loading...
فوج
s.m.m بازدید : 297 1395/05/25 نظرات (0)

18- ایوب

نویسنده: موسی

محل نگارش: ــــــــــــــــ

مربوط به تاریخ: 1657 ق.د.م تا 1473 ق.د.م

اتمام نگارش: 1473 ق.د.م

 

ایوب فصل 1

 

1 در زمین عوص مردی بود كه ایوب نام داشت و آن مرد كامل و راست و خداترس بود و از بدی اجتناب می‌نمود. 2 و برای او هفت پسر و سه دختر زاییده شدند. 3 و اموال او هفت هزار گوسفند و سه هزار شتر و پانصر جفت گاو و پانصد الاغ ماده بود و نوكران بسیار كثیر داشت و آن مرد از تمامی بنی‌مشرق بزرگتر بود.

4 و پسرانش می‌رفتند و در خانة هر یكی از ایشان در روزش مهمانی میكردند و فرستاده سه خواهر خود را دعوت می‌نمودند تا با ایشان اكل و شرب بنمایند. 5 و واقع میشد كه چون دورة روزهای مهمانی ایشان بسر می‌رفت ایوب فرستاده ایشانرا تقدیس می‌نمود و بامدادان برخاسته قربانیهای سوختنی به شمارة همة ایشان می‌گذرانید زیرا ایوب میگفت: “شاید پسران من گناه كرده خدا را در دل خود ترك نموده باشند” و ایوب همیشه چنین میكرد.

 

6 و روزی واقع شد كه پسران خدا آمدند تا به حضور یَهُوَه حاضر شوند و شیطان نیز در میان ایشان آمد. 7 و یَهُوَه به شیطان گفت: “از كجا آمدی؟” شیطان در جواب یَهُوَه گفت: “از ترد‌ّد كردن در زمین و سیر كردن در آن.” 8 یَهُوَه به شیطان گفت: “آیا در بندة من ایوب تفكّر كردی كه مثل او در زمین نیست؟ مرد كامل و راست و خداترس كه از گناه اجتناب میكند!” 9 شیطان در جواب یَهُوَه گفت: “آیا ایوب مجاناً از خدا می‌ترسد؟ 10 آیا تو گِرد او و گِرد خانة او و گِرد همة اموال او به هر طرف حصار نكشیدی و اعمال دست او را بركت ندادی و مواشی او در زمین منتشر نشد؟ 11 لیكن الآن دست خود را دراز كن و تمامی‌ِ مایملك او را لمس نما و پیش روی تو تو را ترك خواهد نمود.” 12 یَهُوَه به شیطان گفت: “اینك همة اموالش در دست تو است لیكن دستت را بر خود او دراز مكن.” پس شیطان از حضور یَهُوَه بیرون رفت.

13 و روزی واقع شد كه پسران و دخترانش در خانة برادر بزرگ خود می‌خوردند و شراب می‌نوشیدند. 14 و رسولی نزد ایوب آمده گفت: “گاوان شیار می‌كردند و ماده‌الاغان نزد آنها می‌چریدند. 15 و سابیان بر آنها حمله آورده بردند و جوانان را به دم شمشیر كشتند و من به تنهایی رهایی یافتم تا تو را خبر دهم.” 16 و او هنوز سخن می‌گفت كه دیگری آمده گفت: “آتش خدا از آسمان افتاد و گله و جوانان را سوزانیده‌ آنها را هلاك ساخت و من به تنهایی رهایی یافتم تا تو را خبر دهم.” 17 و او هنوز سخن میگفت كه دیگری آمده گفت: “كلدانیان سه فرقه شدند و برشتران هجوم آورده آنها را بردند و جوانان را به دم شمشیر كشتند و من به تنهایی رهایی یافتم تا تو را خبر دهم.” 18 و او هنوز سخن می‌گفت كه دیگری آمده گفت: “پسران و دخترانت در خانة برادر بزرگ خود می‌خوردند و شراب می‌نوشیدند 19 كه اینك باد شدیدی از طرف بیابان آمده چهارگوشة خانه را زد و بر جوانان افتاد كه مردند و من به تنهایی رهایی یافتم تا تو را خبر دهم.”

20 آنگاه ایوب برخاسته جامة خود را درید و سر خود را تراشید و به زمین افتاده سجده كرد 21 و گفت: “برهنه از رحم مادر خود بیرون آمدم و برهنه به آنجا خواهم برگشت! یَهُوَه داد و یَهُوَه گرفت! و نام یَهُوَه متبارك باد!” 22 در این همه ایوب گناه نكرد و به خدا جهالت نسبت نداد.

ایوب فصل 2

 

1 و روزی واقع شد كه پسران خدا آمدند تا به حضور یَهُوَه حاضر شوند و شیطان نیز در میان ایشان آمد تا به حضور یَهُوَه حاضر شود. 2 و یَهُوَه به شیطان گفت: “از كجا آمدی؟” شیطان در جواب یَهُوَه گفت: “از ترد‌ّد نمودن در جهان و از سیر كردن در آن.” 3 یَهُوَه به شیطان گفت: “آیا در بندة من ایوب تفكّر نمودی كه مثل او در زمین نیست؟ مرد كامل و راست و خداترس كه از بدی اجتناب می‌نماید و تا الآن كاملیت خود را قایم نگاه می‌دارد هر چند مرا بر آن واداشتی كه او را بی‌سبب اذیت رسانم.” 4 شیطان در جواب یَهُوَه گفت: “پوست به عوض پوست و هر چه انسان دارد برای جان خود خواهد داد. 5 لیكن الآن دست خود را دراز كرده استخوان و گوشت او را لمس نما و تو را پیش روی تو ترك خواهد نمود.” 6 یَهُوَه به شیطان گفت: “اینك او در دست تو است لیكن جان او را حفظ كن.”

7 پس شیطان از حضور یَهُوَه بیرون رفته ایوب را از كف پا تا كلّه‌اش به دملهای سخت مبتلا ساخت. 8 و او سفالی گرفت تا خود را با آن بخراشد و در میان خاكستر نشسته بود. 9 و زنش او را گفت: “آیا تا بحال كاملّیت خود را نگاه میداری؟ خدا را ترك كن و بمیر!”

10 او وی را گفت: “مثل یكی از زنان ابله سخن میگویی! آیا نیكویی را از خدا بیابیم و بدی را نیابیم؟” در این همه ایوب به لبهای خود گناه نكرد.

 

11 و چون سه دوست ایوب این همه بدی را كه بر او واقع شده بود شنیدند هر یكی از مكان خود یعنی اَلِیفازِ تیمانی و بِلد‌َد شُوحی و سوفَرِ نَعماتی روانه شدند و با یكدیگر همداستان گردیدند كه آمده او را تعزیت گویند و تسلّی دهند. 12 و چون چشمان خود را از دور بلند كرده او را نشناختند آواز خود را بلند نموده‌گریستند و هر یك جامة خود را دریده خاك بسوی آسمان بر سر خود افشاندند. 13 و هفت روز و هفت شب همراه او بر زمین نشستند و كسی با وی سخنی نگفت چونكه دیدند كه درد او بسیار عظیم است.

ایوب فصل 3

 

1 و بعد از آن ایوب دهان خود را باز كرده روز خود را نفرین كرد. 2 و ایوب متكلّم شده گفت: 3 “روزی كه در آن متولّد شدم هلاك شود و شبی كه گفتند مردی در رحم قرار گرفت 4 آنروز تاریكی شود. و خدا از بالا بر آن اعتنا نكند و روشنایی بر او نتابد. 5 تاریكی و سایة موت آنرا به تصّرف آورند. ابر بر آن ساكن شود. كسوفات روز آنرا بترساند. 6 و آن شب را ظلمت غلیظ فرو گیرد و در میان روزهای سال شادی نكند و به شمارة ماهها داخل نشود. 7 اینك آن شب نازاد باشد و آواز شادمانی در آن شنیده نشود. 8 لعنت كنندگانِ روز آنرا نفرین نمایند كه در برانگیزانیدن لِویاتان ماهر می‌باشند. 9 ستارگان شفق آن تاریك گردد و انتظار نور بكشد و نباشد و مژگان سخر را نبیند 10 چونكه درهای رحم مادرم را نبست و مشقّت را از چشمان مستور نساخت.

11 “چرا از رحم مادرم نمردم؟ و چون ازشكم بیرون آمدم چرا جان ندادم؟ 12 چرا زانوها مرا قبول كردند‌ و پستانها تا مكیدم؟ 13 زیرا تابحال میخوابیدم و آرام میشدم. در خواب می‌بودم و استراحت می‌یافتم 14 با پادشاهان و مشیران جهان كه خرابه‌ها برای خویشتن بنا نمودند 15 یا با آقاان كه طلا داشتند و خانه‌های خود را از نقره پر ساختند 16 یا مثل سقط پنهان شده نیست می‌بودم مثل بچه‌هایی كه روشنایی را ندیدند. 17 در آنجا شریران از شورش باز می‌ایستند و در آنجا خستگان می‌آرامند 18 در آنجا اسیران در اطمینان با هم ساكنند و آواز كارگذاران را می‌شنوند. 19 كوچك و بزرگ در آنجا یك‌اند و غلام از آقایش آزاد است. 20 چرا روشنی به مستمند داده شود؟ و زندگی به تلخ‌جانان؟ 21 كه انتظار موت را می‌كشند و یافت نمی‌شود و برای آن حفره می‌زنند بیشتر از گنجها. 22 كه شادی و ابتهاج می‌نمایند و مسرور می‌شوند چون قبر را می‌یابند؟ 23 چرا نور داده میشود به كسی كه راهش مستور است كه خدا اطرافش را مستور ساخته است؟ 24 زیرا كه نالة من پیش از خوراكم می‌آید و نهرة من مثل آب ریخته میشود. 25 زیرا ترسی كه از آن می‌ترسیدم بر من واقع شد. و آنچه از آن بیم داشتم بر من رسید. 26 مطمئن و آرام نبودم و راحت نداشتم و پریشانی بر من آمد.”

ایوب فصل 4

 

1 و الیفاز تیمانی در جواب گفت: 2 “اگر كسی جرأت كرده با تو سخن گوید آیا تو را ناپسند می‌آید؟ لیكن كیست كه بتواند از سخن گفتن بازایستد؟ 3 اینك بسیاری را ادب آموخته‌ای و دستهای ضعیف را تقویت داده‌ای. 4 سخنان تو لغزنده را قایم داشت و تو زانوهای لرزنده را تقویت دادی. 5 لیكن الآن به تو رسیده است و ملول شده‌ای تو را لمس كرده است و پریشان گشته‌ای. 6 آیا توكّل تو بر تقوای تو نیست؟ و امید تو بركاملیت رفتار تو نی؟ 7 الآن فكر كن! كیست كه بیگناه هلاك شد؟ و راستان در كجا تلف شدند؟ 8 چنانكه من دیدم آنانی كه شرارت را شیار میكنند و شقاوت را می‌كارند همانرا می‌دروند. 9 از نَفخِة خدا هلاك میشوند و از باد غضب او تباه میگردند. 10 غر‌ّّش شیر و نعرة سبع و دندان شیربچه‌ها شكسته میشود. 11 شیر نر از نابودن شكار هلاك میشود و بچه‌های شیر ماده پراكنده میگردند.

12 “سخنی به من در خفا رسید و گوش من آواز نرمی از آن احساس نمود. 13 در تفكّرها از رؤیاهای شب هنگامی كه خواب سنگین بر مردم غالب شود 14 خوف و لرز بر من مستولی شد كه جمیع استخوانهایم را به جنبش آورد. 15 آنگاه روحی از پیش روی من گذشت و مویهای بدنم برخاست. 16 در آنجا ایستاد اما سیمایش را تشخیص ننمودم. صورتی در پیش نظرم بود. خاموشی بود و آوازی شنیدم 17 كه آیا انسان به حضور خدا عادل شمرده شود؟ و آیا مرد در نظر خالق خود طاهر باشد؟ 18 اینك بر خادمان خود اعتماد ندارد و به فرشتگان خویش حماقت نسبت می‌دهد. 19 پس چند مرتبه زیاده به ساكنان خانه‌های گلین كه اساس ایشان در غبار است كه مثل بید فشرده میشوند! 20 از صبح تا شام خُرد میشوند تا به ابد هلاك میشوند و كسی آنرا به خاطر نمی‌آورد. 21 آیا طناب خیمة ایشان از ایشان كنده نمیشود؟ پس بدون حكمت می‌میرند.

ایوب فصل 5

1 “الآن استغاثه كن و آیا كسی هست كه تو را جواب دهد؟ و به كدامیك از مقدسان توجه خواهی نمود؟ 2 زیرا غصّه احمق را میكشد و حسد ابله را می‌میراند. 3 من احمق را دیدم كه ریشه میگرفت و ناگهان مسكن او را نفرین كردم. 4 فرزندان او از امنیت دور هستند و در دروازه پایمال میشوند و رهاننده‌ای نیست. 5 كه گرسنگان محصول او را میخورند و آنرا نیز از میان خارها می‌چینند و دهان تله برای دولت ایشان باز است. 6 زیرا كه بلا از غبار در نمی‌آید و مشقّت از زمین نمی‌روید. 7 بلكه انسان برای مشقّت مولود میشود چنانكه شراره‌ها بالا می‌پرد. 8 و لكن من نزد خدا طلب میكردم و دعوی خود را بر خدا می‌سپردم 9 كه اعمال عظیم و بی‌قیاس میكند و عجایب بی‌شمار 10 كه بر روی زمین باران می‌باراند و آب بر روی صخره‌ها جاری میسازد 11 تا مسكینان را به مقام بلند برساند و ماتمیان به سلامتی برافراشته شوند 12 كه فكرهای حیله‌گران را باطل میسازد به طوری كه دستهای ایشان هیچ كار مفید نمیتواند كرد 13 كه حكیمان را در حیلة ایشان گرفتار میسازد و مشورت مكّاران مشو‌ّش میشود. 14 در روز به تاریكی برمیخورند و به وقت ظهر مثل شب كورانه راه میروند 15 كه مسكین را از شمشیر دهان ایشان و از دست زورآور نجات میدهد. 16 پس امید برای ذلیل پیدا میشود و شرارت دهان خود را می‌بندد.

17 “ هان خوشابحال شخصی كه خدا تنبیهش میكند. پس تأدیب قادر مطلق را خوار مشمار. 18 زیرا كه او مجروح میسازد و التیام می‌دهد و می‌كوبد و دست او شفا می‌دهد. 19 در شش بلا تو را نجات خواهد داد و در هفت بلا هیچ ضرر بر تو نخواهد رسید. 20 در قحط تو را از موت فدیه خواهد داد و در جنگ از دم شمشیر. 21 از تازیانة زبان پنهان خواهی ماند و چون هلاكت آید از آن نخواهی ترسید. 22 بر خرابی و تنگسالی خواهی خندید و از وحوش زمین بیم نخواهی داشت. 23 زیرا با سنگهای صحرا همداستان خواهی بود و وحوش صحرا با تو صلح خواهند كرد. 24 و خواهی دانست كه خیمة تو ایمن است و مسكن خود را تجسس خواهی كرد و چیزی مفقود نخواهی یافت. 25 و خواهی دانست كه ذریتت كثیر است و اولاد تو مثل علف زمین. 26 و در شِیخوخیت به قبر خواهی رفت مثل بافة گندم كه در موسمش برداشته میشود. 27 اینك اینرا تفتیش نمودیم و چنین است پس تو اینرا بشنو و برای خویشتن بدان.”

ایوب فصل 6

 

1 و ایوب جواب داده گفت: 2 “كاش كه غصّة من سنجیده شود و مشقّت مرا در میزان با آن بگذارند. 3 زیرا كه الآن از ریگ دریا سنگینتر است. از این سبب سخنان من بیهوده می‌باشد. 4 زیرا تیرهای قادر مطلق در اندرون من است و روح من زهر آنها را می‌آشامد و ترسهای خدا بر من صف‌آرایی میكند. 5 آیا گورخر با داشتن علف عرعر میكند؟ و یا گاو بر آذوقه خود بانگ میزند؟ 6 آیا چیز بی‌مزه بی‌نمك خورده میشود؟ و یا در سفیده تخم طعم می‌باشد؟ 7 جان من از لمس نمودن آنها كراهت دارد. آنها برای من مثل خوراك زشت است.

