زندگانی حضرت امام محمد باقر(ع)ب5
اخبار امام محمدباقر علیه السلام از مرگ خود
چنانچه در جای خود گفتهایم امام در علم از گذشته و آینده متبحر و آگاه است و صفحات گذشت روزگار در نظر او قرار دارد که از آن جمله خبر از مرگ و رحلت خویشتن است و این حقیقت را ما در سیرهی 14 معصوم درباره هر یک جداگانه دیده و خواندهایم و ثابت است که همه آنها میدانستند چه وقت خواهند مرد.
علامه مجلسی در بحارالانوار و سید جزایری در مدینة المعاجز از ابوبصیر روایت کردهاند که گفت از حضرت امام جعفر صادق علیهالسلام شنیدم که فرمود پدرم به مرض شدید مبتلا گردید به طوری که بر آن حضرت بیمناک شدیم و پارهای از اصحاب بر بالین بستر پدرم گریان شدند ناگاه چشم باز کرده فرمود انی لست بمیت فی وجعی هذا یعنی من در این حال نخواهم مرد تا پدرم صحت یافت چندان که سالی چند به سلامت زیست و در همان اوان که صحیح و سالم و در کمال عافیت بود و هیچ اثر کسالتی در او مشاهده نمیشد فرمود ای فرزندم من در فلان روز خواهم مرد و همان روزی که فرموده بود از دنیا رحلت کرد.
در روایت دیگری است که حضرت امام جعفر صادق علیهالسلام فرمود پدرم به مرضی خفیف مبتلا گردید و فرمود اعیان شهر مدینه را احضار کن کنار بستر من حاضر شوند تا وصیت خود را در حضور آنها بنمایم - من گفتم فدایت شوم در شما اثری از مرگ نیست.
[صفحه 395]
فقال یا بنی ان الذی جائنی فاخبرنی انی لست بمیت فی مرضی ذلک هو الذی اخبرنی انی میت فی مرضی هذا
یعنی ای فرزند عزیزم آن کس که آن روز مرا خبر داد که نخواهی مرد امروز هم خبر داد که خواهی مرد و بنابراین وصیت خود را در حضور مردم به تو بگویم که القاء شبههای نشود.
سدیر و محمد بن اسماعیل در بحار و مدینةالمعاجز از حضرت ابیعبدالله علیهالسلام روایت کرده که فرمود پدرم به مرضی مبتلا شد به طوری که بر او بیمناک شدیم و برخی از خاندان ما در کنار بسترش به گریه و زاری پرداختند پدرم به آنها روی کرده فرمود من از این درد که بدان مبتلا هستم نخواهم مرد انه اتانی اثنان فاخبر انی لست بمیت من وجعی هذا دو نفر آمدند به من خبر دادند که از این مرض نخواهم مرد تا روزی که در کمال صحت بود ناگاه فرمود.
یا بنی ان الذین اتیانی فی شکایتی التی قمت منها اتیانی فاخبرانی انی اموت من وجعی هذا یوم کذا و کذا
فرمود فرزند دلبندم آنها که آن روز خبر دادند نخواهی مرد امروز مرا خبر از مرگ دادند که در فلان روز خواهی مرد و امام ششم فرمود در همان روز پدرم رحلت فرمود.
در فصول المهمه این خبر را برای وصیت درباره غسل و کفن و دفن خود نقل کرده است.
فرمود فقال یا بنی اما سمعت علی بن الحسین علیهماالسلام ینادینی من وراء الجدار یا محمد عجل
یعنی ای فرزند از پدرم شنیدم که از ورای دیواری میفرمود ای محمد زود بشتاب به سوی ما.
عبدالله بن ابییعفور از امام صادق علیهالسلام روایت میکند که روزی پدرم مریض شد ولی در اثناء کسالت فرمود انما بقی من اجلی خمس سنین فحسبت فما زاد و لا نقص فرمود پنج سال تمام بدون کسر و نقصان از عمر من باقی است و همان روز آخری که معین کرده بود از جهان رفت.
زراره و ابوبصیر نیز همین خبر را نقل کردهاند و اضافه میکند که در شب رحلت
[صفحه 396]
با خدای خود مناجات میکرد - و چون مناجاتش تمام شد جعفر بن محمد را خواست و گفت یا بنی ان هذه اللیله اقبض فیها و هی اللیلة التی قبض فیها رسول الله (ص)
فرمود ای فرزندم در این شب قبض روح میشوم و این همان شبی است که پیغمبر خدا قبض روح شد و بر حسب معمول باید 28 صفر یا 12 ربیعالاول باشد.
و باز اضافه میکند که فرمود اکنون پدرم علی بن الحسین برای من شربتی آورد که بیاشامم و مرا به لقای خدای تعالی بشارت داد.
قطب راوندی مینویسد در آن شب وضو گرفت نماز خواند جامه نظیف پوشید فرمود به لقای خدای خود میروم
وفات حضرت امام محمدباقر علیه السلام
قطب راوندی در خرایج از ابیبصیر روایت میکند که گفت از حضرت صادق علیهالسلام شنیدم فرمود پدرم مریض شد مرض شدیدی که ما خائف شدیم و من بالای سر او گریان شدم و اصحاب با نظر حسرت و تأسف به او مینگریستند در آن حال شدت مرض فرمود من از این مرض نخواهم مرد بلکه شفا خواهم یافت پس از آن چندی حال پدرم خوب شد تا یک روز فرمود من امروز خواهم مرد و همان روز درگذشت.
کلینی نیز نظیر این روایت را آورده که حضرت صادق (ع) فرمود پدرم مریض شد و شروع فرمود به وصیت درباره غسل و کفن و دفن و محل قبر - عرض کردم آثار مرگ در شما نمیبینم فرمود ای فرزند من اکنون از پشت دیوار صدای پدرم علی بن الحسین را شنیدم که فرمود یا محمد تعال عجل زود به طرف ما بیا
هشام بن سالم از حضرت صادق علیهالسلام نقل میکند که همان شب که میخواست از دنیا برود فرمود یا بنی هذه اللیله التی وعدتها این همان شب موعود است که نزدیک روشنی صبح من خواهم رفت. [94].
و باز روایت میکند که همان شب امام محمدباقر علیهالسلام مشغول مناجات بود و آن شبی بود که پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم قبض روح شد روز 7 ربیعالاول سال 114 و ممکن است این روایت با روایتی که اهل سنت برای دفن پیغمبر در 12 ربیعالاول نوشتهاند منطبق شود زیرا چند
[صفحه 397]
روز بدن مقدس پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم روی زمین برای نماز گزاردن مردمان مسلمان بود و شاید 12 به خاک سپرده شد.
وفات امام محمدباقر علیه السلام
قطب راوندی در خرایج از ابیبصیر نقل میکند که از حضرت امام جعفر صادق علیهالسلام شنیدم فرمود پدرم مریض شد در شدت مرض که ما بر حال او بیمناک شدیم و بالای سرش گریان گشتیم بعضی اصحاب حاضر بودند که ناگهان چشم باز کرد فرمود من نمردهام و از این درد نخواهم مرد و خواهم ماند تا وقتی که خدا بخواهد بهبودی حاصل شد مدتی مکث کرد و باکی نداشت تا یک روز فرمود.
قال یا بنی انی میت یوم کذا فرمود من خواهم مرد و همان روز از دنیا گذشت.
و کلینی اضافه میکند که در همان روز وصیت کرد و اسرار و ودایع امامت به فرزندش سپرد و درباره تجهیز غسل و کفن و دفن و دخول قبر وصایائی فرمود در حالی که اثر مرگ در آن حضرت مشاهده نمیشد که ناگهان طاهر و مطهر خوابید و از دنیا رفت.
حضرت صادق علیهالسلام فرمود وضو گرفته در حال خشوع و خضوع مناجات شد و فرمود همین امشب من به خدای خود ملحق خواهم شد و همان شبی بود که قبض فیها رسول الله.
طبق این روایت باید روز وفات 28 صفر باشد در حالی که اخبار دیگر سوم صفر یا 7 ربیعالاول نیز نوشتهاند و بنابر خبر دوم که 7 ربیعالاول باشد و رحلت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم هم به روایتی در این تاریخ بود که 12 دفن شده است.
علامه اربلی مینویسد به نقل امام محمدباقر جابر بن عبدالله انصاری و ابیسعید خدری و ابیهریره و ابنعباس و انس بن مالک و امام حسن و امام حسین و سعید بن مسیب و غیره نقل روایت فرموده و مات فی سنه سبع عشرة و مائه در سال 117 یا سال 118 در سن 73 سالگی درگذشت و او را در پیراهنش کفن نمودند زیرا در آن پیراهن بسیار نماز خوانده بود وصیت فرمود در آن پیراهن کفن و دفن نمایند.
خواندمیر در روضةالصفا تولد آن حضرت را جمعه غره رجب سال 57 و وفات او را سال 117 و عمرش را 58 سال نوشته.
ابنصباغ مینویسد مات ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین الباقر (ع) فی سنة سبعة عشر و مائه و له من العمر ثمانی و خمسون سنه و قیل ستون سنه [95].
[صفحه 398]
ابوجعفر محمد بن علی در سال 117 درگذشت و عمرش 58 سال بود شصت سال هم گفتهاند و پس از رحلت پدرش 19 سال دوره امامت او بود و او به سم ابراهیم بن ولید بن عبدالملک مسموم و شهید شد و قبرش در بقیع است در قبه عباس پهلوی قبر پدرش علی بن الحسین و عمویش حسن بن علی.
و اضافه کرده که عبدالله برادرش هم مردی فاضل و صالح بود که به دست بنیامیه مسموم گردید.
در اعیان الشیعه وفات آن حضرت را در مدینه دوشنبه 7 ربیعالاول یا آخر سال 114 نوشته و مدت عمر امام محمدباقر علیهالسلام 57 سال بود که چهار سال با جدش و 39 سال با پدرش و 18 سال پس از پدر مدت امامت آن حضرت است.
کلینی در کافی مدت امامت آن حضرت را 19 سال و دو ماه نوشته که معاصر با ولید بن عبدالملک و سلیمان بن عبدالملک و عمر بن عبدالعزیز و یزید بن عبدالملک و هاشم بن عبدالملک بوده است.
ابن شهر آشوب وفات آن حضرت را سال 114 در سن 57 سالگی نوشته که سه یا چهار سال با جدش و 39 سال با پدرش و 19 یا 18 سال مدت امامت آن حضرت بود.
در کشف الغمه سید محسن عاملی وفات را سال 117 بلکه 118 دانسته و مدفنش را در بقیع نوشته بنابراین عمر آن حضرت شصت سال بوده است.
در رحلت امام محمدباقر علیهالسلام سه قول است.
1 - آنکه در سال 117 رحلت کرده به نقل واقدی در سن 58 سالگی
2 - آنکه در سال 114 شهید شده به نقل ابونعیم فضل بن وکین در 57 سالگی
3 - آنکه در سال 118 رحلت نمود در سن 73 سالگی که اولی بیشتر مورد اعتماد است. ابنجوزی مینویسد که 3 نفر بودند که در یک روز فوت شدند نام آنها و اسم فرزندان آنها یکی بود.
اول: علی بن الحسین که پسرش محمد بن علی باقرالعلوم است.
دوم: علی بن عبدالله بن عباس که نام پسرش محمد ابوالخلفا بود.
سوم: علی بن عبدالله جعفر که نام فرزندنش محمد بود. [96].
از ابوعبدالله امام جعفر صادق علیهالسلام روایت کردهاند که فرمود پدرم روزی به من گفت بقی من اجلی خمس سنین و ما چون خوب توجه داشتیم یک روز کم یا اضافه نشد پس از پنج سال شهید گردید. [97].
[صفحه 399]
ابنصباغ اولاد آن حضرت را شش نفر و قتل به سم نوشته و اضافه میکند که عبدالله برادرش را هم بنیامیه مسموم نمودند. [98].
تاریخ سال رحلت امام محمدباقر علیهالسلام را کلینی در کافی و شیخ مفید در ارشاد و ابنشهرآشوب در مناقب و طبرسی در اعلام الوری و ابناثیر در کامل التواریخ سال 114 و سال 115 نوشتهاند و اصح همان 114 را دانستهاند.
اما ماه رحلت را شهید در دروس و کفعمی در مصباح دوشنبه 7 ذیحجه نوشته.
در روضةالواعظین هم ذیحجه را تأیید کرده که دوشنبه 7 ذیحجه سال 114 باشد.
بنابراین سن مبارک امام محمدباقر علیهالسلام 57 سال و پنج ماه و 7 روز بود و با روایت سال 117 بالغ بر شصت سال میشده است.
سه سال و 6 ماه با جدش سیدالشهداء 34 سال و 15 روز با پدرش امام زینالعابدین علیهالسلام 19 سال و 10 ماه و 12 روز مدت امامت او بوده است.
در اینکه امام محمدباقر علیهالسلام را مسموم کردند شکی نیست.
سید بن طاوس در اقبال مینویسد وضاعف العذاب علی من شرک فی دمه و هو ابراهیم بن ولید
ابنبابویه مینویسد قتل مسموما بامر ابراهیم بن ولید بن یزید بن عبدالملک
کفعمی در مصباح مینویسد: سمه هشام بن عبدالملک
مجلسی از قطب راوندی از حضرت صادق علیهالسلام روایت میکند که عبدالملک بن مروان زین مسمومی فرستاد به مدینه طیبه برای حضرت باقر علیهالسلام بر روی آن زین شدهای که تحفه خلیفه بود بر اسب بستند و امام محمدباقر بر او سوار شد پاهای مبارکش از شدت زهر ورم کرد به طوری که آثار مرگ بر او ظاهر شد شروع به وصیت فرمود البته این عبدالملک دوم است.
خاتونآبادی در جناتالخلود مینویسد هشام بن عبدالملک آن حضرت را مسموم گردانید.
در خبر است که آن حضرت همیشه با تضرع و زاری در دل شب با خداوند راز و نیاز میکرد مخصوصا در ایامی که مریض گردید و منجر به رحلت او شد این کلمات را تکرار میفرمود الهی امرتنی فلم ائتمر و نهیتی فلم انزجر فها انا عبدک بین یدیک و لا اعتذر
[صفحه 400]
یعنی پروردگارا تو مرا امر کردی و تمرد کردم تو مرا باز داشتی و از زجر تو متنبه نشدم خدایا من بنده تو هستم و اکنون در پیشگاه تو عذری ندارم آنگاه وصیت نمود فرمود آن پیراهنی را که در زمان حیات خود میپوشیدم بر من کفن نمائید اکنون معلوم نیست که آن پیراهن دوخته بود که مکروه است کفن دوخته و آستیندار باشد یا همان احرامی که به صورت پیراهن بر دوش وقت نماز میانداختند و یقینا امام کاری که در شرع خودشان مکروه میداشتند نمیکنند و مسلم است که آن لباس عبادت بود که خواسته با همان لباس به ساحت قدس کبریائی وارد شود همان طور که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم پیراهن خود را برای فاطمه بنت اسد کفن نمود و گفته و نوشتهاند که تا قیامت آن پیراهن پوسیده و فرسوده نخواهد شد.
و در خبر است که اگر کسی در حال نزع به دشواری جان سپارد در محل نمازش بخوابانند تا جان کندن او آسان شود و لذا امام محمدباقر علیهالسلام فرمود مرا در همان پیراهنی که لباس نماز من بود کفن کنید و دفن نمائید.
در مرثیه حضرت امام محمدباقر علیه السلام
دوباره ای شیعیان موسم ماتم رسید
ز زهر هشام شد امام پنجم شهید
از این مصیبت زمین خاک نشین شد همی
ملک شده سوگوار فلک گریبان درید
امام پنجم که هست باقر علم رسول
محمدش نام شد نور دو چشم بتول
ملایک آسمان به درگهش در نزول
علوم روحانیان ز فیض او در مزید
زاده عبدالملک شرم نکرد از خدا
به زاده مصطفی بداد زهر جفا
شرارهاش زد به دل فکند شه را ز پا
ز تاب زهر ستم فغان ز دل میکشید
چو از حرم رخت بست حرم سیهپوش شد
ز آه و فریاد خلق مدینه پرجوش شد
فغان یاران بلند چو شاه خاموش شد
خلق سیهپوش شد چو از سیاه و سفید
به عزت و احترام بقیع شد مدفنش
رفت و بر جد خویش تمام شد شیونش
روضه رضوان قدس نشیمن و مسکنش
به نزد زین العباد باب گرام آرمید
ز مرگ باب عزیز جعفر صادق به غم
به سینه و سر زدی همی دو دست الم
سرشک خونین روان ز چشم آن محترم
به ماتم باب خود شعر حزین میشنید
[صفحه 401]
سید بن طاوس در زیارت کبیره میفرماید: و ضاعف العذاب علی من شرک فی دمه و هو ابراهیم بن الولید که به عقیده او ابراهیم قاتل بوده است.
