loading...
فوج
s.m.m بازدید : 840 1394/07/07 نظرات (0)

گزیده اشعار صائب تبریزی

 

مشخصات کتاب

سرشناسه : صائب محمدعلی ۱۰۱۶؟ - ۱۰۸۶؟ق عنوان قراردادی : [دیوان برگزیده 
عنوان و نام پدیدآور : گزیده اشعار صائب تبریزی انتخاب و شرح جعفر شعار، زین‌العابدین موتمن مقدمه حسن انوری مشخصات نشر : تهران چاپ و نشر بنیاد، ۱۳۶۸.
مشخصات ظاهری : ص ۳۱۰
فروست : (مجموعه ادب فارسی‌۱۲)
شابک : بها:۱۰۰۰ریال وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی یادداشت : ص ع به‌انگلیسی (a selection of Sa'eb Poems)Jafar Shar and Zeyn -al-abedin Mo'tamam: Gozide ye Ash'are Saeb .
یادداشت : کتابنامه ص ۳۱۰ - ۳۰۹
موضوع : شعر فارسی -- قرن ق‌۱۱
شناسه افزوده : شعار، جعفر، ۱۳۰۴ - ، شارح شناسه افزوده : موتمن زین‌العابدین شارح شناسه افزوده : انوری حسن ۱۳۱۲ - ، مقدمه‌نویس رده بندی کنگره : PIR
رده بندی دیویی : ۱فا۸/۴ص‌۳۵۲د/ب‌ش ۱۳۶۸
شماره کتابشناسی ملی : م‌۶۹-۲۹۵

معرفی

میرزا محمد علی صائب تبریزی از شاعران عهد صفویه است که در حدود سال ۱۰۰۰ هجری قمری در اصفهان (و به روایتی در تبریز) زاده شد. در جوانی مانند اکثر شعرای آن زمان به هندوستان رفت و از مقربین دربار شاه جهان شد. در سال ۱۰۴۲ هجری قمری به کشمیر رفت و از آنجا به ایران بازگشت و به منصب ملک‌الشعرایی شاه عباس ثانی درآمد. در زمان پیری در باغ تکیه در اصفهان اقامت کرد و همواره عده‌ای از ارباب هنر گرد او جمع می‌شدند. وی در سال ۱۰۸۰ هجری قمری وفات یافت و در همین محل (باغ تکیه) در کنار زاینده‌رود به خاک سپرده شد.

تکبیتهای برگزیده

 

ا

 

نشاط دهر به زخم ندامت آغشته است

نشاط دهر به زخم ندامت آغشته است****شراب خوردن ما شیشه خوردن است اینجا

پردهٔ شرم است مانع در میان ما و دوست

پردهٔ شرم است مانع در میان ما و دوست****شمع را فانوس از پروانه می‌سازد جدا

می‌کند روز سیه بیگانه یاران را ز هم

می‌کند روز سیه بیگانه یاران را ز هم****خضر در ظلمات می‌گردد ز اسکندر جدا

از دل خونگرم ما پیکان کشیدن مشکل است

از دل خونگرم ما پیکان کشیدن مشکل است****چون توان کردن دو یکدل را ز یکدیگر جدا؟

می‌شوند از سردمهری، دوستان از هم جدا

می‌شوند از سردمهری، دوستان از هم جدا****برگ‌ها را می‌کند فصل خزان از هم جدا

تا ترا از دور دیدم، رفت عقل و هوش من

تا ترا از دور دیدم، رفت عقل و هوش من****می‌شود نزدیک منزل کاروان از هم جدا

از متاع عاریت بر خود دکانی چیده‌ام

از متاع عاریت بر خود دکانی چیده‌ام****وام خود خواهد ز من هر دم طلبکاری جدا

چون گنهکاری که هر ساعت ازو عضوی برند

چون گنهکاری که هر ساعت ازو عضوی برند****چرخ سنگین‌دل ز من هر دم کند یاری جدا

به رنگ زرد قناعت کن از ریاض جهان

به رنگ زرد قناعت کن از ریاض جهان****که رنگ سرخ به خون جگر شود پیدا

ز هم جدا نبود نوش و نیش این گلشن

ز هم جدا نبود نوش و نیش این گلشن****که وقت چیدن گل، باغبان شود پیدا

ز ابر دست ساقی جسم خشکم لاله زاری شد

ز ابر دست ساقی جسم خشکم لاله زاری شد****که در دل هر چه دارد خاک، از باران شود پیدا

چنین که همت ما را بلند ساخته‌اند

چنین که همت ما را بلند ساخته‌اند****عجب که مطلب ما در جهان شود پیدا

من آن وحشی غزالم دامن صحرای امکان را

من آن وحشی غزالم دامن صحرای امکان را****که می‌لرزم ز هر جانب غباری می‌شود پیدا

گرفتم سهل سوز عشق را اول، ندانستم

گرفتم سهل سوز عشق را اول، ندانستم****که صد دریای آتش از شراری می‌شود پیدا

دل عاشق ز گلگشت چمن آزرده‌تر گردد

دل عاشق ز گلگشت چمن آزرده‌تر گردد****که هر شاخ گلی دامی است مرغ رشته برپا را

هوس هر چند گستاخ است، عذرش صورتی دارد

هوس هر چند گستاخ است، عذرش صورتی دارد****به یوسف می‌توان بخشید تقصیر زلیخا را

نه بوی گل، نه رنگ لاله از جا می‌برد ما را

نه بوی گل، نه رنگ لاله از جا می‌برد ما را****به گلشن لذت ترک تماشا می‌برد ما را

مکن تکلیف همراهی به ما ای سیل پا در گل

مکن تکلیف همراهی به ما ای سیل پا در گل****که دست از جان خود شستن به دریا می‌برد ما را

چون گل ز ساده لوحی، در خواب ناز بودیم

چون گل ز ساده لوحی، در خواب ناز بودیم****اشک وداع شبنم، بیدار کرد ما را

نخل ما را ثمری نیست بجز گرد ملال

نخل ما را ثمری نیست بجز گرد ملال****طعمهٔ خاک شود هر که فشاند ما را

اگر غفلت نهان در سنگ خارا می‌کند ما را

اگر غفلت نهان در سنگ خارا می‌کند ما را****جوانمردست درد عشق، پیدا می‌کند ما را

ز چشم بد، خدا آن چشم میگون را نگه دارد!

