فوج

اشعاری که منسوب به امام علی علیه‌السلام است
امروز یکشنبه 17 تیر 1403
تبليغات تبليغات

دیوان امام عی (ع)2

دیوان امام علی علیه‌السلام: اشعاری که منسوب به امام علی علیه‌السلام است2

401- اِرجِع فَاِنّی عِندَ مُختَلَفِ القَنا***لَیثٌ بَکِرُّ عَلَی العِدیَ جُراتُه
نصیحت اصحاب سعادت انتساب در صفین
402- دَبُّوا دَبیبَ النَّملِ لا تَفُوتُوا***وَ اَصبِحُوا فی حَربِکُم وَ بیتُوا حان قرب
403- کَیما تَنالُوا الدّینَ اَو تَمُوتُوا***اَو لا فَاِنّی طالَ ما عُصِیتُ
404- قَد قُلتُم لَو جِئنا فَجِئتُ***لَیسَ لَکُم ما شِئتُم وَ شِئتُ
405- بَل ما یُریدُ المُحیِیَ المُمیتُ لیث شیر
بیان انکه فرح لازم اندوه است او فرج تابع مکروه
406- اِذَا لِنائِباتُ بَلَغنَ المَدیَ***وَ کادَت تَذُوبُ لَهُنَّ المُهَجُ مهجه جان
407- وَ حَلَّ البَلاءُ وَ بانَ العَزا***فَعِندَ التَّناهی یَکُونُ الفَرَجُ
در احتیاج بجهل در بعض اوقات
408- لَئِن کُنتَ مُحتاجاً اِلَی العِلمِ اِنَّنی***اِلَی الجَهلِ فی بَعضِ الاَحانینَ اَحوَجُ
409- وَلِی فَرَسٌ لِلحِلمِ بِالحِلمِ مُلجَمٌ***وَلِی فَرَسٌ لِلجَّهلِ بِالجَهلِ مُسرَجٌ سَرج زین
410- فَمَن شاءَ تَقویمی فَاِنّی مُقَوِّمٌ***وَ مَن شاءَ تَعویحی فَاِنّی مُعَوِّجٌ
{صفحه 126}
399- مرگ حق است و مردن، شربتی است که برای انسان می آید بنابراین باید به کارهای نیکی که سبب طهارت جان هستند پیشی بگیری.
ای هر دو جهان زنور رویت روشن
بگذار که روبرو شوم با دشمن
از مرگ مرا نیست هراسی در دل
حق است به آن توان رهیدن از تن

تهدید دشمن

400- ای کسی که ساعتها، خود را جمع و جور کرده ای (تا جنگ کنی) ای کسی که مرگ فرا رسیده و مردنت نزدیک شده است،
401- برگرد که من به هنگام نیزه زدن شیری هستم که دلیری ها را بر سر دشمن می بارم.
ای آمده بهر جنگ من تند و دلیر
طبع تو مگر ز جان شیرین شد سیر
بر گرد که ناگه نگردی کشته
آن دم که مرا غضب بگیرد چون شیر

پند به اصحاب خود در صفین

402- مانند مور آهسته حرکت کنید، فرصت ها را از دست ندهید، روز جنگ کنید و شب بخوابید. 
403- با این روش یا به زنده کردن دین دست می یابید و یا در راه خدا جان میدهید یا نافرمانی مرا می کنید که تازگی ندارد من مدت هاست نافرمانی می شوم.
404- می گفتید ایکاش پیش ما می آمدی و من آمدم، نه خواسته ی شما مطرح است و نه خواسته ی من،
405- بلکه آنچه خدای جانبخش و جانگیر اراده کرده باید اجرا گردد.
{صفحه 127}
ای اهل وفا چه حرب آغاز کنید
آهنگ نشاط و خرمی ساز کنید
شمشیر شما کلید فتح و ظفر است
ابواب امل به روی خود باز کنید

تاریخ پیروزی

406- آنگاه که سختی ها به انتها رسید و نزدیک است جانها بخاطر سختی ها آب گردد،
407- و آنگاه که بلا فرود آید و صبر به پایان برسد، در چنین نهایت هائی پیروزی میدرخشد (و سختی ها به پایان میرسد.)
ای باخته اسباب فراغت ناگاه
از غم نشود تیره دماغت ناگاه
بر ظلمت روزگار گر صبر کنی
روشن شود از غیب چراغت ناگاه

گاهی باید نادان بود

408 - اگر به علم نیازمندم، بعضی وقت ها به نادانی نیازمندترم.
409- اسبی از حلم دارم که با صبر آنرا لجام زده و مهار کرده ام و اسبی از جهل دارم که با نادانی، آنرا زین نموده ام (و در کنترل من است).
هر چند که من ز عقل و شرعم آگاه
محتاج شوم به ترک حکمت ناگاه
در هر صفتی که رو نماید طاقم
من مظهر جامعم بتوفیق اله
410- بنابراین، هر کس که بخواهد مرا از سوی جهل بطرف راستی بکشاند من می پذیرم و هر کس بخواهد مرا بطرف کجی جهل سوق دهد می پذیرم.
{صفحه 128}
حرف الجیم
411- وَ بِالجَهلِ لا اَرضی وَ لا هُوَ شَیمتَی***وَ لکِنَّنی اَرضی بِهِ حینَ اَحوَجُ شیمه داب
412- فَاِن قالَ بَعضُ النّاسِ فیهِ سَمَاجَةُ***فَقَد صَدَقُوا وَ الذُلُّ بِالحُرِّ اَسمَجُ
413- اَلا رُبَّما ضاقَ الفَضاءُ بِاَهلِهِ***وَ اَمکَنَ ما بَینَ الاَسِتَّهِ مَخرَجٌ
خطاب بفاطمه زهرا وقت توجه بمحاربه اعدا
414- قَربی ذَا الفَقارِ فاطِمُه مِنّی***فَاَخی السَّیفُ کُلُّ یَومٍ هِیاجٍ هیاج قتال
415- قَرِّبی صارِمَ الحُسامَ فَاِنّی***راکِبٌ فِی الرِّجالِ نَحوَ الهِیاجِ
416- وَرَدَ الیَومَ ناصِحاً یَنذُرُ النّاسَ***جُیُوشٌ کَالبَحرِ ذِی الاَمواجِ جیش سپاه
417- وَرَدُوا مُسرِعینَ یَبغُونَ قَتلی***وَ اَبیکَ المَحبُوُّ بِالمِعراجِ
418- وَ خَرابَ الاَوطانِ وَ قَتلَ النّاسِ***وَ کُلٌّ اِذَا اَصبَحَ لاجٍ
419- سَوفَ اُرضِی المَلیکَ بِالضَّربِ ما***عِشتُ اِلی اَن اَنالَ ما اَنَا راجٍ
420- مِن ظُهُورِ الاِسلامِ اَو یَاتِی المَوتُ***شَهیداً مِن شاخِبِ الاَوداجِ محبو معطی
شکایت از دوستان منافق
421- کُلُّ خَلیلٍ لی خالَلتُهُ***لا تَرَکَ اللهُ لَهُ واضِحَة اوداج رها کردن
422- فَکُلُّهُم اَروَعُ مِن ثَعلَبٍ***ما اَشبَهَ اللَّیلَةَ بِالبارِحَةِ
بیان این مخالطت و مصاحبت
423- اَصحَب خِیارَ النّاسِ تَنجُ مُسَلِّماً***وَ مَن صَحِبَ الاَشرارَ یَوماً سَیُجرَحُ بارحه شب کذشته
و ایّاک
{صفحه 129}
411- نه به نادانی ماندن تن در میدهم و نه روش من است بلکه به هنگامی که خیلی نیازمند به آن شدم می پذیرم.
آئینه اسماء خدا شد دل من
مجموعه اسرار قضا شد دل من
تا شاه سرا پرده اطلاق شدم
از قید کج و راست جدا شد دل من
توضیح: نظر امام علیه السلام (قبول نادانی) مربوط بمسائلی است که علل آن از اختیار انسان خارج است و دردست خداست که باید تسلیم خدا بود و در برابر وی ابراز وجود نکرد.
احتمال دیگر اینکه برای حفظ وحدت اجتماع در مسائلی که مردم نمی توانند حقایق را درک کنند، باید مثل آنها نادان شد و خلاف مسیر اجتماع گام برنداشت که خلاف مسیر اجتمع و افکار آن گام برداشتن یک نوع انتحار عنوانی است. 
پیامبران الهی هم که برخلاف مسیر اجتماعی گام برمی داشته اند با برنامه خاصی آغاز کرده و تکلیف را به انجام میرسانیده اند و حساب آنان جداست.
412- اگر مردم میگویند دروجود علی علیه السلام نقص است، راست میگویند، ذلت برای آزاد مرد، نقص بزرگتری است.
413- توجه داشته باشید که گاهی محیط زمین با آن فراخی، برای ساکنان آن (بخاطر فشار) تنگ میگردد و ناگزیر از میان نیزه هائی که فرود می آید می تواند فرار کند.
هردم ز بیابان جفا قافله ای 
آیند و کنند از من مسکین گله ای
لیکن چه کنم که کرده تقدیر خدا
در گردن هر طائفه ای سلسله ای
{صفحه 130}

گفتگو با فاطمه علیها السلام موقع حرکت برای جنگ

414- ای فاطمه علیها السلام ذوالفقار را برای من بیاور، که شمشیر در روز جنگ برادر من است.
415- شمشیر تیزم را بیاور که من در میان مردمی که بسوی میدان جنگ در حرکت هستند میخواهم حرکت کنم و به شترهای مست حمله.
416- امروز لشکریانی که همانند امواج دریا تلاطم هستند نیکخواهی را که بمردم اعلام خطر میکند مورد تهدید قرار داده اند.
417- خیلی سریع آمده اند و بفکر قتل من هستند، پدرت هم پیشکش آسمان گردیده و بمعراج رفته است.
418- اینان بفکر ویران کردن خانه ها و قتل مردم اند و همه مردم که به تنگ آمده بمن پناه آورده اند.
ای نور دو چشم من بیاور شمشیر
تا جنگ کنم به دشمنان همچون شیر
هر کس که به قصد خون من گشت دلیر
گویا ز حیوة خویشتن باشد سیر
419- تا زنده باشم با حمله به دشمن، خدا را خوشنود گردانم تا به آرزوی خود برسم.
420- آرزوی من اینست که اسلام پیروز گردد و یا مرگ فرا رسد و رگهای گردنم قطع گردیده شهید شوم.
خواهم که ز فیض حق سعادت یابم
آئین بزرگی و سیادت یابم
شمشیر زنم که شرع دین فاش شود
تا من بمراد خود شهادت یابم
{صفحه 131}

شکایت از دوستان دورو

421- با هر رفیقی که دوستی کردم (با من ناسازگاری کرد) خدا لبخندی برای وی باقی نگذارد.
422- زیرا هر کدام انسان را بیش از روباه بازی میدهند، راستی که چقدر امشب و دیشب با هم شباهت دارد.
تا چند به مهر دوستان می نازی
این طائفه را نیست به جز غمازی (1)
روباه وشند (2) و وقت حیله کردن
گر شیر نرمی، خوری از ایشان بازی

با چه کسی دوستی کنیم؟

423- با افراد شایسته رفاقت کن سالم میمانی. کسی که با اشرار دوستی کند، بزودی (از وی) مجروح خواهد شد.
424- مواظب باش با نادان شوخی نکنی، زیرا از وی عملی می بینی که از آن خوشت نخواهد آمد.
425- هرکس به تو نزدیک می شود، آبروی او را مبر و به او فحش مده که همانند سگ دیوانه ای خواهی شد که بی جهت پارس میکند.
با مردم نیک شو مصاحب ای دل
باشد که به حق شوی مناسب ای دل
بگذر ز مزاح و ترک بد نفسی کن
تا حق بدهد تو را مطالب ای دل
426- آنگاه که سخاوتمندی پیش تو آمد و نیازی به تو داشت همانند بزرگواران آزادمرد پاسخ شایسته به او بده!
__________
1- غماز: کسی که با چشم و ابرو سخن میگوید.
2- روباه وش: روباه صفت، حیله گر.
{صفحه 132}
حرف الحاء
424- وَ اِیّاکَ یَوماً اَن تُمازَحَ جاهِلاً***فَتَلقَی الَّذی لا تَشتَهی حینَ تَمزَحُ مزاح شوخی
425- وَ لا تَکُ عَریضاً تُشاتِمُ مَن دَنی***فَتُشبِهُ کَلباً بِالسَّفاحَةِ یَنبَحُ بالسفاهة
426- اِذا ما کَریمٌ جاءَ یَطلُبُ حاجَةً***فَقُل قَولَ حُرٍّ ماجِدٍ یَتَسَّمَحُ
427- فَبِالرَّاسِ وَ العَینَینِ مِنّی قَضاؤُها***وَ مَن یَشتَری حَمدَ الرِّجالِ سَیَربَحُ 
ستایش رفق و تأنّی و مُدارا
428- الرِّفقُ یُمنٌ وَ اَلاَناةُ سَعادَةٌ***فَتَاَنِّ فی اَمرٍ تُلاقِ نَجاحاً شتم دشنام دادن
نهی از افشاء اسرار
429- فَلا تُفشِ سِرَّکَ اِلّا اِلَیکَ***فَاِنَّ لِکُلِّ نَصیحٍ نَصیحاً
430- فَاِنّی رَاَیتُ غُواةَ الرِّجا***لِ لا یَترُکُونَ اَدیماً صَحیحاً نباح بانک سک
امر بعبادت و نهی از بیهُوده کفتن
431- اِغتَنِم رَکعَتَینِ زُلفی اِلَی اللهِ***اِذَا کُنتَ فَارِغاً مُستَریحاً اناة درنک و مدارا
432- فَاِذا هَمَمتَ بِالقَولِ فِی البا***طِلِ فَاجعَل مَکانَهُ التَّسبیحَا
شرح مقاتله لیلة الهرّیر داج تاریک
433- اللَّیلُ داجٍّ وَ الکُباشُ تَنتَطِح***نِطاحُ اُسدّما اَریها تَصطَلِح نطاح سرزدن
434- اُسدُ عَرینٍ فِی اللِّقاءِ قَد مَرَح***مِنها نِیامٌ وَ فَریقٌ مُنبَطِح کبش نیش
435- فَمَن نَّجابِرَ اسِهِ فَقَد رَبِح
{صفحه 133}
427- با سر و چشم هم بگو، کارت را انجام میدهم. کسی که ستایش مردان را خریداری کند، خیلی زود سود میبرد.
ای گشته میان اهل توفیق عَلَم
وز حرف وفا کشیده بر چهره رقم
پیوسته مهم مستمندان می ساز
تا فاش شود نام تو در فضل و کرم

سفارش به ملایمت

428- مدارا، برکت دارد، ملایمت، سعادت آفرین است بنابراین در هر کلامی که با دقت و مدارا وارد شوی به پیروزی دست می یابی.
خواهی که ز بخت آب و رنگت باشد
یابد که به هر کار درنگت باشد
سررشته صبر گر به چنگت باشد
فیروزی و فتح چون نهنگت باشد

اسرارت را حفظ کن

429- راز خود را پیش کسی فاش مکن، زیرا هر رفیقی، دوستی دارد.
430- من گمراهان را دیده ام که هیچ پوستی را صحیح رها نمیکنند.
ای دوست مگو سرّ دل خویش به کسی
آئینه ی دل تیره مگردان بنفس
چون غنچه زبان خویشتن کش به دهان
تا چند کنی هرزه در آئی چه جَرَس

پرهیز از بیهوده گوئی

431- هنگامی که بیکاری و استراحت میکنی، از فرصت استفاده کن و دو رکعت نماز برای به خدا نزدیکتر شدن بخوان.
{صفحه 134}
432- آنگاه که بفکر حرف باطل افتادی که بگوئی، به جای آن ذکر خدا را بگو.
ای برده به بام نه فلک توسنِ (1) فکر
وز طبع تو زاده هر نفسی معنی بکر
آن دم که به بیهوده دلت میل کند
باید که به جای آن کنی حق را ذکر

داستان لَیلَةُ الهِرّیر

در جنگ صفین یک شب حمله شدید شروع شد و بر اثر شدت حمله صداهای سربازان در هم افتاده بود و نمایش صدای سگ ها را می داد لذا به لیلة الهریر معروف گردید.
433- شب تاریک است و قوچ ها به یکدیگر شاخ میزنند شیران می غرند و بجان هم افتاده اند، فکر نمیکنم با هم صلح کنند.
434- شیران بیشه ای که در بحران نبرد بر اثر نشاط به غرور افتاده اند، دسته ای خوابیده و گروهی دیگر به رو افتاده اند.
435- هر کس سر خود را به سلامت ببرد سود کرده است.
شیران دلاوراند امشب در جنگ 
سررشته فتح ونصرت آرند به چنگ
دارند زخون دشمنان هر دم رنگ
یارب نشود توسن این طائفه لنگ

رستگاری در سایه ازدواج

436- مردی که زن دارد و او را روی فرش می خواباند سپس در خواب فرو میرود رستگار است.
__________
1- توسن: اسب سرکش.
{صفحه 135}
حرف الخاء
تحسین فراغت باحسن وجوه بلاغت
436- اَفلَحَ مَن کانَت لَهُ مَزَخَّة***یَزُّخُها ثُمَّ یَنامُ الفَخَّه مزخّه زن
نصیحت قرّة العین امام حسن علیه السلام
437- عَلَیکَ بِبّرِّ الوالِدَینِ کِلَیهِما***وَ بِرِّ ذَوِی القُربی وَ بِرِّ الاَباعِدِ فحّه خواب بعد از جماع
438- وَ لا تَصحَبَنَّ اِلّا تَقِیاً مُهَذَّباً***عَفیفاً زَکیاً مُنجِزً الِلمَواعِدِ
439- وَ قارِن اِذا قارَنتَ حُرّاً مُؤَدَّباً***فَتًی مِن بَنِی الاَحرارِ زَینَ المَشاهِدِ
440- وَ کُفَّ الاَذی وَ احفَظ لِسانَکَ وَ ارتَعِب***فَدیَتُکَ فی وُدِّ الخَلیلِ المَساعِدِ
441- وَ غُضَّ عَنِ المَکرُوهِ طَرفُکَ وَ اجتَنِب***اَذَی الجارِ وَ استَمسَک بِحَبلِ المَحامِدِ
442- وَ کُن واثِقاً بِاللهِ فی کُلِّ حادِثٍ***یَصُنکَ مَدَی الاَیّامِ مِن عَینِ حاسِدٍ
443- وَ بِاللهِ فَاستَعصِم وَ لا تَزجُ غَیرَهُ***وَ لا تَکُ لِلنَّعماءِ عَنهُ بِجاحِدٍ منافسه مجاهد بانفس
444- وَ نافِس بِبَذلِ المالِ فی طَلَبِ العُلی***بِهِمَّةِ مَحمُودُ الخَلائِقِ ماجِدٍ
445- وَ لا تَبنِ لِلدُّنیا بِناءَ مُؤَمِّلٍ***خُلُوداً فًما حَیٌّ عَلَیها بِخالِدٍ
446- وَ کُلَّ صُدیقٍ لَیسَ للهِ وُدُّه***فَنادَ عَلَیهِ هَل بِهِ مِن مُزایِدٍ ودّ دوستی
تهیّج نفس ناطقه بکسب فضائل
447- وَ ذی هِمَّةٍ لَم تَرضَ بِالضَّیمِ نَفسَهُ***فَاَصبَحَ قَرماً هِبرِزیّاً مُمَجَّداً
448- اِذَا خامَرَتهُ بِالنَّدی اَریَحِیَّةٌ***تُخالُ اهتِزازَ الرُّمحِ فیهِ تَرَدُّداً قرم مهتر
الی الله
{صفحه 136}
خوشحال کسی که آورد زن به نکاح
باشند انیس هم به آئین صلاح
در مزرع او دانه خویش افشاند
پس خواب کند به کام دل تا به صباح

اندرز به امام حسین علیه السلام

437- برای تو لازم است به پدر و مادر هر دو نیکی کنی. به خویشاوندان محبت و به بیگانگان لطف نمائی.
438- فقط با پارسای پاکسرشت که عفیف و نجیب است و به وعده خود وفا میکند رفاقت کن.
439- آنگاه که خواستی ازدواج کنی با پیمان ببندی با مؤدب و جوانمردی که از دودمان آزادگان و زینت بخش مجالس است معاهده ببند.
هر کس که نشانه ی سعادت دارد
با خلق جهان به لطف عادت دارد
پیوسته شود رفیق شخصی که ز بخت
علم و ادب و نور و عبادت دارد
440- مردم را آزار مده! زبانت را حفظ کن. قربانت گردم در محبت به رفیقی که تو را یاری میکند رغبت بیشتری داشته باش.
441- چشم خود را از کار بد ببند و از آزار همسایگان پرهیز کن و به خط ستایش ها و کار خوب پناه ببر.
خواهی که رسد به آسمان پایه ی تو
وز فیض خدا راست شود پرچم تو
باید که ز آفتاب فضیلت هر روز
پر نور شود خانه ی همسایه تو
442- در هر حادثه ای بخدا تکیه کن تا خدا از چشم حسودان همیشه محفوظت
{صفحه 137}
دارد.
443- فقط بخدا تکیه کن و به امید دیگری مباش و هیچگاه نعمت های خدا را نادیده مگیر.
چون یافته ای ز فیض حق انعامی
زنهار منه برای شیطان گامی
بی حکم قضا نمی شود اِکرامی
از غیر خدا مخواه هرگز کامی
***
تا صد غم و رنج را تحمل نکنی
یک نکته ی تحقیق تامل نکنی
خواهی که خدا پاس تو دارد همه دم
باید که دمی ترک توکل نکنی
444- برای رسیدن به بزرگواری و پیشی گرفتن از دیگران با بخشش مال و همت شایستگان و پاکسرشتان حرکت کن.
445- در دنیا ساختمانی را بر اساس ماندن ابدی بنا مگذار، زیرا زنده هیچگاه روی زمین جاویدان نخواهد بود.
446- هر دوستی که با تو برای خدا دوستی نمی کند، او را حراج کن و از دست بده.
دنیا چه به کس وفا نخواهد کردن
خوش نیست برای جمع آن بد کردن
هر کس که نه از بهر خدا یار تو شد
فرض است تو را یاری او رد کردن
برای کسب فضائل بکوش
447- صاحب همتی که خود را برای ظلم راضی نساخت، بزرگوار، خوشنام
{صفحه 138}
حرف الدال
449- اَبَی اللهُ اِلّا اَن یَکوُنَ مَعَظَّماً***هِماماً کَریماَ باذَخَ المَجدِ اصَیدَا اصید پادشاه متکبّر
450- لَقَد سایَرَ الاَیّامِ حَزماً وَ حیلَةً***فَاصبَحَتِ الاَیّامُ تُزهی بِاَغیدَا
451- وَحَلَّ بِاَعلی ذَروَةِ الفَخرِ سامِیاً***وَ اَبدی سِماحاً بَینَ ذاکَ وَ سُوداً
452- وَ مَا الفَخرُ اِلّا اَن یَکُونَ مُوَفَّقاً***مُعاناً بِنَصرِ اللهِ عَبداً مُسَدَّداً
453- فَکُم مِن فَتًی لَم یَعرَ مِن حُلَلِ التُّقی***وَ کَم مِن فَتًی بِاللهِ اَضحی مُؤَیَّداً اغید نازک اندام
454- اَلا رُبَّما شَدَّ الکَریمُ اعتِزامَه***فَصارَ عَلَی الاَعداءِ سَیفاً مُهَنَّداً
455- وَ مَا السَّیفُ ما قَد کانَ فی بَطنِ جَفنِهِ***بِسَیفٍ وَ لکِن ما تَبَدَّی مُجَرَّداً
ارشاد بتوقف اکتساب معالی بمشقّت ایام و سهر لیالی حلّی زیور
456- اَعاذِلَتی عَلی اِتعابِ نَفسی***وَ رَعیی فِی السُّری رَوضَ السُّهارِ
457- اِذا شامَ الفَتی بَرقَ المَعالی***فَاَهوَنُ فائِتٍ طیبُ الرُّقادِ
امر بمسافرت و بیان فوائد و ثمرات ان جفن نیام
458- تَغَرَّب عَنِ الاَوطانِ فی طَلَبِ العُلی***وَ سافِر فَفِی الاَسفارِ خَمسُ فَوائِدٍ
459- تَفَرُّجُ هَمٍّ وَ اکتِسابُ مَعیشَةٍ***وَ عِلمٌ وَ ادابٌ وَ صُحبَتَهُ ماجِدٍ عاذل ملامت کننده
460- فَان قیلَ فِی الاَسفارِ ذُلٌّ وَ مِحنَةٌ***وَ قَطعُ الفَیافی وَ ارتِکابُ الشَّدائِدِ
461- فَمَوتُ الفَتی خَیرٌ لَهُ مِن قِیامِه***بِدارِ هَوانٍ بَینَ واشٍ وَ حاسِدٍ فیفاء بیابان بی اب
بیان توقّف جمیع امور بامر خداوند غفور
{صفحه 139}
و محترم خواهد بود.
448- آنگاه که بزرگواری را با سخاوت و اخلاق نیک آمیخت حملاتی که به وی میگردد بخوبی دفع میشود.
449- خدا سفارش کرده است که به شخصیتی که بزرگوار، سخاوتمند و محترم است، احترام گذاشته شود. (خدا هم به او مقام میدهد)
هر کس که نکرد طبع او میل ستم
وز فضل کند با همه کس لطف و کرم
شک نیست که عاقبت بزرگی یابد
وز علم شود در همه آفاق عَلَم
450- با روزگار وی، هوشیاری و چاره سازی همسفر بوده است در نتیجه شبانه روز به نازک اندام فخر میفروشد.
451- چنین فردی به اعلی درجه افتخار دست می یابد و سخاوت را در میان بزرگواری و احیتاط آشکار می سازد.
هر کس که ز ارباب عبادت باشد
در خدمت او بخت و سعادت باشد
ایام به علم و جود او فخر کنند
در چهره ی او نور سیادت باشد
452- فخر وقتی صحیح است که بنده خدا از طرف الله یاری گردد و حفظ شود.
453- زیرا چه بسیار جوانانی که از زیور پرهیزگاری بیرون نیامده و چه جوانمردانی که از طرف خدا حمایت گردیده اند.
خوش نیست به غیر حق تفاخر کردن
با دشمن و با دوست تکبر کردن
پیمانه یک دل که ساخت استاد ازل
باید ز شراب فیض او پر کردن
{صفحه 140}
454- توجه داشته باشید که چه بسا شخص بزرگوار تصمیم می گیرد و بر اثر تصمیم شمشیری تیز و آتشبار می گردد.
455- شمشیر تا موقعی که در غلاف است ارزش شمشیر ندارد بلکه آنگاه که از غلاف بیرون آمد و خودنمائی کرد ارزش پیدا میکند.
ای با همه کس ز عقل و دانش زده لاف
گر نیست در آنچه گفته ای رنگ گزاف
آثار کمال و فضل خود ظاهر کن
تا چند بود تیغ تو پنهان به غلاف

کسب فضیلت با زحمت زیاد

456- ای کسی که ازمن بد می گوئی که چرا خود را به زحمت انداخته ام، و شب در مرغزار بی خوابی حرکت میکنم. (و شب را بیدارم)
457- پاسخ تو این است که وقتی جوانمرد برق پیروزی را احساس کرد، می بیند بی ارزش ترین چیزها که از دست داده خواب لذتبخش شب بوده است.
ای کرده هوس که مرد دانا باشی
در علم و نظر واقف و بینا باشی
باید که ز خواب و خور مُبَرّا باشی
تا همچه ملک از همه اعلی باشی
458- امر به مسافرت 
برای بدست آوردن شخصیت باید به غربت بروی و مسافرت کنی، زیرا در مسافرت پنج فائده وجود دارد:
459- برطرف شدن غم و غصه، بدست آوردن بودجه زندگی، کسب دانش، اطلاع از آداب زندگی و رفیق شدن با بزرگواران.
جمعی که رموز عشق دریافته اند
کام دل خویش در سفر یافته اند
{صفحه 141}
علم و ادب و خرمی و کسب معاش
در صحبت ارباب نظر یافته اند
460- اگر گفته شود در مسافرت ها ذلت، زحمت، رنج گرسنگی و تشنگی بیابان و قبول سختی ها وجود دارد،
461- پاسخ آن این است که مرگ جوان بهتر از ماندن در منطقه ای است که ذلت از طرف سرزنش کنندگان و حسودان برای وی ببارد.
هر چند که در سفر ملامت باشد
وز هر طرفی غصه حوالت باشد
زان به که شوی مقیم در خانه خویش
وز اهل وفا تو را خجالت باشد

خواست خدا شرط هر کار است

462- آنگاه که از طرف خدا به جوانمرد کمک نشود، نسبت به آن چیزی که علاقه دارد انجام گردد فقط زحمت های وی برای او می ماند ولی به ثمر نمیرسد.
چون هستی هر چه هست از نور خداست
بی حکم خدا نمی شود چیزی راست
تدبیر تو گر خلاف تقدیر قضاست
دانند محققان که بی شبهه خطاست

خدا آنچه صلاح بداند رزق میدهد

463- اگر رزق مردم بر اساس مقدار شایسته بودن بنده پیش خدا بود،
464- کسی که کارگر است نوکر میخواست، نحسی بکلی نبود و همه جا سعادت می درخشید.
465- و باز روزگار نسبت بمردم خود یکنواخت بود و همه جا سیادت و بزرگواری حکومت میکرد،
{صفحه 142}
حرف الدال
462- اِذَا لَم یَکُن عَونٌ مِنَ اللهِ لِلفَتی***فَاَکثَرُها یُمنی عَلَیهِ اجتِهادُهُ نحس بداختر
بیان انکه امور بر وفق تقدیر الهی است
463- لَوکانَتِ الاَرزاقُ تَجری عَلی***مِقدارِ ما یَستَاهِلُ العَبدِ
464- لَکانَ مَن یَخدِمُ مُستَخدِماً***وَ غابَ نَحسٌ وَ بَداسَعدٌ
465- وَ اعتَدَلَ الدَّهرُ اِلی اَهلِهِ***وَ اَتَّصَلَ السُّودَدُ وَ المَجدُ سودد سیادت
466- لکِنَّها تَجری عَلی سَمِتها***کَما یُریدُ الواحِدُ الفَردُ
مذمّت جمعی که بصورت انسانند
467- ما اَکثَرَ النّاسَ لابَل ما اَقَلَّهُم***وَ اللهُ یَعلَمُ اَنّی لَم اَقُل فَنَداً فند دروغ
468- اِنّی لَاَفتَحُ عَبنی حینَ اَفتَحُها***عَلی کَثیرٍ وَ لکِن لااَری اَحَداً
تنبیه بر احتراز از یاران منافق
469- مَن لَم یُرِدکَ فَخَلِّه لِمُرادِهِ***لا تَحزَنَّنَ لِهَجرِهِ وَ بِعادِهِ حزن اندوه
تفصیل مراسم محبّت و مودّت
470- اِذَا مَا المَرءُ لَم یَحفَظ ثَلثاً***فَبِعهُ وَ لَو بِکَفٍِ مِن رِمادٍ بعاد دور شدن
471- وَفاءً لِلصِّدیقِ وَ بَذلَ مالٍ***وَ کِتمَانَ السَّرائِرِ فِی الفُؤادِ
بیان انکه دوست دشمن دشمن است
472- صَدیقُ عَدُوِّی داخِلٌ عَدُوّی***وَ اِنّی لِمَن وَدَّ الصَّدیقَ وَدُودٌ رماد خاکستر
فَلا
{صفحه 143}
466- (رزق بر اساس مقدار ارزش فرد نیست) بلکه رزق در مسیری که خدای یکتا صلاح می داند و اراده کرده است جریان دارد.
گر روزی من به فضل بودی و کرم
هرگز نشدی بر دل من قصه رقم
لیکن چه توان کرد که در صبح ازل
بر لوح قدر قضا چنین راند قلم

انسان کامل کمیاب است

467- چقدر مردم زیاداند، نه خیلی هم زیاد نیستند (هم زمین گنجایش بیشتر را دارد، هم برای خدا زحمتی برای اضافه کردن نیست). خدا میداند که من دروغ نمی گویم.
468- هر وقت چشم خود را باز می کنم جمعیت می بینم، اما فرد شایسته ای را نمی یابم.
امروز که قحط فضل و احسان باشد
نقصان و کمال خلق یکسان باشد
هر چند به اطراف جهان گردیدیم
یک فرد ندیدیم که انسان باشد

