنک من الندم و من استقبل وجوه الاراء عرف مواقع الخطاء و من امسک من الفضول عدلت رأیه و من حصنت شهوته فقد صان قدره و من امسک لسانه امنه قومه و نال حاجته و فی تقلب الاحوال علم جواهر الرجال و الایام توضح لک السرایر الکامنه و لیس فی البرق الخاطف متمتع لمن یخوض فی الظلمه و من عرف بالحکمه لحظته العیون بالوقار و الهیبه و اشرف الغنی ترک المنی و الصبر جنة من الفاقه و الحرص علامة الفقر و البخل جلباب المسکنه و الموده قرابة مستفادة و وصول متصل خیر من جاف مکثر و الموعظة کهف لمن وعاها و من اطلق طرفه کثر اسفه و قد اوجب الدهر شکره علی من نال سؤله و قل ما ینصفک اللسان فی نشر قبیح او احسان و من ضاق خلقه مله اهله و من نال استطال و قل ما تصدقک الامنیة و التواضع یکسوک المهابة و فی سعة الاخلاق کنوز الارزاق کم من عاکف علی ذنبه فی اخر ایام عمره و من کساه الحیاء ثوبه خفی علی الناس عیبه و انح القصد من القول فان من تحری القصد خفت علیه المؤن و فی خلاف النفس رشدک من عرف الایام لم یغفل عن الاستعداد الا و ان مع کل جرعة شرقا و ان فی کل اکلة غصصا لا تنال نعمة الا بزوال اخری و لکل رمق قوت و لکل حبة اکل و انت قوت الموت.»
اعلموا ایها الناس انه من مشی علی وجه الارض فانه یصیر الی بطنها و اللیل و النهار یتنازعان «و فی نسخة» یسارعان و فی هدم الاعمار.»
«یا ایها الناس کفر النعمة لؤم و صحبة الجاهل شؤم ان من الکرم لین الکلام
[صفحه 229]
و من العباده اظهار اللسان و افشاء السلام ایاک و الحذیعة فانها من خلق اللئیم لیس کل طالب یصیب و لا کل غائب یؤب لا ترغب فی من زهد فیک رب بعید هو اقرب من قریب سل عن الرفیق قبل الطریق و عن الجار قبل الدار الا و من اسرع فی المسیر ادرکه المقیل استرعورة اخیک کما تعلمها فیک اغتفر زلة صدیقک لیوم یرکبک عدوک من غضب علی من لا یقدر علی ضره طال حزنه و عذب نفسه من خاف ربه کف ظلمه «و فی نسخة» من خاف ربه کفی عذابه و من لم یرع فی کلامه اظهر فخره و من لم یعرف الخیر من الشر فهو بمنزله البهیمه ان من الفساد اضاعة الزاد ما اصغر المصیبة مع عظم الفاقة غدا هیهات هیهات و ما تناکرتم الا بما فیکم من المعاصی و الذنوب فما اقرب الراحة من التعصب و البؤس من النعیم و ما شر بشر بعده الجنه و ما خیر بخیر بعده النار و کل نعیم دون الجنة محقور و کل بلاء دون النار عافیة و عند تصحیح الضمائر تبدو الکبایر تصفیة العمل اشد من العمل و تخلیص النیة من الفساد اشد علی العاملین من طول الجهاد هیهات لولا التقی لکنت ادهی العرب - ایها الناس ان الله جل و عز وعد نبیه محمدا صلی الله علیه و آله الوسیله و وعده الحق و لن یخلف الله وعده الا و ان الوسیله اعلی درجة الجنة و ذروة ذوائب الزلفی و نهایة غایة الامنیة لها الف مرقاة ما بین المرقاة الی المرقاة حضر الفرس الجواد و مأة عام و هو ما بین مرقاة ذرة الی مرقاة جوهر الی مرقاة زبرجدة الی مرقاة لؤلؤة الی مرقاة یاقوتة الی مرقاة زمرد الی مرقاة مرجانة الی مرقاة کافور الی مرقاة عنبر الی مرقاة یلنجوج الی مرقاة ذهب الی مرقاة فضة الی مرقاة غمام الی مرقاة هواء الی مرقاة نور قد انافت علی کل جنان و رسول الله صلی الله علیه و آله یومئذ قاعد علیها مرتد بریطتین ریطة من رحمة الله و ریطة من نور الله علیه تاج النبوة و اکلیل الرساله قد اشرق بنوره الموقف و انا یومئذ علی الدرجة الرفیعة و هی دون درجته و علی ریطتان ریطة من ارجوان النور و ریطة من کافور و الرسل و الانبیاء قد وقفوا علی المراقی و اعلام الازمنة و حجج الدهور عن ایماننا قد تجللتم
[صفحه 230]
حلل النور و الکرامة لا یرانا ملک مقرب و لا نبی مرسل الا بهت بانوارنا و عجب من ضیائنا و جلالتنا و عن یمین الوسیله عن یمین الرسول صلی الله علیه و آله عمامة بسطة البصر یأتی منها النداء یا اهل الموقف طوبی لمن احب الوصی و امن بالنبی الامی العربی و من کفر فالنار موعده و عن یسار الوسیله عن یسار الرسول صلی الله علیه و آله و سلم ظلمة یأتی منها النداء یا اهل الموقف طوبی لمن احب الوصی و امن بالنبی الامی و الذی له الملک الاعلی لا فاز احد و لا نال الروح و الجنة الا من لقی بالاخلاص لهما و الاقتداء بنجومهما فایقنوا یا اهل ولایة الله ببیاض وجوهکم و شرف مقعدکم و کرم ما بکم و بفوزکم الیوم علی سرر متقابلین و یا اهل الانحراف و الصدور عن الله عن ذکره و رسوله و صراطه و اعلام الازمنة ایقنوا بسواد وجوهکم و غضب ربکم جزاء بما کنتم تعملون و ما من رسول سلف و لا نبی مضی الا و قد کان مخبرا امته بالمرسل الوارد من بعده و مشیرا برسول و موصیا قومه باتباعه و محلیة عند قومه لیعرفوه بصفته و لیتبعوه علی شریعته و لئلا یضلوا فیه من بعده فیکون من هلک و ضل بعد وقوع الاعذار و الانذار عن نبیه و تعیین حجة فکانت الامم فی رجاء من الرسل و ورود من الانبیاء و لئن اصیبت بفقد نبی بعد نبی علی عظم مصائبهم و فجائعها بهم فکانت علی سعة من الامل و لا مصیبة عظمت و لا رزیة جلت کالمصیبة برسول الله صلی الله علیه و آله لان الله حسم به انذار و الاعذار و قطع به الاحتجاج و العذر بینه و بین خلقه و جعله بابه الذی بینه و بین عباده و مهیمنه الذی لا یقبل الا به و لا قربه الیه الا بطاعته و قال فی محکم کتابه من یطع الرسول فقد اطاع الله و من تولی فما ارسلناک علیهم حفیظا فقرن طاعته بطاعته و معصیته بمعصیته فکان ذلک دلیلا علی من اتبعه و عصاه و بین ذلک فی غیر موضع من الکتاب العظیم فقال تبارک و تعالی فی التحریض علی اتباعه و الترغیب فی تصدیقه و القبول لدعوته قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله و یغفر لکم ذنوبکم فاتباعه صلی الله علیه و آله و سلم محبة الله و رضاه غفران الذنوب و کمال الفوز و وجوب الجنة و فی التولی عنه و الاعراض محادة الله
[صفحه 231]
و غضبه و سخطه و البعد منه مسکن النار و ذلک قوله و من یکفر به من الاحزاب فالنار موعده یعنی الجحود و العصیان له فان الله تبارک و تعالی اسمه امتحن بی عبادة و قتل بیدی اضداده و افنی بسیفی جحاده و جعلنی زلفة للمؤمنین و حیاض موت علی الجبارین و سیفه علی المجرمین و شد بی‌آزر رسوله و الزمنی بنصره و شرفنی بعلمه و حبانی باحکامه و اختصنی بوصیته و اصطفانی بخلافته فی امته فقال و قد حسده المهاجرون و الانصار و انغضت بهم المحاقل»
«ایها الناس ان علیا منی کهارون من موسی الا انه لا نبی بعدی فعقل المؤمنون عن الله نطق الرسول اذ عرفونی انی لست باخیه لابیه و امه کما کان هارون اخا موسی لابیه و امه و لا کنت نبیا فاقتضی نبوة و لکن کان ذلک منه استخلافا لی کما استخلف موسی هارون صلی الله علیهما حیث یقول اخلفنی فی قومی و اصلح و لا تتبع سبیل المفسدین و قوله صلی الله علیه و آله و سلم حین تکلمت طائفة فقالت نحن موالی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فخرج رسول الله الی حجة الوداع ثم صار الی غدیر خم فامر فاصلح له شبه المنبر ثم علاه و اخذ بعضدی حتی رأی بیاض ابطیه رافعا صوته قائلا فی محفله من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و کانت علی ولایتی ولایة الله و علی عداوتی عداوة الله و انزل الله عز و جل فی ذلک الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا فکانت ولایتی کمال الدین و رضا الرب جل ذکره و انزل الله تبارک و تعالی اختصاصا لی و تکرما بخلیقته و اعظاما و تفضلا من رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم منحنیه و هو قوله ثم ردوه الی الله مولیهم الحق الا له الحکم و هو اسرع الحاسبین فی مناقب لو ذکرتها لعظم بها الارتفاع و طال لها الاستماع و لئن تقمصها دونی الاشقیان و نازعانی فیما لیس لهما بحق و رکباها ضلالة و اعتقداها جهالة فلبئس ما علیه وردا و لبئس مالا نفسها مهدا بتلاعنان فی دورهما و یتبرء کل واحد منهما من صاحبه یقول لقرینه اذا التقیا یا لیت بینی و بینک بعد المشرقین فبئس القرین و یجیبه الاشقی علی رثوثة یا لیتنی لم اتخذک خلیلا لقد اضللن
[صفحه 232]
عن الذکر بعد اذ جائنی و کان الشیطان للانسان خذولا فانا الذکر الذی عنه ضل و السبیل الذی عنه نکب و لئن رتعا فی الحطام المنصرم و الغرور المنقطع و کانا منه علی شفاحفرة من النار لهما علی شر و ورود فی اخیب وفود و العن مورود یتصارخان باللعنة و یتناعقان بالحسرة ما لهما من راحة و لا عن عذابهما من مندوحة ان القوم لم یزالوا عباد اصنام و سدنة اوثان یقیمون لها المناسک و ینصبون لها العتائر و یتخذون لها القربان و یجعلون لها البحیرة و الوسیله و السائبة و الهام و یستقسمون بالازلام عامهین عن ذکر الله جائرین عن الرشاد و مهطعین الی البعاد قد استحوذ علیهم الشیطان و عمرتهم سوداء الجاهلیة و رضعوها جهالة و انتظموها ضلالة فاخرجنا الله الیهم رحمة و اطلعنا علیهم رأفة و سفر بنا عن الحجب نورا لمن اقتبسه و فضلا لمن اتبعه و تاییدا لمن صدقه فتبؤالعز بعد الذلة و الکثرة بعد القله و هابتهم القلوب و الابصار و اذعنت لهم الجبابره و طوایفها و صاروا اهل نعمة مذکورة و کرامة میسورة و امن بعد خوف و طمع بعد کوف و اضانت بنا مفاخر معد بن عدنان و اولجنا هم باب الهدی و ادخلناهم دارالسلام و اشلمنا هم ثوب الایمان و فلجوا بنا فی العالمین و ابدت لهم ایام الرسول آثار الصالحین من عام مجاهد و مصل قانت و معتکف زاهد یظهرون الامانه و یأتون المثابة حتی اذا رعی الله عز و جل نبیه صلی الله علیه و آله و سلم و رفعه الیه لم یک ذلک بعده الا کلمحة من خففه اوو میض من برقة الی ان رجعوا الی الاعقاب و انتکصوا علی الابار و طلبوا بالاوقار و اظهروا الکتائب و ردموا الباب و فلو الدار و غیروا اثار رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و رغبوا عن احکامه و بعدوا عن انواره و استبدلوا بمستخلفه بدیلا اتخذوه و کانوا ظالمین و زعموا ان من اختار و امن آل ابی‌قحافة اولی بمقام رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فمن اختاره الرسول علیه و آله السلام بمقامه و ان مهاجر آل ابی‌قحافه خیر من المهاجرین الانصاری الربانی ناموس بنی‌هاشم بن عبد مناف الا و ان اول شهادة زور وقعت فی الاسلام شهادتهم ان صاحبهم مستخلف رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم مضی و لم یستخلف فکان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم الطیب المبارک اول مشهود علیه بالزور فی الاسلام و عن قلیل یجدون غب ما یعملون و یسجد التالون غب ما
[صفحه 233]
استنه الاولون و لئن کانوا فی مندوحة من المهل و شفاء من الاجل و سعة من المنقلب و استدراج من الغرور و سکون من الحال و ادراک من الامل فقد امهل الله عز و جل شداد بن عاد و ثمود بن عبود و بلعم بن باعور و اسبغ علیهم نعمه ظاهرة و باطنة و امدهم بالاموال و الاعمار و اتتهم الارض ببرکاتها لیذکر و آلاء الله ثم لیغترفوا الاهابة له و الانابة الیه لینهوا عن الاستکبار فلما بلغوا المدة و استتموا الاکلة اخذهم الله عز و جل و اصطلبهم فمنهم من حصب و منهم من اردته الخسفة و ما کان الله لیظلمهم و لکن کانوا انفسهم یظلمون الاوان لکل اجل کتابا فاذا بلغ الکتاب اجله لو کشف لک عما هوی الیه الظالمون و آل الیه الاخسرون لهربت الی الله عز و جل مما هم علیه مقیمون و الیه صائرون الاوانی فیکم ایها الناس کهرون فی آل فرعون و کباب حطة فی بنی‌اسرائیل و کسفینة نوح فی قوم نوح و انی النبأ العظیم و الصدیق الاکبر و عن قلیل ستعلمون ما توعدون و هل هی الا کلصقة الاکل و ندقة الشارب و خفقة الوسنان ثم تلتزمهم المعرات جزاءا فی الدنیا و یوم القیمة تردون الی اشد العذاب فما الله بغافل عما تعملون فما جزاء من تنکب محجة و انکر حجته و خالف هداته و حاد عن نوره و اقتحم فی ظلمة و استبدل بالماء السراب و بالنعیم العذاب و بالفوز الشفاء و بالسراء الضراء و بالسعة الضنک الاجزاء اقترافه و سوء خلافه فلیوقنوا بالوعد علی حقیقته ولیستیقنوا بما یوعدون یوم تاتی الصیحة بالحق ذلک یوم الخروج انا نحن نحیی و نمیت و الینا المصیر یوم تشقق الارض عنهم سراعا الی اخر السوره.»
«انا نحن نحیی و نمیت و الینا المصیر یوم تشقق الارض عنهم سراعا ذلک حشر علینا یسیر نحن اعلم بما یقولون و ما انت علیهم بجبار فذکر بالقرآن من یخاف وعید»

ترجمه خطبه وسیله

قریب بدین مضمون است که می‌فرماید ای مردم هیچ شرفی برتر و بالاتر از دین اسلام نیست احکام و آئین دین اسلام بالاترین سعادت است نیاز دنیا و آخرت بشر را در سایه همای سعادت و فوز و فلاح رستگاری تضمین و تأمین می‌کند امور معاش و معاد بشر را به احسن انتظار اداره می‌نماید هر کس مسلمان شود و به آداب دین بگرود دارای شرف و شرافت دنیا و آخرت می‌گردد - اسلام بر همه ادیان عالم و بر هر
[صفحه 234]
آئین و روشی رجحان و برتری دارد هیچ کرم و کرامتی عزیزتر از تقوی نیست پرهیزکاری در هر کس ظهور کند واجد تمام صفات فاضله و کرایم اخلاق می‌گردد که قرآن فرمود ان اکرمکم عند الله اتقیکم هیچ نگهبان و ملجأ و پناهی بهتر از ورع و ترس و پرهیزکاری نیست چه هر کس به این صفت ممتاز آراسته و متحلی گردید سرافراز و مفتخر و مباهی شد پرهیزکاران به نیکوکاری حرص و ولع نشان می‌دهند و از زشتی و سیئات اجتناب می‌کنند و پرهیز می‌نمایند تا از گزند شیاطین و وساوس نفسانی خود و هر جن و انسی در امان بمانند و از نکبت و وبال معصیت و جریمه جنایت مصون باشند.

وسیله شفاعت‌

هیچ شفاعتی نجات بخشنده‌تر از توبه نیست بازگشت به خدا و توکل به حق و توسل به قرآن و عترت بهترین شفیع برای نجات و رستگاری است چه آنها شفیع بی‌نفاق و شقاق هستند که اجر و مزدی هم نمی‌خواهند در حالی که هر وکیل و شفیع اول اجر و اجرت می‌خواهد ولی قرآن و عترت خلق را قربتا الی الله هدایت و ارشاد می‌کنند ولی شفاعت آنها تا موقعی قبول و مقبول است که مرتکب به راستی توبه کند و به حقیقت بازگشت به خدا نماید در بارهای دیگر برای آنها سخت شفاعت مشکل است مگر رحمت حق خود شامل عاصی گردد و هر کس توبه بشکند به عقوبت سابق و لاحق گرفتار شود چنانچه در قوانین جاریه کشوری هم که از این سنت اتخاذ سند شده در تکرار تخلف مجازات تشدید می‌گردد.