ز چشم بد، خدا آن چشم میگون را نگه دارد!****که در هر گردشی مست تماشا می‌کند ما را

به ماه مصر ز یک پیرهن مضایقه کرد

به ماه مصر ز یک پیرهن مضایقه کرد****چه چشمداشت دگر از وطن بود ما را؟

چو تخم سوخته کز ابر تازه شد داغش

چو تخم سوخته کز ابر تازه شد داغش****ز باده شد غم و اندوه بیشتر ما را

چنان به فکر تو در خویشتن فرو رفتیم

چنان به فکر تو در خویشتن فرو رفتیم****که خشک شد چو سبو دست زیر سر ما را

فغان کز پوچ مغزی چون جرس در وادی امکان

فغان کز پوچ مغزی چون جرس در وادی امکان****سرآمد عمر در فریاد بی‌فریادرس مارا

تا می‌توان گرفتن، ای دلبران به گردن

تا می‌توان گرفتن، ای دلبران به گردن****در دست و پا مریزید، خون حلال ما را

که می‌آید به سر وقت دل ما جز پریشانی؟

که می‌آید به سر وقت دل ما جز پریشانی؟****که می‌پرسد بغیر از سیل، راه منزل ما را؟

ندارد مزرع ما حاصلی غیر از تهیدستی

ندارد مزرع ما حاصلی غیر از تهیدستی****توان در چشم موری کرد خرمن حاصل ما را

کمان بیکار گردد چون هدف از پای بنشیند

کمان بیکار گردد چون هدف از پای بنشیند****نه از رحم است اگر بر پای دارد آسمان ما را

به چشم ظاهر اگر رخصت تماشا نیست

به چشم ظاهر اگر رخصت تماشا نیست****نبسته است کسی شاهراه دلها را

نسیم صبح از تاراج گلزار که می‌آید؟

نسیم صبح از تاراج گلزار که می‌آید؟****که مرغان کاسهٔ دریوزه کردند آشیانها را

دل منه بر اختر دولت که در هر صبحدم

دل منه بر اختر دولت که در هر صبحدم****مشرق دیگر بود خورشید عالمتاب را

عشق در کار دل سرگشتهٔ ما عاجزست

عشق در کار دل سرگشتهٔ ما عاجزست****بحر نتواند گشودن عقدهٔ گرداب را

طاعت زهاد را می‌بود اگر کیفیتی

طاعت زهاد را می‌بود اگر کیفیتی****مهر می‌زد بر دهن خمیازهٔ محراب را

ای گل که موج خنده‌ات از سرگذشته است

ای گل که موج خنده‌ات از سرگذشته است****آماده باش گریهٔ تلخ گلاب را

چشم دلسوزی مدار از همرهان روز سیاه

چشم دلسوزی مدار از همرهان روز سیاه****کز سکندر، خضر می‌نوشد نهانی آب را

عنان به دست فرومایگان مده زنهار

عنان به دست فرومایگان مده زنهار****که در مصالح خود خرج می‌کنند ترا

طالعی کو، که گشایم در گلزار ترا؟

طالعی کو، که گشایم در گلزار ترا؟****مغرب بوسه کنم مشرق گفتار ترا

دست از جهان بشوی که اطفال حادثات

دست از جهان بشوی که اطفال حادثات****افشانده‌اند میوهٔ این شاخ پست را

دنیا به اهل خویش ترحم نمی‌کند

دنیا به اهل خویش ترحم نمی‌کند****آتش امان نمی‌دهد آتش‌پرست را

شبنم نکرد داغ دل لاله را علاج

شبنم نکرد داغ دل لاله را علاج****نتوان به گریه شست خط سرنوشت را

به دشواری زلیخا داد از کف دامن یوسف

به دشواری زلیخا داد از کف دامن یوسف****به آسانی من از کف چون دهم دامان فرصت را؟

ضیافتی که در آنجا توانگران باشند

ضیافتی که در آنجا توانگران باشند****شکنجه‌ای است فقیران بی‌بضاعت را

درین زمان که عقیم است جمله صحبتها

درین زمان که عقیم است جمله صحبتها****کناره‌گیر و غنیمت شمار عزلت را

در سر مستی گر از زانوی من بالین کنی

در سر مستی گر از زانوی من بالین کنی****بوسه در لعل شراب آلود نگذارم ترا

از نگاه خشک، منع چشم من انصاف نیست

از نگاه خشک، منع چشم من انصاف نیست****دست گل چیدن ندارم، خار دیوارم ترا

آنقدر همرهی از طالع خود می‌خواهم

آنقدر همرهی از طالع خود می‌خواهم****که پر از بوسه کنم چاه زنخدان ترا!

خنده چون مینای می کم کن، که چون خالی شدی

خنده چون مینای می کم کن، که چون خالی شدی****می‌گذارد چرخ بر طاق فراموشی ترا

آنچنان کز خط سواد مردمان روشن شود

آنچنان کز خط سواد مردمان روشن شود****سرمه گویاتر کند چشم سخنگوی ترا

در گشاد کار خود مشکل‌گشایان عاجزند

در گشاد کار خود مشکل‌گشایان عاجزند****شانه نتواند گشودن طرهٔ شمشاد را

یک ره ای آتش به فریاد سپند من برس

یک ره ای آتش به فریاد سپند من برس****در گره تا چند بندم ناله و فریاد را؟

چرخ را آرامگاه عافیت پنداشتم

چرخ را آرامگاه عافیت پنداشتم****آشیان کردم تصور، خانهٔ صیاد را

دریا بغل گشاده به ساحل نهاد روی

دریا بغل گشاده به ساحل نهاد روی****دیگر کدام سیل گسسته است بند را؟

می زیر دست خود نکند هوشمند را

می زیر دست خود نکند هوشمند را****پروای سیل نیست زمین بلند را

یوسف ما ز تهیدستی خلق آگاه است

یوسف ما ز تهیدستی خلق آگاه است****به چه امید به بازار رساند خود را؟

هوشمندی که به هنگامهٔ مستان افتد

هوشمندی که به هنگامهٔ مستان افتد****مصلحت نیست که هشیار نماید خود را

راه خوابیده رسانید به منزل خود را

راه خوابیده رسانید به منزل خود را****نرساندی تو گرانجان به در دل خود را

نهان از پرده‌های چشم می‌گریم، نه آن شمعم

نهان از پرده‌های چشم می‌گریم، نه آن شمعم****که سازم نقل مجلس، گریهٔ مستانهٔ خود را

فرو خوردم ز غیرت گریهٔ مستانهٔ خود را

فرو خوردم ز غیرت گریهٔ مستانهٔ خود را****فشاندم در غبار خاطر خود، دانهٔ خود را

دربهاران، پوست بر تن، پردهٔ بیگانگی است

دربهاران، پوست بر تن، پردهٔ بیگانگی است****یا بسوازن، یا به می ده جبه و دستار را

چشم ترا به سرمه کشیدن چه حاجت است؟

چشم ترا به سرمه کشیدن چه حاجت است؟****کوته کن این بهانهٔ دنباله‌دار را!

