اشعار باباطاهر
مشخصات کتاب
سرشناسه : باباطاهر، قرن5ق .
عنوان قراردادی : دیوان
عنوان و نام پدیدآور : اشعار باباطاهر
مشخصات نشر : مشهد: قاسمی، 1374.
مشخصات ظاهری : 109 ص.؛ 12 × 17 س م.
شابک : 1000 ریال
یادداشت : عنوان روی جلد: باباطاهر.
عنوان روی جلد : باباطاهر.
موضوع : شعر فارسی -- قرن 5ق.
رده بندی کنگره : PIR4600
رده بندی دیویی : 1فا8/22
شماره کتابشناسی ملی : م 75-410
زندگینامه
باباطاهر عریان عارف و شاعر قرن پنجم هجری قمری و معاصر با طغرل شاه سلجوقی است. البته در باب حوادث زندگی و احوالات بابا طاهر اطلاعات مبسوطی در دست نیست. برخی تذکره نویسان وی را معاصر عین القضات همدانی (یعنی حدود سال 525 هجری قمری) و برخی وی را هم عهد خواجه نصیر (672 هجری قمری) دانسته اند. از باباطاهر علاوه بر دوبیتیهای معروف او، مجموعه کلمات قصاری نیز به زبان عربی به نام “اشارات” به جای مانده است. از اشعار باباطاهر مجموعهٔ موثقی در دست نیست، به همین جهت نمی توان در صحت انتساب تمام اشعاری که به او نسبت می دهند به یقین حکمی کرد.
اشعار پراکنده
غزل
دلا در عشق تو صد دفترستم
که صد دفتر ز کونین ازبرستم
منم آن بلبل گل ناشکفته
که آذر در ته خاکسترستم
دلم سوجه ز غصه وربریجه
جفای دوست را خواهان ترستم
مو آن عودم میان آتشستان
که این نه آسمانها مجمرستم
شد از نیل غم و ماتم دلم خون
بچهره خوشتر از نیلوفرستم
درین آلاله در کویش چو گلخن
بداغ دل چو سوزان اخگرستم
نه زورستم که با دشمن ستیزم
نه بهر دوستان سیم و زرستم
ز دوران گرچه پر بی جام عیشم
ولی بی دوست خونین ساغرستم
چرم دایم درین مرز و درین کشت
که مرغ خوگر باغ و برستم
منم طاهر که از عشق نکویان
دلی لبریز خون اندر برستم
قصیده
بتا تا
زار چون تو دلبرستم
بتن عود و بسینه مجمرستم
اگر جز مهر تو اندر دلم بی
به هفتاد و دو ملت کافرستم
اگر روزی دو صد بارت بوینم
همی مشتاق بار دیگرستم
فراق لاله رویان سوته دیلم
وز ایشان در رگ جان نشترستم
منم آن شاخه بر نخل محبت
که حسرت سایه و محنت برستم
نه کار آخرت کردم نه دنیا
یکی بی سایه نخل بی برستم
نه خور نه خواب بیتو گویی
به پیکر هر سر مو خنجرستم
جدا از تو به حور و خلد و طوبی
اگر خورسند گردم کافرستم
چو شمعم گر سراندازند صدبار
فروزنده تر و روشن ترستم
مرا از آتش دوزخ چه غم بی
که دوزخ جزوی از خاکسترستم
سمندر وش میان آتش هجر
پریشان مرغ بی بال و پرستم
درین دیرم چنان مظلوم و مغموم
چو طفل بی پدر بی مادرستم
نمی گیرد کسم هرگز به چیزی
درین عالم ز هر کس کمترستم
بیک ناله بسوجم هر دو عالم
که از سوز جگر خنیاگرستم
ببالینم همه الماس سوده
همه خار و خسک در بسترستم
مثال کافرم در مومنستان
چو مؤمن در میان کافرستم
همه سوجم همه سوجم همه سوج
بگرمی چون فروزان اخگرستم
رخ تو آفتاب و مو چو حربا
و یا پژمان گل نیلوفرستم
بملک عشق روح بی نشانم
بشهر دل یکی صورت پرستم
رخش تا کرده در دل جلوه از مهر
بخوبی آفتاب خاورستم
بمیر ای دل که آسایش بیابی
که مو تا جان ندادم وانرستم
من از روز ازل طاهر بزادم
ازین رو نام بابا طاهرستم
دوبیتی ها
دوبیتی شمارهٔ 1
ببندم شال و میپوشم قدک را
بنازم گردش چرخ و فلک را
بگردم آب دریاها سراسر
بشویم هر دو دست بی نمک را
دوبیتی شمارهٔ 2
تن محنت کشی دیرم خدایا
دل با غم خوشی دیرم خدایا
زشوق مسکن و داد غریبی
به سینه آتشی دیرم خدایا
دوبیتی شمارهٔ 3
اگر یار مرا دیدی به خلوت
بگو ای بی وفا ای بیمروت
گریبانم ز دستت چاک چاکو
نخواهم دوخت تا روز قیامت
دوبیتی شمارهٔ 4
ته که
ناخوانده ای علم سماوات
ته که نابرده ای ره در خرابات
ته که سود و زیان خود ندانی
بیاران کی رسی هیهات هیهات
دوبیتی شمارهٔ 5
دلی دیرم خریدار محبت
کز او گرم است بازار محبت
لباسی دوختم بر قامت دل
زپود محنت و تار محبت
دوبیتی شمارهٔ 6
محبت آتشی در جانم افروخت
که تا دامان محشر بایدم سوخت
عجب پیراهنی بهرم بریدی
که خیاط اجل میبایدش دوخت
دوبیتی شمارهٔ 7
نپرسی حال یار دلفکارت
که هجران چون کند با روزگارت
ته که روز و شوان در یاد مویی
هزارت عاشق با مو چه کارت
دوبیتی شمارهٔ 8
اگر دل دلبر و دلبر کدام است
وگر دلبر دل و دلرا چه نام است
دل و دلبر بهم آمیته وینم
ندونم دل که و دلبر کدام است
دوبیتی شمارهٔ 9
شب تاریک و سنگستان و مو مست
قدح از دست مو افتاد و نشکست
نگهدارنده اش نیکو نگهداشت
وگرنه صد قدح نفتاده بشکست
دوبیتی شمارهٔ 10
نفس شومم بدنیا بهر آن است
که تن از بهر موران پرورانست
ندونستم که شرط بندگی چیست
هرزه بورم بمیدان جهانست
دوبیتی شمارهٔ 11
شیرمردی بدم دلم چه دونست
اجل قصدم کره و شیر ژیونست
ز موشیر ژیان پرهیز می کرد
تنم وا مرگ جنگیدن ندونست
دوبیتی شمارهٔ 12
بود درد مو و درمانم از دوست
بود وصل مو و هجرانم از دوست
اگر قصابم از تن واکره پوست
جدا هرگز نگردد جانم از دوست
دوبیتی شمارهٔ 13
نمیدانم دلم دیوانهٔ کیست
کجا آواره و در خانهٔ کیست
نمیدونم دل سر گشتهٔ مو
اسیر نرگس مستانهٔ کیست
دوبیتی شمارهٔ 14
ته دوری از برم دل در برم نیست
هوای دیگری اندر سرم نیست
بجان دلبرم کز هر دو عالم
تمنای دگر جز دلبرم نیست
دوبیتی شمارهٔ 15
یکی برزیگرک نالان درین دشت
بخون دیدگان آلاله می کشت
همی کشت و همی گفت ای دریغا
بباید کشت و هشت و رفت ازین دشت
دوبیتی شمارهٔ 16
خرم کوه و خرم صحرا خرم دشت
خرم آنانکه این آلالیان کشت
بسی هند و بسی شند و بسی یند
همان کوه و همان
صحرا همان دشت
دوبیتی شمارهٔ 17
بهار آیو به صحرا و در و دشت
جوانی هم بهاری بود و بگذشت
سر قبر جوانان لاله رویه
دمی که گلرخان آیند به گلگشت
دوبیتی شمارهٔ 18
سیاهی دو چشمانت مرا کشت
درازی دو زلفانت مرا کشت
به قتلم حاجت تیر و کمان نیست
خم ابرو و مژگانت مرا کشت
دوبیتی شمارهٔ 19
عزیزا کاسهٔ چشمم سرایت
میان هردو چشمم جای پایت
از آن ترسم که غافل پا نهی تو
نشنید خار مژگانم بپایت
دوبیتی شمارهٔ 20
من آن رندم که گیرم از شهان باج
بپوشم جوشن و بر سر نهم تاج
فرو ناید سر مردان به نامرد
اگر دارم کشند مانند حلاج
دوبیتی شمارهٔ 21
ته که می شی بمو چاره بیاموج
که این تاریک شوانرا چون کرم روج
کهی واجم که کی این روج آیو
کهی واجم که هرگز وا نه ای روج
دوبیتی شمارهٔ 22
اگر زرین کلاهی عاقبت هیچ
اگر خود پادشاهی عاقبت هیچ
اگر ملک سلیمانت ببخشند
در آخر خاک راهی عاقبت هیچ
دوبیتی شمارهٔ 23
زدست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز فولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
دوبیتی شمارهٔ 24
گیج و ویجم که کافر گیج میراد
چنان گیجم که کافر هم موی ناد
بر این آئین که مو را جان و دل داد
شمع و پروانه را پرویج میداد
دوبیتی شمارهٔ 25
دو چشمم درد چشمانت بچیناد
مبو روجی که چشمم ته مبیناد
شنیدم رفتی و یاری گرفتی
اگر گوشم شنید چشمم مبیناد
دوبیتی شمارهٔ 26
دلم بی وصل ته شادی مبیناد
زدرد و محنت آزادی مبیناد
خراب آباد دل بی مقدم تو
الهی هرگز آبادی مبیناد
دوبیتی شمارهٔ 27
بیته یارب به بستان گل مرویاد
وگر روید کسش هرگز مبویاد
بیته هر گل به خنده لب گشاید
رخش از خون دل هرگز مشویاد
دوبیتی شمارهٔ 28
