تاريخ تشيع : از پيدايش تا عصر غيبت صغري
مشخصات كتاب
سرشناسه : محرمي .۷ غلامحسين
عنوان و نام پديدآور : تاريخ تشيع : از پيدايش تا عصر غيبت صغري / غلامحسن محرمي.
مشخصات نشر : قم : موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، مركز انتشارات ، ۱۳۸۶.
مشخصات ظاهري : ۲۸۰ ص.
فروست : انتشارات موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني ؛ ۳۳. تاريخ ؛ ۵.
شابك : ۲۶۰۰۰ ريال : 964-5883-55-5
وضعيت فهرست نويسي : برونسپاري
يادداشت : چاپ ششم.
يادداشت : كتابنامه: ص.[۲۷۳] - ۲۸۰؛ همچنين بهصورت زيرنويس
موضوع : شيعه -- تاريخ
موضوع : اسلام -- تاريخ
شناسه افزوده : موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره). انتشارات
رده بندي كنگره : BP۲۳۹/۲/م۹ت۲ ۱۳۸۶
رده بندي ديويي : ۲۹۷/۵۳۲
شماره كتابشناسي ملي : ۲۳۴۱۹۴۷
مقدمه
«شيعه» از همان آغاز شكل گيري با فراز و نشيبهاي فراواني روبه رو بوده است. قدرتهاي حاكم هميشه در پي سركوب پيروان اين مذهب بوده و در راه گسترش آموزه هاي آن، موانع بي شماري پديد آورده اند. با اين حال، مذهب تشيع بي آن كه در برابر اين مشكلات به زانو درآيد، آرام آرام راه پيشرفت را پيمود و با سختكوشي رهبران معصوم و پيروان مخلص آنها، مرزهاي شبه جزيره عربستان را درنورديد و به سرزمينهاي ديگر گسترش يافت. اين گسترش ادامه يافت تا اينكه پس از چندي تشيّع به صورت مذهب عمومي و رسمي ايرانيان درآمد. پس از آن، آموزه هاي شيعي با فراز و نشيبهاي دروني و بروني به حيات خود ادامه داد تا اين كه با پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، جان تازه اي گرفت. انديشمندان شيعي از اين فرصت طلايي بيشترين بهره را بردند و با همه توان در نشر معارف اصيل شيعه همت گماشتند تا گرد و غبارهاي انحراف را بزدايند. اميد است اين نوشتار در راه رسيدن به اين مهم، گامي برداشته باشد.
مذهب شيعه در چه عصري پديد آمده است؟
اشاره
غلامحسن محرمي
آغاز پيدايش تشيع
انديشمندان درباره آغاز پيدايش تشيع، نظرهاي متفاوتي دارند كه آن را به طوركلي به دو دسته مي توان تقسيم كرد: الف نويسندگان و پژوهشگراني كه مي گويند تشيع پس از رحلت پيامبراكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) ايجاد شده است. اينان خود چند دسته اند: 1. گروهي مي گويند تشيع در روز سقيفه پديد آمده است، همان روزي كه گروهي از بزرگان صحابه با صراحت گفتند: علي (عليه السلام) اولي به امامت و خلافت است. [1] . 2. دسته دوم، پيدايش شيعه را به اواخر خلافت عثمان مربوط مي دانند و انتشار آراي عبدالله بن سبا در اين زمان را به پيدايش تشيع ربط مي دهند. [2] . 3. گروه ديگري معتقدند شيعه در روز فتنه الدار(روز قتل خليفه سوم)پديد آمده است. پس از اين روز، پيروان علي (عليه السلام) كه همان شيعيان بودند، در مقابل خونخواهان عثمان (عثمانيان) قرار گرفتند. ابن نديم مي نويسد:» وقتي طلحه و زبير با علي (عليه السلام) مخالفت كردند و جز به خونخواهي عثمان به چيزي ديگر قانع نشدند، علي خواست با آنها بجنگد تا سر به فرمان حق نهند. آن روز، كساني را كه از او پيروي كردند، به نام شيعه خواندند و او خود نيز به آنها مي گفت: شيعيان من.» [3] ابن عبد ربه اندلسي نيز مي گويد: «شيعيان كساني هستند كه علي را بر عثمان تفضيل دادند». [4] . 4. دسته چهارم معتقدند كه تشيع پس از ماجراي حكميت تا شهادت علي (عليه السلام) به وجود آمده است. [5] . 5. دسته پنجم نيز آغاز تشيع را به واقعه كربلا و شهادت امام حسين (عليه السلام)ربط مي دهند. [6] . ب در مقابل اينها، پژوهشگراني معتقدند كه تشيع در عصر رسول خدا (صلي الله عليه وآله) ريشه دارد. از ميان دانشمندان شيعه، مرحوم كاشف الغطا، [7] شيخ محمد حسين مظفر، [8] محمدحسين زين عاملي [9] و از ميان علماي اهل سنت، محمد كرد علي مي گويند: شماري از صحابه در عصر پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) به شيعه علي معروف [10] بودند. با توجه به اين نظرها مي توان گفت ايام سقيفه، اواخر خلافت عثمان، جنگ جمل، حكميت و حادثه كربلا از دوره هاي اثر گذار بر تاريخ تشيع است. افزون بر آن، وجود شخصي به نام عبدالله بن سبا مورد ترديد است. با همه اينها پيدايش تشيع در يكي از اين دورهها درست به نظر نمي رسد. بررسي احاديث نبوي نشان مي دهد كه واژه شيعه پيش از همه از زبان رسول خدا، محمد مصطفي (صلي الله عليه وآله) در احاديث متعددي براي ناميدن دوستداران علي (عليه السلام) به كار رفته است. اينك به اين موارد اشاره مي كنيم كه همه آنها در منابع اهل سنت آمده است. مسعودي نوشته است: عباس بن عبدالمطلب مي گويد: «روزي نزد رسول خدا (صلي الله عليه وآله) بوديم كه ناگهان علي بن ابي طالب وارد شد. همين كه چشم پيامبر(صلي الله عليه وآله) به علي (صلي الله عليه وآله) افتاد، چهره اش شكفت. عرض كردم: يا رسول الله! شما به خاطر ديدن اين پسر چهره تان باز شد! فرمود: عمو، به خدا سوگند! خداوند او را بيش از من دوست