از همان راهی که آمد گل، مسافر می‌شود

از همان راهی که آمد گل، مسافر می‌شود****باغبان بیهوده می‌بندد در گلزار را

چون زندگی بکام بود مرگ مشکل است

چون زندگی بکام بود مرگ مشکل است****پروای باد نیست چراغ مزار را

ز دلسیاهی آب حیات می‌آید

ز دلسیاهی آب حیات می‌آید****که تشنه سر به بیابان دهد سکندر را

شکوه مهر خامشی می‌خواست گیرد از لبم

شکوه مهر خامشی می‌خواست گیرد از لبم****ریختم در شیشه باز این بادهٔ پرزور را

ریشهٔ نخل کهنسال از جوان افزونترست

ریشهٔ نخل کهنسال از جوان افزونترست****بیشتر دلبستگی باشد به دنیا پیر را

در دل آهن کند فریاد مظلومان اثر

در دل آهن کند فریاد مظلومان اثر****ناله از زندانیان افزون بود زنجیر را

کشور دیوانگی امروز معمور از من است

کشور دیوانگی امروز معمور از من است****من بپا دارم بنای خانهٔ زنجیر را!

از هایهای گریهٔ من، چون صدای آب

از هایهای گریهٔ من، چون صدای آب****خواب غرور گشت گرانسنگ، ناز را

دیدن گل از قفس، بارست بر مرغ چمن

دیدن گل از قفس، بارست بر مرغ چمن****رخنهٔ زندان کند دلگیرتر محبوس را

دوام عشق اگر خواهی، مکن با وصل آمیزش

دوام عشق اگر خواهی، مکن با وصل آمیزش****که آب زندگی هم می‌کند خاموش آتش را

این زمان در زیر بار کوه منت می‌روم

این زمان در زیر بار کوه منت می‌روم****من که می‌دزدیدم از دست نوازش دوش را

یا خم می، یا سبو، یا خشت، یا پیمانه کن

یا خم می، یا سبو، یا خشت، یا پیمانه کن****بیش ازین در پا میفکن خاکسار خویش را

پرواز من به بال و پر توست، زینهار

پرواز من به بال و پر توست، زینهار****مشکن مرا که می‌شکنی بال خویش را

هر سر موی تو از غفلت به راهی می‌رود

هر سر موی تو از غفلت به راهی می‌رود****جمع کن پیش از گذشتن کاروان خویش را

کاش وقت آمدن واقف ز رفتن می‌شدم

کاش وقت آمدن واقف ز رفتن می‌شدم****تا چو نی در خاک می‌بستم میان خویش را

دل را حیات از نفس آرمیده است

دل را حیات از نفس آرمیده است****بیماری نسیم دهد جان، چراغ را

به بوی گل ز خواب بیخودی بیدار شد بلبل

به بوی گل ز خواب بیخودی بیدار شد بلبل****زهی خجلت که معشوقش کند بیدار عاشق را

خیرگی دارد ترا محروم، ورنه گلرخان

خیرگی دارد ترا محروم، ورنه گلرخان****همچو شبنم از هوا گیرند چشم پاک را

این زمان بی‌برگ و بارم، ورنه از جوش ثمر

این زمان بی‌برگ و بارم، ورنه از جوش ثمر****منت دست نوازش بود بر من سنگ را

کم نشد از گریهٔ مستانه، خواب غفلتم

کم نشد از گریهٔ مستانه، خواب غفلتم****سیل نتوانست کند از جای خود این سنگ را

با تهی‌چشمان چه سازد نعمت روی زمین؟

با تهی‌چشمان چه سازد نعمت روی زمین؟****سیری از خرمن نباشد دیدهٔ غربال را

بر جرم من ببخش که آورده‌ام شفیع

بر جرم من ببخش که آورده‌ام شفیع****اشک ندامت و عرق انفعال را

ده در شود گشاده، شود بسته چون دری

ده در شود گشاده، شود بسته چون دری****انگشت ترجمان زبان است لال را

هر چند حسن را خطر از چشم پاک نیست

هر چند حسن را خطر از چشم پاک نیست****پنهان ز آب و آینه کن آن جمال را

از کوه غم اگر چه دو تا گشته قامتم

از کوه غم اگر چه دو تا گشته قامتم****نشکسته است آبله در زیر پا مرا

غافل مشو که وقت شناسان نوبهار

غافل مشو که وقت شناسان نوبهار****چون لاله بر زمین ننهادند جام را

در گردش آورید می لعل‌فام را

در گردش آورید می لعل‌فام را****زین بیش خشک لب مپسندید جام را

دل چو شد افسرده، از جسم گرانجان پاره‌ای است

دل چو شد افسرده، از جسم گرانجان پاره‌ای است****رنگ برگ خویش باشد میوه‌های خام را

پای به خواب رفتهٔ کوه تحملم

پای به خواب رفتهٔ کوه تحملم****نتوان به تیغ کرد ز دامن جدا مرا

بوسه را در نامه می‌پیچد برای دیگران

بوسه را در نامه می‌پیچد برای دیگران****آن که می‌دارد دریغ از عاشقان پیغام را

ازان چون موی آتش دیده یک دم نیست آرامم

ازان چون موی آتش دیده یک دم نیست آرامم****که آتش طلعتان دارند نبض پیچ و تابم را

کسی به موی نیاویخته است خرمن گل

کسی به موی نیاویخته است خرمن گل****غم میان تو دارد به پیچ و تاب مرا

جنون به بادیه پرورده چون سراب مرا

جنون به بادیه پرورده چون سراب مرا****سواد شهر بود آیهٔ عذاب مرا

به دامان قیامت پاک نتوان کرد خون من

به دامان قیامت پاک نتوان کرد خون من****همین جا پاک کن ای سنگدل با خود حسابم را

سیاه در دو جهان باد، روی موی سفید!

