فوج

او وفات کرد ولی در میانتان کسی را به جانشینی گذاشت که این قدر است. و ب
امروز پنجشنبه 13 اردیبهشت 1403
تبليغات تبليغات

تصریح به صاحب خانه علیه السّلام


 


اشاره و تصریح به صاحب خانه علیه السّلام


 

[٨5٧]١-علی بلال گفت: از ابو محمّد حضرت عسکری علیه السّلام دو سال پیش از درگذشتش چیزی به من رسید که از جانشین پس از خودش خبر می داد. سپس [باز]سه روز پیش از درگذشتش چیزی به من رسید که از جانشین پس از خودش خبر می داد.

[٨5٨]٢-ابو هاشم جعفری گفت: به حضرت عسکری علیه السّلام عرض کردم: جلالت شما مرا از پرسش از شما بازمی دارد، به من اجازه می فرمایید از شما بپرسم؟ فرمودند: بپرس. عرض کردم: سرورم آیا شما فرزندی داری؟ فرمودند: بله. عرض کردم: اگر حادثه ای برای شما روی داد کجا دنبال او بگردم؟ فرمود: در مدینه.

[٨5٩]٣-عمرو اهوازی گفت: ابو محمّد حضرت عسکری علیه السّلام پسرش را به من نشان داده، فرمودند: این رهبر شما پس از من است.

[٨6٠]4-حمدان قلانسی گفت: به عمری گفتم: ابو محمّد علیه السّلام وفات کرد؟ به من گفت: وفات کرد امّا در میانتان کسی را به جانشینی اش گذاشت که گردنش مثل این است. و به دستش اشاره کرد.

[٨6١]5-محمّد عبد اللّه گفت: از حضرت عسکری علیه السّلام هنگامی که زبیری-خدا او را لعنت کند-کشته شد، چنین صادر شد. این سزای کسی است که به خداوند دربارۀ اولیایش گستاخی کند. او می پنداشت درحالی که برایم فرزندی نیست مرا می کشد. چگونه قدرت خداوند را دربارۀ خودش دید. و برایش فرزندی در سال دویست و پنجاه و شش به دنیا آمد که او را «م ح م د» نامید.

[٨6٢]6-ضوء بن علی عجلی از مردی پارسی که نامش را برده روایت کرده که گفت: من به سامره آمدم و هماره بر در حضرت عسکری علیه السّلام بودم تا مرا خواند. به نزدش رفتم و سلام دادم. فرمودند: چه چیزی تو را این جا آورده است؟ عرض کردم: میل خدمت به شما. او گوید: حضرت به من فرمود: پس همین جا بمان. او گوید: من در خانه با خادمان بودم. سپس بیرون رفتم تا چیزهایی را از بازار برایشان بخرم. وقتی مردانی در خانه بودند من بدون اجازه خواستن داخل می شدم. روزی درحالی که حضرت در اتاق مردان بود خواستم به نزدشان بروم. آن گاه حرکتی در خانه شنیدم و به من گفتند: «در جایت بمان.

حرکت نکن! و من جرأت نکردم کاری بکنم. نه به داخل رفتم و نه بیرون شدم. آن گاه کنیزی که به همراهش چیزی پوشیده بود از کنارم گذشت. سپس به من گفتند: داخل شو. و آن کنیز را هم صدا زدند. به سوی ایشان بازگشتم و ایشان به کنیز فرمودند: آنچه را به همراه داری آشکار کن. و او از پسری سفید و زیبارو پرده برداشت. و حضرت پارچه را از روی شکمش برداشت. مویی بود سبز -نه سیاه-که از پایین گلو تا نافش روییده بود. و فرمود: این رهبر شما است. سپس به کنیز فرمان داد تا او را ببرد. و من پس از آن او را ندیدم تا حضرت عسکری درگذشت.

نام کسانی که ایشان علیه السّلام را دیده اند

[٨6٣]١-عبد اللّه جعفر حمیری گفت: من و شیخ ابو عمرو [نایب اول امام زمان علیه السّلام]-خدا او را بیامرزد-نزد احمد اسحاق بودیم. احمد اسحاق [با چشم وابرو]به من اشاره کرد که از او دربارۀ جانشین بپرسم. پس به او گفتم: ای ابا عمرو! می خواهم از شما دربارۀ چیزی بپرسم درحالی که در آنچه می خواهم بپرسم شکّی ندارم. اعتقاد و دین من این است که زمین جز چهل روز پیش از رستاخیز از حجّت تهی نمی شود. و چون آن روز فرارسد حجّت برداشته شده، در توبه بسته می شود.