8 “كاش كه مسألت من برآورده شود و خدا آرزوی مرا به من بدهد! 9 و خدا راضی شود كه مرا خُرد كند و دست خود را بلند كرده مرا منقطع سازد! 10 آنگاه معهذا مرا تسلی میشد و در عذاب اَلیم شاد میشدم چونكه كلمات حضرت قد‌ّوس را انكار ننمودم. 11 من چه قو‌ّت دارم كه انتظار بكشم و عاقبت من چیست كه صبر نمایم؟ 12 آیا قو‌ّت من قو‌ّت سنگها است؟ و یا گوشت من برنج است؟ 13 آیا بالكلّ بی‌اعانت نیستم؟ و مساعدت از من مطرود نشده است؟ 14 حق‌ّ شكسته‌دل از دوستش ترحم است اگر چه هم ترس قادر مطلق را ترك نماید. 15 اما برادران من مثل نهرها مرا فریب دادند مثل رودخانة وادیها كه میگذرند 16 كه از یخ سیاه‌فام می‌باشند و برف در آنها مخفی است. 17 وقتی كه آب از آنها می‌رود نابود میشوند. و چون گرما شود از جای خود ناپدید میگردند. 18 كاروانیان از راه خود منحرف میشوند و در بیابان داخل شده هلاك میگردند. 19 كاروانیان تیما به آنها نگران بودند. قافله‌های سبا امید آنها را داشتند.

20 از امید خود خجل گردیدند. به آنجا رسیدند و شرمنده گشتند. 21 زیرا كه الآن شما مثل من شده‌اید مصیبتی دیدید و ترسان گشتید. 22 آیا گفتم كه چیزی به من ببخشید؟ یا ارمغانی از اموال خود به من بدهید؟ 23 یا مرا از دست دشمن رها كنید؟ و مرا از دست ظالمان فدیه دهید؟

24 “مرا تعلیم دهید و من خاموش خواهم شد و مرا بفهمانید كه در چه چیز خطا كردم. 25 سخنان راستی چقدر زورآور است! اما تنبیه شما چه نتیجه‌ می‌بخشد؟ 26 آیا گمان می‌برید كه سخنان را تنبیه می‌نمایید و سخنان مأیوس را كه مثل باد است؟ 27 یقیناًَ برای یتیم قرعه می‌اندازید و دوست خود را مال تجارت می‌شمارید. 28 پس الآن التفات كرده بر من توجه نمایید و رو به روی شما دروغ نخواهم گفت. 29 برگردید و بی‌انصافی نباشد و باز برگردید زیرا عدالت من قایم است. 30 آیا در زبان من بی‌انصافی می‌باشد؟ و آیا كام من چیزهای فاسد را تمیز نمیدهد؟

ایوب فصل 7

 1 “آیا برای انسان بر زمین مجاهده‌ای نیست؟ و روزهای وی مثل روزهای مزدور نی؟ 2 مثل غلام كه برای سایه اشتیاق دارد و مزدوری كه منتظر مزد خویش است 3 همچنین ماههای بطالت نصیب من شده است و شبهای مشقّت برای من معین گشته.4 چون میخوابم میگویم: كی برخیزم؟ و شب بگذرد و تا سپیده صبح از پهلو به پهلو گریدن خسته میشوم. 5 جسدم از كرمها و پاره‌های خاك ملبس است و پوستم تراكیده و مقروح میشود. 6 روزهایم از ماكوی جولا تیزروتر است و بدون امید تمام میشود. 7 به یادآور كه زندگی من باد است و چشمانم دیگر نیكویی را نخواهد دید. 8 چشم كسی كه مرا می‌بیند دیگر به من نخواهد نگریست و چشمانت برای من نگاه خواهد كرد و نخواهم بود. 9 مثل ابر كه پراكنده شده نابود میشود. همچنین كسی كه به گور فرود میرود برنمی‌آید. 10 به خانة خود دیگر نخواهد برگشت و مكانش باز او را نخواهد شناخت. 11 پس من نیز دهان خود را نخواهم بست. از تنگی روح خود سخن میرانم و از تلخی جانم شكایت خواهم كرد. 12 آیا من دریا هستم یا نهنگم كه بر من كشیكچی قرار میدهی؟ 13 چون گفتم كه تخت‌خوابم مرا تسلّی خواهد داد و بسترم شكایت مرا رفع خواهد كرد 14 آنگاه مرا به خوابها ترسان گردانیدی و به رؤیاها مرا هراسان ساختی. 15 به حد‌ّی كه جانم خفه‌شدن را اختیار كرد و مرگ را بیشتر از این استخوانهایم. 16 كاهید میشوم و نمیخواهم تا به ابد زنده بمانم. مرا ترك كن زیرا روزهایم نفسی است.

17 “ انسان چیست كه او را عز‌ّت بخشی و دل خود را با او مشغول سازی؟ 18 و هر بامداد از او تفقّد نمایی و هر لحظه او را بیازمایی؟ 19 تا به كی چشم خود را از من برنمیگردانی؟ مرا واگذار تا آب دهان خود را فرو برم. 20 من گناه كردم اما با تو ای پاسبان بنی‌آدم چه كنم؟ برای چه مرا به جهت خود هدف ساخته‌ای به حد‌ّی كه برای خود بار سنگین شده‌ام؟ 21 و چرا گناهم را نمی‌آمرزی و خطایم را دور نمیسازی؟ زیرا كه الآن در خاك خواهم خوابید و مرا تفحص خواهی كرد و نخواهم بود.”

ایوب فصل 8

 

1 پس بِلد‌َد شُوحی در جواب گفت: 2 “تا به كی این چیزها را خواهی گفت و سخنان دهانت باد شدید خواهد بود؟ 3 آیا خدا داوری را منحرف سازد؟ یا قادر مطلق انصاف را منحرف نماید؟ 4 چون فرزندان تو به او گناه ورزیدند ایشانرا به دست عصیان ایشان تسلیم نمود. 5 اگر تو به جد‌ّ و جهد خدا را طلب میكردی و نزد قادر مطلق تضر‌ّع می‌نمودی 6 اگر پاك و راست می‌بودی البته برای تو بیدار میشد و مسكن عدالت تو را برخوردار میساخت. 7 و اگر چه ابتدایت صغیر می‌بود عاقبت تو بسیار رفیع میگردید. 8 زیرا كه از قرنهای پیشین سؤال كن و به آنچه پدران ایشان تفحص كردند توجه نما 9 چونكه ما دیروزی هستیم و هیچ نمیدانیم و روزهای ما سایه‌ای بر روی زمین است. 10 آیا ایشان تو را تعلیم ندهند و با تو سخن نرانند؟ و از دل خود كلمات بیرون نیارند؟ 11 آیا نی‌ بی‌خَلاب می‌روید یا قَصَب بی‌آب نمو میكند؟ 12 هنگامی كه هنوز سبز است و بریده نشده پیش از هر گیاه خشك میشود 13 همچنین است راه جمیع فراموش كنندگان خدا. و امید ریاكار ضایع میشود 14 كه امید او منقطع میشود و اعتمادش خانة عنكبوت است. 15 برخانة خود تكیه میكند و نمی‌ایستد به آن متمسك میشود ولیكن قایم نمی‌ماند. 16 پیش روی آفتاب تر و تازه میشود و شاخه‌هایش در باغش پهن میگردد. 17 ریشه‌هایش بر توده‌های سنگ درهم بافته میشود و بر سنگلاخ نگاه میكند. 18 اگر از جای خود كنده شود او را انكار كرده میگوید: تو را نمی‌بینم. 19 اینك خوشی طریقش همین است و دیگران از خاك خواهند رویید. 20 همانا خاك مرد كامل را حقیر نمی‌شمارد و شریر را دستگیری نمی‌نماید 21 تا دهان تو را از خنده پر كند و لبهایت را از آواز شادمانی. 22 خصمان تو به خجالت ملبس خواهند شد و خیمة شریران نابود خواهد گردید.”

ایوب فصل 9

 

1 پس ایوب در جواب گفت: 2 “یقین میدانم كه چنین است. لیكن انسان نزد خدا چگونه عادل شمرده شود؟ 3 اگر بخواهد با وی منازعه نماید یكی از هزار او را جواب نخواهد داد. 4 او در ذهن حكیم و در قو‌ّت تواناست. كیست كه با او مقاومت كرده و كامیاب شده باشد؟ 5 آنكه كوهها را مستقل میسازد و نمی‌فهمند و در غضب خویش آنها را واژگون میگرداند 6 كه زمین را از مكانش می‌جنباند و ستونهایش متزلزل میشود 7 كه آفتاب را امر می‌فرماید و طلوع نمیكند و ستارگان را مختوم میسازد 8 كه به تنهایی آسمانها را پهن میكند و بر موجهای دریا می‌خرامد 9 كه د‌ُب‌ّ اكبر و جبار و ثریا را آفرید و برجهای جنوب را 10 كه كارهای عظیم بی‌قیاس را میكند و كارهای عجیب بیشمار را. 11 اینك از من می‌گذرد و او را نمی‌بینم و عبور میكند و او را احساس نمی‌نمایم. 12 اینك او می‌رباید و كیست كه او را منع نماید؟ و كیست كه به او تواند گفت: چه میكنی؟ 13 خدا خشم خود را باز نمیدارد و مددكاران ر‌َحب زیر او خم میشوند.

14 “پس به طریق اولا من كیستم كه او را جواب دهم و سخنان خود را بگزینم تا با او مباحثه نمایم؟ 15 كه اگر عادل می‌بودم او را جواب نمی‌دادم بلكه نزد داور خود استغاثه می‌نمودم. 16 اگر او را میخواندم و مرا جواب میداد باور نمیكردم كه آواز مرا شنیده است. 17 زیرا كه مرا به تندبادی خُرد میكند و بی‌سبب زخمهای مرا بسیار میسازد. 18 مرا نمیگذارد كه نفس بكشم بلكه مرا به تلخیها پر میكند. 19 اگر دربارة قو‌ّ‌ّت سخن گوییم اینك او قادر است و اگر دربارة انصاف كیست كه وقت را برای من تعیین كند؟ 20 اگر عادل می‌بودم دهانم مرا مجرم میساخت و اگر كامل می‌بودم مرا فاسق می‌شمرد. 21 اگر كامل هستم خویشتنرا نمی‌شناسم و جان خود را مكروه می‌دارم. 22 این امر برای همه یكی است. بنابراین میگویم كه او صالح است و شریر را هلاك میسازد. 23 اگر تازیانه ناگهان بكشد به امتحان بی‌گناهان استهزا میكند. 24 جهان به دست شریران داده شده است و روی حاكمانش را می‌پوشاند. پس اگر چنین نیست كیست كه میكند؟ 25 و روزهایم از پیك تیزرفتار تندرو تر است می‌گریزد و نیكویی را نمی‌بیند. 26 مثل كشتیهای تیز رفتار می‌گریزد و مثل عقاب كه بر شكار فرود آید. 27 اگر فكر كنم كه نالة خود را فراموش كنم و تُر‌ش رویی خود را دور كرده گشاده‌رو شوم 28 از تمامی مشقّتهای خود می‌ترسم و میدانم كه مرا بیگناه نخواهی شمرد 29 چونكه ملزم خواهم شد. پس چرا بیجا زحمت بكشم؟ 30 اگر خویشتنرا به آب برف غسل دهم و دستهای خود را به ا‌ُشنان پاك كنم 31 آنگاه مرا در لجن فرو می‌بری و رختهایم مرا مكروه میدارد. 32 زیرا كه او مثل من انسان نیست كه او را جواب بدهم و با هم به محاكمه بیاییم. 33 در میان ما حكَمی نیست كه بر هر دو ما دست بگذارد. 34 كاش كه عصای خود را از من بردارد و هیبت او مرا نترساند. 35 آنگاه سخن میگفتم و از او نمی‌ترسیدم لیكن من در خود چنین نیستم.

ایوب فصل 10

1 “جانم از حیاتم بیزار است. پس نالة خود را روان میسازم و در تلخی جان خود سخن میرانم. 2 و به خدا میگویم مرا ملزم مساز و مرا بفهمان كه از چه سبب با من منازعت میكنی؟ 3 آیا برای تو نیكو است كه ظلم‌نمایی و عمل دست خود را حقیر شماری و بر مشورت شریران بتابی؟ 4 آیا تو را چشمان بشر است؟ یا مثل دیدن انسان می‌بینی؟ 5 آیا روزهای تو مثل روزهای انسان است؟ یا سالهای تو مثل روزهای مرد است 6 كه معصیت مرا تفحص میكنی و برای گناهانم تجسس می‌نمایی؟ 7 اگر چه میدانی كه شریر نیستم و از دست تو رهاننده‌ای نیست.

8 “دستهایت مرا جمیعاً و تماماً سرشته است و مرا آفریده است و آیا مرا هلاك میسازی؟ 9 به یادآور كه مرا مثل سفال ساختی و آیا مرا به غبار برمیگردانی؟ 10 آیا مرا مثل شیر نریختی و مرا مثل پنیر منجمد نساختی؟ 11 مرا به پوست و گوشت ملبس نمودی و مرا با استخوانها و پیها بافتی. 12 حیات و احسان به من عطا فرمودی و لطف تو روح مرا محافظت نمود. 13 اما این چیزها را در دل خود پنهان كردی و میدانم كه اینها در فكر تو بود. 14 اگر گناه كردم مرا نشان كردی و مرا از معصیتم مبر‌ّا نخواهی ساخت. 15 اگر شریر هستم وای بر من! و اگر عادل هستم سر خود را برنخواهم افراشت زیرا از اهانت پر هستم و مصیبت خود را می‌بینم! 16 و اگر (سرم) برافراشته شود مثل شیر مرا شكار خواهی كرد و باز عظمت خود را بر من ظاهر خواهی ساخت. 17 گواهان خود را بر من پی‌درپی می‌آوری و غضب خویش را بر من می‌افزایی و افواج متعاقب یكدیگر به ضد‌ّ منند. 18 پس برای چه مرا از رحم بیرون آوردی؟ كاش كه جان میدادم و چشمی مرا نمی‌دید. 19 پس می‌بودم چنانكه نبودم و از رحم مادرم به قبر برده میشدم. 20 آیا روزهایم قلیل نیست؟ پس مرا ترك كن و از من دست بردار تا اندكی گشاده‌رو شوم 21 قبل از آنكه بروم به جایی كه از آن برنخواهم گشت به زمین ظلمت و سایه موت! 22 به زمین‌ِ تاریكی غلیظ مثل ظلمات زمین‌ِ سایة موت و بی‌ترتیب كه روشنایی آن مثل ظلمات است.”

ایوب فصل 11

 

1 و صُوفَر‌ِ نَعماتی در جواب گفت: 2 “آیا به كثرت سخنان جواب نباید داد و مرد پرگو عادل شمرده شود؟ 3 آیا بیهوده گویی تو مردمان را ساكت كند و یا سخریه كنی و كسی تو را خجل نسازد؟ 4 و میگویی تعلیم من پاك است و من در نظر تو بیگناه هستم. 5 ولیكن كاش كه خدا سخن بگوید و لبهای خود را بر تو بگشاید‌ 6 و اسرار حكمت را برای تو بیان كند. زیرا كه در ماهیت خود دو طرف دارد. پس بدان كه خدا كمتر از گناهانت تو را سزا داده است. 7 آیا عمقهای خدا را میتوانی دریافت نمود؟ یا به كُنه قادر مطلق توانی رسید؟ 8 مثل بلندیهای آسمان است چه خواهی كرد؟ گودتر از هاویه است چه توانی دانست؟ 9 پیمایش آن از جهان طویل‌تر و از دریا پهن‌تر است. 10 اگر سخت بگیرد و حبس نماید و به محاكمه دعوت كند كیست كه او را ممانعت نماید؟ 11 زیرا كه بطالت مردم را میداند و شرارت را می‌بیند اگر چه در آن تأمل نكند. 12 و مرد جاهل آنوقت فهیم میشود كه بچة خر‌ِ وحشی انسان متولّد شود. 13 اگر تو دل خود را راست سازی و دستهای خود را بسوی او دراز كنی. 14 اگر در دست تو شرارت باشد آنرا از خود دور كن و بی‌انصافی در خیمه‌های تو ساكن نشود. 15 پس یقیناً روی خود را بی‌عیب برخواهی افراشت و مستحكم شده نخواهی ترسید. 16 زیرا كه مشقّت خود را فراموش خواهی كرد و آنرا مثل آبِ رفته به یاد خواهی آورد 17 و روزگار تو از وقت ظهر روشن‌تر خواهد شد و اگر چه تاریكی باشد مثل صبح خواهد گشت. 18 و مطمئن خواهی بود چونكه امید داری و اطراف خود را تجسس نموده ایمن خواهی خوابید. 19 و خواهی خوابید و ترساننده‌ای نخواهد بود و بسیاری تو را تملّق خواهند نمود. 20 لیكن چشمان شریران كاهیده میشود و ملجای ایشان از ایشان نابود میگردد و امید ایشان جان كندن ایشان است.”

