دیوانسلمانساوجی_رباعیات
رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱
آمد سحری ندا ز میخانه ما ****کای رند خراباتی دیوانه ما
برخیز که پر کنیم پیمانه ز می ****زآن پیش که پر کنند پیمانه ما
رباعی شمارهٔ ۱۰
من با کمر تو در میان کردم دست ****پنداشتمش که در میان چیزی هست
پیداست کز آن میان چه بر بست کمر ****تا من ز کمر چه طرف بر خواهم بست
رباعی شمارهٔ ۱۰۰
نی دولت آنکه یار غارت بینم ****نی فرصت آنکه در کنارت بینم
ماهی که همه وقت ز دورت بینم ****عمری که همیشه در گذارت بینم
رباعی شمارهٔ ۱۰۱
تا کی چو گل از هوا مشوش باشیم؟****چند از پی آبرو در آتش باشیم؟
چون جان عزیز ما به دست قدر است ****تن را به قضا دهیم و دلخوش باشیم
رباعی شمارهٔ ۱۰۲
من باغ ارم بر سر کویت دیدم ****من روز طرب در شب مویت دیدم
ابروی کج تو راست دیدم چو هلال ****فرخنده هلالی که به رویت دیدهام
رباعی شمارهٔ ۱۰۳
از دوست مرا چون نگریزد چه کنم؟****هر عذر که گویم نپذیرد چه کنم؟
آهو صفتم گرفت صحرای غمش ****چون دوست مرا به سگ نگیرد چه کنم؟
رباعی شمارهٔ ۱۰۴
در مجلس تو ز گل پراکندهترم ****وز نرگس مخمور، سرافکنده ترم
از غنچه گل اگر چه دل زنده ترم ****از غنچه به خون جگر آکنده ترم
رباعی شمارهٔ ۱۰۵
درویش، ز تن جامه صروت بر کن ****تا در ندهب به جامه صورت تن
رو کهنه گلیم فقر بر دوش افکن ****در زیر گلیم طبل سلطانی زن
رباعی شمارهٔ ۱۰۶
دارم عجب از غنچه دل تنگ که چون ****از دل رخ نازنین گل کرد برون
در خون دل غنچه اگر نیست چراست؟****گل را همه پرههای دامن پر خون
رباعی شمارهٔ ۱۰۷
خواهم شبکی چنانکه تو دانی و من ****بزمی که در آن بزم تو و امانی و من
من بر سر بسترت بخوابانم و تو ****آن نرگس مست را بخوابانی و من
رباعی شمارهٔ ۱۰۸
زیر و زبر چشم ترا بس موزون ****نقاش ازل سه خال زد غالیه گون
پندار که در شب فراز عینت ****دو نقطه یا نهاد و یک نقطه نون
رباعی شمارهٔ ۱۰۹
مهمان شماعیم نظر با ما کن ****مهمانی یاران لب چون حلوا کن
میخواستی و چراغ، نی، حاجت نیست ****امشب که چراغ وا کنی رو وا کن
رباعی شمارهٔ ۱۱
دیدیم که این دایره بی سر و بن ****انگیخت بسی جور نو از دور کهن
گر بالش چرخ زیر دست تو شود ****زنهار به هیچ رو بر او تکیه مکن
رباعی شمارهٔ ۱۱۰
شاها به خطای اسب اگر شاه ز زین ****گردید و جدا گشت، چه افتاد ازین؟
حاشا که تو افتی و نیفتد هرگز ****مانند تو شهسوار در روی زمین
رباعی شمارهٔ ۱۱۱
تا کی پی هر نگار مهوش، سلمان، ****گردی چو سر زلف مشوش، سلمان؟
گر طلعت شاهد قناعت بینی ****زلفش به کف آر و خوش فروکش سلمان
رباعی شمارهٔ ۱۱۲
عمری ز پی کام دل و راحت تن ****گشتیم و ندیدیم جز از رنج و محن
