دیوان اشعار اوحدالدین انوری_رباعیات
رباعی
حرف ا
رباعی شماره 1: گفتم که به پایان رسد این درد و عنا
رباعی شماره 2: پیوسته حدیث من به گوشت بادا
رباعی شماره 3: نه صبر به گوشهای نشاند ما را
رباعی شماره 4: آورد زری عماد رازی بچه را
رباعی شماره 5: ای هجر مگر نهایتی نیست ترا
حرف ب
رباعی شماره 6: این دل چو شب جوانی و راحت و تاب
رباعی شماره 7: هم طبع ملول گشت از آن شعر چو آب
رباعی شماره 8: زان روی که روز وصل آن در خوشاب
رباعی شماره 9: آن شد که به نزدیک من ای در خوشاب
رباعی شماره 10: بوطالب نعمه ای سپهرت طالب
رباعی شماره 11: هرچند که بر جزو بود کل غالب
رباعی شماره 12: ای گوهر تو بر آفرینش غالب
حرف ت
رباعی شماره 13: بس شب که به روز بردم اندر طلبت
رباعی شماره 14: دل باز چو بر دام غم عشق آویخت
رباعی شماره 15: ای گشته ضمیر چون بهشت از یادت
رباعی شماره 16: همواره چو بخت خود جوانی بادت
رباعی شماره 17: با بخل بود به غایتی پیوندت
رباعی شماره 18: ای سغبهٔ آنانکه نمیجویندت
رباعی شماره 19: سیاره به خدمت سپرد خاک درت
رباعی شماره 20: در وصل تو عزم دل من روز نخست
رباعی شماره 21: آتش به سفال برنهادی ز نخست
رباعی شماره 22: دستم که به گوهر قناعت پیوست
رباعی شماره 23: جدت ورق زمانه از جور بشست
رباعی شماره 24: هجری که به روز غم مبادا دل و دست
رباعی شماره 25: جانا به تن شکسته و عزم درست
رباعی شماره 26: ای شاه ز قدرتی که در بازوی تست
رباعی شماره 27: با موزه به آب در دویدی به نخست
رباعی شماره 28: کار تنم از دست دلم رفت ز دست
رباعی شماره 29: دل در خم آن زلف معنبر بنشست
رباعی شماره 30: بوطالب نعمه ای گشادهدل و دست
رباعی شماره 31: ای صبر ز دست دل معشوقهپرست
رباعی شماره 32: دی میشد و از شکوفه شاخی در دست
رباعی شماره 33: از حادثهای که هرچه زو گویم هست
رباعی شماره 34: دی با تو چنان شدم به یک خاست و نشست
رباعی شماره 35: گفتند که شعر تو ملک داشت به دست
رباعی شماره 36: ای عهد تو عید کامرانی پیوست
رباعی شماره 37: گفتند که گل چمن به یکبار آراست
رباعی شماره 38: در کوی تو هیچ کار من ناشده راست
رباعی شماره 39: عدل تو زمانه را نگهدار بس است
رباعی شماره 40: دل بر سر عهد استوار خویش است
رباعی شماره 41: عشقی که همه عمر بماند این است
رباعی شماره 42: از تو طمعم یکی صراحی باده است
رباعی شماره 43: ای شاه جهان ملک جهان حسب تراست
رباعی شماره 44: در سایهٔ آن زلف مشوش که تراست
رباعی شماره 45: دوشینه شب ارچه جانم از رنج بکاست
رباعی شماره 46: کون خر ملک ریش گاو افتادست
رباعی شماره 47: تا حادثه قصد آل عمران کردست
رباعی شماره 48: زلف تو از آن دم که دلم بربودست
رباعی شماره 49: شاها به خدایی که ترا بگزیدست
رباعی شماره 50: آن چهره که هرکه وصف او بشنیدست
رباعی شماره 51: فرمان تو بر جهان قضای دگرست
رباعی شماره 52: چون حسن تو رنج من به عالم سمرست
رباعی شماره 53: در هر طرفی اگرچه یاری دگرست
رباعی شماره 54: دیدار تو در جهان جهانی دگرست
رباعی شماره 55: با رای تو صبح ملک بیگه خیزست
رباعی شماره 56: دل در هوس شراب گلرنگ خوشست
رباعی شماره 57: آن چیست که مقصود جهانی آنست
رباعی شماره 58: با دل گفتم چو یار بی فرمانست
رباعی شماره 59: با آنکه دلم در غم هجرت خونست
رباعی شماره 60: پایی که ز بند عالمی بیرونست
رباعی شماره 61: گر شرح نمیدهم که حالم چونست
رباعی شماره 62: تا دست امید ما شکستیم ز دوست
رباعی شماره 63: هردم ز تو گر تازه غمی باید هست
رباعی شماره 64: تا خرمن آز را دلت پیمانهست
رباعی شماره 65: هجران تو دوش چون به من درنگریست
رباعی شماره 66: ای شاه نجیب کفشگر دانی کیست
رباعی شماره 67: میآمد و از دیدهٔ ما مینگریست
میآمد و از دیدهٔ ما مینگریست****میرفت و دگرباره قفا مینگریست
با جلوهٔ خویشتن خوشش میآمد****یا از سر مرحمت به ما مینگریست
رباعی شماره 68: از وصل تو بر کناره میباید زیست
از وصل تو بر کناره میباید زیست****با سینهٔ پاره پاره میباید زیست
بیدل به هزار حیله میباید بود****بیجان به هزار چاره میباید زیست
رباعی شماره 69: ای دل یارت که سر به سر کبر و منیست
ای دل یارت که سر به سر کبر و منیست****بازیچهٔ غمزهاش پیمان شکنیست
سودای لب چنین کسی نتوان پخت****با خویشتن آی این چه بیخویشتنیست
رباعی شماره 70: بوطالب نعمه طالب نعمت نیست
بوطالب نعمه طالب نعمت نیست****زان در کرمش تکلف و منت نیست
در همت او هر دو جهان مختصرست****جز وی ز پیمبریست آن همت نیست
رباعی شماره 71: پایی که نه در هوای تو در گل نیست
پایی که نه در هوای تو در گل نیست****رایی که نه رای تو برو مشکل نیست
القصه ز هرچه نام شادی دارد****در عالم عشق جز غمت حاصل نیست
رباعی شماره 72: پای تو اگرچه در وفا محکم نیست
پای تو اگرچه در وفا محکم نیست****در دست تو یک درد مرا مرهم نیست
با این همه از غمت گزیرم هم نیست****دل بیغم دار کز تو دل بیغم نیست
رباعی شماره 73: تا چند طلب کنم وفای تو که نیست
تا چند طلب کنم وفای تو که نیست****تا کی گیرم کسی به جای تو که نیست
گفتی که ترا جان و جهان جز من نیست****ای جان جهان به خاکپای تو که نیست
رباعی شماره 74: گر درخور قدر همتم سیمی نیست
گر درخور قدر همتم سیمی نیست****چون من به هنر کس اندر اقلیمی نیست
عیبی نبود گر فلکم سیم نداد****چونان که ز نان استدنم بیمی نیست
رباعی شماره 75: محنتزدهای که کلبهای داشت به دشت
محنتزدهای که کلبهای داشت به دشت****در نعمت و ناز دیدمش برمیگشت
گفتمش که گنج یافتی گفتا نه****بو طالب نعمه دی بر این دشت گذشت
رباعی شماره 76: گر بنده دو روز خدمتت را بگذاشت
گر بنده دو روز خدمتت را بگذاشت****نه نقش عیادت تو بر آب نگاشت
تقصیر از آن کرد که چشمی که بدان****بیماری چون تویی توان دید نداشت
رباعی شماره 77: اندوه تو چون دلم به شادی نگذاشت
اندوه تو چون دلم به شادی نگذاشت****آخر ز وفاش باز نتوانی داشت
هرچند ز تو بجز جفا حاصل نیست****من تخم وفاداری تو خواهم کاشت
رباعی شماره 78: چون آتش سودای تو جز دود نداشت
چون آتش سودای تو جز دود نداشت****مسکین دل من امید بهبود نداشت
در جستن وصل تو بسی کوشیدم****چون بخت نبود کوششم سود نداشت
رباعی شماره 79: اندوه تو چون دلم به شادی انگاشت
اندوه تو چون دلم به شادی انگاشت****وز بهر تو پیوند جهانی بگذاشت
گیرم ز جفاش باز نتوانی برد****دایم ز وفاش باز نتوانی داشت
رباعی شماره 80: عمری که تر و خشک من آن بود گذشت
عمری که تر و خشک من آن بود گذشت****وان مایه که کردمی بدان سود گذشت
افسوس که روز بیغمی دیر رسید****پس چون شب وصل دلبران زود گذشت
رباعی شماره 81: دلبر ز وفا و مهر یکسر بگذشت
دلبر ز وفا و مهر یکسر بگذشت****تا کار دلم ز دست دلبر بگذشت
چون دید کزو قدم بر آتش دارم****بگذاشت مرا و آبم از سر بگذشت
رباعی شماره 82: با دل گفتم که آن بتم دوش نهفت
با دل گفتم که آن بتم دوش نهفت****جان خواست ز من چون گل وصلش بشکفت
دل گفت مضایقت مکن زود بده****با او به محقری سخن نتوان گفت
رباعی شماره 83: با گل گفتم شکوفه در خاک بخفت
با گل گفتم شکوفه در خاک بخفت****گل دیده پر آب کرد از باران گفت
آری نتوان گرفت با گیتی جفت****بنمای گلی که ریختن را نشکفت
رباعی شماره 84: چشمم ز غمت به هر عقیقی که بسفت
چشمم ز غمت به هر عقیقی که بسفت****بر چهره هزارگل ز رازم بشکفت
رازی که دلم ز جان همی داشت نهفت****اشکم به زبان حال با خلق بگفت
رباعی شماره 85: از گردش این هفت مخالف بر هفت
از گردش این هفت مخالف بر هفت****هر هفت در افتیم به هفتاد آگفت
می ده که چو گل جوانیم در گل خفت****تا کی غم عالمی که چون رفتی رفت
رباعی شماره 86: سلطان که جهان جواد ازو بیش نیافت
سلطان که جهان جواد ازو بیش نیافت****آن کیست کزو فراغت خویش نیافت
در دولت او عامل اموال زکات****صد باره جهان بگشت و درویش نیافت
رباعی شماره 87: عیشی که نمودم از جوانی همه رفت
عیشی که نمودم از جوانی همه رفت****عهدی که خریدم از جهان دمدمه رفت
هین ای بز لنگ آفرینش بشتاب****وین سبزهٔ عاریت رها کن رمه رفت
رباعی شماره 88: معشوق مرا عهد من از یاد برفت
معشوق مرا عهد من از یاد برفت****وان عهد و وفا به باد برداد و برفت
پایم به حیل ببست و آزاد برفت****آتش به من اندر زد و چون باد برفت
رباعی شماره 89: سلطان که جهان به عدل آراست برفت
سلطان که جهان به عدل آراست برفت****سرو چمن ملک بپیراست برفت
چون کژ رویی بدید از دور فلک****کژ را به کژان داد و ره راست برفت
رباعی شماره 90: دلبر چو دلم به عشوه بربود برفت
دلبر چو دلم به عشوه بربود برفت****غمهای مرا به غمزه بفزود برفت
بس دیر به دست آمد و بس زود برفت****آتش به من اندر زد و چون دود برفت
رباعی شماره 91: آن بت که به انصاف نکو بود برفت
آن بت که به انصاف نکو بود برفت****حورا صفت و فرشتهخو بود برفت
آسایش عمرم همه او داشت ببرد****آرایش جانم همه او بود برفت
رباعی شماره 92: حامی جهان ز جور افلاک برفت
حامی جهان ز جور افلاک برفت****بنیاد نظام عالم خاک برفت
آن زهر زمانه را چو تریاک برفت****او رفت و سعادت از جهان پاک برفت
رباعی شماره 93: آن بت که دلم به زلف چون شست گرفت
آن بت که دلم به زلف چون شست گرفت****عالم به خمار نرگس مست گرفت
بس دل که کنون به قهر در پای آورد****زین تیشه که آن نگار بردست گرفت
رباعی شماره 94: از شعلهٔ لاله جهان نور گرفت
از شعلهٔ لاله جهان نور گرفت****وز چهرهٔ گل روی زمین حور گرفت
صحرا سلب بزم ملکشه پوشید****بستان صفت مجلس دستور گرفت
رباعی شماره 95: چون با غم عشق تو دلم ساز گرفت
چون با غم عشق تو دلم ساز گرفت****چشمم ز طلب خون دل آغاز گرفت
تو دست به خون ریختنم رنجه مدار****هجران تو این مهم به جان باز گرفت
رباعی شماره 96: ای دل بخر آن زلف که دستت نگرفت
ای دل بخر آن زلف که دستت نگرفت****جز غمزهٔ آن نرگس مستت نگرفت
می لاف زدی که صبر دستم گیرد****از پای درآمدی و دستت نگرفت
رباعی شماره 97: با یار مرا زور و ستم درنگرفت
با یار مرا زور و ستم درنگرفت****زاری و فغان و لابه هم درنگرفت
