امام مهدی علیه السلام در حدیث ثقلین
مشخصات کتاب
عنوان و نام پدیدآور: امام مهدی(ع) در حدیث ثقلین/ [مولف] جمعی از نویسندگان
مشخصات نشر: تهران: بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود علیهالسلام، ۱۳۸۰.
مشخصات ظاهری: [۱۵۸] ص
فروست: (بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود علیهالسلام۱۱۰)
شابک: 964-7428-08-1۶۰۰۰ریال
یادداشت: چاپ دوم: ۱۳۸۰؛ ۶۰۰۰ ریال
یادداشت: کتابنامه: ص. [۱۵۸ - ۱۵۵]؛ همچنین بهصورت زیرنویس
موضوع: احادیث خاص (ثقلین) - نقد و تفسیر
موضوع: م ح م د بن حسن(عج)، امام دوازدهم، ۲۵۵ق. - احادیث
شناسه افزوده: احادیث خاص (ثقلین). شرح
رده بندی کنگره:BP۱۴۵/ث۷۰۴۲۲الف۸ ۱۳۸۰
رده بندی دیویی: ۲۹۷/۲۱۸
شماره کتابشناسی ملی: م۷۹-۲۴۰۵۸
پیشگفتار
بسم اللّه الرحمن الرحیم
وَ قَد ترکتُ الثقلَین فیکم الآل و القُرآن فی أَیدیکم أنبأنی اللَطیف أَن یتَّفِقا الی وُرود الحَوض لَنْ یفْتَرقا
پس از خود دو چیز نفیس بر جای می گذارم: اهل بیتم و قرآن؛ و این هر دو در دستان شماست، خدای لطیف آگاهم ساخت که این دو با همند، و تا ورودتان در حوض هرگز از هم جدا نمی شوند. «از قصائد علامه عجیلی، عبقات الانوار، ج 1، ص 771».
برای شناخت اسلام و درک اصول و فروع آن دو منبع اصلی و اساسی وجود دارد، نخست کلام خدا قرآن، که قانون اساسی اسلام است. و دیگری سنت و حدیث، که شارح و مفسر و مبین قرآن می باشد. این دو منبع اصلی دریافت مبانی اسلام است.
قرآن کلام خداست، که به تدریج بر پیامبر توسط فرشته وحی نازل شده است. و در زمان پیامبر و به دستور ایشان توسط چند تن از اصحاب نوشته و جمع آوری شده است، و در آن تحریف و تغییری نیست.
حدیث در لغت به معنای ضد قدیم است. و در اصطلاح روایی؛ گفتار، کردار و تقریری است، که از پیامبر رسیده است. به اجماع علما، حدیث اصل دوم از اصول احکام است. فقها در بیان کتاب خدا و در استنباط احکامی که در قرآن درباره آنها آیه ای وارد نشده است، به حدیث مراجعه می کنند. از این رو حدیث یا مبین قرآن است، و یا مؤکد آنچه در قرآن آمده، و یا احکامی را اثبات می کند که قرآن به طور آشکار آن را بیان نکرده است.
[صفحه 8]
بنابراین، اقوال، افعال و تقریرات پیامبر به صریح قرآن حجت است، و عامل هدایت، رستگاری و نجات. زیرا: «لا ینْطِق الاّعن وَحْی، و لا یقِرّ اِلاّ الحَقّ الثابت». پیامبر جز از وحی سخنی نمی گوید، و جز چیزهایی را که حق است و آدمی را از گمراهی نجات می دهد، تقریر نمی کند.
داوری قرآن درباره سخن پیامبر و اطاعت از او
«وَ ما ینْطِق عن الهَوی، إنْ هو اِلاّ وَحی یوحی». (پیامبر) از روی هوا (بیهوده و براساس هوای نفس و گرایشهای نادرست و غیر الهی) سخن نمی گوید، گفتار او همان چیزی است که به او وحی شده است.
«مَنْ یطع الرَّسولَ فَقَدْ اَطاعَ اللّه ». هر که از رسول پیروی کند، همانا از خداوند اطاعت کرده است.
«وَ اِنْ تُطیعوه تَهْتَدوا». اگر از پیامبر اطاعت کنید، هدایت می شوید، و راه درست را می یابید.
«فَلْیحْذَرِ الّذین یخالفون عن أمره اَنْ تُصْیبَهم فتنةٌ او تُصیبَهُم عذابٌ ألیم». کسانی که دستور و راهنمایی های پیامبر را بر نمی تابند، و با آنچه آن حضرت می گوید و می خواهد، مخالفت می کنند، بترسند از این که ممکن است آنان را فتنه ای یا عذاب دردناکی فرا گیرد.
حدیث آنچه را در قرآن به اجمال مطرح شده، روشن می سازد، اطلاقات آن را مقید می کند، عام آن را تخصیص می دهد، احکام آن را
[صفحه 9]
به تفصیل باز می گوید، و مشکلات آن را توضیح می دهد. از این رو حدیث را می توان شارح اصول شریعت و قرآن دانست.
آنان که از پرتو درخشان احادیث، هدایت بجویند، در دگرگونیهای روزگار از راستی و سعادت محروم نمی مانند، کسانی که به این اصل اساسی چنگ زنند، به حیاتی مبارک و پاکیزه دست می یابند. «و ذلک الاقتصار علی الکتاب رأی قومٍ لاَخلاقَ لهم». (مردمانی که تنها کتاب را برای دینداری کافی بدانند، و به آن بسنده کنند، و به سنت پیامبر ـ اقوال، افعال و... ـ بی اعتنا باشند، بهره درست از دین ندارند)، چه بسا این کار آنان را به تأویلات نابجا وا دارد، ادعاهای باطل را مطرح سازند، در هواهای نفسانی فرو افتند، بی دلیل (قانع کننده و استوار) به طرح مسائلی بپردازند، و از منطق سالم و صحیح دور شوند. و این بدان خاطر است که گفتار و کردار پیامبر بر اساس نص صریح قرآن حق است. «فماذا بَعْدَ الحقّ الاّ الضَّلال» و پس از حق چیزی جز گمراهی نیست.
تقسیمات حدیث
برای حدیث تقسیمات زیادی ذکر شده است. بعضی از آنها به 82 قسم می رسد: حدیث متواتر، مشهور، صحیح، حسن، ضعیف، مرسل، مرفوع، مسند، موقوف، مقطوع، شاذ، منکر، معروف، متروک، مضطرب، متفق، ناسخ و...
در یک تقسیم کلی، حدیث را به سه قسم تقسیم کرده اند: 1. صحیح 2. حسن 3. ضعیف. زیرا حدیث یا مقبول است و یا مردود،
[صفحه 10]
حدیثی که بالاترین صفات قبول را داراست، حدیث صحیح نامیده می شود. حدیث حسن برخی از این ویژگیها را دارد، و حدیث مردود ضعیف است.
در نگاه دیگر، حدیث به خبر واحد و خبر متواتر تقسیم می شود. متواتر آنست که گروهی آن را نقل کنند، و تعداد آنها به اندازه ای باشد که بطور عادی اتفاق آنها بر کذب محال گردد. انگیزه های نقل خبر دروغ از آنان نفی شود، و در آنچه خبر می دهند پوشیده گویی و شبهه روا نباشد. چنین خبری موجب علم است، و انسان به صدق آن یقین می یابد. خبر واحد آنست که به حد تواتر نرسد، و علم قطعی به صدور آن پدید نیاید.
ابن تیمیه می گوید: مقصود از متواتر هر خبری است که علم آور باشد. و علم گاه از کثرت مخبران حاصل می شود، و گاه به خاطر ویژگیهایی که راویان دارند (متدین هستند، ضابطند) پدید می آید. و گاه خبری قرائنی را در بردارد که از مجموع آنها علم به دست می آید، (از این رو) در تواتر عدد معتبر نیست.
وی می گوید: خبری را که ائمه حدیث پذیرفته اند، و به تصدیق آنان رسیده است، و یا به موجب آن عمل کرده اند، نزد جماهیر خلف و سلف (نسل اندر نسل عالمان) مفید علم است. و این اخبار متواتر معنوی است. ولی برخی چنین خبری را مشهور و مستفیض می نامند، و خبر را به متواتر، مشهور و خبر واحد تقسیم می کنند.
[صفحه 11]
با توجه به این اشاره کوتاه درباره حدیث و این که خبر متواتر، مستفیض، و واحد، هر سه اعتبار دارد، می توان گفت: حدیث ثقلین از احادیث بسیار معتبر است، زیرا:
1ـ حدیث ثقلین از احادیث متواتر است، و در صدور آن از پیامبر نمی توان تردید داشت. این حدیث را 34 نفر از اصحاب به طرق گوناگون روایت کرده اند. و به مناسبتهای مختلف پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم آن را یادآور شده است. تعداد محدثان بزرگ اهل سنت که این حدیث را نقل کرده اند، از سده دوم هجری تا قرن چهاردهم هجری به 187 تن می رسد. بعضی از بزرگان مانند حافظ محمد بن طاهر مقدسی (ابن قیسرانی)، متوفای سال 507 هجری در این زمینه رساله ای مستقل نگاشته است.
2ـ حدیث ثقلین به تصریح کسانی چون حاکم، ابن حجر و سیوطی از احادیث صحیح است. که در تعریف آن گفته شده: «الصحیح ما اتّصَلَ سندُه بِعُدول ضابطین بلا شذوذٍ و لا علّة خَفیة». حدیث صحیح آنست که در سلسله سند آن راویان عادل قرار دارد، کسانی که بدرستی خبر را ضبط می کنند و انتقال می دهند، فرد شاذ در
[صفحه 12]
سند حدیث وجود ندارد، و احتمال علت پنهانی و پوشیده در آن نمی رود.
بزرگانی چون ابن تیمیه حدیث متواتر را از اقسام حدیث صحیح میداند. بنابراین به فرض حدیث ثقلین متواتر نباشد از احادیث صحیح و معتبر دانسته می شود.
3ـ حدیث ثقلین در صحیح مسلم آمده است که درباره آن عالمان بزرگ چنین اظهارنظر کرده اند:
ابن تیمیه می نویسد:
«فکثیر من متون الصحیحین متواترُ اللفظ عند أهل العلم با الحدیث و ان لم یعرف غیرُ هم أنه متواتر، و لهذا اَکْثر متون الصحیحین مما یعلم علماءُ الحدیث علما قطعیا انّ النبی صلی الله علیه و آله وسلم قاله.». بسیاری از احادیثی که در صحیح بخاری و مسلم آمده است، نزد عالمان حدیث متواتر لفظی است، هر چند دیگران آنها را متواتر ندانند. و از این رو عالمان حدیث یقین دارند که بیشتر روایات این دو کتاب از پیامبر صادر شده است.
ابن صلاح می گوید:
«انّ مارویاه او أحدهما فهو مقطوعٌ بصحّته، والعلمُ القطعی حاصل فیه،...». آنچه را بخاری و مسلم و یا یکی از این دو روایت کند، صحت آن قطعی است. و علم قطعی به صحت آن حاصل می شود.
ابن حجر می نویسد:
[صفحه 13]
«هما أصحّ الکُتُب بعدَ القرآن بِاِجماع مَن یعَتّد به». اجماع استواری وجود دارد که (صحیح بخاری و مسلم) صحیح ترین کتابها بعد از قرآن است.
حافظ ابوعلی نیشابوری می گوید:
«ما تَحْت أدیم السماء أَصَحّ مِن کتاب مسلم فی علم الحدیث». در زیر آسمان صحیح تر از کتاب مسلم در علم حدیث، پدید نیامده است.
مسلم خود در کتابش می نویسد:
«أوردتُ فی هذا الکتاب ما صحّ و أَجمَعَ علیه العُلماء». آنچه را صحیح است و علما بر آن اجماع دارند، در این کتاب گرد آوردم.
4ـ به فرض حدیث ثقلین از احادیث آحاد باشد، خبر واحدی است که مورد پذیرش عالمان است، و افاده علم به صدور می کند.
ابن تیمیه می نگارد: «و خبرُ الواحد المتلقّی بالقبول یوجب العلمَ عند جُمهورِالعلما، مِن اَصحاب أبی حنیفه و مالک و الشافعی و احمد، و هو قولُ اکثر اصحاب الاشعری کالاسفرائینی و ابن فورک،...». خبر واحدی که مقبول دانسته می شود، نزد جمهور عالمان موجب علم است. کسانی مانند اصحاب ابوحنیفه، مالک، شافعی، و احمد آن را علم آور می دانند. نظر بیشتر اصحاب اشعری مانند: اسفرائینی و ابن فورک نیز همین است.
5ـ و نیز اگر آنچه گذشت نادیده انگاشته شود، و حدیث ثقلین از احادیث «حسن» به حساب آید، باز هم اهتمام به آن لازم است؛ زیرا: در اصطلاح ترمذی، حدیث حسن، روایتی است که در میان راویان
[صفحه 14]
آن کسی به کذب متهم نشود، و نیز شاذ مخالف با احادیث صحیح نباشد. ابن کثیر می گوید: «و کتاب الترمذی اصل فی معرفة الحدیث الحسن»، کتاب ترمذی در شناخت حدیث حسن اصل است.
پیداست که حدیث ثقلین در صحیح ترمذی آمده است.
بعضی از متأخران درباره حدیث حسن چنین اظهار نظر کرده اند: «الحدیثُ الذی فیه ضعفٌ قریب محتمل، هو الحدیث الحسن، و یصْلَحُ للعمل به». حدیث حسن، حدیثی است که در آن ضعف احتمالی وجود دارد، و صلاحیت دارد به آن عمل شود.
6ـ همچنین می توان ادعا کرد که الفاظ اساسی حدیث ثقلین در قرآن به کار رفته است و مضمون آن از کتاب الهی استفاده می شود و نیز اگر کسی این حدیث را از احادیث «حوض» به حساب آورد، ادعای گزافی نکرده است. زیرا در برخی از نقلها در آغاز آن وصف حوض آمده است. و در بسیاری از آنها جمله «وَ لَنْ یفْتَرقا حتی یرِدا عَلَی الحوض» وجود دارد. روشن است که احادیث حوض، نزد عالمان حدیث، تواتر لفظی و معنوی دارد، و حتی کسانی که خبر متواتر را در سنت نفی کرده اند، احادیث حوض را مستثنا دانسته اند. این
[صفحه 15]
شواهد، همه به نحوی صدور و مضمون حدیث ثقلین را تقویت می کند و بر اعتبار آن می افزاید، و آدمی را از بی توجهی به آن برحذر می دارد.
به این ترتیب روشن می گردد که حدیث ثقلین، از احادیث مسلم و قطعی است. و اکنون در این رساله سخن از این حدیث است، در سنت نبوی و دو چیز گرانمایه بجا مانده از پیامبر، که عصاره همه دین و تعالیم الهی به حساب می آید.
سخن در تمسک است، تمسک به قرآن و عترت، و هدایت یابی در پرتو این دو، شناخت کتاب خدا و عمل به آن و درک عظمت عترت و نقش محوری کتاب و عترت در نجات و سعادت آدمی و بقا و قوام جامعه های انسانی.
در قرآن آنچه زندگی درست را برای آدمی فراهم می سازد، و به او قوام می بخشد، و نیازهای اصلیش را برمی آورد، و فطرت انسان را زنده می سازد، و او را به کمال می رساند؛ آمده است. صراط مستقیمی که مسلمان با پیمودن آن تعالی می یابد، در قرآن نمایانده شده است. این کتاب در زمینه خلقت هستی، و انسان، ارزشهایی که زندگی بسامان در دنیا و فرجامی نیک در آخرت را به همراه دارد، اصول و احکامی که به زندگی فردی و اجتماعی جهت درست می دهد، حقایق و واقعیتها را می نمایاند، و عمل به آن به سعادت انسان در هر دو جهان می انجامد.
این کتاب علم و هدایت، در سخن پیامبر ثقل اکبر نامیده شده
[صفحه 16]
است، و پیامبر مردمان را به تمسک به آن فرا خوانده است، چنانچه در دیگر احادیث نیز از مردمان خواسته شده که به قرآن چنگ زنند و از آن جدا نگردند. در صحیح مسلم جابر از پیامبر نقل می کند:
«و أنّی قد ترکتُ فیکم ما لَن تَضِلّوا بعده اِن اعْتَصَمْتُم به، کتاب الله، و أنتم مَسئولون عنّی فما أنتم قائلون». همانا من در میان شما چیزی را بر جای می گذارم، که اگر به آن چنگ زنید، هرگز گمراه نشوید. و آن کتاب خدا (قرآن) است. و شما درباره من (و آنچه بر جای نهاده ام) بازپرسی می شوید، پس چه خواهید گفت (اگر نسبت به من و قرآن کوتاهی کرده باشید)؟
پیامبر در حدیث ثقلین و احادیث فراوان دیگر، قرآن را مانند ریسمانی معرفی کرده است، که رابط بین انسان و خداست. و راه هموار برای حرکت به سوی بی نهایت و عوالم بی پایان الهی.
همچنین در این حدیث پیامبر مردم را به شناخت و پیروی از یک شی ء گرانمایه دیگر، که ثِقل اصغر نامیده شده، دعوت می کند. چیز نفیسی که عِدل قرآن است، و به منزله همتای قرآن دانسته می شود. و این بدان معناست که ویژگیها و امتیازات کتاب خدا، در این ثِقل نفیس، که پیامبر آن را اهل بیت و عترت خود می داند، موجود است. و همچون قرآن بیانگر بسیاری از چیزها و حقایق و اصول است. و تمسک به آن انسان را نجات می دهد، و غفلت از آن گمراهی و تباهی می آورد.
حدیث ثقلین نکات درس آموز و مهمی را در بردارد. و چنانچه
[صفحه 17]
عالمان و محدثان سنت از آن استفاده کرده اند. خبر از گسست ناپذیری قرآن و عترت، تا روز قیامت می دهد.
علامه مناوی در توضیح حدیث می نویسد:
«و فی روایة انّ اللطیف اَخْبَرَ نی أَنّهما «لن یفترقا» ای الکتاب و العترة، أی یستمرّ امتلا زمین «حتی یرد اعَلَی الحوض» أی الکوثر یوم القیامة. زاد فی روایة «کهاتین» و أَشارَ بأَصْبَعَیهِ، و فی هذا مع قوله أولاً انّی تارکٌ فیکم، تلویحٌ بل تصریحٌ بأنهما کَتوأمین خَلَّفَهما، وَ وَصّی أمتّهَ بِحُسن مُعاملتهما، و ایثار حَقَّهما علی اَنْفُسِهم و اسْتِمساک بهما فی الدین». در روایتی آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود خدای لطیف مرا خبر داد که قرآن و عترت همراه همند، و این تلازم ادامه دارد تا این که در حوض کوثر در قیامت بر من وارد آیند. در روایتی اضافه شده که پیامبر دو انگشت خود را کنار هم نهاد و گفت: مانند این دو. این جمله از روایت و نیز صدر آن که می فرماید من دو چیز گرانمایه بر جای می گذارم، اشاره دارد، بلکه تصریح است به این که پیامبر قرآن و عترت را به صورت ملازم با هم، در میان امت گذاشته است. و به مردمان سفارش کرده که با این دو به نیکی رفتار کنند، و بر خودشان مقدم بدارند، و در دین به این دو چنگ زنند.
و نیز براساس این حدیث، در هر زمانی و در هر نسلی از امت اسلامی فردی از اهل بیت وجود دارد، و عالمان بزرگ اهل سنت این حقیقت را بازگو کرده اند.
مناوی می نگارد:
[صفحه 18]
«قال الشریف: هذا الخَبَر یفِهم وجودَ مَن یکونُ أهلاً للتمُّسک به من أهل البیت، والعترةِ الطاهرة فی کلِّ زمنٍ الی قیامِ الساعة، حَتّی یتَوجَّهَ الحَثُّ المذکور الی التمسک به، کما أن الکتاب کذلک، فَلِذلک کانوا أمانا لِأهلِ الأِرْض، فااذهَبُوا ذَهَبَ أهلُ الأرض». شریف (سمهودی) گوید: این خبر (حدیث ثقلین) می فهماند که فردی از اهل بیت و عترت، که اهلیت برای تمسک دارد، تا زمان قیامت، وجود دارد. همان گونه که قرآن چنین است. در غیر این صورت، فراخوان پیامبر به تمسک به اهل بیت معنای درست نمی یابد. و از این روست که اهل بیت برای ساکنان زمین سبب ایمنی و بقایند، و آن گاه که از میان بروند (و فردی از عترت در زمین نماند) اهل زمین نابود می شوند. ابن حجر نیز می نویسد:
«و فی أحادیثِ الحثِّ علی التَمَسّک بِأَهلِ البیت اِشارةٌ الی عَدَم انْقِطاع مستأهلٌ منهم لِلتمسّک به الی یومِ القیامة...». در احادیثی که مردمان را بر می انگیزد که به اهل بیت متمسک شوند. و به دامان عترت چنگ زنند. اشاره است به این که همواره فردی از آنان که شایستگی برای تمسک دارد، تا روز قیامت موجود است.
این مضمون را علامه عجیلی، شهاب الدین دولت آبادی، کمال الدین جهرمی، نیز بازگو کرده اند. و نیز علامه زرقانی، و مولوی حسن زمان، سخن نورالدین سمهودی در «جواهر
[صفحه 19]
العقدین» را در این زمینه، در کتابهای خود آورده اند. و این همه استواری مطلب را دو چندان می سازد.
و از آن جا که پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم این خبر را می دهد، و بارها آن را به مناسبتهای مختلف بازگو می کند، روشن می گردد که جدائی ناپذیری قرآن و عترت از حقیقتی استوار حکایت دارد، و واقعیتی است که هرگز تخلف نمی پذیرد. و «کُلُّ علمٍ و کُلّ قولٍ رَدَّ علی مُخالِفَةِ النبی صلی الله علیه و آله وسلم، فهو زَنْدَقَةٌ و شَیطَنَة»، هر علم و سخنی که به مخالفت با گفته پیامبر بینجامد، بی دینی و شیطنت است.
اکنون رساله حاضر به تبیین برخی از نکات این حدیث گرانمایه می پردازد. انگیزه اصلی این است که عظمت حدیث ثقلین نمایان شود. و بررسی های بیشتر در این باره ادامه یابد. براستی این سئوال بسی اساسی و مهم است که چرا پیامبر بارها و در هنگام رحلت با تأکید، بار دیگر مردمان را به تمسک به قرآن و عترت دعوت می کند، و نجات و هلاکت را دائر مدار پیروی از این دو، و یا روی برتابی از آنها می داند.
این کتاب روشن می سازد که ثقل اصغر و همتای قرآن، موعود آخرالزمان است. او کسی است که دگر بار اسلام را حیات می بخشد، به کتاب و سنت پیامبر عمل می کند، تفرقه را برمی اندازد، دین واحد را در جهان می گستراند، همگان را به آیین توحید و اعتصام به «حبل الله» فرا می خواند. و حکومتی را بر پا می دارد که اهل آسمانها و زمین و همه موجودات عالم خشنود می گردند، و زمین را که پر از ظلم و
[صفحه 20]
ستم گشته است، آکنده از عدل و داد می سازد.
این یگانه روزگار که رسول گرامی آمدن او را بشارت داده، مردی از این امت، و از نسل پیامبر و از اهل بیت و عترت آن حضرت است. او کسی است که پیامبر در این حدیث تأکید کرده که مسلمانان به دامنش چنگ زنند، از او جدا نگردند، در اطرافش گردآیند، به او محبت ورزند، و در گستره هدایتهایش راه جویند.
پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم مسائل بسیاری در زمینه مسائل آخر الزمان و مهدی گفته است:
از صورت و جمال مهدی،
از سیرت، اخلاق و صفات آن پیشوا،
از علم وجود و کرمش،
از چگونگی داوری و قضاوت او،
از اصلاحاتی که در زمان حکومت مهدی پدید می آید،
از کسانی که با او بیعت می کنند،
از عیسی که از آسمان فرو می آید، و پشت سر مهدی نماز می گذارد،
از ندای آسمانی و آیات سماوی،
از آشوب ها و فتنه ها و علاماتی که پیش از ظهور مهدی رخ می دهد،
از محل ظهور و یاران آن حضرت و ویژگیهای آنها،
از این که ملائکه مهدی را یاری می رسانند،
از این که چگونه زمینه های قیام او پدید می آید،
از برکاتی که هنگام ظهور مهدی جهان را فرا می گیرد،
از شرف و منزلت مهدی،
[صفحه 21]
از مدت خلافت او،
و...
این مسائل همه در کتابهای خاصی که عالمان اهل سنت درباره مهدی نوشته اند، و تعداد آنها نزدیک به 50 کتاب می رسد، آمده است. «عرفُ الوردی»، «عقدالدرر»، «البرهان»، «المشرب الوردی»، نمونه هایی از آنهاست.
باری؛ حدیث ثقلین از همراهی عترت و گسست ناپذیری آن از قرآن خبر می دهد، و این که در هر زمانی فرهیخته ای از خاندان پاک پیامبر وجود دارد. و این کتاب نیز اشاره ای است کوتاه به بزرگی منزلت قرآن و عترت، و نقش اساسی این دو در حیات آدمی. و یادآوری مصداقی روشن از عترت، که همان مهدی است، و در سنت پیامبر پیشینه ای استوار دارد. هر چند برخی از روشنفکر نمایان بر نفی آن اصرار می ورزند؛ و با اندیشه ای واژگون به این مسأله حیاتی می نگرند، و راهنماییهای درست و سعادت ساز را در ساخت و پردازهای ذهنی خود می جویند. و از آن جا که شهامت نفی اصل دین و سنت را ندارند، با مهارتهای موذیانه، در سنت زدایی و زندگی غیردینی می کوشند، آنچه را اصول کلی است و به گرایشهای نفسانی آنها آسیب نمی رساند، برمی گیرند و آنچه را که به مذاقشان تلخ می آید، و سازگار با امیال لذت جویانه خود نمی بینند، و سلطه طلبی ها و تجاوز گریهایشان را محدود می سازد، توجیهات ناروا می کنند. و بر آنند تا دینداران را با خود همسو سازند تا در فضای بی دینی زمینه های تأمین خواسته های شهوانی بیشتر و گسترده تر برایشان فراهم آید، و آدمیان از اندیشه مدینه آرمانی و در عین حال عینی و
[صفحه 22]
قابل تحقق اسلامی باز مانند، و در راستای خواسته های بحق و فراموش شده انسان نکوشند.
امید که این کتاب مورد توجه دانش پژوهان و معتقدان به آینده روشن و درخشان جهان در پرتو اصول و هدایت های دینی، قرار گیرد. و عظمت قرآن و عترت در دلها بدرخشد و با آمدن فردی از عترت و تحقق مدینه فاضله اسلامی به دست مهدی، آدمی به خواسته های به حق خود برسد. و دیگر بار اسلام بر سراسر گیتی حاکم گردد.
حدیث ثقلین با فریادی بلند و روشن تمسک به قرآن و عترت را مطرح می سازد و همه را به سوی این دو فرا می خواند و راه هدایت و رستگاری را در ظلمت های زمانه و تجاوزگری های انسان، در پرتو هدایت قرآن و عترت می داند. و فرمان پیامبر است که خود می گوید: «فاذا أَمَرتُکم بِشَی ءٍ فَأتْوا منه ما اسْتَطَعْتُم». هر گاه شمار ا به چیزی فرا خواندم، تا حدی که می توانید آن را انجام دهید (نهایت تلاش خود را بکار بندید).
بر مسلمانان است که در حد توان به دعوت پیامبر درباره تمسک به قرآن و عترت جامه عمل بپوشانند. از ناپاکیها و نارواها خود را تزکیه کنند، از هدایت الهی هدایت جویند و برای فراهم آمدن زمینه احیای مجدد اسلام به دست عترت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، مهدی (ع) بکوشند. و آنچه را بایسته است برای ظهور مصلح آخرالزمان انجام دهند. و در حالت آماده باش بسر برند، تا ندای آن مهدی همه جا طنین افکن شود و روزگار پرشکوه آن حضرت که عزت بخش مسلمانان و احیاگر
[صفحه 23]
اسلام و قرآن است، فرا رسد. و رنجها، نامردمی ها و کمبودها و بی حرمتی های مظلومان جهان پایان یابد. و آن مصلح حقیقی هر چیزی و هر کسی را در جایگاه بایسته اش قرار دهد. و همه طاغوتها، زبردستان و زور گویان و زیاده خواهان را براندازد.
بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود (عج)
متن حدیث ثقلین در کتب اهل سنت
[صفحه 25]
حدیث ثقلین را حدود 34 نفر از اصحاب نقل کرده اند و بزرگان اهل سنت که این حدیث را در طول قرنها در کتابهای خود آورده اند، به 187 نفر می رسد. این حدیث به وسیله راویان گوناگون، با تغییر اندکی درالفاظ، با کم و زیادهایی بازگو شده است. و مناسبتها و موقعیت هایی که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم مسلمانان را به این حدیث توجه داده، مختلف است. ابن حجر در کتاب صواعق، آن را حدیث تمسک (به قرآن و عترت) می نامد.
صحیح مُسلم، صحیح ترمذی، مُستدرک، مُسند احمد بن حنبل، مسند عبد بن حمید، کَنزُ العمال، سنن دارمی، سُنَن بیهقی، جامع الاصول، فیض القدیر، تفسیر
[صفحه 26]
ابن کثیر، تفسیر در المنثور، التحاج الجامع لِلأصول الخصائص، حلیة الاولیاء، اسد الغابة، صواعق المحرقة، طبقات الکبری، تاریخ بغداد، المسند الجامع، جامع الصغیر، مجمع الزوائد، نمونه هایی از کتابهایی است که حدیث ثقلین را آورده اند. در برخی از این کتابها، حدیث بسیار مورد توجه قرار گرفته، و ابعاد آن شرح داده شده است.
نمونه هایی از متن این حدیث چنین است:
1. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم: «اَیها الناس... فأنّی سائِلُکم حین تَرِدُون عَلَی عن الثَّقَلَین فَانْظُروا کیف تَخْلِفُونی فیهما؛ الثِقْلُ الأکبر کتابُ اللّه ... فاستمسِکوا به لا تَضِلّوا... و عترتی أهل بیتی، فأنّه قَدْ نَبَّأنی اللطیفُ الخَبیر انّهما لَنْ یفْترِقا حتّی
[صفحه 27]
یردا علی الحوض». ای مردمان! آن گاه که در رستخیز نزد من آیید، از دو چیز نفیس از شما می پرسم؛ پس نیک بنگرید که درباره این دو پس از من چه می کنید، ثقل و گرانبهای بزرگتر کتاب خداست، که اگر به آن چنگ زنید، گمراه نشوید (و ثقل دیگر) عترت و اهل بیت من است. همانا خدای دانا و لطیف مرا خبر داده که این دو از هم جدا نشوند، تا در حوض (میقات و وعده گاه مخصوص در قیامت) نزد من آیند.
2. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم: «اَلا یا ایها الناس... انی تارک فیکم الثقلین؛ أوّلُهما کتابُ اللّه فیه الهُدی و النور، فخذوا بکتاب اللّه وَ اسْتَمْسَکوا به... و أهلُ بیتی؛ أُذَکِّر کُم اللّه فی أهلِ بیتی...». هان! ای مردم (من به زودی فراخوان پروردگارم را اجابت می کنم و به سوی او می شتابم) و در میان شما دو چیز گرانبها برجای می گذارم؛ نخست آن دو، کتاب خداست، که هدایت و نور در آن است، پس کتاب خدا را برگیرید و به آن متمسّک شوید. و گرانقدر دیگر اهل بیت من است، خدا را به یادتان می آورم درباره اهل بیتم.
3. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم «و أَنَّکم واردونَ علی الحوض، عَرْضُه ما بین صَنْعاء الی بُصری، فیه عددُ الکواکب مِنْ قَدَحانِ الذهب و الفضّة، فَانْظُروا کیفَ تَخْلِفونی فی الثقلین، قیل و ما الثَقَلان یا رسول اللّه قال: الأکبرُ کتابُ اللّه طَرْفُه بیدِاللّه و طرفُه بأیدیکم، فَتَمسَّکوا به لَن تَزِلّوا و لن تَضِلّو، و الأصغرُ عترتی. و انّهما لن یفْترقا حتی یرِدا علی الحوض و سألتُ لهما ذلک ربّی، و لا تُقَدِّموهما فَتَهْلِکوا و لا تُعَلِّمُوهما فانّهما أَعْلَمُ منکم».همانا شما در حوض نزد من
[صفحه 28]
می آیید؛ گستره آن از صنعاء تا بصری است، به شمار ستارگان ظرفها طلا و نقره در آن قرار دارد. پس بنگرید (بعد از من) درباره دو چیز نفیس و مهم چگونه رفتار می کنید. کسی سؤال کرد: ای رسول خدا! این دو چیز گرانقدر چیست؟ پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: ثقل بزرگتر کتاب خداست، که (همچون ریسمانی) یک طرف آن در دست خدا و طرف دیگر آن در دستان شماست (و رابط بین شما و خداست). و اگر به آن دست یابید، هرگز نلغزید و گمراه نشوید. و ثقل کوچکتر عترت من است. این دو از هم جدا نشدنی اند تا در حوض بر من وارد آیند. و این تفکیک ناپذیری و با هم بودن این دو را، من از خدا خواسته ام. از این دو پیشی نگیرید، وگرنه هلاک می گردید. و به قرآن (چیزی) نیاویزید (اندیشه ها و نظرات خود را بر آنها تحمیل نکنید، و خویش را داناتر ندانید)، که آنها از شما آگاهترند.
4. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم: «أنِّی خَلَفّتُ فیکم اِثْنَتَین، لَن تَضِلّوا بَعْدَهما أبدا؛ کتابَ اللّه و نَسَبی، و لن یفترقا حتی یردا عَلَی الحَوْضَ». در میان شما دو چیز بر جای می گذارم، که پس از آن دو هرگز گمراه نشوید؛ کتاب خدا و نَسَبَم، این دو از هم جدا نشوند، تا در حوض نزد من آیند.
5. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم: «انّی تارکٌ فیکم خَلیفَتَین: کتابَ اللّه ... و عترتی اهل بیتی؛ و أنهما لن یفترقا حتی یرِدا علی الحَوْضَ». من می روم و در میانتان دو
[صفحه 29]
جانشین بر جای می گذارم؛ یکی از آن دو کتاب خداست و دیگری اهل بیت من است. و این دو از هم جدا نمی شوند تا در حوض بر من وارد آیند.
6. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم: «ترکتُ فیکم شَیئَین لن تِضِلّوا بعدهما؛ کتابَ اللّه و سُنَّتی، و لَن یفترّقا حتی یرِدا علی الحوض.» در میان شما دو چیز بر جای می گذارم که هرگز پس از آن دو گمراه نشوید؛ کتاب خدا و سنّتم، این دو هرگز از هم جدا نشوند تا در حوض نزد من آیند.
7. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم: قد ترکتُ فیکم ما اِن أَخَذْتُم به لَن تَضِلّوا؛ کتاب اللّه -تعالی- سَبَبُه بِیدِه و سَبَیه بِاَیدِیکم، و اهل بیتی». در میان شما چیزی را بر جای نهادم که تا آن را برگیرید هرگز گمراه نشوید: کتاب خدای متعال، که یک سوی آن در دست خداست و سوی دیگرش در دستان شما، و أهل بیتم.
چنانچه در این احادیث ملاحظه می شود، در برخی از نقلها به جای واژه «ثقلین»، واژه های «خَلیفَتَین»، «اِثْنَتَین»، «شَیئَین»، است. و در حدیثی به جای کلمه «عترتی»، واژه «نسبی» جلب توجه می کند. و نیز در بعضی از احادیث تغییرات اندکی در الفاظ حدیث مشاهده می شود. به عنوان نمونه در آغاز احادیث مختلف این جملات و الفاظ جلب توجه می کند: «فانما اَنَا بشرٌ یوشک اَنْ یأتی رسولُ ربّی فأُجیب»، «کأنّی قد دُعیتُ فأجُیب»، «فانّی لَأَرانی یوشک اَنْ أُدْعی فَأُجیب»، «اَیها النّاس! انّه قد نَبَّأَنی اللطیفُ الخبیر»، «انّی قانِتٌ فیکم اثنین»، «انی
[صفحه 30]
مُخَلِّف فیکم الثَقَلَین»، «فأنّی مُوشکٌ أن اُدْعی فَأُجیب»، «یوشَکُ ان اُقبَضُ قَبْضا سریعا»، «اِنّی مقبوضٌ»، «اِنّی لکم فَرَطٌ». و اینها همه در معنای حدیث تغییر اساسی پدید نمی آورد، و از اهمیت تمسک به قرآن و عترت نمی کاهد. بلکه جنبه صدور روایت از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بیشتر تقویت می شود، و بر استحکام سندی آن می افزاید. و این گونه تعدد در الفاظ که دارای مضمون یکسانند و گوناگونی راویان و طریق حدیث، به نحوی تواتر معنوی حدیث را می رساند.
واژه سنتی
آنچه در این میان شایان توجه می نماید، کلمه «سنّتی» است، که درباره آن یادآوری نکاتی، خالی از فایده نیست:
1. حدیث با این واژه در برخی از کتابهای معتبر اهل سنت مشاهده نمی شود. و کسانی مانند سیوطی آن را روایت صحیح نمی داند.
2. با توجه به جایگاه والای عترت در اسلام و روایات صحیحی که از پیامبر درباره آنها رسیده است و کسی در آنها تردید ندارد، لزوم گرامی داشت اهل البیت در میان عالمان اهل سنت نسل اندر نسل امری مسلم است. بزرگان در کتابهای خود بابی با عنوان باب «فضائل اهل البیت» آورده اند. و نیز در این زمینه کتابهای مستقل به نگارش
[صفحه 31]
درآمده است، می توان گفت که اهمیت عترت و توجه به آن و شناخت اهل بیت، از فراخوانهای اساسی سنت دانسته می شود، و تمسک به اهل بیت، مصداق تمسک به سنت است. و احادیث فراوانی که در آنها واژه «عترتی» و «اهل بیتی» بکار رفته، مراد از سنت را در این مقام روشن می سازد، و اطلاق سنت در این جا به عترت منصرف است.
ملک العلما در «هدایة السعدا» می گوید در کتاب «شفاء» آمده است: «المُتمسّک بِسُنّتی عند فسادِ اُمّتی له أجرُ مائة شهید». یعنی آن روز که مردمان بفساد گرایند، هر که چنگ در زند در سنت من، مر او را ثواب صد شهید باشد، و آن سنت دوستی قرآن و فرزندان رسول است»
وی در فراز دیگری می نویسد:
«عزیز من! دوستی و تمسک به اولاد رسول بفعل و قول مصطفی و به نصوص ثابت است... پس هر که با قرآن و فرزندان رسول تمسک ندارد، اگر چه علم اولین و آخرین بخواند، چون کتابی است، و اگر زهد کند مانند راهب است، و فردای قیامت او را برو اندازند در دوزخ.
3. برخی از کسانی که حدیث ثقلین را با واژه «سُنّتی» آورده اند، آن را از امور یقینی دانسته اند. سیاق کلام آنها نشان می دهد که روشنی حدیث و مسلم بودن دلالت آن، در حدی است که آن را از سند بی نیاز می کند؛ زیرا هیچ مسلمانی نمی تواند در تمسک به قرآن و سنت
[صفحه 32]
شک کند، و آن دو را از عوامل اصلی و محوری هدایت و نجات نداد. اساس اسلام و مسلمانی بر این دو استوار است. و در این مطلب تردیدی وجود ندارد. همین ویژگی خود بر صحت دیگر واژگان حدیث و درستی مضمون و جملات آن می افزاید، و با توجه به آن می توان از ضعف برخی از راویان که در دسته ای از نقلها ادعا شده است، چشم پوشید و اصل صدور حدیث را از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم حتمی و یقینی دانست.
4. با توجه به کثرت نقل حدیث با واژه «عترت» و «اهل بیت» و یا هردو، به وسیله راویان مختلف در کتابهای گوناگون (تفسیر، حدیث، تاریخ و...)، از سوی عالمان اهل سنت در قرون متوالی و نیز قلّت نقل حدیث با واژه «سنّتی»، می توان دریافت احتمال تحریف لفظ در واژه «سنتی» به مراتب بیش از دیگر واژه هاست، به ویژه آن که این واژه از نظر ظاهری به واژه «نَسَبی» بسیار شبیه است. و احتمال این که عالمان و بزرگان حدیث در ذکر واژه «عترت» و «اهل بیت» اشتباه کرده، و معنای آن را مورد توجه قرار نداده باشند، بسیار بعید به نظر می رسد.
5. این که در کتاب گرانسنگ و معتبر اهل سنت، یعنی در صحیح مسلم که همتای صحیح بخاری - والاترین مجمع حدیثی - است، جمله «اُذَکّرُکم اللّه فی اَهْل بیتی»، در پایان حدیث چند بار تکرار شده
[صفحه 33]
است، خود تأییدی است بر این که یکی از دو ثقل و یکی از دو میراث گرانمایه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، «اهل بیت» است نه «سنّت». زیرا سنت در زمان پیامبر در میان مسلمانان امری پذیرفته بود، و از نخستین گامها در اسلام و مسلمانی به حساب می آمد. از این رو یادآوری و سفارش نسبت به آن، با این شدت نیاز نبود. و این چنین ترغیب و ترهیب ویژه ای درباره آن، بجا و مناسب با شأن و منزلت مسلمانان نمی نمود.
بررسی اسناد حدیث ثقلین
اشاره
[صفحه 35]
حدیث ثقلین از نظر سند خدشه ناپذیر و از نظر دلالت روشن است گرچه بنا بر ادعای هیثمی برخی از راویان این حدیث ضعیف و برخی منکرند، و در بعضی از آنها اختلاف است. ولی در مجموع با توجه به جرح و تعدیلها و نظر به جوانب مختلف و شواهد و مؤیدات، حدیث ثقلین در دسته احادیث صحیح قرار دارد، و عالمان بسیاری به صحت آن تصریح کرده اند، در بسیاری از کتابها آمده است، و راویان از صحابه به دهها نفر می رسد، و به مناسبتهای مختلف پیامبر آن را بازگو کرده است.
اظهار نظر مسلم بن حجاج
امام مسلم حدیث ثقلین را در صحیح خود به طرق متعدد روایت کرده است. و خود درباره کتابش می گوید: «لیس کلُّ شی ءٍ عندی صحیحٌ وَ ضَعْتُه هُنا، انّما وَضَعْتُ ما أَجْمَعُوا علیه» تنها آنچه در نظر خودم صحیح می آمد، در این کتاب نیاوردم، بلکه آنچه را اجماعی است و همه بر صحت آن اتفاق دارند، نقل کردم.
[صفحه 36]
شیخ عبدالحق دهلوی نیز نظیر این اظهارنظر را از سوی مسلم تأیید می کند. و از این گذشته بزرگان بسیاری چون: ابن صلاح، ابو اسحاق و ابو حامد اسفرائینی، شیخ ابو اسحاق شیرازی، قاضی عبدالوهاب مالکی، عبدالرحیم سرخسی حنفی، ابوعلی حنبلی، ابن فورک، ابن طاهر مقدسی، عسقلانی، سیوطی، شاه ولی اللّه و... قائلند که صحت احادیث صحیحین قطعی است. و در آنها تردید بی مورد است. پیداست که حدیث ثقلین در صحیح مسلم آمده است، و از این رو حکم به صحت آن می شود، و در دسته احادیثی قرار می گیرد که علماء حدیث به صحت آن اتفاق نظر دارند.
دیدگاه ابوعیسی ترمذی
حدیث ثقلین را ترمذی در صحیح خود نقل کرده است، که از کتابهای بسیار مهم حدیث به حساب می آید، و یکی از صحاح سته است، که درباره آن علامه طیبی در کاشف می نویسد: اهل شرق و غرب به صحت احادیثی که در صحاح سته آمده است، اتفاق نظر دارند.ترمذی خود درباره کتابش می گوید: «صَنَّفْتُ هذالکتاب فَعَرضْتُه علی علماء الحجاز، فَرَضُوا به. و عَرَضْتُه علی علماء العراق، فَرَضوا به. و عَرَضْتُه علی علماء الخراسان فَرَضوا به، وَ مَنْ کان فی بَیتِه هذ الکتاب، فکأنّما فی بیته نَبی یتَکَلّم.این کتاب را نوشتم، و از عالمان حجاز،
[صفحه 37]
عراق و خراسان خواستم در باره آن اظهار نظر کنند، همه آنان این کتاب را پسندیدند. این کتاب در خانه هر کس که باشد، گویا در منزلش پیامبری است که با او سخن می گوید.
حافظ ابوعلی نیشابوری صحیح مسلم را بر دیگر کتب احادیث ترجیح می دهد و می گوید: در زیر آسمان صحیح تر از احادیث کتاب مسلم نمی توان یافت. دسته ای دیگر از عالمان نیز این گفته را تأیید می کنند، زیرا شرط مسلم در نقل روایت آنست که حدیث را دست کم باید دو نفر تابعی ثقه از دو نفر صحابی روایت کرده باشند، و این شرط (دو نفر راستگو و مورد اعتماد) باید در طبقات راویان و سلسله سند تا خود مسلم محفوظ بماند. و راوی علاوه بر عدالت می بایست شرایط شهادت را نیز دارا باشد. و پیداست که به نظر این گروه در صحیح بخاری این گونه دقت ها رعایت نشده است.
نظر حاکم
حاکم نیشابوری در مستدرک پس از نقل حدیث از زید بن ارقم می نویسد: «هذا حَدیثٌ صحیح». این حدیث از احادیث صحیح است.
قول ابن حجر
ابن حجر در صواعق حدیث تمسک را نقل می کند، و آن گاه اذعان می دارد که «هی روایةٌ صَحیحة». این روایت (از نظر سند) روایت صحیح است.
نظر سیوطی
[صفحه 38]
سیوطی در جامع الصغیر این روایت را به دو طریق نقل می کند. و بنابر هر دو طریق آن را صحیح می داند. و گذشته از این در مقدمه کتاب خود می گوید که از احادیث آنچه را اتقان داشته و دارای سند استوار بوده است، نقل کرده است.
عبارت سیوطی در «جامع الصغیر» چنین است: «صح: لِا حمد فی مُسنده و الطَبَرانی فی الکبیر، کِلاهما عن زیدِ بْنِ ثابت. حدیثٌ صحیح». احمد در مسندش، و طبرانی در «الکبیر» این حدیث را صحیح دانسته اند، و هر دو از زید بن ثابت روایت کرده اند. این حدیث، حدیث صحیح است.
نظر شهاب الدین دولت آبادی (ملک العلماء)
ملک العلما در «هدایة السعداء» و در «شرح سنت» حدیث ثقلین را با قلمی شیوا و گویا نقل می کند و شرح می دهد. و درباره سند آن در کتاب اخیر می نویسد: «در صحت این حدیث، محدثان سلف و خلف مُتفق اند.»