درد آمد و گفت از بن دندان با من:****راحت طلبی به کام، دندان بر کن
رباعی شمارهٔ ۱۱۳
عالم همه سرنگون توانم دیدن ****خود را شده غرق خون توانم دیدن
جان از تن خود برون توانم دیدن ****من جای تو بی تو چون توانم دیدن؟
رباعی شمارهٔ ۱۲
تا با شدم این جان گرامی در تن، ****خواهم به غم عشق تو جان پروردن
چون زلف تو تا سرم بود بر گردن ****شور تو ز سر بدر نخواهم کردن
رباعی شمارهٔ ۱۳
بیماری شمع بین و آن مردن او ****تب دارد و میرود عرق از تن او
بر شمع دلم سوخت که در بیماری ****کس بر سر او نیست به جز دشمن او
رباعی شمارهٔ ۱۴
یاقوت لبا، لعل بدخشانی کو؟****و آن راحت روح و راح ریحانی کو؟
گویند حرام در مسلمانی شد ****تو میخور و غم مخور مسلمانی کو؟
رباعی شمارهٔ ۱۵
این ابر نگر خیمه بر افلاک زده ****صد نعره شوق از دل غمناک زده
از دست زلیخای هوا یوسف گل ****بر پیرهن حریر صد چاک زده
رباعی شمارهٔ ۱۶
ای سایه سنبلت سمن پرورده، ****یاقوت تو را در عدن پرورده،
همچون لب خود مدام جان میپرور ****ز آن راح که روحی است بدن پرورده
رباعی شمارهٔ ۱۷
در رشته دندان تو ای غیرت مه ****دردی اگر از دود دلی گشت سیه
از جوهر حسن تو نشد هیچ تبه ****آراسته شد رشته درت به شبه
رباعی شمارهٔ ۱۸
دیدم صنمی خراب و مست افتاده ****در دست مغان دلربا افتاده
از می چو صراحی شده افغان خیزان ****وانگه چو قدح دست به دست افتاده
رباعی شمارهٔ ۱۹
ای سکهای از خاک درت بر هر وجه ****ار سیم رخ تو نیست نازکتر وجه
از هر چه نسیم سحری میآورد ****جز خاک درت نمینشیند در وجه
رباعی شمارهٔ ۲
ای آنکه تو طالب خدایی به خود آ ****از خود بطلب کز تو جدا نیست خدا
اول به خود آ چون به خود آیی به خدا ****کاقرار نمایی به خدایی به خدا
رباعی شمارهٔ ۲۰
چون حال دل من ز غمت گشت تباه ****آویخت در آن زلف دل آشوب سیاه
ز آنسان که در آتش سقر اهل گناه ****آرند به مار و کژدم از عجز پناه
رباعی شمارهٔ ۲۱
با منعم خود برون منه پای ز راه ****عصیان ولی نعم گناهست گناه
در منعم خود که او دواتست، چو کلک ****بگشاد زبان او سیه گشت سیاه
رباعی شمارهٔ ۲۲
ای بس که شکست و باز بستم توبه ****فریاد همی کند ز دستم توبه
دیروز به توبهای شکستم ساغر ****امروز به ساغری شکستم توبه
رباعی شمارهٔ ۲۳
ای دوست کجائی و کجائی که نئی؟****آخر تو کرائی و کرائی که نئی؟
بیگانگی تو با من افتاد ار نه****تو یار کدام آشنایی که نئی؟
رباعی شمارهٔ ۲۴
چون چشم سیه بناز میگردانی ****بر من غم دل دراز میگردانی
شوخی است عظیم نرگس بیمارت ****خوش میگردد چو باز میگردانی
رباعی شمارهٔ ۲۵
در معده خالی ندهد مل ذوقی ****بی ساغر میندارد از گل ذوقی
بی برگ و نوای عیش حاصل نشود ****از برگ گل و نوای بلبل ذوقی
رباعی شمارهٔ ۲۶