عافیت و قناعت‌

فرمود هیچ لباسی بهتر از لباس عافیت نیست و با فقدان عافیت وجدان آرامش ندارد هیچ وقار و نگهبان و نگهداری چون سلامت نیست چه سلامت اسباب حصول همه نوع کار و فعالیت است و هیچ مالی بهتر از قناعت نیست که از دستبرد دزدان و راهزنان محفوظ است.
اگر قناعت نباشد و مال دنیا در دست مردم بی‌دست و پا بریزد از بی‌بندوباری و فقر و تنگ‌دستی آسوده نخواهد ماند نمی‌دانند چگونه خرج کنند و رفع نیاز نمایند.
هیچ گنجی از قناعت و رضای به قسمت خدا بهتر نیست
آن گنج قناعت که خدا داد به حافظ
از یمن دعای شب و ورد سحری بود
آدمی که به قسمت خدا راضی باشد از زندگی راضی است و اگر راضی نباشد همان
[صفحه 235]
نصیب به او داده می‌شود چه اگر کوه‌های عالم را زر و سیم نمایند و به دست مردمی خوار و پست فطرت دهند باز هم برای آنها کافی نیست.
رضا به قسمت خود شو که خامه‌ی ازلی
همین نصیب به پیشانی من و تو نوشت
و دیگر گفته:
هر چه نصیب است نه کم می‌دهند
گر نه ستانی به ستم می‌دهند
پس باید راضی به رضای خدا شده و تسلیم امر مولا گردیده اگر صفت رضا نباشد تزلزل و اضطراب همیشه بر آدمی مستولی است قناعت و رضا و تسلیم آدمی را راضی به قدر و قضا می‌کند و با آسایش و آرامش همدوش می‌سازد و در بستر استراحت به فراغت می‌خسبد شدت میل به متاع این جهان و حطام دنیوی کار زشت و ناپسندی است و کلید ابواب رنج و محنت است تراکم مال و انباشتن اموال و پر کردن جوال‌ها موجب زحمت و وبال و حقد و حسد می‌گردد این رذیلت سلب نعمت می‌کند و ثروت را وبال زندگی می‌نماید.

تراکم سرمایه‌

فرمود تراکم سرمایه سبب تراکم آفت است و تمنی نقمت است چه این صفت با دین و عقل و خرد سازش ندارد و آفت دین می‌گردد و حرص و آز و اقتحام در گناه را زیاد می‌کند و چون این اوصاف قوت گرفت آدمی ناچار تن به هر نامشروعی در می‌دهد و هر خواهش و میل نفسانی را اجابت می‌کند تا آنجا که ممکن است در قبال پشیزی خونی بریزد و معاصی را ناچیز انگارد و وقعی ننهد تا به حرمان و بغی و ظلم و تعدی و اجحاف به ناموس دیگران و هلاکت نفوس زکیه اقدام نماید و آن را کاری بزرگ و گناهی عظیم نشمارد.

حرص و آز

فرمود شره و حرص و آز مساوی با همه عیوب است و جامع هر رذیلت است چه بسیار طماعی که نتیجه عملش خسران دنیا و آخرت و زیان جان و مال و نفوس خود و دیگران می‌گردد.
آرزوهای دراز است که عاقبت وخیمی دارد و هر کس که آرزوی او از حد و اندازه بیرون باشد از ورطه انسانیت خارج می‌گردد زیرا آرزو و تمایل حد و اندازه ندارد و بسیار شده که امیدها و آرزوهای بی‌جا به حرمان و نومیدی و بسا به انتحار و خودکشی کشیده شده است مانند برخی از تجارت‌ها که پایانش خسارتها است.
هر کس بدون رویه و رعایت عواقب کار در امور دنیا درافتد خویشتن را در معرض
[صفحه 236]
هلاکت انداخته است و ابواب فضیحت و رسوائی را به سوی خود باز کرده است.
فرمود برای مؤمن هیچ طوقی و قلاده‌ای سنگین‌تر از بار معصیت نیست.

علم و فضیلت‌

ای مردم هیچ گنجی سودمندتر از علم و هیچ عزتی رفیع‌تر از حلم و هیچ حسبی و روشی و شرفی رساتر و کامل‌تر از ادب نیست هیچ نسبی در انتساب بدتر و فروتر از غضب نیست و هیچ حالی مزین‌تر از حلیه عقل و فضیلت نیست و هیچ بدی بدتر از کذب و دروغ نیست و هیچ نگهبانی بهتر از خاموشی و هیچ غایت و نهایتی نزدیک‌تر از مرگ نیست چه گوهر علم و دانش کلید هر گونه گنج بی‌قیمت است و اجر بی‌رنج است - حلم و بردباری موجب عز دنیا و آخرت می‌گردد زیرا چون حلم وجود یابد آدمی را در مکاره و ناملایمات صبور و بردبار می‌سازد یا به تلافی و قصاص و حکم جرم شتابزدگی ننماید و عجله و تندروی نکند و در نتیجه با عزت و ابهت و صلابت و سطوت قضاوت می‌کند تا خدا و خلق راضی گردند.

تأمل و درنگ‌

فرمود در کارها بی‌تأمل و درنگ و بدون فکر و اندیشه سخن نگوئید
مزن بی‌تأمل به گفتار دم
نکو گو سخن اگر دیر گوئی چه غم
زیان شتابزدگی و تندخوئی و عجله کردن برای سخن بی‌هنگام است و مفاسد آن زیاد است و آن را تیره عقل گویند که گفته‌اند:
دو چیز تیره (طیره) عقل است دم فروبستن
به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی‌

مرگ و علائم آن‌

فرمود مرگ اگرچه ظاهر نیست ولی علامات و آثار و امارات آن در هر آنی پدیدار است.
ای مردم هر کس در هر شغل است عیب خود را در آئینه نفس خویش بیند و از عیب‌جوئی دیگران خودداری کند.
آئینه آن روز که گیری به دست
خود شکن آن روز مشو خودپرست
در همه چیزی هنر و عیب هست
عیب مبین تا هنر آری به دست
عیب کسان منگر و احسان خویش
دیده فرو بر به گریبان خویش
[صفحه 237]

رضا به قسمت‌

فرمود هر کس از رزق و روزی که خداوند نصیبش فرمود راضی باشد و بر دولت و مکنت و نعمت دیگران افسوس نخورد خداوند به او افزونی دهد چه باید فکر کند خدای عالم عادل و حکیم و علیم و غنی بالذات است و هر چیز به هر کس عنایت فرموده شایسته استعداد و لیاقت او بوده و روی مصلحت و مقتضیات نیاز معنوی برای تکامل نفس به او عنایت فرمود بر مال دیگران و به مقام و منصب و جاه و جلال خدا داد دیگران حسد نورزید غبطه خورید و خود را مهیای ایجاد استعداد و لیاقت نمایئد تا به شما هم نعم بی‌پایان خود را عنایت فرماید چه بغض و بخل و امساک در ساحت مقدس فیاض مطلق کل وجود ندارد که به یکی از روی خویشاوندی بدهد یا از روی بیگانگی امساک نماید سبحان الله عما یصفون ذات حق تعالی از این توهمات بی‌جا منزه و مقدس است و به هر کس می‌دهد برای آزمایش و تکامل اوست بنده خدا باید راضی به قضا و قسمت خود باشد.
فرمود من حفر بئرا لاخیه وقع فیه
چه مکن بهر کسی
اول خودت دوم کسی
بد مکن که بد افتی
چه مکن که خود افتی‌

جزای عمل‌

عمل هر کس به هر اندازه و هر کجا و در هر زمان و مکان باشد پاداش و جزا خواهد دید ان الله لا یضیع عمل عامل منکم من ذکر او انثی خداوند ذره‌ای حق کسی را در عمل ضایع نمی‌کند خواه زن یا مرد و لا تزر وازرة وزر اخری و بار گناه هیچ کس را بر دوش دیگری نخواهد گذاشت مکافات دنیا و آخرت هر عمل با آن فعل پیوستگی تام دارد و همان نتیجه میوه همان عمل است و همان عمل نتیجه همان ثمر است هر کس پرده احترام و حرمت دیگری را چاک زند و ناموس عفت کسی را مورد تعدی و اجحاف قرار دهد و پردگیان عفاف را بی‌حجاب بر دیگران بنماید پرده عفت خود را دریده است و ناموس جان و روان خود را به دست دیگران سپرده است مرد اگر غیرت و تعصبی داشته باشد درباره ناموس اوست که باید بکوشد هرگز پرده احترام او ندرد و برادران خود در اجتماع شریک زندگانی اجتماعی او هستند که اگر هتک ناموس یک فرد شد هتک ناموس اجتماع شده است و نباید راضی به هتک احترام دیگری گردد و پرده تطاول روزگار خواهی نخواهی پرده احترام بی‌ناموسان را پاره می‌کند.
[صفحه 238]

صفح و گذشت‌

فرمود هر کس لغزش خود را فراموش کند و لغزش و خطای دیگران را بزرگ جلوه دهد خود ناگزیر دچار این لغزش‌ها و عکس العمل‌ها خواهد شد.
هر که عیب دگران پیش تو آورد و بگفت
به یقین عیب تو پیش دگران خواهد گفت
تو خود فکر کن اگر کسی یکی از هزار و مشتی از خروار از زشتی‌های تو را برابرت بگوید و زبان به نکوهش تو دراز کند تو ناراحت خواهی شد و خودت برای او ذره‌ای را چون کوه جلوه می‌دهی و مثقالی را به خرواری می‌نمائی اما اگر بدانی که خود مرتکب چنین خطایا هستی زبان به استغفار گشائی و سر تعظیم و تکریم از خجلت و سرافکندگی به زیر اندازی که گفته‌اند:
در آتشم بیفکن و نام گنه مبر
کاتش به گرمی عرق انفعال نیست‌

عجب و خودپسندی‌

مردی که عجب و تکبر و خودخواهی داشته باشد دیگران را حقیر می‌شمارد و این نکته قابل توجه است که عجب منبع رذایل می‌شود و صفات ناپسندی از این صفت به ظهور می‌رسد مثلا تحقیر دیگران تعدی به حقوق اجحاف و دستبرد به مرز حق دیگران و اختلاف طبقاتی و غیره به شرحی که در مکتب اسلام نوشته شد مولود این صفت است مرد متکبر از محصول و نتیجه افکار و عقول دیگران به سبب تکبری که دارد بی‌بهره می‌ماند و از انوار فیوضات علوم و فنون دیگران محروم می‌گردد او از دین و دانش به خودخواهی مغرور و از راه مستقیم مهجور خواهد ماند.

بی‌نیازی‌

فرمود هر کس از عقل خود بی‌نیازی طلبد و از دیگران مشورت و استفاده رهنمائی فکری نکند به لغزشی خواهد افتاد که زیان‌بخش است و هر کس با متکبرین ندیم گردد از مصالح و منافع زندگی دور افتد.
مرد متکبر از پند و اندرز و نصیحت و مصلحت دیگران محروم و در نتیجه خسران خواهد دید زیرا هر چه دیده یا شنیده از تکبری که دارد حمل بر سفاهت و زشت زبانی او کند و گفتار ناهنجار و بی‌ربط نامربوط خود را وحی منزل شناسد.

خسیس و لئیم‌

هر کس با مردم خسیس و پست و نکوهیده اخلاق مخالطت و معاشرت و مجالست جوید حقیر و پست و کوچک و وضیع گردد چه مردم اشخاص را به دیده همنشین آنها می‌بینند.
[صفحه 239]
تو اول بگو با کیان زیستی
پس آنگه بگویم که تو کیستی
ارزش ظاهر دوستان و همنشینان ارج و ارزش شماست پس بکوشید که همنشین و جلیس و ندیم عاقل و خردمند و شریفی برگزینید تا در نظر مردم بزرگ تجلی نمائید.
فرمود هر کس از اندازه قدرت و استعداد خود بیشتر زیر باری رود کمرش خم خواهد شد و عاجر و بیچاره گردد زیرا از شیر حمله خوش بود و از غزال رم هر کس باید به وسعت نیروی ظاهری و باطنی خود قبول عملی را کرده تا از عهده برآید و سعادتمند گردد.

عقل و جهل‌

ای مردم هیچ مالی و دولتی بهتر و نافع‌تر از عقل نیست هیچ فقر و پریشانی و بدحالی بدتر و سخت‌تر از جهل نیست - زیرا اگر عقل باشد همه نوع بضاعت و نعمت و استطاعت حاصل می‌گردد و اگر جهل باشد هر چه از اموال و ثروت داشته باشد سودی نخواهد برد و از آن منفعتی ننماید و همه‌ی آن نعم زائل گردد پس باید به عقل نعمت را جلب کرد و به شکر افزونی داد.
دولت مرد جاهل اگر زوال هم نجوید در کار خیری صرف نمی‌شود و برکتی نخواهد داشت بلکه بر زوال نعمت و فقر و مسکنت و وبال نکبت او کمک می‌کند.

گذشت روزگار

فرمود هیچ واعظی و ناصحی بهتر از گذشت روزگار نیست شما ابتدا و انتهای وقایع عالم را ببینید و با هم بسنجید و از گذشت روزگار عبرت گیرید که گذشت روزگار بهترین درس است هیچ عقلی بهتر از تدبیر و تفکر در امور نیست در هر کاری از امور معیشت خود فکر و اندیشه را به کار بندید و از گذشت روزگار برای کمال آن عبرت و سرمشق گیرید.
فرمود هیچ عبادتی بهتر از تفکر در امور زندگی نیست که فکر در شئون خود معبود کفر است و جز به فکر عبادات ارزشی ندارد - تفکر در امور عالم از عبادت مؤثرتر است.

عجب‌

هیچ کمک و یاور و وزیری چون مشورت نیست که وحشت و نفرت را برطرف می‌کند تردید و اضطراب را می‌زداید و هیچ وحشتی بدتر از عجب و تکبر نیست که خودپسندی نتیجه‌اش تنهائی است مردم بنده احسان و اخلاق هستند از اطراف متکبرین فرار می‌کنند و لذا فرمود فتکبروا عند المتکبرین مرد متکبر همیشه تنها و بی‌یار و مونس خواهد ماند.

ورع‌

فرمود هیچ ورعی مانند اجتناب ورزیدن از محارم نیست و امام (ع) می‌فرماید ورع از محارم بر تقوی و پرهیز از دیگران مقدم است زیرا
[صفحه 240]
بیشتر مردم از بیشتر مکروهات متنزه می‌باشند ولی از ارتکاب بیشتر محرمات باک ندارند باید مسلمان از محارم خود به ورع و تقوی دوری کند.

حلم‌

هیچ حلمی چون شکیبائی و خاموشی نیست حلم به ضم حاء مهمله به معنی عقل است و به کسر حاء به معنی بردباری است در جوانان که گفته‌اند لا یبلغ الحلم منظور کمال عقل آنها برای تمیز است و حلم بردباری و صبوری است که شکیبائی بر گفتار ناهنجار و کردار نابجای مردم بیشتر ناراحتی ایجاد می‌کند مردم اکثر در این دو حال به مناقشه و نزاع و زد و خورد و حتی چاقوکشی و قتل مبادرت می‌کنند مرد مسلمان باید در این گونه موارد صبر و شکیبائی نشان دهد - و در شنیدن یک گفتار نابجا یا یک کردار ناپسند گوهر فضیلت حلم را از دست ندهد تا کامکار و رستگار گردد.