ایوب فصل 12

 

1 پس ایوب در جواب گفت: 2 “به درستی كه شما قوم هستید و حكمت با شما خواهد مرد. 3 لیكن مرا نیز مثل شما فهم هست و از شما كمتر نیستم. و كیست كه مثل این چیزها را نمی‌داند؟ 4 برای رفیق خود مسخره گردیده‌ام. كسی كه خدا را خوانده است و او را مستجاب فرموده مرد عادل و كامل مسخره شده است. 5 در افكار آسودگان برای مصیبت اهانت است. مهیا شده برای هركه پایش بلغزد.6 خیمه‌های دزدان به سلامت است و آنانی كه خدا را غضبناك میسازند ایمن هستند كه خدای خود را در دست خود می‌آورند.

7 “لیكن الآن از بهایم بپرس و تو را تعلیم خواهند داد. و از مرغان هوا و برایت بیان خواهند نمود. 8 یا به زمین سخن بران و تو را تعلیم خواهد داد و ماهیان دریا به تو خبر خواهند رسانید. 9 كیست كه از جمیع این چیزها نمی‌فهمد كه دست یَهُوَه آنها را بجا آورده است 10 كه جان جمیع زندگان در دست وی است و روح جمیع افراد بشر؟ 11 آیا گوش سخنان را نمی‌آزماید چنانكه كام خوراك خود را می‌چشد؟ 12 نزد پیران حكمت است و عمر دراز فطانت می‌باشد. 13 لیكن حكمت و كبریایی نزد وی است. مشورت و فطانت از آن او است. 14 اینك او منهدم میسازد و نمیتوان بنا نمود انسان را می‌بندد و نمیتوان گشود. 15 اینك آبها را باز میدارد و خشك میشود و آنها را رها میكند و زمین را واژگون میسازد. 16 قو‌ّّت و وجود نزد وی است. فریبنده و فریب‌خورده از آن او است. 17 مشیران را غارت‌زده می‌رباید و حاكمان را احمق میگرداند. 18 بند پادشاهان را می‌گشاید و در كمر ایشان كمربند می‌بندد. 19 کاهنان را غارت زده می‌رباید و زور‌آوران را سرنگون میسازد. 20 بلاغت معتمدین را نابود میگرداند و فهم پیران را برمیدارد. 21 اهانت را بر نجیبان می‌ریزد و كمربند مقتدران را سست میگرداند. 22 چیزهای عمیق را از تاریكی منكشف میسازد و سایة موت را به روشنایی بیرون میآورد. 23 امتها را ترقّی میدهد و آنها را هلاك میسازد‌ امتها را وسعت میدهد و آنها را جلای وطن میفرماید. 24 عقل رؤسای قومهای زمینرا می‌رباید و ایشانرا در بیابان آواره می‌گرداند جایی كه راه نیست. 25 در تاریكی كورانه راه میروند و نور نیست. و ایشان را مثل مستان افتان و خیزان میگرداند.

ایوب فصل 13

1 “اینك چشم من همة این چیزها را دیده و گوش من آنها را شنیده و فهمیده است. 2 چنانكه شما میدانید من هم میدانم. و من كمتر از شما نیستم. 3 لیكن میخواهم با قادر مطلق سخن گویم و آرزو دارم كه با خدا محاجه نمایم. 4 اما شما دروغها جعل میكنید و جمیع شما طبیبان باطل هستید. 5 كاش كه شما به كلّی ساكت میشدید كه این برای شما حكمت می‌بود. 6 پس حجت مرا بشنوید و دعوای لبهایم را گوش گیرید. 7 آیا به خدا به بی‌انصافی سخن خواهید راند؟ و به جهت او با فریب تكلّم خواهید نمود؟ 8 آیا برای او طرفداری خواهید نمود؟ و به جهت خدا دعوی خواهید كرد؟ 9 آیا نیكو است كه او شما را تفتیش نماید؟ یا چنانكه انسانرا مسخره می‌نمایند او را مسخره میسازید. 10 البته شما را توبیخ خواهد كرد اگر در خفا طرفداری نمایید. 11 آیا جلال او شما را هراسان نخواهد ساخت؟ و هیبت او بر شما مستولی نخواهد شد؟ 12 ذكرهای شما مثلهای غبار است و حصارهای شما حصارهای گِل است.

13 “از من ساكت شوید و من سخن خواهم گفت و هر چه خواهد بر من واقع شود. 14 چرا گوشت خود را با دندانم بگیرم و جان خود را در دستم بنهم؟ 15 اگر چه مرا بكشد برای او انتظار خواهم كشید. لیكن راه خود را به حضور او ثابت خواهم ساخت. 16 این نیز برای من نجات خواهد شد زیرا ریاكار به حضور او حاضر نمیشود. 17 بشنوید! سخنان مرا بشنوید و دعوی من به گوشهای شما برسد. 18 اینك الآن دعوی خود را مرتّب ساختم و میدانم كه عادل شمرده خواهم شد. 19 كیست كه با من مخاصمه كند؟ پس خاموش شده‌ جانرا تسلیم خواهم كرد. 20 فقط دو چیز به من مكن. آنگاه خود را از حضور تو پنهان نخواهم ساخت. 21 دست خود را از من دور كن و هیبت تو مرا هراسان نسازد. 22 آنگاه بخوان و من جواب خواهم داد یا اینكه من بگویم و مرا جواب بده. 23 خطایا و گناهان چقدر است؟ تقصیر و گناه مرا به من بشناسان. 24 چرا روی خود را از من می‌پوشانی؟ و مرا دشمن خود میشماری؟ 25 آیا برگی را كه از باد رانده شده است می‌گریزانی؟ و كاه خشك را تعاقب می‌كنی؟ 26 زیرا كه چیزهای تلخ را به ضد‌ّ من مینویسی و گناهان جوانی‌ام را نصیب من میسازی. 27 و پایهای مرا در كُنده میگذاری و جمیع راههایم را نشان میكنی و گِرد كفِ پاهایم خط می‌كشی 28 و حال آنكه مثل چیز گندیدة فاسد و مثل جامة بید خورده هستم.

ایوب فصل 14

1 “انسان كه از زن زاییده میشود‌ قلیل‌الایام و پر از زخمات است. 2 مثل گُل می‌روید و بریده ‌می‌شود و مثل سایه می‌گریزد و نمی‌ماند. 3 و آیا بر چنین شخص چشمان خود را می‌گشایی و مرا با خود به محاكمه می‌آوری؟ 4 كیست كه چیز طاهر را از چیز نجس بیرون آورد؟ هیچكس نیست. 5 چونكه روزهایش مقد‌ّر است و شمارة ماههایش نزد توست و حد‌ّی از برایش گذاشته‌ای كه از آن تجاوز نتواند نمود. 6 از او رو بگردان تا آرام گیرد و مثل مزدور روزهای خود را به انجام رساند.

7 “زیرا برای درخت امیدی است كه اگر بریده شود باز خواهد رویید و رمونهایش نابود نخواهد شد 8 اگر چه ریشه‌اش در زمین كهنه شود و تنة آن در خاك بمیرد. 9 لیكن از بوی آب رمونه میكند و مثل نهال نو شاخه‌ها می‌آورد. 10 اما مرد می‌میرد و فاسد میشود و آدمی چون جان را سپارد كجا است؟ 11 چنانكه آبها از دریا زایل میشود و نهرها ضایع و خشك میگردد 12 همچنین انسان میخوابد و برنمی‌خیزد تا نیست شدن‌ِ آسمانها بیدار نخواهند شد و از خواب خود برانگیخته نخواهند گردید. 13 كاش كه مرا در هاویه پنهان كنی و تا غضبت فرو نشیند مرا مستور سازی و برایم زمانی تعیین نمایی تا مرا به یادآوری. 14 اگر مرد بمیرد بار دیگر زنده شود؟ در تمامی روزهای مجاهدة خود انتظار خواهم كشید تا وقت تبدیل من برسد. 15 تو ندا خواهی كرد و من جواب خواهم داد و به صنعت دست خود مشتاق خواهی شد.

16 اما الآن قدمهای مرا میشماری و آیا برگناه من پاسبانی نمیكنی؟ 17 معصیت من در كیسه مختوم است و خطای مرا مسدود ساخته‌ای. 18 به درستی كوهی كه می‌افتد فانی میشود و صخره از مكانش منتقل میگردد. 19 آب سنگها را می‌ساید و سیلهایش خاك زمین را می‌برد. همچنین امید انسان را تلف میكنی 20 بر او تا به ابد غلبه میكنی پس میرود. روی او را تغییر میدهی و او را رها میكنی. 21 پسرانش به عز‌ّت میرسند و او نمیداند. یا به ذلّت می‌افتند و ایشان را به نظر نمی‌آورد. 22 برای خودش فقط جسد او از درد بی‌تاب میشود و برای خودش جان او ماتم می‌گیرد.”

ایوب فصل 15

 

1 پس الیفاز تیمانی در جواب گفت: 2 “آیا مرد حكیم از علمِ باطل جواب دهد؟ و بطن خود را از باد شرقی پر سازد؟ 3 آیا به سخن بی‌فایده محاجه نماید؟ و به كلماتی كه هیچ نفع نمی‌بخشد؟ 4 اما تو خداترسی را ترك میكنی و تقوا را به حضور خدا ناقص میسازی. 5 زیرا كه دهانت معصیت تو را ظاهر میسازد و زبان حیله‌گران را اختیار میكنی. 6 دهان خودت تو را ملزم میسازد و نه من و لبهایت بر تو شهادت میدهد. 7 آیا شخص اول از آدمیان زاییده شده‌ای؟ و پیش از تلّها بوجود آمده‌ای؟ 8 آیا مشورت مخفی خدا را شنیده‌ای و حكمت را بر خود منحصر ساخته‌ای؟ 9 چه میدانی كه ما هم نمیدانیم؟ و چه می‌فهمی كه نزد ما هم نیست؟ 10 نزد ما ریش‌سفیدان و پیران هستند كه در روزها از پدر تو بزرگترند. 11 آیا تسلّی‌های خدا برای تو كم است و كلام ملایم با تو؟ 12 چرا دلت تو را می‌رباید؟ و چرا چشمانت را برهم میزنی 13 كه روح خود را به ضد‌ّ خدا برمیگردانی و چنین سخنانرا از دهانت بیرون می‌آوری؟

14 “انسان چیست كه پاك باشد و مولود زن كه عادل شمرده شود؟ 15 اینك بر مقد‌ّسان خود اعتماد ندارد و آسمانها در نظرش پاك نیست. 16 پس از طریق اولی انسان مكروه و فاسد كه شرارت را مثل آب می‌نوشد. 17 من برای تو بیان میكنم پس مرا بشنو و آنچه دیده‌ام حكایت می‌نمایم 18 كه حكیمان آنرا از پدران خود روایت كردند و مخفی نداشتند 19 كه به ایشان به تنهایی زمین داده شد و هیچ غریبی از میان ایشان عبور نكرد 20 شریر در تمامی روزهایش مبتلای درد است و سالهای شمرده شده برای مرد ظالم مهیا است. 21 صدای ترسها در گوش وی است. در وقت سلامتی تاراج‌كننده بر وی می‌آید. 22 باور نمیكند كه از تاریكی خواهد برگشت و شمشیر برای او مراقب است. 23 برای نان میگردد و میگوید كجاست. و میداند كه روز تاریكی نزد او حاضر است. 24 تنگی و ضیق او را می‌ترساند مثل پادشاه مهیای جنگ بر او غلبه می‌نماید. 25 زیرا دست خود را به ضد‌ّ خدا دراز میكند و بر قادر مطلق تكبر می‌نماید. 26 با گردن بلند بر او تاخت می‌آورد با گُل میخهای سخت سپر خویش 27 چونكه روی خود را به پیه پوشانیده و كمر خود را با شَحم ملبس ساخته است. 28 و در شهرهای ویران و خانه‌های غیر مسكون كه نزدیك به خراب شدن است ساكن میشود. 29 او غنی نخواهد شد و دولتش پایدار نخواهد ماند و املاك او در زمین زیاد نخواهد گردید. 30 از تاریكی رها نخواهد شد و آتش شاخه‌هایش را خواهد خشكانید و به نَفخِة دهان او زائل خواهد شد. 31 به بطالت توكّل ننماید و خود را فریب ندهد والّا بطالت اجرت او خواهد بود. 32 قبل از رسیدن وقتش تماماً ادا خواهد شد و شاخة او سبز نخواهد ماند. 33 مثل مو غورة خود را خواهد افشاند و مثل زیتون شكوفة خود را خواهد ریخت 34 زیرا كه جماعت ریاكاران بی‌كس خواهند ماند و خیمه‌های رشوه‌خواران را آتش خواهد سوزانید. 35 به شقاوت حامله شده معصیت را می‌زایند و شكم ایشان فریب را آماده میكند.”

ایوب فصل 16

 

1 پس ایوب در جواب گفت: 2 “بسیار چیزها مثل این شنیدم. تسلّی‌دهندگان مزاحم همة شما هستید. 3 آیا سخنان باطل را انتها نخواهد شد؟ و كیست كه تو را به جواب دادن تحریك میكند؟ 4 من نیز مثل شما میتوانستم بگویم اگر جان شما در جای جان من می‌بود و سخنها به ضد‌ّ شما ترتیب دهم و سر خود را بر شما بجنبانم 5 لیكن شما را به دهان خود تقویت میدادم و تسلّی لبهایم غم شما را رفع می‌نمود.

6 “اگر من سخن گویم غم من رفع نمی‌گردد و اگر ساكت شوم مرا چه راحت حاصل میشود؟ 7 لیكن الآن او مرا خسته نموده است تو تمامی جماعت مرا ویران ساخته‌ای. 8 مرا سخت گرفتی و این بر من شاهد شده است. و لاغری من به ضد‌ّ من برخاسته روبرویم شهادت میدهد. 9 در غضب خود مرا دریده و بر من جفا نموده است. دندانهایش را بر من افشرده و مثل دشمنم چشمان خود را بر من تیز كرده است. 10 دهان خود را بر من گشوده‌اند بر رخسار من به استحقار زده‌اند به ضد‌ّ من با هم اجتماع نموده‌اند. 11 خدا مرا به دست ظالمان تسلیم نموده و مرا به دست شریران افكنده است. 12 چون در راحت بودم مرا پاره‌پاره كرده است و گردن مرا گرفته مرا خرد كرده و مرا برای هدف خود نصب نموده است. 13 تیرهایش مرا احاطه كرد. گُرده‌هایم را پاره میكند و شفقت نمی‌نماید. و زهرة مرا به زمین می‌ریزد. 14 مرا زخم به زخم مجروح میسازد و مثل جبار بر من حمله می‌آورد. 15 بر پوست خود پلاس دوخته‌ام و شاخ خود را در خاك خوار نموده‌ام. 16 روی من از گریستن سرخ شده است و بر مژگانم سایة موت است. 17 اگر چه هیچ بی‌انصافی در دست من نیست و دعای من پاك است. 18 ای زمین خون مرا مپوشان و استغاثة مرا آرام نباشد. 19 اینك الآن نیز شاهد من در آسمان است و گواه من در اعلی‌علیین. 20 دوستانم مرا استهزا میكنند لیكن چشمانم نزد خدا اشك می‌ریزد. 21 و آیا برای انسان نزد خدا محاجه میكند مثل بنی‌آدم كه برای همسایة خود می‌نماید؟ 22 زیرا سالهای اندك سپری میشود پس به راهی كه برنمیگردم خواهم رفت.