سوسن ز صبا یافت خط آزادی ****ز آن کرد از آن به صد زبان آزادی
در پرده صبا دوش ندانم که چه گفت****با غنچه که غنچه بر شکفت از شادی
رباعی شمارهٔ ۲۷
تا اسب مراد شه صفت میتازی ****با حال من پیاده کی پردازی؟
من با تو چو رخ راست روم لیکن تو ****چون فیل و چو فرزین بر شکفت از شادی
رباعی شمارهٔ ۲۸
دی دیده به دل گفت که چرا پر خونی؟****ز آن سلسله زلف چرا مجنونی؟
من دیدهام از برای او پر خونم ****آخر تو ندیدهای، چرا پر خونی؟
رباعی شمارهٔ ۲۹
ای دیده پی بلای دل میپوئی****در آب بلای دل، بلا میجوئی
خواهی که به اشک دیده دل پاک کنی ****سودت ندهد که خون به خون میشوئی
رباعی شمارهٔ ۳
با باد، دلم گفت که بادا بادا ****با یار بگو و هر چه بادا بادا
کآن کس که مرا ز صحبتت کرد جدا ****شب با غم و رنج روز بادا بادا
رباعی شمارهٔ ۳۰
میگفت عماد کاشی از نادانی ****کامسال گرانی بود از بی نانی
تا بود وجود او گران بود همه ****چون مرد کنون هست بدین ارزانی
رباعی شمارهٔ ۳۱
زنجیر سر زلف چو میجنبانی ****بر دامن ماه مشک میافشانی
چشم سیهت که شوخ میخوانندش ****شوخ میرود چو باز میگردانی
رباعی شمارهٔ ۳۲
گر زانکه بدین شاهدی و شیرینی ****در خود نگری، بروز من بنشینی
منگر به جمال خویشتن، ور نگری ****در آینه، هر چه بینی از خود بینی
رباعی شمارهٔ ۳۳
ای دیده اگر هزار سیل انگیزی ****خاک همه تبریز به خون آمیزی
از عهده ماتمش نیائی بیرون ****بی فایده آب خود چرا میریزی؟
رباعی شمارهٔ ۳۴
ای ابر بهار خانه پرورده تست ****ای خار درون غنچه خون کرده تست
ای غنچه عروس باغ در پرده تست ****این باد صبا این همه آورده تست
رباعی شمارهٔ ۳۵
قسم تو اگر مراد گر حرمان است، ****حظ تو اگر درد و اگر درمان است،
از گردش آسمان بباید دانست ****کونیز بحال خویش سرگردان است
رباعی شمارهٔ ۳۶
در طیرهام از باد که آمد سویت ****وز شانه که دست میزند در مویت
خود سایه که باشد که فتد در پیشت؟****خورشید که باشد که جهد در کویت؟
رباعی شمارهٔ ۳۷
با مهر رخ تو بیش از ایت تابم نیست ****وز دست خیالت هم شب خوابم نیست
از دیده به جای اشک از آن میریزم ****من خون جگر که در جگر آبم نیست
رباعی شمارهٔ ۳۸
آتش ز دهان شمع دیشب میجست ****ناگاه سپیده دم زبانش بشکست
سر رشته به پایان شد و تابش بنماند ****روزش به شب آمد و بروزم بنشست
رباعی شمارهٔ ۳۹
ما هم که رخش روشنی خور بگرفت ****گرد خط او دامن کوثر بگرفت
دلها همه چاه زنخدان انداخت ****و آنگه سر چاه را به عنبر بگرفت
رباعی شمارهٔ ۴
جز نقش تو در نظر نیامد مارا ****جز کوی تو رهگذر نیامد ما را
خواب ار چه خوش آید همه را در عهدش ****حقا که به چشم در نیامد ما را
رباعی شمارهٔ ۴۰
تا ناله بلبلم به گوش آمده است ****دل با سر عیش نای و نوش آمده است