ده خصلت‌

فرمود در انسان ده خصلت است که به زبان آشکار می‌گردد و زبان مظهر و ابراز کننده آن خصال است.
1 - آنچه در ضمیر دارد از علم و فکر و اندیشه و اراده و مشیت و قصد و غرض و غیره که با زبان اظهار می‌کند و این کار از جوارح و اعضاء دیگر ساخته نیست - اگر زبان نبود انسان قادر به بیان مقاصد خویش نبود و محتویات خزینه دل و جواهر افکار ابکار ظهور و بروز نداشت زبان نتایج قوه عاقله را به عرصه ظهور می‌رساند و به زبان که وسیله نطق و بیان است ممیز انسان از سایر حیوانات است که با قوه ناطقه بیان مرکبات و عناصر و موالید می‌گردد.
2 - حکمرانی است که حق را از باطل جدا می‌سازد و اگر زبان نبود این امتیاز برای انسان حاصل نمی‌شد.
3 - گوینده و واعظ است که با این خصلت پاسخ هر مسئلت و عنوان و سؤالی را ادا می‌نمایند.
4 - واسطه و شفیع درخواست کننده می‌گردد که به وسیله آن به مقصد و منظور خود می‌توان رسید.
5 - وصاف و معرف اشیاء است که این هم از خصال خاص انسان است.
6 – فرمان فرمائی مقتدر است که به نیکی حکم می‌کند و از بدی باز می‌دارد که زبان ترجمان این احساسات است که طالب خوبی و متنفر از بدی است - البته این خاصیت مکتب طبیعت و تربیت است.
[صفحه 241]
7 - تعزیت و تسلی است که هر اندوهی را از دل برگیرد و با پند و اندرز و مصاحبت دانشمندان ضمیر تغییر حال می‌توان داد.
8 - آنکه دائم الحضور و کثیر الالتفات است یعنی اسبابی حاضر و مهیا می‌سازد که دشمنی را رفع می‌کند و دوستی‌ها را تشدید می‌نماید برخلاف سایر حیوانات که قادر بر رفع خصومت و عناد نیستند.
بسا کس که از یک حدیث درشت
به هم زد جهانی و خلقی بکشت
یکی دیگر از گفته‌ی دل پسند
میان دو صد قوم شادی فکند
9 - مسرت‌انگیز و فرح‌بخش است که به گفتار خود گوش‌ها را ملذوذ می‌سازد و دل‌ها را محظوظ می‌نماید.
10 - معزیست که حزن و الم را می‌برد و سختی‌ها را محو می‌سازد - و عزت می‌بخشد.
فرمود امیرالمؤمنین در این بیان محسنات زبان می‌فرماید و هر چه عکس آن باشد حکم عرض را دارد فرمود ای مردمان هیچ چیز در خاموشی و سکوت از تنطق به حکمت بهتر نیست.
یعنی زبان را خدا داده که آدمی با آن اسرار و ودایع اعیان ثابته را ادراک و احساس نموده با دیگران در میان نهد - و به عکس هیچ چیز بدتر از نطق روی جهالت نیست پس باید به وقت گفتن گفت و به موقع سکوت ساکت ماند.
فرمود هر کسی نمی‌تواند عنان زبان را تملک نماید و مالک و مختار زبان خود شود و اگر کسی توانست تملک زبان نماید رستگار است و آنکه اختیار خود بر زبان داد باید بداند که زبان سرخ سر سبز می‌دهد بر باد.
فرمود هر کس به صفت علم و گوهر دانش و معرفت ممتاز نگردد گمنام خواهد ماند رتبه شناسائی و لیاقت شهرت نخواهد یافت و هر کس به حلم و بردباری کار نکند بردباری و حلم پیدا نمی‌کند و زنگ کدورات خاطرش به صیقل تجارب زدوده نخواهد شد و زشتی را نمی‌فهمد - هر کس به کمک تفکر و نصیحت ناصحان مشفق وقعی ننهد و ترک عمل زشت نکند شخصیت او تیره و کدر می‌گردد و لگدکوب زجرت و محل بلیات و حوادث خواهد شد.
فرمود: هر کس با حال تجمل و تمکن بر مقام عزت و نعمت به اهل سؤال و حاجت بخشش ننماید روزگارش به آنجا کشاند که در پیشگاه دیگران بایستد و به ذلت و مسکنت پرسش نماید و معذلک محروم و ممنوع گردد.
[صفحه 242]
هر کس طلب عزت در راه غیر حق کند ذلیل و خوار شود هر کس به نیروی ستم و دستیاری ظلم نماید گردش زمانش دستخوش ذلت و هوان فرماید - هر کس معاند حق شود وهن و سستی و خواری با وی ملازمت گیرد هر کس فقیه و عالم شود به کسب فقه و علم برآید موقر و محترم گردد.
هر کس تکبر نماید و خود را بزرگ شمارد در چشم مردم حقیر و کوچک شود - هر کس نیکو نباشد و نیکوئی نکند او را ستایش نکنید چه انسان بنده احسان است و چون احسان بیند کرنش و تواضع کند.
فرمود ای مردم مرگ قبل از هر چیز است و بهتر است که قبل از آنکه مرگ بیاید او را استقبال کنید - پیش از آنکه تن به مرگ گرفتار شود در عبادت و اطاعت و صلح و سلم مبادرت نماید که انسان به عجز و بیچارگی توأم است و محاسبه نفس باید در این جهان نمود تا در آن جهان آزاد بود - فرمود مردن و به گور رفتن از زندگی بهتر است که دست نیاز پیش این و آن دراز کنید.
«نگارنده گوید این صفت در میان ائمه به قوت شدت داشته چنانچه امام حسین (ع) فرمود مرگ به عزت بهتر از حیات در ذلت است و امام محمدباقر علیه‌السلام همین حقیقت را خبر داد که باید با عزت زندگی کرد حیات ذلت‌آمیز سودی ندارد.»
فرمود ناز کشیدن و چشم به این و آن داشتن و
بر در ارباب بی‌مروت دنیا
چند نشینی که خواجه کی به در آید
دنیا همه این طور بوده که صباحی بر کام آدمی می‌چرخد و ایامی برخلاف میل او دور می‌زند همیشه زندگی یکسان نیست.
چنین است رسم سرای درشت
گهی پشت به زین و گهی زین به پشت
خردمند کسی است که در اقبال دنیا نیکوئی کند و در ادبار آن صبر و شکیبائی نماید و سرکشی و طغیان نکند چه این دو حال برای امتحان آدمی است.
فرمود ای مردم شگفت‌ترین اعضای آدمی دل اوست و در مخزن دل مواد حکمت و اضداد آن موجود است عقل و جهل نفس قدسی و نفس اماره هر دو جا دارد - دل عین حیات و آب زلال است و در عین حال ضلالت و غوایت است - محل امید و رجاء و یأس و نومیدی آنجاست - اگر طمع طلب کند ذلیل و خوار گردد و هیجان کبر و حرص او را به هلاکت بکشاند
[صفحه 243]
و دریغ و افسوس بر محرومیت‌ها که او را بکشد و اگر غضب بر دلی مستولی گردد و غیظ و خشمی که از راه عجز بر آدمی مستولی می‌شود بر وی سخت می‌گردد و اگر به رضا و قضا تن در دهد خوشبخت و کامیاب خواهد شد.
اگر تحفظ و خویشتن‌داری را موقوف سازد و فراموش نماید اگرچه روزگار بر کام او هم بگردد خوشی او خارج از انجام وظایف شرعی او خواهد بود و اگر بیم و شوقی در سپارد یکسره حذر نماید و از امور واجبه بی‌خبر بماند.
این بشر است که اگر در مهد امن و عرصه امان زیست کند غرور و غفلت و تکبر و غوایت بر او غالب گردد و روش آدمیت و انسانیت را فراموش کنند و در غفلت در صفت غافلان قرار گیرد ولی چون به مصیبتی گرفتار شد به جزع و فزع افتد و دامن صبر و شکیبائی از دست دهد - و فریاد کشد که مفتضح شود اگر گرسنگی بر او چیره گردد چنان قدم سست کند که نتواند از جای برخیزد اگر در سیر شدن و انباشتن شکم افراط نماید از پری و امتلاء معده و درد شکم به تنگ آید و به هر چه دست یابد ضرر رساند و به هر چه افراط کند به فساد کشد.
امام علیه‌السلام می‌فرماید حالت آدمی از این جمله بیرون نیست که قوای اضدادی است از دو طرف جنبه‌های مثبت و منفی و افراط و تفریط هر دو زیان‌آور است در این نشئه چه شورها بر سر دارد و چه امیدها در مغز می‌پرورد چه خیال‌های کوتاه و بلند و چه آرزوهای دراز دارد تا به سر منزل مقصود برسد.
ای مردم هر کس به قلیلی بسازد و به جود و بخشش و داد و دهشی عادت کند بزرگوار گردد و مالش بسیار شود و ریاست یابد چون همه طالب دنیا و مال و مقام و منصب هستند هر کس قانع‌تر و مقتصدتر باشد بیشتر توفیق حاصل کند و در تنگدستی هم ناراحت نگردد.
هر کس حلم و بردباری داشته باشد بسیار با نبالت و شرف و فزونی گردد چه شخص حلیم تا دانا نشود حکیم نگردد و به صفت بردباری و توکل بر حضرت باری برخوردار نمی‌گردد و چون بردبار شد بر حوادث جهان و ناملایمات زمان و جفاهای اخوان شکیبائی می‌نماید و از خداوند تعالی فرج و تسهیل امور را می‌خواهد و با این صفت نیکو در هیچ حادثه‌ای جزع و فزع نمی‌کند و از جسارت و گستاخی جاهلان و بی‌مایگان دامن صبر و بردباری از دست نمی‌دهد و در نتیجه شرافتمند و جلیل‌القدر می‌گردد.
فرمود هر کس در ذات خدای تفکر نماید زندیق و ملحد و کافر می‌گردد و چه خداوند
[صفحه 244]
تعالی برتر و بالاتر از هر خیال و قیاس و وهم و گمان است و با مخلوق مجانست ندارد و مشابه و نظیر و ضد و ندی برای او نیست و از ادراک عقل خارج است - و خرد از ادراک کنه ذاتش عاجز است.
خرد برد پی به کنه ذاتش
اگر رسد خس به قعر دریا
و تفکر در ذات به زندقه می‌کشد و لذا مردم را از فکر در ذات حق منع کرده‌اند و در صفات جلال و جمالش و آثار آیاتش تأکید و ترغیب نموده‌اند.
فرمود هر کس بسیار مزاح کند خفیف و بی‌ارزش گردد و هر کس بسیار بخندد از هیبت و بزرگی بیفتد - هر کس ادب ندارد حسبش تباه گردد و برترین و فاضل‌ترین کارها نگاهداری و پاسبانی و حراست عرض و ناموس است که باید مال را ذلیل کرد تا عزیز شد باید پول و مال دنیا در راه حفظ ناموس و شرافت فدا گردد - هر کس با جاهل بنشیند عقلش زایل شود - در حالی که عاقل باید ناچار جاهل را هدایت و ارشاد نماید و به صحبت او مایل گردد و جاهل در مجالست عاقل عاقل گردد چه هر کس با نادان بنشیند نادان گردد و به قیل و قال بی‌جا وقتش صرف شود و نتیجه‌ای نبرد.
فرمود هیچ توانگری به وسیله‌ی مال از چنگ مرگ نمی‌رهد و هیچ فقیری به سبب بی‌چیزی از حادثه موت رهائی نیابد اگر مرگ متاعی بود که می‌فروختند هر کریمی آن را می‌خرید و هر لئیمی حریص خریدار می‌شد - فرمود طمع مردم لئیم را پایانی نیست و جود مردم جواد را نهایتی نیست - و نه خواننده و نه بخشنده به مقصود نمی‌رسند و نه امکان اجرای مقصود است از این جهت کریم تمنای مرگ می‌کند و لئیم حرص می‌زند و بیش از احتیاج خود می‌رباید.
چنین اشخاصی چون حیوانات وحشی و سبع و درنده بلکه بدتر هستند زیرا حیوان با یک طعمه که سیر شد می‌گذرد و می‌رود و یا چند گوسفند در بته سبزی شرکت می‌کنند و هر کدام پوزی می‌زنند اما آدم حریص و لئیم اگر طعمه‌ای یافت نمی‌خواهد دیگران خبردار شوند و بلکه می‌خواهد همه چیز را خود داشته باشد و به همین جهت قرآن می‌فرماید بل هم اضل السبیل چه از مقدار خواهش آن‌ها کاهش نمی‌شود و به اموال دیگران چشم می‌دوزند و بر خود می‌سوزند و آنها از این جهت که نمی‌توانند همه دنیا را در اختیار بگیرند مرگ را حاضر می‌شوند خریداری کنند.
[صفحه 245]
فرمود حریص به لئامت حرصش سخت‌تر است و هیچ چیز را به هیچ کس روا نمی‌دارد تا آنجا که مرگ را اسباب آسایش خود می‌شمارد.
لئیم مجلس ما خود همیشه دل می‌خورد
علی‌الخصوص که حرصی به لؤم او بستند
و معنی دیگرش این است که لئیم مرگ را می‌خرد که حتی دیگران هم نداشته باشند و کریم می‌خرد تا از نکبت این جهان به نعیم آن جهان برخوردار شود.
فرمود ای مردمان قلوب را افاضات انوار حکمت الهی و رشحات قطرات معارف نامتناهی حیات می‌بخشد - افاضات اشراقی الهی است که دل را زنده می‌سازد و نفوس اماره را از افراط و تفریط تعدیل می‌کند و به عبادت و ریاضت دعوت می‌کند و به پند و اندرز و نصیحت هدایت و ارشاد می‌نماید.
اطاعت حق صراط مستقیم کمال عبادت است که نفس را از هوی باز می‌دارد و از پیروی شهوات و غضب مصون می‌دارد و در مرز شرع حفظ می‌کند - چه حکم عقل برخلاف حکم نفس است و نفس دلالت به لذات دنیویه و شهوات غیر شرعیه می‌نماید در صورتی که عقل به جاده سلامت و متابعت حق که موجب سعادت است رهبری می‌کند.
فرمود تجارب روزگار علمی برای بیرون شدن از جاده غفلت و جهالت درسی است و برای ادب نفس که بسیار مؤثر است و از ارتکاب معاصی خودداری می‌کند و پشیمان نمی‌گردد.
فرمود هر کس بی‌تأمل سخن براند و بیهوده گفتگو کند قدر و قیمت را از دست داده است.
فرمود هر کس دیو شهوت را در بند زند قدر و قیمت او معلوم گردد - هر کس زیان خود را نگه دارد در پناه امان قوم خویشتن برخوردار گردد و به حاجت کامکار است.
در گردش احوال انسان و گذشت روزگار اوضاع و احوال روشن گردد کسانی که در وادی ضلالت و تیه گمراهی افتاده‌اند از این گذشت روزگار بهره نمی‌گیرند و هر کس از مرور زمان عبرت نگیرد از درس معلم عبرت نخواهد گرفت - این اوضاع و احوال برای ایجاد افعال و اعمال حسنه و اخلاق پسندیده است تا نعیم ابدی و سرمدی نصیب مردان سالک راه حق شود.
شریف‌ترین توانگری ترک آرزوست که گفته‌اند:
[صفحه 246]
ز من گو حریص جهان گرد را
قناعت توانگر کند مرد را
کسی که به آرزوی دراز و آمال دیرباز همراز شود اگرچه به خواسته خود نرسد نیازمند و محتاج باشد پس توانگری در ترک آرزوهای دور و دراز است و صبر و بردباری در محرومیت‌های اجتماعی است.
توانگران را وقف است و نذر و مهمانی
زکوة فطره و اعتاق و هدی و قربانی
تو کی به دولت ایشان رسی که نتوانی
جز این دو رکعت و آن هم به صد پریشانی
فرمود هر کس صله رحم نماید اگر اندک بضاعتی هم داشته باشد کثیرالثروه بنماید و برای او پناهگاهی است و پند و موعظت برای او ذاکر و واعظی است.
هر کس به مقصود خویش برسد باید شکرگزاری نماید - و در بیان حال دیگران یا نشر قبح و احسان اکثر به انصاف سخن نمی‌گویند و عرصه گفتارشان تنگ و پهنه آن کم‌فضا می‌باشد تا کسانش از آنها خسته و ملول می‌گردند - هر کس به آمال خویش نائل شود دست تطاول برآورد و بسیار اندک افتد که آرزوها به صداقت منطبق بر عمل خود شود.
فرمود تواضع و فروتنی جامه مهابت است که بر تن پوشند - چه کسان بسیاری که در آخر عمر حریص شوند و ولع پیدا کند و به معاصی مبادرت می‌نمایند.
هر کس را شرم و حیا جامه فضیلت گردد کارهای مشکل او آسان گردد و هر کس در راه نصفت و عدل و اقتصاد میانه‌روی کنند سختی او آسان شود و دشوار او سبک و هموار گردد و چنین کسی در کار خود همیشه ذاکر و مستعد است و غافل نمی‌شود.
تواضع و فروتنی جامه مهابت است و هیچ نعمتی نمی‌رسد مگر به زوال نعمت دیگر همیشه زندگی یکسرش لنگ است و یک سرش کوتاه است که مولوی گفته:
آن یکی خر داشت پالانش نبود
یافت پالان گرگ خر را در ربود
فرمود برای هر جانداری قوت و روزی مقرر است و برای هر کس به اندازه حفظ روزش روزی مهیا و مقرر است و با حرص سودی ندارد بیش از آنچه باید نمی‌دهند.
هر چه نصیب است همان می‌دهند
گر نستانی به ستم می‌دهند
و رزق هر کس هر کجا باشد به قدرت الهی به او خواهد رسید و از مقدار آن کسر و اضافه نخواهد شد که:
بر سر هر لقمه بنوشته عیان
از فلان بن فلان بن فلان
[صفحه 247]
و با ایمان بدین حقیقت حرص و ولع مفهومی ندارد.
ای معاشر الناس هر کس بر روی زمین گام سپارد ناچار روزی در شکم زمین جا دارد چه روز و شب در ویرانی بنیاد زندگانی و طی طومار اعمار با همدیگر به مسارعت و منازعت بر می‌خیزند تا کدام یک پیشی گیرند.
ای مردم کفران نعمت پست‌ترین لئامت و نکوهش است چه هر کس شکر نعمت گوید بر نعمتش افزون شود - و گرنه نعمتش نقمت گردد.
فرمود از مصاحبت جهال جز جهل و ضلالت اکتساب نمی‌توان کرد - مردم کریم با خود عمیم هستند - و سخن به نرمی گویند و از هم متنفر و متوحش نمی‌شوند.
مردم غیر کریم می‌خواهند مردمان از ایشان دوری گیرند و ابواب مسئلت نگشایند درشت‌گو و زشت‌خو هستند ولی مرد کریم نرم و ملایم و بشاش و حساس است.
فرمود از عبادات به فصاحت و بلاغت سخن گفتن است و قرائت به صحت نمودنست سلام را روشن و بلند گویند و از خدعه و فریب پرهیز نمایند از اخلاق لئیمان دوری گیرند - هر طالبی به مطلوب خود می‌رسد و هر غائبی به مکان خود باز می‌گردد - هر چیز از تو فوت شود باز نمی‌گردد - عمر گذشته - اعمال و افعال از دست رفته فرصت غنیمت شمرده همه از دست رفته است میل و رغبت به گذشته و تأسف از آن سودی ندارد - غفلت زیان‌آور است.
فرمود از نزدیک کار رفقا را درست انجام دهید و حق رفاقت را ادا کنید و آن وقت در سفر آهنگ رحیل نمائید همسایه را بشناسید و پس از آن خانه خریداری کنید که الجار ثم الدار.
هر شتابزدگی به سر زمین خوردن دارد - حد وسط و میانه‌روی را حفظ کنید - لغزش‌های برادران دینی را معاف دارید - روزگار بر یک نسق نمی‌ماند هر کس به تو زیانی رساند غضب بر او مکن و تلافی منما خشم را روی خشم میفزا و اندوه را به کینه تشدید مکن - و نفس خود را به این صفات عذاب نکن.
هر کس سخن به فصاحت گوید او را مفاخره و مباهات تواند.
فرمود از تباهی روزگار آدمی تباهی توشه اوست یعنی در تهیه توشه و زاد خود دقت کنید که در قیامت مفتخر و موفق گردید.
هیچ مصیبتی بدتر از مصیبت تهی‌دستی در قیامت نیست هیهات هیهات از تهی‌دستی
[صفحه 248]
صحرای محشر - آنها که روزگار را برای خود خواسته و به معاصی پرداخته در قیامت خسران‌آمیز است - هیچ نعیمی جز بهشت که عظیم است حقیر نیست یعنی نعم دنیا و خود دنیا همه قلیل و ناچیز است و هر نعمتی که در طلب مناهی و ملاعی دست آرند سخت حقیر و ناچیز است و هر بلائی را که در راه خداوند و عبادت و اطاعت صرف شود قابل تحمل است و در عوض آن از آتش جهنم رستگار و مصون ماند.
فرمود تصفیه کردار از عمل دشوارتر است و از هر کس کاری شایسته است ولی تصفیه آن سخت‌تر است و خلوص نیت از فساد دشوارتر است اینجاست که باید با نفس اماره مبارزه کرد اگر کسی به جهت تقوی نیرومند شد بر همه کس سلطه و استیلا یابد.
فرمود ای مردم خداوند عزوجل با پیغمبر خود محمد صلی الله علیه و آله و سلم به وسیله میعاد نهاد و آن میعاد به حق و راستی است خداوند در وعده خود تخلف نمی‌کند - و آن وسیله درجات عالیه بهشت است و رفیع‌ترین مقام تقرب به مقام قدس الهی است - آنگاه تعریف و توصیف بهشت را نمود و این وسیله را برای نیل بدان سخت ستوده است.
فرمود رسول خدا بر بالای منبر آن وسیله که از نور بوده نشست و جامه نازک و نرم به تن داشت و آن از رحمت حق بود و به نور دو جهان پرتوافکن گردید و تاج رسالتش روح‌افزای صحرای محشر است و بالاترین درجات را احراز می‌کند سپس توصیف قیامت و مقام نبوت را نموده می‌فرماید - ای اهل موقف وصی من علی بن ابیطالب است آن را دوست بدارید و به پیغمبر ایمان آورید که هر کس به این حال کفران ورزد آتش دوزخ میعادگاه اوست و از اطراف بر او حمله می‌کند.
فرمود خوشا به حال آن کس که وصی مرا دوست دارد و به پیغمبر عربی ایمان آورد هیچ کس رستگار نمی‌گردد مگر به راحت و رحمت و نعیم جنت که در جبین نبوت و امامت است می‌فرماید طوبی درختی است در بهشت که اصلش در کاخ پیغمبر آخرالزمان و نهالش در سرای ائمه اطهار است و هر شاخی از آن به سرای مؤمنی است.
و آنها که به ولایت پروردگار کامکار هستند و شرف و مکان دارند به شاخه ولایت وصی پیغمبر علی بن ابیطالب علیه‌السلام دست توسل بزنند و هر پیغمبری امت خود را به وحی خود رهبری کرده و خاتم‌النبیین هم اوصیاء خود را از امیرالمؤمنین تا قائم آل محمد و مهدی امت به شرحی که در کتاب منتقم حقیقی نوشته‌ایم معرفی و به نام و نشانی مفصل رهبری فرموده است.
[صفحه 249]
فرمود رشته نبوت قطع گردید و تومار ولایت و خلافت گسترده شده و لذا در قرآن مردم را به اطاعت خدا و رسول و اولی‌الامر که امام است موظف فرموده است اطاعت او را موجب رستگاری و تمرد آن را سبب هلاکت شناخته و روی سخن را به محمد صلی الله علیه و آله و سلم برده می‌فرماید ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم بگو به مردم اگر خدا را دوست دارید اطاعت کنید و آنها را تحریص و ترغیب به متابعت نمائید تا خداوند شما را بیامرزد و بهشت را پاداش عمل نیکوی شما قرار دهد - و هر کس تخلف ورزد جایش آتش دوزخ است.
پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود ای مردمان علی نسبت به من چون هارون است نسبت به موسی یعنی همان طور که هارون وزیر و خلیفه و وصی و جانشین و امیر امت موسی پس از موسی بود علی نیز بعد از من همان مقام را دارد و علی با من در همه چیز مساوی است جز نبوت که او نبوت نداشت فقط من خاتم‌الانبیاء هستم.
ولایت سایر انبیاء ولایت جزئیه است و ولایت پیغمبر خاتم‌النبیین ولایت کلیه الهیه است مردم به این بیان حقیقت را فهمیدند و معنی ولایت و خلافت را دریافتند - و در غدیر خم بود که دست مرا گرفت فرمود هر که را من مولا و دوست هستم علی مولا و دوست اوست - و هر که او را یاری کند مرا یاری کرده است و با نصب من به خلافت دین به کمال رسید - رضای خدا و رسول در ولای امیرالمؤمنین است که مناقب او حد و حصر ندارد و نمی‌توان شماره کرد.
فرمود منم آن ذکری که در قرآن به اهل ذکر یاد شده و ما هستیم که مردم را به خدا و کمال فضیلت و رستگاری رهبری می‌کنیم - به ظهور ما مردم عزیز و از تمرد امر ما ذلیل می‌گردند هر کس لباس ایمان بپوشد رستگار می‌گردد عبادت و اطاعت بدون محبت و ولایت اهل بیت قبول نیست.
فرمود مردم با همه این مطالب پس از آنکه چشم پیغمبر بر هم رفت از دین و ایمان برگشتند و از احکام خدا روی گردانیدند و به شهادت زور متوسل شدند.
در این خطبه اشاره به خطبه شقشقیه فرمود که ابن ابی‌قحافه لباس خلافت پوشید و گفت پیغمبر کسی را به خلافت انتخاب نکرد و آن اول دروغی بود که بر پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم بستند و پس از مدتی آنچه خواستند کردند و برای آنکه چند روزی از دنیا کام بردارند حقایقی را زیر پا گذاشته و کامیاب شدند و به خوردن و نوشیدن و پوشیدن و جوشیدن و کوشیدن و
[صفحه 250]
کام دل گرفتن رسیدند و بر این سیره بروند تا بلا نازل گردد و مدتی که مهلت دارند حکومت می‌نمایند.
فرمود من در میان شما مانند حطه بنی‌اسرائیل و چون کشتی نوح در قوم نوح می‌باشم هر کس به من تمسک جوید از دریای ضلالت رستگار گردد - منم نبأ عظیم و حجت خدا بر خلق و صراط مستقیم و نور ایمان و فروغ دین که مردم را به شاهراه هدایت و ارشاد می‌رسانیم.
فرمود ما هستیم که زنده می‌سازیم و می میرانیم و بازگشت خلق به سوی ماست و روز قیامت صاحب حشر و نشر و تقسیم به بهشت و جهنم با ماست یعنی ما به اذن الهی واسطه اداره امور کشور عالم کون و فساد می‌باشیم. فرمود من اگر تقوی مانع نبود داهیه بشر بودم.
حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام در پایان خطبه از فضایل و مناقب جدش امیرالمؤمنین علیه‌السلام شمه‌ای نقل کرده مردم را به مکارم اخلاقی او جلب فرمود.
شیخ کلینی خطبه دیگری هم از آن حضرت نقل کرده که راوی آن امام محمدباقر علیه‌السلام است به این مطلع که الحمدلله الخافض الرافع الضار النافع الجواد و الواسع الجلیل ثنائه الخ در این خطبه نیز بسیاری از مکارم اخلاقی و فضایل نفسانی را یادآوری فرموده است که در روضه کافی درج شده است توجه مردم را به قرآن و فضیلت و فقه و احکام اسلام جلب فرموده است و در ضمن این بیانات باز از ولایت مطلقه الهیه نقل فرموده و اثبات آن حقیقت را کرده است که جز به ولایت علی امیرالمؤمنین علیه‌السلام عبادات قبول و مقبول نیست.