پرهیز از منافق

469- هر کس با تمام وجود تو را دوست ندارد، او را رها کن و از فاصله گرفتن و دور شدنش غمگین مباش.
آندم که کسی سلسله شوق گسیخت
وز قید محبت و وفای تو گریخت
در باب صفا و مهر او سستی کن
دیگر نرود به کوزه هر آب که ریخت
{صفحه 144}

سه شرط برای دوست

470- وقتی شخص سه موضوع را رعایت نمیکند وی را بفروش هر چند در عوض، یک مشت خاکستر بگیری:
471- نسبت به دوست وفادار باشد، از کمک مالی (به هنگام نیاز) دریغ نکند و اسرارت را در قلب خود نگاهدارد.
گر شد هوست بدوستی کوشیدن
وز جام صفا، مِیِ طرب نوشیدن 
شرط است به آتش وفا جوشیدن
پاشیدن سیم و رازها پوشیدن

دوست دشمن ما، دشمن است

472- دوستی که با دشمن من دوست است در ردیف دشمنان من است. من نسبت به کسی که به دوست من مهربانی کند مهربانم.
473- ای کسی که با دشمن من دوستی بمن نزدیک مگرد، زیرا آنچه میان دل هاست (کینه) جدائی و فاصله می اندازد.
با خصم تو هر که یکنفس باشد دوست
این نکته بدان که دشمن جان تو اوست
زان پیش که غمازی خود فاش کند
چون نافه بکش از سر او اول پوست

دوستی باید دوام داشته باشد

474- هر کس مرا دوست داشت، با کمال اخلاص، برای همیشه صفای دوستی را نسبت باو رعایت کرده ام.
475- هر چند دوست به من بدی کرده من عصبانی نشده ام و عکس العمل
{صفحه 145}
حرف الدال
473- فَلا تَقرَبنَ مِنّی وَ اَنتَ صَدیقُه***فَاِنَّ الَّذی بَینَ القُلُوبِ بَعیدٌ ودود دوست
اثبات ثُبات در محبّت و وفا
474- ما وَدَّنی اَحَدٌ اِلّا بَذَلتُ لَهُ***صَفوَا لمَوَدَّةِ مِنّی اَخِرَ الاَبَدِ
475- وَ لا قَلانی وَ اِنکانَ المُسئُ بِنا***اِلّا دَعَوتُ لَهُ الرَّحمنَ بِالرَّشَدِ قلانی ابغضنی
476- وَ لَاائتُمِنتُ عَلی سِرِّ فَبُحتُ بِهِ***وَ لا مَدَدتُ اِلی غَیرِ الجَمیلِ یَدِی
477- وَ لا اَقُولُ نَعَم یَوماً فَاُتبِعَهُ***بُخلاً وَ لَو ذَهَبَت بِالمالِ وَ الوَلَد
ارزوی رفیق جانی و شفیق روحانی
478- هُموُمُ رِجالِ فی اُمُورٍ کَثیرَةٍ***وَ هَمّی مِنَ الدُّنیا صَدیقٌ مُساعِدٌ بوح اظهار
479- یَکُونُ کَرُوحٍ بَینَ جِسمَینِ قُسِّمَت***فَجِسمُهُما جِسمانِ وَ الرُّوحُ واحِدٌ
ترغیب نفس بقناعت
480- اَفلَح مَن کانَ لَهُ کِردیدَهُ***یَاکُلُ مِنها ثُمَّ یُثنی جیدَه کردیده ؟؟؟ فی اَسفل الجد
تنبیه بر تسکین دلهای پریشان
481- وَ حَسبُکَ دآء ًاَن تَبیتَ بِبَطنِةِ***وَ حَولُکَ اَکبادٌ تَحُنُّ اِلَی القَدِّ
خطاب بمردیکه طمع خُلود در دار دنیا دارد
482- یا مُؤَثِّرَ الدُّنیا عَلی دینِهِ***وَ التّآئِهِ الحَیرانِ عَن قَصدِهِ
483- اَصبَحتَ تَرجُوا الخُلدَ فیها وَ قَد***اُبرِزَ نابُ المَوتِ عَن جَدِّهِ قِلّ پوست بزغاله
484- هَیهاتَ اِنَّ المَوتَ ذُو اَسهُمٍ***عَن یَّرمِه یَوماً بِها یُردِه
{صفحه 146}
من این بوده که در حق او دعا کرده ام که خدا عقلش را کامل گرداند.
آن دم که کسی دشمن جان تو شود
یا در پی آسیب و زیان تو شود
از کینه ی او گر دل خود پاک کنی
ناگاه ز غیب مهربان تو شود
476- دوستی را که نسبت به من بدی می کند بر اسرار خود امین نمیگردانم و رازهای خود را در اختیارش نمی گذارم و برای آزار به وی هم دستم را باز نمی کنم.
477- وقتی برای دوستی با کسی پاسخ مثبت دادم، نسبت باو بخل نمی ورزم، هر چند پاسخ من به وی سبب شود که مال و فرزندم را در راه او بدهم.
تا در تن این شکسته جان خواهد بود
از بهر وفای دوستان خواهد بود
با هر که دم از مهر و محبت زده ام
گر سر برود سخن همان خواهد بود

دوست واقعی

478- هدف مردم در کارهای جاری زیاد است و هدف من از دنیا رفیق یک رنگ است.
479- رفیقی که همانند یک روح در دو جسم تقسیم شده باشند اگر چه دو جسم هستند ولی روح آنان یکی است.
از حضرت حق همیشه خواهد دل من
یاری که سرشته باشد به مهرش گِلِ من
از غم چه شود جهان به چشمم تاریک
پر نور کند چهره ی او منزل من

قناعت

480- کسی که غذای باقیمانده ای دارد و می خورد و سرش را بلند نگاه میدارد
{صفحه 147}
(در دنیا و آخرت) پیروز است.
گر نیست تو را ز کید دشمن بیمی
ور نان جو سوخته داری نیمی
فارغ بنشین بگوشه ی عزلت خویش
زنهار مخور غم که نداری سیمی
481- این درد برای تو بس است که با شکم سیر بخوابی و در اطرافت جگرهائی باشد که آه پوست بزغاله ای را می کشند (که آن را کباب کنند و شکم خود را سیر نمایند).
تا چند خوری سیر به کس نان ندهی
یک لقمه ز خوان خود به مهمان ندهی
آندم که کشی سماط (1) جمعیت خویش
یک کاسه به درویش پریشان ندهی

برای همیشه در دنیا نمی مانی

482- ای کسی که دنیا را بر دین خود مقدم انداخته ای و در مسیر خود سرگردان و راه را گم کرده ای!
483- تو بفکر ماندن ابدی هستی، در صورتیکه دندان مرگ بیش از دنیا آشکار گردیده است (و میخواهد تو را برباید).
484- افسوس که مرگ تیرهای فراوانی دارد. کسی که هدف مرگ قرار گرفت، ذلیل وی خواهد شد. (2)
__________
1- سماط بکسر سین، سفره
2- در بعضی از نسخه ها این شعر اضافه است.
لا یَشرَحُ الواعِظُ قَلبُ امرِءٍ لَم یَعزَم اللهُ عَلی رُشدِهِ
قلبی را که خدا راه کمال آن را باز نگذاشته، اندرزگو نمی تواند آن را باز و روشن گرداند.
{صفحه 148}
حرف الدال
ارشاد بابن الوقت بودن
485- مَضی اَمسُکَ الباقی شَهیداً مَعَدِّلاً***وَ اَصبَحتَ فی یَومٍ عَلَیکَ شَهیدٌ اقتراف کسب کردن
486- فَاِن کُنتَ فِی الاَمسِ اقتَرَفَت اَسائَةً***فَثِنَّ بِاِحسانٍ وَ اَنتَ حَمیدٌ
487- وَ لا تُرجِ فِعلَ الخَیرَ یَوماً اِلی غَدٍ***لَعَلَّ غَداً یَاتی وَ اَنتَ فَقیدٌ
488- وَ یَومُکَ اِن عاتَبتُهُ عادَ نَفعُهُ***اِلَیکَ وَ ماضِی الاَمسِ لَیسَ یَعُودُ
بیان یکسان شدن خلائق بعد از موت
489- ذَهَبَ الَّذینَ عَلَیهِم وَجدی***وَ بَقیتُ بَعدَ فِراقِهِم وَحدی شبر وجب
490- مَن کانَ بَینَکَ فِی التُّرابِ وَ بَینَه***شِبرانِ فَهُوَ بِغایَةِ البُعدِ
491- لَو کُشِفَت لِلخَلقِ اَطباقُ الثَری***لَم یُعرَفِ المَولی مِنَ العَبدِ
492- مَن کانَ لایَطأُ التُّرابَ بِرِجلِهِ***یَطَأُ التُّرابَ بِناعِمِ الخَدِّ ناعم نازک و نرم
بیان فنای عالم و زوال بنی ادم
493- اِنَّ الَّذینَ بَنَوا فَطالَ بِنائُهُم***وَ استَمتَعُوا بِالاَهلِ وَ الاَولادِ
494- جَرَتِ الرِیاحُ عَلی مَحَلِّ دیارِهِم***فَکَاَنَّهُم کانُوا عَلی میعادٍ بلی کهنه کی
495- وَ اَرَی النَّعیمَ وَ کُلَّ ما یُلهی بِهِ***یَوماً یَسیرُ اِلی بِلیً وَ نَفادٍ
اظهار اندیشه موت کردن
496- جَنبی تَجافی عَنِ الوَسادِ***خَوفاً مِنَ المَوتِ وَ المَعادِ 
497- مَن خافَ عَن سَکرَةِ المَنایا***لَم یَدرِ ما لِذَّةُ الرُّقادِ رُقاد خواب
قد
{صفحه 149}
تا چند تو را طول امل (1) خواهد بود
وز شاه جهان جاه و عمل خواهد بود
اندیشه بکن ز مرگ و اکنون بکف آر
چیزی که تو را روز اجل خواهد بود

بهره گیری از فرصت ها

485- دیروزت که گذشته باقی است، گواه اعمال توست و همردیف می طلبد. و اکنون در روزی قرار گرفته ای که ناظر اعمال توست.
486- اگر دیروز گناه کرده ای، روز دوم (امروز) در شرائطی که شایسته ای، کار خوب انجام بده.
487- کار خیر را امروز و فردا مکن، شاید فردا آمد و تو مرده ای.
488- اگر در روزی که با آن دست به گریبانی اندرز گرفتی و عمل شایسته انجام دادی نفعش به تو باز می گردد و روز گذشته هیچگاه باز نخواهد گشت.
ای یافته از باده تحقیق خبر
در جان تو کرده آتش عشق اثر
خواهی که ز اهل حال یابی بهره
بر نقطه حال دون نما پیوسته نظر

پس از مرگ تبعیض نیست

489- آنانکه وجودشان مایه ی نشاط من بود رفتند و من پس از رفتن آنها تنها مانده ام.
490- در قبر میان تو و همسایه ات دو وجب بیشتر فاصله نیست اما این دو وجب در نهایت فاصله است.
رفتند رفیقان و منم وامانده
در گوشه ی فقر و فاقه تنها مانده
__________
1- طول امل: آرزوی دور و دراز
{صفحه 150}
چون لاله به یادگار یاران قدیم
صد داغ مرا در دل شیدا مانده
491- اگر طبقه های خاک قبرستان برطرف شود ومردم همه نگاه کنند، ارباب و نوکر از یکدیگر شناخته نمی شوند.
492- کسی که با پای خود روی زمین راه نمی رفت، خاک صورت نازک و نرم او را فشار می دهد (و می خورد).
شخصی که زکبر پا بر افلاک نهاد
دیدیم که مرد و چهره بر خاک نهاد
روزی که قضا آتش هستی افروخت
داغی ز فنا بر دل غمناک نهاد

دنیا را گذاشتند و رفتند

493- آنانکه ساختمان ساختند و ساختمان آنان سر به فلک کشید و از خویشاوندان و فرزندان لذت بردند،
494- طوفانها بر سرزمین آنان حرکت کرد، گویا آنان در کنار قیامت و مرگ ساختمان بنا کرده بودند.
495- می بینیم که نعمتهای دنیا و آنچه موجب سرگرمی است بسوی کهنه شدن و نابودی در حرکت است.
جمعی که بنا به فرش افراشته اند
ایوان بلند و قصرها داشته اند
از هستی آن قوم اثر باقی نیست
اکنون دروند هر چه می کاشته اند
توضیح:
حضرت امیر علیه السلام که به مدائن رسید حریر بن سهم تمیمی شعر دوم امام علیه السلام (شماره 494) را خواند. حضرت امیر علیه السلام به وی اعتراض کرد و 
{صفحه 151}
حرف الدال
498- قَد بَلَغَ الزَّرعُ مُنتَهاهُ***لابُدَّ لِلزَّرعِ مِن حَصادٍ حصاد دروکردن
تاسف بر کذشتن ایّام شباب
499- بَکَیتُ عَلی شَبابٍ قَد تَوَلّی***فََیالَیتَ الشَّبابَ لَنا یَعُودُ
500- فَلَوکانَ الشَّبابُ یُباعُ بَیعاً***لَاَعطَیتُ المُبایِعَ ما یُریدُ مبایع فروشنده
501- وَ لکِنَّ الشَّبابَ اِذا تَوَلّی***عَلی شُرُفٍ فَمَطلَبُهُ بَعیدٌ
ذکر جمعی که تمنّای موت انحضرترا داشته اند
502- تَمنی رِجالٌ اَن اَمُوتُ وَ اِن اَمُت***فَتِلکَ سَبیلٌ لَستُ فیها بِاَوحَدٍ
503- وَ لَیسَ الَّذی یَبغی خِلافی یَضُرُّنی***وَ لا مَوتُ مَن قَد ماتَ قَبلی بِمُخلِدی
504- وَ اِنّی وَ مَن قَد ماتَ قَبلی لَکَا الَّذی***یَزُورُ خَلیلاً اَو یَرُوحُ وَ یَعتَدی شرف کنکره ها
بیان احاطه موت بهرکه تولد مییابد
505- المَوتُ لا والِداً یُبقی وَ لا وَلَداً***هذَا السَّبیلُ اِلی اَن لا تَری احداً
506- کانَ النَّبِیُّ وَ لَم یُخلَد لِاَمَّتِهِ***لَو خَلَّدَ اللهَ خَلقاً قَبلَهُ خُلِدا سهم ؟؟؟
507- لِلمَوتِ فینا سَهامٌ غَیرَ خاطِئَهٍ***مَن فاتَهُ الیَومَ سَهمٌ لَم یَفُتهُ غَداً
در مرثیه پدر بزرگوار و ذمّ قریش
508- اَرِقتُ لِنُوحٍ اخِرَ اللَّیلِ غَرَّدا***لِشَیخی یَنعی وَ الرَّئیسَ المُسَوَّدا غد فردا
509- اَباطالِبٍ مَاویَ الصَّعالیکِ ذَا النَّدی***وَ ذَا الحِلمِ لا خَلفاً وَ لَم یَکُ قُعَّداً
{صفحه 152}
فرمود: «چرا این آیه را نخواندی: «چه باغ ها، چشمه ها، کشاورزی ها، مقام شایسته و نعمت هائی که در آن لذت می بردند، گذاشتند و رفتند...» (1)

آمادگی برای مرگ

496- از ترس مرگ و قیامت شب از رختخواب (برای نماز شب) بیرون می آیم.
497- کسی که از سختی مرگ می ترسد، لذت خواب عمیق را درک نمیکند.
498- کشاورزی به کمال رسیده و باید جمع آوری گردد.
اندیشه مرگ خوابم از دیده ربود
هر فکر که می کنم نمی دارد سود
از روی مثل کشته دهریم همه
شک نیست که کشته را درو خواهد بود

جوانی ام گذشت

499- بر جوانی ام که از دست رفته گریه می کنم ایکاش جوانیم باز می گشت!
500- اگر جوانی بفروش می رسید به فروشنده هر چه می خواست میپرداختم.
501- جوانی وقتی در مسیر رفتن قرار گرفت، جستن (و حفظ) آن بعید است.
افسوس که رفت عمر و ایام شباب
ای کاش که زندگی نمی کرد شتاب
هر پیر که ایام جوانی طلبد
طفلان همه دانند که آن نیست صواب

آرزوی مرگ امام علیه السلام

502- خیلی ها آرزو می کنند من بمیرم و اگر من مردم، راهی را رفته ام که در آن، تنها نیستم.
__________
1- سوره دخان آیه 25 «کم ترکوا من جنات و عیون...»
{صفحه 153}
503- نه کسی که بدخواه من است به من زیان می زند و نه کسی که قبل از من مرده است مرا جاویدان خواهد ساخت.
504- من و کسی که قبل از من مرده است مثل کسی هستیم که به زیارت دوست می رویم و یا اینکه روز و شب با هم قدم می زنیم.
خواهند گروه دشمنان مردن من
وز چنگ عقاب مرگ آزردن من
نی هستی این طائفه خواهد ماندن
نی نیز میسر است جان بردن من

تولد و مرگ همراه اند

505- مرگ نه پدر را می گذارد و نه فرزند را. این راه ادامه دارد تا روی زمین هیچ جانداری نماند.
506- پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم برای ملت خود جاوید نماند، اگر قبل از محمد صلی الله علیه و آله و سلم کسی مانده بود، وی هم می ماند.
507- مرگ، ما را هدف گرفته و تیرهای او خطا نمی کند. اگر کسی امروز از تیر مرگ نجات یافت، فردا هدف قرار می گیرد.
از تیر اجل کسی نخواهد جان برد
هر شخص که زاد عاقبت خواهد مرد
بی مرگ حیات ما میسر نشود
آری نبود صافی دنیا بی دُرد (1)
508- برای گریه و ناله در آخر شب بیدار شدم تا برای مرگ پیر و رئیس محترم خود زاری کنم.
509- برای ابوطالب (پدر علی علیه السلام) که پناهگاه فقیران، خداوند سخاوت و صبر که نه فرزند ناباب داشت و نه ترسو بود گریه می کنم.
__________
1- کلمه دُرد مثل کلمه گرگ به معنای ته نشین، لِرد رسوبات ته ظرف است.
{صفحه 154}
حرف الدال
510- اَخَاالمُلکُ خَلّی ثُلمَةٌ سَیَسُّدُها***بَنُو هاشِمٍ اَو یُستَباحُ فَیُهمَدا ثلمه سُوراخ
511- فََاَمسَت قُرَیشُ یَفرَحُونَ بِفَقدِهِ***وَ لَستَ اَری حَیاً لِشَئٍ مُخَلَّدا 
512- اَرادَت اُمُوراً زَیَّنَتها حُلُومُهُم***سَتُورِدُهُم یَوماً مِنَ الغَیِّ مَورِداً
513- یُرَجُّونَ تَکذیبَ النَبِیِّ وَ قَتلِهِ***وَ اَن یَفتَرُوا بُهتاً عَلَیهِ وَ مَحجَدا
514- کَذِبتُم وَ بَیتِ اللهِ حَتّی نُذیقَکُم***صُدُورَ العَوالی وَ الصَّفیحَ المُهَنَّدا صفیح شمشیر پهن
515- وَ یَبدُو مِنّا مَنظَرٌ ذُو کَریهَةٍ***اِذَا ما تَسرَبَلنَا الحَدیدَ المُسَرَّدا
516- فَاِمّا تُبیدُونا وَ اِمّا نُبیدُکُم***وَ اِمّا تَرَوا سِلمَ العَشیرَةِ اَرشَدا مهنّد شمشیر هندی
517- وَ اِلّا فَاِنَّ الحَیَّ دُونَ مُحَمَّدٍ***بَنُوهاشِمٍ خَیرُ البَرِیَّةِ مُحتِدا
518- وَ اِن لَهُ فیکُم مِنَ اللهِ ناصِراً***وَ لَستُ بِلاقٍ صاحِبِ اللهِ اَوحَدا
519- نَبِیٌّ اَتی مِن کُلِّ وَحیٍ بُخِطَّةٍ***فَسَّماهُ رَبّی فِی الکِتابِ مُحَمَّدا محتد اصل مردم
520- اَغَرَّ کَضَوءِ البَدرِ صُورَةُ وَجهِهِ***جَلَا الغَیمَ عَنهُ ضَوئُهُ فَتَوَّقَدا
521- اَمینٌ عَلی مَا استَودَعَ اللهُ قَلبَه***وَ اِنکانَ قَولاً کانَ فیهِ مُسَّدَدا
مرثیه فاطمه زهرا در وقت حمّی
522- وَ اِنَّ حَیوتی مِنکَ یا بِنتَ اَحمَدَ***بِاِظهارِ مَا اَخفَیتُه لَشَدیدٌ رقبه کردن
523- وَ لکِن لِاَمرِ اللهِ تَعنُورِ قابُنا***وَ لَیسَ عَلَی اَمرِ الاِلهِ جَلیدٌ
524- اَتَصرَعُنی الحُمّی لَدَیکش وَ اَشتَکی***اِلَیکَ وَ مالی فِی الرِّجالِ نَدیدٌ
امر
{صفحه 155}
510- نیرومندی بود که با مرگ خود شکافی بوجود آورد و بزودی آن شکاف را بنی هاشم مسدود می سازند.
(یا گریه می کنم) و یا اینکه مرگ فرا می رسد و قدرت گریه ام تمام می شود.
در ماتم او به چشم من خواب نماند
در رشته ی جان ناتوان تاب نماند
زین پیش دو چشم من چه دریا بودی
وز گریه ی بسیار در آن آب نماند
511- قریش از مردن ابوطالب خوشحالی می کردند. من هیچگاه ندیده ام موجود زنده ای جاوید بماند.
512- طائفه قریش کارهائی را در نظر گرفته اند که افکار ناپخته آنان برای ایشان جلوه داده است، در صورتی که این کارها بزودی آنان را به انحراف می کشاند.
513- تکذیب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و قتل وی را در مغز می پرورانند، می خواهند به آنحضرت تهمت بزنند و رسالت او را منکر شوند.
جمعی که به عین عقل صاحب نظرند
با خلق طریق خیرخواهی سپرند
وانها که ز مرگ دشمنان شاد شوند
گویا ز ممات خویشتن بی خبرند
514- بخانه خدا سوگند شما رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را تکذیب کردید تا ما به شما بچشانیم سر نیزه های بلند و شمشیرهای پهن هندی را.
515- آنگاه که ما زره جنگی را بر تن کنیم، از ما کارهائی سر می زند که شما را ناراحت سازد.
516- یا شما ما را نابود می سازید و یا اینکه ما نابودتان می کنیم و یا اینکه تشخیص می دهید با عشیره ساختن و صلح کردن به عقل نزدیکتر است. (1)
__________
1- طائفه بنی هاشم و طائفه قریش از یک عشیره و دودمان بودند.
{صفحه 156}
517- اگر هیچیک از این سه راه (کشتن، کشته شدن، صلح) انجام نیافت طائفه بنی هاشم در خدمت محمد صلی الله علیه و آله و سلم هستند که از نظر نژاد بهترین شخصیت روی زمین است.
ای قوم که دارید به دل کینه ی ما
صافی است به هر که هست آئینه ما
از روی صفا بدین درآئید همه 
تا جای کدورت نشود سینه ی ما
518- برای محمدی که در میان شماست یاری کننده ای مثل خدا هست و من نمی توانم خدای یکتا دوست محمد صلی الله علیه و آله و سلم را دیدار کنم.
519- محمد صلی الله علیه و آله و سلم پیامبری است که از هر پیامبری داستانی و مطلبی آورده است. خدا او را در قرآن محمد صلی الله علیه و آله و سلم نامیده است.
520- صورت آنحضرت از روشنائی ماه شب چهاردهم درخشانتر است. ابر تاریک را نور صورتش روشن و فروزان ساخت.
521- محمد صلی الله علیه و آله و سلم امین مطالبی است که خدا در قلب وی به امانت سپرده است و اگر سخن بگوید، حرفش، استوار، صحیح و محکم باشد.
ابروی تو در عالم صورت مه بدر
زلف تو به اعتبار معنی شب قدر
زان صدرنشین شدی که در شخص جهان
مانند دلی و جای دل باشد صدر

درد دل با فاطمه علیهاالسلام

522- ای دختر محمد صلی الله علیه و آله و سلم زندگی من بخاطر رنج تو و آن دردهائی که در دل دارم سخت است.
523- اما اختیار ما همه در دست خداست و در برابر فرمان خدا هیچ سختی
{صفحه 157}
حرف الدّال
525- اُصِرُّ عَلی صَبرٍ وَ اَقوی عَلی مُنی***اِذا صَبرُ خَوّارِ الرِّجالِ بَعیدٌ مُنی ارزو
526- وَ فی هذِهِ الحُمّی دَلیلٌ بِاَنَّها***لِمَوتِ البَرا یا قائِدٌ وَ بَریدٌ قائد سردار
خطاب بفاطمه زهرا برای اطعام اسیری
527- فاطِمُه یا بِنتَ النَّبِی اَحمَدٍ***بِنتَ نَبِیّ سَیِّدٍ مُسَوَّدٍ 
528- قَد زانَهُ اللهُ بِجَیدٍ اَغیَدٍ***هذَا سَیرٌ لِلنَّبی المُهتَدی
529- مُکَبَّلٍ فی غُلِّه مُقَیَّدٍ***یَشکُو اِلَینا الجُوعَ قَد تَمَدَّدَ
530- مَن یُطعِمُ الیَومَ یَجِدهُ فی غَدٍ***عِندَ العَلِیِ الواحِدِ المُوَحِّدِ بَرید پیک
531- ما زَرَعَ الزارِعُ سَوفَ یَحصِدُ***فَاَطعِمی مِن غَیرٍ مَنٍِ اَنکِدٍ
532- حَتّی تُجازی بِالَّذی لا یَنفَدُ
جواب فاطمه زهرا انحضرترا
533- لَم یَبقَ مِمّا جِئتَ غَیرَ صاعٍ***قَد ذَهَبَت کَفّی مَعَ الذِراعِ زرع کشت کردن
534- اَبنایَ وَ اللهِ مِنَ الجیاعِ***اَبُوهُما لِلحَمدِ ذُو اصطِناعٍ
535- یَصطَنِعُ المَعرُوفَ بِابتِداعٍ
رجز وقت بنای مسجد مدینه حصاد درو کردن
536- لا یَستَوی مَن یَعمُرُ المَساجِدا***وَ مَن یَبیتُ راکِعاً وَ ساجِداً
537- یَداَبُ فیها قائِماً وَ قاعِداً***وَ مَن یَکِرُّ هکَذا مُعانِداً جُوع کرسنکی
{صفحه 158}
وجود ندارد.
ای نور دو چشم من چه رفتی ز نظر
در بودن من فائده ای نیست دیگر 
لیکن چه کنم نمی توانم مردن
تا پیک اجل نیاورد حکم قدر
524- آیا باید تب، مرا پیش تو بیاندازد و برایت دردل کنم در صورتیکه در میان مردم همتائی ندارم.
525- بر صبر اصرار دارم و هدف خود را تعقیب می کنم بخصوص در موقعی که مردان سست، طاقت صبر را ندارند من استوار خواهم بود.
526- در این تب علامتی هست که مرگ جانداران، رئیس و پیک دارد.
من نام وجود از خود انداخته ام
هستی مجازی همه درباخته ام
در آتش تب هزار پی سوخته ام
وین طُرفه که با سوزش خود ساخته ام

سفارش امام علیه السلام درباره اسیر

527- ای فاطمه علیها السلام دختر پیامبر محمد صلی الله علیه و آله و سلم دختر رسول بزرگوار و محترم.
528- این اسیر پیامبر راهنمائی شده است که خدا او را با گردنی نازک زینت داده است.
529- اینک در غل و زنجیر گرفتار است و از گرسنگی شکایت می کند و دست خود را دراز کرده است.
ای محتشمی که قرص مه تاج توست
نه چرخ فلک پایه ی معراج توست
امروز که اسباب مهیا داری
غافل مشو از کسی که محتاج تو است
{صفحه 159}
530- کسی که امروز غذا بدهد فردای قیامت درنزد خدای یکتای یگانه آن را می یابد.
531- آنچه کشاورز کشت می کند بزودی درو می کند بنابراین بدون منت نهادن، فراوان به او غذا بده،
532- تا از خدائی که نابود نمی شود پاداش بگیری.
هر تخم که در جهان بکاری ای دل
فردا دروی به حکم باری ای دل
چون کِشته ی خویش عاقبت خواهی یافت
اندیشه بکن که در چه کاری ای دل

پاسخ حضرت زهرا علیها السلام به امام علی علیه السلام

533- یا علی علیه السلام از آنچه بخانه آوردی 3 کیلو بیشتر نمانده دست و بازوی من هم خسته است.
534- بخدا سوگند دو فرزندم حسن و حسین علیهم السلام گرسنه اند پدر ایشان برای ستایش برگزیده شده است.
535- کار خوب را انتخاب کرده و آغاز می نماید.