رگ از تن خشک تاک برخاسته است ****خون در تن جام می بجوش آمده است
رباعی شمارهٔ ۴۱
با لعل لبت شراب را مستی نیست ****با قد تو سرو را بجز پستی نیست
ما را دهن تو نیست می پندارند ****با آنکه به یک ذره در او هستی نیست
رباعی شمارهٔ ۴۲
در معرض رویت قمر آمد بشکست ****در رشته لعلت شکر آمد به شکست
موی تو ز بالا به قفا باز افتاد ****ناگاه سرش بر کمر آمد به شکست
رباعی شمارهٔ ۴۳
با آنکه دو چشم شوخ او عربده جوست ****در شوخی و دلبری خم ابروی اوست
بالای تو چشم است که مییارد گفت ****با دوست که بالای دو چشمت ابروست
رباعی شمارهٔ ۴۴
آن یار که بی نظیر و بی مانند است ****عقل و دل و جان به عشق او در بند است
در یک نظر از مقام عالی جان را ****بر خاک نشاند و جان بدین خرسند است
رباعی شمارهٔ ۴۵
آورد بهم تیر و کمان را در دست ****تیر آمد و در خانه خویشش بنشست
آمد به سر تیر کمان خانه فرو ****انصاف که نیک از آن میان بیرون جست
رباعی شمارهٔ ۴۶
دیشب سر زلف یار بگرفتم مست ****کز دست من دلشده چون خواهی رست
گفتا که شب است دست از دستم بدار ****تا با تو نگیردم کسی دست به دست
رباعی شمارهٔ ۴۷
قسمم همه درد است و دوا چیزی نیست ****در سینه به جز رنج و عنا چیزی نیست
درد است گرفته سر و دستم در دست ****دردا که به جز درد مرا چیزی نیست
رباعی شمارهٔ ۴۸
مقصود ز احسان درم و دینار است ****چندم دهی امید که زر در کار است؟
از بخشش اگر وعده امید است تو را ****امید به دولت شما بسیار است
رباعی شمارهٔ ۴۹
این اشک گریز پا که خونی من است ****در خون من از عین زبونی من است
با اینهمه کز چشم من افتاد، دلم ****با اوست که یار اندرونی من است
رباعی شمارهٔ ۵
از عهد و وفا هیچ خبر نیست تو را ****جز وعده و دم هیچ دگر نیست تو را
سازند کمر به دست عشاق به ناز ****چون است کز این دست کمر نیست تو را
رباعی شمارهٔ ۵۰
گل بین که ز عندلیب بگریخته است ****با دامن با قلی در آمیخته است
بگذشته ز سبحان سخنی چون بلبل ****وز دامن باقلی در آویخته است
رباعی شمارهٔ ۵۱
شاها ز تو چشم سلطنت را نور است ****در سایه چتر تو جهان معمور است
المتنه الله که عدو مقهور است ****بر رغم عدوی تو ولی منصور است
رباعی شمارهٔ ۵۲
چون در سر زلف تو صبا میپیچد ****سودای وی اندر سر ما میپیچد
چون زلف تو عقل سر پیچید از ما ****دریاب که عمر نیز پا میپیچد
رباعی شمارهٔ ۵۳
خالت که بر آن عارض مهوش زدهاند ****یارب که چه دلگشا و دلکش زدهاند
ای بس که در آرزوی رویت خود را ****چشم و دل من بر آب و آتش زدهاند
رباعی شمارهٔ ۵۴
سیمین ز نخت که جان از آن بنماید ****سییبی است که دانه از میان بنماید
در خنده بار دانه ماند لب تو ****کز دانه لعلش استخوان بنماید
رباعی شمارهٔ ۵۵