از شعر ترم چو سنگ نم درنگرفت****تدبیر درم کنم که دم درنگرفت
رباعی شماره 98: ای روزی خصم پیش خورد حشمت
ای روزی خصم پیش خورد حشمت****جزویست قیامت از نبرد حشمت
اندیشهٔ پل مکن که جیحون شاها****انباشته شد جمله ز گرد حشمت
رباعی شماره 99: تا روز به شب چو سوسنم بیرویت
تا روز به شب چو سوسنم بیرویت****بیدار چو نرگسم به گرد کویت
چون لاله شوم سوختهدل گر بنهم****مانند گل دو رویه رو بر رویت
حرف ح
رباعی شماره 100: عمری بادت کزو به رشک آید نوح
عمری بادت کزو به رشک آید نوح****راحی به کفت کزو خجل گردد روح
شام همه شبهات به صبح آبستن****صبح همه روزهات ضامن به صبوح
حرف خ
رباعی شماره 101: عمری جگرم خورد ز بدخویی چرخ
عمری جگرم خورد ز بدخویی چرخ****یک روز نرفت راه دلجویی چرخ
آورد و به دست جور مریخم داد****با زهره گرفتست مرا گویی چرخ
حرف د
رباعی شماره 102: از چرخ که کامی به مرادم ننهاد
از چرخ که کامی به مرادم ننهاد****وز بخت که بندی ز امیدم نگشاد
پیروز شه طغان تکین دادم داد****پیروز شه طغان تکین باقی باد
رباعی شماره 103: دادم به امید روزگاری بر باد
دادم به امید روزگاری بر باد****نابوده ز روزگار خود روزی شاد
زان میترسم که روزگارم نبود****چونان که ز روزگار بستانم داد
رباعی شماره 104: جوهر که ز ایزدش همی نامد یاد
جوهر که ز ایزدش همی نامد یاد****وز مرتبه آفتاب را بار نداد
از مرگ به یک تپانچه در خاک افتاد****احسنت ای مرگ هرگزت مرگ مباد
رباعی شماره 105: با هرکه زبان چرخ رازی بگشاد
با هرکه زبان چرخ رازی بگشاد****چون پای نداشت پای تا سر بنهاد
زان داد سخن همی بنتوانم داد****کابستن رازهابنتواند زاد
رباعی شماره 106: با قدر تو آب آسمان ریخته باد
با قدر تو آب آسمان ریخته باد****با خاک درت ستاره آمیخته باد
گر کم کند از سر تو یک موی فلک****خورشید ازو به مویی آویخته باد
رباعی شماره 107: در چشمهٔ تیغ بیکفت آب مباد
در چشمهٔ تیغ بیکفت آب مباد****در زلف زره بیکنفت تاب مباد
بییاد مبارک تو در دست ملوک****در آب فسرده آتش ناب مباد
رباعی شماره 108: هرگز دلم از وفای تو فرد مباد
هرگز دلم از وفای تو فرد مباد****یک دم ز غم تو بیدم سرد مباد
گر وصل تو درمان دلم خواهد کرد****پس یک نفس از درد تو بیدرد مباد
رباعی شماره 109: ای شاه زمین دور زمان بیتو مباد
ای شاه زمین دور زمان بیتو مباد****تا حشر سعود را قران بیتو مباد
آسایش جان ز تست جان بیتو مباد****مقصود جهان تویی جهان بیتو مباد
رباعی شماره 110: حسن تو مرا ز نیکوان شاهی داد
حسن تو مرا ز نیکوان شاهی داد****عشق تو مرا به خیره گمراهی داد
از راستیام نخواهی آگاهی داد****تا چند مرا پردهٔ کژ خواهی داد
رباعی شماره 111: مریخ سلاح چاوشان تو برد
مریخ سلاح چاوشان تو برد****گوی تو زحل به پاسبانی سپرد
در ملکت تو چه بیش و کم خواهد شد****گر چاوش تو به پاسبان برگذرد
رباعی شماره 112: چون نیست یقین که شب چه خواهد آورد
چون نیست یقین که شب چه خواهد آورد****پیشش غم ناآمده نتوانم خورد
فردا چو ندانم که چه خواهد بودن****امروز چه دانم که چه میباید کرد
رباعی شماره 113: آن نور که ملک یافت از روی تو فرد
آن نور که ملک یافت از روی تو فرد****از هیچ فلک به دست نتوان آورد
وان سایه که بر زمانه عدلت پوشید****خورشید به نور پیسه نتواند کرد
رباعی شماره 114: عاقل چو به حاصل جهان درنگرد
عاقل چو به حاصل جهان درنگرد****خشک و تر آسمان به یک جو نخرد
کو هرچه دهد یا که بیارد ببرد****حاشا چو سگی که قی کند خود بخورد
رباعی شماره 115: هر تیره شبی که ره به روزی نبرد
هر تیره شبی که ره به روزی نبرد****گردن به حساب عمر من برشمرد
با این همه ماتم فراقش دارم****گرچه به هزار گونه محنت گذرد
رباعی شماره 116: بوطالب نعمه آن جهانی همه مرد
بوطالب نعمه آن جهانی همه مرد****هرگز غم این جهان خونخواره نخورد
هر طالب نعمت که بدو روی آورد****از نام پدر دامن حرصش پر کرد
رباعی شماره 117: این عمر که سرمایهٔ ملکیست نه خرد
این عمر که سرمایهٔ ملکیست نه خرد****چون بیخبران همی به سر باید برد
وز غبن چنین زنگیی پیش از مرگ****روزی به هزار مرگ میباید مرد
رباعی شماره 118: صد پرده شبی فلک ز من بردارد
صد پرده شبی فلک ز من بردارد****تا روز چو شب زپرده بیرون آرد
ار دست شب و روز به شب بگریزد****هر کس که چو روز من شبی بگذارد
رباعی شماره 119: خود عهد کسی کسی چنین بگذارد
خود عهد کسی کسی چنین بگذارد****کاندر بد و نیک هیچ یادش نارد
جانا ز وفا روی مگردان که هنوز****خاک در تو نشان رویم دارد
رباعی شماره 120: گر یک شبه وصل بتم آواز آرد
گر یک شبه وصل بتم آواز آرد****یکساله فراقش فلک آغاز آرد
صد روز ارین که میگذارم بدهم****گر دور فلک از آن شبی باز آرد
رباعی شماره 121: باد سحری گذر به کویت دارد
باد سحری گذر به کویت دارد****زان بوی بنفشهزار مویت دارد
در پیرهن غنچه نمیگنجد گل****از شادی آنکه رنگ رویت دارد
رباعی شماره 122: گر دوست مرا به کام دشمن دارد
گر دوست مرا به کام دشمن دارد****یا خسته دل و سوخته خرمن دارد
گو دار کزین جفا فراوان بیش است****آن منت غم که بر دل من دارد
رباعی شماره 123: بیننده که چشم عاقبتبین دارد
بیننده که چشم عاقبتبین دارد****می خوردن و مست خفتن آیین دارد
تا جان دارم به دست برخواهم داشت****تلخی که مزاج جان شیرین دارد
رباعی شماره 124: نه دل ز وصال تو نشانی دارد
نه دل ز وصال تو نشانی دارد****نه جان ز فراق تو امانی دارد
بیچاره تنم همه جهان داشت به تو****واکنون به هزار حیله جانی دارد
رباعی شماره 125: دل گرچه غمت ز جان نهان میدارد
دل گرچه غمت ز جان نهان میدارد****اشکم همه خرده در میان میدارد
جان بیتو کنون فراق تن میطلبید****دل بیتو کنون ماتم جان میدارد
رباعی شماره 126: شب رایت مشک رنگ بر کیوان برد
شب رایت مشک رنگ بر کیوان برد****تقدیر بدم نامه بر طوفان برد
ای روی تو روز وصل تو کشتی نوح****انصاف بده بیتو به سر بتوان برد؟
رباعی شماره 127: با آنکه غم عشق تو از من جان برد
با آنکه غم عشق تو از من جان برد****وان جان به هزار درد بیدرمان برد
تا دسترسی بود مرا در غم تو****انگشت به هیچ شادیی نتوان برد
رباعی شماره 128: دل در غم تو گر به مثل جان نبرد
دل در غم تو گر به مثل جان نبرد****سر در نارد به صبر و فرمان نبرد
زان میترسم که عمر کوتاه دلم****این درد دراز را به پایان نبرد
رباعی شماره 129: موری که به چاه شست بازی گذرد
موری که به چاه شست بازی گذرد****بیتو شب من بدان درازی گذرد
وان شب که مرا با تو به بازی گذرد****گویی که همی بر اسب تازی گذرد
رباعی شماره 130: آن کو به من سوخته خرمن نگرد
آن کو به من سوخته خرمن نگرد****رحم آرد اگر به چشم دشمن نگرد
آنرا که به عشق رغبتی هست کجاست****تا رنجه شود نخست و در من نگرد
رباعی شماره 131: سی سال درخت بخت من بار آورد
سی سال درخت بخت من بار آورد****چرخ این سه شبم به روی تیمار آورد
زان روی به رویم این قدر کار آورد****تا دشمنم از دوست پدیدار آورد
رباعی شماره 132: در عرصهٔ ملکی که کمی نپذیرد
در عرصهٔ ملکی که کمی نپذیرد****با چند هنر کز چو منی نگزیرد
خورشید فراغتم فرو میمیرد****بوطالب نعمه کو که دستم گیرد
رباعی شماره 133: روی تو که شمع لاله زو درگیرد
روی تو که شمع لاله زو درگیرد****گل پرده ز روی با تو چون درگیرد
برخیز و به عزم گلستان موزه بخواه****تا چادر غنچه باز در سر گیرد
رباعی شماره 134: گر دست غم تو دامن من گیرد
گر دست غم تو دامن من گیرد****کمتر غم جان بود که در من گیرد
از دوستی تو برنگردانم روی****گر روی زمین به جمله دشمن گیرد
رباعی شماره 135: روی تو به دلبری جهان میگیرد
روی تو به دلبری جهان میگیرد****زلف تو زرهگری از آن میگیرد
جزعت به نظر زبان دل میبندد****لعلت به شکر طوطی جان میگیرد
رباعی شماره 136: رایت که جهان به پشت پای اندازد
رایت که جهان به پشت پای اندازد****از مسند و استناد او کی نازد
توپای به خاک برنهای صدر جهان****تا چرخ ازو مسند ملکی سازد
رباعی شماره 137: خاک قدم تو تاج خورشید ارزد
خاک قدم تو تاج خورشید ارزد****یک روزه غمت به عمر جاوید ارزد
شکر ایزد را که از تو نومید شدم****وین نومیدی هزار امید ارزد
رباعی شماره 138: جانا غم تو به هر عطایی ارزد
جانا غم تو به هر عطایی ارزد****وصلت به کشیدن بلایی ارزد
در تهمت تو اگر بریزندم خون****این تهمت تو به خون بهایی ارزد
رباعی شماره 139: رای تو که صلح روز ملک انگیزد
رای تو که صلح روز ملک انگیزد****در حادثهای چو رنگ قهر آمیزد
تعجیل حقیقی از فلک بگریزد****آرام طبیعی از زمین برخیزد
رباعی شماره 140: روزی که خرد سرشک رنگین ریزد
روزی که خرد سرشک رنگین ریزد****اندیشه چگونه رنگ شعر آمیزد
نور از رخ آفتاب هم بگریزد****چون سایهٔ ایزد از جهان برخیزد
رباعی شماره 141: تشریف هوای تو به هر جان نرسد
تشریف هوای تو به هر جان نرسد****ملک غم تو به هر سلیمان نرسد
درمان طلبان ز درد تو محرومند****کان درد به طالبان درمان نرسد
رباعی شماره 142: نه مشکل روزگار حل خواهد شد
نه مشکل روزگار حل خواهد شد****نه دور فلک همی بدل خواهد شد
زین پس من و عشق و می که این روزی دو****تا روز دو بر باد اجل خواهد شد
رباعی شماره 143: از عشق تو درجهان سمر خواهم شد
از عشق تو درجهان سمر خواهم شد****وز دست غمت زیر و زبر خواهم شد
وانگه زپس هزار شب بیخوابی****گریان گریان به خواب درخواهم شد
رباعی شماره 144: رای تو به هیچ رای خرسند نشد
رای تو به هیچ رای خرسند نشد****تا بر همه خسروان خداوند نشد
رایات تو از پایفلک بنشیند****تا ملک خراسان چو سمرقند نشد
رباعی شماره 145: آخر دل من به وصل پیروز نشد
آخر دل من به وصل پیروز نشد****شایستهٔ صحبت دلافروز نشد
دردا که به عشوه روز عمرم زغمش****شب گشت و شب فراق او روز نشد
رباعی شماره 146: عدل تو چو سایه بر ممالک پوشد
عدل تو چو سایه بر ممالک پوشد****کان ماند و بس که از کفت بخروشد
چون مینوشی که نوش بادت گویی****خورشید به ماه مشتری مینوشد