رجز امام علیه السلام موقع بنای مسجد مدینه

536- کسی که مساجد را آباد می سازد و کسی که شب را با رکوع و سجده بپایان می رساند،
537- و آنکس که در مسجدها ایستاده و نشسته رنج می کشد با آنکسی که اینطور دشمنانه رفت و آمد می کند،
538- و از گرد و غبار کنار می کشد مساوی نیستند،
هر چند که هست زاهدان را تمکین
وز علم نمایند به مردم ره دین
{صفحه 160}
حرف الدّال
538- وَ مَن یَری عَنِ الغُبارِ حائِداً
اقرار بر حقیت دین اسلام
539- اِنّی عَلی دینِ النَبِیِّ اَحمَدٍ***مَن شَکَّ فِی الدّینِ فَاِنّی مُهتَدٍ
540- یا رَبِّ فَاجعَل فِی الجَنانِ مَورِدی
رجز بعد از قتل زیدبن طلحه در احد
541- اَصُولُ بِاللهِ العَزیزِ الاَمجَدِ***وَ فالِقِ الاَصباحِ رَبِّ المَسجَدِ
542- اَنَا عَلِیٌّ وَ ابنَ عَمِّ المُهتَدِ
منع شماتت هند زوجه ابی سفیان
543- اَتانی اَنَّ هِنداً حِلَّ صَخرٍ*** دَعَت دَرَکاً وَ بَشَّرَتِ الهُنُودَا هنود هندیان و طائفه بُت پرست
544- فَاِن تَفخَر بِحَمزَةَ حینَ وَلّی***مَعَ الشَّهَداءِ مُحتَسِباً شَهیداً فَلق شکافتن
545- فَاِنّا قَد قَتَلَنا یَومَ بَدرٍ***اَباجَهلٍ وَ عُتبَةَ وَ الوَلیدا 
546- وَ قَتَّلنا سُراةَ النّاسِ طُرّاً***وَ غَنَّمنَا الوَلائِدَ وَ العَبیدا عبید بنده کان
547- وَ شَیبَةَ قَد قَتَلنا یَومَ ذاکُم***عَلی اَثوابِهِ عَلَقاً جَسیداً علقه خون بسته 
548- فَبُوِّءَ مِن جَهَنَّمَ شَرَّ دارٍ***عَلَیها لَم یَجِد عَنها مَحیداً 
549- وَ ما سِیّانِ مَن هُوَ فی جَحیمٍ***یَکُونُ شَرابُه فیها صَدیداً صدید زرداب
550- وَ مَن هُوَ فِی الجِنانِ یُدرَفیها***عَلَیهِ الرِّزقُ مُغتَبَطاً حَمیداً سیان مثلان
بیان 
{صفحه 161}
از اهل وصول تا به ایشان فرق است
فرقی که میان آسمان است و زمین

اقرار امام علیه السلام به اسلام

539- من بر دین پیامبر اسلام احمد صلی الله علیه و آله و سلم هستم. هر کس در دین تردید دارد، من دین را یافته ام.
540- بار پروردگارا جایگاه مرا در بهشت در نظر بگیر.
مائیم که دولت مُخلّد داریم
اقرار به حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم داریم
هر چند که در مرتبه اطلاقیم
خود را به شریعتش مقید داریم

رجز امام علیه السلام در جنگ احد پس از قتل زید بن طلحه

541- با تکیه بخدای عزیز و بزرگوار، خدای شکافنده صبح و خدای مسجد الحرام به دشمن حمله می کنم.
542- من علی علیه السلام و پسر عموی پیامبرم.
در رزم بود صبر و تحمل ما را
در بزم بود جاه و تحمل ما را 
در معرکه ای که موبه تن تیغ زند
بر حضرت حق بود توکل ما را

سخن با هند همسر ابوسفیان

543- خبردار شده ام هند، همسر صُخر (ابوسفیان) مدرکی آورده و به هندها بشارت داده است.
544- (به او بگوئید) اگر به کشته شدن حمزه که در ردیف شهداء حساب میشود و شهید گردید، خوشحالی،
{صفحه 162}
545- در جنگ بدر ما ابوجهل، عتبه و ولید را کشتیم.
هر چند که فتح کرد بدخواه حسود
وز طالع برگشته به این شد خشنود
گو شاد مشو که فتح از جانب ماست
بسیار شو و دگر بسی خواهد بود
546- بسیاری از بزرگان را بطور دسته جمعی بقتل رسانیدیم و دختر و پسرها را به غنیمت اسیر کردیم.
547- آن روز که شیبه را کشتیم، روی لباس های او خون بسته و خشکیده قرار گرفت.
548- به جهنم که بدترین خانه هاست و نمی تواند از آنجا فرار کند فرود آورده شد.
کشتیم جماعتی که دشمن بودند
چون تیغ تمام غرق آهن بودند
آن کینه که در سینه ایشان جا داشت
انصاف که خوش سزای کشتن بودند 
توضیح: در جنگ بدر که لشکریان اسلام جمعاً حدود سیصد نفر بودند، حدود هفتاد نفر از رهبران شرک را کشتند و در همین حدود اسیر گرفتند. اسیران با پرداخت پول و آنانکه پول نداشتند هر کدام با تعلیم دادن به ده طفل مسلمان آزاد شدند.
549- کسی که در جهنم است و نوشیدنی از صَدید (خون و آبی که از سوختن جهنمی ها بوجود می آید) دارد،
550- با کسی که در بهشت، رزق فراوان به وی میرسد، حسرت او را میخورند و مورد احترام بهشتی هاست (حمزه که در بهشت است با خویشاوندانت که در جهنم هستند) مساوی نیستند.
{صفحه 163}
حرف الدّال
بیان حوادث که در غزوه احُد رو نمود
551- اَللهُ حَیٌّ قَدیمُ قادِرٌ صَمَدٌ***وَ لَیسَ یُشرِکُه فی مُلکِهِ اَحَدٌ غیّ کمراهی
552- هُوَ الَّذی عَرَّفَ الکُفّارَ مَنزِلَهُم***وَ المُؤمِنُونَ سَیَجزیهِم کَما وُعِدُوا
553- فَاِن یَکُن دَولَةٌ کانَت لَنا غِطَةً***فَهَل عَسی اَن یُری فی غَیِّها رَشِدٌ دولة کردش
554- وَ یَنصُرُ اللهُ مَن والاهُ اِنَّ لَهُ***نَصراً وَ یَمثُلُ بِالکُفّارِ اِذ عَنَدُوا 
555- فَاِن نَطَقتُم بِفَخرٍ لا اَبالَکُم***فیمَن تَضَمَّنَ مِن اِخوانِنَا اللَّحَدُ
556- فَاِنَّ طلحَةَ غادَرناهُ مُنجَدِلاً***وَ لِلصَّفایِحِ نارٌ بَینَنا تَقِدُ
557- وَ المَرءُ عُثمانس اَروَتهُ اَسِنَّتِنا***فَجَیبُ زَوجَتِهِ اِذ خُبِّرَت قُدَدُ
558- فی تِسعَةٍ اِذ تَوَلَّوا بَینَ اَظهِرَهُم***لَم یَنکِلُوا مِن حِیاضِ المَوتِ اِذو رَدوا سنان نیزه
559- کانُوا الذَّوائِبِ مِن فِهرٍ وَ اَکرَمَها***شَمُّ العَرانینِ حَیثُ الفَرعُ وَ العُدِدَ
560- وَ اَحمَدُ الخَیرِ قَد اَردی عَلی عَجَدٍ***تَحتَ العُجاجِ اَبیّاً وَ هُوَ مُجتَهِدٌ
561- وَ ظَلَّتِ الطَّیرُ وَ الضَّبعانُ تَرکَبُهُ***فَحامِلٌ قِطعَةً مِنهُم وَ مُقتَعِدٌ
562- وَ مَن قَتَلتُم عَلی ما کانَ مِن عَجَبٍ***مِنّا فَقَد صادَفُوا خَیراً وَ قَد سُعِدُوا ضُبع کفتار
563- لَهُم جِنانٌ مِنَ الفِردَوسِ طَیِّبَةٌ***لا یَعتَریهِم بِها حَرٌّ وَ لا صَرَدٌ صرد سرما
564- صَلَّی الإِلهُ عَلَیهِم کُلَّما ذُکِرُوا***فَرُبَّ مَشهَدِ صِدقٍ قَبلَه شَهِدُوا
565- قَومٌ وَفَو الرَّسولِ اللهِ وَ احتَسَبُوا***شَمُّ العَرانینِ مِنهُم حَمزَةُ الاَسَدُ
{صفحه 164}
دشمن که ز جهل می کشد تیغ خلاف
با اهل صفا چرا زند هر دم لاف
او ساکن دوزخ است و ما اهل بهشت
پس لاف برابری بود عین گزاف

داستان جنگ احد

551- الله زنده و ازلی است. نیرومند است و تجزیه ناپذیر و کسی در قدرت خدا سهمی ندارد.
552- خداست که جایگاه کافران را به آنان نشان میدهد و به مؤمنین وعده هائی که داده است انجام می نماید.
553- اگر قدرتی باشد برای ما اندرز است. آیا امید نیست که در اشتباه دولت راه صحیح یافت شود.
554- خدا کسی که او را دوست دارد پیروز می گرداند، زیرا پیروزی در دست خداست و به کفار کیفر میدهد و شکست، زیرا دشمن خدا هستند.
غمگین مشو ای دوست اگر چرخ بلند
آماده کند بهر تو اسباب گزند
هر چند به تاب و پیچ باشی از پند
آن پند بود به لوح دل صورت بند
555- بی پدر شده ها اگر از افتخارات خود سخن می گوئید و از آنانکه در خاک گور قرار گرفته اند حرف میزنید (گوش فرا دهید.)
556- طلحه را که روی زمین افتاده بود نادیده گرفتیم و شمشیرهای پهن آتش را میان ما افروخته بود.
557- عثمان پسر طلحه را از سر نیزه ها سیرآب کردیم. در نتیجه وقتی خبر به همسرش رسید گریبان خود را پاره پاره کرد.
558- عثمان در میان 9 تن دیگر بمیدان آمده بود، وقتی فرار کردند نتوانستند
{صفحه 165}
از حوض های مرگی که بدام آن افتاده بودند نجات یابند.
559- این مردان از قبیله فهر بن مالک و شخصیت های بلندبینی (1) بودند. فرزند و اسلحه هم در اختیار داشتند (با این همه باز شکست خوردند.)
کشتیم جماعتی ز کفار قریش
وز لوح وجود شسته شد صورت طیش (2)
دیدیم به کام دوستان دشمن خویش
شد تلخ به کام دشمنان شربت عیش
560- احمد صلی الله علیه و آله و سلم بهترین خلایق خیلی زود با زحمت فراوان اُبَّی پسر خلف را در میان غبار به خاک انداخت.
561- پرندگان، و کفتارها بر روی او نشسته بودند، بعضی تکه، تکه میبردند و بعضی دیگر، نشسته و می خورند.
دشمن که به قصد خون ما بود دلیر
وز غایت زور داشت سرپنجه شیر
جان داد به تیغ قهر و از لاشه او
شد جانوری که بود در صحرا سیر
562- با اینکه عجیب است که از ما کشتید اما آنچه به شهادت رساندید، به نیکبختی و سعادت کشاندید.
563- باغ هائی از فردوس پاک مخصوص آنهاست، نه گرما آنها را شکنجه میدهد، نه سرما.
564- درود خدا هر چه نام آنان بمیان آید، بر آنان باد زیرا چه بسیار مراکز خدمتی که قبل از میدان جنگ در آن حضور به هم رسانیدند.
هر کس که ز فیض حق سعادت یابد
وز عین عمل نور عبادت یابد
__________
1- بلندبینی اشاره به شهامت و سخاوت است. مثل دنده پهن که اشاره به نفهم است.
2- طیش: بی عقل.
{صفحه 166}
حرف الدال
566- وَ ظَلَّ لَیثاً دُونَهُ حَرِدا***حَتّی تَزَمَّلَ مِنهُ ثَعلَبٌ جَسَدٌ تزمل خود را در جامه پیچیدن
567- لَیسُوا کَقَتلی مِنَ الکُفّارِ اَدخَلَهُم***نارَ الجَحیمِ عَلی اَبوابِهَا الرَّصَدُ
معذرت از قتل خویشان
568- قُرَیشُ بَدَّتَنا بِالعَداوَةَ اَوَّلاً***وَ جائَت لِتُطفی نُورَ رَبِّ مُحَمَّدٍ
569- بِاَفواهِهِم وَ البَیضُ بِالبَیضِ تَلتَقی***بِاَیدیهِمُ مِن کُلِّ عَضبٍ مُهَنَّدٍ
570- وَ خَطِیَّةٌ قَد ثُقَِّفَت سَمهرِیَّةٌ***اَسِنَّتُها قَد حُودِتت بِمُجَدِّدٍ سمهریة نیزه سخت
571- وَ قُلنا لَهُم لاتَبعَثُوا الحَربَ وَ اَسلِمُوا***وَ فیئُوا اِلی دینِ المُبارَکِ اَحمَدٍ
572- فَقالُوا کَفَرنا بِالَّذی قالَ اِنَّه***یُوعَدُنا بِالحَشرِ وَ الحُکمِ فی غَدٍ
573- فَقَتلُهُم وَ اللهِ اَفضَلُ قُربَةٍ***اِلی رَبِّنا البِرِّ العَظیمِ المُمَجَّدِ توعید تخویف
بیان شکست قریش در عزای خندق
574- وَ کانُوا عَلَی الاِسلامِ اِلباً ثَلثَةً***فَقَد خَرَّ مِن تِلکَ الثَلثَةِ واحِدٌ
575- وَ فَرَّ اَبُو عُمَرٍ وَ هُبَیرَةُ لَم یَعُد***وَ لکِن اَخُوالحَربِ المُجَرَّبِ عائِدٌ غداة بامداد
576- نَهَتهُم سُیُوفَ الهِندِ اَن تَقِفُوا لَنا***غَداةَ اَلتَقَینا وَ الرِّماحُ مَصائِدٌ
خطاب بسید بن سلمه مخزومی
577- اِنَّ الَّذی سَمَکَ السَّماءَ بِقُدرَةٍ***حَتّی عَلا فی عَرشِهِ فَتَوَحَّدا
578- بَعَثَ الَّذی لا مِثلُهُ فیما مَضی***یُدعی بِرَافَتِهِ النَبِیُّ مُحَمَّدا
فَاعلَم
{صفحه 167}
خواهد که کند به راه حق جانبازی 
وز بهر شهود او شهادت یابد
565- یاران محمد صلی الله علیه و آله و سلم ملتی بودند که نسبت به عهد خود با رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم وفا کردند و ثواب بردند، آنان دارای سخاوت و شجاعت بودند. از این گروه است حمزه شیر بیشه ی شجاعت
566- (مَصعَب فرزند عُمَیر) شیری بود که در پیشگاه محمد صلی الله علیه و آله و سلم تا آنجا می خروشید که خون ها به نیزه اش خشکیده و بصورت پارچه ای درآمده بود.
567- اینان همانند کشتگان کفار نیستند که خدا آنان را به آتش بیافکند و بر در جهنم پاسبان برای آنان گمارد.
جمعی که ره مهر و وفا داشته اند
آئین ریاضت و صفا داشته اند
دورند ز قومی که به تزویر و نفاق
با اهل خدا جور و جفا داشته اند

عذر خواهی از قتل خویشاوندان

568- اول قریش دشمنی را با ما آغاز کردند و تصمیم داشتند که نور خدای محمد صلی الله علیه و آله و سلم را خاموش گردانند. (1)
569- قریش می خواستند با دهان خود نور خدا را به نابودی بکشانند شمشیرهای آنان که همه از نوع هندی بود و برای کشتن ما در دست داشتند به یکدیگر می خورد.
570- نیزه های ساخت «خَطِّیه» که راست و محکم بود و نک آنها با تیز کننده تیز شده بود در دست آنان بود.
__________
1- سوره توبه آیه 32 و سوره صف آیه 7 «ان یطفئوا= لیطفئوا نور الله بافواههم...».
{صفحه 168}
هستند جماعتی که بدخواه منند
خر سنگ صفت (1) فتاده در راه منند
خواهند که آئینه من تیره کنند
وز جهل حجاب جان کاه منند
571- ما به قریش گفتیم آتش جنگ را روشن نسازید، صلح کنید و به دین مبارک احمد صلی الله علیه و آله و سلم پناه بیاورید.
572- پاسخ دادند: ما به آنکس که ما را به قیامت و قضاوت فردای محشر تهدید میکند عقیده نداشته و کافر هستیم.
573- بخدا سوگند کشتن قریش (با این روش و عقیده) بهترین ثواب در پیشگاه خدای عظیم و بزرگوار است.
با دشمن خویش صد تنزل کردم
وز جور و جفای او تحمل کردم
آخر که دلم به قتل او یافت قرار
شمشیر کشیدم و توکل کردم
574- دشمنان اسلام سه گروه بودند (بَنی قُریضَه = یهود، غَطفان و قریش). یکی از این سه گروه سقوط کرد. (قریش)
575- ابوعمر و هبیره فرار کردند و بازنگشتند ولی کار کشته ی جنگ بازگشت.
576- شمشیرهای هندی آنان را به مبارزه با ما تحریک کرد و ما زود در برابر هم قرار گرفتیم و نیزه ها دام های صید آنان بود.
ای خصم که گرد جنگ می انگیزی
شک نیست که خون خویشتن می ریزی
آن دم که زند آتش قهرم شعله
گر شیر نری ز پیش من بگریزی
__________
1- خرسنگ: سنگ بزرگ و ناهموار. خرسنگ صفت همانند سنگ ناهموار و بزرگ مانع حرکت و عبور است.
{صفحه 169}
حرف الدّال
579- فَاعلَم بِاَنَّکَ مَیِّتٌ وَ تُحاسَبُ***فَاِلی مَتی تَبغِی الضَّلالَةَ وَ الرَّدی ردی هلاکت
580- اَقبِل اِلَی الاِسلامِ اِنَّکَ جاهِلٌ***وَ تَجَنَّبِ العُزّی وَ رَبَّکَ فَاعبُدُوا
581- وَ اَللّاتَ وَ الهُجُراتَ فَاهجُر اِنَّنی***اَخشی عَلَیکَ عَذابَ یَومٍ سَرمَدا
مفاخرت بقرابت حضرت خاتم النبیین صلی الله علیه و آله و سلم
582- اَنَا اَخُو المُصطَفی لا شَکَّ فی نَسَبی***مَعَهُ رُبیتُ وَ سِبطاهُ هُما وَلَدی عُرّبی اسم بُت
583- جَدّی وَ جَدِّ رَسُولِ اللهِ مُتَّحِدٌ***وَ فاطِمُ زَوجَتی لا قَولَ ذی فَنَدٍ فند دروغ
584- صَدَّقتُه وَ جَمیعُ النّاسِ فی ظُلَمٍ***مِنَ الضَّلالَةِ وُ الاِشراکِ وَ النَّکَدِ نکد بی چیزی 
585- فَالحَمدُللهِ فَرداً لا شَریکَ لَه***البَّرُ بِالعَبدِ وَ الباقی بِلا اَمَدٍ
شکایت از یاغیان وقت نزول نزدیکی بصره و توجه بحرب عایشه
586- وَ اِنّی قَد حَلَلتُ بِدارِ قَومٍ***هُمُ الاَعداءُ وَ الاَکبادُ سُودٌ حللت نزلت
587- هُم اِن یَظفَرُوا بی یَقتُلُونی***وَ اِن قَتَلُوا فَلَیسَ لَهُم خُلُودٌ
خطاب بمحمد بن حنیفه در حرب جمل
588- اِطعَن بِها طَعنَ اَبیکَ مُحَمَّدِ***لا خَیرَ فی حَربٍ اِذا لَم تُوقَدِ 
589- بِالمَشرَفِّی وَ اَلقَنَا المُسَدَّدِ
تعریض بعبدالرحمن بن ملجم مرادی
590- اُریدُ حَیاتَه وَ یُریدُ قَتلی***غَدیرَکَ مِن خَلیلِکَ مِن مُرادٍ اکباد جمع کبد
{صفحه 170}

سخن با سید بن سلمه ی مخزومی

577- آنکسی که قدرت داشته آسمان و موجودات آنرا تا آنجا برافرازد که تا عرش خود بالا رود، یگانه است.
578- چنین خدائی محمد صلی الله علیه و آله و سلم پیامبری را که قبلا مانند او نیامده از روی محبت به بندگان خود برای آنان فرستاد.
ایزد که اساس گنبد چرخ فکند
ایوان سرای دین از او گشت بلند
تا هست جهان شرع نبی خواهد بود
وز دهر نمی رسد به او هیچ گزند
579- توجه داشته باش که تو خواهی مرد و حسابت رسیدگی میشود بنابراین تا چه وقت راه گمراهی و هلاکت را می پیمایی؟!
580- نادانی. به اسلام توجه کن و از بت عُزّی را پرستیدن پرهیز و خدا را عبادت نما.
581- پرستیدن «لات» و هذیان گوئی را ترک کن. من از عذاب روز ابدی قیامت برای تو وحشت دارم.
تا چند هوای بت پرستی ای دل
بگذر ز خیال و عجب و هستی ای دل
ابروی حبیب گر کنی قبله ی خویش
از دیدن نقش غیر رستی ای دل
توضیح: قبل از اسلام هر طائفه ای بت مخصوص خود را می پرستید و هر کدام نامی داشتند. این بت ها در میان قبیله ها در اطراف مکه و یا در خانه خدا مسجد الحرام بودند.
{صفحه 171}
آنچه مشهور است بت های آن عصر طبق این جدول بوده است:
نام بت قیافه مرکز بت نام طائفه ای که آنرا می پرستیده اند
1- وُد مرد دُومَةُ الجَندَل کلب
2- سُواع زن رهاط بنی هذیل
3- یَعوق اسب هَمدان
4- نَسر پرنده حِمیَر ذی الکلاع
5- لات پرنده طائف ثقیف
6- مَنات پرنده یَثرب (مدینه) خزرج
7- عُزّی پرنده منطقه مکه کنانه
8و9- «اَساف»،«نائله» پرنده صفا و مروه کنانه
10- یَغوث شیر صفا و مروه طی
11- هُبَل شیر در داخل کعبه (1) مردم مکه
این بت ها همه از چوب یا سنگ ساخته شده بود و هبل بت مرکزی بود.
مردم آن عصر این بت ها را برای شفاعت پیش خدا پرستش میکردند. (2)

افتخار به خویشاوندی با محمد صلی الله علیه و آله و سلم

582- من برادر پیامبر مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم هستم (3) و تردیدی در سخن من نیست با آن حضرت بزرگ شدم و حسن و حسین علهیما السلام دو سبط او فرزندان من هستند.
583- جد من و جد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم (پدر بزرگ ما) یکی است. فاطمه علیها السلام 
_________
1- هبل 9 متر بوده است.
2- سوره الزمر آیه 3 «ما نعبدهم الا لیقربونا الی الله زلفی...»
3- محمد صلی الله علیه و آله و سلم امام علی علیه السلام را برادر خود قرار داد و بخاطر قحطی، امام علی علیه السلام پیش محمد صلی الله علیه و آله و سلم زندگی می کرد.
{صفحه 172}
دختر محمد صلی الله علیه و آله و سلم همسر من است، حرف دروغی نمیگویم.
ای آنکه تو را نبی برادر خوانده
با جان و دل خویش برابر خوانده
مانند خلیل رفته در آتش تیز
گر نام تو را کسی برادر خوانده
584- در آن روزگار که مردم در ظلمات گمراهی، شرک و فلاکت بسر میبردند من به مطالب محمد صلی الله علیه و آله و سلم ایمان آوردم.
585- پس شکر خدای را باین نعمت ها. خدای یگانه ای که شریک ندارد، به بندگان نیکی میکند و بدون در نظر گرفتن بعد زمانی باقی است.
ای برده ز همسران به هر وجه سبق
وز شرم رخت کرده گل تازه عرق
از شوق جمال جانفزایت در شام
پرخون شده است کاسه ی چشم شفق

شکایت از یاغیان جمل

586- به شهر مردمی وارد می شوم که با من دشمن هستند و دل های آنها سیاه است.
587- اگر به من دست یابند به قتلم میرسانند و اگر مرا کشتند خودشان جاویدان نخواهند بود
دشمن که کشد زهر طرف تیغ چه بید
وز جانب او دلم کرده قطع امید
گیرم که مراد او برآید اما
او نیز در این سرا نماند جاوید

سخن با محمد بن حنیفه در جنگ جمل

588- با نیزه همانند پدرت حمله کن تا تشویق شوی، در جنگی که شعله ور
{صفحه 173}
نشود پیروزی نیست.
589- با شمشیری که ساخت مُشرف شام است و نیزه ای که محکم است بدشمن حمله کن.
ای گشته مهیا ز رخت کام پدر
وز باده مهر کرده پر جام پدر
در معرکه با خصم در آویز چه شیر
تا زنده کنی به قتل او نام پدر

کنایه به قاتل خود ابن ملجم مرادی

590- من زندگی او را میخواهم و او بفکر قتل من است از طائفه خود مراد (قبیله ی در یمن) عذرخواهی برای ابن ملجم بیاور.
با اهل صفا تیره نباید بودن
با مردم نیک بد نشاید بودن
من خیر تو خواهم، تو بدخواه منی
حال تو در این قصه چه خواهد بودن

توبیخ ابن ملجم

591- آی گول حرف (قطام را) خورده و به وعده او دل خوش کرده! آی کسی که از راه راست و صحیح منحرف شده!
ای از ره شرع و رسم حکمت شده دور
تا چند به جهل خویش باشی مغرور
امروز چنان باش که در صبح نشور
جبار جهان تو را بدارد معذور
توضیح: عبدالرحمن بن ملجم مرادی برای کشتن امام علیه السلام وارد کوفه شد. وی از خوارج نهروان بود و امام علیه السلام او را می شناخت.
{صفحه 174}
حرف الدّال
توبیخ ابن ملجم و اشاره بوعده قطام
591- اَلا یا اَیُّهَا المَغرُورُ بِالقَولِ وَ الوَعدِ***وَ مَن حالَ عَن رُشدِ المَسالِکَ و َالقِصَدِ مسلک راه
رجز که در بین راه مسجد فرموده
592- خَلُّوا سَبیلَ المُؤمِنَ المُجاهِدِ***فِی اللهِ لا یَعبُدُ غَیرَ الواحِدِ حائل مانع
593- وَ یُوقِظُ النّاسَ اِلَی المَساجِدِ
ارشاد بتحمّل اندوه و صبر بر مکروه قذی خاشا کها کردی چشم افتد
594- اَغصِ عَیناً عَلَی القَذی***وَ تَصَبَّر عَلَی الاَذی
595- اِنَّمَا الدَّهرُ ساعَةٌ***یَقطَعُ الدَّهرُ کُلَّ ذا
مناجات با قاضی الحاجات
596- اَیا مَن لَیسَ لی مِنکَ المُجیرُ***بِعَفوِکَ مِن عَذابِکَ اَستَجیرُ 
597- اَنَا العَبدُ المُقِرُّ بِکُلِّ ذَنبٍ***وَ اَنتَ السَیِّدُ الصَمَدُ الغَفُورُ
598- فَاِن عَذَّبتَنی فَالذَّنبُ مِنّی***وَ اِن تَغفِر فَاَنتَ بِه جَدیرٌ جدیر سزاوار
بیان جامعیّت حقیقت انسانی
599- دَوائُکَ فیکَ وَ ما تَشعُرُ***وَدائُکَ مِنکَ وَ ما تَنظُرُ داء درد
600- وَ تَحسَبُ اِنَّکَ جِرمٌ صَغیرٌ***وَ فیکَ انطَوَی العالَمُ الاَکبَرُ تبصر 
601- وَ اَنتَ الکِتابُ المُبینُ الَّذی***بِاَحرُفِه یَظهَرُ المُضمَرُ
فَلا حاجَة
{صفحه 175}
عبدالرحمان در کوفه قطام دختر اصبغ تمیمی را دید و عاشق او شد و از وی خواستگاری کرد.
قطام گفت: مهر من کشتن علی علیه السلام است که پدرم را کشته است...
امام علی علیه السلام از امام حسین علیه السلام و امام حسن علیه السلام پرسید چند روز از ماه رمضان باقی است؟ وقتی جواب دادند امام علیه السلام دستی به ریش خود کشید و فرمود: بزودی ریش مرا شقی ترین مردم با خون سرم رنگین می سازد.
ابن ملجم با شنیدن این جمله از آنحضرت مضطرب گردید و خود را در اختیار امام علیه السلام قرار داد عرض کرد: دست های مرا قطع کن.
امام علیه السلام با اینکه از نقشه های او آگاه بود فرمود: تو در نظر من گناهی نکرده ای، با جمله ای که گفتم خواستم خبری که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به من داده بود بخاطر بیاورم.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: قاتل من مردی از طائفه مراد است.
امام علیه السلام در شعر خود برای توجه عبدالرحمان اشاره به وعده و معاهده قطام میکند و باو گوشزد می نماید که از مسیر صحیح باقصد خود خارج گردیده است.
نکته ی حساس مطلب اینست که اسلام قصاص قبل از جنایت را جائز نمیداند و امام علیه السلام به همین دلیل نه تنها بفکر قتل ابن ملجم نمی افتد بلکه او را آزار هم نمیرساند، منع هم نمیکند بعد از ترور هم درباره اش سفارش میکند و همین است فرق امام علی علیه السلام با مردم دیگر. فرق میان اسلام مجسم و مسلمان حرفی!

رجز امام علیه السلام در راه مسجد کوفه

592- راه مؤمن مجاهدی را که در راه خدا انجام وظیفه میکند و غیر از خدای یکتا عبادت نمیکند باز کنید.
593- راه کسی را که مردم را بیدار می کند و بسوی مساجد می کشاند بگشائید.
{صفحه 176}
قومی که سعادت غزا (1) یافته اند
از صورت فعل خود سزا یافته اند
هر سعی که کرده اند در راه خدا
از حضرت حق اجر و جزا یافته اند

سختی ها را باید تحمل کرد

594- وقتی خار در چشمت می افتد آن را ببند و در برابر ناراحتی ها شکیبائی کن.
595- جمع دنیا برای یک فرد ساعتی بیش نیست و روزگار آن را پشت سر می گذارد. 
ارباب صفا رسم تحمل دارند
با دشمن و با دوست تنزل دارند
چون سهم حوادث فکند قوس فلک
در کف، سپر صبر و توکل دارند

گفتگو با خدا

596- ای کسی که از طرف شما به من اعلام خطر نشده، از عذاب جهنمت بخودت پناه میبرم که مرا ببخشی.
597- من بنده ای هستم که به تمام گناهان خود اقرار دارم و تو آقای بی نیاز و بخشنده ای.
598- بنابراین اعتراف به گناه، اگر عذابم کردی، گناه از من است و اگر بخشیدی به بخشش سزاواری.
ای فضل تو در انفس و آفاق حَکَم
ما غرق گناهیم ز سر تا به قدم
__________
1- غزا مثل غذا بمعنای جنگ کردن.
{صفحه 177}
گر قهر کنی سزای آنیم همه
ور عفو کنی غایت لطف است و کرم

حقیقت انسانی

599- دوای تو در وجودت نهفته است و درک نمیکنی، درد هم از خودت سرچشمه گرفته و دقت نمی نمائی.
600- فکر میکنی موجود ضعیفی هستی در صورتیکه جهان بزرگ در وجود تو پیچیده است.
خواهی که شود قطره به دریا واصل
بگذر ز تَعَیُّنی که داری ای دل
از بهر تو قطره ایست دریای محیط
زنهار که از خویش نگردی غافل
***عالم که در آن نور خدا جلوه گر است
لوحیست که مجموعه هر خیر و شر است
انسان که از او منتخبی مختصر است
از هر چه کسی گمان برد بهره ور است
توضیح: انسان از نظر دستگاه خلقت، اسرار فراوان از تمام جهان دارد و از نظر معنویت، اگر بحد کمال رسید قلبش جایگاه خدا میگردد: «قَلبُ المُؤمِنِ عَرشُ الرَّحمان»
601- تو آن کتاب درخشانی هستی که با حرف آن، پنهان ها آشکار میگردد.
602- بنابراین نیازی نداری که به تو بگویند وجودت با چه حروفی نوشته شده است.
مجموعه اسرار الهی مائیم
لوح و قلم و حرف سیاهی مائیم
{صفحه 178}
حرف الرآء
602- فَلا حاجَةَ لَکَ فی خارِجٍ***یُخَبِّرُ عَنکَ بِما سُطِّرُ برق درخشیدن
تحسین علم و تقبیح جهد
603- العِلمُ بِاللهِ جِماعُ الشُّکرِ***وَ الجَهلُ بِاللهِ جَماعُ الکُفرِ
اظهار صفای طبع و جلاء ذهن
604- اِذَا المُشکِلاتُ تَصَدَّینَ لی***کَشَفتُ غَوا مِضَها بِالنَّظَرِ
605- وَ اِن بَرِقَت فی مَخیلِ الظُّنُونِ***عُمَّیاءُ لا یَجتَلیهَا البَصَرُ مخیل محلّ پنداشتن
606- مُقَنَّعَةٌ بِغُیُوبِ الاُمُورِ***وَضَعتُ عَلَیها صَحیحَ الفِکَرِ
607- مَعی اَصمَعٌ کَظُبَی المُرهَفاتِ***اَفری بِهِ عَن ثیابِ السِّیرِ
608- لِسانٌ کَشِقشِقَةِ الاَریَحِیِّ***اَو کَالحُسامِ الیَمانِ الذَّکَرِ اصمع رای حازم
609- وَ قَلبٌ اِذَا استَنطَقَتهُ الهُمُومُ***اَربی عَلَیها بَواهِی الدُّرَرِ
610- وَ لَستُ بِاِمَّعَةٍ فِی الرِّجالِ***اُسائِلُ هذا وَ ذَا مَا الخَبَرُ
611- وَ لکَِّننی مُذرَبُ الاَصغَرَینِ***اقَیسُ بِما قَد مَضی ماغَبَرَ ظیبه حلّ السیف
بیان انکه مرد جاهل مرده است
612- وَ فِی الجَهلِ قَبلَ المَوتِ لِاَهلِه***وَ اَجسادُهُم قَبلَ القُبُورِ قُبُورٌ اریحیّ واسع الحلق
613- وَ اِنَّ امَرءً لَم یُحیَ بِالعِلمِ مَیِّتٌ***وَ لَیسَ لَه حَتّی النُّشُورِ نُشُورٌ
مذمّت بعضی مردم که بمعنی بهائمند ذرب تیز کردن
{صفحه 179}
هر چیز که مقصود تو باشد ای دل
از خود به طلب که هر چه خواهی مائیم

ستایش از علم و تقبیح جهل

603- علم به خدا جمع کننده اقسام شکر است و خدانشناسی گردآورنده حق ناشناسی وکفر.
هردل که ز علم معرفت یافت کمال
غافل نشود ز شکر حق در همه حال
وز جهل یکی که ماند در قید ضلال
پیوسته کند نغمه ی حق را پامال