دارد. هيچ پيامبري نيست مگر اين كه اولادش از صلب خود اوست، ولي اولاد من پس از من، از نسل علي هستند. در روز قيامت، مردم را به نام خود و نام مادرشان بخوانند براي اين كه خداوند پرده پوشي مي كند جز علي و شيعيانش كه آنان را به نام خود و نام پدرانشان صدا مي زنند». [11] . پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) به علي (عليه السلام) فرمود: «خدا گناهان شيعيان و دوستداران شيعيان تو را بخشيده است». [12] همچنين پيامبر(صلي الله عليه وآله) فرموده است: «تو و شيعيانت در حوض كوثر بر من وارد مي شويد. از آن سيراب خواهيد شد و صورتتان سفيد است و دشمنان تو تشنه و در غل و زنجير بر من وارد مي شوند.» پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله) در حديثي طولاني درباره فضايل علي (عليه السلام) به دخترش فاطمه (عليها السلام) مي فرمايد: «يا فاطمه! علي و شيعيان او رستگاران فردا هستند». [13] همچنين رسول اكرم (صلي الله عليه وآله) فرمود: «يا علي! خدا، گناهان تو، خاندانت و شيعيان و دوستداران شيعيانت را بخشيده است...». [14] . حتي گفتني است رواياتي نيز از رسول اكرم (صلي الله عليه وآله) درباره بعضي شيعيان از زبان مخالفان شيعه نقل شده است. براي نمونه، عايشه درباره حجر بن عدي نقل كرده است: آن گاه كه معاويه پس از قتل حجر و يارانش حج گزارد و به مدينه آمد، عايشه به او گفت: «معاويه! هنگامي كه حجر و يارانش را مي كشتي، حلمت كجا رفته بود؟ آگاه باش كه از رسول خدا(صلي الله عليه وآله) شنيدم كه فرمود: جماعتي در محلي به نام «مرج عذرا» كشته مي شوند كه اهل آسمانها براي قتل آنان خشمگين مي شوند.» [15] . چون اين احاديث انكار شدني نيستند و محدثان بزرگ اهل سنت آن را نقل كرده اند، بعضي نويسندگان اهل سنت به تأويل نارواي آن دست زده اند. ابن ابي الحديد مي گويد: «منظور از شيعه كه در روايات متعدد، به آنان وعده بهشت داده شده است، كساني هستند كه به برتري علي(عليه السلام) بر همه خلق قايل هستند. بدين گونه، عالمان معتزلي ما در تصانيف و كتاب هايشان نوشته اند: در حقيقت ما شيعه هستيم و اين حرف اقرب به سلامت و اشبه به حق است». [16] ابن حجرهيثمي نيز در كتاب «الصواعق المحرقه في الرد علي اهل البدع و الزندقة» هنگام نقل اين احاديث گفته است: «منظور از شيعه در اين احاديث، شيعيان نيستند، بلكه منظور، خاندان و دوستداران علي هستند كه مبتلا به بدعت سب اصحاب نشوند.» [17] . مرحوم مظفر در پاسخ او مي گويد: «عجيب است كه ابن حجر گمان كرده، مراد از شيعه در اين جا اهل سنت هستند! و من نمي دانم اين به دليل مترادف بودن دو لفظ شيعه و سني است يا به اين دليل كه اين دو فرقه يكي هستند يا اهل سنت بيشتر از شيعيان، از خاندان پيامبر پيروي كرده اند و آنان را دوست مي دارند؟» [18] مرحوم كاشف الغطاء نيز مي گويد: «با نسبت دادن لفظ شيعه به علي (عليه السلام) مي توان مراد را فهميد; زيرا غير از اين صنف، شيعه ديگران هستند». [19] . ظهور معناي شيعه در احاديث و سخنان پيامبر آشكار و روشن است و آنان با اين تأويلها خواسته اند از پذيرش حقيقت بگريزند. اين را هم بايد دانست كه مصداق شيعه در همان عصر پيامبر مشخص بوده است و عده اي از اصحاب پيامبر در همان زمان به «شيعه علي» مشهور بودند. [20] . بنابراين، براساس احاديث موجود، پيش از همه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) نام شيعه را بر دوستداران علي (عليه السلام) گذاشته است و حوادث ديگري مانند: سقيفه، جنگ جمل، حكميت و واقعه كربلا بر گسترش اين واژه و آموزه هاي تشيع تأثير داشته اند.
عوامل گرايش ايرانيان به تشيع چيست؟
اشاره
مسلم محمدي عوامل پيدايش و گسترش مكتب تشيّع در ايران بسيار است كه هر كدام بايد در جاي خود بررسي شود. در پاسخ به اين پرسش، به سه عامل مردمي اشاره مي شود كه در گسترش فرهنگ تشيع نقش بسزايي داشته اند: [21] . 1. موالي (ايرانيان مهاجر); 2. هجرت علويان و سادات به ايران; 3. حضور امام رضا (عليه السلام) در خراسان.
موالي چه كساني هستند و چه نقشي داشتند؟
موالي آن دسته از ايرانياني بودند كه به قبايل عرب پيوستند و با آنان پيمان اتحاد بستند; از جمله حدود چهار هزار نفر از ايرانيان بودند كه در جنگ قادسيه به آنان سپاه شاهنشاه مي گفتند و در زمان يزدگرد سوم به فرماندهي شخصي به نام رستم به جنگ مسلمانان آمدند و سرانجام به سپاهيان عرب پيوستند. آنان براي پيوستن به سپاه عرب، شرط كردند كه پس از جنگ بدر هر كجا خواستند ساكن شوند و با هر قبيله اي كه خواستند، ازدواج كنند و سهمي نيز از غنايم جنگي داشته باشند. اعراب نيز موافقت كردند و گروهي از آنان را به شام و گروهي ديگر را به بصره فرستادند. [22] . در مجموع، آنان خواستار برابري و مساوات ميان خود و اعراب بودند و اميد داشتند در لواي دين اسلام، طعم عدالت حقيقي را بچشند. هر چند بسياري از آنان، تحقير و ناملايمات فراواني را متحمل شدند، ولي اسلام را پذيرفتند و به افتخار مسلماني دست يافتند.