رباعی شماره 147: با آنکه زمانه جز بدی نسگالد
با آنکه زمانه جز بدی نسگالد****وز جور توام زمان زمان مینالد
از خوردن آن زهر نمینالد دل****ازمنت تریاک خسان مینالد
رباعی شماره 148: زلف تو به فتنه باز بیرون آمد
زلف تو به فتنه باز بیرون آمد****آن کار که داند که کجا انجامد
آرام دهش دو روز در زیر کلاه****باشد که از این فتنه فرو آرامد
رباعی شماره 149: رخسار تو چون سوسن آزاد آمد
رخسار تو چون سوسن آزاد آمد****زلفین تو چون دستهٔ شمشاد آمد
برچنگ تو گویی که ز بیداد آمد****کز دست تو همچو من به فریاد آمد
رباعی شماره 150: تا رای تو از قدح به شمشیر آمد
تا رای تو از قدح به شمشیر آمد****گرد سپهت زبر فلک زیر آمد
نصرت به زبان تیغ تیزت میگفت****تا باز که از ملک جهان سیر آمد
رباعی شماره 151: آنی که کفت ضامن ارزاق آمد
آنی که کفت ضامن ارزاق آمد****آنی که درت قبلهٔ آفاق آمد
مقصود جهان تو بودی آخر به وجود****اول حسن علی اسحق آمد
رباعی شماره 152: رنجی که مرا ز هجر آن ماه آمد
رنجی که مرا ز هجر آن ماه آمد****گویی که همه به کام بدخواه آمد
افزون ز هزار بار گویم هرشب****هان ای اجل ار نمردهای گاه آمد
رباعی شماره 153: چون سایه دویدم از پسش روزی چند
چون سایه دویدم از پسش روزی چند****ور صحبت او به سایهٔ او خرسند
امروز چو آفتاب معلومم شد****کو سایه برین کار نخواهد افکند
رباعی شماره 154: ای دل چه کنی به عشوه خود را خرسند
ای دل چه کنی به عشوه خود را خرسند****پای تو فرو گلست و این پایه بلند
بالغ شدهای ببر زباطل پیوند****چون طفل زانگشت مزیدن تا چند
رباعی شماره 155: پست افکندم غم تو ای سرو بلند
پست افکندم غم تو ای سرو بلند****شادم که مرا غمت بدین روز افکند
داد من و بیداد تو آخر تا کی****عذر من و آزار تو آخر تا چند
رباعی شماره 156: آن روز که جان نامهٔ عشق تو بخواند
آن روز که جان نامهٔ عشق تو بخواند****دل دست زجان بشست و دامن بفشاند
وان صبر که خادمت بدان آسودی****آن نیز بقای عمر تو باد نماند
رباعی شماره 157: خوی تو ز دوستی چو دامن بفشاند
خوی تو ز دوستی چو دامن بفشاند****ننشست که تا به روز هجرم ننشاند
گویی که اگر چنین بمانی چه کنم****دل ماتم جان نداشت دیگر چه بماند
رباعی شماره 158: ای دل ز هزار دیده خون میراند
ای دل ز هزار دیده خون میراند****عشقی که ترا سلسله میجنباند
خوش خوش به دعای شب میفکن کارت****بنشین که به روز محنتت بنشاند
رباعی شماره 159: با آنکه همه کار جهان او راند
با آنکه همه کار جهان او راند****آنگه بنشین که نزد خویشت خواند
با آنکه همه ملوک نامم دانند****نامردم اگر یکی نشانم داند
رباعی شماره 160: چندان که مرا دلبر من رنجاند
چندان که مرا دلبر من رنجاند****گر هیچ کسی نداند ایزد داند
یک دم زدن از پای فرو ننشیند****تا بر سر آب و آتشم ننشاند
رباعی شماره 161: یکباره مرا بلایت از پای نشاند
یکباره مرا بلایت از پای نشاند****بر یک یک مویم آب رنجوری ماند
چون سیم و زرم بر آتش تیز گداخت****وان سیم و زری که بود بر خاک فشاند
رباعی شماره 162: ای دیده دل آیت بلا میخواند
ای دیده دل آیت بلا میخواند****هشدار که در خونت بسی گرداند
این بار گرش موافقت خواهی کرد****من بیزارم تو دانی و دل داند
رباعی شماره 163: چون روز علم زد به حسامت ماند
چون روز علم زد به حسامت ماند****چون یک شبه ماه شد به جامت ماند
تقدیر به عزم تیزکامت ماند****روزی به عطا دادن عامت ماند
رباعی شماره 164: هم ابر به دست درفشانت ماند
هم ابر به دست درفشانت ماند****هم برق به تیغ جان ستانت ماند
هم رعد به کوس قهرمانت ماند****هم ژاله به باران کمانت ماند
رباعی شماره 165: خورشید به روشنی رایت ماند
خورشید به روشنی رایت ماند****گردون ز شرف به خاک پایت ماند
دوزخ به عتاب جانگزایت ماند****فردوس به عرصهٔ سرایت ماند
رباعی شماره 166: با روی تو از عافیت افسانه بماند
با روی تو از عافیت افسانه بماند****وز چشم تو عقل شوخ و دیوانه بماند
ایام زفتنهٔتو در گوشه نشست****خورشید ز سایهٔ تو در خانه بماند
رباعی شماره 167: مسعود سعادت جهان بود نماند
مسعود سعادت جهان بود نماند****فهرست سعود آسمان بود نماند
گو خواه بمان جهان کنون خواه ممان****چون آنکه ازو خلاصه آن بود نماند
رباعی شماره 168: ما را بجز از نیاز هیچ چیز نماند
رباعی شماره 169: تا طارم نه سپهر آراستهاند
تا طارم نه سپهر آراستهاند****تا باغ چهار طبع پیراستهاند
در خار فزوده و ز گل کاستهاند****چتوان کردن چو این چنین خواستهاند
رباعی شماره 170: چشم و دل من که هرچه گویم هستند
چشم و دل من که هرچه گویم هستند****در خصمی من به مشورت بنشستند
اول پایم بر درغم بشکستند****واخر دستم ز بی غمی بر بستند
رباعی شماره 171: یاران به جهان چشم چو گل بگشادند
رباعی شماره 172: زان پس که دل و دیده بر من سپرند
زان پس که دل و دیده بر من سپرند****با عشق یکی شوند و آبم ببرند
صبرا به تو آیم غم کارم بخوری****ای صبر نگویی که ترا با چه خورند
رباعی شماره 173: بس دور که چرخ و اختران بگذراند
بس دور که چرخ و اختران بگذراند****تا مرد وشی چو بوالحسن باز آرند
کو حیدر هاشمی و کو حاتم طی****تا ماتم مردمی و مردی دارند
رباعی شماره 174: در بزمگهی که مطربی کوس کند
در بزمگهی که مطربی کوس کند****بر تیر قضا تیر تو افسوس کند
رایات تو گر روی به بغداد نهد****دجله به در ریش زمین بوس کند
رباعی شماره 175: زلف تو مصاف عنبر تر شکند
زلف تو مصاف عنبر تر شکند****لعل تو نهال شهد و شکر شکند
گل کیست که با رخ تودر باغ آید****وانگه دو سه روز خویشتن برشکند
رباعی شماره 176: دلدار دل مرا ز من باز افکند
دلدار دل مرا ز من باز افکند****وز زلف کمانم به سخن دور افکند
امروز که پی به چین زلفش بردم****برد از پس گوش خویشتن دور افکند
رباعی شماره 177: دلبر چو ز من قوت روان باز افکند
دلبر چو ز من قوت روان باز افکند****دل صحبت من بدان جهان باز افکند
صبر از پی دل هم شدنی بود ولیک****روزی دو سه از برای جان باز افکند
رباعی شماره 178: خوش خوش چو مرا دم تودر دام افکند
خوش خوش چو مرا دم تودر دام افکند****در دست فراق و پای ایام افکند
ای دوست بدین روز که دشمنت مباد****من سوخته دل را طمع خام افکند
رباعی شماره 179: گردون به خیال سیر نانت نکند
گردون به خیال سیر نانت نکند****تا خون دل آرایش خوانت نکند
وانگاه دلش ز غصه خالی نشود****تا غارت جان و خان و مانت نکند
رباعی شماره 180: شادم به تو گر فلک حزینم نکند
شادم به تو گر فلک حزینم نکند****وانچه از تو گمانست یقینم نکند
اکنون باری دست من و دامن تست****گر چرخ سزا در آستینم نکند
رباعی شماره 181: شمشیر تو با خصم تو پیمان نکند
شمشیر تو با خصم تو پیمان نکند****تا ملک عراق چون خراسان نکند
اسب تو ز تاختن فرو ناساید****تا پیش در خلیفه جولان نکند
رباعی شماره 182: سلطان غمت بندهنوازی نکند
سلطان غمت بندهنوازی نکند****تا خواجهٔ هجر ترکتازی نکند
از والی وصل تو نشانی باید****تا شحنهٔ غم دستدرازی نکند
رباعی شماره 183: گلها چو به باغ جلوه را ساز کنند
گلها چو به باغ جلوه را ساز کنند****وز غنچه نخست هفتهای ناز کنند
چون دیده به دیدار جهان باز کنند****از شرم رخت ریختن آغاز کنند
رباعی شماره 184: این طایفه گر مروت آیین نکنند
این طایفه گر مروت آیین نکنند****زیشان نه بس اینکه بخل را دین نکنند
رفت آنکه به نظم و شعر احسان کردی****امروز همی به سحر تحسین نکنند
رباعی شماره 185: قومی که در این سفر مرا همراهند
قومی که در این سفر مرا همراهند****از تعبیهٔ زمانه کم آگاهند
ما میکوشیم و آسمان میگوید****نقش آن باشد که نقشبندان خواهند
رباعی شماره 186: گردون چو نشست و خاست تو میبیند
گردون چو نشست و خاست تو میبیند****با خلق همان شیوه چرا نگزیند
چون بنشینی باد سخا برخیزد****چون برخیزی گرد ستم بنشیند
رباعی شماره 187: چشم تو در آیینه به چشم تو نمود
چشم تو در آیینه به چشم تو نمود****بر چشم تو فتنه گشت هم چشم تو زود
چشم خوش تو چشم ترا کرد به چشم****پس آفت چشم تو هم از چشم تو بود
رباعی شماره 188: گفت آنکه مرا ره سلامت بنمود
گفت آنکه مرا ره سلامت بنمود****کان بت نکند وفا و برگردد زود
دی آن همه گفتها یقین گشت و نبود****وامروز نداردم پشیمانی سود
رباعی شماره 189: دستت به سخا چون ید بیضا بنمود
دستت به سخا چون ید بیضا بنمود****از جود تو در جهان جهانی بفزود
کس چون تو سخی نه هست نه خواهد بود****گو قافیه دال شو زهی عالم جود
رباعی شماره 190: با دل گفتم که عشق چون روی نمود
با دل گفتم که عشق چون روی نمود****در دامن صبر چنگ محکم کن زود
دل گفت مرا که برتو باید بخشود****گر معتمد صبر تو من خواهم بود
رباعی شماره 191: شبها ز غمت ستم کشم باید بود
شبها ز غمت ستم کشم باید بود****وز محنت تو بر آتشم باید بود
پس روز دگر تا پی غم کور کنم****با این همه ناخوشی خوشم باید بود
رباعی شماره 192: گردون به وصال ما موافق زان بود
گردون به وصال ما موافق زان بود****کین تعبیهٔ هجر در آن پنهان بود
امروز رهین شکر او نتوان بود****کان روز وصال هم شب هجران بود
رباعی شماره 193: دوشم ز فراق تو همه شیون بود
دوشم ز فراق تو همه شیون بود****چشمم چو پر از خون شده پرویزن بود
بر هر مژه خونی که مرا درتن بود****چون دانهٔ نار بر سر سوزن بود
رباعی شماره 194: یک نیم دمم از جهان به دست آمده بود
یک نیم دمم از جهان به دست آمده بود****وصلش به بهای جان به دست آمده بود
ارزانش ز دست من برون کرد فلک****افسوس که بس گران به دست آمده بود
رباعی شماره 195: بر عید رخت دلم چو پیروز نبود
بر عید رخت دلم چو پیروز نبود****از عید دل سوخته جز سوز نبود
گویند که چون گذشت روز عیدت****ای بیخبران چو عید خود روز نبود
رباعی شماره 196: دل درخور صحبت دلافروز نبود
دل درخور صحبت دلافروز نبود****زان بر من مستمند دلسوز نبود
زان شب که برفت و گفت خوشباد شبت****هرگز شب محنت مرا روز نبود
رباعی شماره 197: گل یک شبه شد هین که چو گستاخ شود
گل یک شبه شد هین که چو گستاخ شود****در پیش تو دسته دسته بر کاخ شود