 

ایوب فصل17

1 “روح من تلف شده و روزهایم تمام گردیده و قبر برای من حاضر است. 2 به درستی كه استهزا كنندگان نزد منند و چشم من در منازعت ایشان دائماً میماند. 3 الآن گرو بده و به جهت من نزد خود ضامن باش. والّا كیست كه به من دست دهد؟ 4 چونكه دل ایشانرا از حكمت منع كرده‌ای بنابراین ایشانرا بلند نخواهی ساخت. 5 كسی كه دوستان خود را به تاراج تسلیم كند‌ چشمان فرزندانش تار خواهد شد. 6 مرا نزد امتها مثَل ساخته است و مثل كسی كه بر رویش آب دهان اندازند شده‌ام. 7 چشم من از غصه كاهیده شده است و تمامی اعضایم مثل سایه گردیده. 8 راستان به سبب این حیران می‌مانند و صالحان خویشتن را بر ریاكاران برمی‌انگیزانند. 9 لیكن مرد عادل به طریق خود متمسك میشود و كسی كه دست پاك دارد در قو‌ّت ترقّی خواهد نمود.

10 “اما همة شما برگشته الآن بیایید و در میان شما حكیمی نخواهم یافت. 11 روزهای من گذشته و قصدهای من و فكرهای دلم منقطع شده است. 12 شب را به روز تبدیل میكنند و با وجود تاریكی میگویند روشنایی نزدیك است. 13 وقتی كه امید دارم هاویه خانة من می‌باشد و بستر خود را در تاریكی می‌گسترانم 14 و به هلاكت میگویم تو پدر من هستی و به كِرم كه تو مادر و خواهر من می‌باشی. 15 پس امید من كجا است؟ و كیست كه امید مرا خواهد دید؟ 16 تا بندهای هاویه فرو می‌رود هنگامی كه با هم در خاك نزول (نماییم).”

ایوب فصل 18

 

1 پس بِلد‌َد شُوحی در جواب گفت: 2 “تا به كی برای سخنان دامها می‌گسترانید؟ تفكّر كنید و بعد از آن تكلّم خواهیم نمود. 3 چرا مثل بهایم شمرده شویم؟ و در نظر شما نجس نماییم؟ 4 ای كه در غضب خود خویشتن را پاره میكنی آیا به خاطر تو زمین متروك شود یا صخره از جای خود منتقل گردد؟ 5 البته روشنایی شریران خاموش خواهد شد و شعلة آتشِ ایشان نور نخواهد داد. 6 در خیمة او روشنایی به تاریكی مبد‌ّل می‌گردد و چراغش بر او خاموش خواهد شد. 7 قدمهای قو‌ّتش تنگ میشود. و مشورت خودش او را به زیر خواهد افكند. 8 زیرا به پایهای خود در دام خواهد افتاد و به روی تله‌ها راه خواهد رفت. 9 تله پاشنة او را خواهد گرفت و دام او را به زور نگاه خواهد داشت. 10 دام برایش در زمین پنهان شده است و تله برایش در راه. 11 ترسها از هر طرف او را هراسان میكند و به او چسبیده وی را می‌گریزاند. 12 شقاوت برای او گرسنه است و ذلّت برای لغزیدن او حاضر است. 13 اعضای جسد او را می‌خورد. نخستزادة موت جسد او را میخورد. 14 آنچه بر آن اعتماد می‌داشت از خیمة او ربوده میشود و خود او نزد پادشاه ترسها رانده میگردد. 15 كسانی كه از وی نباشند در خیمة او ساكن می‌گردند و گوگرد بر مسكن او پاشیده میشود. 16 ریشه‌هایش از زیر می‌خشكد و شاخه‌اش از بالا بریده خواهد شد. 17 یادگار او از زمین نابود می‌گردد و در كوچه‌ها اسم نخواهد داشت. 18 از روشنایی به تاریكی رانده میشود و او را از ربع مسكون خواهند گریزانید. 19 و او را در میان قومش نه اولاد و نه ذریت خواهد بود و در مأوای او كسی باقی نخواهد ماند. 20 متأخّرین از روزگار متحیر خواهند شد چنانكه بر متقّدمین ترس مستولی شده بود. 21 به درستی كه مسكنهای شریران چنین می‌باشد و مكان كسی كه خدا را نمی‌شناسد مثل این است.”

ایوب فصل 19

 

1 پس ایوب در جواب گفت: 2 “تا به كی جان مرا می‌رنجانید؟ و مرا به سخنان خود فرسوده میسازید؟ 3 این ده مرتبه است كه مرا مذمت نمودید و خجالت نمی‌كشید كه با من سختی میكنید؟ 4 و اگر فی‌الحقیقه خطا كرده‌ام خطای من نزد من می‌ماند. 5 اگر فی‌الواقع بر من تكبر نمایید و عار مرا بر من اثبات كنید 6 پس بدانید كه خدا دعوی مرا منحرف ساخته و به دام خود مرا احاطه نموده است. 7 اینك از ظلم تضر‌ّع می‌نمایم و مستجاب نمی‌شوم و استغاثه میكنم و دادرسی نیست. 8 طریق مرا حصار نموده است كه از آن نمیتوانم گذشت و بر راههای من تاریكی را گذارده است. 9 جلال مرا از من كنده است و تاج را از سر من برداشته 10 مرا از هر طرف خراب نموده پس هلاك شدم. و مثل درخت ریشة امید مرا كنده است. 11 غضب خود را بر من افروخته و مرا یكی از دشمنان خود شمرده است. 12 فوجهای او با هم می‌آیند و راه خود را بر من بلند میكنند و به اطراف خیمة من اردو می‌زنند.

13 “برادرانم را از نزد من دور كرده است و آشنایانم از من بالكّل بیگانه شده‌اند. 14 خویشانم مرا ترك نموده و آشنایانم مرا فراموش كرده‌اند. 15 نزیلان خانه‌ام و كنیزانم مرا غریب می‌شمارند و در نظر ایشان بیگانه شده‌ام. 16 غلام خود را صدا میكنم و مرا جواب نمی‌دهد اگر چه او را به دهان خود التماس بكنم. 17 نفس من نزد زنم مكروه شده است و تضر‌ّع من نزد اولاد رحم مادرم. 18 بچه‌های كوچك نیز مرا حقیر میشمارند و چون برمی‌خیزم به ضد‌ّ من حرف می‌زنند. 19 همة اهل مشورتم از من نفرت می‌نمایند و كسانی را كه دوست میداشتم از من برگشته‌اند. 20 استخوانم به پوست و گوشتم چسبیده است و با پوست دندانهای خود خلاصی یافته‌ام. 21 بر من ترحم كنید! ترحم كنید شما ای دوستانم! زیرا دست خدا مرا لمس نموده است. 22 چرا مثل خدا بر من جفا می‌كنید و از گوشت من سیر نمی‌شوید. 23 كاش كه سخنانم الآن نوشته میشد! كاش كه در كتابی ثبت می‌گردید 24 و با قلم آهنین و سرب بر صخره‌ای تا به ابد كنده میشد! 25 و من میدانم كه ولی‌ّ من زنده است و در ایام آخر بر زمین خواهد برخاست. 26 و بعد از آنكه این پوست من تلف شود بدون جسدم نیز خدا را خواهم دید. 27 و من او را برای خود خواهم دید. و چشمان من بر او خواهند نگریست و نه چشم دیگری. اگر چه گُرده‌هایم در اندرونم تلف شده باشد. 28 اگر بگویید چگونه بر او جفا نماییم و حال آنگاه اصل امر در من یافت میشود. 29 پس از شمشیر بترسید زیرا كه سزاهای شمشیر غضبناك است تا دانسته باشید كه داوری خواهد بود.”

ایوب فصل 20

 

1 پس صوفَرِ نَعماتی در جواب گفت: 2 “از این جهت فكرهایم مرا به جواب تحریك میكند و به این سبب من تعجیل می‌نمایم. 3 سرزنش توبیخ خود را شنیدم و از فطانتم روح من مرا جواب می‌دهد. 4 آیا اینرا از قدیم ندانسته‌ای از زمانی كه انسان بر زمین قرار داده شد 5 كه شادی شریران اندك زمانی است و خوشی ریاكاران لحظه‌ای؟ 6 اگر چه شوكت او تا به آسمان بلند شود و سر خود را تا به فلك برافرازد 7 لیكن مثل فضلة خود تا به ابد هلاك خواهد شد و بینندگانش خواهند گفت: كجا است؟ 8 مثل خواب می‌پرد و یافت نمی‌شود و مثل رؤیای شب او را خواهند گریزانید. 9 چشمی كه او را دیده است دیگر نخواهد دید و مكانش باز بر او نخواهد نگریست. 10 فرزندانش نزد فقیران تذلّل خواهند كرد و دستهایش دولت او را پس خواهد داد. 11 استخوانهایش از جوانی پر است لیكن همراه او در خاك خواهد خوابید. 12 اگر چه شرارت در دهانش شیرین باشد و آن را زیر زبانش پنهان كند. 13 اگر چه او را دریغ دارد و از دست ندهد و آنرا در میان كام خود نگاه دارد. 14 لیكن خوراك او در احشایش تبدیل میشود و در اندرونش زهر مار میگردد. 15 دولت را فرو برده است و آنرا قی خواهد كرد و خدا آنرا از شكمش بیرون خواهد نمود. 16 او زهرمارها را خواهد مكید و زبان افعی او را خواهد كشت. 17 بر رودخانه‌ها نظر نخواهند كرد بر نهرها و جویهای شهد و شیر. 18 ثمرة زحمت خود را رد كرده آنرا فرو نخواهد برد و برحسب دولتی كه كسب كرده است شادی نخواهد نمود. 19 زیرا فقیران را زبون ساخته و ترك كرده است. پس خانه‌ای را كه دزدیده است بنا نخواهد كرد.

20 “زیرا كه در حرص خود قناعت را ندانست. پس از نفایس خود چیزی استرداد نخواهد كرد. 21 چیزی نمانده است كه نخورده باشد. پس برخورداری او دوام نخواهد داشت. 22 هنگامی كه دولت او بینهایت گردد در تنگی گرفتار میشود و دست همة ذلیلان بر او استیلا خواهد یافت. 23 در وقتی كه شكم خود را پر میكند خدا حد‌ّت خشم خود را بر او خواهد فرستاد و حینی كه میخورد آنرا بر او خواهد بارانید. 24 از اسلحة آهنین خواهد گریخت و كمان برنجین او را خواهد سفت. 25 آنرا می‌كشد و از جسدش بیرون می‌آید و پیكانِ بر‌ّاق از زهره‌اش در می‌رود و ترسها بر او استیلا می‌یابد. 26 تمامی تاریكی برای ذخایر او نگاه داشته شده است. و آتش ندمیده آنها را خواهد سوزانید و آنچه را كه در چادرش باقی است خواهد خورد. 27 آسمانها عصیانش را مكشوف خواهد ساخت و زمین به ضد‌ّ او خواهد برخاست. 28 محصول خانه‌اش زایل خواهد شد و در روز غضب او نابود خواهد گشت. 29 این است نصیب مرد شریر از خدا و میراث مقد‌ّر او از قادر مطلق.”

ایوب فصل 21

 

1 پس ایوب در جواب گفت: 2 “بشنوید كلام مرا بشنوید و این تسلّی شما باشد. 3 با من تحمل نمایید تا بگویم و بعد از گفتنم استهزا نمایید. 4 و اما من آیا شكایتم نزد انسان است؟ پس چرا بی‌صبر نباشم؟ 5 به من توجه كنید و تعجب نمایید و دست به دهان بگذارید. 6 هرگاه به یاد می‌آورم حیران میشوم و لرزه جسد مرا میگیرد. 7 چرا شریران زنده می‌مانند پیر میشوند و در توانایی قوی میگردند؟ 8 ذریت ایشان به حضور ایشان با ایشان استوار میشوند و اولاد ایشان در نظر ایشان. 9 خانه‌های ایشان از ترس ایمن می‌باشد و عصای خدا بر ایشان نمی‌آید. 10 گاو نرِ ایشان جماع میكند و خطا نمیكند و گاو ایشان می‌زاید و سقط نمی‌نماید. 11 بچه‌های خود را مثل گله بیرون می‌فرستند و اطفال ایشان رقص میكنند. 12 با دف‌ّ و عود می‌سرایند و با صدای نای شادی می‌نمایند. 13 روزهای خود را در سعادتمندی صرف میكنند و به لحظه‌ای به هاویه فرود میروند. 14 و به خدا میگویند: از ما دور شو زیرا كه معرفت طریق تو را نمی‌خواهیم. 15 قادر مطلق كیست كه او را عبادت نماییم. 16 اینك سعادتمندی ایشان در دست ایشان نیست. كاش كه مشورت شریران از من دور باشد.

17 “بسا چراغ شریران خاموش میشود و ذلّت ایشان به ایشان می‌رسد و خدا در غضب خود دردها را نصیب ایشان میكند. 18 مثل سفال پیش روی باد میشوند و مثل كاه كه گردباد پراكنده میكند. 19 خدا گناهش را برای فرزندانش ذخیره میكند و او را مكافات میرساند و خواهد دانست. 20 چشمانش هلاكت او را خواهد دید و از خشم قادر مطلق خواهد نوشید. 21 زیرا كه بعد از او در خانه‌اش او را چه شادی خواهد بود چون عدد ماههایش منقطع شود؟ 22 آیا خدا را عِلم توان آموخت؟ چونكه او بر اعلی‌علیین داوری میكند. 23 یكی در عین قو‌ّت خود می‌میرد درحالیكه بالكل‌ّ در امنیت و سلامتی است. 24 قدحهای او پر از شیر است‌ و مغز استخوانش تر و تازه است. 25 و دیگری در تلخی جان می‌میرد و از نیكویی هیچ لذ‌ّت نمی‌برد. 26 اینها با هم در خاك می‌خوابند و كرمها ایشانرا می‌پوشانند. 27 اینك افكار شما را میدانم و تدبیراتی كه ناحق‌ّ بر من می‌اندیشید. 28 زیرا میگویید كجاست خانة امیر و خیمه‌های مسكن شریران؟ 29 آیا از راه‌گذریان نپرسیدید؟ و دلایل ایشانرا انكار نمیتوانید نمود 30 كه شریران برای روز ذلّت نگاه داشته میشوند و در روز غضب بیرون برده میگردند. 31 كیست كه راهش را پیش رویش بیان كند و جزای آنچه را كه كرده است به او برساند؟ 32 كه آخر او را به قبر خواهند برد و بر مزار او نگاهبانی خواهند كرد. 33 كلوخهای وادی برایش شیرین میشود و جمیع آدمیان در عقب او خواهند رفت چنانكه قبل از او بیشماره رفته‌اند. 34 پس چگونه مرا تسلّی‌ِ باطل می‌دهید كه در جوابهای شما محض خیانت می‌ماند!”

ایوب فصل 22

 

1 پس الیفاز تیمانی در جواب گفت: 2 “آیا مرد به خدا فایده برساند؟ البته مرد دانا برای خویشتن مفید است. 3 آیا اگر تو عادل باشی برای قادر مطلق خوشی رخ می‌نماید؟ یا اگر طریق خود را راست سازی او را فایده میشود؟ 4 آیا به سبب ترس تو تو را توبیخ می‌نماید؟ یا با تو به محاكمه داخل خواهد شد؟ 5 آیا شرارت تو عظیم نیست و عصیان تو بی‌انتها نی 6 چونكه از برادران خود بی‌سبب گرو گرفتی و لباس برهنگان را كندی 7 به تشنگان آب ننوشانیدی و از گرسنگان نان دریغ داشتی؟ 8 اما مرد جبار زمین از آن او می‌باشد و مرد عالیجاه در آن ساكن میشود. 9 بیوه‌زنان را تهی‌دست ر‌ّد نمودی و بازوهای یتیمان شكسته گردید. 10 بنابراین دامها تو را احاطه می‌نماید و ترس ناگهان تو را مضطرب میسازد. 11 یا تاریكی كه آنرا نمی‌بینی و سیلابها تو را می‌پوشاند. 12 آیا خدا مثل آسمانها بلند نیست؟ و سرِ ستارگان را بنگر چگونه عالی هستند. 13 و تو میگویی خدا چه میداند و آیا از تاریكی‌ِ غلیظ داوری تواند نمود؟ 14 ابرها سِتر اوست پس نمی‌بیند و بر دایرة افلاك میخرامد. 15 آیا طریق قدما را نشان كردی كه مردمان شریر در آن سلوك نمودند 16 كه قبل از زمان خود ربوده شدند و اساس آنها مثل نهر ریخته شد 17 كه به خدا گفتند: از ما دور شو و قادر مطلق برای ما چه تواند كرد؟ 18 و حال آنگاه او خانه‌های ایشانرا از چیزهای نیكو پر ساخت. پس مشورت شریران از من دور شود.