نگارنده گوید: این اخبار هیچ کدام معارض با هم نیست زیرا اوضاع و احوال هر یک را در زمان خود که بسنجیم و با محیط عصر و ضعف دولت اموی و حس بدبینی مردم و قدرت علمی امام محمدباقر علیهالسلام خواهیم دید که همه آنها از شجره ملعونه بود و در خصومت و دشمنی کوتاهی نمیکردند و همه در حوزه سلطنت خود برای بیم جان خود و ادامه حکومت مبادرت به سم دادن نمودند خاصه که برخی از آنها فرماندار مدینه بوده و به فرمان خلیفه شام شخصا یا به دستور مبادرت به این جنایت عظیم کردهاند و مسلم است که چندین بار امام محمدباقر علیهالسلام را مسموم نمودند ولی آن حضرت به شفاعت جدش و دعای در کنار مزار مقدس پیغمبر شفا مییافت تا آن وقتی که مقدر بود به عالم آخرت رحلت فرماید به سم ابراهیم آخرین خلیفه معاصر خود مسموما درگذشت.
مدت عمر امام محمدباقر علیه السلام
چنانچه در وفات و رحلت آن حضرت گفتیم در مدت عمر این امام از جهت اختلاف مسمومیت یا اختلاف تولد یا اختلاف اخبار وفات اختلاف کردهاند.
شیخ کلینی - شیخ مفید - اربلی صاحب کشف الغمه سن آن حضرت را 57 سال دانستهاند صاحب عمدة الطالب که معتقد است سال 114 در سلطنت هشام بن عبدالملک وفات کرد و 55 ساله بود.
ابناثیر در کامل سن آن حضرت را 73 سال نوشته و به قولی 58 سال نقل کرده یافعی در مرآتالجنان 56 سال نوشته ابنخلکان هم همین رای را گرفته 56 و کسری نقل کرده.
در منتهی المقال 57 سال ضبط کرده ابنصباغ 58 و 60 سال نوشته ابنجوزی 58 سال و گروهی دیگر 57 با کثریت یاد شده و برخی هم شصت سال نوشتهاند.
آنچه که مختار معتبرین کتب اخبار است سن 58 سال است که جدش سیدالشهداء و پدرش زینالعابدین هم در همین سن با چند روزی کم و زیاد رحلت نمودند.
حضرت امام صادق علیهالسلام از پدرش نقل میکند که با عمه خود فاطمه دختر امام حسین علیهالسلام مادر عبدالله ابنالحسن مذاکره میکردند که 58 سال روزگار به سر بردهاند و امام صادق علیهالسلام میفرماید در همان سال وفات کرده.
[صفحه 402]
مسعودی در مروج الذهب در کتاب تاریخ اخبار الدول 58 سال را انتخاب کرده.
در روضة المناظر 73 سال نوشتند در نورالابصار 63 سال نوشته در بحار و کتب دیگر مجلسی و آینه جهاننما و رسالةالصبان و روضةالصفا و حبیبالسیر و اعلامالوری همه 58 سال نوشتهاند.
مدت عمر امام محمدباقر علیه السلام
شافعی مدت عمر آن حضرت را 60 سال نوشته مینویسد مات فی سبع عشر و مأة (سال 117) آن حضرت با پدرش سی سال زندگی کرد و سی سال هم پس از پدر و در مدینه دفن شد.
در کافی 57 سال نوشته و این اصح اخبار است 62 و 73 و 58 هم نوشتهاند.
محمد بن عمر سال وفات او را سال 117 دانسته و گوید 78 سال از عمرش گذشته بود ولی سفیان بن عیینه از امام صادق از پدرش روایت کرده که فرمود:
قتل علی (ع) و هو ابنثمان و خمسین و قتل الحسین و ابنثمان و خمسین و مات علی بن الحسین (ع) و هو ابنثمان و خمسین و انا الیوم ابنثمان و خمسین
نگارنده گوید حتما در رحلت امیرالمؤمنین اشتباه کرده زیرا به اتفاق مورخین او 63 سال داشته ولی 3 امام دیگر در سن 58 سالگی رحلت نمودند.
مدت امامت امام محمدباقر علیه السلام
روز دوازدهم یا 25 شهر محرم اول سال 95 هجری حضرت امام علی بن الحسین زینالعابدین علیهالسلام مسموما درگذشت و روز امامت حضرت محمد بن علی باقرالعلوم آغاز گردید تا روز دوشنبه 7 ذیحجه سال 114 مدت بیست سال زمان امامت حضرت باقرالعلوم است.
خاتونآبادی 19 سال و دو ماه و بیست و پنج روز نوشته ولی در تحقیقی که مورخین متأخرین مانند سپهر و غیره نمودهاند ده قول به دست آمده است که برای اطلاع خوانندگان نقل میشود زیرا در شرح حال امام پنجم علیهالسلام کتابی مستقل در دست نیست مگر همان دو مجلد ناسخالتواریخ که تاریخ عمومی است و ضمنا شرح حال امام محمدباقر علیهالسلام هم نوشته شده و اکنون نظریهها و اقوال مختلف را مینگاریم تا رأی مختار نوشته شود.
1 - مدت امامت 18 سال و دو ماه و 25 روز
2 - نوزده سال و دو ماه و 25 روز
3 - بیست و یک سال و دو ماه و 25 روز
[صفحه 403]
4 - بیست و دو سال و دو ماه و 25 روز
5 - بیست و سه سال و کسری
6 - بیست و چهار سال و کسری
7 - بیست و سه سال و دو ماه و 25 روز
8 - بیست و شش سال و کسری
9 - بیست و هفت سال و کسری
10 - بیست و سه سال و کسری نوشتهاند
از مجموع این اخبار به سبب اختلافی که گفتیم نظریات مختلف پدیدار گردید.
وفات را سال 114 - سال 117 - سال 118 هم نوشتهاند و آنچه مسلم و مورد قبول است و مورخین اتفاق دارند و در پایان 58 سالگی رحلت کرده و مدت امامت آن حضرت قریب بیست سال بوده است که از 25 محرم سال 95 که اول سال بوده تا پایان آن که 7 ذیحجه سال 114 میباشد بیست سال منهای 25 روز محرم و 23 روز ذیحجه است و در عرف همان نوزده سال نوشتهاند و روایت کردهاند چنانکه محمد بن سنان 19 سال نوشته است ولی حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده بیست و دو سال و هفت ماه و هشت روز نوشتهاند. [99].
وصایای امام محمدباقر علیه السلام درباره کفن و دفن
روی الکلینی فی الکافی بسنده الی الرضا علیهالسلام قال قال ابوجعفر الباقر حین احتضر اذا انامت فاحفروا لی و شقوا لی شقا فان قیل لکم ان رسول الله (ص) لحد له فقد صدقوا [100].
شیخ کلینی در کافی روایت میکند که حضرت امام رضا علیهالسلام فرمود امام محمدباقر علیهالسلام در حال احتضار فرمود چون من مردم زمین را حفر کنید یک لحدی پدیدار میگردد و گفته میشود که این لحدی است که رسول الله برای فرزندش ساخته و آن حقیقتی است صادق و روشن.
چون رحلت فرمود او را در قبه عباس بردند و همین طور که دستور فرموده بود زمین را شکافتند لحدی پیدا شد و صدائی برآمد که این لحد را پیغمبر خدا برای فرزندش آماده فرموده و او را دفن کردند.
[صفحه 404]
و اوصی محمد بن علی (ع) الی جعفر بن محمد و امره ان یکفنه فی برده الذی کان یصلی فیه یوم الجمعه و ان یعممه بعمامته و ان یربع قبره و یرفعه اربع اصابع و ان یحل عنه اطماره عند دفنه ثم قال للشهود انصرفوا رحمکم الله فقلت له یا ابت ما کان فی هذا بان یشهد علیه فقال یا بنی کرهت ان تغلب و ان یقال انه لم یوص الیه فاردت ان تکون لک الحجة - اراد ان یعلمهم انه وصیه و خلیفته و الامام من بعده [101].
ترجمه وصیت
امام محمدباقر علیهالسلام وصیت فرمود فرزندش جعفر بن محمد را که چون از دنیا رحلت کرد او را غسل دهد و کفن نماید در بردی که در آن نماز میخوانده مخصوصا آن برد لباس و احرام نماز جمعه آن حضرت بود و عمامهای بر سر او بپیچید و قبرش را مربع مستطیل بکند و به اندازه چهار انگشت از زمین بلند گرداند و آنگاه او را در آن مطموره قبر بگذارد و آنچه که ذخیره کرده مانند پینههای محل سجده و ناخن و مو و غیره در قبر بگذارد و سر قبر را بپوشاند و کسانی که حاضر به تشییع جنازه شدهاند امر کند فاتحه بخوانند و برگردند به منازلشان.
امام جعفر صادق علیهالسلام میفرماید من پرسیدم ای پدر عزیز در این شهود چه اثری است که شهادت بدهند و برگردند فرمود من کراهت دارم و خوش ندارم که مردم بگویند بدون وصیت بوده مخصوصا که تو قصد حج داری خواستم مردم بدانند که تو وصی و خلیفه و امام پس از من هستی.
در این وصیت نکاتی چند استفاده میشود یکی آنکه در رحلت امام محمدباقر علیهالسلام امام جعفر صادق قصد حج داشته و دیگر آنکه روایت رحلت آن حضرت در ماه ذیحجه درستتر به نظر میرسد.
موضوع دیگر آنکه ماهیت وصیت را با قید امامت پس از خود و این که شهودی برای وصیت باشند و شهودی برای تشییع و تدفین تا اعتراف کنند که متوفی مؤمن است و این شهادت چنانچه در روایت دیگری هم ذکر شده یک قطعنامهای است در اثبات عقاید متوفی که مورد قبول حضرت حق جل و علا قرار میگیرد.
روی الکلینی فی الکافی بسنده عن ابیعبدالله الصادق علیهالسلام
[صفحه 405]
قال علیهالسلام ان ابی قال لی ذات یوم فی مرضه یا بنی ادخل اناسا من قریش من اهل المدینة حتی اشهدهم فادخلت علیه اناسا منهم فقال یا جعفر اذا انامت فغسلنی و کفنی و ارفع قبری اربع اصابع ورشه بالماء فلما خرجوا قلت یا ابت لو امرتنی بهذا صنعته و لم ترو ان ادخل علیک قوما تشهدهم فقال یا بنی اردت ان لا تنازع
«ای لا تنازع فی الامامه و الخلافه من بعدی متی علموا انک وصیی»
حضرت امام جعفر صادق علیهالسلام به نقل کلینی میفرماید: یک روز پدرم مرا در حین مرض احضار کرد و چنین فرمود که برخی از مردم مدینه را هم اجازه ده وارد شوند و شاهد گفتار ما باشند من به اصحابی که میل عیادت داشتند اجازه دادم حاضر شدند آنگاه پدرم فرمود:
ای فرزند من چون مردم مرا غسل ده و کفن کن و قبر مرا مرتفع بگیر به اندازه چهار انگشت و آب روی آن بپاش - چون خواستم بیرون رویم رو به برادران من نموده فرمود در امر امامت نزاع نکنید که خلافت آسمانی اختیارش به دست قدرت الهی است و همه بدانید که وصی پس از من جعفر است و شهادت بدهید به امامت و خلافت او این سمتی است که خدای عالم برای او معین فرموده باید همه راضی باشید و اطاعت کنید.
فی مناقب عن ابیبصیر.
قال جعفر الصادق علیهالسلام فیما اوصانی به ابی ان قال یا بنی اذا انامت فلا یغسلنی احد غیرک فان الامام لا یغسله الا الامام و اعلم ان عبدالله اخاک سیدعو الناس الی نفسه فدعه فان عمره قصیر فلما ان مضی ابی غسلته حکما امرنی و ادعی عبدالله الامامة مکانه فکان حکما قال ابی و ما لبث عبدالله یسیرا حتی مات.
در مناقب از ابیبصیر روایت میکند که امام جعفر صادق علیهالسلام فرمود در وصایای پدرم است که مقرر فرمود من چون مردم هیچ کس جز تو مرا غسل ندهد زیرا امام را جز امام نباید تجهیز کند و بدان که عبدالله برادر تو مردم را دعوت به سوی خود میکند او را واگذار که عمرش کوتاه است.
فرمود چون پدرم درگذشت او را غسل دادم همان طور که امر فرموده بود تا صباحی چند گذشت عبدالله مردم را به امامت خود خواند ولی عمرش کفاف نداد و همان طور که پدرم فرموده بود به زودی درگذشت.
این خود از معجزات امام محمدباقر علیهالسلام و نیروی علمی او بود که خبر از فوت فرزندش
[صفحه 406]
عبدالله داد و همانگونه که فرموده بود شد.
عن ابیعبدالله الصادق (ع)
قال کتب ابی فی وصیته ان اکفنه فی ثلاثة اثواب احدها رداء له حبرة کان یصلی فیه یوم الجمعه و ثوب اخر و قمیص فقلت لابی لم تکتب هذا فقال اخاف ان یغلبک الناس و ان قالوا کفنه فی اربعة او خمسة فلا تفعل و عممنی بعمامة و لیس تعد العمامه من الکفن انما یعد ما یلف به الحسد [102].
در روایت دیگر است که فرمود پدرم در وصیت خود نوشت بدین شرح که مرا کفن کن در سه پارچه اول آن ردائی که در آن نماز جمعه میخواندم و دوم لباسی که بدان نماز میخواندم و سوم پیراهنی - من پرسیدم چرا این دستور را نوشتید فرمود برای آنکه میترسم مردم بر تو غلبه کنند و در چهار کفن یا پنج کفن مرا کفن نمائی و نخواستم چنین باشد تو عمامهای به سر من ببند و نباید عمامه متعدد باشد و کفن و عمامه طوری نباشد که موجب حسد دیگران گردد.
این وصیت هر کلمهاش یک درس است که برای تعیین تکلیف مردم در کارهای واجب خود و طریقه عمل با این وصایای شفاهی و کتبی و شهود یک یک مواد و مطالب را بیان فرموده است تا در این مکتب کسی در ابهامی از مسائل زندگی و حتی مراتب پس از مرگ معطل نماند.
از وصایای حضرت امام محمدباقر علیه السلام به امام جعفر صادق علیه السلام
از سنن اسلام وصیت است که چون دوران عمر سپری شد حاصل زندگی در قالب کلمات ریخته میشود و مختارات آن به فرزندان سپرده شده برای آنکه آنها سرمشق زندگی خود قرار دهند.
وصایای امام باقر علیهالسلام مانند سایر ائمه در درجه اول وصیت به فرایض و اجرای احکام و تهذیب نفس و تصفیه باطن و تکامل روح است و الله میدانیم همان طور که قرآن خطاب به پیغمبرش میکند ولی منظور همه مخلوق او هستند و باید اوامر آسمانی را به کار بندند وصایای ائمه هم به صورت ظاهر به فرزند است ولی در باطن به همه مردم است تا راه تکامل پویند و لذا در این وصیت خطاب به فرزند است تا به فرزندان روحانی برسد.
قال (ع) یا بنی الا تطهر قمیصک فذهب فضننا ان توبة قد اصابه شیء فرجع
[صفحه 407]
فقال انهن هکذا فقلنا جعلنا فداک ما القمیصه قال کان قمیصه طویلا فامرته ان یقصره ان الله عز و جل یقول و ثیابک فطهر.
شیخ حر عاملی در وسایل الشیعه نقل میکند که جمعی از اصحاب حضور امام پنجم بودند که فرزندش جعفر وارد شد امام فرمود ای فرزند چرا پیراهن خود را پاک نمیکنی ما گمان کردیم به پوشاک وی چیزی ریخته رفت و برگشت پیراهن را به حال اول دیدیم گفتیم فدایت شویم موضوع پیراهن چه بود؟ فرمود پیراهن او دراز بود فرمانش دادم تا کوتاه کند چرا که خدای تعالی فرموده جامهات را پاک کن.