توضیح صفای باطن علی علیه السلام

604- آنگاه که مشکلات برای من فریاد کشیدند، سختی های آنرا با دقت برطرف میگردانم.
605- اگر در فکرم مسئله ی مبهمی برق زد که چشم من آنرا نمیتواند بررسی کند و ببیند و فکرم گنجایش آنرا ندارد، (از دیگران کمک میخواهم)
606- ضعف فکر من بخاطر این است که بمسائل پنهانی که مربوط بدستگاه خداست مربوط میشود، در این صورت، فکر صحیح را بر روی مشکلات می گذارم (از خدا و دانایان کمک میخواهم تا مشکل حل گردد.)
چون شد دل من پاک معارف پیشه
هرگز نکنم ز غیر حق اندیشه
تا ببر بیان شدم به میدان سخن
در بحر محیط عقل دارم بیشه
607- فکری قاطع دارم که همانند شمشیر چابک لباس های حوادث را با آن می شکافم.
608- صدائی همچون صدای شتر مستی که سازگار باشد و زبانی همچون
{صفحه 180}
شمشیر فولادی ساخت یمن دارم. (در جنگها نعره یک حربه من است)
609- قلبی دارم که وقتی غم های آنرا بررسی میکنم، بر دانه های قیمتی آن افزون می گردد.
امروز منم که چو شمع سرکش مشهور
وز تیغ زبان من جهان گیرد نور
اسرار جهان بیک نفس فاش کنم
شد آتش طبع من به هر جا مذکور
610- من دل و زبانم را اینطور آگاه نگاه میدارم که حوادث روز را به حوادث گذشته قیاس میکنم و شبیه میدانم.
ای یافته از صدق و صفا تیغ زبان
وز طبع تو فاش گشته اسرار نهان
احوال زمان را چو پرسی ز کسان
از حال گذشته حال آینده بدان

زنده نمایان

612- جهل برای نادان ها مرگ آنهاست و بدن آنان قبل از وارد شده به قبر، قبر است.
613- شخصی که با علم زنده نشد مرده است و تا روز قیامت زنده نخواهد شد.
روحی که اسیر جهل و محبوس تن است
آنروح چه مرده است و گورش بدن است
هر پرده که از جهل و ضلالت دارد
در دیده اهل کشف او را کفن است
{صفحه 181}
حرف الراء
614- اَبُنَیَّ اِنَّ مِنَ الرِّجالِ بَهیمَةٌ***فی صُورَةِ الرَّجُلِ السَّمیعِ المُبصِرِ
615- فَطِنٌ بِکُلِّ رَزیَّةٍ فی مالِه***وَ اِذا اُصیَب بِدینِه لَم یَشعُرٍ فطن زیرک
امر بتحصیل ادب در صغر سنّ
616- حَرِّض نَبِیِّکَ عَلی الاذاب فِی الصِغَّرِ***کَیما تَقَرِّبِهِم عَیناکَ فِی الکِبَرِ
617- وَ اِنَّما مَثَلُ الادابِ تَجمَعُها***فی عُنفُوانِ الصِّبی کَالنَّقشِ فِی الحَجَرِ عنفوان جوانی
618- هِیَ الکُنُوزُ الَّتی تَنمُوذَ خائِرُها***وَ لا یُخافُ عَلَیها حادِثَ الغِیَرِ
619- اِنَّ الاَدیبَ اِذا زَلَّت بِهِ قَدَمٌ***یَهوی الی فُرُشِ الدّیباجِ وَ السُّرَرِ
620- النّاسُ اِثنانِ ذُو عِلمٍ وَ مُستَمِعُ***راعٍ وَ سائِرُهُم کَاللَّغوِ وَ العَکَرِ عَکر دُزد
بیان انکه حُصول مَقاصد موقوف بمحنت کشیدنست
621- لا یَبلُغُ المَرءُ بِالاِحجامِ هِمَّتَه***حَتّی یُواصِلَها مِنهُ بِتَعزیرٍ احجام واپس شدن
622- حَتّی یُواصِلَ فی اَفنانِ مَطلَبِهِ***غَوراً بِنَّجدٍ وَ اِعتاباً بِتَعذیرٍ
623- خاطِر بِنَفسِکَ لا تَقعُد بِمُعجِزَةٍ***فَلَیسَ حُرٌّ عَلی عَجزٍ بِمَعذُورٍ ابل ای اظهر
خطاب باشعث بن قیس در صفین
625- اِصبِر عَلی تَعَبِ الاِدلاجِ وَ السَّهَرِ***وَ بِالرَّواحِ عَلَی الحاجاتِ وَ البُکَرِ رواح بعد از زوال تا شب
626- لا تَضجُرَنَّ وَ لا یُعجِزکَ مَطلَبُها***فَالنَّحجُ یَتلُفُ بَینَ العِجزِ وَ الضَّجَرِ
انّی
{صفحه 182}

حیوان انسان نما

614- فرزندم! بسیاری از مردم حیوان اند که به صورت مرد شنوا و بینا جلوه می کنند.
615- از هر ضروری که به مال او خورد آگاه می گردد و آنگاه که دین او ضربه خورد درک نمیکند.
هستند جماعتی به صورت انسان
وز روی حقیقت اند به آخر یکسان
دین است بر این گروه ابله دشوار
دنیاست بر این مردم نادان آسان

تحصیل علم و دانش

616- فرزندانت را در کودکی برای آموختن علم و معرفت بسیج کن تا وقتی بزرگ شدند موجب چشم روشنی شما باشند.
617- زیرا علم و معرفت در آغاز نوجوانی همانند نقشی است که روی سنگ کشیده شود.
618- علم و معرفت گنج هائی هستند که رشد پیدا می کنند و حوادث روزگار نمی تواند به آنها ضربه بزند.
ای جان تنت سرشته با صدق و صفا
در علم و ادب کوش به ایام شباب
آداب جوان چه نقش باشد در سنگ
وین نقش نمی شود به صد قرن خراب
619- آنگاه که پای دانشمند لغزید (شکست)، روی فرش ابریشم و بستر آرام می افتد.
620- مردم دو دسته اند: دانشمند و مستمعی که مطالب را حفظ می کند، باقی
{صفحه 183}
بی فائده و رسوب هستند.
ای گشته به عقل و زیرکی فرزانه
تحصیل کمال خویش کن مردانه
صافی است کسی که علم و حکمت دارد
باقی همه دُرداند (1) در این میخانه

رسیدن به هدف زحمت دارد

621- کسی که کوتاه همتی کند وقتی به هدف خود می رسد که در راه هدف، خود را به خطر اندازد و بکوشد.
622- وقتی به هدف خود می رسد که در راه انواع هدف ها، نشیب و فرازها را بپیماید و عذر مردم را بپذیرد (تا از او خوشحال شوند و به او احترام بگذارند و کمک کنند).
خواهی که شوی ز فیض حق دولتمند
وز بهر تو سوزند کواکب چو سپند (2)
از اوج حضیض رو مگردان که شود
خورشید صفت پایه ی قدر تو بلند
623- برای رسیدن به هدف، خود را بخطر بیفکن، سست منشین که از هیچ آزاده ای بهانه سستی پذیرفته نیست.
624- اگر در مرکزی به آنچه می خواهی دست نیافتی، عذرت را با رفتن شبانه و یا حرکت در هوای گرم کنار بزن.
ای خواسته از حضرت تو جاه و جلال
زنهار به جائی منشین فارغ بال
__________
1- درد مثل کلمه گرگ بمعنای ته نشین و رسوب شراب.
2- سپند: اسفند، گیاهی که روی آتش می ریزند و دود می کنند.
{صفحه 184}
در سعی و طلب کوش که روزی یابی
رخساره ی مقصود به صد حسن و جمال

سخن امام علیه السلام به اشعث بن قیس در صفین

625- با زحمت حرکت در شب و بیداری آن و رنج در عصر و صبح برای بدست آوردن نیاز بساز.
626- بدست آوردن هدف نه دل تو را تنگ کند و نه عاجزت گرداند، زیرا پیروزی میان سستی و دل تنگ شدن از دست می رود.
ای از تو خدا و خلق عالم خشنود
گاهی که تو را هست مهمی مقصود
غمناک مباش و عاجزی پیشه مکن
کز فضل خدا بر آن ظفر یابی زود
627- من درک کرده ام. در حوادث روزگار هم تجربه وجود دارد. که صبر و حوصله در راه هدف، عاقبتی شایسته و اثری پسندیده دارد.
628- کم کسی یافت شده که در راه هدفی که تعقیب می کند، کوشش نماید و صبر و حوصله را همراه داشته باشد و پیروز نگردد.
در جستن کام گر تو را باشد صبر
ناگاه بر آن ظفر بیابی چون ببر
من تجربه کرده ام که صابر همه روز
ساید سر اعتبار ناموس به ابر

صبر و تحمل

629- کمی صبر داشته باش، زیرا بعد از هر سختی آسایش است و هرکاری وقت، فکر و نقشه لازم دارد.
630- خدای شاهد و پناه دهنده در رفتار ما نظارت دارد، فوق فکر و نقشه ما نظر و خواست خداست.
{صفحه 185}
حرف الراء
627- اِنّی وَجَدتُ وَ فِی الاَیّامِ تَجربَةٌ***لِلصَّبرِ عاقِبَةٌ مَحمٌودَةُ الاَثَرِ 
628- وَ قَلَّ مَن جَدَّ فی اَمرٍ یُطالِبُه***فَاستَصحَبَ الصَّبرِ اِلّا فازَ بِالظَّفَرِ جدّ کوشش
امر بصبر و تحمّل و تفویض و توکّل
629- اِصبِر قَلیلاً فَبَعدَ العُسرِ تَیسیرٌ***وَ کُلُّ اَمرٍ لَهُ وَقتٌ وَ تَدبیرٌ
630- وَ لِلمُهَیمِنِ فی حالاتِنا نَظَرٌ***وَ فَوقَ تَدبیرِنا للهِ تَقدیرٌ عضّ بدندان کزیدن
باین انکه رنج و راحت قرین همند
631- اِن عَضَّکَ الدَّهرُ فَانتَظِر فَرَجاً***فَاِنَّه نازِلٌ بِمُنتَظِرِه
632- اَو مَسَّکَ الضُرُّ وَ ابتُلیتَ بِهِ***فَاصبِر فَاِنَّ الرِّخاءَ فی اَثَرِهِ
633- رُبَّ مُعافیً شَکّی بِعِلَّتِهِ***وَ مُشتَکٍ ما یَنامُ مِن سَهرِهِ سهر بیداری
634- وَ فارِجٍ فی عِشاءٍ لَیلَتِهِ***دَبٍّ اِلَیهِ البَلاءُ فی سَحَرِه
635- کَم مِن مُعانٍ عَلی تَهَوُّرِه***وَ مُبتَلیً ما یَنامُ مِن حَذَرِه
636- مَن صَحِبَ الدَّهرَ ذَمَّ صُحبَتُه***وَ نالَ مِن صَفوِه وَ مِن کَدَرِه تهود بی باکی
بیان انکه صفای دنیا بکدورت امیخته است
637- یا طالِبَ الصَّفوِ فِی الدُّنیا بَلاً کَدَرٍ***طَلَبتَ مَعدُومَةً فَایئَس مِنَ الظَّفَرِ
638- وَ اعلَم بِاَنَّکَ ما عُمِّرتَ مُمتَحِنٌ***بِالخَیرِ وَ الشَرِّ وَ المَیسُورِ وَ العُسرِ
639- اِنّی تَنالُ بِها نَفعاً بِلّا ضَرَرٍ***وَ اِنَّها خُلِقَت لِلنَّفعِ وَ الضَّرَرِ نائل فائز
{صفحه 186}
ای یافته از جام صفا شادی می
وز رنج خماران فراغت شده طی
زنهار مخور غصه که در علم خدا
دارد شب تیره روز روشن از پی
***
رِندی (1) که چه من اهل توکل باشد
هر خار که پیش او رسد گل باشد
آنگاه شوی اهل توکل که تو را
در هر غم و محنتی تحمل باشد

سختی و آسایش همراه اند

631- اگر روزگار فشارت داد در انتظار پیروزی باش، زیرا پیروزی برای کسی که منتظرش باشد فرود می آید.
632- اگر زیانی به تو رسید و به خسارت گرفتار شدی، صبر کن که آسایش و جبران را دنبال دارد.
از بخت بد خویش اگر لت (2) یابی
وز دشمن و دوست تاب خجلت یابی
آزرده مشو که گر بر آن صبر کنی
ناگاه زغیب فتح و دولت یابی
633- چه بسیار سالمی که از درد کم می نالد و چه بسیار گلایه کننده ای که شب نخوابیده است.
634- و چه افراد زیادی که شب سالم بودند و سحر به بلاء گرفتار دیدند.
__________
1- رند به کسر را و سکون نون بمعنای زرنگ و حیله گر.
2- لت مثل کلمه صد بمعنای لطمه و سختی.
{صفحه 187}
این چرخ فلک که نیست او را سر و بُن
گر اهل سعادتی بر آن تکیه مکن
جمعی که به کوی عشق ارباب دلند
دارند هزار داغ از این چرخ کهن
635- چه بسا رنج دیده ای که تهور و تحمل دارد و فرد دردمندی که از ترس مرض خواب بر چشم ندارد.
636- هر کس با دنیا دوست گردد، از رفاقت با وی بدگوئی می کند. هم از آسایش آن بهره می برد و هم از ناملایمات آن.
هر کس که شود چه ماه نوشُهره دهر
پیوسته رود بی سر و پا شهر به شهر
گاهی خورد از عیش و طرب جرعه می 
گاهی کشد از رنج و تعب کاسه زهر

صفای دنیا همراه کدورت است

637- ای کسی که در دنیا آسایشی را که زحمت نداشته باشد می جوئی توجه داشته باش که چنین موضوعی وجود ندارد و باید از پیروزی بر آن مایوس گردی.
638- یقین داشته باش که سراسر زندگی تو آزمایش است، با خوب و بد (سلامتی و مرض)، آسایش و سختی امتحان می شوی (تا خود را بشناسی).
دنیا که محل اهل صورت باشد
در نقش صفای او کدورت باشد
دُردی است که از شراب هستی مانده
پس ظلمت دنیا به ضرورت باشد
توضیح: خدای عزیز در قرآن کریم می گوید: «ما شما را به بد و خوب آزمایش می کنیم» (1) سلامتی که به نظر ما خوب است، مال که به فکر ما مهم است
__________
1- سوره انبیاء آیه 35 «و نبلوکم بالشروا لخیر فتنة...»
{صفحه 188}
حرف الراء
640- فِی الجُبنِ عارٌ وَ فِی الاَقدَمِ مُکَرَمَةٌ***وَ مَن یَفِرُّ فَلَن یَنجُو مِنَ القَدَرِ جبن ترس
امیدوار ساختن فقیران
641- عَسی مَنهَلٌ یَصفُو فَیُروی ظَمیئَةً***اَطالَ صَداها المُنهَلُ المُتَکَدَّرُ
642- عَسی بِالجُنُوبِ العاریاتُ سَتُکتَسی***وَ بِالمُستَذَلِّ المُستَضامِ سَیُنصَرُ مستظام مظلوم
643- عَسی جابِرُ العَظمِ الکَسیرِ بِلُطفِهِ***سَیَرتاحُ لِلعَظمِ الکَسیرِ فَیُجبِرُ
644- عَسَی اللهُ لا تَئاَس مِنَ اللهِ اَنَّهُ***یَسیرٌ عَلَیهِ ما یَعِزَّ وَ یَعسِرُ
بیان تغیّر و تبدّل روزکار غدّار
645- لَئِن سائَنی دَهرٌ عَزَمتُ تَصَبُرّاً***فَکُلُّ بَلاءٍ لا یَدُومُ یَسیرٌ کسیر شکسته
646- وَ اِن سَرَّنی لَم اَبتَهِج بِسُروُرِهِ***فَکُلُّ سُرُورٍ لا یَدُومُ حَقیرٌ
اظهار صبر در زمان عُسر
647- لَئِن سائَنی دَهرٌ فَقَد سَرَّنی دَهرٌ***وَ اِن مَسَّنی عُسرٌ فَقَد مَسَّنَی یُسرٌ جبر بستن شکسته
648- لِکُلٍّ مِنَ الاَیّامِ عِندی عادَة***فَاِن سائَنی صَبرٌ وَ اِن سَرَّنی شُکرٌ
ستایش نفس مطمئنّه باستغنا
649- غِنَی النَّفسِ یَکفِی النَّفسَ حَتّی یَکُفَّها***وَ اِن اَعسَرَت حَتّی یَضُرَّبِهَا الفَقرُ ارتاح به رحمه
650- فَما عُسرَةٌ فَاصبِر لَها اِن لَقیتَها***بِدائِمَةٍ حَتّی یَکُونَ لَها یُسرٌ عظم استخوان
تنبیه بر تمکّن در مقام رضا
وهوّن
{صفحه 189}
وسیله ای است که خود را بشناسیم که نسبت به این نعمت ها چه می کنیم و از آن چگونه بهره برداری می نمائیم و مریضی، فقر و ... هم به نظر ما یک نوع عذاب است و خدا می خواهد در مرحله مرض و فقر خودمان را بشناسیم که در برابر وظیفه صبر چه می کنیم؟
با این توضیح، آزمایش سلامتی، مال و سایر نعمتها سخت تر از آزمایش ناگواری هاست و به همین جهت مردان الهی دوست داشته اند فقیر باشند.
639- کجا می توانی نفعی را بیابی که ضرر و خرج نداشته باشد. دنیا برای سود و زیان خلق شده است.
640- ترس ننگ است و در پایمردی و حمله شایستگی، کسی که از میدان جنگ و سختی ها فرار کند، نمی تواند از خواست خدا کنار باشد.
خواهند جماعتی که بی تاب و ضرر
گردند جدا ز آتش غم چه شرر
لیکن چه توان کرد که از جنس بشر
کس نیست که شد خلاص از تیر قدر

از قدرت خدا مأیوس مباش

641- امید است آبخور گاهی که در معرض استفاده است، به تشنگان آب صاف بدهد و مدت ها تشنگانی را که آب تمیز نمی خورده اند بهره مند سازد.
642- امید است، برهنه ها پوشانیده شود و خدا ذلیل ستمدیده را یاری فرماید.
ناگاه زغیب دلنوازی برسد
وز گلشن حسن سرو نازی برسد
مرغ دل من چنین نماند ضایع 
از عالم قدس شاهبازی برسد
643- امید است به لطف خدا، استخوان شکسته مورد لطف قرار گیرد و 
{صفحه 190}
استخوان شکسته اش بهبود یابد.
644- بخدا امیدوار باش و از وی ناامید مباش، زیرا برای خدا نایاب و سختیها آسان است.
ای دل مکن از جور فلک ناله بسی
بنشین و توجه به خدا کن نفسی
گر کار خدا را به خدا بگذاری
ناگاه رسد زغیب فریاد رسی

نه آسایش دوام دارد و نه سختی

645- اگر روزگار به من بد کرد تصمیم به صبر می گیرم، زیرا هر سختی که ابدی نباشد قابل تحمل است.
646- اگر روزگار مرا خوشحال ساخت، از نیکی آن شاد نمی گردم، زیرا آن خوشحالی که ابدی نباشد ناچیز است.
ای دل ز غم زمانه درهم نشوی
وز یاری دهر شاد و خرم نشوی
احوال جهان به یک نفس می گذرد
وابسته به قید و سور و ماتم نشوی

دنیای نیش و نوش

647- اگر روزگار شکنجه ام می دهد، شادی هم برای من می آورد، اگر به من سختی می دهد، خوشحالی هم به آغوشم می کشد.
648- برای هر روزی عادتی دارم، اگر سختی دارم، صبر می کنم و اگر شادی دارم خدای را شکر می کنم.
گر دهر جفا کرد مرا صابر یافت
ور لطف و وفا کرد مرا شاکر یافت
{صفحه 191}
صد شکر که نفس من بتوفیق خدا
خود را به مراد خویشتن قادر یافت

آموزش دریادلی بخود

649- روح بی نیاز، هر چند به سختی گرفتار گردد، فرد را از ضربه پذیری از طرف فقر نگاه می دارد.
650- اگر به سختی افتادی یقین داشته باش که دوام نخواهد آورد تا به آسایش منتهی گردد.
آن نیست غنی که مال او گردد بیش
یا در صف اهل جاه باشد در پیش
آن است غنی که قاف تا قاف جهان
نارد به نظر اگر چه باشد درویش

حوادث را آسان بگیریم

651- کارها را آسان بگیر، زیرا کارها در دست خداست.
652- اموری را که خدا منع کرده گریبانت را نمی گیرد و حوادثی که باید اجرا شود او تو عقب نمی ماند.
ای نور بصر طریقه آن سان گیر
وز اهل کرم قائده (1) احسان گیر
چون کار به تقدیر خدا موقوف است
با خلق جهان کار جهان آسان گیر

از مرگ نمی توان فرار کرد.

653- چه روزی از چنگ مرگ فرار کنم؟ روزی که نمی میرم یا روزی که باید بمیرم.
__________
1- قائده درس، سرمشق.
{صفحه 192}
حرف الراء
651- وَهَوِّن عَلَیکَ فَاِنَّ الاُمُورَ***بِکَفِّ الاِلهِ مَقادیرُها ردی هلاکت
652- فَلَیسَ باِتیکَ مَنهِیُّها***وَ لا قاصِرٌ عَنکَ مَامُورُها
بیان انکه گریختن از مرک ممکن نیست
653- اَیَّ یَومَیَّ مِنَ المَوتِ اَفِرُّ***یَومَ ما قُدِّرَ اَو یَومَ قُدِرَ
654- یَومَ ما قُدِّرَ لَم اَخشَ الرَّدی***وَ اِذا قُدِّرَ لَم یُغنِ الحَذَرُ منکر ناشایسته
تمهید عذر از قِبَل اهل تقصیر
655- وَ ما اثَرَ التَّقصیرَ اِلّا مُقَصِّرٌ***رَای نَفسَه حَلَّت مَحَلَّ المُقَصِّرَ
656- وَ کُلُّ امرِئٍ یَاتی بِما هُوَ اَهلُهُ***فَاَهلٌ لِمَعرُوفٍ وَ اَهلٌ المُنکَرٍ کدر تیره
بیان انکه سعادت و شقاوت و بتقدیر الهی است
657- لِلنّاسِ حِرصٌ عَلَی الدُّنیا بِتَبذیرٍ***وَ صَفوُها لَکَ مَمزُوجٌ بِتَکدیرٍ
658- کَم مِن مُلِّحٍ عَلَیها لا تُساعِدُه***وَ عاجِزٍ نالَ دُنیاهُ بِتَقصیرٍ تبذیر اسراف
659- لَم یُرزَقُوها بِعَقلٍ حینَ ما رُزِقُوا***لکِنَّهُم رُزِقُوها بِالمَقادیرِ
660- لَو کانَ عَن قُوَّةٍ اَو عَن مُغالَبَةٍ***طارَ البُزاةُ بِاَرزاقِ العَصافیرِ بازی باز
تسبیح و تنزیه و تقدیس الهی
661- سُبحانَ رَبِّ العِبادِ وَ الَو بَرَه***وَ رازِقِ المُتَّقینَ وَ الفَجَرَه
662- لَو کانَ رِزقُ العِبادِ مِن جَلَدٍ***ما نِلتَ مِن رِزقِ رَبِّنا مَدَرَهُ جلد پوست
{صفحه 193}
654- روزی که مقدر نشده که من بمیرم ترسی از هلاک شدن ندارم و آنگاه که مردن معین شده است، فرار قائده ندارد.
روزی که قضا نیست نخواهی مردن
ور هست قصا کجا توان جان بردن
از مرگ تهی مساز پهلو که به آن
سر منزل خود توان بدست آوردن
655- مقصر است که دنبال اشتباه می رود و می داند که اشتباه می کند.
656- فردی که خود را شایسته کاری می داند و آن را انجام دهد شایسته است که کار خوب انجام دهد و حرف حساب و نهی را بپذیرد.
هر کس که سرشته شد به چیزی گل او
سر بر زند آن چیز مدام از دل او
نیکی و بدی ما به تقدیر خدا
هستند دلیل قدرت شامل او

رزق در دست خداست

657- مردم برای ریخت و پاش دنیا حرص می زنند، صفای دنیا هم با دلگیری مخلوط است.
658- افراد زیادی در جمع کردن مال پافشاری دارند و بدست نمی آورند و تعداد فراوانی عاجز هم با اینکه قدرت ندارند از دنیا بهره مند می گردند.
خواهند جماعتی بزرگی و شرف
وز گنج امل هیچ نیاورند به کف
ناگاه شکسته ای که باشد به طرف
از غیب محل فیض گردد چه صدف
659- آنگاه که عاجز از مال دنیا بهره مند می گردد به خاطر عقل و فکر بهره مند نگردیده، بلکه خدا صلاح دانسته ازمال دنیا بهره مند گردد.
{صفحه 194}
660- اگر بنا بود از طریق قدرت و یا مبارزه کسی به رزق دنیا بدست یابد، باید بازها، خوراک گنجشگ ها را بر بایند (و گنجشگها گرسنه بمانند)
روزی که دَر فیض الهی شده باز
در علم خدا رزق کسان شد ممتاز
گر روزی ما به قدر قدرت بودی
روزی کبوتر حرم خوردی باز

رزق با زرنگی بدست نمی آید

661- بزرگوار است خدای بندگان و حیوانات پشم دار. خدائی که به پرهیزکاران و گناهکاران رزق می رساند.
662- اگر رزق بندگان از طریق هوش و زرنگی می آمد توئی که مغزت کار نمی کند، از رزق خدای ما کلوخی هم نمی یافتی.
دشمن که برهنه است از کسوت دین
دارد به خیال ناز و نعمت تسکین
گر روزی کس به سعی و کوشش بودی
سنگی نشدی روزی آن سگ به یقین

دنیای رنگارنگ

663- میبینیم که روزگار با نواهای مختلف میچرخد، نه غم دوام دارد و نه شادی.
664- پادشاهان در این دنیا کاخهائی ساختند، نه پادشاهان ماندند و نه کاخهای آنان.
ایام که دم به دم برنگی دیگر است
تا چشم به هم زنی بانگی دیگر است
دریای سراب است که از روی خیال
در هر نفسی کام نهنگی دیگر است
{صفحه 195}
حرف الراء
بیان اختلاف روزکار
663- رَاَیتُ الدَّهرَ مُختَلِفاً یَدُورُ***فَلا حُزنٌ یَدُومُ وَ لا سُرُورٌ
664- وَ قَد بِنتَ المُلُوکُ بِهِ قُصُوراً***فَما بَقِیَ المُلُوکُ وَ لَا القُصُورُ اُفاقه بهوش امدن
تنبیه بر فنا و زوال دُنیا
665- جَمیعُ فَوائِدِ الدُّنیا غُرُورٌ***وَ لا یَبقی لِمَسرُورٍ سُرُورٌ نوائب حوادث
666- فَقل لِلشّامِتینَ بِنا اَفیقُوا***فَاِنَّ نَوائِبَ الدُّنیا تَدُورُ
شکایت از اقبال و ادبار دنیا
667- ما هذِهِ الدُّنیا لِطالِبِها***اِلّا عَناءٌ وَ هُوَ ما یَدری عناء رنج
668- اِن اَقبَلَت شَغَلَتدِیانَتُه***وَ اِن اَدبَرَت شَغَلَتهُ بِالفَقرِ ادبار پشت کردن
خطاب بدنیا و شکایت از او
669- دُنیا عَدِمتُکَ ما اَمَرَّکَ***لِلمُکثِرینَ فَما اَضَرَّکَ
670- ما ذاقَ خَیرُکَ ذائِقٌ***اِلّا صَبَبتٍ عَلَیهِ شَرَّکَ صبّ ریختن
قطع رشته امل بندکان اجل
671- تُؤَمِّلُ فِی الدُّنیا طَویلاً وَ لا تَدری***اِذا جَنَّ لَیلٌ هَل تَعیشُ اِلی فَجرٍ
672- فَکُم مِن صَحیحٍ ماتَ مِن غَیرِ عِلَّةٍ***وَ کَم مِن مَریضٍ عاشَ دَهراً اِلی دَهرٍ
673- وَ کَم مِن فَتًّی یُمسی وَ یُصبِحُ امِناً***وَ قَد نُسِجَت اَکفانُه وَ هُوَ لا یَدری نسج بافتن
منع
{صفحه 196}

شادی برای هیچکس دوام ندارد

665- تمام آنچه در دنیا فائده می نامند وسیله سرگرمی و غرور و شادی است، در صورتی که شادی برای هیچ خوشحالی باقی نمی ماند.
666- به آنانکه ما را فحش می دهند و سرزنش می کنند بگو حوادث دنیا در گردش است (هر روز گریبان کسی را می گیرد.)
گردون که شود چه آسیائی ظاهر
پیوسته به خون خلق باشد دائر
گر خصم تو شد کشته از او شاد مشو
کین دور تو را هم بکشد در آخر

سود و زیان دنیا

667- دنیا برای عاشقانش غیر از رنج چیز دیگری نیست و کشته دنیا درک نمیکند.
668- اگر دنیا به فردی روی آورد دین وی را تحت فشار قرار می دهد و اگر پشت گردانید، فقر انسان را سرگرم می سازد.
ای گشته به جان طالب دنیای دنی
تا کی شب و روز جان به بیهوده کنی
دنیا چه رود تمام فقر است و نیاز
واندم که کند رو به تو عُجب است و مُنی (1)

گلایه از دنیا

669- ای دنیا نابود شوی، چقدر برای پولدارها تلخی و چقدر به آنان ضرر می زنی؟!
670- هنوز لذت تو را نچشیده اند که شر خود را بر سر آنان می باری.
__________
1- منی بضم میم: آرزو.
{صفحه 197}
دنیا که گلشن وز روی معنی خار است
در دیده عقل، گرگ مرد مخوار است
هرکس که از آن گریخت عزت دارد
هرکس که به او کرد توجه خوار است

آرزوی دراز

671- در دنیا آرزوی طولانی داری و نمی دانی وقتی که شب شد آیا تا صبح زنده می مانی؟
672- چه بسیار سالم هائی که بدون مریض شدن مردند و چه مریضانی که سال تا سال زنده ماندند.
673- چه جوانانی که شب و روز سالم می چرخند و نمی دانند کفن آنها بافته شده است.
ای بسته به خود سلسله طول امل
تا چند خوری فریب از علم و عمل
اندیشه ی آن کن که بزودی باشد
ناگاه گریبان تو در چنگ اجل

به روزگار اعتماد مکن

674- آنگاه که روزگارت به خوشی می چرخد بدبین مگرد و از آنچه سخت است و سرنوشت برای تو ممکن است پیش بیاورد ناراحت مباش.
675- شب و روز با تو خوشرفتاری کرده اند و تو به سلامتی خود مغرور شده ای در صورتیکه در شب های خوش ناراحتی بروز میکند.
ای یافته کام خویش از گردش دهر
کام تو زغم آلوده نگشته به زهر
غافل منشین که دست تقدیر تو را 
بر هم شکند به زور سرپنجه ی قهر
{صفحه 198}
حرف الراء
منع اعتماد بمُساعدت روزکار
674- اَحسَنتَ ظَنَّکَ بِالاَیّامِ اِذ حَسُنَت***وَ لَم تَخَف سُؤءَ ما یَاتی بِهِ القَدَرُ 
675- وَ سالَمَتکَ اللَّیالی فَاغتَرَرتَ بِها***وَ عِندَ صَفوِاللَّیالی یَحدُثُ الکَدَرُ اغترار فریفته شدن
منع از نکوهش ایّام ماضیه
676- تَعیبُ رِجالُ زَماناً مَضی***وَ ما لِزَمانٍ مَضی مِن غِیَر کرّ برکشتن
677- اَریَ اللَّیلَ یَجری کَعَهدی بِهِ***وَ اِنَّ النَّهارَ عَلَینا یُکَرُّ
678- وَ لَم یَحبِسِ القَطرَ عَنَّا السَّما***وَ لَم تَنکَسِف شَمسُنا وَ القَمَرُ
679- فَقُل لِلَّذی ذَمَّ صَرفَ الزَّمانِ***ظَلَمتَ الزَّمانَ فَذُمَّ البَشَرُ انکساف تاریک شدن
در بیان اقسام مردمان
680- رُبَّ فَتیً دُنیاهُ مَوفُورَةٌ***لَیسَ لَهُ مِن بَعدِها اخِرَةٌ شمس افتار
681- وَ اخَرٌ دُنیاهُ مَذمُومَةٌ***یَتبَعُها اخِرَةٌ فاخِرَةٌ
682- وَ اخَرٌ فازَ بِکِلتیَهِما***قَد جَمَعَ الدُّنیا مَعَ الاخِرَةَ
683- وَ اخَرٌ یَحرِمُ کِلتَیهِما***لَیسَ لَهُ الدُّنیا وَ لَا الاخِرَةُ قمر ماه
در بیان اصناف بشر
684- اَربَعَةٌ فِی النّاسِ مَیَّزَتهُم***اَحوالُهُم مَکشُوفَةٌ ظاهِرَةٌ مکشوف اشکارا
685- فَواحِدٌ دُنیاهُ مَقبُوضَةٌ***تَتبَعَهُه اخِرَةٌ فاخِرَهُ
{صفحه 199}