یکی درد و یکی درمان پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه
را جانان پسندد
دوبیتی شمارهٔ 29
الهی گردن گردون شود خرد
که فرزندان آدم را همه برد
یکی ناگه که زنده شد فلانی
همه گویند فلان ابن فلان مرد
دوبیتی شمارهٔ 30
نهالی کن سر از باغی برآرد
ببارش هر کسی دستی برآرد
برآرد باغبان از بیخ و از بن
اگر بر جای میوه گوهر آرد
دوبیتی شمارهٔ 31
غریبی بس مرا دلگیر دارد
فلک بر گردنم زنجیر دارد
فلک از گردنم زنجیر بردار
که غربت خاک دامنگیر دارد
دوبیتی شمارهٔ 32
خور از خورشید رویت شرم دارد
مه نو زابرویت آزرم دارد
بشهر و کوه و صحرا هر که بینی
زبان دل بذکرت گرم دارد
دوبیتی شمارهٔ 33
غم عشقت بیابان پرورم کرد
فراقت مرغ بی بال و پرم کرد
بمو واجی صبوری کن صبوری
صبوری طرفه خاکی بر سرم کرد
دوبیتی شمارهٔ 34
شوانم خواب در مرز گلان کرد
گلم واچید و خوابم را زیان کرد
باغبان دید که مو گل دوست دیرم
هزاران خار بر گل پاسبان کرد
دوبیتی شمارهٔ 35
دل عاشق به پیغامی بسازد
خمار آلوده با جامی بسازد
مرا کیفیت چشم تو کافیست
ریاضت کش ببادامی بسازد
دوبیتی شمارهٔ 36
دگر شو شد که مو جانم بسوزد
گریبان تا بدامانم بسوزد
برای کفر زلفت ای پریرخ
همی ترسم که ایمانم بسوزد
دوبیتی شمارهٔ 37
هر آنکس عاشق است از جان نترسد
یقین از بند و از زندان نترسد
دل عاشق بود گرگ گرسنه
که گرگ از هی هی چوپان نترسد
دوبیتی شمارهٔ 38
بلا رمزی ز بالای ته باشد
جنون سری ز سودای ته باشد
بصورت آفرینم این گمان بی
که پنهان در تماشای ته باشد
دوبیتی شمارهٔ 39
پسندی خوار و زارم تا کی و چند
پریشان روزگارم تا کی و چند
ته که باری ز دوشم برنگیری
گری سربار بارم تا کی و چند
دوبیتی شمارهٔ 40
دلا خوبان دل خونین پسندند
دلا خون شو که خوبان این پسندند
متاع کفر و دین بی مشتری نیست
گروهی آن گروهی این پسندند
دوبیتی شمارهٔ 41
مرا نه سر نه سامان آفریدند
پریشانم پریشان آفریدند
پریشان خاطران رفتند
در خاک
مرا از خاک ایشان آفریدند
دوبیتی شمارهٔ 42
خوشا آنانکه سودای ته دیرند
که سر پیوسته در پای ته دیرند
بدل دیرم تمنای کسانی
که اندر دل تمنای ته دیرند
دوبیتی شمارهٔ 43
چو آن نخلم که بارش خورده باشند
چو آن ویران که گنجش برده باشند
چو آن پیری همی نالم درین دشت
که رودان عزیزش مرده باشند
دوبیتی شمارهٔ 44
خوشا آنانکه هر از بر ندانند
نه حرفی وانویسند و نه خوانند
چو مجنون سر نهند اندر بیابان
ازین گو گل روند آهو چرانند
دوبیتی شمارهٔ 45
خوشا آنانکه تن از جان ندانند
تن و جانی بجز جانان ندانند
بدردش خو گرند سالان و ماهان
بدرد خویشتن درمان ندانند
دوبیتی شمارهٔ 46
خوشا آنانکه پا از سر ندونند
مثال شعله خشک وتر ندونند
کنشت و کعبه و بتخانه و دیر
سرائی خالی از دلبر ندونند
دوبیتی شمارهٔ 47
خوشا آنانکه هر شامان ته وینند
سخن با ته گرند با ته نشینند
مو که پایم نبی کایم ته وینم
بشم آنان بوینم که ته وینند
دوبیتی شمارهٔ 48
خوشا آنان که با ته همنشینند
همیشه با دل خرم نشینند
همین بی رسم عشق و عشقبازی
که گستاخانه آیند و ته بینند
دوبیتی شمارهٔ 49
لاله کاران دگر لاله مکارید
باغبانان دو دست از گل بدارید
اگر عهد گلان این بو که دیدم
بیخ گل بر کنید و خار بکارید
دوبیتی شمارهٔ 50
مو آن رندم که نامم بی قلندر
نه خان دیرم نه مان دیرم نه لنگر
چو روج آیو بگردم گرد گیتی
چو شو آیو به خشتی وانهم سر
دوبیتی شمارهٔ 51
تویی آن شکرین لب یاسمین بر
منم آن آتشین دل دیدگان تر
از آن ترسم که در آغوشم آیی
گدازد آتشت بر آب شکر
دوبیتی شمارهٔ 52
گلش در زیر سنبل سایه پرور
نهال قامتش نخلی است نوبر
زعشق آن گل رعنا همه شب
چو بلبل ناله و افغان برآور
دوبیتی شمارهٔ 53
دمی بوره بوین حالم ته دلبر
دلم تنگه شبی با مو بسر بر
ته گل بر سر زنی ای
نو گل مو
به جای گل زنم مو دست بر سر
دوبیتی شمارهٔ 54
بروی ماهت ای ماه ده و چار
به سرو قدت ای زیبنده رخسار
که جز عشقت خیالی در دلم نی
بدیاری ندارم مو سر و کار
دوبیتی شمارهٔ 55
دیم آلاله ای در دامن خار
واتم آلالیا کی چینمت بار
بگفتا باغبان معذور میدار
درخت دوستی دیر آورد بار
دوبیتی شمارهٔ 56
دلم زار و دلم زار و دلم زار
طبیبم آورید دردم کرید چار
طبیبم چون بوینه بر موی زار
کره در مون دردم را بناچار
دوبیتی شمارهٔ 57
سه درد آمو بجانم هر سه یکبار
غریبی و اسیری و غم یار
غریبی و اسیری چاره دیره
غم یار و غم یار و غم یار
دوبیتی شمارهٔ 58
زدل نقش جمالت در نشی یار
خیال خط و خالت در نشی یار
مژه سازم بدور دیده پرچین
که تا وینم خیالت در نشی یار
دوبیتی شمارهٔ 59
الاله کوهسارانم تویی یار
بنوشه جو کنارانم تویی یار
الاله کوهساران هفته ای بی
امید روزگارانم تویی یار
دوبیتی شمارهٔ 60
بی تو تلواسه دیرم ای نکویار
زهر در کاسه دیرم ای نکویار
میم خون گریه ساقی ناله مطرب
مصاحب این سه دیرم ای نکویار
دوبیتی شمارهٔ 61
فلک زار و نزارم کردی آخر
جدا از گلعذارم کردی آخر
میان تختهٔ نرد محبت
شش و پنجی بکارم کردی آخر
دوبیتی شمارهٔ 62
اگر شیری اگر میری اگر مور
گذر باید کنی آخر لب گور
دلا رحمی بجان خویشتن کن
که مورانت نهند خوان و کنند سور
دوبیتی شمارهٔ 63
اگر شیری اگر ببری اگر کور
سرانجامت بود جا در ته گور
تنت در خاک باشد سفره گستر
بگردش موش و مار و عقرب و مور
دوبیتی شمارهٔ 64
دلا اصلا نترسی از ره دور
دلا اصلا نترسی از ته گور
دلا اصلا نمیترسی که روزی
شوی بنگاه مار و لانهٔ مور
دوبیتی شمارهٔ 65
جره بازی بدم رفتم به نخجیر
سبک دستی بزد بر بال من تیر
برو غافل مچر در کوهساران
هران غافل چرد غافل خورد تیر
دوبیتی شمارهٔ 66
بوره
بلبل بنالیم از سر سوز
بوره آه سحر از مو بیاموز
تو از بهر گلی ده روز نالی
مو از بهر دل آرامم شو و روز
دوبیتی شمارهٔ 67
جدا از رویت ای ماه دل افروز
نه روز از شو شناسم نه شو از روز
وصالت گر مرا گردد میسر
همه روزم شود چون عید نوروز
دوبیتی شمارهٔ 68
مو که سر در بیابانم شو و روز
سرشک از دیده بارانم شو و روز
نه تب دیرم نه جایم میکند درد
همیدونم که نالونم شو و روز
دوبیتی شمارهٔ 69
بی ته سر در بیابانم شو و روز
سرشک از دیده بارانم شو و روز
نه بیمارم که جایم میکری درد
همیدانم که نالانم شو و روز
دوبیتی شمارهٔ 70
غم و درد مو از عطار واپرس
درازی شب از بیمار واپرس
خلایق هر یکی صد بار پرسند
تو که جان و دلی یکبار واپرس
دوبیتی شمارهٔ 71
خداوندا بفریاد دلم رس
تو یار بیکسان مو مانده بیکس
همه گویند طاهر کس نداره
خدا یار مو چه حاجت کس
دوبیتی شمارهٔ 72
گلی که خود بدادم پیچ و تابش
باشک دیدگانم دادم آبش
درین گلشن خدایا کی روا بی
گل از مو دیگری گیرد گلابش
دوبیتی شمارهٔ 73
قضا رمزی زچشمان خمارش
قدر سری ز زلف مشگبارش
مه و مهر آیتی ز آنروی زیبا
نکویان جهان آئینه دارش
دوبیتی شمارهٔ 74
به قبرستان گذر کردم کم وبیش
بدیدم قبر دولتمند و درویش
نه درویش بیکفن در خاک رفته
نه دولتمند برده یک کفن بیش
دوبیتی شمارهٔ 75
شب تار است و گرگان میزنند میش
دو زلفانت حمایل کن بوره پیش
از آن کنج لبت بوسی بموده
بگو راه خدا دادم بدرویش
دوبیتی شمارهٔ 76
فلک نه همسری دارد نه هم کف
بخون ریزی دلش اصلا نگفت اف
همیشه شیوهٔ کارش همینه