چرا موالي به مكتب تشيع روي آوردند؟
بر خلاف پيماني كه ميان موالي و سپاه عرب بسته شده بود، اعراب ميان خود و آنان، تبعيض روا مي داشتند كه همين مسأله، آنان را از خلفاي بني اميه روي گردان كرد. برخي رفتارهاي تبعيض آميز اعراب بدين قرار بود: 1. موالي در عراق شهروند درجه دوّم بودند. 2. كارهاي پر مشقت مانند: چرخاندن امور بازار، راهسازي و اصلاح درختان به آنان واگذارشد. 3. از زمان خليفه دوّم مرسوم بود كه عجمها را به «مدينة الرسول» راه نمي دادند. موالي را نيز به مدينه راه نمي دادند. 4. عربها از موالي زن مي گرفتند، ولي به آنان زن نمي دادند. 5. اسلام موالي را اسلام حقيقي نمي دانستند و از اسلام عربها پايين ترمي شمردند. به همين دليل، موالي حق نداشتند امام جماعت باشند يا در صف اوّل نماز بايستند. [23] . 6. كار تا جايي پيش رفت كه حتي در نكوهش زبان فارسي، به نقل از ابوهريره از پيامبر(صلي الله عليه وآله) به اين مضمون حديث جعل كردند: «مبغوض ترين زبان نزد خدا زبان فارسي است». [24] موالي نسبت به اسلام و پيامبر(صلي الله عليه وآله)خوشبين بودند، ولي از رفتار و برخورد خلفا و حاكماني كه خود را جانشينان پيامبر مي دانستند، بسيار متنفر بودند. از آن طرف، حضرت علي (عليه السلام) در زمان خانه نشيني، به خلفا نصيحت مي كرد كه با موالي به عدالت رفتار كنند. خود نيز در زمان حكومت داري، با موالي با محبت رفتار مي كرد. براي نمونه، اموال بيت المال را به نسبت مساوي ميان آنان و اعراب تقسيم مي كرد و مي فرمود: «حضرت آدم نه غلامي به دنيا آورد و نه كنيزي; بندگان خدا آزادند. اگر مالي نزد من باشد، در تقسيم آن ميان سياه و سفيد فرق نخواهم گذاشت». حتي در بسياري اوقات، سهم خود را از بيت المال براي آزادي اسيران ايراني مصرف مي كرد. [25] . ديدن آن همه ستم و بي عدالتي از بني اميه و ديدن اين همه لطف و عدالت از علي (عليه السلام) بغض اموي و حبّ علوي را در دل موالمي پديد آورد. اين كار، پيدايش تشيّع سياسي بود. [26] شيعه گري موالي به اين معنا بود كه آنان، علي را از ديگر خلفا بالاتر و برتر و تنها ادا كننده حقوق خود مي دانستند. البته شيعه بودن آنان از نظر اعتقادي در سطح قابل توجهي مطرح نبود. به گفته شهيد مطهري، مردم ايران كه مردمي باهوش بودند و سابقه فرهنگ و تمدن نيز داشتند، روح و معناي اسلام را در خاندان رسالت يافتند; چون آن بزرگواران، خواسته ايرانيان عدل و مساوات را برقرار و روح شيرين عدالت جويي ايرانيان را سيراب مي كردند. [27] اين تشيّع سياسي با توجه به ارتباط هميشگي ديگر امامان (عليهم السلام) با ايرانيان مهاجر وادامه يافتن رفتارهاي تبعيض آميز خلفاي بني اميّه با آنان، نهايتاً زمينه ساز پيدايش تشيّع اعتقادي گرديد. در اين مورد، سياست امام سجاد (عليه السلام) قابل توجه است. ايشان با گريه هاي مداوم بر امام حسين (عليه السلام)، احساسات حسيني و ضد اموي را به آنان منتقل مي كرد. در نتيجه، موالي به تشيّع گرايش قلبي پيدا كردند و اين احساس را به ديگر سرزمينها از جمله ايران انتقال دادند. [28] هجرت علويان و سادات بيشتر به خاطر امنيت موجود در ايران و علاقه مردم نسبت به خاندان پيامبر(صلي الله عليه وآله) و فشارهاي حاكمان عباسي و اموي شام و عراق صورت مي گرفت. اين مهاجرتها [29] بيشتر از قرن دوّم به بعد و پس از آن آغاز شد كه يحيي بن زيد بن علي (عليه السلام) به گرگان ايران آمد. يكي از اهداف سادات هاشمي در مهاجرت به سوي ايران، جذب نيرو براي قيام بود. آنان در اين كار موفق بودند، به گونه اي كه ياران يحيي بن زيد رو به فزوني نهاد و هارون مجبور شد 50 هزار نفر را براي دستگيري او اعزام كند. [30] . ماجراي يحيي بن زيد و ورود امام رضا (عليه السلام) به خراسان، حركت گروهي سادات و شيعيان را به ايران در پي داشت. علويان از موقعيت به وجود آمده براي امام رضا (عليه السلام) در حكومت مأمون استفاده كردند و به صورت گروهي راهي ايران شدند. آنان به شوق ديدار با امام رضا (عليه السلام) از مدينه به سوي مرو مي رفتند كه در ميانه راه شمار زيادي از علاقه مندان امام رضا (عليه السلام) نيز به آنان مي پيوستند. شمار اين گروه وقتي به دروازه شيراز نزديك مي شد، به چند هزار نفر مي رسيد. مأمون كه از فروپاشي حكومتش مي ترسيد، به حاكم فارس دستور داد از ورود آنان جلوگيري كند. رهبري كاروان با احمد بن موسي (عليه السلام) (شاه چراغ) و محمد بن موسي (عليه السلام) بود. آنان پس از درگيري با لشكر فارس، به ياران خود دستور دادند لباس مبدل بپوشند و در اطراف پراكنده شوند تا از گزند حكومت مأمون در امان باشند. به همين دليل گفته مي شود بيشتر امامزادگاني كه در شهرهاي گوناگون ايران مدفون شده اند، جزء همان قافله هستند. [31] مردم ايران چون به سادات و آل رسول عشق مي ورزيدند، به اين گروه پناه دادند و آنان را ياري كردند. حضور آنان در ميان عاشقان اهلبيت پيامبر(پيروان شيعه سياسي) به گسترش تشيع اعتقادي انجاميد. در اين ميان، حضور علي بن محمدباقر(عليه السلام) [32] را نبايد ناديده گرفت كه پس از ورود امام رضا (عليه السلام) به ايران، براي ارشاد مردم به منطقه فين كاشان آمده بود. همين مسأله دليل آن است كه در آن زمان، مردم اين منطقه هوادار خاندان رسالت بوده اند. در تواريخ آمده است كه 6 هزار نفر از مردم كاشان و حومه به استقبال اين امامزاده بزرگوار رفتند. هم چنين با استقرار ايشان در آنجا، مردم قم و كاشان و روستاهاي اطراف در نماز جمعه ايشان شركت مي كردند. اين موقعيّت ممتاز علي بن محمد سبب شد حكومت وقت، دستور قتل ايشان را صادر كند. [33] امروزه شيعيان، مراسم قالي شويان را در جمعه دوّم مهرماه هر سال، به ياد ايام شهادت آن بزرگوار برگزار مي كنند.
