loading...
فوج
s.m.m بازدید : 1616 1395/04/08 نظرات (0)

دیوان امام علی علیه‌السلام: اشعاری که منسوب به امام علی علیه‌السلام است

 

مشخصات کتاب

‏سرشناسه : علی‌بن ابی‌طالب(ع)، امام اول، ۲۳ قبل از هجرت - ق‌۴۰
‏عنوان قراردادی : [دیوان]
‏عنوان و نام پدیدآور : دیوان امام علی علیه‌السلام: اشعاری که منسوب به امام علی علیه‌السلام است/ ترجمه مصطفی زمانی؛ شعر فارسی [و شرح] حسین میبدی
‏مشخصات نشر : قم: پیام اسلام، ۱۳۶۹.
‏مشخصات ظاهری : ص ۵۰۹
‏فروست : (فرهنگ اسلام‌۳۸)
‏شابک : بها:۲۰۰۰ریال
‏وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی
‏یادداشت : عربی - فارسی
‏یادداشت : افست از روی چاپ بمبئی: ۱۳۱۰ ه. ق
‏یادداشت : عنوان روی جلد: دیوان امیرالمومنین علی‌بن ابیطالب(ع).
‏یادداشت : کتابنامه به‌صورت زیرنویس
‏عنوان روی جلد : دیوان امیرالمومنین علی‌بن ابیطالب(ع).
‏موضوع : شعر عربی -- قرن ۱ق. -- ترجمه‌شده به‌فارسی
‏موضوع : شعر فارسی -- قرن ۱۴ -- ترجمه‌شده از عربی
‏شناسه افزوده : زمانی، مصطفی، ۱۳۶۹ - ۱۳۱۳، مترجم
‏شناسه افزوده : میبدی، حسین‌بن معین‌الدین، - ۹۱۱ق. شارح
‏رده بندی کنگره : PJ۷۷۰۱/ع‌۸د۹۰۲۷ ۱۳۶۹
‏رده بندی دیویی : ۸۹۲/۷۱۲
‏شماره کتابشناسی ملی : م‌۶۹-۹۵۴

مقدمه

بسم الله الرحمن الرحیم
شماره: نام کتاب:
1- قهرمان توحید (ابراهیم بت شکن)
2- بسوی اسلام یا آئین کلیسا؟
3- تاریخ بنی امیه و بنی عباس (شیعه و زمامداران خودسر)
4- کودک نیل یا مرد انقلاب
5- حدود خسارت جهان و انحطاط مسلمین
6- سلیمان و بلقیس
7- آینده اسلام
8- نردبان ترقی 
9- نقش کلیسا در ممالک اسلامی
10- اعتیادهای خطرناک
11- مذهب و رهبر ما (مناظره دو رهبر مذهبی)
12- جنایت غربی در شرق= اسلام و بلاهای نوین
13- قصه های قرآن
14- طمعکاران کینه ورز
15- اسلام و تمدن جدید
16- اسلام و خدمات اجتماعی
17- امام علی علیه السلام صدای عدالت انسانی ج 5
18- مردان پاک از نظر امام صادق علیه السلام
19- سرنوشت استعمار در ممالک اسلامی= راه و بیراهه
{صفحه 3}
20- دختر وظیفه شناس
21- مرگ سبز
22- چرا رفوزه شدم؟
23- کارنامه محمد (صلی الله علیه و آله وسلم)
24- داستانهای مصور اسلامی:
مرغ سلیمان، طوفان نوح، بابا آدم، ننه حوا، لقمان حکیم، ادریس فضانورد، بهشت زمین، شتر صالح، گلستان آتش و قوچ بهشتی
25- فروع دین
26- اسلام از نظر یک مسیحی
27- دوستی های تلخ و شیرین
28- پیشگوئی های علمی قرآن
29- راه مبارزه با مشکلات - پیمان زناشوئی
30- علی بن ابیطالب علیه السلام پیشوای مسلمین 
31- نقشه های استعماری و نغمه های شوم
32- عشق و خودکشی
33- طوفان جوانی
34- کنفرانس مذهبی لبنان
35- نهج البلاغه از دیدگاه قرآن 4 جلد (شرح نهج البلاغه)
36- نماز نیروی مقاومت اسلامی
37- همکاری با نهادهای انقلاب
38- ترجمه دیوان امام علی علیه السلام
توجه: 
قسمتی از کتاب هائی که از نظر شما گذشت به زبانهای عربی، اردو، انگلیسی و گجراتی بچاپ رسیده است.
به زبان فارسی هم در کتابخانه ها و کتابفروشی ها در اختیار همگان قرار دارد.
{صفحه 4}
بنام خدا
شعر و شاعری
بی شعوری
خدای عزیز در قرآن مجید بیش از بیست مرتبه از بی شعوری، نداشتن فکر، تدبیر، حس کنجکاوی، دور اندیشی، دقت در امور و آینده نگری نکوهش کرده است.
شعر، شعار و شعور از یک خانواده اند. کلمات هموزن و جمله های سجع و قافیه دار، احساسات را تحریک می سازد و موجب درک و شعور آنی می گردد که شنونده را در همان لحظه در حد کارآمد شعار تسخیر می کند و اسلام هم تحریک لحظه ای را می خواهد که سفارش به تعظیم شعائر کرده (1) و هم فعالیت های سازنده و زیربنائی مثل تعلیم و تربیت را تا احساسات از روی علم و درک باشد و داستان گوساله پرستی بنی اسرائیل تکرار نگردد.
از این نظر که مطالب قرآن که محمد صلی الله علیه و آله و سلم آنها را بر مردم کوچه و بازار عرضه می کرد، شعور آنی ایجاد می نمود و به دنبال آن، بسوی رشد فکری و گرایش
__________
1- سوره حج آیه 32 «و من یعظم شعائر الله فانها من تقوی القلوب».
{صفحه 5}
عمیق به اسلام کشانیده می شدند و از سوی دیگر قسمتی از عبارت های قرآن دارای قافیه های شعری بود، دشمنان اسلام پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را متهم به شاعری و جنون کردند که (العیاذ بالله) از روی خواب و خیال و جنون حرف می زند (1).
آنانکه از رشد فکری برای مردم وحشت داشتند،
آنانکه منافع خود را با بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در خطر می دیدند،
و آنانکه از شعور مردم به تنگ آمده بودند، محمد صلی الله علیه و آله و سلم را به جنون، جادو و شعر متهم ساختند!!
منظور آنان انتقاد از شعر و شاعری نبود بلکه می خواستند بگویند محمد صلی الله علیه و آله و سلم با خدای جهان ارتباط ندارد. او طبع بخصوصی دارد که به هنگام لزوم مطلب ها را مثل شاعران به هم می بافد!!
شعر و محمد صلی الله علیه و آله و سلم
آنجا که عظمت محمد صلی الله علیه و آله و سلم در معرض خطر قرار گرفته است،
آنجا که محمد صلی الله علیه و آله و سلم را متهم به درس خواندن پیش یهود کرده و خط نویسی و آموختن علم را به آنحضرت نسبت می دهند،
آنجا که شاعری برای محمد صلی الله علیه و آله و سلم معنائی دیگر می دهد، خدای عزیز بدفاع صریح از پیامبرش برخاسته می گوید:
«پیش از نزول قرآن، نه کتابی خوانده بودی و نه خط نوشته بودی که حالا کجروان به تردید بیفتند» (2).
«ما به محمد صلی الله علیه و آله و سلم شعر نیاموختیم، سزاوار محمد صلی الله علیه و آله و سلم هم نیست که با شعر و شاعری سروکار داشته باشد. محمد صلی الله علیه و آله و سلم فقط ذکر و قرآن ناطق است» (3).
__________
1- سوره انبیاء آیه 5 «...بل هو شاعر...» سوره طور آیه 30 «...ام یقولون شاعر...»
2- سوره عنکبوت آیه 48 «...و ما کنت تتلوا من قبله...».
3- سوره یس آیه 69 «و ما علمناه الشعر و ما ینبغی له...».
{صفحه 6}
محمد صلی الله علیه و آله و سلم که از طریق قهرمانی نیرومند، جبرائیل علم می آموزد (1) نیازی به شعر و شاعری ندارد. او طبع شعر ندارد، مطالب او الهی است و توسط پیک مخصوص بآنحضرت می رسد.
پیامبری که می باید مردم را عمیقاً با برنامه های اسلام عزیز آشنا سازد، وظیفه دارد با مطالب عمیق، سازنده و زیربنائی به جنگ خرافات برود. شعار، شعر و شاعری اثری آنی دارد و چند صباح بعد هم فراموش می شود.
شعر هر قدر صریح، صحیح و روان باشد باز خیلی زود کهنه می شود، این اسلام عزیز است که با مطالب اصولی و عمیق پایه گذاری شده، باید رشد کند و جهانگیر شود.
راستی وقتی شنوندگان محمد صلی الله علیه و آله و سلم افرادی هستند که حرف های کوچه و بازار و زبان معمولی را خوب نمی فهمند زبان شعر و ادب برای آنان چه اثری خواهد داشت؟!
در عین اینکه محمد صلی الله علیه و آله و سلم با شعر و شاعری سروکار نداشت، در موقع لزوم از شعار و انگیختن احساسات بخصوص در میدان جنگ و مراسم خاص بهره میبرد. 
شعار الله اکبر و لا اله الا الله در جنگ با کفار هنوز زنده است.
شعار حج لَبَّیکَ اللهُمَّ لَبَّیک، شعارهای نمازهای عید روزه و قربان در تمام کشورهای اسلامی رواج دارد.
شعار «یا مرگ یا پیروزی» که در جریان خونخواهی مختار آغاز شد:
«یا منصور! اموت» هنوز رائج است.
طبع شعر
زیبائی، بیان، قلم و طبع شعر از نعمت های الهی هستند که خدا به هر کس صلاح دید عطا می کند، نعمت هائی نیستند که بتوان از طریق زور، پول و مقام 
__________
1- سوره نجم آیه 5 «علمه شدید القوی...»
{صفحه 7}
به چنگ آورد.
تازه این گونه نعمت ها هم گاهی موقت است و تا آنجا که خدا صلاح بداند آنها را برای انسان حفظ می کند و آنگاه که وجود نعمتی را خدا برای فسردی زیان آور تشخیص داد از وی می گیرد.
از آنجا که موضوع «کَلِّمِ النّاسَ عَلی قَدرِ عُقُولِهِم» (در حد فکر شنوندگان برای آنان حرف بزنید) یک مطلب قطعی و ادبی است و آنانکه می خواهند در انجام وظیفه بهتر و بیشتر کوشا باشند ناگزیراند طرف صحبت خود را درک کنند و مطالبی را ارائه دهند که در مغز طرف اثر بگذارد و از آنجا که شعر در افکار احساساتی اثری آنی دارد، امام علی علیه السلام و سایر رهبران دینی به هنگام نیاز از اشعار دیگران بهره می بردند و با اینکه از سروده های خود بخصوص در میدان های جنگ کمک می گرفتند.
با توجه به این نکته، شاعر و سخنگو از شعر، تاریخ و فکاهی همیشه بهره می برد، اما بهره بردن وی دلیل آن نیست که تمام آنچه می گوید ساخته اوست.
اسلام و انقلاب شعری
می دانیم که قبل از اسلام بهترین شعرها که در خانه کعبه آویزان می شد و بنام «معلقات» شهرت داشت و گزیده آن، «مُعَلَّقاتِ سَبع» است که بصورت کتاب عرضه گردیده درباره مسائل جنسی مقدمات و مؤخرات آن بود.
شعری از همه زیباتر بود که غرائز را بهتر و شدیدتر تحریک کند و بآسیای شکم و محصول آن (زیر شکم) بیشتر خدمت کند بکاری که بسیاری از حیوانات در آن قهرمان اند.
اسلام عزیز که آمد، آنچنان انقلابی در شعر و شاعری بوجود آورد که 180 درجه با وضع قبل از اسلام تفاوت پیدا کرد.
اگر قبل از اسلام درباره چشم و ابرو سخن می سرائیدند، شراب و مستی مورد
{صفحه 8} 
ستایش بود، رنگ و بوی بدن و لباس معشوقه ها مضامین شعری را تشکیل می داد، با انقلاب اسلام، توجه به فقراء کمک به درماندگان و خدمات اجتماعی مورد توجه قرار گرفت.
شعرهای اِمرَؤ القَیس، لُبَید، عَنتَره و دیگران که اطراف خانه خدا آویزان می شد و همه در مسائل شهوترانی داد سخن داده بودند، با انقلاب اسلام فرو ریخته شد و خیلی سریع، دِعبِل، کُمَیت و فَرزدَق ها در میدان شعر با مضامین معنوی قد برافراشتند.
مقایسه اشعار قبل از اسلام و بعد از اسلام و نقش اسلام در تحول مطالب شعری خود موضوع چند جلد کتاب است.
باری در برابر آن مضامین شعری، وظیفه معنوی کسانی که طبع شعر داشتند روشن بود، به جنگ مطالب فاسد رفتن و مطالب صحیح را در قالب شعر عرضه کردن و آنان را که فقط با آهنگ و شعر سروکار دارند و غرق در مفاسد اند اصلاح کردن.
مبارزه عملی
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم که در انقلاب خود پیروز شد و دین خود را در جریان رشد قرار داد تا بر تمام ادیان بتدریج پیروز گردد (1) آداب، رسوم و غرائز را از طریق مشروع و صحیح حفظ کرد.
در قرآن چنین می خوانیم: «طواف و نماز مشرکان اطراف خانه خدا این بود که سوت می کشیدند و کف می زدند» (2).
و محمد صلی الله علیه و آله و سلم طواف برهنه آنان را کنترل کرد و مردم را برای طواف کعبه 
__________
1- سوره توبه آیه 33 سوره فتح آیه 28 سوره صف آیه 9 «... و دین الحق لیظهره علی الدین کله...»
2- سوره انفال آیه 35 «...و ما کان صلوتهم عند البیت الامکاء و تصدیه...»
{صفحه 9}
(در محدوده خاصی) نیمه لخت نمد، به جای سوت زدن لبیک اللهم لبیک قرار داد، بجای رقص کردن، هَروَله میان صفا و مروه و بجای تفریح ایام حج، رمی جمرات را که خود یکنوع تفریح است در نظر گرفت و سرانجام هر مفسده ای را با مهارتی خاص کنترل کرد و قبل از منع کلی جایگزینی اسلامی برای آن در نظر گرفت.
در برابر آن اشعار کذائی، وظیفه اسلامی و اجتماعی امام علی علیه السلام بود که خلأ شعری را با مضامین اسلامی پر کند و چنین هم کرد.
تأسف این است که مطالبی که از امام علی علیه السلام جمع آوری شده چه نهج البلاغه و چه شعر، بیشتر مربوط به دوران ریاست آنحضرت است.
چه میتوان کرد وقتی محیط فکری کوتاه باشد مطالب وقتی ارزش پیدا می کند که گوینده در مقام و پستی اجرائی باشد و همین است رمز این مطلب که آنهمه سفارش می کردند به حرف گوینده دقت کنید، کاری به سال و قیافه و مقامش نداشته باشید.
تمثیل و تضمین
موقعی که گوینده ای حرف کسی را نقل می کند، در حقیقت او را تأیید و برای او حساب باز کرده، هر چند حرف او را برای انتقاد و مخالفت نقل کند. نقل مطالب دیگران، هر چند انتقاد نسبت به همان مطالبی که ذکر می شود باشد، تأیید آنان به حساب می آید.
آنگاه که شخصیتی از فردی ضعیف مطلبی نقل کند، در حقیقت او را شخصیت داده و بزرگ کرده است که این عمل یکنوع فداکاری و ایثار تلقی می گردد.
و امام علی علیه السلام که در اشعار و یا مطالب نهج البلاغه به اشعار و مطالب دیگران استناد می کند، هم میخواهد حق دیگران را ادا و از آنان تقدیر کند و هم میخواهد با مرض غرور و خودخواهی که ممکن است در نهاد انسان جرقه زند و رشد پیدا کند مبارزه نماید و عملاً این درس را تعلیم دهد.
{صفحه 10}
آنجا که تمام شعر بیان می شود «تَمثیل» گفته می شود و آنجا که بعضی از مطلب دیگران در میان شعر می آید «تَضمین» و امام علیه السلام در میان مطالب خود به «تمثیل» بیشتر توجه داشته است.
حدیث نفس
این ضرب المثل در ایران معروف است: «به در بزن دیوار بشنود»، عربها این ضرب المثل را به این عنوان بیان می دارند: «اِیّاکَ و اسمَعی یا جاری»: روی سخن من با همسایه است ولی تو را در نظر دارم. با دیگری حرف می زند ولی هدفش شنونده است اما نمی خواهد بطور مستقیم با او سخن بگوید.
امام زین العابدین علیه السلام که با خدای خود مناجات می کند و دعا می خواند، در ضمن دعا معارف، اخلاق و مطالب اسلامی را عرضه می دارد تا اگر فعالیت مستقیم را از دست داده به صورت گریه و ناله، هدف خویش را تأمین کند.
وامام علی علیه السلام که می خواهد عملاً مردم را در راه انقلاب اخلاقی و اصلاح اجتماعی قرار دهد، فرزندانش، امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام را که خود مجسمه علم و تقوی بوده اند اندرز می دهد و به بیان دیگر با خود سخن می گوید تا دیگران پند بگیرند که حدیث نفس از نظر علم اخلاق مطلبی عمیق است و آموزنده.
خودستائی امام علیه السلام
امام علی علیه السلام هم در نهج البلاغه و هم در دیوان، موارد مختلفی از خود سخن می گوید، امتیازهای خویش را شماره می کند و این نهایت مصیبت امام علی علیه السلام است.
شخصیتی که بیست و پنجسال از صحنه ریاست ظاهری کنار زده شده و تنها به هنگامی که چرخ اداره مملکت سست می شده یا می ایستاد احضار می شده یا مورد مشورت قرار می گرفته تا کندی را برطرف و توقف را به حرکت بدل کند و 
{صفحه 11}
نه تنها از وی تشکری علنی و عمومی نمی شده بلکه در زمان خلیفه سوم هم چند مرتبه تبعید گردیده است، چه انتظاری است که آنهمه فضائلی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درباره آنحضرت بیان داشته در ذهن ها مانده باشد.
ناگفته نماند که بارها خلیفه دوم گفته است: «لَولا عَلیُّ لَهَلَکَ عُمَر»: (اگر علی علیه السلام نبود عمر بر اثر اشتباه به انحراف می افتاد) اما آیا این مطلب را برای جبران داستان بیعت گرفتن برای خلیفه اول و آنهمه شکنجه های روحی که به امام علی علیه السلام وارد آورد گفته و یا می خواسته است از محبوبیت امام علی علیه السلام برای تحکیم ریاست خود استفاده کند و ناگزیر از تواضع برای او بوده و درک می کرده است که با این روش به داستانی مشابه داستان عثمان که در پیش خواهد بود گرفتار نخواهد شد مطلب روشن نیست.
از این نظر که از مطالب امام علی علیه السلام از آغاز زندگی تا ریاست فقط مختصری از رجزها و شعارهای جنگی ضبط گردیده است و آنچه نقل شده غالباً مطالبی است که پس از ریاست مطرح کرده است می توانیم بگوئیم، ضبط و نقل مطالب امام علیه السلام تحت سانسور بوده و یا اینکه امام علی علیه السلام تحت نظر بوده است و برای خالی نبودن عریضه گاه و بیگاه بصورت نمایشی آنهم برای تحکیم قدرت خودشان، آنحضرت در میان مردم دیده می شده است.
امامی که نزدیک به نصف عمر خود را در چنین شرائطی گذرانیده است و در هر شرائط ارزش و وجودش عملاً انکار شده است و می داند که پس از وی هم دستگاه سانسور معاویه فضائل آنحضرت را به ظاهر چند صباحی محو خواهد کرد ناگزیر است هرچه می تواند به جای مردمی که در زمان خلفاء نگفته بودند و به جای ملتی که پس از وی مطالب را فقط زیرشکنجه و روی سفره مرگ می توانند بگویند بگوید باز هم بگوید.
{صفحه 12}
خودستائی جنگی 
نکته دیگری را که نباید نادیده گرفت این است که خودستائی در جنگ نه تنها جایز بلکه لازم است و امام علیه السلام از آغاز خلافت ظاهری با جبهه شتر (جنگ جمل) مواجه شد و تا شهادت در محراب در جنگهای مختلف بود و ناگزیر بود امتیازهای خود را عرضه بدارد تا مردم به خود آیند و آنحضرت را خوب درک کنند.
میبد و میبدی
میبد در مسیر اردکان - یزد قرار گرفته است. میبد از نظر علم و معنویت شهری سابقه دار است.
حسین بن معین الدین میبدی که دیوان امام علی علیه السلام را شرح کرده و اشعار فارسی را به آن افزوده است یکی از دانشمندان این شهر است. وی شرح خود را در سال 890 (پنج قرن پیش) نگاشته است.
میبدی در عین اینکه از دانشمندان اهل سنت بوده است علاقه شدیدی به امام علی علیه السلام داشته است. این اشعار وی حدود علاقه او را نسبت به آنحضرت روشن می گرداند.
بسکه تابد مهر حیدر هر دم از سیمای من
آسمان را سرفرازی باشد از بالای من
چون سخن گویم ز معراجش که آن دوش نبی است
پای در دامن کشد فکر فلک پیمای من
بهر وَصّافی او سر تا قدم گشتم زبان
تا نگردد غیر مدحش خارج از اجزای من
{صفحه 13}
طبع من تا گشت چون دریا ز فیض مرتضی
ابر گوهر بار جوید، فیض از دریای من
گر نبودی ذوالفقار مهر او در دست دل
لقمه ای کردی مرا این نفس اژدهای من
خاک راهش در دو چشم من بجای سرمه است
نیک دیدم آفرین بر دیده بینای من
نی که من تنها به مدحش سرفرازی می کنم
غیر از این هرگز کسی نشنیده ای از آقای من
ای صبا در گرد دستت خاکم ببر سوی نجف
بعد مردن چون فرو ریزد زهم اعضای من
میبدی قبل از وارد شدن به شرح دیوان آیات فراوانی را که درباره امام علی علیه السلام تفسیر و تأویل شده نقل و در ضمن مطالب، نکته های جالبی نقل می کند از جمله:
بیهقی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند: «مَن اَرادَان یَنظُرَ اِلی نَوح فی تَقویهُ وَ اِلی اِبراهیمَ فی حِلمِهِ وَ اِلی مُوسی فی هَیبَتِهِ وَ اِلی عیسی فی عِبادَتِه فَلیَنظُر اِلی عَلی بن ابیطالب علیه السلام»:
کسی که می خواهد به تقوای نوح، حلم ابراهیم، هیبت موسی، و عبادت عیسی نظر کند به علی بن ابیطالب علیه السلام نگاه کند.
ای مصحف آیات الهی رویت وی سلسله اهل ولایت مویت
سرچشمه زندگی لب دلجویت محراب نماز عارفان ابرویت
وی می نویسد: «کلماتی که اول سوره های قرآن است با حذف مکررها این جمله می شود: «عَلیٌّ صِراط حَقٍّ نُمسِکُه»: علی علیه السلام راه حقی است که آن ها را محکم حفظ می کنیم.
از امام شافعی پرسیدند درباره علی علیه السلام چه نظری داری؟
{صفحه 14}
وی گفت: «ما اَقُولُ فی شَخصٍ اِجتَمَعَت لَهُ ثَلثَةٌ مَعَ ثَلثَةٍ لایَجتَمِعنَ قَطُّ لِاَحَدٍ مِن بَنی آدَم: اًَلجُودُ مَعَ الفَقرِ، اَلشَّجاعَةُ مَعَ الرَّأیِ، اَلعِلمُ مَعَ العَمَلِ:
درباره کسی که سه چیز را با سه چیزی جمع کرده که هیچگاه برای هیچیک از فرزندان بنی آدم جمع نمی شود چه بگویم:
سخاوت با بی پولی، شجاعت با فکر و علم با عمل.
سپس امام شافعی گفت:
اَنَا عَبدٌ لِلفَتی اُنزِلَ فیهِ هَل اَتی اِلی مَتی اَکتِمُهُ، اَکتُمُهُ اِلی مَتی؟
من غلام جوانمردی هستم که سوره «هَل اَتی» درباره اش نازل گردیده است. تا کی آن را کتمان کنم؟ تا چه زمانی این امتیاز را پنهان دارم؟!
صاحبنظران و دیوان
قرآن مجید از طریق وحی و جبرائیل در اختیار پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم قرار می گرفت و کاتبان وحی هم آن را بتدریج جمع آوری کردند و پس از حوادثی که بر جمع آوری آن گذشت بصورت فعلی در اختیار همگان قرار گرفت.
پس از قرآن مجید کتابهائی که درباره امامان علیهم السلام و یا سخنان آنان نوشته می شود، همه از فکر نویسنده تراوش کرده و هر نویسنده ای به سلیقه خود آنها را جمع آوری و عرضه می دارد. بهمین جهت هر نویسنده ای خط و هدف خود را در سرگذشت و یا سخنان آنان تعقیب کرده است.
نهج البلاغه سخنان امام علی علیه السلام، نهج الفصاحه سخنان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم، صحیفه سجادیه دعاهای امام زین العابدین علیه السلام بهمین صورت بوجود آمده است و هر نویسنده ای که درباره این سه کتاب و یا شرح حال چهارده معصوم علیهم السلام مطلبی نوشته روش خاصی را تعقیب کرده و گاهی در دو قطب مخالف گام برداشته اند:
یکی در مطالب امام علیه السلام به قصد ترویج عرفان، تصوف و فلسفه (تخدیر افکار) حرکت کرده و دیگری مطالب احساسی و حماسی را پی گیری نموده و سومی مسائل
{صفحه 15}
اخلاقی، تاریخی، و اعتقادی را مورد توجه قرار داده است.
دیوان امام علی علیه السلام هم از این مطلب کلی جدا نیست، اما متأسفانه آن توجهی که به نهج البلاغه شده به دیوان نشده است اگر چه مطالب آنحضرت فراوان و کلمات آنحضرت هم بطور مفصل تا بیش از بیست جلد جمع آوری شده است (1)، اما روی دیوان کم کار شده است.
در حدود سی نسخه از دیوان و شرح آنرا در کتابخانه های عمومی مشهد و قم دیدم. آغاز جمع آوری اشعار به نام امام علی علیه السلام به قرن چهارم (یکهزار سال پیش) منتهی می شود.
صاحب الذریعه می نویسد: «قدیمی ترین نسخه از ابن احمد عبدالعزیز جلودی متوفای سال 332 بنام «شعر علی علیه السلام» است...»
«تا کنون هفده نفر دیوان را جمع آوری یا شرح کرده اند... به زبان لاتینی (انگلیسی) طبع لیدن هم شرح دارد...» (2)
باری در طول این یکهزار سال هر کس به سلیقه خود مطالبی که به آنحضرت در تاریخ منسوب و در قالب شعر بوده جمع آوری کرده است.
یکدوره تاریخ اسلام را بررسی کردن و مطالب مناسب را جمع آوری نمودن و بعد بترتیب حروف «الفبا» تنظیم کردن کار مشکلی است در عین حال این کار را عده ای تعقیب کرده اند و تا آنجا که نتیجه گرفتم بیشترین زحمت مربوط به قطب الدین بوده است.
مرحوم قطب الدین کُیدَری سه کتاب درباره دیوان امام علی علیه السلام عرضه کرده که با هم از نظر مطلب و نام تفاوت دارد:
یک نسخه حدود 500 شعر دارد، نسخه دیگر حدود 900 عدد و نسخه سوم حدود 1700 بیت.
__________
1- روضات الجنات جلد پنجم صفحه 171
2- الذریعه الی تصانیف الشیعه ج 9 صفحات 102-101
{صفحه 16}
این اختلاف عدد بخاطر گذشت زمان در جمع آوری است. نسخه ای کامل نشده، دست بدست نسخه برداری می شده است.
نسخه کاملتر را که حدود 1700 شعر دارد و قسمتی از اشعار آن با مدرک نقل گردیده است به نام «انوار العقول» نامیده است.
مرحوم حاج سید محسن امین که در عصر چاپ و نشر و توسعه کتابخانه ها می زیسته و به نسخه های گوناگون و ترجمه های مختلف وارد و دسترسی داشته و روی آن تحقیق کرده این حرف را می پذیرد که برای اولین بار جمع آوری دیوان امام علیه السلام بدست امام ابوالحسن علی بن احمد بن محمد نیشابوری فنجگردی آغاز شده (1).
مرحوم قطب الدین کیدری که نسخه فنجگردی را به دست آورده در انوار العقول می نویسد: جمع اشعار وی 200 عدد بود من هم مقداری به آن اضافه کردیم تا به نسخه سید جلیل ابوالبرکات هبة الله محمد حسنی رسیدم که اشعار دیگری داشت که قبلا بآن دست نیافته بودم.
در عین حالی که مرحوم قطب الدین کیدری اشعار دیگری به اشعاری که بدست آورده افزوده است باز هم به حد دیوانی که در دست شما است شعر ندارد و چه کسی مابقی را اضافه کرده معلوم نشد!
با توجه به نکته ای که گذشت، اختلاف نسخه و مطلب فراوان است و از آنجا که فاصله مکانی و نبودن وسایل نقلیه بخصوص نبود ابزار چاپ و نشر بر جهان حکومت می کرده و موضوع اشعار امام علی علیه السلام در دست جمع آوری و تنظیم سند بوده است بصورت مختلفی عرضه شده است باز هم موضوعی است که هنوز تکمیل نگردیده و اشعار هم «استدارک» می خواهد و هم نیاز به نقل «مدارک» و ذکر «مقام صدور و بیان» دارد و هم اغلب اشعار مضمون آیات قرآن و احادیث است که مدرک در قرآن و روایات دارد و باید در توضیح اشعار آورده شود.
__________
1- دیوان سید محسن امین صفحه 6
{صفحه 17}
اگر چه دیوان امام علی علیه السلام همانند نهج البلاغه و سایر کتابهای اندرز و موعظه ای نیاز به مدرک ندارد چون مرجعی نمی خواهد روی مطالب آن فتوی بدهد، اما جمع آوری مدرک برای اشعار مطلب را مطمئن تر و محکم تر می گرداند.
باری دیوان امام علی علیه السلام مضامین روایات و آیات مجید است که در قالب احساسی ریخته شده است، اشعار انقلابی و جنگی آن هم در کتابهای تاریخی ثبت است.
***
تا آنجا که بدست آمد قدیمی ترین نسخه دیوان چاپ بولاق ترکیه است که در تاریخ 1251 هجری چاپ شده است و بیشترین نسخه های چاپی. مربوط به هندوستان: کلکته، دهلی و بمبئی است که در حاشیه های آن با عربی یا فارسی لغتنامه ای آمده است که از روی همین نسخه ها این ترجمه تنظیم گردید.
دیوان امام علی علیه السلام به اردو و ترکی هم ترجمه شده است و در کتابخانه های عمومی قم و مشهد دیده شد.
قدیمی ترین ترجمه و شرح فارسی از حسین میبدی است که در سال 1285 شمسی در ایران چاپ شده است. هم مستقل و هم در حاشیه کتاب نهج البلاغه لاهیجی. عزیز و بهره گیری از مطالب آموزنده خاندان رسالت و اضافه نمودن امتیازی بر امتیازهای امام علی علیه السلام است و اصلاح جامعه از طریق عرضه نمودن مطالب آنحضرت.
هر نویسنده ای در حد معلومات و احساس و «همت خود خانه ساخته.»
وقتی به اهمیت این موضوع بیشتر پی می بریم که ببینیم شخصیت هائی امثال قطب الدین کیدری (1) و مرحوم حاج سید محسن امین که در شعر، ادب، فقه، اخلاق
__________
1- ابوالحسن محمد بن الحسین بن الحسن البیهقی النیشابوری المشتهر به قطب الدین الکیدری. روضات الجنات ج 6 صفحه 295
{صفحه 18}
و تفسیر صاحب نظر بوده اند بخشی از عمر خود را صرف این کار نموده اند.
***
یکی از کتابهائی که درباره دیوان امام علی علیه السلام نوشته شده و مورد توجه صاحبنظران قرار گرفته کتاب «انوار العقول» است.
مرحوم علامه شیخ آقا بزرگ تهرانی درباره کتاب «انوار العقول من اشعار وصی الرسول صلی الله علیه و آله و سلم» چنین می نویسد:
«دیوان منسوب به امام علی علیه السلام است. قطب الدین کیدری شارح نهج البلاغه آن را جمع آوری کرده است.
وی (شیخ ابوالحسن محمد بن الحسین بن الحسن البیهقی النیشابوری) از شاگردان مرحوم طبرسی است.
مؤلف اشعار خود را بر اساس جمع آوری ابوالحسن علی بن احمد بن محمد فنجگردی نیشابوری که در سال 513 یا 512 وفات یافت بنا نهاد و پس ازآن به نسخه سید ابوالبرکات هبة الله بن محمد حسینی دست یافت و باز هم به آن اشعار اضافه کرد و بسیاری از اشعار را با ذکر مدرک نقل کرد.»
مرحوم علامه تهرانی به مطلب اضافه می کند: «نسخه ای که از دیوان امام علی علیه السلام چاپ شده و در دست مردم است با نوشته مرحوم قطب الدین کیدری نزدیک به هم است با این تفاوت که در نسخه طبع شده سلسله سندها و مدارک اشعار حذف گردیده است.» (1)
نویسنده روضات الجنات درباره قطب الدین کیدری مینویسد: «قطب الدین کیدری از اشعار امام علی علیه السلا م را جمع آوری کرد و بنام «انوارالعقول»نامید.»
«وی درشعر،نثر و مطالب موزون ،طبع خوبی داشته است به همین جهت نویسندگان شیعه وسنی از او بعنوان ادیب و شاعر یاد می کنند.»
__________
1- الذریعه الی تصانیف الشیعه ج2 صفحات 433-431 
2- روضات الجنات ج6 صفحه 229 
{صفحه 19} 
مرحوم مجلسی در مقدمه بحارالانوار در ردیف مدارک بحارالانوار مینویسد: « نسبت کتاب دیوان به امام علی علیه السلام مشهور است و بسیاری از اشعاری که در دیوان است در کتاب های دیگر (بصورت پراکنده) وجود دارد اما حکم کردن به صحت تمام این اشعار کار مشکلی است.» (1)
از این مطلب مرحوم مجلسی استفاده می شود کتاب «انوار العقول» را در اختیار نداشته است ولی از نسخه های دیگر دیوان درکتاب بحارالانوار نقل نموده و آن را در ردیف مدارک خود آورده است. (2)
چند تذکر
1- گردآورنده دیوان، اشعار را بصورت حروف تهجی جمع آورده به سبک «قاموس اللغه»: آخر شعرها از «الف» شروع می شود و به «ی» ختم می گردد. بنابراین، تنظیم، بر اساس تاریخ صدور و یا حرف اول شعر و یا تناسب مطلب نیست.
2- همانطوریکه نهج البلاغه را اگر جمله، از هم جدا کنند، بصورت کلمات قصار و آموزنده و کلامی گزیده از روی تجربه و برداشت از وحی است اغلب اشعار دیوان هم اگر از هم جدا شود گویا، مفید و آموزنده است.
3- گاهی به علت ضرورت شعری جمله بندی با چند شعر تکمیل می شود که در چنین مواردی برای حفظ آثار و انجام شعر رعایت جمله بندی فارسی از نظر ابتداء و انتها حفظ نگردیده است و طبعاً میان مطلب بریدگی پیش آمده است که خواننده به آن توجه خواهد کرد.
4- قسمتی از اشعار از امام علی علیه السلام نیست اما چون امام علیه السلام در پاسخ فردی شعر سروده است، جمع آورنده دیوان برای تکمیل مطلب، شعر دیگران را هم آورده است اما شاعر فارسی اشعار دیگر را به شعر فارسی درنیاورده است.
__________
1- بحارالانوار ج 1 صفحه 42
2- بحارالانوار ج 1 صفحه 22
{صفحه 20}
5- اگر چه شاعر فارسی، مطلب اشعار عربی را بطور کامل منعکس نکرده است اما از این نظر که این کار بی سابقه بوده آن هم از فردی که شیعه نبوده نقل آن مفید و لازم بود به این امید که به شعرای مسلمان ما خط اخلاقی انقلابی بدهد و بیش از پیش اسلام عزیز را یاری دهند و بجای ستایش از صاحبان زر و زور (بخاطر ترس با تأمین زندگی) به خدا و اولیاء الله پناه ببرند که سرمایه دو جهان هستند.
6- حداکثر کوشش برای ترجمه دقیق بکار رفته است و هرگاه خطائی پیش آمده از روی جهل بوده که در انتظار کمک فکری شما هستم.
7- شرح دیوان و نقل مدارک اشعار و بیان علت و مقام صدور آن ها خدمت دیگری است که سعادت آن دست نداده است. فعلا خدای را شاکرم که توفیق ترجمه اشعار را نصیبم نمود.
8- پائیز سال 1360 که «ترجمه و توضیح نهج البلاغه» به پایان رسید ترجمه دیوان امام علی علیه السلام را آغاز نمودم و با تمام مشکلات و ناراحتی های گوناگون بخصوص ناراحتی اعصاب که از زندان طاغوت به ارمغان آورده بودم این کار را تعقیب کردم هر چند هفته ای یک ساعت بود و بخواست خدا پس از یک سال این زحمت ها به ثمر رسید و اینک بخواست خدا در اختیار علاقمندان گذاشته می شود. 
امید آنکه این اثر در حد خود بتواند غربتی که عملا دامن ولایت و اسلام عزیز را گرفته است برطرف گرداند.
اگر چه در سال چهارم انقلاب اسلامی و تأسیس جمهوری اسلامی ایران هستیم اما در طول این چهار سال، اثر عمیق اسلامی درباره خاندان عصمت و طهارت و قرآن مجید کمتر عرضه شده است. آنچه در اختیار خوانندگان قرار گرفته یا مسائل روز بوده که غالباً دو سه ماه یک مرتبه کهنه می شود و یا احساسات را به صورت آنی تحریک می کند و از صحنه خارج می گردد.
این مسئله بقدری داغ بود که در آغاز انقلاب دستهای مرموزی همه مطالب و کتابهای اسلامی را محکوم می کرد و فقط به شعار و احساسات توجه می کرد.
{صفحه 21}
با توجه بوضع مطبوعات و به هر علتی بوده، افت هیئت های مذهبی میتوان گفت که باز هم امام علی علیه السلام غریب است و بیش از پیش باید تاریخ وجود مبارکش را تجزیه و تحلیل کرد و مطالب آنحضرت را مورد مطالعه قرار داد تا بخواست خدا حکومت اسلامی مان به حکومت امام علی علیه السلام منتهی گردد و زمینه ظهور حضرت مهدی علیه السلام فراهم شود که «کُلُّهم نورٌ واحِد» و این آرزو نیاز به یک انقلاب اخلاقی عمیق دارد.
به بیان دیگر، مسائل روز که خریدار دارد، نویسنده هم دارد، این مسائل عمیق و اصولی است که هم طرفدار کم دارد و هم نویسنده و طبعاً وظیفه اهل اطلاع را سنگین تر می سازد.
میدان مطبوعات شاهد زنده است.
قم - حوزه علمیه - مصطفی زمانی
پائیز سال 1361 شمسی
{صفحه 22}
هُواللهُ
هذا کتابُ دیوان اشعار مولانا و سَیّدنا امیر البررة و قاتِل الکفرة و الفجرة یعسوبُ الدّین علیّ بنَ ابی طالب علیه السلامّ 
1310
{صفحه 23}
حرف الألف
بسم الله الرحمن الرحیم
1- اَلنّاسُ مِن جَهَةِ التِّمثالِ اِکفاءُ اَبُوهُم ادَمُ وَ الاُمُّ حَوّآءٌ 
2- وَ اِنَّما اُمَّهاتُ النّاسِ اَوعِیَةٌ مُستَودَعَاتٌ وَ لِلأَحسَناتِ ابآءٌ اکفاء جمع کفؤ
3- فَاِن یَکُنّ لَهُم مِن اَصلِهِم شَرَفٌ یُفَاخِروُنَ بِهِ فَالطِّینُ وَ المَآءُ
4- وَ اِن اَتَیتَ بِفَخَّرٍ مِن ذَویِ نَسَبٍ فَاِنَّ نِسبَتَنا جودٌ وَ عَلیآءٌ علماء من العلو
5- لافَضلَ اِلّا لِأَهلِ العِلمِ اِنَّهُم عَلَی الهُدی لِمَنِ استَهدی اَدِّلاءَ
6- وَ قیمَةُ المَرءِ ما قَد کانَ یُحسِنُه وَ الجاهِلُونَ لِأَهلِ العِلمِ اَعدآءٌ اوعیة جمع وعا
7- فَقُم بِعِلمٍ وَ لا تَبغی لَه بَدَلاً فَالنّاسُ مَوتی وَ اَهلُ العِلمِ اَحیآءٌ
تخدیر از مجالست جاهلان و تنفیر از ؟؟؟ غافلان
8-وَ لا تَصحَب اَخَا الجَهلِ وَ اِیّاکَ وَ اِیّاه فَکَم مِن جاهِلٍ اَردیَ حَکیماً حینَ اَخاه اردی ای اهلک
9- یُقَاسُ المَرءُ بِالمَرءِ اِذا هُوَ ما شاه وَ لِلشَّئٍ مِنَ الشَّئٍ مَقائِیسٌ وَ اَشباهٌ
10- وَ لِلقَلبِ عَلَی القَلبِ دَلیلٌ حینَ تَلقاه ما شاه مما شاه
{صفحه 24} 
بسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم

ارزش علم

1- مردم از نظر هیکل مثل یکدیگرند. پدر آنان آدم و مادرشان حواست.
انسان که بصورت همه چون یکدیگرند
باید که به عین مهر در هم نگرند
نام پدر و مادر صوری نبرند
کین قوم زیک مادر و از یک پدرند
2- زنان جامعه دستگاه بچه داری هستند که نطفه را به ودیعه میگیرند (و فرزند تحویل می دهند). پدران هم برای اعتبار فرزندانند.
در باب نسب اگر کنی عمر تلف
باری به پدر که باشدت فضل و شرف
مادر چه صدف باشد فرزند چه دُر
هرگز نبود عزت در بهر صدف
3- اگر زن و مرد دنیا از نظر نژاد شرافتی دارند که بآن می بالند، اصل آنان آب و گل است. (نطفه هم از آب و خاک به عمل می آید.)
ای طبع کجت سرشته با کبر و منی
دانسته تمام خلق را دون و دنی
{صفحه 25}
هر جا که رسی لاف اصالت چه زنی
چون اصل تو از گل است یا آب منی
4- اگر برای افتخار خود شخصیتی را عنوان کنی، ما از نژاد سخاوت و شرافت هستیم.
ای طبع تو خو کرده به آئین خلاف
تا چند زنی از نسب عالی لاف
در نفس تو گر فضیلتی هست بگوی
باقی همه از قبیل حشو است و گزاف
5- اگر شرافتی باشد فقط مخصوص دانشمندان است زیرا اینان که هدایت یافته اند، راهنمای رهنمود طلبانند. (پس افتخار مخصوص دانشمند راهگشائی است که خود راه یافته باشد.)
ارباب علوم دین که درویشانند
یا رب چه رفیع قدر و علی شأنند
پیوسته به حق دلیل دل ریشانند
مقصود زهستی جهان اینانند
6- ارزش فرد به عملی است که خوب انجام می دهد، نادانان نسبت به دانشمندان دشمن هستند.
دانا که همیشه علم و حکمت ورزد
در چشم کسان به آنچه ورزد ارزد
نادان که حد از دل او سر بر زد
پیوسته به کین اهل دانش لرزد
7- بنابراین (اگر دنبال فخر هستی) دنبال دانش باشد و چیز دیگری را عوض آن در نظر مگیر، زیرا مردم در حکم مرده اند و دانشمندان زنده هستند.
{صفحه 26}
هستند جماعتی به جانان زنده
وزدیدن این قوم شود جان زنده
چون آب حیات در ازل نوشیدند
مردم همه مرده اند و ایشان زنده

پرهیز از رفاقت با غافلان

8- از دوستی با نادان پرهیز کن، از او کناره گیری نما و از خود برانش، زیرا چه بسیاری از نادانان که عاقلان را یا دوستی کردن با ایشان به هلاکت انداخته اند.
از مجلس اهل جهل ای دل بگریز
وز صحبت این طائفه می کن پرهیز
جاهل که تو جان خود فدایش سازی
از جهل کند هلاک جانت انگیز
9- شخص را با هم نشین او می سنجند. برای هر چیزی نمونه و شبیه وجود دارد.
ای گشته ز روی عقل و دانش فاضل
زنهار مکن مصاحبت با جاهل
هرکس که تو را قرین جاهل بیند
گوید که نبوده است این کس عاقل
10- برای قلب ها به هنگام رابطه راهنما می یابی (و طرف را درک می کنی).

دوستان بی وفا

11- دوستی و برادری تغییر یافته، صدق و صفا کمیاب گردیده و ناامیدی (از دوستان) فراوان شده است.
آن مهر و وفا که در میان بود نماند
وان صدق و صفا که در جهان بود نماند
{صفحه 27}
حرف الف
شکایت روزکار غدّار و حکایت دوستان بی اعتبار
11- تَغَیَّرَتِ المَوَدَّةُ وَ الأِخاءُ وَ قَلَّ الصِدقُ وَ انقَطَعَ الرَجَاءُ ثرآء بی نیازی
12- وَ اَسلَمنَیِ الزَّمَانُ اِلیَ صَدیقٍ کَثیرُ الغَدرِ لَیسَ لَه رِعَاءٌ
13- سَیُغنِینی الَّذی اَغناهُ عَنّی فَلا فَقرٌ یّدوُمُ وَ لا ثَرآءٌ
14- وَ لَیسَ بِدآئِمٍ اَبَداً نَعیمٌ کَذاکَ البُؤسُ لَیسَ لَهُ بَقآءٌ بؤس سختی
15- وَ کُلَّ مَوَدَةٍ لِلّهِ یَصفُو وَ لا یَصفُو مِنَ الفِسقِ الأِخآءُ
16- اِذا اَنکَرتُ عَهداً مِن حَمیمٍ فَفِی نَفسِی التَکَرُّمُ وَ الحَیَآءُ
17- وَ کُلُّ جِراحَةٍ فَلَها دَوآءٌ وَ سُوءُ الخَلقِ لَیسَ لَهُ دِوآءٌ وفی صقه للأخ
18- وَ رُبَّاخٌ وَفَیتُ لَهُ وَفِیٍّ وَ لکِن لا یَدُومُ لَهُ الوَفُآءُ
19- یُدیمُونَ المَوَدَّةَ ما رَاوَنیِ وَ یَبقَی الوُدُّ ما بَقِیَ اللِّقآءُ قلانی ابغضنی
20- اَخِلّآءُ اِذَا استَغنَیتُ عَنهُم وَ اَعداءٌ اِذا نَزَلَ البَلآءُ
21- وَ اِن غُیِبتُ عَن اَحَدٍ قُلانی وَ عاقَبنَیِ بِما فیهِ اکتِفآءٌ
22- اِن ما رَاسُ اَهلِ البَیتِ وَلیَ بَدالَهُم مِنَ النّاسِ الجَفآءُ
شکوه از زنان بیوفا***که نه صدق دارند و نه صفا
23- دَع ذِکرَهُنَّ فَما لَهُنَّ وَفآءٌ***ریحُ الصَّبا وَ عُهُودُ هُنَّ سَوآءٌ جبر بستن شکسته و نیکو کردن حال کسی
24- یَکسِرنَ قَلبَکَ ثُمَّ لَاَیَجبُرنَهُ***وَ قُلُوبُهُنَّ مِنَ الوَفآءِ خَلآءٌ امر 
{صفحه 28}
از اهل زمان چه ناامیدم شب و روز
میلی که مرا به این و آن بود نماند
12- روزگار، مرا بدوستی مبتلا کرده که در دوستی خیانتش فراوان است و رعایت دوستی نمی کند.
داغی که ز دهر بر دل محزون است
از انجم آسمان بسی افزون است
تسلیم کسی کرد مرا دور فلک
کز جور و جفای او جگر پرخون است
13- بزودی آن کس (خدا) که او را از من بی نیاز کرده مرا هم بی نیاز می گرداند، زیرا نه فقر همیشگی است و نه ثروت.
آن کس که تو را ساخت غنی از همه چیز
ناگاه غنا دهد به این غمزده نیز
نی خواری درویش دوا می دارد
نی اهل غنا چنین بمانند عزیز
14- هیچ نعمتی همیشگی نیست، همچنین سختی دوامی ندارد.
این ناله دلسوز نخواهد ماندن
وین ناوک دلسوز نخواهد ماندن
از لذت دیروز اثر باقی نیست
وین تلخی امروز نخواهد ماندن
15- تمام دوستی ها که بخاطر خداست نشاط می گیرد اما دوستی هائی که براساس گناه است به کدورت و جدائی می انجامد.
مهری که برای حق تعالی باشد
بی شبهه زهر خلل مُبّرا باشد
{صفحه 29}
خالی ز کدورتی نخواهد بودن
یاری که برای کار دنیا باشد
16- هرگاه پیمانی را از خویشاوند نادیده یافتم کرامت و حیای من اجازه اعتراض نمی دهد.
هر کس که به من عهد محبت دارد
روزی که طریق دشمنی آرد
خواهم که دهم جزای بد فعلی او
لیکن کرم و حیا مرا نگذارد
17- هر زخمی دوائی دارد، مگر بداخلاقی که قابل معالجه نیست.
هر گونه جراحتی که در عالم هست
دارند علاج هر یکی خلق به دست
لیکن نتوان به هیچ صورت کردن 
تدبیر جراحتی که آن خلق بد است
18- چه بسیار برادرانی که با آنها از روی وفا کردن به برادری زندگی کردم، اما وفای آنان نسبت بمن به پایان نرسید.
بسیار کسی که کرد دعوی وفا
با او به وفا زیستم از صدق و صفا
لیکن چو رسید وقت یاری کردن
پیدا نشد از جانب او غیر صفا
19- هر وقت مرا می بینند دوستی را ادامه می دهند و محبت آنها تا پیش هم هستیم باقی است.
آن ها که طریق دوستی می سپرند
وز غایت اشفاق به جای پدراند
دارند محبتی اگر در نظراند
وان لحظه که غائب اند طوری دیگرند
{صفحه 30}
20- هر گاه از آنها بی نیاز باشم دوست هستند و آنگاه که بلا نازل گردد دشمن می شوند.
جمعی که رفیق و مهربانت باشند
هردم چه مگس بر سر خوانت باشند
در وقت غنا مهر و محبت ورزند
در حین بلا دشمن جانت باشند
21- اگر به ناچاری پیش کسی نباشم با من دشمن است و هر چه می خواهد درباره ی من فشار می آورد.
تا چند ز دوستان خود غصه خورم
وقت است که جیب صبر صد جا بدرم
از هر که شدم به کام و ناکام جدا
شد دشمن جان و می کند قصد سرم
22- آنگاه که رئیس اهل بیت (محمد صلی الله علیه و آله و سلم) از دنیا رحلت نمود از طرف مردم نسبت بمن روشی آشکار شد که توقع نبود.
گر یافته ای ز فیض حق نور و صفا
از خلق مجو قاعده مهر و وفا
از آل نبی کسی نباشد بهتر 
چون رفت نبی ز خلق دیدند جفا

شکوه از زنان بی وفا

23- حرف آنان را کنار بگذار، زیرا وفا ندارند. باد صبا (که از مشرق می وزد) با عهدهای آنها در یک ردیف است.
24- قلبت را می شکنند، سپس آن را جبران نمی کنند. قلب های آنان از وفا خالی است.
{صفحه 31}
حرف الالف
امر بجستن روزی بامّید فتح و فیروزی
25- وَ ما طَلَبُ المَعیشَةِ بِالتَّمَنیِ***وَ لکِن اَلقِ دَلوَکَ فِی الدِّلآءِ الدلاء جمع دلو
26- تَجِئکَ بِمَلائِها وَ یَوماً***تَجِئکَ بِحَمَاةٍّ وَ قَلیلِ مآءٍ
منع از مبالغه در جمع مال و شکایت از دهر پریشان حال
27- وَ کَم ساعِ لِیُثرِیَ لَم یَنَلهُ***وَ اخَرَ ما سَعَی لَحِقَ الثّرآءَ الجمأه الطیر الاسود
28- وَ ساعٍ یَجمَعُ الاَموالَ جَمعاً***لِیُورِثَهُ اَعاَدِیَهُ شَقآءً
29- وَ ما سِیَّانِ ذُو خُبرٍ بَصیرٍ***وَ اخَرُ جاهِلٍ لَیسَا سَوآءً ثرآء التراب 
30- وَ مَن یَستَعتِبِ الحِدثانَ یَوماً***یَکُن ذاکَ العِتابُ لَهُ عَنآءً
31- وَ یُزرِی بِالفَتَی الاَعدامُ حَتّی***مَتی یُصِبِ المَقالَ یَقُل اَسَآءَ سیّان ای مثلان
حصر موت در مشقّت دنیا که محلّ عناست و منزل بلا
32- لَیسَ مَن ماتَ فَاستَراحَ بِمَیتٍ***اِنَّما المَیتُ مَیِّتُ الأَحیاءِ
امر بطلان دنیا که عروسیست نازیبا
33- طَلِّقِ الدُّنیا ثَلاثًا***وَ اطلُبَن زَوجًا سِواهَا منی ارزو
34- اِنَّها زَوجَةُ سَوء***لا تُبَالی مَن اَتَاهَا
35- وَ اِذا نالَت مُنَاهَا***مِنهُ وَلَّتهُ قَفَاهَا
اشارت بند امت اخروی در محبّت اسباب دنیوی قفا پشت
یا عَاشِقَ
{صفحه 32}
ای دل مکن از عهد زنان هرگز یاد
باشد همه عهدهای آن ها چون باد
در بزم وفا شیشه دل ها شکنند
از دست جفای این جماعت فریاد

دنبال رزق رفتن

25- تأمین زندگی با آرزو نیست، بلکه باید مثل دیگران بر سر چاه زندگی قرار گیری.
26- یک روز دلو از چاه با آب فراوان بالا می آید و یک روز هم با کمی آب و لجن.
ای دل همه روز گفتگوئی می کن
وز چشمت فقر جستجوئی می کن
هر چند که سعی ما ندارد اثری
از پا منشین و جستجوئی می کن