19 “عادلان چون آنرا بینند شادی خواهند نمود و بی‌گناهان بر ایشان استهزا خواهند كرد. 20 ‌آیا مقاومت‌كنندگانِ ما منقطع نشدند؟ و آتش بقیه ایشانرا نسوزانید؟ 21 پس حال با او ا‌ُنس بگیر و سالم باش. و به این منوال نیكویی به تو خواهد رسید. 22 تعلیم را از دهانش قبول نما و كلمات او را در دل خود بنه. 23 اگر به قادرمطلق بازگشت نمایی بنا خواهی شد و اگر شرارت را از خیمة خود دور نمایی 24 و اگر گنج خود را در خاك و طلای اوفیر را در سنگهای نهرها بگذاری 25 آنگاه قادر مطلق گنج تو و نقرة خالص برای تو خواهد بود 26 زیرا در آنوقت از قادر مطلق تلذ‌ّذ خواهی یافت و روی خود را به طرف خدا برخواهی افراشت. 27 نزد او دعا خواهی كرد و او تو را اجابت خواهد نمود و نذرهای خود را ادا خواهی ساخت. 28 امری را جزم خواهی نمود و برایت برقرار خواهد شد و روشنایی بر راههایت خواهد تابید. 29 وقتی كه ذلیل شوند خواهی گفت: رفعت باشد و فروتنان را نجات خواهد داد. 30 كسی را كه بی‌گناه نباشد خواهد رهانید و به پاكی دستهای تو رهانیده خواهد شد.”

ایوب فصل 23

 

1 پس ایوب در جواب گفت: 2 “امروز نیز شكایت من تلخ است و ضرب من از نالة من سنگینتر. 3 كاش میدانستم كه او را كجا یابم تا آنكه نزد كرسی او بیایم. 4 آنگاه دعوی خود را به حضور وی ترتیب می‌دادم و دهان خود را از حجت‌ها پر می‌ساختم. 5 سخنانی را كه در جواب من میگفت میدانستم و‌ آنچه را كه به من میگفت می‌فهمیدم. 6 آیا به عظمت قو‌ّت خود با من مخاصمه می‌نمود؟ حاشا! بلكه به من التفات میكرد. 7 آنگاه مرد راست با او محاجه می‌نمود و از داور خود تا به ابد نجات می‌یافتم. 8 اینك بطرف مشرق میروم و او یافت نمی‌شود و بطرف مغرب و او را نمی‌بینم. 9 به طرف شمال جایی كه او عمل میكند و او را مشاهده نمی‌كنم. و او خود را بطرف جنوب می‌پوشاند و او را نمی‌بینم 10 زیرا او طریقی را كه میروم میداند و چون مرا می‌آزماید مثل طلا بیرون می‌آیم. 11 پایم اثر اقدام او را گرفته است و طریق او را نگاه داشته‌ از آن تجاوز نمیكنم. 12 از فرمان لبهای وی برنگشتم و سخنان دهان او را زیاده از زرق خود ذخیره كردم. 13 لیكن او واحد است و كیست كه او را برگرداند؟ و آنچه دل او میخواهد به عمل می‌آورد. 14 زیرا آنچه را كه بر من مقد‌ّر شده است بجا می‌آورد و چیزهای بسیار مثل این نزد وی است. 15 از این جهت از حضور او هراسان هستم و چون تفكّر می‌نمایم از او می‌ترسم 16 زیرا خدا دل مرا ضعیف كرده است و قادر مطلق مرا هراسان گردانیده 17 چونكه پیش از تاریكی منقطع نشدم و ظلمت غلیظ را از نزد من نپوشانید.

ایوب فصل 24

 1 “چونكه زمانها از قادر مطلق مخفی نیست. پس چرا عارفان او ایام او را ملاحظه نمی‌كنند؟ 2 بعضی هستند كه حدود را منتقل میسازند و گله‌ها را غصب نموده می‌چرانند. 3 الاغهای یتیمان را می‌رانند و گاو بیوه‌زنان را به گرو می‌گیرند. 4 فقیران را از راه منحرف میسازند و مسكینان زمین جمیعاً خویشتنرا پنهان میكنند. 5 اینك مثل خر وحشی به جهت كار خود به بیابان بیرون رفته خوراك خود را می‌جویند و صحرا به ایشان نان برای فرزندان ایشان می‌رساند. 6 علوفه خود را در صحرا درو میكنند و تاكستان شریران را خوشه‌چینی می‌نمایند. 7 برهنه و بی‌لباس شب را به سر می‌برند و در سرما پوششی ندارند. 8 از باران كوهها تر میشوند و از عدم پناهگاه صخره‌ها را در بغل میگیرند 9 و كسانی هستند كه یتیم را از پستان می‌ربایند و از فقیر گرو میگیرند. 10 پس ایشان بی‌لباس و برهنه راه می‌روند و بافه‌ها را برمیدارند و گرسنه می‌مانند. 11 در دروازه‌های آنها روغن میگیرند و چرخُشت آنها را پایمال میكنند و تشنه می‌مانند. 12 از شهر‌آباد نعره می‌زنند و جان مظلومان استغاثه میكند. اما خدا حماقت آنها را به نظر نمی‌آورد.

13 “و دیگرانند كه از نور متمر‌ّدند و راه آنرا نمی‌دانند و در طریقهایش سلوك نمی‌نمایند. 14 قاتل در صبح برمی‌خیزد و فقیر و مسكین را میكشد. و در شب مثل دزد میشود. 15 چشم زناكار نیز برای شام انتظار میكشد و میگوید كه چشمی مرا نخواهد دید و بر روی خود پرده میكشد. 16 در تاریكی به خانه‌ها نقب می‌زنند و در روز خویشتن را پنهان میكنند و روشنایی را نمی‌دانند 17 زیرا صبح برای جمیع ایشان مثل سایة موت است چونكه ترسهای سایة موت را می‌دانند. 18 آنها بر روی آبها سبك‌اند و نصیب ایشان بر زمین ملعون است و به راه تاكستان مراجعت نمی‌كنند. 19 چنانكه خشكی و گرمی آب برف را نابود میسازد همچنین هاویه خطاكاران را. 20 رحم (مادرش) او را فراموش می‌نماید و كِرم او را نوش میكند. و دیگر مذكور نخواهد شد و شرارت مثل درخت بریده خواهد شد. 21 زن عاقر را كه نمی‌زاید می‌بلعد و به زن بیوه احسان نمی‌نماید 22 و اما خدا جباران را به قو‌ّت خود محفوظ میدارد. برمی‌خیزند اگر چه امید زندگی ندارند 23 ایشانرا اطمینان می‌بخشد و بر آن تكیه می‌نمایند اما چشمان او بر راههای ایشان است. 24 اندك زمانی بلند میشوند پس نیست میگردند و پست شده مثل سایرین برده میشوند و مثل سر سنبله‌ها بریده میگردند. 25 و اگر چنین نیست پس كیست كه مرا تكذیب نماید و كلام مرا ناچیز گرداند؟”

ایوب فصل 25

 

1 پس بلدد شوحی در جواب گفت: 2 “سلطنت و هیبت از آن اوست و سلامتی را در مكانهای بلند خود ایجاد میكند. 3 آیا افواج او شمرده میشود و كیست كه نور او بر وی طلوع نمیكند؟ 4 پس انسان چگونه نزد خدا عادل شمرده شود؟ و كسی كه از زن زاییده شود چگونه پاك باشد؟ 5 اینك ماه نیز روشنایی ندارد و ستارگان در نظر او پاك نیستند. 6 پس چند مرتبه زیاده انسان كه مثل خزندة زمین و بنی‌آدم كه مثل كرم می‌باشد.”

ایوب فصل 26

 

1 پس ایوب در جواب گفت: 2 “شخص بی‌قو‌ّت را چگونه اعانت كردی؟ و بازوی ناتوان را چگونه نجات دادی؟ 3 شخص بی‌حكمت را چه نصیحت نمودی و حقیقت امر را به فراوانی اعلام كردی؟ 4 برای كه سخنان را بیان كردی؟ و نفخة كیست كه از تو صادر شد؟ 5 ارواح مردگان می‌لرزند زیر آبها و ساكنان آنها. 6 هاویه به حضور او عریان است و اَبد‌ّون را سِتری نیست. 7 شمال را بر جو‌ّ پهن میكند و زمین را بر نیستی آویزان میسازد. 8 آبها را در ابرهای خود می‌بندد پس ابر زیر آنها چاك نمی‌شود. 9 روی تخت خود را محجوب میسازد و ابرهای خویش را پیش آن می‌گستراند. 10 به اطراف سطح آبها حد‌ّّ می‌گذارد تاكران روشنایی و تاریكی. 11 ستونهای آسمان متزلزل میشود و از عتاب او حیران می‌ماند. 12 به قو‌ّت خود دریا را به تلاطم می‌آورد و به فهم خویش ر‌َهب را خُرد میكند. 13 به روح او آسمانها زینت داده شد و دست او مار تیزرو را سفت. 14 اینك اینها حواشی طریقهای او است. و چه آواز آهسته‌ای دربارة او می‌شنویم لكن رعد جبروت او را كیست كه بفهمد؟”

ایوب فصل 27

 1 و ایوب دیگرباره مثَل خود را آورده گفت: 2 “به حیات خدا كه حق‌ّ مرا برداشته و به قادر مطلق كه جان مرا تلخ نموده است 3 كه مادامی كه جانم در من باقی است و نفخة خدا در بینی من می‌باشد 4 یقیناًَ لبهایم به بی‌انصافی تكلّم نخواهد كرد و زبانم به فریب تنطّق نخواهد نمود. 5 حاشا از من كه شما را تصدیق نمایم و تا بمیرم كاملیت خویشرا از خود دور نخواهم ساخت. 6 عدالت خود را قایم نگاه میدارم و آنرا ترك نخواهم نمود و دلم تا زنده باشم مرا مذمت نخواهد كرد. 7 دشمنِ من مثل شریر باشند و مقاومت‌كنندگانم مثل خطاكاران. 8 زیرا امید شریر چیست هنگامی كه خدا او را منقطع میسازد؟ و حینی كه خدا جان او را میگیرد؟ 9 آیا خدا فریاد او را خواهد شنید هنگامی كه مصیبت بر او عارض شود؟ 10 آیا در قادر مطلق تلذ‌ّذ خواهد یافت و در همة اوقات از خدا مسألت خواهد نمود؟

11 “شما را دربارة دست خدا تعلیم خواهم داد و از اعمال قادر مطلق چیزی مخفی نخواهم داشت. 12 اینك جمیع شما اینرا ملاحظه كرده‌اید پس چرا بالكلّ باطل شده‌اید. 13 این است نصیب مرد شریر از جانب خدا و میراث ظالمان كه آنرا از قادر مطلق می‌یابند. 14 اگر فرزندانش بسیار شوند شمشیر برای ایشان است و ذریت او از نان سیر نخواهند شد. 15 بازماندگان او از وبا دفن خواهند شد و بیوه‌زنانش گریه نخواهند كرد 16 اگر چه نقره را مثل غبار اندوخته كند و لباس را مثل گِل آماده سازد. 17 او آماده میكند لیكن مرد عادل آنرا خواهد پوشید و صالحان نقرة او را تقسیم خواهند نمود. 18 خانة خود را مثل بید بنا میكند و مثل سایبانی كه دشتبان میسازد. 19 او دولتمند میخوابد اما دفن نخواهد شد. چشمان خود را می‌گشاید و نیست می‌باشد. 20 ترسها مثل آب او را فرو میگیرد و گردباد او را در شب می‌رباید. 21 باد شرقی او را برمیدارد و نابود میشود و او را از مكانش دور می‌اندازد 22 زیرا (خدا)‌بر او تیر خواهد انداخت و شفقت نخواهد نمود. اگر چه او میخواهد از دست وی فرار كرده بگریزد. 23 مردم كفهای خود را بر او بهم می‌زنند و او را از مكانش صفیر زده بیرون می‌كنند.

ایوب فصل 28

 1 “یقیناًَ برای نقره معدنی است و به جهت طلا جایی است كه آنرا قال می‌گذارند. 2 آهن از خاك گرفته میشود و مس از سنگ گداخته میگردد. 3 مردم برای تاریكی حد‌ّ میگذارند و تا نهایت تمام تفحص می‌نمایند تا به سنگهای ظلمت غلیظ و سایة موت. 4 كانی دور از ساكنان زمین می‌كَنَند از راه‌گذریان فراموش میشوند و دور از مردمان آویخته شده به هر طرف متحر‌ّك میگردند. 5 از زمین نان بیرون می‌آید و ژرفیهایش مثل آتش سرنگون میشود. 6 سنگهایش مكان یاقوت كبود است و شمشهای طلا دارد. 7 آن راه را هیچ مرغ شكاری نمی‌داند و چشم شاهین آنرا ندیده است 8 و جانوران درنده بر آن قدم نزده‌اند و شیر غر‌ّان بر آن گذر نكرده. 9 دست خود را به سنگ خارا دراز میكنند و كوهها را از بیخ برمی‌كنند. 10 نهرها از صخره‌ها می‌كنند و چشم ایشان هر چیز نفیس را می‌بیند. 11 نهرها را از تراوش می‌بندند و چیزهای پنهان شده را به روشنایی بیرون می‌آورند. 12 اما حكمت كجا پیدا میشود؟ و جای فطانت كجا است؟ 13 انسان قیمت آنرا نمیداند و در زمین زندگان پیدا نمیشود. 14 لجه میگوید كه در من نیست و دریا میگوید كه نزد من نمی‌باشد. 15 زر خالص به عوضش داده نمیشود و نقره برای قیمتش سنجیده نمی‌گردد. 16 به زر خالص ا‌ُوفیر آنرا قیمت نتوان كرد و نه به جزع گرانبها و یاقوت كبود. 17 با طلا و آبگینه آنرا برابر نتوان كرد و زیورهای طلای خالص بدل آن نمیشود. 18 مرجان و بلّور مذكور نمیشود و قیمت حكمت از لعل گرانتر است. 19 زبر‌جد حبش با آن مساوی نمیشود و به زر خالص سنجیده نمیگردد. 20 پس حكمت از كجا می‌آید؟ و مكان فطانت كجا است؟ 21 از چشم تمامی زندگان پنهان است و از مرغان هوا مخفی می‌باشد. 22 ا‌َبد‌ّون و موت میگویند كه آوازة آنرا به گوش خود شنیده‌ایم. 23 خدا راه آنرا درك میكند و او مكانش را میداند. 24 زیرا كه او تا كرانه‌های زمین می‌نگرد و آنچه را كه زیر آسمان است می‌بیند. 25 تا وزن از برای باد قرار دهد و آبها را به میزان بپیماید. 26 هنگامی كه قانونی برای باران قرار داد و راهی برای سهام رعد. 27 آنگاه آنرا دید و آنرا بیان كرد آنرا مهیا ساخت و هم تفتیشش نمود. 28 و به انسان گفت: اینك ترس یَهُوَه حكمت است و از بدی اجتناب نمودن فطانت می‌باشد.”

ایوب فصل 29

 1 و ایوب باز مثَل خود را آورده گفت: 2 “كاش كه من مثل ماههای پیش می‌بودم و مثل روزهایی كه خدا مرا در آنها نگاه می‌داشت. 3 هنگامی كه چراغ او بر سر من می‌تابید و با نور او به تاریكی راه می‌رفتم. 4 چنانكه در روزهای كامرانی خود می‌بودم هنگامی كه سر خدا بر خیمة من می‌ماند. 5 وقتیكه قادر مطلق هنوز با من می‌بود و فرزندانم به اطراف من می‌بودند. 6 حینی كه قدمهای خود را با كَره می‌شستم و صخره نهرهای روغن را برای من می‌ریخت. 7 چون به دروازة شهر بیرون می‌رفتم و كرسی خود را در چهار سوق حاضر می‌ساختم. 8 جوانان مرا دیده‌ خود را مخفی می‌ساختند و پیران برخاسته می‌ایستادند. 9 آقاان از سخن گفتن باز می‌ایستادند و دست به دهان خود می‌گذاشتند. 10 آواز شریفان ساكت می‌شد و زبان به كام ایشان می‌چسبید. 11 زیرا گوشی كه مرا می‌شنید مرا خوشحال میخواند و چشمی كه مرا می‌دید برایم شهادت میداد. 12 زیرا فقیری كه استغاثه میكرد او را می‌رهانیدم و یتیمی كه نیز معاون نداشت. 13 بركت شخصی كه در هلاكت بود به من می‌رسید و دل بیوه‌زن را خوش میساختم. 14 عدالت را پوشیدم و مرا ملبس ساخت و انصاف من مثل ردا و تاج بود. 15 من به جهت كوران چشم بودم و به جهت لنگان پای. 16 برای مسكینان پدر بودم و دعوایی را كه نمی‌دانستم تفحص میكردم. 17 دندانهای آسیای شریر را می‌شكستم و شكار را از دندانهایش می‌ربودم.