توجه عالمان
حدیث ثقلین را بسیاری از عالمان اهل سنت در سده های متوالی مورد توجه قرار داده اند. و در کتابهای خود نقل کرده اند. تعداد این کسان بیش از 180 نفر است.گذشته از کتاب صحیح مسلم و
[صفحه 39]
صحیح ترمذی و مسند احمد و مسند عبد حمید و مسند دارمی، این حدیث در صحیح بن خزیمه، صحیح ابو عوانه، مسند بزار، مسند ابویعلی، و فضائل القرآن (ابن ابی دنیا)، کتاب السنة (ابن أبی عاصم)، ذرّیة طاهره (دولابی)، مصاحف (ابن انباری)، امالی (محاملی)، کتاب الولایة (ابن عقده)، کتاب الطالبیین (جعابی)، معاجم سه گانه طبرانی، شرف النبوه (خرکوشی)، طرق حدیث الثقلین (ابن طاهر) و... آمده است. و گفته ابن جوزی را که بر ناصحیح بودن این حدیث ناظر است، بسیاری از بزرگان همچون ابن حجر، مناوی و... خطا دانسته اند. ابن حجر این سخن را ناشی از غفلت می داند و مناوی برخاسته از توهم و ابن شیخانی راهی به خطا. عالمان دیگری همچون سخاوی، سمهودی از اظهارنظر ابن جوزی در این باره در شگفت مانده اند. و از این خطای فاحش تعجب کرده اند.
راویان حدیث
راویان حدیث ثقلین در میان اصحاب به دهها تن می رسد، حذیفة بن أُسَید، زید بن ثابت، ابوهریره، جابر بن عبداللّه ، ابو سعید خدری، علی بن أبی طالب، حسن بن علی، ابوذر، سلمان، ابن عباس، زید بن ارقم، انس بن مالک، عمر و بن عاص، سعد بن أبی وقاص، عبدالرحمان بن عوف، براء بن عازب، عبداللّه حنطب، عدی بن حاتم، عقبة بن عامر، ابوقدامه انصاری،... و فاطمه، ام سلمه و ام هانی، از آن جمله اند.
[صفحه 40]
بنابراین که در تواتر عدد معتبر باشد، با این همه راویان حدیث تمسک، از احادیث متواتر دانسته می شود، که مرتبه آن از نظر سند قطعی است. به گونه ای که یقین به صدور حاصل می شود، و احتمال توافق بر خلاف وجود ندارد.
ترمذی پس از نقل حدیث از جابر بن عبداللّه انصاری می نویسد: «فی الباب، عن أبی ذرو أبی سعید، و زید بن ارقم، و حذیفة بن اُسید». این حدیث از ابوذر، ابوسعید زید بن ارقم، و حذیفه نیز نقل شده است.
نورالدین سمهودی در کتاب «جواهر العقدین» این حدیث را به طرق متعدد نقل می کند و می گوید: «و فی الباب ما یزیدُ عَلَی عِشرین من الصَحابة».
شمس الدین سخاوی نیز در «استجلاب ارتقاء الغرف» پس از آن که حدیث را از ابو سعید خدری و زید بن ارقم نقل می کند، حدود 20 نفر از اصحاب را برمی شمارد که این حدیث را نقل کرده اند.
ابن حجر مکی نیز در صواعق درباره سند حدیث این گونه اظهار نظر می کند «ثم اعلم انّ لحدیث التمسک بذلک طرقا کثیرة وردت عن نیف و عشرین صحابیا». بدان که حدیث تمسک به قرآن و عترت، طرق
[صفحه 41]
فراوانی دارد، این حدیث را بیست و اندی از اصحاب نقل کرده اند.
مناسبتهای نقل حدیث
در این زمینه ابن حجر در صواعق می نویسد: «و مَرَّ له طرقٌ مبسوطة... و فی بعضِ تلک الطرق أنه قال ذالک بِحَجّة الوِداع بعرفة. و فی أخری أنّه قاله بالمدینة فی مرضه، و قد اْمَتَلَأَتْ الحُجْرة من أصحابه، و فی أخری أنّه قال ذلک بِغدیر خُم، و فی أخری أنّه قال لمّا قام خطیبا بعد انْصِرافه من الطائف... و لا تَنا فی اِذ لا مانعَ من أنّه کَرَّ رَ علیهم ذلک فی تلک المواطن و غیرهما، اِهتماما بِشأن الکتاب العزیز و العِترة الطاهرة». طرق گسترده ای برای حدیث تمسک در قبل ذکر گردید... در برخی از آنها آمده است که پیامبر این حدیث را در حجة الوداع در عرفه، گفته است. و در بعضی گفته اند، آن حضرت در مدینه هنگام بیماری - در حالی که اصحاب اطرافش گرد آمده بودند - بیان کرده است. طریق دیگر این است که پیامبر این حدیث را در غدیر خم فرموده، و نیز آمده است که آن حضرت آن گاه که از سفر طائف برگشت، در ضمن خطابه ای آن را ایراد کرد... این طرق با هم سازگارند، زیرا مانعی ندارد که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در این جاها و در مکانهای دیگر حدیث تمسک را بازگو کرده باشد، تا از این طریق مردمان به شأن کتاب عزیز و منزلت والای عترت طاهره، بیشتر توجه یابند و اهمیت دهند.
از آنچه گذشت می توان دریافت که حدیث ثقلین از احادیث صحیح و متواتر است. و اگر کسی آن را در حد حدیث «حسن» تنزل
[صفحه 42]
دهد، بنابر آنچه علماء حدیث در باره حدیث حسن گفته اند، بی توجهی نسبت به آن با دیانت سازگار نمی نماید. و اگر از هر حیثی به سند آن خدشه شود، باز هم نمی توان از عمل به مضمون آن سربرتافت. زیرا در زمره احادیث ترغیب و ترهیب در می آید که تساهل در سند آنها رواست. خطیب بغدادی به نقل از ابن سنجری در این باره می گوید: «سمعتُ النوفلی... یقول:... اذا رُوِینا عَنِ النبی صلی الله علیه و آله وسلم فی فَضائلِ الاعمال و ما لا یضَع حُکما و لا یرفعه تَساهَلْنا فی الأسانید» احمد بن محمد سجزی به نقل از نوفلی و او به نقل از احمد حنبل می گوید: هر گاه روایتی از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم درباره فضائل اعمال بما رسد، و حکمی را اثبات یا نفی نکند، از ضعف سندی آن چشم می پوشیم.
یادآوری
این نکته نیز شایان توجه به نظر می رسد، که نفی تواتر حدیث ثقلین از اعتبار آن نمی کاهد، زیرا در حدیث متواتر اختلاف است. بعضی آن را در سنت نفی کرده اند و برخی آن را ثابت می دانند:
شاطبی
امام شاطبی می نویسد: بیشتر نقل سنت با خبر واحد است، بلکه به ندرت می توان حدیثی را یافت که به طور متواتر از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نقل شده باشد.
ابن صلاح
[صفحه 43]
در نظر ابن صلاح، آنچه را بخاری و مسلم یا یکی از این دو روایت کند، صحت آن قطعی است. و در علم حدیث (و بحث اسناد) از متواتر بحث نمی شود. جزائری نیز در «توجیه النظر» گفته اخیر ابن صلاح را تأیید می کند، و در آن جای شکی نمی بیند.
ابن تیمیه
شیخ الاسلام ابن تیمیه به کسانی که حدیث متواتر را نفی کرده اند می تازد، و تواتر را به دو قسم لفظی و معنوی تقسیم می کند. در نظر وی عدد در تواتر شرط نیست، و تواتر نزد علماء حدیث از غیر آنها متمایز است. در باور ابن تیمیه حدیث «مَنْ کَذَبَ عَلَی مُتَعَمّدا...» تواتر لفظی دارد، و احادیث شفاعت، حوض و... دارای تواتر معنوی است.
از مجموع این اظهار نظرها می توان دریافت که تواتر در احادیث حوض هم لفظی و هم معنوی است. در روایتهای مختلف جمله ها یکسانند، و در احادیث گوناگون معنا و مضمون واحدی مورد توجه و سفارش قرار گرفته است.
با توجه به این نکته می توان ادعا کرد که حدیث ثقلین در دسته احادیث حوض قرار دارد، زیرا گذشته از پایان آن که به لفظ «حوض»
[صفحه 44]
ختم می شود، در برخی روایتها اوصاف حوض در آغاز آن آمده است. و این خود بر جایگاه سندی این حدیث می افزاید.
همچنین شایان ذکر است که مضمون حدیث ثقلین با جملات دیگر نیز از پیامبر نقل شده است، که خود جنبه صدور آن را تقویت می کند. در کتاب شفاء از پیامبر نقل شده که فرمود: «اُوصیکُم بِکتاب اللّه و عترتی». شما را به کتاب خدا و عترتم سفارش می کنم. و در بحر الأنساب به نقل از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم آمده است: «حسبک کتاب اللّه و عترتی». کتاب خدا و عترتم شما را کافیست.
مناسب است پایان بحث سندی، با سخن مولوی رشید الدین خان دهلوی در کتاب «ایضاحٌ لطافة المقال»، زینت یابد، وی می گوید:
«آیا عاقلی تجویز می کند که اهل سنت با وجود این که مُتَشَبِّث بثقلین اند، و به حکم حدیث «انّی تارکٌ فیکم الثَقَلین» تمسک را به عترت طاهره، مثل تمسک به قرآن لازم می دانند. و حکم به وجوب محبت اهل بیت اطهار، مثل محبت سرور ابرار می نمایند. با وجود روایت نمودن ایشان اخبار و احادیث فضائل حسنین را، که به درجه متواتر معنوی رسیده اند، بلا ضرورت داعیه بل وجود ورود احادیث حرمت بغض ایشان، اعتقاد [به] مضمون روایات وجوب حبّ این حضرات نداشته باشند.»
بررسی دلالت حدیث ثقلین
[صفحه 46]
حدیث ثقلین از نظر دلالت واضح است. ابهام و اجمال در استعمال الفاظ آن وجود ندارد، و مراد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را از آن به روشنی می توان دریافت.
شرح علامه مناوی
سیوطی در جامع الصغیر حدیث را این چنین نقل می کند:
«انّی تارکٌ فیکم خلیفتین: کتابَ اللّه حبلٌ ممدودٌ ما بَینِ السماء و الأرْضِ، و عترتی اَهْلَ بیتی، و اِنّهما لَنْ یفتَرّقا حتی یرِدا عَلَی الحَوْضَ».
و مناوی در فیض القدیر، این گونه آن را شرح می دهد:
«انی تارکٌ فیکم» بعدَ وفاتی «خلیفتین» زاد فی روایةٍ أَحَدُهما أکبرُ من الآخر، و فی روایة بدل خلیفتین، ثقلین، سَمّاهما به لِعَظْم شَأْنهما «کتاب اللّه » القرآن «حبل» أی هو حَبْل «ممدودٌ ما بینَ السَماءِ و الأرض». قیل: اَرادَ به عَهْدَه. و قیل: السَبَبَ المُوصِل الی رضاه. «و عترتی» بمثناة فوقیة «أهل بیتی» تفصیلٌ بعد اجمال بَدَلاً أو بیانا، وَ هُم أصحابُ الکِساء الّذین أَذْهَبَ اللّه عنهم الرِّجْسَ و طَهَّرهُم تطهیرا. و قیل: مَنْ حَرُمَتْ علیه الزکاةُ، وَرَجَّحَهُ القُرطبی، یعنی اِنِ ائْتَمَرتم بِأوامر کتابه وَ انْتَهَیتُم بِنَواهیه وَ اهْتَدَیتُم بهُدی عِتْرتی وَ
[صفحه 47]
اقْتَدَیتُم بِسیرتهم، اِهْتَدَیتم فلم تَضِلّوا. قال القرطبی[و غیره]: هذه الوصیة و هذا التأکید العَظیم، یقْتَضی وجوبَ اِحترامِ أهله و اِبْرارهم و توقیرهم و مَحبَّتهم، وُجوبَ الفروض المؤکدة التی لا عُذر لأحدٍ فی التَخَلُّف عنها. هذا مع ما علم من خُصوصیتهم بالنبی صلی الله علیه و آله وسلم و بأنّهم جزءٌ منه، فانهم أُصُوله التی نَشَأَ عنها، و فروعه التی نَشَأوا عنه [بها]، کما قال: «فاطمةُ بضعةٌ منّی». و مع ذلک فقابَلَ بنو أُمیة عظیمَ هذه الحقوق بالمخالفةِ والعُقوق، فَسَفَکوا من أهلِ البیت دماءَهم، و سَبُوا نساءَهُم، و أَسَرُوا صِغارَهُم، و خَرَبُوا دِیارَهم، و جَحَدوا شرفَهم و فضلَهم و استباحوا سَبَّهم و لَعْنَهم، فخالفوا المُصطفی صلی الله علیه و آله وسلم فی وَصیته، و قابَلُوه بِنَقیضِ مَقصوده و أُمنِیته. فواخَجِلهم اذا وَقَفوا بین یدیه، و یا فَضیحَتهم یوم یعْرِضون علیه. «و انّهما» أی والحال أنّهما و فی روایةٍ أن اللَطیفَ اَخْبَرَنی أنّهما «لن یفترقا» أی الکتاب و العترة ای یسْتَمِرامتلا زِمَین «حتّی یرِدا عَلَی الحوضَ» ای الکوثَرَ یوم القیامة. زاد فی روایة «کهاتین»، و أشار بِأِصْبَعَیه. و فی هذا مع قوله أولاً انی تارکٌ فیکم تلویحٌ بل تصریحٌ بأنهما کتوأمین خلفهما، و وَصّی أمّته بحُسن مُعاملتهما، و ایثار حَقِّهما علی انفسهم، و استمساک بهما فی الدین. أما الکتاب فَلِأنّه معدنُ العلومِ الدینیة و الأسرارِ و الحکمِ الشرعیة و کنوزِ الحقائق و خفایا الدقایق. و اما العترةُ فَلِأنّ العُنْصُر اذا طابَ أعان علی فهمِ الدین، فَطِیبُ العنصر یؤَدّی الی حُسن الأخلاق، و محاسِنُها تُؤَدّی الی صفاءِ القلب و نَزاهَتِه و طهارته. قال الحکیم: والمرادُ بِعترته هنا؛ العلماءُ العاملون اِذهم الذین لا یفارقونَ القرآن. اما نحُو جاهلٍ و عالمُ مِخْلَط، فَأَجْنَبی مِن هذ المقام [المرام]،... و لا یعارض حثّه هنا علی اتّباعِ عترته حَثّه فی خبرٍ علی اتّباعِ قریش، لِأَنَّ الحُکم علی فردٍ من أفراد العام بِحُکمِ العام، لا یوجِب قَصْرَ العام علی ذلک الفَرْد علی الأَصَحّ. بل فائِدُتُه مزیدُ الاِهتمام بِشَأنِ ذلک الفردُ، و التَنْویه بِرَفْعَة قَدْرِه.
[صفحه 48]
من پس از وفاتم در میان شما دو جانشین می گذارم، در روایتی آمده است که یکی از آن دو بزرگتر از دیگری است. و نیز در روایتی لفظ «ثقلین» به جای «خلیفتین» مشاهده می شود. قرآن و عترت به خاطر بزرگی شأن و منزلتشان، ثقلین (دو چیز گرانمایه) نامیده شده اند.
کتاب خدا، قرآن، رشته ای است بین آسمان و زمین. گفته شده مراد عهد خداست. و گفته شده، مقصود از حبل بودن قرآن این است که قرآن همچون وسیله ای می تواند انسان را به مقام رضای الهی برساند.
عترت و اهل بیت معنای یکسانی دارند، اهل بیت به عنوان بدل یا بیان، تفصیل پس از اجمال است و مراد از عترت را روشن می سازد، که همان اصحاب کسایند. کسانی که خدا پلیدی را از آنان زدوده، و به پاکیزگی ویژه آنان را آراسته است. گفته شده مراد از عترت کسانی از آنهاست که زکات برایشان حرام است. قرطبی همین معنا را ترجیح می دهد.
(پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در این جمله ها می خواهد بگوید:) اگر به دستورات کتاب خدا عمل کردید، و از آنچه نهی کرده، دوری گزیدید. و از هدایت عترت، هدایت جُستید، و رفتار، کردار و گفتارتان را با سیره آنان همسو و سازگار ساختید. هدایت می یابید، و گمراه نمی شوید.
قرطبی می گوید: این سفارش و این تأکید بس بزرگ، احترام اهل بیت را به طور مؤکد واجب می کند، به گونه ای که برای کسی عذری
[صفحه 49]
باقی نمی ماند. براساس این وصیت بر مسلمانان واجب است به اهل بیت محبت ورزند، به آنان نیکی کنند و بزرگشان بدارند.
و اگر این سفارش نبود باز هم احترام و بزرگداشت آنها واجب بود، زیرا نسبت آنان به پیامبر بر همه آشکار است. پیداست که آنان جزئی از وجود پیامبرند، ریشه هایی اند که پیامبر از آنها برخاسته است، و شاخه هایی هستند که بر این درخت تناور روییده اند. چنانچه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم خود می فرماید: «فاطمه پاره تن من است».
و با این همه، بنی امیه این حقوق بس بزرگ را پاس نداشتند، و به مقابله و مخالفت با اهل بیت پرداختند، و آزارشان دادند. خون عترت پیامبر را ریختند، به خانواده آنها ناسزا گفتند، کودکانشان را به اسارت گرفتند، و خانه هایشان را ویران ساختند و شرف و فضلشان را انکار کردند، ناسزا و لعن بر آنها را مباح دانستند، و به این وسیله وصیت پیامبر را زیر پا نهادند، و برخلاف خواست و آرمان پیامبر عمل کردند.
چقدر شرمنده می گردند، آن گاه که به حضور پیامبر برسند!! و چه اندازه رسوا می شوند روزی که پرونده اعمالشان بر پیامبر عرضه شود!!
و این دو (در روایتی آمده است که خدای لطیف مرا خبر داده که این دو) یعنی کتاب و عترت هرگز از هم جدا نشوند، و همواره با همند، تا این که روز قیامت در حوض کوثر نزد من آیند.
در روایتی اضافه شده که پیامبر دو انگشت خود را کنار هم نهاد و اشاره کرد مانند این دو.
در این عبارت و آنچه در آغاز حدیث آمده است «انی تارک فیکم»، اشاره بلکه تصریح است به این که، قرآن و اهل بیت (مانند دو قلو) دو چیز با هم اند. و پیامبر این دو را با هم بر جای گذاشته، و به امت
[صفحه 50]
سفارش کرده که با این دو بایسته و نیک رفتار کنند، و حق آنها را بر جانشان مقدم بدارند، و در دین (و آنچه صلاح دنیا و آخرت را تأمین می کند) به این دو متمسک شوند. زیرا کتاب خدا معدن علوم دینی و اسرار حکم شرعی است، گنجینه حقایق نهان است و کانون دقایق پنهان. و لزوم تمسک به عترت از آن روست که جوهره پاک انسان را در فهم دین مدد می رساند، و پاکیزگی عنصر به حسن اخلاق می انجامد، و محاسن اخلاق با صفای قلب و طهارت آن پیوند می یابد.
حکیم ترمذی می گوید: مراد از عترت در این جا عالمان عامل است، زیرا آنان کسانی اند که از قرآن جدا نمی شوند. عالمان ناپرهیزگار و آنان که در واقع جاهلند، از این مقام بدورند...
و این که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در خبری مسلمانان را بر پیروی از قریش فرا خوانده است، با سفارشی که در این جا نسبت به عترت دارد ناسازگار نیست. زیرا بنا بر قول صحیح جریان حکم عام در فردی از افراد آن، موجب انحصار عام در آن فرد نمی شود، بلکه این شیوه اهتمام بیشتر شأن این فرد را می رساند، و یادآور علوّ قدر آنست.
سیوطی در جای دیگر از جامع الصغیر حدیث را این گونه می آورد.
«اما بعد» الا ایها الناس فأنّما أنا بَشَرُ یوشَک أن یأتی رسولُ ربّی فُأجیب، و أنا تارکٌ فیکم ثقلین: اوّلهما کتاب اللّه فیه الهُدی و النور، من استمسک به و أخذ به کان علی الهدی، و من اَخْطَاَه ضَلَّ فْخَذُوا بکتاب اللّه تعالی، وَ اسْتَمْسَکوا به، و اهل بیتی. اُذَکِّر کم اللّه فی اهل بیتی، اُذَکِّرکم اللّه فی اهل بیتی»
[صفحه 51]
و علامه مناوی آن را این چنین شرح می دهد:
«أما بعد اَلا اَیها الناس» الحاضرون اوِ أعمّ «فانّما أنا بَشَر یوشک أن یأتی رسول ربّی» یعنی ملک الموت «فأجیب» أی اَموت، کَنّی عنه بالاجابة اشارةٌ الی أنه ینْبَغی تَلَقّیه بالقبول، کأنّه مُجیبُ الیه بِاِختیاره. «و انا تارکٌ فیکم ثقلین» سَمّا به لِعظم شأنهما و شَرَفها «اوّ لهما کتاب اللّه » قَدَّمَه لِأَحَقِّیتهِ بالتَقَّدُم «فیه الهدی» من الضَلال «والنور، من استمسک به و أخذ به کان علی الهدی، و من اَخْطَأهَ ضَلَّ» أی اَخْطَأَ طریقَ السعادة و هَلَکَ فی میادینِ الحَیرَةِ والشَقاوة. «فَخُذوا بکتاب اللّه تعالی، و استمسکوا به»، فانه السَبَبُ المُوصِل الی المقاماتِ العِلّیة و السعادة الأبدیة. «و أهل بیتی» و ثانیهما أهل بیته و هم من حَرُمت علیهم الصدقه من أقربائه. قال الحکیم: حَضَّ علی التمسک بهم لأنّ الأمر لهم معاینةً فهم اَبْعَد عن المِحنة، و هذا عامٌ ُأرید به خاص، و هم العلماء العاملون منهم، فَخَرَج الجاهلُ و الفاسق،... و کما أنّ کتابَ اللّه منه ناسخٌ و منسوخ، فارتفع الحکمُ بالمنسوخ، هکذا اِرْتَفَعْت القُدْوَة بغیرِ علمائهم الصُلَحاء. و حَثَّ علی الوصّیة بهم لما عَلِمَ ممّا سَیصیبَهم بعده من البلایا و الرَزایا، انتهی.
«اُذَکِّر کم اللّه فی اهل بیتی» أی فی الوصیة بهم و احترامهم و کَرَّره ثلاثا للتأکید. قال الفخرُ الرازی: جعل اللّه تعالی أهلَ بیته مساوین له فی خمسة اَشْیاء، فی المَحَبّة و تَحْریم الصدقة، و الطهارة، والسلام و الصلاة، و لم یقع ذلک لِغیرهم. «تَتِمّة»: قال الحافظ جمالُ الدین الزرندی فی نظم «دُرَرُالسمطین»: وُ رِدَ عن عبداللّه بن زید عن أبیه أنه (علیه الصلاة و السلام) قال: «مَن أَحَبَّ اَنْ [یجعله]ینْسَأ له فی أجله و اَنْ یمَتَّعَ بما خَوَّلَه اللّه [تعالی]، فَلْیخْلِفْنی فی أهلی خِلافَةً حسنة، فمن لم یخلفنی فیهم بتره عمره، و ورد علی یوم القیامة مسودا وجهه».
[صفحه 52]
اما بعد، هان ای مردم که در این جا حاضرید، یا اعم از حاضر و غائب (این زمان و زمانهای بعد)، بدانید که من - مانند شما - بشرم، نزدیک است که فرستاده پروردگارم، (ملک الموت) بیاید، پس او را اجابت کنم (یعنی بمیرم. با اجابت از لفظ مرگ، کنایه آورده، تا اشاره کند به این که بجاست آن را بپذیرد، گویا به اختیار به مرگ تن در می دهد.)
و من در میان شما دو چیز گرانمایه بر جای می گذارم (دو چیز را نفیس و گرانقدر نامیده، به خاطر بزرگی شان و شرف آن دو)؛ نخست آن دو کتاب خداست. (کتاب را مقدم داشته زیرا سزاوار تقدم است) در آن هدایت است (از گمراهی)، و نور؛ هر کس به آن چنگ زند و برگیرد، بر طریق هدایت است، و هر کس از آن روی برتابد گمراه می شود (از راه سعادت به دور می افتد، و در میدانهای حیرت و شقاوت هلاک می گردد). پس کتاب خدا را برگیرید و به آن متمسک شوید (زیرا قرآن راه رسیدن به مقامات بلند مرتبه و سعادت ابدی است). و اهل بیتم (چیز نفیس دوم اهل بیت من است، و آنها کسانی از نزدیکان و خویشان پیامبر است که صدقه برایشان حرام است).