تعلیمات امام محمدباقر علیه السلام درباره مال دنیا و سعی در تهیه ثروت‌

قال (ع) من طلب الدنیا استعفافا عن الناس وسیعا علی اهله و تعطفا علی جاره لقی الله عز و جل و وجهه مثل القمر لیلة البدر [52].
چون اسلام دین عقل و منطق و کار و کوشش است و در عین حال که برای تتمیم مکارم اخلاق نازل شده عمران و آبادی دنیا و حفظ شئون اجتماع نیز از اهم مسائل زندگی قرار گرفته دین مبین اسلام دنیا را برای تکامل جسم و جان به اعتدال و با رعایت شرع تأیید و طلب مال را تجویز فرموده است و لذا امام محمدباقر علیه‌السلام می‌فرماید هر کس دنیا را به سبب عفت نفس خویشتن و حفظ آبروی اجتماعی در نظر خلق طلب کند که گرهی از کار مردم بگشاید و سعی در کار دنیا و کوشش در حفظ شئون زندگانی مادی نماید برای آنکه اهل و عیال و
[صفحه 251]
اولادش و کسانی که در نفقه او هستند حتی حیوانات اهلی و غیره یا برای حفظ حیثیت خود در قبال همسایگانش کوشا باشد که نیازی از جهت مال دنیا نداشته باشد و از راه کسب حلال و تجارت و هنر و صنعت مال به دست آورد چنین کسی خدا را ملاقات خواهد کرد در حالی که صورتش چون ماه شب چهارده پرتوافکن است.
مراد این است که شرمنده و منفعل نیست در کار باطل و مذموم و مقبوح دست نزده بلکه برای حفظ جسم و جان گروهی که مجموعا آبروی او را حفظ می‌کند کوشش کرد و آن هم رضای خدا در آن است و روزی که همه شرمنده زشت کاری دنیای مادی هستند او سر به زیر و منفعل نخواهد بود.
چنانچه از همین خاندان است که فرموده‌اند الکاد لعیاله کمن جاهد فی سبیل الله کسی که در راه اداره امور معیشت خاندانش و نفقه خوارش عرق بریزد مانند جهاد در راه خدا می‌باشد و اخبار در این باره فراوان است که در مکتب اسلام مفصل شرح داده‌ایم دنیا در اسلام از جهت دین و فضیلت ارزش دارد و با اهمیت است و از لحاظ دنیاداری صرف توجه به شهوات و غضب منفور و مذموم و زشت و قبیح است و موجب بازداشتن انسان از کمال فضیلت می‌گردد آن منع و تقبیح برای حفظ کمال است و این تشویق و ترغیب هم به صرف مال در راه معارف و فرهنگ و علم و فضیلت هم برای تکامل و تشویق و نیل به مقام فضیلت است.

امر به معروف و نهی از منکر

قال (ع) ان الامر بالمعروف و النهی عن المنکر سبیل الانبیاء و منهاج الصالحین فریضة عظیمه بها تقام الفرائض و تأمن المذاهب و تحل المکاسب و ترد المظالم و تعمر الارض و یتصف من الاعداء و یستقیم الامر
اساس و رکن زندگانی انسانیت بر پایه دو اصل است که امر به معروف و نهی از منکر است که در کتاب مکتب اسلام اول را در باب فضایل و دومی را در فصل رذایل نقل کرده‌ایم - قرآن بشر را به این حقیقت اعلام و موظف فرموده است.
امام محمدباقر علیه‌السلام می‌فرماید خداوند است که امر به معروف و نهی از منکر فرمود و این راهی است که انبیاء عظام و رسل گرامی پیموده‌اند این راه صلحا و بزرگان و وظیفه بزرگ انسان در سرلوحه وظایف است در این راه مذاهب و مسالک معلوم می‌گردد در راه امر به معروف علم و فضیلت دست می‌دهد و جهل و رذیلت محو می‌گردد در این وظیفه مظالم مرتفع
[صفحه 252]
می‌شود و زمین آبادان می‌گردد دشمن راه انصاف پیش می‌گیرد و دوست به راه مستقیم کمال مطلوب پیش می‌رود امر به معروف آئینه تکامل مسلمان است نهی از منکر مرآت عیب نما برای رفع نقص است باید مسلمان برای تکامل خویشتن به این دو حقیقت پی برده و طلیعه وجهه همت خود قرار دهد.
قال (ع) من باب کالا من طلب الحلال بات مغفورا له
فرمود کس که خوابش برد در راه زحمت و رنج در طلب حلال خوابیده است آمرزیده یعنی طلب حلال زحمت‌انگیز است و رنج در راه به دست آوردن آن خستگی طاقت‌فرسائی دارد هر کس در این راه خسته شود و بیتوته کند خداوند او را می‌آمرزد.
قال (ع) عن جده رسول الله (ص) قال العبادة سبعون جزءا افضلها طلب الحلال
فرمود رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است عبادت هفتاد جزء است که افضل آن به دست آوردن مال حلال است و این مال حلال تأثیری به سزا در زندگی انسان دارد برای تقویت جسم و رقاء روح بسیار مؤثر است همان طور که مال حرام تأثیری در کشتن احساسات و ادراکات و خفه کردن روح و میراندن شعور دارد مال حلال زنده می‌سازد - نشاط می‌آورد قوت می‌بخشد - شجاع و دلیر می‌سازد - مشعوف و مسرور می‌گرداند و بازخواست ندارد در حساب زودگذر است - تعدی به حقوق دیگران که در حرام ناگزیر تعدی می‌شود نخواهد شد اجحاف و زیاده‌روی نمی‌کند مسئول و طلبکار ندارد - بازخواست نمی‌شود - دادخواهی نمی‌کند و هکذا سایر شئون زندگی انسان همه در راه کسب حلال به رضا و رغبت و میل و صفا و وفا و ایجاد فضیلت به سهولت دست می‌دهد.

درباره ظلم‌

قال الباقر (ع) لما حضرت ابی الوفات ضمنی الی صدره ثم قال یا بنی اوصیک بما اوصانی به ابی حین حضرته الوفاة بما ذکر ان اباه اوصاه قال یا بنی ایاک و ظلم من لا یجد علیک ناصرا الا الله
حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام فرمود پدرم در حال مرض موت دست مرا به سینه خود گذاشت و فرمود ای فرزندم تو را وصیتی می‌کنم که پدرم به من وصیت کرده در حین وفاتش و او هم به وصیت پدرش توصیه شده که فرمود فرزند عزیزم بر تو باد که ظلم و ستم به کسی که جز خدا ناصری ندارد نکنی مبادا ستم بر ضعیفی شود که کمک و معاونی ندارد و آن مظلوم را خداوند یار او است با خداوند ستیزگی شایسته نیست.
[صفحه 253]
قال (ع) الظلم ثلاثة ظلم یغفره الله و ظلم لا یدعه الله فاما الظلم الذی لا یغفره فالشرک و اما الظلم الذی یغفره فظلم الرجل نفسه فیما بینه و بین الله و اما الظلم الذی لا یدعه الله فالمدایته بین العباد
فرمود ظلم سه قسمت است ظلمی که خداوند آن را می‌آمرزد و ظلمی که قابل آمرزش نیست و ظلمی که لا یدعه الله است اما ظلمی که قابل آمرزش نیست شرک است و ظلمی که قابلیت آمرزش دارد ظلم به نفس است و ظلمی که برای محاکمه دعوت می‌شود و کیفر و پاداش دارد آن ظلم بین افراد است که خداوند از ظلم به حق نمی‌گذرد مگر خود مردم از هم راضی شوند و در این باره هم مطالب گفتنی بسیار است که در جای خود بحث کرده‌ایم در حال ظلم ستم زشت است و کیفر و عذابی دردناک دارد و بزرگ‌ترین ظلم‌ها شرک به خداوند است که سبب محرومیت از کمال نفس می‌گردد.

غضب‌

قال الباقر ان هذا الغضب جمرة من الشیطان توقد فی قلب ابن‌آدم و ان احدکم اذا غضب احمرت عیناه و انتفخت اوداجه و دخل الشیطان فیه فاذا خاف احدکم ذلک من نفسه فلیلزم الارض فان رجز الشیطان لیذهب عنه عند ذلک
بدترین صفت‌ها غضب است که جامع همه رذایل و کلید همه جنایات است امام پنجم می‌فرماید این غضب یک سنگی از شیطان است که در اصطلاح ایجاد آتش می‌کند در قلب بنی‌آدم و آتش افروزی او خانمانش را می‌سوزاند فرمود یکی از شما اگر غضبناک شدید بکوشید جلو غضب را بگیرید و غضب نشانه‌اش این است که چشم‌ها را خون‌آلود نموده رگ‌های گردن را برآورده و سیاه نموده خون در آن به جوش می‌آید و شیطان در دل او آتش افروزی می‌کند هر کدام از نفس خود می‌ترسید که مبادا مرتکب جنایتی شوید حرکت کنید برخیزید راه بروید «آب سرد بخورید» شیطان شما را به رجزخوانی خود دعوت به غضب می‌کند تا مرتکب هر جنایتی شوید.
غضب در انسان مانند شرب خمر است که با آن مرتکب هر جنحه و جنایتی می‌گردند باید غضب را فرو نشاند از پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم سؤال می‌کنند از راه رستگاری فرمود غضب نکنید و از امیرالمؤمنین علیه‌السلام از امر خیری سؤال کردند فرمود غضب نکنید غضب را فرو نشانید بدترین صفات آدمی غضب است که آدمی را بیچاره می‌کند و به هر خیانت و جنایتی وا می‌دارد غضب مانند خمر عقل را می‌پوشاند و مانع حکومت عقل می‌گردد و آدمی را به هر
[صفحه 254]
شری دلالت و رهبری می‌کند و تشجیع بر هر قتل و کشتاری می‌نماید کوچک‌ترین اثر غضب دشنام و شماتت و نزاع و زد و خورد است تا به فعل برسد خداوند ما را از این شرور نفس حفظ فرماید.
قال ان الرجل یغضب فما یرضی ابدا حتی یدخل النار فایما رجل غضب علی قوم و هو قائم فلیجلس من فوره ذلک فانه یذهب عنه رجز الشیطان و ایما رجل غضب علی رحم فلیدن فیلمسه فان الرحم اذا مست سکنت
فرمود مردی چون غضب کرد نه خودش راضی است و نه طرفش و نه همنشینانش تا به آتش که خود افروخته است بسوزند هر کدام که بر قومش و خاندانش غضب کند و اگر ایستاده است بنشیند اگر نشسته است برخیزد.
که حرکت در حال غضب این رجز شیطان را عقیم و خنثی می‌سازد و محو می‌کند و هر کس بر خویشان نزدیک خود غضب کرد و نزدیک به او شد او خود را به سکوت اندازد تا غضب او بشکند و فرو نشاند.
غضب حالت مذلت انسان را بیچاره می‌کند ولی در حال غضب نباید مرد غضبناک را تحریک کرد بلکه باید او را ساکت نمود و به قیام و قعود نائره غضب او را فرو بنشانید و آب سرد بسیار مؤثر است که آتش غضب را خاموش کند و باید حتی‌المقدور از راه اطاعت امر سعی کند غضبناک شوند - و درباره غضب در جلد پنجم مکتب اسلام مفصل آیات و احادیث آن نقل شده است.
انسان معجونی از مرکبات عنصری است که در صورت تعدیل قوا و غرائز به سوی شاهد مقصود پیش برود و چنانچه تعدیل از دست رفت و افراط و تفریط رخ داد مخصوصا پیروی از غضب و شهوات شد روزگار آدمی را سیاه می‌کند و از اوج کمال و فضیلت به حضیض مذلت و ضلالتی که حیوانات در آن سیر می‌کنند می‌کشاند با این تفاوت که حیوان استطاعت کمال انسانیت را ندارد و انسان با آنکه استطاعت کمال را دارد در ورطه هلاکت می‌افتد و تأسف آن جبران‌پذیر نیست و ائمه ما همه فعالیت خود را در راه حفظ این سعادت صرف کردند.