ثروت کمتر جمع کن

27- چه افراد فراوانی که برای بدست آوردن مال فراوان دویدند و به چنگ نیاوردند، دیگری هم دوندگی نکرد و به ثروت فراوان رسید.
تا روز ازل شراب در جام نرفت
امروز بیخودی مرا نام نرفت
جوینده بسی هست که یک کام ندید
یابنده بسی هست که یک گام نرفت
28- چه بسیار تلاشگرانی که ثروت را جمع می کنند و از روی شقاوتی که دارند برای دشمنان خود (زن و فرزند) (1) به ارث می گذارند.
__________
1- سوره تغابن آیه 14 «ان من ازواجکم و اولادکم عدوا لکم فاحذروهم» بعضی از زنان و فرزندان شما دشمنان شما هستند، حتما از آنها پرهیز کنید.
{صفحه 33}
ای صاحب رأی کامل و بخت بلند
سعی تو برای مال دنیا تا چند
فردا که رود جان تو از تن بیرون
اعداء همه آن مال به عشرت بخورند
29- فردی آگاه و دانا با شخص جاهل و نادان هیچگاه مساوی نیستند. (آگاه از مال ذخیره آخرت می اندوزد و نادان، ثروت را مترا کمتر می نماید)
هر تیره دلی که مظهر احسان نیست
در مذهب اهل معرفت انسان نیست
زنهار به علم کوش خود را دریاب
چون دانش و جهل در جهان یکسان نیست
30- هر کس که می خواهد با ناسازگاری های دنیا آشتی کند و بسازد، زمینه سختی خود را فراهم کرده است.
ای آنکه نه ای چه لاله آشفته دماغ
زنهار مجو ز دهر آئین فراغ
هر دل که از او مرهم داغی جوید
داغ دگرش نهد روان بر سر داغ
31- جوانمردی که فقیر است، وقتی حرف صحیح می زند می گویند مطلب او صحیح نیست.
چون اهل جهان تمام ظاهر بینند
با مردم درویش بسی ننشینند
گویند صواب این گروه است خطا
یا رب چه جفا پیشه و بد آئینند

مردگان زندگان

32- کسی که بمیرد و به آسایش ابدی برسد مرده نیست مرده کسی است که 
{صفحه 34}
زنده است ولی اثر زنده بودن ندارد. (بفکر مردن نیست)
آن حال که خلق مردنش می خوانند
آسایش نفس است اگر می دانند
موتی که از آن اهل دلان درمانند
دردی است که رو نمود و بی درمانند

دنیا، عروس هر جائی

33- دنیا را سه طلاقه کن و همسر دیگری انتخاب کن.
34- همسر ناپاکی است که باکی از همبستر شوندگان خود ندارد.
35- آنگاه که به خواسته ی خود رسید، پشت به وی کرده، فرار می کند.
ای دل ز سر عروس دنیا بگذر
کین پیرزنی است با هزاران شوهر
آن دم که شود مراد طبعش حاصل
در حال کند جلوه به شخص دیگر

دوستی دنیا پشیمانی دارد

36- آی عاشق دنیا، روی دنیا طرف دیگری است و آنگاه که از تو جدا شد بخدا سوگند که پشیمان خواهی شد.
تا چند اسیر نفس شیطان باشی
افتاده به دام فسق و عصیان باشی
ترسم که چه پرده از میان بردارند
خوار و خجل و زار و پشیمان باشی

پرهیز از دنیا

37- از دنیا پرهیز کن، زیرا آستانه ی آن نابودی است جای ماندن نیست.
{صفحه 35}
حرف الالف
36- یا عاشِقَ الدُّنیا لِغَیرِکِ وَجهُهَا***وَ لَتندَ مَنَّ اِذَا اَرتَک قَفاهَا قفا پشت
امر باجتناب از این جهان خراب
37- تَحَرَّزَ مِنَ الدُّنیَا فَاِنّ فُنائَهَا***مَحَلُّ فَنآءٍ لَا مَحَلُّ بَقَآءٍ
38- فَصَفوَتُها مَمزُوجةٌ بِکُدُورَةٍ***وَ راحَتُهَا مَقرُونَةٌ بِعَناءٍ عناء رنج
اظهار یَدِ عُلیادی تحمّل شداید دُنیا
39- هِیَ حالانِ شِدَّةٌ وَ رَخآءٌ***وَ سِجُالانِ نِعمَةٌ وَ بَلآءٌ
40- وَ الفَتَی الحاذِقُ الأَدیبُ اِذا ما***خَانَهُ الدَّهرُ لَم یَخُنهُ عَزآءٌ حاذق دانا
41- اِنَ المَّتَ مُلِّمَةُ بیِ فَاِنّی***فِی المُلِّمَاتِ صَخرَةٌ صَمّآءٌ
42- عالِمٌ بِابَلآءِ عِلمًا بِاَن***لَیسَ یَدوُمُ النَّعیمُ وَ الاوآءُ
بیان اختیارات ایام اسبوع بطرزی مقبول و مطبوع
43- لِنِعمَ الیَومَ یومُ السَّبتِ حَقّاً***لِصَیدٍ اِن اَرَدتَ بِلَا اِمترآءٍ ملمة حادثه
44- وَ فِی الأَحَدِ البِنآءُ لِاَنَّ فیهِ***تَبدَّیَ اللهُ فِی خَلقِ السَّمآءِ
45- وَ فِی الآنِثَینِ اِن سَافَرتَ فیهِ***سَتَظفَرُ بِالنِّجاحِ وَ بالثِّرآءِ هرق ریختن
46- وَ مَن یُرِدِ الحَجَامَةَ فَالثُّلثَا***وَ فِی سَاعَاتِهَا هَرقُ الدِّمآءِ
47- وَ اِن شَرِبَ امرَؤٌ یَومًا دَوآءً***فَنِعمَ الیَومُ یَومُ الأَربَعآءِ
48- وَ فِی یَومِ الخَمیسِ قَضآءُ حاجٍ***فَفِیهِ اللهُ یَاذَنُ بِالدُّعاءِ اربعآء چهارشنبه
وفی
{صفحه 36}
38- زیبائی های آن با کدورت و رنج آمیخته است و آسایش آن، سختی و ناراحتی همراه دارد.
در دار فنا اگر خواهی شاهی یافت
آخر ز اجل چهره خودکاهی یافت
صافی طلبی دُرد و کدورت بینی
راحت طلبی در آن تعب خواهی یافت

علی علیه السلام کوه استقامت

39- دنیا دو چهره دارد: سختی و آسایش و دو جام لبریز دارد: نعمت و بلاء.
40- جوانمرد دانا و دانشمند به هنگام دیدن خیانت از روزگار صبر به او خیانت نخواهد کرد.
فیاض ازل که فیض او چون ابر است
روزی ده ترسا و یهود و گبر است
گر حال تو از قضای او بد گردد
گویند حکیمان که علاجش صبر است
41- اگر حادثه ای به من روی آورد من در حوادث، صخره ای محکم هستم.
42- از حوادث آنچنان آگاهم که می دانم نه لذت و نعمت دوام دارد و نه سختی و بلاء.
چون غم ز فلک کند بسویم آهنگ
یابد همه دم مرا به سختی چون سنگ
نی نعمت و نی بلا نخواهد ماندن
هر لحظه خُم فلک بر آرد صد رنگ

روزهای مناسب برای آغاز کارها

43- اگر روز خوبی که در خوبی آن تردید نباشد برای صید کردن بخواهی
{صفحه 37}
روز شنبه است.
ای بخت تو بر سمند اقبال سوار
گاهی که کند مرغ دلت عزم شکار
باید که شود به روز شنبه آن کار
تا چرخ فلک نهد مرادت به کنار
44- روز یکشنبه برای آغاز ساختمان خوب است، زیرا خدا خلقت آسمان را روز یکشنبه شروع کرد.
ای از تو بسی منزل و مسکن آباد
هر گه که کنی عمارتی تو بنیاد
تدبیر بنا به روز یکشنبه بکن
تا عیش کنی بنابراین خرم و شاد
45- اگر در روز دوشنبه مسافرت کنی به زودی به پیروزی و ثروت دست می یابی.
ای یافته از مردم درویش نظر
باید که رَوی روز دوشنبه به سفر
آغاز سفر اگر در این روز کنی
یابی ز خدا سعادت و فتح و ظفر
46- کسی که می خواهد حَجامت کند (1)، روز سه شنبه را انتخاب نماید که در ساعت های سه شنبه خونریزی مناسب است.
ای آنکه ز اسرار حکم آگاهی
هر وقت که قَصد یا حجامت خواهی
شرط است که در روز سه شنبه باشد
تا چهره گلرنگ نگردد کاهی
47- اگر کسی بخواهد دوا بنوشد، روز چهارشنبه برای آغاز دوا خوردن
__________
1- یکی از کارهای مستحب حجامت است: خون گرفتن از میان دو کتف.
{صفحه 38}
مناسبتر است.
گر فکر تو با قضا مشابه باشد
هر روز کنی آنچه تو را به باشد
از بهر علاج گر خوری داروئی
باید که به روز چهارشنبه باشد
48- روز پنجشبنه روز برآمدن حاجت هاست و خدا روز پنجشنبه (بیشتر) به دعا گوش می دهد.
در یوم خمیس با خدا باید بود
وز حیله و تلبیس جدا باید بود
از اهل کرم مهم خود باید ساخت
پیوسته به اخلاص و دعا باید بود
49- جمعه ها مخصوص ازدواج، عروسی و لذت بردن مردان و زنان از یکدیگر است.
ای آنکه تو را نام نکو مطلوب است
پیش تو خلاف شر ع و دین معیوب است
آدینه برای کدخدائی نیک است
جمعیت مرد و زن در آن پر خوب است
50- این اطلاعات مخصوص پیامبر و یا وصی انبیاء است.
این علم نه از وهم و خیال است و حواس
تا فهم کند حکیم از روی قیاس
این علم محققان عالیقدر است
زنهار بکوش و قدر ایشان بشناس

گفتگوی امام علیه السلام با خدا

51- قبول می کنم، پذیرفتم شما را که مولایم هستی، پس به بنده ای که به
{صفحه 39}
حرف الالف
49- وَ فِی الجَمَعاتِ تَزویجٌ وَ عُرسٌ***وَ لَذّاتُ الرِّجالِ مَعَ النِّساءِ عبید مصغّر عَبد
50- وَ هذَا العِلمِ لا یَعلَمهُ اِلّا***نَبِیٌّ اَو وَصِیُّ الأَنبیآءِ
دعآءَ وَ مُناجات با قاضی الحاجات
51- لَبَیکَ لَبَیکَ اَنتَ مَولیهُ***فَارحَم عُبَیداً اِلَیکَ مَلجَاهُ ملجأ پناه
52- یا ذَا المَعَالِی عَلَیکَ مُعتَمَدِی***طوبی لِمَن کُنتَ اَنتَ مَولیهُ 
53- طوبَی لِمَن کانَ نادِماً اَرِقاً***یَشکُو اِلَی ذِی الجَلالِ بَلواهُ
54- وَ ما بِهِ عِلَّةٌ وَ لاسَقَمٌ***اَکثَرُ مِن حُبِّهِ لِمَولیهُ
55- اِذا خَلاَ فِی الظَّلامِ مُبتَهِلاً***اَجَابَهُ اللهُ ثَمَّ لَبَّاهُ الأرق السهر
56- سَئَلتَ عَبدِی وَ اَنتَ فِی کَیفی***وَ کُلَّ ما قُلتَ قَد سَمِعنَاهُ
57- صَوتُکَ نَشتَاقُهُ مَلآئِکَتی***فَذَنبَکَ الانَ قَد غَفَرنَاهُ
58- فی جَنَّةِ الخُلدِ ما تَمَّناهُ***طوباهُ طوباهُ ثُمَّ طوباهُ ابتهال زاری
59- سَلنِی بِلاحِشمَةٍ وَ لا رَهَبٍ***وَ لا تَخَف اِنَّنی اَنَا اللهُ رهب ترس
مرثیه حضرت خاتم صلی الله علیه و آله و سلم
60- اَمِن بَعدِ تَکفِینِ النَّبِیِ وَ دَفنِهِ***بِاَثوا بِهِ اسَی عَلی هَالِکٍ ثَویَ اسی ؟؟؟
61- رُزِئنا رَسُولَ اللهَ فینا فَلَن نَری***بِذاکَ عَدیلاً ما حَییِنَا مِنَ الرِّدی
62- وَ کانَ لَنا لَحِصنِ مِن دوُنِ اَهلِهِ***لَه مُعقِلٌ حِرزٌ حَریزٌ مِنَ العِدیَ
و کنّا
{صفحه 40}
تو پناه آورده رحم کن.
52- ای صاحب شرف من بتو تکیه کرده ام، خوشا بحال کسی که تو اربابش باشی.
ای نور رخت چراغ هر درویشی
وی داغ غمت مرهم هر دل ریشی
جز روی تو نیست قبله هر کیشی
بخشای به حال بی کسی، بی خویشی
53- خوشا بحال کسی که (از گناهانش) پشیمان است و شب زنده دار و به خدای نیرومند سختیهای خود را عرضه می کند.
54- بیش از عشق به مولای خود نه مرضی دارد و نه دردی (و به خاطر این عشق، شب می سوزد)
55- وقتی در تاریکی با خدا زمزمه می کند، خدا پاسخ او را می دهد سپس وی را می پذیرد.
خوشوقت کسی که شد پشیمان ز گناه
بی خوابی درد اوست از شوق الله
در خلوت تاریک که حق را خواند
لبیک بگوش جان او یابد راه
56- (خدا به چنین بنده ای می گوید) آی بنده من تو که زیر چتر حمایت من هستی از من درخواست کردی و هر چه گفتی من آنرا شنیدم.
57- صدای تو را فرشتگانم دوست دارند بشنوند، اینک گناهت را بخشیدم.
58- در بهشت جاویدان هر آنچه بخواهی موجود است (1) خوشا آن بهشت او، خوشا آن بهشت او باز هم خوشا بهشت او.
59- بدون وحشت و ترس از من تقاضا کن و بیم نداشته باش که من خدای
__________
1- سوره زخرف آیه 71 «فیها ما تشتهیه الانفس»
{صفحه 41}
یکتا هستم.
ای بنده ز روی صدق و اخلاص و ادب
دریاب بهشت، باش با عیش و طرب
جرم و گنه تو سر بسر بخشیدم
زنهار مترس هر چه خواهی بطلب

مصیبت حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم

60- آیا پس از کفن نمودن و بخاک سپردن وی با جامه هایش، برای مرده ی دیگری غمگین شوم؟!
61- به غم رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم گرفتار شدیم و از این پس تا زنده ایم نمونه آن حضرت را برای نجات یافتن از رذالت نخواهیم یافت.
اکنون که کشید مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم سر به کفن
غمگین نشود به مرگ غیرش دل من
چیزی که من از خُلق کریمش دیدم
تا هست حیات من نخواهم دیدن
62- رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم برای ما (مسلمانان) و اهل بیت خود همانند دُر بود، پناهگاه بود، جانپناهی بود از دشمن.
63- هر وقت آن حضرت را می دیدی، نور بود و هدایت، روز و شب، راه می رفت و یا ؟؟؟ می خورد. (می درخشید و راهنمائی می کرد.)
ما را ز رسول حق صلی الله علیه و آله و سلم حمایت می بود
و زدیدن او لطف رعایت می بود
از پرتو آفتاب رویش ما را 
در خانه دل نور هدایت می بود (1)
__________
1- عبدالله پسر زید انصاری وقتی خبر مرگ محمد صلی الله علیه و آله و سلم را شنید از خدا خواست چمشهایش کور شود تا پس از محمد صلی الله علیه و آله و سلم روی کسی را نبیند. همان لحظه دعای او به اجابت رسید. ص 127 شرح نهج البلاغه لاهیجی
{صفحه 42}
حرف الالف
63- وَ کُنّا بِمَراهُ تَرَی النُّورِ وَ الهُدیَ***صَباحَ مَساءً راحَ فینا اَوِ اعتَدَی الرواح من الزوال الی اللیل
64- لَقَد غَشِیَتنا ظُلمَةٌ بَعدَ مَوتِهِ***نَهاراً فَقَد زادَت عَلَی ظُلمَةِ الدُّجی
65- فَیا خَیرَ مَن ضَمَّ الجَوانِحَ وَ الحَشا***وَ یا خَیرَ مَیتٍ ضَمَّةُ التُربُ وَ الثَّرَی
66- کَاَنَّ اُمُورَ النّاسِ بَعدَکَ ضُمِّنَت***سَفِینَةَ مَوجٍ حینَ فِی البَحرِ قَد سَمَا الرحب الوسعة
67- وَ ضاقَ فَضَاءُ الاَرضِ عَنهُم بِرُحبِه***لَفَقدِ رَسُولِ اللهِ اِذ قیلَ قَد مَضَیَ
68- فَقَد نَزَلَت بِالمُسلِمینَ مُصِیبَةٌ***کَصَدعِ الصَّفَا لاشِعبِ لِلصَّدعِ فِی الصَّفا
69- فَلَن یَستَقِلَّ النِاسُ تِلکَ مُصیبَةً***وَ لَن یُجبِرَ العَظمُ الَّذی مِنهُم وَ هِیَ الوهی الصدع
70- وَ فی کُلِّ وَقتٍ لِلصَّلوةِ یَهیجُه***بِلالٌ وَ یَدعوُ بِاسمِهِ کُلِّما دَعَا
71- وَ یَطلُبُ اَقوامٌ مَواریثَ هالِکٍ***وَ فینا مَواریثُ النُّبُوَةِ وَ الهُدی
بیان شجاعت خود در بدر و مدح صحابه عالیقدر
72- ضَرَبنا غُواةَ النّاسِ عَنهُ تَکَرَّماً***وَ لَمّا رَاَو اَقصَد السَّبیلِ وَ لَاالهُدی غواة من الغوایة
73- وَ لَمّا اتَانَا بِالهُدی کَانَ کُلُّنا***عَلَی طاعَةِ الرَّحمنِ وَ الحَقِّ وَ التُّقَی
74- نَصرَنا رَسُولَ اللهِ لَمَّا تَدابَرُوا***وَ تابَ اِلَیهِ المُسلِمُونَ ذَووُا الحِجَی الحجی العقل
نصیحت قرة العین امام حسین علیه السلام حرف البآءِ
75- اَحُسَینٌ اِنِّی واعِظٌ وَ مُؤَدِّبٌ***فَافهَم فَاِنَّ العاقِلَ المُتَأَدِّبُ
76- وَاحفَظ وَصِیَّةَ والِدٍ مُتَحِننٍ***یَغذُوکَ بِالادابِ کَیلا تَعطَب یغذوک برییک
ابنّی
{صفحه 43}
64- پس از مرگ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ظلمت ما را فرا گرفت، روز ما آنقدر تاریک شد که از شب ظلمانی تاریکتر گردید.
از موت نبی بر دل ما نیش آمد
صد تیر بلا بر جگر ریش آمد
آفاق جهان بچشم ما تاریک است
این روز سیاه از کجا پیش آمد
65- آی بهترین وجودی که اعضا و جوارح احاطه ات کرده! آی بهترین مرده ای که خاک و گل در آغوشت گرفته!
66- گویا پس از تو امور مردم همانند آن کشتی شده که در میان طوفان دریا گرفتار آمده است.
ای اشرف خلق و اکمل جنس بشر
روزی که شدی به موت غائب زنظر
شد کار کسان نظیر چیزی که نهند
در کشتی و موج سازدش زیر و زبر
67- فضای زمین با آن همه وسیعی بر اثر درگذشت رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم و اعلام خبر مرگ آنحضرت برای مردم تنگ گردید.
68- زیرا مصیبت بزرگی به مسلمانان وارد آمد، گویا شکافی در سنگ سخت پدیدار گردیده که قابل اصلاح نیست.
چون کرد نبی به باغ جنت آهنگ
بر اهل وفا روی زمین آمد تنگ
این تازه جراحت که نیابد درمان
مانند شکافی است که باشد در سنگ
69- مردم مصیبت درگذشت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را هیچگاه کوچک نمی شمارند و استخوانی که از مردم شکست قابل درمان نیست.
70- در عین اینکه موقع هر نمازی بلال نام محمد صلی الله علیه و آله و سلم را می برد و همیشه نام
{صفحه 44}
محمد صلی الله علیه و آله و سلم در میان است، باز جبران نبودن آنحضرت نمی شود. (1)
از موت رسول خدا استخوانی که شکست
تا روز قیامت نتوان دیگر بست
هر دم که کسی حدیث او می گوید
گویا نمکی در دل مجروح من است
71- تمام مردم دنبال ارث مرده هستند که آنرا بدست آورند، ولی ارث پیامبری (معنویت) و هدایت در اختیار ماست.
ما علم شجاعت و فتوت داریم
با دشمن و دوست مروت داریم
مردم همه سیم و زر به میراث برند
مائیم که میراث نبوت داریم

شجاعت امام علیه السلام

72- بحمایت از محمد صلی الله علیه و آله و سلم گمراهان مردم را با کمال شهامت کوبیدیم، زیرا هیچگاه راه راست و هدایت را نیافته بودند.
73- و آنگاه که ما را در مسیر هدایت قرار داد همه مان در طریق خدا، حق و پرهیزکاری قرار گرفتیم.
74- در آن شرائط که دشمنان محمد صلی الله علیه و آله و سلم برای مخالفت با آن حضرت متحد شده بودند ما رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را یاری کردیم و مسلمانان عاقل اطراف آن حضرت گرد آمدند.
بردیم فرو به خون گمراهان چنگ
بودیم به طاعت هدایت یک رنگ
در بَدر که ما تیغ چه خورشید زدیم
شد رأیت کفار نگونسار به جنگ
__________
1- بلال به هنگام آغاز خلافت اذان را ترک کرد، این اشعار احتمال دارد همان روزهای اول درگذشت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سروده شده باشد.
{صفحه 45}
حرف البآء
77- اَبُنَیَّ اِنَّ الرِّزقَ مَکفُولٌ بِهِ*** فَعَلَیکَ بِالأِجمالِ فیما تَطلُبُ
78- لاتَجعَلَنَّ المالَ کَسبَکَ مُفرَداً***وَ تُقی اِلهَکَ فَاجعَلَن ما تَکسِبُ السّیُول جمع السیل
79- کَفَلَ الأِلهُ بِرِزقٍ کُلِّ بَریَّةٍ***وَ المالُ عارِیَةٌ تجَیئُ وَ تَذهَبُ
80- وَ الرِّزقُ اَسرَعُ مِن تَلَفُّتِ ناظِرٍ***سَبَبًا اِلَی الأِنسانِ حینَ یُسَبَّبُ
81- وَ مِنَ السُیُولِ اِلَی مَقَرِّ قَرارِها***وَ الطَّیرِ لِلأَوکارِ حینَ تَصَوَّبُ
82- اَبُنَّی اِنَّ الذِّکرَ فیهِ مَواعِظٌ***فَمَن الَّذی بِعِظامِة یَتَأَدَّبُ وَکر اشیانه
83- اِقرَء کِتابَ اللهِ جُهدَکَ وَ اتلُه***فیمَن یَّقُومُ بِهِ هُناکَ وَ یَنصِبُ
84- بِتَفَکُّرِ وَ تَخَشُّعٍ وَ تَقَرَّبٍ***اِنَّ المُقَرَّبَ عِندَهُ المُتَقَّرِبُ
85- وَ اعبُد اِلهَکَ ذَا المَعارِجِ مُخلِصاً***وَ انصِت اِلَی الأَمثالِ فیما تُضرَبُ
86- وَ اِذَ امَرَرتَ بِایَةٍ مَخشِیَّةٍ***تَصِفُ العَذابَ فَقِف وَدَمعَکَ تَسکُبُ
87- یا مَن یُعَذِّبُ مُن یَشآءُ بِعَدلِهِ***لا تَجعَلَّنِی فِی الَّذینَ تَعَذِّبُ خشوع فروتنی
88- اِنّی اَبُؤءُ بِعَثرَتی وَ خَطیئَتِی***هَرَباً وَهَل اِلَّا اِلَیکَ المَهرَبُ ابوء ارجع
89- وَ اِنَ امَرَرتَ بِایَةٍ فی ذِکرِها***وُصِفَ الوَسیلَةُ وَ النَّعیمُ المُعجِبُ
90- فَاسئَل اِلهَکَ بِاِأنابةِ مُخلِصاً***دارَالخُلودِ سُؤالَ مَن یَتَقَرَّبُ
91- وَ اجهَد لَعَلَّکَ اَنَّ تَحِلَّ بِاَرضِها***وَ تَنالَ رَوحَ مَساکِنٍ لاتَخزِبُ
92- وَ تَنالَ عَیشاً لَا انقِطاعَ لِوَقتِهِ***وَ تَنالَ مُلکَ کَرامَةٍ لا یُسلَبُ عثرة لغزش
بادِر
{صفحه 46}