چراغ دودمانیرا کند پف
دوبیتی شمارهٔ 77
دلی دیرم ولی دیوانه و دنگ
ز دستم شیشهٔ ناموس بر سنگ
ازین دیوانگی روزی برآیم
که در دامان دلبر برزنم چنگ
دوبیتی شمارهٔ 78
وای آن روجی که در
قبرم نهند تنگ
ببالینم نهند خشت و گل و سنگ
نه پای آنکه بگریزم ز ماران
نه دست آنکه با موران کنم جنگ
دوبیتی شمارهٔ 79
دلی دیرم چو مو دیوانه و دنگ
زده آئینه هر نام بر سنگ
بمو واجند که بی نام و ننگی
هر آن یارش تویی چه نام و چه ننگ
دوبیتی شمارهٔ 80
حرامم بی ته بی آلاله و گل
حرامم بی ته بی آواز بلبل
حرامم بی اگر بی ته نشینم
کشم در پابی گلبن ساغر مل
دوبیتی شمارهٔ 81
مو ام آن آذرین مرغی که فی الحال
بسوجم عالم ار برهم زنم بال
مصور گر کشد نقشم به گلشن
بسوجه گلشن از تاثیر تمثال
دوبیتی شمارهٔ 82
خدایا داد از این دل داد از این دل
نگشتم یک زمان من شاد از این دل
چو فردا داد خواهان داد خواهند
بر آرم من دو صد فریاد از این دل
دوبیتی شمارهٔ 83
خدایا خسته و زارم ازین دل
شو و روزان در آزارم ازین دل
مو از دل نالم و دل نالد از مو
زمو بستان که بیزارم ازین دل
دوبیتی شمارهٔ 84
بشم واشم که تا یاری گره دل
به بختم گریه و زاری گره دل
بگردی و نجوئی یار دیگر
که از جان و دلت یاری گره دل
دوبیتی شمارهٔ 85
چرا دایم بخوابی ای دل ای دل
ز غم در اضطرابی ای دل ای دل
بوره کنجی نشین شکر خدا کن
که شاید کام یابی ای دل ای دل
دوبیتی شمارهٔ 86
مگر شیر و پلنگی ای دل ای دل
بمو دایم به جنگی ای دل ای دل
اگر دستم فتی خونت بریجم
بوینم تا چه رنگی ای دل ای دل
دوبیتی شمارهٔ 87
چرا آزرده حالی ای دل ای دل
همه فکر و خیالی ای دل ای دل
بساجم خنجری دل را برآرم
بوینم تا چه حالی ای دل ای دل
دوبیتی شمارهٔ 88
مرا درد آموه و درمان چه حاصل
مرا وصل آموه و هجران
چه حاصل
بسوته بی گل و آلاله بی سر
سر سوته کله یاران چه حاصل
دوبیتی شمارهٔ 89
دلا غافل ز سبحانی چه حاصل
مطیع نفس و شیطانی چه حاصل
بود قدر تو افزون از ملایک
تو قدر خود نمیدانی چه حاصل
دوبیتی شمارهٔ 90
ز بوی زلف تو مفتونم ای گل
ز رنگ روی تو دلخونم ای گل
من عاشق زعشقت بیقرارم
تو چون لیلی و من مجنونم ای گل
دوبیتی شمارهٔ 91
دلا پوشم ز عشقت جامهٔ نیل
نهم داغ غمت چون لاله بر دیل
دم از مهرت زنم همچون دم صبح
وز آن دم تا دم صور سرافیل
دوبیتی شمارهٔ 92
غمم غم بی و همراز دلم غم
غمم همصحبت و همراز و همدم
غمت مهله که مو تنها نشینم
مریزا بارک الله مرحبا غم
دوبیتی شمارهٔ 93
دو زلفانت گرم تار ربابم
چه میخواهی ازین حال خرابم
ته که با مو سر یاری نداری
چرا هر نیمه شو آیی بخوابم
دوبیتی شمارهٔ 94
مو آن محنت کش حسرت نصیبم
که در هر ملک و هر شهری غریبم
نه بو روزی که آیی بر سر من
بوینی مرده از هجرحبیبم
دوبیتی شمارهٔ 95
مو آن دل داده یکتا پرستم
که جام شرک و خود بینی شکستم
منم طاهر که در بزم محبت
محمد را کمینه چاکرستم
دوبیتی شمارهٔ 96
مو آن بحرم که در ظرف آمدستم
چو نقطه بر سر حرف آمدستم
بهر الفی الف قدی بر آیو
الف قدم که در الف آمدستم
دوبیتی شمارهٔ 97
من آن مسکین تذروبی پرستم
من آن سوزنده شمع بی سرستم
نه کار آخرت کردم نه دنیا
یکی خشکیده نخل بی برستم
دوبیتی شمارهٔ 98
بروی دلبری گر مایلستم
مکن منعم گرفتار دلستم
خدا را ساربان آهسته میران
که من واماندهٔ این قافلستم
دوبیتی شمارهٔ 99
به عشقت ای دلارا نگروستم
نوید وصل تو تا نشنوستم
بدل تخم وفایت کشتم آخر
بجز اندوه و خواری ندروستم
دوبیتی شمارهٔ 100
بشو یاد تو ای مه پاره هستم
بروز از درد و غم بیچاره هستم
تو داری در مقام خود قراری
مویم که
در جهان آواره هستم
دوبیتی شمارهٔ 101
اگر آئی بجانت وانواجم
وگر نائی به هجرانت گداجم
ته هر دردی که داری بر دلم نه
بمیرم یا بسوجم یا بساجم
دوبیتی شمارهٔ 102
الهی ار بواجم ور نواجم
ته دانی حاجتم را مو چه واجم
اگر بنوازیم حاجت روا بی
وگر محروم سازی مو چه ساجم
دوبیتی شمارهٔ 103
دلم دردین و نالین چه واجم
رخم گردین و خاکین چه واجم
بگردیدم به هفتاد و دو ملت
بصد مذهب منادین چه واجم
دوبیتی شمارهٔ 104
نمیدانم که رازم با که واجم
غم و سوز وگدازم با که واجم
چه واجم هر که ذونه میکره فاش
دگر راز و نیازم با که واجم
دوبیتی شمارهٔ 105
به آهی گنبد خضرا بسوجم
فلک را جمله سر تا پا بسوجم
بسوجم ار نه کارم را بساجی
چه فرمائی بساجی یا بسوجم
دوبیتی شمارهٔ 106
نذونی ای فلک که مستمندم
وامو پر بد مکه که دردمندم
بیک گردش که میکردی ببینی
چو رشته مو بسامانت ببندم
دوبیتی شمارهٔ 107
مو که چون اشتران قانع به خارم
جهازم چوب و خرواری ببارم
بدین مزد قلیل و رنج بسیار
هنوز از روی مالک شرمسارم
دوبیتی شمارهٔ 108
بوره ای روی تو باغ بهارم
خیالت مونس شبهای تارم
خدا دونه که در دنیای فانی
بغیر عشق ته کاری ندارم
دوبیتی شمارهٔ 109
همه شو تا سحر اختر شمارم
که ماه رویت آیو در کنارم
شوان گوشم بدر چشمم براهت
گذاری تا بکی در انتظارم
دوبیتی شمارهٔ 110
شوان استارگان یک یک شمارم
براهت تا سحر در انتظارم
پس از نیمه شوان که ته نیایی
زدیده اشک چون باران ببارم
دوبیتی شمارهٔ 111
از آن انگشت نمای روزگارم
که دور افتاده از یار و دیارم
ندونم قصد جان کردن بناحق
بجز بر سرزدن چاره ندارم
دوبیتی شمارهٔ 112
از آن دلخسته و سینه فگارم
که گریان در ته سنگ مزارم
بواجندم که ته شوری نداری
سرا پا شور دارم شر ندارم
دوبیتی شمارهٔ 113
غم عالم همه کردی ببارم
مگر مو لوک مست سر قطارم
مهارم کردی و دادی به ناکس
فزودی هر
زمان باری ببارم
دوبیتی شمارهٔ 114
کافرم گر منی آلاله کارم
کافرم گر منی آبش بدارم
کافرم گر منی نامش برم نام
دو صد داغ دل از آلاله دارم
دوبیتی شمارهٔ 115
هزاران ملک دنیا گر بدارم
هزاران ملک عقبی گر بدارم
بوره ته دلبرم تا با ته واجم
که بی روی تو آنرا گر بدارم
دوبیتی شمارهٔ 116
غم عشق تو مادر زاد دیرم
نه از آموزش استاد دیرم
بدان شادم که از یمن غم تو
خراب آباد دل آباد دیرم
دوبیتی شمارهٔ 117
ز دست چرخ گردون داد دیرم
هزاران ناله و فریاد دیرم
نشنید دستانم با خس و خار
چگونه خاطر خود شاد دیرم
دوبیتی شمارهٔ 118
مو از قالوا بلی تشویش دیرم
گنه از برگ و باران بیش دیرم
اگر لاتقنطوا دستم نگیرد
مو از یاویلنا اندیش دیرم
دوبیتی شمارهٔ 119
مو از جور بتان دل ریش دیرم
زلاله داغ بر دل بیش دیرم
چو فردا نامه خوانان نامه خوانند
من شرمنده سر در پیش دیرم
دوبیتی شمارهٔ 120
ز عشقت آتشی در بوته دیرم
در آن آتش دل و جان سوته دیرم
سگت ار پا نهد بر چشمم ای دوست
بمژگان خاک راهش رو ته دیرم
دوبیتی شمارهٔ 121
بسر شوق سر کوی ته دیرم
بدل مهر مه روی ته دیرم
بت من کعبهٔ من قبلهٔ من
ته ای هر سو نظر سوی ته دیرم
دوبیتی شمارهٔ 122
هزاران غم بدل اندوته دیرم
هزار آتش بجان افروته دیرم
بیک آه سحر کز دل برآرم
هزاران مدعی را سوته دیرم
دوبیتی شمارهٔ 123
زعشقت آتشی در بوته دیرم
در آن آتش دل و جان سوته دیرم
سگت ار پا نهد بر چشمم ایدوست
بمژگان خاک پایش روته دیرم
دوبیتی شمارهٔ 124
دلی نازک بسان شیشه دیرم
اگر آهی کشم اندیشه دیرم
سرشکم گر بود خونین عجب نیست
مو آن نخلم که در خون ریشه دیرم
دوبیتی شمارهٔ 125