در خبر دیگر نقل شده که فرمود: قصروا ثیابکم لاتقی و ابقی و انقی لباس خود را کوتاه کنید تا پاکیزه بماند و دوام یابد روی زمین نکشد و از آلودگی و پلیدیها مصون باشد.
در روایت دیگر فرموده مراد لباس تقوی میباشد که باید انسان لباس تقوای خود را بالا بگیرد تا آلوده نگردد و به لوث کدورات عالم طبع و پلیدیهای ماده تماس و اصطکاک نیابد - از معاشرت ناجنس مصون و محفوظ گردد - از ارتکاب منهیات در امان باشد در هر حال لباس چه لباس ظاهر باشد یا لباس باطن باید کوتاه به معنی آلوده نشدن باشد و در هر حال باید پاکیزه و مصون بماند.
وصایای حضرت امام محمدباقر علیه السلام درباره امام پس از خود
یکی از ادله ثبوت امامت این شد که امام حی در حین رحلت وصیت کند و خلیفه و امام پس از خود را معرفی فرماید و اسرار و ودایع امامت را به او بسپارد و از شرایط مسلم امامت تحقق عصمت و طهارت است که هیچکس نگفته محمد حنفیه یا زید بن علی یا اسماعیل بن امام جعفر صادق معصوم بودهاند - امام در علم و دانش و تقوی و فضایل و سجایای نفسانی تربیت شده مهد ولایت بودهاند.
این علم هم غیر از علم امامت و ولایت است که علم بما کان و بما یکون و ما هو کائن الی یوم القیمه باشد بلکه علم صوری بر حسب استعداد ظاهری است ولی آن علم حضوری و عینی که به افاضه اشراقیه انوار ساطعه الهی بر قلوب اولیاء و تربیت شدگان مکتب ربوبی تابش میکند مخصوص برگزیدگان و امامان معصوم میباشد که با آن بر تمام موجودات و مخلوقات تسلط نموده و تصرف نمایند.
[صفحه 408]
در اینکه امام محمدباقر علیهالسلام از طرف پدرش به وصایت و انتصاب و معرفی به امامت منصوب شده بود سخنی نیست و این وصایت مؤید و مصرح دلایل دیگر مقام نبوت و ولایت است و خود آن حضرت هم در حال نزع وصی و امام پس از خود را که در تمام طول عمر به مردم معرفی کرده بود به وصایت تعیین فرمود و اسرار و ودایع امامت و آثار نبوت انبیاء را که ارث همه آنها به پیغمبر خاتمالنبیین رسیده بود به وصی خود سپرد و او هم دست به دست تا امام عصر سپرده شده است.
روی محمد بن یعقوب الکلینی بسنده انه لما حضرت علی بن الحسین (ع) الوفات اخرج سفطا او صندوقا عنده فقال یا محمد احمل هذا الصندوق قال فحمل بین اربعة فلما توفی جاء اخوته یدعون فی الصندوق سهما قال و الله ما لکم فیه شیئی و لو کان لکم فیه شیئی ما دفعه الی و کان فی الصندوق سلاح رسول الله صلی الله علیه و آله
کلینی ره به اسناد خود روایت میکند که چون علی بن الحسین سجاد علیهالسلام محتضر گردید یک سبد یا صندوقی نزد او بود بیرون آورد و به فرزندش محمد داد و فرمود این صندوق را حفظ کن محمد بن علی او را حمل کرده برد و محفوظ داشت و چون پدرش درگذشت برادران آمدند دعوی سهمالارث خود را نسبت به صندوق نمودند امام محمدباقر علیهالسلام فرمود برای شما از این صندوق سهمی نیست اگر شما سهمی داشتید پدرم میفرمود و به شما میدادم در این صندوق سلاح پیغمبر و آثار نبوت و اسرار و ودایع امامت است که برای شما در آن سهمی نیست.
در روایت دیگر چنین است لما نظر علی بن الحسین الی ولده و هو یجود بنفسه و هو مجتمعون عنده ثم نظر الی محمد بن علی فقال یا محمد خذ هذا الصندوق فاذهب به الی بیتک و قال اما انه لیس فیه دینار و لا درهم و لکن مملو علما
در حال احتضار که چشمش به فرزندش محمدباقر افتاد فرمود او دارای نفس قدس ملکوتی شده و آن صفات امامت و شرایط ولایت در او جمع گردیده فرمود ای محمد بگیر این صندوق را و به خانه خودت ببر و تصریح فرمود که در آن صندوق دینار و درهم نیست بلکه مملو از علم و آثار فضیلت است آن صندوق حاوی علوم انبیاء بود.
روایت دیگری از کتاب کافی نقل شده که عمر بن عبدالعزیز با آن مقدماتی که در کتاب حضرت سجاد نقل کردیم نامهای برای رد صدقات امیرالمؤمنین و فدک فاطمه زهرا
[صفحه 409]
سلام الله علیها نوشت نزد زید بن الحسن المجتبی فرستاد او گفت ولی امر پس از رحلت جدم امیرالمؤمنین پدرم امام حسن مجتبی علیهالسلام بود و پس از او عمویم امام حسین سیدالشهداء بود و بعد از ایشان علی بن الحسین سیدالساجدین و بعد از آن حضرت امام محمدباقر علیهالسلام والی صدقات است باید این نامه را خدمت ایشان بفرستی که او ولی امر و والی صدقات میباشد و او صدقات را مخصوصا فدک را به حضرت امام محمدباقر رد نمود و درآمد صدقات جدهاش فاطمه زهرا (س) صرف توسعه معارف دین فرمود و مکتب باقری را توسعه داد تا دامنه آن به مکتب جعفری رسید.
ابنصباغ در وصایای حضرت امام محمدباقر علیهالسلام مینویسد:
از امام جعفر صادق علیهالسلام روایت میکنند که فرمود نزد پدرم نشسته بودم روزی که قبض روح شد و مرا وصیت میفرمود درباره غسل و کفن و دخول در قبر گفتم پدرجان هیچ وقت نمیدیدم شما شکایت کنی مثل امروز من اثر مرگ در شما نمیبینم فقال یا نبی سمعت علی بن الحسین ینادینی من وراء الجدار یا محمد عجل فرمود شنیدم صدای پدرم علی بن الحسین را که از پشت دیوار میفرماید ای محمد شتاب کن بسوی ما بیا و میدانم امروز از دنیا خواهم رفت. [103].
وصایای امام محمدباقر علیه السلام به جابر جعفی
یا جابر اغتنم من اهل زمانک خمسا ان حضرت لم تعرف و ان غبت لم تفتقد و ان شهدت لم تشاور و ان قلت لم یقبل قولک و ان خطبت لم تزوج
فرمود ای جابر از مردم زمانه پنج چیز را مغتنم بشمار - در حضور کس تعریف نکنی در غیبت او تنقید منمائی در شهادت با او مشورت مکن و اگر گفتی شهادت تو را قبول نمیکند و اگر خطبه کردند تزویج منما زیرا مردم زمانه اکثر ظاهربین هستند که عقلشان در چشمشان قرار دارد تو در کار آنها ظاهربین مباش و به حقیقت گرای چاپلوسی و تملق همرنگی و همآهنگی زیانبخش است بلکه باید به نیروی عقل آنها را رهبری کرد.
و اوصیک بخمس ان ظلمت فلا تظلم و ان خانوک فلا تخن و ان کذبت فلا تغضب و ان مدحت فلا تفرح و ان ذممت فلا تجزع و فکر فیما قیل فیک فان عرفت من نفسک ما قیل فیک فسقوطک من عین الله جل و عز عند غضبک من الحق اعظم علیک مصیبة
[صفحه 410]
مما خفت من سقوطک من اعین الناس و ان کنت علی خلاف ما قیل فثواب اکتسبته من غیر ان تتعب بدنک و اعلم انک لا تکون لنا ولیا حتی لو اجتمع علیک اهل مصرک و قالوا انک رجل سوء لم یحزنک ذلک و لو قالوا انک رجل صالح لم یسرک ذلک و لکن اعرض نفسک علی کتاب الله فان کنت سالکا سبیله زاهدا فی تزهیده راغبا فی ترغیبه خائفا من تخویفه فاثبت و ابشر فانه لا یضرک ما قیل فیک و ان کنت مباینا للقرآن فما الذی یغرک من نفسک ان المؤمن معنی بمجاهدة نفسه لیغلبها علی هواها فمرة یقیم او دعا و یخالف هواها فی محبة الله و مرة تصرعه نفسه فیتبع هواها فینعشه الله فینتعش و یقیل الله عثرته فیتذکر و یفزع الی التوبه و المخافة فیزداد بصیرة و معرفته لما زید فیه من الخوف و ذلک بان الله یقول ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا فاذاهم مبصرون
و فرمود وصیت میکنم تو را به پنج چیز اگر کسی به تو بدی کرد تو بدی نکنی اگر خیانت کرد تو خیانت نکنی اگر دروغ گفت غضب نکنی اگر مدح کرد مسرور نشوی اگر قدح و مذمت کرد جزع و فزع نکنی در آنچه نسبت به تو گفته فکر کنی اگر دیدی عیبی در نفس تو هست از خود دور کن و غضب خود را فروبنشان که بالاترین مصیبت غضب است که به غضب حق میپیوندد و با غضب از چشم مردم میافتی اگر آنچه درباه تو گفته خلاف است تو ثوابی کسب کردی بدون تعب. [104].
فرمود بدان که تو دوستی برای ما نیستی مگر آنکه همه مردم شهر جمع شوند و بگویند تو مرد بدی هستی زیرا دوستان ما در نظر مردم بد هستند و اگر بگویند تو مرد صالحی هستی بدین گفتار مسرور نشوی و به آن گفتار دلتنگ نگردی اگر در راه نیل به کمال حق هستی تمایلات نفسانی را کنار بگذار و در زهد خود پرهیزکار باش در رغبت خود به آخرت بکوش از خدا بترس و ثابت قدم باش آنچه که مخالف با قرآن است فروگذار مراقب باش نفس اماره تو را نفریبد مؤمن باید با نفس جهاد و مبارزه داشته باشد که زندگی در حقیقت مبارزه حیاتی است در تمام شئون خلقت و در همه موجودات تو در راه دوستی خدا با هوای نفس مخالفت کن و عنانی سرکش بر نفس زن تا طغیان نکند او را به تملک عقل مقید ساز دائما تذکر بده و با فزع و الحاح به توبه گرای و از خوف خدا بازگشت به حق کن تا بصیرت و معرفت
[صفحه 411]
تو زیاد شود خوف خدا فرع بر معرفت اوست هر چه بصیرت و بینائی تو به حق بیشتر باشد معرفت تو بیشتر است و هر چه بیشتر معرفت یابی بیشتر خواهی ترسید و خوف او در دل تو بزرگتر مینماید و هر قدر از خوف خدا خائف گردی بینائی بیشتری پیدا میکنی.
قال (ع) یا جابر استکثر لنفسک من الله قلیل الرزق تخلصا الی الشکر و استقبل من نفسک کثیر الطاعة لله ازراء علی النفس و تعرضا للعفو و ادفع عن نفسک حاضر الشر بحاضر العلم و استعمل حاضر العلم بخالص العمل و تحرز فی خالص العمل من عظیم الغفلة بشدة التیقظ و استجلب شدة التیقظ بصدق الخوف و توق مجازفة الهوی بدلالة العقل وقف عند غلبة الهوی باسترشاد العلم و استبق خالص الاعمال لیوم الجزاء و ادفع عظیم الحرص بایثار القناعة و استجلب حلاوة الزهاد بقصر الامل و اقطع اسباب الطمع یبر الیاس و سد سبیل العجب بمعرفة النفس و تخلص الی راحة النفس بصحة التفویض و تعرض لرقة القلب بکثرة الذکر فی الخلوات و استجلب نور القلب بدوام الحزن و تحرز من ابلیس بالخوف الصادق و ایاک و الرجاء الکاذب فانه یوقعک فی الخوف الصادق
فرمود ای جابر در نفس خود بسیار یاد خدا باش به روزی کم بساز - شکر بسیار بگو نیتت خالص گردان هر قدر عبادت کردی کم بدان در اجرای تمایلات به نفس کمک نکن از کار لغو اعراض نما - شرور را از خود دور کن علم را به عمل مقید ساز عمل را به غفلت محو مکن خواب زیاد منما - از خدا بترس - از پیروی هوا برحذر باش - به رهبری عقل قدم بردار در غلبهی هوا و هوس - توقف کن به راهی که علم تو را هدایت میکند برو عمل خالصی را برای روز جزا ذخیره کن حرص را به قناعت محو کن شیرینی ورع را به ترک آرزو ادامه ده رشته اسباب طمع را قطع کن.
نومیدی و عجب سد راه خداشناسی است - کار خود را به خدا واگذار تا آسایش یابی خدا را همیشه یاد کن تا معارضی پیدا نکنی - همیشه محزون از خوف خدا باش تا نور افاضات الهی بر قلب تو بتابد از شیطان بترس پرهیز کن - امیدوار به خدا باش تا تو را در خوف صادق به حقیقت رهبری کند.
در این وصیت جلب توجه به فضیلت مینماید که از راه ریاضات شرعیه به دست میآمد. رذایل را میزداید و مکارم اخلاقی را تقویت میکند - و از راه پرخوف و خطر هوای نفس مصون میدارد.
[صفحه 412]
شکی نیست که چون خانه دل از لوث کدورات طبیعت خالی شد و زنگ علائق مادی و رذایل به صیقل عبادت و اطاعت زدوده گردید نور علم و محبت حق در آن میتابد و خانه دل را روشن میسازد و در سایه معرفت به حق خائف میشود و در خوف و رجاء به سرحد تکامل لایق استعداد خود میرسد.
قال (ع) یا جابر ایاک و التسویف فانه بحر یغرق فیه الهلکی و ایاک و الغفلة ففیها تکون قساوة القلب و ایاک و التوانی فیما لا عذر لک فیه فالیه یلجأ النادمون و استرجع سالف الذنوب بشدة الندم و کثرة الاستغفار و تعرض للرحمة و عفو الله بخالص الدعا و المناجاة فی الظلم و استجب زیادة النعم بعظیم الشکر و اطلب بقاء العز باماتة الطمع و ارفع ذل الطمع بعز الیأس و استجلب عز الیاس ببعد الهمة و تزود من الدنیا بقصر الامل و بادر بانتهاز البغیه عند امکان الفرصه و ایاک و الثقة بغیر المأمون
فرمود ای جابر مال دنیا دریائی است که آدم را غرق میکند مبادا غافل شوی که غفلت قساوت قلب میآورد در کار خود تسامح و سستی مکن که پشیمان میشوی و عذری نداری و مردم پشیمان به کار و کوشش بازگشت میکند حتی آنها که گناه زیاد کردهاند به توبه پشیمان شده و به کثرت استغفار و طلب رحمت بازگشت به حق مینمایند تو کوشش کن عفو الهی را به دعای خالص و مناجات در ستم و راز و نیاز در مظلومیت به دست آوری زیادی نعمت به شکر بسیار است شکر زیاد کن تا نعمتت افزون گردد طمع را بکش تا عزت یابی که هر که عزت بخواهد باید دنیا و مال دنیا را ذلیل شمارد تا عزیزتر گردد یأس و نومیدی در بلندپروازی طایر طمع است طمع که کشته شد یأس محو میگردد.
از دنیا آرزوها را کوتاه کن تا زاد و توشه توانی تهیه کرد وقت را غنیمت دان آنقدر که بتوانی مبادا به آدم نادرست اعتماد کنی که تو را رسوای جهان سازد.