خیز ای گل نوشکفته درشو به چمن****تا جامه دریده غنچه بر شاخ شود
رباعی شماره 198: هر کو نه به خدمت تو خرسند شود
هر کو نه به خدمت تو خرسند شود****آفاق برو حبس و زمین بند شود
وان را که به بندگی پذیری یک روز****شب را به همه حال خداوند شود
رباعی شماره 199: آخر غم غور از دلم دور شود
آخر غم غور از دلم دور شود****وین ماتم هجر دوستان سور شود
لشکرکش گردون چو درآید به حمل****فرماندهٔ گیتی به نشابور شود
رباعی شماره 200: تسلیم چو بر حادثه پیروز شود
تسلیم چو بر حادثه پیروز شود****هم حادثه یار و حیلهآموز شود
هر سان که بود چو حالها گردانست****روزی به شب آید و شبی روز شود
رباعی شماره 201: آنرا که خرد مصلحتآموز شود
آنرا که خرد مصلحتآموز شود****کی در غم عید و بند نوروز شود
عیدی شمرد که روز نوروز شود****هر شب به عافیت بر او روز شود
رباعی شماره 202: با آنکه غم از دلم برون مینشود
با آنکه غم از دلم برون مینشود****از تلخی صبر دل زبون مینشود
با این همه غصه سخت جانی دارد****این دیده که از سرشک خون مینشود
رباعی شماره 203: یک شب مه گردون به رخت مینگرید
یک شب مه گردون به رخت مینگرید****وز اشک ز دیده خون دل میبارید
یک قطره از آن بر رخ زیبات چکید****وان خال بدان خوشی از آن گشت پدید
رباعی شماره 204: آن روز که بنده خاک خدمت بوسید
آن روز که بنده خاک خدمت بوسید****بر خدمت تو هیچ سعادت نگزید
وامروز چو رنگ و رونق خویش ندید****ابرام به خانه برد و امید برید
رباعی شماره 205: بیداد فلک پردهٔ رازم بدرید
بیداد فلک پردهٔ رازم بدرید****تیمار جهان امیدم از جان ببرید
ای دل پس ازین کنارهای گیر و برو****کین کار مرا کنارهای نیست پدید
رباعی شماره 206: زان پس که وصال روی در پرده کشید
زان پس که وصال روی در پرده کشید****واندوه فراق پرده بر من بدرید
گفتم که مگر توانمش دید به خواب****خود خواب همی به خواب نتوانم دید
رباعی شماره 207: در مستی اگر ببرد خوابم شاید
در مستی اگر ببرد خوابم شاید****می دیده ببندد ارچه دل بگشاید
بیدار ز مادران چو تو کم زاید****بخت تو نیم که هیچ خوابم ناید
رباعی شماره 208: جان یک نفس از درد تو میناساید
جان یک نفس از درد تو میناساید****وز دل نفسی بیتو همی برناید
یکبار دگر وصل تو درمیباید****وانگه پس از آن اگر نمانم شاید
رباعی شماره 209: یک در فلک از امید من نگشاید
یک در فلک از امید من نگشاید****یک کار من از زمانه میبرناید
جان میکاهد غم تو میافزاید****در محنت من دگرچه میدرباید
رباعی شماره 210: بس راه که پای همتم پیماید
بس راه که پای همتم پیماید****تا مشکل یک راز فلک بگشاید
بس روز سیه که از غلط پیش آید****تا از شب شک صبح یقینی زاید
رباعی شماره 211: دی قهر تو گفتی که اجل میزاید
دی قهر تو گفتی که اجل میزاید****وامروز بقا به عدل میافزاید
آن قهر جهانگیر چنان میبایست****وان عدل جهاندار چنین میباید
رباعی شماره 212: زلف تو که در فتنه کنون میآید
زلف تو که در فتنه کنون میآید****از غارت جان و دل نمیآساید
وای از شب زلف تو که گر کار اینست****بس روز قیامت که جهان آراید
رباعی شماره 213: گر بنده ز آب میبترسد شاید
گر بنده ز آب میبترسد شاید****مکتوب تو هم دلیریی ننماید
آخر دو سه خدمتم از آن سو آمد****باید که یکی جواب از این سو آید
رباعی شماره 214: تا رای تو از قدح به شمشیر آید
تا رای تو از قدح به شمشیر آید****گرد سپهت برین فلک زیر آید
نصرت به زبان تیغ تیزت میگفت****با یار که از ملک بقا سیر آید
رباعی شماره 215: لایق به جان شاه جهانی باید
لایق به جان شاه جهانی باید****زین جمله دهی جملهستانی باید
زین طایفه امن آدمی ممکن نیست****اینها همه گرگند شبانی باید
رباعی شماره 216: هم توسن چرخ زیر زین را شاید
هم توسن چرخ زیر زین را شاید****هم گوهر خورشید نگین را شاید
تا ظن نبری که آن و این را شاید****پیروز شه طغان تکین را شاید
رباعی شماره 217: وصل تو که از سنگ برون میآید
وصل تو که از سنگ برون میآید****در کوکبهٔ خیال چون میآید
با هجر همیگوید ازین رنگرزی****من میدانم که بوی خون میآید
رباعی شماره 218: باری بنگر که چشم من چون گرید
باری بنگر که چشم من چون گرید****هر شب ز شب گذشته افزون گرید
از چشم ستاره بار خون افشانم****گر چشم بود ستاره را خون گرید
رباعی شماره 219: با گل گفتم ابر چرا میگرید
با گل گفتم ابر چرا میگرید****ماتمزده نیست بر کجا میگرید
گل گفت اگر راست همی باید گفت****بر عمر من و عهد شما میگرید
رباعی شماره 220: گفتم ز فراق یاسمن میگرید
گفتم ز فراق یاسمن میگرید****این ابر که زار بر چمن میگرید
گل گفت به پای خویشتن برشکنم****بر خندهٔ یک هفتهٔ من میگرید
رباعی شماره 221: شد عمر و زمانه را جوادی نرسید
شد عمر و زمانه را جوادی نرسید****وز نامهٔ آرزو سوادی نرسید
دستی که به دامن قناعت نزدیم****دردا که به دامن مرادی نرسید
حرف ر
رباعی شماره 222: گویی که میفکن دبه در پای شتر
گویی که میفکن دبه در پای شتر****تا من چو خران همی جهم بر آخر
گر نه زندت صلاح قواد پسر****من بر ; این سخن زنم ; ی پر
رباعی شماره 223: رای تو که آفتاب فضلست و هنر
رای تو که آفتاب فضلست و هنر****گر یاد کند نیم شب از نیلوفر
ناکرده برو تمام رای تو گذر****از آب به خاصیت برافرازد سر
رباعی شماره 224: ای عشق بجز غمم رفیقی دگر آر
ای عشق بجز غمم رفیقی دگر آر****وی وصل غرض تویی سر از پیش برآر
وی هجر بگفتهای بریزم خونت****گر وقت آمد بریز و عمرم به سر آر
رباعی شماره 225: دی ما و می و عیش خوش و روی نگار
دی ما و می و عیش خوش و روی نگار****وامروز غم جدایی و فرقت یار
ای گردش ایام ترا هر دو یکیست****جان بر سر امروز نهم دی باز آر
رباعی شماره 226: در دست غمت دلم زبونست این بار
در دست غمت دلم زبونست این بار****وین کار ز دست من برونست این بار
وین طرفه که با تو نرد جان میبازم****دست تو بهست ودست خونست این بار
رباعی شماره 227: دل محنت تازه چاشنی کرد آخر
دل محنت تازه چاشنی کرد آخر****سوگند هلاک جان من خورد آخر
عشقی که فرود برد جهانی به زمین****میجست و هم از زمین برآورد آخر
رباعی شماره 228: بر من شب هجر تو سرآید آخر
بر من شب هجر تو سرآید آخر****این صبح وصال تو برآید آخر
دستی که ز هجران تو بر سر دارم****از وصل به گردنت درآید آخر
رباعی شماره 229: ما با این همه غم با که گساریم آخر
ما با این همه غم با که گساریم آخر****وین غصه دمی با که برآریم آخر
کس نیست که با او نفسی بتوان زد****تنها همه عمر چون گذاریم آخر
رباعی شماره 230: ای ماه تمام برنیایی آخر
ای ماه تمام برنیایی آخر****جانی که همی رخ ننمایی آخر
چون جان به لطافت و چو ماهی به جمال****جان من و ماه من کجایی آخر
رباعی شماره 231: دی گر بفزود عز دین عدل عمر
دی گر بفزود عز دین عدل عمر****وز جور تهی کرد زمین عدل عمر
امروز به صد زبان جهان میگوید****ای عدل عمر بیا ببین عدل عمر
رباعی شماره 232: خورشید ز رای مقتفی دارد نور
خورشید ز رای مقتفی دارد نور****وز دولت سنجریست گیتی معمور
وز رایت این رایت دین شد منصور****احسنت زهی خلیفه سلطان دستور
رباعی شماره 233: ای رای تو آفتاب و ای کلک تو تیر
ای رای تو آفتاب و ای کلک تو تیر****وی چون تو جوان نبوده در عالم پیر
دانی همه علمها مگر غیب خدای****داری همه چیزها مگر عیب و نظیر
رباعی شماره 234: هستم شب و روز و روز و شب در تدبیر
هستم شب و روز و روز و شب در تدبیر****تا خصم ترا چون کشم ای بدر منیر
هان تا ز قصاص من نترسی که مرا****هم گردن تیغ هست و هم گردن تیر
رباعی شماره 235: منصوریه هر گزت درآمد به ضمیر
منصوریه هر گزت درآمد به ضمیر****کاین به درت موکب میمون وزیر
هین کو لب غنچه گو بیادست ببوس****کو دست چنار گو بیا دست بگیر
رباعی شماره 236: ای چرخ نفور از جفای تو نفیر
ای چرخ نفور از جفای تو نفیر****وی بخت جوان فغان از این عالم پیر
ای عمر گریزان ز توام نیست گزیر****وی دست اجل ز دست غم دستم گیر
رباعی شماره 237: ای دل هم از ابتدا دل از جان برگیر
ای دل هم از ابتدا دل از جان برگیر****وانگه به فراغت پی آن دلبر گیر
یا نی مزن این حلقه و راه اندر گیر****وین هم به مزاج آن صد دیگر گیر
رباعی شماره 238: از دست تو بنده داستانی شده گیر
از دست تو بنده داستانی شده گیر****وز مهر نشانهٔ جهانی شده گیر
دل رفت و نماند جان و تن بر خطرست****من ماندم و عشق و نیم جانی شده گیر
رباعی شماره 239: جز بنده رفیق و عاشق و یار مگیر
جز بنده رفیق و عاشق و یار مگیر****غمخوار توام عمر مرا خوار مگیر
در کار تو کارم ار به جان یابد دست****تو پای به کار برمنه کار مگیر
حرف ز
رباعی شماره 240: از آرزوی خیال تو روز دراز
از آرزوی خیال تو روز دراز****در بند شبم با دل پر درد و نیاز
وز بیخوابی همه شب ای شمع طراز****میگویم کی بود که روز آید باز
رباعی شماره 241: ای دست تو در جفا چو زلف تو دراز
ای دست تو در جفا چو زلف تو دراز****وی بیسببی گرفته پای از من باز
دی دست زاستین برون کرده به عهد****وامروز کشیده پای در دامن ناز
رباعی شماره 242: آن شد که من از عشق تو شبهای دراز
آن شد که من از عشق تو شبهای دراز****با مه گله کردمی و با پروین راز
جستم ز تو چون کبوتر از چنگل باز****رفتم نه چنان که دیگرم بینی باز
رباعی شماره 243: زان شب که به روز بردهام با تو به ناز
زان شب که به روز بردهام با تو به ناز****روز و شبم از غمت سیاهست و دراز
بس روز چنین بیتو به سر خواهم برد****تا با تو شبی چنان به روز آرم باز
رباعی شماره 244: دل شادی روز وصلت ای شمع طراز
دل شادی روز وصلت ای شمع طراز****با صد شب هجر بیش گفتست به راز
تا خود پس از این زان همه شبهای دراز****با روز وصال بیغمی گوید باز
رباعی شماره 245: گر در طلب صحبتم ای شمع طراز
گر در طلب صحبتم ای شمع طراز****دوش آبله کرد پایت از راه دراز
امشب بر من بیای تا بانگ نماز****چون آبله بردست همی باش به ناز
رباعی شماره 246: ای دل بخریدی دم آن شمع طراز
ای دل بخریدی دم آن شمع طراز****وی دیده حدیث گریه کردی آغاز