سیاه در دو جهان باد، روی موی سفید!****که همچو صبح گرانسنگ ساخت خواب مرا

نیست ممکن راه شبنم را به رنگ و بو زدن

نیست ممکن راه شبنم را به رنگ و بو زدن****این کشش از عالم بالاست مجذوب مرا

درین ستمکده آن شمع تیره روزم من

درین ستمکده آن شمع تیره روزم من****که انتظار نسیم سحر گداخت مرا

مکش ز دست من آن ساعد نگارین مرا

مکش ز دست من آن ساعد نگارین مرا****که خون ز دست تو بسیار در دل است مرا

جنون دوری من بیش می‌شود از سنگ

جنون دوری من بیش می‌شود از سنگ****درین ستمکده حال فلاخن است مرا

گر چه چون آبله بر هر کف پا بوسه زدم

گر چه چون آبله بر هر کف پا بوسه زدم****رهروی نیست درین راه که نشکست مرا

منم آن نخل خزان دیده کز اسباب جهان

منم آن نخل خزان دیده کز اسباب جهان****هیچ در بار به جز برگ سفر نیست مرا

همه شب قافلهٔ نالهٔ من در راه است

همه شب قافلهٔ نالهٔ من در راه است****گر چه فریادرسی همچو جرس نیست مرا

زنگیان دشمن آیینهٔ بی‌زنگارند

زنگیان دشمن آیینهٔ بی‌زنگارند****طمع روی دل از تیره‌دلان نیست مرا

روزگاری است که با ریگ روان همسفرم

روزگاری است که با ریگ روان همسفرم****می‌روم راه و ز منزل خبری نیست مرا

گر چه چون سرو تماشاگه اهل نظرم

گر چه چون سرو تماشاگه اهل نظرم****از جهان جز گره دل ثمری نیست مرا

آن نفس باخته غواص جگرسوخته‌ام

آن نفس باخته غواص جگرسوخته‌ام****که بجز آبلهٔ دل، گهری نیست مرا

ز فیض سرمهٔ حیرت درین تماشاگاه

ز فیض سرمهٔ حیرت درین تماشاگاه****یکی شده است چو آیینه خوب و زشت مرا

درین بساط، من آن آدم سیه‌کارم

درین بساط، من آن آدم سیه‌کارم****که فکر دانه برآورد از بهشت مرا

به بوی پیرهن از دوست صلح نتوان کرد

به بوی پیرهن از دوست صلح نتوان کرد****کجا فریب دهد جلوهٔ بهشت مرا؟

چو برگ، بر سر حاصل نمی‌توان لرزید

چو برگ، بر سر حاصل نمی‌توان لرزید****کجاست سنگ، که دل از ثمر گرفت مرا

می‌شوم گل، در گریبان خار می‌افتد مرا

می‌شوم گل، در گریبان خار می‌افتد مرا****غنچه می‌گردم، گره در کار می‌افتد مرا

بس که دارم انفعال از بی‌وجودیهای خویش

بس که دارم انفعال از بی‌وجودیهای خویش****آب گردم چون کسی از خاک بردارد مرا

چندان که پا ز کوی خرابات می‌کشم

چندان که پا ز کوی خرابات می‌کشم****آب روان حکم قضا می‌برد مرا

غمگین نیم که خلق شمارند بد مرا

غمگین نیم که خلق شمارند بد مرا****نزدیک می‌کند به خدا، دست رد مرا

ز زندگانی خود، چرخ سیر کرد مرا

ز زندگانی خود، چرخ سیر کرد مرا****دم فسردهٔ این پیر، پیر کرد مرا

گرفت نفس غیور اختیار از دستم

گرفت نفس غیور اختیار از دستم****مدد کنید که کافر اسیر کرد مرا!

خانه بر دوش‌تر از ابر بهاران بودم

خانه بر دوش‌تر از ابر بهاران بودم****لنگر درد تو، چون کوه گران کرد مرا

سبک از عقل به یک رطل گران کرد مرا

سبک از عقل به یک رطل گران کرد مرا****صحبت پیر خرابات جوان کرد مرا

گر چو خورشید به خود تیغ زنم، معذورم

گر چو خورشید به خود تیغ زنم، معذورم****طرفی نیست درین عالم نامرد مرا

وادی پیموده را از سر گرفتن مشکل است

وادی پیموده را از سر گرفتن مشکل است****چون زلیخا، عشق می‌ترسم جوان سازد مرا

می‌کنم در جرعهٔ اول سبکبارش ز غم

می‌کنم در جرعهٔ اول سبکبارش ز غم****چون سبو هر کس که بار دوش می‌سازد مرا

فیض صبح زنده‌دل بیش است از دلهای شب

فیض صبح زنده‌دل بیش است از دلهای شب****مرگ پیران از جوانان بیشتر سوزد مرا

برنمی‌آیم به رنگی هر زمان چون نوبهار

برنمی‌آیم به رنگی هر زمان چون نوبهار****سرو آزادم که دایم یک قبا باشد مرا

تا ننوشانم، نگردد در مذاقم خوشگوار

تا ننوشانم، نگردد در مذاقم خوشگوار****در قدح چون خضر اگر آب بقا باشد مرا

چون ز دنیا نعمت الوان هوس باشد مرا؟

چون ز دنیا نعمت الوان هوس باشد مرا؟****خون دل چندان نمی‌یابم که بس باشد مرا

در طریقت، بار هر کس را که نگرفتم به دوش

در طریقت، بار هر کس را که نگرفتم به دوش****چون گشودم چشم بینش، بار بر دل شد مرا

قامت خم برد آرام و قرار از جان من

قامت خم برد آرام و قرار از جان من****خواب شیرین، تلخ ازین دیوار مایل شد مرا

نخل امید مرا جز بار دل حاصل نبود

نخل امید مرا جز بار دل حاصل نبود****حیف ازان عمری که صرف باغبانی شد مرا

ز من به نکتهٔ رنگین چون لاله قانع شو

ز من به نکتهٔ رنگین چون لاله قانع شو****که از برای درودن نکشته‌اند مرا

فنای من به نسیم بهانه‌ای بندست

فنای من به نسیم بهانه‌ای بندست****به خاک با سر ناخن نوشته‌اند مرا

نیست جز پاکی دامن گنهم چون مه مصر

نیست جز پاکی دامن گنهم چون مه مصر****کو عزیزی که برون آورد از بند مرا؟

فغان که همچو قلم نیست از نگون‌بختی

فغان که همچو قلم نیست از نگون‌بختی****به غیر روسیهی حاصل از سجود مرا

چون گل، درین حدیقه که جای قرار نیست

چون گل، درین حدیقه که جای قرار نیست****برگ نشاط، برگ سفر می‌شود مرا

نیرنگ چرخ، چون گل رعنا درین چمن

نیرنگ چرخ، چون گل رعنا درین چمن****خون دل از پیالهٔ زر می‌دهد مرا

مانند لاله، سوخته نانی است روزیم

مانند لاله، سوخته نانی است روزیم****آن هم فلک به خون جگر می‌دهد مرا

روی تلخ دایه نتواند مرا خاموش کرد

روی تلخ دایه نتواند مرا خاموش کرد****طفل بدخویم، شکر در شیر می‌باید مرا

از نسیم گل پریشان گردد اوراق حواس

از نسیم گل پریشان گردد اوراق حواس****خلوتی چون غنچهٔ تصویر می‌باید مرا

برنمی‌دارد به رغم من، نظر از خاک راه

برنمی‌دارد به رغم من، نظر از خاک راه****می‌فشاند بر زمین جامی که می‌باید مرا

گران نیم به خریدار از سبکروحی

گران نیم به خریدار از سبکروحی****به سیم قلب، چو یوسف توان خرید مرا

ز حسن عاقبت عشق چشم آن دارم

ز حسن عاقبت عشق چشم آن دارم****که صبح وصل شود دیدهٔ سفید مرا

پیری مرا به گوشهٔ عزلت دلیل شد

پیری مرا به گوشهٔ عزلت دلیل شد****بال شکسته شد به قفس راهبر مرا

عشقم چنان ربود که دنیا و آخرت

عشقم چنان ربود که دنیا و آخرت****افتاد چون دو قطرهٔ اشک از نظر مرا

بس که دیدم سردمهری از نسیم نوبهار

بس که دیدم سردمهری از نسیم نوبهار****باده خون مرده شد چون لاله در ساغر مرا

بر خاطر موج است گران، دیدن ساحل

بر خاطر موج است گران، دیدن ساحل****یارب تو نگه دار ز منزل سفرم را!