زهجرانت هزار اندیشه دیرم
همیشه زهر غم در شیشه دیرم
ز نا سازی بخت و گردش چرخ
فغان و آه و زاری پیشه دیرم
دوبیتی شمارهٔ 126
مو
آن رندم که عصیان پیشه دیرم
بدستی جام و دستی شیشه دیرم
اگر تو بیگناهی رو ملک شو
من از حوا و آدم ریشه دیرم
دوبیتی شمارهٔ 127
بسر غیر ته سودائی ندیرم
بدل جز ته تمنائی ندیرم
خدا دونه که در بازار عشقت
بجز جان هیچ کالائی ندیرم
دوبیتی شمارهٔ 128
بغیر ته دگر یاری ندیرم
به اغیاری سر و کاری ندیرم
بدکان ته آن کاسد متاعم
که اصلا روی بازاری ندیرم
دوبیتی شمارهٔ 129
همه عالم پر از کرد چه سازم
چو مو دلها پر از درد چه سازم
بکشتم سنبلی دامان الوند
همواز طالعم زرد چه سازم
دوبیتی شمارهٔ 130
بدل درد غمت باقی هنوزم
کسی واقف نبو از درد و سوزم
نبو یک بلبل سوته به گلشن
به سوز مو نبو کافر به روزم
دوبیتی شمارهٔ 131
فلک بر هم زدی آخر اساسم
زدی بر خمرهٔ نیلی لباسم
اگر داری برات از قصد جانم
بکن آخر ازین دنیا اساسم
دوبیتی شمارهٔ 132
بشم واشم ازین عالم بدر شم
بشم از چین و ما چین دورتر شم
بشم از حاجیان حج بپرسم
که این دوری بسه یا دورتر شم
دوبیتی شمارهٔ 133
قدح بر گیرم و سیر گلان شم
بطرف سبزه و آب روان شم
دو سه جامی زنم با شادکامی
وایم مست و بسیرلالیان شم
دوبیتی شمارهٔ 134
خدایا واکیان شم واکیان شم
بدین بیخانمانی واکیان شم
همه از در برانند سوته آیم
ته که از در برانی واکیان شم
دوبیتی شمارهٔ 135
ز وصلت تا بکی فرد آیم و شم
جگر پر سوز و پر درد آیم و شم
بموگوئی که در کویم نیایی
مو تا کی با رخ زرد آیم و شم
دوبیتی شمارهٔ 136
سر کویت بتا چند آیم و شم
ز وصلت بی نوا چند آیم و شم
بکویت تا ببیند دیده رویت
نترسی از خدا چند آیم و شم
دوبیتی شمارهٔ 137
مو که مست از می انگور باشم
چرا از نازنینم دور باشم
مو که از آتشت گرمی نوینم
چرا از دود محنت کور
باشم
دوبیتی شمارهٔ 138
به این بی آشنایی برکیاشم
به این بی خانمانی برکیاشم
همه گر مو برونند واته آیم
ته از در گر برونی برکیاشم
دوبیتی شمارهٔ 139
بیا یک شو منور کن اطاقم
مهل در محنت و درد فراقم
به طاق جفت ابروی تو سوگند
که همجفت غمم تا از تو طاقم
دوبیتی شمارهٔ 140
شبی نالم شبی شبگیر نالم
ز جور یار و چرخ پیر نالم
گهی همچون پلنگ تیر خورده
گهی چون شیر در زنجیر نالم
دوبیتی شمارهٔ 141
مو که آشفته حالم چون ننالم
شکسته پر و بالم چون ننالم
همه گویند فلانی چند نالی
تو آیی در خیالم چون ننالم
دوبیتی شمارهٔ 142
مو کز سوته دلانم چون ننالم
مو کز بی حاصلانم چون ننالم
بگل بلبل نشیند زار نالد
مو که دور از گلانم چون ننالم
دوبیتی شمارهٔ 143
دلم زار و حزینه چون ننالم
وجودم آتشینه چون ننالم
بمو واجن که طاهر چند نالی
چو مرگم در کمینه چون ننالم
دوبیتی شمارهٔ 144
وای ازین دل که نی هرگز بکامم
وای ازین دل که آزارد مدامم
وای ازین دل که چون مرغان وحشی
نچیده دانه اندازد بدامم
دوبیتی شمارهٔ 145
بیته بالین سیه مار به چشمم
روج روشن شو تار به چشمم
بیته ای نو گل باغ امیدم
گلستان سربسر خار به چشمم
دوبیتی شمارهٔ 146
بیته گلشن چو زندان بچشمم
گلستان آذرستان بچشمم
بیته آرام و عمر و زندگانی
همه خواب پریشان بچشمم
دوبیتی شمارهٔ 147
دلا از دست تنهایی بجانم
ز آه و نالهٔ خود در فغانم
شبان تار از درد جدایی
کند فریاد مغز استخوانم
دوبیتی شمارهٔ 148
قلم بتراشم از هر استخوانم
مرکب گیرم از خون رگانم
بگیرم کاغذی از پردهٔ دل
نویسم بهر یار مهربانم
دوبیتی شمارهٔ 149
مو آن دلدادهٔ بی خانمانم
مو آن محنت نصیب سخت جانم
مو آن سرگشته خارم در بیابان
که چون بادی وزد هر سو دوانم
دوبیتی شمارهٔ 150
به خنجر گر برآرند دیدگانم
در آتش گر بسوزند استخوانم
اگر بر ناخنانم نی بکوبند
نگیرم دل ز یار مهربانم
دوبیتی شمارهٔ 151
مو آن آزردهٔ بی خانمانم
مو
آن محنت نصیب سخت جانم
مو آن سرگشته خارم در بیابون
که هر بادی وزد پیشش دوانم
دوبیتی شمارهٔ 152
فلک کی بشنود آه و فغانم
بهر گردش زند آتش بجانم
یک عمری بگذرانم با غم و درد
بکام دل نگردد آسمانم
دوبیتی شمارهٔ 153
کنون داری نظر گو واکیانم
ز جورت در گدازه استخوانم
بکه اندیشه ای بیداد پیشه
که آهم تیر بو ناله کمانم
دوبیتی شمارهٔ 154
تو خود گفتی که مو ملاح مانم
به آب دیدکان کشتی برانم
همی ترسم که کشتی غرق وابو
درین دریای بی پایان بمانم
دوبیتی شمارهٔ 155
مو آن رندم که پا از سر ندونم
سراپایی بجز دلبر ندونم
دلارامی کز او دل گیرد آرام
بغیر از ساقی کوثر ندونم
دوبیتی شمارهٔ 156
دلم دور است و احوالش ندونم
کسی خواهد که پیغامش رسونم
خداوندا ز مرگم مهلتی ده
که دیداری بدیدارش رسونم
دوبیتی شمارهٔ 157
سر کوه بلند چندان نشینم
که لاله سر بر آره مو بچینم
الاله بیوفا بی بیوفا بی
نگار بیوفا چون مو گزینم
دوبیتی شمارهٔ 158
خوشا روزی که دیدار ته وینم
گل و سنبل ز رخسار ته چینم
بیا بنشین که تا وینم شو و روز
جمالت ای نگار نازنینم
دوبیتی شمارهٔ 159
شبی خواهم که پیغمبر ببینم
دمی با ساقی کوثر نشینم
بگیرم در بغل قبر رضا را
در آن گلشن گل شادی بچینم
دوبیتی شمارهٔ 160
بوره روزی که دیدار ته وینم
گل و سنبل به دیدار تو چینم
بوره بنشین برم سالان و ماهان
که تا سیرت بوینم نازنینم
دوبیتی شمارهٔ 161
گلستان جای تو ای نازنیننم
مو در گلخن به خاکستر نشینم
چه در گلشن چه در گلخن چه صحرا
چو دیده واکرم جز ته نوینم
دوبیتی شمارهٔ 162
به صحرا بنگرم صحرا ته وینم
به دریا بنگرم دریا ته وینم
بهر جا بنگرم کوه و در و دشت
نشان روی زیبای ته وینم
دوبیتی شمارهٔ 163
خوش آنساعت که دیدار ته وینم
کمند عنبرین تار ته وینم
نوینه خرمی هرگز دل مو
مگر آن دم که رخسار ته وینم
دوبیتی شمارهٔ 164
الهی دشمنت
را خسته وینم
به سینه اش خنجری تا دسته وینم
سر شو آیم احوالش بپرسم
سحر آیم مزارش بسته وینم
دوبیتی شمارهٔ 165
اگر جسمم بسوزی سوته خواهم
اگر چشمم بدوزی دوته خواهم
اگر باغم بری تا گل بچینم
گلی همرنگ و همبوی ته خواهم
دوبیتی شمارهٔ 166
بیا سوته دلان گردهم آئیم
سخنها واکریم غم وانمائیم
ترازو آوریم غمها بسنجیم
هر آن سوته تریم وزنین تر آئیم
دوبیتی شمارهٔ 167
نمیدانم که سرگردان چرایم
گهی نالان گهی گریان چرایم
همه دردی بدوران یافت درمان
ندانم مو که بیدرمان چرایم
دوبیتی شمارهٔ 168
ز حال خویشتن مو بیخبر بیم
ندونم در سفر یا در حضر بیم
فغان از دست تو ای بیمروت
همین ذونم که عمری دربدر بیم
دوبیتی شمارهٔ 169
بوره یکدم بنالیم و بسوجیم
از آنرویی که هر دو تیره روجیم
ته بلبل حاش لله مثل مو نی
نبو جز درد و غم یک عمر روجیم
دوبیتی شمارهٔ 170
عزیزا ما گرفتار دو دردیم
یکی عشق و دگر در دهر فردیم
نصیب کس مباد این غم که ما راست
جمالت یک نظر نادیده مردیم
دوبیتی شمارهٔ 171
بیا تا دست ازین عالم بداریم
بیا تا پای دل از گل برآریم
بیا تا بردباری پیشه سازیم
بیا تا تخم نیکوئی بکاریم
دوبیتی شمارهٔ 172
بوره کز دیده جیحونی بسازیم
بوره لیلی و مجنونی بسازیم
فریدون عزیزم رفتی از دست
بوره کز نو فریدونی بسازیم
دوبیتی شمارهٔ 173
بوره سوته دلان با ما بنالیم
زدست یار بی پروا بنالیم
بشیم با بلبل شیدا به گلشن
اگر بلبل نناله ما بنالیم