ای عشق کهن ناشده نو کردی دست****وی محنت ناگذشته آوردی باز
رباعی شماره 247: گرمابه به کام انوری بود امروز
گرمابه به کام انوری بود امروز****کانجا صنمی چو مشتری بود امروز
گویند به گرمابه همین دیو بود****ما دیو ندیدیم پری بود امروز
رباعی شماره 248: آن دل که تو دیدهای فکارست هنوز
آن دل که تو دیدهای فکارست هنوز****وز عشق تو با نالهٔ زارست هنوز
وان آتش دل بر سر کارست هنوز****وان آب دو دیده برقرارست هنوز
رباعی شماره 249: نایی بر من به خانهای شورانگیز
نایی بر من به خانهای شورانگیز****وانگه که بیایی به هزاران پرهیز
چون بنشینی خوی بدت گوید خیز****ناآمده بهتری تو چون دولت تیز
رباعی شماره 250: بازار قبول گل چو شد خوش خوش تیز
بازار قبول گل چو شد خوش خوش تیز****گفتم که به باغ در شو ای دلبر خیز
گل گفت که آب قدمش خیره مریز****ما دست گلابگر گرفتیم و گریز
رباعی شماره 251: ای ماه ز سودای تو در آتش تیز
ای ماه ز سودای تو در آتش تیز****چون سوخته گشتم آبرویم بمریز
چون چرخ ستیزهروی با من مستیز****من در تو گریختم تو از من مگریز
حرف س
رباعی شماره 252: پیروزشه ای خورده سپهر از تو هراس
پیروزشه ای خورده سپهر از تو هراس****هر ساعت و بس کرده زمینبوس و سپاس
زیرا که کنی به خنجر چون الماس****از هفت فلک به یک زمان چارده طاس
رباعی شماره 253: ماییم درین گنبد دیرینه اساس
ماییم درین گنبد دیرینه اساس****جویندهٔ رخنهای چو مور اندر طاس
آگاه نه از منزل امید و هراس****سرگشته و چشم بسته چون گاو خراس
رباعی شماره 254: در منزل دل غم تو میآید و بس
در منزل دل غم تو میآید و بس****در سکنهٔ جان غم تو میباید و بس
تا صبح جمال فتنهزای تو دمید****گویی که ز شب غم تو میزاید و بس
حرف ش
رباعی شماره 255: روزی که کنم هجر ترا بر دل خوش
روزی که کنم هجر ترا بر دل خوش****گویم چه کنم تن زنم اندر آتش
چون راست که در پای کشم دامن صبر****عشق تو گریبان دلم گیرد و کش
رباعی شماره 256: ماییم و دو شیشکک می روشن و خوش
ماییم و دو شیشکک می روشن و خوش****یک حوضک نقل و یک تنورک آتش
باقلیککی و نانکی پنج از شش****گر فرمایی جمال ده بیترکش
رباعی شماره 257: چون بندگی شهت نمیآید خوش
چون بندگی شهت نمیآید خوش****با ملک چو آب و دولت چون آتش
برخیز و بسیج آن جهان کن خوش خوش****اینجا علف گلخن دوزخ بمکش
رباعی شماره 258: ای دل تو برو به نزد جانان میباش
ای دل تو برو به نزد جانان میباش****ساعت ساعت منتظر جان میباش
ای تن تو بیا ندیم هجران میباش****جان میکن و خون میخور و خندان میباش
رباعی شماره 259: ای ماه رکاب خسرو گردون رخش
ای ماه رکاب خسرو گردون رخش****وی ملکستان سکندر گیتیبخش
در ملک خدای ملک چون بلخ تو نیست****برگرد و به بنده بخش ویرانهٔ وخش
رباعی شماره 260: گفتم که گهی چند نپرسم خبرش
گفتم که گهی چند نپرسم خبرش****تا بوک برون شد تکبر ز سرش
خود هست کرشمه هر زمان بیشترش****اکنون من و زاری و شفیعان درش
رباعی شماره 261: هر تیر جفا که داری اندر ترکش
هر تیر جفا که داری اندر ترکش****چون سر ز وفا نمیکشم گردنکش
من دست ز آستین برون کردم و عشق****تو خوش بنشین و پای در دامن کش
رباعی شماره 262: دوش از کف وصل آن بت عشوه فروش
دوش از کف وصل آن بت عشوه فروش****تا روز می طرب همی کردم نوش
امشب من و صد هزار فریاد و خروش****تا کی شب دیگرم بود چون شب دوش
رباعی شماره 263: از خاک درت ساختهام مفرش خویش
از خاک درت ساختهام مفرش خویش****بر خیره به باد داده عیش خوش خویش
بنمای به من تو آن رخ مهوش خویش****هان تا نبرم آب تو از آتش خویش
رباعی شماره 264: یک چند نهان از دل بیحاصل خویش
یک چند نهان از دل بیحاصل خویش****با صبر پناه کردم از مشکل خویش
کام دلم آن بود که سرگشته شوم****گردان گردان شدم به کام دل خویش
رباعی شماره 265: با خاک برابرم ز بیسنگی خویش
با خاک برابرم ز بیسنگی خویش****وز دل خجل از دوام دلتنگی خویش
یارب بدهم شرم ز بیشرمی خویش****تا باز هم ز ننگ بیننگی خویش
رباعی شماره 266: داری ز جهان زیاده از حصهٔ خویش
داری ز جهان زیاده از حصهٔ خویش****در باقی کن شکایت و قصهٔ خویش
تا کی ز پی شکم به درها گردی****بنشین و بخور طعام ذاغصهٔ خویش
رباعی شماره 267: گل روز دو عرض میدهد مایهٔ خویش
گل روز دو عرض میدهد مایهٔ خویش****زنهار میفکن تو بر آن سایهٔ خویش
او خود چو ببیند پس از آن پایهٔ خویش****در پای تو ریزد همه پیرایهٔ خویش
حرف ک
رباعی شماره 268: تا دست طمع بشستم از عالم خاک
تا دست طمع بشستم از عالم خاک****از گرد زمانه دامنی دارم پاک
امید بقا یکی شد و بیم هلاک****چون من ز جهان برفتم از مرگ چه باک
رباعی شماره 269: ای جاه تو چون سماک و عالم چو سمک
ای جاه تو چون سماک و عالم چو سمک****یک شقه ز نوبتی جاه تو فلک
یک چند ترا رکاب بر دست ملوک****یک چند ترا غاشیه بر دوش ملک
رباعی شماره 270: زین رنگ برآوردن بر فور فلک
زین رنگ برآوردن بر فور فلک****خون شد دلم و نیافتم غور فلک
در جمله گزیر نیست از جور فلک****تا رخت برون نبردی از دور فلک
حرف گ
رباعی شماره 271: در منزل آبگینه هنگام درنگ
در منزل آبگینه هنگام درنگ****چون بیتو دل شکسته را دیدم تنگ
گفتم که چگونهای دلا گفت مپرس****چونانک در آبگینه اندازی سنگ
حرف ل
رباعی شماره 272: ای مسند تو قاعدهٔ دولت گل
ای مسند تو قاعدهٔ دولت گل****خصمت که ز عز تست دست خوش ذل
بیقدر چو خار باد و کم عمر چو گل****چون آب خروشان و لگدکوب چو پل
رباعی شماره 273: ای گوهر تو خلاصهٔ عالم گل
ای گوهر تو خلاصهٔ عالم گل****باد از تو دو قوم را دو معنی حاصل
چون آب نکوخواه ترا حکم روان****چون لوله بداندیش ترا سوختهدل
رباعی شماره 274: آخر شب دوش بیتو ای شمع چگل
آخر شب دوش بیتو ای شمع چگل****بگذشت و گذاشت در غمم خوار و خجل
تو فارغ و من به وعده تا روز سپید****در بند تو بنشسته و برخاسته دل
رباعی شماره 275: آمیختم از بهر تو صد رنگ و حیل
آمیختم از بهر تو صد رنگ و حیل****هم دست اجل قویتر آمد به جدل
گر جان مرا قبول کردی به مثل****پیش از اجلش کشیدمی پیش اجل
رباعی شماره 276: ای چشم زمانه کرده روشن به جمال
ای چشم زمانه کرده روشن به جمال****در گوش تو برده خوشترین لفظ سؤال
رایی داری چو آفتاب اول روز****عمری بادت چو سایهها بعد زوال
رباعی شماره 277: زین عمر به تعجیل دوان سوی زوال
زین عمر به تعجیل دوان سوی زوال****دانی که جهان چه آیدم پیش خیال
دشتی آید ز درد دل میلامیل****طشتی آید ز خون دل مالامال
رباعی شماره 278: در هجر همی بسوزم از شرم خیال
در هجر همی بسوزم از شرم خیال****در وصل همی بسوزم از بیم زوال
پروانهٔ شمع را همین باشد حال****در هجر نسوزد و بسوزد ز وصال
رباعی شماره 279: منزل دوردست و روز بیگاه ای دل
منزل دوردست و روز بیگاه ای دل****زین رو مکش انتظار همراه ای دل
بشتاب که منقطع فراوان هستند****زین راه دراز و روز کوتاه ای دل
رباعی شماره 280: ای دل طمع از وصال جانان بگسل
ای دل طمع از وصال جانان بگسل****سررشتهٔ آرزو به دندان بگسل
زان پیش که بگسلند جان از تن تو****از بهر خدا علایق جان بگسل
رباعی شماره 281: پیراهن گل دریده شد بر تن گل
پیراهن گل دریده شد بر تن گل****شلوار تو بینما چو پیراهن گل
ای خرمن کون تو به از خرمن گل****جایی که بود کون تو کون زن گل
رباعی شماره 282: صف زد حشم بهار پیرامن گل
صف زد حشم بهار پیرامن گل****ابر آمد و پر کرد ز در دامن گل
با این همه جان نماند اندر تن گل****گر تو به چمن درآیی ای خرمن گل
رباعی شماره 283: تاب رخ یار من نداری ای گل
تاب رخ یار من نداری ای گل****جامه چه دری رنگ چه آری ای گل
سودت نکند تا که به خواری ای گل****از بار خجل فرو نیاری ای گل
حرف م
رباعی شماره 284: آنم که ندانم نه وجود و نه عدم
آنم که ندانم نه وجود و نه عدم****دانم که ندانم نه حدوث و نه قدم
میدانم و مطرب و حریفی همدم****مستی و طرب فزون و هشیاری کم
رباعی شماره 285: دردا که فرو شد لب شادی را غم
دردا که فرو شد لب شادی را غم****پر گشت و نگون گشت پیمانهٔ غم
دشواری بیش گشت و آسانی کم****واین ماند ز عالم که دریغا عالم
رباعی شماره 286: ای گوهر تو اصل طفیل آدم
ای گوهر تو اصل طفیل آدم****وی ذات تو معنی و عبارت عالم
تا حکم کفت نکرد روزیده خلق****وز خلقت آدمی نیاورد شکم
رباعی شماره 287: چرخا زحلت نحسترست یا بهرام
چرخا زحلت نحسترست یا بهرام****زهرهت غر و مشتریت مغرور به نام
تیرت ز منافقی نه پختهست و نه خام****خورشید تو قحبه است و ماهت نه تمام
رباعی شماره 288: ای زیر همای همتت چرخ مدام
ای زیر همای همتت چرخ مدام****کبک از نظرت گرفته با باز آرام
اقبال تو شاهین و کبوتر ایام****سیمرغ نظیر خسرو طوطی نام
رباعی شماره 289: رفتم چو نبود بیش از این جای مقام
رفتم چو نبود بیش از این جای مقام****هرچند به نزدیک تو بودم آرام
کس را به جهان مباد ای سیماندام****رفتن نه به اختیار و بودن نه به کام
رباعی شماره 290: از مشرق دست گوهر آل نظام
از مشرق دست گوهر آل نظام****ده ماه تمام را طلوعست مدام
اینک بنگر که آن خداوند کرام****بفکند مه نوی ز هر ماه تمام
رباعی شماره 291: دل فرق نمیکند همی دانه ز دام
دل فرق نمیکند همی دانه ز دام****راهیش به جامعست و راهیش به جام
با این همه ما و می و معشوقه به کام****در مصطبه پخته به که در صومعه خام
رباعی شماره 292: هر مرحلهای که رخت برداشتهام
هر مرحلهای که رخت برداشتهام****از خون جگر مرحله تر داشتهام
از تو خبر وصل مبادم هرگز****گر بیتو ز خویشتن خبر داشتهام
رباعی شماره 293: با یاد تو ای ریخته عشقت آبم
با یاد تو ای ریخته عشقت آبم****نشگفت اگر بود بر آتش خوابم
روی از غم چون تویی چرا برتابم****تا به ز غمت کدام شادی یابم
رباعی شماره 294: بختی نه کزو نصیب جز غم یابم
بختی نه کزو نصیب جز غم یابم****روزی نه که در جهان دو همدم یابم
شادی مگر از جهان برونست از آنک****هرچند که بیش جویمش کم یابم
رباعی شماره 295: من غره به گفتار محال تو شدم
من غره به گفتار محال تو شدم****زان روی سزای گوشمال تو شدم