یا جابر و اعلم انه لا علم کطلب السلامه و لا عقل کمخالفة الهوی و لا فقر کفقر القلب و لا غنی کغنی النفس و لا معرفة کمعرفتک بنفسک و لا نعمة کالعافیة و لا عافیة کمساعدة التوفیق و لا شرف کبعد الهمه و لا زهد کقصر الامل و لا عدل کالانصاف و لا جور کموافقة الهوی و لا طاعة کاداء الفرائض و لا مصیبة کعدم العقل و لا مصیبة کاستهانتک بالذنب و رضاک بالحالة التی انت علیها و لا فضیلة کالجهاد
[صفحه 413]
و لا جهاد کمجاهدة الهوی و لا قوة کرد الغضب و لا ذل کذل الطمع و ایاک و التفریط عند امکان الفرصة فان میدان یجری لاهله بالخسران
فرمود ای جابر علم جز طلب سلامت نیست و عقل جز مخالفت هوی نیست و فقر جز فقر قلب نیست و بینیازی چون بینیازی نفس نیست - معرفت چون معرفتالنفس نیست - خودشناسی خداشناسی است - هیچ نعمتی چون عافیت نیست و هیچ عافیتی چون مساعدت توفیق نیست و هیچ شرقی جز کمهمتی نیست و هیچ زهدی چون آرزوی کوتاه نیست و هیچ عدلی و نصفتی جز انصاف نیست و هیچ جوری جز موافقت هوای نفس نیست و اطاعتی بهتر از ادای فرایض نیست و مصیبتی بدتر از بیعقلی نیست که آدمی به گناه مرتکب سازد راضی به حال خود شو تا خدا از تو راضی شود فضیلتی چون جهاد نیست و جهادی بهتر از مبارزه با تمایلات نفسانی نیست هیچ نیروئی بالاتر از کظم غیظ و غضب نیست و هیچ ذلتی چون ذلت طمع نیست بر تو باد که افراط نکنی و فرصت را غنیمت شمری که میدان کار با غفلت خسرانآمیز است.
قال (ع) خذوا الکلمة الطیبه فمن قالها و ان لم یعمل بها فان الله یقول الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه اولئک الذین هداهم الله ویحک یا مغرور الا تحمد من تعطیه فانیا و یعطیک باقیا درهم یغنی بعشره تبقی الی سبعمائة ضعف مضاعفة انما انت لص من لصوص الذنوب کلما عرضت لک شهوة او ارتکاب ذنب سارعت الیه و اقدمت بجهلک علیه فارتکبته کانک لست بعین الله او کان الله لیس لک بالمرصاد.
یا طالب الجنة ما اطول نومک و اکل معصیتک و ادهی همتک فلله انت من طالب و مطلوب و یا هاربا من النار ما احث مطیتک الیها و ما اکسبک لما یوقعک فیها [105].
فرمود سخن خوب را از هر کسی گفت بگیر اگرچه خودش عمل نکند که خداوند تعالی میفرماید کسانی که سخنان خوب را میشنوند و بهتر عمل میکنند آنها رستگار هستند.
فرمود ای دنیاخواه مغرور مگر آدم عاقل به یک چیز فانی تکیه کند و یک امر باقی را از دست بدهد - یک درهم که تو را به هفتصد درهم میرساند آن درهمی است که در راه خدا انفاق کنی - تو دزدی و راهزنی از راهزنان گناه که هر تمایل نفسانی و هر شهوت و گناهی
[صفحه 414]
را به حمل و نادانی مرتکب میشوی و مانند دزدی که صاحب آن مال را حاضر نداند تو خدا را حاضر و ناظر عمل خود نمیدانی در حالی که خدا با تست تا دیوان محاسبات الهی از تو حساب بگیرد.
فرمود ای کسی که طالب بهشتی چرا به خواب خرگوشی فرورفتهای و در کام معاصی فرورفتهای و همت را پست شمردهای تو و آنچه که مطلوب تست نیازمند به همت بلند بسته و اگر قیام کنی به دست آوری تو را از آتش دوزخ دور میسازد و از این سوانح و تعب و رنج و بدبختی نجات میدهد به کمال مطلوب میرساند برخیز به سوی بهشت برو.
در این وصیت امام محمدباقر علیهالسلام روی سخنش به جابر جعفی و خطابش به تمام مسلمین است هر کس طالب سعادت و کمال فضیلت است میتواند از این وصیت سرمشق گیرد هر کس در این تعلیم و تربیت قرار گیرد و عمل کند رستگار و موفق گردد و نه تنها خودش به راه روشن مستقیم سعادت رسیده است بلکه میتواند عملیات خود را مشعل فروزان هدایت و ارشاد برای دیگران هم قرار دهد.
تفکر و تدبر در این وصایا حساسترین نکات علمی و اخلاقی و پایه و مایه و اساس خوشبختی را نشان میدهد و به علاوه که علو روح و ارتقاء و نوعدوستی گوینده را میرساند که در ساعات آخرین عمر برای سعادت ملت اسلام چه لطائف و دقایقی را در نظر گرفته و به نام وصیت اعلام فرموده است.
قال (ع) صلة الارحام تزکی الاعمال و تنمی الاموال و تدفع البلوی و تیسر الحساب و تنسی فی الاجل
صلهرحم عمل را پاک میسازد مال را افزون میکند بلوا و بلایا را دفع مینماید حساب را آسان میگرداند اجل را در فراموشی میاندازد با یک صفت فاضله چندین بهره و نعمت و فایده است صلهرحم کنید تا منزه و مزکی و مصون سهلالمؤنه و طویلالعمر گردید.
قال (ع) ایها الناس انکم فی هذه الدنیا اغراض متنضل فیکم المنایا لن یستقبل احد منکم یوما جدیدا من عمره الا بانقضاء اخر من اجله فایة اکلة لیس فیها غصص ام ای شربة لیس فیها شرق استصلحوا ما تقدمون علیه بما تظعنون عنه فان الیوم غنیمة و غدا لا تدری لمن هو اهل الدنیا سفر یحلون عقد رحالهم فی غفیرها
[صفحه 415]
قد خلت منا اصول نحن فروعها فما بقاء الفرع بعد اصله این الذین کانوا اطول اعمارا منکم و ابعد آمالا
فرمود ای مردم شما در این جهان به خوابهای خرگوشی خود گمراه میشوید و هرگز روزی از عمر شما بر نمیگردد و روزیای میدهند و روزی میگیرند تا به آخر عمر برسد تا این روزها و روزیها تمام شود - و آن روز گذشته قابل خریدن نیست شما بهتر است آنچه در پیش دارید اصلاح کنید آن گمان باطل را از خود دور نمائید و روز حاضر را غنیمت شمارید زیرا شما نمیدانید فردا خواهید بود یا نه و آیا سفر شما آسان میگردد یا نه همین قدر بدانید ما که اصل زندگی هستیم خواهیم رفت و شما که فرع آن خواهید بود به طریق اولی خواهید رفت کی باقی مانده که من و شما باقی بمانیم همه آرزوها به خاک خواهد رفت - پس از این فرصت استفاده کنید و زاد و توشهای برای خود تهیه نمائید.
قال (ع) اتیک یابن آدم ما لا ترده و تذهب عنک ما لا یعود فلا تعدن عیشا منصرفا مالک منه الا لذة تزدلف بک الی حمامک و تقربک من اجلک فکانک قد صرت الحبیب المفقود و السواد المخترم فعلیک بذات نفسک و دع ما سواها و استعن بالله یعنک
قریب بدین مدلول است که فرمود ای پسر آدم به سوی تو مالی آمده و میرود و آن سرمایه عمر است تو باید از این مال لذت ببری و در راه موفقیت خود صرف کنی این روزها تو را به اجل نزدیک میسازد مثل اینکه تو میبینی یکی از دوستانت میروند و تو در مرگ آنها ناراحتی میکنی اما در رفتن خود غافل هستی از خدا بخواه که تو را در این سرمایه و عمر توفیق دهد و معاونت فرماید تا کاملا بهرهمند گردی.
قال (ع) من صنع مثلما صنع الیه فقد کافئا من اضعف کان شکورا و من شکر کان کریما
هر کس هر عملی کند همان عمل برای او ذخیره میگردد و آن کافی است در حساب او منظور شود و هر کس ضعیف و بینوا و ناتوان شد بسیار شکرگزاری کند که خداوند در سایه شکر و نعمت او کرامت و بزرگواری در حق او خواهد فرمود.
قال (ع) و من علم ان ما صنع کان الی نفسه لم یستطیء الناس فی شکرهم و لم یستردهم فی مودتهم فلا تلتمس من غیرک شکر ما اتیته الی نفسک و وفیت به عرضک
[صفحه 416]
فرمود هر کس دانست که هر چه میکند به خود میکند و استطاعت شکرگزاری از خلق و دوستی آنها را هم نخواهد داشت یعنی توجه به کار خود دارد و عاجز از شکر همه است و کسی که دوست مردم را به دوستی دیگران پاسخ داد از دیگری شکرگزاری میشود زیرا هر چه از تو بر دیگران خیری برسد شکرش برای تست و هر کس شکر خلق و خالق را بنماید وفای به عهد کرده است.
معاصرین امام محمدباقر علیه السلام از سلاطین
حضرت امام محمدباقر علیهالسلام با ولید بن عبدالملک و سلیمان بن عبدالملک و عمر بن عبدالعزیز و یزید بن عبدالملک و هشام بن عبدالملک و به نقل برخی با ولید بن یزید بن عبدالملک و یزید بن ولید بن عبدالملک و ابراهیم بن الولید بن عبدالملک معاصر بود. [106].
یعنی از سال 75 درست تا سال 117 تا با اختلاف اخبار تا سال 126 شاهد جنایات فجیع آلمروان بوده است.
بیست سال دوره امامت که چرخ عالم وجود بر محور شخصیت و مقام امامت او دور میزد و چهل سال هم در دوره پدرش شاهد و ناظر واقعه هائله کربلا تا شهادت خود بود خاصه در اصطکاک دو سیاست اموی و عباسی وضع کشمکش و کشتارهای بیرحمانه هر دو را میدید و صبر میکرد.
خلفای معاصر امام محمدباقر علیه السلام
در بیست سال امامت و قریب شصت سال عمر معاصر با چند نفر از خلفای آلمروان بود که به ترتیب عبارتند از:
1 - ولید بن عبدالملک بن مروان که در پایان خلافت پدرش را مسموم نمود و سند ولایت و امامت به آن حضرت منتقل گردید.
2 - سلیمان بن عبدالملک بن مروان
3 - عمر بن عبدالعزیز
4 - یزید بن عبدالملک بن مروان
5 - هشام بن عبدالملک بن مروان
در خلافت هشام امام محمدباقر علیهالسلام مسموما از جهان رحلت کرد.
در فصول المهمه معاصرین را از خلفا ولید و فرزندانش یزید و ابراهیم نوشته که آن هم
[صفحه 417]
صحیح است زیرا به شرحی که در تاریخ مفصل اسلام جلد اول نوشتیم اولاد عبدالملک همه به خلافت رسیدند و پسران ولید هم بیبهره نبودند.
علامه مجلسی به نقل ابنشهرآشوب مینویسد: در سنین امامت آن حضرت که قریب بیست سال شد ولید بن یزید - سلیمان بن عبدالملک - عمر بن عبدالعزیز - یزید بن عبدالملک - هشام بن عبدالملک و ولید و برادرش یزید و ابراهیم بن یزید خلافت نمودند و رحلت امام پنجم در اوایل خلافت ابراهیم بود و یک جا هم مینویسد: عبدالملک آن حضرت را مسموم ساخت که آن هم درست است و باز خبری هست که ابراهیم بن ولید امام را سم خورانید.
زنان و اولاد امام محمدباقر علیه السلام
اشاره
حضرت امام محمدباقر علیهالسلام دو زن عقدی دائمی داشته اول امفروه دختر قاسم بن محمد بن ابیبکر بود که مادر امام جعفر صادق علیهالسلام و عبدالله است که این دو از بنیهاشم و بنیتیم قبیله ابوبکر بودهاند زن دوم امحکیم بنت اسد بن مغیره ثقفیه بود که مادر ابراهیم و عبیدالله است و بقیه اولادها از امولد و کنیزها به دنیا آمدند.
زنان و اولاد امام محمدباقر
شافعی مینویسد محمد بن علی الباقر علیهالسلام 3 پسر و یک دختر داشت جعفر صادق - عبدالله - ابراهیم -امسلمه [107].
علامه اربلی هم همین سه نفر نوشته و ضمنا اضافه میکند که گفتهاند بیش از این هم اولاد داشته. [108].
حضرت باقر دو زن عقدی و چند جاریه داشت اول امفروه دختر قاسم بن محمد بن ابیبکر بود که مادر امام جعفر صادق علیهالسلام میباشد و دوم امحکیم دختر اسد بن مغیره ثقفیه که مادر ابراهیم و عبیدالله است.
در کتاب صفوةالصفوه مینویسد: ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین علی بن ابیطالب مادرش امعبدالله دختر امام حسن مجتبی بود و فرزندانش جعفر و عبدالله و مادر آنها یعنی زن امام محمدباقر امفروه دختر قاسم بن محمد بن ابیبکر بود و ابراهیم و علی و زینب و امسلمه نیز از اولاد او از زنان دیگر بودهاند.
اولاد امام محمدباقر علیه السلام
شیخ مفید در ارشاد اولاد امام محمدباقر علیهالسلام را هفت نفر نوشته
1 - ابوعبدالله جعفر بن محمد الصادق 2 - عبدالله بن محمد که مادر این دو نفر امفروه دختر قاسم بن محمد بن ابیبکر بود
[صفحه 418]
3 - ابراهیم 4 - عبیدالله درج که مادرشان امحکیم دختر اسد بن مغیره ثقفیه بود
5 و 6 - علی و زینب که مادرشان امولد بود.
7 - امسلمه که مادر او هم امولد بود.
در اعلام الوری زینب و امسلمه را یکی شناخته و اولاد او را شش نفر میداند.
ابنشهرآشوب اولاد را هفت نفر دانسته و عبدالله درج را عبدالله افطح نوشته [109].
اما اولاد امام محمدباقر علیهالسلام شش نفر بوده و قیل سبعة هفت نفر هم گفتهاند.
1 و 2 - ابوعبدالله جعفر بن محمد مکنی به صادق - و عبدالله که هر دو از امفروه بودند.
3 و 4 - ابراهیم و عبدالله درج از امحکیم.
5 و 6 - علی و زینب از امولد و هیچ کس اختلاف ندارد که امامت پس از حضرت باقر در وجود امام صادق علیهالسلام قرار داشت و عبدالله هم در فضیلت و علم و ادب با او شرکت داشت. [110].
ابنصباغ درباره اولاد امام محمدباقر علیهالسلام مینویسد شش اولاد داشت هفت نفر هم گفتهاند بدین قرار:
1 - ابوعبدالله جعفر صادق.
2 - عبدالله که مادر آن دو نفر امفروه دختر قاسم بن محمد بن ابیبکر بود.
3 و 4 - ابراهیم و عبدالله درج که مادرشان امحکیم دختر اسد بن مغیره ثقفی بود.
5 و 6 - علی و زینب که مادرشان امولد بود و کلیه مورخین نوشتهاند امامت در اولاد محمد بن علی فقط در ابوعبدالله جعفر الصادق بوده است. [111].
تولد امام محمدباقر علیهالسلام در مدینه روز سهشنبه یا جمعه 27 صفر سنه 57 هجرت در هر حال سال تولد مورد اتفاق است ولی در شهادت ذیحجه سال 114 نوشتهاند و ربیعالاول
[صفحه 419]
سال 117 هم نوشتهاند و برخی سال 117 را انتخاب کردهاند و بنابراین عمر آن حضرت درست شصت سال میشود. [112].
ابنصباغ مینویسد محمد بن علی را مسموم کردند و در زمان ابراهیم بن ولید بن عبدالملک بود و قبرش در بقیع است در قبه عباس مدفون گردید و در آن قبه و بارگاه پدرش و عمویش مدفون میباشند.
سال وفات آن حضرت علیه السلام
شهادت امام پنجم روز هفتم ذیحجه در سال 114 هجری رخ داده در سال 117 و سال 116 هم نوشتهاند ولی اصح اقوال قول اول است - در روضةالواعظین رحلت آن حضرت را ماه ذیحجه بدون تعیین روز نوشته در فصول مینویسد حضرت باقر وصیت فرمود مرا در پیراهن خودم کفن کنید و نماز بر من بخوانید و دفن کنید و چون حضرت صادق چنین کرد شنید از میان قبر که فرمود:
یا بنی سمعت علی بن الحسین ینادی من وراء الجدار یا محمد عجل [113].
مدفن امام محمدباقر علیهالسلام در بقیع و این قولی است که فریقین معتقدند در قبه حضرت عباس بن عبدالمطلب بود و هماکنون مدفن آن حضرت خراب و مانند سایر قبور مردم بیسرپرست است قبه و بارگاه و روضه و ضریح و صندوق و اشیاء نفیس آن را سعودیها به غارت بردند و ویران کردند. [114].
مدت امامتش
19 سال به نص شافعی و مناقب و فصول المهمه و انوار نعمانیه و عمدة الطالب این امام با جدش چهار سال با پدرش 34 سال و پس از پدرش 19 سال زندگی کرد.