روزگار بد نشده مردم بد شده اند

676- عده ای از مردم زمانی را که گذشته سرزنش می کنند، در صورتی که زمان گذشته با زمان ما فرقی نکرده است.
677- از آن موقعی که شب را شناخته ام تا امروز مثل هم گردش میکند و روز هم مانند همیشه باز میگردد.
678- نه آسمان باران را از ما باز داشته و نه خورشید تاریک شده و نه ماه نور خود را از دست داده است.
679- به کسی که از گذشتن روزگار بدگوئی میکند بگو: به روزگار ظلم کرده ای به مردم بد بگو (که روزگار را عوض کرده اند)
تا چند بد زمانه گوئی ای دل
بگذر ز سر بهانه جوئی ای دل
چون نسبت شر به غیر ما نیست ثواب
باید که ره خطا نپوئی ای دل

مردم چهار دسته اند

680- چه بسا جوانی که دنیا خوشی دارد اما آخرتش صفر (و جهنم) است.
681- فرد دیگری در دنیا وضع بدی دارد و آخرتش زیبا (بهشت) است.
682- دسته سوم هم دنیا را دارد و هم آخرت را. دینا و آخرت را با هم جمع کرده است (از دنیا برای آخرت ذخیره کرده)
683- دسته چهارم هر دو را از دست داده، نه دنیا دارد و نه آخرت. (دنیا را که نداشته صبر نکرده و ایمان را از دست داده است)
جمعی همه از برای دنیا باشند
قومی همه از برای عقبی باشند
دارند جماعتی از این هر دو نصیب
جمعی دگر از هر دو مُبرّا باشند
{صفحه 200}
حرف الراء
686- وَ واحِدٌ دُنیاهُ مَحمُودَةٌ***لَیسَ لَهُ مِن بَعدِها اخِرَه محمود ستایش شده
687- وَ واحِدٌ فازَ بِکِلیتَهِما***قَد جَمَعَ الدُّنیا مَعَ الاخِرَه
688- وَ واحِدٌ مِن بَینِهِم ضایِعٌ***لَیسَ لَهُ الدُّنیا وَ لا اخِرَه
مدح غنی و ترجیح او بر فقر
689- بَلَوتُ صُرُوفَ الدَّهرِ سِتّینَ حَجِّةً***وَ جَرَّبتُ حالَیهِ مِنَ العُسرِ وَ الیُسرِ حجّه سال
690- فَلَم اَرَ بَعدَ الدّینِ خَیراً مِنَ الغِنی***وَ لَم اَرَ بَعدَ الکُفرِ شَرّاً مِنَ الفَقرِ عوار عیب
بیان انکه دولت ساتر عیوب است
691- کَثیرُ المالِ لَیسَ لَهُ عُوارٌ***وَ لا فی کُلِّ ما یَاتیهِ عارٌ ازری به عابه
692- لِاَنَّ المالَ یَستُرُ کُلَّ عَیبٍ***وِ فِی الفَقرِ المَذَلَّةٌ وَ الصِّغارُ
693- کَذاکَ الفَقرُ بِالاَحرارِ یُزری***کَما اَزرَت بِشارِ بِهَا العُقارُ
تنبیه بانکه فقر موجب ذلّت است
694- مَساکِنُ اَهلِ الفَقرِ حَتّی قُبُورُهُم***عَلَیها تُرابُ الذُّلِّ بَینَ المَقابِرِ عُقار باده
در مذمّت غنی که اسباب عصیان است
695- دَلیلُکَ اَنَّ الفَقرَ خَیرٌ مِنَ الغِنی***وَ اَنَّ قَلیلَ المالِ خَیرٌ مِنَ المُثری مثری کثیر المال
696- لِقاؤُکُ مَخلُوقاً عَصَی اللهِ لِلغَنی***وَ لَم تَرَ مَخلُوقاً عَصَی اللهَ لِلفَقرِ
در مذمّت شهوات نفسانیّه
تفنی
{صفحه 201}
684- چهار دسته را از میان مردم شناخته ام و احوال آنها آشکار و معلوم است.
685- یک دسته فقیراند و آخرتی آبرومند در پیش دارند.
686- دسته دیگری دنیای قابل توجهی دارند و پس از دنیا آخرتی (بهشت) نخواهند داشت.
687- یک دسته هم به دنیا و آخرت دست یافته و هر دو را برای خود جمع کرده اند.
688- یک دسته هم در بین همه بی بهره اند، نه دنیا را دارند و نه آخرت را.
گشته جماعتی به دنیا قائل
کردند گروهی همه عقبی حاصل
جمعی دیگر از هر دو نصیبی دارند
بعضی دیگراند از این و آن غافل
689- شصت سال گردش روزگار را آزمایش کردم و دو حال سختی و آسایش را آزمودم و تجربه کردم.
690- پس از دین بهتر از ثروت نیافتم و بعد از کفر بدتر از فقر ندیدم.
ای یافته از تو نفس امّاره شکست
زنهار که منت مکشی از مردم پست
باید که به نفس خود توانگر باشی
یا قطع کنی نظر زهر سفله که هست

ثروت عیب را می پوشاند

691- پولدار (در نظر مردم) نه عیب دارد و نه آنچه انجام می دهد برای او ننگ است.
692- بدون تردید، ثروت تمام عیبها را می پوشاند و در فقر ذلت و خواری است.
693- فقر همچنین به آزادگان ضربه می زند، همان ضربه ای که شراب
{صفحه 202}
به نوشنده خود می زند.
جمعی که عزیز و محترم می باشند
دانست که صاحب درم می باشند
وانها که ندارند ز دنیا بهره
پیوسته اسیر درد و غم می باشند
694- نه تنها ذلت در خانه فقراء حکومت میکند، بلکه خاک ذلت بر قبرهای آنان هم که در میان قبرهای دیگر قرار دارد پاشیده شده است.
جمعی که به فقر و فاقه آمیخته اند
صد گرد بلا به خود انگیخته اند
گوری که به این قوم تعلق دارد
گویا که بر آن خاک فنا بیخته اند

ثروت وسیله گناه است

695- راهنمایت باینکه فقر بهتر از ثروت و کم پولی بهتر از مال زیاد است این مطلب است:
696- دیده ای که مردم بخاطر ثروت دست به گناه می زنند اما فقیری که بخاطر فقیر بودن دست به گناه بزند ندیده ای (چون خیلی از گناهان پول میخواهد.)
چون مال شود علت عصیان همه
وزحشمت و شوکت است عصیان همه
پس فقر به از غنی به هر حال که هست
وین نکته بود عمده ی ایمان همه

نکوهش از لذت ها

697- کسیکه به مزه شهوترانی از طریق حرام دست مییابد، لذت را پشت سر میگذارد و گناه و ننگ آن برای وی باقی می ماند.
698- عواقب خطرناک شهوترانی در انجام گناه میماند، لذتیکه بعد از آن
{صفحه 203}
حرف الراء
697- تَنفَی اللَّذاذَةُ مِمَّن نالَ شَهوَتَها***مِنَ الحَرامِ وَ یَبقی الاِثمُ وَ العارُ ممزق دریده شده
698- تَبقی عَواقِبُ سَوءِ فی مَغَبَّتِها***لا خَیرَ فی لَذَّةٍ مِن بَعدِها نارٌ
در مدح عار و بیان انواع ان
699- النّارُ اَهوَنُ مِن رُّکُوبِ العارِ***وَ العارُ یُدخِلُ اَهلَه فِی النّارِ
700- وَ العارُ فی رَجُلِ یَبیتُ وَ جارُه***طاوِی الحَشا مُتَمَزِّقُ الاَطمارِ طمر جامه کهنه
701- وَ العارُ فی هَضمِ الضَّعیفِ وَ ظُلمِه***وَ اِقامَةِ الاَخیارِ بِالاَشرارِ
702- وَ العارُ اَن تُجدی عَلَیکَ صَنیعَةً***فَتَکُونَ عِندَکَ سَهلَةُ المِقدارِ هضم شکستن
703- وَ العارُ فی رَجُلِ یَحیدُ عَنِ العِدی***وَ عَلَی القِرابَةِ کَالهِزَبرِ الضّاری
704- وَ العارُ اَن تَکُ فِی الاَنامِ مُقَدَّماً***وَ تَکُونَ فِی الهَیجا مِنَ الفَرّارِ
705- جاهِد عَلی طَلَبِ الحَلالِ وَ لَم تَکُن***تَغذُوهُ بِالاِسرافِ وَ التِّبذارِ مضّ الم
706- اِلّا لِاَهلِکَ اَو لِضَیفِکَ اَو لِمَن***یَشکُو اِلَیکَ مَضاضَةَ الاَعسارِ
تاسّف بر فوت ائمّه دین
707- ذَهَبَ الرِّجالُ المُقتَدی بِفَعالِهِم***وَ المُنکَرُونَ لِکُلِّ اَمرٍ مُنکَرٍ اغوار تباه کردن
708- وَ بَقیتُ فی خَلفٍ یُزَیَّنُ بَعضُهُم***بَعضاً لِیَدفَعَ مُعوَرٌ عَن مُعوَرٍ
709- سَلَکُوا نَبّیاتِ الطَّریقَ فَاَصبَحُوا***مُتَنَکِبینَ عَنِ الطَّریقِ الاَکبَرِ تنکّب عدول
اظهار رسیدن اندوه بکمال
{صفحه 204}
آتش است سودی ندارد.
ای گشته ز اسرار شریعت غافل
تا چند کنی گناه و باشی جاهل
لذت نفس باشد تا روز ابد
ماند رقم گناه بر صفحه ی دل

ننگ در چیست؟

699- آتش را پذیرفتن بهتر از کار ننگ کردن است. ننگ عامل خود را بآتش جهنم می افکند.
700- ننگ برای کسی است که میخوابد و همسایه اش گرسنه است و با لباس پاره و کهنه زندگی میکند.
701- ننگ در هضم کردن ضعیف و ظلم باو و حفظ شایستگان از طریق کمک باشرار است.
دارند جماعتی ز درویشی ننگ 
وز خون خلایق اند پیوسته به رنگ 
از غایت حرص با مسلمان کردند
جوری که نکرده اند کفار فرنگ
702- ننگ این است که به نفع تو کاری انجام دهند و در نظر تو آن خدمت، بی ارزش باشد.
703- ننگ برای مردی است که از دشمن کنار میکشد (و باوی مبارزه نمیکند) اما نسبت به خویشاوندان همچون شیرشکاری است (و زیان میرساند.)
704- ننگ این است که در میان مردم محترم و پیشاپیش باشی ولی در جنگ، از میدان فرار کنی.
تا کی به خیال مکر و دستان باشی
غافل ز ره خدا پرستان باشی
{صفحه 205}
امروز که از دست تو می آید کاری
باید که بفکر زیردستان باشی
705- در راه به دست آوردن مال حلال کوشش کن و آنچه را با زحمت به دست می آوری با ریخت و پاش تمام مکن.
706- ریخت و پاش فقط برای اعضای خانواده، مهمان و یا کسیکه سوزش سختی های خود را برایت شرح می دهد (و می خواهی باو کمک کنی) مجاز است.
گر مال حلال آید از غیب به دست
اسراف مکن در آن که بسیار بد است
هر مال که در محل خود صرف شود
سرمایه ی اقبال و ظفر تا ابد است

اظهار تأسّف از مرگ شخصیت ها

707- شخصیت هائیکه اعمال آنان سرمشق قرار میگرفت و با هر کار ناشایسته ای مبارزه میکردند با دنیا وداع کردند.
708- در میان عده ای مانده ام که یکدیگر را آرایش می دهند تا بتوانند با انحراف خود منحرفی را دفع نمایند.
709- راه اصلی را ترک کرده به کوره راههای فرعی پناه برده و درآن گام بر می دارند.
رفتند جماعتی که دانا بودند
در علم و نظر واقف و بینا بودند
امروز از آن قوم اثر باقی نیست
گویا که حُباب و موج دریا بودند

غم به کمال منتهی می گردد

710- گلایه کردن پیش کسی که دردی ندارد بی فائده است. وقتی طاقت ناراحتی را نداریم می توانیم درد دل کنیم (اما پیش کسی که چاره ای بسازد و یا درد
{صفحه 206}
حرف الراء
710- وَ لا خَیرَ فِی الشَّکوی اِلی غَیرِ مُشتَکٍ***وَ لابُدَّ مِن شَکوی اِذا لَم یَکُن صَبرٌ ینضب ای یحفّف
711- اَلَم تَرَ اَنَّ البَحرَ یَنضُبُ ماؤُه***وَ یَاتی عَلی حیتانِهِ نُؤبُ الدَّهرُ
712- اَلَم تَرَ اَنَّ الفَقرَ یُرجی لَهُ الغِنی***وَ اَنَّ الغِنی یُخشی عَلَیهِ مِنَ الفَقرِ
ستایش کسیکه در مقام صبر ثابت قدم بوده
713- اِذا زیدَ شَرّاً زادَ صَبراً کَاَنَّما***هُوَ المِسکُ ما بَینَ الصِلابَةِ وَ الفِهرِ صلابه سنک صلایه
714- لِاَنَّ فَتَیتَ المِسکِ یَزدادُ طیبُه***عَلَی السَّحقِ وَ الحُرِّ اصطِباراً عَلَی الشَرِّ
تبیین یُمن انبساط و تحسین حُسن اختلاط
715- اُریدُ بِذاکُم اَن تَهُشُّوا لِطَلقَتی***وَ اَن تَکثِرُوا بَعدِی الدُّعاءَ عَلی قَبری فهر حجرٌ بقدر ما یملأ الکفّ
716- وَ اَن تَمنَحُونی فِی المَجالِسِ وَدُّهُم***وَ اِن کُنتُ عَنهُم غائِباً اَحسَنُوا ذِکری
ترغیب بتحصیل دوست حقیقی
717- عَلَیکَ بِاِخوانِ الصَّفاءِ فَاِنَّهُم***عِمادٌ اِذََا استَنجَدتَهُم وَ ظُهُورٌ فتلبت شکسته
718- وَ ما بِکَثیرٍ اَلفُ خِلِّ وَ صاحِبٍ***وَ اِنَّ عَدُوّاً واحِداً لَکَثیرٌ هشاش خوش خلقی
خطاب بشخصی که از حُلیه خیر عاری بوده
719- ما فیکَ خَیرٌ وَ لا مَیرٌ یُعَدَّلَه***قَضَیتُ مِنکَ لُباناتی وَ اَوطاری میر طعام
720- فَاِن بَقیتَ فَلا تُرجی لِمَکرَمَهٍ***وَ اِن هَلَکتَ فَمَذمُوماً اِلَی النّارِ لبانات و اوطار حاجات
خطاب بیکی از ازواج که بملامت انحضرت زبان گشاده
الی 
{صفحه 207}
را درک کند)
711- مگر نمی بینی آب دریا می خشکد و حوادث روزگار متوجه ماهیهای دریا می گردد؟ (پس همه جا درد هست)
712- مگر نمی بینی که فقیر امید ثروت دارد و پولدار از فقیر شدن می ترسد؟! (فقیر از فقر می نالد و ثروتمند از فقر می ترسد)
امروز کسی نیست که دردی دارد
یا فیض تمام از دل مردی دارد
هر دل که صفا و نور آن بیشتر است
از اهل زمان همیشه گردی دارد

سختی صبر را می افزاید

713- وقتی سختی اضافه شد، صبر هم افزایش می یابد. گویا دانه ی مشک (ناف آهوی مشک) برای شکسته شدن میان دو قطع سنگ کوچک قرار گرفته است.
714- زیرا شکسته شدن مشک بوی آن را اضافه می کند و بیش از سائیدن آن، عطر می دهد. آزاد مرد هم در برابر افزایش سختی به صبر خود می افزاید (تا ارزشش بیشتر گردد.)
رندی که برد کوی کرم از که و مه
در فتنه کند صبر و نیفتد به گره
چون مشک که هر چند بسائی او را 
بوئی که دهد ز بیشتر باشد به

نتیجه ی اخلاقی

715- من که خوش اخلاقی می کنم می خواهم با من خوش اخلاقی کنید و پس از مرگ من برای من بر سر قبرم دعا کنید.
716- می خواهم در مجالس با هم برخورد محبت آمیز داشته باشیم و اگر در
{صفحه 208}
بین شما نیستم نام من را به نیکی یاد کنید.
هر کس که کند قصد پریشانی خویش
چون ناقه گره زند به پیشانی خویش
باید که چه گل خرم و خندان باشی
نی چهره به هم کشی ز نادانی خویش

دوست حقیقی بیاب

717- دوستان با صفا پیدا کن، چون دوستان با صفا بهنگامی که نیاز داشته باشی و از آنها کمک و یاری بخواهی مورد اطمینان و پشتیبانت خواهند بود.
718- هزار دوست صمیمی و رفیق زیاد نیست، یک دشمن زیاد است.
دانا که برای دوستان در کار است
پیوسته ز شاخ عمر برخوردار است
هر چند تو را دولت و نصرت باشد
صد دوست کم است و دشمنی بسیار است

فرد باید خیر داشته باشد

719- نه خیری در تو هست و نه غذائی به کسی می دهی که نیاز و کارهای خودم را بتو واگذار کنم.
720- اگر بمانی امیدکار شایسته ای بتو نیست و اگر نابود شوی فرد بدنامی هستی که بجهنم کشانیده می شوی.
ای گشته ز روی مردمی مظهر جود
هر روز تو را فتح دیگر خواهد بود
شخصی که از او نفع به مردم نرسد
در مذهب من بر او حرام است وجود
{صفحه 209}
حرف الراء
721- اِلی کَم یَکُونُ العَذلُ فی کُلِّ لَیلَةٍ***لِما لا تُمَلّینَ القَطیعَةَ وَ الهَجرا 
722- رُوَیدَکَ اِنَّ الدَّهرَ فیهِ کِفایَةٌ***لِتَفریقِ ذاتِ البَینِ فَانتَظِرِی الدَّهرا رُوید امهل
در ستایش قناعت
723- اَفلَحَ مَن کانَ لَه قَو صَرَّه***یَاکُلُ مِنها کُلَّ یَومٍ مَرَّه قوصرّه ما یکنز فی التمّر
ارشاد بکسب حلال
724- کُدَّ کَدَّ العَبدِ اِن اَحبَبتَ اَن تُصبَحَ حُرّاً***وَ اَقطَعِ الامالَ مِن مالِ بَنی ادَمَ طُرّاً
725- لا تَقُل ذا مَکسَبٍ یُزری فَقَصدُ النّارَ اَزری***اَنتَ مَا استَغنَیتَ عَن غَیرِکَ اَعلَی النّاسَ قَدراً 
ترغیب نفس بپرهیزکاری
726- اِذا اَنتَ لَم تَزرَع وَ اَبصَرَت حاصِداً***نَدِمتَ عَلَی التَّفریطِ فِی زَمَنِ البَدرِ حصاد درو
727- وَ ما اِن لِیَومِ البَعثِ زادٌ سِوَی التُّقی***تَزَوَدَّتهُ حَتَّی القِیمَةِ وَ الحَشرِ بذر تخم
اظهار ترحّم بر طفلان یتیم
728- ما اِن تَاَوَّهتُ فی شَئ ٍرُزِئتُ بِهِ***کَما تَاَوَّهتُ لِلاَطفالِ فِی الصِّغَرِ
729- قَد ماتَ والِدُهُم مَن کانَ یَکفُلُهُم***فِی النّائِباتِ وَ فِی الاَسفارِ وَ الحَضَرِ رزیّه مصیبت
تخویف نفس از شیب
730- الشَّیبُ عُنوانُ المَنِیَّةِ***وَ هُوَ تاریخُ الکِبَر
731- وَ بَیاضٌ شَعرِکَ مَوتُ شَعرِکَ***ثُمَّ اَنتَ عَلَی الاَثَر تاوّه اه کشیدن 
{صفحه 210}

سخن با زنی که به آنحضرت بد می گفت

721- تا چه موقع هر شب بدگوئی می کنی؟! چرا آتش جدائی و قطع رحم را نمی افروزی.
722- کمی مهلت بده، روزگار کافی است میان افراد جدائی افکند در انتظار جدائی از طرف روزگار باشد.
تا چند زهر طرف برانگیزی گرد
وز جهل کنی بر دل من خود را سرد
چون خوی زمانه است انگیز فراق
فارغ بنشین که کار خود خواهد کرد

ستایش از قناعت

723- کسی که ظرف خرمائی دارد و هر روز یکمرتبه از آن می خورد و قناعت می کند پیروز است.
جمعی که ز شوق رو به طاعت دارند
وز نور و صفای دل بضاعت دارند
مانند هُما شاکر و فارغ بالند
سیمرغ صفت قاف قناعت دارند

آزادی و آزادگی

724- اگر می خواهی آزاده باشی همانند غلامان و بندگان شایسته خدا زحمت بکش و چشم از تمام مردم روی زمین بپوش و امیدی به آنان نداشته باش.
725- نگو: این کار ذلت آور است، زیرا نظر مردم نسبت به انسانی که طمع بآنان دارد ذلیل کننده تر میباشد. وقتی از دیگران بی نیاز باشی از تمام مردم باارزشتری. 
گر نفس تو در مقام طاعت شده حُر
از خلق امید خود به یکباره ببُر
{صفحه 211}
گاهی که طمع ترک توانی کردن
از صیت (1) تو گوش آسمان گردد پر

سرمایه قیامت

726- وقتی تخم نپاشیده باشی و به انتظار درو کردن باشی (بهنگام جمع آوری محصول) نسبت به کوتاهی خود در زمان تخمکاری پشیمان خواهی شد.
727- برای روز رستاخیز، قیامت و زنده شدن مرده ها غیر از پرهیزکاری که ذخیره کرده باشی چیز دیگری سود ندارد.
ای دوست که اسباب زراعت داری
تا کی گذرد عمر تو در بیکاری
چون علم و عمل آب و زمین است تو را
گر اهل دلی تخم سعادت کاری

ناله علی علیه السلام برای یتیم

728- ناله ای که برای دیدن اطفال کوچک می کشم، برای هیچ مصیبت دیگری نمی کشم.
729- برای اطفال کوچکی که پدر آنان که آنها را در سختیها، و در مسافرت و وطن تحت کفالت داشته مرده است.
هر کس که چه طفل اشک من گشت یتیم
در گوشه ی محنت است پیوسته مقیم
در منظر دیده گر نشیند یک دم
جز گریه زارش نبود هیچ ندیدم

اعلام خطر موی سفید

730- موی سفید علامت مرگ و نشانه پیری است.
__________
1- صیت: بکسر صاد و سکون یاء بمعنای آوازه.
{صفحه 212} 
حرف الراء
732- فَاِذا رَاَیتَ الشَّیبَ عَمَّ***الرَّاسُ فَالحَذَرُ الحَذَر بُراة جمع برئ
مرثیه حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله و سلم
733- کُنتَ السَّوادَ لِناظِری***فَبَکی عَلَیکَ النّاظِرُ
734- مَن شاءَ بَعدَکَ فَلیَمُت***فَعَلَیکَ کُنتُ اُحاذِرُ مرّ تلخی
بیان انکه تعزیت دافع مرارت فراق است
735- یَعُزُّونَنی قَومٌ بَراةٌ مِنَ الصَّبرِ***وَ فِی الصَّبرِ اَشیاءٌ اَمَرُّ مِنَ الصَّبرِ
736- یُعَزِّی المُعَزّی ثُمَّ یَمضی لِشَانِهِ***وَ یَبقَی المُعزَّی فی اَحَرٍّ مِنَ الجَمرِ جمر اتش
حکایت خوابیدن بجای رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم
737- وَقَیتُ بِنَفسی خَیرَ مَن وَطَیَّ الحَصا***وَ مَن طافَ بِالبَیتِ العَتیقِ وَ بِالحَجَرِ
738- رَسُولُ اِله الخَلقُ اِذ مَکَرُوا بِهِ***فَتَجَّاهُ ذُو الطَّولِ الکَریمِ مِنَ المَکرِ صبر عُصاة شجر مرٍّ
739- وَ بِتُّ اُرُاعیهِم مَتی یَنشُرُونَنی***وَ قَد وَطَّنتَ نَفسی عَلَی القَتلِ وَ الاَپش
740- وَ باتَ رَسُولُ اللهِ فِی الغارِ امِناً***مُوَقّیً وَ فی حِفظِ الاِلهِ وَ فی سَترٍ
741- اَقامَ ثَلثاً ثُمَّ زُمَّت قَلائِصُ***قَلائِصُ یَفرینَ الحَصی اَینَما یَفری بیت عتیق کعبه
742- اَرَدتُ بِهِ نَصرَ الاِلهِ تَبَتُّلاً***وَ اَضمَرتُه حَتّی اَوَسَّدَ فی قَبری
خطاب باسامة بن زید اعور
743- لَستُ اَری فی بَینِنا حاکِماً***اِلّا الَّذی فِی الکَفِّ تَبّارٌ قلُوص شتر ماده
و صارِمٌ
{صفحه 213}
731- سفیدی مو علامت مرگ مو و سپس مرگ خودت به دنبال مرگ موست.
732- آنگاه که دیدی سفیدی تمام موها را گرفت دنبال آن، خطر! خطر! و خطر مرگ است.
روزی که شود موی سر و ریش سفید
از رشته ی عمر خویش کن قطع امید
پایان حیات هر که باشد مرگ است
آری به جهان کسی نماند جاوید

در سوک محمد صلی الله علیه و آله و سلم

733- مردمک چشم من بودی و سیاهی چشم من برایت گریست.
734- هر کس بخواهد بعد از شما بمیرد، من از مرگ شما میترسیدم.
رفتی و نماند دیده را نور بصر
مردم ننشینند در آن خانه دگر
امروز که چون گنج نهانی در خاک
عیب است! اگر کنم به غیر تو نظر

صبر در مصیبت ها

735- مردمیکه خودشان صبر ندارند، بمن میگویند صبر کنم، در صبر کردن من چیزهائی تلخ تر از صَبِر (1) وجود دارد.
736- تسلیت دهنده تسلیت میگوید و دنبال کار خود میرود و صاحب عزا در آتش فراق که سوزان تر از آتش دنیاست می سوزد.
هر دل که عنان به دست احباب سپرد
او را به سخن نمی توان باز آورد
__________
1- صبر به فتح صاد و کسر باء داروئی تلخ است که برای اسهال مفید است.
{صفحه 214}
شوق است چه آتش و نصیحت چون باد
وان آتش از این باد فزون گشت و نمرد

خوابیدن به جای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم

737- با جان خود، وجود نازنینی را که بهترین رهروان، برترین طواف کنندگان خانه خدا و حجرالاسود است حفظ کردم.
738- پیامبرخدای موجودات را حفظ کردم. در آن هنگام که در فکر قتل آن حضرت بودند و خدای نیرومند کریم، وی را نجات داد،
739- به جای آن حضرت خوابیدم و منتظر بودم ببینم چه وقت ریز ریزم میکنند. من خودم را برای کشته شدن و اسیر گردیدن آماده کرده بودم.
غیر از تو ندید چشم من بار دیگر
جز عشق رخت نیست مرا کار دیگر
نام تو برم که جان خود تازه کنم
تا پیش رخت فدا شود بار دیگر
توضیح: شعرها اشاره به لَیلَةُ المَبیت است که مردم مکه تصمیم به قتل محمد صلی الله علیه و آله و سلم داشتند و امام علی علیه السلام در جای حضرت خوابید و حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم شبانه بطرف مدینه فرار کرد.
740- رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شب را با سلامتی تحت حمایت و لطف خدا در غار نگهداری شد.
741- رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سه شب در آن غار ماند سپس مهار شترهای ماده که از روی سنگ ریزه ها هر کجا می خواستند پرواز میکردند گرفته شد (و حضرت حرکت کرد.) (1)
__________
1- رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم قرار گذاشته بود که شتربانی پس از سه روز در غار ماندن بیاید ووی را حرکت دهد. شتردار آمد و حضرت را حرکت داد.
{صفحه 215}
حرف الراء
744- وَ صارِمٌ اَبیَضُ مِثلَ المَها***یَبرَقُ فِی الرّاحَةِ ضَرّارٌ مها بلّور
745- مَعی حُسامٌ قاطِعٌ باتِرٌ***تُسطَعُ مِن تَضرابِهِ النّارُ
746- اِنّا اُناسٌ دینُنا صادِقٌ***اِنّا عَلَی الحَربِ لَصَبّارٌ
جواب اسامة بن زید
747- نِعمَ الَّذی حَکَّمتَهُ بَینَنا***فَاثبِت لَحاکَ اللهُ یا جارُ مارق نیزه
748- فَفی یَمینی مارِقٌ اَسمَرٌ***مِن رَاسِه تَقتَبِسُ النّارُ اسم کندم کون
749- قَد خَضَبَ البَیضَةَ رَاسی فَما***اَطعَمَ غَمضاً فیهِ مِقدارٌ اقتباس فرا گرفتن اتش
خطاب بمرحب بن شاس
750- نَحنُ بَنُوالحَربِ بِنا سَعیرُها***حَربَ عَوانٍ حَرُّها نَذیرُها عبل قوی
جواب مرحب بن شاس
751- اَنَا اُناسٌ وَلَدَتنا عَبهَرَه***لِباسُنَا الوَشی وَ ریطٌ حِبرَه ریط چادر
752- اَبناءُ حَربٍ لَیسَ فینا غَدرَه فِقَرَه مهره پشت
خطاب بمرحب خیبری و جواب جواب او
753- اَنَا الَّذی سَمَّتَنی اُمّی حَیدَرَه***ضِرغامٌ اجامٍ وَ لَیثُ وَ قَسوَرَه حبره بُرد یمنی
754- عَبلُ الذِّراعینِ شَدیدُ القَصِرَه***کَلَیثِ غاباتٍ کَریهِ المَنظَرَه
755- اَکیلُکُم بِالسَّیفِ کَیلَ السَّندَرَه***اَضرِبُکُم ضَرباً یُبینُ الفِقَرَه احام بیشه
{صفحه 216}
742- من بخاطر یاری دین خدا، دست از دنیا کشیدم و این گام را برداشتم و این خاطره را تا گور در دل دارم.
چون خم ز شراب شوق او می جوشم
وز جام فنا مِیِ بقا می نوشم
جانم سپر بلاست در راه خدا
تا هست رگی در تن و من می کوشم

سخن با اُسامةِ بن زید اَعوَر

743- میان ما کسی می تواند حکومت کند که در دستش شمشیر تیز و برنده باشد.
744- شمشیر آبداری که مثل بلور می درخشد و در دست برق میزند و ضربه فرود می آورد،
745- شمشیر برنده ای که می شکافد و از ضربه ی آن آتش میبارد در دست من است.
746- ما مردمی هستیم که دین ما حق است و در جنگ خیلی پشتکار و استقامت داریم.
تیغم که به تیزی گذرد از جوشن
وز پرتو آن شود جهانی روشن
چون برق به هر طرف فشاند آتش
وز غایت سختی است دلش چون آهن

پاسخ اسامه به امام علیه السلام

747- آی همسایه خوب حکم کننده ای میان ما معرفی کردی (العیاذ بالله) خدا تو را لعنت کند در جای خود بایست.
748- در دست راستم نیزه ی گندمگونی است که از سر آن آتش میبارد.
749- کلاهخودم سرم را رنگین ساخته و تاکنون ذره ای شمشیر در آن کارگر
{صفحه 217}
نیفتاده است.

خطاب امام علیه السلام به مرحب بن شاس

750- ما فرزند جنگیم و آتش جنگ بخاطر ما شعله ور است، جنگ شدیدی است که آتش آن، حدود خطر جنگ را اعلام می دارد. (1) در شعله های آن اسب خود را حرکت بده.
امروز که من معجز موسی دارم
در تیغ کشیدن یَدُ و بیضا دارم
از آهن تیغ من جهد آتش حرب
در کشتن خصم خویش فن ها دارم

پاسخ مرحب بن شاس به امام علیه السلام

751- ما مردمی هستیم که زنان زیبا و خوش پوش ما را زائیده اند لباس ما گلدار و چادر ما، بُرد یمنی است.
752- ما فرزند جنگیم و هیچ مکری نداریم.