دوبیتی شمارهٔ 174
ته سر ورزان مو سودای ته ورزان
گریبان بلرزان وا ته لرزان
کفن در کردنم صحرای محشر
هران وینان احوال ته پرسان
دوبیتی شمارهٔ 175
برندم همچو یوسف گر بزندان
ویا نالم زغم چون مستمندان
اگر صد باغبان خصمی نماید
مدام آیم بگلزار تو خندان
دوبیتی شمارهٔ 176
دلم از دست ته نالانه نالان
اندرون دلم خون کشته پالان
هزاران قول با ما بیش کردی
همه قولان ته بالان بالان
دوبیتی شمارهٔ 177
گلی کشتم باین الوند دامان
آوش از دیده
دادم صبح و شامان
چو روج آیو که بویش وا من آیو
برد بادش سر و سامان بسامان
دوبیتی شمارهٔ 178
خوشا آنان نه سر دارند نه سامان
نشینن هر دو پا پیچن به دامان
شو و روزان صبوری پیش گیرن
بیاد روی دلداران مدامان
دوبیتی شمارهٔ 179
بوره ای دل بوره باری بشیمان
مکه کاری کز آن گردی پشیمان
یه دو روزی بناکامی سرآریم
باشه روزی که گل چینیم بدامان
دوبیتی شمارهٔ 180
بوره منت بریم ما از کریمان
بکشیم دست از خوان لئیمان
کریمان دست در خوان کریمی
که بر خوانش نظر دارند کریمان
دوبیتی شمارهٔ 181
زدست مو کشیدی باز دامان
ز کردارت نبی یک جو پشیمان
روم آخر بدامانی زنم دست
که تا از وی رسد کارم بسامان
دوبیتی شمارهٔ 182
اگر مستان هستیم از ته ایمان
وگر بی پا و دستیم از ته ایمان
اگر گبریم و ترسا ور مسلمان
بهر ملت که هستیم از ته ایمان
دوبیتی شمارهٔ 183
ز یاد خود بیا پروا کریمان
ازو کو التجا وا که بریمان
کیه این تاب داره تا مو دارم
نداره تاب این سام نریمان
دوبیتی شمارهٔ 184
پشیمانم پشیمانم پشیمان
کاروانی بوینم تا بشیمان
کهن دنیا بهیچ کسی نمانده
به هرزه کوله باری میکشیمان
دوبیتی شمارهٔ 185
مو آن اسپید بازم سینه سوهان
چراگاه مو بی سر بشن کوهان
همه تیغی به سوهان میکرن تیز
مو آن تیغم که یزدان کرده سوهان
دوبیتی شمارهٔ 186
دلم تنگ ندانم صبر کردن
زدلتنگی بوم راضی بمردن
ز شرم روی ته مو در حجابم
ندانم عرض حالم واته کردن
دوبیتی شمارهٔ 187
الهی سوز عشقت بیشتر کن
دل ریشم ز دردت ریشتر کن
ازین غم گر دمی فارغ نشینم
بجانم صد هزاران نیشتر کن
دوبیتی شمارهٔ 188
آنکه بی خان و بی مانه منم من
آنکه بر گشته سامانه منم من
آنکه شادمان به انده میکره روز
آنکه روزش چو شامانه منم و من
دوبیتی شمارهٔ 189
اگر دستم رسد بر چرخ گردون
از او پرسم که این چین است و آن چون
یکی را میدهی
صد ناز و نعمت
یکی را نان جو آلوده در خون
دوبیتی شمارهٔ 190
دلا خونی دلا خونی دلا خون
همه خونی همه خونی همه خون
ز بهر لیلی سیمین عذاری
چو مجنونی چو مجنونی چو مجنون
دوبیتی شمارهٔ 191
بعالم کس مبادا چون من آئین
مو آئین کس مبو در دین و آئین
هر آنکو حال موش باور نمیبو
مو آئین بی مو آئین بی مو آئین
دوبیتی شمارهٔ 192
بیا جانا دل پردرد مو بین
سرشک سرخ و روی زرد مو بین
غم مهجوری و درد صبوری
همه برجان غم پرورد مو بین
دوبیتی شمارهٔ 193
بیته یک شو دلم بی غم نمی بو
که آن دلبر دمی همدم نمی بو
هزاران رحمت حق باد بر غم
زمانی از دل ما کم نمی بو
دوبیتی شمارهٔ 194
وای از روزی که قاضیمان خدا بو
سر پل صراطم ماجرا بو
بنوبت بگذرند پیر و جوانان
وای از آندم که نوبت زان ما بو
دوبیتی شمارهٔ 195
دلی دیرم که بهبودش نمی بو
سخنها میکرم سودش نمی بو
ببادش میدهم نش میبرد باد
در آتش می نهم دودش نمی بو
دوبیتی شمارهٔ 196
سری دارم که سامانش نمیبو
غمی دارم که پایانش نمیبو
اگر باور نداری سوی من آی
بوین دردی که درمانش نمیبو
دوبیتی شمارهٔ 197
دلی دیرم دمی بیغم نمی بو
غمی دیرم که هرگز کم نمی بو
خطی دیرم مو از خوبان عالم
که یار بیوفا همدم نمی بو
دوبیتی شمارهٔ 198
بوره جانا که جانانم تویی تو
بوره یارا که سلطانم تویی تو
ته دونی خود که مو جز تو ندونم
بوره بوره که ایمانم تویی تو
دوبیتی شمارهٔ 199
به والله که جانانم تویی تو
بسلطان عرب جانم تویی تو
نمیدونم که چونم یا که چندم
همی دونم که درمانم تویی تو
دوبیتی شمارهٔ 200
شبی دیرم زهجرت تار تارو
گرفته ظلمتش لیل و نهارو
خداوندا دلم را روشنی ده
که تا وینم جمال هشت و چارو
دوبیتی شمارهٔ 201
نصیب کس مبو درد دل مو
که بسیاره غم بی حاصل مو
کسی بو از غم و دردم خبردار
که دارد مشکلی چون
مشکل مو
دوبیتی شمارهٔ 202
نیا مطلق بکارم این دل مو
بجز خونابه اش نه حاصل مو
داره در موسم گل جوش سودا
چه پروایی کره اینجا دل مو
دوبیتی شمارهٔ 203
بهارم بی خزان ای گلبن مو
چه غم کنده ببو بیخ و بن مو
برس ای سوته دل یکدم به دردم
ته ای امروز دل تازه کن مو
دوبیتی شمارهٔ 204
امان از اختر شوریدهٔ مو
فغان از بخت برگردیدهٔ مو
فلک از کینه ورزی کی گذاره
رود خون از دل غمدیدهٔ مو
دوبیتی شمارهٔ 205
نوای ناله غم اندوته دونو
عیار قلب خالص بوته دونو
بوره سوته دلان واهم بنالیم
که قدر سوته دل دلسوته دونو
دوبیتی شمارهٔ 206
مکن کاری که پا بر سنگت آیو
جهان با این فراخی تنگت آیو
چو فردا نامه خوانان نامه خونند
تو وینی نامهٔ خود ننگت آیو
دوبیتی شمارهٔ 207
بی ته اشکم ز مژگان تر آیو
بی ته نخل امیدم نی بر آیو
بی ته در کنج تنهائی شب و روز
نشینم تا که عمرم بر سر آیو
دوبیتی شمارهٔ 208
شبی کان نازنینم در بر آیو
گذشته عمرم از نو بر سر آیو
همه شو دیدهٔ مو تا سحرگاه
بره باشد که یارم از در آیو
دوبیتی شمارهٔ 209
بدل چون یادم از بوم و بر آیو
سر شگم بیخود از چشم تر آیو
از آن ترسم من بر گشته دوران
که عمرم در غریبی بر سر آیو
دوبیتی شمارهٔ 210
خوش آن ساعت که یار از در آیو
شو هجران و روز غم سر آیو
زدل بیرون کنم جانرا بصد شوق
همی واجم که جایش دلبر آیو
دوبیتی شمارهٔ 211
غم عشق تو کی بر هر سر آیو
همائی کی به هر بوم و بر آیو
زعشقت سرفرازان کامیابند
که خور اول به کهساران بر آیو
دوبیتی شمارهٔ 212
بی ته هر شو سرم بر بالش آیو
چو نی از استخوانم نالش آیو
شب هجران بجای اشک چشمم
ز مژگان پاره های آتش آیو
دوبیتی شمارهٔ 213
نسیمی کز بن آن کاکل
آیو
مرا خوشتر ز بوی سنبل آیو
چو شو گیرم خیالش را در آغوش
سحر از بسترم بوی گل آیو
دوبیتی شمارهٔ 214
سحرگان که بلبل بر گل آیو
بدامان اشک چشمم گل گل آیو
روم در پای گل افغان کنم سر
که هر سوته دلی در غلغل آیو
دوبیتی شمارهٔ 215
صدای چاوشان مردن آیو
بگوش آوازهٔ جان کندن آیو
رفیقان میروند نوبت به نوبت
وای آن ساعت که نوبت وامن آیو
دوبیتی شمارهٔ 216
بیته گلشن به چشمم گلخن آیو
واته گلخن به چشمم گلشن آیو
گلم ته گلبنم ته گلشنم ته
که واته مرده را جان بر تن آیو
دوبیتی شمارهٔ 217
عزیزا مردی از نامرد نایو
فغان و ناله از بیدرد نایو
حقیقت بشنو از پور فریدون
که شعله از تنور سرد نایو
دوبیتی شمارهٔ 218
کجا بی جای ته ای بر همه شاه
که مو آیم بدانجا از همه راه
همه جا جای ته مو کور باطن
غلط گفتم غلط استغفرالله
دوبیتی شمارهٔ 219
غم عشقت ز گنج رایگان به
وصال تو ز عمر جاودان به
کفی از خاک کویت در حقیقت
خدا دونه که از ملک جهان به
دوبیتی شمارهٔ 220
غم و درد دل مو بی حسابه
خدا دونه دل از هجرت کبابه
بنازم دست و بازوی ته صیاد
بکش مرغ دلم بالله ثوابه
دوبیتی شمارهٔ 221
مو را درد دلم خو کرده واته
ندونی درد دل ای بیوفا ته
بوره مو سوته دل واته سپارم