گل افسری از لعل و گهر میسازد ****زر دارد و این کار به زر میسازد
یک سفره بر آراست به صد برگ و نوا ****دریاب که سفره سفر میسازد
رباعی شمارهٔ ۵۶
این عمر نگر چه محنت افزای آمد ****وین درد نگر چه پای بر جای آمد
درد از دل و چشم من به تنگ آمده بود ****کارش چو به جان رسید در پای آمد
رباعی شمارهٔ ۵۷
در وصف لبت نطق زبان بسته بود ****پیش دهنت پسته زبان بسته بود
ابروی تو آن سیاه پیشانی دار ****پیوسته به قصد سرمیان بسته بود
رباعی شمارهٔ ۵۸
آن را که می و مطرب دلکش باشد ****در موسم گل چرا مشوش باشد
گل نیست دمی بی می و مطرب خالی ****ز آنروی همیشه وقت گل خوش باشد
رباعی شمارهٔ ۵۹
گل زر به کف و شراب در سر دارد ****در گوش ز بلبل غزلی تر دارد
خرم دل آنکسی که چون گل به صبوح ****هم مطرب و هم شراب و هم زر دارد
رباعی شمارهٔ ۶
با طبع لطیف از در لطف در آ ****با نفش غلیظ ز ره جور میا
در هیزم و گل تاملی کن که جهان ****آن را به تبر شکافت و این را به صبا
رباعی شمارهٔ ۶۰
چون قسم تو آنچه عدل قسمت فرمود، ****یک ذره نه کم شود نه خواهد افزود،
آسوده ز هر چه نیست میباید زیست ****و آزاد ز هر چه هست میباید بود
رباعی شمارهٔ ۶۱
دی سرو به باغ سرفرازی میکرد ****سوسن به چمن زبان درازی میکرد
در غنچه نسیم صبحدم میپیچید ****با بید و چنار دست بازی میکرد
رباعی شمارهٔ ۶۲
زلف سیهت که بر مهت میپوید ****در باغ رخت سنبل و گل میبوید
بر گوش تو سر نهاده و اندر گوشت ****احوال پریشانی ما میگوید
رباعی شمارهٔ ۶۳
هر لحظه ز من ناله نو میخیزد ****پیری ز تنم خرابهای انگیزد
پوسیده شدست خانه آب و گلم ****هر جه که نهم دست فرو میریزد
رباعی شمارهٔ ۶۴
جان در طلب رطل گران میگردد ****تن بر سر بازار مغان میگردد
مسواک به عهدم نرسیده است به کام ****تسبیح به دست من به جان میگردد
رباعی شمارهٔ ۶۵
زلف تو همه روز مشوش باشد ****خال تو از آن روی برآتش باشد
چشم خوش بیمار تو در خواب خوش است ****بیمار که خواب خوش کند خوش باشد
رباعی شمارهٔ ۶۶
ترکم که مهش به پیش زانو میزد ****با شاه فلک به حسن پهلو میزد
دل میطلبید و من بر ابرویش دل ****میبستم و او گره به ابرو میزد
رباعی شمارهٔ ۶۷
م که همیشه آب خود میریزد ****افتاده ز پا، وز آن نمیپرهیزد
بر پای کنش به دست خویش از سر لطف ****ای یار، که از دست تو برمیخیزد
رباعی شمارهٔ ۶۸
سلمان، زر و اسب و کار و بارت بردند ****سرمایه روز و روزگارت بردند
بعد از همه چیز داشتی وقتی خوش ****آن وقت خوشت نیز به غارت بردند
رباعی شمارهٔ ۶۹
ای خواجه دوای درد ما کی باشد؟****وین وعده و انتظار تا کی باشد؟
گویند که آخرین دوا کی باشد****راضی شدم آخر آن دوا کی باشد؟
رباعی شمارهٔ ۷