پاسخ امام علیه السلام به پاسخ مرحب خیبری

753- من کسی هستم که مادرم نام مرا «حیدره» (2) گذاشته است. من شیر بیشه ی شجاعت و شیر نری تیراندازم.
754- بازوهایم نیرومند و گردنم قوی است، همانند شیر نیرومندی که با قیافه ای هولناک همه را به وحشت می اندازد هستم.
__________
1- در بعضی از متن ها نصف شعر دنبال دارد که ترجمه آن بالا ذکر شد و آن نصف شعر این است:
تَحتِ رَکضَ الخَیلِِ فی زَفیرِها
2- حیدره بمعنای اسد یعنی شیر است. مادر امام علی علیه السلام وقتی فرزندش متولد شد و ابوطالب پدرش مسافرت بود نام وی را «اسد، حیدره» گذاشت اما ابوطالب که از سفر برگشت این اسم را نپسندید و آنرا عوض کرد.
{صفحه 218}
حرف الراء
756- وَ اَترُکُ القَرنَ بِقاعٍ جَزَرَه***اَضرِبُ بِالسَّیفِ رِقابَ الکَفَرَه قرن همتا
757- ضَربَ غُلامٍ ماجِدٍ حِزّوَرَه***مَن یَترُکُ الحَقَّ یَقُومُ صَغَرَه حزّوره قوی
758- اَقتُلُ مِنهُم سَبعَةً اَو عَشَرَه***فَکُلُّهُم اَهلُ فُسوُقٍ فَجَرَه
رجز یاسر خیبری
759- قَد عَلِمَت خَیبَرُ اَنّی یاسِرٌ***شاکی السَّلاحِ بَطَلٌ مُغامِرٌ رقبه کردن
760- اِذَا اللُّیُوثُ اَقبَلَت تُبادِرُ***وَ اَجحَمَت عَن صَولَةِ المُحاجِرِ بطل دلیر
761- اَنَّ طَعانی فیهِ مَوتٌ حاضِرٌ
جواب رجز یاسر بتوفیق خداوند قادر
762- تَبّاً وَ تَعساً لََکَ یَابنَ الکافِرِ***اَنَا عَلِیٌّ هازِمُ العَساکِرِ هازم فراری دهنده
763- اَنَا الَّذی اَضرِبُکُم وَ ناصِری***اِلهُ حَقٍّ وَ لَه مُهاجِری
764- اَضرِبُکُم بِالسَّیفِ فِی المَصاغِرِ***اَجوُدُ بِالطَّعنِ وَ ضَربٍ ظاهِرٍ
765- مَعِی ابنُ عَمّی وَ السِّراجُ الظّاهِرُ***حَتّی تَدینُوا لِلعَلِّیِ القادِرِ صرم قطع
766- ضَربَ غُلامٍ صارِمٍ مُماهِرٍ
جواب رجز یاسر و تهدید او بتیغ قاهر مصاغر جایهای خواری
767- یَنصُرُنی رَبِیَّ خَیرَ ناصِرٍ***امَنتُ بِاللهِ بِقَلبٍ شاکِرٍ
768- اَضرِبُ بِالسَّیفِ عَلَی المَغافِرِ***مَعَ النَّبِیِّ المُصطَفَی المُهاجِرِ مغفر خُود
رجز
{صفحه 219}
چون نیست مرا غیر شجاع پیشه
هرگز نکنم ز هیچکس اندیشه
در معرکه چون گردن دشمن شکنم
شیرم که شکار می کنم در بیشه
755- با شمشیرم شما را بطور وسیع پیمانه میکنم و کنار میریزم (1) آنچنان به شما ضربه میزنم که مهره های کمر شما از هم جدا شود.
756- همتای خود را در زمین های هموار تکه پاره میکنم، با شمشیر گردنهای کفار را میزنم.
757- من همانند نوجوانی بزرگوار و نیرومند حمله میکنم. کسی که حق را رها کند، ذلت وی رشد پیدا میکند.
758- از این مخالفان حق هفت تا و ده تا بقتل میرسانم، زیرا همه ی آنان طرفدار انحراف و ناپاکی هستند.
وقت است که من بر صف دشمن بزنم
یابم همه را و زود گردن بزنم
چون غنچه کنم جامه ی دشمن پر خون
هر جا که رسم تیغ چه سوسن بزنم

رجز یاسر خیبری

759- طائفه خیبر می داند که من یاسر هستم (2) ازنظر اسلحه مجهزم، قهرمانی هستم که در جنگهای سخت ابراز وجود میکنم.
760- آنگاه که شیرها باطراف منطقه ی ما حمله میکنند،
761- در نیزه من مرگ آنها حاضر است.
__________
1- معنای دیگر این که شما را همانند بچه های سرراهی با شمشیر کنار می اندازم.
2- کلمه یاسر بمعنای قمار باز و بازنده است.
{صفحه 220}

پاسخ امام علیه السلام به رجز یاسر

762- ای پسر کافر! مرگ بر تو! من آن علی (علیه السلام) هستم که لشکرها را شکست می دهم.
763- من آن کسی هستم که به شما حمله میکنم و پناه من خدای برحق است و به سوی او هم مهاجرت خواهم کرد.
764- شما را با شمشیر در شرائطی که ذلیل هستید میکوبم و با حمله کردن با نیزه و شمشیر آشکار مرگ میبارم.
765- پسر عمویم (محمد صلی الله علیه و آله و سلم) و نورافکن درخشان همراه من است. آنقدر به شما حمله میکنم تا تسلیم خدای تعالی که نیرومند است گردید.
766- من همانند نوجوانی که قاطع است و مهارت دارد به شما ضربه می زنم.
امروز میان ما غزا خواهد بود
وز قهر خدا تو را سزا خواهد بود
فردا که خبر به خانه ات خواهد رفت
مو کندن و فریاد و عزا خواهد بود

پاسخ امام علیه السلام به رجز یاسر

767- خدائی که بهترین یاور است مرا کمک خواهد کرد. من با قلبی شاکر به الله ایمان آورده ام.
768- با شمشیر بر کلاهخودها میکوبم و همراه با پیامبر مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم که از شهر خود مهاجرت کرده خواهیم بود.
از فضل خدا چه هست فیضی با من
اول دل من گشت به ایمان روشن
امروز به شکرانه ی آن چون خورشید
گرمی کنم و تیغ کشم من بر دشمن
{صفحه 221}
حرف الراء
رجز عنتر در غزای خیبر
769- اَنَا اَبُوالبُلَیتِ وَ اِسمی عَنتَرٌ***شاکِی السَّلاحِ وَ بِلادی خَیبَرٌ هزبر شیر
770- اَشجَعُ مِفضالِ هِزبَرٌ اَزوَرُ***جَهمٌ عَبُوسٌ بارِزٌ مُمَرَّرٌ بُلَیت مصغّر بلت یعنی بریدن
771- عِندَ اللُّیُوثِ لِلُّیُوثِ قَسوَرٌ غشمشم دلیر
جواب رجز عنتر بالهام خالق اکبر
772- اَنَا عَلِیُّ البَطَلُ المُظَفَّرُ***غَشَمشَمُ القلبِ بِذاکِ اُذکَرُ
773- وَ فی یَمینی لِلّقاءِ اَخضَرُ***یَلمَعُ مِن حافَیهِ بَرقٌ یَزهَرُ
774- لِلضَّربِ وَ الطَّعنِ الشَدیدِ مُخضَرُ***مَعَ النَّبِیِّ الطاهِرِ المُطَهَّرِ اوقدت اشتعلت
775- اِختارَهُ اللهُ العَلِیُّ الاَکبَرُ***الیَومَ یُرضیهِ وَ یُخزی عَنتَرٌ
سوزانیدن جمعی که بالوهیّت مقّر بودند
776- لَمّا رَاَیتُ الاَمرَ اَمراً مُنکَراً***اَوقَدتُ ناری وَ دَعَوتُ قَنبَراً حفره کودال
777- ثُمَّ احتَفَرتُ حُفَرَ وَ حُفَراً***وَ قَنبَرٌ یَحطِم حَطماً مُنکَراً
مدح اهل بیت سیّد عالم صلی الله علیه و آله و سلم
778- قَد یَعلَمُ النّاسُ اَنّا خَیرُهُم نَسَباً***وَ نَحنُ اَفخَرُهُم بَیتاً اِذا فَخَرُوا مدد هنا اسم قریة
779- رَهطُ النَبِیِّ وَ هُم ماوی کَرامَتِهِ***وَ ناصِرُ الدّینِ وَ المَنصُورُ مَن نَصَرُوا
780- وَ الاَرضُ تَعلَمُ اَنَا خَیرُ ساکِنِها***کَما بِهِ یَشهَدُ البَطحاءُ وَ المَدَدُ
{صفحه 222}

رجز عنتر در خیبر

769- کنیه ام «ابوالبلیت» و نامم عنتر است. (1) به سلاح مجهز و از سرزمین خیبرم.
770- قهرمان بزرگواران، هژبر کج سینه ام. (2) شیری اخمو هستم که از اول در میدان جنگ حاضرم و تلخکام کننده آفریده شده ام.
771- در بیشه ی شیران، برای شیران، شیرمردم.

پاسخ امام علیه السلام به رجز عنتر

772- من علی (علیه السلام) قهرمانی پیروزمندم. قلبی نیرومند دارم و به این مطلب مشهورم.
773- در دست راستم شمشیری مستقیم دارم که از دو دم آن برق می جهد. (3)
774- برای حمله شدید با شمشیر و نیزه در رکاب پیامبر پاک و مطهر صلی الله علیه و آله و سلم آماده ام.
775- خدای متعال محمد صلی الله علیه و آله و سلم را برای پیامبری برگزید. امروز این شمشیر محمد صلی الله علیه و آله و سلم را خشنود می گرداند و عنتر را بدبخت. 
کس نیست که تاب قهر من می آرد
دشمن همه عجز بهر من می آرد
__________
1- بلیت مثل رتیل بمعنای بریدن است نام فرزندش بوده و یا شغلش بریدن هیزم و یا کار دیگری که نیاز به بریدن دارد بوده است.
2- هژبر بکسرها و فتح ژ بمعنای شیر است.
3- امام علی (علیه السلام) اشاره می کند که شمشیرم «اخضر» (دم صاف= مستقیم) است. شمشیرها معمولا کج هستند و یکطرفه ولی شمشیر امام علیه السلام دوطرفه بوده و با رفتن شمشیر یک ضربه می زده و با برگشتن ضربه دیگر که این علامت شجاعت آنحضرت و چابکی وی میباشد. بنابراین ذوالفقار دو شاخ دلیل بر شجاعت آنحضرت نیست. ذوالفقار دو دم بوده که بدوشاخ ترجمه و نقاشی شده است. برای دلیری همچون علی علیه السلام باید شمشیری دودم بیابد تا با هر حرکت دست برای رفتن یک اثر و برای برگشتن اثر دیگر و چه بسا با یک ضربه دو نفر را می کشته است که این شجاعت با دو شاخ بودن نمی سازد.
{صفحه 223}
شک نیست که می برد به کرمان زیره
هرکس که هنر به شهر من می آرد

کسانی که امام علیه السلام را خدا می دانستند سوزانید

776- آنگاه که دیدم موضوع بسیار ناشایسته است، آتشی روشن کردم و قنبر را احضار کردم.
777- سپس چاله هائی کندم و قنبر هم آتش فراوانی با هیزمهائی که می شکست آماده ساخت.
حیدر که ندیده مثل او دیده دهر
شمعی است که از نور خدا دارد بهر
پروانه صفت جماعتی گرد سرش
کشتند و بسوختند از آتش قهر
توضیح: امام علیه السلام این عده را که در حدود بیست نفر بودند نصیحت کرد و به راه راست هدایتشان نمود نپذیرفتند، در آن حفره ها که بصورت چاه کوچک درآمده بود بوسیله ی دود آتش خفه شدند و این یک قدرت نمائی روحی از امام علیه السلام است که دوستان خود را که پای از دائره محبت فراتر می نهند و به حداعلای محبت می رسند که مجاز نیستند (می گفتند علی علیه السلام خداست)، امام علیه السلام آنان را کیفر میدهد. امام علیه السلام آن محبتی را می پذیرد که در مسیر اسلام عزیز و در حد مجاز باشد.

ستایش از اهل بیت علیهم السلام

778- مردم می دانند که من از نظر خویشاوندی بهترین نسب را دارم و آنگاه که بحث افتخار خانوادگی پیش بیاید من برترین آنها هستم.
779- طائفه محمد صلی الله علیه و آله و سلم پایگاه کرامت وی و یاور دین خدا هستند و پیروز کسی است که طائفه محمد صلی الله علیه و آله و سلم او را یاری کنند.
780- زمین می داند که من بهترین کسی هستم که روی آن زندگی می کنم ریگ و سنگ و کلوخهای زمین هم به نیکی من گواهی می دهند.
{صفحه 224}
حرف الراء
781- و البیت ذو الستر لو شاء اتحدثهم***نادی بذلک رکن البیت و الحجر خیل اسب
باز نمودن شجاعت و قوّت
782- اذ اجتمعت علیا معد و مد حج***بمعرکة یوما فانی امیرها
783- مسلمة اکفال خیلی فی الوعا***و مکلومة لباتها و نحورها
784- حرام علی ارماحنا طعن مدبر***و تندق منها فی الصدور صدورها وغا کارزار
بیان اغماض از قبایح اعمال اقران
785- اغمض عینی فی امور کثیر***و انی علی ترک الغموض قدیر مکلوم مجروح
786- و ما من عمی اغضی و لکن ربما***تعامی و اغضی المرء و هو بصیر
787- و اسکت عن اشیاء لو شئت قلیتها***و لیس علینا فی المقال امیر
788- اصبر نفسی باجتهادی و طاقتی***و انی باخلاق الجمیع خبیر لبّه موضع قلاده
شکایت از اشخاصیکه نقض بیعت نمودند
789- تلکم قریش تمنانی لتقتلنی***فلا و ربک ما بزوا و لا ظفروا رمح نیزه
790- فان بقیت فرهن ذمتی لکم***بذات و دقین لا یعفولها اثر
791- و ان هلکت فانی سوف اورثهم***ذل الحیوة فقد خانوا و قد غدرو
792- اما بقیت فانی لست متخذا***اهلا و لا شیعة فی الدین اذ فجروا
793- قد بایعونی و لم یوفوا ببیعتهم***و ماکرونی فی الاعداء اذ مکروا
و ناصبونی
{صفحه 225}
781- خانه کعبه هم که پرده دارد گواهی می دهد، اگر بخواهند رکن خانه و حجر الاسود هم بخوبی من گواهی خواهد داد.
ای دوست غرض ز خلق آدم مائیم
مجموعه اسرار دو عالم مائیم
هر چند که ارباب شرف بسیار اند
دانند محققان که خاتم مائیم
توضیح: تمام موجودات از اعمال و گفتار بشر متأثر می گردند و بموقع به اعمال گواهی می دهند.
نطق آب و نطق خاک و نطق گل
هست محسوس حواس اهل دل (1)

ابراز شجاعت و قدرت

782- آنگاه که در جنگی، بهترین قهرمان طائفه مَعد و مُد حَج ابراز وجود کنند من رئیس آنها خواهم بود.
783- کفل های اسب های من در جنگ سالم می ماند و سینه وگردن آنها مجروح می گردد.
784- برای نیزه های ما حرام است که از پشت سر به افراد حمله کنند، با سر نیزه سینه های دشمن را می شکافند.
آن شیر دلم که از کسی نگریزم
وز کشتن دشمنان چه خنجر تیزم
هرگز نروم از پی خصمی که گریخت
عار است مرا که خون عاجز ریزم
__________
1- سوره اسراء آیه 44 «و ان من شیئی الا یسبح بحمده و لکن لا تفقهون تسبیحهم...»
{صفحه 226}

چشم پوشی کردن امام علیه السلام از اعمال بعضی از مردم

785- بسیاری از کارهای دیگران را نادیده می گیرم و من قدرت دارم که کارهای دیگران را بازخواست کنم.
786- نادیده گرفتنم از جهت ندیدن نیست بلکه گاهی انسان خود را در عین دیدن به نادیدگی می زند.
هر چند که خلق را نه نیک است معاش
وز جهل و شقاوت اند در بند تلاش
آن به که نهیم چشم روشن بر هم
خوش نیست که عیب مردمان گردد فاش
787- از خیلی مطالب سکوت می کنم که اگر بخواهم می توانم آنها را بگویم و در سخن گفتن کسی برتر از من نیست.
788- خود را با کوشش و طاقت خویش بسکوت وادار می سازم، در صورتی که به اخلاق همه آگاهم.
جمعی که ز باده فنا بیهوشند
بر لب زده اند قفل وخوش خاموشند
از آتش ظلم گر چه خواهی جوشند
اصلاح کنند و عیب مردم پوشند

شکایت از بیعت شکنان

789- این قریش شماست که آرزوی قتل مرا دارد، بخدا سوگند نه ضربه ای زدند و نه پیروز شدند.
790- اگر زنده بمانم رهن تعهد خود هستم. تعهد به جنگی که اثری از قریش باقی نخواهد گذاشت.
791- و اگر هلاک شوم برای آنان ذلت و خواری در زندگی را به ارث
{صفحه 227}
حرف الراء
794- وَ ناصَبوُنِیَ فی حَربٍ مُضَرَّمَةٍ***ما لَم یُلاقِ اَبُوبَکرٍ وَ لا عُمَرُ مضرّمه برافروخته
اظهار ملال از قتل طلحه و زبیر
795- اَشکُو اِلَیکَ عُجَری وَ بُجَری***وَ مَعشَراً اَعشَوا عَلَیَّ بَصَری
796- اِنّی قَتَلتُ مُضَری بِمُضَری***جَدَعتُ اَنفی وَ قَتَلتُ مَعشَری اغشاء پوشانیدن
شکوه از بودن خلافت او در ایّام فتنه و بلا
797- صَبَرتُ عَلی مُرِّ الاُمُورِ کَراهَةً***وَ اُبقیتُ فی ذاکَ الصُّبابِ مِنَ الاَمرِ
خطاب بعمرو بن عاص در حرب صفین
798- یا عَجَباً لَقَد رَاَیتُ مُنکَراً***کِذباً عَلَی اللهِ یُشیبُ الشَّعَرَا جدع قطع الأنف
799- یَستَرِقُ السَّمعَ وَ یُغشِی البَصَرا***ما کانَ یَرضی اَحمَدٌ لَو حُبِّرا
800- اَن تَعدِلُوا وَصِیَّه وَ الاَتبَرا***شَانی النَّبِیِّ وَ اللَّعینِ الاَخزَرا
801- کِلاهُما بِجُندِه قَد عَسکَرا***قَد باعَ هذا دینِهِ اِذ فَجَرا جند سپاه
802- بِمُلکِ مِصرَانِ اَصابا ظَفَرا***مَن ذا بِدُنیا بَیعُه قَد خَسِرا
803- یا ذَا الَّذی یَطلُبُ مِنّی الوَتَرا***اِن کُنتَ تَبغی اَن تَزُورَا لِقَبرا
804- حَقّاً وَ تَصلی بَعدَ ذاکَ الجَمرا***اُسعِطُکَ الیَومَ ذُعافاً صَبراً صباب مأ القلیل
805- لا تَحسَبَنّی یَابنَ عاصٍ عَسِرا***سَل بِیَ بَدراً ثُمَّ سَل بی خَیبَراً
806- کانَت قُرَیشٌ یَومَ بَدرٍ جَزَراً***اِنّی اِذا مَا الحَربُ یَوماً حَضَرا ذعاف زهر تلخ
{صفحه 228}
می گذرم، زیرا قریش خیانت کردند و حیله زدند (و نتیجه خیانت ذلت است.)
دیدیم جماعتی به ایمان درست
بودی همه را حدیث و پیمان درست
امروز چنان است که در روی زمین
بسیار عزیز است مسلمان درست
792- اگر زنده ماندم نه گروه درنظر می گیرم و نه طرفدار مذهبی انتخاب می کنم زیرا قریش خیانت کاراند.
793- با من بیعت کردند و به پیمان خود وفا نکردند و آنگاه که بمن حیله زدند مکر را در میان دشمنان اجرا کردند.
794- در آتش شعله وری آشکارا بجنگ با من پرداختند. حادثه ای که نه ابوبکر با آن برخورد داشت نه عمر.
آن یار کهن که بود با من هم عهد
امروز به قصد خون من دارد جهد
آری چه توان کرد که در یک زنبور
آمیخته اند زهر قاتل با شهد

اظهار ناراحتی از قتل طلحه و زبیر

795- خدایا شکایت بزرگ و کوچک را پیش تو می آورم. شکایت جمعیتی را که نور چشمم را ضعیف کردند بتو عرضه میکنم.
796- از فرزندان طائفه مُضَر برای کوبیدن قبیله مضر بهره گرفتم (1) بینی خود را بریدم و طائفه خویش را بقتل رسانیدم.
__________
1- منظور امام علیه السلام این است که عرب و قریش، علیه عرب و قریش وارد جنگ جمل شد و آنچه کشته شد همه اعضای جبهه اسلام و اعضای بدن امام علیه السلام بودند.
{صفحه 229}
در قصه خویش صد حکایت دارم
وز دشمن وز دوست شکایت دارم
وین طرفه که کسی بمن نمی دارد گوش
هر چند که صد حدیث و آیت دارم

گلایه از وضع خلافت خود

797- از روی ناچاری با تلخی های روزگار می سازم و در آغاز کودکیِ ریاست هستم.
یابیم ز دشمنان جفائی که مپرس
بینیم ز دوستان وفائی که مپرس
القصه رسیده است کشتی امید
امروز به گرداب بلائی که مپرس

سخن به عمروبن عاص در جنگ صفین

798- جای تعجب است مطلب عجیبی دیده ام. به خدا دروغ بستن موی را سفید میکند.
799- گوش را سنگین میکند و چشم را ضعیف میسازد. احمد صلی الله علیه و آله و سلم اگر آگاه می گردید راضی نمی شد که ببیند:
800- وقتی محمد صلی الله علیه و آله و سلم را با «اَبتَر» (1) (عاص بن وائل) نکوهش کننده از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و ملعون چشم تنگ و علاقمند به دنیا همردیف کنند.
801- (معاویه و عمرو بن عاص) هر دو در برابر لشکر وصی محمد صلی الله علیه و آله و سلم لشکر آراسته اند، زیرا عمروبن عاص خود را باین جهت که منحرف بود فروخته بود.
__________
1- این کلمه اشاره است به سوره کوثر و شأن و نزول آن که مذمت از عاص بن وائل پدر عمرو است.
{صفحه 230}
802- و در برابر فروش دین خود سرزمین مصر را خریده بود که اگر پیروز شدند آن را تصرف کند. کسی که دین خود را به دنیا بفروشد حتماً خسارت کرده است.
بیم است که جیب جان خود چاک کنم
وز دست فلک بر سر خود خاک کنم
چون خصم برابر می کند آن بهتر
کز لوح زمان نام و نشان پاک کنم
803- ای کسی که میخواهی کینه ی خود را نسبت بمن اظهار کنی، اگر میخواهی قبر را زیارت کنی،
804- (اگر حقیقتاً بفکر قبری) و پس از قبر به آتش جهنم میخواهی برسی، امروز در بینی ات زهر تلخ میریزم.
805- ای فرزند عاص فکر نکنی که من بسختی افتاده ام. درباره من از جنگ بدر بپرس، سپس از جنگ خیبر سؤال کن.
806- قریش در جنگ بدر قطعه قطعه شدند. آنگاه که جنگ پیش آمد،
807- آتش جنگ را شعله ور می سازم و قنبر را احضار میکنم و می گویم پرچم را جلو بیاور و از ترس گامی عقب مگذار.
گر قصد هلاک خود ندارد دشمن
از بهر چه می کند خصومت با من
هر چند که زند لاف شجاعت اما
چون تیغ نهم هماندم فکند گردن
808- نه ترس برای ترسو و نه حیله برای حیله گر، از حادثه میتواند جلوگیری کند.
809- زیرا ترس، خواست خدا را تغییر نمیدهد.
آنگاه که مرگ سرخ را مجسم دیدم،
{صفحه 231}
حرف الراء
807- اَضرَمتُ ناری وَ دَعَوتُ قَنبَراً***قَدِّم لِوائی لا تُؤَخِّر حَذَراً اضرام افروختن اتش
808- لَن یَنفَعَ الحاذِرَ ما قَد حَذَرا***وَ لا اَخَا الحیلَةِ عَمّا قُدِّرا
809- اِنَّ الحِذارَ لا یَرُدُّ القَدَرا***لَمّا رَاَیتُ المَوتَ مَوتاً اَحمَرا
810- دَعَوتُ هَمدانَ وَ اَدعُو حَمِیرا***لَو اَنَّ عِندی یَومَ حَربی جَعفَرا
811- اَو حَمزَةَ اللَّیثَ الهِمامَ الاَزهَرا***رَاَت قُرَیشٌ وَ نَجم لَیلٍ ظَهَرا حمر قبیله از عرب
اظهار ملال از قتل احمر غلام عثمان بقصاص غلام خود کیسان
812- لَهفَ نَفسی وَ قَلیلٌ ما اُسَرُّ***ما اَصابَ النّاسَ مِن خَیرٍ وَ شَرٍّ
813- لَم اُرِد فِی الدَّهرِ یَوماً حَربَهُم***وَ هُمُ السّاعُونَ فِی الشَرِّ الشَمرِ لیث شیر
خطاب باصحاب خود در حزب صفین
814- دَبُّوا دَبیبَ النَّملِ قَدانَ الظَّفَر***لا تُنکِرُ وَ اَفالحَربُ وَ تَرمی بِالشَّرَر لهف دریغ
815- اِنّا جَمیعاً اَهلُ صَبرٍّ لا خَوَر
جستن معاویه برای مبارزت در حرب صفین
816- اَنَا عَلِیٌّ فَاسئَلُونی تُخبَرُوا***ثُمَّ ابرِزُوا لی فِی الوَغا وَ اَدبِرُوا ان ای قُرب
817- سَیفی حُسامٌ وَ سِنانی یَزهَرُ***مِنَّا النَبِیُّ الطاهِرُ وَ المَطَهَّرُ
818- وَ حَمزَةُ الخَیرِ وَ تِربی جَعفَرٌ***لَهُ جَناحٌ فِی الجِنانِ اَخضَرُ
819- وَ فاطِمُ عِرسی وَ فیها مَفخَرُ***هذا لِهذا وَ ابنُ هِندٍ مُحجَرُ ترب هم سن
مذبذب
{صفحه 232}
810- طائفه هَمدان و قبیله حِمیَر را دعوت می کنم. ایکاش در روز حمله من، جعفر (برادر علی علیه السلام) زنده بود (در جنگ موته شهید شد.)
811- (ایکاش) حمزه شیر دلیر و درخشان زنده بود. (در جنگ احد به شهادت رسید.) (اگر جعفر و حمزه زنده بودند) قریش (معاویه) می دید که ستاره شب ریاستش آشکار گردیده است.
هر چند که من به چشم خصمم کوچک
همراه من است فتح و نصرت بی شک
گر بخت مدد کند به توفیق خدا
در روز ستاره اش نمایم او را چوبک

اظهار ناراحتی از قتل احمر غلام عثمان به قصاص غلام خود کیسان

812- خیلی متأسفم و ناملایمات زندگی مردم را از خوب و بد که میبینیم کم خوشحال میگردم.
813- هیچ وقت بفکر جنگ با کسی نبوده ام، اینان در آشوب شدید کوشا هستند.
هستند گروهی ز خرد بیگانه
وز غایت حرصند سگ دیوانه
گر آتش حرب شد فروزان جائی
سوزند ز تاب قهر چون پروانه
توضیح: احمر غلام عثمان در جنگ صفین بمیدان آمد و کیسان غلام علی علیه السلام را به قتل رسانید امام علیه السلام هم به احمر حمله کرد و او را کشت و از این صحنه ها که همه روزه در صفین بر اثر آشوب طلبی معاویه بوجود آمده بود ناراحت می شد.
{صفحه 233}

سخن امام علیه السلام با یاران خود در صفین

814- همانند مورچه حرکت کنید. بدون تردید پیروزی فرا رسیده است، آن را از دست ندهید، زیرا جنگ همیشه آتش میبارد و آمادگی میخواهد.
815- ما همگی قهرمان صبر و استقامت هستیم نه مرد بیحالی و سستی.
ای شیردلان که در مصاف آمده اید
از روی وفا با دل صاف آمده اید
تعجیل مورزید سخن گوش کنید
کاین جا نه به آئین خلاف آمده اید

امام علیه السلام خود را به صفین معرفی میکند و معاویه را می طلبد

816- من علی علیه السلام هستم (اگر مرا نمیشناسید) درباره ام سؤال کنید آگاه میشوید. پس از اینکه مرا شناختید در میدان جنگ آشکار شوید و فرار کنید.
817- شمشیرم تیز و نیزه ام برق میزند پیامبر پاک و مطهر از ما خانواده است.
818- حمزه بهترین مردم از ماست. جعفر که (درجنگ موته شهید شد) بال سبز دارد و در بهشت پرواز میکند هم سن من است.
819- فاطمه علیها السلام همسر من است که افتخاری است برای من. این امتیازها مخصوص من است ومعاویه در سوراخی پنهان گردیده است.
820- حیران و سرگردان، از جامعه طرد شده و عقب نشسته است.
ای کرده هوس تاج خلافت به گزاف 
تا چند کشی بر سر من تیغ خلاف
گویند که دعوی شجاعت داری
برخیز و بیا که روز حرب است و مصاف
{صفحه 234}
حرف الزاء
820- مُذَبدَبٌ مُطَرَّدٌ مُؤَخَّرُ کیس زیرک
شکوه از حیله ابن عاص با ابوموسی اشعری
821- لَقَد عَجَزتُ عَجزَ مَن لا یَقتَدِر***سَوفَ اَکیسُ بَعدَها وَ اَستَمِرُّ
822- اَرفَعُ مِن ذَیلی ما کانَ یُجَرُّ***قَد یَجمَعُ الاَمرُ الشَّتیتُ المُنتَشَر شتیت پراکنده
اقامه بُرهان بر فنای افراد انسان
823- حَیاتُکَ اَنفاسٌ تُعَدُّ فَکُلَّما***مَضی نَفَسٌ مِنها انتَقَصتَ بِهِ جُزءاً
824- وَ یُحییکَ ما یُفنیکَ فی کُلِّ حالَةٍ***وَ یَحدُوکَ حادٍ ما یُریدُ بِکَ الهُزاً هزء هزل
825- فَتُصبِحُ فی نَفسٍ وَ تُمسی بِغَیرِها***وَ مالَکَ مِن عَقلٍ تَحِسُّ بِهِ زُرءاً
رجز عمروبن عبدود در خندق
826- وَ لَقَد یَحجِتُ مِنَ النَّداءِ بِجَمعِهِم هَل مِن مُبارِزٍ***وَ وَقَفتُ اِذ جَبَنَ الشُّجاعِ بِمَوقِفِ البَطَلِ المُناجن
827- وَ کَذلِکَ اِنّی لَم اَزَل مُتَسَرِّعاً نَحوَ الهَزاهِز***اِنَّ الشُّجاعَةَ وَ السَّماحَةَ فِی الفَتی خَیرُ الغَرائِِزِ
جواب عمروبن عبدود 
828- یا عَمرُو وَیحَکَ قَد اَتاکَ***مُجیبُ صَوتِکَ غَیرَ عاجِزٍ صر قطع
829- ذُونِیَّةٍ وَ بَصیرَةٍ وَ الحَقُّ***مُنجی کُلُّ فائِزٍ
830- وَ لَقَد دَعَوتَ اِلَی البَرارِ***فَتیً یُجیبُ اِلَی المُبارِزِ
831- یُعلیکَ اَبیَضُ صارِماً***کَالمِلحِ حَتفاً لِلمُناجِزِ مناجز مقابله
{صفحه 235}
توضیح: عُتبَه برادر معاویه او را از جنگ با علی علیه السلام بازداشت و گفت بدون تردید بقتل میرسی این مطلب و دعوت علی علیه السلام را نادیده بگیر.