ورود امام رضا به ايران
پس از آن كه مأمون بر برادرش امين پيروز شد، با توجه به علاقه مردم ايران به علويان، از موقعيت استفاده كرد و امام رضا (عليه السلام) را به ولي عهدي فرا خواند. ابن خلدون مي گويد: «فراواني جمعيت شيعه در ايران سبب چنين دعوتي از سوي مأمون شد، به گونه اي كه مأمون لقب الرضا بن آل محمد را به او داد و دستور داد سپاهيان جامه سياه بركنند و سبز بر تن كنند.» [34] خراسان يكي از نخستين مراكز تشيع در ايران بود. پس از استيلاي بني عباس بر بني اميه و تسلط آنان بر خراسان، مردم به بني عباس گرايش يافتند. مردم مي پنداشتند ميان علوي و عباسي تفاوتي نيست; چون هر دو از بني هاشم هستند. با اين حال، پس از ورود امام رضا (عليه السلام) به اين منطقه، تشيّع واقعي و اعتقادي، گسترش پيدا كرد. [35] . امام رضا (عليه السلام) از لحظه حركت از مدينه تا مرو هميشه از روشهاي گوناگون براي شناساندن شيعه بهره برد. رجا بن ابي الضحاك كه مأمور آوردن امام به مرو بود، مي گويد: امام در هيچ شهري از شهرها فرود نمي آمد، مگر اين كه مردم به سراغ او مي آمدند و مسايل ديني و اعتقادي خويش را از او مي پرسيدند. امام در طول مسير، احاديث را از طريق پدارنش به حضرت علي و پيامبر(رحمه الله) مي رساند كه اين بهترين روش براي معرفي مكتب تشيّع و خنثي كننده توطئه هايي بود كه شيعه را خارج از دين مي شمرد. نمونه برجسته آن، حديث سلسله الذهب بود. ايشان در جمع مردم نيشابور فرمود: من از پدرانم شنيدم و آنان از پيامبر شنيدند و او از خداوند باري تعالي شنيد كه فرمود: «لا اله الا الله قلعه محكم من است هر آن كس داخل آن شود از عذاب ايمن است». سپس با كمي تأمل فرمود: اين مطلب شروطي دارد كه يكي از شرايط آن، پذيرش ولايت من (اهل بيت پيامبر(صلي الله عليه وآله)) است. ايشان با اين بيان، شيعه واقعي و اعتقادي را معرفي كرد و به محبت مردم به علويان جهت داد. [36] آن حضرت حتي هنگام ورود به دربار مأمون كه وي از امام خواست خطبه بخواند، به معرفي ولايت خود و ائمه (عليهم السلام) پرداخت و فرمود: ما به واسطه رسول خدا بر شما حق داريم و شما نيز از جانب پيامبر(صلي الله عليه وآله) بر ما حق داريد. زماني كه شما حق ما را ادا كرديد، ما نيز بر خود لازم مي دانيم كه حق شما را به جاي آوريم. پس در زمينه حق شما، حق ما هم بايد ادا شود. [37] . حضور امام در مناظره يكي ديگر از كارهايي بود كه در پي آن، مكتب شيعه به درستي معرفي شد و استدلال مخالفان باطل گشت. مأمون براي محكوم كردن امام در جلسه هاي مناظره با بزرگان اديان ديگر به تشكيل چنين جلسه هايي دست يازيده بود. با اين حال، امام از همه آنها سربلند بيرون آمد. پس از استقبال مردم از اين جلسه ها، مأمون دستور داد مردم را از در خانه امام دور كنند تا مبادا شيعه واقعي به مردم معرفي شود. [38] . همچنين مجموعه نامه هايي كه امام براي توضيح مباني تشيع به افراد گوناگون مي نوشتند، در اين زمينه نقش داشت. نامه هاي ايشان در تبيين جايگاه اهل بيت در كتاب خدا و سنّت پيامبر(صلي الله عليه وآله)، مسايل اختلافي با اهل سنّت مانند: ايمان آوردن ابوطالب، توضيح مصداق شيعه واقعي، مراد از اولوالامر در قرآن، گسترش فكر شيعي و استحكام پايه هاي اعتقادي در ايران بسيار اثر داشت. [39] .