اصلاح اخلاق دوستان‌

قال (ع) کفی بالمرء عیبا ان یتعرف من عیوب الناس ما یعمی علیه من امر نفسه او یعیب علی الناس امرا هو فیه لا یستطیع عنه الی غیره و یؤذی جلیسه بما لا یعینه.
وجهه همت پیشوایان دین این است که انسان را به الهیات آشنا سازند و معارف آسمانی
[صفحه 255]
را به مردم بیاموزد امام محمدباقر علیه‌السلام فرمود کافی است برای حفظ شخصیت انسان که عیب خود را در عیوب مردم بیند و هر کجا عیبی دید و نپسندید و ملاحظه کرد که مردم از آن عیب چشم به هم گذاشته نادیده می‌گیرند خودش مورد توجه قرار دهد و در دفع آن بکوشد و اگر استطاعت نداشت که عیب را از خود دفع کند دیگری را کمک برای رفع نقص بگیرد و نگذارد با این عیب همنشینان آنها در رنج باشند و بتوانند اظهار کنند و بسا که این عیوب موجب غیبت می‌گردد و انسان عاقل خردمند نباید عیب را در خود باقی بگذارد تا اسباب غیبت خلق شود - بنابراین یک عیب کافی است که انسان را به عیوب مردم نابینا سازد و نفس خود را در عیب باقی گذارد - یا عیبی در مردم بیند که قدرت تحول و تبدیل آن را به یک فضیلتی نداشته باشد یا همنشیان را اذیت کند به کسی که به او کمک نتواند کرد - فرمود مؤمن آئینه مؤمن است که باید عیب خود را به دیدار دیگران از بین برد و عیوب دیگران را هم به تذکر و خوش زبانی محو کند تا همه در مدینه فاضله دین با هم سیر کنند.

صله رحم‌

قال (ع) الرحم متعلقة یوم القیمه بالعرش تقول اللهم صل من وصلنی و اقطع من قطعنی.
یکی از موارد سفارش حق در اجتماع رحم است که امام محمدباقر علیه‌السلام می‌فرماید رحم یعنی علل پیوستگی خویشاوندی که ایجاد حق رحیمیت می‌نماید روز قیامت به عرش ربوبی ارتباط و پیوستگی دارد و لذا می‌فرمود پروردگارا درود بر کسی که صله رحم می‌کند بر آن کسی که صله کرده‌ام و قطع می‌کند آنکه من قطع کرده است یعنی ارتباط رحم ما به عرش حق پیوسته است و درود خداوند بر کسانی که ما را صله رحم می‌کنند و خدا قطع کند کسانی که قطع رحم ما کرده و می‌کنند - و این صله رحم از فضائل نفسانی بشری است که به مسلمین سخت تأکید شده و در آیات قرآن از موارد سفارش الهی است انسان موظف به صله رحم است و در اخبار و احادیث دیگر دارد که صله رحم موجب طول عمر و قطع آن سبب کوتاهی عمر می‌گردد - بنابراین بقاء و ادامه حیات در صله رحم است که به عرش حق می‌پیوندد و قطع صله رحم رشته اتصال و ارتباط به عرش الهی را قطع می‌کند چه نیکوتر این که خداوند تعالی را در این صفت فاضله راضی و خشنود ساخته و از تقرب آن بهره‌مند گردد و این صفت را می‌توان بدین مثل روشن کرد که هر آدمی می‌کوشد به دربار سلطنتی خود را نزدیک کند اگر وسیله‌ی دست ما شد چه سعادتی بهتر از این است و کدام درباری نیرومندتر از حکومت حقه الهیه است که این رشته اتصال را به دست داده تا تقرب الهی دست دهد.
[صفحه 256]

کلمات قصار امام محمدباقر علیه السلام در ادب و آداب‌

در هر قوم و ملتی ادب و آدابی هست که بهترین آن ادب دینی است تا مردم به فضیلت و کمال اخلاق رستگار گردند.. حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام درباره ادب و آداب دین می‌فرماید:
قال (ع) ما دخل قلب امری‌ء شئی من الکبر الانقص من عقله قبل ما دخل من ذلک قل او کثر الصواعق تصیب المؤمن و غیر المؤمن و لا تصیب الذاکر [53].
یعنی هیچ صفتی در دل بدتر از کبر نیست که سبب نقص عقل می‌گردد خواه تکبر و نخوت به حداقل یا اکثر باشد و این صاعقه به مؤمن و غیرمؤمن اصابت می‌کند ولی به مردم مراقب در حال سیر و سلوک که ذاکر و مذکر باشند اصابت نمی‌کند زیرا آنها می‌کوشند عملی تکبرآمیز از آنها سر نزند مؤمن باید مراقب خود باشد و متذکر نفس گردد تا به کمال خود برسد.
قال (ع) فی قوله عز و جل اولئک یجزون الغرفه بما صبروا - قال علی الفقر فی دار الدنیا.
هر کس صبر پیش گیرد جزای آن غفران و مغفرت است که امام در تفسیر آن می‌فرماید منظور صبر در فقر دار دنیا می‌باشد هر کس بر تهی‌دستی و تنگدستی شکیبائی نماید خداوند او را به پاداش آن می‌آمرزد.
و فی قوله عز و جل و جزاهم بما صبروا جنة و حریرا قال (ع) بما صبروا علی الفقر. و مصائب الدنیا و در این آیه نیز امام پنجم می‌فرماید جزای صبر - پاداش صبر بر فقر است در مصائب دنیا پروردگارا این قول اولیاء تو در معارف الهی است و این بنده و این گفتار و آن تو و غفران و این بنده و انتظار پاداش - ان الله لا یخلف المیعاد.
قال (ع) سلاح اللئام قبیح الکلام مردم پست و جاهل سلامشان هم قبیح است چنانچه مشاهده می‌گردد به جای سلام به هم فحش و دشنام می‌دهند و سخنان زشت می‌گویند.
قال (ع) لکل شی‌ء افة و آفة العلم النسیان - هر چیزی آفت دارد آفت علم نسیان و فراموشی است الحق که حافظه روسفید کن است و نسیان انفعال‌آمیز است.
قال (ع) عالم ینتفع بعلمه افضل من الف عابد دانشمندی که از علم خود بهره‌مند
[صفحه 257]
گردد بهتر از هزار عابدی که عبادت کند زیرا علم رشد عقلی می‌آورد و خانه دل را روشن می‌سازد و انتفاعش به دیگران می‌رسد.
قال (ع) و الله لموت عالم احب الی ابلیس من موت سبعین عابدا.
سوگند به خدا که مرگ عالم را شیطان بیشتر از مرگ هفتاد مرد عابد دوست دارد تا نفعی عاید مردم نگردد.
قال (ع) لابنه یا بنی ایاک و الکسل و الضجر فانهما مفتاح کل شر انک ان کسلت لم تؤد حقا و ان ضجرت لم تصبر علی حق فرمود ای فرزندم بر تو باد که دلتنگی و کسالت به خود راه ندهی تنبلی و تن‌پروری کلید هر شری است که با کسالت حق مردم و خدا و خلق ادا نمی‌شود با دلتنگی و اوقات تلخی صبر بر ادای حق نمی‌توان کرد - و الحق تنبلی و تن‌پروری و کسالت و ضجرت و دلتنگی مانع کار و کوشش و انجام وظیفه است که به صورت وصیت به فرزندش یاد می‌دهد.
قال (ع) الاعمال ثلاثه ذکر الله علی کل حال و انصافک الناس من نفسک و مواساة الاخ فی المال فرمود خدا را در هر حال یاد کن و با انصاف و مواساة و برادری در مال با مردم معاشرت کن که ذکر خدا و انصاف و مواسات و مساوات از فضایل است.
قال (ع) اذا رأیتم القاری یحب الاغنیاء فهو صاحب الدنیا و اذا رأیتموه یلزم السلطان من غیر ضرورة فهو لص فرمود هر گاه دیدید که مداح و قاری دوستدار اغنیا می‌باشد بدانید دنیادار است و اگر ملازمت سلطان دارد بدون ضرورت احتیاج دزدی است راهزن که با ارتباط به دربار سلاطین می‌خواهد به حقوق دیگران تجاوز کند.
قال (ع) شیعتنا من اطاع الله عز و جل فرمود شیعیان و دوستان ما کسانی هستند که اطاعت از امر حق تعالی نمایند چه اطاعت امر واجب است و در اطاعت امر خدا اطاعت ما را هم خواهند شناخت.
قال (ع) ایاکم و الخصومه فانها تفسد القلب و تورث النفاق فرمود خصومت و دشمنی نکنید که قلوب شما را فاسد می‌گرداند و نتیجه آن نفاق و شقاق است که به ارث تا به اولاد شما می‌رساند که گفته‌اند الحب و البغض یتوارثان دوستی و دشمنی ارثی است.
قال (ع) الذین یخوضون فی آیات الله هم اصحاب الخصومات فرمود آنها که در آیات الهی خوض و غواصی می‌کنند می‌خواهند به خصومت برخیزند و گرنه آیات ظاهری
[صفحه 258]
دارد که باید عمل کرد و باطنی که باید از مفسر و مبین آن (اهل بیت عترت و طهارت) پرسید.
قال (ع) کان لی اخی فی عینی عظیم و کان الذی عظمته فی عینی صغر الدنیا فی عینی
فرمود گاهی برادری دارم که در چشم من بزرگ است ولی آن بزرگی که در چشم من کوچک است دنیاست و در چشم او بزرگ می‌نماید - شخصیت برادری بزرگ است اگر دنیاخواه نباشد که دنیا کوچک است.
قال (ع) من اعطی الخلق و الرفق فقد اعطی الخیر کله و الراحة و حسن حاله فی دنیاه و آخرته و من حرم الرفق و الخلق کان ذلک له سبیلا الی کل شر و بلیة الا من عصمه الله تعالی
فرمود به هر کس اخلاق نیکو و رفق و مدارا اعطا شده باشد خیر کلی عنایت شده و راحت و حسن حال در دنیا و آخرت به او می‌رسد و کسی که رفق و خلق نیکو ندارد به راه شرور می‌رود و مبتلا به بلایائی می‌گردد مگر خداوند او را حفظ کند که ان النفس لامارة بالسوء الا ما رحم ربی
قال (ع) اعرف الموده لک فی قلب اخیک بماله فی قلبک
فرمود دوستی و معرفت خود را در دل دوستانت به اندازه دوستی و معرفت آنها در دل خودت بشناس هر کس دارای عواطف متبادله است که با آن می‌تواند مقدار علاقه و دوستی خود را نسبت به آنها فرا گیرد.
قال علیه‌السلام لجابر الجعفی یا جابر ما الدنیا و ما عسی ان تکون هل هو الا مرکب رکبته او ثوب لبسته او امراة اجبتها
فرمود ای جابر دنیا مرکبی است که آدمی را به شرط اعتدال به مراد می‌رساند و گاهی هم به افراط یا تفریط پرت و ساقط می‌کند یا مانند لباسی است که آدمی می‌پوشد و آن را دوست دارد و می‌پوشد ولی مدتی که گذشت می‌کند و دور می‌اندازد.
قال (ع) یا جابر ان المؤمنین لم یطمئنوا الی الدنیا لبقاء فیها و لم یأمنوا قدوم الاخرة علیهم ففازوا بثواب الابرار
ان اهل التقوی اسیر اهل الدنیا موونة و اکثرهم لک معونه ان نسیت ذکروک و ان ذکرت اعانوک قوالین بحق الله قوانین بامر الله
فرمود ای جابر مؤمنین اطمینان به دنیا ندارند زیرا دنیا بقائی ندارد و ایمن از آخرت
[صفحه 259]
هم نیستند زیرا فائز و رستگار در آخرت کسی است که چون آزادگان عبادت و بندگی کند تا ثواب گیرد و شکی نیست که مرد مؤمن دنیا را از راه طریقیت می‌نگرد و به کم آن می‌سازد تا به بسیار آخرت نائل گردد - ادب و آداب دین در سایه اطاعت امر و اجرای اوامر و نهی از فحشاء می‌باشد که قرآن تایید فرموده است و هر سعادتی در سایه این دو اصل است آدمی با تربیت دینی می‌تواند راه کمال نفسانی و ادب نفس را بپیماید - و ائمه اطهار مخصوصا امام محمدباقر (ع) پس از امیرالمؤمنین تعلیم و معارف علم و فرهنگ را در سایه تربیت نفس و ادب و آداب و ادبیات تعمیم داده و در این راه جدی بلیغ فرمودند.
قال (ع) یا جابر انزل الدنیا کمنزل نزلت به و ارتحلت منه او کمال احبته فی منامک فاستیقظت و لیس معک منه شی‌ء انما هی مع اهل اللب و العالمین بالله تعالی کفی‌ء الظلال فاحفظ ما استرعاک الله من دینه و حکمته
فرمود ای جابر دنیا چون منزلی است در راه سفر که بدان جا وارد می‌شوید و از آنجا کوچ می‌کنی و یا چون چیزی است که در خواب بینی و دوست داری و چون بیدار شدی چیزی در دست تو نیست بنابراین بهتر است که از دنیا دین و حکمت و علم و فضیلت را بیاموزی که بقیه نقش بر آب است و اهل خرد و تقوی غیر از این راه نرفته‌اند کسی که راه آخرت پوید در سایه آسایش و آرامش قرار گیرد و آزادی یابد.
قال (ع) ما من شئی احب الی الله عز و جل من ان یسئل و ما یدفع القضاء الا الدعاء و ان اسرع الخیر ثوابا البر و اسرع الشر عقوبة البغی
و کفی المرء عیبا ان یبصر من الناس ما یعمی علیه من نفسه و ان یأمر الناس بما لا یستطیع التحول عنه و ان یؤذی جلیسه بما لا یغنیه اه [54].
فرمود هیچ چیز بهتر از این نیست که بنده از خدای خود تقاضائی کند و دعائی نماید اگر به سرعت خیر اجابت شود به بر و خیر و نیکوئی است و اگر به سرعت ثمر عقوبت یابد بغی و ضلالت و گمراهی است کافی است برای مرد که عیب خود را از دیگران ببیند و مردم را امر به تحول اخلاقی کند تا سیئات مبدل به حسنات گردد و عیوب خود را به محاسن دیگران اصلاح نماید بندگی و اطاعت امر به تقاضا و دعا ثابت می‌گردد و به همین اندازه کافی است که به اصلاح خود بپردازد.
از کلمات امام محمدباقر علیه‌السلام است که از جابر بن عبدالله انصاری از پیغمبر صلی الله علیه و آله روایت فرمود:
[صفحه 260]
قال (ص) کان فیما اعطی الله عز و جل موسی (ع) فی الالواح الاولی اشکر لی و لوالدیک انک المتألف و انسی لک فی عمرک و احیک حیاة طیبة و اقلبک الی خیر منها [55].
امام محمدباقر علیه‌السلام فرمود پیغمبر خدا فرموده است آنچه مفاد الواح تورات بوده این است که شکایت خود را به من کن من از هر کس به تو نزدیک‌تر هستم و انس من به تو بیشتر است از دوستی تو به زندگی خودت تا آنچه خیر و صلاح تو باشد برای تو ایجاد می‌کنم. زیرا زندگانی دنیا موقتی است و راه ما در کمال مطلوب طولانی است باید به راه کمال رفت و هر چه لازم است از خدا خواست که در تمام این مراحل تکاملی به بنده نزدیک‌تر از رگ گردن انسانی است و بهتر وسایل سعادت را ایجاد می‌نماید و در دسترس بندگان می‌گذارد.
از پیغمبر خدا روایت فرمود که قال (ص) اشد الاعمال ثلاثة مواساة الاخوان فی المال و انصاف الناس من نفسک و ذکر الله علی کل حال [56].
فرمود سخت‌ترین اعمال سه عمل است یکی مواسات با اخوان در مال که هر کس هر چه دارد با برادران ضعیف و فقیر و مستمند خود در میان نهد و دیگر انصاف مردم در نفس خود که با انصاف با مردم رفتار کند و سوم تذکر به حق در هر حال که خدا را فراموش نکند و این سه خصلت اگر برای بنده حاصل شد سعادت دنیا و آخرت دست داده است باید ریاضاتی کشید و مبارزه کرد تا به این خصال نائل آمد.
مردی آمد خدمت امام محمدباقر علیه‌السلام که فرزندی پیدا کرده بود تقاضا کرد برای آن مولود جدید دعا فرماید.
فقال اسئل الله یجعله خلفا بعدک معک و خلفا فان الرجل یخلف اباه فی حیاتة و موته و قال ادب الله محمدا (ص) احسن الادب فقال خذالعفو و أمر بالمعروف و اعرض عن الجاهلین فلما وعی قال و ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا
فرمود از خداوند برای او مسئلت می‌کنم که پشت و پناه برای تو باشد و پس از تو خلف و جانشین تو باشد چه فرزند پسر در مرگ و حیات جانشین و نماینده پدر است و اضافه فرمود که خداوند پیغمبرش را ادب کرد به ادب ربوبی به بهترین ادب و به او امر کرد که تا بتوانی عفو کن و امر به معروف کن و از جهال بپرهیز آنگاه فرمود هر چه پیغمبر برای شما می‌آورد بگیرید حفظ کنید و آنچه که شما را از آن نهی می‌فرماید نهی کنید که ضامن سعادت است
[صفحه 261]
امام محمدباقر علیه‌السلام به نقل کلینی هر وقت محزون و مغموم می‌شد دستور می‌فرمود که زنان و فرزندان و کودکان و بزرگان اهل منزلش جمع می‌شدند می‌فرمود من دعا می‌کنم شما آمین بگوئید و به این ترتیب مشکلات زندگی را حل فرموده و درسی برای توجه به خدا و انصراف از معاصی و تقاضای تسهیل امور از پروردگار جل شأنه داده است.