18 “و می‌گفتم در آشیانة خود جان خواهم سپرد و ایام خویشرا مثل عنقا طویل خواهم ساخت. 19 ریشة من به سوی آبها كشیده خواهد گشت و شبنم بر شاخه‌هایم ساكن خواهد شد. 20 جلال من در من تازه خواهد شد و كمانم در دستم نو خواهد ماند. 21 مرا می‌شنیدند و انتظار می‌كشیدند و برای مشورت من ساكت می‌ماندند. 22 بعد از كلام من دیگر سخن نمی‌گفتند و قول من بر ایشان فرو می‌چكید. 23 و برای من مثل باران انتظار می‌كشیدند و دهان خویشرا مثل باران آخرین باز میكردند. 24 اگر بر ایشان می‌خندیدم باور نمیكردند و نور چهرة مرا تاریك نمی‌ساختند. 25 راه را برای ایشان اختیار كرده به ریاست می‌نشستم و در میان لشكر مثل پادشاه ساكن می‌بودم و مثل كسی كه نوحه‌گران را تسلّی می‌بخشد.

ایوب فصل 30

 1 “و اما الآن كسانی كه از من خرد‌سالترند بر من استهزا میكنند كه كراهت می‌داشتم از اینكه پدران ایشانرا با سگان گلة خود بگذارم. 2 قو‌ّت دستهای ایشان نیز برای من چه فایده داشت؟ كسانی كه توانایی ایشان ضایع شده بود 3 از احتیاج و قحطی بی‌تاب شده زمین خشك را در ظلمت خرابی و ویرانی می‌خاییدند. 4 خُبازی را در میان بوته‌ها می‌چیدند و ریشة شورگیاه نان ایشان بود. 5 از میان (مردمان) رانده می‌شدند. ازعقب ایشان مثل دزدان هیاهو میكردند. 6 در گَریوِه‌های وادیها ساكن میشدند در حفره‌های زمین و در صخره‌ها. 7 در میان بوته‌ها عرعر میكردند زیر خارها با هم جمع میشدند. 8 ابنای احمقان و ابنای مردم بی‌نام بیرون از زمین رانده می‌گردیدند. 9 و اما الآن سرود ایشان شده‌ام و از برای ایشان ضرب‌المثل گردیده‌ام. 10 مرا مكروه داشته از من دور میشوند‌ و از آب دهان بر رویم انداختن باز نمی‌ایستند. 11 چونكه زه را بر من بازكرده مرا مبتلا ساخت. پس لگام را پیش رویم رها كردند. 12 از طرف راست من انبوه عوام‌الّناس برخاسته پاهایم را از پیش در می‌برند و راههای هلاكت خویشرا بر من مهیا می‌سازند. 13 راه مرا خراب كرده به اذّیتم اقدام می‌نمایند و خود معاونی ندارند. 14 گویا از ثلمه‌های وسیع می‌آیند و از میان خرابه‌ها بر من هجوم می‌آورند. 15 ترسها بر من برگشته آبروی مرا مثل باد تعاقب میكنند و فیروزی من مثل ابر می‌گذرد. 16 و الآن جانم بر من ریخته شده است و روزهای مصیبت مرا گرفتار نموده است. 17 شبانگاه استخوانهایم در اندرون من سفته میشود و پیهایم آرام ندارد. 18 از شد‌ّت سختی لباسم متغیر شده است و مرا مثل گریبان پیراهنم تنگ می‌گیرد. 19 مرا در گِل انداخته است كه مثل خاك و خاكستر گردیده‌ام.

20 “نزد تو تضر‌ّع می‌نمایم و مرا مستجاب نمی‌كنی و برمی‌خیزم و بر من نظر نمی‌اندازی. 21 خویشتن را متبد‌ّل ساخته بر من بیرحم شده‌ای با قو‌ّت دست خود به من جفا می‌نمایی. 22 مرا به باد برداشته بر آن سوار گردانیدی و مرا در تندباد پراكنده ساختی. 23 زیرا میدانم كه مرا به موت باز خواهی گردانید و به خانه‌ای كه برای همة زندگان معین است. 24 یقیناً بر تودة ویران دست خود را دراز نخواهد كرد و چون كسی در بلا گرفتار شود‌‌آیا به این سبب استغاثه نمیكند؟ 25 آیا برای هر مستمندی گریه نمی‌كردم و دلم به جهت مسكین رنجیده نمی‌شد. 26 لكن چون امید نیكویی داشتم بدی آمد و چون انتظار نور كشیدم ظلمت رسید. 27 احشایم می‌جوشد و آرام نمی‌گیرد و روزهای مصیبت مرا در گرفته است. 28 ماتم‌كنان بی‌آفتاب گردش میكنم و در جماعت برخاسته تضر‌ّع می‌نمایم. 29 برادر شغالان شده‌ام و رفیق شترمرغ گردیده‌ام. 30 پوست من سیاه گشته‌ از من می‌ریزد و استخوانهایم از حرارت سوخته گردیده است. 31 بربط من به نوحه‌گری مبد‌ّل شده و نای من به آواز گریه‌كنندگان.

ایوب فصل 31

 1 “با چشمان خود عهد بسته‌ام پس چگونه بر دوشیزه‌ای نظر افكنم؟ 2 زیرا قسمت خدا از اعلی چیست؟ و نصیب قادر مطلق از اعلی‌علیین؟ 3‌ آیا آن برای شریران هلاكت نیست؟ و به جهت عاملان بدی مصیبت نی؟ 4 آیا او راههای مرا نمی‌بیند؟ و جمیع قدمهایم را نمی‌شمارد؟ 5 اگر با دروغ راه می‌رفتم یا پایهایم با فریب می‌شتابید 6 مرا به میزان عدالت بسنجد تا خدا كاملّیت مرا بداند. 7 اگر قدمهایم از طریق آواره گردیده‌ و قلبم در پی چشمانم رفته و لكّه‌‌ای به دستهایم چسبیده باشد 8 پس من كِشت كنم و دیگری بخورد و محصول من از ریشه كنده شود. 9 اگر قلبم به زنی فریفته شده یا نزد در همسایة خود در كمین نشسته باشم 10 پس زن من برای شخص دیگر آسیا كند و دیگران بر او خم شوند. 11 زیرا كه آن قباحت می‌بود و تقصیری سزاوار حكم داوران. 12 چونكه این آتشی می‌بود كه تا ابد‌ّّون می‌سوزانید و تمامی محصول مرا از ریشه می‌كَند 13 اگر دعوی بنده و كنیز خود را رد‌ّ می‌كردم هنگامی كه بر من مد‌ّعی می‌شدند. 14 پس چون خدا به ضد‌ّ من برخیزد چه خواهم كرد؟ و هنگامی كه تفتیش نماید به او چه جواب خواهم داد؟ 15 آیا آن كس كه مرا در رحم آفرید او را نیز نیافرید؟ و آیا كسِ واحد ما را در رحم نسرشت؟

16 “اگر مراد مسكینان را از ایشان منع نموده باشم و چشمان بیوه‌زنان را تار گردانیده‌ 17 اگر لقمة خود را به تنهایی خورده باشم و یتیم از آن تناول ننموده 18 و حال آنكه او از جوانی‌ام با من مثل پدر پرورش می‌یافت و از بطن مادرم بیوه‌زن را رهبری می‌نمودم 19 اگر كسی را از برهنگی هلاك دیده باشم و مسكین را بدون پوشش 20 اگر كمرهای او مرا بركت نداده باشد و از پشم گوسفندان من گرم نشده 21 اگر دست خود را بر یتیم بلند كرده باشم هنگامی كه اعانت خود را در دروازه می‌دیدم 22 پس بازوی من از كتفم بیفتد و ساعدم از قلم آن شكسته شود. 23 زیرا كه هلاكت از خدا برای من ترس می‌بود و به سبب كبریایی او توانایی نداشتم 24 اگر طلا را امید خود می‌ساختم و به زر خالص میگفتم تو اعتماد من هستی 25 اگر از فراوانی دولت خویش شادی می‌نمودم و از اینكه دست من بسیار كسب نموده بود 26 اگر چون آفتاب می‌تابید بر آن نظر میكردم و بر ماه هنگامی كه با درخشندگی سیر میكرد 27 و دل من خُفیتاً فریفته میشد و دهانم دستم را می‌بوسید. 28 این نیز گناهی مستوجب قصاص می‌بود زیرا خدای متعال را منكر میشدم. 29 اگر از معصیت دشمن خود شادی میكردم یا حینی كه بلا به او عارض میشد وجد می‌نمودم 30 و حال آنكه زبان خود را از گناه ورزیدن بازداشته بر جان او لعنت را سؤال ننمودم. 31 اگر اهل خیمة من نمی‌گفتند: كیست كه از گوشت او سیر نشده باشد 32 غریب در كوچه شب را به سر نمی‌برد و در خود را به روی مسافر می‌گشودم. 33 اگر مثل آدم تقصیر خود را می‌پوشانیدم و عصیان خویش را در سینة خود مخفی می‌ساختم 34 از این جهت كه از انبوه كثیر می‌ترسیدم و اهانت قبایل مرا هراسان می‌ساخت پس ساكت مانده از در خود بیرون نمی‌رفتم. 35 كاش كسی بود كه مرا می‌شنید اینك امضای من حاضر است. پس قادر مطلق مرا جواب دهد. و اینك كتابتی كه مد‌ّعی من نوشته است. 36 یقینا‌ً كه آنرا بر دوش خود برمی‌داشتم و مثل تاج بر خود می‌بستم. 37 شمارة قدمهای خود را برای او بیان می‌كردم و مثل امیری به او تقر‌ّب می‌جستم. 38 اگر زمین من بر من فریاد میكرد و مرزهایش با هم گریه می‌كردند 39 اگر محصولاتش را بدون قیمت میخوردم و جان مالكانش را تلف می‌نمودم 40 پس خارها به عوض گندم و كركاس به عوض جو بروید.”

 سخنان ایوب تمام شد.

ایوب فصل 32

 

1 پس آن سه مرد از جواب دادن به ایوب بازماندند چونكه او در نظر خود عادل بود. 2 آنگاه خشم الیهو ابن‌بر‌َكئیل بوزی كه از قبیله رام بود مشتعل شد و غضبش بر ایوب افروخته گردید از این جهت كه خویشتنرا از خدا عادل‌تر می‌نمود 3 و خشمش بر سه رفیق خود افروخته گردید از این جهت كه هر چند جواب نمی‌یافتند اما ایوب را مجرم می‌شمردند. 4 و الیهو از سخن گفتن با ایوب درنگ نموده بود زیرا كه ایشان در عمر از وی بزرگتر بودند. 5 اما چون الیهو دید كه به زبان آن سه مرد جوابی نیست پس خشمش افروخته شد.

6 و الیهو ابن‌بركئیل بوزی به سخن آمده گفت: “من در عمر صغیر هستم و شما مو سفید. بنابراین ترسیده جرأت نكردم كه رأی خود را برای شما بیان كنم. 7 و گفتم روزها سخن گوید و كثرت سالها حكمت را اعلام نماید. 8 لیكن در انسان روحی هست و نفخة قادر مطلق ایشانرا فطانت می‌بخشد. 9 بزرگان نیستند كه حكمت دارند و نه پیران كه انصاف را می‌فهمند. 10 بنابراین می‌گویم كه مرا بشنو و من نیز رأی خود را بیان خواهم نمود. 11 اینك از سخن گفتن با شما درنگ نمودم و براهین‌ِ شما را گوش گرفتم تا سخنان را كاوِش گردید. 12 و من در شما تأمل نمودم و اینك كسی از شما نبود كه ایوب را ملزم سازد. یا سخنان او را جواب دهد. 13 مبادا بگویید كه حكمت را دریافت نموده‌ایم خدا او را مغلوب میسازد و نه انسان. 14 زیرا كه سخنان خود را به ضد‌ّ من ترتیب نداده است و به سخنان شما او را جواب نخواهم داد. 15 ایشان حیران شده دیگر جواب ندادند و سخن از ایشان منقطع شد. 16 پس آیا من انتظار بكشم چونكه سخن نمی‌گویند؟ و ساكت شده دیگر جواب نمی‌دهند؟ 17 پس من نیز از حصّة خود جواب خواهم داد و من نیز رأی خود را بیان خواهم نمود. 18 زیرا كه از سخنان مملّو هستم. و روحِ باطنِ من مرا به تنگ می‌آورد. 19 اینك دل من مثل شرابی است كه مفتوح نشده باشد و مثل مشكهای تازه نزدیك است بتركد. 20 سخن خواهم راند تا راحت یابد و لبهای خود را گشوده جواب خواهم داد. 21 حاشا از من كه طرفداری نمایم و به احدی كلام تملّق آمیز گویم. 22 چونكه به گفتن سخنان تملّق آمیز عارف نیستم. والّا خالقم مرا به زودی خواهد برداشت.

ایوب فصل 33

 1 “لیكن ای ایوب سخنان مرا استماع نما و به تمامی كلام من گوش بگیر. 2 اینك الآن دهان خود را گشودم و زبانم در كامم متكلّم شد. 3 كلام من موافق راستی قلبم خواهد بود و لبهایم به معرفت خالص تنطّق خواهد نمود. 4 روح خدا مرا آفریده و نفخة قادر مطلق مرا زنده ساخته است. 5 اگر میتوانی مرا جواب ده و پیش روی من كلام را ترتیب داده بایست. 6 اینك من مثل تو از خدا هستم و من نیز از گِل سرشته شده‌ام. 7 اینك هیبت من تو را نخواهد ترسانید و وقار من بر تو سنگین نخواهد شد.

8 “یقیناً در گوش من سخن گفتی و آواز كلام تو را شنیدم 9 كه گفتی من زكی و بی‌تقصیر هستم من پاك هستم و در من گناهی نیست. 10 اینك او علّتها بر من می‌جوید و مرا دشمن خود می‌شمارد. 11 پایهایم را در كُنده می‌گذارد و همة راههایم را مراقبت می‌نماید. 12 هان در این امر تو صادق نیستی. من تو را جواب می‌دهم زیرا خدا از انسان بزرگتر است. 13 چرا با او معارضه می‌نمایی از این جهت كه از همة اعمال خود اطلاع نمی‌دهد؟ 14 زیرا خدا یك دفعه تكلّم میكند بلكه دو دفعه و انسان ملاحظه نمی‌نماید. 15 در خواب در رؤیای شب چون خواب سنگین بر انسان مستولی میشود حینی كه در بستر خود در خواب می‌باشد. 16 آنگاه گوشهای انسان را می‌گشاید و تأدیب ایشان را ختم میسازد. 17 تا انسان از اعمالش برگرداند و تكبر را از مردمان بپوشاند. 18 جان او را از حفره نگاه میدارد و حیات او را از هلاكت شمشیر. 19 با درد در بستر خود سرزنش می‌یابد و اضطراب دایمی در استخوانهای وی است. 20 پس جان او نان را مكروه می‌دارد و نفس او خوراك لطیف را. 21 گوشت او چنان فرسوده شد كه دیده نمی‌شود و استخوانهای وی كه دیده نمی‌شد برهنه گردیده است. 22 جان او به حفره نزدیك میشود و حیات او به هلاك‌كنندگان.