روند گسترش شيعه در ايران به ويژه در عصر صفوي چگونه بود؟
اشاره
سيد محمدصادق ابطحي همه مي دانيم كه تكامل معنوي و اجتماعي كشور ايران با مفاهيم سياسي و اجتماعي مذهب، پيوند ناگسستني دارد. بنابراين، پژوهنده حيات معنوي ايران بايد با ژرف بيني در پي يافتن علل و ريشه هاي آن برآيد; زيرا تحولات تاريخي دين و مذهب، به ويژه شعبه مهم آن يعني تشيّع، تاريخ سياسي اين سرزمين را شكل مي دهد. تشيع در دوران استقرار عباسيان و نفوذ ايرانيان در حكومتهاي وقت (دوره استعجام) [40] و به دلايل خاص سياسي در ايران گسترش يافت و تقسيم بندي آن به شعبه هاي گوناگون نيز دلايل تاريخي ويژه اي دارد. [41] . مخالفت ايرانيان با دستگاههاي دولتي از ميانه قرن سوم هجري آغاز شد كه به ويژه در قالب نهضتهاي شيعي مذهب صورت مي گرفت. از ميان گروههاي مخالف، كيسانيه، زيديه، غلات، اسماعيليه و قرامطه را مي توان نام برد كه گاه توانستند سلسله هايي را تشكيل دهند و مدتي بر ايران حكومت كنند. در همين ايام، انديشمندان شيعه مذهب ايراني مانند ابن بابويه (وفات 381 هـ.ق)، شيخ مفيد (وفات 413 هـ.ق)، شيخ طوسي (وفات 460 هـ.ق) و شيخ طبرسي (وفات 584 هـ.ق) به ترويج تشيع پرداختند. [42] . خاندان آل بويه كه نواحي بزرگي از غرب ايران تا بغداد را تسخير كردند و خلفاي عباسي را از قدرت سياسي محروم ساختند، از مروّجان اوليه تشيع در ايران بودند. در دوره غزنويان كه حكام آن مذهب اهل سنت داشتند، شيعيان به طور كلي تحت تعقيب بودند، هرچند آرامگاه هاي مقدس شيعيان گاه مورد توجه قرار مي گرفت. [43] . در عصر سلجوقي، شيعيان بسيار مورد اذيت و آزار قرار گرفتند. بنابراين، به ناچار مخفي مي شدند و تقيّه مي كردند. يكي از دلايل قيام حسن صباح در زمان حكومت سلاجقه نيز همين افزايش آزار و اذيت حكومت بود. واكنش حكام سلجوقي سبب شد گسترش تشيع و تحولات تاريخي آن از شكوفايي باز ماند. در دوره خاقان مغول، تشيع و تسنّن در ايران سرنوشتي مشابه داشتند; چون دين مغولان «شمني» بود; يعني در كنار خداي بزرگ، خدايان ديگري را مي پرستيدند. از اين رو، با مسلمانان (از هر مذهبي) به سختي مخالفت مي كردند. شيعه در آغاز دوره ايلخاني، ضعيف بود، ولي كم كم و به آرامي رو به گسترش نهاد كه در اين ميان، علما نقش مهمي را بر عهده داشتند. از جمله علمايي كه براي ترويج مذهب تشيع به ايران آمدند و مورد استقبال ايلخانان مغول قرار گرفتند، علامه جمال الدين حسن بن مطهر حلي (726 ـ 648) و پسرش بودند. علامه حلي كه از مشهورترين دانشمندان شيعه ي دوازده امامي و از شاگردان خواجه نصيرالدين طوسي بود، دو كتاب را در اصول عقايد شيعه به نامهاي «نهج الحق و كشف الصدق» و «منهاج الكرامة في معرفةالامة» به نگارش درآورد و به سلطان هديه كرد. در حقيقت، تجديد بناي شيعه و تأييد اصول احكام آن پيش از حكومت صفوي، تا اندازه زيادي مرهون كوششهاي علامه و شاگردان اوست. [44] . نخستين پادشاه مغول، كه پس از مسيحيت و بوداييسم، اسلام را پذيرفت، سلطان محمد خدابنده بود. پس از او نيز الجايتو ابتدا مذهب حنفي، سپس شافعي و در نهايت، مذهب اثني عشري را برگزيد و دستور داد به نام دوازده امام سكه ضرب كنند. پس از آن، دوباره تشيع در ايران رو به ضعف نهاد تا اين كه در عصر صفوي، مذهب رسمي دولت ايران شد. [45] . در پايان حكومت ايلخانان مغول كه طوغاي تيمورخان (حكومت 754 ـ 737) در گرگان حكومت مي كرد، نهضتي شيعي در خراسان رخ داد كه به تشكيل سلسله سربداران (حكومت783ـ737) انجاميد. اين سلسله پيش از صفويه اعتباري ويژه داشت و مخالفت آنان با سنّيان به عنوان دفاع از مذهب شيعه و تلاش در انتشار اين آيين با عنوان مريد و مرادي و دعوت فرقه اي تلقي مي شد. از اين نظر، آنان پيشگامان حركت فرزندان شيخ صفي الدين اردبيلي بودند و براساس دو جريان فكري تشيع و تصوف، نهضتي را تشكيل دادند كه پيشگام دولت صفوي گرديد. [46] .
نهضتهاي مذهبي و سياسي عصر صفوي
در آغاز قرن دهم هجري (907 هـ.ق/1501 ميلادي) و هنگام روي كار آمدن دولت صفوي، ايران واحد سياسي يك پارچه نبود و از ايالتها و بخشهاي مستقل تشكيل مي شد كه هر كدام اميري جداگانه داشت. با قوت گرفتن دولت صفوي، بسياري از دولتهاي محلي از قدرت افتادند و تنها حكومتهايي مي توانستند با تأييد شاهان صفوي به موجوديت خود ادامه دهند كه رنگ مذهبي داشتند و حكام آن در شمار سادات بودند. اين حكومتها چندان دير نپاييدند، ولي هسته اصلي برخي نهضتهاي مذهبي مخالف با حكومت صفوي را تشكيل دادند. [47] . در برابر اقدام دولت صفوي در رسمي كردن مذهب تشيع در ايران، اعتراضهاي مذهبي گوناگوني رخ داد كه به بعضي از آنها اشاره مي شود: 1 اعتراض كردهاي يزيدي مذهب در بين النهرين و نواحي غرب ايران. [48] . 2 نهضت مشعشعان [49] كه صوفي مسلك و علي اللهي بودند. 3 جنبش تبريز. [50] . 4 جنبش گيلان. [51] . 5- نهضت نقطويان. [52] . نهضت نقطويان، مهمترين نهضت مذهبي سياسي عهد صفوي به شمار مي رفت. مؤسس آن، محمود پسيخاني، اهل رشت بود كه ادعاي مهدويت كرد و دوره جديدي به نام[دوره استعجام]را در اسلام معرفي كرد. اين نهضت به سرعت در ايران، هندوستان و آسياي صغير گسترش پيدا كرد. [53] . گستردگي فعاليت اين نهضت و پيروان آن چنان بود كه در سفر شاه عباس به مشهد براي زيارت امام رضا (عليه السلام)، دو تن از رهبران نقطويه به نامهاي درويش تراب و درويش كمال اقليدي و شماري ديگر از پيروان اين طريقت همراه وي بودند شاه كه مي دانست آنان مخالف تشيع اند، همگي را در كاروانسرايي در راه خراسان به قتل رسانيد. شاه عباس اول تلاش بسياري به خرج داد تا اين نهضت را از بين برد. [54] . گفتني است با وجود گستردگي نهضتهاي مخالف تشيع، مذهب شيعه در عهد صفوي روز به روز در ايران گسترش يافت.