ایمان آوردن کسانی که قبلا ایمان نیاورده اند یا در ایمانشان عمل نیکی انجام نداده اند سودی به حالشان نخواهد داشت. [انعام (٧) :١5٨]و آنان بدترین آفریدگان خداوندند. آنان کسانی هستند که رستاخیز بر ضدّ آن برپا می شود. امّا دوست دارم که به یقینم افزوده شود. و همانا ابراهیم علیه السّلام از پروردگار عزّتمند خواست که به او چگونگی زنده گرداندن مردگان را نشان دهد.

فرمود: مگر ایمان نیاورده ای. گفت: چرا بلکه برای این است که دلم آرام شود. [بقره (٢) :٢6٠]ابو علی احمد اسحاق از حضرت هادی علیه السّلام برایم نقل کرده، گفت: از ایشان پرسیدم: من با چه کسی کار کنم یا از چه کسی [دینم را]بگیرم و سخن چه کسی را بپذیرم؟ و حضرت به او فرمودند: عمری مورد اطمینان من است. آنچه را از من به تو برساند از من می رساند. و آنچه از سوی من به تو بگوید از سوی من می گوید. از او بشنو و اطاعت کن. که او مورد اطمینان و امانتدار است. و ابو علی به من گفت که خودش از حضرت عسکری علیه السّلام مانند آن را پرسیده و ایشان به او فرموده اند: عمری و پسرش مورد اطمینان اند. آنچه از من به تو رسانند، از من می رسانند و آنچه از سوی من به تو بگویند از سوی من می گویند. از آنان بشنو و اطاعتشان کن که ایشان مورد اطمینان اند و امانتدار. و این سخن دو امام است که دربارۀ تو آمده است. او گوید: پس ابو عمرو سجده کنان به زمین افتاد و گریه کرد. سپس گفت: بپرس از آنچه می خواستی. گفتم: تو پس از حضرت عسکری علیه السّلام، جانشین او را دیده ای؟ گفت: آری به خدا سوگند و قامت او این قدر بود.

و با دستش اشاره کرد. به او گفتم: یک پرسش دیگر هم هست. گفت: بپرس. گفتم: اسم آن حضرت چیست؟ گفت: بر شما حرام شده که از این موضوع بپرسید. و من این را از پیش خودم نمی گویم. مرا نرسد که حلال و حرام کنم. بلکه از آن حضرت علیه السّلام روایت می کنم. موضوع نزد سلطان (خلیفه) چنین است که حضرت عسکری درگذشته و فرزندی به جا نگذاشته است. میراثش را تقسیم کرده و کسی که در آن حقّی نداشته آن را برداشته است. و اینک خانواده اش می آیند و می روند و کسی نیست که جرأت کند به آنان آشنایی داده، یا چیزی به ایشان برساند. و وقتی نام او بر زبان ها افتد به تعقیبش برمی خیزند. پس، از خدا پروا کرده، از این سخن درگذرید.

کلینی-خدایش بیامرزد-گوید: بزرگی از اصحاب ما که اسمش از یادم رفته [٨64]٢-محمّد بن اسماعیل بن موسای جعفر که پیرمردترین فرزندان رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-در عراق بود، گفت: او را میان دو مسجد دیدم درحالی که کودکی بود.

[٨65]٣-موسای محمّد گفت: حکیمه دختر حضرت جواد علیه السّلام که عمّۀ پدر حضرت است به من گفت که او را در شب تولّد و پس از آن دیده است.

[٨66]4-حمدان قلانسی گفته است: به عمری گفتم: حضرت عسکری وفات کرد؟ گفت: او وفات کرد ولی در میانتان کسی را به جانشینی گذاشت که این قدر است. و با دستش اشاره کرد.

[٨6٧]5-فتح (غلام زراری) گفت: از ابو علی مطهّر شنیدم که می گفت او را دیده است و قامتش را برای او وصف کرده است.

[٨6٨]6-خادمۀ ابراهیم بن عبده نیشابوری گفت: او به همراه ابراهیم بر صفا ایستاده بوده که آن حضرت علیه السّلام آمده تا رو به ابراهیم ایستاده است. و کتاب مناسکش را گرفته، چیزهایی به او فرموده است.

[٨6٩]٧-ابو عبد اللّه صالح گفته که او ایشان را کنار حجر الاسود دیده است. درحالی که مردم برای آن سنگ کشمکش می کردند و او می فرمود: این چنین فرمان داده نشده اند.

[٨٧٠]٨-ابو علی احمد از پدرش روایت کرده که گفته است: من آن حضرت علیه السّلام را پس از درگذشت حضرت عسکری علیه السّلام دیدم، هنگامی که به بلوغ نزدیک بود و دست و سرش را بوسیدم. [٨٧١]٩-احمد نضر از قنبری-مردی از فرزندان قنبر بزرگ [غلام امیر مؤمنان علیه السّلام]-غلام حضرت رضا علیه السّلام روایت کرده و گفته است: سخن از جعفر علی [جعفر کذّاب]به میان آمد. او جعفر را نکوهید. من گفتم: غیر از او [از فرزندان امام]کسی نیست. [اگر هست]تو او را دیده ای؟ گفت: من ندیده ام. ولی غیر من او را دیده است. گفتم: و چه کسی او را دیده است؟ گفت: جعفر دوبار او را دیده و حدیثی دارد.