عمر شد در گوشمالم صرف، گویا روزگار

عمر شد در گوشمالم صرف، گویا روزگار****می‌کند ساز از برای محفل دیگر مرا

پرتو منت کند دلهای روشن را سیاه

پرتو منت کند دلهای روشن را سیاه****می‌کشد دست حمایت شمع مغرور مرا

تا در کمند رشتهٔ هستی فتاده‌ام

تا در کمند رشتهٔ هستی فتاده‌ام****دل خوردن است کار چو عقد گهر مرا

سیل از ویرانهٔ من شرمساری می‌برد

سیل از ویرانهٔ من شرمساری می‌برد****نیست جز افسوس در کف، خانه‌پرداز مرا

از نوازش، منت روی زمین دارد به من

از نوازش، منت روی زمین دارد به من****چرخ سنگین‌دل زند گر بر زمین ساز مرا

می‌کشم تهمت سجادهٔ تزویر از خلق

می‌کشم تهمت سجادهٔ تزویر از خلق****گرچه فرسوده شد از بار سبو دوش مرا

مرا ز کوی خرابات، پای رفتن نیست

مرا ز کوی خرابات، پای رفتن نیست****مگر به خانه برد محتسب به دوش مرا

چنان ز تنگی این بوستان در آزارم

چنان ز تنگی این بوستان در آزارم****که صبح عید بود روی گلفروش مرا

گر بدانی چه قدر تشنهٔ دیدار توام

گر بدانی چه قدر تشنهٔ دیدار توام****خواهی آمد عرق‌آلود به آغوش مرا!

شب زلف سیه افسانهٔ خوابم شده بود

شب زلف سیه افسانهٔ خوابم شده بود****ساخت بیدار دل آن صبح بناگوش مرا

نکرده بود تماشا هنوز قامت راست

نکرده بود تماشا هنوز قامت راست****که شد خرام تو سیلاب عقل و هوش مرا

اگر تپیدن دل ترجمان نمی‌گردید

اگر تپیدن دل ترجمان نمی‌گردید****که می‌شناخت درین تیره خاکدان غم را؟

عشق سازد ز هوس پاک، دل آدم را

عشق سازد ز هوس پاک، دل آدم را****دزد چون شحنه شود، امن کند عالم را

کی سبکباری ز همراهان کند غافل مرا؟

کی سبکباری ز همراهان کند غافل مرا؟****بار هر کس بر زمین ماند، بود بر دل مرا

هر که می‌بیند چو کشتی بر لب ساحل مرا

هر که می‌بیند چو کشتی بر لب ساحل مرا****می‌نهد از دوش خود، بار گران بر دل مرا

چه حاجت است به رهبر، که گوشهٔ چشمش

چه حاجت است به رهبر، که گوشهٔ چشمش****کشد چو سرمه به خویش از هزار میل مرا

از عزیزان جهان هر کس به دولت می‌رسد

از عزیزان جهان هر کس به دولت می‌رسد****آشنایی می‌شود از آشنایان کم مرا

دل چو رو گرداند، بر گرداندن او مشکل است

دل چو رو گرداند، بر گرداندن او مشکل است****روی دل تا برنگردیده است، بر گردان مرا

شور و غوغا نبود در سفر اهل نظر

شور و غوغا نبود در سفر اهل نظر****نیست آواز درا، قافلهٔ شبنم را

حرصی که داشتم به شکار پری رخان

حرصی که داشتم به شکار پری رخان****چون باز، بیش شد ز نظر دوختن مرا

در بیابانی که از نقش قدم بیش است چاه

در بیابانی که از نقش قدم بیش است چاه****با دو چشم بسته می‌باید سفر کردن مرا

با چنین سامان حسن ای غنچه‌لب انصاف نیست

با چنین سامان حسن ای غنچه‌لب انصاف نیست****از برای بوسه‌ای خون در جگر کردن مرا

صورت حال جهان زنگی و من آیینه‌ام

صورت حال جهان زنگی و من آیینه‌ام****جز کدورت نیست حاصل از دل روشن مرا

خون هزار بوسه به دل جوش می‌زند

خون هزار بوسه به دل جوش می‌زند****از دیدن حنای کف پای او مرا

خضر آورد برون ز سیاهی گلیم خویش

خضر آورد برون ز سیاهی گلیم خویش****ای عقل واگذار به سودای او مرا

می‌داشت کاش حوصلهٔ یک نگاه دور

می‌داشت کاش حوصلهٔ یک نگاه دور****شوقی که می‌برد به تماشای او مرا

صد کاسه خون اگر چه کشیدم درین چمن

صد کاسه خون اگر چه کشیدم درین چمن****زردی نرفت چون گل رعنا ز رو مرا

چو گردباد به سرگشتگی برآمده‌ام

چو گردباد به سرگشتگی برآمده‌ام****نمی‌رود دل گمره به هیچ راه مرا

هزار لطف طمع داشتم ز ساده‌دلی

هزار لطف طمع داشتم ز ساده‌دلی****نکرد چشم تو ممنون به یک نگاه مرا

آشنایی به کسی نیست درین خانه مرا

آشنایی به کسی نیست درین خانه مرا****نظر از جمع به شمع است چو پروانه مرا

کو عشق تا به هم شکند هستی مرا

کو عشق تا به هم شکند هستی مرا****ظاهر کند به عالمیان پستی مرا

تا آتش از دلم نکشد شعله چون چنار

تا آتش از دلم نکشد شعله چون چنار****باور نمی‌کنند تهیدستی مرا

چون فلاخن کز وصال سنگ دست‌افشان شود

چون فلاخن کز وصال سنگ دست‌افشان شود****می‌دهد رطل گران از غم سبکباری مرا

با دل بی آرزو، بر دل گرانم یار را

با دل بی آرزو، بر دل گرانم یار را****آه اگر می‌بود در خاطر تمنایی مرا

غم عالم فراوان است و من یک غنچه‌دل دارم

غم عالم فراوان است و من یک غنچه‌دل دارم****چسان در شیشهٔ ساعت کنم ریگ بیابان را؟

اگر تو دامن خود را به دست ما ندهی

اگر تو دامن خود را به دست ما ندهی****ز دست ما نگرفته است کس گریبان را

چنان شد عام در ایام ما ذوق گرفتاری

چنان شد عام در ایام ما ذوق گرفتاری****که آزادی کند دلگیر، اطفال دبستان را

بنه بر طاق نسیان زهد را چون شیشهٔ خالی

بنه بر طاق نسیان زهد را چون شیشهٔ خالی****درین موسم که سنگ از لاله جام آورد مستان را