ته ذونی با دل و دل ذونه با ته
دوبیتی شمارهٔ 222
دل مو دایم اندر ماتم ته
بدل پیوسته بی درد و غم ته
چه پرسی که چرا قدت ببوخم
خم قدم از آن پیچ و خم ته
دوبیتی شمارهٔ 223
بدنیا مو نوینم کام بی ته
بدس هرگز نگیرم جام بی ته
بلرزم روز و شو چون بید مجنون
ندارم یک نفس آرام بی ته
دوبیتی شمارهٔ 224
دو چشمم را ته خون پالا کنی ته
کلاه عقلم از سر وا کنی ته
اگر لیلی بپرسه حال مجنون
نظر او
را سوی صحرا کنی ته
دوبیتی شمارهٔ 225
دلی دیرم چو مرغ پا شکسته
چو کشتی بر لب دریا نشسته
تو گویی طاهرا چون تار بنواز
صدا چون میدهد تار گسسته
دوبیتی شمارهٔ 226
قضا پیوسته در گوشم بواجه
که این درد دل تو بی علاجه
اگر گوهر به آبی خواهون نداری
همین این جون تو که بی رواجه
دوبیتی شمارهٔ 227
دلت ای سنگدل بر ما نسوجه
عجب نبود اگر خارا نسوجه
بسوجم تا بسوجانم دلت را
در آذر چوب تر تنها نسوجه
دوبیتی شمارهٔ 228
دلم از دست خوبان گیج و ویجه
مژه بر هم زنم خونابه ریجه
دل عاشق مثال چوب تر بی
سری سوجه سری خونابه ریجه
دوبیتی شمارهٔ 229
نذونم لوت و عریانم که کرده
خودم جلاد و بیجونم که کرده
بده خنجر که تا سینه کنم چاک
ببینم عشق بر جونم چه کرده
دوبیتی شمارهٔ 230
سرم چون گوی در میدان بگرده
دلم از عهد و پیمان بر نگرده
اگر دوران به نااهلان بمانه
نشینم تا که این دوران بگرده
دوبیتی شمارهٔ 231
شدستم پیرو برنائی نمانده
بتن توش و توانائی نمانده
بمو واجی برو آلالهٔ چین
چرا چینم که بینائی نمانده
دوبیتی شمارهٔ 232
مرا عشقت ز جان آذر برآره
زپیکر مشت خاکستر برآره
نهال مهرت از دل گر ببرند
هزاران شاخه دیگر برآره
دوبیتی شمارهٔ 233
عزیزان موسم جوش بهاره
چمن پر سبزه صحرا لاله زاره
دمی فرصت غنیمت دان درین فصل
که دنیای دنی بی اعتباره
دوبیتی شمارهٔ 234
غمم بیحد و دردم بی شماره
فغان کاین درد مو درمان نداره
خداوندا ندونه ناصح مو
که فریاد دلم بی اختیاره
دوبیتی شمارهٔ 235
دل مو بیتو زار و بی قراره
بجز آزار مو کاری نداره
زند دستان بسر چون طفل بدخو
بدرد هجرت اینش روزگاره
دوبیتی شمارهٔ 236
مو را ای دلبر مو با ته کاره
وگرنه در جهان بسیار یاره
کجا پروای چون مو سوته دیری
چو مو بلبل به گلزارت هزاره
دوبیتی شمارهٔ 237
زغم جان در تنم در گیر و داره
سرم در رهن تیغ آبداره
ندارم اختیاری از چه جوشش
دل مو
تاب این سودا نداره
دوبیتی شمارهٔ 238
سرم بالین تنم بستر نداره
دلم جز شوق ته در سر نداره
نهد دور از ته هر کس سر ببالین
الهی سر ز بالین بر نداره
دوبیتی شمارهٔ 239
سر سرگشته ام سامان نداره
دل خون گشته ام درمان نداره
به کافر مذهبی دل بسته دیرم
که در هر مذهبی ایمان نداره
دوبیتی شمارهٔ 240
هر آن دلبر که چشم مست دیره
هزاران دل چو ما پا بست دیره
میان عاشقان آن ماه سیما
چو شعر مو بلند و پست دیره
دوبیتی شمارهٔ 241
دلم میل گل باغ ته دیره
درون سینه ام داغ ته دیره
بشم آلاله زاران لاله چینم
وینم آلاله هم داغ ته دیره
دوبیتی شمارهٔ 242
دلم میل گل روی ته دیره
سرم سودای گیسوی ته دیره
اگر چشمم بماه نو کره میل
نظر بر طاق ابروی ته دیره
دوبیتی شمارهٔ 243
سرم سودای گیسوی ته دیره
دلم میل گل روی ته دیره
اگر چشمم بماه نو کره میل
نظر بر طاق ابروی ته دیره
دوبیتی شمارهٔ 244
غمت در سینهٔ مو خانه دیره
چو جغدی جای در ویرانه دیره
فلک هم در دل تنگم نهد باز
هر آن انده که در انبانه دیره
دوبیتی شمارهٔ 245
مو که یارم سر یاری ندیره
مو که دردم سبکباری ندیره
همه واجن که یارت خواب نازه
چه خوابست اینکه بیداری ندیره
دوبیتی شمارهٔ 246
سحرگاهان که اشکم لاوه گیره
زآهم هفت چرخ آلاوه گیره
چنان از دیده ریزم اشک خونین
که گیتی سر بسر سیلابه گیره
دوبیتی شمارهٔ 247
دل مو غیرته دلبر نگیره
بجای جوهری جوهر نگیره
دل مو سوته و مهر ته آذر
نبی ناسوته آذر در نگیره
دوبیتی شمارهٔ 248
دل ارمهرت نورزه بر چه ارزه
گل است آندل که مهر تو نورزه
گریبانی که از عشقت شود چاک
بیک عالم گریبان وابیرزه
دوبیتی شمارهٔ 249
درخت غم بجانم کرده ریشه
بدرگاه خدا نالم همیشه
رفیقان قدر یکدیگر بدانید
اجل سنگست و آدم مثل شیشه
دوبیتی شمارهٔ 250
هزاران دل بغارت برده ویشه
هزارانت دگر خون کرده ویشه
هزاران داغ ریش ار ویشم
اشمرد
هنو نشمرده از اشمرده ویشه
دوبیتی شمارهٔ 251
پریشان سنبلان پرتاب مکه
خمارین نرگسان پرخواب مکه
براینی ته که دل از مابرینی
برنیه روزگار اشتاب مکه
دوبیتی شمارهٔ 252
به والله و به بالله و به تالله
قسم بر آیهٔ نصر من الله
که دست از دامنت من بر ندارم
اگر کشته شوم الحکم لله
دوبیتی شمارهٔ 253
درین بوم و برانم پرورش نه
شوانم جا و روزانم خورش نه
سری دیرم که مغزی اندرو نه
تنی دیرم که پروای سرش نه
دوبیتی شمارهٔ 254
دلی همچون دل نالان مو نه
غمی همچون غم هجران مو نه
اگر دریا اگر ابر بهاران
حریف دیدهٔ گریان مو نه
دوبیتی شمارهٔ 255
چو مو یک سوته دل پروانه ای نه
بعالم همچو مو دیوانه ای نه
همه مارون و مورون لانه دیرن
من دیوانه را ویرانه ایی نه
دوبیتی شمارهٔ 256
بدنیا مثل مو دل سوته ای نه
بدرد سوز غم اندوته ای نه
چسان بندم ره سیل دو دیده
که این زخم دلم لو سوته ای نه
دوبیتی شمارهٔ 257
به کس درد دل مو واتنی نه
که سنگ از آسمون انداتنی نه
بمو واجن که ترک یار خود که
کسیس یارم که ترکش واتنی نه
دوبیتی شمارهٔ 258
سحرگاهان فغان بلبلانه
بیاد روی پر نور گلانه
ز آه مو فلک آخر خدرکه
اثر در نالهٔ سوته دلانه
دوبیتی شمارهٔ 259
نوای ناله غم اندوته ذونه
عیار قلب و خالص بوته ذونه
بیا سوته دلان با هم بنالیم
که قدر سوته دل دل سوته ذونه
دوبیتی شمارهٔ 260
دلم از دست تو دایم غمینه
ببالین خشتی و بستر زمینه
همین جرمم که مو ته دوست دیرم
که هر کت دوست دیره حالش اینه
دوبیتی شمارهٔ 261
چه باغ است اینکه دارش آذرینه
چه دشت است اینکه خونخوارش زمینه
مگر بوم و بر سنگین دلان است
مگر صحرای عشق نازنینه
دوبیتی شمارهٔ 262
اگر شاهین بچرخ هشتمینه
کند فریاد مرگ اندر کمینه
اگر صد سال در دنیا بمانی
در آخر منزلت زیر زمینه
دوبیتی شمارهٔ 263
دیم یک عندلیب خوشنوائی
که می نالید وقت صبحگاهی
بشاخ گلبنی با گل همی گفت
که
یارا بی وفایی بی وفائی
دوبیتی شمارهٔ 264
فلک در قصد آزارم چرائی
گلم گر نیستی خارم چرائی
ته که باری ز دوشم بر نداری
میان بار سربارم چرایی
دوبیتی شمارهٔ 265
سر راهت نشینم تا بیایی
در شادی بروی ما گشایی
شود روزی بروز مو نشینی
که تا وینی چه سخت بیوفائی
دوبیتی شمارهٔ 266
تو آری روز روشن را شب از پی
شده کون و مکان از قدرتت حی
حقیقت بشنو از طاهر که گردید
بیک کن خلقت هر دو جهان طی
دوبیتی شمارهٔ 267
ته کت نازنده چشمان سرمه سائی
ته کت زیبنده بالا دلربایی
ته کت مشکین دو گیسو در قفائی
بمو واجی که سرگردان چرائی
دوبیتی شمارهٔ 268
عزیزان از غم و درد جدایی
به چشمانم نمانده روشنائی
بدرد غربت و هجرم گرفتار
نه یار و همدمی نه آشنائی
دوبیتی شمارهٔ 269
به هر شام و سحر گریم بکوئی
که جاری سازم از هر دیده جوئی
مو آن بی طالعم در باغ عالم
که گل کارم بجایش خار روئی
دوبیتی شمارهٔ 270
ز کشت خاطرم جز غم نروئی
ز باغم جز گل ماتم نروئی
ز صحرای دل بیحاصل مو