[٨٧٢]١٠-ابو محمّد وجنانی به من خبر داد از کسی که او را دیده بود. که آن حضرت ده روز پیش از آنچه روی داد از خانه خارج شد درحالی که می فرمود: خدایا تو می دانی که این جا از محبوب ترین زمین ها است اگر طردشدنی نبود-یا سخنی مانند این.

[٨٧٣]١١-علی قیس از یکی پاسبانان عراق روایت کرده که گفت: چندی پیش سیما را در سامره دیدم که در آن خانه را شکست و آن حضرت درحالی که طبرزینی به دستشان بوده بیرون آمده، به او فرمود: در خانۀ من چه می کنی؟ و سیماء گفت: جعفر پنداشته که پدرتان درگذشته و فرزندی نداشته است. اگر خانۀ شما است رهایتان می کنم. و از خانه بیرون رفت. علی قیس گوید: آن گاه که خادمی از خادمان خانه به نزد ما آمد، از او دربارۀ این خبر پرسیدم گفت: چه کسی این را به تو گفته است؟ گفتم: یکی از پاسبانان شهر گفته است. گفت: نمی شود چیزی از مردم پنهان بماند.

[٨٧4]١٢-عمرو اهوازی گفت: حضرت عسکری علیه السّلام او را به من نشان داد و فرمود: این است رهبر شما.

[٨٧5]١٣-از ابو نصر ظریف خادم روایت شده که او ایشان را دیده است.

[٨٧6]١4-از مردی پارسی که نامش را برده روایت شده که حضرت [٨٧٧]١5-از یکی از اهالی مداین روایت شده که گفته است: با رفیقی به حجّ رفته بودم. به موقف که رسیدیم جوانی نشسته، شلواری در بر و عبایی بر دوش با کفش هایی زرد در پا بود. شلوار و عبا صد و پنجاه دینار می ارزید. و اثری از سفر بر او نبود. گدایی به ما نزدیک شد که او را راندیم آن گاه به آن جوان نزدیک شد و گدایی کرد. و او چیزی از زمین برداشت و به او داد. گدا برایش دعا کرد. و در دعایش آنچه توانست گفت و بسیار گفت. آن گاه جوان برخاست و از ما نهان شد. ما به آن گدا نزدیک شده، گفتیم: وای بر تو. چه چیزی به تو داد؟ سنگریزه ای زرّین دندانه دار نشانمان داد که بیست مثقالی می شد. من به رفیقم گفتم: سرورمان نزد ما بود و ما ندانستیم. سپس به جستجویش رفتیم. همه جای عرفات را گشتیم و نتوانستیم ایشان را بیابیم. آن گاه از کسانی از اهل مکّه و مدینه که گرد او بودند پرسیدیم، گفتند: جوانی علوی است که هر سال پیاده حجّ می کند.

نهی از نام بردن

[٨٧٨]١-داود قاسم جعفری گفت: از حضرت هادی عسکری علیه السّلام شنیدم می فرماید: جانشین پس از من حسن است. و آن جانشین پس از جانشین برایتان چگونه خواهد بود؟ گفتم: چرا جانم به فدایت. فرمودند: شما او را نمی بینید و برایتان روا نیست بردن نامش. عرض کردم: پس چگونه او را یاد کنیم؟ فرمودند: بگویید: حجّتی از آل محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-.

[٨٧٩]٢-ابو عبد اللّه صالحی گفت: اصحابمان پس از وفات حضرت حسن عسکری علیه السّلام از من خواستند که از نام و مکان آن حضرت بپرسم. پاسخ آمد: اگر آنان را به نام راهنمایی کنم، منتشرش می کنند. و اگر مکان را بشناسند، او را نشانش می دهند.[٨٨٠]٣-ریّان صلت گفت: از حضرت رضا علیه السّلام شنیدم می فرماید: -درحالی که دربارۀ قائم علیه السّلام پرسیده بودند-جسمش دیده نمی شود و نامش برده نمی شود.

[٨٨١]4-پسر رئاب از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: کسی [نام اصلی]صاحب امر نام نمی برد جز کافر.

اصول کافی ج1ص112


 


دسته بندي: کتاب انلاین,حدیث,
مطالب مرتبط :

ارسال نظر

کد امنیتی رفرش

مطالب تصادفي

مطالب پربازديد