اندرز به امام حسین علیه السلام

75- حسین جان من اندرز دهنده و ادب کننده هستم بنابراین بحرف من توجه کن، که عاقل نصیحت پذیر است.
76- سفارش پدری مهربان را که میخواهد تو را با آداب، نیرومن سازد تا بزحمت و سختی نیفتی پذیرا باش.
77- فرزندم! رزق تضمین شده است بنابراین لازم است که نسبت بخواسته های خود زیاده روی نکنی.
ای نور دو چشم مردم پاک نظر
زنهار بگوش دل شنو پند پدر
چون رزق تو شد معین از خوان قدر
از دائره لطف منه پای پدر
78- توجه تو فقط به چنگ آوردن ثروت نباشد، پرهیزکاری از نافرمانی خدا را هم در ردیف کارهای خود قرار بده.
79- خدا رزق تمام جاندارانی که روی زمین زندگی میکنند تضمین کرده است و ثروت عاریه (امانت) است می آید و می رود.
80- رزق خیلی سریعتر از چشم برهم زدن، آنگاه که خدا خواسته است به انسان میرسد.
81- رزق از حرکت رودخانه بطرف توقفگاه خود و از پرواز پرنده بطرف لانه ی خود آن موقع که پائین می آید سریعتر به انسان میرسد.
ای صاحب فتح و ظفر و فیروزی
تا چند حرام یا حلال اندوزی
گر سعی کنی و گرنه هر جا که روی
چون سایه ز دنبال تو آید روزی
82- فرزندم! در قرآن اندرزهای فراوانی وجود دارد آیا کسی هست که از
{صفحه 47}
اندرزهای قرآن پند بگیرد؟
83- کتاب خدا (قرآن) را تا آنجا که قدرت داری بخوان و در میان کسانی که به قرآن عمل میکنند و آنرا در نظر دارند آنرا قرائت کن.
84- قرآن را با فکر، خضوع و نزدیک شدن بخدا بخوان، کسی که بخدا نزدیک گردد، مقرب حقیقی است.
85- خدای خود را که تکامل و رشد میدهد از روی اخلاص عبادت کن و به مثال هائی که در قرآن بیان می شود خوب دقت نما.
ای دوست مشو ز یاد قرآن غافل
می خوان همه دم میان جمعی عامل
آن دم که رسد نوبت دَرست به مثل
از وجه مناسب نگردی زاهل (1)
86- آنگاه که به آیه ای رسیدی که ترسناک است و از عذاب خدا سخن میگوید توقف کن و اشک بریز!
87- (بگو) ای خدائی که هر کس را بخواهی از روی عدالت عذاب می کنی مرا در ردیف کسانی که عذاب می کنی قرار مده!
88- من از لغزش و گناه خود توبه می کنم و فرار می نمایم و آیا به هنگام فرار به غیر از تو گریزگاهی هست؟
گاهی که رسد درس به آیات عذاب
باید که ز دیده ها روان سازی آب
اقرار کنی به جرم و گمراهی خویش
باشد که به فضل خود به بخشد تَوّاب 
89- آنگاه که به آیه ای از قرآن رسیدی که در آن از وسائل بهشت و نعمت های شگفت انگیز آن سخن می گوید،
90- از خدا از روی اخلاص و ناله بخواه و همانند کسی که بخدا نزدیک میگردد
__________
1- ز اهل: مانند کلمه ی غافل: فراموشکار.
{صفحه 48}
93- بادِر هَواکَ اِذا هَممَت بِصالِحٍ***خَوفَ الغَوالِبِ اِذ تَجیئُ وَ تَذهَبُ بادری اسرع
94- وَ اِذا هَمَمتَ بِشَئٍ اَغمِض لَهُ***وَ تَجَنَّبَ الاَمرَ الَّذی یَتَجَنَّبُ
95- وَ الضَّیفَ اَکرِم مَا استَطَعتَ جَوارِهِ***حَتّی یَعَدُّکَ وارِثاً یَتَنَسَّبُ
96- وَ اخفِض جَناحَکَ لِلصّدیقَ وَ کُن لَّهُ***کَاَبٍ عَلی اَولادِهِ یَتَحَدَّبُ یتحدّب یتعطّف
97- وَ اجعَل صَدیقَکَ مَن اِذَا اَخیَته***حَفِظَ الأِخآءَ وَ کَان دُونَکَ یَضرِبُ 
98- وَ اطلُبهُم طَلَبَ المَریضِ شَفآئَه***وَدَعِ الکَذُوبَ فَلَیسَ مِمَّن یُصحَبُ
99- وَ احفَظ صَدِیقَکَ فِی المَواطِنِ کُلِّها***وَ عَلَیکَ بِالمَرءِ الَّذی لا یَکذِبُ
100- وَ اقلِ الکَذُوبَ وَ قُربَهُ وَ جَوارِهِ***اِنَّ الکَذُوبَ مُلَطِّخٌ مَن یَصحَبُ اقل ابغض
101- یُعطِیکَ ما فَوقَ المُنی بِلِسانِهِ***وَ یَرُوغُ عَنکَ کَما یَرُوغُ الثَعلَبُ
102- وَ احذَر ذَوِی المَلَقِ الِّلئامِ فَاِنَّهُم***فِی النّآئِباتِ عَلَیکَ مِمَّن یَحطِبُ ملق چاپلوسی
103- یَسعَونَ حَولَ المَرءِ ما طَمِعُوا بِهِ***وَ اِذَا نَبا دَهرٌجَفَوا وَ یَغَیَّبوُا
104- وَ لَقَد نَصَحتُکَ اِن قَبِلتَ نَصیحَتی***وَ النُصحُ ارَخَصُ ما یُباعُ وَ یُوهَبُ
نصیحت امام حسین علیه السلام و ؟؟؟ او بر شهادت خود و اولاد کرام
105- حُسَینُ اِذُا کُنتَ فی بَلدَةٍ***غَریباً فَعَاشِر بادِابِها
106- وَ لا تَفخِرنَ فبهِمُ بِالنُّهی***فَکُلُّ قَبیلٍ بِالبابِها النّهی العقل
107- وَ لَو عَمِلَ ابنُ اَبی طالِبٍ***بِهذیِ الاُمُورِ کَاَسبابِها 
{صفحه 49}
بهشت جاویدان را درخواست کن.
91- هر چه می توانی درخواسته خود کوشش کن، شاید بتوانی در سرزمین بهشت وارد شوی و به آسایش خانه هائی که ویرانی ندارد دست یابی.
92- و به لذتی برسی که پایانی برای آن نیست و از نیروی شرافتی برخوردار شوی که از چنگت بیرون نمی آورند.
در وقت تلاوت چه بهشت آید پیش
آن را از خدای خود بخواه ای درویش
روزی که به آن سرای معمور رسی
عیشی بکنی بیش از اندیشه خویش
93- آنگاه که تصمیم به کار نیک گرفتی از ترس موانعی که در پیش است، از هوای نفس خود سبقت بگیر، زیرا هوای نفس و موانع خیر همیشه در حرکت هستند.
94- آنگاه که بفکر کار ناباب افتادی چشم خود را ببند و مثل کارهائی که از آن ها پرهیز می کنند، از آن پرهیز کن.
چون نیت خیر در دلت یابد راه
بشتاب که شیطان نزند ره ناگاه
از نیت شر روی بگردان و بگو
لا حَولَ و لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ
95- هر چه می توانی به مهمان احترام کن، آنقدر به او احترام نما که فکر کند تو از اقوام و میراث خوارش هستی.
96- نسبت به دوست تواضع کن و برای او همانند پدر مهربان نسبت به فرزند باش.
97- آنگاه که با رفیق خود دوستی می کنی، دوستی خود را با وی حفظ کن تا همیشه از تو دفاع کند.
{صفحه 50}
ای آنکه به اخلاق نکو داری جهد
باید که به کام دوست باشی چون شهد
مهمان که رسد به چشم خود بنشانش
یاری به کسی کن که نگهدارد عهد
98- بفکر دوست همانند مریضی که بفکر سلامتش می باشد باش و از رفیق دروغگو پرهیز کن، زیرا دروغگو شایسته ی رفاقت نیست.
99- دوستت را در هر شرایطی حفظ کن و شخصی را که دروغ نمی گوید مورد توجه قرار بده.
خواهی که شود شکست دشمن حاصل
باید که ز دوستان نگردی غافل
چون هشت مدار کار عالم بر صدق
از حق به طلب صدیق صادق ای دل
100- از رفاقت با دروغگو، نزدیک شدن و همسایه گردیدن پرهیز کن، دروغگو همنشین خود را آلوده می سازد.
101- بیش از انتظار با زبان بتو کمک می کند و به هنگام عمل همانند روباه به تو حیله می زند.
کذاب که دشمنی اش واجب باشد
همصحبتی اش عار مصاحب باشد
پیوسته کند چرب زبانی چون شمع
لیکن به ضیاء چه صبح کاذب باشد
102- از چاپلوسان ناکس پرهیز کن، زیرا اینان در مصیبتها از کسانی خواهند بود که علیه تو آتش افروزی می کنند.
103- تا موقعی که اطراف شخص چیزی هست که از آن بهره ببرند اطراف وی می چرخند و آنگاه که روزگار برگشت کنار می روند و پنهان می گردند.
104- من با کوشش فراوان اگر اندرزم را بپذیری به تو نصیحت کردم و 
{صفحه 51}
108-عَذیرِکَ مِن ثِقَةٍ بِالَّذی***یُنیلکَ دُنیاکَ مِن طابِها عذیرک هلّم عذرک
109- فَلا تَمرَحَنَّ لِاَوزارِها***وَ لا تَضجَرَنَّ لِأَوصابِهَا لاتمرحن لا تفرجّن
110- وَ لکِنَّهُ اعتامَ اَمرالألهِ***فَاحرَقَ فیهِم بِانیابِها
111- قِس الغَدَ بِالأَمسِ کَی تَستَریحَ***فَلا تَبتَغی سَعیَ رُغابِهَا رغاب فعّال من الرّغبة
112- کَاَنِّی بِنَفسی وَ اَعقابِها***وَ بِالکَربَلآءِ وَ مِحرابِها
113- فَتُخضَبُ مِنَّا اللُّحی بِالدِّماءِ***خِضابَ العَرُوسِ بِاَثوابِها
114- اَریها وَ لَم یَکُ رَایَ العِیَانِ***وَ اُوتیتُ مِفتاحَ اَبوابِها
115- مَصائِبُ تَاباکَ مِن اَن تُرَدَّ***فَاَعدِدلَها قَبلَ مُنتابِهَا منتابها مجیئها
116- سَقَی اللهُ قائِمَنَا صاحِبَ***القِیامَةِ وَ النّاسُ فی دابِها
117- هُوَ المُدرِکَ الثّارَ لی یا حُسَینُ***بَل لَکَ فَاصبِر لِاَتعابِها اتعاب جمع التّعب
118- لِکُلِّ دَمٍ اَلفَ اَلفٍ وَ ما***یُقَصِّرُ فی قَتلِ اَحزابِها
119- هُنالِکَ لا یَنفَعُ الظّالِمینَ***قَولٌ بِعُذرٍ وَ اَعتابِها
120- حُسَینُ فَلا تَضجَرنَ لِلفِراقِ***فَدُنیاکَ اَضحَت لِأَحزابِها
121- سَلِّ الدُورَ تُخبَر وَ افصَح بِها***بِاَن لا بَقاءَ لِاَربابِها الدّور البیوت
122- اَنَا الدینُ لا شَکَّ لِلمُؤمِنینَ***بِأیاتِ وَحیٍ وَ ایجابِهَا
123- لَنَاسِمَةُ الفَخرِ فی حُکمِهَا***وَ صَلَّت عَلَینا بِاَعرابِها
فصِل 
{صفحه 52}
اندرز، ارزانترین چیزی است که بفروش می رود و بخشیده می شود.
از مردم چاپلوس ای دل بگریز
کین قوم کنند آتش حادثه تیز
گردند به گرد مرد در وقت طمع
چون دهر جفا کند نمانند به ریز

آماده ساختن امام حسین علیه السلام برای شهادت

105- حسین جان هرگاه در شهری غریب ماندی، با آداب مردم آن منطقه زندگی کن.
106- به عقل خود در میان آنان به خود مبال، زیرا هر طائفه ای عاقلانی دارد.
107- ای کاش پسر ابی طالب (علی علیه السلام) توفیق می یافت به این کارها جامه عمل بپوشاند و مشابه اسباب آن عمل کند:
خواهی که شوی زعمر خود برخوردار
پیوسته بجو رضای مردم زنهار
ای کاش که من نیز چنین می بودم
لیکن به رضای حق دلم یافت قرار
108- عذری قابل قبول در برابر نعمت های جالبی که خدا در اختیارت گذاشته است بیاور!
109- نه از گناهان دنیا خوشحال باش و نه از دردهای آن دلتنگ.
110- بلکه امر خدا را برگزین و با فشار آوردن روی دندانها غضب خود را در میان آنان فرونشان.
111- فردا را مانند دیروز بدان تا فکرت آسوده باشد و به دنبال جوش و خروش دیگران که عاشق دنیا هستند مباش.
ای دوست مشو شاد که عیشی کردی
غم نیز مخور به هر جهان گر مردی
{صفحه 53}
تا چند خوری غصه که فردا چه خورم
آنگاه که فردا شد آن را هم خوردی
112- گویا خود و فرزندانم را در کربلا و محراب (قتلگاه) آن می بینم.
113- می بینم که صورتمان از خون سرمان همانند عروسی که لباس رنگینی می پوشد، رنگین است.
114- من این حادثه را دیدم، نه حضوری (بلکه در خواب) و کلیدهای این حادثه در اختیار من قرار گرفت.
115- مصیب هائی است که نمی توان آنها را از خود دور کنی بنابراین قبل از آمدن آن مصیبت ها خود را برای پذیرفتن آن آماده گردان.
ای خورده ز کاسه محبت باده
با مشرب توحید ز مادر زاده
شد کشف مرا که کشته خواهیم شدن
باید که برای آن شوی آماده
توضیح:
امام علی علیه السلام در سفر شام و جنگ صفین به سرزمین کربلا رسید و در پای نخلی آنحضرت را خواب ربود، ناگاه از خواب پرید و به ابن عباس فرمود در خواب دیدم که مردانی نورانی با پرچم های سفید از آسمان به زمین آمدند و در دست شمشیر داشتند، دور این زمین را خط کشیدند. نهر خونی را دیدم که فرزندم حسین علیه السلام در آن شناور است و کمک میخواهد اما کسی باو کمک نمیکند.
مردانی که از آسمان به زمین آمده بودند فریاد میزدند ای فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم صبر داشته باش زیرا بدست بدترین مردم کشته می شوی و بهشت مشتاق توست.
سپس مردان بهشتی به من تسلیت گفتند: این فرزند تو روز قیامت باعث چشم روشنی ات خواهد بود.
امام علی علیه السلام براساس این خواب مطلب را بصورت شعر به امام حسین علیه السلام
{صفحه 54}
خبر داد.
در کربلا امام حسین علیه السلام با پنج برادر: عبدالله، عثمان، جعفر، محمد و اصغر و دو فرزند: علی اکبر و عبدالله (طفل شیرخوار) و فرزند امام حسن علیه السلام قاسم و دو پسر از زینب علیها السلام شهید گردید.
116- خدای رحمت کند امام قائم ما «مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف» را که قیام می کند و مردم در رکاب آن حضرت هستند.
117- اوست که انتقام خون من و تو را می گیرد بنابراین با سختی های دنیا بساز و صبر کن.
118- در برابر هر خونی که میریزد یک میلیون نفر را میکشد و در کشتن گروهها کوتاهی نمیکند.
119- در آن روز برای ستمگران عذرخواهی و طلب بخشش نتیجه ندارد.
آن دم که شود ظهور مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف واقع
مِهر می شود از برج ولایت طالع
چون خون من از اهل ضلالت طلبد
هر عذر که گویند نباشد نافع
120- حسین جان از فراغ دنیا زجر مکش، زیرا دنیا در مسیر ویرانی است.
121- از خانه ها بپرس به تو خبر میدهند، با کمال فصاحت میگویند صاحب خانه ها دوامی ندارند.
ای قوه روح و راحت دیده من
زنهار مکن در این غم آباد وطن
گوید به زبان حال هر خانه که هست
فارغ منشین که زود خواهی رفتن
122- جای تردید نیست که من دین مؤمنین هستم، آیات وحی و تکلیف های واجب را بیان می دارم و آیات قرآن دلیل آن است.
123- محبت و اطاعت از ما علامت افتخار ما در قانون آیات قرآن است. در
{صفحه 55}
حرف البأء
124- فَصَلِّ عَلی جَدِکَ المُصطَفی***وَ سَلِّم عَلَیهِ لِطُلّابِها 
نصیحت سیّد البریة امام حسن علیه السلام التحیة
125- تَرَدَّ رِدآءَ الصَّبرِ عِندَ النَّوائِبِ***تَنَل مِن جَمیلِ الصَّبرِ حُسنَ العَواقِبِ نوائب مصائب
126- وَ کُن صاحِباً لِلحِلمِ فی کُلِّ مَشهَدٍ***فَمَا الحِلمِ اِلّا خَیرَ خِدنٍ وَ صاحِبٍ خدن دوست
127- وَ کُن حافِظاً عَهدَ الصَدیقِ وَ راعیاً***تَذُق مِن کَمالِ الحِفظِ صَفوَا ؟؟؟
128- وَ کُن شاکِراً للهِ فی کُلِّ نِعمَةٍ***یُثِبکَ عَلَی النُّعمی جَزیلَ المَواهِبِ
129- وَ مَا المَرءُ اِلا حَیثُ یَجعَلُ نَفسَه***فَکُن طالِباً فی النّاسِ اَعلَی المَراتِبِ
130- وَ کُن طالِباً لِلرِّزقِ مِن بابِ حِلِّه***یُضاعَف عَلَیکَ الرِّزقُ مِن کُلِّ جانِبٍ
131- وَصُن مِنکَ ماءَ الوَجهِ لا تَبدُلَنَّهُ***وَ لا تَسئَلِ الاَرذالی فَضلَ الرَّغائِبِ رذل پست
132- وَ کُن مَوجِباً حَقَّ الصَدیقِ اِذَا اَتی***اِلَیکَ بِبِرٍِ صادِقٍ مِنکَ واجِبٍ
133- وَ کُن حافِظاً لِلوالِدَینِ وَ ناصِراً***لِجارِکَ ذِی التَّقوی وَ اَهلِ التَّقارُبِ
نصیحت امیرالمؤمنین ؟؟؟اثابه الله بمقاساة ؟؟؟
134- لَو صیَغِ مِن فِضَّةٍ نَفسٌ عَلی قَدَرٍ***لَعَادَ مِن فَضلِهِ لِمّا صَفَی ذَهَباً
135- ما لِلفَتَی حَسَبٌ اِلّا اِذا کَمُلَت***ادابُه وَ حَوَی الأَدابَ وَ الحَسَبَا ادب فرهنگ
136- فَاطلُب فَدَیتُکَ عِلماً وَ اکتَسِب اَدَباً***تَظفَر یَداکَ بِه وَ استَجمِلِ الطَّلَبَا علم دانائی
137- لله دَرٌّ فَتًی اَنسَابُه کَرَمٌ***یا حَبذَ اَکرَمٌ اَضحَی لَه نَسَباً
{صفحه 56}
قرآن بطور صریح بر ما درود فرستاده شده است. (1)
124- حالا که ما چنین احترامی در قرآن داریم به جد خود مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم درود بفرست و به علاقمندان این آیات احترام بگذار.
ای دوست ستون خانه دین مائیم
سلطان سپهر عقل و تمکین مائیم
آن دم که ز روی صدق قرآن خوانی
این نکته بدان که آل یاسین مائیم

اندرز امام علی علیه السلام به امام حسین علیه السلام

125- در مصیبت ها لباس صبر بپوش تا از طریق صبر کامل به نتیجه های خوب دست یابی.
126- در هر محیطی حلم و حوصله داشته باش، زیرا حلم بهترین دوست و همنشین است. 
خواهی که شود عاقبت کار حسن
پیوسته ردای صبر بر دوش فکن
بی حلم مزن نفس که یاری خوبست
وزطیش به باد میرود روح و بدن
127- نگهبان پیمان و قرار دوست باش و آن را حفظ کن (در حضور و غیبت) تا بر اثر خوب نگهداری کردن پیمان، آب خوشگوار از گلویت پائین برود.
128- در هر نعمتی خدای را شاکر باش تا خدا پاداش سپاسگزاری را بهترین هدیه ها به تو ارزانی دارد.
گاهی که کنی عهد و وفا با یاران
زنهار به عهد خود وفا واجب دان
__________
1- سوره صافات آیه 130 «سلام علی آل یاسین»
{صفحه 57}
بی شکر خدا مباش هرگز نفسی
تا ابر کرم شود ز هر سو باران
129- شخصیت هر فردی در دست خود اوست بنابراین بالاترین مقام (چه معنوی و چه مادی) را در نظر بگیر و دنبال هدف خود بکوش.
130- دنبال رزق حلال باش و آن را جستجو کن تا خدا از هر طرف رزق تو را افزون گرداند.
131- آبروی خود را حفظ کن و بی جهت آن را از دست مده و از اراذل درخواست بخشش اضافی مکن.
خواهی که رود کار تو پیوسته ز پیش
باید که شود قناعتت هر دم بیش
روزی حلال جوی، آب رخ خویش
بر باد مده برای نان ای درویش
132- حق رفیق شایسته ای را که رعایت حق او لازم است به هنگامی که پیش تو می آید رعایت کن.
133- نگهبان پدر و مادر و یاور آنان باش، از همسایه ای که پرهیزکار و خویشاوندی که شایسته است حمایت کن.
ای یافته ز لطف خدا فیض بسی
زنهار فراموش مکن حق کسی
حفظ پدر و مادر و همسایه خویش
فرض است اگر هست تو را دسترسی

اندرز به امام حسن علیه السلام

134- بنابر تقدیر الهی اگر فردی از نقره ساخته شده باشد در صورتی که روی آن کار شود (تربیت اخلاقی پیدا کرد) طلا میگردد.
135- هر جوانی وقتی شخصیت پیدا میکند که اخلاق وی کامل گردد و آنرا
{صفحه 58}
حرف الباء
138- هَلِ المَرَوَّةُ اِلّا ما تَقُومُ بِهِ***مِنَ الذِّمامِ وَ حِفظِ الجادِ اِن عَتَبا خناق کلو فشردن
139- مَن لَّم یُؤَدِّ بِهِ دینُ المُصطَفی اَدَباً***مَحضاً تَحَیَّرَ فِی الاَحوالِ وَ اضطَرَبا
نهی از اضطراب در وقت فتنه و انقلاب
140- اَلدَّهرُ یَخنِقُ اَحیَاناً قِلادَتُه***عَلَیکَ لاتَضطَرِب فیهِ وَ لا تَثِبِ ونوب برجستن
141- حَتّی یُفَرِّجَها فی حالِ مُدَّتِها***فَقَد یَزیدُ اِختِناقاً کُلَّ مُضطَرِبٍ
اظهار اصطبار بر سختی روزکار
142- اَنِّی اَقُولُ لِنَفسی وَهیَ ضَیِّقَهٌ***وَ قَد اَتاحَ عَلَیها الدَّهرُ بِالعِجَبَ رحیب اندوه
143- صَبراً عَلَی شِدَّةِ الاَیّاِم اِنَّ لَها***عُقبی وَ مَا الصَّبرُ اِلَّا عِندَ ذِی الحَسَبِ
144- سَیَفتَحُ اللهُ عَن قُربٍ بِنافِعَةٍ***فیها لِمِثلِکَ راحاتٌ مِنَ التَّعَبِ
بیان انکه فرح لازمه ترح است و یسر تابع عسر
145- اِذَا اشتَمَلَت عَلَی الیَأسِ القُلُوبُ***وَ ضاقَ لِما بِهِ الصَّدرُ الرَّحیبُ
146- وَ اَو طَنِتَ المَکارِهُ وَ اطمَئَنَّت***وَ اَرسَت فی اَماکِنِهَا الکُروُبُ ارست استقرت
147- وَ لَم یُرَلاِنکِشَافِ الضُّروَجهٌ***وَ لا اَغنَی بِحِیلَتِهِ الأَریبُ اریب عاقل
148- اَتاکَ عَلی قُنُوٍط مِنکَ غَوثٌ***یَمُنُّ بِهِ اللِّطَیفُ المُستَجیبُ قنوط یأس
149- وَ کُلُّ الحَادِثاتِ اِذا تَنَاهَت***فَموصُولٌ بِهِ فَرَجٌ قَریبٌ
نهی از عجز و فروتنی پیش مرد دنی
لاتطلبن
{صفحه 59}
در کنار شخصیت خانوادگی قرار دهد.
136- قربانت گردم باید هم علم بیاموزی هم ادب تا به پیروزی دست یابی و کوشش در راه علم و ادب را کار شایسته ای بدانی.
خواهی که مس وجود خود زر سازی
باید که به ارباب صفا در سازی
از علم و ادب چراغ خود روشن کن
تا خانه دل به آن منور سازی
137- از عجائب روزگار است که خویشاوند یک فرد سخاوت وی باشد. خوشا به آن کرمی که خویشاوند شخص گردد.
138- جوانمردی و شخصیت، حفظ حقوق دیگران و پذیرفتن عذر همسایه ات به هنگامی که عصبانی است.
خوشا حال کسی که شد بتوفیق عَلَم
با دشمن و با دوست کند لطف و کرم
هر چند که در کسی عداوت بیند
یک مو نشود ز صدق و اخلاصش کم
139- کسی که دین محمد صلی الله علیه و آله و سلم او را از نظر ادب اصلاح نگرداند، در هر حال سرگشته و مضطرب است.
هر کس که به حق سرشته شد فطرت او
افزون ز قیاس عقل شد حیرت او
وانکس که نبرده ره به آداب نبی صلی الله علیه و آله و سلم
پیوسته زیاده می شود حیرت او

اضطراب ممنوع

140- گاهی روزگار گلویت را فشار میدهد در این صورت نه وحشت کن و نه از جای بپر.
{صفحه 60}
141- بر اثر متانت در طول مدت فشار، سختی را پشت سر میگذاری (اگر این راه متانت را اختیار نکنی) گاهی وحشت و اضطراب، موجب افزایش فشار میگردد. (چون بر اثر وحشت، اسرار دیگری را رو میکند و یا بر اثر نادانی خرابی های دیگری بوجود می آورد)
گاهی که دلت زدهر می گردد ریش
زنهار مباش مضطرب ای درویش
شخصی که کنند ریسمانش به گلو
هر چند طپد خناق او گردد بیش

شایستگی صابران

142- در آن شرائطی که به سختی افتاده ام و روزگار حوادث عجیبی برای من در نظر گرفته است به خودم می گویم:
143- در برابر سختی های روزگار صبر داشته باش که ناراحتی ها را پایان است و صبر مخصوص شخصیت هاست.
144- خیلی زود خدا مشکل را با نفع می شکافد و برای مثل تو در چنین حوادثی آسایش فراوانی از رنج وجود دارد.
من کز غم روزگار بی سامانم
هرگاه که در واقعه ای درمانم
صبر است علاج آن و من می دانم
بی صبر میسر نشود درمانم

پیروزی در قله سختی

145- آنگاه که قلب ها را ناامیدی احاطه کرد و غم ها، سینه ها را تنگ کرد، 
146- و آنگاه که ناراحتی ها، خانه کرد و ریشه دوانید و سختی ها در مراکز خود، استوار گردید،
147- و آنگاه که برای برطرف کردن ناملایمان راهی نیست و شخص عاقل
{صفحه 61}
حرف الباء
150- لَا تَطلَبَّنَ مَعیشَةً بِمَذَلَّةٍ***وَارفَع بِنَفسِکَ عَن دَنِیِّ المَطلَبِ دنیّ پست
151- وَ اِذَا افتَقَرَت فَدَاوِ فَقرَکَ بِالغَنِی***عَن کُلِّ ذی دَنَسٍ کَجِلدِ الاَجرَبِ
152- فَلیَرجِعَنَّ اِلَیکَ رِزقُکَ کُلُّهُ***لَو کانَ اَبعَدَ مَن مَحَلِّ الکَوکَبِ
اظهار صبر بر حوادث زمان برای دفع شماتت دشمنان
153- فَاِن تَسئَلینی کَیفَ اَنتَ فَاِنَّنی***صَبُورٌ عَلی رَیبِ الزَّمانِ صَلیبٌ صلب سخت
154- حَریصٌ عَلی اَن لایُری بی کابَةٌ***فَیَشمُتُ عادٍ اَو یُساءُ حَبیبٌ
امر بسخا و کرم با جمیع طوائف و امم
155- اِذا جادَتِ الدُّنیا عَلَیکَ فَجُدبها***عَلَی النّاسِ طُرّاً اِنَّها تَتَقَلَّبُ کابة اندوه
156- فَلَا الجُودُ یفُنیهَا اِذا هِیَ قَبَلَت***وَ لَا البُخلُ یُبقیهَا اِذَا هِیَ تَذهَبُ
بیان انکه کثرت مال عیوبرا بپوشاند
157- یُغَطِّی عُیُوبَ المَرءِ کَثرَةُ ما لِهِ***فَصُدِّقَ فیما قالَ وَ هُوَ کَذُوبٌ
158- وَ یُزرِی بِعَقلِ المَرءِ قِلَّةُ مالِهِ***فَحمَقَهُ الاَقوامُ وَ هُوَ لَبیبٌ یزری ای یعیب
شکایت از فقر و احیتاج
159- غالَبتُ کُلَّ شَدیدَةٍ فَغلَبتُهَا***وَ الفَقرُ غالَبَنی فَاَصبَحَ غالِبی
160- اِن اُبدِه یَفضَح وَ اِن لَم اُبدِهِ***یَقتُل فَقُبِّحَ وَجهُهُ مِن صاحِبٍ ابده ای اظهره
بیان انکه دنیا بفطانت و عقل حاصل نشود
{صفحه 62}
نمیتواند از نقشه های خود سود ببرد،
148- با تمام ناامیدی ها بر اثر لطف خدای فریاد رس که خدا به بندگانش ارزانی می دارد، پیروزی میرسد.
149- تمام حوادث وقتی باوج رسید، بطور حتم بگشایش نزدیک منتهی میگردد.
ای در تو کمال بی نوائی ظاهر
بر مقصد خود نگشته هرگز قادر
زنهار مَبُر امید از فضل خدای
کز غیب شود گره گشائی آخر