23 “اگر برای وی یكی به منزلة هزار فرشته یا متوسطی باشد تا آنچه را كه برای انسان راست است به وی اعلان نماید 24 آنگاه بر او ترحم نموده خواهد گفت: او را از فرو رفتن به هاویه برهان من كفّاره‌ای پیدا نموده‌ام. 25 گوشت او از گوشت طفل لطیف‌تر خواهد شد. و به ایام جوانی خود خواهد برگشت. 26 نزد خدا دعا كرده او را مستجاب خواهد فرمود و روی او را با شادمانی خواهد دید. و عدالت انسان را به او رد‌ّ خواهد نمود. 27 پس در میان مردمان سرود خوانده خواهد گفت: گناه كردم و راستی را منحرف ساختم و مكافات آن به من نرسید. 28 نفس مرا از فرو رفتن به هاویه فدیه داد و جان من نور را مشاهده میكند. 29 اینك همة این چیزها را خدا به عمل می‌آورد دو دفعه و سه دفعه با انسان. 30 تا جان او را از هلاكت برگرداند و او را از نور زندگان‌ منو‌ّر سازد. 31 ای ایوب متوجه شده مرا استماع نما و خاموش باش تا من سخن رانم. 32 اگر سخنی داری به من جواب بده متكلّم شو زیرا میخواهم تو را مبرا سازم. 33 و اگر نه تو مرا بشنو. خاموش باش تا حكمت را به تو تعلیم دهم.”

ایوب فصل 34

 1 پس الِیهو تكلّم نموده گفت: 2 “ای حكیمان سخنان مرا بشنوید و ای عارفان به من گوش گیرید. 3 زیرا گوش سخنان را امتحان میكند چنانكه كام طعام را ذوق می‌نماید. 4 انصاف را برای خود اختیار كنیم و در میان خود نیكویی را بفهمیم. 5 چونكه ایوب گفته است كه بی‌گناه هستم. و خدا داد مرا از من برداشته است. 6 هرچند انصاف با من است دروغگو شمرده شده‌ام و هر چند بی‌تقصیرم جراحت من علاج‌ناپذیر است. 7 كدام شخص مثل ایوب است كه سخریه را مثل آب می‌نوشد 8 كه در رفاقت بدكاران سالك می‌شود و با مردان شریر رفتار می‌نماید؟ 9 زیرا گفته است انسان را فایده‌ای نیست كه رضامندی خدا را بجوید. 10 پس الآن ای صاحبان فطانت مرا بشنوید حاشا از خدا كه بدی كند و از قادر مطلق كه ظلم نماید. 11 زیرا كه انسان را به حسب عملش مكافات می‌دهد و بر هركس موافق راهش می‌رساند. 12 و به درستی كه خدا بدی نمی‌كند و قادر مطلق انصاف را منحرف نمیسازد. 13 كیست كه زمین را به او تفویض نموده و كیست كه تمامی‌ِ ربع مسكون را به او سپرده باشد. 14 اگر او دل خود را به وی مشغول سازد اگر روح و نفخة خویشرا نزد خود بازگیرد 15 تمامی‌ِ بشر با هم هلاك می‌شوند و انسان به خاك راجع می‌گردد. 16 پس اگر فهم داری این را بشنو و به آواز كلام من گوش ده. 17 آیا كسی كه از انصاف نفرت دارد سلطنت خواهد نمود؟ و آیا عادل كبیر را به گناه اسناد می‌دهی؟ 18 آیا به پادشاه گفته می‌شود كه تو لئیم هستی یا به نجیبان كه شریر می‌باشید؟ 19 پس چگونه به آنكه امیران را طرفداری نمی‌نماید و دولتمند را بر فقیر ترجیح نمی‌دهد. زیرا كه جمیع ایشان عمل دستهای وی‌اند؟ 20 در لحظه‌ای در نصف شب می‌میرند. قوم مشو‌ّش شده می‌گذرند و زورآوران بی‌واسطة دست انسان هلاك میشوند.

21 “زیرا چشمان او بر راههای انسان می‌باشد و تمامی‌ِ قدمهایش را می‌نگرد. 22 ظلمتی نیست و سایة موت نی‌ كه خطاكاران خویشتنرا در آن پنهان نمایند. 23 زیرا اندك زمانی بر احدی تأمل نمیكند تا او پیش خدا به محاكمه بیاید. 24 زورآوران را بدون تفحص خُرد میكند و دیگران را به جای ایشان قرار میدهد. 25 هرآینه اعمال ایشانرا تشخیص می‌نماید. و شبانگاه ایشانرا واژگون می‌سازد تا هلاك شوند. 26 به جای شریران ایشانرا میزند در مكان نظركنندگان. 27 از آن جهت كه از متابعت او منحرف شدند و در همة طریقهای وی تأمل ننمودند. 28 تا فریاد فقیر را به او برسانند و او فغان مسكینان را بشنود. 29 چون او آرامی دهد كیست كه در اضطراب اندازد و چون روی خود را بپوشاند كیست كه او را تواند دید؟ خواه به امتی خواه به انسانی مساوی است 30 تا مردمان فاجر سلطنت ننمایند و قوم را به دام گرفتار نسازند. 31 لیكن آیا كسی هست كه به خدا بگوید: سزا یافتم دیگر عصیان نخواهم ورزید 32 و آنچه را كه نمی‌بینم تو به من بیاموز و اگر گناه كردم بار دیگر نخواهم نمود؟ 33 آیا برحسب رأی تو جزا داده خواهد گفت: چونكه تو رد میكنی پس تو اختیار كن و نه من و آنچه صواب میدانی بگو؟ 34 صاحبان فطانت به من خواهند گفت بلكه هر مرد حكیمی كه مرا می‌شنود 35 كه ایوب بدون معرفت حرف می‌زند و كلام او از روی تعقّل نیست. 36 كاش كه ایوب تا به آخر آزموده شود زیرا كه مثل شریران جواب می‌دهد. 37 چونكه بر گناه خود طغیان را مزید میكند و در میان ما دستك می‌زند و به ضد خدا سخنان بسیار میگوید.”

ایوب فصل 35

 1 و الِیهو باز متكلّم شده گفت:

2 “آیا اینرا انصاف می‌شماری كه گفتی من از خدا عادل‌تر هستم؟ 3 زیرا گفته‌ای برای تو چه فایده خواهد شد و به چه چیز بیشتر از گناهم منفعت خواهم یافت. 4 من تو را جواب میگویم و رفقایت را با تو. 5 به سوی آسمانها نظر كن و ببین و افلاك را ملاحظه نما كه از تو بلندترند. 6 اگر گناه كردی به او چه رسانیدی؟ و اگر تقصیرهای تو بسیار شد برای وی چه كردی؟ 7 اگر بی‌گناه شدی به او چه بخشیدی؟ و یا از دست تو چه چیز را گرفته است؟ 8 شرارت تو به مردی چون تو (ضرر می‌رساند) و عدالت تو به بنی‌آدم (فایده می‌رساند). 9 از كثرت ظلمها فریاد برمی‌آورند و از دست زورآوران استغاثه میكنند 10 و كسی نمی‌گوید كه خدای آفرینندة من كجا است كه شبانگاه سرودها می‌بخشد 11 و ما را از بهایم زمین تعلیم می‌دهد و از پرندگان آسمان حكمت می‌بخشد. 12 پس به سبب تكبر شریران فریاد میكنند اما او اجابت نمی‌نماید 13 زیرا خدا بطالت را نمی‌شنود و قادر مطلق بر آن ملاحظه نمی‌فرماید. 14 هر چند میگویی كه او را نمی‌بینم لیكن دعوی در حضور وی است. پس منتظر او باش. 15 و اما الآن از این سبب كه در غضب خویش مطالبه نمی‌كند و به كثرت گناه اعتنا نمی‌نماید 16 از این جهت ایوب دهان خود را به بطالت می‌گشاید و بدون معرفت سخنان بسیار میگوید.”

ایوب فصل 36

 و الِیهو باز گفت: 2 “برای من اندكی صبر كن تا تو را اعلام نمایم زیرا از برای خدا هنوز سخنی باقی است. 3 عِلم خود را از دور خواهم آورد و به خالق خویش عدالت را توصیفه خواهم نمود. 4 چونكه حقیقت كلام من دروغ نیست و آنكه در عِلم كامل است نزد تو حاضر است. 5 اینك خدا قدیر است و كسی را اهانت نمی‌كند و در قو‌ّت عقل قادر است. 6 شریر را زنده نگاه نمی‌دارد و داد مسكینان را می‌دهد. 7 چشمان خود را از عادلان بر نمیگرداند بلكه ایشانرا با پادشاهان بر كرسی تا به ابد می‌نشاند پس سرافراشته میشوند. 8 اما هرگاه به زنجیرها بسته شوند و به بندهای مصیبت گرفتار گردند. 9 آنگاه اعمال ایشانرا به ایشان می‌نمایاند و تقصیرهای ایشانرا از اینكه تكبر نموده‌اند 10 و گوشهای ایشانرا برای تأدیب باز میكند و امر می‌فرماید تا از گناه بازگشت نمایند. 11 پس اگر بشنوند و او را عبادت نمایند ایام خویش را در سعادت بسر خواهند برد و سالهای خود را در شادمانی. 12 و اما اگر نشنوند از تیغ خواهند افتاد و بدون معرفت جان را خواهند سپرد. 13 اما آنانی كه در دل فاجرند غضب را ذخیره می‌نمایند و چون ایشانرا می‌بندد استغاثه نمی‌نمایند. 14 ایشان در عنفوان جوانی می‌میرند و حیات ایشان با فاسقان (تلف می‌شود). 15 مصیبت‌كشان را به مصیبت ایشان نجات می‌بخشد و گوش ایشانرا در تنگی باز میكند.

16 “پس تو را نیز از دهان مصیبت بیرون می‌آورد در مكان وسیع كه در آن تنگی نمی‌بود و زاد سفرة تو از فربهی مملو‌ّ می‌شد. 17 و تو از داوری شریر پر هستی لیكن داوری و انصاف با هم ملتَصِقند. 18 باحذر باش مبادا خشم تو را به تعد‌ّی ببرد و زیادتی كفّاره تو را منحرف سازد. 19 آیا او دولت تو را به حساب خواهد آورد؟ نی‌ نه طلا و نه تمامی قوای توانگری را. 20 برای شب آرزومند مباش كه امتها را از جای ایشان می‌برد. 21 با حذر باش كه به گناه مایل نشوی زیرا كه تو آنرا بر مصیبت ترجیح داده‌ای. 22 اینك خدا در قو‌ّت خود متعال می‌باشد. كیست كه مثل او تعلیم بدهد؟ 23 كیست كه طریق او را به او تفویض كرده باشد؟ و كیست كه بگوید تو بی‌انصافی نموده‌ای؟ 24 به یاد‌داشته باش كه اعمال او را تكبیر گویی كه دربارة آنها مردمان می‌سرایند. 25 جمیع آدمیان به آنها می‌نگرند. مردمان آنها را از دور مشاهده می‌نمایند. 26 اینك خدا متعال است و او را نمی‌شناسیم و شمارة سالهای او را تفحص نتوان كرد. 27 زیرا كه قطره‌های آب را جذب میكند و آنها باران را از بخارات آن می‌چكاند. 28 كه ابرها آنرا به شد‌ّت می‌ریزد و بر انسان به فراوانی می‌تراود. 29 آیا كیست كه بفهمد ابرها چگونه پهن می‌شوند یا رعدهای خیمة‌ او را بداند؟ 30 اینك نور خود را بر آن می‌گستراند و عمقهای دریا را می‌پوشاند. 31 زیرا كه به واسطة آنها قومها را داوری میكند و رزق را به فراوانی می‌بخشد. 32 دستهای خود را با برق می‌پوشاند و آنرا بر هدف مأمور میسازد. 33 رعدش از او خبر می‌دهد و مواشی از برآمدن او اطلاع می‌دهند.

ایوب فصل 37

 1 “از این نیز دل من می‌لرزد و از جای خود متحرك میگردد. 2 گوش داده صدای آواز او را بشنوید و زمزمه‌ای را كه از دهان وی صادر میشود 3 آنرا در زیر تمامی آسمانها می‌فرستد و برق خویش را تا كرانهای زمین. 4 بعد از آن صدای غر‌ّّش میكند و به آواز جلال خویش رعد می‌دهد و چون آوازش شنیده شد آنها را تأخیر نمی‌نماید. 5 خدا از آواز خود رعدهای عجیب می‌دهد. اعمال عظیمی كه ما آنها را ادراك نمی‌كنیم به عمل می‌آورد. 6 زیرا برف را میگوید: بر زمین بیفت. و همچنین بارش باران را و بارش بارانهای زورآور خویش را. 7 دست هر انسان را مختوم میسازد تا جمیع مردمان اعمال او را بدانند. 8 آنگاه وحوش به مأوای خود می‌روند و در بیشه‌های خویش آرام میگیرند. 9 از برجهای جنوب گردباد می‌آید و از برجهای شمال برودت. 10 از نفخة خدا یخ بسته میشود و سطح آبها منجمد میگردد. 11 ابرها را نیز به رطوبت سنگین میسازد و سحاب برق خود را پراكنده میكند. 12 و آنها به دلالت او به هر سو منقلب میشوند تا هر آنچه به آنها امر فرماید بر روی تمامی ربع مسكون به عمل آورند. 13 خواه آنها را برای تأدیب بفرستد یا به جهت زمین خود یا برای رحمت.

14 “ای ایوب این را استماع نما. بایست و در اعمال عجیب خدا تأمل كن. 15 آیا مطّلع هستی وقتی كه خدا عزم خود را به آنها قرار می‌دهد و برق ابرهای خود را درخشان می‌سازد؟ 16 آیا تو از موازنة ابرها مطّلع هستی؟ یا از اعمال عجیبة او كه در عِلم كامل است؟ 17 كه چگونه رختهای تو گرم میشود هنگامی كه زمین از باد جنوبی ساكن میگردد؟ 18 آیا مثل او میتوانی فلك را بگسترانی كه مانند آینة ریخته شده مستحكم است؟ 19 ما را تعلیم بده كه با وی چه توانیم گفت زیرا به سبب تاریكی سخن نیكو نتوانیم آورد. 20 آیا چون سخن گویم به او خبر داده میشود یا انسان سخن گوید تا هلاك گردد. 21 و حال آفتاب را نمیتوان دید هر چند در سپهر درخشان باشد تا باد وزیده آنرا پاك كند. 22 درخشندگی طلایی از شمال می‌آید و نزد خدا جلال مهیب است. 23 قادر مطلق را ادراك نمی‌توانیم كرد او در قوت و راستی عظیم است و در عدالت كبیر كه بی‌انصافی نخواهد كرد. 24 لهذا مردمان از او می‌ترسند اما او بر جمیع دانادلان نمی‌نگرد.”

ایوب فصل 38

 

1 و یَهُوَه ایوب را از میان گردباد خطاب كرده گفت: 2 “كیست كه مشورت را از سخنان بی‌علم تاریك میسازد؟ 3 الآن كمر خود را مثل مرد ببند زیرا كه از تو سؤال می‌نمایم پس مرا اعلام نما. 4 وقتیكه زمین را بنیاد نهادم كجا بودی؟ بیان كن اگر فهم داری. 5 كیست كه آنرا پیمایش نمود؟ اگر میدانی! و كیست كه ریسمانكار را بر آن كشید؟ 6 پایه‌هایش بر چه چیز گذاشته شد؟ و كیست كه سنگ زاویه‌اش را نهاد 7 هنگامی كه ستارگان صبح با هم ترنّم نمودند و جمیع پسران خدا آواز شادمانی دادند؟ 8 و كیست كه دریا را به درها مسدود ساخت وقتی كه به در جست و از رحم بیرون آمد؟ 9 وقتی كه ابرها را لباس آن گردانیدم و تاریكی‌ِ غلیظ را قنداقة آن ساختم؟ 10 و حد‌ّی برای آن قرار دادم و پشت‌بندها و درها تعیین نمودم؟ 11 و گفتم تا به اینجا بیا و تجاوز منما و در اینجا امواج سركش تو بازداشته شود؟

12 “آیا تو از ابتدای عمر خود صبح را فرمان دادی و فجر را به موضعش عارف گردانیدی 13 تا كرانه‌های زمین را فرو گیرد و شریران از آن افشانده شوند؟ 14 مثل گِل زیر خاتم مبد‌ّل میگردد و همه چیز مثل لباس صورت می‌پذیرد. 15 و نور شریران از ایشان گرفته میشود و بازوی بلند شكسته میگردد. 16 آیا به چشمه‌های دریا داخل شده یا به عمقهای لجه رفته‌ای؟ 17 آیا درهای موت برای تو باز شده است؟ یا درهای سایة موت را دیده‌ای؟ 18 آیا پهنای زمین را ادراك كرده‌ای؟ خبر بده اگر این همه را میدانی! 19 راه مسكن نور كدام است و مكان ظلمت كجا می‌باشد 20 تا آنرا به حدودش برسانی و راههای خانة او را درك نمایی؟ 21 البته میدانی چونكه در آنوقت مولود شدی و عدد روزهایت بسیار است!