گفتم که مگر به اتفاق اصحاب ****در موسم گل ترک کنم باده ناب
بلبل ز چمن نعره زنان داد جواب ****کای بیخبران برگ گل و ترک شراب؟
رباعی شمارهٔ ۷۰
از شمع جمال تو دلم تاب کشد ****از جام لبت خرد می ناب کشد
این مردمک دیده تر دامن من ****تا چند ز چاه ز نخت آب کشد؟
رباعی شمارهٔ ۷۱
روزی که سمن بر لب جو بر روید ****خرم دل آنکس که لب جو جوید
از مطرب آب بشنود ناله که او ****بر رود خوشک ترانهای میگوید
رباعی شمارهٔ ۷۲
سوز تو جگر کباب میگرداند ****اندوه تو دل خراب میگرداند
از حسرت مجلس تو ساقی شب و روز ****در چشم پیاله آب میگرداند
رباعی شمارهٔ ۷۳
دستت چو به کارد کلک را بتراشید ****دانی سر انگشت تو چون بخراشید؟
چون گوهر مواج کف و گل بودند ****تیغت ز تحیر سر انگشت گزید
رباعی شمارهٔ ۷۴
دیشب که نگار دلستان میرقصید ****با او به موافقت جهان میرقصید
هر دم به هوای او دلم بر میجست ****هر لحظه بیاد او زمان میرقصید
رباعی شمارهٔ ۷۵
بر زلف تو چون باد وزیدن گیرد ****از هر طرفی مشک وزیدن گیرد
چون در لبت اندیشه باریک کنم ****خون از رگ اندیشه چکیدن گیرد
رباعی شمارهٔ ۷۶
دل با رخ تو سر تعشق دارد ****چون سوختگان داغ تشوش دارد
در وجه رخ تو جان نهادیم نه دل ****کان وجه به نازکی تعلق دارد
رباعی شمارهٔ ۷۷
یک زخم غمت هزار مرهم ارزد ****خاک قدمت تاج سر جم ارزد
چشم تو سواد ملک حسن است از آنک ****یک گوشه به ملک هر دو عالم ارزد
رباعی شمارهٔ ۷۸
خواهم که مرا مدام آماده بود ****جام و می و شاهدی که آزاده بود
چندان بخورم باده که چون خاک شوم ****این کاسه سر هنوز پر باده بود
رباعی شمارهٔ ۷۹
ز آن رو که هوا، بوی خوشت میگیرد ****دی را دمی از باد هوا نگریزد
بر باد هوا بید به بویت ارزد ****در پای صبا شمع به عشقت میرد
رباعی شمارهٔ ۸
درد آمد و گرد من ز هر سو بنشست ****گه بر سرو چشم و گاه بر رو بنشست
چون دولت کار او به پایان برسید ****آمد به ادب به هر دو زانو بنشست
رباعی شمارهٔ ۸۰
آن یار که مشک بر قمر میساید ****از لعل لبش در و گهر میزاید
هر چند که خائیده سخن میگوید ****شیرین دهنش ولی شکر میخاید
رباعی شمارهٔ ۸۱
اسبی که مرا خواجه بر آن اسب نشاند ****هر کس که بدید اسب شطرنجش خواند
چون راندمش در اولین گام بماند ****بد جانوری بود، ندانم به چه ماند
رباعی شمارهٔ ۸۲
ای خواجه فلان الدین که ریشت باد ****ریشت نفسی نیست ز دندان آزاد
بر ریش تو یک گوزگره خواهم زد ****زآنان که به دندان نتوانیش گشاد
رباعی شمارهٔ ۸۳
ابر است گهر بار و هوا عنبر بیز****عاشق ز هوا چون کند آخر پرهیز؟
ساقی سپهر بر کف نرگس مست ****بنهاده پیالهای که کجدار و مریز
رباعی شمارهٔ ۸۴
از جام توام بهره خمار آمد و بس ****وز باغ توام نصیب خار آمد و بس