به هشیاران فشان این دانهٔ تسبیح را زاهد

به هشیاران فشان این دانهٔ تسبیح را زاهد****که ابر از رشتهٔ باران به دام آورد مستان را

مکرر بود وضع روز و شب، آن ساقی جانها

مکرر بود وضع روز و شب، آن ساقی جانها****ز زلف و عارض خود، صبح و شام آورد مستان را

چو شد زهر عادت، مضرت نبخشد

چو شد زهر عادت، مضرت نبخشد****به مرگ آشنا کن به تدریج جان را

ز زندگی چه بر کرکس رسد جز مردار؟

ز زندگی چه بر کرکس رسد جز مردار؟****چه لذت است ز عمر دراز، نادان را؟

ز جسم، جان گنهکار را ملالی نیست

ز جسم، جان گنهکار را ملالی نیست****که دلپذیر کند بیم قتل، زندان را

ز گریه ابر سیه می‌شود سفید آخر

ز گریه ابر سیه می‌شود سفید آخر****بس است اشک ندامت سیاهکاران را

ازان ز داغ نهان پرده برنمی‌دارم

ازان ز داغ نهان پرده برنمی‌دارم****که دست و دل نشود سرد، لاله‌کاران را

نسیم ناامیدی بد ورق گرداندنی دارد

نسیم ناامیدی بد ورق گرداندنی دارد****مکن نومید از درگاه خود امیدواران را

همین است پیغام گلهای رعنا

همین است پیغام گلهای رعنا****که یک کاسه کن نوبهار و خزان را

نخلی که از ثمر نیست، جز سنگ در کنارش

نخلی که از ثمر نیست، جز سنگ در کنارش****باد مراد داند، دمسردی خزان را

کار موقت به وقت است، که چون وقت رسید

کار موقت به وقت است، که چون وقت رسید****خوابی از بند رهانید مه کنعان را

امید من به خاموشی، یکی ده گشت تا دیدم

امید من به خاموشی، یکی ده گشت تا دیدم****که سامان می‌دهد دست از اشارت، کار لالان را