گلایه از حیله عمرو بن عاص به ابوموسی اشعری

821- همانندکسی که نیرو را از دست داده عاجز شد. بعد از حیله عمرو بن عاص هوشیار میشوم و استوار میگردم.
822- آن مقداری که از دامن من روی زمین میکشد جمع میکنم و گاهی وضع پراکنده و پخش متمرکز می گردد.
چون شیر دلان گوش بمردم کردند
سررشته کار خویش را گم کردند
روباه وشان ز غایت مکر و نفاق
گشتند دلیر و باد در دم کردند
توضیح: امام علیه السلام در این دو شعر وضع خود را در جریان حکمیت مجسم میسازد و اشاره میکند که آنانکه مرا برای پذیرفتن این قضاوت تحت فشار قرار دادند بزودی بیدار میگردند.
823- زندگی تو، لحظه و نفس های آمارگیری شده است. هر نفسی که از دهانت بیرون می آید یک بخش آن لحظه ها از دست میرود.
824- آنچه که تو را سرپا نگاه داشته، نیروئی است که در هر شرایط خرج حفظ میشود و نابودت میکند، آهنگ مرگ را، بدون اینکه با تو شوخی کند برای تو می نوازد.
825- روز در شرائطی هستی و شب در شرائطی دیگر، درک نداری که مصیبت خود را درک کنی.
{صفحه 236}
تا چند چنین غافل و نادان باشی
هر جا که روی سخره شیطان باشی
در راه فنا که هر نفس چون کامی است
تا چشم به هم زنی به پایان باشی

رجز عمروبن عبدود در جنگ خندق

826- با فریاد خود در جمع آنان همرزم طلبیدم و آنجا که قهرمانی که مبارز می طلبد به وحشت می افتد من استوار ایستادم.
827- من همیشه در آشوب و جنگهها با سرعت شرکت میکنم، زیرا شجاعت و بزرگواری در جوان، بهترین غریزه هاست.

پاسخ امام علیه السلام به عمروبن عبدود

828- ای عمرو وای بر تو! پاسخگوی تو در شرایطی که عاجز نیست پیش تو آمد.
829- وی دارای تصمیم و آگاهی است و خدا نجاتگر تمام پیروزان است.
830- جوانمردی را به مبارزه دعوت کرده ای که پاسخگوی جنگ طلبان است.
831- شمشیر درخشان و قاطع وی بر روی تو بلند است. شمشیرش همانند نمک می درخشد ومرگ بر آنکس که بجنگ وی آمده میبارد.
832- آرزو دارم که نوحه سرایانی که برای مرده ها گریه میکنند برای تو به فعالیت بپردازند. (1)
833- از ضربه ی سختی که بر مغزت میزنم و داستان آن در حوادث ذکر
__________
1- در میان عرب ها، اقوام مرده گریه نمیکنند، بلکه گروه مخصوصی که نوحه گرند برای تازه گذشته گریه میکنند و مزد می گیرند.
{صفحه 237}
حرف السین
832- اِنّی اُؤَمِّلُ اَن تَقُومَ***عَلَیکَ نائِحَةُ الجَنائِزِ نجلاء فراخ
833- مَن ضَربَةٍ نَجلاءَ یَبقی***ذِکرُها عِندَ الهَزاهِزِ
نصیحت قرة العین امام حسن علیه السلام
834- العِلمُ زَینٌ فَکُن لِلعِلمِ مُکتَسِباً***وَ کُن لَه طالِباً ما کُنتَ مُقتَسِباً رصین استوار
835- وَ ارکَن اِلَیهِ وَثِقٌ بِاللهِ وَ اغنِ بِه***وَکَن حَلیماً رَصینَ العَقلِ مُحتَرِساً
836- لا تَساَمَنَّ فَاِمّا کُنتَ مُنهَمِکاً***فِی العِلمِ یَوماً ما کُنتَ مُنغَمِساً غمس فرو رفتن
837- وَ کُن فَتّیً ناسِکاً مَحضَ التُّقی وَرِعاً***لِلدّینِ مُغتَنِماً لِلعِلمِ مُفتَرِساً
838- فَمَن تَخَلَّقَ بِالادابِ ظَلَّ بِها***رَئیسَ قَومٍ اِذا ما فارَقَ الرُّؤَسا
839- وَ اعلَم هُدِیتَ بِاَنَّ العِلمَ خَیرُ صَفّاً***اَضحی لِطالِبِه مِن فَضلِهِ سَلِساً ظلّ صار
نهی از اعتراض بر قضای خالق
840- لا تَتَّهِم رَبَّک فیما قَضی***وَ هَوِّنَ الاَمرَ وَ طِب نَفساً دأب عادت
841- لِکُلِّ هَمٍّ فَرَجٌ عاجِلٌ***یَاتی عَلَی المُصبِحِ وَ المُمسی
شکایت از باقی نماندن دوستان
842- الحَمدُللهِ حَمداً لا شَریکَ لَهُ***دَابِیَ فی صُبحِه وَ فی غَلَسِه غلس اخر شب
843- لَم یَبقَ لی مُونِسٌ فَیُونِسُنی***اِلّا اَنیسٌ اَخافُ مِن اَنَسِه
844- فَاعتَزِلِ النّاسَ مَا استَطَعتَ وَ لا***تَرکَن اِلی مَن تَخافُ مِن دَنَسِه دنس چرک
فالعبد
{صفحه 238}
خواهد شد، آرزو دارم بمیری.
ای خوانده مرا ز روی ناموس به جنگ 
بر شیشه خود چه می زنی هر دم سنگ
گر بخت مدد کند به هر رنگ که هست
از خون تو خنجر مرا باشد رنگ

نصیحت به امام حسن علیه السلام

834- علم زینت انسان است بنابراین به کسب علم بکوش و تا زمانی که میتوانی بهره بگیری در جستجوی علم باش.
835- به علم تکیه کن و به خدا اعتماد وبی نیاز باش، حلیم باش، عقل خود را استوار کن و حفاظت.
836- ناراحت مباش! بر اثر کوشش و توجه بخدا یا به عمق دریای علم دست می یابی و با اینکه فقط سر خود را در آب فرو میبری.
تا چند چنین دشمن خود، خواهی بود
وز غایت جهل خویش بد، خواهی بود
علم است که آدمی به آن شد ممتاز
بی علم ز جنس دیو و دد خواهی بود
837- جوانمردی باش که بخاطر دین، پرهیزکار و با تقوی میباشد و بوظائف خویش عمل میکند. علم را غنیمت شمار و در کارها دقیق باش.
838- کسی که باخلاق اسلامی و رسوم جامعه آراسته باشد، آنگاه که رهبران کنار رفتند، به ریاست میرسد.
839- خدا هدایتت کند توجه داشته باش که علم بهترین موضوع خالصی است که بر اثر ارزش آن برای علاقمند خود روان می گردد.
{صفحه 239}
هر کس که ز روی فضل عالم باشد
بی شبهه میان خلق حاکم باشد
فردا که به عالم بقا پیوندد
از دوزخ و از عذاب سالم باشد

مشکل حل می گردد

840- خدای خود را در حادثه ای که برایت پیش می آید متهم مکن، حادثه را کوچک بگیر و فکر بد مکن.
841- هر غمی بزودی برطرف میگردد و صبح و شب ناراحتی ها حل میشود.
ای دوست به حکم حق رضا باید داد
وز روی صفا تن به قضا باید داد
گر نفس کند جلوه به آئین خلاف
او را به خلاف آن سزا باید داد

غربت امام علی علیه السلام

842- حمد خدائی را که شریک ندارد. همین است روش من در روز و آخر شب.
843- مونسی برای من نمانده که باوی انس بگیرم. فقط یک غمگسار برای من مانده که از انس باوی وحشت دارم.
844- من که این چنین هستم، پس تو تا آنجا که می توانی از مردم کناره بگیر و به کسی که از ناپاکی او وحشت داری اعتماد مکن.
{صفحه 240}
حرف السین
845- فَالعَبدُ یَرجُو ما لَیسَ یُدرِکُه***وَ المَوتُ اَدنی اِلَیهِ مِن نَفسِه حارس پاسبان
تقریب نفس بموت که لازم حیاتست
846- لا تَامَنِ المِوتَ فی طَرفٍ وَ لا نَفَسٍ***وَ لَو تَمتَعتَ بِالحُجّابِ وَ الحَرَسِ
847- وَ اعلَم بِاَنَّ سُهامَ المَوتِ نافِذَةٌ***فی کُلِّ مُدُّرِعٍ مِنها وَ مُتَرِّسٍ حاجب دربان
848- ما بالُ دینِکَ تَرضی اَن تُدَنِّسَه***وَ ثَوبُ نَفسِکَ مُغسُولٌ مِنَ الدَّنَسِ
849- تَرجُو النَّجاةَ وَ لَم تَسلُک مَسالِکَها***اِنَّ السَّفینَةَ لا تَجری عَلَی الیَبَسِ
عرض سلام بر اهل قبور
850- سَلامٌ عَلی اَهلِ القُبُورِ الدَّوارِسِ***کَاَنَّهُم لَم یَجلِسُوا فِی المَجالِسِ مترّس صاحب سپر
851- وَ لَم یَشرَبُوا مِن بارِدِ الماءِ شَربَةً***وَ لَم یَاکُلُوا مِن کُلِّ رَطبٍ وَ یابِسٍ
اظهار شجاعت خود در بدر
852- اَتَحسَبُ اَولادُ الجَهالَةِ اِنَّنا***عَلَی الخَیلِ لَسنامِثلَهُم فِی الفَوارِسِ دنس چرک
853- فَسائِل بَنی بَدرِا اِذا ما لَقیتَهُم***بِقَتلی ذَوِی الاَقرانِ یَومَ التَّمارِسِ
854- وَ اَنَا اُناسٌ لا نَرَی الحَربَ سُبَّةً***وَ لا تَنثَنی عِندَ الرِّماحِ المَداعِسِ یابس خشک
855- وَ هذا رَسُولُ اللهِ کَالبَدرِ بَینَنا***بِهِ کَشَفَ اللهُ الغِدی بِالتَّناکِسُ
856- فَما قیلَ فینا بَعدَها مِن مَقالَةٍ***فَما غادَرَت مِنّا جَدیداً لِلاِبسٍ تمارس بهمزدن
مفاخرت بانکه ریحان او شمشیر و خنجر است
{صفحه 241}
845- هر فردی بچیزی دل میبندد که نمیتواند آنرا بچنگ آورد، مرگ هم از خود وی به او نزدیکتر است.
کسی نیست دراین دور که از روی صفا
باشد به طریق مهر و آئین وفا
هر چند که با کسی وفا بیش کنی
از جانب او بیش رسد جور و جفا

مرگ میرسد زاد نجات از عذاب را ذخیره کن

846- از مرگ نه یک چشم بر هم زدن و نه یک لحظه در امانی هر چند دربان و پاسبان های فراوانی داشته باشی.
847- توجه داشته باش که تیرهای مرگ به هدف میخورد، به هر زره پوشیده و صاحب سپری نفوذ میکند.
848- چه عیبی در دین تو هست که راضی می شوی دین خود را چرک کنی اما لباست شسته و تمیز باشد.
849- به پیروزی (بر عذاب) امیدواری اما راه پیروزی را نمیروی بدون تردید کشتی بر روی خشکی حرکت نخواهد کرد.
از تیر اجل چه جان نخواهی بردن
باید که همیشه دل نِهی بر مردن
تا چند برای مال و اسباب جهان
هردم دل خلق عالمی آزردن

سلام بر مردم قبرستان

850- سلام بر مردمی که در قبرستان خوابیده و پوسیده شده اند، گویا در مجالس دنیا ننشسته و نبوده اند.
{صفحه 242}
851- نه از آب سرد دنیا جرعه ای نوشیده اند و نه از خوراکی های تر و خشک دنیا غذائی خورده اند.
از جانب ما سلام بر اهل قبور
آن جمع که غائب اند در عین حضور
قومی که زجام شوق در بزم سرور
باشند به خواب ناز تا صبح نشور

اظهار شجاعت در جنگ بدر

852- فکر میکنی که در جنگ آزموده نیستیم. در اسب سواری نمونه ای در میان سوارکاران نداریم.
853- از فرزندان جنگ بدر که به آنها دست یافتی بپرس که چگونه به هنگام روبرو شدن هماوردان مسلح، آنها را به قتل میرساندم.
854- ما مردمی هستیم که از جنگ عار نداریم و در برابر نیزه های عالی فرار نمی کنیم.
855- این رسول خدا محمد صلی الله علیه و آله و سلم است که همانند ماه تمام در میان ما میدرخشد و بر اثر وجود نازنینش خدا دشمن را سرنگون میسازد.
856- بعد از جنگ بدر هر چه درباره ما گفته شد، پیراهنی نو برای پوشیدن ما باقی نگذاشته (چون ما پیراهن خود را درجنگ بدر کهنه کردیم.)
در معرکه حرب بعضی دشمن
ترجیح دهند خویشتن را بر من
آن دم که کنیم هر دو در بر جوشن
آئینه ما شود همانجا روشن
{صفحه 243}
حرف السین
857- السَّیفُ وَ الخَنجَرُ رَیحانُنا***اُفٍّ عَلَی النَرجِسِ وَ الاسِ اس کُل
858- شَرابُنا مِن دَمِ اَعدائِنا***وَ کَاسُنا جُمجُمَةُ الرَّاسِ جمجمه کاسه سر
خطاب بطلحة بن ابی طلحه در احد
859- اِنّی اَنَا اللَّیثُ الهِزَبرُ الاَشوَسُ***وَ الاَسَدُ المُستَاسِدُ المُعَرِّسُ
860- اِذِ الحُرُوبُ اَقبَلَت تُضَرِّسُ***وَ اختَلَفَت عِندَ النِّزالِ الاَنفُسُ
861- ما هابَ مِن وَقعِ الرِّماحِ الاَشرَسِ اشرس دلیر
تخویف اسامة بن زید اعور در احُد
862- سَوفَ یَرَی الجَمعُ ضِرت الفاتِکِ الجَلابِسِ***وَ طَعنَةً قَد شَدَّها لِکَبوَةِ الفَوارِسِ
863- الیَومَ اُضرِمُ نارَها بِجَذوَةٍ لِفایِسٍ***حَتّی تَری فُرسانُها تَحُزُّ لِلمُعاطِسِ نافِع اسم زندانی
حکایت زندانی که در بصره ساخته
864- اَلا تَرانی کَیسا مُکَیِّساً***بَنَیتُ بَعدَ نافِعٍ مُخَیِّساً مخیّس اسم زندانی
865- حِصناً حَصیناً وَ اَمیناً کَیِّساً
ترغیب بجستن کنج عافیت
866- اَتَمُّ النّاسِ اَعرَفُهُم بِنَقصِهِ***وَ اَقمَعُهُم لِشَهوَتِهِ وَ حِرصِهِ
867- فَدانِ عَلَی السَّلامَةِ مَن یُدانی***وَ مَن لَم تُرضَ صُحبَتَه فَاقَصِه
868- وَ لا تَستَغلِ عافِیَةً لِشَئٍ***وَ لا تَستَرخِصَنَّ اَذیً لِرَخصِهِ رخیص ارزان
وَخل
{صفحه 244}

شمشیر و خنجر در جنگ عطر علی علیه السلام است

857- شمشیر و خنجر در میدان نبرد گلی است که میبوئیم. از گل نرجس و آس نفرت دارم.
858- آب نوشیدنی ما خون دشمنان ما و جام آن جمجمه سرهای آنهاست.
در باغ ظفر چه تیغ نیلوفر ماست
پیکان به مثل غنچه ی جان پرور ماست
روزی که زخون دشمنان باده خوریم
شک نیست که کاسه ها سر ساغر ماست
859- من شیری دلیر هستم که ازشجاعت با گوشه چشم نگاه می کنم.
قهرمانی هستم که نیرومندم و در آخر شب استراحت می کنم و پناهگاه آسایش دیگرانم.
860- آنگاه که جنگ ها دندان نشان دهند و نفس کشیدن ها بهنگام نبرد روی جریان طبیعی نباشند،
861- قهرمان از صدای نیزه و شمشیرها وحشت نمی کند.
آن شیر دلم که خون اعدا ریزم
وز دشمن خود به هیچ رو نگریزم
آفاق کنم به چشم دشمن تاریک
چون گرد بلا ز هر طرف انگیزم

در جنگ احد امام علیه السلام اسامة بن زید را می ترساند

862- بزودی قربت ناگهانی و شجاعانه شمشیر و اثر نیزه ای که شدید فرود می آید و قهرمان را بخاک می اندازد همه خواهند دید.
863- امروز آتش جنگ را با هیزم بزرگ آن برای جنگ طلبان روشن
{صفحه 245 }
می گردانم تا قهرمانان جنگ را با بینی روی خاک افتاده ببینند.
ترسم که شود قهر الهی ظاهر
وز نیزه ی من قتل تو گردد صادر
چون آتش قهر حق فروزان گردد
از شعله ی آن جهان بسوزد آخر

داستان زندان بصره

864- نمی دانی که من زیرک و هوشیار کننده ام. پس از زندان نافح (1) زندان «مخیس» را ساختم.
865- درب زندان محکم و نگهبانی هوشیار دارد.
مائیم که آئین کیاست داریم
در وقت نظر نور فراست داریم
چون نفس بزندان شریعت کردیم
با لشکر آرزو سیاست داریم

نه برَنج نه برنجان

866- کاملترین مردم کسی است که به نقص خود آگاه باشد و شهوت و حرص خود را ریشه کن سازد.
867- با کسی که با صلح و صفا به تو نزدیک می گردد نزدیک باش و کسی را که رفاقتش را دوست نداری حذف کن.
گاهی که ز نقص خویش واقف باشی
در مذهب ما کامل و عارف باشی
__________
1- زندان نافح از حصیر و نی بود، زندانیان آن را شکستند و فرار کردند. بار دیگر حضرت زندان مخیس را از گچ و آجر ساخت.
{صفحه 246}
حرف الصاد
869- وَ خَلِّ الفَحصَ مَا الستَغنَیتَ عَنهُ***فَکَم مُستَجلِبٍ عَطباً بِفَحصِهِ 
پیام بعمرو بن عاص در صفین
870- لَاُصبِحَنَّ العاصِیَ بنَ العاصی***سَبعینَ اَلفاً عاقِدِی النَّواصی
871- مُستَحلِقینَ حَلَقَ الدِّلاصِ***قَد جَنَّبُوا الخَیلَ مَعَ القِلاصِ قلاص شتران جوان
872- اُسادُ غیلٍ حینَ لا مَناصِ غیل بیشه
جواب عمرو بن عاص
873- ما اَنَا بِالعاصی وَ شَیخِ العاصی***مِن مَعشَرٍ فی غالِبٍ مُصاصٍ مصاص القوم اخلصهم نسبا
874- خَوَّفتَنی بِلابِسِ الدِّلاصِ***وَ جانِبیِ الخَیلِ مَعَ القِلاصِ 
875- اَهوِن بِقَومٍ فِی الوَغا نُکّاصٍ***لَوقَدرَا وَ هاتَنفَضٌ النَّواصی
876- لَقالَ کُلُّ هارِبٍ خَلاصی دلاص زرههای نرم
ترغیب و تحریص بانفاق مال
877- سَاَمنَحُ مالی کُلَّ مَن جاءَ طالِباً***وَاَجعَلُه وَقفاً عَلَی القَرضِ وَ الفَرضِ
878- فَاِمّا کَریمٌ صُنتُ بِالمالِ عِرضُه***وَ اِمّا لَئیمٌ صُنتُ عَن لَومِه عِرضی نکص رجع
بیان انکه حصول مقاصد بقضاست
879- اِذا اَذِنَ اللهُ فی حاجَةٍ***اَتاکَ النَّجاحُ بِها یَرکُضُ
880- وَ اِن اَذِنَ اللهُ فی غَیرِها***اَتی دُونَها عارِضٌ یَعرِضُ عرض ابرو
{صفحه 247}
گر اهل حقیقتی مرنجان و مرنج
تا مظهر اسرار معارف باشی
868- سالم بودن هر چیز را گران شمار و آزار رساندن را بخاطر دسترسی به آن ارزان مشمار.
869- تا زمانی که نیاز نداری درباره کسی کنجکاوی مکن، زیرا چه بسا جستجو گر فلاکت را بسوی خود کشانیده است.
ای یافته از لطف الهی تمکین
در منزل عافیت به کنجی بنشین
حالی که در آن فائده نیست مپرس
کز قصه بیهوده نگردی غمگین

پیام امام علیه السلام به عمرو بن عاص (در جنگ صفین)

870- بزودی پسر عاص گناهکار با هفتاد هزار جنگجوی رزمدیده مواجه خواهد شد.
871- رزمندگانی که زره نرم و درخشان پوشیده، اسب و شترهای جوان را یدک می کشند.
872- به موقعی که گریزگاهی نیست شیران بیشه ی شجاعت اند.
دشمن که به دل فکنده از کینه گره
مشکل که ز من برد در این قصه فَرّه (1)
هستند جماعتی به خونش تشنه
چون آب روان در بر خود کرده زره
__________
1- به فتح فاء وراء: شکوه، عظمت
{صفحه 248}

جواب عمرو بن عاص به امام علیه السلام

873- من با مردی گناهکار و پیر معصیت کار چه رابطه ای دارم؟ من از طائفه غالب بن قهر، خالصترین طائفه ها هستم.
874- مرا از زره پوشانی که اسب و شتر یدک می کشند می ترسانی!
875- ملتی که در جنگ بهنگام ریختن سرها عقب نشینی می کند بطور حتم ذلیل می گردد.
876- هر فرد فراری نجات مرا تضمین می کند. (لشکریانت عقب نشینی می کنند ذلیل می شوی، فرار می کنند و من نجات می یابم.)

تشویق به انفاق

877- هر کس از من درخواست کرد زود به او کمک می کنم. ثروت خود را برای قرض دادن و کارهای لازم قرار داده ام.
878- کسی که از من درخواست می کند یا شخصیت دارد که در اینصورت با بخشش به او آبروی او را حفظ کرده ام و یا فردی پست است که با کمک به وی آبروی خود را نگاهداری کرده ام.
ای گشته به دولت و سعادت فیروز
باید که دهی سیم به سائل هر روز
گر مرد کریم است ز خاکش برگیر
ور مرد لئیم است دهانش بر دوز

رسیدن به هدف کمک الهی می خواهد

879- آنگاه که خدا اجازه داد حاجتی برآید، پیروزی بسویت می دود.
880- و اگر خدا برآمدن حاجت را تایید نکرده باشد مانعی بر سر راه آن
{صفحه 249}
حرف الضاد
تعییر مخالفان و مدّعیان
881- لَنا ما تَدَّعُونَ بِغَیرِ حَقٍّ***اِذا میزَ الصِّحاحُ مِنَ المِراضِ صحاح تنددوستان
882- عَرَفتُم حَقَّنا فَجَحَدتُمُوهُ***کَما عُرِفَ السَّوادُ مِنَ البَیاضِ جحد انکار کردن
883- کِتابُ اللهِ شاهِدُنا عَلَیکُم***وَ قاضِیَنَا الاِلهُ فَنِعمَ قاضٍ
پیام معاویة بن ابی سفیان بمرتضی علیه السلام
884- لا تُفسِدَن سابِقَ اِحسانٍ مَضی***وَ اللهِ لا یُغلَبُ وَ فیما قَد قَضی 
جواب حضرت مرتضی علیه السلام او را
885- اِن کُنتَ ذا عِلمٍ بِمَا اللهُ قَضی***فَاثبِت اُصادِقکَ وَ سَیفی مُنتَضی منتضی کشیده
886- وَ اللهِ لا یَرجِعُ شَئٌ قَد مَضی***وَ اللهِ لا یُبرِمُ شَیئاً نَقَضَا دحض باطل شدن
تهییج عمرو بن عاص معویه را بحرب علی علیه السلام
887- قَولُکَ فیما قالَه قَد دَحَضا***ائِتِ عَلِیّاً فَسَتُلقی نَهَضاً نهوض بر خواستن
888- یُورَثُ مَن یُسئَلُ عَنهُ رَمَضا
خطاب معویه بعمرو بن عاص
889- عَلَیکَ یا عَمرُو تُجِنَّ المَرَضا***وَ الشِّعرُ قَد یُقرِضُه مَن قَرَضا
890- لا تَجعَلَنی لِعَلِیٍّ غَرَضاً رمض شتدحرّه
بیان توجّه خویش باوساط و اجتناب از تفریط و افراط
نَحنُ
{صفحه 250}
ایجاد می گردد. 
ای دوست مجوز غیر حق دولت و بخت
بی اذن خدا برگ نه افتد ز درخت
از حکم قدر یکی شود پست بخاک
وز امر قضا یکی شود صاحب بخت

سرزنش مخالفان خود

881- ریاستی که شما آن را بدون حق ادعا می کنید مخصوص ماست و آنگاه که (قیامت) صحیح و مریض از هم جدا شوند، حقیقت روشن می گردد.
882- حق ما را می دانستید و آن را همانند سیاه و سفید تشخیص می دادید در عین حال آن را منکر شدید.
883- شاهد ما علیه شما قرآن کتاب خدا و قاضی میان ما خداست که بهترین قاضی است.
ای قوم که حق ما گرفتید بزور
فردا چه جواب حق بگوئید بگور؟
دیدید و شنیدید که ما بر حقیم
از بهر چه ساختید خود را کر و کور؟

پیام معاویه برای امام علیه السلام

884- سابقه خدمات خود را که انجام داده ای (با مخالفت با من) فاسد مکن.
خدا در مورد خواسته اش مغلوب نمی گردد. (خدا ریاست مرا خواسته است و نمی توانی آنرا تغییر دهی.)
{صفحه 251}

پاسخ امام علیه السلام به معاویه

885- اگر از قضا و قدر خدا آگاهی در جای خود باش تا با شمشیر کشیده پیش تو بیایم.
886- خدا گذشته را باز نمی گرداند و چیزی را که شکست، محکم نمی سازد.
هر چیز که در ازل مقدر نشود
شک نیست که تا ابد مصور نشود
تغییر قضای ایزدی ممکن نیست
وین کار به هیچ رو میسر نشود

عمروبن عاص معاویه را برای جنگ امام علیه السلام تحریک می کند

887- مطلب تو در مورد آنچه علی علیه السلام می گفت باطل شد، بمیدان جنگ علی علیه السلام می روی و بزودی پیروز می گردی.
888- زیرا هر کس درباره علی علیه السلام سؤال می کند آتش می گیرد (و نمی تواند بجنگ وی برود.)

جواب معاویه به عمروبن عاص

889- ای عمرو تو مرض داری، شاعر به هنگام شعر گفتن آن را تنظیم میکند.
890- مرا در معرض خطر حمله ی علی علیه السلام و تیر او قرار مده.

تشویق به اعتدال

891- ما به گروه معتدل توجه می کنیم، در ردیف کسانی که کوتاهی میکنند و یا تندروی می نمایند نیستیم.
{صفحه 252}
حرف الطاء و الظاء
891- نَحنُ نَاُمُّ النَّمَطَ الاَوسَطا***لَسنا کَمَنَّ قَصَّرَ اَو اَفرَطا نام نقصُدُ
تنبیه بر رضا و ایمان بقضا
892- اِصبِر عَلَی الدَّهرِ لا تَغضَب عَلی اَحَدٍ***فَلا تَری غَیرَ ما فِی اللَّوحِ مَخطُوطٌ 
893- وَ لا تَقُمنَ بِدارٍ لَا انتِفاعَ بِها***فَالاَرضُ واسِعَةٌ وَ الرِّزقُ مَبسُوطٌ نمط نهج
ترجیح خواب مرد پریشان بر بیداری
894- نَومُ امرِئٍ خَیرٌ لَهُ مِن یَقظَةٍ***لَم یُرضَ فیهَا الکاتِبینَ الحَفَظَه یقظه بیداری
895- وَ فی صُرُوفِ الدَّهرِ لِلمَرءِ عِظَه
منع از احسان باراذل
896- لا تَضَعِ المَعرُوفَ فی ساقِطٍ***فَذاک صُنعٌ ساقِطٌ ضایِعٌ
897- وَضَعهُ فی حُرٍّ کَریمٍ یَکُن***عُرفُکَ مِسکاً عَرفُه ضایِعٌ عُرف نیکوئی
امر بحلم و اعتدال در محبّت و عداوت
898- فَکُن مَعدَناً لِلحِلمِ وَ اصفَح عَنِ الاَذی***فَاِنَّکَ راءٍ ما عَمِلتَ وَ سامِعٌ
899- وَ اَحبِب اِذا اَحبَبتَ حُبّاً مُقارِباً***فَاِنَّکَ لا تَدری مَتی اَنتَ نازِعٌ عَرّف بُوی خوش
900- وَ اَبغِض اِذا اَبغَضتُ بُغضاً مُقارِباً***فَاِنَّکَ لا تَدری مَتی اَنتَ راجِعٌ
بیان لوازم محبّت و اخوّت
901- اِنَّ اَخاکَ الصِّدقِ مَن یَسعی مَعَکَ***وَ مَن یَضُرُّ نَفسَه لِیَنفَعَکَ عائن شاهد
{صفحه 253} 
هر چند که ما مقید آب و گلیم
در دیده اهل معرفت جان و دلیم
یک گام ز راه شرع بیرون نرویم
در هر چند گمان برد معتدلیم

از غضب بپرهیز

892- با حوادث روزگار بساز! نسبت به کسی غضب مکن! فقط هر چه در لوح محفوظ برای تو در نظر گرفته دامنت را می گیرد (بشر غیر از خواست خدا نمی تواند علیه تو گامی بردارد.)
893- در سرزمینی که سود (مادی و معنوی) وجود ندارد نمان زمین وسیع و رزق گسترده است.
تا چند چه مرغ کور خواهی بودن
وابسته به آب شور خواهی بودن
گر عمر چنین می گذرد پیش از مرگ 
در خانه ی خود به گور خواهی بودن

خوابی که بهتر از بیداری است

894- کسی که بیدار بودنش را فرشتگانی که نامه اعمالش را می نویسند نمی پسندند خواب برای او بهتر است.
895- در حوادث روزگار برای انسان اندرز است.
با مردم بد حدیث حق گفته به است
وین گوهر پاک قیمتی سفته به است
لیکن چه رود به خواب غفلت ظالم
بگذارند و بگویند بلا خفته به است
{صفحه 254}

به اراذل احسان مکنید

896- بشخص پست نیکی مکن، زیرا عملی است بی فائده و از دست رفته.
897- نسبت بشخص آزاده و سخاوتمند محبت کن. عمل تو عطری است که بوی آن پراکنده می شود.
با مردم بد چرا کسی باشد نیک
ضایع چه کنی روغن خود را در دیگ
هرگز بد و نیک خوش نجوشند به هم
با آنکه نهند هر دو را در یک دیگ

در دوستی و دشمنی معتدل باش

898- معدن حوصله باش و از آزار رسانیدن پرهیز کن، زیرا عمل خود را (در آخرت و عکس العمل خود را در دنیا) خواهی دید.
899- وقتی می خواهی محبت کنی، در حد اعتدال خوبی کن، زیرا نمیدانی چه وقت از وی جدا خواهی شد (و او که محبت تو را از دست داده عصبانی می گردد.)
900- وقتی کینه ی کسی را در دل گرفتی بغض تو شدید نباشد (که منتهی به عکس العمل و ضربه شدید به او باشد) زیرا نمی دانی چه وقت دوستی را از سر می گیری (و زیاده روی تو در کینه توزی مایه ی شرمندگی ات خواهد بود)
ای برده ز گنج عافیت راه به گنج
زنهار که هیچکس مرنجان و مرنج
سر رشته ی اعتدال از دست مده
تا پاک برون روی از دیر سپنج
{صفحه 255}
حرف العین
902- وَ مَن اِذا عایَنَ اَمراً قَطَّعَکَ***شَتَّتَ فیهِ شَملَه لِیَجمَعَکَ شمل جمعیّت
هدایت بلوازم و مراسم احسان
903- الفَضلُ مِن کَرَمِ الطَّبیعَةِ***وَ المَنُّ مُفسَدَةُ الصَّنیعَةِ
904- وَ الخَیرُ اَمنَعُ جانِباً***مِن قُلَّةِ الجَبَلِ المَنیعَةِ قلّه تیزی کوه
905- وَ الشَّرَّ اَسرَعُ جَریَةً***مِن جَریَةِ الماءِ السَّریعَةِ
906- تَرکُ التَّعاهُدِ لِلصَّدیقِ***یَکوُنُ داعِیَةَ القَطیعَةِ
907- لا تَلتَطِخ بِوَقیعَةٍ***فِی النّاسِ تَلطَخُکَ الوَقیعَة تلّطخ الوده شدن
908- اِنَّ التَخَلُّقَ لَیسَ یَمکُثُ***اَن یَؤُلَّ اِلَی الطَّبیعَةِ
909- جُبِلَ الاَنامُ مِنَ العِبادِ***عَلَی الشَّریفَةِ وَ الوَضیعَةِ جبلّه فطرت
شکایت از بیوفائی مردمان
910- ماتَ الوَفاءُ فَلا رَفدٌ وَ لا طَمَعٌ***فِی النّاسِ لَم یَبقَ اِلَّا الیَاسُ وَ الجَزَعُ
911- فَاصبِر عَلی ثِقَةٍ بِاللهِ وَ اَرضِ بِهِ***فَاللهِ اَکرَمُ مَن یُرجی وَ یُتَّبَعُ رفد عطاء
تنبیه بر دفع دشمن در وقت ظفر
912- وَداوِ عَدُوّاً دائَه لا تُدارِهِ***فَاِنَّ مُداراةَ العِدی لَیسَ یَنفَعُ
913- فَاِنَّکَ لَو دارَیتَ عامَینِ عَقرَباً***اِذا اَمکَنَت یَوماً مِنَ الدَّهرِ تَلسَعُ لسع کَزیدَن
نهی از جزع و ناله در مصائب
لا تجزعن
{صفحه 256}