از هر چه در آید به نظر مردم را ****در ددیده من خیال یار آمد و بس
رباعی شمارهٔ ۸۵
رویت که ازو گرفت نیرو آتش ****از فتنه بر افروخت به هر سو آتش
با روی تو در ستمگری زد پهلو ****زلف تو و کرد زیر پهلو آتش
رباعی شمارهٔ ۸۶
دل خواستم از زلف سمن پوش تو دوش ****گفتا که چه دل؟ دل که؟ دل چیست؟ خموش
زلف تو اگر چه حال ما میماند ****لیکن طرف دوش تو میدارد گوش
رباعی شمارهٔ ۸۷
گل بین که دریدند همه پیرهنش ****کردند برهنه بر سر انجمنش
در چوب شکافتند همه پیرهنش ****کردند به صد پاره میان چمنش
رباعی شمارهٔ ۸۸
دذر راه بسر همی پوید شمع ****پروانهای از حسن تو میجوید شمع
تا ز آتش لعل تو سخن گوید شمع ****هر لحظه دهان به آب میشوید شمع
رباعی شمارهٔ ۸۹
ای داده غمت بباد جانم چو شمع ****تا کی ز غمت اشک فشانم چون شمع؟
گر میکشیام بکش که خود را همگی ****من با تو نهاده، در میانم چون شمع
رباعی شمارهٔ ۹
اشکم ز رخ تو لاله رنگ آمده است ****پای دلم از دلت به سنگ آمده است
آمد دل و در کنج دهانت بنشست ****مسکین چه کند ز غم به تنگ آمده است
رباعی شمارهٔ ۹۰
از باغ جمالت ار آگه بودی گل ****این راه پر از خار نپیمودی گل
با این همه خارها که در پا دارد ****چون آمد و چون بدین زودی گل؟
رباعی شمارهٔ ۹۱
امسال مکرر است وقت گل و مل ****وز غم سر و برگ ندارد بلبل
با آن همه شوکت ز پریشانی وقت ****بی تیغ و سپر برون نمیآید گل
رباعی شمارهٔ ۹۲
ای کارگزاران درت شمس و زحل، ****در مملکت تو سایهای میر اجل
ای شمهای از لطف تو درباره نحل ****وی آیتی از صنع تو در شان عسل
رباعی شمارهٔ ۹۳
توفیق نمیشود به زاری حاصل ****وز عمر عزیز است چه خواری حاصل
چون باد ز گردیدن بیهوده چه چیز ****کردیم به غیر جانسپاری حاصل؟
رباعی شمارهٔ ۹۴
در باغ بهشت اگر نباشی خوشدل ****میدان به یقین که خوش نیاید منزل
بی برگ نوای عیش و عشرت چه بود ****از برگ و گل و نوای بلبل حاصل
رباعی شمارهٔ ۹۵
بیمارم و کس نمیکند درمانم ****خواهم که کنم ناله ولی نتوانم
از ضعف چنانم ک اگر ناله کنم ****با ناله بر آمدن بر آید جانم
رباعی شمارهٔ ۹۶
شعر تو که هست قوت جان مردم ****آورد به ما رقعه رسان مردم
بر مردمک دیده نهادم سخنت ****مشهور شد این سخن میان مردم
رباعی شمارهٔ ۹۷
در وصل نماند بیش ازین تدبیرم ****پیشم بنشین دمی که پیشت میرم
چون اشک ز چشم من جدا خواهی شد ****آخرکم آنکه در کنارت گیرم
رباعی شمارهٔ ۹۸
سرمایه دین و دل به غارت دادم ****سود دو جهان را به خسارت دادم
سوگند ز می هزار پی خوردم و باز ****میخوردم و ایمان به کفارت دادم
رباعی شمارهٔ ۹۹
دوش آن بت شوخ دلربا گفت به چشم:****با دل که نیایی بر ما، گفت: به چشم
اما به چه رو توانم آمد پیشت ****اول تو به ما رهی نما، گفت: به چشم