نزد پست فطرتان اظهار عجز مکن

150- زندگی را از طریق ذلت انتخاب مکن، خود را والاتر از آن بدان که از ناکس درخواست کنی.
151- آنگاه که بیچاره شدی، فقر خود را با بی اعتنائی به ناپاکان، همانند پرهیز کچل از کثافت، مداوا کن.
152- در نتیجه این بی اعتنائی به ناکس ها (و توجه به خدای عزیز) تمام رزقی که از دستت رفته است هر چند دورتر از جایگاه ستاره ها باشد بطور حتم به تو باز می گردد.
ای آنکه ز فیض جام روزی خواری
زنهار مکش ز بهر روزی خواری
روزی تو می رسد به هر وجه که هست
گر صاحب احترامی و گر خواری

روش من در برابر مشکلات

153- اگر از من بپرسی من چه میکنم؟ من در برابر سختی های روزگار سخت کوش و صبر پیشه ام.
154- می جوشم که سختی در چهره ام آشکار نگردد تا دشمن مرا سرزنش کند
{صفحه 63}
و با دوست ناراحت گردد.
گاهی که خلل به کار من یابد راه
کوشم که نگردد از آن آگاه
ترسم که از آن دشمن من شاد شود
یا دوست ملالتی بیابد ناگاه

سخاوت داشته باش

155- آنگاه که دنیا به تو روی آورد تو هم در راه خدا به دوست و دشمن ببخش، زیرا دنیا تغییر پذیر است.
156- (اگر نبخشی)، نه سخاوت به هنگام اقبال دنیا، مال تو را نابود میکند و نه آنگاه که در مسیر رفتن است بخل آنرا حفظ می نماید.
ای یافته از فیض الهی صد خیر
باید که رسد فیض تو پیوسته به غیر
از فقر مترس رو به درویشان کن
که این است طریق اهل معنی در سیر

پوشاننده عیب

157- ثروت زیاد، عیب را می پوشاند در نتیجه آنگاه که ثروتمند دروغ می گوید، دروغش قبول میشود.
158- بیچارگی به عقل شخص ضربه میزند و خویشاوندان فقیر فردی را که عاقل است، نادان می شمارند.
هر کس که شود مال جهان را صاحب
گویند که صادق است و باشد کاذب
معروف به ابلهی است دانای فقیر
با آنکه بود بر همه اقران غالب
{صفحه 64}

بدترین همنشین

159- باتمام مشکلات پنجه نرم کردم و بر آن پیروز شدم و فقر با من مبارزه کرد و بر من پیروز شد.
160- اگر فقر را آشکار سازم رسوائی ببار می آورد و اگر پنهانش گردانم از پای در می آورد. بنابراین زشت باد روی رفیقی که نامش فقر است.
هر حادثه ای که محنتش بسیار است
غالب شده ام بر آن و اینم کار است
جز فقر که غالبست و گر فاش کنم
عار است و گر نهان کنم دشوار است

رزق با زرنگی بدست نمی آید

161- اگر رزق دنیا از طریق زیرکی، دانائی و عقل به چنگ می آمد من باید بیش از همه از رزق دنیا بهره مند باشم.
162- بلکه رزق های مردم نصیب و قسمت است که بر اثر لطف خدا به افراد میرسد، حیله تلاشگران نتیجه ای ندارد.
گه مرتبه یافتن بذاتش بودی
پیوسته به آسمان سر من بودی
اما چه عنان خلق در دست قضاست
گر نیست قضا سعی ندارد سودی

عقل سعادت آفرین است

163- بهترین نصیبی که خدا به شخص میدهد عقل اوست. از نعمت های خدا چیزی همردیف عقل یافت نمی شود.
164- آنگاه که خدا عقل کسی را کامل کرد اخلاق و نیازمندی های او هم کامل می گردد.
{صفحه 65}
حرف الباء
161-فَلَو کانَتِ الدُّنیا تَنالُ بِفِطنَةٍ***وَ فَضلٍ وَ عَقلٍ نِلتُ اَعلَی المَراتِبِ فطانت زیرکی
162- وَ لکِنَّمَا الاَرزاقُ حَظٌّ وَ قِسمَةٌ***بِفَضلٍ مَلیکٍ لابِحیلَةٍ طالِبٍ
ستایش دانش و خرد که سبب نجاتست و سعادت ابد
163- وَ اَفضَلُ قِسمِ اللهِ لِلمَرءٍ عَقلَه***فَلَیسَ مِنَ الخَیراتِ شَئٌ یُقارِبُهُ
164- اِذا اَکمَلَ الرَّحمنُ لِلمَرءِ عَقلَه***فَقَد کَمُلَت اَخلاقُه وَ مارِبُه مارب اعمال
165- یَعیشُ الفَتی فِی النّاسِ بِالعَقلِ اِنَّه***عَلَی العَقلِ یَجری عِلمُهُ وَ تَجارِبُه
166- یَزینُ الفَتَی فِی النّاسِ صِحَّةُ عَقلِهِ***وَ اِن کانَ مَحظُوراً عَلَیهِ مَکاسِبُه
167- یَشینُ الفَتی فِی النّاسِ قِلَّةُ عَقلِهِ***وَ اِن کَرُمَت اَعراقُه وَ مَناصِبُه عرق نَسَب
168- وَ مَن کانَ غَلّاباً بِعَقلٍ وَ نَجدَةٍ***فَذُو الجَدِّ فی اَمرِ المَعیشَةِ غالِبُه غلّاب فعّال من الغلبة
مدح علم و ادب و حمد عقل و حسب
169- لَیسَ البَلِیَّةُ فی ایّامِنا عَجَباً***بَلِ السَّلامَةُ فیها اَعجَبُ العَجَبِ
170- لَیسَ الجَمالُ بِاَثوابٍ تُزَیِّنُها***اِنَّ الجَمالَ جَمالُ العِلمِ وَ الأَدَبِ
171- لَیسَ الیَتیمُ الَّذی قَد ماتَ والِدُهُ***اِنَّ الیَتیمَ یَتیمُ العَقلِ وَ الحَسَبِ یتیم بی پدر
امر بتحصیل اداب و منع از تفاخر بانساب
172-کُن اِبنَ مَن شِئتَ وَ اکتَسِب اَدَباً***یُغنِکَ مَحمُودُه عَنِ النَّسَبِ
173- فَلَیسَ یُغنِی الحَسیبَ نَسبَتُه***بِلالِسانٍ لَه وَ لَا اَدَبٍ غنی بینیازی
ان
{صفحه 66}
هر فیضی که از خدا به ما شد واصل
عقل از همه خوب تر گردد حاصل
کامل که کمال عقل و دانش دارد
باشد همه چیز او به غایت کامل
165- جوانمرد در میان مردم با عقل زندگی میکند، زیرا از طریق عقل، علم و تجربه های وی بکار گرفته میشود.
166- عقل صحیح، جوانمرد را در میان مردم زینت می بخشد، هر چند نگذارند کارهای خود را انجام دهد.
167- کم عقلی جوان را در میان مردم سرشکسته می سازد، اگر چه از خاندانی شریف و یا صاحب مقام باشد.
عقل است امام و مقتدا در همه کار
بر عقل بود مدار دانش ای یار
آرایش مرد از خرد باشد و بس
وز جهل تمام خلق را باشد عار
168- کسی که از طریق عقل و شجاعت پیروز گردید، خوشبخت در امر زندگی بر او پیروز میگردد.
بخت است ستاره سعادت بر تو
بخت است که کهنه را دهد رونق نو
هر چند که حکمت و شجاعت خوبست
گر بخت نباشد همه این ها بدجو

یتیم حقیقی

169- بلاء در روزگار ما عجیب نیست بلکه سلامتی و آسایش از عجائب روزگار است.
170- زیبائی به لباس هائی که تو را زینت میدهد نیست. خوشگلی به زیبا بودن
{صفحه 67}
علم و تربیت شخص است.
171- یتیم کسی نیست که پدرش مرده باشد، یتیم حقیقی کسی است که از عقل و شرف محروم باشد.
زینت نه به جامه است ای مرد خدا
در علم شود زینت مردان پیدا
از مرگ پدر نمی شود طفل یتیم
آن است یتیم کز خرد ماند جدا

امر به تحصیل و تربیت

172- فرزند هر کس میخواهی باش تربیت بیاموز تا امتیازهای علم و ادب از خویشاوند بی نیازت سازد.
173- کسی که شخصیت خانوادگی دارد، بدون داشتن بیان و تربیت، خویشاوندانش برای او فائده ندارند.
174- جوانمرد کسی است که بگوید من این چنین هستم (و این امتیاز را دارم) نه اینکه بگوید پدرم چنین و چنان بود،
خواهی که شوی خلاصه نوع بشر
باید که فراموش کنی نام پدر
در فضل و ادب کوش به میدان هنر
از اهل کمال و معرفت گوی ببر
{صفحه 68}
حرف الباء
174- اِنَّ الفَتَی مَن یَقُولُ ها اَنَا ذا***لَیسَ الفَتَی مَن یَقُولُ کانَ اَبی
نفی عوارض جسمانی و اثبات فضائل نفسانی
175- اَیَّهَا الفاخِرُ جَهلاً بُالنَسَبِ***اِنَّمَا النّاسُ لِاُمِّ وَ لِاَبٍ
176- هَل تَریهُم خُلِقُوا مِن فِضَّةٍ***اَم حَدیدٍ اَم نُحاسٍ اَم ذَهَبٍ فضة نقره
177- هَل تَریهُم خُلِقُوا مِن فَضلِهِم***هَل سِوَی لَحمٍ وَ عَظمٍ وَ عَصَبٍ
178- اِنَّمَا الفَخرُ لِعَقلٍ ثابِتٍ***وَ حَیاءٍ وَ عَفافٍ وَ اَدَبٍ حیاء شرم
تحسین سکوت و ستایش خاموشی
179- اَدَّبتُ نَفسی فَما وَجَدتُ لَها***بِغَیرٍ تَقویَ الاِلهِ مِن اَدَبٍ
180- فی کُلِّ حالاتِها وَ اِن قَصُرَت***اَفضَلَ مِن صَمتِهَا عَنِ الکَذِبِ صمت خواموشی
181- وَ غِیبَةِ النّاسِ اِنَّ غِیبَتَهُم***حَرَّمَهَا ذُو الجَلالِ فِی الکُتُبِ
182- اِن کانَ مِن فِضَّةٍ کَلامُکَ یا***نَفسُ اِنَّ السُّکُوتَ مِن ذَهَبٍ ذهب طلا
تنبیه بر ترک جواب اراذل
183- سَلیمُ العِرضِ مَن حَذَرَ الجَوابا***وَ مَن دارَ الرِّجالَ فَقَد اَصابا عرض ابرو
184- وَ مَن هابَ الرِّجالَ تَهَیَّبُوهُ***وَ مَن یُهِنِّ الرِّجالَ فَلَن یُهابَا
اظهار اثار حلم از کمال کیاست و علم
185- وَ ذِی سَفَهٍ یُواجِهُنی بِجَهدٍ***وَ اَکرَهُ اَن اَکُونَ لَه مُجیباً سفیه کم عقل
{صفحه 69}

پرهیز از خودخواهی

175- ای کسی که از روی نادانی به خویشاوندنت افتخار میکنی، همه مردم فرزند یک مادر و پدر (آدم و حوا) هستند.
176- آیا فکر میکنی که خویشاوندانت از نقره، آهن، مس یا طلا ساخته شده اند!؟
177- آیا از علم و دانش خود ساخته شده بودند؟! مگر غیر از گوشت، استخوان و عصب چیز دیگری بودند؟!
178- افتخار برای عقل ثابت، وجود حیاء عفت و تربیت است.
ای کرده سلوک در بیابان طلب
زنهار مکن مفاخرت بهر نسب
چیزی که به آن فخر توانی کردن
عقل است و حیا و عفت و علم و ادب

تحسین از کم گوئی

179- خود را بازرسی کردم، دیدم غیر از پرهیزکاری (و ترس از عذاب خدا) تربیتی مناسب من نیست.
180- در تمام حالت های انسان هر چند کم باشد بهتر از پرهیز از دروغ یافت نمی شود.
{صفحه 70}
181- باز بهتر از غیبت نکردن پیدا نمی شود، بخصوص که غیبت مردم را خدا در کتابهای آسمانی ممنوع کرده است.
182- اگر حرف زدن (دروغ، غیبت) به ارزش نقره باشد، ارزش سکوت طلا است. (1)
از هر چه کنی خیال، خاموشی به
وز غیبت اهل دل فراموشی به
تقوی سبب نجات مردم باشد
کز مدت عمر خود در آن کوشی به

پرهیز از اهانت

183- آبروی کسی محفوظ است که از پاسخگوئی (به نادانان) بپرهیزد و کسی که با مردم مدارا کند به هدف میرسد.
184- (اگر) کسی مردم را بترساند، از وی میترسند ولی اگر با مردم مدارا کند از او حساب نمی برند.
با مردم بد مشو مقابل به جوار
در صدق و صفا کوش که اینست صواب
یک نکته فرو مهل ز تعظیم کسان
تا حرمت خود فزون کنی در همه باب

حوصله در برابر نادان

185- نادان بر اثر جهل با من برخورد میکند، من دوست ندارم که باو پاسخ بگویم.
__________
1- آنگاه که جان و مال کسی در معرض خطر باشد و با دروغ و غیبت حفظ می گردد، دروغ گفتن و غیبت کردن مجاز است.
{صفحه 71}
حرف الباء
186-یَزیدُ سَفاهَةً وَ اَزیدُ حِلماً***کَعُودٍ زادً فِی الاَحراقِ طیباً احراق سوزانیدن
امر بستر عیوب و عفو ذنوب
187- اَلبِس اَخاکَ عَلی عُیُوبِهِ***وَاستُر وَ غَطِّ عَلی ذُنُوبِهِ
188- وَ اصبِر عَلَی ظُلمِ السَّفیهِ***وَ لِلزَّمانِ عَلَی خُطُوبِهِ سفیه نادان
189- وَ دَعِ الجَوابَ تَفَضُّلاً***وَ کِلِ الظَّلُومَ اِلی حَسیبِهِ
شکایت از دوستان منافق
190- ذَهَبَ الوَفاءُ ذِهابَ اَمسِ الذّاهِبِ***وَ النّاسُ ابنُ مُخاتِلِ وَ مؤارِبٍ مخاتله تزویر
191- یُفشُونَ بَینَهُمُ المَوَدَّةَ وَ الصَّفا***وَ قُلُوبُهُم مَحشُوَّةٌ بَعَقارِبٍ
شکایت از فقدان احبا و اصدقا
192-عِلمِی غَزیرٌ وَ اَخلاقی مُهَذَّبَةٌ***وَ مَن تَهَذَّبَ یُشقَی فی مُهَذَّبِهِ غزیر بسیار
193- لَو رُمتُ اَلفَ عَدُوٍّ کُنتُ واجِدُهُم***وَ لَو طَلَبتُ صَدیقاً ما ظَفَرتُ بِهِ
مناجات و دعا بدرکاه الهی
194- یا رَبِّ ثَبِّت قَدَمی وَ قَلبی***سُبحانَکَ اللّهُمَّ اَنتَ حَسبِی
مناجات با حضرت قاضی الحاجات
195- قَریحُ القَلبِ مِن وَجَعِ الذُّنُوبِ***نَحیلُ الجِسمِ یَشهَقُ بِالنَّحیبِ نحیب کریه
196- اَضَرَّ بِجِسمِهِ سَهَرُ اللَّیالی***فَصارَ الجِسمُ مِنهُ کَالقَضِیبِ
وغیر
{صفحه 72}
186- او بر نادانی می افزاید و من بر حوصله، روش «عود» (1) را پیش میگیرم که هر چه درآتش بیشتر بسوزد، عطرش زیادتر میگردد.
از حلم چه باشد دل من آسوده
هرگز نشود به کین آلوده 
چون عود که هر چند بسوزی آن را
خوشبوتر از آن شود که اول بوده

امر به چشم پوشی از بدرفتاری

187- عیب های برادر دینی خود را بپوشان و انحراف او را علنی مگردان.
188- در برابر ظلم نادان (تا آنجا که ممکن است) صبر کن و کارهای بزرگ او را به روزگار واگذار نما.
189- از روی بزرگواری پاسخ را نادیده بگیر و (انتقام) از ستمگر را به حسابگرش (خدا) واگذار کن.
ای دوست مکن عیب کسان را اظهار
وز جرم گناه خلق بگذر زنهار
بر جور و جفای ظالمان صابر باش
وین طائفه را به دست جبار سپار

شکایت از دوستان منافق

190- همانند روزی که گذشت، وفای دوستان رفته است و مردم یا حیله میزننند یا خدعه.
191- دوستی و یکرنگی را بصورت ظاهر اعلام میدارند، اما قلب های آنان از
__________
1- عود چوب های مخصوصی است که از هند می آورند و آنرا روشن میکنند، دودش بوی خوب میدهد.
{صفحه 73}
شد مهر و وفا و صدق از عالم گم
کوشند به کین و مکر و حیله مردم
دارند وفا و مهربانی به زبان
لیکن دل این خلق پر است از کژدم

دوست حقیقی کمیاب است

192- علم من سرشار و اخلاقم پاک است و آنکس که پاک بماند با پاکی مورد ستم قرار می گیرد.
193- اگر یک هزار دشمن بخواهم می یابم و اگر یک دوست صمیمی بخواهم به آن دست نمی یابم.
هر چند که خلق نیک داری ای دل
هرگز بمراد خود نگشتی واصل
یک خصم اگر طلب کنی صد یابی
یک یار به صد سال نگردد حاصل

گفتگو با خدا

194- بار خدایا گام و قلب مرا استوار گردان، ای خدای بزرگوار تو برای تکیه گاهم کافی هستی.
یا رب قدم و قلب مرا ثابت دار
کز بهر هدایت نکنم عزم کبار
یک قطره زلال خود بی غایت تو 
کافی است برای مثل من چند هزار

مناجات با خدا

195- خسته دل از درد گناهان است با جسمی لاغر گریه را با صدای بلند سر داده است.
196- بیداری شب جسمش را آزرده تا جائیکه بصورت چوب خشکی درآمده است.
{صفحه 74}
حرف الباء
197- وَ غَیَّرَ لَونَهُ خَوفٌ شَدیدٌ***لِما یَلقاهُ مِن طُولِ الکُرُوبِ 
198- یُنادی بِالتَضَرُّعِ یا اِلهی***اَقِلنی عَثرَتی وَ استُر عُیُوبی عثرة لغزش
199- فَزِعتُ اِلَی الخَلائِقِ مُستَغیثاً***وَ لَم اَرَفَیِ الخَلائِقِ مِن مُجیبٍ
200- وَ اَنتَ تُجیبُ مَن یَدعُوکَ رَبّی***وَ تَکشِفُ ضُرَّ عَبدِکَ یا حَبیبی
201- وَدائِیُ باطِنٌ وَ لَدَیکَ طِبٌّ***وَ مَن لی مِثلَ طِبِّکَ یا طَبیبی غبّ کاه کاه
منع از مداومت در مصاحبت
202- اِذا شِئتَ اَن تُقلی فَزُر مُتواتِراً***وَ اِن شِئتَ اَن تَزدادَ حُبّاً فَزُرغباً
203- مُنادَمَةُ الاِنسانِ یَحسُنُ مَرَّةً***وَ اِن اَکثَرُوا ادِمانَها اَفسَدُوا ؟؟؟ 
در ترتیب چیدن اظفار ظُفر ناخن
204- قَلِّم اَظافیرَکَ بِسُنَّةٍ وَ اَدَبٍ***یُمنی ثُمَّ یُسری خَوابِسَ اَو خَسَبٍ
در تقریب نفس بموت
205- عَجِبتُ لِجازِعٍ باکٍ مُصابٍ***بِاَهلٍ اَو حَمیمٍ ذِی اکتِئابٍ کئیب جزین
206- شَقیقِ الجَیبِ داعِی الوَیلِ جَهلاً***کَاَنَّ المَوتَ کَالشَّئِ العُجابِ جیب کریبان
207- وَ سَوَّیَ اللهُ فیهِ الخَلقَ حَتّی***نَبِیَّ اللهِ فیهِ لَم یُحابِ
208- لَهُ مَلَکٌ یُنادِی کُلَّ یَومٍ***لِدُوا لِلمَوتِ وَ ابنُوا لِلخَرابِ 
تبیین مصائب زمان و تعیین نوائب جهان
{صفحه 75}
197-ترس شدید رنگ وی را تغییر داده، زیرا ناملایمات طولانی همه روزه دیدارش میکنند.
198- با کمال ناراحتی فریاد میزند: آی خدا لغزش های مرا نادیده بگیر و عیب های مرا بپوشان.
تا کی من دلخسته کشم رنج و عذاب
باشد تن زار و لاغرم بی خور و خواب
چون من به گناه خویشتن معترفم
از روی کرم مرا به رحمت ردیاب
199- پیش مردم زاری کردم و از آنها کمک خواستم و پاسخگوئی در میان آنان نیافتم.
200- ای خدای من! ای توئی که پاسخ می دهی به آنانکه تو را بخوانند ای دوست من همین توئی که سختی های بنده ات را برطرف میگردانی.
201- درد من پنهان است و توئی پزشک. ای پزشک من چه کس میتواند مثل تو برای من طبابت کند؟!
مقصود من از خلق جهان حاصل نیست
فیضی بمن از اهل زمان واصل نیست
دارم به جناب حق توجه شب و روز
شکر است که دل به غیر حق مایل نیست

دوستی دور و نزدیک

202- آنگاه که میخواهی کینه بیافرینی هر روز بدیدن دوستت میروی و آنگاه که میخواهی محبت تو افزایش یابد گاه و بیگاه بدیدنش میروی (1) (یک روز نه یک روز).
__________
1- کلمه «غِبّ» در لغت یک روز در میان است.
{صفحه 76}
203- همنشینی با دوست وقتی کم باشد دوستی را حفظ میکند و اگر رفت و آمد زیاد شد، رفاقت را بر هم میزند.
خواهی که فزون شود وقار تو بسی
پیوسته مباش موی بینی کسی
از مردم تیره، روبگردان چون تیر
با اهل صفا نشین و آن هم نفسی

برنامه ناخن گرفتن

204- ناخن هایت را طبق دستور رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و آداب وی بگیر. اول دست راست بعد دست چپ. از انگشت کوچک شروع و یک در میان به پایان رسانیده، باز باقیمانده را انجام می دهند و یا اینکه از همان انگشت کوچک شروع کرده و دو در میان می گیرند.
ای یافته از مرتبه جهل خلاص
در چیدن ناخن است ترتیبی خاص
ترتیب یمین «ماخوابس» باشد
ترتیب یسار او «خسب» پیش خواص (1)
__________
1- امام علی علیه السلام در شعر خود کلمه «خوابس» و «خسب» را بکار برده شاعر فارسی هم آن را در شعر خود گنجانیده است که در ترجمع شعر به تفصیل ذکر شده است.
کلمه «خوابس» از حروف اول کلماتی که برای انگشتان بکار میرود گرفته شده است.
ختصر: انگشت کوچک
وسطی: انگشت بلند: میانه
ابهام: شست: بزرگ
بنصر: میان کوچک و بلند
سبابه: انگشت گواهی
شاعر فارسی «خوابس» (یک در میان را) برای دست راست در نظر گرفته و «خسب» دو در میان را برای دست چپ.
در مطلب امام علیه السلام این مطلب توضیح و یا اشاره ای ندارد که اول یک دست را تمام کن بصورت یک در میان یا دو در میان بعد دست دیگر را. روایتی هم در این باره دیده نشده است.
از این نظر که سفارش امام علیه السلام بی دلیل و فلسفه نیست علت این ترتیب در ناخن گرفتن در آینده روشن خواهد شد.
{صفحه 77}

آمادگی برای مرگ

205- از کسی که مصیبت دیده، از خانواده یا نزدیکان خود را از دست داده، ناله می زند، گریه می کند و غمگین است تعجب می کنم.
206- گریبان را چاک می زند و از روی نادانی اظهار ناراحتی می کند گویا مرگ در نظرش چیز عجیبی است.
ای بهر عزا به فرق سر ریخته خاک 
وز غایت بی خودی گریبان زده چاک
گویا که تو بوده ای ز مردن غافل
یا نیست تو را هیچ نصیب از ادراک
207- تمام مخلوق خدا تا آنجا در مرگ مساوی هستند که پیامبر خدا هم در برابر مرگ بیمه نیست.
208- هر مخلوقی یک فرشته دارد که همه روزه فریاد می زند برای مردن بزائید و برای خراب شدن بسازید.
در دهر اگر کسی مخلد بودی
شک نیست که حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم بودی
هر شخص که زاد عاقبت خواهد مرد
ور مرگ نبودی به جهان بد بودی
{صفحه 78}
حرف الباء
209- فَلَم اَرَکَا الدُّنیا بِهَا اغتَرَّ اَهلُها***وَ لَا کَالیَقینِ اِستَوحَشَ الدَّهرُ ؟؟؟ اغترار فریفته شدن
210- اَمُرُّ عَلَی رَسمِ القَریبِ کَاَنَّما***اَمُرُّ عَلی رَسمِ امرِئٍ مَا اُناسِبُه
211- فَوَاللهِ لَولا اِنَّنی کُلَّ ساعَةٍ***اِذا شِئتُ لَاَقَیتُ امئ ماتَ صَلِحبُه
212- اِذا مَا اعتَرَیتُ الدَّهرَ عَنهُ بِحیلَةٍ***تُجَدِّدُحُزناً کُلَّ یَومٍ نَوادِبُه
؟؟؟
213-فَرضٌ عَلَی النّاسِ اَن یَتُوبُوا***لکِنَّ تَرکَ الذُّنُوبِ اَوجَبُ
214- وَ الدَّهرُ فی صَرفِهِ عَجیبٌ***وَ غَفلَةُ النّاسِ فیهِ اَعجَبُ
215- وَ الصَّبرُ فِی النّائِباتِ صَعبٌ***لکِنَّ فَوتَ الثَّوابِ اَصعَبُ نائبات بلیّات
216- وَ کُلَّ ما یَرتَجِی قَریبٌ***وَ المَوتُ مِن کُلِّ ذاکَ اَقرَبُ طمح بلند نکریستن
بیان زوال جاه و مال و مذمت حرص بر جمع مال
217- قَد ؟؟؟ وَ رَاسُ الحِرصِ لَم یَشَبِ***اِنَّ الحَریصَ عَلَی الدُّنیا لَفی تَعَبٍ
218- مَالِی اَرانِی اِذا ما دُمتُ مَرتَبَةً***فَنِلتُها طَمِحَت عَینی اِلی رُتبٍ
219- بِاللهِ رَبِّکَ کَم بَیتٍ مَرَرتُ بِه***قَد کانَ یُعمَرُ بِاللَّذاتِ وَ الطَّرَبِ
220- طارَت عُقَابُ المُنایَا فی جَوانِبِه***فَصارَ مِن بَعدِها لِلوَیلِ وَ الخََرَبِ منایا ارزوها
221- اَحبِس عَنانَکَ لا تَجمَح بِهِ طَلَباً***فَلا وَ رَبِّکَ مَا الاَرزاقُ بِالطَّلَبٍ جمح سرکشی کردن
222- قَد یَاکُلُ المالَ مَن لَم یُحفِ راحِلَةً***وَ تیرُکُ المالَ مَن قَد جَدَّ فِی الطَّلَبِ
توبیخ
{صفحه 79}

دنیا غمخانه است.