(حیکم ترمذی گوید: پیامبر مردم را بر تمسک به اهل بیت فرا خوانده و ترغیب کرده است زیرا این امر نسبت به اهل بیت با حضور پیامبر آنان را از مشکلات دورتر می کند. و این حکم عامی است که از آن خاص اراده شده است. و مقصود از اهل بیت علماء عاملند، از این رو کسانی از آنها که جاهل وفا سقند، این فضیلت را ندارند،... و چنانچه قرآن ناسخ و منسوخ دارد، و با آمدن ناسخ، حکم منسوخ
[صفحه 53]
مرتفع می شود. تمسک به اهل بیت نیز چنین است، کسان ناصالح از آنها قابلیت تمسک را ندارد. پیامبر نسبت به اهل بیت مردم را سفارش کرده است، زیرا می دانسته که به زودی پس از وی آنان را بلاها و مصیبت ها در بر می گیرد.)
خدا را به یادتان می آورم درباره اهل بیتم (یعنی در سفارش نسبت به ایشان، و گرامیداشت آن ها. پیامبر این جمله را برای تأکید سه بار تکرار کرده است. فخر رازی گفته است: خدای متعال اهل بیت پیامبر را با او در پنج چیز همسان قرار داده است؛ در محبت، در حرمت صدقه، در طهارت و در سلام و صلوات. برای غیر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و اهل بیت او این فضیلتها نیست.)
نکته پایانی در این باره، گفته حافظ جمال الدین زرندی در نظم دررالسمطین است. در آن جا روایتی از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نقل می کند که فرمود: «هر کس دوست دارد اجلش تأخیر افتد، و از نعمتهای خدا در دنیا بهره مند شود، باید پس از من نسبت به اهلم، جانشینی نیک و بایسته باشد. و گرنه عمرش کوتاه می گردد، و روز قیامت نزد من رو سیاه خواهد بود.
شرح ابن حجر
در صواعق المحرقه، ابن حجر هیتمی، در تنبیهی حدیث ثقلین را شرح می دهد و می نویسد:
«سَمَّی رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم القرآن و عترته...- و هی بالمثناة الفوقیة الأهلُ و النسل والرَهْطُ الأدنون - ثَقَلَین، لأن الثقل کُلّ نفیس خطیر مَصون، و هذانِ
[صفحه 54]
کذلک؛ اِذ کُلّ منهما معدنٌ لِلعلوم الدینیة والأسرارِ والحِکَمِ العلّیه، و الأحکامِ الشرعیة، و لذاحَثّ صلی الله علیه و آله وسلم عَلَی الاقتداء و التَمَسّک بهم، و التعلیم منهم. و قال: الحَمْدُ لِلّهِ الّذی جَعَلَ فینا الحکمةَ أهلَ البیت. (و قیل) سُمِّیا ثقلین لِثِقْل وجوبِ رعایةِ حقوقهما.
ثُمّ الذینَ وَقَعَ الحَثُّ عَلَیهم منهم، انما هم العارفون بکتاب الله و سُنّة رسوله،اذهم الذین لا یفارقون الکتاب الی الحوض. و یؤَید الخبرُ السابق (و لا تُعَلِّموهم فانّهم اَعْلَمُ منکم) و تَمَیزُوا بِذالک عن بَقیة العلماء لِأن اللّه اذهب عنهم الرجسَ و طَهّرهم تطهیرا، و شَرَّفُهم بالکرامات الباهرة المزایا المتکاثرة و قدمَرَّ بعضها، و سیأتی الخبرُ الذی فی قریش (و تُعَلُّمُوا منهم فَاِنّهم اَعْلَمُ منکم). فأذا ثَبَتَ هذا لِعموم قریش فأهلُ البیت أولی منهم بذلک، لأنهم امتازوا عنهم بخصویات لایشارکهم فیها بقیةُ قریش.
و فی أحادیث الحث علی التمسک بأهل البیت اشارةٌ الی عدم انقطاع متأهّلٍ منهم للتَمَسُّک به الی یوم القیامة، کما اَنَّ الکتاب العزیز کذلک. و لهذا کانوا اَمانا لأهل الأرض، - کمایأتی - و یشهد لذلک الخبر السابق (فی کُلّ خَلَفٍ مِن اُمّتی عُدول من اَهلِ بیتی)...
ثم اَحقّ من یتَمَسّک به منهم اِمامُهم و عالِمُهم علی بن ابی طالب (کرم اللّه وجه)، لما قَدَّمْنا مِن مَزیدِ علمه و دقائقِ مُسْتَنْبِطاته و مِن ثَمَّ قال ابوبکر: علی عترةُ رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم اَی الذین حَثَّ علی التمسّک بهم، فَخَصَّهُ لِما قلنا...».
پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم قرآن و عترت (خانواده و نسل و خویشان نزدیک) خود را، ثقلین نامیده است. زیرا ثقل هر چیز نفیس، ارزشمند و محفوظ است. و این دو چنین اند. هر کدام از آنها معدن علوم دینی
[صفحه 55]
اند و اسرار و حکم بلند مرتبه و احکام شرعی را در بردارند. و از این رو پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم مردمان را به تمسک و پیروی از این دو فرا خوانده و خواسته است که از آنان علم بیاموزند، و فرموده: سپاس خدای را که در ما خاندان حکمت و علم را قرار داد. (و نیز گفته شده) که این دو از آن رو ثقلین نامیده شده اند که رعایت حقشان بس گران و سنگین است.
مقصود از عترت در فرمایش پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم کسانی از آنهاست که عارف به کتاب خدا و سنت رسول اند، زیرا آنانند که تا ورود در حوض از قرآن جدا نمی شوند. روایتی که می گوید: «به آنها چیزی نیاموزید، که آنان از شما داناترند» این گفته را تأیید می کند.
وجه تمایز اینان از دیگر عالمان این است که خدا آنان را از آلودگیها و زشتیها پاک ساخته است، و به کرامات آشکار و مزایای فراوان مفتخرند.
درباره قریش روایتی است که می گوید: «از قریش علم بیاموزید که آنان از شما عالمترند» هر گاه این سخن درباره همه قریش صادق باشد، درباره اهل بیت به اولویت صدق می کند، زیرا آنان به خصوصیاتی ممتازند که قریشی های دیگر فاقد آنند.
در احادیث اصرار بر تمسک به اهل بیت، اشاره است به وجود پیوسته، کسی از آنان که برای تمسک اهلیت دارد، تا قیامت. همان طور که قرآن چنین است، و از این روست که آنان سبب ایمنی برای ساکنان زمین اند. و حدیثی که می گوید: «در هر نسلی از امتم، عدالت گستری از اهل بیتم، وجود دارد» شاهد این مطلب است.
و سزاوارترین کس از میان ایشان برای تمسک امام و عالم آنها علی بن ابی طالب است، که علم فراوان و استنباطهای موشکافانه و دقیق
[صفحه 56]
دارد. و به همین خاطر ابوبکر گفته است: «علی عترت رسول خداست»، یعنی از کسانی که پیامبر خواسته مردمان به آنان متمسک شوند...
نیز ابن حجر اشاره می کند: «و فی روایة: کتاب اللّه و سُنّتی، و هی المراد من الاحادیث المُقْتَصِرة علی الکتاب، لِأنّ السنّة مُبَینة له، فَأَغْنَی ذِکُره عن ذِکرِها، فالحاصل اَنّ الحَثَّ وَقَعَ علی التمسک بالکتاب و بالسنة و بالعُلماء بهما من أهل البیت و یستفادُ مِن مجموع ذلک بقاءُ الأمورِ الثلاثة الی قیامِ الساعة». در روایتی دو چیز گرانمایه به جای کتاب خدا و عترت، کتاب خدا و سنت آمده است. و مراد از سنت احادیثی است که بیانگر قرآن است، از این رو ذکر کتاب (در روایات) دربردارنده سنت نیز هست، و با آوردن لفظ کتاب نیازی به ذکر لفظ سنت نیست.
حاصل این که اصرار (و فراخوان) پیامبر بر تمسک به کتاب و سنت است و بر عالمانی از اهل بیت که عامل به این دو اند.
و از مجموع اینها استفاده می شود، که این سه (کتاب، سنت و اهل البیت) تا قیام قیامت باقی اند.
شرح عالمان بزرگ دیگر
عالمان بزرگ دیگر چون محیی الدین نووی (م 676 در شرح صحیح مسلم)، طیبی (م 743 در کاشف)، سعدالدین تفتازانی (م 791 در شرح مقاصد)، زرندی (م 750 واندی، در نظم دررالسمطین)، شهاب الدین دولت آبادی (ملک العلماء) (م 849
[صفحه 57]
در هدایة السعداء)، ملا حسین کاشفی (م 910 در رساله علیه)، نورالدین سمهودی (م 911 در جواهر العقدین)، ملاعلی قاری (م 1014، در شرح شفا)، عبدالحق دهلوی (م 1052 در لمعات)، خفاجی (م 1069 در نسیم الریاض)، عزیزی (م 1070 در سراج منیر)، زرقانی (م 1122 در شرح مواهب)، ولی اللّه لکهنوی (م 1270 در مرآة المؤمنین)، و استوانه های علمی همچون، روزبهان خنجی، ابن ایثر جزری، ابن منظور، شمس الدین سخاوی، مولوی حسن زمان، مولوی حسن خان، بدخشی، سیدشریف جرجانی، عجیلی، سیوطی و... هر کدام جداگانه و یا به مناسبتی به شرح مبسوط یا بخشی از حدیث ثقلین پرداخته اند، و مضمون سخنان آنها در آنچه از ابن حجر و مناوی نقل گردید، با اندکی کم و زیاد، موجود است. در این جا مناسب است سخنان یکی از آنان که حدیث را به زبان فارسی شرح کرده، نقل شود. تا اهمیت مطلب روشنی بیشتری یابد.
شرح ملک العلماء
ملک العلماء در هدایة السعداء پس نقل حدیث می نویسد:
«حضرت رسالت صلی الله علیه و آله وسلم چون حجة الوداع باز گشت، یعنی چون
[صفحه 58]
مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم در حج حاجیان را وداع کرد و فرمود: سلام من بر کسی که در این مقام بیاید. در حاجیان نوحه و غلغله شد و خلق را هر چند باز می گردانید، نه ایستاده تا خم که منزل است رسیده، پس مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم فرمود که پالان های اشتران انبار کنند و به طریق منبر سازند، پس مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم برآمد. یاران گفتند: یا رسول اللّه ! قائم مقام بجای تو که را ببینیم؟ فرمود: قرآن و فرزندان من بجای من بعد من ببینید، و اگر چنگ برین هر دو زنید بعد من هرگز گمراه نگردید.
پس بدین حدیث ثابت شد که بقاء ایشان تا قیامت باشد و از ایشان راهنمایان بحق اند، متمسک ایشان هرگز گمراه نگردد.»
و در کتاب «شرح سنت»، به طور مفصل (کلمه به کلمه و جمله به جمله) حدیث را شرح می دهد:
قوله: «نزل غدیر خم»
چون در موضع غدیر خم آمد، این نصیحت کرد، تا هر که از حاجیان در آن موضع تا قیامت آیند، این نصیحت از سر تازه شود و یاد دارند.
قوله: «أمر أن یجْمَعُ رِحالُ الإبل»
فرمود تا پالان های اشتران جمع کنند تا هر یکی از صحابه بشنود و مجموع علیه (...) شود، کسی را بعد؛ خلاف و اختلاف نباشد، لأنّه أمرٌ عظیمٌ للهدایة...
قوله: «قام»
از آن که آواز ایستاده اشهر است و ابلغ، و غرض مصطفی در قیام تعلیل اکرام و تعظیم ایشان بود...
[صفحه 59]
قوله: «فَحَمِدَ اللّه و أَثْنی علیه.»
تا معلوم شود قرآن و فرزندان عظیم القدرند، و تمسک بدیشان امری عظیم است...
قوله: «ذَکَرَ»
و خدا را بسیار یاد کرده (...) تا دلها نرم بلرزد، و به امید نزدیک شوند.
قوله: «و وَعَظَ»
پند داد و دلها نرم گردانید، زیرا چون تخم در زمین بریزی اول نرم کنی، آن گاه آن تخم میوه دهد...
قوله: «یا اَیها الناس!»
... یا، نداء، أی، اسمُ المنادی،ها، کلمةُ تنبیهِ المُخاطب، الناس، اِسمٌ عام یتناول جمیعَ بنی آدم العاقلِ و غیرِالعاقل، الحاضرو الغائب، الصغیر و الکبیر، الاّ اَنّ المرادَ ههنا العاقلون البالغون، مبلغ الخطاب دون المجانین و الاطفال.
قوله: «(انما) أنا بَشَرٌ»
تا کسی انکار نیارد از اولاد او از آن که بشر را ولد باشد، و نیز کسی نگوید که ملک بود...
قوله: «و انّی ترکتُ و تارکٌ»
و حال اینست که من می گذارم در شما متروکه یادگار، تا از دیدن آن مرا یاد آرید...
تارکٌ، از آن گفت، زیرا چه رسم پدران است که چون موت به نزدیک رسد متروکه به فرزندان سپارند. اُمّتی ابْنائی فَأَنّا اَبُوهم. [امتم فرزندان من هستند و من پدر ایشان]هر آینه به امت سپرد.
قوله: «فیکم»
بدان که «انی تارکٌ لکم و لِأَجْلِکم» نگفت، تا امت مقام و محل قرآن
[صفحه 60]
و سادات را باشد، و در بلیات و ناکامی ایشان، امت سپر باشد، چنانچه کیسه مال را سپر بلاست...
قوله: «ان تَمَسّکتُم بهما لن تَضِلّوا من بعدی»
شرط هدایت آنست که اگر تمسک کنید بدین هر دو هرگز گمراه نگردید، پس هر که یکی از این هر دو ترک دهد، یا قرآن را یا فرزندان رسول را یا تمسک نکند، هدایت نیابد و گمراه تواند بود...
قوله: «الثَقَلَین»
... و عرب را عادتست چیزی که به فضل و شرف یاد کنند آن را به ثقل و رجحان و وزن وصف کنند...
قوله: «فیکم». و قوله: «اِن تَمَسَکْتُم بهما»، و قوله: «و لن یفتَرّقا حتی یرِدا». و قوله: «کیف تخلفونی فیهما».
در جمیع ضمائر مذکوره قرآن و فرزندان رسول جمع کرد تا اشارت باشد که تعظیم مجموع یعنی قرآن و فرزندان برابر است. و هیچ کسی از گویندگانِ «نؤمن ببعض و نکفر ببعض» نباشد، اگر از یکی منکر شوی و بر یکی ایمان آری ایمان نباشد، و اگر هر دو به مرتبه تعظیم برابر نمودندی، جمع ضمیر جایز نشدی...
قوله: «کتابَ اللّه و عترتی»
ذکر بالعَطف. قال الشیخ الامام عبدالقاهر الجرجانی: العَطْف هو الجمعُ بین الشَیئَین فی العطف (الحکم) و الأصلُ فیه الواو، و هو لِمُطلق الجمع عندنا، ای الجَمْع بین المعطوف و العطف فی الحُکم الذی هو الاثبات او النفی، و علیه عامّةُ اهل اللغة و اَئِمَّةُ الفَتْوی.
قوله: «خُذوا بِکتاب اللّه وَ اسْتَمْسَکوا به».
یعنی: ثابت و محکم باشید در دوستی قرآن و فرزندان من از آن که
[صفحه 61]
حبّ قرآن علامت حب خداست، و حبّ اولاد من علامت حبّ من است...
قوله: «عترتی»
... فی تاجِ الأسامی، العترة؛ فرزندان و فرزندانِ فرزندان.
قوله: «اهل بیتی»
فی «النکات» اهل بیت الرجل: ولده و ولد ولده...
قوله: «اذکّر کم اللّه »
بدان که ذکر را از باب تفعیل فرمود از بهر بزرگی دادن ایشان. فی «تاج المصادر»: فی الحدیث: فَذَکِّروه، ای فَاَجِلُّوه، لِأنّ فی ذِکر الشی ء اِجلاله (الاجلال بزرگداشتن)
یعنی: می دارم شما را در دوستی فرزندان خود و یاد می دهانم شما را خدای، در دوستی فرزندان خود، تا فراموش نکنید...
قوله: «لَنْ یفتَرَّقا».
در محل «لَنْ تَرانی»، لن برای تأکید است و لن اینجا برای تأیید است. یعنی جدا نشود این هر دو از تعظیم و فضل و شرف در دنیا و عقبی.
قوله: «حتی یرِدا عَلَی الحوضَ»
هرگز جدا نشود تعظیم قرآن و فرزندان رسول اللّه تا آن که بیایند بر حوض کوثر.
ذکر کوثر کرد، تا یادآرند از آن که همه را ورود بر کوثر باشد، مؤمن از مشرک، و موحد از ملحد، و موافق از منافق آن جا جدا گردد،... یعنی: بر حوض کوثر هر که محب خاندان است آمدن دهند، و منافق را از دور برانند.
قوله: «فانظروا کیف تخلفونی فیهما.»
[صفحه 62]
فی «تاج المصادر»: النَظَر بمعنی الاعتبار و التأمّل. لقوله تعالی: «اُنْظُر کیف فَضَّلْنا» و الخَلَف و الخِلافه: بجای کسی که از تو بوده ایستادن و الخِلْف: از پی کسی در کسی در آمدن و خلف بودن.
یعنی: پس عبرت گیرید و اندیشه کنید که بعد من با قرآن و فرزندان من چگونه خواهید بود. «ثم جَعَلْنا کم خَلائِفَ فی الارض من بعد هم لِنَنْظُرَ کیف تَعْمَلون»
هر آینه خداوند می بیند آنچه به ایشان خواهید کرد، خلف بد مباشید، تا فردا نگویم شما را: «بِئْسَما خلفتُمونی مِن بعدی».
ملک العلماء در جلوه دوم می گوید:
«الجلوة الثانیه: فی مذمة من لا یتمسّکهم (لا یتمسک بهم) قال اللّه تعالی: «فَلْیحْذَرِ الذین یخالفون عن اَمرِه اَنْ تُصیبَهم فتنةٌ او یصِیبهم عذابٌ الیم وَ مَنْ یشاقِقُ الرسولَ...».
عزیز من! دوستی و تمسک به اولاد رسول به فعل و قول مصطفی و به نصوص ثابت است. پس هر که بجا نیارد و منکر گردد، از قومی باشد: «مَن یقول آمنّا باللّه و بالیوم الآخر و ما هم بمؤمنین»، قال اللّه تعالی: «و ما آتیکُم الرسولُ فَخُذوه و ما نَهیکم عنه فَانْتهوا».
عن ابن مسعود أنه عمومٌ (عام) فی کُلِّ ما أَمَرَهم النبی و نَهَاهُم عنه.
پس هر که تمسک بقرآن و اولاد رسول نکند، اگر چه ظاهر خود را مؤمن گوید ایمان او سودمند نباشد و فردا سیاه رو گردد.»
واژگان عمده حدیث ثقلین
[صفحه 63]
اکنون بجاست درباره واژگان عمده و اساسی حدیث بررسی بیشتر انجام گیرد:
ثقلین
واژه ثقلین ریشه قرآنی دارد «ثِقال»، «الثَقَلان»، «ثَقُلَت»، «أثْقال» و «ثَقیل» و... در آیات قرآن بکار رفته است:
«هو الذی یرسل الریاحَ بُشرا بین یدی رَحْمَتِه حَتّی اذا اَقَلَّتْ سَحابا ثِقالاً». پروردگار شما کسی است که از باب بشارت به رحمتش (بر جانداران) بادها را می فرستد تا ابرهای سنگین (و متراکم را شکل دهند) و جابجا سازند.
«اِنفِروا خِفافا و ثِقالاً». (در راستای تحقق اهداف دینی و استواری دین و حکومت دینی در جامعه در دسته ها و یا در حالت) سبک و سنگین (آسانی و دشواری، خواه جوان و سبکبال و آسوده خاطر و توانمند، و خواه تهیدست و عائله دار و دل نگران مال و خانواده و سالمند) هجرت کنید (و بپاخیزید).
واژه ثقال در سوره رعد نیز استعمال شده است.
«سَنَفْرُغُ لکم اَیه الثَقَلان». ای دو چیز گرانمایه به زودی به شما می پردازیم (و فارغ از هر شغلی به شما رسیدگی می کنیم).
«فمِن ثَقلَت موازینه فاولئک هم المفلحون». کسانی رستگارند که (حاصل زندگی، عمر و تلاشهای فردی و اجتماعی آنها) باری سنگین (و اندوخته ای بایسته و ارزشمند) است.
[صفحه 64]
«یسْئَلونک عَنِ السّاعة... ثَقُلَتْ فی السماوات و الأرض، لا تَأْتِیکم الاّ بغتةً». از ساعت (لحظه فرا رسیدن رستاخیز قیامت) از تو می پرسند... (بدان که واقعه رستاخیز) در آسمانها و زمین گران و سنگین است، و عظمت دارد و جز ناگهانی واقع نشود.
«فامّا من ثَقلَت موازینه، فهو فی عیشة راضیة». کسی که (در قیامت و روز حسابرسی) بارش سنگین (ارزشمند و در خور توجه) است، عیش و زندگی پسندیده و خشنود دارد.
«أنا سنلقی علیک قولاً ثقیلاً». به زودی بر تو قولی (کلمه ها و جمله های) سنگین (و بس مهم و ارزشمند و سرنوشت ساز) فرو افکنیم.
«و لَیحْمِلُنّ اَثْقالَهم و اَثْقالاً مع اَثْقالِهم». کافران بار (و حاصل عملکردشان را که از آن ها جدا نشدنی است) بر دوش کشند، و نیز همراه آن بارهایی (و تبعاتی از کارهای دیگران را که به وسیله آنان به گمراهی و انحراف گراییده اند).
«وَ الأنعام خَلَقَها لکم... و تَحْمِل اَثْقالکم الی بلدٍ لم تکونوا بالغیه الاّ بِشِقِّ الأَنْفُس». خداوند چهار پایان را برای شما آفرید... این حیوانات بارهای سنگینتان را به شهرها حمل می کنند، و اگر آنان نبودند شما نمی توانستید جز با زحمت و رنج مشقت زا این بارهای گران را به شهرها ببرید.
راغب در ماده ثقل چنین می گوید:
[صفحه 65]
سنگینی و سبکی مقابل همند، هنگام... وزن و یا اندازه گیری، به طرفی که برتری دارد، سنگین گفته می شود. این ماده در اصل در اجسام به کار می رود، و پس از آن در معانی استعمال می گردد... ثقیل و خفیف بر دو وجه استعمال می شود. به نحو مضایفه، و آن این است که به چیزی سنگین و سبک گفته نمی شود مگر به اعتبار غیر آن...
2. استعمال ثقیل در اجسامی که تمایل به فرود آمدن به پایین دارند مانند سنگ و کلوخ. و خفیف به اجسامی گفته می شود که به صعود متمایلند مانند آتش و دود. مضمون کلام ابن منظور در این زمینه چنین است:
ثِقَل (سنگینی) نقیض خفت (سبکی) است. جمع ثِقَل، ثِقال، و جمع ثِقْل اَثْقال است. به بار سنگین ثقل گویند... در نظر عرب دلاور قهرمان و بخشنده وزنه و باری است بر زمین، آنگاه که کشته شود یا بمیرد زمین احساس سبکی می کند.