سفارش امام محمدباقر علیه السلام درباره نماز

حضرت ابی‌جعفر امام محمدباقر علیه‌السلام درباره نماز فرمود
لا تتهاون بصلوتک فان النبی (ص) قال عند موته لیس منی من استخف بصلوته
این وظیفه ائمه معصومین بود که در هر عصر مردم را به مهم‌ترین نکات مایه سعادت و شرف و آبرو و امر الهی به فضیلت و علم و تقوی رهبری می‌کردند و بدون شک نماز از بزرگ‌ترین اعمال سعادت انگیز اسلامی است که وجوب عینی آن در هر شبانه‌روز پنج بار 17 رکعت و در بیش از پنجاه سال که از شرایط مؤمن هم شمرده شده 51 رکعت یعنی فرایض و نوافل است که انسان را در دنیا به کمال خود برساند و در آخرت به فوز و فلاح می‌کشاند و نفوس بشری را تهذیب و تزکیه می‌کند تا به کمال مطلوب واصل نماید که فرمود ان الصلوة تنهی عن الفحشاء و المنکر و البغی نماز است که آدمی را از منکرات و فحشاء و گمراهی و ضلالت نجات خواهد بخشید و امام محمدباقر علیه‌السلام این عبارت را با استدلال علمی در عصر خود به مردم آموخت و اسرار و رموز دین و دیانت را تعلیم فرموده است.

تشویق مردم به زیارت و دیدار یکدیگر

تزاوروا فی بیوتکم فان ذلک حیوة لامرنا رحم الله عبدا احیی امرنا
فرمود حضرت ابوجعفر امام محمدباقر فرمود ای اصحاب من در خانه‌های خود یکدیگر را زیارت کنید و ملاقات نمائید که اصل زندگانی است فرمود خداوند رحمت فرماید بنده‌ای را که زنده گرداند امر ما را.
امام علیه‌السلام مردم را به دیدن و بازدید و زیارت و ملاقات یکدیگر موظف فرموده تا روابط دوستانه بین آنها محکم گردد و چون آن روز دشمن بداندیش بسیار بود و سعایت در حق شیعیان می‌کردند فرمود بروید به خانه‌های یکدیگر و با هم در امر آموزش و پرورش شرکت
[صفحه 262]
کنید و از تعلیمات ما برای هم بحث نمائید که ما این مجالس را دوست داریم.
فرمود در خانه‌های یکدیگر از احادیث و اخبار و فضایل و مآثر آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم مذاکره کنید و به اتحاد و محبت و مودت اعلای کلمه حق و قوت ایمان و دین و علو و تعظیم شعائر اسلام نمائید که احیای امر ما و نشر کلمه حق همین است و بس که مردم خیر و نیکوکار و خوش سلیقه و معارف پرور و دانش پژوه اطراف هم بنشینند و در توسعه علم و فرهنگ بذل سعی نمایند و دائره معارف را بسط دهند.

عوامل مردن دلها

درباره تعلیم و تربیت فرمود چهار چیز است که دل‌ها را می‌میراند باید از آنها اجتناب کنید تا دل زنده بمانید.
قال (ع) اربع تمتن القلب الذنب علی الذنب و کثرة مناقشه النساء یعنی محادثهن و مماراة الاحمق نقول و یقول و لا یرجع الی خیر و مجالسة الموتی فقیل یا رسول الله و ما الموتی قال کل غنی مترف.
چهار چیز است دل را می‌کشد 1 - گناه روی گناه 2 - با زنان بسیار معاشرت کردن 3 - مجادله و مباحثه با احمق که هیچ وقت به نتیجه نمی‌رسد 4 - مجالست با مردگان است پرسیدند این کدام است فرمود مردگان کسانی هستند که توانگر باشند و متنعم به هر نعمتی بوده اما غرق متاع دنیا شده و به کردار زشت خود غافل گردند.
دل آدمی وقتی می‌میرد که به دنیا و مادیات علاقمند گردد و مستغرق ماده و بت‌پرستی گردد توجه و تعشق به شهوات و امتعه زرق و برق جهان دل را می‌کشد - همنشینی با زنان انسان را از روحانیات باز می‌دارد و از فضیلت و کمال و صفا و جلال باز می‌دارد دل بستن به این حطام دنیوی و مصاحبت با کوته‌نظران مادی و شهوی و استغراق در تمایلات نفسانی آدمی را از صفای معنوی دور می‌سازد انسان باید راه کمال را با برنامه‌ای که گذشتگان این راه تنظیم کرده‌اند طی کند و شکی نیست که مشعلداران هدایت اول انبیاء عظام و پشت سر آنها اوصیاء گرامی هستند که با تربیت دینی بشر را به فضیلت خود رهبری و راه سعادت و کمال را به آنها آموخته‌اند تا دل مشغولیات الهی داشته و در پست و بلند زندگی متوقف نگردند مردن دل یعنی توقف در سر راه تمایلات و دوستی شهوات و مصاحبت با زنان و کوته‌فکران که سبب وقفه و ضلالت می‌گردند - خلاصه اجرای برنامه دین و نشر و تعمیم آداب و احکام
[صفحه 263]
شریعت سیدالمرسلین سبب رشد دل و عقل می‌گردد و از وقفه و عقب افتادگی و سقوط مصونیت می‌بخشد.

تعلیمات امام در حدود هر چیز و هر کار

یکی از نکات برجسته مخصوص مکتب تشیع این است در عین حال که تعلیم علوم و فنون تربیت می‌دادند و اصحاب و شاگردان خود را به سبکی پسندیده و طرزی مطلوب تربیت می‌نمودند و به راه و روش رقاء و ارتقاء می‌آموختند از آن جمله این بود که در خلال آموزش فنون علمی امام علیه‌السلام حد هر چیز و هر کار را در آن عصر به مردم می‌آموخت چنانچه محمد بن مسلم در کتاب کافی از حضرت ابی‌جعفر امام محمدباقر علیه‌السلام روایت نمود که ابولبید بحرانی گفت مردی به حضرت ابی‌جعفر علیه‌السلام در مکه آمده و عرض کرد ای محمد بن علی توئی آن کس که چنان می‌دانی بر هر چیزی حدی و حکمی است و هیچ چیزی نیست جز آنکه بر آن حدی مقرر است آن حضرت فرمود.
نعم انا اقول انه لیس شی‌ء مما خلق الله صغیرا و کبیرا الا و قد جعل الله له حدا اذا جوز به ذلک الحد فقد تعدی حد الله فیه
یعنی من می‌گویم که هیچ چیزی از مخلوق خدای تعالی خواه کوچک یا بزرگ نیست مگر آنکه خالق آفریننده جل و علا برای او حدی و حکمی و وظیفه‌ای مقرر فرموده است که چون از آن حد گذشت از حد وظیفه تکوینی و تشریعی خارج شده است.
آن مرد عرض کرد یابن رسول الله حد این مائده «آن وقت سر سفره نشسته بودند» چیست؟
قال تذکر اسم الله حین توضع و تحمد الله حین ترفع و تقم ما تحتها - (قم به معنی جاروب کردن است و خوردن تمام غذای سفره) یعنی حد خوان طعام این است که چون بر زمین نهند نام خدای را بر زبان آورند و در آغاز شروع به خوردن به نام خدا شروع کنی و چون سفره جمع کرده در هم پیچیده بردند شکر خدا را به جای آورد و آنچه از آن فرو ریخته باشد جمع کنی و تناول نمائی و سپاس خدای رزاق را بنمائی.
خوانندگان عزیز ملاحظه کنید دستور غذا خوردن را چگونه به نام خدا با تحمید و تشکر از رزق بیان می‌فرماید.
آن مرد پرسید حد این کوزه آب چیست.
[صفحه 264]
قال (ع) ان لا تشرب من موضع اذنه و لا من موضع کسره فانه مقعد الشیطان و اذا وضعته علی فیک فاذکر اسم الله و اذا رفعته عن فیک فاحمد الله و تنفس فیه ثلاثة انفاس فان النفس الواحد یکره.
یعنی حد کوزه‌ی آب این است که از گوشه‌ی آن و از جای شکسته آن آب نیاشامی چه آنجا محل قعود شیطان است و چون کوزه را بر لب نهی نام خدای را بر زبان بیاوری و چون از دهان برگیری سپاس خدای تعالی گوئی و آب را به سه نفس بیاشامی چه آشامیدن به یک نفس مکروه است.
در این تربیت چند دستور صحی فرمود که پس از سیزده قرن امروز بزرگان پزشکان آنها آن رأی را اختیار کرده‌اند.
می‌فرماید از گوشه کوزه که همیشه دست می‌گذارند و یا آب از فرورفتگی آن می‌ریزد آب نخورید از جای شکسته‌اش آب نخورید که نشیمنگاه شیطان است آن روز که به اعراب و مسلمین ساده‌لوح نمی‌شد گفت میکروب چیست امام فرمود جای شکسته کوزه و کاسه و ظروف غذاخوری محل و نشیمنگاه شیطان است از آن احتراز کنید و غذا نخورید و آب نیاشامانید.
نکته دیگر آنکه فرمود آب را در سه نفس - سه بار بیاشامید این نکته امروز روشن شده که یک نفس آب خوردن چندین خطر دارد که یکی ریختن آب در قصبة الریه است و دیگر زیان رساندن به معده و خسران و ضرر مجاری مری است.
اطبای مسلمین به پیروان مکتب اسلام تعلیم دادند که در شدت تشنگی آب را قطره قطره بیاشامند حتی یکی از ملوک در هوای گرم به خیمه عربی رسیده آب خواست دختری جوان بیرون آمد فوری آب با شکر نی در هم آمیخت و قدری برگ نی را خورد نموده در آن ریخت تا آن مهمان عطش‌زده از فرط تشنگی آب را بلع نکند بلکه جرعه‌جرعه بنوشد تا زیان نبیند - و نیز فرموده آب بسیار سرد یا بسیار گرم نخورید که زیان‌آور است و در گرسنگی و تهی بودن معده آب زیاد ننوشید و در خلال غذا آب فراوان نخورید مخصوصا از آب سرد بین غذای گرم خودداری کنید این‌ها همه تربیت بهداشتی بود که امام علیه‌السلام به اصحاب خود آموخت.
علامه مجلسی در کتاب السماء و العالم [57] روایت نموده که ابوسلمه از حضرت
[صفحه 265]
امام جعفر صادق علیه‌السلام روایت کرده که فرمود عبدالله علی بن الحسین به پدرم فرمود اجازه می‌دهی عمرو بن عبیدة بن واصل مولای هیبره و بشر رجال شرفیاب شوند فرمود چه مانع دارد چون وارد شده نشستند گفتند یا اباجعفر تو می‌فرمائی برای هر چیز حدی است که به آن منتهی می‌گردد.
فقال ابوجعفر (ع) نعم ان لکل شی‌ء حدا ینتهی الیه ما من شی‌ء الا و له حد
یعنی برای هر چیز حدی است که منتهی به آن حد می‌شود و هیچ چیزی در عالم نیست که حدی نداشته باشد آنگاه سفره طعام آوردند گستردند مهمانان پرسیدند حد این خوان طعام چیست؟؟
قال حده اذا وضع الرجل یده قال بسم الله و اذا رفعها قال الحمد لله و یأکل کل انسان من بین یدیه و لا یتناول من قدام الاخر
یعنی حد مائده و طعام این است که مؤدب کنار سفره بنشیند و به نام خدا شروع کند و چون سیر شدند شکر خدا را بنماید و هر کس باید از پیش روی خود غذا بخورد. از مقابل دیگری برندارد دست درازی به غذای دیگران نکند نگاه به لقمه دیگران ننماید و آداب غذا خوردن را یک به یک بیان فرموده است.
سپس آب آوردند باز همان سؤال شد قریب همان مضمون را فرمود که از شرب شیطان یعنی کاسه و کوزه شکسته آب نیاشامند.

کسانی که امام محمدباقر علیه السلام از آنها روایت کرده‌اند

در کتب شیخ مفید و تذکره ابن‌جوزی و کشف الغمه اربلی و اعیان الشیعه سید محسن عاملی (ره) می‌نویسند امام محمدباقر علیه‌السلام علم و کمال را از آباء و اجدادش گرفته و روایت از آنها نموده ولی بر حسب ظاهر صورت روایتی از جابر بن عبدالله انصاری و ابی‌سعید خدری و غیره هم نوشته‌اند از آن جمله انس بن مالک و ابی‌هریره جاعل حدیث را هم در سلسله روایتی امام محمدباقر علیه‌السلام آورده‌اند و شکی نیست که مقام امام از این‌ها برتر و بالاتر است که آن هم از انس و ابی‌هریره جنایتکار علم و فضیلت و جانی تاریخ اسلام روایتی نقل کند - اگر هم در طول زندگی یک روایتی از این دو نفر و نظایر آن نقل فرموده باشد یقینا از روات صحیح بوده آن هم لمصلحة و گرنه اخبار و احادیث مستقیمی که مخصوصا امام محمدباقر علیه‌السلام در طول سی و پنج سال زمان پدرش گرفته کافی بود که از دیگری نقل حدیث نفرماید زیرا امام زین‌العابدین با پدرش 23 سال حداقل عمر کرده یعنی بیست و سه سال از پدرش سیدالشهداء استفاده کرده و از عمویش امام حسن مجتبی 13
[صفحه 266]
ساله بود که روایت نموده و در این مدت برای امام کافی است که علوم اولین و آخرین را دریابد.
البته صرف نظر از اینکه علم امام حضوری هم باشد و محتاج به مکتب پدر و معلم هم نباشد بر حسب ظاهر کافی است و امام محمدباقر علیه‌السلام 3 ساله بود که واقعه کربلا رخ داد و 35 سال با پدرش زین‌العابدین بود و تمام احادیث و اخبار خاندان نبوت و ولایت از پدرش با فراغتی که در این مدت برای پدرش بود به دست آورد و نیازی به روایت غیر از آباء و اجداد خود نداشته است یقینا.

روایت امام محمدباقر علیه السلام

شیخ مفید در ارشاد می‌نویسد امام محمدباقر علیه‌السلام از معالم دین که آباء و اجداد او باشد روایت کرده و از صحابه هم از جابر بن عبدالله انصاری و از تابعین جابر بن یزید جعفی و کسانی که از او روایت کرده‌اند بی‌شمارند مانند کیسان السجستانی از صوفیه و از فقها ابن‌مبارک - زهری - اوزاعی - ابی‌حنیفه مالک - شافعی زیاد بن منذر منهدی طبری - بلاذری - سلامی خطیب بغدادی و بخاری و ابی‌داود و مروزی - و صدها بلکه هزاران نفر دیگر که در صحاح سته و کتب اربعه امامیه نقل شده است - و کلیه مردم دانشمند عصر او و پس از او اعتراف و اتحاد کلمه و اتفاق دارند که ابی‌جعفر افقه اولین و آخرین زمان خود بود و اصحاب او که شش نفر بوده‌اند افقه دانشمندان و فقهای اسلام هستند.
1 - زرارة بن اعین 2 - معروف بن خر بوذمکی 3 - ابوبصیر اسدی 4 - فضیل بن یسار 5 - محمد بن مسلم الطائفی 6 - برید بن معویة العجلی
این شش نفر افقه فقهای عصر از شاگردان امام محمدباقر علیه‌السلام بوده‌اند و از اصحاب آن حضرت حمران بن اعین شیبانی - و برادرانش بکیر و عبدالملک و عبدالرحمن و محمد بن اسماعیل بن بزیع و عبدالله میمون القداح و محمد بن مروان کوفی - اسماعیل بن فضل هاشمی - نوفل بن حارث - ابوهارون مکفوف ظریف بن ناصح کفن فروش - سعید بن طریف - اسکاف دوئلی - اسماعیل بن جابر خثعمی کوفی عقبة بن بشیر اسدی - اسلم مکی ابوبصیر لیث بن بختری مرادی - کمیت بن زید اسدی - ناحیة بن عماره صیداوی - معاذ بن مسلم الهراء نحوی - بشیر الرحال.
اما رواتی که از خود او نص بیانش را روایت کرده‌اند - اسماعیل بن محمد بن عبدالله
[صفحه 267]
ابن علی بن الحسین علیه‌السلام - زید بن علی - عیسی از جدش - حسین بن ابی‌العلاء.
و اما از تابعین که از او روایت کرده‌اند - عمرو بن دینار - عطاء بن ابی‌رباح - جابر جعفی - ابان بن تغلب - لیث بن ابی‌سلیم - ابن‌جریح - حجاج بن ارطاة و غیره.
شیخ مفید اصحاب امام محمدباقر را چنین نام برده است.
جابر بن یزید جعفی - حمران بن اعین - زرارة بن اعین - عامر بن عبدالله ابن‌جذاعه - حجر بن زایده - عبدالله بن شریک العامری - فضیل ابن‌یسار بصری - سلام بن المستنیر - برید بن معاویة العجلی - حکیم بن ابی‌نعیم
در اختصاص از حضرت امام موسی کاظم روایت می‌کند که فرمود روز قیامت خطاب می‌شود این حواریون محمد بن علی و حواری جعفر بن محمد آن وقت عبدالله شریک العامری - زرارة بن اعین - برید بن معاویه عجلی - محمد بن مسلم ثقفی - لیث بن بختری مرادی - عبدالله بن ابی‌یعفور - عامر بن عبدالله بن خداعه - حجر بن زائده - حمران بن اعین بر می‌خیزند و خود را به نام حواریون امام محمدباقر علیه‌السلام معرفی می‌کنند.