روحانيت در گسترش شيعه در عصر صفويه، چه نقشي داشته است؟
سيد محمد صادق ابطحي هرچند در عهد صفوي، برخي شاخه هاي ادبي رو به انحطاط گذاشت، [55] ولي اين دوره از نظر رشد و توسعه انديشه هاي مذهبي يكي از فعال ترين دوره هاي تاريخ ايران است. درآغاز عهد صفوي شاه اسماعيل به دليل نياز جامعه به آگاهي از اصول و قوانين تشيع، به ايجاد مراكز مذهبي و انتشار كتاب دست زد. در پي اين كار، فقيهان شيعه مذهب به دعوت دربار صفوي از جبل عامل (لبنان) و بحرين به ايران آمدند و ترجمه كتابهاي مذهبي از عربي به فارسي در دستور كار قرار گرفت. در اين عصر، جلد اول كتاب قواعد الاسلام نوشته شيخ جمال الدين مطهر حلي از سوي قاضي نصرالله زيتوني، اساس قوانين تشيع قرار گرفت و بر اساس آن حكم مي شد. [56] . از همان اوايل عهد صفوي، علماي مذهبي، والاترين مقام را در دربار صفوي دارا بودند; در عهد شاه اسماعيل اول، امير سيد شيرازي صدر دربار يكي از پيشگامان ترويج مذهب تشيع بود. در دوره شاه تهماسب اول نيز معزالدّين به ترويج شيعه همت گماشت. در همين زمان به دستور دولت، شيره خانه ها، باده فروشي ها و قمارخانه ها خراب شد. جايگاه علماي مذهبي در عهد صفوي به اندازهاي والا بود كه گاه مأموريتهاي سياسي نيز به آنان واگذار مي شد. در عهد شاه تهماسب اول، قاضي جهان قزويني كه از روحانيون بزرگ آن عهد بود، به دستور شخص شاه براي امضاي قرارداد به دربار هندوستان فرستاده شد. همچنين مأموريت هايي به خواجه افضل الدين محمد تركه [57] از علماي مورد توجه دربار شاه تهماسب اول سپرده شده بود. فرمانهاي دربار نيز تنها با تأييد علما قابل اجرا بود. اينك برخي از معروفترين علماي عهد صفوي را نام مي بريم: 1. شيخ نورالدين علي بن عبدالعال عاملي كركي معروف به محقق ثاني يا محقق كركي (وفات 940 هـ.ق): از علماي قرن دهم، استاد شهيد ثاني و از شاگردان احمد بن فهد حلي است. او در دربار شاه تهماسب صفوي به منصب شيخ الاسلامي رسيد. همه فرمانهاي شاه بايد به امضاي وي مي رسيد و شاه خود را از كارگزاران وي معرفي مي كرد. [58] محقق ثاني در اجراي احكام مذهبي تعصّب فراوان داشت، به گونه اي كه وي را مخترع مذهب شيعه لقب داده اند. مشهور است به كار بردن مُهر(تربت) در نماز شيعيان به پيشنهاد وي متداول شده است. [59] وي حتي محراب نماز را در ولايتهاي خراسان و عراق عجم تغيير داده بود كه شيخ حسين عاملي در ردّ آن كتابي نوشت. [60] محقق كركي در نجف اشرف وفات يافت و شيخ علي منشار(پدر زن شيخ بهايي) به جانشيني وي، شيخ الاسلام اصفهان شد. 2. شيخ عبدالعالي بن علي فرزند محقق كركي (وفات 993 هـ.ق): از علمايي است كه در زمان سلطان محمد خدابنده (پدر شاه عباس) و شاه عباس اول مي زيست. وي دايي ميرداماد است. 3. غياث الدين منصور بن صدرالحكما (وفات 948 يا 940 هـ.ق): او مدتي به صدارت اعظمي شاه تهماسب اول رسيد، ولي به دليل اختلافي كه با شيخ علي محقق كركي داشت، از اين مقام استعفا كرد. آن گاه به شيراز رفت و مدرسه منصوريه را در آنجا بنا نهاد. [61] . 4. زين الدين عاملي ملقب به شهيد ثاني (وفات 966 هـ.ق): شاگرد علامه حلي بود كه بيشتر اوقات براي در امان ماندن از گزند متعصبان اهل سنت در خفا به سر مي برد. بنابر روايتي، به سبب شيعه مذهب بودن در قسطنطنيه به قتل رسيد و جسدش را به دريا انداختند. بر اساس روايت ديگري، به دستور سلطان سليم در سال 965 در مسجدالحرام زنداني شد و سپس به قتل رسيد. [62] . 5. شيخ حسين عاملي (وفات 984 هـ.ق): از حكما و علماي قرن دهم هجري و از شاگردان شهيد ثاني است. وي پدر شيخ بهايي است كه به دعوت شاه تهماسب اول و با دريافت هداياي فراوان از سوي شاه ايران، از جبل عامل شام به قزوين پايتخت صفوي آمد. وي پس از دريافت منصب شيخ الاسلامي، براي ترويج شيعه به مشهد و هرات سفر كرد. او اقامه نماز جمعه را در زمان غيبت، واجب عيني مي دانست. [63] . 6. شيخ بهايي (وفات 1021 هـ.ق): وي اهل جبل عامل بود كه پس از وفات شيخ علي منشار، مقام شيخ الاسلامي اصفهان را عهده دار گرديد. او از فقيهان عهد شاه عباس اول صفوي بود و تاريخ عباسي را به نام وي نوشت. شيخ بهايي افزون بر مهارت در علوم اسلامي; رياضي دان، معمار و طبيب نيز بود. وي ديوار صحن مرتضوي را به گونه اي ساخته بود كه در همه فصلها، هنگام ظهر و زمان نماز گزاردن را مشخص مي كرد. تعيين قبله مسجد شاه اصفهان، تقسيم آب زاينده رود اصفهان به روستاها و محله هاي گوناگون، ساخت منار جنبان اصفهان، ساخت حمام معروف به حمام شيخ بهايي كه با يك شمع، آب را گرم مي كرد و... همگي از كارهاي اوست. بسياري از بزرگان دوران صفوي شاگرد وي بودند، مانند: فاضل جواد، مجتهد قزويني، ملاصدرا، ملامحسن، محقق سبزواري و علامه محمد تقي مجلسي. [64] . 