وین طرفه که آزمود صد بار ترا****هم باز به عشوه در جوال تو شدم
رباعی شماره 296: دی کرد وداع بر جناح سفرم
دی کرد وداع بر جناح سفرم****تا دست فراق کرد زیر و زبرم
او میشد و جان نعره همی زد ز پیاش****آهسته ترک تاز که من بر اثرم
رباعی شماره 297: روزی که به حیلت به شب تیره برم
روزی که به حیلت به شب تیره برم****میگویم شکر و باز پس مینگرم
بنگر که ز عمر در چه خون جگرم****تا روز گذشته را غنیمت شمرم
رباعی شماره 298: زلف تو دلم برد و به جان در خطرم
زلف تو دلم برد و به جان در خطرم****گیرم که ز بیم پی به زلفت نبرم
باری دمی از زیر کله بیرون کن****چندان که ز دور در دل خود نگرم
رباعی شماره 299: سودای تو بیرون شده یکسر ز سرم
سودای تو بیرون شده یکسر ز سرم****وز کوی تو ببرید خرد رهگذرم
دست طلب تو باز در کوفت درم****تا با سر کار برد بار دگرم
رباعی شماره 300: چون روی ندارم که به رویت نگرم
چون روی ندارم که به رویت نگرم****باری به سر کوی تو بر میگذرم
در دیده کشم ز آرزوی رخ تو****گردی که زکوی تو به دامن سپرم
رباعی شماره 301: ای دل ز فلک چرا نیوشی آزرم
ای دل ز فلک چرا نیوشی آزرم****هم بادم سرد ساز و با گریهٔ گرم
دلبر ز تو وز ناله کجا گردد نرم****آن را که هزار دیده باشد بیشرم
رباعی شماره 302: آخر ز تو چون روی به خون تر دارم
آخر ز تو چون روی به خون تر دارم****در عشق ز هیچ روی باور دارم
بردار ز روی پرده ورنه پس از این****من پرده ز روی راز دل بردارم
رباعی شماره 303: از غم صدف دو دیده پر در دارم
از غم صدف دو دیده پر در دارم****وز حادثه پوستین به گازر دارم
دردا که تهی دامنم از زر درست****وز دست شکسته آستین پر دارم
رباعی شماره 304: در کوی غمت هزار منزل دارم
در کوی غمت هزار منزل دارم****وز دست تو پای صبر در گل دارم
در راه تو کار سخت مشکل دارم****دل نیست پدید و صد غم دل دارم
رباعی شماره 305: راز تو ز بیم خصم پنهان دارم
راز تو ز بیم خصم پنهان دارم****ورنه غم و محنت تو چندان دارم
گویی که ز دل نداریم دوست همی****آری ز دلت ندارم از جان دارم
رباعی شماره 306: نه در غم عشق یار یاری دارم
نه در غم عشق یار یاری دارم****نه همنفسی نه غمگساری دارم
بس خسته نهان و آشکاری دارم****یارب چه شکسته بسته کاری دارم
رباعی شماره 307: ای دل ز وصال تو نشانی دارم
ای دل ز وصال تو نشانی دارم****وی جان ز فراق تو امانی دارم
بیچاره تنم همه جهان داشت به تو****واکنون به هزار حیله جانی دارم
رباعی شماره 308: من با تو که عشق جاودانی دارم
من با تو که عشق جاودانی دارم****یک مهر و هزار مهربانی دارم
با من صنما چو زندگانی نکنی****من بیتو بگو چه زندگانی دارم
رباعی شماره 309: نام تو نویسم ار قلم بردارم
نام تو نویسم ار قلم بردارم****کوی تو گذارم چو قدم بردارم
جز روی ترا نبینم ای جان جهان****در عمر خود ار دیده ز هم بردارم
رباعی شماره 310: در کار تو هر روز گرفتارترم
در کار تو هر روز گرفتارترم****غمهای ترا به جان خریدارترم
هر روز به چشم من نکو رویتری****هرچند که بیش بینمت زارترم
رباعی شماره 311: بفروختمت سزد به جان باز خرم
بفروختمت سزد به جان باز خرم****ارزان بفروختم گران باز خرم
باری خواهم ز دوستان ای دلبر****تا بو که ز دشمنان ترا باز خرم
رباعی شماره 312: من بنده که کمتر سگ کویت باشم
من بنده که کمتر سگ کویت باشم****این بس باشد که مدحگویت باشم
اقبال نیم که سال و ماه و شب و روز****واجب باشد که پیش رویت باشم
رباعی شماره 313: بینم دل خویش گر دهانت اندیشم
بینم دل خویش گر دهانت اندیشم****یابم تن خویش گر میانت اندیشم
یادم ناید ز سر به جان و سر تو****الا که ز خاک آستانت اندیشم
رباعی شماره 314: خوار و خجلم خوار و خجل باد دلم
خوار و خجلم خوار و خجل باد دلم****آسیمهسر و پای به گل باد دلم
در دست غمم اسیری از دست دلست****چونان که منم، اسیر دل باد دلم
رباعی شماره 315: بر چرخ رسید از تو دم سرد دلم
بر چرخ رسید از تو دم سرد دلم****بر دامن غم فشاندهٔ گرد دلم
خون دلم از دیده بپالود دلم****دردا دل فارغ تو از درد دلم
رباعی شماره 316: ای خورده به واجبی چو مردان غم علم
ای خورده به واجبی چو مردان غم علم****در تحت تصرف تو بیش و کم علم
در عمر دمی نازده الا دم علم****هم عالم عالمی هم عالم علم
رباعی شماره 317: پر شد ز شراب عشق جانا جامم
پر شد ز شراب عشق جانا جامم****چون زلف تو برهم زده گشت ایامم
در عشق تو این بود مراد و کامم****کز جملهٔ بندگان نویسی نامم
رباعی شماره 318: در خدمت تست عقل و هوش و جانم
در خدمت تست عقل و هوش و جانم****گر پیش برون روم ور از پس مانم
اقبال نیم که سال وماه و شب و روز****واجب باشد که در رکابت رانم
رباعی شماره 319: ای دل چو به غمهای جهان درمانم
ای دل چو به غمهای جهان درمانم****از دیده سرشکهای خونین رانم
خود را چه دهم عشوه یقین میدانم****کاندر سر دل شود به آخر جانم
رباعی شماره 320: شبها چو ز روز وصل او یاد کنم
شبها چو ز روز وصل او یاد کنم****تا روز هزار گونه فریاد کنم
ترسم که شب اجل امانم ندهد****تا باز به روز وصل دل شاد کنم
رباعی شماره 321: بازیچهٔ دور آسمانم چه کنم
بازیچهٔ دور آسمانم چه کنم****سرگشتهٔ گردش جهانم چه کنم
از هرچه همی کنم پشیمان گردم****آیا چه کنم تا که بدانم چه کنم
رباعی شماره 322: چون حرب کنم هیج محابا نکنم
چون حرب کنم هیج محابا نکنم****چون عفو کنم هیچ مدارا نکنم
من سایهٔ یزدانم و نیکو نبود****گر قدرت و رحمت آشکارا نکنم
رباعی شماره 323: مینوش کنم ولیک مستی نکنم
می نوش کنم ولیک مستی نکنم****الا به قدح درازدستی نکنم
دانی غرضم ز میپرستی چه بود؟****تا همچو تو خویشتن پرستی نکنم
رباعی شماره 324: کس نیست غم اندوختهتر زین که منم
کس نیست غم اندوختهتر زین که منم****با درد تو آموختهتر زین که منم
گفتی که نهای به عشق درپخته هنوز****خامی چه کنی سوختهتر زین که منم
رباعی شماره 325: بر آتش هجر عمری ار بنشینم
بر آتش هجر عمری ار بنشینم****بر خاک در تو هم به دل نگزینم
از باد همه نسیم زلفت بویم****در آب همه خیال رویت بینم
رباعی شماره 326: آن دیده ندارم که به خوابت بینم
آن دیده ندارم که به خوابت بینم****یا آن رخ همچو آفتابت بینم
از شرم رخ تو در تو نتوان نگریست****میریزم اشک تا در آبت بینم
رباعی شماره 327: من دل به کسی جز از تو آسان ندهم
من دل به کسی جز از تو آسان ندهم****چیزی که گران خریدم ارزان ندهم
صد جان بدهم در آرزوی دل خویش****وان دل که ترا خواست به صد جان ندهم
رباعی شماره 328: ای سایهٔ آنک ملک او هست قدیم
ای سایهٔ آنک ملک او هست قدیم****تا چند از این ملک چو گوزی بدونیم
یک رویه کن این کار که سهلست و سلیم****ملکست نه بازیچه، والملک عقیم
رباعی شماره 329: شکر ایزد را که خسرو هفت اقلیم
شکر ایزد را که خسرو هفت اقلیم****آن شاه مبارک قدم آن ذات کریم
از آتش فتنه بر کران شد چو خلیل****وز آب خطر به ساحل آمد چو کلیم
رباعی شماره 330: در موج خطر مرفهی همچو کلیم
در موج خطر مرفهی همچو کلیم****وز آتش فتنه شاد چون ابراهیم
ای مفخر آنکه ماه کردی به دو نیم****معصومان را از آتش و آب چه بیم
رباعی شماره 331: چون پای همی تحفه برد هر جایم
چون پای همی تحفه برد هر جایم****وز پای به پای آمدنی میآیم
دستم شکند فلک من این را شایم****آری چو گزیز نیست باری پایم
رباعی شماره 332: ای عشق در آفاق بسی تاختیم
ای عشق در آفاق بسی تاختیم****تا از دل و دلدار برانداختیم
آخر حق صحبتی که با تست مرا****بشناس و همان گیر که نشناختیم
رباعی شماره 333: دی یک دو قدح شراب صافی خوردیم
دی یک دو قدح شراب صافی خوردیم****با همنفسی شبی به روز آوردیم
امروز چنان شد که به ناچار دو دست****در گردن درد و رنج و هجران کردیم
رباعی شماره 334: سبحانالله غمی به پایان نبریم
سبحانالله غمی به پایان نبریم****الا که ازو در دگری مینگریم
آن شد که ستاره میشمردیم به روز****اکنون همه روز و شب نفس میشمریم
رباعی شماره 335: با گل گفتم چون به چمن برگذریم
با گل گفتم چون به چمن برگذریم****چون از همه باغ آرزوی تو بریم
گل گفت مرا چو نیک درمینگریم****از روی بقا برابر یکدگریم
رباعی شماره 336: اندیشهٔ انتقام چون جزم کنیم
اندیشهٔ انتقام چون جزم کنیم****قهر همه دشمنان به یک عزم کنیم
با چرخ چو با آتسز اگر رزم کنیم****گردن به سم اسب چو خوارزم کنیم
حرف ن
رباعی شماره 337: ای دل چو غم نوت دهد چرخ کهن
ای دل چو غم نوت دهد چرخ کهن****چون کار ندیدگان مشو بیسر و بن
یا عشوهٔ کودکانه میخر به سخن****یا تن زن و عاقلانه صبری میکن
رباعی شماره 338: ماییم و صراحی و شراب روشن
ماییم و صراحی و شراب روشن****مرغی دو و نان چند و زیشان دو سه تن
وز میوه و ریحان قدری سیب و سمن****برخیز و بیا چنانک دی نزد تو من
رباعی شماره 339: باغیست چو نوبهار از رنگ خزان
باغیست چو نوبهار از رنگ خزان****عیشی که به عمرها توان گفت از آن
یاران همه انگشت زنان گرد رزان****من در غم تو نشسته انگشتگزان
رباعی شماره 340: ای دل مگذار عمر چون بیخبران
ای دل مگذار عمر چون بیخبران****ایمن منشین ز روزگار گذران
تو طاق نهای با تو همان خواهد کرد****ایام که کرد و میکند با دگران
رباعی شماره 341: شخصی دارم زنده به جان دگران
شخصی دارم زنده به جان دگران****عمری به هزار درد و محنت گذران
جان بر لب و دل بر اثر او نگران****دور از لب و دندان شما بیخبران
رباعی شماره 342: ای ساخته گشته از تو کار دگران
ای ساخته گشته از تو کار دگران****من یار غم تو و تو یار دگران
من کرده کنار پر ز خون دیده****از بهر تو و تو در کنار دگران
رباعی شماره 343: زلفت به رسنهاش برآورد کشان
زلفت به رسنهاش برآورد کشان****هر جان و دلی که داشت در شهر نشان
زان پیش که دستار نگه نتوان داشت****ورز دو سه در زیر کلاهش بنشان
رباعی شماره 344: چون روی حیل نبود پایاب جهان
چون روی حیل نبود پایاب جهان****یکباره ورق بشستم از تاب جهان
گفتم چو مقیم نیست اسباب جهان****خاکش بر سر که خوش خورد آب جهان
رباعی شماره 345: آیا گهر وصل تو یارم سفتن