گوشی نخراشد ز صدای جرس ما

گوشی نخراشد ز صدای جرس ما****ما قافلهٔ ریگ روانیم جهان را

به ما حرارت دوزخ چه می‌تواند کرد؟

به ما حرارت دوزخ چه می‌تواند کرد؟****اگر ز ما نستانند چشم گریان را

مرا از صافی مشرب ز خود دانند هر قومی

مرا از صافی مشرب ز خود دانند هر قومی****که هر ظرفی به رنگ خود برآرد آب روشن را

چه حاجت است به خال آن بیاض گردن را؟

چه حاجت است به خال آن بیاض گردن را؟****ستاره نقطهٔ سهوست صبح روشن را

دلم هر لحظه از داغی به داغ دیگر آویزد

دلم هر لحظه از داغی به داغ دیگر آویزد****چو بیماری که گرداند ز تاب درد بالین را

ز افتادگی به مسند عزت رسیده است

ز افتادگی به مسند عزت رسیده است****یوسف کند چگونه فراموش چاه را؟

غافلان را گوش بر آواز طبل رحلت است

غافلان را گوش بر آواز طبل رحلت است****هر تپیدن قاصدی باشد دل آگاه را

دلت ای غنچه محال است سبکبار شود

دلت ای غنچه محال است سبکبار شود****تا نریزی ز بغل این زر اندوخته را

دعوی سوختگی پیش من ای لاله مکن

دعوی سوختگی پیش من ای لاله مکن****می‌شناسد دل من بوی دل سوخته را

غم مردن نبود جان غم اندوخته را

غم مردن نبود جان غم اندوخته را****نیست از برق خطر مزرعهٔ سوخته را

چه قدر راه به تقلید توان پیمودن؟

چه قدر راه به تقلید توان پیمودن؟****رشته کوتاه بود مرغ نوآموخته را

سینه‌ها را خامشی گنجینهٔ گوهر کند

سینه‌ها را خامشی گنجینهٔ گوهر کند****یاد دارم از صدف این نکتهٔ سربسته را

در دیار عشق، کس را دل نمی‌سوزد به کس

در دیار عشق، کس را دل نمی‌سوزد به کس****از تب گرم است این‌جا شمع بالین خسته را

ساده لوحان جنون از بیم محشر فارغند

ساده لوحان جنون از بیم محشر فارغند****بیم رسوایی نباشد نامهٔ ننوشته را

زود گردد چهرهٔ بی‌شرم، پامال نگاه

زود گردد چهرهٔ بی‌شرم، پامال نگاه****می‌رود گلشن به غارت، باغبان خفته را

عالم از افسردگان یک چشم خواب آلود شد

عالم از افسردگان یک چشم خواب آلود شد****کو قیامت تا برانگیزد جهان خفته را؟

شد ره خوابیده بیدار و همان آسوده‌اند

شد ره خوابیده بیدار و همان آسوده‌اند****برده گویا خواب مرگ این همرهان خفته را

بپذیر عذر باده‌کشان را، که همچو موج

بپذیر عذر باده‌کشان را، که همچو موج****در دست خویش نیست عنان، آب برده را

مشمر ز عمر خود نفس ناشمرده را

مشمر ز عمر خود نفس ناشمرده را****دفتر مساز این ورق باد برده را

می‌کند باد مخالف، شور دریا را زیاد

می‌کند باد مخالف، شور دریا را زیاد****کی نصیحت می‌دهد تسکین، دل آزرده را

ساحلی نیست بجز دامن صحرای عدم

ساحلی نیست بجز دامن صحرای عدم****خس و خاشاک به دریای وجود آمده را

گریه بسیار بود، نو به وجود آمده را

گریه بسیار بود، نو به وجود آمده را****خاک زندان بود از چرخ فرود آمده را

عیدست مرگ، دست به هستی فشانده را

عیدست مرگ، دست به هستی فشانده را****پروای باد نیست چراغ نشانده را

چند باشم زان رخ مستور، قانع با خیال ؟

چند باشم زان رخ مستور، قانع با خیال ؟****در گریبان تا به کی ریزم گل ناچیده را؟

شبنم ز باغبان نکشد منت وصال

شبنم ز باغبان نکشد منت وصال****معشوق در کنار بود پاک دیده را

آسمان آسوده است از بیقراری‌های ما

آسمان آسوده است از بیقراری‌های ما****گریهٔ طفلان نمی‌سوزد دل گهواره را

چون آمدی به کوی خرابات بی‌طلب

چون آمدی به کوی خرابات بی‌طلب****بر طاق نه صلاح و فرود آر شیشه را

شاید به جوی رفته کند آب بازگشت

شاید به جوی رفته کند آب بازگشت****چون شد تهی ز باده، مبین خوار شیشه را

عقل میزان تفاوت در میان می‌آورد

عقل میزان تفاوت در میان می‌آورد****عشق در یک پله دارد کعبه و بتخانه را

شد جهان در چشم من از رفتن جانان سیاه

شد جهان در چشم من از رفتن جانان سیاه****برد با خود میهمان من چراغ خانه را

میل دل با طاق ابروی بتان امروز نیست

میل دل با طاق ابروی بتان امروز نیست****کج بنا کردند از اول، قبلهٔ این خانه را

آسمانها در شکست من کمرها بسته‌اند

آسمانها در شکست من کمرها بسته‌اند****چون نگه دارم من از نه آسیا یک دانه را

از خرابی چون نگه دارم دل دیوانه را؟

از خرابی چون نگه دارم دل دیوانه را؟****سیل یک مهمان ناخوانده است این ویرانه را

حسن و عشق پاک را شرم و حیا در کار نیست

حسن و عشق پاک را شرم و حیا در کار نیست****پیش مردم شمع در بر می‌کشد پروانه را

رحم کن بر ما سیه بختان، که با آن سرکشی

رحم کن بر ما سیه بختان، که با آن سرکشی****شمع در شبها به دست آرد دل پروانه را

کم نشد از گریه اندوهی که در دل داشتم

کم نشد از گریه اندوهی که در دل داشتم****پاک نتوان کرد با دامان تر آیینه را

دریاب اگر اهل دلی، پیشتر از صبح

دریاب اگر اهل دلی، پیشتر از صبح****چون غنچهٔ نشکفته نسیم سحری را

خمارآلودهٔ یوسف به پیراهن نمی‌سازد

خمارآلودهٔ یوسف به پیراهن نمی‌سازد****ز پیش چشم من بردار این مینای خالی را

مه نو می‌نماید گوشهٔ ابرو، تو هم ساقی

مه نو می‌نماید گوشهٔ ابرو، تو هم ساقی****چو گردون بر سر چنگ آر آن جام هلالی را

جان محال است که در جسم بود فارغبال

جان محال است که در جسم بود فارغبال****خواب آشفته بود مردم زندانی را

غنان سیل را هرگز شکست پل نمی‌گیرد

غنان سیل را هرگز شکست پل نمی‌گیرد****نگردد قد خم مانع، شتاب زندگانی را

حیات جاودان بی‌دوستان مرگی است پابرجا

حیات جاودان بی‌دوستان مرگی است پابرجا****به تنهایی مخور چون خضر آب زندگانی را

به امیدی که چون باد بهار از در درون آیی

به امیدی که چون باد بهار از در درون آیی****چو گل در دست خود داریم نقد زندگانی را

شود آسان دل از جان برگرفتن در کهنسالی

شود آسان دل از جان برگرفتن در کهنسالی****که در فصل خزان، برگ از هوا گیرد جدایی را

سزای توست چون گل گریهٔ تلخ پشیمانی

سزای توست چون گل گریهٔ تلخ پشیمانی****که گفت ای غنچهٔ غافل، دهن پیش صبا بگشا؟

شکایت نامهٔ ما سنگ را در گریه می‌آرد

شکایت نامهٔ ما سنگ را در گریه می‌آرد****مهیای گرستن شو، دگر مکتوب ما بگشا

میان اگر نکنی باز، اختیار از توست

میان اگر نکنی باز، اختیار از توست****به حق خندهٔ گل کز جبین گره بگشا!