مدت عمر امام پنجم علیه السلام
در کافی و تهذیب و شافی سید مرتضی و سایر کتب عمر آن حضرت را 75 سال نوشتهاند در عمدة الطالب 55 در فصول المهمه 58 سال و گروهی 63 تا 73 سال هم نگاشتهاند ولی اصح اقوال 57 است.
زوجات آن حضرت به نقل مجلسی دو زن غیر از کنیزکان بودهاند اول امفروه دختر قاسم بن محمد بن ابیبکر که مادر جعفر صادق علیهالسلام است و دوم امحکم دختر اسد بن مغیره ثقفی مادر ابراهیم و عبیدالله.
[صفحه 420]
اولاد
فرزندان حضرت باقر علیهالسلام 7 نفر بودند به نقل شافی سید مرتضی و مناقب ابنشهرآشوب بدین ترتیب ابوعبدالله صادق علیهالسلام - عبدالله و ابراهیم و عبیدالله علی و زینب و امسلمه. برخی هم اسامی اولاد آن حضرت را تا 9 نفر نوشتهاند. [115].
بقاع فی البقیع مقدسات
و اکناف بطیب طیباب
آرامگاه حضرت امام محمدباقر علیه السلام
بقیع در مدینه طیبه
ابنشهرآشوب مینویسد که در سابق به نام یثرب بود پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم آن را مدینه خواند هوایش گرم و دارای نخلستانهای فراوان است و آب جاری هم در شهر جاری میشود در شمال آن کوه احد است و در جنوبش جبل بئر و قضاعه که در باب آن احادیث مشهوره صادر شده - بئر آریس در مدینه است که آن چاهی است که انگشتر حضرت رسول به دست عثمان در آن چاه افتاد و آنچه گشتند نیافتند همانجا را پیغمبر (ص) خرید و مسجد ساخت و آرامگاه ابدی پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم همانجا است.
بنای مسجد اول از خشت خام و چوب نخل بود. عمر و عثمان هر دو بر آن افزودند و دیوار آن را از سنگ بالا بردند و سقف آن را از چوب ساج پوشانیدند ولید بن عبدالملک بن هارون عمارت دیگر بر آن افزود و مهدی خلیفه عباسی آن را وسیع گردانید و مأمون خلیفه در زمان خود متصدی احیاء آن بقعه متبرک گشت و امیر چوپان در عهد امارت خویش کسانی فرستاد تا در جنوب مسجد مدرسه و حمام ساختند و پیش از آن در آن بلده حمام نبوده.
در فضیلت مسجد احادیث بسیار وارد شده است که در اخبار ضبط است اما گورستان
[صفحه 421]
بقیع در شرقی مدینه طیبه واقع است و در آن گورستان ابراهیم فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و عثمان و عباس بن عبدالمطلب و امام محمد بن باقر و امام جعفر صادق علیهالسلام و بسیاری دیگر از اصحاب و زوجات رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و بانوان قریش در آن سرزمین مدفون هستند.
مینویسند اول کسی که از صحابه در زمین بقیع مدفون شد اسعد بن زراره که از کبار انصار امت بوده و آخر ایشان سهل بن عبدیست که وفاتش سال 93 هجری بوده و در این ایام پادشاه نجد و حجاز خانههای اطراف مسجد را خریده و مسجد را توسعه میدهد از قراری که از جراید روز خواندهام بنا دارد فضای مسجد را چهار برابر کرده و فلکهای اطراف آن بکشد و چند ملیون لیره مخارج آن را برآورده که از سهمیه نفت حجاز ساختمان میشود امید است خداوند توفیق دهد به دست همان کسانی که بقاع متبرکه خراب شد به دست همان اشخاص مسجد نبوی توسعه و تعمیر یابد و بقاع ائمه بقیع نیز ساخته شود و در این سال 1379 مسجد توسعه و تعمیر و تزیین مفصلی شد. در هر حال اختلافی نیست که امام پنجم در کنار پدرش و عمویش در بقیع در قبهای که به نام عباس بن عبدالمطلب ساختهاند مدفون گردید و این قبه و بارگاه در سال 95 هجری بنا شده و در سال 1334 به دست وهابیها خراب و منهدم گردید.
در جنات الخلود و دوائر العلوم مینویسد و نقل انه دفن فی القبر الذی دفن فیه ابوه لا فی قبر علیحده در کتب دیگر مینویسند در کنار قبر پدرش زینالعابدین و عمویش حضرت امام حسن مجتبی علیهماالسلام دفن گردید.
و ظاهر این است که مانند حضرت جواد که در کنار قبر مقدس جدش امام موسی الکاظم دفن شد مدفون گردید و شاید هم چون قبر کندهاند در حفره زیر متصل به جنازه پدرش زینالعابدین علیهالسلام شده باشد وگرنه موضوع نبش قبر نبوده که این توهم ایجاد شود [116] در سابق گفتیم این قبر را قبلا ساخته بودند.
فضیلت زیارت قبر مقدس حضرت امام محمدباقر علیهالسلام مانند ثواب زیارت قبور پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم و سایر ائمه هدی میباشد و احادیث و اخبار متواتر در این باب وارد است و فلسفه آن هم مشهود است زیرا امام پنجم علیهالسلام مجری مقاصد و مرام جدش صلی الله علیه و آله و سلم بوده و در صف امامت و ولایت همان مقام شامخ اولی به تصرف داشته و لذا ثواب زیارت آن حضرت به نص صریح احادیث نبوی و اخبار مرتضوی و روایات جعفری علیهالسلام همان فضیلت و ثواب زیارت را دارد برای ثواب زیارت به کتب زیر مراجعه شود. [117].
[صفحه 422]
مدفن امام محمدباقر
هر کس ترجمه حال امام محمدباقر را نقل کرده نوشته مدفنش در مدینة الرسول در قبرستان بقیع نزد جد بزرگوارش در مقبره عباس واقع است و همه میدانیم که قبر عباس عموی پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم دارای قبه و بارگاه و ضریح و دستگاهی عظیم بود و اکنون به دست معاندین وهابی ویران و به صورت یک قبرستان خراب اثری در آن منعکس نیست و حتی صورت قبر هم ندارد با آن که سنیها بیشتر سوگندشان به سر مبارک امام محمدباقر علیهالسلام بود.
طایفهای از آنها به بهانه ریاست قبور را خراب کردند و با مردهها در افتادند در حالی که قبر اثری برای مرده ندارد تجلیلی از او برای یادآوری زندهها و طلب مغفرت و حفظ شئون ملی مردم زنده است.
ابنخلکان وفات آن حضرت را در جمعه نوشته که مزرعه بیرون شهر در راه بلقار بوده (و این قریه یا مزرعه از علی بن عبدالله بن عباس بوده است که سفاح و منصور در آنجا متولد شدهاند) و انتقال به شهر دادند و در قبرستان بقیع دفن کردند دیگران در منزل خود حضرت در مدینه ضبط کردند.
آنچه مسلم است این است که قبر عباس و امام حسن مجتبی و امام زینالعابدین و امام محمدباقر در یک قبه به نام قبه عباس بوده است و این چهار قبر ائمه اطهار کنار هم قرار داشته و خود حضرت امام محمدباقر علیهالسلام وصیت فرمود که قبرش را چهار انگشت از زمین بلند بگیرند که صورت قبر معلوم و از زمین و سایر قبور ممتاز و مشخص باشد ولی وهابیها به این اندازه هم قائل و قانع نشدند مگر آنکه پس از خراب کردن چند ملیون پول از مسلمانان هندی گرفتند و یک آجر فشاری که معادل همان چهار انگشت میشود نشانه گذاشتند.
فصل زیارت حضرت امام محمدباقر
در کتاب جامعالاخبار در فصل 12 درباره زیارت حضرت امام محمدباقر علیهالسلام روایت کرده که فرمودند.
قال من زارنی غفرت له ذنوبه و لم یمت فقیرا هر کس مرا زیارت کند خداوند گناهان او را میآمرزد و فقیر نخواهد مرد.
حضرت ابیمحمد بن حسن العسکری علیهالسلام فرمود قال (ع) من زار جعفرا و اباه لم نشتک عیناه سقما و لم یمت مبتلا فرمود کسی که زیارت کند امام جعفر صادق و پدرش امام محمدباقر را مبتلا به درد چشم نخواهد شد و هرگز مبتلا نخواهد گردید به ابتلای امراض دیگر.
[صفحه 423]
و حضرت صادق علیهالسلام درباره زیارت قبر پدرش فرمود من زار اماما من الائمة و صلی عنده اربعا کتب له حجة و عمره هر کس یکی از ائمه دین را زیارت کند و کنار قبر او چهار رکعت نماز بخواند برای او ثواب حج و عمره مینویسند.
یکی از اصحاب پرسید ثواب زیارت شما چیست؟ فرمود کمن زار رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم هر کس ما را زیارت کند چون کسی است که رسول خدا را زیارت کرده باشد [118].
ابنشهرآشوب روایت کرده که امام رضا علیهالسلام در فضیلت زیارت آن حضرت فرمود:
ان لکل امام عهدا فی اعناق اولیائه و شیعته و ان من تمام الوفاء بالعهد و حسن الاداء زیارة قبورهم فمن زارهم رغبة فی زیارتهم و تصدیقا لما رغبوا فیه کانت ائمته شفعائه یوم القیمه هر کس از روی وفا و ارادت و ایمان و عقیدت آنها را زیارت کند روز قیامت به شفاعت آنها خواهد رسید.
طریقه زیارت امام پنجم
در زیارت امام پنجم زیارت خاصی دیده نشده اکثر همان زیارت ائمه اربعه بقیع را نقل کردهاند و طریقه آن بدین شرح است که میفرماید باید غسل کرد و جامه پاک پوشید و با صفای دل و خضوع و خشیت در زیر آسمان چهار رکعت نماز گذاشت و رو به قبله این زیارت را به سوی آن حضرت خواند.
السلام علیک یا ایها النبی المرسل و الوصی المرتضی و السیدة الکبری و السیدة الزهرا و السبطان المنتخبان و الاولاد الکرام و الابناء المنتجبون جئت انقطاعا الیکم و الی آبائکم و ولدکم الخلف فقلبی لکم سلم و نصرتی لکم معده حتی یحکم الله لدینه فمعکم معکم لا مع عدوکم و انی لمن القائلین بفضلکم مقر برجعتکم لا انکر لله قدرة و لا ارغم الا ما شاء الله سبحان الله ذی الملک و الملکوت یسبح الله باسمائه جمیع خلقه و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
و شیخ طوسی در تهذیب و سید بن طاوس زیارت دیگری نقل نمودهاند که محدث قمی در مفاتیح نقل کردهاند که بدین عبارت است
السلام علیکم ائمة الهدی و رحمة الله و برکاته استودعکم الله و اقرء علیکم السلام امنا بالله و بالرسول و بما جئتهم و دللتم علیه اللهم فاکتبنا مع الشاهدین [119].
[صفحه 424]
مرثیه حضرت امام محمدباقر علیه السلام
چو زینالعابدین رخت از جهان بست
کشید از آستین نوباوهاش دست
خدیو باطن و سلطان ظاهر
که آن شه را محمد خواند باقر
جهان سیم و سلطان پنجم
فروغ آفتاب و ماه و انجم
همی نزدیک رأی دوربینش
علوم اولین و آخرینش
به دستش ماسوا را رشته عمر
جهان را خرم از وی کشتهی عمر
ز نخل جاه او یک شاخه طوبی
کمین دربان درگاهش کروبی
چنان سبز از کرامت بود نخلش
که شاهد بر امامت شد درختش
به چشم جابر جعفی از آن شاه
شبی بشکافت سقف خانه و آنگاه
ز گردون بر زمین شد نور نزدیک
چه دارد منکرش جز بخت تاریک
عجب نبود که غیر از فصل انگور
ربود از صله کورا بود مقدور
کند ارض آسمان و آسمان ارض
چنین شه را پرستیدن بود فرض
عدوی آن ولی خاص معبود
هشامزاده عبدالملک بود
به قتلش گرچه باعث آن پلید است
ولی قاتل براهیم ولید است
به استمداد چرخ و یاری دهر
خورانید آن جهان جاه را زهر
شود تا تلخ شهد جان به کامش
ز کین بنمود زهر اندر طعامش
ز بعد چند روز آن شاه مسموم
همی از زندگانی گشت محروم
چه شد جان دادنش نزدیک از درد
وصیت با هواداران چنین کرد
که چون دادند غسل از غم تنش را
نمایندش کفن پیراهنش را
جز آن شاه دلآگاه وفاکیش
کفن ننمود کس پیراهن خویش
[صفحه 425]
سقوط بنیامیه و طلوع بنیعباس
اشاره
در اواخر زندگی حضرت امام محمدباقر علیهالسلام و اوایل زندگانی حضرت امام جعفر صادق علیهالسلام آغاز مکتب تشیع از نظر کشف و تحقیق علمی و بسط و نشر معارف اسلامی شروع میشود.
صفحات اوراق تاریخ جالب توجه است و باید در این سطور علل انقراض و سقوط بنیامیه و اسباب و عوامل زمامداری بنیعباس را یافت اینک با آنکه بحث ما روی شرح سیره زندگانی ائمه هدی (ع) میباشد ناگزیر برای تشحیذ افکار خوانندگان باید محیط تلاقی این دو سلسله حکومت اسلامی را که در زمان امام 5 و 6 نقل و انتقال میشود تشریح کنیم تا بتوانیم اسرار و فلسفه تاریخ را دریابیم.
باید دانست که از تحول اجتماعی و انقلاب سیاسی این عصر برای مسیر حقیقی اسلام در میان دو خط سیر اموی و عباسی فرصتی با ارج بود و دو اختر تابنده امامت در این فرصت حداکثر استفاده را کرده و سیاست دقیقی به کار بردند - آنها در میان انقلابات افکار سیاسی دو حزب اموی و عباسی بلادرنگ مکتب تشیع را گشودند و درس دین و فضیلت آموختند - درس دین و فضیلتی که هدف اصلی مؤسس شریعت غرا بود - درس دین و فضیلتی که استوارترین راه تکامل انسانیت و صحیحترین صراط مستقیم دین اسلام بود به مردم تعلیم کردند - آنها از موقعیت زمانی استفاده کرده و محیطی به وجود آوردند که جنبش دینی و نهضت علمی در سایه آن پدید آمد - در دین هزارها فقیه و حکیم و متکلم به وجود آمد و در علوم و فنون هزاران مترجم و ریاضیدان و فلکی و داروگر و طبیب و حکیم و فیلسوف و شیمیدان و فیزیک شناس و عالم اجتماعی پیدا شدند.
قدرت علمی و توسعه فرهنگ و معارف دولت عباسی که نظیر آن در عالم پیدا نشده از تهیه زمینه افکار تعلیمی این دو امام بزرگوار پدیدار گردید - میلیونها کتاب ترجمه شد و چندین دانشگاه بزرگ در جهان اسلام به وجود آمد که بغداد - بصره - قاهره - مراکش - اسپانیا از مراکز اصلی آن بوده است.
مترجمین بزرگی که به وجود آمدند روی تشحیذ افکار مسلمین بود که پرتو انوار علمی
[صفحه 426]
امام 5 و 6 متخصصین بسیاری در علم کلام - فلسفه - طب - ریاضی - شیمی - داروئی - فلسفه حکمت یونانی و اسلامی و الهی تربیت شدند و هر یک مشعل فروزان یک گوشهای از کشورهای اسلامی گردیدند.
ما شرح مفصل تاریخ سیاسی اسلام را در کتاب «جهان اسلام و اسلام در جهان» شرح دادهایم. [120].