به گناه نیز ثِقل گفته می شود. و به هر چیز نفیس، ثَقَل، و ثقیل و ثاقل می توان گفت. معنای ثقیل در آیه «انا سَنُلْقی علیک قولاً ثقیلاً» سنگینی عمل به آن است. زیرا حرام و حلال و همه اوامر خدا با قبول نوعی زحمت همراه است و بر انسان سنگین می نماید و ادا نمی گردد. و گفته شده که مراد واجبات الهی است. ثَقل به معنای کالا و کسان مسافر است و ثِقَل به معنای شدت یافتن مرض. ثَقَل به معنای ثِقل نیز آمده است. خداوند در قرآن جن و انس را ثَقَلین نامیده، زیرا آن دو را
[صفحه 66]
به وسیله قدرت تمییز و عقل بر دیگر جانداران برتری داده است.
پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم قرآن و عترت را «ثَقَلین» نامیده است تا به این وسیله بزرگی قدر و جایگاه ارزشمند آن دو را بنمایاند، و شأن و منزلت بالای آن دو را یادآور گردد. عرب به هر چیز نفیس و خطیر «ثَقَل» گوید.
صاحب کتاب مرقاة المفاتیح - که شرحی بر کتاب مشکاة المصابیح است - پس از ذکر حدیث ثقلین، درباره واژه «ثقلین» چنین اظهار نظر می کند:
«الثَقَلین بفتحتین أی الأمرین العظمین. سَمَّی کتابَ اللّه و اهل بیته بهما، لعظم قدرهما، و لأنّ العمل بهما ثقیل علی تابعهما... و قد شَبَّه بهما الکتاب و العترة. لأنّ الدین یسْتَصْلِحُ بهما و یعْمُرُ، کما عُمِرَتِ الدنیا بالثَقَلین ای الجن و الأنس) و کُلّ شی ءٍ له وزن و قدر متنافس فیه، فهو ثقیل». ثقلین (به فتح دو حرف نخست) به معنای دو امر بزرگ است، کتاب خدا و اهل بیت پیامبر از آن رو که قدر و ارزششان بزرگ است ثقلین نامیده شده اند، و نیز بدان خاطر که عمل به آن دو بر پیروان آنها ثقیل (و سنگین) است... این که کتاب و عترت به دو چیز گرانقدر تشبیه گردیده، برای این است که دین با کتاب و عترت صلاح می یابد و آباد می گردد، چنانچه دنیا با انس و جن به عمران می گراید. و هر چیزی که وزن و ارزشی (در خور توجه و نفیس) داشته باشد، به گونه ای که در راستای دستیابی به آن بدون ضرر رساندن به دیگران تلاش و کوشش شود، ثقیل است.
[صفحه 67]
و نیز به نقل از طیبی می گوید: «قال الطیبی فی قوله، أنی تارکٌ فیکم ثقلین... اشارةٌ الی أنّهما بمنزلة التُوأمَین الخلفین عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم، و أنّه یوصی الأمةَ بحُسْن المخالقة معهما و ایثارِ حَقّهما علی انفسهم کما یوصی الأبُ المُشفق الناسَ فی حَقِّ أولاده...». طیبی گفته است این که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: من در میان شما دو چیز گرانقدر بر جای می گذارم و می روم... اشاره است به این که کتاب و عترت به منزله دو فرزند همزاد و دو قلوی پیامبرند، رسول گرامی (همانند پدر دلسوزی که درباره فرزندانش وصیت می کند) امت را سفارش کرده است که با این دو به خوبی و نیکی رفتار کنند، و حق آن دو را بر خویش مقدم بدارند.
اهل بیت
این واژه نیز در قرآن استعمال شده است:
«انّما یرید اللّه لِیذْهِبَ عنکم الرِّجسَ اهل البیت و یطِهِّرکم تطهیرا».
همانا! خدا اراده کرده است تا پلیدی را از شما خاندان دور سازد، و به شیوه ای ویژه شما را پاکیزه گرداند.
امام فخر رازی در تفسیر آیه می گوید: نکته لطیف در آیه این است که گاهی عین پلیدی زایل می شود ولی محل پاک نمی گردد، معنای آیه این است که خدا گناهان را از شما می زداید و لباس کرامت را به شما می پوشاند. این که خدای متعال خطاب به ضمیر مؤنث را (با توجه به فراز پیشین) رها کرده و با ضمیر مذکر خطاب آورده، برای آن است که زنان و مردان اهل بیت (هر دو را) شامل گردد.
[صفحه 68]
در این که اهل البیت چه کسانی اند، اقوال مختلف است، بهتر آن است که گفته شود، اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرزندان آن حضرت و زنان او هستند، و حسن و حسین از آنان است، و نیز علی از ایشان است، زیرا وی به سبب معاشرت (و ازدواج) با دختر پیامبر و ملازمت با آن حضرت، از اهل بیت شده است.
در ذیل این آیه روایاتی از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نقل شده است که مقصود از اهل بیت را روشن می سازد، نمونه های زیر از آن جمله اند:
1. عن عائشه؛ «خرج رسول اللّه غداة و علیه مِرْطٌ مُرَحَّل من شَعر اَسود فجاء الحسن بن علی فَأَدْخَلَه، ثم جاء الحسین فَدَخَلَ معه، ثم جائت فاطمة فأدخلها ثم جاء علی فأدخله ثم قال: انّما یرید اللّه لیذهب...». عایشه می گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم سپیده دمی (از خانه) بیرون آمد، در حالی که جامه ای نادوخته و بافته شده از موی سیاه که با تصاویر پالان شتر مزین شده بود، بر خود افکنده بود. حسن و حسین، فاطمه و علی، به ترتیب (یکی پس از دیگری) آمدند، پیامبر همه آنان را در زیر آن جامه جای داد، و آن گاه فرمود: انّما یرید اللّه ...
2. در صحیح ترمذی روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم زمان نزول آیه تطهیر در خانه ام سلمه بود، فاطمه، حسن و حسین را خواست و عبا را بر آنها پوشانید و علی را نیز به درون عبا فرا خواند و آن گاه
[صفحه 69]
گفت: «اللهمّ هؤلاء اهل بیتی فَأَذْهِب عنهم الرِّجْسَ و طَهِّرْهم تطهیرا...». پروردگارا اینان اهل بیت منند، پلیدی را از آنان بزدای، و به نحوی خاص آنها را پاک گردان.
نزدیک به همین مضمون، حدیث از ام سلمه نیز روایت شده است.
3. در ذیل حدیث ثقلین در بعضی از روایات چنین آمده است:
«فقلنا: مِن اهل بیته نِساؤه؟ قال: لا، و أِیمُ اللّه أنّ المرأةَ تکون مع الرَجُل العصر من الدهر، ثمّ یطَلِّقها فَتَرْجعُ الی أبیها و قومها. اهل بیتُه أَصْلُه و عُصْبَتُه الذین حُرِّموا الصدقةُ بعده». (راوی حدیث می گوید از زید بن أرقم که حدیث را از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نقل کرد پرسیدم) آیا زنان پیامبر از اهل بیت او هستند؟ گفت: نه، به خدا سوگند زن با مرد مدت زیادی زندگی می کند، و آن گاه که مرد او را طلاق می دهد، به سوی پدر و قوم خود بر می گردد. اهل بیت پیامبر اصل او و فرزندان از نسل اویند، کسانی که پس از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم صدقه بر آنها حرام است.
در صحیح مسلم روایت به گونه دیگر نیز ذکر شده است: «فقال له حصین، و من اهل بیته یا زید؟ ألیس نِساؤه مِن اهل بیته؟ قال: نساؤه من اهل بیته و لکن اهل بیتُه من حُرّمَ الصدقةُ بعده، قال: و من هم؟ قال: هم آلُ علی و آلُ عقیل و آلُ جعفر و آل عباس. قال: کُلّ هؤلاء حرم الصّدقة؟ قال: نعم». حصین از زید بن ارقم پرسید، اهل بیت پیامبر کیست؟ آیا زنان پیامبر
[صفحه 70]
از اهل بیت او نیستند؟ زید پاسخ می دهد: آری، زنان پیامبر از اهل بیت او به حساب می آیند، و لکن أهل بیت (منظور در این جا) کسانی اند که پس از پیامبر صدقه بر آنها حرام است. حصین سؤال می کند آنها کیانند؟ زید می گوید: آنان آل علی و آل عقیل و آل جعفر و آل عباس (منسوبین پیامبر) هستند حصین می پرسد آیا بر همه اینها صدقه حرام است، و زید جواب می دهد: بلی.
نووی در توضیح این قسمت از حدیث می گوید:
«المراد بالصدقة الزکاة و هی حرام علی بنی هاشم و بنی المُطّلب، و قال مالک: بنو هاشم فَقَط، و قیل: بنی قصی، و قیل: قریش کلّه... فی هذاه الروایة دلیل علی اِبطال قول من قال قریش کلّها، فقد کان فی نسائه قُرَشِیات؛ و هنّ عائشة و حَفْصَة و اُمّ سلمه و سوده و ام حبیبة... والمعروف فی مُعْظم الروایات فی غیر مسلم أنه قال: نساؤه لیس (لن. ظ) مِن أهل بیته فَتَناول الروایة الأولی، علی أن المراد اَنَّهنّ من اهل بیته الذین یساکِنونه و یعُو لُهنّ و أَمَرَ بِاِحترامهم و اِکرامهم و سَمّاهم ثقلاً و وَعَظَ فی حقوقهم، فنساؤه یدْخُلنَ فی هذا کلّه، و لا یدخُلنَ فیمن حرم الصدقه...». مراد از صدقه زکات است، که بر فرزندان هاشم و مطلب حرام است، مالک گفته زکات تنها بر بنی هاشم حرام است، و گفته شده فرزندان قصی و نیز گفته شده بر همه قریش... و این روایت بطلان گفته کسانی را می رساند که زکات را بر همه قریش حرام می دانند زیرا در میان زنان پیامبر، عائشه، حفصه، ام سلمه، سوده و ام حبیبه همه قرشی اند، و براساس این روایت صدقه بر آنها حرام است... و آنچه از بیشتر روایات استفاده می شود این
[صفحه 71]
است که زنان پیامبر جزو اهل بیت پیامبر (به معنای خاص) به حساب نمی آیند. و مراد از روایتی که آنها را جزو اهل بیت آن حضرت دانسته، این است که آنان عیال پیامبرند، با آن حضرت زندگی می کنند، و پیامبر آنها را ثقل نامیده و از مردم خواسته با احترام و اکرام با آنان رفتار کنند، و حقوقشان را پاس بدارند. در اینجا همه زنان پیامبر داخلند، ولی از کسانی نیستند که صدقه بر آنها حرام است.
منصور علی ناصف در شرح حدیث عبا می گوید: «هنّ أهل بیته ای الساکنات معه و یعُو لهنّ و لکنهنّ لَسْنَ من اهل الذین حرمت الصدقة علیهم، لأنّها اوساخٌ فلا تلیق بالأشراف، فسأله عن أهل البیت بهذا المعنی فقال: آل علی و هؤلاء هم بنی هاشم و علیه الجمهور...». زنان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم اهل بیت اویند (بدین معنا که) با او زندگی می کنند و عائله (خانواده) پیامبر به حساب می آیند. و حضرت سرپرست آنهاست. و لکن آنان از کسانی نیستند که صدقه برایشان حرام است، چه این که صدقه (گی) آلودگی دانسته می شود و بر بزرگان و نجیبان نمی زیبد. از وی سؤال شد که اهل بیت به این معنا چه کسانی اند؟ گفت: آل علی، و آنان همان بنی هاشم اند. و جمهور عالمان بر همین عقیده اند.
ابو سعید خدری از پیامبر روایت می کند که فرمود: «نزل هذه الآیه فی خَمسة فی و فی علی و فاطمه و حسن و حسین». آیه تطهیر درباره نفر نازل شده است؛ من و علی و فاطمه و حسن و حسین.
ابن جریر و ابن ابی حاتم از قتاده نقل می کند که درباره این آیه گفت: «هم أهلُ بیت طهّرهم اللّه من السوء، و اختصّهم برحمته». اینان اهل
[صفحه 72]
بیتی اند که خدا آنان را از بدی پاک ساخته و مختص رحمتش کرده است.
در سنن ترمذی، و مسند احمد و مسند عبد بن حمید به نقل از انس آمده است: «انّ رسول اللّه کان یمُرّ بباب فاطمة سِتّة اَشْهَر اذا خرج الی الصلاة الفجر، یقول: الصلاة یا اهل البیت! انما یرید اللّه ...». همانا پیامبر شش ماه هنگامی که برای نماز فجر (صبح) خارج می شد، به در خانه فاطمه عبور می کرد و می گفت: نماز! ای اهل خانه، و آیه تطهیر را می خواند.
در حدیث زیر ویژگیهای دیگری از اهل بیت بازگو شده است، و روشن می سازد که اهل بیت همان عترت و ذریه پیامبر است:
«قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم: من سرّه اَنْ یحیی حیاتی و یموت مماتی و یسْکُنَ جَنّةَ عدنٍ غَرَسها ربّی، فلیو الِ علیا من بعدی و لیوالِ ولیه و لیقتدی باهل بیتی من بعدی فانّهم عترتی، خُلِقوا من طینتی و رُزِقوا فَهْمی و علمی، فویلٌ للمکذّبین بفضلهم من امّتی، القاطعین فیهم صِلَتی، لا أنَالُهم اللّه ُ شفاعتی». (طبرانی در کبیر و رافعی در مسند خویش با بیان سند تا ابن عباس می نویسد:) پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: هر که دوستدار زندگی و مرگی همچون زندگی و مرگ من است، و می خواهد در بهشت عدن - که پروردگارم آفریده - ساکن شود، باید پس از من علی و دوستداران او را دوست بدارد، و به اهل بیتم اقتدا کند، همانا اهل بیت من همان عترت منند، آنان از طینت و سرشت من آفریده شده اند، و فهم و علم من را دارایند. وای بر کسانی از اُمتم که فضل آنها را تکذیب کند، و رابطه خود را با من به وسیله قطع رابطه با آنان بِبُرد، خدا چنین کسانی
[صفحه 73]
را از شفاعتم محروم می سازد.
از برخی روایات جایگاه محوری و اساسی اهل بیت را آشکارا می توان دریافت. و خود شاهدی است بر این که چرا آنان عدل قرآن و یکی از دو ثقل معرفی شده اند:
پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم: «حُرمت الجنةُ علی من ظَلَمَ أهل بیتی و آذانی فی عترتی». بهشت حرام است بر کسی که بر اهل بیت من ظلم کند و (با اذیت و ستم به عترت) مرا بیازارد.
محمد بن مسلم بن أبی الفوارس رازی در کتاب اربعین خود (که در آغاز آن حدیث ثقلین را آورده است.) از پیامبر نقل می کند که فرمود:
«.. اَلا! و ان ّ اهل بیتی أمان اُمّتی فاذا ذَهَبَ أهل بیتی جاء أمتی مایوعدون، ألا! و انّ اللّه عصمهم من الضلالة و طَهَّرَهم من الفواحش، و اصطفاهم علی العالمین، اَلا! و انّ الله أوجب مَحبّتهم و أمر بمودّتهم، اَلا! و انّهم الشهداء علی العباد فی الدنیا و یوم المعاد، اَلا! وانّهم اهل الولایة الدالون علی طُرُق الهدایة، اَلا! و انّ اللّه فَرَضَ لهم الطاعةَ علی الفِرَق و الجماعة، فمن تمسّک بهم سَلَکَ و من حادَ عنهم هَلَکَ،...». هان! (بدانید) اهل بیت من امان است برای امتم، آن گاه که زمین از آنها تهی شود، وعده الهی (قیامت) فرا می رسد. همانا! خداوند آنان را از ضلالت مصون داشته و از پلیدی ها پاک ساخته است، و بر همه عالمیان برگزیده است. آگاه باشید! که خدا محبت آنها را واجب کرده و مردمان را به دوستی آنان فرا خوانده است. در دنیا و آخرت بر بندگان گواهند. اهل بیت من اهل ولایتند و راهنمایان راههای هدایت، همانا خداوند پیروی از آنها را بر همه
[صفحه 74]
فرقه ها و گروهها واجب کرده است هر کس به آنان متمسک شود، راه درست را می یابد و به مقصد می رسد، و هر که از آنان روی برتابد هلاک می گردد.
پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم: «اِسْتَوصوا بأهل بیتی خیرا، فانّی أُخاصِمَکم عنهم غدا و من اکن خصیمه اُخَصِّمُه، و من أُخَصِّمه دَخَلَ النار». درباره اهل بیتم به نیکی سفارش کنید، همانا در فردای قیامت شاکی کسی که به آنان بد رفتاری کند منم. و هر که طرف دعوایش من باشم، و با او خصومت کنم به دوزخ می رود.
«و اجعلوا أهل بیتی منکم مکانَ الرأس من الجَسَد و مکانَ العَینَین من الرأس، و لا یهتدی الرأسُ الاّ بالعینین». اهل بیت مرا نسبت به خود مانند سر برای بدن بدانید، و آنان را همچون چشمان برای سر در نظر آورید. سر بدون چشم (جایی را نمی بیند) و هدایت نمی شود. (اهل بیت نیز برای جامعه و امت اسلامی چنین اند.)
در دسته ای از احادیث اهل بیت کشتی نجات امت و مانع اختلاف آنان دانسته شده است:
«قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم: اَلا اِنّ مَثَلُ اهل بیتی فیکم مثلُ سفینة نوح من رِکِبَها نجی و من تَخَلَّفَ عنها غَرِقَ». ابوذر می گوید که) پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: آگاه باشید! همانا مثل اهل بیت من در میان شما و نقش آنها مثل کشتی نوح است، هر که به آن درآید نجات پیدا می کند، و هرکس از آن تخلف ورزد (و به اهل بیت چنگ نزند) غرق می شود و هلاک می گردد.
[صفحه 75]
«قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم:... و أهلُ بیتی أمانٌ لِاُمّتی من الاختلاف (فی الدین) فاذا خالَفَتْها قبیلةٌ من العرب (یعنی فی احکام اللّه ) اختلفوا. فصاروا حِزبَ ابلیس». (ابن عباس روایت می کند که) پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: اهل بیت مانع اختلاف امتم (در دین) هستند. پس هر گاه قبیله ای از عرب (در احکام خدا) با اهل بیت مخالفت کند (و از آنان روی برتابد)، با هم اختلاف می یابند و پراکنده می شوند، و حزب شیطان می گردند.
پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم: «النُجوم اَمانٌ لأهل السماء و اهل بیتی أمان لأمّتی». ستارگان باعث ایمنی اهل آسمان اند، و اهل بیت من سبب در امان ماندن امّتم (از هلاکت و از لغزشها و انحرافها).
هیثمی این حدیث را در مجمع الزوائد نقل می کند و می گوید طبرانی در «الأوسط» آن را نقل کرده و اسناد آن خوب است.
امام فخر رازی در این زمینه بیانی زیبا و لطیف دارد، وی می گوید:
ما اکنون در دریای تکلیف هستیم، و امواج (خروشان) شبهه ها و شهوتها بر ما فرود می آید، سفر در دریای (متلاطم) نیازمند دو چیز است:
1. کشتی بی عیب و سالم،
2. ستارگان نور افشان و آشکار،
هر گاه انسان در کشتی سالم و عاری از نقص بنشیند و نگاهش را به ستارگان درخشان اندازد (با توجه به حرکت و جایگاه ستارگان)، به
[صفحه 76]
طور غالب امید می رود سالم به مقصد برسد.
در این عبارات امام فخر رازی اهل بیت را چون کشتی عاری از نقص می بیند، که در دریای خروشان و در میان امواج شبهه و شهوت می تواند مسافران را از خطرها نجات دهد. به کسانی امید می رود به سلامت به مقصد برسند، که در کشتی اهل بیت سوار شوند، و به دامان آنان چنگ زنند.
احادیثی نیز از وجود کسانی ممتاز و برجسته از اهل البیت در همه زمانها و نسلها خبر می دهد:
در روایتی که ابن حجر در صواعق آن را شاهد گفته خود در این زمینه قرار می دهد، آمده است: «فی کل ّ خَلَف عدولٌ من اهل بیتی». در هر نسلی (و در هر عصر و زمانی) فردی (ممتاز و عادل که همسنگ و همطراز با فرد پیش از خود است)، از اهل بیت من وجود دارد.
راغب در مفردات می نویسد:
اهل انسان در اصل کسانی اند که با او در یک جا سکونت دارند، و به طور مجاز به کسانی که دارای نسب یکسانند، اهل بیت انسان گفته می شود. هر گاه اهل بیت به طور مطلق گفته شود، مراد خویشاوندان پیامبر است.
ابن طلحه شافعی در کتاب «مطالب السؤل» در مراد از «اهل البیت» می نویسد:
اهل بیت منتسبان به جد نزدیک پیامبر (جد بی واسطه) هستند. و قولی گوید کسانی که با پیامبر در یک رحم مشترکند مراد است و نیز
[صفحه 77]
گفته شده اهل بیت آنانند که به نسب یا سبب به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم می رسند. همه این معانی در ائمه علیه السلام موجود است، نسب آنان به جد بی واسطه پیامبر (عبدالمطلب) می رسد، با پیامبر در یک رحم مشترکند، و از حیث نسب و سبب به او متصلند، بنابراین آنها اهل بیت حقیقی پیامبرند و خواه معنای آل و اهل بیت یکی باشد و خواه با هم اختلاف داشته باشد، حقیقت معنای این دو لفظ برای امامان علیه السلام ثابت است.
در شرح مشکاة آمده است: به طور غالب اهل منزل به صاحب آن و احوال او مطلعند. مراد از اهل البیت (در حدیث ثقلین) اهل علم است، آنان که بر سیره پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم آگاهند و طریقه و شیوه آن حضرت را به خوبی می شناسند، از حکم و حکمت پیامبر درک درست دارند، و به این صفات است که صلاحیت دارند عدل و معادل کتاب خدا قرار گیرند.
ابو عبداللّه محمد بن درویش حوت بیروتی در کتاب اَسنی المطالب، بیانی دارد، که از آن معنای محدودتری از «اهل بیت» استفاده می شود، وی می نویسد:
عده زیادی از اهل جفر احادیثی را گرد آورده اند که از آینده خبر می دهد، آنان با این عوام فریبی می خواستند خود را مطرح سازند، و کار خود را رواج دهند. در این زمینه کتابهایی نوشته اند و به سید ما علی (رض) نسبت داده اند، و نیز به اهل البیت مانند: زین العابدین، محمد باقر، جعفر صادق و موسی کاظم.
[صفحه 78]
بیروتی در جای دیگر درباره عدم صحت نسبت بعضی از آرامگاه ها و مکانها به انبیا و غیر آنان می نویسد:
از مکانهای دروغ، یکی محلی است که در قاهره به مشهد الحسین مشهور است، زیرا حسین (رض) به اتفاق در آن جا دفن نشده است... احتمال می رود فاطمیان آن را آباد کرده باشند، زیرا آنان اهل البیت را گرامی و بزرگ می داشتند و خود را به حسین نسبت می دادند...
بیروتی در این دو بیان به طور روشن مصداق های اهل بیت را بیان می کند، و می گوید: اهل بیت کسانی اند همانند؛ حسین بن علی، زین العابدین، محمد باقر، جعفر صادق، موسی کاظم.
آل
واژه آل نیز که در قرآن بکار رفته است، مترادف با کلمه «اهل البیت» است.
ابن ایثر می گوید: در آل محمد (کسانی که صدقه بر آنان حلال نیست» اختلاف است، اکثر بر این هستند که آنان اهل بیت پیامبرند. بیهقی در سنن بابی به همین عنوان دارد «باب بیان اهل بیته الذین هم آله». (باب بیان اهل بیت پیامبر و کسانی که آل اویند)
شافعی گوید: این حدیث که صدقه بر محمد و آل محمد حلال نیست، دلالت می کند که آل محمد کسانی اند که صدقه بر ایشان حرام
[صفحه 79]
است، و در عوض خمس به آنها تعلق می گیرد.