209- چیزی مثل دنیا ندیدم که مردم را فریب دهد و همانندی مثل مرگ نیافتم که مردم را می ترساند و به آنها اعلام خطر می کند.
210- مثل خویشاوندان از کنار قبرش می گذرم، اما روش من همانندکسی است که اصلا نسبتی با صاحب قبر نداشته ام.
دنیا که فریب می دهد مردان را 
در آخر کار می رباید جان را
رفتند عزیزان و فراموش شدند
گویا که ندیده چشم ما ایشان را
211- بخدا سوگند بخود اعتراض می کنم که چرا همه ساعت به دیدار مصیبت زدگان نمی روم.
212- آنگاه که با نقشه ای از یک مصیبت و غمزده خلاص می شوم، روز بعد غمسازان جهان، غم دیگری تازه می کنند.
ای رفته به تجرید تو را آواره
داری فرح و نشاط بی اندازه
با خلق اگر کسی تعلق دارد
پیوسته شود جراحت او تازه

گناه و مرگ

213- برای همه مردم واجب است که از گناهان خود توبه کنند اما ترک گناه واجب تر است.
گاهی که دلت ز معصیت گشت سیاه
در حال به توبه عذر آن قصه بخواه
{صفحه 80}
ور بخت مدد کند به توفیق اله
آن به که تو آلوده نگردی به گناه
214- حوادث روزگار عجیب است و عجیبتر از آن غفلت مردم از گذشت روزگار (و نزدیک شدن مرگ) است.
ای دل عجب است نزد ارباب کمال
گر دیدن روزگار از حال به حال
لیکن عجبی از آن عجب تر دیدم
غفلت که به هیچ ترفه اش نیست زوال
215- صبر در مصیبت ها سخت است اما از دست دادن ثواب (بر اثر بی تابی) خیلی سخت تر است.
ای دل چه تو را واقعه ای پیش آید
یا تیر غمت بر جگر ریش آید
گر صبر کنی ثواب آن روز جزا
از هر چه کسی گمان برد بیش آید
216- به هر چه امیدوارم به نتیجه نزدیک است و مرگ از همه چیزها نزدیکتر است.
مردن ز شب سیاه تاریکتر است
و ز هر چه کنی خیال باریکتر است
هر چند امید ما به ما نزدیک است
دانم به یقین که مرگ نزدیکتر است

پرهیز از حرص

217- موی سرم سفید شد و حرص من پیر نگردید. حریص مال دنیا همیشه در رنج و زحمت است.
{صفحه 81}
218- مرا چه می شود؟! وقتی مقامی را در نظر می گیرم و به آن دست می یابم چشمم دنبال مقامات دیگر می دود.
219- به خدای آفریدگارت سوگند چه خانه هائی که ازکنار آنها گذشته ام که روزگاری غرق در لذت ها و شادی بود.
220- شاهین حوادث در اطراف آن خانه ها پر گشود و خیلی زود مرکز ناله و خرابی شد.
عمرم بگذشت و کم نشد شهوت آز
هر چند که کام هست می جویم باز
وین طرفه که خانه می شود مسکن بوم
چوم کرد عقاب مرگ آنجا پرواز
221- مهار خود را بگیر و مگذار در کار، سرکشی کند، زیرا بخدای آفریدگانت سوگند رزق ها بر اساس جنب و جوش نیست.
222- گاهی ثروت بدست کسی میرسد که هیچ رنجی نبرده و گامی برنداشته است و آنکس که بیش از همه کوشیده ثروت را از دست داده است.
مقصود تو چون نیست میسر به طلب
تا چند رسد جان تو از غصه به لب
جمعی که بجستند رسیدند به کام
جمعی ز طلب قرین رنجند و تعب

دست از کودکی بردار

223- تا چه وقت لباس بچگانه می پوشی (و کارهای بچه ها را انجام میدهی) موی تو پیراهن جوانی را از بدنت بیرون آورده است!!
224- (از دست رفتن) روغن موی گیجگاهت فریاد می زند بسوی مرگ و کوچ بشتاب.
{صفحه 82}
حرف الباء
توبیخ بر متابعت نفس و هوی
223- اِلیَ مَ تَجُرُّ اَذیَالَ التَّصابی***وَ شَیبُکَ قَد نَضَابُردَ الشَّبابِ ذیل دامن
224- بِلالَ الشَّیبِ فی فَودَیکَ نادیَ***بِاَعلَی الصَّوتِ حَیَّ عَلَی الذِّهابِ
225- خُلِقتَ مِنَ التُّرابِ وَ عَن قَریبٍ***تُغَیَّبُ تَحتَ اَطبَاقِ التُّرابِ
226- طَمِعتَ اِقامَةً فی دارِ ظَعنٍ***فَلا تَطمَع فَرِجلُکَ فِی الرِّکابِ تصابی کودکی
227- وَ اَرخَیتَ الحِجَابَ وَ سَوفَ یَاتِی***رَسُولٌ لَیسَ یُحجَبُ بِالحِجَابِ
228- اَعَامِ قَصرِکَ المَرفُوعِ اُقصُر***فَاِنَّکَ ساکِنُ القَبرِ الخَرابِ حیّ اسرع
شکایت از پیری و سفید شدن مو
229- خَبَت نارُ جِسمِی بِاشتِعَالِ مَنارَتِی***فَاَظلَم عَیشی اِذ اَضاءَ شِهابُهَا
230- اَیَابُومَةَ قَد عَشَّشَت فَوقَ هامَتی***عَلَی الرَّغمِ مِنّی حینَ طارَ غُرابُهَا
231- رَاَیتِ خَرابَ العُمرِ مِنّی فَزُرِتنِی***وَ مَاویکِ مِن کُلِّ الدِّیارِ خَرابُهَا
232- ءَاَنعَمُ عَیشاً بَعدَ ما حَلَّ عارِضِی***طَلایِعُ شَیبٍ لَیسَ یُغنِی خِضابُهَا
233- وَ غُرَّةُ عُمرِ المَرءِ قَبلَ مَشیبِهِ***وَ قَد فَنِیَت نَفسٌ تَوَلَّی شََبابُهَا هامه فرق سر
234- اِذَا صَفَرَّ وَجهُ المَرءِ وَ ابیَضَّ رَاسُه***تَنَغَّصَ مِن اَیّامِهِ مُستَطَابُها
235- وَ اَدِّ زَکوةَ الجاهِ وَ اعلَم بِاَنَّها***کَمِثلِ زَکوةِ المالِ تَمَّ نِصَابُهَا
236- وَ اَحسِن اِلَی الاَحرارِ تَملِک زِقالَهُم***فَخَیرُ تِجاراتِ الکَریمِ اکتِسَابُهَا تنغص نکدّرچ
{صفحه 83}
تا چند کنی عشق مجازی انگیز
گر اهل کمالی به حقیقت آمیز
بر فرق سرت بلال پیری شب و روز
چون حی علی الذهاب گوید برخیز
225- از خاک خلق شده ام و به زودی زیر خروارها خاک پنهان خواهم شد.
226- طمع داری در مسافرخانه (دنیا) قصد ماندن کنی؟! چنین طمعی نداشته باش، زیرا پایت در رکاب است.
ای جسم تو گشته ظاهر از عنصر خاک
ناگاه در او نهان شوی بعد هلاک
زنهار مشو مقیم این کهنه رباط (1)
گر دعوی هوش می کنی یا ادراک
227- پرده را انداخته (و آرمیده ای) بزودی پیک مرگ که نه پرده (و نه درب) می تواند از ورودش مانع گردد به دیدارت می آید.
228- آی آباد کننده کاخهای سر به فلک کشیده کوتاه بیا زیرا بدون تردید در ویرانه قبر سکونت خواهی کرد. 
ای کرده بیان گمرهی قصر امل
ناگاه رسد ز پیش حق پیک اجل 
گوید به غضب که قصر و ایوان تو را
سازند به گور تنگ و تاریک بدل

دنیا خواب است و خیال

229- با تغییر یافتن موی من آتش جسم من به خاموشی گرائیده و بر اثر شعله ور شدن موی من، عیش من به تاریکی و سیاهی افتاده است.
230- ای جغد مرگ (موی سفید) بر فرق سرم لانه کردی، زیرا دیده ای که 
__________
1- رباط: مثل کلمه صراط، کاروانسرا (مرکز مسافران در قدیم).
{صفحه 84}
کلاغ سیاه سرم (موی سیاه) پرواز کرده است.
231- عمر ویرانم را دیدی که بدیدارم آمدی، زیرا جایگاه تو در ویرانه هاست.
شد آتش من فسرده از ضعف بدن
وان رفت که بود باغ عیشم گلشن
ای موی سفید بر سرم جا کردی
چون بوم که در خرابه گیرد مسکن
232- آیا پس از اینکه پیش درآمد پیری (موی سفید) بر صورتم آشکار شد و رنگ و حنا برای رنگ آمیزی آن فائده ندارد باز هم در زندگی شاد باشم؟!
233- چشم زندگی انسان دورانی است که موی انسان سیاه است. آنگاه که جوانی پشت کرد، (موی سفید آمد) انسان نابود شده است.
234- آنگاه که صورت شخص زرد است و موی وی سفید روزگار خوش وی سپری گردیده است.
زد موی سفید خیمه گرد رخ من
شد تیره و زرد چهره فرخ من
ایام شباب رفت و من در عقبش
افغان کنم و او ندهد پاسخ من
235- زکاة مقام را بپردازید و بدانید که مثل زکاة مال، نصاب آن کامل است. (وقتی به مقام رسیدی به نیازمندان کمک کن و کارهای آنها را زودتر انجام بده)
236- به آزادمردان نیکی کن تا مهار آنان را در دست گیری، بهترین تجارت شایستگان جلب آزادمردان است.
ای یافته از حضرت حق جاه و جلال
باید که ادا کنی زکاتش چون مال
آزاد، به احسان و کرم بنده شود
زنهار به غیر این مکن هیچ خیال
{صفحه 85}
حرف الباء
237- وَ مَن یَذُقِ الدُّنیا فَاِنّی طَعِمتُها***وَ سیقَ اِلَینا عَذبُها وَ عذابُها عذب کوارا
238- فَلَم اَرَها اِلّا غُرُوراَ باطِلاً***کَما لاحَ فی اَرضِ الفَلاةِ سَرابُهَا
239- وَ ما هِیَ اِلا جیفَةٌ مُستَحیلَةٌ***عَلَیها کَلابٌ هَمُهُنَّ اجتِذابُها
240- فَاِن تَجتَنِبها کُنتَ سِلماً لِاَهلِها***وَاِن تَجتَذِبها نازَعَتکَ کِلابُهَا
241- فَدَع عَنکَ فَضلاتِ الاُمُورِ فَاِنَّها***حَرامٌ عَلَی نَفسِ التَّقِی ارتِکابِها فلاة بیابان
242- وَ لا تَمشِیَن فی مَنکَبِ الاَرضِ فاخِراً***فَعَمّا قَلیلٍ یَحتَویکَ تُرابُهَا قصد همّ
243- فَطُوبی لِنَفسٍ اَو طَنَت قَعرَ دارِهَا***مُغَلَّقَةِ الاَبوابِ مُرخاً حِجابُهَا
شکایت از حوادث روزکار
244- کُنَّا کَزَوجِ حَمَامَةٍ فی اَیکَةٍ***مُتَمِتعینَ بِصِحَّةٍ وَ شَبَابٍ
245- دَخَلَ الزَّمانُ بِنا وَ فَرَّقَ بَینَنا***اِنَّ الزَّمانَ مُفَرِّقُ الاَحبابِ
تاسف بر ایام جوانی و دوستان جانی
246- شَیئَانِ لَو بَکَتِ الدِّماءُ عَلَیهِما***عَینایَ حَتّی تُؤذَنَا بِذَهَابٍ
247- لَم یَبلُغَا المِعشَارَ مِن حَقَیهِمَا***فَقَدُ الشَّبابِ وَ فُرقَةُ الاَحبابِ عشردة یک
اظهار ملال از مصائب ایام در وقت وفات فاطمه علیهاسلام
248- وَ مَا الدَّهرُ وَ الاَیّامُ اِلّا کَما تَرَی***رَزِیَّةُ مالٍ اَو فِراقُ حَبیبٍ رزیة مصیبت
249- وَ اِنَّ امرَءٍ قَد جَرَّبَ الدَّهرَ لَم یَخَف***تَقَلُّبَ حالَیةِ لِغَیرُ لَبیبٍ
اظهار
{صفحه 86}
237- اگر دیگران دنیا را چشیده اند من از آن خورده و آشامیده ام و شیرینی و عذاب آن را درک کرده ام.
238- دنیا را غیر از گول، حسرت، پوچی همانند سرابی که در بیابانهای بی آب و علف آشکار می گردد نیافتم.
من تجربه کرده ام جهان را ای دل
احوال جهان تمام باشد باطل
در دیده عارفان سرابی است فلک
یا نقش حبابی است که گردد زائل
239- دنیا مرداری گندیده و تغییر یافته است، بر اطراف آن سگها گرد آمده و هدف آنان بلعیدن مردار است.
240- اگر از دنیا کناره گیری کنی تسلیم دنیا طلبان هستی (هر کدام تو را برای نفع خود بسوی نفع خویش می کشاند) و اگر بفکر سود خود باشی سگهای دنیا به مبارزه با تو بر می خیزند.
دنیا چه به مثل حیفه افتاده
هرگز نکند میل به آن آزاده
روزی سکان گشته از آن آماده
خوشحال موفقی که ترکش داده
241- کارهای اضافی (نسبت به امور دنیا) را کنار بگذار، زیرا برای فردی که پرهیزکار است این روش حرام است.
242- راه رفتن نباید خود خواهانه باشد، زیرا بزودی خاک همین زمین تو را درآغوش می گیرد.
243- خوشا بحال کسی که کنج خانه خود بنشیند و درهای خانه اش را محکم ببندد و پرده های خود را آویزان گرداند.
در کار جهان اگر هوس داری سود
باید که شوی بقدر حاجت خشنود
{صفحه 87}
تا چند کنی فخر به بالای زمین
چون جای تو در زیرزمین خواهد بود

زمان، جدائی افکن است

244- ما (امام علی علیه السلام محمد صلی الله علیه و آله و سلم فاطمه علیها السلام) همانند کبوتران بیابانی در مرغزاری زندگی می کردیم و از سلامتی و جوانی برخوردار بودیم.
245- روزگار بر ما فشار آورد و میان ما جدائی افکند، روزگار میان دوستان، جدائی می افکند.
چون جفت کبوتر همه همدم بودیم
و ز صحت و شباب خرم بودیم
ناگاه زمانه کرد انگیز فراق
گوئی که هزار سال بی هم بودیم

تأسف از جدائی دوستان

246- اگر چشمهای من برای دو چیز تا آنجا اشک بریزد که نزدیک به نابودی برسد،
247- یکدهم حق آن دو نعمت را انجام نداده ام، از دست رفتن جوانی به جدائی افتادن میان دوستان.
هر واقعه ای که می کند دل ها خون
پیری و فراق باشد از آن افزون
گر، دیده براین دو حال گرید صد سال
از عهده حق آن نیاید بیرون

روش مرد با تجربه در برابر مشکلات

248- عصر و روزگار همین است که می بینی: ضربه مالی و جدائی میان دوستان.
{صفحه 88}
حرف الباء
اظهار ملال در وفات فاطمه زهراء
250- حَبیبٌ لَیسَ یَعدِلُهُ حَبیبٌ***وَ مَا لِسِواهُ فِی قَلبی نَصیبٌ نصیب بهره
251- حَبیبٌ غابَ عَن عَینی وَ جِسمی***وَ عَن قَلبی حَبیبی لا یَغیبُ
خطاب بفاطمه بعد از وفات
252- مالِی وَقَفتُ عَلَی القُبُورِ مُسَلِّماً***قَبرَ الحَبیبِ فَلَم یَرُدَّ جَوابی
253- اَحَبیبُ ما لَکَ لا تَرُدُّ جَوابَنَا***اَنَسِیتَ بَعدی خُلَّةَ الاَحبابِ
جواب از زبان ان مخدّره
254- قالَ الحَبیبُ وَ کَیفَ لی بِجَوابِکُم***وَ اَنَارَ هینُ جَنَادِلٍ وَ تُرابٍ رهین کرو
255- اَکَلُ التُّرابُ مَحاسِنِی فَنَسیتُکُم***وَ حُجِبتُ عَن اَهلِی وَ عَن اَترابی
256- فَعَلیکُم مِنَّا السَّلامُ تَقَطَّعَت***عَنِّی وَ عَنکُم خُلَّةُ الاَحبابِ
مرثیه در وقت زیارت خاتم الانبیاء
257- ما غاضَ دَمعی عِندَ نائِبَةٍ***اِلّا جَعَلتُکَ لِلبُکَا سَبَباً جندل سنک
258- وَ اِذا ذَکَرتُکَ سامِحَتکَ بِهِ***مِنّی الجُفُونُ فَفَاضَ وَ انسَکَبَا
259- اِنّی اُجِّلُ ثَریَ حَلَلتَ بِهِ***عَن اَن اَریَ لِسواهُ مُکتَئِباً
تعییر ولید بن مغیره
260- یُهَدِّدنی بِالعَظیمِ الوَلیدُ***فَقُلتُ اَنَا ابنُ اَبی طالِبٍ تهدید ترسانیدن
{صفحه 89}
249- کسی که روزگار را آزموده باشد و از ضربه مالی و فراق دوستان احساس ناراحتی نکند خردمند نیست.
ای گشته به علم و معرفت شهره شهر
زنهار مباش غافل از خویش که دهر
گه مال تو از جفا به تاراج دهد
گه کام تو از فراق سازد چون زهر

در سوگ زهرا علیها السلام و محمد صلی الله علیه و آله و سلم

250- محبوبی که حبیب دیگری نمی تواند جای او را بگیرد و برای غیر او در قلب من جائ نیست.
251- محبوبی که از چشم و جسم من پنهان گردیده، اما محبوب من از قلب من پنهان نخواهد شد.
آن مه که دلم از او منور باشد
وز دوری او دیده مکدر باشد
از پیش نظر رفت و لیکن همه دم
در لوح خیال من مصور باشد
252- مرا چه می شود؟ در میان قبرها ایستاده ام و به قبر محبوبم سلام می دهم و او جواب مرا نمی دهد.
253- آی محبوب من چرا پاسخ سلام مرا نمی دهی؟! آیا پس از مردن و جدائی میان ما، محبتی که میان دوستان است فراموش کرده ای؟!
ای بهر وفا و معدن صدق و صواب
بر مهر تو ثابتم زمن روی متاب
گاهی که زیارت تو باشد کامم
در وقت سلام ملتفت شو به جواب
{صفحه 90}

پاسخ از زبان فاطمه علیها السلام و محمد صلی الله علیه و آله و سلم

254- محبوب می گوید: چگونه جوابت را بدهم که من در دهن سنگ ها و خاک (در قبر) هستم.
255- خاک امتیازات و زیبائی های جسمم را نابود کرده بهمین جهت شما را فراموش کردم و بایستگان و همردیفانم قطع رابطه نمودم.
256- درود ما بر شما باد. ارتباط دوستی میان ما و شما (با مردن) قطع گردیده است.
گفته اند این سه شعر از صدای غیبی بگوش امام علیه السلام رسید.
در خاک چه شد جدا مرا بند ز بند
محروم شدم ز دوستان و ز فرزند
پیوسته سلام می فرستم لیکن
سودی ندهد چه نیست ما را پیوند

مرثیه به هنگام زیارت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

257- اشک من در هر حادثه و مصیبتی به زمین می ریزد، شما را سبب گریه ام می داند.
258- آنگاه که به یاد شما می افتم پلکهای چشمم سخاوت میکند، می جوشد و اشک میریزد.
259- خاکی را که در آن جای گرفته ای تعظیم میکنم و بزرگوارتر از آنم که برای دیدن قبر دیگری گریان گردم.
روزی که شود چشمه چشمم بی نم
یاد تو کنم که اشک زاید دردم
هرکس که شنیده است روزی نامت
از موت کسی دیگر نیابد ماتم
{صفحه 91}
حرف الباء
261- اَنَا ابنُ المَبَجَّلُ بِالأَبطَحَینِ***وَ بِالبَیتِ مِن سَلَفِی غَالِبٍ سجّیل بزرک داشتن
262- فَلاتَسحَبَنی اَخافُ الوَلیدَ***وَ لا اَنَّنی عَنهُ بِالهائِبِ
263- فَیَا ابنُ مُغَیَّرَة اِنّی امرُؤٌ***سَمُوحُ الاَنَامِلِ بِالقَاضِبِ
264- طَوِیلُ اللِّسانِ عَلَی الشانِئینَ***قَصیرُ اللِّسانِ عَلَی الصَاحِبِ سماحة جود
265- خَسِرتُم بَتَکذیبِکُم لِلرَّسُولِ***تَعیبوُنَ مَا لَیسَ بِالعائِبِ
266- وَ کَذّبتُمُوهُ بِوَحیِ السَّماءِ***اَلَا لَعنَةُ اللهِ عَلَی الکاذِبِ
خطاب بابی لهب و تعییر او بترک ادب
267- اَبَا لَهَبٍ تَبَّت یَداکَ اَبَالَهَبٍ***وَ صَخرَةُ بِنتِ الحَربِ حَمَّالَةَ الحَطَبِ انامل سر انگشتان
268- خَذَلتَ نَبِّی اللهِ قَاطِعَ رَحمِهِ***فَکُنتَ کَمَنَّ باعَ السَّلامَةَ بِالعَطَبِ عطب هلاکت
269- لِخَوفِ اَبی جَهلٍ فَاَصبَحَت تابِعاً***لَهُ وَ کَذاکَ الرَّاسُ یَتبَعُهُ الذَّنَبُ
270- فَاَصبَحَ ذاکَ الاَمرُ عَاراً یُهیلُه***عَلَیکَ حَجیجُ البَیتِ فی مَوسِمِ العَرَبِ
271- وَ لَولانَ عَن بُغِضَ الاَعَادِی مُحَمَّدُ***لَحانِی ذَوُوهُ بِالرِّماحِ وَ بِالقَضَبِ ذَنّب دُم
272- وَ لَن تَشمَلُوهُ اَو یُصَرَّعَ حَولَه***رِجَالٌ مِلاءٌ بِالحُرُوبِ ذَوُو حَسَبٍ
خطاب بولید در وقت قتل او بغزی ابدی
273- تَبّاً وَ تَعساً لَکَ یَابنَ عَتبَةٍ***اَسقِیکَ مِن کَاسِ المَنَایا شَربَةً منایا
رجز ابی سعید بن ابی طلحه در اُحُد 
قد
{صفحه 92}

سرزنش ولید بن مغیره

260- ولید مرا به بلای بزرگ تهدید می کند، باو گفتم: من پسر ابی طالب هستم.
261- من پسر شخصیت رودخانه مکه و مدینه (وادی عتیق) و خانه کعبه از دودمان غالب می باشم. (1)
262- گمان مکن که از ولید میترسم و گمان مدار که از او وحشت کرده باشم.
چون خصم انیس اهل حق دید مرا
پیوسته کند به قتل تهدید مرا
لیکن نشوم تیره که آئینه دل
روشن شده از صیقل توحید مرا
263- آی پسر مغیره من مردی سخاوتمند، دست باز با شمشیری آبدیده هستم.
264- زبانم برای کینه وران دراز و نسبت بدوستان کوتاه است.
265- با مخالفت نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ضرر کردید، از کسی عیب می گیرید که هیچ عیبی ندارد.
266- میگوئید در ارتباط با خدا (از طریق جبرئیل) دروغ می گوید، خدا لعنت کند دروغگو را.
ای خصم که هر نفس دلم سازی ریش
تا چند چه زنبور زنی بر من نیش
گوئی که ز آسمان نیامد وحیی
لعنت بکسیکه ساخت این قصه ز خویش

سرزنش از ابی لهب

267- آی همنشین آتش بریده باد دو دستت تو آی ابولهب، نابود باد صخره
__________
1- علی بن ابیطالب بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف بن قصی بن کلاب بن مرة بن کعب ابن لوی بن غالب. و امام علیه السلام که از میان اجداد خود نام غالب (پیروز) را آورده بخاطر تفأل برای پیروزی بر ولید بوده است.
{صفحه 93}
دختر حرب، هیزمکش جهنم (همسر ابولهب).
268- به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ضربه زدی، خویشاوندی را با او بریدی، مثل کسی هستی که سلامتی را با هلاکت معامله کند.
269- از ترس ابوجهل از وی اطاعت کردی، سر هم از دُم پیروی میکند.
دشمن که همیشه باد در قید هلاک
وز دست اجل باد گریبانش چاک
از جهل چو دین خود به دنیا بفروخت
شد تابع جاهلی سفیهی بی باک
270- متابعت تو از ابوجهل ننگی شد که حاجیان به هنگام حج تو را سرزنش کنند و بر تو خاک بپاشند.
271- اگر محمد صلی الله علیه و آله و سلم نسبت به کینه ی دشمنان نرم شود، دشمنانش مرا با نیزه و تیر پوست می گیرند.
272- هیچگاه قدرت ندارند به محمد صلی الله علیه و آله و سلم حمله کنند مگر اینکه، اطراف آن حضرت، مردان فراوانی که در جنگ استادند و شخصیت خانوادگی دارند، روی زمین ریخته شوند.
آن مه که کند میان جانم مسکن
وز چهره او باغ دلم شد گلشن
گردی نرسد به دامن حشمت او
تا هست من شکسته را جان در تن

رجز امام علیه السلام در جنگ بدر

273- آی فرزند عتبه (ولید) مرگ و خسارت بر تو باد. از جام مرگ شربتی به تو می نوشانم (واز عواقب آن باکی ندارم.) (1)
ای خصم که نیست در تو یک شمه ز درک
خواهم به تو دادن این زمان شربت مرگ
__________
1- جمله آخر که در پرانتز است ترجمه نصف شعر است که در بعضی از نسخه ها آمده است.
{صفحه 94}
حرف الباء
274- قَد قَدِمَت بِرایَةٍ اَربابُهَا*** تَجفَلُ فیهَا دونَها اَصحابُها
275- وَ لَستُ مِن اَهوالِها اَهابُها***وَ الصَیدُ مِن اَرجائِها شِهابُها ارجاء کناره اسمان
یاتیه من قسیها نشابها
جواب او باحسن عبارات
276- وَ الخَیلُ جالَت یَومُها غُضّابُهَا***بِمَربَطٍ سَربالُها تُرابُها مربط رسن
277- وَسطَ مَنایا بَینَها اَحقابُها***اَلیَومَ عَنّی تَنجَلی جِلبابُها
خطاب باحزاب که قیام نمودند بمحاصره مدینه
278- اَعَلَیَّ تَقتَحِمُ الفَوارِسَ هکَذا***عَنّی وَ عَنهُم اَخِّرُوا اَصحابِی سربال پیراهن
279- اَلیَومَ تَمنَعُنِی الفِرارَ حَفیظَتی***وَ مُصَمِّمٌ فِی الهامِ لَیسَ بِنَابٍ
280- اِلَی ابنُ عَبدٍ حینَ شَدَّ اِلَیَّةً***وَ حَلَفتُ فَاستَمِعُوا مَنِ الکَذّابُ الی قسم خورد 
281- اَن لا یَصُدَّ وَ لا یُهَلِّلَ فَالتَقَی***رَجُلَانِ یَضطَرِبانِ کُلَّ ضِرابٍ 
282- فَصَدَدتُ حینَ رَایَتُه مُتَقَطِّراً***کَالجِذعِ بَینَ دَکادِکِ وَ رَوابٍ جذع شاخه درخت
283- وَ عَفَفتُ عَن اَثوابِهِ لَو اَنَّنی***کُنتُ المُقَطَّرَ بَزَّنی اَثوابی
284- عَبَدَالحِجارَةَ عَن سَفَاهَةِ رَایِه***وَ عَبَدتُ رَبَّ مُحَمَّد بِصَوابٍ
285- عَرَفَ ابنُ عَبدٍ حینَ اَبصَرَ صادِقاً***یَهتَزُّ اَنَّ الاَمرَ غَیرُ لِعَابٍ
286- اَردَیتُ عُمراً اَن طَغَی بِمُهَنَّدٍ***صَافی الحَدیدِ مُهَذَّبِ قَضّابٍ
{صفحه 95}
ور طبع تو پیوسته بخواهد آن را
غم نیست که گاهگاه هم باشد ترک

رجز ابی سعید بن ابی طلحه در احد

274- ابی سعید که از پرچمداران مخالفین در جنگ احد بود بمیدان آمد و در رجز خود گفت: پرچمداران با پرچم بمیدان آمده و اطراف پرچم ها را پرچمداران گرفته اند.
275- من از حوادث هولناک آن باک ندارم. صید از شهابی که از کنار آسمان فرود می آید، صید می گردد. از طرف تیراندازان جنگ و کمان آنها تیر جنگ فرو می ریزد.