7. مير محمدباقر داماد معروف به ميرداماد (وفات 1040 هـ.ق): پدرش، داماد محقق كركي بود و به همين دليل، به داماد شهرت داشت. شهرت ميرداماد نيز بدين وسيله به فرزندش منتقل گرديد. وي از علماي قرن يازدهم به شمار مي رفت و معاصر شيخ بهايي بود. [65] . 8. محمد بن ابراهيم بن يحيي صدرالدين شيرازي ملقب به صدرالمتالهين معروف به ملاصدرا (وفات 1050 هـ.ق): وي از فلاسفه و حكماي قرن يازدهم هجري است كه شاگرد شيخ بهايي، ميرداماد و ميرفندرسكي بوده است. 9. محمدتقي مجلسي (وفات 1070 هـ.ق): از علماي شيعه اثني عشري و شاگرد شيخ بهايي بود كه در زمان شاه عباس اول و شاه صفي مي زيست. او نخستين كسي است كه پس از روي كار آمدن صفويه، به گردآوري و نشر احاديث شيعه پرداخت. مجلسي در زمان حيات به تصوف منسوب بود، ولي بعدها اين موضوع از جانب پسرش، محمدباقر مجلسي به شدت انكار شد. [66] . 10. ملامحسن فيض كاشاني (وفات 1091 هـ.ق): وي در دوره شاه عباس دوم مي زيست. آثار وي بيشتر در حكمت و عرفان است، هر چند در شرعيات و شعر نيز سر آمد بود. مدتها به او نسبت تصوف مي دادند كه وي در كتاب الكلمات الظريفه في ذكر منشأ الاختلاف الامة المرحومة آن را نفي و انكار كرد. از وي بيش از صد اثر باقي مانده است. 11. محمدباقر مجلسي (وفات 1111 هـ.ق): پسر محمدتقي مجلسي و يكي از با نفوذترين علماي شيعي عهد صفوي است. در عهد شاه سليمان، شيخ الاسلام بود و در زمان شاه حسين اول، منصب ملاباشي را دارا بود كه والاترين مقام روحاني در آن زمان به شمار مي رفت. او صاحب كتاب شريف بحارالانوار في اخبار الائمه الاطهار(عليهم السلام) و دهها كتاب ديگر است. با آمدن علماي شيعه به ايران، عصر صفوي به دوره احياي آثار علمي شيعه تبديل شد. پس از چندين قرن دوري مردم ايران از تشيع يا در انزوا و تقيه بودن شيعيان، با كوشش دولت صفوي و علماي شيعه، اين مذهب دوباره در ايران جان تازه گرفت. بدين گونه مي توان گفت پيشرفت تشيع در ايران مرهون پيروي شاهان صفوي از علماي شيعه است. يكي ديگر از عوامل گسترش تشيع در ايران عهد صفوي، آمدن شيعيان از آناتولي (تركيه عثماني) به ايران بود. هنگامي كه شاه اسماعيل، تشكيل دولت شيعي را در ايران اعلام كرد، بسياري از شيعياني كه در قلمرو حكومت عثماني زير فشار و شكنجه بودند، براي حفظ جان خود به ايران آمدند. در نتيجه، اين عوامل به گسترش شيعه در عهد صفوي انجاميد كه در ميان همه آنها، نقش روحانيت شيعه برجسته تر است.
پاورقي
[1] يعقوبي گفته است: شماري از بزرگان صحابه از بيعت با ابوبكر خودداري كردند و گفتند: علي (عليه السلام) اولي به خلافت است. تاريخ يعقوبي، قم، منشورات الشريف الرضا، 1414 هـ.ق، ج 2، ص124.
[2] جهاد الشيعة، مختار الليثي، الدكتوره سميرة، بيروت، دار جبل، 1396 هـ.ق، ص25.
[3] شيعه در تاريخ، محمد حسين زين عاملي، برگردان: محمد رضا عطايي، انتشارات آستان قدس، 1375 هـ.ش، صص33 و 34، برگرفته از: الفهرست ابن نديم، ص249.
[4] العقد الفريد، احمد بن محمد ابن عبد ربه اندلسي، بيروت، دارالاحياء التراث العربي، 1409 هـ، ج2، ص230.
[5] الفرق بين الفرق، ابومنصور عبدالقادر بن طاهر بن محمد البغدادي، قاهره، 1367 هـ، ص134.
[6] اصول اسماعيليه، برگرفته از: برنارد لويس، ص 86.
[7] دفاع از حقانيت شيعه، برگردان: غلامحسن محرمي، مؤمنين، 1378، ص 48.
[8] تاريخ منشورات، مكتبة بصيرتي، بي تا، ص4.
[9] شيعه در تاريخ، ص34. [
[10] تاريخ شيعه، محمدحسين مظفر، مكتبة بصيرتي،(بي تا) ص9، برگرفته از: خطط الشام، ج5، صص251ـ256.
[11] شيعه در تاريخ، ص42، بر گرفته از: مروج الذهب، ج2، ص51.
[12] الصواعق المحرقة، ابن حجر الهيثمي المكي، مكتبة قاهره، 1385، ص232.
[13] المناقب للخوارزمي، اخطب خوارزم، نجف، منشورات المكتبة الحيدرية، 1385، ص 206.
[14] همان، ص209.
[15] تاريخ يعقوبي، ابن واضح، منشورات الشريف الرضي، 1414 ه، ج2، ص231.
[16] شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، بيروت، دارالاحياء التراث العربي، ج20، ص226.
[17] الصواعق المحرقة، ص 232.
[18] تاريخ شيعه، ص5.
[19] دفاع از حقانيت شيعه، صص 48و 49.
[20] سعد بن عبدالله اشعري در اين باره مي گويد: «نخستين فرقه، شيعه است».
[21] عواملي همانند نقش حكومتهاي ايراني طاهريان، صفاريان، صفويان و... در جاي خود قابل بررسي است.
[22] فتوح البلدان (بخش ايران)، احمد بن يحيي بلاذري، آذرتاش آذرنوش، سروش 1374، صص 41 - 40.
[23] تاريخ تشيّع در ايران تا قرن هفتم، رسول جعفريان، سازمان تبليغات اسلامي، صص 54 - 49، برگرفته از: عقدالفريد، ابن عبدربه، ج3، ص413.