اولین طبقه فقهای اسلام یا شاگردان امام محمدباقر علیه السلام

با توجه به تاریخ صد ساله اسلام از هجرت تا رحلت امام زین‌العابدین علیه‌السلام دیدیم که تحولات سیاسی و جنگ و پیکارهای جاه‌طلبان فرصت و امانی نداد که در مکتب اسلام یک دسته مرتب درس علم و فضیلت در اصول و فروع فرا گیرند و به روش و پرورش صحیح تعلیمات عالیه و معارف دین را بیاموزند.
تطورات و دسته بندی‌ها و احزاب متخالف و متضاد هر یک به نام خونخواهی قیام کردند و میدان را بر مردم تنگ نمودند زیرا امنیت از بین رفت و فشار امویان بر مردم سبب محرومیت از علم و فرهنگ گردید تا 35 سال حرکت فکری امام سجاد علیه‌السلام موجب شد زمینه نشر علم مهیا و صاف شد و بیست سال امامت حضرت باقرالعلوم یک دوره کامل فقه الاسلام و معارف دین را از اصول و فروع به مردم آموختند و باید گفت اولین طبقه فقهای اسلام از مردم و اولین فارغ التحصیلان دوره اول دانشگاه امامت آنها بودند که از مکتب امام محمدباقر علیه‌السلام درس علم و فضیلت فرا گرفتند و خارج شدند - البته ناگفته نمی‌گذریم که از فقهای اسلام و روات معتبر سلمان فارسی جابر بن عبدالله انصاری - ابوذر غفاری - کمیل بن زیاد و اصبغ ابن‌نباته - صعصعة بن صوحان و غیره از شاگردان امیرالمؤمنین (ع) بودند ولی آنها با
[صفحه 268]
دوازده نفر از اصحاب پیغمبر همه نقل اخبار و معارف می‌کردند ولی مدرسه منظم و ابواب مرتب علم در آن عصر نبود افاضات نبوت بر حسب علل و اسباب نزول وحی بود و تعلیمات عالیه علوی روی فرصت و مسائل روز بود که در تحولات پیش می‌آمد در دوران حضرت مجتبی و سیدالشهداء علیه‌السلام تاریک‌ترین محیطی بود که بنی‌امیه به وجود آوردند و فرصت درس و تدریس مرتب نبود افاضات امامت در آن عصر هم بسته به مسائل روز بود که در اثر علل و اسباب و مقتضیات پیش می‌آمد. تا زمام امور به دست امام محمدباقر علیه‌السلام رسید و تحول سیاست منعکس شد یعنی بین امویان و عباسیان نزاع بر سر مقام و منصب خلافت رخ داد و میدان پهناور تخاصم و مدت آن به درازا کشید و در این مدت اغتنام فرصت شد امام محمدباقر علیه‌السلام شروع به گشایش یک مدرسه عالی فرمود و از ابتداء توحید تا انتهای میعاد با فروع و تفسیر و احادیث و اخبار فضیلت و اخلاقیات به مردم آموخت و شاگردان این مدرسه در ظرف بیست سال بهترین علمای اسلام و افقه فقهای دین بوده‌اند - چنانچه حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام فرمود اصحابی در وفاداری و جانبازی چون اصحاب خود ندیدم که الحق فداکارانی چون شهدای کربلا پا به عرصه وجود نگذاشتند اصحاب امام محمدباقر علیه‌السلام از آن طبقه بودند که فرمود اصحابی افقه و اعلم از اصحاب من نیستند و حضرت امام موسی بن جعفر (ع) فرمود روز قیامت منادی ندا می‌کند کجا هستند حواریون محمد بن علی الباقر پس جمعی برخیزند که از آن جمله عبدالله بن شریک عامری - زرارة بن اعین - یزید بن معویه عجلی - محمد بن مسلم ثقفی طائفی - لیث بن بختری مرادی مکنی به ابوبصیر - عبدالله ابن‌ابی‌یعفور - عامر بن عبدالله بن خداعه - حجر بن زائده - حمران بن اعین برخیزند و در صحرای محشر به نام حواریون امام محمدباقر (ع) صحرای محشر را منور کنند.
علامه مجلسی در بحار می‌نویسد جابر بن یزید جعفی با جمعی از اصحاب نشسته بودند بحث در فصیح‌ترین مردم بود همه متفق شدند بر اینکه افقه اولین شش نفرند و آنها هم اصحاب امام ابوجعفر محمد بن علی و ابی‌عبدالله جعفر بن محمد می‌باشند که این شش نفر دوره کامل مکتب باقری و جعفری را طی کردند و قبل از آن در هیچ نقطه فقیهی نبود و آنها عبارتند از همان شش نفر.
1 - زرارة بن اعین 2 - معروف بن خر بوزمکی 3 - ابوبصیر اسدی 4 - فضیل بن یسار
[صفحه 269]
5 - محمد بن مسلم طائفی 6 - برید بن معاویه عجلی
دیگری عبدالله شریک مکنی بالمحجل که در کتاب منهج‌المقال از حضرت امام محمدباقر روایت کرده که فرمود عبدالله عمامه سیاهی بر سر می‌گذاشت که از دو طرف تحت الحنک راست و او همان است که در رکاب قائم ما خواهد بود و پیشوای مکبرین است که برای چهار هزار نفر تکبیر می‌گوید.
زرارة بن اعین سه دوره را دید و آن دوره امام محمدباقر و دوره امام جعفر صادق و دوره موسی بن جعفر علیه‌السلام و او اصدق و راستگوترین اهل زمان و افضل آنها بوده که حضرت امام جعفر صادق درباره او فرمود لولا زرارة لظنت ان احادیث ابی‌لتذهب اگر زراره نبود گمان می‌برم که احادیث پدرم از بین رفته باشد هیچ کس چون او در احیاء این مکتب نکوشید و احادیث امام محمدباقر را نقل نکرد.
اما ابوبصیر لیث مرادی و محمد بن مسلم و برید بن معاویه عجلی این سه نفر هم در استنباط احکام تخصصی یافتند که بی‌نظیر بودند - آنها را حفاظ دین لقب دادند امام جعفر صادق علیه‌السلام فرمود این سه نفر امین پدرم در حلال و حرام بودند و درباره آنها فرمود هم السابقون الینا فی الدنیا و السابقون الینا فی الاخره که معلوم می‌شود در آن عصری که علم و دانش سینه به سینه انتقال می‌یافت این سه نفر در حفظ اخبار و احکام بدون آن که اندکی تحریف شود یا کلمه بر آن اضافه یا کسر گردد عین بیان امام علیه‌السلام را نقل می‌کردند و باز امام جعفر صادق علیه‌السلام درباره آنها که افقه اولین در فقه اسلام بودند فرمود احب الناس الی احیاءا و امواتا اربعه برید بن معاویه عجلی - زرارة بن اعین - محمد بن مسلم - احول که این چهار نفر نزد من در حیات و ممات گرامی و محبوبند زیرا احکام اسلام را خوب ضبط کردند و خوب به مردم آموختند.
جمیل بن دراج گفت شنیدم از حضرت صادق (ع) که فرمود اوتاد الارض و اعلام الدین اربعه محمد بن مسلم - برید بن معاویه عجلی - ابوبصیر لیث بختری مرادی زرارة بن اعین
می‌نویسد زرارة ابن‌اعین مردی سفیدرو و فربه خندان متبسم بود و در جدل و احتجاج تخصصی داشت و هیچ کس قدرت نداشت او را محکوم کند و او سر حلقه متکلمین امامیه است که پس از هفتاد سال عمر در سال 150 از دنیا رفت.
[صفحه 270]
برید بن معاویه عجلی از وجوه بزرگان اصحاب و ثقه و فقیه بود و کلیه علمای عصر بر تفقه و افقهیت او اتفاق داشتند.
عبدالله ابی‌یعفور از امام جعفر صادق پرسید برخی اوقات مردم از من مسائل می‌پرسند که دسترسی به شما ندارم از کی بپرسم فرمود از محمد بن مسلم که میان شماست بپرس که وجیه و مورد اعتماد است و این محمد بن مسلم کسی است که مفاخره می‌کرد می‌گفت 30000 حدیث از امام محمدباقر علیه‌السلام فرا گرفتم و شانزده هزار 16000 حدیث از امام جعفر صادق علیه‌السلام آموختم.
ابوبصیر از دو چشم نابینا شد و او گفت وارد شدم بر امام محمدباقر علیه‌السلام عرض کردم شما قادر هستید مرده را زنده کنید و اکمه و ابرص را شفا بدهید فرمود آری باذن الله بعد فرمود نزدیک بیا نزدیک رفتم دست مبارک را به صورت و چشم‌های من کشید چشمم بینا شد آسمان و زمین و همه کس را می‌دیدم آنگاه فرمود ای ابوبصیر آیا میل داری چشمت بینا باشد و فردای قیامت از تو حساب بخواهند برای رسیدگی دیوان محاسبات الهی و ثواب و عقاب پای میزان حاضر شوی یا نابینا باشی و مستقیم به بهشت عدل الهی بروی عرض کردم میل دارم نابینا باشم و به بهشت بروم امام محمدباقر علیه‌السلام دستی دیگر بر سر و چشمم کشید به حال اول برگشتم و جائی را نمی‌دیدم.
دو نفر از اصحاب مکفوف و نابینا بودند که بختری از دیگری افقه بوده و برخی نوشته‌اند که دو نفر هر دو ابوبصیر بودند یکی لیث بختری مرادی و دیگری عبدالله بن محمد اسدی و سومی گفته‌اند که ابوبصیر یحیی بن قسم حذاء مکفوف بود که از اصحاب حضرت موسی بن جعفر و امام رضا علیه‌السلام بوده و افضل آنها بختری است و درباره آنها فرمود بشر المخبتین بالجنه
این فضایل در همه این فقهای اولیه و اصحاب امام محمدباقر (ع) بوده است که ما در دائرةالمعارف رجال شرح حال هر یک را داده‌ایم.
آنها اصحابی بودند که امام جعفر صادق علیه‌السلام درباره آنها همان عبارت را فرمود که امام حسین درباره وفاداری اصحابش فرمود
قال (ع) ما وجدت احدأ خذ بقولی و اطاع امری وحداحذو اصحابی غر رجلین رحمهما الله تعالی عبدالله بن ابی‌یعفور و حمران بن اعین اما انهما مؤمنان خالصان من شیعتنا اسمائهما عندنا فی کتاب اصحاب الیمین الذی اعطی الله محمدا
[صفحه 271]
جابر جعفی متوفی 138 می‌گوید: هفتاد هزار حدیث از امام محمدباقر علیه‌السلام روایت کرده است.
امام محمدباقر (ع) فضیل بن یسار رامنا اهل البیت معرفی فرمود

مؤلفات امام محمدباقر علیه السلام

مؤلفات امام محمدباقر علیه‌السلام بسیار است و ما در کتاب سر تفوق الشیعه نگاشته‌ایم که اولین مؤلف شیعه ابورافع است که از بزرگان اصحاب پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و از مشاهیر رجال اسلام و از فداکاران بزرگ عالم بشریت است که شرح حال او و اکثر صحابه را ما در کتاب دائرة المعارف رجال خود نگاشته‌ایم و نمی‌خواهیم در کتب سیره ائمه به شرح حال اصحاب و تابعین پردازیم که از موضوع خارج شده باشیم.
ابورافع اولین مؤلف شیعه است و پس از او سلمان فارسی و امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام و غیره می‌باشند و ائمه ما نیز غیر از حضرت امام حسن و امام حسین علیه‌السلام که در مدت انقلاب و تحول عصر بنی‌امیه فقط به نوشتن قرآن می‌پرداختند که اصل قرآن دستخوش حوادث قرار نگیرد ائمه دیگر اکثر تألیف و تصنیفی در تفسیر و حدیث و فقه و اصول عقاید و فروع احکام دارند.
1 - کتاب تفسیر به نقل ابن‌ندیم از آثار امام محمدباقر علیه‌السلام است که ابوجارود زیاد بن منذر رئیس جارودیه زیدیه از آن نقل کرده است و یحیی بن قاسم اسدی و علی بن ابراهیم بن هاشم در تفسیرش از آن نقل نموده.
2 - رساله که برای سعدالخیر از بنی‌امیه نوشته
3 - رساله دیگری که کلینی در روضه کافی از آن نقل کرده است.
4 - کتاب هدایة است که ابن‌ندیم می‌نویسد ابوجعفر محمد بن علی نگاشته است.
این کتاب در فنون مختلفه علمی بوده و اصحاب آن حضرت در اکثر مؤلفات خود از این کتاب بسیار نقل کرده‌اند.
اخبار امام محمدباقر علیه‌السلام در کتب فقه امامیه و در سیره و تاریخ و تفسیر و حدیث و آداب و سنن و تربیت و تعمیم تعلیم فرهنگ و معارف در درجه اول مکتب‌های جهان قرار دارد با توجه کامل به این حقیقت می‌توان گفت که با در نظر داشتن اوضاع و احوال آن عصر و مقتضیات زمان و مکان این امام پنجم در مدت امامت خود چقدر وقت صرف نشر علم و فضیلت
[صفحه 272]
فرمود و یک مرتبه سطح علم و دانش مردم مسلمان را بالا برد و به اوج ترقی و تکامل سیر داد و اگر خود آن حضرت در تألیفات خود زیاد کتاب ننگاشته به جای آن شاگردان بسیاری داشته که علوم و فنون را به آنها تعلیم فرموده است و در هه رشته‌های علمی و فنی از دین و دنیا و علم ابدان و ادیان فروگذار نفرموده و به تمام کسانی که لیاقت و استعداد فرا گرفتن علم و معرفت داشته بودند علم و دانش آموخته است.