ابو العباس احمد بن یحیی می گوید: در این که آل پیامبر کیانند، مردمان مختلفند. گروهی گویند آل پیامبر کسانیند که از او پیروی کنند، خواه خویشاوند پیامبر باشند و خواه نباشند. و نیز آل پیامبر خویشاوندان او هستند خواه از او تبعیت کنند و خواه نکنند و طائفه ای گویند آل و اهل یکی است به این دلیل که تصغیر آل «اُهیل» است.
امام فخر رازی می گوید: به عقیده من آل محمد کسانی اند که بازگشت امرشان به پیامبر است، بنابراین هر کس وابستگی و نسبتش به پیامبر شدیدتر و کامل تر باشد، آل اوست. و بی گمان نسبت فاطمه و علی و حسن و حسین به پیامبر بسیار استوار است (و روشنی این امر همانند نقل متواتر یقینی و حتمی است)، از این رو واجب است که آنها آل باشند.
و نیز اینکه مردم در این که آل چه کسانی هستند اختلاف دارند. برخی گویند آل همان خویشاوندان پیامبر است، و برخی امت پیامبر را (کسانی که دعوت او را پذیرفته اند) آل می دانند. بنابر همه تقدیرات این چهار نفر آل پیامبرند (زیرا هم خویشاوند اویند و هم دعوتش را پذیرفته اند)، اما اینکه غیر آنها داخل تحت لفظ آل باشد، اختلاف است... به این ترتیب ثابت می شود که این چهار نفر خویشاوند پیامبرند. و در نتیجه واجب است بزرگداشت زیاد ویژه آنان باشد.(و گذشته از این) وجوه زیر بر این مطلب دلالت دارد:
1. «لا أَسْأَلُکم علیه أجْرا الاّ المودّةَ فی القربی». پاداشی نخواهم از شما جز مودت خویشاوندانم.
[صفحه 80]
2. بدون شک پیامبر فاطمه را دوست می داشت و می گفت: «فاطمة بضعةٌ منّی یؤْذینی مایؤذیها». فاطمه پاره تن من است. آنچه او را آزاد دهد، مرا می رنجاند. و به نقل متواتر ثابت شده است که آن حضرت علی، حسن و حسین را دوست می داشت. و وقتی این مطلب ثابت گردید، بر امت واجب است که همانند پیامبر عمل کنند (این 4 نفر را دوست بدارند)، زیرا خدا در قرآن می گوید «واتبعوه لعلّکم تَهْتَدون». (از پیامبر پیروی کنید شاید هدایت شوید.)، «فلیحذرِ الذین یخالفون عن اَمرِه». (آنان که از امر پیامبر مخالفت ورزند باید ترسان باشند)، «قل اِن کنتم تُحِبّون اللّه فاتبعونی یحْبِبْکم اللّه ُ». (بگو ای پیامبر اگر شما خدا را دوست می دارید، مرا تبعیت کنید، خدا دوستتان می دارد)، «لقد کان لکم فی رسولِ اللّه اسوةٌ حسنة». (به راستی پیامبر برایتان الگوی نیک و پسندیده ای است).
3. وجه سوم این است که دعا بر آل منصب بزرگی است، به همین خاطر پایان تشهد در نماز دعا بر آل است. و نیز پیامبر فرموده است: «خدایا بر محمد و آل محمد درود فرست و محمد و آل او را غریق رحمت خود گردان». و این چنین تعظیمی را در حق غیر آل نمی توان یافت. و همه اینها دلالت می کند که حب آل محمد واجب است، شافعی می گوید:
«اِن کانَ رَفْضا حُبُّ آلِ مُحَمَّد فَلْیشْهَد اَیها الثَقَلان اَنّی رافضی» اگر حُب آل محمد رفض (خروج از دین) است، ای دو چیز گرانمایه (انس و جن) گواه باشید که من رافضی ام (آل محمد را دوست دارم).
[صفحه 81]
زمخشری در تفسیرش روایت زیرا را از پیامبر درباره آل محمد می آورد، که فخر رازی و نیز قرطبی آن را به نقل از وی در تفسیرشان آورده اند:
قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم: «اَلا و من ماتَ علی حُبّ آل محمد مات شهیدا. الا و من مات علی حَبّ آل محمد مات مغفورا له، الا و من مات علی حبّ آل محمد مات تائبا، الا و من مات علی حبّ آل محمد مات مُستکمل الایمان... بَشَّرُه الملک الموت، بِالجنّة، ثم منکر و نکیر،... فتح له فی قبره بابان الی الجنة،... جَعَلَ اللّه قبره زوّار ملائکة الرحمة، الا و من مات علی حبّ آل محمد مات علی السُنّة و الجَماعة. الا و من مات علی بُغض آل محمّد جاء یوم القیامة مکتوبا بین عینیه آیسٌ مِن رحمةِ اللّه ... مات کافرا... لم یشُمّ رائحةَ الجَنّة». پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: هان آگاه باشید! هر کس بر حُب (دوستی) آل محمد بمیرد شهید مرده است. گناهانش آمرزیده می شود و توبه اش پذیرفته است و ایمانش کامل. ملک الموت او را به بهشت بشارت می دهد، (و سپس در قبر) منکر و نکیر او را بشارت دهند، در قبر دو در به بهشت برایش گشوده می شود. خدا قبرش را زیارتگاه فرشتگان رحمت قرار می دهد. هر کس بر دوستی آل محمد بمیرد، بر سنت (پیامبر) و جماعت (مسلمانان) مرده است و هر کس بر دشمنی آل محمد بمیرد، روز قیامت بین دو چشمش (پیشانی) نوشته شده: نا امید از رحمت خدا. چنین شخصی کافر می میرد، و بوی بهشت به مشامش نمی رسد.
[صفحه 82]
باری، این حدیث که مورد توجه بزرگان اهل سنت قرار گرفته است، و در کتابهای خود به آن اشاره کرده اند، عظمت اهل بیت پیامبر و عترت را می نمایاند، و تأییدی است بر این که لفظ عترت یا اهل بیت در حدیث تمسک بجا و درست است. و با چنین منزلت و جایگاهی به راستی آنان یکی از دو چیز گرانمایه اند، هر که پیرو سنت پیامبر است باید آنان را دوست بدارد، و از دشمنی با آنها بپرهیزد. زیرا دوستی آنان انسان را نجات می دهد، و دشمنی با آنها انسان را هلاک می سازد و از رحمت خدا دور می کند.
عترت
در حدیث ثقلین بر اساس برخی از نقلها به جای کلمه «اهل البیت» واژه «عترة» جلب توجه می کند، و گاه هر دو با هم ذکر شده و اهل البیت به عنوان بدل عترت آمده است:
زید بن ثابت می گوید:
«قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم: انی تارک فیکم الثَقَلین خَلفی؛ کتابَ اللّه و عترتی فانّهما لَنْ یتفرّقا حتی یرِدا علی الحوضَ». من در میان شما دو چیز گرانقدر می گذارم و می روم؛ کتاب خدا و عترت من. همانا! این دو از هم جدائی ناپذیرند، تا این که در حوض بر من وارد شوند.
ازهری به نقل از محمد بن اسحاق می گوید: «هذا حدیثٌ صحیح».
این حدیث صحیح است:
در بعضی از احادیث عترت، اهل البیت دانسته شده است:
قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم: «انّی تارک فیکم الثقلین، کتاب اللّه و عترتی اهل
[صفحه 83]
بیتی».
در احادیث دیگر نیز پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم مردمان را نسبت به عترت سفارش کرده است. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم: «اوصیکم بعترتی خیرا و انَّ موعِدُکم الحوض...». نسبت به عترتم شما را به خیر (نیکی، رفتار بایسته و درست) سفارش می کنم، و همانا (بدانید که در این باره) وعده گاه (من و) شما حوض است.
از این رو بجاست کلمه عترت نیز مورد بررسی قرار گیرد؛ بزرگان ادب و علم درباره این واژه چنین اظهار نظر می کنند:
1ـ ابن اثیر می گوید: «عترة رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم ولد فاطمه (رض): هذا قول ابن سیده... عترة الرجل أخصُّ أقاربه». عترت انسان به خاص ترین (و نزدیکترین) خویشاوندان وی اطلاق می شود، و عترت رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم فرزندان فاطمه (رض) هستند. قول ابن سیده نیز همین است.
2. ابن اعرابی می گوید: «العترةُ ولدُ الرجل و ذریته و عقبُه من صُلبه... فعترة النبی صلی الله علیه و آله وسلم ولد فاطمة البتول علیها السلام». عترت فرزند و ذریه انسان است، که (به تدریج و نسلی پس از دیگری) از صُلب وی پدید می آیند، از این رو عترت پیامبر فرزندان فاطمه بتول (رض) است.
3. از ابی سعید روایت شده: «العترةُ ساقُ الشجرة»... و عترةُ النبی صلی الله علیه و آله وسلم عبدالمطلب و ولده» عترت به معنای تنه درخت است و
[صفحه 84]
عترت پیامبر عبارتند از (جدش) عبدالمطلب و فرزندان او.
انس بن مالک از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم روایت می کند که فرمود: «نحن سبعة بنو عبدالمطلب، ساداتُ اهل الجنّة، أنا، و أخی علی و عمّی حمزة و جعفر، والحسن، والحسین، و المهدی»
ما هفت نفر از فرزندان عبدالمطلب، سادات (بزرگان و سروران) بهشتیان هستیم، من، برادرم علی، عمویم حمزه و جعفر و حسن و حسین و مهدی.
4. ابو عبیده و عده ای دیگر می گویند: «عترة الرجل و أُسرتُه و فصیلتُه ورهْطُه الأدنون» عترت انسان و اُسره او (کسانی که فرد به وسیله آنها توانمند می شود و قوت می گیرد) و فرزندان او، همان خویشاوندان نزدیک به انسان است.
5.ابن منظور معانی گوناگونی را که برای عترت ذکر شده یادآور می شود و می نویسد:
عترت انسان نزدیکان وی شامل فرزند و غیر آن است، و گفته شده عترت گروه و عشیره نزدیک به شخص است، و کسانی را که در گذشته اند و یا در آینده به دنیا می آیند در بر می گیرد.
و درباره عترت پیامبر چنین اظهار نظر می کند: گفته شده: عترت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم اهل بیت نزدیک آن حضرت است، و آنان فرزندان پیامبرند و علی و فرزندانش. و گفته شده؛ عترت پیامبر اهل بیت نزدیک و دور وی است. و نیز گفته شده؛ عترت انسان پسر عموهای
[صفحه 85]
نزدیک اویند. در حدیث ابوبکر آمده که در هنگام مشاورت با اصحاب درباره اسیران بدر، به آن حضرت گفت: «عترتت و قومت» مراد وی از عترت پیامبر، عباس است و کسانی از بنی هاشم که در میان آنان وجود دارد، و مقصودش از قوم پیامبر قریش است.
ابن منظور می گوید: مشهور و معروف این است که عترت پیامبر اهل بیت آن حضرت اند. افرادی که زکات و صدقه واجب بر آنها حرام است. و ایشان همان ذوی القربی هستند، کسانی که خُمس (51 غنیمت بر اساس آنچه در سوره انفال ذکر شده) به آنها تعلق دارد.
به این ترتیب می توان گفت؛ واژه عترت نیز ریشه قرآنی دارد. و از مصداقهای روشن «ذو القربی» و «ذریه» است. کلمه ذوالقربی به معنای خویشاوند 16 بار در قرآن به کار رفته است، به عنوان نمونه آمده است:
«واعلموا انّما غَنِمْتُم مِن شی ء فَاِنَّ للّه خُمُسه و للرّسول ولِذی القربی...». بدانید 51 غنیمت هر چیزی که بدست آوردید، ویژه خدا و رسول و خویشاوندان و... است.
«قُل لا اَسْئَلُکم علیه اَجرا الاّ المودَّة فی القربی». بگو (ای پیامبر)! اجری از شما نمی خواهم مگر مودت نسبت به خویشاوندان نزدیکم.
در تفسیر الدرالمنثور به نقل از ابن عباس آمده است:
قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم: «لا أَسْئَلُکم اجرا الاّ المودّةَ فی القربی أَنْ تَحْفِظُونی
[صفحه 86]
فی اهل بیتی و تَودُّو هم لی». پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: پاداشی از شما نمی خواهم مگر مودت نسبت به خویشاوندان نزدیکم (با نگهداری و حفظ اهل بیت من و اظهار محبت نسبت به آنان، مرا حفظ کنید)، حفظم کنید در اهل بیتم، و به آنان محبت ورزید، به خاطر (خشنودی) من.
و نیز ابن عباس گوید، زمانی که آیه مودت نازل گردید، از پیامبر پرسیدند: «یا رسولَ اللّه من قرابتک هؤلاء الذین وَجَبْتَ علینا مَوَدَّتَهم قال: علی و فاطمه و وُلْداهما». ای پیامبر خدا مودت چه کسانی از خویشاوندانت بر ما واجب است؟ حضرت فرمود: علی و فاطمه و فرزندان این دو.
بنابراین، واژه های عترت، اهل بیت، و ذی القربی از نظر معنا بهم نزدیک اند ولی پیداست که مراد از عترت در حدیث ثقلین محدود است و همه منسوبان به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را در بر نمی گیرد، بلکه مقصود کسانی اند که امتیازات ویژه ای دارند، با قرآن همتایند و مانند قرآن ارزشمند و گرانبهایند، تمسک به آنها آدمی را از گمراهی نجات می بخشد و مانع لغزش و انحراف می گردد، همانند قرآن روشنگرند و مردمان را هدایت می کنند، و چنانچه قرآن دربردارنده همه آگاهیهایی است که انسان را سعادتمند می سازد، آنان نیز چنین هستند، چیزی بر آنها پوشیده نیست و آنان از همه داناترند. علامه مناوی در این زمینه می گوید:
«والمراد بعترته العلماءُ العاملین منهم اِذ هم الّذین لا یفارقون القرآن».
[صفحه 87]
مراد از عترت، عالمان عامل از ایشان است (کسانی که به همه آنچه در قرآن آمده، و نیز در سنت پیامبر یادآوری شده، عمل می کنند)، زیرا اینان کسانیند که از قرآن جدا نمی شوند.
در جای دیگر مناوی درباره نسبت فرزندان فاطمه به پیامبر چنین اظهار نظر می کند:
«و مِن خصائصه أَنّ أولادُ بناته ینْتَسِبُون الیه بخلاف غیره، و أولادَ بنات بناته لا یشارکون أولادَ الحَسَنَین فی الاِنتساب إلیه و ان کانوا من الذُرّیة». از ویژگیهای پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم این است که فرزندان دخترش به او نسبت داده می شوند، (به خلاف غیر آن حضرت)، و فرزندان دختر دخترانش مانند فرزندان حسنین (حسن و حسین) به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نسبت داده نمی شوند (و در این فضیلت شرکت ندارند)، اگر چه آنان از ذریه (پیامبر) هستند.
بغوی در معالم التنزیل در تفسیر آیه مودت می نویسد:
«و قال بعضم معناه: الاّ أن تودّوا قراَبتی و عترتی و تحفظونی فیهم... وَاخْتَلَفُوا فی قرابته، قیل: فاطمة الزهراء و علی و ابناهما و فیهم نزل «انّما یریداللّه ...». بعضی (مانند سعید بن جبیر و ابن شعیب) گفته اند معنای آن این است که خویشاوندانم و عترتم را دوست بدارید، و با این شیوه مرا پاس دارید... در این که خویشان پیامبر چه کسانی اند، اختلاف است، گفته شده (مراد) فاطمه زهرا، علی و دو فرزندش می باشد، و در حق ایشان آیه «انّما یرید اللّه ...» نازل شده است.
حافظ ابوالقاسم، عبدالرحمن نخعی سهیلی، در کتاب شرح سیره
[صفحه 88]
رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم درباره فضیلت و برتری فاطمه (س) بر زنان جهان می نویسد:
«و من سُؤدَدِها اَنّ المهدی المُبَشِّرَ به فی آخر الزمان من ذُریتها، فهی مخصوصةٌ بهذه الفضیله دونَ غیرها». از دلایل سیادت و عظمت فاطمه (س) این است که آن مهدی که مژده ظهور را و در آخرالزمان داده اند. از ذریه فاطمه است. پس این فضیلت ویژه فاطمه است، نه غیر او.
این سخن نیز آنچه را در مقصود از عترت (به معنای خاص) گفته شد تأیید می کند، زیرا کسانی چون مهدی (ع) را از آنها می داند، و تولد او را از نسل فاطمه (س) فضیلتی بزرگ برای وی به حساب می آورد.
تمسک
این واژه نیز ریشه قرآنی گویایی دارد، و مشتقات مختلفی از آن در قرآن استعمال شده است:
«فَمَنْ یکْفُر بالطاغوت و یؤمن باللّه فقد استمسک بالعُروةِ الُوثقی لا انْفِصامَ لها». هر کس به طاغوت کفر ورزد و به خدا ایمان آورد، به دستاویزی استوار و محکم چنگ زده است، دستاویزی که ناگسستنی است.
راغب در معنای این ماده می گوید:
امساک چیزی، یعنی آویختن به آن و نگهداری آن... زمانی که
[صفحه 89]
انسان به قصد چنگ زدن و گرفتن چیزی بکوشد، و در گفتار و عمل تلاش کند، گویند به آن چیز چنگ زده و محکم به آن چسبیده است.
در لسان العرب آمده است:
این که در قرآن آمده است کسانی که به کتاب خدا متمسک می شوند، یعنی به آن ایمان می آورند، و بر اساس آنچه در آن است حکم می کنند... امساک، تمسک و استمساک به چیزی، همه به معنای اعتصام (چنگ زدن و ملازم بودن) است.
طیبی در «کاشف» حدیث ثقلین را شرح می دهد، در معنای جمله «ما اِن تمسکتم» می گوید: چون پیامبر از تمسک ذکری به میان آورد، به دنبال آن آشکارا متمسک (ریسمان) را آورد و فرمود: «کتاب خدا ریسمانی است کشیده شده بین آسمان و زمین» و در این جمله اشاره ای به آیه (176 سوره اعراف) است:
«اگر می خواستیم با آیات خود او را بالا می بردیم، و لکن او به زمین چسبیده، و از هوس خود پیروی می کند».
بر این اساس مردم در چاله های طبیعتشان فرو افتاده اند، و به امور شهوانی مشغولند، و خدای متعال به لطف خود می خواهد آنها را بیرون آورد. از این رو ریسمان قرآن را در دسترسشان گذاشته، تا از این ورطه (هلاکت) رهایشان سازد. پس هر کس به آن تمسک کند نجات می یابد، و هر که به زمین بچسبد، هلاک می شود.
معنای تمسک به قرآن عمل به آن چیزهایی است که در قرآن آمده، اوامر قرآن را فرمان بردن، و... و دوری از آنچه قرآن منع کرده،
[صفحه 90]
است و هدایت یابی به هدایت و سیره آنها.
با توجه به واژه های ثقلین،... و تمسک می توان اظهار داشت که در حدیث ثقلین، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم دستاورد رسالت خود را دو چیز گرانمایه می داند، و این دو کتاب خدا و عترت آن حضرت اند که از هم تفکیک ناپذیرند، و عامل راهیابی و سعادت و رستگاری انسانها تا روز قیامت. و پیامبر در این حدیث از مسلمانان می خواهد که برای نجات از گمراهی به کتاب و عترت متمسک شوند،و این دو را باور کنند. و براساس آنچه در قرآن آمده، و عترت آن را تفسیر می کند، راه جویند و زندگی خویش را سامان دهند، لحظه ای از قرآن و عترت جدا نشوند و ملازمت با این دو را از مهمترین وظایف دینی خود بدانند.
حوض
از جمله واژه های حدیث ثقلین، کلمه «حوض» است، و به همین مناسبت می توان آن را از احادیث حوض به حساب آورد، که روایات آن در حد تواتر است.
محل جمع شدن آب را حوض گویند... و حوض پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، جایگاهی است در قیامت که از آن امتش را سیراب می سازد.
همانند دیگر واژه های حدیث، کلمه حوض نیز ریشه قرآنی دارد:
«أِنّا اَعْطیناک الکَوثَرَ». (ای پیامبر) ما کوثر را به تو عطا کردیم.
و در حدیث به نقل از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم آمده است:
«هل تَدْرُون ما الکوثر... فانّه نهر وَ عَدنیه ربّی فی الجنّة -تبارک و تعالی-
[صفحه 91]
آنِیتُه اکثرُ من عَدَدِ الکواکب، تِرِدهُ علی أُمّتی، فُیخْتَلَجُ العبدُ منهم، فأقول: یا ربّ انّه من امّتی فیقول: انّک لا تدری ما أَحْدَثَ بعدک». آیا می دانید کوثر چیست؟... همانا! کوثر نهری است در بهشت که پروردگارم به من وعده داده است، ظرفهای آن بیشتر از عدد ستارگانند، در آن جا امتم بر من وارد می آیند، پس کسانی از آنها به آن نمی رسند (از ورودشان به کوثر جلوگیری می شود) می گویم: پروردگارا! او از امت من است. (خدا) می گوید: نمی دانی بعد از تو چه کردند.
در حدیث دیگر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم می گوید:
«دخلتُ الجنّة فاذا انا بِنَهْر حافَتاه اللؤلؤ، فغرفتُ بیدی فی مجرای ماءه، و اذا مِسْکٌ اَذْفَر: قلتُ یا جبرئیل، ما هذا؟ قال: هذا الکوثر الذی أعطا که اللّه ». وارد بهشت شدم، به نهری برخوردم که کرانه های آن را لؤلؤ در برگرفته بود. کفی آب از مجرای آن برگرفتم بوی مشک مطبوعی از آن برخاست، به جبرئیل گفتم: این چیست؟ گفت این همان کوثری است که خدا به تو بخشیده.
الفاظ روایت در صحیح بخاری و مسلم، به نقل از انس و حذیفه چنین آمده است: «لیردّنّ علی ناسٌ من اصحابی الحوضَ اذا رأیتُهم و عرفتهم اِخْتَلَجُوا دونی، فأقول: یا ربّ أصحابی أصحابی! فیقال لی: انک لا تدری ما احدثوا بعدک». به یقین کسانی از اصحابم در حوض بر من وارد می آیند، و آن گاه که آنها را دیدم و شناختم از من دور می گردند و
[صفحه 92]
رابطه آنان با من بریده می شود، پس می گویم: پروردگارا! اصحابم اصحابم. به من گفته می شود: نمی دانی آنها بعد از تو چه کردند.
در صحیح مسلم، حدیث به نقل از ابی هریرة چنین است:
«فانهم یأتون یوم القیامة غُرّا مُحَجِّلین من الوضوء، و أنا فَرَطُهم علی الحوض، اَلا لَیذادنَّ رجالٌ عن حوضی کما یذادّ البعیرُ الضالّ. أنادیهم: الا هَلُمَّ اَلا هَلُمّ، فیقال: انّهم قد بَدَّلُوا بعدک، فأقول: سُحْقا فَسُحْقا فَسُحقا». پس آنان روز قیامت (نزد من) می آیند در حالی که پیشانی آنها از اثر وضو می درخشد، و من پیش از آنها در حوض حاضر می شوم. آگاه باشید که مردمانی از حوضم طرد می شوند، چنانچه شتر بیگانه از آبشخور رانده می شود. صدایشان می زنم: هان! بیایید، بیایید، پس گفته می شود: آنها بعد از تو (دین خدا را) دگرگون ساختند، پس می گویم: دور باد، دور باد.
و نیز حذیفه از پیامبر نقل می کند که می گوید: سوگند به خدایی که جانم به دست اوست، (کسانی را) از حوضم طرد می کنم، چنانچه انسان شتر غریبه را از حوضش دور می سازد.