با نامرادی از همه کس زخم می‌خوریم

با نامرادی از همه کس زخم می‌خوریم****این وای اگر سپهر رود بر مراد ما

در رزمگه، برهنه چو شمشیر می‌رویم

در رزمگه، برهنه چو شمشیر می‌رویم****در دست دشمن است سلاح نبرد ما

تا دور ازان لب شکرین همچو نی شدیم

تا دور ازان لب شکرین همچو نی شدیم****ترجیع بند ناله بود، بند بند ما

شیوهٔ ما سخت جانان نیست اظهار ملال

شیوهٔ ما سخت جانان نیست اظهار ملال****لاله‌ها بی‌داغ می‌رویند از کهسار ما

گریه بر حال کسان بیشتر از خود داریم

گریه بر حال کسان بیشتر از خود داریم****بر مراد دگران سیر کند اختر ما

یارب، که دعا کرد که چون قافلهٔ موج

یارب، که دعا کرد که چون قافلهٔ موج****آسایش منزل نبود در سفر ما

مادر از فرزند ناهموار خجلت می‌کشد

مادر از فرزند ناهموار خجلت می‌کشد****خاک سر بالا نیارد کرد از تقصیر ما

همطالع بیدیم درین باغ، که باشد

همطالع بیدیم درین باغ، که باشد****سر پیش فکندن، ثمر پیشرس ما

گردبادی را که می‌بینی درین دامان دشت

گردبادی را که می‌بینی درین دامان دشت****روح مجنون است می‌آید به استقبال ما

اینجاکه منم، قیمت دل هر دو جهان است

اینجاکه منم، قیمت دل هر دو جهان است****آنجاکه تویی، در چه حساب است دل ما

هر چند از بلای خدا می‌رمند خلق

هر چند از بلای خدا می‌رمند خلق****دل را به آن بلای خدا داده‌ایم ما

هستی ز ما مجوی، که در اولین نفس

هستی ز ما مجوی، که در اولین نفس****این گرد را به باد فنا داده‌ایم ما

چون بر زبان حدیث خداترسی آوریم ؟

چون بر زبان حدیث خداترسی آوریم ؟****ترک قدح ز بیم عسس کرده‌ایم ما

بار گران، سبک به امید فکندن است

بار گران، سبک به امید فکندن است****عمری است بر امید عدم زنده‌ایم ما

روشن شود چراغ دل ما ز یکدیگر

روشن شود چراغ دل ما ز یکدیگر****چون رشته‌های شمع به هم زنده‌ایم ما

نارساییهای طالع مانع است از اتحاد

نارساییهای طالع مانع است از اتحاد****ورنه با موی میان یار همتابیم ما

بر دلی ننشیند از گفتار ما هرگز غبار

بر دلی ننشیند از گفتار ما هرگز غبار****ماهیان بی‌زبان عالم آبیم ما

چون حباب از یکدلان باده نابیم ما

چون حباب از یکدلان باده نابیم ما****از هواداران پابرجای این آبیم ما

بلبلان در راه ما بیهوده می‌ریزند خار

بلبلان در راه ما بیهوده می‌ریزند خار****دیده‌ای از دامن گل پاکتر داریم ما

از غبار کاروان چون چشم برداریم ما؟

از غبار کاروان چون چشم برداریم ما؟****چون مه کنعان عزیزی در سفر داریم ما

هر که پا کج می‌گذارد، ما دل خود می‌خوریم

هر که پا کج می‌گذارد، ما دل خود می‌خوریم****شیشهٔ ناموس عالم در بغل داریم ما

صاحب نامند از ما عالم و ما تیره‌روز

صاحب نامند از ما عالم و ما تیره‌روز****طالع برگشتهٔ نقش نگین داریم ما

هیچ کس را دل نمی‌سوزد به درد ما، مگر

هیچ کس را دل نمی‌سوزد به درد ما، مگر****در سواد آفرینش، چشم بیماریم ما؟

آنچه ما از دلسیاهی با جوانی کرده‌ایم

آنچه ما از دلسیاهی با جوانی کرده‌ایم****هرچه با ما می‌کند پیری، سزاواریم ما

نیست در طینت جدایی عاشق و معشوق را

نیست در طینت جدایی عاشق و معشوق را****شمع از خاکستر پروانه می‌ریزیم ما

از شبیخون خمار صبحدم آسوده‌ایم

از شبیخون خمار صبحدم آسوده‌ایم****مستی دنباله دار چشم خوبانیم ما

چشم ما چون زاهدان بر میوهٔ فردوس نیست

چشم ما چون زاهدان بر میوهٔ فردوس نیست****تشنهٔ بویی ازان سیب زنخدانیم ما

از حجاب عشق نتوانیم بالا کرد سر

از حجاب عشق نتوانیم بالا کرد سر****در تماشاگاه لیلی بید مجنونیم ما

با رفیقان موافق، بند و زندان گلشن است

با رفیقان موافق، بند و زندان گلشن است****هر که شد دیوانه، چون زنجیر همپاییم ما

در گرفتاری ز بس ثابت‌قدم افتاده‌ایم

در گرفتاری ز بس ثابت‌قدم افتاده‌ایم****برنخیزد ناله از زنجیر در زندان ما

فیض ما دیوانگان کم نیست از ابر بهار

فیض ما دیوانگان کم نیست از ابر بهار****خوشه بندد دانهٔ زنجیر در زندان ما

رزق ما آید به پای میهمان از خوان غیب

رزق ما آید به پای میهمان از خوان غیب****میزبان ماست هر کس می‌شود مهمان ما

از بال و پر غبار تمنا فشانده‌ایم

از بال و پر غبار تمنا فشانده‌ایم****بر شاخ گل گران نبود آشیان ما

روزگاری است که در دیر مغان می‌ریزد

روزگاری است که در دیر مغان می‌ریزد****آب بر دست سبو، گریهٔ مستانه ما

نسیم صبح فنا تیغ بر کف استاده است

نسیم صبح فنا تیغ بر کف استاده است****نفس چگونه بر آرد چراغ هستی ما؟

پیری و طفل‌مزاجی به هم آمیخته‌ایم

پیری و طفل‌مزاجی به هم آمیخته‌ایم****تا شب مرگ به آخر نرسد بازی ما

غنچهٔ دلگیر ما را برگ شکرخند نیست

غنچهٔ دلگیر ما را برگ شکرخند نیست****ای نسیم عافیت، شبگیر کن از کوی ما

هرچند دیده‌ها را، نادیده می‌شماری

هرچند دیده‌ها را، نادیده می‌شماری****هر جا که پاگذاری، فرش است دیدهٔ ما

گفتیم وقت پیری، در گوشه‌ای نشینیم

گفتیم وقت پیری، در گوشه‌ای نشینیم****شد تازیانهٔ حرص، قد خمیدهٔ ما

خوش بود در قدم صافدلان جان دادن

خوش بود در قدم صافدلان جان دادن****کاش در پای خم می‌شکند شیشهٔ ما

ما از تو جداییم به صورت، نه به معنی

ما از تو جداییم به صورت، نه به معنی****چون فاصلهٔ بیت بود فاصلهٔ ما

مهرهٔ گل، پی بازیچهٔ اطفال خوش است

مهرهٔ گل، پی بازیچهٔ اطفال خوش است****دل صد پاره بود سبحهٔ صد دانهٔ ما

تیره روزیم، ولی شب همه شب می‌سوزد

تیره روزیم، ولی شب همه شب می‌سوزد****شمع کافوری مهتاب به ویرانهٔ ما

تو پا به دامن منزل بکش که تا دامن

تو پا به دامن منزل بکش که تا دامن****هزار مرحله دارد شکسته‌پایی ما

دولت بیدار اگر یک چند بیخوابی کشید

دولت بیدار اگر یک چند بیخوابی کشید****کرد در ایام بخت ما، قضای خوابها

مرا از قید مذهبها برون آورد عشق او

مرا از قید مذهبها برون آورد عشق او****که چون خورشید طالع شد، نهان گردند کوکبها

به یک کرشمه که در کار آسمان کردی

به یک کرشمه که در کار آسمان کردی****هنوز می‌پرد از شوق، چشم کوکبها

گفتگوی کفر و دین آخر به یک جا می‌کشد

گفتگوی کفر و دین آخر به یک جا می‌کشد****خواب یک خواب است و باشد مختلف تعبیرها

بر کلاه خود حباب‌آسا چه می‌لرزی، که شد

بر کلاه خود حباب‌آسا چه می‌لرزی، که شد****تاج شاهان، مهرهٔ بازیچهٔ تقدیرها

تا کرد ترک می دلم، یک شربت آب خوش نخورد

تا کرد ترک می دلم، یک شربت آب خوش نخورد****بیمار شد طفل یتیم، از اختلاف شیرها

نمی‌بود اینقدر خواب غرور دلبران سنگین

نمی‌بود اینقدر خواب غرور دلبران سنگین****اگر می‌داشت آوازی، شکست شیشهٔ دلها

دلم به پاکی دامان غنچه می‌لرزد

دلم به پاکی دامان غنچه می‌لرزد****که بلبلان همه مستند و باغبان تنها

صحبت غنیمت است به هم چون رسیده‌ایم

 

صحبت غنیمت است به هم چون رسیده‌ایم****تا کی دگر به هم رسد این تخته‌پاره‌ها

بعدی

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 2473
  • کل نظرات : 40
  • افراد آنلاین : 15
  • تعداد اعضا : 22
  • آی پی امروز : 587
  • آی پی دیروز : 250
  • بازدید امروز : 7,440
  • باردید دیروز : 1,878
  • گوگل امروز : 7
  • گوگل دیروز : 15
  • بازدید هفته : 9,318
  • بازدید ماه : 17,529
  • بازدید سال : 257,405
  • بازدید کلی : 5,870,962