انقراض بنیامیه و آغاز خلافت بنیعباس
خلافت حزب اموی و آلمروان از سال 41 هجرت شروع شد و سال 132 هجری پایان یافت مدت سلطنت و حکومت این چهارده خلیفه 91 سال طول کشید بدین ترتیب:
سال هجرت: 41 - اسم: معاویة بن ابیسفیان - سال میلادی: 661 (قاتل امام حسین)
سال هجرت: 60 - اسم: یزید بن معاویه - سال میلادی: 680 (قاتل امام حسین)
سال هجرت: 64 - اسم: معاویه ثانی - سال میلادی: 683 (مستعفی)
سال هجرت: 64 - اسم: مروان اول - سال میلادی: 683 (شاخههای شجره خبیثه)
سال هجرت: 65 - اسم: عبدالملک - سال میلادی: 685 (شاخههای شجره خبیثه)
سال هجرت: 86 - اسم: ولید اول - سال میلادی: 705 (شاخههای شجره خبیثه)
سال هجرت: 96 - اسم: سلیمان - سال میلادی: 715 (شاخههای شجره خبیثه)
سال هجرت: 99 - اسم: عمر بن عبدالعزیز - سال میلادی: 717 (استثنائا عادل بوده)
سال هجرت: 101 - اسم: یزید ثانی - سال میلادی: 720
سال هجرت: 105 - اسم: هشام - سال میلادی: 724 (قاتل امام سجاد و محمدباقر)
سال هجرت: 125 - اسم: ولید ثانی - سال میلادی: 743 (شرابخواری بسیار)
سال هجرت: 126 - اسم: یزید ثالث - سال میلادی: 744
سال هجرت: 126 - اسم: ابراهیم - سال میلادی: 744 (افراط در عیاشی)
سال هجرت: 127 تا 132 اسم: مروان ثانی - سال میلادی: 750 - 744 (افراط در عیاشی)
[صفحه 427]
پس از انقراض بنیامیه ممالک پهناور اسلام نصیب خلفای عباسی و امویان اندلس گردید. [121].
علل انقراض بنیامیه
در جلد سیدالشهداء علیهالسلام شمهای از تاریخ بنیامیه را نوشتیم و اینک به مناسبت انقراض بنیامیه و تحویل زمامداری به دولت بنیعباس علل این سقوط و اضمحلال آنها را بیان میکنیم.
بنیامیه حزبی بودند که در نظر ما دست اجنبی آنها را تحریک میکرد تا برخلاف دین اسلام قیام کنند و هشتاد سال حکومت آنها شاهد صادق این حقیقت است.
چون نصاری اسلام را بزرگترین سد راه موفقیت خود شناختند با یهود همدست شدند و هر چه بیشتر جنگیدند کمتر موفق شدند و چون قدرت روم شرقی در شام بود و با اروپا به واسطه پرت سعید ارتباط نزدیک داشتند فعالیت خود را در سوریه از دست ندادند با آنکه این کشور به دست مسلمین افتاد رومیهائی که اسیر شده بودند و ظاهرا به دین اسلام گرویده بودند در پنهانی تحریک میکردند تا اجرای احکام اسلام را متوقف سازند. [122].
در میان عرب که رومیها را میخریدند و طبق سنن جاهلیت حکم پسر پیدا میکردند و تبنی و پسرخواندگی مانند فرزند ارث میبرد و از مزایای خانوادگی مانند پسر استفاده میکرد امیه غلام عبد شمس از این مزایا استفاده کرد و به نام پسر خود را در یک طرف از دودمان عبد مناف قرار داده و هر یک از اولاد او با هر یک از اولاد اربابان و ولینعمتان آنها مخالفت شدید میکردند رسما خصومت و دشمنی خود را بروز میدادند تاریخ اسلام مخصوصا دواوین شعرای عرب از این مناقشات بنیامیه و هاشم و دودمان او پر است.
چون دوران حکومت به اسلام رسید و معاویه که از نوابغ مردم و نژادا رومی و تربیتا عربی بود جدا مخالفت خود را با مردی که مورد اتفاق کلیه عرب و عجم یعنی امیرالمؤمنین علیهالسلام که فرمود لولا التقی انا ادهی العرب «ادهی الناس» بود بروز داد و به جنگها پرداخت و پس از سلطه بر مسلمین بیدادگری او و حزب اموی سرتاسر کشورهای اسلامی را فروگرفته - و ظلم آنها بر تمام مردم به مقتضای طبیعت ناپاک آن شجره خبیثه ادامه داشت کسی نبود که از بیدادگری معاویه در امان باشد مگر افراد حزب اموی و حتی در جلسات سری و علنی یزید با آنکه پدرش وصیت کرده بود متعرض حسین بن علی علیهالسلام نشود نمایندگان روم غربی و دست تحریک اجانب یزید را بر کشتن حسین بن علی علیهالسلام تشویق و تأیید میکرد
[صفحه 428]
تا واقعه کربلا رخ داد و آن خون پاک توانست این اسرار را رو اندازد و خبث طینت شجره ملعونه را بر مردم آشکار نماید بنابراین با استنباطی که این بنده از تاریخ کرده قتل حضرت علی و مسموم ساختن امام حسن مجتبی سبط اکبر و زهر خواستن معاویه از نصاری و شهادت حسین بن علی علیهالسلام همه با تحریک اجانب بود که دشمن اسلام بودند و ائمه هدی علیهالسلام را مانع انجام مقاصد خود در جهان بشری میدانستند و آن پیشرفتی که اسلام کرده بود پشت کلیساها و کنیسهها را لرزانده بر بقا و ملیت خود بیمناک شدند و لذا در مقام انتقام برآمده و به هر نحو میسر میشد سدهای آهنینی در پیش پای مسلمین میانداختند و این خصومت و دشمنی ادامه داشت تا با جنگهای صلیبی مسلمین را از پای درآوردند و بر دنیا سلطه یافتند و کتب مختلفی بر رد قرآن نوشتند و به ائمه اطهار علیهم صلوات الله اجمعین تهمتها زدند و پیروان حقیقی آنها را که فرقه امامیه و شیعه اثنیعشریه بودند به افتراها و تهمتها و نسبتهای ناروا منفور ملل ساخته و آتش اختلاف و نفاق را بین مسلمین دامن زدند تا قرون اخیره که جنبش علمی جهان پیش آمد این حربه کهنه و فرسوده شد علم و دانش اوصیاء پیغمبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم مانند خورشید روزافزون شد رشد علمی و رقاء اجتماعی و تقدم و تفوق فرقهی شیعه در ابتکار رشتههای علمی و تألیف و تصنیف کتب ظاهر و ثابت گردید و حربه آنها عوض شد با تبلیغ (فرق تسد) امپراطوری اسلام را در قرن هشتم و امپراطوری عثمانی را در قرن سیزدهم مضمحل کردند و میان ملل اسلام به عنوان افتراق خون و نژاد و مذهب و ملیت تفرقه انداخته اموال و علوم و خزانه کتب و صنایع و فنون آنها را گرفتند و بر عرض و ناموس آنها حکومت کردند مانند حکومت یک دولت مستبد با بندگان و بردگان روم و زنگبار.
باری بنیامیه که از سرچشمه روم شرقی سیاست میگرفتند با اختلاف بین خودشان و ضعف قوای مرکزی که منشأ همه موفقیتهای آنها بود - رو به ضعف نهادند و از فشار ظلم و ستمی که بر مردم میکردند و عیش و عشرت و اعمال شهوات و افراط در جنایات اجتماعی محکوم به زوال و فنا گردیدند - بیدادگری آنها چنان در دل مردم نقش بسته بود که هیچگاه از خاطرها محو نمیشد همان اندازه که ملکات فاضله ائمه هدی در تقوی و پارسائی منطبق با حقیقت و محبوبیت جامعه بود و رذایل اخلاقی و ستمکاری بنیامیه موجب نفرت عمومی و انزجار کلیه مسلمین گردید و حتی هر کس هم میشنید به آنها لعن و طعن میکرد.
دولتی که برنامه آن خدعه و مکر و تزویر و تدلیس و ظلم و ستم بود و برای رسیدن
[صفحه 429]
به مقام و منصب حکومت از هیچ جنایتی خودداری نمیکرد قهرا پس از مدتی محکوم به زوال و اضمحلال میگردید زیرا:
لطف حق با ما مداراها کند
چون که از حد بگذرد رسوا کند
سبب زوال بنیامیه
مقری میگوید پس از زوال بنیامیه برخی از شیوخ از آنها میپرسیدند علت زوال حکومت شما چیست گفتند.
ما به عشق خوانندگان و نوازندگان و التذاذ از کیفیات و شهوات اشتغال یافتیم و آنها که به ما خدمت میکردند و اسباب عیش و نوش ما را فراهم میکردند به آنها تفقد میکردیم از کار و فعالیت اداره امور کشور باز میماندند و برای مصارف تعیش خود به رعایا ظلم و ستم میکردند و بیدادگری مینمودند بیانصافی و ستمپیشگی سبب تنفر عمومی گردید ما از ملت مالیات و خراج میخواستیم آنها امنیت و آسایش از ما در حالی که تحمیل خراج میشد ولی آسایش و راحتی از رعایا و ملت سلب شده بود با این ترتیب اختلاف طبقاتی شروع شد و دره عمیقی بین ملت و دولت اموی به وجود آمد - فشار عمال ما موجب فراری دهقانان شد و مزارع ویران و بائر گردید - دهات خراب و خالی ماند بیتالمال خالی ماند و در حالی که وزراء و درباریان حزب اموی به عیش و نوش مشغول بودند و دوستی آنها تا روزی بود که دولت خزائنش انبوه از دینار و درهم بود چون بیتالمال خالی شد افراد قشون اطاعت امر نکردند اطرافیان متفرق شدند - دشمنان غالب گردیدند ما هم به علل فقدان نیرو و یاران شکست خوردیم به علاوه که اشتغال به شهوات ما را از مهام امور کشور بیاطلاع داشت و نمیدانستیم در محیط تسلط ما چگونه میگذرد و این بیخبری قویترین عامل زوال سلطنت ما شد. [123].
مردی در مسجد دمشق مرکز قدرت حزب اموی با خنجر برهنه وارد شد و این اشعار میخواند در سال 132 که خلافت اموی خاتمه یافت. [124].
ابنی امیة قددنا تشتیکم
و ذهاب ملککم و ان لا یرجع
و ینال صفوته عدو ظالم
للمحسنین ثمه یفجع
بعد الممات بکل ذکر صالح
یا ویلة من قبح ما قد یصنع
[صفحه 430]
آغاز دولت بنیعباس
ازی امیة معذورین لو قتلوا
و ما رأی لبنی عباس من عذر
شب جمعه 17 ربیعالاخر سال 132
ابی العباس عبدالله بن محمد سفاح زمام امور کشورهای اسلامی را با تشریک مساعی ابومسلم خراسانی به دست گرفت.
مدت خلافت این سلسله 526 سال طول کشید.
در این مدت اسلام به اوج رفعت رسید ولی بنیعباس نسبت به علویین نهایت ظلم و ستم را روا داشتند و حتی کوشیدند که نسل آنها را قطع کنند و علوی روی زمین نگذارند ولی دست قدرت سادات علوی و بنیفاطمه را از خون پاک ائمه اطهار علیهالسلام در اطراف عالم پراکنده ساخت چنانچه اکنون بالغ بر سه میلیون سادات علوی در شرق و خاورمیانه میباشند و این بزرگترین فامیل بشری است که همه به هم مربوط و دارای شجرهنامه هستند. [125].
خلفای عباسی 37 نفر بودند
از 656 - 312 ه
سال هجری: جمعه 14 ع 132 - 1 - نام خلیفه: سفاح - سال میلادی:750
سال هجری: 136 - نام خلیفه: منصور - سال میلادی: 754
سال هجری: 158 - نام خلیفه: مهدی - سال میلادی: 775
سال هجری: 169 - نام خلیفه: هادی - سال میلادی: 785
سال هجری: 170 - نام خلیفه: رشید - سال میلادی: 786
سال هجری: 193 - نام خلیفه: امین - سال میلادی: 809
سال هجری: 198 - نام خلیفه: مأمون - سال میلادی: 813
سال هجری: 218 - نام خلیفه: معتصم - سال میلادی: 833
سال هجری: 227 - نام خلیفه: واثق - سال میلادی: 842
سال هجری: 232 - نام خلیفه: متوکل - سال میلادی: 847
سال هجری: 247 - نام خلیفه: منتصر - سال میلادی: 861
سال هجری: 248 - نام خلیفه: مستعین - سال میلادی: 862
سال هجری: 251 - نام خلیفه: معتز - سال میلادی: 866
سال هجری: 255 - نام خلیفه: مهتدی - سال میلادی: 869
سال هجری: 256 - نام خلیفه: معتمد - سال میلادی: 870
سال هجری: 279 - نام خلیفه: معتضد - سال میلادی: 892
[صفحه 431]
سال هجری: 289 - نام خلیفه: مکتفی - سال میلادی: 902
سال هجری: 295 - نام خلیفه: مقتدر - سال میلادی: 908
سال هجری: 320 - نام خلیفه: قاهر - سال میلادی: 932
سال هجری: 322 - نام خلیفه: راضی - سال میلادی: 934
سال هجری: 329 - نام خلیفه: متقی - سال میلادی: 940
سال هجری: 333 - نام خلیفه: مستکفی - سال میلادی: 944
سال هجری: 334 - نام خلیفه: مطیع - سال میلادی: 946
سال هجری: 363 - نام خلیفه: طایع - سال میلادی: 974
سال هجری: 381 - نام خلیفه: قادر - سال میلادی: 991
سال هجری: 422 - نام خلیفه: قائم - سال میلادی: 1031
سال هجری: 467 - نام خلیفه: مقتدی - سال میلادی: 1075
سال هجری: 487 - نام خلیفه: مستظهر - سال میلادی: 1094
سال هجری: 512 - نام خلیفه: مسترشد - سال میلادی: 1128
سال هجری: 529 - نام خلیفه: راشد - سال میلادی: 1135
سال هجری: 530 - نام خلیفه: مقتفی - سال میلادی: 1136
سال هجری: 555 - نام خلیفه: مستنجد - سال میلادی: 1160
سال هجری: 566 - نام خلیفه: مستضیء - سال میلادی: 1170
سال هجری: 575 - نام خلیفه: ناصر - سال میلادی: 1180
سال هجری: 622 - نام خلیفه: ظاهر - سال میلادی: 1225
سال هجری: 623 - نام خلیفه: منتصر - سال میلادی: 1226
سال هجری: 656 و 640 - نام خلیفه: معتصم - سال میلادی: 1242 - 1258
چهارشنبه 14 ماه صفر
ممالک عباسی نصیب ادارسه در مراکش و بنیاغلب و بنیطولون و طاهریان و صفاریان و آلبویه و بنیحمدان و غزنویان گردید. [126].
فرق بین دولت اموی و عباسی
دولت بنیعباس از ضعف دولت اموی استفاده کرد و قریب نیمقرن طرح نقشه گرفتن و زمامداری از بنیامیه را داشتند تا به حمایت ایرانیان این موفقیت برای آنها دست داده و اینک با بیان فرق و امتیاز این دو دولت میتوان به روحیه آنها بیشتر آشنا گردید.
حزب اموی - با بنیهاشم برای دو منظور میجنگند اول انتقام از رسول خدا دوم رسیدن به حکومت
بنیعباس فقط برای نیل به سلطنت و خلافت پیکار میکردند و هر که با آنها مخالف بود با او میجنگیدند خواه به دین برخورد کند یا به دنیا
بنیامیه حضرت ابیعبدالله حسین بن علی را در کربلا با فرزندانش شهید کردند تا مخل حکومت آنها نباشد.
بنیعباس حسین بن علی را در فخ با بسیاری از علویین کشتند.
[صفحه 432]
بنیامیه سه نفر از ائمه علیهالسلام را مسموم کردند تا مخل حکومت آنها نباشد.
بنیعباس شش نفر از ائمه علیهالسلام را مسموم کردند - حضرت صادق، کاظم، رضا، جواد، هادی عسکری علیهمالسلام را و هر یک را خواستند و پس از وقوف بر فضایل علمی آنها دستور میدادند که آنها را مسموم میکردند چنانچه هشام بن عبدالملک حضرت باقر را به شام دعوت کرد و چون از او بیمناک شد او را به وسیله عامل مدینه مسموم ساخت.
بنیعباس هم این درس را از بنیامیه آموختند که ائمه را دعوت میکردند و احترام میگذاشتند ولی از بیم آنها را در منزل خودشان مسموم میساختند - سفاح و منصور با حضرت صادق علیهالسلام هارونالرشید با امام الکاظم - مأمون با حضرت رضا علیهالسلام و معتصم با حضرت جواد - متوکل با حضرت هادی المعز با حضرت عسکری بدین حیله و غدر عمل و به همین دلیل تولد و غیبت حضرت قائم مخفی گردید.
امویین زید و یحیی و عبدالله جعفر و بسیاری را کشتند و به خون آغشتند.