در احادیث دیگر ویژگی های بیشتری از حوض نمایان شده و در آنها آمده است که (رنگ آب) حوض پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از برف و شیر سفیدتر، (و مزه آن) از عسل شیرین تر است، و وسعت زیادی دارد، زوایای آن مساوی است، و بوی آن از مشک خوشبوتر است، و هرکس از آن بیاشامد، هرگز تشنه نشود. منبر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بر حوض
[صفحه 93]
قرار دارد دارای خیر فراوان است. دو آبشار از بهشت به آن می ریزد. پرندگانی در آن هستند که گردنشان همانند گردن شتری که زمان ذبحش فرا رسیده کشیده و پیداست، این نهر در وسط بهشت قرار دارد.
به این ترتیب از مجموع این احادیث می توان دریافت که در قیامت «حوض» جایگاه و منزلت والایی دارد، و کسانی اهل نجاتند و سعادتمند می گردند، که بتوانند در آن روز به حوض دسترسی یابند و نزد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم گرد آیند. نوشیدنی مخصوص حوض مردمان را از گرما و عطش توانفرسای قیامت نجات می دهد، و نویدی برای ورود به بهشت است، و خواص معجزه آسای فراوان دارد. با این همه کسانی که در دینداری پایدار نمانده اند از آن رانده می شوند، و نمی توانند به حوض دست یابند و از مزایای آن بهره مند گردند.
با توجه به آنچه در حدیث ثقلین آمده است، دسترسی به حوض نزد پیامبر در صورتی است که انسان به کتاب و عترت تمسک کند، و هرگز از این دو جدا نگردد.
نکات مهم در حدیث ثقلین
[صفحه 96]
در حدیث ثقلین نکته های فراوانی نهفته است، موارد زیر از آن جمله اند:
اهمیت قرآن و عترت
با توجه به واژه ثقلین و قرینه های موجود در حدیث، و نیز احادیثی که درباره عترت و اهل بیت از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم رسیده است، می توان دریافت که پیامبر در این حدیث عظمت و شرافت عترت را می نمایاند. و از جایگاه و منزلت والای آن خبر می دهد. و مقصود اساسی و هدف اصلی در این حدیث توجه دادن مردمان به عترت است. زیرا کتاب خدا در نزد مسلمانان معلوم بود، و همگان به مرتبه گرانقدر آن توجه یافتند، و آن را دستور زندگی شناختند. با آموزشهای قرآنی و سخنان پیامبر درباره کلام خدا در زمان وحی عظمت قرآن در دل ها جای گرفت، و سرانجام همه در برابر بزرگی قرآن سر فرود آوردند، و دانستند این کتاب و جمله جمله آن وحی و معجزه الهی است.
آنچه بر مسلمانان پوشیده می نمود، و گران سنگی آن را همگان درک نمی کردند و توجهی ژرف بدان نداشتند، عترت بود. و پیامبر در
[صفحه 97]
حدیث ثقلین از آن پرده برداشت. در لغت نیز یکی از معانی اثقال گنجهای پوشیده در درون زمین است، و در معنای «اَخْرَجَتِ الأرضُ اَثْقالَها». (زمین اثقال خود را خارج سازد)، آمده است: «قیل کنوزها». گفته شده مراد از اثقال (سنگینی و یا چیزهای نفیس) گنجهای زمین (و ذخایر گرانبهای درون و زیر زمینی) است.
و از جمله معانی آیه «یسألونک عن الساعة... ثَقُلَت فی السّماوات و الأرضِ...»، این است که علم به لحظه فرا رسیدن قیامت بر (اهل) آسمانها و زمین مخفی است.
پیامبر در این حدیث که آیاتی از قرآن و نیز روایات فراوان دیگر آن را تأیید می کند، می خواهد این حقیقت را باز گوید که عترت عدل و همتای قرآن است. و اهل بیت چون قرآن عظمتی ویژه دارد. و چون سرمایه و کالای گرانبها و نفیسی است که هر کسی برای داشتن آینده ای درخشان و امیدوار به آن نیاز دارد، و باید آن را به همراه خود داشته باشد، و از آن نگهداری و مواظبت کند، و نقش هدایتگری و تفسیر و تبیین قرآن را از آنان بخواهد و به هدایت آنها تن دهد.
ابن حجر در صواعق در فصل آیاتی که در شأن اهل بیت وارد شده، آن گاه که آیه تطهیر را می آورد، در پایان آن می نویسد:
همه (آنچه درباره فضائل اهل بیت وارد شده) امور زیر که از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم صادر گردیده تأکید می کند:
[صفحه 98]
مضمون آیه را پیامبر تکرار می کند و می گوید: خدایا اینها اهل بیت منند، پلیدی را از آنان بزدای و به شیوه ای خاص آنها را پاکیزه گردان.
پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم خود را جزو اهل بیت به حساب می آود، تا برکت وجودی آن حضرت آنان را در برگیرد. بلکه در روایتی جبرئیل و میکائیل را در زمره اهل بیت داخل می کند، تا ارجمندی و ارزش والای آنها را بنمایاند.
از خدا صلوات و برکات و رحمت برای اهل بیت می طلبد.
می گوید: هر کس خویشاوندانم را بیازارد، مرا رنجانده است، و هر که من را برنجاند خدای متعال را آزرده است.
می فرماید: سوگند به کسی که جانم در دست اوست، عبدی به من ایمان نمی آورد مگر این که دوستم بدارد، و مرا دوست نمی دارد مگر این که خویشاوندانم (عترتم) را دوست بدارد.
و به این ترتیب پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم اهل بیت را همطراز خود می کند و همچون جان خویش می داند. «و مِنْ ثَمّ صَحّ أنّه صلی الله علیه و آله وسلم قال: انّی تارکٌ فیکم ما ان تمسکتم به لن تَضِلّوا کتاب اللّه و عترتی». پس این حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم که فرمود: «من در میان شما چیزی را بر جای می گذارم که اگر به آن متمسک شوید، هرگز گمراه نمی شوید، و آن چیز کتاب خدا و عترت من است.» صحیح و درست است.
مسئولیت در برابر قرآن و عترت
از جملاتی چون «فانظروا کیف تَخْلِفُونی فیهما». (بنگرید پس از
[صفحه 99]
من به کتاب و عترت چگونه رفتار می کنید). «فأنّی سائلکم حین تردون علی عن الثقلین». (هنگامی که بر من وارد آیید از قرآن و عترت می پرسم). به روشنی مسئولیت خطیر درباره قرآن و عترت استفاده می شود، و براساس آن مسلمانان وظیفه دارند، حرمت این دو را پاس دارند، و نسبت به قرآن و عترت رفتاری نیک و پسندیده را در پیش گیرند، به احکام خدا عمل کنند و از عترت جدا نگردند. و همواره عترت را در کنار کتاب خدا و همراه با او در نظر آورند. و همه توانایی علمی و عملی خود را برای اقامه این دو شی ء گرانمایه و ارزشمند به کار گیرند. و آنچه را دارند در این راستا هزینه کنند، و سعادت دنیا و آخرت خود را در تمسک به قرآن و عترت بدانند.
ابن حجر در صواعق می نویسد:
«روی فی قوله تعالی «وَ قِفُوهم انّهم مَسئولون» عن ولایةِ علی و اهل البیت. لأنّ اللّه أمر نبیه صلی الله علیه و آله وسلم ان یعْرفَ الخَلْقَ انه لا یسألهم علی تبلیغِ الرسالة أجرا الاّ المودّه و فی القربی. و المعنی انّهم یسائلون: هل والُوهم حَقَّ المولاة کما اَوْصاهم النبی صلی الله علیه و آله وسلم أم أضاعوها و أهملوها فَتَکون علیهم المُطالبة و التَبِعة».
در قرآن آمده است: «اینان را نگهدارید، تا باز پرسی شوند» در روایت آمده است که از ولایت علی و اهل بیت سؤال می شود. زیرا خدا به پیامبر دستور داده مردمان را آگاه سازد که پاداش رسالت چیزی جز مودت نسبت به خویشان او نیست. معنای آیه این است: مردمان سؤال می شوند که آیا به سفارش پیامبر عمل کردند، و آن گونه
[صفحه 100]
که بایسته است دوستدار اهل بیت بودند، یا این که آنها را ضایع کردند و در حقشان کوتاهی ورزیدند. از این رو باید بازخواست شوند، و تبعات عملکرد بد خود را ببینند.
طیبی در شرح حدیث ثقلین در کاشف، می نویسد:
«اذکرکم اللّه فی اهل بیتی، ای اُحّذر کم اللّه فی شأن اهل بیتی و اَقُول لکم، و لاتؤْذوهم فاحفظوهم... کما یقول الأبُ المشفق: اللّه ! اللّه ! فی حقّ اولادی... و لعلّ الَّرفی هذه الوَصیة و الاقتران بالقرآن، ایجابُ محبّتِهم لقوله تعالی: «قل لا أسئلکم علیه أجرا الا المَوَدّة فی القربی»، فانّه تعالی جعل شُکْرَ اِنعامه و إحسانه بالقرآن منوطا بِمَحَبتهم علی سبیل الحصر، و کأنّه صلی الله علیه و آله وسلم یوصی الأمّة بقیام الشکر و قید تلک النعمة به، و یحذّر هم عن الکفران فمن قام بالوصیة و شکر تلک الصنیعه بحُسن الخِلافة بینهما لن یفترقا فلا یفارقانه فی مواطن القیامة و مشاهدها حتّی یرِدا الحوض، فیشکرا صنیعه عند رسول اللّه ، «فح» هو بنفسه یکافیه، و اللّه یجازیه الجزاء الأوفی. و مَن أضاعَ الوصیةَ و کفر النعمة، فحکمه بالعکس. و علی هذا التأویل حسنُ موقع قوله: انظروا کیف تخلفونی فیهما. و النَظَر بمعنی التأمل و التفکّر، ای تفکّروا واستعملوا الرویة فی استخلافی أیاکم هل تکونون خَلْفَ صدقٍ او خلف سوء». خدا را بیاد می آورم درباره اهل بیتم، یعنی بر حذر می دارم شما را از بی حرمتی درباره آنها، اهل بیت مرا پاس بدارید، مبادا آنها را بیازارید... این جمله مثل این است که پدر دلسوز می گوید: خدا را، خدا را در حق فرزندانم...
شاید راز این وصیت و همتا قرار دادن عترت با قرآن، واجب کردن
[صفحه 101]
محبت اهل بیت است، زیرا در قرآن [آیه (23) سوره شوری] آمده است (بگو ای پیامبر! از شما پاداشی نخواهم مگر مودت نسبت به خویشانم). در این آیه خدای متعالی شکر نعمتها و احسانش را با نزول قرآن، منحصرانه مشروط بر محبت خویشاوندان پیامبر کرده است. گویا پیامبر مردمان را به شکر و سپاسگزاری فرا خوانده است. و این نعمت را به آن مقید ساخته است، آنان را بر حذر داشته از این که کفران این نعمت کنند.
پس هر کس این وصیت را بپا دارد، جانشین نیک برای پیامبر باشد، و شکر نعمت ارزنده قرآن را با پاسداری از اهل بیت، بجای آورد. قرآن و عترت در مواطن و مشاهد قیامت تا ورود در حوض از او جدا نمی شوند و کار نیک او را نزد پیامبر پاس می دارند. و همین او را کفایت می کند، خدا پاداش کامل به وی می دهد. و هر که وصیت را ضایع سازد و کفران نعمت کند، حکم به عکس است.
فرمایش پیامبر که می گوید: «بنگرید درباره قرآن و عترت پس از من چگونه اید»، به آنچه گفته شد به خوبی ناظر است. زیرا «نظر» به معنای تأمل و تفکر است، و معنای فرمایش پیامبر این است: تفکر کنید و اندیشه خود را در جانشینی من بکار بندید، که آیا خلف راستین هستید یا خلف نابکار؟
سرنوشت انسان در گرو قرآن و عترت
اینکه در حدیث ثقلین آمده است: «به کتاب خدا متمسک شوید تا در گمراهی نیفتید و نلغزید»، «خدا را به یاد شما می آورم درباره
[صفحه 102]
اهل بیتم»، «بر قرآن و عترت پیشی نگیرید وگر نه هلاک می شوید»، «تا زمانی که به قرآن و اهل بیت متمسک هستید، هرگز گمراه نشوید»، سرنوشت ساز بودن تمسک به قرآن و عترت را نشان می دهد. و هشداری است بر این که با بی توجهی نسبت به قرآن و عترت و جدایی از آن دو، انسان هلاک می شود، و به کمال مطلوب نمی رسد. و در میان امواج پر تلاطم خواسته های نفسانی می افتد، و عقاید پوچ و مذاهب خرافی و اندیشه های شیطانی آدمی را به سوی خود می برد، دامهایی از فتنه ها او را در بند می کشد، در باتلاقی از گمراهیها و تفسیر به رأیها و انحرافها فرو می رود، صراط مستقیم را گم می کند، استعدادهای اصیل و فطری او سرکوب می شوند و سرانجام در دوزخی از اضطرابها و ناامیدی ها و آشفتگیهای فکری و عقیدتی جان می سپارد. و با کوله باری سنگین از نادانی و کج اندیشی و تحریف مبانی دین به شقاوت ابدی گرفتار می آید. و از آن جا که عهد الهی را پاس نداشته و امانتداری مسئول نبوده است، و توشه گرانمایه قرآن و عترت را با خود همراه ندارد، رحمت خداوند او را شامل نمی شود، و برای همیشه در جهنم می سوزد و عذابی بس دردناک را می چشد.
بدرالدین رومی در «تاج الدرة» شعر زیر را این گونه شرح می دهد:
دَعا الی اللّه فالمتمسّکون به مُتمسّکون بِحَبْل غیرَ مُنْفَصِم پیامبر جن و انس، عرب و عجم، مردمان زمان خود و دیگر مردمان تا قیامت را به دین خدا و آنچه رضای خدا در آن است، فرا
[صفحه 103]
خواند، کسانی که به دین او چنگ زنند و دعوتش را آن گونه که باید و از سر صدق اجابت کنند، به وسیله ای دست می یازند که متصل به خداست و آنان را به رضوان اکبر می رساند، بی آن که هرگز انفصالی پدید آید.
و آن گاه می گوید: این سبب چیزی نیست جز کتاب خدا، و کسانی از عترت آن حضرت که عصمت و طهارت دارند.
سپس آیه مودت و حدیث ثقلین را نقل می کند و می نویسد:
«و هذا نَصٌّ فی المقصود، فمن تمسّک بکتاب اللّه تمسّک بهم، و من عَدَلَ فهم عدل عن کتاب اللّه من حیث لا یدری و هو یقول: آمنتُ باللّه و بکُلّ ما ثَبَتَ مجئ رسول اللّه به مِن عنداللّه (فلا و ربُّک لا یؤمنون حتّی یحَکِّموک فیما شَجَرَ بینهم ثم لا یجِدوا فی أَنْفُسِهم حَرَجا مِمّا قَضَیتَ و یسَلِّموا تسلیما). این حدیث آشکارا و روشن مقصود را می رساند، پس هر کس به کتاب خدا متمسک شود، به عترت پیامبر چنگ زده است، و هر که از عترت روی گرداند، ناخود آگاه از کتاب خدا روی برتافته است، در حالی که می گوید به خدا و آنچه پیامبر از جانب خدا آورده ایمان آورده ام. (خدا در قرآن می گوید:) «به خدا سوگند به تو ایمان نمی آورند، مگر این که تو در مشاجرات (و مسائل اختلافی) بین آنها داوری کنی، و آنان کوچکترین وسوسه ای در دل خود نسبت به حکم تو نیابند، و تسلیم محض داوریت شوند.
سعدالدین تفتازانی در کتاب شرح المقاصد می گوید:
«الاتری؟ أنّه علیه الصلاة و السلام - قَرَنَهم بکتاب اللّه - تعالی - فی کون
[صفحه 104]
التمسّک بهما مُنقِذا من الضلالة؛ و لا معنی للتمسک بالکتاب الاّ الأَخْذ بما فیه، من العِلم و الهدایة، فکذا فی العترة». آیا نمی نگرید که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم (در حدیث ثقلین) خاندان خود را با قرآن همردیف قرار داده است، در اینکه چنگ زدن به دامان این دو (و پیروی از این دو)، مردم را از گمراه شدن نجات می دهد؟ و چنانکه چنگ زدن به قرآن، بجز پیروی از دستورات و هدایت قرآن معنایی ندارد، چنگ زدن به خاندان پیامبر نیز به همین معنی است (فراگیری معارف و تعالیم آنان و پیروی از آن معارف و تعالیم).
جدائی ناپذیری قرآن و عترت
از جمله «لن یفترقا حتّی یرِدوا عَلَی الْحَوْضَ»، که در احادیث فراوانی آمده است به طور صریح استفاده می شود که قرآن و عترت همواره با همند، و هرگز از هم جدا نمی شوند.
معنای «لن یفترقا» نفی ابدی است، یعنی تا قیامت در همه زمانها و عصرها قرآن با عترت است. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به نقل از مبدأ وحی این مطلب را اعلام می کند. و می گوید: «خداوند لطیف و دانا این خبر را داده است». و از آن جا که جمله فوق قطعی الصدور است، و ممکن نیست سخن وحی و وعده پیامبر خلاف واقع در آید. می توان دریافت که تلازم قرآن و عترت همیشگی است، و یکی دیگری را
[صفحه 105]
تأیید می کند. قرآن مردم را به تمسک و تبعیت از عترت فرا می خواند، و عترت از مردمان می خواهد که به قرآن عمل کنند، و آن را ملاک قرار دهند، هر کدام بر حجیت دیگری گواهی می دهد. و این دو میراث گرانمایه پیامبر با هم راه رستگاری و کشتی نجات امت اسلامی و عامل استواری دین و رهیابی درست در زندگی است.
بزرگان اهل سنت از حدیث همین جداناپذیری را استفاده کرده اند، سخن تفتازانی که در پیش یادآوری گردید این مطلب را تأیید می کند، و سخنان زیر نیز مؤید این موضوع است:
1. علامه مناوی پس از نقل حدیث ثقلین، و توجه به معنای آن، جداناپذیری قرآن و اهل بیت را تا روز قیامت یادآور می شود و به نقل از شریف (سمهودی) می نویسد: «هذا الخبر یفهم وجودَ من یکون اَهلاً لِلتمسک به مِنْ اهل البیت و العترة الطاهرة فی کلّ زمنٍ الی قیام الساعة، حتی یتوجَّهَ الحثُّ المذکور الی التمسک به، کما انّ الکتاب کذلک. فلذلک کانوا اَمانا لِاهل الارض، فاذا ذَهَبوا ذَهَبَ اهل الأرض». این خبر می فهماند از اهل بیت و عترت طاهره، کسی که اهلیت برای تمسک دارد، در همه زمانها تا برپایی قیامت موجود است. و آن گونه که تمسک به قرآن توصیه شده، تمسک به اهل بیت نیز سفارش شده است، و از این رو سبب ایمنی و بقایند برای ساکنان زمین. و آن گاه که آنان از زمین بروند، اهل زمین نابود می شوند.
2. ابن حجر نیز در صواعق می گوید: «و فی احادیث الحَثّ علی التمسّک باهل البیت اشارة الی عدمِ انقطاع مستاهل منهم للتمسک به الی یوم
[صفحه 106]
القیامة، کما ان اللکتاب العزیز کذلک، و لهذا کانوا امانا لاهل الأرض». احادیثی که مردمان را بر تمسک به اهل بیت فرا می خوانند، اشاره به این دارد که از اهل بیت تا روز قیامت، کسی که برای تمسک شایسته است، همواره وجود دارد. چنانچه کتاب خدا چنین است، و از این رو آنان سبب ایمنی و بقایند برای ساکنان زمین.
3. ملک العلما در کتاب «هدایة السعداء» پس از نقل حدیث ثقلین می نویسد: «پس بدین حدیث ثابت شد که بقاء ایشان تا قیام قیامت باشد، و ایشان راه نمایان بحق اند».
4. سعید بن مسعود کازرونی در کتاب «المنتقی» می نویسد:
«و من طعن فی نَسَب شخص من أولاد فاطمه (رض) بأن قال: أَفْنَی الحجاج بن یوسف ذریتها ولم یبْق احدٌ منهم، و لیس فی الدنیا احد یصِحُّ نَسَبُه الیها، فقد ظلم و کذب و أساء، فانّ تعمّد ذلک بعد ما نشأ فی بلادِ علماء الدین، کاد یکون کافرا. لأنّه یخالِفُ ما قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم... انّی تارکٌ فیکم ما ان تَمَسَّکْتم به لن تضلّوا بعدی... کتاب اللّه ... و عترتی اهل بیتی، و لن یفترقا حتی یردا علی الحوض... فماد ام القرآن باقیا فأولاد فاطمه باقون، لظاهر الحدیث الصحیح». هر کس درباره فرزندان فاطمه (س) به ناسزا بگوید: حجاج بن یوسف ذریه وی را نابود کرده، و احدی از ایشان باقی نمانده است، و در دنیا نمی توان کسی را یافت که به فاطمه منسوب باشد. براستی ستم ورزیده و دروغ گفته، و سخن زشت و ناروا بر زبان رانده است. و اگر در شهرهایی به سر می برد که دارای عالمان دینی اند، و به عمد این سخن را بگوید، به مرز کفر و بی دینی
[صفحه 107]
نزدیک می شود. زیرا باور او بر خلاف فرموده رسول خداست که می گوید: در میان شما چیزی بر جای نهادم که اگر به آن متمسک شوید هرگز پس از من گمراه نشوید، کتاب خدا و عترتم. این دو هرگز از هم جدا نمی شوند، تا در حوض نزد من آیند... براساس ظاهر این خبر صحیح، مادام که قرآن باقی است، فرزندان فاطمه باقی اند.
براساس همین جدائی ناپذیری قرآن و عترت و نقش اساسی و مهم عترت در هستی و بقای انسانها باید گفت: در زمان ما نیز فردی از عترت موجود است، و ما باید در کنار قرآن به وی چنگ زنیم، و از او خواهان هدایت شویم. و این فرد براساس روایاتی که از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم رسیده و به حد تواتر می رسد، همان موعود آخرالزمان مهدی (س) است. که روزی ظهور می کند و عدل و داد را در گیتی می گستراند و عیسی علیه السلام پشت سر او نماز می گزارد.
نقش محوری قرآن و عترت
حدیث ثقلین در بسیاری از نقلها، قرآن را به عنوان وسیله و رابطی بین خدا و مردم معرفی می کند. و جمله ای که در آن انسانها موظف شده اند به کتاب خدا متمسک شوند تا از گمراهی نجات یابند، در این حدیث از متواترات است. و نیز در احادیث بسیاری قرآن ثقل اکبر و عترت ثقل اصغر، عنوان شده است. که خود جایگاه برجسته و نقش محوری قرآن را می نمایاند.
بنابر گفته تفتازانی تمسک به قرآن چیزی جز پیروی از دستورات و
[صفحه 108]
رهنمودهای هدایت بخش قرآن نیست، و حدیث ثقلین خود در برخی از نقلها آشکارا به این مطلب اشاره دارد و در آن آمده است:
«ایها الناس أنّی تارک فیکم امرین لن تضلّوا ان اتّبعتموهما؛ و هما کتاب اللّه و اهل بیتی عترتی». ای مردم من در میان شما دو چیز بر جای می گذارم که اگر از آن دو پیروی کنید هرگز گمراه نشوید، یکی از آن دو کتاب خداست و دیگر اهل بیت و عترتم.
ملا علی قاری نیز در شرح حدیث ثقلین می نویسد:
«فالتَمَسُّک بالقرآن التعلّق بأمره و نهیه و اعتقاد جمیع ما فیه و حقّیته، والتمسّک بعترته مَحَبّتهم و متابعةُ سِیرتهم». تمسک به قرآن به این است که انسان به امر و نهی آن بها دهد و عمل کند، و بر همه آنچه در قرآن آمده اعتقاد یابد، و حقّیت و درستی آنها را بپذیرد. و تمسک به عترت، محبت آنان است، و پیروی از سیره و روش آنها.