گیاه ناامیدی هم نروئی
دوبیتی شمارهٔ 271
الهی دل بلا بی دل بلا بی
گنه چشمان کره دل مبتلا بی
اگر چشمان نکردی دیده بانی
چه داند دل که خوبان در کجابی
دوبیتی شمارهٔ 272
غم عالم نصیب جان ما بی
بدور ما فراغت کیمیا بی
رسد آخر بدرمان درد هرکس
دل ما بی که دردش بیدوا بی
دوبیتی شمارهٔ 273
وای آن روزی که قاضی مان خدا بی
به میزان و صراطم ماجرا بی
بنوبت میروند پیر و جوانان
وای آنساعت که نوبت زان ما بی
دوبیتی شمارهٔ 274
صفا هونم صفا هونم چه جابی
که هر یاری گرفتم بیوفا بی
بشم یکسر بتازم تا به شیراز
که در هر منزلی صد آشنا بی
دوبیتی شمارهٔ 275
عاشق آن به که دایم در بلا بی
ایوب آسا به کرمان مبتلا بی
حسن آسا بدستش کاسهٔ زهر
حسین آسا بدشت کربلا بی
دوبیتی شمارهٔ 276
بدام
دلبری دل مبتلا بی
که هجرانش بلا وصلش بلا بی
درین ویرانه دل جز خون ندیدم
نه دل گویی که دشت کربلا بی
دوبیتی شمارهٔ 277
جهان بی وفا زندان ما بی
گل غم قسمت دامان ما بی
غم یعقوب و محنت های ایوب
همه گویا نصیب جان ما بی
دوبیتی شمارهٔ 278
بسوی باغ و بستان لاله وابی
همه موها مثال ژاله وا بی
وگر سوی خراسان کاروان را
رهانم مو سوی بنگاله وا بی
دوبیتی شمارهٔ 279
زمشک تر سیه تر سنبلت بی
هزاران دل اسیر کاکلت بی
زآه و ناله تاثیری ندیدم
زخارا سخت تر گویا دلت بی
دوبیتی شمارهٔ 280
بدریای غمت دل غوطه ور بی
مرا داغ فراقت بر جگر بی
ز مژگان خدنگت خورده ام تیر
که هر دم سوج دل زان بیشتر بی
دوبیتی شمارهٔ 281
مدامم دل براه و دیده تر بی
شراب عیشم از خون جگر بی
ببویت زندگی یابم پس از مرگ
ترا گر بر سر خاکم گذر بی
دوبیتی شمارهٔ 282
ز آهم هفت گردون پر شرر بی
زمژگانم روان خون جگر بی
ته که هرگز دلت از غم نسوجه
کجا از سوته دیلانت خبر بی
دوبیتی شمارهٔ 283
خوشا آندل که از خود بیخبر بی
ندونه در سفر یا در حضر بی
بکوه و دشت و صحرا همچو مجنون
پی لیلی دوان با چشم تر بی
دوبیتی شمارهٔ 284
شبم از روز و روز از شو بتر بی
دل آشفته ام زیر و زبر بی
شو و روز از فراقت نالهٔ مو
چو آه سوته جانان پر شرر بی
دوبیتی شمارهٔ 285
چه خوش بی مهربانی هر دو سر بی
که یکسر مهربانی دردسر بی
اگر مجنون دل شوریده ای داشت
دل لیلی از آن شوریده تر بی
دوبیتی شمارهٔ 286
مدامم دل پر از خون جگر بی
چو شمع آتش بجان و دیده تر بی
نشینم بر سر راهت شو و روز
که تا روزی ترا بر مو گذر بی
دوبیتی شمارهٔ 287
دل از دست غمت زیر و زبر بی
بچشمان اشکم از خون جگر بی
هران یاری چو
مو پرناز دیره
دلش پر غصه جانش پر شرر بی
دوبیتی شمارهٔ 288
هر آن باغی که نخلش سر بدر بی
مدامش باغبون خونین جگر بی
بباید کندنش از بیخ و از بن
اگر بارش همه لعل و گهر بی
دوبیتی شمارهٔ 289
شوم از شام یلدا تیره تر بی
درد دلم ز بودردا بتر بی
همه دردا رسن آخر بدرمون
درمان درد ما خود بی اثر بی
دوبیتی شمارهٔ 290
دل تو کی ز حالم با خبر بی
کجا رحمت باین خونین جگر بی
تو که خونین جگر هرگز نبودی
کی از خونین جگرها با خبر بی
دوبیتی شمارهٔ 291
خوشا آندل که از غم بهره ور بی
بر آندل وای کز غم بی خبر بی
ته که هرگز نسوته دیلت از غم
کجا از سوته دیلانت خبر بی
دوبیتی شمارهٔ 292
هر آنکس مال و جاهش بیشتر بی
دلش از درد دنیا ریشتر بی
اگر بر سر نهی چون خسروان تاج
به شیرین جانت آخر نیشتر بی
دوبیتی شمارهٔ 293
هر آنکس با تو قربش بیشتر بی
دلش از درد هجران ریشتر بی
اگر یکبار چشمانت بوینم
بجانم صد هزاران نیشتر بی
دوبیتی شمارهٔ 294
خور آئین چهره ات افروته تر بی
بجانم تیر عشقت دوته تر بی
چرا خال رخت دونی سیاهه
هر آن نزدیک خور بی سوته تر بی
دوبیتی شمارهٔ 295
زخور این چهره ات افروته تر بی
تیر عشقت بجانم روته تر بی
مرا اختر بود خال سیاهت
ز مو یارا که اختر سوته تر بی
دوبیتی شمارهٔ 296
چه خوش بی وصلت ای مه امشبک بی
مرا وصل تو آرام دلک بی
زمهرت ای مه شیرین چالاک
مدامم دست حسرت بر سرک بی
دوبیتی شمارهٔ 297
دلا راهت پر از خار و خسک بی
گذرگاه تو بر اوج فلک بی
شب تار و بیابان دور منزل
خوشا آنکس که بارش کمترک بی
دوبیتی شمارهٔ 298
شب تار و بیابان پرورک بی
در این ره روشنایی کمترک بی
گر از دستت برآید پوست از تن
بیفکن تا که بارت کمترک بی
دوبیتی شمارهٔ 299
دلا راه تو پر خار و
خسک بی
درین ره روشنایی کمترک بی
گر از دستت بر آید پوست از تن
بیفکن تا که بارت کمترک بی
دوبیتی شمارهٔ 300
زشورانگیزی چرخ و فلک بی
که دایم چشم بختم پر نمک بی
دمادم دود آهم تا سما بی
پیاپی سیل اشکم تا سمک بی
دوبیتی شمارهٔ 301
دلم بلبل صفت حیران گل بی
درونم چون درخت پی بگل بی
خونابه بار دیرم ارغوان وار
درخت نهله بارش خون دل بی
دوبیتی شمارهٔ 302
قدم دایم ز بار غصه خم بی
چو مو محنت کشی در دهر کم بی
مو هرگز از غم آزادی ندیرم
دل بی طالع مو کوه غم بی
دوبیتی شمارهٔ 303
قدم دایم زبار غصه خم بی
چو مو خونین دلی در دهر کم بی
زغم یکدم مو آزادی ندیرم
دل بیچارهٔ مو کوه غم بی
دوبیتی شمارهٔ 304
به لامردم مکان دلبرم بی
سخنهای خوشش تاج سرم بی
اگر شاهم ببخشد ملک شیراز
همان بهتر که دلبر در برم بی
دوبیتی شمارهٔ 305
نپنداری که زندان خوشترم بی
سرم بو گوی میدان خوشترم بی
چو گلخن تار و تاریکه به چشمم
گلستان بی ته زندان خوشترم بی
دوبیتی شمارهٔ 306
گر آن نامهربانم مهربان بی
چرا از دیدگانم خون روان بی
اگر دلبر بمو دلدار می بو
چرا در تن مرا نه دل نه جان بی
دوبیتی شمارهٔ 307
دلم از سوز عشق آتش بجان بی
بکامم زهر از آن شکر دهان بی
همان دستان که با ته بی بگردن
کنونم چون مگس بر سر زنان بی
دوبیتی شمارهٔ 308
جهان خوان و خلایق میهمان بی
گل امروز مو فردا خزان بی
سیه چالی که نامش را نهند گور
بما واجن که اینت خانمان بی
دوبیتی شمارهٔ 309
خدایی که مکانش لامکان بی
صفابخش جمال گلرخان بی
پدید آرندهٔ روز و شب و خلق
که بر هر بنده او روزی رسان بی
دوبیتی شمارهٔ 310
هزاران لاله و گل در جهان بی
همه زیبا به چشم دیگران بی
آلالهٔ مو به زیبایی درین باغ
سرافراز همه آلالیان
بی
دوبیتی شمارهٔ 311
ز بیداد فلک یارون امان بی
امان جستن روز آخرزمان بی
اگر پاره کرم یخه بجا بو
که وامو آسمان پرسرگران بی
دوبیتی شمارهٔ 312
سخن از هر چه واجم واتشان بی
حدیث از بیش و از کم واتشان بی
بدریا گر روم گوهر بر آرم
هر آن گوهر که وینم واتشان بی
دوبیتی شمارهٔ 313
خوشا آنانکه الله یارشان بی
بحمد و قل هو الله کارشان بی
خوشا آنانکه دایم در نمازند
بهشت جاودان بازارشان بی
دوبیتی شمارهٔ 314
چه واجم هر چه واجم واته شان بی
سخن از بیش و از کم واته شان بی
بدریا مو شدم گوهر برآرم
هر آن گوهر که دیدم واته شان بی
دوبیتی شمارهٔ 315
سیه بختم که بختم واژگون بی
سیه روجم که روجم سرنگون بی
شدم آوارهٔ کوی محبت
زدست دل که یارب غرق خون بی
دوبیتی شمارهٔ 316
من آن شمعم که اشکم آتشین بی
که هر سوته دلی حالش همین بی
همه شب گریم و نالم همه روز
بیته شامم چنان روزم چنین بی
دوبیتی شمارهٔ 317
زدست عشق هر شو حالم این بی
سریرم خشت و بالینم زمین بی
خوشم این بی که موته دوست دیرم
هر آن ته دوست داره حالش این بی
دوبیتی شمارهٔ 318
دو چشمانت پیالهٔ پر ز می بی
خراج ابروانت ملک ری بی