بنیعباس - قاسم - احمد پسران امام کاظم و عیسی بن زید و بسیاری از سادات علوی را در زندان به قتل رسانیدند و نابود کردند و خواستند از نسل علوی کسی نماند سادات علوی هم در هند و ایران متواری شدند و قبور و بارگاه آنها شاهد این حقیقت است.
بنیامیه نسبت به بنیعباس هم این حیله و مکر را به کار بردند و بسیاری از آنها را مسموم کردند چنانچه در مقاتل الطالبیین مضبوط است.
بنیعباس فقط این جنایات را درباره علویین میکردند.
بنیامیه خانهای اولاد پیغمبر و دودمان اهل بیت را در کربلا آتش زدند و یک مشت زن و کودک را متواری ریگستان پر خار و خس عربستان کردند.
بنیعباس خانه حضرت صادق را آتش زد و عیال و اولاد او را متواری کردند و در دهلیز خانه آنها را اسیر و دستگیر کردند. [127].
بنیامیه دختران پیغمبر و ناموس ولایت را در روز عاشورا غارت کردند و لباس و زیور آنها را به عنف گرفتند.
بنیعباس به فرمان هارونالرشید قائد جلودی را به مدینه فرستاد تا کلیه خاندان ابیطالب
[صفحه 433]
و علویین را غارت کرده تمام حلی و زیب و زیور آنها را بگیرد و جلودی هم این وظیفه را خوب انجام داده و کلیه زیورآلات آنها را گرفت.
هشام اموی کلیه علویین را پس از قتل حضرت زید از عراق به مدینه تبعید کرد و بر آنها ناظری معین نمود که خارج نشوند.
موسی عباسی حضرت هادی را با کلیه علویین پس از حادثه فخ از مدینه به بغداد تبعید کرد حتی اطفال را از ماندن مدینه بیمناک ساخت.
بنیامیه از هیچ اسائه ادب و اهانتی به مقام ائمه اطهار خودداری نکردند تا مقام حکومت آنها ثابت بماند.
بنیعباس نیز هم خود را صرف قتل و تبعید - سم و محو و نابودی علویین نموده و آثار آنها را محو میکردند و حتی مدینه را از این جهت که مولد و آرامگاه آنها بود خراب کردند و هارون برای محل قبر حسین علیهالسلام درختها را که سایبان و پناهگاه زوار بود قطع کرد و متوکل بر آن زمین آب بست و کلیه هواخواهان آنها را محو و نابود کردند و بغداد را به جای آن پس از سامرا ساختند.
خلاصه آنکه بنیامیه و بنیعباس هر دو هدفشان محو نام علی و اولاد و آثار آنها بود و هر کجا عمارتی به نام آنها یا اثری برای آنها میدیدند محو و نابود میکردند چنانچه در حق آنها گفتهاند:
تالله ان کانت امیة قد اتت
قتل ابن بنت نبیها مظلوما
فلقد اتته بنوابیه بمثله
فغذا لعمرک قبره مهدوما
اسفوا علی الا یکونو شارکوا
فی قتله فتبعوه رمیما
بنیامیه در هزار شهر اسلامی آثار و علائم و اولاد و ذراری علویین را مقتول و مسموم و تبعید و تهدید کردند.
بنیعباس نیز در بیش از هزار شهر اسلامی به قتل و زجر و تبعید و شکنجه و تهدید علویین پرداختند.
کتاب و کتابخانه در اسلام
نوشتن و خواندن در اسلام ارزش معنوی داشت - در اعراب قبل از اسلام با سوادانی که نوشتن و خواندن میدانستند انگشتشمار بودند - غالب افراد عرب از زن و مرد دارای حافظه نیرومند قریحه شعر بودند و تسلط بر امثال و حکم و لغات داشتند.
[صفحه 434]
چون اسلام پدیدار گشت فریضه اول آن دانش و بینش بر هر زن و مرد بود که باید به نوشتن و خواندن توجه کامل کرده تعلیم و تربیت اسلامی را توسعه و رواج دهند و از مزایای تعلیمات دینی بهرهمند گردند.
این رویه توسعه روزافزونی گرفت تا به جائی رسید که دانشمندان را اعم از زن یا مرد سیاه یا سفید - شرقی یا غربی - عرب یا عجم هر که به زیور علم و دانش آراسته بود مورد توجه و احترام خلفا واقع میگشت.
نتیجه این توجه و تزویج و تشویق دانشمندان و نویسندگان و گویندگان به اینجا رسید که گروهی به تألیف و تصنیف پرداختند.
اولین کتابی که جمعآوری و نوشته شد قرآن بود. پس از رحلت پیشوای اسلام ابوبکر در مقام جمعآوری قرآن برآمد و به فاصله کوتاهی قرآنی که روی پوست و چوب و برگها نوشته شده بود و در مدینه اصحاب و مسلمانان خیلی قریب العهد بودند جمعآوری و به صورت کتاب نگارش یافت.
پس از جمعآوری قرآن اخبار اسلام و احادیث نبوی تألیف و جمعآوری گردید و همین که نهضت تألیف و تصنیف شروع شد به فاصله کمتر از یک قرن تمام کتب ملل مغلوبه جمعآوری و ترجمه گردید و آغاز آن از زمان امام محمدباقر علیهالسلام شروع گردید.
تمام فنون اسلامی و تعلیمات پیشوایان دین و افاضات خاندان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نگارش یافت. گروهی از دانشمندان اسلام که غالب ایرانی بودند برای جمعآوری حدیث و اخبار اسلام و تدوین فنون و علوم دین مبین اسلام به مسافرت پرداخته و شروع به تألیف و نگارش کتب خود نمودند که از آن جمله تاریخ اعثم کوفی - اخبار نصر بن مزاحم - تاریخ سلیم بن قیس هلالی و غیره میباشد و احادیث و کتب فقه نیز از زمان این امام شروع به تدوین گردید.
اواخر دوره بنیامیه ترجمه کتب ملل مغلوب شروع شد و در زمان هارون و مأمون عباسی به منتهای قدرت و عظمت رسید به طوری که دیگر جائی نبود که مسلمانان دست نینداخته و کتب آنها را در اسلام به زبان عربی نقل نکرده باشند.
چیزی که پشتیبانی از دانش و هنر را تأیید میکرد آمیزش مسلمین با ملل گوناگون بود که موجب اصطکاک تمدنهای متنوعه و علت پیشرفت کار به شمار میرفت.
دانشمندان ایرانی - رومی - هندی - یهود - نصاری - کهنه - فراعنه مصر - مرتاضین
[صفحه 435]
هند همه مانند آجر و سنگ یک عمارتی پشت به پشت یکدیگر داده بنیان کاخ تمدن اسلام را براساس تزلزل ناپذیری استوار کردند که هنوز پس از 14 قرن ملل غربی اعتراف کردند که تمدن دنیای امروز از منبع مدنیت اسلام سرچشمه گرفته است.
خلفای اواخر اموی و خلفای اوایل عباسی برای نشر علوم اسلامی و تدوین کتب و تهیه کتابخانهها ابراز علاقه کرده و با جدی وافر خدماتی شایسته به فرهنگ اسلامی کردهاند که نام آنها زیب صفحات تاریخ اسلام و جهان است.
جمعآوری کتب و تشکیل کتابخانه از دیرزمانی در ایران و یونان و مصر و اسکندریه مورد توجه بود ولی در اسلام تعلیم و تربیت چنین بود که هر کس کتابی داشت به تدریس و تعلیم آن مجبور بود و حبس کتب خود گناه بزرگی به شمار میرفت و باید کتاب مورد استفاده مردم واقع گردد. چون در آن ازمنه چاپ وجود نداشت نویسندگی خود یک موضوع بسیار مهمی بود که در اسلام ارزش معنوی داشت و مخصوصا شرکت ایرانیان در این فن و گرفتن مهام امور فرهنگی را از عرب باعث شد که فصاحت عربی را گرفته با بلاغت خویش در انشاء به کار بردند.
و اساس تمدن اسلام را بر فرهنگ ایرانی و قریحه سرشار و هوش و ذکاوت بینظیر ایرانیان گذشته که در تمام مظاهر تمدن بدون شک و تردید بزرگترین مردان نامور علم و دانش ایرانیان بودهاند - در نظم و نثر هم ایرانیان بر اعراب تفوق یافتند. به طوری که ابنمقفع - راغب اصفهانی - بدیع الزمان اصفهانی - ابوالفتح بستی - صاحب بن عباد - ابوعلی مسکویه اصفهانی - قابوس وشمگیر - ارجانی - طغرانی - ابیوردی - مهیار دیلمی - خوارزمی و غیره همه ایرانی بودهاند و در آوردن دولت عباسی و حفظ آنها اقدام کرده سهمی به سزا داشتند.
خلفای عباسی شروع به تشکیل کتابخانهها کردند و کتب را جمع نمودند و ایرانیان را زمامدار فرهنگ و دانش قرار دادند زیرا لایقتر از ایرانیان در ملل متنوعه اسلامی که در مرکز خلافت جمع شده بودند نبود - ایرانیان ابتکار را همیشه در دست داشتند و فرهنگ اسلام در قدرت اراده و عقل سلیم و ذوق مستقیم و هوش سرشار آنها بود.
چون در کشورهای اسلامی صیت کتاب دوستی و فضیلت پروری و دانش پروری خلفا شهرت یافت و طنینانداز گشت و خبر پیچید که خلیفه دوستدار علم و دانش است و کتب گرانبها را خریداری میکند و نویسندگان کتب را احترام و اکرام مینماید به منطوقهی «الناس
[صفحه 436]
علی دین ملوکهم» هر کس نسخهای از هر کتابی داشت به دربار میبرد و به دریافت انعام و اکرام فراوان موفق میگردید و کسب علم و دانش و ترویج فنون و فرهنگ هدف هر فردی از افراد مسلمین گردید.
در زمان عباسیان کتابها جمعآوری و کتابخانهها تشکیل گردید و برای کتاب و کتابخانه ارزش و ارجی بسیار قائل میشدند.
ایرانیان به قدری در علوم و فنون مخصوصا ریاضیات تفحص و تقدم و ابتکار یافتند که قریب شش هزار جلد کتاب در ریاضیات در دربار منصور و رشید جمعآوری کرده بودند.
شرح مفصل این قسمت را در تاریخ تمدن جرجی زیدان و گوستاو لوبون و میراث اسلام در اروپا میتوان یافت که اکثر این کتب از طریق هند و ایران و عراق و عربستان و قاهره به اروپا رفت - درباره تمدن اسلام و اسپانیا مینویسند: چون خلفای فاطمی خیال داشتند تمام جهان را در زیر فرمان خود آورند مرکز خلافت را به قاهره بردند و الحاکم با برادرش عبدالله کتابخانه بزرگی داشتند و مدت پنجاه سال اخیر خلافت پدرشان پول زیادی به مصرف کتاب رساندند و برخی نوشتهاند: در کتابخانه وی حدود ششصد هزار جلد کتاب وجود داشته و مورخین تا چهارصد هزار جلد آن را اتفاق کردهاند - این کتابخانه در اسپانیا به دست الحاکم دوم تشکیل گردید و باید اعتراف کرد که پس از کتابخانه اسکندریه بزرگترین کتابخانههای جهان در اسپانیا به وجود آمد.
الحاکم در اسپانیا با همکاری وزراء زیرک و دانشمندی که داشت خود رسیدگی به کارها میکرد فقط در ترویج دانش و نفوذ و ایجاد فضایل در توده مردم کوشش کرد تا به جائی در تربیت مسلمانان اسپانیا پرداخت که این نقطه در اروپا مانند ستارهی درخشانی در آسمان تاریک اروپا جلوه کرد.
قدرت و عظمت مسلمین در اسپانیا، قریب سه قرن ادامه داشت - صد سال هم در حال فترت بود یعنی در چهارصد سال پس از عظمت مسلمین اسپانیا یکی از اشراف فرانسه برای از بین رفتن کتابخانه سلطنتی آن کشور ابراز غم و اندوه کرد و حال آنکه آن کتابخانه فقط نهصد جلد کتاب داشته و در تمام جهان مسیحیت تا مدتها بعد نیز کتابخانه که در حدود پنج هزار جلد کتاب داشته وجود نداشت در اینجا ناگفته نگذاریم که مقارن همین اوقات در مراغه ایران کتابخانه خواجه نصیرالدین طوسی نیز چهارصد هزار جلد کتاب داشته است الحاکم
[صفحه 437]
در اسپانیا در صدد جمعآوری کتب بود و هر کتاب قیمتی را خریداری میکرد مخصوص کتب مذهب و با نقش و نگار و کتب علمی و فنی را به هر قیمت عرضه میشد خریداری میکرد.
الحاکم خود شخصا در شرح حال مردان اسلام اطلاعات بسیط و قابل توجهی داشته و تاریخ مفصلی درباره اسپانیا نگاشته است که اطلاع او بر کتب و شرح حال نویسندگان از آن معلوم میشود و بسیاری از کتب را نیز خود به عنوان مطالعه شرح و حاشیه کرده است یا پشت جلد آن مطالعه خود را نگاشته است.
مصنفین و نویسندگان کتب آن عصر مقید بودند در آغاز کتاب مقدمهای مبنی بر قید سال تولد و مرگ مصنف و شرح حال مؤلف بنویسند روی این سیره دانشمندان اسپانیا در شجرهنامه و سلسله آن مهارت و اطلاع عمیق داشتند.
اهمیت کتاب در اسپانیا به اطراف کشورهای اسلامی شهرت گرفت در نتیجه هر کس نسخهای از هر کتابی داشت با خط خوش نوشته تذهیب میکرد و به زیبائی جلد کرده بیدرنگ به دربار خلفای فاطمی در اسپانیا میشتافتند و هزار سکه به عنوان جایزه دریافت میداشتند الحاکم برای حفظ این کتب کتابخانه و عمارت مهمی ساخت که گنجایش یک میلیون کتاب داشت قفسههای زیبا از چوبهای خوشبو و دیوارها از مرمر بود به قدری کتابخانه اسلامی اسپانیا جلب توجه میکرد که پاپها و کشیشهای مسیحی که تازه قدم به دایره معرفت گذاشته بودند به جانب این گنج دانش شتافته و استفادههای علمی بسیار میکردند.
در این عمارت بینظیر اطاقهای بسیاری اطراف کتابخانه که برای استنساخ کتب و نویسندگان و کتاب و مذهبین و صحافها بنا شده بود که از کتابهای کمیاب در آنجا نسخههای متعدد تهیه میکردند.
در این موقع که ایرانیان دانشمند در دربار خلفای فاطمی این طور در نگاهداری آثار باستانی روم و یونان بذل کوشش میکردند کشیشهای مسیحی کتب عتیقه را در آب میشستند و به واسطه نداشتن کاغذ و وسایل دیگر شرح حال و سرگذشت زندگانی مقدسین و اشخاص بزرگ مسیحی را روی آن اوراق مینگاشتند.
مسلمانان بهترین کاغذ را برای کتابها به کار میبردند و با کمال دقت و همت گرانبهاترین چرمها را جلدسازی میکردند - شیرازهبندی - تذهیب - صحافی را به خوبی میدانستند و با مهارت و استادی به کار میبردند.
[صفحه 438]
در اسپانیا کارکنان بسیاری از زن و مرد و جمیع طبقات سرگرم این کارها بودند رئیس کتابخانه یکی از خواجهگان بود که تالد نام داشت و سردبیر آنجا زنی بود موسوم به لینه و فاضله بود.
الحاکم زنانی را که دانشمند و فاضله بودند موظف ساخته بود برای جمعآوری کتب به اطراف مسافرت کرده و کتب کمیاب را برای کتابخانه خلیفه خریداری کنند و این نمونه بارزی از تجدد و دوست داشتن علوم در اسلام بود.
دانشپروری در کلیه طبقات نفوذ داشت و مخصوصا در میان زنان به قدری ارزش داشت و مورد علاقه بود که برخی از زنان اسپانیا به سر بردن در کتابخانه و مطالعه و تحقیق را بر انتخاب همسر مقدم میداشتند.
کتابخانه اسپانیا کانونی بزرگ برای تمرکز تمدن و خورشید علم و دانش اسلام بود که به زودی تمام اروپا را به نور تمدن خود روشن گردانید.
از اطراف ممالک اسلامی هزاران دانشمند از ملل متنوعه اسلام برای دیدن کتابخانه اسپانیا بدان شهر باعظمت آمده و از کیسه خلیفه خرج سفر میگرفتند.