و نیز پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم می فرماید:
«اعملوا بالقرآن، اَحِلّوا حلالَه، و حَرّموا حَرامه، وَ اقْتَدوا به، و لا تکفروا الشی ء منه، و ما تشابه (علیکم) فَرُدّوه الی اللّه - عزوجل - و الی اُولی العلم من بعدی - کَیما - یخْبِروکم». به قرآن عمل کنید، به حلال و حرامش پایبند باشید، و قرآن را مقتدای خود (و اساس) قرار دهید و چیزی (از حقایق و مسائل مطرح شده در قرآن) را منکر نشوید و نادرست ندانید. آنچه را بر شما مشتبه می شود و نمی توانید معنای درست آن
[صفحه 109]
را دریابید، به خدا و عالمان ویژه پس از من برگردانید، تا شما را از حقیقت آن آگاه سازند.
فراخوانهای قرآن و عترت
آنچه در قرآن آمده است، جوهر رسالت پیامبران را تشکیل می دهد. و عترت نیز مردمان را به اصول مطرح شده در این کتاب آسمانی فرا می خواند، برخی از تعالیم حیات بخش قرآن چنین است:
برپایی قسط و دادگری در میان مردم
از مهمترین اصولی که قرآن مردمان را به سوی آن فرا می خواند و کوششهای فراوان پیامبران را برای استوار ساختن بنای آن یادآور می گردد، اقامه قسط و داد است. و از برخی آیات به طور صریح استفاده می شود که بر پایی قسط و دادگری یگانه هدف اصیل بعثت پیامبران و فرود آمدن کتاب آسمانی و میزان الهی است.
بنابراین اصل، تا زمانی که قسط و دادگری بر همه شئون اجتماعی و در تار و پود جامعه در همه زمینه ها و خط مشیها حاکم نگردد، جامعه اسلامی تحقق نمی پذیرد.
«لقد اَرْسَلنا رُسُلَنا بالبینات، و اَنْزَلنا معهم الکتابَ و المیزانَ، لیقومَ الناسُ بالقِسط». همانا پیامبران را با نشانه های آشکار برانگیختیم، و با آنان کتاب و میزان فرستادیم، تا مردمان به قسط و دادگری برخیزند (و همه چیز بر پایه داد و دادگری باشد).
[صفحه 110]
چنانچه در این آیه و نظائر آن ملاحظه می شود، برپایی قسط یک وظیفه همگانی است، و در همه روابط اجتماعی و مسائل اقتصادی، قضاوت ها و... باید حاکم گردد. اقامه دادگری دستور تردید ناپذیر قرآن است، و شیوه ای سعادت آفرین برای سامان زندگی انسانهاست که خدا آن را دوست می دارد و می پسندد. این فرمان به اندازه ای مهم و محوری و اساسی است، که اگر قرآن به جز این چند آیه رهنمود دیگری نمی داشت، بجا بود ثقل اکبر دانسته شود.
عدالت اجتماعی
از فراخوانهای مهم قرآن گسترش عدل در جامعه، واداشتن مردم به پذیرش آن، و دمیدن روح عدالت اجتماعی در جامعه انسانی است. دین خدا به عدل زنده است،و صراط مستقیم به آن پیموده می شود. و مردمان وظیفه دارند در هر شرایطی عادلانه رفتار و عمل کنند، و در مسیر عدالت گام نهند و ذره ای نلغزند. و رهنمودهای قرآن در این زمینه به تنهایی کافی است، که قرآن را پیامبر بزرگوار اسلام ثقل اکبر معرفی کند.
«اِنّ اللّه َ یأْمُرُ بالعَدل و الاِحسان». خداوند (همه را) به اجرای عدالت و احسان (به یکدیگر) فرا می خواند.
رهایی و آزادی انسان
قرآن فرو فرستاده شد تا تیره روزیها و فلاکتها را از آدمی دور کند، و بندهایی که برپای و دست و اندیشه انسان نهاده اند، و توان حرکت سازنده و درست را از وی ستانده اند، بگسلد. و با دعوت به پرستش
[صفحه 111]
خدا و عبودیت برای او، آنان را به معنای واقعی کلمه آزاد سازد. به گونه ای که در برابر ستمگران و طاغوتیان سر فرود نیاورند، از هیچ چیز جز خدا نترسند، همه انسانها خود را با هم برابر بدانند، و طوق بندگی کسی را بر گردن ننهند. پیداست که رهایی انسان از قید و بندها و زنجیرهای اسارت آور، و دستیابی به آزادی و کرامت انسانی و درک این منزلت شرافت آفرین و سترگ، بسی نفیس و گرانمایه است و از این نظر نیز قرآن ثقل اکبر به حساب می آید.
«... یأمُرُ هم بالمعروف، و ینها هم عن المنکر، و یحلّ لهم الطَیبات، و یحَرّم علیهم الخَبائث، و یضَعُ عنهم اِصْرَهُم و الأغلالَ التی کانت علیهم...». پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم مردمان را به نیکی فرا می خواند و از زشتی و بدی باز می دارد، پاکیزه ها را حلال می کند و پلیدیها را حرام می سازد. و باری را که بر دوش مردمان سنگینی می کند بر می دارد، و زنجیرهایی که آنان را در بند کرده اند می گسلد.
«قل: یا اهل الکتاب تَعالوا إلی کلمة سواءٍ بیننا و بینکم، الاّ نعبُدَ الاّ اللّه و لا نُشرک به شیئا، و لا یتَّخِذَ بَعضُنا بَعْضا اَربابا من دونِ اللّه ». بگو ای اهل کتاب! بیایید به کلمه ای که ما و شما یکسان بدان معتقدیم گردن نهیم، جز خدا را نپرستیم، و چیزی را شریک او قرار ندهیم، و برخی از ما برخی دیگر را ارباب و خدایگان خود نگیرد...
ساماندهی مادی و معیشتی
قرآن فعالیت پیامبران را تنها به قلمروهای معنوی منحصر نمی سازد، بلکه از آنان می خواهد برای بالا بردن سطح زندگی مادی و
[صفحه 112]
معیشتی انسانها نیز بکوشند. زمینه های فساد را از جامعه ریشه کن سازند، و به انواع اصطلاحات دستیازند، مردمان را به کار و تلاش فرا خوانند، با هر گونه روابط اقتصادی نا سالم و سلطه آفرین را که به شکاف طبقاتی می انجامد مبارزه کنند، و بهترین نعمتها و پاکیزه ترین چیزها را به مردمان ارزانی دارند، در این راه استوار بایستند و توان خود را به کار گیرند.
این رسالت نیز بسیار اساسی است، و با توجه به نقش بنیادی آن می توان قرآن را ثقل اکبر نامید.
«اِنْ اُرید الاّ الاصلاحَ ما اسْتَطَعْتُ...». جز اصلاح جامعه - تا سر حد توانایی - قصدی ندارم.
«وَ زِنُوا بالقِسْطاس المستقیم، و لا تَبْخَسُوا النّاس اَشیاءَهُم». با ترازوی درست وزن کنید، و چیزهای (کار و کالا و هر چیز بهادار) مردمان را کم بها مکنید.
سازندگی معنوی
قرآن کتاب نور است، و می خواهد مردمان آلودگیها را از خود بزدایند، تزکیه شوند و علم و حکمت آموزند، از ظلمتها به درآیند، به سوی نور و معنویت حرکت کنند و حقیقت انسانی آنها زنده گردد.
و این واقعیت بر بسیاری از مردمان - اگر نگوییم همه آنها - پوشیده است و درک آن دشوار. و همه کس به این گنج گرانمایه و نامتناهی دسترسی پیدا نمی کند و عظمت آن را در نمی یابد. و از این جهت قرآن بس بزرگ است.
[صفحه 113]
«و انزلنا الیکم نورا مبینا». به سوی شما نوری آشکار فرستادیم.
«و یزَکّیهم و یعلّمهم الکتابَ والحِکمة». و مردمان را تزکیه کند و به آنان کتاب و حکمت آموزد.
«یا ایها الذین آمنوا اسْتَجیبوا للّه و لِلرسول، اذا دَعاکم لِما یحییکم». ای مؤمنان! چون خدا و پیامبر شما را به آیینی فرا خوانند که سرچشمه زندگی است بپذیرید.
مبارزه با ظلم و استثمار
خدا پیامبران را از میان توده مردم برانگیخته است، تا به طور ملموس مشکلات و گرفتاریهای مستمندان و مستضعفان را درک کنند و نیازهای آنان را دریابند. قرآن از پیامبر می خواهد تا به مسکینان، یتیمان و از راه ماندگان رسیدگی کند و حق آنان را بپردازد. و با آنان باشد و به زرق و برق دنیا رو نکند. و از حق پرستان روی برنتابد. و با کسانی که خواهان سلطه بر مردمند، و می خواهند آنها را به استضعاف بکشانند در افتد. شکوه و عظمت پوچ مستکبران و شادخواران را در هم شکند، انسانها را در راستای رسیدن به اهداف والا و سعادت بخش و مبارزه با طاغوتان به استقامت وا دارد. جبارانی را که به مردمان رحم نمی کنند، اموالشان را به یغما می برند، فرزندانشان را می کشند، و هیچ نوع کرامتی و ارزشی برای انسانها قائل نیستند، ستم می روزند و خیانت می کنند، سرنگون سازد و از میان بردارد. راههای اصلاح را هموار و آماده کند، و زمینه انتشار دادگری و استقرار حق و
[صفحه 114]
حیثیت انسانی را فراهم آورد.
این اصول الهی و انسانی نیز بس بزرگند، و مسئولیتی عظیم می طلبند. روح هر انسان آزاده ای خواستار حاکمیت این ارزشهاست. و بجاست که قرآن به خاطر مطرح ساختن آنها و دعوت عملی به آن، و نوید استقرار آن به طور کامل و فراگیر در آینده، ثقل اکبر خوانده شود.
«هو الذی بَعَثَ فی الاُمّیین رَسولاً منهم». اوست آن که در مردمی بی کتاب و درس ناخوانده رسولی از خود آنان برانگیخت.
«وَ اصْبِر نفسک مع الذین یدْعون رَبَّهم بالغداوَةِ والعَشی یریدون وَجْهَه و لا تَعْدُ عیناک عنهم تُریدُ زینةَ الحیاةِ الدنیا...». خویشتن را به همراهی با کسانی شکیبا ساز، که صبح و شام پروردگار خویش را می خوانند و او را همی طلبند، و چشم از ایشان بر مگیر تا خواستار زیور زندگی دنیا شوی...
«ما لکم لا تُقاتلون فی سبیل اللّه و المُستضعفین من الرجال والنساء و الوِلدان؟». چه تان شده است که در راه خدا (برای نجات) مردان و زنان و کودکان مستضعف کارزار نمی کنید؟
«و نُرید اَن نَمُنَّ علی الّذین اسْتُضْعِفوا فی الأرضِ و نَجْعَلُهم اَئِمَةً و نَجْعَلَهُم الوارثین». ما می خواهیم بر کسانی که در زمین فرو دست نگاه داشته شده اند منت نهیم، و آنان را رهبران و وارثان زمین قرار دهیم.
اتحاد و برادری
[صفحه 115]
قرآن منادی وحدت است و امت اسلامی را از تفرقه و جدایی و گروه گرایی برحذر می دارد. از این رو بایسته است مسلمانان از هر رنگ و نژاد و جنس که هستند خود را اعضای یک پیکر بینگارند، و در حق حیات و زیست با هم برابر بدانند، و برادر وار کنار هم زندگی کنند.
«وَاعْتَصِموا بحَبْل اللّه جمیعا و لا تَفَرَّقوا». به ریسمان الهی چنگ زنید و پراکنده مشوید.
«و انّ هذا صِراطی مُستقیما فاتّبِعُوه، و لا تَتَّبِعوا السُبُلَ فَتَفَرَّقَ بکم عن سبیله». همانا راه راست من همین (قرآن) است، پس از آن پیروی کنید، و پیرو راههای دیگر مشوید که شما را از راه خدا دور و پراکنده می سازد.
«اِنّما المؤمنونَ اِخوُة». مؤمنان برادران یکدیگرند.
از آن جا که عترت عدل قرآن است، و از آن جدائی ناپذیر، به سوی این اصول و ارزشها که در قرآن مطرح گردیده، فرا می خواند. فردی از عترت که مهدی است بر اساس احادیث فراوانی که از پیامبر رسیده است بار دیگر احکام الهی را به طور گسترده در جهان حاکم می سازد. به عدل و داد عمل می کند و عدالت را در همه جا می گستراند، سنت پیامبر را بپا می دارد، به مسکینان شفقت می ورزد و مستمندان را بی نیاز می کند. اموال و امکانات را به شیوه ای درست و مساوی تقسیم می کند و نیازمندیها را بر می آورد و با ظلم و ستم می ستیزد. و بدینگونه ثقل اصغر به تحقق بخشیدن اصول و مبانی و تعالیم ثقل
[صفحه 116]
اکبر می پردازد، و حقایق و آموزشهای قرآنی و وعده های کتاب خدا را در متن زندگی و عینیت حیات فردی و اجتماعی آشکار می سازد. از اینرو عترت ثقل اصغر است، و میراث گرانبهای دیگر پیامبر و احیاگر قرآن و ثقل اکبر در آخر الزمان.
علوم قرآن و عترت
در حدیث ثقلین (براساس برخی از نقلها) این جمله نیز جلب توجه می کند:
«و لا تُعلّمو هما فاِنّهما اعلمُ منکم». به قرآن و عترت نیاموزید که این دو از شما داناترند.
ابن حجر در صواعق می نویسد: «الحدیث یدلّ علی اَعْلَمیة اهل البیت، لانّه عبّر عنهم بالثقلین و هو یفید الأعلمیة». از حدیث ثقلین، اعلمیت اهل بیت استفاده می شود، زیرا از آنها به عنوان چیز گرانمایه و نفیس (و دارای وزنه و اهمیت زیاد) تعبیر کرده است، و این معنا، اعلمیت را می رساند.
این مطلب گویای آن است که حقایق مطرح شده در قرآن نزد اهل بیت است، و عترت و اهل بیت به تفسیر قرآن و کشف ظاهر و باطن آن (براساس کلام پیامبر) از دیگران اعلمند. و امت برای شناخت تعالیم آسمانی قرآن باید به اهل بیت رجوع کنند، و آموزشهای آنان را بر درک و دریافت خود مقدم دارند.
همچنین از این جمله و نیز با توجه به فرازهای دیگر حدیث روشن می گردد که عترت در این حدیث معنای خاص دارد، و همه منسوبان
[صفحه 117]
به پیامبر را شامل نمی شود. بلکه افراد ویژه ای منظورند، که همتای قرآنند، و تمسک به رهنمودهای آنها لازم است، و به عنوان همگام گرانمایه در کنار قرآن قرار دارند، و دوری از آنها گمراهی و تباهی می آورد.
پیامبر خود یکی از مصداقهای این عترت را شناسانده است. پرچمدار عدل، مُصلح امت که در آخر الزمان ظهور می کند، و دین را برپا می دارد و حقایق آن را آشکار می سازد و به تعالیم قرآنی دیگر بار حیات می بخشد و قرآن مهجور و متروک را دوباره بر سراسر زندگی انسان حاکم می سازد.
علی (ع) درباره او می گوید: «یعْطِفُ الهَوی علی الهُدی، اذا عطفوا الهدی علی الهوی، و یعطِفُ الرأی علی القرآن، اذا عَطَفوا القرآن علی الرأی... فَیرِیکم کیفَ عدلُ السیرة، و یحیی مَیتَ الکتابِ و السُنّه». (چون مهدی آید) هوا پرستی را به خدا پرستی بازگرداند، پس از آنکه خداپرستی را به هوا پرستی باز گردانده باشند رأیها و نظرها و افکار را به قرآن باز گرداند، پس از آنکه قرآن را به رأیها و نظرها و افکار خود بازگردانده باشند... آنگاه است که مهدی به شما نشان دهد که سیرت عدل کدام است، و زنده کردن کتاب و سنت چیست؟
ویژگیهای ابدال در حدیث ثقلین
سیوطی در کتاب الحاوی می گوید: برخی از نادانان کسانی را که به بزرگان و اولیاء (اللّه ) مشهور گشته اند انکار کرده اند. در حالی که احادیث و آثار براثبات آنان وارد شده است، و اَبدال، نقیبان، نجیبان،
[صفحه 118]
اَوتاد و اَقطاب از آنان به حساب می آید و انکار این گونه کسان که اهل عنادند در این زمینه قابل اعتنا نیست.
از ابوالزناد و نیز از ابی الدردا، نقل شده است که انبیا اوتاد (ستونهای استوار) زمین بودند، آنگاه که نبوت خاتمه یافت، خداوند بَدَل آنها گروهی از امت محمد را جایگزین ساخت که به آنان «اَبدال» گفته می شود. برتری اینان بر مردمان (تنها) به خاطر کثرت روزه، نماز و تسبیح بر مردمان نیست، بلکه از آن روست که اخلاق نیکو دارند، به راستی پارسایند، نیک نیت اند، دلهایشان سالم است. به خاطر خشنودی خدا و جلب رضای او، خیرخواه همه مسلمانانند و بردبارند و دلسوز، بی آن که خود را در ذلت افکنند متواضعند، کسی را لعن نمی کنند و نمی آزارند، به (حقوق) زیر دستان خود دستبردی نمی زنند، آنان را حقیر و ناچیز نمی انگارند، بر زبردستانشان حسادت نمی ورزند، خود را ناتوان نمی نمایانند، به دیگران زاری و التماس نمی کنند، خود رأی و خودپسند نیستند، حب دنیا در دل ندارند، نه امروز در وحشتند و نه فردا در غفلت.
از زاذان روایت شده که می گوید: «ما خَلَتِ الأرضُ بعد نوح من اثنی عشر فصاعدا یدْفع اللّه ُ بهم عن اهل الأرض». زمین پس از نوح از دوازده نفر و بیشتر از آن خالی نگشته است، خداوند به آنان (بلاها را) از ساکنان زمین دور می کند.
سهل بن عبداللّه می گوید: «صارت الأبدال اَبدالاً بأربعة: قلّةِ الکلام، و قلّةِ الطعام و قلة المنام و اعتزال الأنام». اَبدال به چهار چیز اَبدال
[صفحه 119]
شده اند؛ به کم گویی، میل اندک به غذا و خوراک، کم خوابی و دوری از مردم.
باری، از این روایات درباره اَبدال پیداست که آنان انسانهای کامل و فراتر از افراد معمولی اند. و به روشنی می توان دریافت که این صفات و آثار به طریق اَولی در عترت منظور در حدیث ثقلین موجود است. و به خاطر همین محوریت است که باید به آنها چنگ زد، و هدایت را در آنان جُست. و به این ترتیب عترت و اهل البیت (به معنای خاص کلمه) بسی بلند مرتبه تر از اَبدال است. و ثقلیت و گرانمایه بودن آنان نیز بدان خاطر است که آن ها تحقق بخش حقایق قرآنی اند، و کتاب خدا را چنانکه شایسته است تفسیر می کنند.
آنچه درباره بیعت و پیوست اَبدال به مصداقی روشن از عترت، یعنی مهدی (ع) آمده، دلیلی روشن بر این مطلب است. حذیفه به نقل از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در مسأله مهدی و ظهور وی نقل می کند:
«فتخرج الأبدال من الشام و أشباههم، و یخرج إلیه النجباءُ من مصر، و عصائبُ اهل المشرق و اشباههم، حتّی یأتوا مکّه، فیبایع له بین الرُکنِ والمقام، ثم یخرج متوجّها الی الشام، و جبرئیل علی مقدّمته، و میکائیلُ علی ساقته، یفرَحُ به اهل السماء و اهل الأرض، والطیرُ و الوحوش، و الحتیان فی البحر، و تزیدُ المیاهُ فی دولته، و تمدّ الأنهار، و تُضعفُ الأرضُ أُکُلِها، و تُستَخرجُ الکنوز کُلُّها».
اَبدال و همانند آنان از شام (خارج می شوند و قیام می کنند) و نجبا از مصر، و نیز گروههایی از شرقی ها. اینان در مکه بهم می رسند، و با
[صفحه 120]
مهدی (که از فرزندان پیامبر است) بین رکن و مقام بیعت می کنند. در این هنگام مهدی (ع) به طرف شام روانه می شود، در حالی که جبرئیل پیشاپیش و میکائیل پشت سر اوست (در زمان ظهور و حکومت او) اهل آسمان و زمین، پرندگان، حیوانات وحشی و موجودات دریایی، شاد می شوند (شادمانی همه را فرا می گیرد). در دولت او آبها فراوان می گردد و رودخانه ها در بستر دشتها می گسترد، زمین خوردنیها (و رستنیهایش ) را چند برابر می کند، و همه گنجهایش را خارج می سازد.
گرانمایه بودن عترت
نظام الدین نیشابوری در تفسیر خود، ذیل آیه 101 سوره آل عمران حدیث ثقلین را نقل می کند و می نویسد: «... علی ان عترته و ورثته یقومون مقامه بحسب الظاهر ایضا لهذا قال: انی تارک فیکم الثقلین...». گذشته از این، عترت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و ورثه آن حضرت، به حسب ظاهر نیز قائم مقام و جانشین پیامبرند، و به همین خاطر پیامبر فرمود: من در میان شما دو چیز گرانبها بر جای می گذارم...
مناوی در فیض القدیر می گوید: «و هذا مع ما عُلم من حضوصیتهم بالنبی و ما لهم من حرمته، فانّهم اصوله التی نَشَأَ عنها و فروعه التی نشأوا عنه کما قال: فاطمة بضعة منّی». نسبت اهل بیت به پیامبر، آنها را از ویژگیهای خاصی بر خوردار کرده است، و آنان همچون پیامبر دارای حرمت و احترام اند. زیرا اهل بیت آن حضرت اصول (و ریشه های) او
[صفحه 121]
هستند که پیامبر از آنها نشأت گرفته است، و به شاخه هایی می مانند که از او روییده اند. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم خود فرموده است: فاطمه پاره تن من است.
شارح مشکاة در ذیل حدیث ثقلین و در توضیح این جمله حدیث «اُذَکّرکم اللّه اهل بیتی» که در برخی از نقلها آمده می گوید: «المعنی اُنبّهکم حَقّ اللّه فی محافظتهم و مراعاتهم و اکرامهم و احترامهم و محبّتهم و مودّتهم». معنای (خدا را به یاد شما می آورم درباره اهل بیتم) این است، که شما را آگاه می سازم نسبت به حق خدا درباره محافظت از اهل بیت و مراعات آنها، و اینکه آنان را گرامی بدارید، احترام کنید، محبت ورزید و دوستشان بدارید.
مولوی مبین در شرح حدیث ثقلین در کتاب «وسیلة النجاة» می نویسد:
«چنانچه امتثال به احکام کتاب خدا از فرض است؛ همچنین اطاعت و انقیاد اوامر اهل بیت به جوارح و ارکان، و محبت و عقیدت و مودّت به ایشان به قلب و جنان، واجب و فرض است».
مناوی به نقل از قرطبی و دیگران در ذیل حدیث ثقلین نسبت به عترت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم چنین می نویسد: «هذه الوصیة و هذا التأکید العظیم، یقْتَضی وجوبَ احترام آله و توقیرهم و محبّتهم، وجوبَ الفروض المؤکّدة التی لا عُذر لاِحدٍ فی التَخَلّف عنهما». این گونه سفارش و تأکید زیاد، اقتضا می کند احترام آل پیامبر و بزرگداشت آنها و محبتشان، به نحو واجب مؤکد، لازم شود، و برای احدی در تخلف از کتاب و عترت عذری