آیا گهر وصل تو یارم سفتن****راه تو امیدوار یارم رفتن
میروشن و حجره خالی و موسم گل****ای گلبن نو شکفته یارم گفتن
رباعی شماره 346: ای دل چو نمینهد سپهرت گردن
ای دل چو نمینهد سپهرت گردن****نتوان به خروش و زور بخت آوردن
بر من چه بود جز که به کف خون خوردن****دیگر چه کنم دلا چه دانم کردن
رباعی شماره 347: زرق است جهان تو زرق کن از هر فن
زرق است جهان تو زرق کن از هر فن****که میخور و که میکن و لوتی میزن
خوش خور تو جهان و یاد میآر از من****تا روزی چند جمله را سر کن زن
رباعی شماره 348: زین جور اگر گذر توان کرد بکن
زین جور اگر گذر توان کرد بکن****در حال من ار نظر توان کرد بکن
با بنده ز روی مردمی آشتیای****یکبار دگر اگر توان کرد بکن
رباعی شماره 349: هرچ از چو تویی نزیبد ای دوست مکن
هرچ از چو تویی نزیبد ای دوست مکن****وین خیرهکشی گرچه ترا خوست مکن
گفتی ببرم جان تو و باکی نیست****جانا نه ز بهر جان نه نیکوست مکن
رباعی شماره 350: ای دل ز سر نهاد پرواز مکن
ای دل ز سر نهاد پرواز مکن****فرجام نگر حدیث آغاز مکن
خاک از سر این راز نهان باز مکن****خود را و مرا در سر این راز مکن
رباعی شماره 351: جانا لبم از شراب غم خشک مکن
جانا لبم از شراب غم خشک مکن****چشمم ز سرشک هیچ دم خشک مکن
در عشق گران رکاب صبری داری****زنهار نمد زین ستم خشک مکن
رباعی شماره 352: هستم ز تو دلشکستهای عهد شکن
هستم ز تو دلشکستهای عهد شکن****وز دوستی تو با جهانی دشمن
گیرم نبود دست من و دامن تو****بتوان کردن دست من و دامن من
رباعی شماره 353: میسوز تو خرمن شکیبایی من
میسوز تو خرمن شکیبایی من****تا مینهم از غم تو خرمن خرمن
دامن به حدیث درد من باز مزن****من دانم و اشک لعل دامن دامن
رباعی شماره 354: در دام غم تو بستهای هست چو من
در دام غم تو بستهای هست چو من****وز جور تو دلشکستهای هست چو من
برخاستگان عشق تو بسیارند****در عهد وفا نشستهای هست چو من
رباعی شماره 355: ای گنده دهان چو شیر و چون گرگ حرون
ای گنده دهان چو شیر و چون گرگ حرون****چون خرس کریه شخص و چون خوک نگون
چون بوزنه سخره و چو کفتار زبون****چون گربه دهن دریده و چون سگ دون
رباعی شماره 356: چشمم ز همه جهان فرازست اکنون
چشمم ز همه جهان فرازست اکنون****وین دیده به دیدار تو بازست اکنون
گفتار همه جهان مجازست اکنون****ما را به جمال تو نیازست اکنون
رباعی شماره 357: بوطالب نعمت ای همه دولت و دین
بوطالب نعمت ای همه دولت و دین****در خود نگر و جمله جهان نیک ببین
کز همت و جود آفتابی و سحاب****وز رفعت و حلم آسمانی و زمین
رباعی شماره 358: شاها ز خزانهٔ تو ریحان و سمین
شاها ز خزانهٔ تو ریحان و سمین****دارند نهان ذخیره درهای ثمین
کو زر که همین بر سر گنج است و همان****کو سر که همان از در تیغست و همین
رباعی شماره 359: شاهان ممالک تو مودود و معین
شاهان ممالک تو مودود و معین****دارند خزانها نهان در ثمین
گوهر که همین بر سر گنجست و همین****باهر که همان از در تیغست و همین
حرف و
رباعی شماره 360: گفتی چه شود کار فراقت یکسو
گفتی چه شود کار فراقت یکسو****چون اشک چو شمع گرم باشم بیتو
آن روز ز روبهای اشکت به کجا****وان گرم سریهای چو اشکت پس کو
رباعی شماره 361: آن ماه که ماه نو سزد یارهٔ او
آن ماه که ماه نو سزد یارهٔ او****خورشید می نشاط نظارهٔ او
چون گیرد عکس از لب میخوارهٔ او****سر برزند از مشرق رخسارهٔ او
رباعی شماره 362: ای راحت آن نفس که جان زد با تو
ای راحت آن نفس که جان زد با تو****یک داو دلم در دو جهان زد با تو
هجر تو چنین است اگر وصل بود****یارب که چو عیشها توان زد با تو
رباعی شماره 363: رفتم چو نماند هیچ آبم بر تو
رفتم چو نماند هیچ آبم بر تو****در چشم تو خوارتر ز خاک در تو
با این همه روز و شب بر آتش باشم****زان بیم که باد بگذرد بر سر تو
رباعی شماره 364: دستی نه که گستاخ بکوبد در تو
دستی نه که گستاخ بکوبد در تو****پایی نه که آزاد بپوید بر تو
با ناز تو هر سری ندارد سر تو****دانی که کشد بار ترا هم خر تو
رباعی شماره 365: گر هیچ سعادتم رساند بر تو
گر هیچ سعادتم رساند بر تو****جان پیش کشم مباش گو در خور تو
گاهی چو زمین بوسه دهم بر پایت****گاهی چو فلک گردم گرد سر تو
رباعی شماره 366: دل هرچه ز بد دید پسندید از تو
دل هرچه ز بد دید پسندید از تو****وز جمله جهان برید و نبرید از تو
گفتی که نبیند دلت از من غم هجر****دیدی که به عاقبت همان دید از تو
رباعی شماره 367: آن صبر که حامی منست از غم تو
آن صبر که حامی منست از غم تو****مویی نبرد ز عهد نامحکم تو
وین وصل که قبلهایست در عالم عشق****از گمشدگان یکیست در عالم تو
رباعی شماره 368: دورم ز قرار و خواب از دوری تو
دورم ز قرار و خواب از دوری تو****وز پرده برون شدم به مستوری تو
گویی که کراست برگ مهجوری من****انگشت به خود کشم به دستوری تو
رباعی شماره 369: جان درد تو یادگار دارد بیتو
جان درد تو یادگار دارد بیتو****اندوه تو در کنار دارد بیتو
با این همه من ز جان به جان آمدهام****جان در تن من چه کار دارد بیتو
رباعی شماره 370: دست تو که جود در سجود آید ازو
دست تو که جود در سجود آید ازو****سرمایهٔ نزهت وجود آید ازو
دستارچهای که یک دمش خدمت کرد****تا نیست نگشت بوی عود آید ازو
رباعی شماره 371: آن دل که نشان نیست مرا در بر ازو
آن دل که نشان نیست مرا در بر ازو****جز درد و به درد میزنم بر سر ازو
بازآمد و محنتی درافکنده چو دود****هرگز نبود حرام روزی تر ازو
رباعی شماره 372: آن بت که به دست غم گرفتارم ازو
آن بت که به دست غم گرفتارم ازو****وز دست همی درگذرد کارم ازو
بیزار شدست از من و من زارم ازو****دل نی و هزار درد دل دارم ازو
حرف ه
رباعی شماره 373: کسری که کمان عدل او کرد به زه
کسری که کمان عدل او کرد به زه****حاتم که ز کان به جود بگشاد گره
رستم که به گرز خود کردی چو زره****پیروز شه از هرسه درین هریک به
رباعی شماره 374: چون باز کنی ز زلف پرتاب گره
چون باز کنی ز زلف پرتاب گره****احسنت کند چرخ و فلک گوید زه
بر چشم جهانیان نگارا که و مه****هر روز نکوتری و هر ساعت به
رباعی شماره 375: ای نحس چو مریخ و زحل بیگه و گاه
ای نحس چو مریخ و زحل بیگه و گاه****چون زهره غرو چو مشتری غره به جاه
چون تیر منافق نه سفید و نه سیاه****غماز چو آفتاب و نمام چو ماه
رباعی شماره 376: با روز رخ تو گرچه ای روت چو ماه
با روز رخ تو گرچه ای روت چو ماه****از روز و شب جهان نبودم آگاه
بنمود چو چشم بد فروبست این راه****شبهای فراق تو مرا روز سیاه
رباعی شماره 377: از بهر هلال عید آن مه ناگاه
از بهر هلال عید آن مه ناگاه****بر بام دوید و هر طرف کرد نگاه
هرکس که بدید گفت سبحانالله****خورشید برآمدست و میجوید ماه
رباعی شماره 378: با من به سخن درآمد امروز پگاه
با من به سخن درآمد امروز پگاه****آن لاغری که دارمش از پی راه
گفتا که طمع نیست مرا باری جو****چندان که ببویم ای مسلمانان کاه
رباعی شماره 379: بر من در محنت و بلا باز مخواه
بر من در محنت و بلا باز مخواه****درد من دل دادهٔ جان باز مخواه
جانی که به عاریت دو دم یافتهام****چندانک دمی بینمت آن باز مخواه
رباعی شماره 380: ای امر تو ملک را عنان بگرفته
ای امر تو ملک را عنان بگرفته****فتراک تو دست آسمان بگرفته
روزی بینی سپاه تازندهٔ تو****پیروز شد و ملک جهان بگرفته
رباعی شماره 381: ای لشکر تو روی زمین بگرفته
ای لشکر تو روی زمین بگرفته****نام تو دیار کفر و دین بگرفته
روزی به بهانهٔ شکاری بینی****از روم کمین کرده و چین بگرفته
رباعی شماره 382: دی طوف چمن کرده سه چاری خورده
دی طوف چمن کرده سه چاری خورده****آهنگ حزین و پرده حزان کرده
او چون گل و سرو و گرد او عاشقوار****گل جامه دریده سرو حال آورده
رباعی شماره 383: آیا که مرا تو دست گیری یا نه
آیا که مرا تو دست گیری یا نه****فریادرسی در این اسیری یا نه
گفتی که ترا به بندگی بپذیرم****خدمت کردم اگر پذیری یا نه
رباعی شماره 384: در راه فرید کاتب فرزانه
در راه فرید کاتب فرزانه****بگشاد شبی در تناسل خانه
آورده به صحرای جهان مردانه****خوارزمیکی باره و دندانه
رباعی شماره 385: ای فتنهٔ روزگار شبپوش منه
ای فتنهٔ روزگار شبپوش منه****و ابدالان را غاشیه بر دوش منه
زلفی که هزار جان ازو در خطرست****از چشم بدان بترس و برگوش منه
حرف ی
رباعی شماره 386: مریخ به خنجر تو جوید فتوی
مریخ به خنجر تو جوید فتوی****ناهید به ساغر تو پوید ماوی
زانست که میکند به عید اضحی****از بهر ترا آن حمل این ثور فدی
رباعی شماره 387: پایی که مرا نزد تو بد راهنمای
پایی که مرا نزد تو بد راهنمای****دستی که بدان خواستمت من ز خدای
آن پای مرا چنین بیفکند از دست****وآن دست مرا چنین درآورد ز پای
رباعی شماره 388: در مرتبه از سپهر پیش آمدهای
در مرتبه از سپهر پیش آمدهای****وز آدم در وجود بیش آمدهای
نشکفت که سلطان لقبت داد ملک****تو خود ملک از مادر خویش آمدهای
رباعی شماره 389: بر چرخ همیشه همعنان راندهای
بر چرخ همیشه همعنان راندهای****بر ماه غبار موکب افشاندهای
آدم پدر منست و زو فخرم نیست****از تست که تو برادرم خواندهای
رباعی شماره 390: زان شب که نشستیم به هم با طربی
زان شب که نشستیم به هم با طربی****کردیم فراق را به وصلت ادبی
بس روز که برخاستهام با تک و تاز****در آرزوی چنان نشستی و شبی
رباعی شماره 391: عمزاد و عمزاد خریدند بری
عمزاد و عمزاد خریدند بری****عمزادگکی قدیمشان اندر پی
اینک چو دو نوبهار بین با یک دی****عمزاد همی رود دو عمزاد ز پی
رباعی شماره 392: دوش ارنه وقارت به زمین پیوستی
دوش ارنه وقارت به زمین پیوستی****فریاد و دعایت به زمین کی بستی
ور حلم تو بر دامن او ننشستی****از زلزلهٔ سقف آسمان بشکستی
رباعی شماره 393: دوش از سر درد نیستی در مستی
دوش از سر درد نیستی در مستی****گفتم فلکا نیست شدم گر هستی
گفت این چه علی لاست که بر ما بستی****بوطالب نعمه بر زبان ران رستی
رباعی شماره 394: گر دل پی یار گیردی نیکستی