22 “آیا به مخزنهای برف داخل شده و خزینه‌های تگرگ را مشاهده نموده‌ای 23 كه آنها را به جهت وقت تنگی نگاه داشتم به جهت روز مقاتله و جنگ؟ 24 به چه طریق روشنایی تقسیم میشود و باد شرقی بر روی زمین منتشر میگردد؟ 25 كیست كه رودخانه‌ای برای سیل كند یا طریقی به جهت صاعقه‌ها ساخت 26 تا بر زمینی كه كسی در آن نیست ببارد و بر بیابانی كه در آن آدمی نباشد 27 تا (زمین) ویران و بایر را سیراب كند و علفهای تازه را از آن برویاند؟ 28 آیا باران را پدری هست؟ یا كیست كه قطرات شبنم را تولید نمود؟ 29 از ر‌َحِم كیست كه یخ بیرون آمد؟ و ژالة آسمان را كیست كه تولید نمود؟ 30 آبها مثل سنگ منجمد میشود و سطح لجه یخ می‌بندد. 31 آیا عِقد ثریا را می‌بندی؟ یا بندهای جبار را می‌گشایی؟ 32 آیا برجهای منطقة‌البروج را در موسم آنها بیرون می‌آوری؟ و د‌ّب‌اكبر را با بنات او رهبری می‌نمایی؟ 33 آیا قانونهای آسمان را میدانی؟ یا آنرا بر زمین مسلّط میگردانی؟ 34 آیا آواز خود را به ابرها می‌رسانی تا سیل آبها تو را بپوشاند؟ 35 آیا برقها را می‌فرستی تا روانه شوند و به تو بگویند اینك حاضریم؟ 36 كیست كه حكمت را در باطن نهاد یا فطانت را به دل بخشید؟ 37 كیست كه با حكمت ابرها را بشمارد؟ 38 چون غبار گِل شده جمع میشود و كلوخها با هم می‌چسبند؟ 39 آیا شكار را برای شیر ماده صید میكنی؟ و اشتهای شیر ژیان را سیر می‌نمایی 40 حینی كه در مأوای خود خویشتن را جمع میكنند و در بیشه در كمین می‌نشینند؟ 41 كیست كه غذا را برای غراب آماده میسازد چون بچه‌هایش نزد خدا فریاد برمی‌آورند به سبب نبودن خوراك آواره میگردند؟

ایوب فصل 39

 1 “آیا وقت زاییدن بز كوهی را میدانی؟ یا زمان وضع حمل آهو را نشان میدهی؟ 2 آیا ماههایی را كه كامل میسازند حساب توانی كرد؟ یا زمان زاییدن آنها را میدانی؟ 3 خم شده بچه‌های خود را می‌زایند و از دردهای خود فارغ میشوند. 4 بچه‌های آنها قو‌ّی شده در بیابان نمو میكنند می‌روند و نزد‌ آنها برنمی‌گردند. 5 كیست كه خر وحشی را رها كرده آزاد ساخت و كیست كه بندهای گورخر را باز نمود 6 كه من بیابان را خانة او ساختم و شوره‌زار را مسكن او گردانیدم؟ 7 به غوغای شهر استهزاء میكند و خروش رمه‌بان را گوش نمی‌گیرد. 8 دایرة كوهها چراگاه او است و هرگونه سبزه را می‌طلبد. 9 آیا گاو وحشی راضی شود كه تو را خدمت نماید یا نزد آخور تو منزل گیرد؟ 10 آیا گاو وحشی را به ریسمانش به شیار توانی بست؟ یا وادیها را از عقب تو مازو خواهد نمود؟ 11 آیا از اینكه قو‌ّتش عظیم است بر او اعتماد خواهی كرد؟ و كار خود را به او حواله خواهی نمود؟ 12 آیا بر او توكّل خواهی كرد كه محصولت را بازآورد و آنرا به خرمنگاهت جمع كند؟

13 “بال شترمرغ به شادی متحرك میشود و اما پر و بال او مثل لقلق نیست. 14 زیرا كه تخمهای خود را به زمین وامی‌گذارد و بر روی خاك آنها را گرم میكند 15 و فراموش میكند كه پا آنها را می‌افشرد و وحوش صحرا آنها را پایمال میكنند. 16 با بچه‌های خود سختی میكند كه گویا از آن او نیستند محنت او باطل است و متأسف نمی‌شود. 17 زیرا خدا او را از حكمت محروم ساخته و از فطانت او را نصیبی نداده است. 18 هنگامی كه به بلندی پرواز میكند اسب و سوارش را استهزا می‌نماید.

19 “آیا تو اسب را قو‌ّ‌ّّت داده و گردن او را به یال ملبس گردانیده‌ای؟ 20 آیا او را مثل ملخ به جست و خیز آورده‌ای؟ خروش شیهة او مهیب است. 21 در وادی پا زده از قو‌ّت خود وجد می‌نماید و به مقابلة مسلّحان بیرون میرود. 22 بر خوف استهزاء كرده هراسان نمی‌شود و از دم شمشیر برنمی‌گردد. 23 تركش بر او چكچك میكند و نیزة درخشنده و مزراق 24 با خشم و غیض زمین را می‌نوردد. و چون كَرِنّا صدا میكند نمی‌ایستد 25 وقتی كه كَرِنّا نواخته شود هه‌هه میگوید و جنگ را از دور استشمام میكند و خروش سرداران و غوغا را. 26 آیا از حكمت تو شاهین می‌پرد؟ و بالهای خود را بطرف جنوب پهن میكند؟ 27 آیا از فرمان تو عقاب صعود می‌نماید و آشیانة خود را به جای بلند میسازد؟ 28 بر صخره ساكن شده مأوا می‌سازد بر صخرة تیز و بر ملاذ منیع. 29 از آنجا خوراك خود را به نظر می‌آورد و چشمانش از دور می‌نگرد. 30 بچه‌هایش خون را می‌مكند و جایی كه كشتگانند او آنجا است.”

ایوب فصل 40

1 و یَهُوَه مكر‌ّر كرده‌ ایوب را گفت: 2 “آیا مجادله كننده با قادر مطلق مخاصمه نماید؟ كسی كه با خدا محاجه كند آنرا جواب بدهد.”

3 آنگاه ایوب یَهُوَه را جواب داده گفت: 4 “اینك من حقیر هستم و به تو چه جواب دهم؟ دست خود را به دهانم گذاشته‌ام. 5 یك مرتبه گفتم و تكرار نخواهم كرد. بلكه دو مرتبه و نخواهم افزود.”

6 پس یَهُوَه ایوب را از گردباد خطاب كرد و گفت: 7 “الآن كمر خود را مثل مرد ببند. از تو سؤال می‌نمایم و مرا اعلام كن. 8 آیا داوری مرا نیز باطل می‌نمایی؟ و مرا ملزم می‌سازی تا خویشتن را عادل بنمایی؟ 9 آیا تو را مثل خدا بازویی هست؟ و به آواز مثل او رعد توانی كرد؟ 10 الآن خویشتنرا به جلال و عظمت زینت بده و به عز‌ّت و شوكت ملبس ساز. 11 شد‌ّت غضب خود را بریز و به هركه متكبر است نظر افكنده او را به زیر انداز. 12 بر هركه متكبر است نظر كن و او را ذلیل بساز و شریران را در جای ایشان پایمال كن. 13 ایشانرا با هم در خاك پنهان نما و رویهای ایشانرا در جای مخفی محبوس كن. 14 آنگاه من نیز دربارة تو اقرار خواهم كرد كه دست راستت تو را نجات تواند داد. 15 اینك بهِیموت كه او را با تو آفریده‌ام كه علف را مثل گاو می‌خورد 16 همانا قو‌ّت او در كمرش می‌باشد و توانایی وی در رگهای شكمش. 17 دم خود را مثل سرو آزاد می‌جنباند. رگهای رانش به هم پیچیده است. 18 استخوانهایش مثل لوله‌های برنجین و اعضایش مثل تیرهای آهنین است. 19 او افضل صنایع خدا است. آن كه او را آفرید حربه‌اش را به او داده است. 20 به درستی كه كوهها برایش علوفه می‌رویاند كه در آنها تمامی‌ِ حیوانات صحرا بازی می‌كنند. 21 زیر درختهای كُنار می‌خوابد. در سایة نیزار و در خَلاب. 22 درختهای كُنار او را به سایة خود می‌پوشاند و بیدهای نهر وی را احاطه می‌نماید. 23 اینك رودخانه طغیان میكند لیكن او نمی‌ترسد و اگر چه ا‌ُرد‌ُن در دهانش ریخته شود ایمن خواهد بود. 24 آیا چون نگران است او را گرفتار توان كرد؟ یا بینی وی را با قلّاب توان سفت؟

ایوب فصل 41

1 “ آیا لِویاتان را با قلّاب توانی كشید؟ یا زبانش را با ریسمان توانی فشرد؟ 2 آیا در بینی او مهار توانی كشید؟ یا چانه‌اش را با قلّاب توانی سفت؟ 3 آیا او نزد تو تضر‌ّع زیاد خواهد نمود؟ یا سخنان ملایم به تو خواهد گفت؟ 4 آیا با تو عهد خواهد بست یا او را برای بندگی دایمی خواهی گرفت؟ 5 آیا با او مثل گنجشك بازی توانی كرد؟ یا او را برای كنیزان خود توانی بست؟ 6 آیا جماعت (صیادان) از او داد و ستد خواهند كرد؟ یا او را در میان تاجران تقسیم خواهند نمود؟ 7 آیا پوست او را با نیزه‌ها مملّو توانی كرد؟ یا سرش را با خُطّافهای ماهیگیران؟ 8 اگر دست خود را بر او بگذاری جنگ را به یاد خواهی داشت و دیگر نخواهی كرد. 9 اینك امید به او باطل است. آیا از رؤیتش نیز آدمی به روی درافكنده نمی‌شود؟ 10 كسی اینقدر متهو‌ّر نیست كه او را برانگیزاند. پس كیست كه در حضور من بایستد؟ 11 كیست كه سبقت جسته چیزی به من داده تا به او رد‌ّ نمایم؟ هر چه زیر آسمان است از آن من می‌باشد.

12 “دربارة اعضایش خاموش نخواهم شد و از جبروت و جمال تركیب او خبر خواهم داد. 13 كیست كه روی لباس او را باز تواند نمود؟ و كیست كه در میان دو صف دندانش داخل شود؟ 14 كیست كه درهای چهره‌اش را بگشاید؟ دایرة دندانهایش هولناك است. 15 سپرهای زورآورش فخر او می‌باشد با مهر محكم وصل شده است. 16 با یكریگر چنان چسبیده‌اند كه باد از میان آنها نمی‌گذرد. 17 با همدیگر چنان وصل شده‌اند و با هم ملتَصِقند كه جدا نمی‌شوند. 18 از عطسه‌های او نور ساطع می‌گردد و چشمان او مثل پلكهای فجر است. 19 از دهانش مشعلها بیرون می‌آید و شعله‌های آتش برمی‌جهد. 20 از بینی‌های او دود برمی‌آید مثل دیگ جوشنده و پاتیل. 21 از نفس او اخگرها افروخته می‌شود و از دهانش شعله بیرون می‌آید. 22 بر گردنش قو‌ّت نشیمن دارد و هیبت پیش رویش رقص می‌نماید. 23 طبقات گوشت او به هم چسبیده است و بر وی مستحكم است كه متحر‌ّك نمیشود. 24 دلش مثل سنگ مستحكم است و مانند سنگ زیرین آسیا محكم می‌باشد. 25 چون او بر‌می‌خیزد نیرومندان هراسان میشوند و از خوف بی‌خود میگردند. 26 اگر شمشیر به او انداخته شود اثر نمی‌كند و نه نیزه و نه مزراق و نه تیر. 27 آهن را مثل كاه می‌شمارد و برنج را مانند چوب پوسیده. 28 تیرهای كمان او را فرار نمی‌دهد و سنگهای فلاخن نزد او به كاه مبد‌ّل میشود. 29 عمود مثل كاه شمرده میشود و بر حركت مزراق می‌خندد. 30 در زیرش پاره‌های سفال تیز است و گردون پر میخ را بر گِل پهن میكند. 31 لجه را مثل دیگ می‌جوشاند و دریا را مانند پاتیلچة عطّاران میگرداند. 32 راه را در عقب خویش تابان می‌سازد به نوعی كه لجه را سفیدمو گمان می‌برند. 33 بر روی خاك نظیر او نیست كه بدون خوف آفریده شده باشد. 34 بر هر چیز بلند نظر می‌افكند و بر جمیع حیوانات سركش پادشاه است.”

ایوب فصل 42

 

1 و ایوب یَهُوَه را جواب داده گفت: 2 “میدانم كه به هر چیز قادر هستی و ابداً قصد تو را منع نتوان نمود. 3 كیست كه مشورت را بی‌عِلم مخفی می‌سازد؟ لكن من به آنچه فهمیدم تكلّم نمودم. به چیزهایی كه فوق از عقل من بود و نمی‌دانستم. 4 الآن بشنو تا من سخن گویم از تو سؤال می‌نمایم مرا تعلیم بده. 5 از شنیدن گوش دربارة تو شنیده بودم لیكن الآن چشم من تو را می‌بیند. 6 از این جهت از خویشتن كراهت دارم و در خاك و خاكستر توبه می‌نمایم.”

 

7 و واقع شد بعد از اینكه یَهُوَه این سخنان را به ایوب گفته بود كه یَهُوَه به الیفاز تیمانی فرمود: “خشم من بر تو و بر دو رفیقت افروخته شده زیرا كه دربارة من آنچه راست است مثل بنده‌ام ایوب نگفتید. 8 پس حال هفت گوساله و هفت قوچ برای خود بگیرید و نزد بندة من ایوب رفته قربانی سوختنی به جهت خویشتن بگذرانید و بنده‌ام ایوب به جهت شما دعا خواهد نمود زیرا كه او را مستجاب خواهم فرمود مبادا پاداش حماقت شما را به شما برسانم چونكه دربارة من آنچه راست است مثل بنده‌ام ایوب نگفتید.”

9 پس الیفاز تیمانی و بلدد شوحی و صوفر نعماتی رفته به نوعی كه یَهُوَه به ایشان امر فرموده بود عمل نمودند و یَهُوَه ایوب را مستجاب فرمود. 10 و چون ایوب برای اصحاب خود دعا كرد یَهُوَه مصیبت او را دور ساخت و یَهُوَه به ایوب دو چندان آنچه پیش داشته بود عطا فرمود. 11 و جمیع برادرانش و همة خواهرانش و تمامی آشنایان قدیمش نزد وی آمده در خانه‌اش با وی نان خوردند و او را دربارة تمامی مصیبتی كه یَهُوَه به او رسانیده بود تعزیت گفته تسلّی دادند و هركس یك قسیطه و هر كس یك حلقة طلا به او داد.

 

12 و یَهُوَه آخر ایوب را بیشتر از او‌ّل او مبارك فرمود چنانكه او را چهارده هزار گوسفند و شش هزار شتر و هزار جفت گاو و هزار الاغ ماده بود. 13 و او را هفت پسر و سه دختر بود. 14 و دختر او‌ّل را یمیمه و دو‌ّم را قَصِیعه و سو‌ّم را قَرن هفُّوك نام نهاد. 15 و در تمامی زمین مثل دختران ایوب زنان نیكو صورت یافت نشدند و پدر ایشان ایشان را در میان برادرانشان ارثی داد. 16 و بعد از آن ایوب صد و چهل سال زندگانی نمود و پسران خود و پسران پسران خود را تا پشت چهارم دید. 17 پس ایوب پیر و سالخورده شده وفات یافت.

برچسب ها ایوب , _job ,
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 2473
  • کل نظرات : 40
  • افراد آنلاین : 19
  • تعداد اعضا : 22
  • آی پی امروز : 454
  • آی پی دیروز : 250
  • بازدید امروز : 5,195
  • باردید دیروز : 1,878
  • گوگل امروز : 6
  • گوگل دیروز : 15
  • بازدید هفته : 7,073
  • بازدید ماه : 15,284
  • بازدید سال : 255,160
  • بازدید کلی : 5,868,717