پاسخ جالب امام علیه السلام به شعر ابی سعید

276- سواران با اسبان خود جولان دادند. در روز جنگ، جنگاوران با ریسمان پیراهن جنگ که خاک است دوخته شده اند.
277- در میدان کارزار تنگ حیوانات محکم بسته شده امروز از طرف من پرده ها برداشته میشود و حقیت آشکار می گردد.
آن ها که ز اسب سینه چاک افتادند
گشتند پیاده و به خاک افتادند
چون از دل پاک دردناک افتادند
در ورطه محنت و هلاک افتادند

سخن امام علیه السلام با محاصره کنندگان مدینه

278- آیا این طوری (بصورت محاصره) سوارکاران شما بمن حمله میکنند. آی دوستانم! از میان من و اینان مانع ها را برطرف گردانید.
279- غیرت من امروز مرا از فرار باز میدارد و شمشیرم استخوانهای سر را می شکافد، زخم نمیکند.
{صفحه 96}
دشمن که هجوم می کند بر سر من
گویا که خبر ندارد از خنجر من
هر کس که جهد ز تیغ او رستم زال
چون پیرزنی گریزد او از بر من
280- عمروبن عبدود وقتی به تنگ آمد سوگند یاد کرد من هم سوگند یاد کردم، شما بشنوید دروغگو کیست؟
281- او سوگند یاد کرد که برنگردد، مسلمان هم نشود در نتیجه هر دو مرد (امام علی علیه السلام و عمروبن عبدود) بجان هم افتادند.
282- وقتی برگشتم نگاه کردم دیدم به پهلو مثل شاخه خرما که روی ریگها و بلندی می افتد افتاده است.
283- من از لباسهای او چشم پوشیدم و اگر من روی خاک افتاده بودم، او لباسهای مرا بیرون می آورد.
دشمن که دلش مباد خالی از درد
سوگند خورد که قتل من خواهد کرد
لیکن به میان خاک و خونش بینم
آندم که شود نشسته از هر سو گرد
284- او از بی عقلی سنگ را پرستش میکرد و من خدای محمد صلی الله علیه و آله و سلم را از طریق صحیح عبادت میکردم.
285- فرزند عبدود وقتی صادقانه به شمشیری که به اهتزاز درآمده نگریست فهمید که موضوع جنگ شوخی نیست.
286- اگر عمروبن عبدود در جولان زیاده روی کرد با شمشیر هندی (آب دیده) تیز و آماده کارزار او را بخاک هلاکت می افکنم.
{صفحه 97}
حرف الباء
287- لا تَحسَبُوا الرَّحمنَ خاذِلُ دینِهِ***وَ نَبِیِّهِ یا مَعشَرَ الاَحزابِ
مفاخرت شفیع محشر در غزوه خیبر
288- سَتَشهَدُلی بِالکَرِّ وَ الطَعنِ رَایةُ***حَبانی بِهَا الطُّهرُ النَبیُّ المُهَذَّبُ حبو عَطا
289- وَ تَعلَمُ اَنّی فِی الحُرُوبِ اِذِ التَظَت***بَنیرانِهَا اللَّیثُ الهَمُوسُ المَجَرَّبُ لیث شیر
290- وَ مِثلَیِ لاقَی الهَولَ فی مَفظِعَامِة***وَ قَلَّ لَهُ الجَیشُ الخَمیسُ العَطَبطَبُ هموس نرم رفتار
291- وَ قَد عَلِمَ الاَحیاءُ اَنّی رَغیمُهَا***وَ اِنّی لَدیَ الحَربِ العَذیقِ المُرَحَّبُ
رجز مرحب در غزای خیبر
292- قَد عَلِمَت خَیبَرُ اَنّی مُرحَبٌ***شاکِی السَّلاحِ بَطَلٌ مُجَرَّبٌ
293- اِذِ اللُّیِوثُ اَقبَلَت تَلَهَّبُ***وَ اَجحَمَت عَن صَولَةِ المُحَجَّبِ
294- خِلتُ جِمایَ اَبَداً لا یُقَرَّبُ***اَطعَنُ اَحیاناً وَحینا اَضرَبُ
295- اِن غُلِبَ الدَّهرُ فَاِنّی اَغلَبُ***وَ القِرنُ عِندی بِالدِّما مُخَضَّبٌ فظیع شدید
جواب او باحسن عبارات
296- اَنَا عَلِیٌّ وَ ابنُ عَبدِ المُطَلِّبِ***مُهَذَّبٌ ذُو سَطوَةٍ وَ ذُو غَضَبٍ قرن همتا
297- غُذیتُ فِی الحَربِ وَ عِصیانِ النُؤُبِ***مِن بَیتِ عِزٍّ لَیسَ فیهِ مُنشَعَبٌ
298- وَ فی یَمینی صارِمٌ تَجلُو الکُرَبَ***مَن یَلقِنی المَنَایَا وَ العَطَبِ منیّه مرک
اِذ کَفُّ مِثلی بِالرُّؤُسِ یَلتَعِبُ
خطاب
{صفحه 98}
287- آی جنگجویان احزاب گمان مبرید که خدا دین خود و پیامبرش را تسلیم دشمن می سازد.
چون کافر بت پرست شمشیرم دید
می گفت: دلم که عینه الیوم حدید
شد کشته به تیغ تیز آری نکند
معبود به حق نصرت این قوم پلید

رجز امام علیه السلام در جنگ خیبر

288- بزودی پرچم جنگ برای من گواهی میدهد که چگونه جولان دادم و نیزه فرود آوردم، پرچم را محمد پاک و تمیز صلی الله علیه و آله و سلم بمن عطا کرده است.
289- ای پرچم! تو می دانی در جنگ هائی که آتش آن شعله ور است من شیر نری جنگ آزموده ام.
290- مثل من همیشه با حوادث سخت و طاقت فرسا برخورد داشته و تمام پنج رکن لشکری که خطرناک است برای وی ناچیز بوده است. (1)
291- تمام طائفه های عرب میدانند که من پرچمدار عرب و جنگ هستم و میدانند که به هنگام جنگ فرمانی کوتاه (2) پربار و استوارم.
امروز منم بزور سرپنجه چو شیر
در معرکه شجاعتم تند و دلیر
من نخلم و خرمان ترم پیکان است
شد دشمن من کسی که گشت از جان سیر

رجز مرحب در جنگ خیبر

292- طائفه خیبر میداند که من مرحب هستم، اسلحه ام را آماده حمله کرده و 
__________
1- پنج رکن لشکر: مقدمه، قلب، میمنه، میسره و ساق.
2- امام علی علیه السلام از نظر قد کوتاه بوده است.
{صفحه 99}
قهرمانی آزموده ام.
293- آنگاه که شیران جنگ آتش جنگ را افروخته وارد میدان می شوند و از صولت قهرمانان پنهان می گردند،
294- فکر میکنم از شدت حرارت من بمن نزدیک نگردند، گاهی با نیزه حمله میکنم و گاهی با شمشیر.
295- اگر چه روزگار مغلوب گردد من غالب هستم، همتای جنگی در نزد من با خونش رنگین میگردد.

پاسخ امام علیه السلام به مرحب

296- من علی علیه السلام و فرزند عبدالمطلب هستم. پاکسرشت، دارای قدرت حمله و غضب هستم.
297- در دامن جنگ و ناگواریهای حوادث و در خانه ای عزتی که اختلاف در آن راه نیافته رشد کرده ام.
298- در دست راست من است شمشیری تیز که غمها را از هم می شکافد. هر کس به چنگ من بیفتد مرگ و هلاکت را دیدار میکند.
امروز که گاو چرخ قربان من است
کو شیردلی که مرد میدان من است
بر پای سمند (1) من سر خصم مدام
گوئیست که سرگشته چوگان من است
__________
1- سمند مثل کلمه خدنگ بمعنای اسب.
{صفحه 100)
حرف الباء
خطاب بیاسر و خیبریان
300- هذا لَکُم مِنَ الغُلامِ الغالِبِ***مِن ضَربِ صِدقٍ وَ قَضاءَ الواجِبِ
301- وَ فالِقِ الهاماتِ وِ المَناکِبِ***اَحمی بِهِ قَماقِمَ الکَتائِبِ هامه فرق سر
خطاب بغتر بن صامت مرادی و عساکر خیبر منکب دوش
302- هذا لَکُم مَعاشِرَ الاَحزابِ***مِن فالِقِ الهاماتِ وِ الرِّقابِ
303- فَاستَعجِلُوا لِلطَّعنِ وَ الضِّرابِ***وَ استَبسِلُوا لِلمَوتِ وَ المَأبِ
304- صَیَّرَکُم سَیفی اِلَی العَذابِ***بِعَونِ رَبّی الواحِدِ الوَهّابِ
خطاب بر بیع بن ابی الحقیق خیبری
305- اَنَا عَلِیّ وَ ابنُ عَبدِالمُطَلِّب***اَحمِی ذِمَاری وَ اَذُبُّ عَن حَسَب
306 و الموت خیر للفتی من الهرب
خطاب بجماهر خیبری***و اظهار شجاعت و دلاوری
307- اََنا عَلِیٌّ وَ ابنُ عَبدِالمُطَلِّب***مُهَذَّبٌ ذُو سَطوَةٍ وَ ذُو حَسَب نُؤب حوادث 
308- قِرنٌ اِذا لاقیتُ قِرناً لَم اَهَب***مَن یَّلقِنی یَلقَ المَنایا وَ الکُرَب قرن همتا
رجز مرّة بن مروان ادارمی در خیبر
309- اَنَا الغُلاَمُ العَرَبِیُّ عِندَ النَّسَب***اَحمِی جِوارِی وَ اَذُبُّ عَن حَسَب ذبّ دفع
310- وَ اقتُلُ القِرنَ الجَرِیَّ عِندَ الغَضَب***لِلطَّعنِ وَ الضَّربِ الشدیدِ انتَصِب
{صفحه 101}

خطاب امام علیه السلام به خیبریان و یاسر

300- این شمشیر نوجوانی که همیشه پیروز است مخصوص شماست. از روی عقیده شمشیر میزند و کار واجب (جهاد) را انجام میدهد.
301- این شمشیر مغزها را می شکافد، شانه ها را دو نیم میکند و بوسیله ی آن رهبران لشکرها را حفظ و حراست میکنم.
این تیغ که آئینه فتح و ظفر است
دو صفحه آن نقش صفا جلوه گر است
از بهر سر دشمن پر شور و شر است
خصم از دم آن خراب و خونین جگر است

خطاب امام علیه السلام به عنتر بن صامت و خیبریان

302- این شمشیر برای شما لشکریان آماده شده تا مغزها را بشکافد و گردن ها را بزند.
303- پس برای نیزه و شمشیر زدن بشتابید و ناچار خود را برای مرگ و رفتن به آخرت آماده سازید.
304- شمشیر من بیاری خدای یکتا و بخشنده نعمت ها شما را تحویل عذاب خواهد داد.
این تیغ چو ابر است و سر خصم چه میغ (1)
آبی که به حلق دشمنان است دریغ
ای مردم بد نفس که بدخواه منید
آئید و زنید خویشتن را بر تیغ
__________
1- میغ مثل کلمه میخ بمعنای مه.
{صفحه 102}

خطاب امام علیه السلام به ربیع بن ابی الحقیق خیبری

305- من علی علیه السلام پسر عبدالمطلب هستم، از دودمانم حمایت میکنم و از شرف خود دفاع.
306- مرگ برای جوان بهتر از فرار است.
تا دید تن نزار من تاب زره
از مردن من کسی نبرده است فره (1)
نگریخته ام به عمر خویش از که و مه
مردن ز گریختن صد مرتبه به

خطاب امام علیه السلام به تمام خیبریان

307- من علی علیه السلام و فرزند عبدالمطلب هستم. پاکسرشت، دارای قدرت حمله و با شرف هستم.
308- قهرمانی هستم که وقتی باهمتای خود روبرو شدم نمی ترسم. هر که با من درآویزد با مرگ و مصیبت هماغوش می گردد.
امروز منم به زور باز و مشهود
شد فضل و کمال من به هرجا مذکور
من مثل زمرد و عدو چون افعی
از دیده من دیده او گردد کور

رجز مرة بن مروان دارمی در خیبر

309- به هنگام معرفی، من نوجوانی عرب هستم، از پناهندگان خود حمایت میکنم از شرف خود دفاع.
310- آنگاه که عصبانی شدم همردیف بی باک را بقتل میرسانم و برای نیزه و شمشیر شدید زدن بپا می خیزم.
__________
1- فره: خوبی. کسی نتوانسته آن حضرت را به قتل برساند.
{صفحه 103}
حرف الباء
311 مَن اَنتَ اِن کنتَ کَریماً فَانتَسِب 
جواب او بوجهی لایق***و طرزی فایق
312- اَنَا عَلِیٌّ وَ ابنَ عَبدُالمُطَلِّبِ***اَخُو النَّبِیِّ المُصطَفَی المُنتَجَبِ منتجب برگزیده
313- رَسُولُ رَبِّ العالَمینَ قَد غَلَبَ***بَیَّنَهُ رَبُّ السَّماءِ فی الکُتُبِ
314- وَ کُلُّهُم یَعلَمُ لا قَولَ کَذِبٍ***وَ لا بِزُورِ حینَ یُذوِی بِالنَّسَبِ ادیم پوست
315- صافِی لاَدیمِ وَ الجَبینِ کَالذَّهَبِ***الیَومَ اُرضیهِ بِضَربٍ وَ غَضَبٍ
316- ضَربَ غُلامٍ اَرِبٍ مِنَ العَرَبِ***لَیسَ بِخَوّارٍ یُرَی عِندَ النُکَب جبین پیشانی
317- فاثبت لضرب من حسام کاللهب
خطاب بمعاویة ابن ابی***سفیان در غزای صفین
318- سَیَکفینِی المَلیکُ وَ جَدَّ سَیفی***لَدَی الهَیجاءِ تَحسَبُه شَهاباً حسام شمشیر
319- وَ اَسمَرُ مِن رِّماحُ الخَطِّ لَدنٌ***شَدَدتُ غَرابُهُ اَن لا یُعَابَا
320- اَذُودُ بِهِ الکَتیبَةَ کُلَّ یَومٍ***اِذَا مَا الحَربُ اضرَمَت التِّهابَا اسم کندم کُون
321- وَ حَولی مَعشَرُ کَرُمُوا وَ طابُوا***یُرَجّونَ الغَنیمَةَ وَ التِّهَابَا
322- وَ لا یَنجُونَ مِن خَدَرِ المَنایا***سُؤالَ المالِ فیهَا وَ الأَیَابَا
323- فَدَع عَنکَ التَهَدَّدُ وَ اَصلِ ناراً***اِذَا خَمَدَت صُلِیتَ لَها شِهَاباً تهدید ترسانیدن
تعریض بمعاویة بن ابی سفیان
انا
{صفحه 104}
311- تو چه کسی هستی؟ اگر شخصیتی داری خود را معرفی کن!

پاسخ امام علیه السلام به مرة بن مروان

312- من علی علیه السلام فرزند عبدالمطلب، برادر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم مصطفی برگزیده خدا هستم.
توضیح: میان محمد صلی الله علیه و آله و سلم و علی علیه السلام عقد برادری خوانده شده بود.
313- برادر پیامبر آفریدگار جهانیان که بر همه پیروز است. خدا پیامبری و پیروزی او را در کتابهای آسمانی بیان داشته است.
314- تمام مردم یقین دارند، نه دروغ است و نه تزویر، به هنگام معرفی چنین گفته می شود:
315- پوشش شفاف و پیشانی اش مثل طلا درخشان است امروز با حمله به شما و عصبانی شدن، او را شاد میگردانم.
316- همانند نوجوانی هشیار از نسل عرب حمله میکنم و به هنگام نکبت، سست دیده نمی شوم.
317- برای دریافت شمشیر آتشبار از جای حرکت مکن.
پیغمبر حق که در کتب مسطور است
فضل و نسب و کمال او مشهور است
خوشنودی او کام دل مهجور است
دوری ز جناب او به غایت دور است

خطاب به معاویه در جنگ صفین

318- به هنگام جنگ خدای نیرومند و فعالیت شمشیرم از من حمایت میکند و تو به هنگام حمله، گمان نخواهی کرد که شمشیرم شهاب آسمانی است.
319- نیزه گندمگونی از نیزه های ساخت خط (یمامه) دارم که هم نرم است 
{صفحه 105}
و هم تیزی آن محکم و هیچگاه عیب نمیکند. (1)
320- همه روزه لشکر را به هنگامی که آتش جنگ شعله ور میشود با آن دفع میکنم.
کافی است مرا خدا و شمشیر دو سر
وین نیزه که می کند از او سنگ حذر
این نیزه من که نخل باغ ظفر است
آرد همه روزه میوه فتح ببر
321- اطراف من جمعیتی هستند که همه شایسته و پاکسرشت اند و در انتظار عنائم جنگی و غارت دشمن میباشند.
322- از تنگناهای جنگ با دریافت مال، کنار نمی کشند و فرار کنند.
323- تهدید را کنار بگذار و تن به آتش جنگ بزن وقتی شعله های جنگ خاموش گردید، در آن سوخته ای.
جمعی که ز روی صدق برگرد منند
در باب غنای نفس شاگرد منند
تهدید کسی اثر در ایشان نکند
این طائفه بر طریقه فرد منند

تعریض امام علیه السلام به معاویه

324- من علی علیه السلام هستم و از نظر دودمان بعد از پیامبر هاشمی محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم در میان عرب از بهترین نسب برخوردارم.
325- به آنکسی که گول مهربانی مرا خورده است (و میخواهد مرا فریب بدهد) بگو: آنکسی که کاغذ پاره را از طلا تشخیص میدهد کجاست؟ (نرمی من از ترس نیست)
326- بادهای مرگ همراه خاک و شن بر تو وزیدن گرفته است، مرا بعد از
__________
1- از فنر ساخته شده.
{صفحه 106}
حرف الباء
324- اَنَا عَلِیٌّ وَ اَعلَی النّاسِ فَی النَّسَبِ***بَعدَ النَّبِیّ الهاشِمِیِّ المُصطَفَی العَرَبِ ملاطفه مهربانی کردن
325- قُل لِلَّذی غَرَّهُ مِنّی مُلاطِفَهٌ***مَن ذا یُخَلِّصُ اَوراقاً مِنَ الذَّهَبِ
326- هَبَّت عَلَیکَ ریاحُ المَوتِ سافیَةً***فَاستَبقِنی بَعدَها لِلوَیلِ وَ الحَرَبِ
خطاب بحریث مولی معاویة در وقت کشتی او بصفّین
327- اَنَا الغُلامُ العَرَبیِّ المُنتَسِب***مِن خَیرِ عُودٍ فِی مُصاصِ المُطَلِّب مُصاص القوم اخلصهم نسباً
328- یا اَیُّهَا العَبدُ اللَّئیمُ المُنتَدِب***اِن کُنتَ لِلمَوتِ مُحِبّاً فَاقتَرِب
329- وَ اثبِت رُوَیداً اَیُّهَا الکَلبُ الکَلِب***اَو لافَوَلِّ هارِباً ثُمَّ انقَلِب
جواب یکی از اعدی ادیی در حزب صفین ارب مَکر
330- اِیّایَ تَدعُو فِی الوَغا یَابنَ الاَرَب***وَ فی یَمینی صارِمٌ یُبدِی اللَّهَب
331- مَن یُحطَهُ مِنهُ الحِمامُ یَنسَرِب***لَقَد عَلِمتُ وَ العَلیمُ ذُو اَدَب
332- اَن لَستُ فِی الحَربِ العَونِ اَبالاَرَب***وَ عَن قَلیلٍ غَیرَ شَکٍّ انقَلَبِ
خطاب بحریث بن صباح حمیری در صفّین صارم شمشیر
333- اَنَا عَلِیٌّ وَ ابنُ عَبدِ المُطَلِّب***نَحنُ وَ بَیتُ اللهِ اَولَی بِالکُتُبِ نَحنُ نَضرِباهُ عَلَی کُلِّ العَرَب
334- وَ بِالنَّبِیِّ المُصطَفی غَیرَ الکَذِب***اَهلَ اللِّواءِ وَ المَقامِ وَ الحُجِبُ لوآء عَلَم
خطاب بمعویة و جنود او در لیلة الهریر
335- اَبَی اللهُ اِلّا اَن صِفینَ دارُنَا***وَ دارُکُم ما لاحَ فِی الاُفُقِ کَوکَبٌ
{صفحه 107}
این طوفان برای عذاب و جنگ (و به پایان رسانیدن آن) وامیگذاری.
هر چند که من در نسبم دُرّ یتیم
کو آنکه جدا کند طلا را از سیم
ای خصم رسیده است طوفان هلاک
بگریز و بخاک شو از این غصه مقیم

خطاب امام علیه السلام به حریث مولای (1) معاویه

327- من از نظر نسب به هنگام بررسی طائفه نوجوانی عربی و از بهترین طائفه از خاندان عبدالمطلب هستم.
328- ای غلام لئیمی که پاسخ می گوئی، اگر علاقه به مرگ داری نزدیک بیا.
329- آی سگ درنده، کمی صبر کن (تا مرگ را ملاقات کنی) یا اینکه پشت به جنگ کرده برگرد و فرار کن.
امروز منم به فضل و توفیق خدای
غالب به شجاعت و اصالت همه جای
ای خصم اگر تو را بود مردن رأی
لطفی کن و با عربده نزدیک من آی

پاسخ امام علیه السلام به یکی از دشمنان در صفین

330- آی فرزند حیله گر مرا به جنگ می طلبی در صورتیکه شمشیر تیز در دست من است و آتش از آن می بارد.
331- هرگاه آنرا می جنبانم مرگ از آن می بارد. من بدون تردید آگاه هستم و فردی آگاه دارای فرهنگ است.
332- می دانم در جنگی که مدت ها ادامه داشته نیاز به نقشه نیست و بزودی و بدون تردید جنگ بزودی عوض میشود و پایان می یابد.
__________
1- مولا: غلام آزاد شده.
{صفحه 108}
ای صاحب بخت تیره ی روز سیاه
تا چند چنین فتاده باشی از راه
تیغی است مرا چه شعله آتش تیز
بگریز که یکبار نسوزی ناگاه

خطاب امام علیه السلام به حریث بن صباح در صفین

333- من علی علیه السلام و فرزند عبدالمطلب هستم. ما و خانه خدا به کتابهای آسمانی نزدیکتریم. (1)
334- بدون تردید و دروغ ما به پیامبر مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم صاحب پرچم اسلام، مقام ابراهیم و پرده های کعبه نزدیکتریم. ما بودیم که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را بر تمام عرب پیروز گردانیدیم.
پیغمبر حق مرا برادر می گفت
با جان و دل خویش برابر می گفت
من نصرت او در همه جا می کردم
آن دم که سخن ز شرع انور می گفت

خطاب امام علیه السلام به معاویه در لیلة الهریر

335- محال است! تا ستاره در آسمان می درخشد صفین خانه ما و خانه شماست.
336- (باید در این سرزمین بمانیم) تا شما بمیرید یا ما بمیریم نه ما و نه شما راهی برای فرار از محیط جنگ نداریم.
تا هست ستاره در این چرخ کبود
پیوسته میان ما جدل خواهد بود
یا تیغ اجل کشد فلک بر سر من
یا پاک کند نام تو ز لوح وجود
__________
1- احتمال دیگر عبارت: به خانه خدا سوگند ما به کتابهای آسمانی نزدیکتریم.
{صفحه 109}
حرف الباء
336- اِلی اَن تَمُوتُوا اَو نَمُوتَ وَ ما لَنا***وَ ما لَکُم عَن حَومَةِ الحَربِ مَهرَبٌ حومه محلّ جنگ
مدح اصحاب ظفرائین در صفین
337- یا اَیُّهَا السّائِلَ عَن اَصحابی***اِن کُنتَ تَبغی خَبَرَ الصَّوابِ
338- اُنبِئکَ عَنهُم غَیرَ ما تَکذابٍ***بِاَنَّهُم اَوعِیَةُ الکِتابِ اوعیة ظروف
339- صُبرٌ لَدیَ الهَیجاءِ وَ الضِّرابِ***فَسَل بِذاکَ مَعشَرَ الاَحزابِ 
ستایش عساکر نُصرت مأثر
340- اَلَم تَرَ قَوماً اِذ دَعاهُم اَخُوهُم***اَجَابُوا وَ اِن اَغضَب عَلَی القَومِ یَغضِبُوا هیجاء کارزار
341- فَهُم حَفِظُوا غَیبی کَما کُنتَ حافِظاً***لِقَومی اَجزی مِثلَها اَن تَغَیَّبُوا
342- بَنُو الحَربَ تَقعُد بِهِم اُمَّهاتُهُم***وَ ابآؤُهُم اباءُ صِدقٍ فَانجَبُوا صدق راست گفتن
مدح قبیله چند از عرب
343- الاَزدُ سَیفی عَلَی الاَعداءِ کُلِّهِم***وَ سَیفُ اَحمَدَ مَن دانَت لَهُ العَرَبُ
344- قَومٌ اِذَا فَاجَئُوا اَوفُوا وَ اِن غُلِبُوا***لا یَجحَمُونَ وَ لا یَدروُنَ مَا الهَرَبُ اجحام فرار کردن از حزب
345- قَومٌ لَبُوسُهُم فی کُلِّ مُعتَرَکٍ***بِیضٌ رِقاقٌ وَ داوُدِیَّةٌ سُلَبٌ 
346- اُلبیضُ فَوقَ رُؤُسٍ تَحتَهَا الیَلَبُ***وَ فِی الاَنامِلِ سُمرُ الخَطِّ وَ القُضُبٌ
347- اُلبِیضُ تَضحَکُ وَ الاجالُ تَنتَحِبُ***وَ السُّمرُ تَرعُفُ وَ الاَرواحُ تَنتَهِبُ
348- وَ اَیُّ یَومٍ مِنَ الاَیّامِ لَیسَ لَهُم***فیهِ مِنَ الفِعلِ ما مِن دُونِهِ العَجَبُ اسم کندم کون
الازد
{صفحه 110}

ستایش امام علیه السلام از اصحاب خود

337- ای کسی که از اطرافیانم میخواهی آگاه شوی، اگر میخواهی مطلب صحیح را بشنوی گوش فرادار.
338- درباره اصحاب خود، بدون اینکه دروغ پردازی کنم میگویم که از نظر علم، مخزن های قرآن و نگهبان آن هستند.
339- به هنگام جنگ و حمله قهرمان صبر هستند. اگر باور نداری از مردم احزاب بپرس.
هستند جماعتی که یاران منند
مستغرق بحر فضل و احبان منند
در محفل دین بحفظ قرآن کوشند
در معرکه ی نبرد قربان منند