همی وعده کری امروز و فردا
نمیدانم که فردای تو کی بی
دوبیتی شمارهٔ 319
گلان فصل بهاران هفته ای بی
زمان وصل یاران هفته ای بی
غنیمت دان وصال لاله رویان
که گل در لاله زاران هفته ای بی
دوبیتی شمارهٔ 320
الاله کوهساران هفته ای بی
بنفشه جو کناران هفته ای بی
منادی میکره شهرو به شهرو
وفای گلعذاران هفته ای بی
دوبیتی شمارهٔ 321
بهار آیو به هر شاخی گلی بی
بهر لاله هزاران بلبلی بی
بهر مرزی نیارم پا نهادن
مبو کز مو بتر سوز دلی بی
دوبیتی شمارهٔ 322
همه دل ز آتش غم سوتنی بی
بهرجان سوز هجر افروتنی بی
که از دست اجل بر تن قبائی
اگر شاه و گدائی دوتنی بی
دوبیتی شمارهٔ 323
بدنیای دنی کی ماندنی بی
که دامان بر جهان افشاندنی بی
همی لا تقنطوا خوانی عزیزا
دلا یا ویلنا هم خواندنی بی
دوبیتی شمارهٔ 324
یقینم حاصله که هرزه گردی
ازین گردش که داری برنگردی
بروی مو ببستی هر رهی را
بدین عادت که داری کی ته مردی
دوبیتی شمارهٔ 325
مو را نه فکر سودایی نه سودی
نه در دل فکر بهبودی نه بودی
نخواهم جو کنار و چشمه سارون
که هر چشمم هزارون زنده رودی
دوبیتی شمارهٔ 326
اگر دردم یکی بودی چه بودی
وگر غم اندکی بودی چه بودی
به بالینم طبیبی یا حبیبی
ازین هر دو یکی بودی چه بودی
دوبیتی شمارهٔ 327
از آن روزیکه ما را آفریدی
بغیر از معصیت چیزی ندیدی
خداوندا بحق هشت و چارت
ز ما بگذر شتر دیدی ندیدی
دوبیتی شمارهٔ 328
بمو واجی چرا ته بیقراری
چو گل پروردهٔ باد بهاری
چرا گردی بکوه و دشت و صحرا
بجان او ندارم اختیاری
دوبیتی شمارهٔ 329
همه روزم فغان و بیقراری
شوان بیداری و فریاد و زاری
بمو سوجه دل هر دور و نزدیک
ته از سنگین دلی پروا نداری
دوبیتی شمارهٔ 330
خدایا دل ز مو بستان بزاری
نمی آید ز مو بیمار داری
نمیدونم لب لعلش به خونم
چرا تشنه است با این آبداری
دوبیتی شمارهٔ 331
مرا دیوانه و شیدا ته دیری
مرا سرگشته و رسوا ته دیری
نمیدونم دلم دارد کجا جای
همیدونم که دردی جا ته دیری
دوبیتی شمارهٔ 332
نگارینا دل و جانم ته دیری
همه پیدا و پنهانم ته دیری
نمیدانم که این درد از که دیرم
همیدانم که درمانم ته دیری
دوبیتی شمارهٔ 333
مسلسل زلف بر رخ ریته دیری
گل و سنبل بهم آمیته دیری
پریشان چون کری زلف دو تا را
بهر تاری دلی آویته دیری
دوبیتی شمارهٔ 334
برویت از حیا خوی ریته دیری
دو ابرویت بناز آمیته دیری
به سحر دیده در چاه زنخدان
بسی هاروت دل آویته دیری
دوبیتی شمارهٔ 335
سمن زلفا بری چون لاله دیری
ز نرگس ناز در دنباله دیری
از آن رو سه
بمهرم بر نیاری
که در سرناز چندین ساله دیری
دوبیتی شمارهٔ 336
غم اندر سینهٔ مو خانه دیری
چو ویرانه که بوم آشانه دیری
فلک اندر دل مسکین مو نه
ازین غم هرچه در انبانه دیری
دوبیتی شمارهٔ 337
کشیمان ار بزاری از که ترسی
برانی گر بخواری از که ترسی
مو با این نیمه دل از کس نترسم
دو عالم دل ته داری از که ترسی
دوبیتی شمارهٔ 338
کشم آهی که گردون پر شرر شی
دل دیوانه ام دیوانه تر شی
بترس از برق آه سوته دیلان
که آه سوته دیلان کارگر شی
دوبیتی شمارهٔ 339
دل دیوانه ام دیوانه تر شی
خرابه خانه ام ویرانه تر شی
کشم آهی که گردون را بسوجم
که آه سوته دیلان کارگر شی
دوبیتی شمارهٔ 340
الهی ای فلک چون مو زبون شی
دلت همچون دل مو غرق خون شی
اگر یک لحظه ام بی غم بوینی
یقین دانم کزین غم سرنگون شی
دوبیتی شمارهٔ 341
دل بی عشق را افسردن اولی
هر که دردی نداره مردن اولی
تنی که نیست ثابت در ره عشق
ذره ذره به آتش سوتن اولی
دوبیتی شمارهٔ 342
در اشکم بدامان ریته اولی
خون دلم ز چشمان ریته اولی
بکس حرفی ز جورت وانواجم
که حرف جور پنهان ریته اولی
دوبیتی شمارهٔ 343
دل ار عشقت نداره مرده اولی
روان بی درد عشق افسرده اولی
سحر بلبل زند در گلشن آواز
که گل بی عشق حق پژمرده اولی
دوبیتی شمارهٔ 344
اگر دل دلبری دلبر کدامی
وگر دلبر دلی دل را چه نامی
دل و دلبر بهم آمیته وینم
ندانم دل که و دلبر کدامی
دوبیتی شمارهٔ 345
کسیکه ره بفریادم برد نی
خبر بر سرو آزادم برد نی
همه خوبان عالم جمع گردند
کسیکه یادت از یادم برد نی
دوبیتی شمارهٔ 346
شبی ناید ز اشکم دیده تر نی
سرشکم جاری از خون جگر نی
شو و روجم رود با نالهٔ زار
ته را از حال زار مو خبر نی
دوبیتی شمارهٔ 347
دل شاد از دل زارش خبر نی
تن سالم زبیمارش خبر نی
نه تقصیره
که این رسم قدیمه
که آزاد از گرفتارش خبر نی
دوبیتی شمارهٔ 348
ته که دور از منی دل در برم نی
هوایی غیر وصلت در سرم نی
بجانت دلبرا کز هر دو عالم
تمنای دگر جز دلبرم نی
دوبیتی شمارهٔ 349
دلی چون مو بغم اندوته ای نی
زری چون جان مو در بوته ای نی
بجز شمعم ببالین همدمی نه
که یار سوته دل جز سوته ای نی
دوبیتی شمارهٔ 350
زدل مهر تو ای مه رفتنی نی
غم عشقت بهر کس گفتنی نی
ولیکن شعله مهر و محبت
میان مردمان بنهفتنی نی
دوبیتی شمارهٔ 351
مو آن باز سفیدم همدانی
لانه در کوه دارم سایبانی
به بال خود پرم کوهان به کوهان
به چنگ خود کرم نخجیر بانی
دوبیتی شمارهٔ 352
گرم خوانی ورم رانی ته دانی
گرم درتش بسوزانی ته دانی
ورم بر سر زنی الوند و میمند
همی واجم خدا جانی ته دانی
دوبیتی شمارهٔ 353
هر آن کالوند دامان مو نشانی
دامان از هر دو عالم در کشانی
اشک خونین پاشم از راه الوند
تا که دلبر بپایش برفشانی
دوبیتی شمارهٔ 354
بیته یکدم دلم خرم نمانی
اگر رویت بوینم غم نمانی
اگر درد دلم قسمت نمایند
دلی بی غم درین عالم نمانی
دوبیتی شمارهٔ 355
من دل سوته را لایق ندونی
که در دیوان عشاقت بخونی
هزارون بارم از خونی ببو کم
ز تو زیرا که بحر بیکرونی
دوبیتی شمارهٔ 356
بمیرم تا ته چشم تر نبینی
شرار آه پر آذر نبینی
چنانم آتش عشقت بسوجه
که از مو مشت خاکستر نبینی
دوبیتی شمارهٔ 357
به قبرستان گذر کردم صباحی
شنیدم ناله و افغان و آهی
شنیدم کله ای با خاک می گفت
که این دنیا نمی ارزد بکاهی
دوبیتی شمارهٔ 358
بنادانی گرفتم کوره راهی
ندانستم که می افتم بچاهی
بدل گفتم رفیقی تا به منزل
ندانستم رفیق نیمه راهی
دوبیتی شمارهٔ 359
ته که خورشید اوج دلربایی
چنین بیرحم و سنگین دل چرایی
به اول آنهمه مهر و محبت
به آخر راه و رسم بی وفایی
دوبیتی شمارهٔ 360
نگار تازه خیز ما کجایی
بچشمان سرمه ریز ما کجایی
نفس بر
سینهٔ طاهر رسیده
دم رفتن عزیز ما کجایی
دوبیتی شمارهٔ 361
ته که نوشم نه ای نیشم چرایی
ته که یارم نه ای پیشم چرایی
ته که مرهم نه ای بر داغ ریشم
نمک پاش دل ریشم چرایی
دوبیتی شمارهٔ 362
ز دل بیرون نبجتم ناله نایی
ز مژگان تر مو ژاله نایی
شوی نایه که مو خوابت بوینم
به بخت مو به چشم لاله نایی
دوبیتی شمارهٔ 363
عزیزون از غم و درد جدایی
به چشمونم نمانده روشنایی
گرفتارم بدام غربت و درد
نه یار و همدمی نه آشنائیی
دوبیتی شمارهٔ 364
پی مرگ نکویان گل نرویی
دگر رویی نه رنگش بی نه بویی
ز خود رو هیچ حاصل برنخیزد
بجز بدنامی و بی آبرویی
دوبیتی شمارهٔ 365
مو احوالم خرابه گر تو جویی
جگر بندم کبابه گر تو جویی
ته که رفتی و یار نو گرفتی
قیامت هم حسابه گر تو جویی
دوبیتی شمارهٔ 366
به جز این مو ندارم آرزویی
که باشد همدم مو لاله رویی
اگر درد دلم واجم به کوهان
دگر در کوهساران گل نرویی