ایجاد این کتابخانه باعظمت موجب شد که کنار هر مسجدی یک دانشکده ساختند و حوزههای علمی و درسی رونق گرفت و علوم و فنون تعلیم اسلامی در توده مردم اسپانیا رواج کامل یافت.
هزاران دانشآموز از حوزه به حوزه دیگر شتافته و در شبانهروز رفت و آمد میکردند و دانشگاه اسلام رونقی به خود گرفت که دیگر نظیر آن در دنیا دیده نشده است.
خلیفه فاطمی از جیب خود شخصا 28 بنگاه علمی را خرج میداد و دانشجویان بیچیز را اداره میکرد یعنی غذا و مسکن و لباس میداد - مردمی که خلیفه را تا این حد دوستدار علم و دانش دیدند با کمال اشتیاق به توسعه فرهنگ و دانش میپرداختند که الناس علی دین ملوکهم.
هر کس برای خلیفه تحفه و ارمغان میآورد او به جای هدایا کتابهای نفیس که نسخههای متعدد از آن گرفته بودند میفرستاد به همین جهت 70 کتابخانه بزرگ در قرطبه تأسیس گردید و سرمایهداران به پیروی خلیفه به تشکیل کتابخانهها پرداختند. توانگردان و سرمایهداران و اشراف با آنکه تمام عمر شاید یک صفحه کتاب هم نخوانده بودند برای جلب
[صفحه 439]
توجه خلیفه به جمعآوری کتاب و تشکیل کتابخانه پرداختند به طوری که اکثر دکانداران کاتب و صحاف و مذهب بودند و زن و مرد در ترویج کتب همت گماشتند مانند دکان زرگری و جواهرفروشی و ابریشمفروشی جلب نظر مردم را میکرد. و همیشه پرجمعیت بود.
الحاکم هفت سال در ساختمان مسجد معروف قرطبه و ساختن منبری مناسب با مسجد و کتابخانه صرف وقت کرد که هماکنون عظمت مسلمین از آنجا پدیدار و موجب افتخار و مباهات مسلمانان جهان است.
تمام این ذخایر علمی و منابع مدنیت اسلامی و مفاخر رشد عقلی مسلمین از قرن 8 تا قرن 13 هجری رهسپار اروپا شد و با تفرقهای که بین مسلمین انداختند کلیه کتابخانههای اسلامی را به اروپا بردند و چند ملیون کتاب از آمار هر کتابخانه بیست کشور اروپائی را کتب اسلامی تشکیل میدهد - از میان چهار میلیون کتاب کتابخانه بریطانیای کبیر دو میلیون آن برحسب فهرستهای آن مربوط به ملل اسلامی است و تمام مستشرقین اعتراف و اذعان کردهاند که تمدن علمی ملل اروپائی مدیون معارف و فرهنگ مسلمین است این گوشه از سطور عظمت دوره بنیعباس است که آغاز آن به رهبری حضرت امام محمدباقر علیهالسلام و امام جعفر صادق علیهالسلام شروع شده است و دانشگاه آنها هنوز با امواج علم و دانش خود در دریای متلاطم فرهنگ جهان در نوسان و حرکت است نهایت آنکه شدت موج آن از ملل شرق در صفحات ملل غرب و نوسان ضعیف آن در ملل شرق هنوز پدیدار است.
امروز به خوبی مشهود است روش پرورش ملت و دولت آمریکا در نشر و توسعه فرهنگ درست از همان طریقه و سبک مسلمین قرون وسطی سرمشق گرفتند هر ابتکار جدیدی در این فن میکنند در اسلام سابقه اجمالی یا تفصیلی داشته که مدتی ملت مختلف مسلمان از آن غافل بودند و اکنون که به هوش آمدهاند باید از ملل آمریکائی و اروپائی ودایع تاریخی خود را به عاریه بگیرند.
«پایان»
پاورقی
[1] مطالب السئول محمد بن طلحه شافعی ص 80.
[2] کشف الغمه اربلی ص 212.
[3] مصباح المتهجد ص 557 - تذکرة الائمه ابنجوزی - ارشاد شیخ مفید - وافی فیض - کافی کلینی - بحارالانوار مجلسی و صدها کتاب دیگر که منبع ما میباشد - و باید گفت با کمال تاسف راجع به شرح حال حضرت امام محمدباقر (ع) در این چند قرن اخیر به عربی و فارسی کتاب مستقلی نگارش نیافته مگر کتاب ناسخ التواریخ سپهر که آن هم تاریخ عمومی است و نگارنده برای تألیف این کتاب بسیار کاوش نمودم در عراق و ایران و هند کتابی مستقل به نام این امام نیافتم. بیشتر جدیت بر جمع مطالب راجع به امام پنجم در این کتاب نمودم و تقدیم علاقمندان مینمایم.
[4] فصول المهمه ابنصباغ مالکی ص 192.
[5] بحارالانوار مجلسی.
[6] مناقب شافعی ص 80.
[7] فصول المهمه ابنصباغ ص 192.
[8] کتاب امیرالمؤمنین (ع) که چند بار چاپ شده و کتاب منتقم حقیقی که شرح حال حضرت مهدی آل محمد و امام 12 امامیه است.
[9] اعیان الشیعه ص 15 ج 4.
[10] اعیان الشیعه ص 17 ج 5 - 4.
[11] بحارالانوار ص 480 - ج 11.
[12] علامه مجلسی در بحارالانوار چاپ تبریز ص 48.
[13] ملل و نحل شهرستانی.
[14] کشف الغمه اربلی ص 215.
[15] کتاب الخرایج و الجرایح راوندی باب 6 - کشف الغمه اربلی ص 218.
[16] کتاب خرایج و جرایح راوندی باب 6 ص - کشف الغمه اربلی ص 230.
[17] مطالب السئول ص 81.
[18] نقل از قصیده مدحیه علامه اربلی در کشف الغمه ص 222.
[19] اعیان الشیعه ص 48 جزء 4 ج 4.
[20] تذکرة الائمه ابنجوزی ص 191 - فصول المهمه ابن صباغ ص 197.
[21] خصال صدوق ص 51 ج 1 - مناقب ابن شهر آشوب ص 293 ج 2- زینالعابدین ص 64.
[22] میزان الاعتدال ذهبی ص 232 ج 1- لسان المیزان ابنحجر ص 215 ج 2- تذکرة الخواص ابنجوزی ص 36 آداب اللغة العربیه جرجی زیدان ص 98 ج 3 به نقل سر العالمین غزالی - زینالعابدین ص 65.
[23] الکشکول فیما جری علی آل الرسول ص 156.
[24] رساله جاحظ در بنیهاشم.
[25] قرب الاسناد عبدالله بن جعفر حمیری ص 76 ط نجف.
[26] به کتاب امیرالمؤمنین از نگارنده مراجعه شود.
[27] مروج الذهب مسعودی ص 171 ج 2.
[28] ثواب الاعمال شیخ صدوق ص به نقل اعیان الشیعه ص 50.
[29] این کتاب به نام روحالکتاب - سبعالظهورات - دعاء خانیه - امالکتاب نامیده شده که در سال 1296 قمری به قلم سید الفت شاه هندی به خط نستعلیق عالی نوشته شده و در آلمان با یک شروح و توضیحاتی که به زبان انگلیسی و آلمانی داده شده طبع گردیده است و نسخه آن متعلق به آقای شیخالاسلام کوفی مقیم حشمتیه تهران میباشد.
[30] برای درک مراتب کامل توحید به کتاب حکمت بوعلی سینا تألیف حضرت آیة الله آقای علامه حایری مازندرانی دامت برکاته مراجعه شود.
[31] درة التاج ص 48 ج 1- تفسیر کبیر مفاتیح الغیب ص 390 ج 1- تفسیر طبری ص 91 ج 14.
[32] تفسیر کبیر ص 395 ج 1- شرح اصول کافی ص 143 - مفاتیح الغیب ص 34 - درة التاج ص 31.
[33] تفسیر کبیر ص 396 ج 1 شرح اصول کافی ملاصدرا ص 143 - درة التاج قطبالدین سروری ص 37.
[34] اتحاف السادة المتقین ص 80-70 ج 1.
[35] سیوطی در کتاب خلفاء خود مفصل این اخبار را نوشته است.
[36] تفسیر سوره یوسف غزالی ص 179.
[37] فهرست کتاب تبصره علامه.
[38] معارف العالیه شهرستانی ص 4 - اصول کافی باب العقل مراجعه شود.
[39] به نقل بستان السیاحه از منیة المریدین شیخ زینالدین ص 35.
[40] راجع به حقیقت علم از نظر حکماء به کتاب حکمت بوعلی سینا تألیف حضرت آیة الله آقای شیخ محمد صالح علامه حایری مازندرانی مقیم سمنان به اهتمام و تصحیح نگارنده مراجعه شود.
[41] برای تقسیم علوم به کتاب سیر فلسفه در اسلام تألیف نگارنده مراجعه شود.
[42] درة التاج صفحه 10-116 ج 1.
[43] بحارالانوار - مکتب اسلام تألیف نگارنده.
[44] به نص اعیان الشیعه ص 30 ج 4.
[45] نقل از دسته گل محمدی اثر دوست محترم شاعر آل محمد آقای علیاکبر پیروی.
[46] برای درک احوال انبیاء و قصص قرآن به کتاب تاریخ انبیاء مراجعه شود.
[47] اعیان الشیعه ص 47 ج 4 جزء 2.
[48] اعیان الشیعه ص 40 ج 2 و 4.
[49] اینجا انکار امامت به منظور تقیه بوده است.
[50] کتاب المحاسن و المساوی ج 2 از محاسن المسامره به نقل اعیان الشیعه ص 54 ج 4.
[51] به نقل اعیان الشیعه ص 58 ج 4.
[52] الاخلاق آقای علامه شیخ موسی سبیتی.
[53] اعیان الشیعه ص 66 - ج 4.
[54] حلیة الاولیاء ابونعیم اصفهانی به نقل اعیان الشیعه ص 67 ج 4 جزء 4.
[55] معالم العتره به نقل اعیان الشیعه ص 52 ج 4.
[56] ارشاد مفید.
[57] بحارالانوار ج 10.
[58] نظیر این عبارت از حضرت سجاد (ع) نقل شده مفهوم آن از پیغمبر و امیرالمؤمنین و امام حسن مجتبی و سیدالشهداء نقل شده و این اهمیت موضوع عبادت را میرساند.
[59] انور البهیه.
[60] بحارالانوار.
[61] بحارالانوار.
[62] بحارالانوار ج 12 به نقل اقوال الائمه ص 267 ج 1.
[63] البیان و التبیین ابوعثمان جاحظ به نقل اعیان الشیعه ص 78.
[64] تذکره ابن حمدون به نقل اعیان الشیعه ص 78.
[65] تحف العقول.
[66] بحارالانوار ج 12.
[67] تفسیر صافی ص 83 سوره آلعمران کافی در باب بداء.
[68] مکتب اسلام حرف ع - حکمت بوعلی سینا تألیف حضرت آقای علامه حایری مازندرانی در الهیات جلد سوم - سیر حکمت در اسلام در علم الهی - از نگارنده.
[69] نقل از حکمت بوعلی ج 1 ص 7.
[70] کتاب 14 معصوم که مکرر چاپ شده ص 202 ج 2.
[71] و در تفسیر این آیه حدیث مفصلی است که در قسمت حدیث نقل میکنیم.
[72] قضا و قدر را بعد معین میکنیم.
[73] مناقب ص 295 ج 2.
[74] بحارالانوار ص 11 - ناسخ التواریخ ص 52 ج اول حضرت باقر.
[75] فصول المهمه ص 192.
[76] ارشاد مفید ص 241.
[77] الفصول المهمه ص 193.
[78] حبیب السیره ص 20 ج 1.
[79] مناقب ابن شهر آشوب ج 2 ص 282.
[80] روضةالواعظین ابنفتال ص 243.
[81] فصول المهمه ابنصباغ ص 192.
[82] ابن شهر آشوب از ص 284 تا 291.
[83] فصول المهمه ابنصباغ ص 200.
[84] صفوة الصفوة ابنجوزی ص اعیان الشیعه امین عاملی ص 77 ج 4.
[85] مناقب ابن شهر آشوب ص 271 ج 2.
[86] امالی شیخ طوسی - از ابوحمزه ثمالی به نقل ناسخ التواریخ سپهر کاشانی.
[87] کلینی در کافی از حضرت صادق - اعیان الشیعه ص 79 ج 4.
[88] حلیة الاولیاء ابونعیم به نقل اعیان الشیعه ص 79.
[89] نثر الدرر به نقل آبی.
[90] کتاب مهج الدعوات سید بن طاوس.
[91] اعیان الشیعه جلد 4 ص 11.
[92] مطالب السؤل ص 81.
[93] مکارم الاخلاق ص 59.
[94] اعیان الشیعه ص 86 ج 4.
[95] فصول المهمه ص 202.
[96] مطالب السؤل ص 81.
[97] کشف الغمه اربلی ص 217.
[98] فصول المهمه ص 203.
[99] ابنخلکان - روضةالصفا - منتهی المقال - کامل ابن اثیر - کشف الغمه اربلی - فصول المهمه - اصول کافی - ارشاد مفید و غیره.
[100] اعیان الشیعه ص 83 ج 4.
[101] کلینی در صافی ص اعیان الشیعه ص 83 ج 4.
[102] کافی کلینی ص - تهذیب شیخ - مناقب ابن شهر آشوب خرایج راوندی و غیره.
[103] فصول المهمه ابنصباغ ص 203.
[104] اعیان الشیعه ص 68 ج 4.
[105] اعیان الشیعه ص 71 ج 4.
[106] اعیان الشیعه ص 12 ج 4.
[107] مطالب السئول ص 81.
[108] کشف الغمه اربلی ص 211.
[109] درج الرجل یعنی مردی که چون مرد عقیمی اولادی نداشته باشد - در فصول المهمه مینویسد مردی که در حیات هم بی اولاد باشد او را درج گویند و اولاد حضرت باقر جز حضرت صادق همه عقیم و بی اولاد بودهاند - نسل فقط از حضرت صادق علیهالسلام باقی ماند.
[110] فصول المهمه ص 203.
[111] ابنخلکان ح 2 بحارالانوار ح 12 - مناقب ابن شهر آشوب تذکرة الائمه ابن جوزی - جلاء العیون مجلسی مدینة المعاجز - اصول کافی - تاریخ گیرنده جنات الخلود - دوائر العلوم.
[112] فصول المهمه ابنصباغ ص 192.
[113] فصول ص 117.
[114] ص 232 کفایت الطالب ص 306 - صفة الصفوه ص 61 - حلیة الاولیاء ابونعیم اصفهانی ص 192 - 80 ج 3.
[115] مطالب السئول محمد بن طلحه شافعی ص 79 کامل ابناثیر ص ج عمدةالطالب ص - حبیب السیر ص 306 ج 2 فصول المهمه ص تذکرهی ابنجوزی ص 189 تاریخ طبری ص ج بحار ص 79 ج 11.
[116] اعلام الوری ص 155 - مسالک الانصار و ممالک الابصار ابن فضل عمر چاپ مصر.
[117] ثواب الاعمال - مزار بحار - مفتاح شیخ بهائی - مفاتیح محدث قمی - زادالمعاد مجلسی.
[118] جامع الاخبار ص 31.
[119] مفاتیح الجنان محدث قمی به نقل تهذیب و اقبال ص 326.
[120] این کتاب تاریخ جغرافیائی ممالک اسلامی و اوضاع مسلمین عصر حاضر در ممالک غیر اسلامی میباشد و آمار صحیحی از مسلمین این عصر از جهان اسلام گرفته شده با هزاران عکس از مدارس و مساجد و شرایط زندگی مسلمانان جهان که به زودی منتشر خواهد شد انشاء الله تعالی.
[121] طبقات سلاطین اسلام ص 7 منتخب التواریخ از ص 307 - 316.
[122] جلد اول از ص تا ص.
[123] مروج الذهب ص 159 ج 2.
[124] مروج الذهب مسعودی ص 158 ج 3.
[125] مروج الذهب ص 181 ج 2 تاریخ الخلفاء سیوطی - حیوة الحیوان دمیری - مروج الذهب مسعودی در الملوک احمد بن الحسن الحر العاملی - مجالس المؤمنین - تاریخ یافعی عصر المأمون منتخب التواریخ از ص 340 تا ص 352 راجع به خلفای عباسی.
[126] طبقات سلاطین اسلام ص 12.
[127] حیات الصادق ص 35.