از آموزش و پرورش امام محمدباقر علیه السلام

التوحید الاقرار بالوحده و هو الانفراد و الواحد المتباین الذی لا ینبعث من شی‌ء و لا بشی‌ء توحید اقرار به وحدت و یگانگی حق است کسی که از آن چیزی جدا نمی‌شود و به چیزی اضافه و منشعب و افزونی نمی‌یابد.
ایاکم و التفکر فی الله و لکن اذا اردتم ان تنظروا الی عظمته فانظروا الی عظیم خلقه.
در ذات خدا اندیشه و فکر نکنید اگر خواستید به عظمت او پی برید در آفرینش و لطایف خلقت موجودات که پرورش یافته صنع الهی است فکر کنید.
ان الله تبارک و تعالی خلو من خلقه و خلقه خلو منه و کل ما وقع علیه اسم شی‌ء ما خلا الله عز و جل فهو مخلوق و الله تعالی خالق کل شی‌ء
خداوند عالم جل‌شأنه از مخلوق جداست و مخلوق از وی جداست و هر چیزی که جز خدا اطلاق و تصور شود آفریده است و آفریدگار متعال خلق کننده این همه چیزها است.
در عبارت دیگر فرمود خداوند از آفرینش بیرون و خلق از آفریدن خارج و هر چه بر او نام بگذارند آن مخلوق است و آن غیر خداوند است.
در روایت ابی‌هاشم فرمود در پاسخ الا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار فرمود اوهام و افکار و اندیشه از احساسات و درک چشم‌ها تیزتر و نیرومندتر است تو در شهرها و ازمنه‌های گذشته و امصار و بلدان نبوده‌ای ولی با ادراکات می‌فهمی و درک می‌کنی ولی چشم جز آنچه حس کند درک نمی‌کند اوهام هم ذات اقدس الهی را درک نمی‌تواند کرد نسبت اوهام به درک مجردات مانند نسبت ادراک چشم به ادراک قوای مغزی است که همه چیز را درک نمی‌کنند آنچه ادراکات مغزی در می‌یابد بالاتر است از آنچه احساسات ظاهری درک می‌کند.
گفته شد کلمات اشخاص به منزله وجود اشخاص است که می‌توان هر کس را از سخنش
[صفحه 273]
شناخت که شاعر گفته:
در سخن پنهان شدم چون بوی گل در برگ گل
هر که می‌خواهد ببیند در سخن بیند مرا
ما شیب شی‌ء بشی‌ء احسن من حلم بعلم
امام محمدباقر علیه‌السلام در سخنان ملوکانه‌اش می‌فرماید هیچ چیزی در آمیزش چیزی بهتر از آمیزش علم به حلم نیست؟
کل الکمال التفقه فی الدین و الصبر علی النائبه و تقدیر المعیشه
تمام کمال خلاصه شده در تفقه در دین هر کس دین شناخت همه چیز را شناخته و صبر در بلایا و بر مقدار معیشت کمال است.
المتکبر ینازع الله ردائه
فرمود متکبر و خودخواه با خدا به نزاع برخاسته است
قم بالحق و اعتزل ما لا یعینک و تجنب عدوک و احذر صدیقک
فرمود قیام به حق کنید و آنجا که کمک ندارید منزوی شوید و از دشمن اجتناب ورزید و از دوست ناشناس پرهیز نمائید.
و لا تصحب الفاجر و لا تطلعه علی سرک
مصاحبت فاسق و فاجر نکنید و اسرار خود و مردم را فاش نسازید
و استبشر فی امرک تخشون الله
در کاری که از خدا باید ترسید استبشار کنید و پرهیزکار شوید
صحبة عشرین سنة قرابة دوست بیست ساله خویش است
ان استطعت ان لا تعامل احدا الا و لک الفضل علیه فافعل
اگر می‌توانی با هیچکس معامله مکن مگر آنکه تو بر او رجحان داشته باشی و گذشت نشان دهی
ثلاثه من مکارم الدنیا و الاخره ان تعفو عمن ظلمک و تصل من قطعک و تحلم اذا جهل علیک
سه چیز از مکارم دنیا و آخرت است عفو و گذشت از ظلمی که به تو شده و صله رحم کنید حتی آنها که قطع رحم نموده‌اند در مقابل جهالت و نادانی دیگران بردباری حلم نشان دهی.
[صفحه 274]
سئل عن الباقر (ع) لم فرض الله الصوم علی عباده قال (ع) لیجد الغنی مس الجوع فیحنوا علی الفقیر!!.
پرسیدند چرا خداوند روزه را بر مردم واجب کرده فرمود برای آنکه اغنیاء از شکم گرسنه فقرا آگاه شوند و شاید به حال فقرا ترحمی کنند.
قال (ع) ان قوما عبدو الله رغبة فتلک عبادة التجار و ان قوما عبدوا الله رهبة فتلک عبادة العبید و ان قوما عبدوا الله شکرا فتلک عبادة الاحرار [58].
فرمود یک قومی خدا را بندگی می‌کنند برای جلب منفعت و آن عبادت بازرگانان است که چیزی می‌دهند تا چیزی بگیرند یک دسته عبادت می‌کنند از بیم و ترس آن عبادت بندگان است که از خوف خواجه اطاعت می‌کنند یک دسته عبادت می‌کنند عبادت شکر نعمت و آن عبادت آزادگان است.
و در مطالب السئول نقل می‌کند که فرمود:
ما من عبادة افضل من عفة بطن و فرج.
هیچ عبادتی افضل از عفت شکم و عورت نیست
قال (ع) فان رسول الله (ص) قال رحم الله مؤمنا امسک لسانه من کل شر فان ذلک صدقة منه علی نفسه ثم قال لا یسلم احد من الذنوب حتی یخزن لسانه من الغیبه ان تقول فی اخیک ما ستره الله علیه و ان البهتان ان تقول فی اخیک ما لیس فیه
فرمود خدا بیامرزد مؤمنی که زبان خود را حفظ کند در هر شری که آن صدقه نفس است هیچکس تسلیم گناه نمی‌شود مگر آنکه زبان محزون می‌گردد در غیبت درباره برادر دینی که خداوند امر فرموده گناهان را بپوشانید و پرده عفاف کسی را ندرید و بهتانی که در کسی نیست نسبت ندهید و نگوئید این صفات جنایت آمیزی است که بسیار قتل و جنایت به وجود آورده است.
ان اشد الناس حسرة یوم القیمه عبد وصف عدلا ثم خالفه الی غیره.
سخت‌ترین مردم از جهت حسرت در روز قیامت کسی است که وصف عدل و داد کند و خود خلاف آن رفتار نماید - گفتن مفتاح به کار بستن است و عمل نتیجه گفتار است اگر عمل بدون علم و علم بدون عمل باشد به صواب نرسد.
[صفحه 275]
علیکم بالورع و اجتهاد و صدق الحدیث و اداء الامانة الی من ائتمنکم علیها برا کان او فاجرا فلو ان قاتل علی بن ابیطالب ائتمننی علی امانة لادیتها الیه.
فرمود بر شما باد به ورع و اجتهاد و صدق و راستی سخن و اداء امانت تا مورد اعتماد و اطمینان شوی فرمود کار امانت به قدری بزرگ است که اگر قاتل علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام مرا بر امانتی امین می‌دانست و شمشیری که جدم را با او می‌کشت به من می‌داد به او رد امانت می‌کردم.
لیس من اخلاق المؤمن الملق و الحسد الا فی طلب العلم.
مؤمن در طلب علم و تحصیل دانش حسد نمی‌ورزد بلکه غبطه می‌خورد و می‌کوشد آنچه دیگران دارند به دست آورد.
الا انبئکم بشی‌ء اذا فعلتموه یبعد السلطان و الشیطان منکم - فقال ابوحمزه ثمالی بلی قال (ع) علیکم بالصدقه فکبروا بها فانها تسود وجه ابلیس و تکسر شر السلطان الظالم عنکم فی یومکم نسلک و علیکم بالحب فی الله و التودد و المؤازره علی العمل الصالح فانه یقطع دابرهها - یعنی السلطان و الشیطان.
آیا شما را خبردار کنم به کاری اگر عمل کردید شر شیطان یا سلطان از شما کم شود - ابوحمزه گفت بلی.
فرمود سلطان ظالم در کار شماست و دوستی او و مودت در او سبب دوستی شیطان می‌شود - شما عمل صالح کنید تا خداوند این شر را از سر شما دفع کند و شر شیطان و سلطان مرتفع گردد.
الحوا فی الاستغفار فانه ممحاة للذنوب.
در استغفار الحاح و استکانت و تضرع و زاری کنید که گناهان را محو می‌نماید.
ان هذا اللسان مفتاح کل خیر و شر فینبغی للمؤمن ان یختم علی لسانه کما یختم علی ذهبه و فضة.
زبان کلید هر خیر و شری است سزاوار است مؤمن زبان خود را مهر کند چنانچه نامه‌ها را مهر می‌کنند به مهر طلا و نقره یعنی زبان را از هر چیزی نگاه دارید بی‌تأمل گفتاری نکنید خیر و شر را بسنجید حال مردم را در آن نظر بگیرید آنگاه سخن گوئید.
قال (ع) یقول الله تعالی یابن آدم اجتنب ما حرمت علیک تکن من اورع الناس
ای فرزندان آدم پرهیز کنید از آنچه بر شما حرام شده و مردی باورع و پرهیزکار گردید.
[صفحه 276]
افضل العباده عفة البطن و الفرج.
بهترین عبادت حفظ شکم و فرج از حرام است.
البشر الحسن و طلاقة الوجه مکسبة للمحبة و قربة من الله و عبوس الوجه و سوء البشر مکسبة للمقت و بعد من الله.
چهره زیبا و طلاقت صورت موجب جلب محبت و قربت به حق است و عبوسی چهره و سوء بشر سختی و دلتنگی می‌آورد - و بنده را از خدا دور می‌سازد.
الحیاء و الایمان مقرونان فی قرن فاذا ذهب احدهما تبعه صاحبه.
حیاء و ایمان به هم آمیخته است و هر گاه یکی از آنها برود دیگری هم پیروی می‌کند و می‌رود.
من علم باب هدی فله مثل اجر من عمل و لا ینقص اولائک من اجورهم شیئا.
هر کس بابی از هدایت بگشاید مثل کسی است که خود هدایت کرده باشد و از اجر و مزد و ثواب او هم کم نمی‌شود.
و من علم باب ضلال کان علیه مثل اوزار من عمل به و لا ینقص اولائک من اوزارهم شیئا.
و هر کس بابی از ضلالت و گمراهی باز کند مانند کسی است که وزری و گناهی بر گردن خلق گذارد که از عقاب او هم چیزی کسر نمی‌گردد.
التواضع الرضا بمجلس دون شرفک و ان تسلیم علی من لقیت و ان تترک المراء و ان کنت محقا.
ان المؤمن اخ المؤمن لا یشتمه و لا یحرمه و لا یسئی به الظن.
مؤمن برادر مؤمن است که هیچگاه شتم نمی‌کند بی‌احترامی نمی‌نماید سوءظن نمی‌برد گمان بد در حق برادرش نمی‌نماید.
اصبر نفسک علی الحق فانه من منع شیئا فی حق اعطی فی باطل مثلیه.
بردبار در برابر حق باشید هر کس در راه حق چیزی را منع کند خداوند مانند آن را در باطل به او می‌دهد یعنی هر کس حق را فرو گذارد خداوند او را با همان راه باطلی که رفته مبتلا خواهد ساخت و در هر صفتی عمل کرده مواجه با کسی می‌گردد که با همان صفت با او عمل می‌کند.
[صفحه 277]
من قسم له الحرق حجب عنه الایمان.
هر کس قسمت او آتش شده باشد ایمان او پوشیده شده است.
ان لله یبغض الفاحش المتفحش - خداوند آدم فاحش و فحشا پرور را دوست ندارد.
ان الله عقوبات فی القلوب و الابدان ضنک فی المعیشة و وهن فی العباده و ماقرب عبد بعقوبة اعظم من قسوة القلب.
خداوند عقوبات برخی را در قلوب و بدنشان قرار می‌دهد معیشت ضنک که دل‌تنگی و ناراحتی دارد و یا وهن در عبادت و هیچ عقوبتی سخت‌تر از قساوت قلب نیست.
اربع من کنوز البر کتمان الحاجة و کتمان الصدقه - کتمان الوجع - کتمان المصیبة.
چهار چیز گنج نیکوکاری است کتمان حاجت - در پنهان صدقه دادن - اظهار درد و فجع نکردن - کتمان مصیبت که انسان در همه مصائب کار خود را به خدا واگذارد و اجر از خدا بخواهد چنانچه در بسیاری از موارد مانند روزه خود را اجر عمل معرفی فرموده است.
من صدق لسانه زکا عمله هر کس زبانش را به صداقت تعلیم کند عملش را تزکیه کند
من حسنت نیته زید فی رزقه کسی که نیتش پاک باشد رزقش افزونی یابد.
من حسن بره باهله زید فی عمره کسی که به زن و فرزندنش نیکوئی کند و توسعه دهد عمرش زیاد و طولانی می‌گردد.
من استفاد اخا فی الله علی ایمان بالله و وفاء باخائه طلبا لمرضاة الله فقد استفاد شعاعا من نور الله و امانا من عذاب الله و حجة یفلح بها بوم القیمه و عزا باقیا و ذکرا منیعا.
فرمود هر کس از برادرش در راه معرفت حق استفاده کند و ایمان به خدا و وفاء برادری را قربتا الی الله و طلبا لمرضاة الله داشته باشد استفاده از این صفات پرتوی از نور الهی است که ایمنی در زندگی از عذاب الهی می‌آورد و حجتی است که سبب رستگاری روز قیامت می‌گردد و عزتی است که باقی می‌ماند.
ثلاث خصال لا یموت صاحبهن ابدا حتی یری و بالهن البغی و قطیعة الرحم و الیمین الکاذبه یبارز الله بها - و ان اعجل الطاعة ثوابا لصلة الرحم و ان القوم
[صفحه 278]
لیکونون فجارا فیتواصلون فتمنی اموالهم و یثرون و ان الیمین الکاذبه و قطیعة الرحم لیذر ان الدیار بلاقع من اهلها.
سه خصلت است که صاحبش را زنده می‌دارد و تا عقوبت آنها را نچشد نمیرد یکی بغی و ضلالت - قطع رحم - قسم به دروغ که مبارزه با خداوند است - بهترین طاعت صله رحم است مردم عموما فاجر هستند و با صله رحم جبران می‌شود و اکثر مال طلبند که با ایثار به خویشان تدارک می‌گردد و دروغ به خدا و قطع رحم سبب آمرزش نمی‌گردد.
لا یقبل عمل الا بمعرفة و لا معرفة الا بعمل و من عرف دلته معرفته علی العمل و من لم یعرف فلا عمل له.
عمل هر کس قبول نمی‌شود مگر به قدر معرفت و شناسائی و معرفت روشن و آشکار نمی‌شود مگر به عمل هر کس معرفت پیدا کند دلالت به عمل می‌شود و هر کس معرفت نداشته باشد عمل او قبول نیست که گفته‌اند المعروف بقدر المعرفه هر کس عملش به اندازه معرفتش می‌باشد.
و الله ما شیعتنا الا من اتقی الله و اطاعه و ما کانوا یعرفون الا بالتواضع و التخشع و اداء الامانه و کثرة ذکر الله و الصوم و الصلوة و البر بالوالدین و تعهد الجیران من الفقراء و ذوی المسکنه و الغارمین و الایتام و صدق الحدیث و تلاوه القرآن و کف الالسن عن الناس الامن خیر و کانوا امناء عشائر فی الاشیاء.
فرمود کسی که دارای تقیه نباشد شیعه و پیرو ما نیست و اطاعت هر کس به اندازه معرفت اوست و معرفت جز به تواضع و خشوع حاصل نمی‌گردد باید امانت داشت ذکر خدا بسیار گفت روزه و نماز بسیار گرفت نیکوئی به والدین رعایت همسایه و فقرا و مستمندان و مسکینان و بیوه‌زنان و ایتام نمود سخن راست و درست گفت تلاوت قرآن مجید نمود زبان از غیبت بست و به خیر و فضیلت گشود و در هر کار امانت و صداقت را رعایت نمود اگر چنین صفاتی دارا شد حتما او شیعه ما می‌باشد به یکی دیگر از اصحابش بدین مضمون فرموده است:
به خدا سوگند کسی پیرو ما نخواهد بود مگر آنکه از خدا بترسد اطاعت امر او کند تواضع و فروتنی نشان دهد امانت مردم را حفظ نماید همیشه به یاد خدا باشد نماز بسیار بخواند روزه فراوان بگیرد تا خود را خوب اصلاح کند به پدر و مادرش نیکی و تفقد نماید همسایگان را از فقر و بینوائی مستمندی برهاند.
[صفحه 279]
ورشکستگان را کمک و معاضدت کند قرآن بسیار تلاوت نماید زبان از دشنام و غیبت و افترا و تهمت ببندد جز از خیر و ادب سخنی نگوید این‌ها محک شناسائی شیعیان ما می‌باشد هر کس دارای چنین صفاتی شد شیعه و پیرو ما می‌باشد و اگر نبود از ما نیست.
13 - ان الله کره الحاح الناس علی بعضهم فی المسئلة و احب ذلک لنفسه
خداوند مکروه می‌داند که برخی مردم در مسائل لازم بر بعضی التماس می‌کنند و در پیشگاه خدا توجه ندارند.
ان الله جل ذکره یحب ان یسأل و یطلب ما عنده
خداوند دوست دارد بنده‌ای را که از او مسئلت نماید و طلب کند آنچه را که از او می‌داند.
من لم یجعل الله له من نفسه واعظا فان مواعظ الناس لن تغنی عنه شیئا
فرمود کسی که نفس خود را واعظ قرار ندهد یعنی از گذشت روزگار بر خودش پند نگیرد پند مردم او را بی‌نیاز نمی‌کند.
هر که ناموخت از گذشت روزگار
هیچ ناموزد ز هیچ آموزگار
من کان ظاهره ارجح من باطنه خف میزانه
هر کس ظاهرش بهتر از باطنش باشد میزان حساب او سبک‌تر است.
کم من رجل لقی رجلا فقال له کب الله عدوک و ما له من عدو الا الله
کم مردی هست که در ملاقات یکدیگر نگوید خداوند دشمن تو را سرنگون کند چه همه دشمن دارند مگر خداوند جل‌شأنه.
لا یکون العبد عالما حتی لا یکون حاسدا لمن فوقه و لا محقرا لمن دونه
هر عالمی محسود قرار می‌گیرد و حسد می‌برد برای عالم مافوق خود ولی نسبت به زیردست حسد ندارد.
انما مثل الحاجة الی من اصاب ماله حدیثا کمثل الدرهم فی فم الافعی انت الیه محوج و انت منها علی خطر
نیاز و حاجتی که به مال اصابت کند مانند درهمی است که در دهن افعی باشد راست است که ممکن است حاجت تو را برآورد ولی همدوش خطری است.

غضب چیست؟

 

یکی از اصحاب پرسید در آیه و من یحلل علیه غضبی فقد هوی بر هر کس غضبم مستولی شود نابود گردد مراد از غضب چیست؟
[صفحه 280]
فرمود آن غضب عقاب خداوند است هر که گمان کند خدای عز و جل از حالی به حالی به صفت مخلوق وصفش کرده است در حالی که او برتر و بالاتر از این توصیف است چیزی در او امان و غضب نمی‌آورد بلکه عقاب شده او چون غضبی است که مردم از یکدیگر دارند و خداوند در غضب مردم عقاب سخت می‌فرستد تا کیفر ستمکاران را بدهد.

بعدی                         قبلی

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 2473
  • کل نظرات : 40
  • افراد آنلاین : 19
  • تعداد اعضا : 22
  • آی پی امروز : 702
  • آی پی دیروز : 250
  • بازدید امروز : 12,805
  • باردید دیروز : 1,878
  • گوگل امروز : 11
  • گوگل دیروز : 15
  • بازدید هفته : 14,683
  • بازدید ماه : 22,894
  • بازدید سال : 262,770
  • بازدید کلی : 5,876,327