ستایش امام علیه السلام از سربازان خود

340- مگر نمی بینی وقتی برادر آنان (علی علیه السلام) آنان را احضار میکند، محضر او میرسند و اگر علیه دشمن عصبانی شد آنها هم عصبانی میشوند.
341- سربازان من، پشت سر من اعتبار و اوامر مرا حفظ می کنند من هم به پاداش این خدمت، به هنگامی که غایب هستند مواظب آنان هستم.
342- اینان مرد جنگند، مادرانشان، آنان را از جنگ باز نداشته اند و پدرانشان، پدرانی شایسته بوده اند که اولادی خداپسند تحویل داده اند. (دامن پدر و مادر آنان پاک است).
جمعی که لباس مهر من می پوشند
پیوسته بحفظ غیب من می کوشند
از مشرب من چه بهره ای یافته اند
هر روزه می از جام صفا می نوشند
{صفحه 111}

ستایش از چند طائفه عرب

343- طائفه «اَزُد» در برابر تمام دشمنان شمشیر من هستند. و شمشیر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بودند که عرب تسلیم آنحضرت گردید.
344- طائفه ای هستند که بهنگام فاجعه، وفادارند و اگر شکست خوردند، از جنگ فرار نمی کنند، نمی دانند فرار چیست؟
یاران منند اهل شمشیر همه
مایل بخدا و از جهان سیر همه
معنای گریختن ندانند که چیست
باشند بزور حرب چون شیر همه
345- طائفه ای که در هر جنگی لباس تنگ می پوشند «وزره داودی» (1) را آنها را طریق کشتن دشمن بدست می آورند.
346- بر سر خود کلاه خود دارند و در زیر کلاه خود زره یمنی و در دست نیزه های گندمگون ساخت یمامه و تیرهای تراشیده دارند.
347- شمشیر ها می خندند و مرگ ها گریه می کنند، نیزه ها خود دماغ شده اند و روح دشمنان (با خانه های آنان) غارت می شود.
شد جامه قوم من زره روز مصاف
دارند تمام، نیزه سنگ شکاف
از بس که خورد نیزه این طائفه خون
پیدا شده است در سرش رمح رعاف
348- چه روزی را دیده اید که «طائفه ازد» کار عجیب و شگفت آور نکند؟!
349- پیاده ی طائفه ازد بر پیاده های روی زمین برتری دارد و سواره آنان بر سوارکاران.
__________
1- زره پیراهنی بوده که از حلقه های سیمی می ساخته ان و در جنگ می پوشیده اند که تیر برآنها اثر نکند. این پیراهن را داود پیامبر اختراع کرده است.
{صفحه 112}
حرف الباء
349- الاَزدُ اَزیَدُ مَن یَمشی عَلی قَدَمٍ***فَضلاً وَ اَعلاهُم قَدراً اِذا رَکِبُوا
350- وَ الاَوسُ وَ الخَزرَجُ القَومُ الَّذینَهُم***اوَوا فَاعطَوا فَوقَ ما وَهَبُوا شیمه خوی
351- یا مَعشَرَ الاَزدِ اَنتُم مَعشَرٌ اُنُفٌ***لا یَضعَفُونَ اِذَا مَا اشتَدَّتِ الحُقُبُ
352- وَفَیتُم وَ وَفاءَ العَهدِ شَیمَتُکُم***وَ لَم یُخالِط قَدیماً صِدقُکُم کَذِبٌ
353- اِذَا غَضِبتُم یَهَابُ الخَلقَ سَطوَتُکُم***وَ قَد یَهُونُ عَلَیکُم مِنهُمُ الغَضَبُ ذنب دم
354- یا مَعشَرَ الاَزدِ اِنّی مِن جَمیعِکُم***راضٍ وَ اَنتُم رُؤُسُ الاَمرِ لَا الذَّنبُ
355- لَن تَئاَسَ الاَزدُ مِن رُّوحٍ وَ مَغفِرَةٍ***وَ اللهُ یَکلَؤُکُم مِن حَیثُ ما ذَهَبُوا
356- طِبتُم حَدیثاً کَما قَد طابَ اَوَّلُکُم***وَ الشَّوکُ لا یُجتَنی مِن فَرعِهِ العَنِبُ شوک خار
357- وَ الاَزدُ جُرثُومَةٌ اِن سُوبِقُوا سَبَقُوا***اَو فُوخِرُوا فَخَرُوا اَو غُولِبُوا غَلَبُوا
358- اَو کُوثِرَوا کَثَرُوا اَو صُوبِرُوا صَبَرُوا***اَو سُوهِمُوا سَهَمُوا اَو سُولِبُوا سَلَبُوا
359- صَفَوا فَاَصفاهُمُ المَولی وِلایَتَه***فَلَم یَشُب صَفوَهُم لَهوٌ وَ لا لَعِبٌ لینة نرمی
360- هَینُونَ لَینُونَ خٌلقاً فی مَجالِسِهِم***لَا الجَهلُ یَعرُوهُم فیها وَ لَا الضَجَبُ
361- الغَیثُ اِمّا رَضُوا مِن دُونِ غائِلِهِم***وَ الاُسدُ تَرهَبُهُم یَوماً اِذا غَضِبُوا
362- اَندَی الاَنامِ اَکُفًّا حینَ تَساَلُهُم***وَ اَربَطُ النَّاسِ حاشاً اِن هُم نُذِبُوا
363- وَ اَیُّ جَمعٍ کَثیرٍ لا تُفَرِّقُه***اِذا تَدانَت لَهُم غُسَّانُ وَ النَّدَبُ 
364- فَاللهُ یُجزیهِم عَمّا اَتَوا وَ حَبَوا***بِهِ الرَّسُولَ وَ ما مِن صالِحٍ کَسَبُوا حبو عطا
{صفحه 113}
350- طائفه اوس و طائفه خزرج مردمی هستند که به مردم پناه می دهند و بیش از آنچه دارند عطا می کنند.
هر روز کند ظهور از یارانم
کاری که من از خوبی او درمانم
در جود و سخا نظیر این طائفه نیست
دارند بسی فضل که من می دانم
351- ای طائفه ازد شما قومی محترم هستید بهنگامی که سختی فرا رسد بخود ضعف راه نمی دهید.
352- وفای به عهد و پیمان اخلاق شماست وهیچگاه حرف راست شما با دروغ آغشته نگردیده است.
353- آنگاه که غضب می کنید همه از حمله شما می ترسند وگاهی غضب شما نسبت بمردم سست می گردد.
ای قوم شما گروه عالی قدرید
در بزم و صدق و احسان صدرید
اعداء همه از تیغ شما می ترسند
مردم چه کواکب و شما چون بَدرید
354- ای طائفه ی ازد من از تمام شما راضی هستم و شما گرداننده سیاست من هستید نه فرمانبردار.
355- شما طائفه ازد از رحمت و مغفرت خدا مأیوس نباشید خدا عمر شما را با بخشش و غفران بپایان می رساند.
356- همانند آغاز اسلام اینک هم پاکید، از شاخه خار هیچگاه انگور چیده نمی شود.
ای قوم من از شما چه گشتم خوشنود
بی شبهه جزای آن ز حق خواهد بود
{صفحه 114}
باشد حسب و نسب، شما را با هم
هستید درختی که برش باشد جود
357- طائفه ازد بنیانی است که اگر در مسابقه دویدن شرکت کنند پیروز می شوند، اگر پای شمارش امتیازهای طائفه ای به میان آید برنده اند و اگر صحبت چیرگی در بین باشد پیروزاند.
358- در میدان مقایسه ثروت و نفر برتر از دیگران ودر سرزمین صبر، بردبارتر از دیگران هستند. در مسابقه تیراندازی برنده و به هنگام ربودن امتیاز، بیش از دیگران امتیاز می برند.
359- پاک بودند، خدا هم دوستی خود را برای آنان برگزید در نتیجه پاکی آنان با خوشگذرانی و کارهای نامناسب آلوده نگردید.
360- طائفه ازد با وقاراند، در مجالس خود، خوش اخلاق می باشند، نه نادانی بر آنان فرود می آید و نه کاری که دارند فریاد می زنند.
یاران مرا فضل و کمال است بسی
وین طائفه نیستند کمتر ز کسی
دارند وفا و نرمخوئی همه دم
در جهل نمی زنند هرگز نفسی
361- اگر طائفه ازد راضی شوند، باران عطای ایشان است. به هنگامی که عصبانی شوند (و در چنگ حمله کنند) شیر از آنان می ترسد.
362- بهنگام درخواست از آنان سخاوتمند ترین مردم می باشند و بهنگامی که دلهای همه بر اثر دعوت بکار خطرناک می لرزد دلهای آنان آرامترین دلهاست.
363- آنگاه که طائفه غَسّان (ازد) (1) با یکدیگر نزدیک شوند و به تیراندازی بپردازند کدام گروه می تواند در برابر آنان دوام بیاورد و شکست نخورد؟!
364- خدا پاداش خدمات و عطاهای آنان را که در اختیار محمد صلی الله علیه و آله و سلم گذاشتند
__________
1- غسان اسم چاهی است که عده ای از طائفه ازد کنار آن زندگی می کردند.
{صفحه 115}
حرف التاء
خطاب بعثمان بن عفّان
365- فَاِن کُنتَ بِالشُّوری مَلَکتَ اُمُورَهُم***فَکَیفَ بَهذا وَ المُشیرُونَ غُیَّبٌ خصم دشمن
366- وَ اِن کُنتَ بِالقُربی حَجَجتَ خَصیمَهُم***فَغَیرُکَ اَولی بِالنَّبِیِّ وَ اَقرَبُ
تنبیه بر زوال و فنای دنیا
367- قَد رَاَیتُ القُرُونَ کَیفَ تَفانَت***دَرَسَت ثُمَّ قیلَ کانَ وَ کانَت
368- هِیَ دُنیا کَحَیَّةٍ تَنفُثُ السَّمَ***وَ اِن کانَتِ المَجَسَّةُ لانَت مجسّه محلّ لمس
369- کَم اُمُورٍ لَقَد تَشَدَّدَت فیها***ثُمَّ هَوَّنتُها عَلی فَهانَت 
در فنا دنیا و تشبیه او بخانه عنکبوت
370- اِنَّمَا الدُّنیا فَناءٌ لَیسَ لِلدُّنیا ثُبُوتٌ***اِنَّمَا الدُّنیا کَبَیتٍ نَسَجتَهُ العَنکَبُوتُ نسج بافتن
371- وَ لَقَد یَکفِیکَ مِنها اَیُّها الطالِبُ قُوتٌ***وَ لَعَمری عَن قَلیلٍ کُلُّ مِن فیها یَمُوتُ
بیان تغییر احوال زمان
372- اَلَم تَرَ اَنَّ الدَّهرَ یَومٌ وَ لَیلَةٌ***یُکَرانِ مِن سَبتٍ جَدیدٍ اِلی سَبتٍ
373- فَقُل لِجَدیدِ الثَّوبِ لابُلَّ مِن بَلی***وَ قُل لِاجتِماعِ الشَّملِ لابُلَّ مِن شِتَتٍ بلی کهنه کی
ترغیب نفس بدار عقبی
374- قَد کُنتَ مَیتاً فَصِرتَ حَیّاً***وَ عَن قَلیلٍ تَصیرُ مَیتاً
375- عِزِّ بِدارِ الفَناءِ بَیتاً***فَابنِ لِدارِ البَقاءِ بَیتاً شّتی پراکنده
ارشاد
{صفحه 116}
و کارهای نیکی که انجام دادند عنایت فرماید.
یاران منند بحر احسان و ادب
شیران دلاوراند در وقت غضب
در نصرت دین مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم می کوشند
یابن جَزا ز فیض فضلت یا رب
توضیح: طائفه ازد از سرزمین یمن برخاسته اند و در هر عصری مدافع معنویت بوده اند و این یک نمونه تاریخی:
آنگاه که سر امام حسین علیه السلام را پیش عبیدالله بن زیاد در کوفه آوردند عبیدالله گفت: اَلحَمدُللهِ الَّذی اَظهَرَ الحَقَّ وَ نَصَرَ اَمیرِالمُؤمِنینَ یَزید وَ حِزبِه وَ قَتلَ الکَذّابَ بنِ کَذّاب. (ستایش خدای را که حق را پیروز کرد و امیرالمؤمنین (یزید) و حزبش را پیروز گردانید و دروغگو فرزند دروغگو را بقتل رسانید.
عبدالله بن عَفیف ازدی بپاخاست، سخن عبیدالله بن زیاد را قطع کرد و گفت: ای دشمن خدا تو دروغگوئی و پدرت و آنکس که نماینده او هستی. آی پسر مرجانه فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را بقتل می رسانی و بجای صدیقان می نشینی؟!
عبیدالله بن زیاد حرف او را قطع کرد و دستور داد او را دستگیر سازند طائفه ازد حمله کردند و عبدالله را از چنگ مأموران ابن زیاد بیرون آوردند. در آن شرائط خفقان، خدمت بزرگی است.

سؤال امام علیه السلام از عثمان

365- اگر از طریق شوری به ریاست رسیدی، چه شورائی بود که مشورت کنندگان در آن نبودند؟!
366- و اگر از طریق خویشاوندی با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در برابر مخالف خود استدلال کردی و بریاست رسیدی، غیر تو (امام علی علیه السلام) به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از نظر علم و خویشاوندی نزدیکتر است.
{صفحه 117}
مقصود ز هستی خلایق مائیم
آئینه اسرار حقایق مائیم
گر پرده ز روی کار ما بردارند
در هر دو جهان از همه سابق مائیم
توضیح: عثمان بن عفان (خلیفه سوم) با رقیه و کلثوم دختران محمد صلی الله علیه و آله و سلم ازدواج کرد. یکی از دینا رفت دیگری را گرفت بهمین جهت به عثمان «ذوالنورین» (دارای دو نور) می گویند و امام علیه السلام که اشاره به خویشاوندی عثمان با امام علی علیه السلام می کند بهمین مطلب نظر دارد.
نه این دو دختر محمد صلی الله علیه و آله و سلم در ردیف حضرت زهرا علیها السلام بوده اند و نه عثمان در ردیف علی علیه السلام.

توجه به فنای دنیا

367- دیده ام که همردیفانم چگونه نابود شدند، پوسیدند و گفته شد مردی بود و زنی!
368- این دنیائی است که همانند مار زهر می دمد هر چند بدنش نرم است.
369- چه بسیار مشکلاتی که در آن به تنگ آمدم سپس آنها را برخود آسان گرفتم و آسان شد.
دنیا که ز داغ نیستی یافت نشان
ماری است برای کاملان زهر فشان
دارد هنری نیک که باشد آسان
بر هر که نکر سخت کوشی به کسان

دنیا خانه عنکبوت است

370- دنیا نابود است، دوامی ندارد. دنیا همانند خانه ای است که عنکبوت آن را یافته است.
371- توئی که دنبال لقمه نانی هستی بطور حتم آنچه هست برای تو کافی
{صفحه 118}
است و بجان خود سوگند بزودی تمام آنها که در روی زمین هستند از دنیا خواهند رفت.
دنیا که بود هستی او عین عدم
چون خانه عنکبوت باشد همه دم
گر اهل سعادتی سر حرص ببر
تا چند نهی به وادی جهل قدم

روزگار عوض می شود

372- مگر نمی بینی که روزگار شب و روز است؟! می روند و بر می گردند روز جدید، دنبال روز قدیم می رود.
373- با چنین وضعی (تغییر روزگار) به نو پوشیده بگو حتما باید کهنه شود و به گروهی که جمع شده اند بگو باید پراکنده شوید.
بر دهر منه دل که پشیمان گردی
وز بازی روزگار حیران گردی
هر چند که جمعیت ظاهر داری
ناگاه به دست خود پریشان گردی

توجه به آخرت

374- مرده (خاک) بودی زنده شدی و بزودی می میری.
375- به خانه ای که فانی می شود و خراب مغرور شده و دل بسته ای برای خانه ابدی ساختمان در نظر بگیر!
ده روز حیاتی که تو داری ای دل
شک نیست که می شود به مردن زائل
تا چند برای دار دنیا کوشی
باید که کنی سرای عقبی حاصل
{صفحه 119}
حرف التاء
376- بَیتٌ وَ ثَوبٌ وَ قُوتُ یَومٍ***یَکفی لِمَن فی غَدٍِ یَموُتُ غد فردا
377- وَ رُبَّما ماتَ نِصفَ یَومٍ***وَ النِّصفُ مِن قُومِةِ یَفُوتُ
ارشاد بقناعت و فراغت از سؤال
378- بَیتٌ یُوارِی الفَتَی وَ ثَوبٌ***یَستُرُ مِن عَورَةٍ وَ قُوتٌ
379- هذا بَلاغٌ لِمَن تَحَیَّی***وَ ذا کَثیرٌ لِمَن یَّمُوتُ بلاغ کافی
تحریص بر نفی حرص و قناعت بلقمه مقرّر
380- یا اَیُّهذا الطالِبُ المَبهُوتُ***حَسبُکَ مِمّا تَبتَغِیهِ القُوتُ
381- ما اَکثَرَ القُوتُ لِمَن یَمُوتُ
ارشاد بمخالفت نفس***و ترک لذات و شهوات حسرة افسوس
382- صَبَرتُ عَنِ اللَّذّاتِ لَمّا تَوَلَّتِ***وَ اَلزَمتُ نَفسی صَبرَها فَاستَمَرَّتِ
383- وَ مَا المَرءُ اِلّا حَیثُ یَجعَلُ نَفسَه***فَاِن اُطمِعَت تاقَت وَ اِلّا تَسَّلَتِ
384- اَقُولُ لِعَینی اَحبِسِی اللَّحَظاتِ***وَ لا تَنظُری یا عَینُ بِالسَّرَقاتِ سرقة دزدی
385- فَکُم نَظرَةٍ قادَت اِلَی القَلبِ شَهوَةً***فَاَصبَحَ مِنها القَلبُ فی حَسراتٍ
ارشاد بصبر در حوادث روزکار
386- خَلیلی لا وَ اللهِ ما مِن مُلِمَّةٍ***تَدُومُ عَلی حَیٍّ وَ اِن هِیَ جَلَتِ ملمّة حادثه
{صفحه 120}

توجه به قناعت

376- اطاقی، پارچه ای و خوراک یک روز برای کسی که فردا می میرد کافی است.
377- چه بسا وسط روز جان می دهد و نصف خوراک وی هم می ماند و از دست می رود.
چون داد خدا روزی یک روز تو را 
عیب است دیگر سؤال دریوزه تو را (1)
با خود نبری هیچ در آندم که بود
تقدیر از این گنبد فیروزه تو را

پرهیز از درخواست

378- اطاقی که انسان را پنهان سازد، پارچه ای که عورت شخص را بپوشاند و خوراکی،
379- بس است برای کسی که می خواهد زنده بماند و برای کسی که میمیرد زیاد است.
در آخر کار چون بخواهی مردن
وز تیغ هلاک جان نخواهی بردن
گر لقمه و خرقه ای مهیاست تو را
تا چند به هرزه خویش را آزردن

پرهیز از حرص

380- آی جستجو گر سرگردان، لقمه نانی از آنچه دنبال آن می دوی برای تو کافی است.
__________
1- دریوزه: گدائی، درخواست.
{صفحه 121}
381- این لقمه ی نان هم برای کسی که می میرد چقد زیاد است!
گر مُلکِ جم و سلطنت کی داری
غافل منشین که مرگ از پی داری
چون روزی یک روزه تو را بس باشد
این حرص و هوای نفس تا کی داری؟!

مبارزه با هوای نفس

382- به هنگام لذت ها خود را حفظ کردم و خود را به نادیده گرفتن لذتها متعهد ساختم تا استوار گردیدم.
383- موضع هر فردی در دست خود اوست، اگر راه طمع را باز کرد انسان حریص میشود و اگر نفس را کنترل کرد از انحراف محفوظ می ماند و آرام خواهد بود.
فریاد و فغان ز نفس اماره من
کو صبر جمیل تا کند چاره ی من
سر رشته صبر گر نباشد در کف
کی جمع شود این دل پاره من
384- به چشم خود می گویم زیر چشمی دیدن را زندان کن. ای چشم به دزدی (حرام) نگاه مکن
385- زیرا چه بسیار نگاههای کوچکی که به قلب، شهوت تزریق کرده و قلب از همان یک نگاه به چه غمهائی گرفتار شده است.
ای چشم که دیده ای بسی فیروزی
باید که نظر ز حسن خوبان دوزی
ترسم که زند آتش شهوت شعله
آنگاه تو در دوزخ حسرت سوزی

صبر در حوادث

386- آی دو دوست من بخدا سوگند هیچ حادثه ای برای زنده هر چند بزرگ باشد ابدی نخواهد بود.
{صفحه 122}
حرف التاء
387- فَاِن نَزَلَت یَوماً فَلا تَخضَعنَ لَها***وَ لا تَکثُرُ الشَّکوی اِذَا النَّعلُ زَلَّتِ زلّة لغزیدن
388- فَکَم مِن کَریمٍ یُبتَلی بِنَوائِبٍ***فَصَابَرَها حَتّی مَضَت وَ اضمَحَلَّتِ
در مذمّت کثرة کلامی و مدح خاموشی
389- اِنَّ القَلیلَ مِنَ الکَلامِ بِاَهلِهِ***حَسَنٌ وَ اِنَّ کَثیرَة مَمقُوتٌ ممقوت مبغوض
390- ما زَلَّ ذُو صُمتٍ وَ ما مِن مُکثِرٍ***اِلّا یَزِّلُ وَ ما یُعَابُ صَمُوتٌ
391- اِن کانَ یَنطِقُ ناطِقٌ مِن فِضَّةٍ***فَالصَّمتُ دُرٌّزانَهُ یاقُوتٌ صمت سکوت
در مدح از مکارم اخلاق
392- قَد ماتَ قَومٌ وَ ما ماتَت مَکارِمُهُم***وَ عاشَ قَومٌ وَ هُم فینَا کَاَمواتٍ
مرثیه حضرت خاتم النبییّن صلی الله علیه و آله و سلم
393- نَفسی عَلی زَفراتِهَا مَحبَوسَةٌ***یا لَیتَها خَرَجَت مَعَ الزَّفَراتِ زفرة ناله
394- لاخَیرَ بَعدَکَ فِی الحَیوةِ وَ اِنَّما***اَبکی مَخَافَةَ اَن تَطُولَ حَیوتِی
استجازه محاربه از سیّد عالم صلی الله علیه و آله و سلم
395- هَل یَدفَعُ الدَّرعُ الحَصینُ مَنِیَّةً***یَوماً اِذا حَضَرَت لِوَقتِ مَماتٍ منیّة مرک
396- اِنی لَاَعلَمُ اَنَّ کُلَّ مُجَمَّعٍ***یَوماً یَؤُلُ لِفِرقَةٍ وَ شَتَاتٍ
397- یا اَیُّهَا الدّاعِی النَّذیرُ وَ مِن بِهِ***کَشَفَ الاِلهُ رَواکِدَ الظُّلُماتِ
398- اَطلِق فَدَیتُکَ لِابنِ عَمِّکَ اَمرَه***وَ اَرِم عِداتَکَ عَنهُ بِالجَمَراتِ جمرة سنک 
فالموت
{صفحه 122}
387- در عین حال اگر حادثه ای برایت بوجود آمد خود را مباز و زیاد گلایه نکن. زیرا گاهی کفش و پای انسان می لغزد. (دنیا بدون حادثه نمی شود.)
388- چه بسا شایسته ای که به مصیبت ها و حوادث گرفتار می گردد و با اسلحه صبر با آنها نبرد می کند تا مصیبت پایان می یابد و مشکل برطرف می گردد.
هر فتنه که سر کشد به گردون عَلَمَش
تا چشم به هم زنی نماند رقمش
دانا بنشیند و صبوری ورزد
در ورطه ی فتنه گر بلغزد قدمش

کم گوئی و بجاگوئی

389- حرف کم برای کسی که درک کند خوب است و زیاد آن موجب غضب و عصبانیت گردد.
390- فرد ساکت هیچگاه نمی لغزد و هر پر حرفی می لغزد. کم گو سرزنش نمی گردد.
391- اگر مطلب گوینده نقره باشد، خاموشی مرواریدی است که یاقوت آن را زینت داده است./
راز دل خویش اگر پوشی به
وز گفتن بی فائده خاموشی به
هر چند سخن های تو چون دُر باشد
گر جوهر فضل خویش نفروشی به

نام و اخلاق نیک

392- ملتی می میرد اما خدمات و امتیازهای آنان همیشه زنده است و طائفه ای هم در میان ما زندگی می کنند که مثل مردگان هستند (اثر وجودی ندارند)
هر مرده که گوی نیکنامی برده
از لوح حیوة نام خود نسترده
{صفحه 124}
هر زنده که نفع او به مردم نرسد
در مذهب اهل فقر باشد مرده

در سوک خاتم النبیین صلی الله علیه و آله و سلم

393- جانم درناله ها زندانی است. ایکاش همراه ناله ها بیرون می آمد.
394- در زندگی پس از شما خیری نیست، من فقط برای این گریه می کنم که پس از شما عمرم طولانی گردد.
جانم که به قید تن اسیر است و زبون
ای کاش که آمدی خود و ناله برون
رفتی تو به خاک و اشک می ریزم من
از وهم که مدتی بمانم اکنون

اجازه جنگ از محمد صلی الله علیه و آله و سلم

 

395- آیا زره ی محکم آنگاه که مرگ آمد می تواند از مرگ جلوگیری کند؟!
396- من یقین دارم که تمام اجتماع ها روزی به جدائی و تفرقه منتهی میگردد.
از شصت قضا اگر رسد تیر قدر
دفعش نه زره کند نه جوش نه سپر
بزمی که بصورت ثریا دیدم
آخر چه بَناتِ نَعش شد زیر و زبر (1)
397- ای شخصیتی که مردم را بطرف خدا دعوت میکنی و بآنان اعلام خطر می نمائی وای کسیکه خدا به وسیله ی تاریکیهای ریشه دار را برطرف ساخت، 
398- فدایت گردم امر پسر عمویت (علی علیه السلام) را صادر کن تا دشمنانت را با پاره های سنگ و آتش متفرق گرداند.
__________
1- ثریا و بزم آن، جلوه ستارگان در شب که ستاره ثریا یکی از آنها است. و «بنات نعش» هم هفت ستاره در جهت قطب شمالی است که به دب اکبر و دب اصغر معروف است. در فارسی «هفت برادران» هم گفته شده است. نظر امام علیه السلام به جابجا شدن آنهاست.
{صفحه 125}
حرف التاء
399- فَالمَوتُ حَقٌّ وَ المَنِیَّةُ شَربَةٌ***تَاتی اِلَیکَ فَبادِرِ الزَّکَواتِ منیّة مرک
تهدید دشمنی که متوجّه حرب شده
400- یا جامِعاً لِشَملِهِ ساعاتِهِ***وَ دَنَت مَنِیَّتُهُ وَ حانَ وَفاتُه

بعدی

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 2473
  • کل نظرات : 40
  • افراد آنلاین : 16
  • تعداد اعضا : 22
  • آی پی امروز : 469
  • آی پی دیروز : 250
  • بازدید امروز : 5,439
  • باردید دیروز : 1,878
  • گوگل امروز : 6
  • گوگل دیروز : 15
  • بازدید هفته : 7,317
  • بازدید ماه : 15,528
  • بازدید سال : 255,404
  • بازدید کلی : 5,868,961