[24] المجروحين، محمد بن حيان، دارالوعي، 1402، ج1، ص29.
[25] تاريخ تشيع در ايران، صص 57 - 55، برگرفته: از روضه كافي، ص 69، ح 26; تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 181.
[26] تاريخ تشيع در ايران، ص 55.
[27] خدمات متقابل اسلام و ايران، مرتضي مطهري، دفتر انتشارات اسلامي، 1362، ص 113.
[28] البته در ميان موالي، افرادي بودند كه سني و حتي ناصبي شدند، ولي بيشتر آنان شيعه بودند.
[29] تاريخ تشيّع در ايران، ص159.
[30] همان، صص 161-160.
[31] شب هاي پيشاور، سلطان الواعظين شيرازي، ج1، ص130.
[32] مقاتل الطالبين، ابوفرج اصفهاني، ص 311.
[33] شرح زندگاني و شهادت علي بن باقر)، آيت الله مدني كاشاني، نشر مرسل، 1378، ج6، صص 27، 30 و 35.
[34] تاريخ ابن خلدون، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، ج2، ص383; تاريخ طبري، اساطير، ج13، ص565.
[35] تاريخ تشيع، علامه محمد حسين مظفر، برگردان: سيد محمدباقر حجّتي، نشر فرهنگ اسلامي، 1368، ج1، ص؟.
[36] تاريخ تشيع در ايران، رسول جعفريان، سازمان تبليغات اسلامي، ص54.
[37] تاريخ انتشارات تشيّع در ايران، اصحابي دامغاني، نشر علامّه، 1350، ج1، ص251.
[38] عيون اخبارالرضا، شيخ صدوق، جهان، 1378ق، ج2، ص170.
[39] تاريخ تشيع در ايران، رسول جعفريان، صص 158-157.
[40] براي آگاهي از نقش ايرانيان در دربار خلفا. نك: خاندان نوبختي، عباس اقبال آشتياني، تهران، 1357.
[41] نك: الملل و النحل; عبدالكريم شهرستاني; فرق الشيعه، ابومحمد نوبختي; برگردان: محمد جواد مشكور.
[42] علماي ديگري نيز در پيشبرد شيعه نقش داشتند. نك: روضات الجنات في احوال العلماء و السادات، محمدباقر خوانساري، قم، 1304; قصص العلماء، محمد تنكابني، تهران، 1396 ق.
[43] مرقد مطهر علي بن موسي الرضا (عليه السلام) كه در سال 400 قمري به دستور سبك تكين; بنيانگذار سلسله غزنويان خراب شده بود، به دستور محمود غزنوي دوباره ساخته شد. اين مرقد بار ديگر در قرن پنجم قمري به دست تركان ويران شد و در اوايل قرن ششم دوباره احيا شد. در سال 617، بار ديگر به دست مغولان ويران شد و در عهد الجايتو، كه مذهب شيعه را پذيرفته بود، تجديد بنا شد. نك: دين و مذهب در عصر صفوي، مريم ميراحمدي، انتشارات اميركبير، تهران، 1363، ص 14.
[44] مهاجرت علماي شيعه از جبل عامل به ايران در عصر صفوي، ص 31.
[45] دين و مذهب در عصر صفوي، صص 17و18.
[46] مهاجرت علماي شيعه از جبل عامل به ايران در عصر صفوي، ص 31.
[47] نهضتهاي ديگري نيز برضد شاهان صفوي رخ داده است كه يا جنبه مذهبي نداشتند يا بسيار ضعيف بودند. نك: تاريخ ايران از دوران باستان تا پايان سده هيجدهم، گرانتوسكي، برگردان: كريم كشاورز ص 282.
[48] عالم آراي صفوي به كوشش يدالله شكري، ص 126، تاريخ كامل ايران، عبدالله رازي، تهران 1347، ج4، ص413، درباره كردهاي يزيدي، نك: الملل و النحل، عبدالكريم شهرستاني، ص 6.
[49] براي آگاهي از لغت مشعشع و معناي لغوي آن در اسلام نك: مشارق الانوار اليقين في حقيقة اسرار اميرالمؤمنين عليه السّلام حافظ رجب البرسي، نسخه خطي كتابخانه ملي ملك، به شماره 2793، ذيل فصل الرابع عشر في اسرار الامام المهدي، صص 101و189; درباره مشعشعيان نك: دين و مذهب در عصر صفوي، صص 88و89.
[50] احسن التواريخ، حسن بيك روملو، به كوشش: عبدالحسين نوايي، تهران، 1357، ص587.
[51] قيام غريب شاه گيلاني، محمود پاينده، تهران، 1357، ص30.
[52] دين و مذهب در عصر صفوي، ص63.
[53] نقطويان يا پسيخانيان، صادق كيا، تهران، 1320، صص 10،11و45.
[54] دين و مذهب در عصر صفوي، ص98، زندگاني شاه عباس اول، نصراب فلسفي، ج3، ص51.
[55] همان، مريم ميراحمدي، فصل پنجم، ص75.
[56] تاريخ سياسي و اجتماعي، ابوالقاسم طاهري، تهران، 1354، ص 178.
[57] ريحانة الادب في تراجم المعروفين بالكنية و اللقب، محمدعلي مدرس، تبريز، 1346، ج2، ص165; عالم آراي عباسي، اسكندر بيك تركمان، ج1، ص155.
[58] ريحانة الادب في تراجم المعروفين بالكنية و اللقب، ج5، ص245.
[59] روضات الجنات في احوال العلماء و السادات، محمدباقر خوانساري، ج4، ص360 و 375; تشيع و تصوف، كامل الشيبي، برگردان: قراگزلو زكاوتي، تهران، 1359، ص393.
[60] ريحانة الادب، ج4، ص129; قصص العلماء، محمد تنكابني، ص347.
[61] عالم آراي عباسي، اسكندر بيك تركمان، ج 1، ص 144.
[62] دين و مذهب در عصر صفوي، صص 69 و 70.
[63] ريحانة الادب، ج 4، ص 280.
[64] دين و مذهب در عصر صفوي، ص 71.
[65] ريحانة الادب، ج6، ص56; روضات الجنات في احوال العلماء و السادات، ج2، ص62.
[66] روضات الجنات، ج2، صص 123118.