گر دل پی یار گیردی نیکستی****یا دامن کار گیردی نیکستی
چون عمر همی دهد قرار همه کار****گر عمر قرار گیردی نیکستی
رباعی شماره 395: گر شعر در مراد میبگشادی
گر شعر در مراد میبگشادی****یا کار کسی به شعر نوری دادی
آخر به سه چار خدمتم صدر جهان****از ملک چنان یک صله بفرستادی
رباعی شماره 396: ای دل تو بسی که از غمش خون خوردی
ای دل تو بسی که از غمش خون خوردی****چندین مخروش و باش تا چون کردی
آری شب عشق دیر بازست و سیاه****لیکن تو سپید کار زود آوردی
رباعی شماره 397: با دل گفتم گرد بلا میگردی
با دل گفتم گرد بلا میگردی****مغرور شدی به صبر و پی گم کردی
من نیز بدان رسن فروچاه شدم****دیدی که تو خوردی و مرا آزردی
رباعی شماره 398: در کفر گریزم ار تو ایمان گردی
در کفر گریزم ار تو ایمان گردی****با درد بسازم ار تو درمان گردی
چون از سر این حدیث برخاست دلم****دل برکنم از توگر مثل جان گردی
رباعی شماره 399: دی در چمن آن زمان که طوفی کردی
دی در چمن آن زمان که طوفی کردی****با گل گفتم کز آن شرابی خوردی
گل گفت که سهل بود گفتم که برو****چون جامه دریدی ز چه رنگ آوردی
رباعی شماره 400: جانا بر نور شمع دود آوردی
جانا بر نور شمع دود آوردی****یعنی که خط ارچه خوش نبود آوردی
گر آتش آه ماست دیرت بگرفت****ور خط به خون ماست زود آوردی
رباعی شماره 401: دیروز که در سرای عالی بودی
دیروز که در سرای عالی بودی****رمزی گفتی اشارتی فرمودی
گر هست بده ورنه در آن بند مباش****انگار که از من این سخن نشنودی
رباعی شماره 402: گر همت من دل به جهان برنهدی
گر همت من دل به جهان برنهدی****طبعم به ذخیره گنج گوهر نهدی
ور بخت بگویم قدم اندر نهدی****جود کف من جهان دیگر نهدی
رباعی شماره 403: هر شب بت من به وقت باد سحری
هر شب بت من به وقت باد سحری****دل باز فرستدم به صاحب خبری
دل با همه بیرحمی و بیدادگری****آید بر من نشیند و زارگری
رباعی شماره 404: کویی که درو مست و بهش درگذری
کویی که درو مست و بهش درگذری****زنهار به خاک او به حرمت نگری
نیکو نبود که از سر بیخبری****تو زلف بتان و چشم شاهان سپری
رباعی شماره 405: ای شب چو ز نالهای من بیخبری
ای شب چو ز نالهای من بیخبری****بر خیره کنون چند کنم نوحهگری
ای روز سپید وقت نامد که مرا****از صحبت این شب سیه باز خری
رباعی شماره 406: دل سیر نگرددت ز بیدادگری
دل سیر نگرددت ز بیدادگری****چشم آب نگیردت چو در من نگری
این طرفه که دوستتر ز جانت دارم****با آنکه ز صدهزار دشمن بتری
رباعی شماره 407: با دلبرم از زبان باد سحری
با دلبرم از زبان باد سحری****گل گفت نیایی به چمن درنگری
گفت آیم اگر تو جامه بر خود ندری****چون رنگ آری به خنده بیرون نبری
رباعی شماره 408: ای دل بنشین به عافیت کو داری
ای دل بنشین به عافیت کو داری****تا باز نیفکنی مرا در کاری
از تلخی عیش اگر ترا سیری نیست****من سیر شدم ز جان شیرین باری
رباعی شماره 409: مسعود قزل مست نهای هشیاری
مسعود قزل مست نهای هشیاری****یک دم چه بود که مطربی بگذاری
زر بستانی ازارکی برداری****ما را گل و باقلی و ریواس آری
رباعی شماره 410: گفتی که به هر قطعه مرا هر باری
گفتی که به هر قطعه مرا هر باری****از خواجه به تازگی برآید کاری
دوران شماست ای برادر آری****ما را به سه چار و پنج خدمت داری
رباعی شماره 411: ای دل به غم عشق بدین دشواری
ای دل به غم عشق بدین دشواری****آسان آسان پرده مگر برداری
ور هست وگر نیست به کامت باری****آن دم که به کام دل یاری یاری
رباعی شماره 412: بر سنگ قناعت ار عیاری داری
بر سنگ قناعت ار عیاری داری****از نیک و بد جهان کناری داری
ور با همه کس بهر خلافی که رود****در کار شوی دراز کاری داری
رباعی شماره 413: در بنده به دیدهٔ دگر مینگری
در بنده به دیدهٔ دگر مینگری****با این همه خوش دلم چو درمینگری
هر روز سپس ترست کارم با تو****در من نه به چشم پیشتر مینگری
رباعی شماره 414: چون چنگ خودم به عمری ار بنوازی
چون چنگ خودم به عمری ار بنوازی****هم در ساعت پردهٔ خواری سازی
آن را که چو زیر کرد گویا غم تو****چون زیر گسستهاش برون اندازی
رباعی شماره 415: چون صبح درآمد به جهانافروزی
چون صبح درآمد به جهانافروزی****معشوقه به گاه رفتن از دلسوزی
میگفت و گری که با من غم روزی****صبحا ز شفق چون شفقت ناموزی
رباعی شماره 416: بر جان منت نیست دمی دلسوزی
بر جان منت نیست دمی دلسوزی****بر وصل توام نیست شبی پیروزی
در عشق کسی بود بدین بد روزی****وای من مستمند هجران روزی
رباعی شماره 417: هرکو به مواظبت بخواند چیزی
هرکو به مواظبت بخواند چیزی****با او به همه حال بماند چیزی
آخر پس از آن، از آن به چیزی برسد****چیزی نبود هر که نداند چیزی
رباعی شماره 418: ای نوبت تو گذشته از چرخ بسی
ای نوبت تو گذشته از چرخ بسی****بینوبت تو مباد عالم نفسی
آوازهٔ نوبتت به هر کس برساد****لیکن مرساد از تو نوبت به کسی
رباعی شماره 419: دی درویشی به راز با همنفسی
دی درویشی به راز با همنفسی****میگفت کریم در جهان مانده کسی
از گوشهٔ چرخ هاتفی گفت خموش****بوطالب نعمه را بقا باد بسی
رباعی شماره 420: با دل گفتم کهای همه قلاشی
با دل گفتم کهای همه قلاشی****چونی و چگونهای کجا میباشی
دل دیده پرآب کرد و گفتا که خموش****در خدمت خیل دختر جماشی
رباعی شماره 421: تا چند ز جان مستمند اندیشی
تا چند ز جان مستمند اندیشی****تا کی ز جهان پر گزند اندیشی
آنچ از تو توان شدن همین کالبدست****یک مزبلهگو مباش چند اندیشی
رباعی شماره 422: ای پیش کفت جود فلک زراقی
ای پیش کفت جود فلک زراقی****ابنای ملوک مجلست را ساقی
من بنده ز پای میدرآیم ز نیاز****دریاب که جز دمی ندارم باقی
رباعی شماره 423: ای نسبت تو هم به نبی هم به علی
ای نسبت تو هم به نبی هم به علی****عمر ابدی بادت و عز ازلی
باقی به وجود تو پس از پانصد سال****هم گوهر مصطفی و هم نام علی
رباعی شماره 424: کو آنکه ز غم دست به جایی زدمی
کو آنکه ز غم دست به جایی زدمی****یا در طلب وصل تو رایی زدمی
بر حیلهگری دسترسم نیز نماند****آن دولت شد که دست و پایی زدمی
رباعی شماره 425: گر من ز فلک شکایت کنمی
گر من ز فلک شکایت کنمی****هرچ او کندی جمله حکایت کنمی
افسوس که دست من بدو مینرسد****ورنه شر او جمله کفایت کنمی
رباعی شماره 426: گر عقل عزیز را به فرمان شومی
گر عقل عزیز را به فرمان شومی****ناریخته آبم از پی نان شومی
زین قصهٔ دیرباز چون البقره****هم با سر درس آل عمران شومی
رباعی شماره 427: صدرا چو تو چشم آسمان بیند نی
صدرا چو تو چشم آسمان بیند نی****خورشید به پایهٔ تو بنشنید نی
آنجا که تو دامن کرم افشانی****از خاک بجز ستاره کس چیند نی
رباعی شماره 428: شاها چو تو مادر زمان زاید نی
شاها چو تو مادر زمان زاید نی****بخشد چو تو هیچ شاه و بخشاید نی
تا حشر چو تیغ و تازیانهات پس از این****یک ملکستان و ملکبخش آید نی
رباعی شماره 429: ای چرخ جز آیت بلا خوانی نی
ای چرخ جز آیت بلا خوانی نی****بر کس قلمی ز عافیت رانی نی
چیزی ندهی که باز نستانی نی****ای کوژ کبود خود جز این دانی نی
رباعی شماره 430: در ملک چنین که وسعتش میدانی
در ملک چنین که وسعتش میدانی****با شعر چنین که روز و شب میخوانی
آبم بشد از شکایت بینانی****کو مجدالدین بوالحسن عمرانی
رباعی شماره 431: ای دل طمعم زان همه سرگردانی
ای دل طمعم زان همه سرگردانی****نومیدی و درد بود و بیدرمانی
این کار نه بر امید آن میکردم****باری تو که در میان کاری دانی
رباعی شماره 432: ای شاه گر آنچه میتوانی نکنی
ای شاه گر آنچه میتوانی نکنی****زین پس بجز از دریغ و آوخ نکنی
اندر رمهٔ خدای گرگ آمد گرگ****هیهات اگر توشان شبانی بکنی
رباعی شماره 433: ای گل گهر ژاله چو در گوش کنی
ای گل گهر ژاله چو در گوش کنی****وز سایهٔ ابر ترک شبپوش کنی
آن کت ز چمن پار برون کرد اینجاست****امسال چه خویشتن فراموش کنی
رباعی شماره 434: گر در همه عمر یک نکویی بکنی
گر در همه عمر یک نکویی بکنی****صد گونه جفا و زشتخویی بکنی
گویی که برغم تو چنین خواهم کرد****داری سر آنکه هرچه گویی بکنی
رباعی شماره 435: با بوعلی اب ارب هم بنشینی
با بوعلی اب ارب هم بنشینی****شخصی شش جهتش زو بینی
گر دیده به دیدن رخش چار کنی****چندان که ازو بینی بینی بینی
رباعی شماره 436: رو رو که تو یار چو منی کم بینی
رو رو که تو یار چو منی کم بینی****وین پس همه مرد جلد محکم بینی
من با تو وفا کردم از آن غم دیدم****با اهل جفا وفا کنی غم بینی
رباعی شماره 437: هر روز به نویی ای بت سلسلهموی
هر روز به نویی ای بت سلسلهموی****جای دگری به دوستی در تک و پوی
ماهی تو و ماه را چنین باشد خوی****هر روز به منزلی دگر دارد روی
رباعی شماره 438: شب نیست دلا که از غمش خون نشوی
شب نیست دلا که از غمش خون نشوی****وز دیده به جای اشک بیرون نشوی
چون نیست امید آنکه بر گردد کار****ای دل پس کار خویشتن چون نشوی
رباعی شماره 439: گفتم که نثار جان کنم گر آیی
گفتم که نثار جان کنم گر آیی****گفتا به رخم که باد میپیمایی
تو زنده به جان دگران میباشی****از کیسهٔ خویش چون فقع بگشایی
رباعی شماره 440: چون دیده فرو ریخت به رخ بینایی
چون دیده فرو ریخت به رخ بینایی****وز دل اثری نماند جز رسوایی
ای جان تو چه میکنی کرا میپایی****نیکو سر و کاریست تو درمیبایی
رباعی شماره 441: ای محنت هجر بر دلم سرنایی
ای محنت هجر بر دلم سرنایی****وی دولت وصل از درم درنایی
از بخت چو هیچ کار برمیناید****ای جان ستیزه کار هم برنایی
رباعی شماره 442: با دل گفتم گرد بلا میپویی
با دل گفتم گرد بلا میپویی****بنشین که نه مرد عشق آن مهرویی
دل گفت ز خواب دیر بیدار شدی****خر جست و رسن برد کنون میگویی
رباعی شماره 443: صورتگر فطرت ننگارد چو تویی
صورتگر فطرت ننگارد چو تویی****دوران فلک برون نیارد چو تویی
هرچند همه جهان تو داری لیکن****ای صدر جهان جهان ندارد چو تویی
رباعی شماره 444: ای نامتحرک حیوانی که تویی
ای نامتحرک حیوانی که تویی****ای خواجهٔ رایگان گرانی که تویی
ای قاعدهٔ قحط جهانی که تویی****ای آب دریغ کاهدانی که تویی