دوست واقعی

901- دوست راستگو کسی است که در کنار تو کوشش می کند، کسی است که بخودش ضرر می زند تا بتونفع برساند.
902- و کسی است که وقتی می بیند موضوعی می خواهد تو را متلاشی گرداند خودش را در معرض خطر قرار می دهد تا تو را جمع آوری نماید.
گر دم زده ای ز مهر یاران عزیز
باید که کنی فدای ایشان همه چیز
هر چند که جان عزیز باشد ای دل
چون یار طلب کند فدا کن آن نیز
903- نیکی به مردم نشانه بزرگواری طبیعت است و منت گذاشتن، موجب فاسدکردن کار خوب است.
904- کار خیر از نظر ارزش استوارتر و بالاتر از قله کوههای مرتفع است (که دسترسی به آنها مشکل است.)
905- کار شر حرکتی سریعتر از حرکت آب شتابنده (آبشار) دارد.
ای کرده ز روی معرفت کشف عطا
وز ابر کفت ریخته باران عطا
منت به کسی منه که ارباب صفا
گویند که منت است آئین خطا
906- به عهد و پیمانی که با دوست بسته ایم عمل نکنیم جدائی با یکدیگر را فراهم ساخته ایم.
907- مردم را آلوده نکن که آلوده خواهی شد.
908- اخلاق ساختگی خیلی زود به عادت منتهی می گردد.
909- خلقت مردم متفاوت است، اخلاق شایسته هست، طبیعت پست هم
{صفحه 257}
موجود است.
ای برده ز میدان کرم گوی وفا
آئینه صفت باش به آئین صفا
چون لوح دلت قابل هر نقشی هست
زنهار که تیره اش نسازی به جفا

مردم بی وفا هستند، بخدا تکیه کن

910- وفا مرده است، نه عطائی هست و نه طمع به وفاداری مردم، فقط ناامیدی و ناله در میان مردم موجود است.
911- با اطمینان کامل بخدا تکیه کن و خوشحال باش، زیرا خدا سخاوتمندترین فردی است که می توان به او امیدوار بود و از وی پیروی کرد.
از خلق جهان وفا مجوئید که نیست
وز اهل زمان صفا مجوئید که نیست
سرچشمه ی فیض ها خدا باشد و بس
از غیر خدا عطا مجوئید که نیست

درد را باید ریشه کن کرد، سازش نتیجه ندارد

912- درد دشمن را دوا کن، سازش باوی منما، زیرا سازش با دشمن فائده ندارد.
913- اگر دو سال با عقرب مدارا کنی، آنگاه که قدرت پیدا کرد نیش بزند، می گزد.
امروز که بر دشمن خود داری دست
باید که سرش به زیر پا سازی پست
هر چند که تربیت کنی کژدم را 
آخر بگزد تو را به هر وجه که هست
{صفحه 258}
حرف العین
914- لا تَجزَعَنَّ اِذا نابَتکَ نائِبَةً***وَ اصبِر فَفِی الصَّبرِ عِندَ الضّیقُ مُتَّسَعٌ نائبه مصیبت
915- اِنَّ الکَریمَ اِذا نابَتهُ نائِبَةٌ***لَم یَبدُمنِهُ عَلی عِلّامِةِ الهِلَعُ هلع بی صبری
نهی از حرص در جمع مال
916- دَعِ الحِرصِ عَلَی الدُّنیا***وَ فِی العَیشِ فَلا تَطمَع 
917- وَ لا تَجمَع مِنَ المالِ***وَ لا تَدری لِمَن تَجمَع
918- وَ لا تَدری اَ فی اَرضِکَ***اَم فی غَیرِها تُصرَع
919- فَاِنَّ الرِّزقَ مَقسُومٌ***وَ کَدُّ المَرءِ لا یَنفَعُ کدّ کوشش
920- فَقیرٌ کُلَّ مَن یَطمَعٌ***غَنِیٌّ کُلُّ مَن یَقنَع
بیان انتهای هر جمعیّتی بپریشانی
921- قَصرُ الجَدیدِ اِلی بِلیً***وَ الوَصلُ فِی الدُّنیا اِنقِطاعُه بِلی کهنه کی
922- اَیُّ اجتِماعٍ لَم یَصِر***لِتَشَتُّتٍ مِنهُ اجتِماعُه
923- اَم اَیُّ شُعبٍ لِالتِیامٍ***لَم یُفَرِّقُه انصِداعُه
924- اَم اَیُّ مُنتَفِعٍ بِشَیئٍ***ثُمَّ تَمَّ لَهُ انتِفاعُه تشتّت پراکندکی
925- یا بُؤسَ لِلدَّهرِ الَّذی***ما زالَ مُختَلِفاً طِباعُه
926- قَد قیلَ فی اَمثالِهِم***یَکفیکَ مِن شَرِّهِ سِماعُه انصداع شکافته شدن
نفی توغّل در هوی و هوس
{صفحه 259}

علامت سخاوتمند و بزرگوار

914- وقتی مصیبتی به توروی آورد ناله مکن، صبر داشته باش که صبر به هنگام سختی گشایش را بهمراه دارد.
915- آنگاه که مصیبتی سخاوتمند و بزرگوار را فشار داد هیچوقت بی صبری نشان نخواهد داد.
هر چند که از قضا بلا می آید
وز قوس فلک تیز جفا می آید
در کنج رضا نشسته و منتظرم
تا بار دیگر چه از خدا می آید

از حرص به مال پرهیز کن

916- حرص بدنیا را کنار بگذار. به لذت دنیا طمع نداشته باش.
917- مال را ذخیره مکن. نمی دانی برای چه کسی جمع می کنی.
918- نمی دانی که در سرزمین خود مرض مرگ گریبانت را می گیرد و یا جای دیگری.
919- بدون تردید رزق تقسیم شده است و کوشش انسان سودی ندارد.
920- هر کس طمع بدیگران داشته باشد بیچاره است و آنکس که قناعت داشته باشد ثروتمند.
تا چند تو را حرص و طمع خواهدبود
بر لوح دلت اشک و جزع خواهد بود
بگذر ز سرجهان که در آخر کار
نفع تو ز تقوی و ورع خواهد بود
***
{صفحه 260}
گر عقل تو بر نفس مقدم نشود
اسلام تو پیش ما مسلم نشود
دندان طمع که بار حرص است در آن
تا بر نکنی درد سرت کم نشود

سرانجام دنیا

921- هر جدیدی (خانه، لباس و...) به کهنه شدن منتهی می گردد و هر دوستی و ارتباطی (رفاقت، ازدواج و شراکت) به جدائی کشانیده می شود.
922- کدام اجتماعی به پراکندگی و جدائی منتهی نگردیده؟
923- آیا کدام جمعیتی که برای وحدت جمع شده اند، اختلاف و شکاف، آن را پراکنده نساخته است؟!
924- آیا کدام فردی از چیزی نفع برد که نفع وی کامل شد و به مقصود خود رسید.
هر قصر که ساختیم ویرانی یافت
جمعیت ما زود پریشانی یافت
هر کس که نهاد دل بدنیای دَنی (1)
ناگاه بر او داغ پشیمانی یافت
925- راستی که از روزگار در تعجب هستم که همیشه طبیعت حوادث و اخلاق مردم آن مختلف است (و شدت احتیاج همه جا حکومت می کند)
926- درباره مثل حوادث و مردم دنیا گفته شده برای چشیدن شر آن شنیدن نامش کافی است.
از جور زمانه گشت پر خون دل من
وز دور فلک رنج بود حاصل من
__________
1- دَنی بفتح دال، پَست.
{صفحه 261}
حرف العین
927- وَ مِنَ البَلاءِ عَلَی البَلاءِ عَلامَةٌ***اَن لا یُری لَکَ عَن هَواکَ نُزُوع نزوع باز ایستادن
928- وَ کَفاکَ مِن غَیرِ الحَوادِثِ اِنَّهُ***یُبلَی الجَدیدُ وَ یُحصَدُ المَزرُوعُ
ترغیب بجوع و تنفیر از گناهان صغیره
929- تَجَوَّع فَاِنَّ الجُوعَ مِن عَمَلِ التُّقی***وَ اِنَّ طَویلَ الجُوعِ یَوماً سَیُشبَعُ حصاد درو
930- وَ جانِب صِغارَ الذَّنبِ لا تَرکَبَنَّها***فَاِنَّ صِغارَ الذَّنبِ یَوماً سَیُجمَعُ
اعتراف بکثرة گناهان و معاصی
931- ذُنُوبی اِن فَکَّرتُ فیها کَثیرَةٌ***وَ رَحمَةُ رَبّی مِن ذُنُوبِیَ اَوسَعُ شبعان سیر
932- فَما طَمَعی فی صالِحٍ قَد عَمِلتُهُ***وَ لکِنَّنی فی رَحمَةِ اللهِ اَطمَعُ
933- فَاِن یَکُ غُفرانٌ فَذاکَ بِرَحمَةٍ***وَ اِن تَکُنِ الاُخری فَما کُنتُ اَصنَعُ ذنب کناه
934- مَلیکی وَ مَعبُودی وَ رَبّی وَ حافِظی***وَ اِنّی لَهُ عَبدٌ اُقِرُّ وَ اَخضَعُ
سپاس و ستایش الهی
935- لَکَ الحَمدُ اِمّا عَلی نِعمَةٍ***وَ اِمّا عَلی نِقمَةٍ تَدفَعُ خضُوع فروتنی
936- تَشاءُ فَتَفعَلُ ما شِئَته***وَ تَسمَعُ مِن حَیثُ لا یُسمَعُ
مناجات با قاضی الحاجات 
937- لَکَ الحَمدُ یا ذَا الجُودِ وَ المَجدِ وَ العُلی***تَبارَکتُ تُعطی مَن تَشاءُ وَ تَمنَعُ نقمه عذاب
938- الهی وَ خَلّاقی وَ حِرزی وَ مَوئِلی***اِلَیکَ لَدَی الاَعسارِ وَ الیُسرِ اَفزَعُ
اِلهی
{صفحه 262}
آری چه توان کرد که در روز ازل
با غصه سرشته اند آب و گل من

اندرز از حوادث

927- آزمایش بلاها نشانه این است که هیچگاه دست از هوای نفس خود بر نمی داری. (تا هوای نفس هست بلا هم هست.)
928- از گذشتن حوادث روزگار این پند برای تو کافی است که نو کهنه می شود و محصول کشاورزی برداشت می گردد.
تا چند به اندیشه باطل باشی
وز یاد خدا همیشه غافل باشی
یک لحظه ز فکر مرگ بیرون نروی
گر بخت شود رهبر و عاقل باشی

پرهیز از گناهان کوچک

929- گرسنگی را پیشه کن، زیرا گرسنگی خوردن از رفتار پرهیزگاران است و زیاد گرسنگی خوردن بزودی روز سیری را در پی دارد.
930- از گناهان کوچک بپرهیز و آنها را انجام مده، زیرا گناهان کم متراکم می گردد و روز قیامت جمع آوری می شود.
تا چند اسیر آب و گل خواهی بود
وز آتش معده خسته دل خواهی بود
سهل است گناه خرد امروز ولی
فردا که شود جمع، خجل خواهی بود

امید به رحمت خدا

931- اگر دقت در گناهان خود کنم گناهانم زیاد است و رحمت خدا از گناهان من وسیعتر است.
{صفحه 263}
932- من که گناه فراوان دارم به کارهای خوب خود دل نبسته ام، بلکه چشم به رحمت خدا دوخته و طمع لطف دارم.
933- با چنین وضعی که من دارم اگر خدا مرا ببخشد این از رحمت اوست و اگر کیفر برای من در نظر بگیرد، من چه خواهم کرد؟
934- خدا صاحب اختیار، معبود، پروردگار و حافظ من است و من بنده خدا هستم. به بندگی اقرار دارم و سر تسلیم فرود آورده ام.
امروز منم اسیر در دام گناه
وز غایت اضطراب افتاده ز راه
فردا که شود نامه ی اعمال سیاه
غیر از تو کسی نیست مرا پشت و پناه

ستایش خدا

935- خدایا حمد مخصوص و شایسته ی توست، یا برای نعمتهائی که داده ای و یا برای عذابی که از من دفع کرده ای.
936- خدایا تو صاحب اراده ای و هر کاری بخواهی می توانی انجام دهی و از طریقی که هیچکس آگاه نمی گردد مطالب را می شنوی.
ای حمد توگشته کام ارباب کمال
عالم همه از فیض کفت مالامال
یک ذره ز لطف شاملت خالی نیست
خورشید ز حسن کاملت یافت جمال

مناجات امام علیه السلام با خدا

937- ای سخاوتمند! ای بزرگوار، ای عالی مقام حمد مخصوص توست. وجودت مبارک است به هر که خواهی می بخشی و از هر کس بخواهی منع می کنی.
{صفحه 264}
حرف العین
939- اِلهی لَئِن جَلَّت وَ جَمَّت خَطیئَتی***فَعَفوُکَ عَن ذَنبی اَجَلُّ وَ اَوسَعُ رتع چرا کردن
940- اِلهی لَئِن اَعطَیتُ نَفسی سُؤلَها***فَها اَنَا فی رَوضِ النَّدامَةِ اَرتَعُ
941- اِلهی تَری حالی وَ فَقری وَ فاقَتی***وَ اَنتَ مُناجاتِی الخَفِیَّةِ تَسمَعُ
942- اِلهی فَلا تَقطَع رَجائی وَ لا تُزِغ***فُؤادی فَلی فی سَیبِ جُودِکَ مَطمَعٌ ضجوع پهلو بزمین نهادن
943- اِلهی اَجِرنی مِن عَذابِکَ اِنَّنی***اَسیرٌ ذَلیلٌ خائِفٌ لَّکَ اَخضَعُ
944- اِلهی فانِسنی بِتَلقینِ حُجَّتی***اِذا کانَ لی فِی القَبرِ مَثویً وَ مَضجَعٌ
945- اِلهی لَئِن عَذَّبتَنی اَلفَ حِجَّةٍ***فَحَبلُ رَجائی مِنکَ لا یَتَقَطَّعُ حجّه سال
946- اِلهی اَذِقنی طَعمَ عَفوِکَ یَومَ لا***بَنُونٌ وَ لا مالُ هُنالِکَ یَنفَعُ
947- اِلهی اِذا لَم تَرعَنی کُنتُ ضائِعاً***وَ اِن کُنتَ تَرعانی فَلَستُ اُضَیِّعُ
948- اِلهی اِذا لَم تَعفُ عَن غَیرِ مُحسِنٍ***فَمَن لِمُسیئٍ بِالهَوی یَتَمَتَّعُ مسیئ
949- اِلهی لَئِن فَرَّطتُ فی طَلَبِ التُّقی***فَها اَنَا اِثرَ العَفوِ اَقفُوا وَ اَتبَعُ
950- اِلهی ذُنُوبی بَذَّتِ الطَّودَ وَ اعتَلَت***وَ صَفحُکَ عَن ذَنبی اَجَلُّ وَ ارفَعُ
951- اِلهی لَئِن اَخطَاتُ جَهلاً فَطالَ ما***رَجَوتُکَ حَتَّی قیلَ ما هُوَ یَجزَعُ بذّت غلبت
952- اِلهی یُنَجِّی ذِکرُ طَولِکَ لَوعَتی***وَ ذِکرُ الخَطایَا العَینَ مِنّی یُدمِعُ
953- اِلهی اَقِلنی عَثرَتی وَ امحُ حَوبَتی***فَاِنّی مُقِرٌّ خائِفٌ مَتَضَرِّعٌ
954- اِلهی اَنِلنی مِنکَ رُوحاً وَ رَحمَةً***فَلَستُ سِوی اَبوابَ فَضلِکَ اَقرَعُ حوبه کناه
{صفحه 265}
938- ای خدای من! ای آفریدگار من! ای تکیه گاه من! ای پناهگاه من به هنگام سختی ها و آسایش پناه آورده ام.
ای روی زمین ز فیض عامت گلشن
عالم همه از پرتو رویت روشن
در حال شود چراغ گیتی تاریک
از فضل تو گرد می نماید روغن
939- ای خدای من! اگر گناهانم زیاد و متراکم است، عفو تو از گناه من وسیع تر و افزونتر است.
940- ای خدای من! اگر خواسته های نفس خود را پاسخ گفته ام، اینک در مرغزار پشیمانی، حیران، چرا می کنم.
هر چند که ما گناهکاریم همه
وز کرده خویش شرمساریم همه
چون فیض الهی همه جا می بینیم
از رحمت او امیدواریم همه
941- ای خدای من! وضع مرا، نیاز مرا و بیچارگی مرا می بینی و گفتگوی پنهانی مرا می شنوی.
942- ای خدای من! انتظار دارم که امیدم را ناامید مگردانی، قلب مرا عوض نکنی چون من طمع به جریان و ادامه ی جود تو دارم.
یا رب همه را ز فیض خود کامی ده
وز باده عشق و معرفت جامی ده
از غایت فقر و نیستی مضطربم
لطفی کن و ما را همه آرامی ده
943- ای خدای من! مرا از عذاب خود نجات بده، زیرا من اسیر، ذلیل و ترسانم و در برابر شما تسلیم.
{صفحه 266}
944- ای خدای من! به هنگامی که در قبر به پهلو خوابیده ام، با تلقین مطلب به من مونسم باش.
945- ای خدای من! اگر هزار سال عذابم کنی، رشته ی امیدم از شما قطع نمی گردد.
روزی که اجل کن گریبانم چاک
وز غایت بی خودی نهم روی بخاک
خواهم که مرا ز خاک ره برداری
وز نقش گنه لوح دلم سازی پاک
946- ای خدای من! در روزی که نه اولاد فائده دارد و نه مال طعم عفو خود را به من بچشان.
947- ای خدای من! هرگاه مواظب من نباشی هرز می روم و اگر مراقب من باشی ضایع نخواهم شد.
948- ای خدای من! اگر گناهکار را نبخشی، چه کسی به فریاد گناهکاری که دنبال هوای نفس رفته خواهد رسید؟
ای خلق جهان از می احسان تو مست
وز فیض تو گشته عالمی باده پرست
لطف تو اگر مرا نمی گیرد دست
از بار گناه خویش خواهم شد پست
949- ای خدای من! اگر در بدست آوردن پرهیزکاری کوتاهی کردم اینک دنبال عفو تو در حرکت هستم.
950- ای خدای من! گناهان من بر اثر تراکم از کوه فراتر رفته و نادیده گرفتن تو گناهان مرا زیادتر و مرتفع تر است.
951- ای خدای من! اگر از روی نادانی گناه کرده ام، تا آنجا به رحمت تو امیدوارم که می گویند: (علی علیه السلام) ناله نمیکند.
{صفحه 267}
یا رب ز غضب مرحمتت بیشتر است
قهر تو دل ریش مرا نیشتر است
هر چند گناه و جرم ما بسیار است
احسان تو بسیار از آن بیشتر است
952- ای خدای من! یاد خوبیهای تو سوزش دل مرا برطرف می گرداند و یاد گناهانم اشک مرا جاری می سازد.
953- ای خدای من! لغزش مرا نادیده بگیر، گناهم را پاک کن، زیرا من به گناه خود اعتراف دارم، ترسانم و یاری می طلبم.
تا کسی ز گناه خود مُشَوَّش باشم
وز دیده و دل به آب و آتش باشم
یا رب به کرم قبول کن توبه من
تا فارغ و آسوده دل و خوش باشم
954- ای خدای من! از طرف خود به من آسایش و رحمت عنایت کن! من غیر از درب های رحمت تو درب دیگری را نمی کوبم.
955- ای خدای من! اگر مرا از خودت دور کردی یا به من بی اعتنائی نمودی، به چه کسی امیدوار باشم و چه کسی را شفیع خود قرار دهم.
956- ای خدای من! اگر مرا محروم کردی و یا از درگاه خود راندی، من چه نقشه ای به کار گیرم و یا چه عملی انجام دهم؟!
ای داده مرا رحمت خاص تو نوید
خواهم که کنی نامه من پاک و سفید
هر چند که از بیم تو لرزد تنم چون بید
هرگز نبرم ز فیض عام تو امید
957- ای خدای من! همپیمان محبت تو شب زنده دار است، مناجات می کند.خدا را می خواند اما غافل خوابیده است.
{صفحه 268}
حرف العین
955- اِلهی لَئِن اَقصَیتَنی اَو اَهنَتنَی***فَمَن ذَا الَّذی اَرجُو وَ مَن ذا یُشَفِّعُ خائب بی بهره
956- اِلهی لَئِن خَیَّبتَنی اَو طَرَدتَنی***فَما حیلَتی یا رَبِّ اَم کَیفَ اَصنَعُ
957- اِلهی حَلیفُ الحُبِّ بِاللَّیلِ ساهِرٌ***یُناجی وَ یَدعُو وَ المُغَّفَلُ یَهجَعُ
958- وَ کُلُّهُم یَرجُو نَوا لَکَ راجِیاً***بِرَحمَتِکَ العُظمی وَ فِی الخُلدِ یَطمَعُ هجوع خواب شب
959- اِلهی یُمَنّینی رَجائی سَلامَةً***وَ قُبحُ خَطیئاتی عَلَیَّ یُشَنِّعُ
960- اِلهی فَاِن تَعفُو فَعَفوُکَ مُنقِذی***وَ اِلّا فَبِالذَّنبِ المُدِمَّرِ اُصرَعُ تدمیر هلاک کردن
961- اِلهی بِحَقِّ الهاشِمِی وَ الِه***وَ حُرمَةِ اَبرارٍهُمُ لَکَ خُشَّعٌ
962- اِلهی فَانشِرنی عَلی دینِ اَحمَدٍ***مُنیباً تَقِیّاً قانِتاً لَکَ اَخضَعُ
963- وَ لا تَحرِمَنّی یا اِلهی وَ سَیِّدی***شَفاعَتَهُ الکُبری فَذاکَ المُشَفِّعُ
964- وَ صَلِّ عَلَیهِ ما دَعاکَ مُوَحِّدٌ***وَ ناجاکَ اَخیارٌ بِبابِکَ رُکَّعٌ ساهر بیدار
ترغیب بقناعت و پرهیزکاری
965- قَدِّم لِنَفسِکَ فِی الحَیوةِ تَزَوُّداً***فَغَداً تُفارِقُها وَ اَنتَ مُوَّدَعٌ زاد توشه
966- وَ اهتَمَّ لِلسَفَرِ القَریبِ فَاِنَّه***اَنأی مِنَ السَفَرِ البَعیدِ وَ اَشسعُ انأی دورتر
967- وَاجعَل تَزَوُّدَکَ المَخافَةَ وَ التُّقی***وَ کانَ حَتفَکَ مِن مَسائِکَ اَسرَعُ
968- وَ اقنَع بِقُوَتِکَ فَالقَناعُ هُوَ الغِنی***وَ الفَقرُ مَقرُونُ بِمَن لا یَصنَعُ
969- وَ احذَر مُصاحَبَةَ اللِّئامِ فَاِنَّهُم***مَنَعُوکَ صَفوَ وِدادِهِم وَ تَصَنَّعُوا سمّ زهر
اَهلُ 
{صفحه 269}
958- هردو دسته امید عطای تو را دارند، به رحمت بزرگ تو دل بسته و بهشت جاویدان را طمع دارند.
از غیر تو هیچکس نمی بیند خیر
گر صاحب مسجد است و گر راهب دِیر
چون کوی توست پیش ما غایت سیر
یا رب ببر از پیش نظر صورت غیر
959- ای خدای من! امید به سلامتی، مرا به رستگاری آرزومند می سازد و زشتی گناهان من، مرا بی آبرو می گرداند.
960- ای خدای من! اگر از گناهانم صرف نظر کنی، عفو تو نجاتگر من خواهد بود و اگر مرا نبخشی با گناهان سرنگون کننده سقوط می کنم.
محتاج به رحمت خدائیم همه
سر تا به قدم غرق گناهیم همه
لطف تو مگر دست بگیرد ما را
ورنی به گنه نامه سیاهیم همه
961- ای خدای من! به حق محمد هاشمی صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت او و احترام شایستگان که تسلیم تو هستند،
962- ای خدای من! (تو را به حق محمد صلی الله علیه و آله و سلم) مرا با اعتقاد به دین احمد صلی الله علیه و آله و سلم روز قیامت مبعوث کن، در حالی به قیامت پا گذارم که به تو پناه برده، پرهیزکارم، تسلیم تو و در برابرت متواضع میباشم.
ای رب دل من به معرفت دانا کن
چشمم به جمال مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم بنا کن
روزی که چه لاله سر بر آرم از خاک
در روضه ی مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم مرا مأوی کن
963- ای خدای من! ای آقای من! مرا از شفاعت بزرگ محمد صلی الله علیه و آله و سلم محروم 
{صفحه 270}
مگردان که اوست شفاعت کننده.
964- تا زمانی که یکتاپرستان ترا میخوانند و نیکان با تو مناجات می کنند در پیشگاه تو نماز میگذارند بر محمد صلی الله علیه و آله و سلم درود بفرست.
یا رب چه شود روز قیامت ظاهر
وز هر طرفی شود ملامت ظاهر
در روضه ی مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم بر انگیز مرا
کز حضرت تو شود سلامت ظاهر

قناعت و پرهیزکاری

965- تا زنده هستی برای قیامت خود سرمایه ای تهیه کن زیرا فردا از دنیا جدا می شوی و با آن خداحافظی می کنی.
966- برای سفری که حرکتش نزدیک است و از سفرهای خیلی دور و طولانی است آماده باش.
ای چیده ز خرمن حقیقت خوشه
وز اهل جهان گرفته دائم گوشه
باشد ره آخرت بسی دور و دراز
امروز بگیر بهر فردا توشه
967- سرمایه ای که برای قیامت در نظر بگیری باید ترس از نافرمانی خدا و پرهیزکاری باشد و گویا مرگ تو از شبانگاه تو سریع تر میرسد.
968- به رزق خود قناعت کن که قناعت توانگری است و بیچارگی به کسی که قناعت نداشته باشد پیچیده است.
هر پاکدلی که اهل ایمان باشد
وز نور صفای دل مسلمان باشد
{صفحه 271}
حرف العین
970- اَهلُ التَصَنُّعِ ما اَنَلتَهُمُ الرِّضی***وِ اِذا مَنَعتَ فَسَّمُهُم لَکَ مُنقَعٌ خرق فرومانده
971- لا تُفشِ سِرًّاماَ استَطَعتَ اِلَی اَمرٍء***یُفشی اِلَیکَ سَرائِرًا تَستَودَعُ
972- فَکما تَراهُ بِسِرِّ غَیرُکَ صانِعاً***فَکَذا بِسِرّکَ لا مَحالَةَ یَصنَعُ
973- وَ اِذَا ائتُمِنتَ عَلَی السَّرائِرِ اَخفِها***وَ استُر عُیُوبَ اَخیکَ حینَ تُطَّلِعُ ادفع احمق
974- لا تُبدِ اَنَّ بِمَنطِقٍ فی مَحفِلٍ***قَبلَ السُّؤالِ فَاِنَّ ذاکَ یُشَنَّعُ
975- فَالصَّمتُ یُحسِنُ کُلَّ ظَنٍّ بِالفَتی***وَ لَعَلَّه خَرِقٌ سَفیهٌ اَرقَعُ
976- وَدَعِ المِزَاحَ فَرُبَّ لَفظَةِ مارِجٍ***جَلَبَت اِلَیکَ بَلابِلاً لا تُدفَعُ بلابل اندوه ها
977- وَ حِفاظُ جارِکَ لا تُضِعهُ فَاِنَّه***لا یَبلُغُ الشَّرَفَ الجَسیمَ مُضَیِّعٌ 
978- وَ الضَّیفَ اَکرَمهُ تَجِدهُ مُخبِراً***عَمَّن یَجُودُ وَ مَن یَضِنُّ وَ یَمنَعُ
979- وَ اِذَا استَقالَکَ ذُو الاِسائَةِ عِترَةً***فَاَقِلهُ اِنَّ ثَوابَ رَبِّکَ اَوسَعُ
980- لا تَجزَعَنَّ مِنَ الحَوادِثِ اِنَّما***خُرقُ الرِّجالِ عَلَی الحَوادِثِ یَجزَعُ ضنّ بخل کردن
981- وَ اَطِع اَباکَ بِکُلِّ ما وَصّی بِه***اِنَّ المُطیعَ اَباهُ لا یَتَضَعضَعُ
خطاب ابوطالب و نصیحت او بمرتضی
982- اَصبِرَن یا بُنَیَّ فَالصَّبرُ اَجحی***کُلُّ حَیٍّ مَصیرُه لِشُعوُبٍ استقاله طلب عفو کردن
983- قَد بَذَلناکَ وَ البَلاءُ شَدیدٌ***لِفَداءِ النَّجیبِ وَ ابنِ النَّجیبِ
984- لِفَداءِ الاَعَزِّ ذِی الحَسَبِ الّثا***قِبِ وَ الباعِ وَ الفَناءِ الرَّحیبِ تضعضع حواد شدن
{صفحه 272}
پیوسته به تقوی و قناعت کوشد
وز رفتن راه کج پشیمان باشد
969- از رفاقت با افراد پست پرهیز کن، زیرا اینان ظاهر سازی میکنند و از صفای محبت محرومت میگردانند.
970- ظاهر سازان و افراد پست کسانی هستند که وقتی از تو سود بردند ساکت هستند و آنگاه که سود آنان را قطع کردی زهر آنان برای تو ذخیره شده است.
گر یافته ای صحبت مردان ای دل
از صحبت سفله رو بگردان ای دل
با مردم بد نیک نباشد نیکی
درکردن آن شوی پشیمان ای دل
971- تا آنجا که می توانی رازی را پیش کسی که راز دیگران را پیش تو فاش میکند، فاش مساز.
972- زیرا همانطوری که راز دیگران را پیش تو فاش می سازد، همین روش را ناچار با راز تو انجام خواهد داد.
973- وقتی امین اسرار مردم شدی آن را پنهان کن و آنگاه که از عیب های مردم آگاه شدی آنها را بپوشان.
هرکس که حدیث غیر گوید بتو باز
زنهار که او را نکنی محرم راز
سِرّی که ز دوست یا دشمن شنوی
گر سر برود پیش کسی فاش مساز
974- در هیچ انجمنی به سخن آغاز مکن تا از تو سؤال کنند، زیرا بدون سؤال و توجه مردم حرف تو به هدر میرود.
975- سکوت موجب حسن ظن مردم نسبت به فرد است، در صورتیکه شاید
{صفحه 273}
سکوت کننده، ضعیف، بی فکر و نادان باشد.
976- از شوخی کردن پرهیز کن، زیرا چه بسا یک سخن شوخ غم های فراوانی را که قابل دفاع نیست برای تو به همراه بیاورد.
چیزی که نپرسند چرا باید گفت
گوهر که نخواهند چرا باید سُفت
در هزل مپیچ تا نگردی شب و روز
از طاق فلک با غم و محنت هم جفت
977- احترام همسایه ات را حفظ کن و آنرا ضایع مساز، احترام فرد آبرومند با دست هرزه ها نمیرود.
978- به مهمان احترام کن تا بتو خبر بدهد چه کسی سخاوت دارد و چه کسی بخیل و بی خیر است.
979- کسی که به تو بدی کرده به هنگامی که از تو عذرخواهی کرد عذرش را بپذیر، زیرا ثواب پروردگارت زیادتر است.
از روی یقین کسی که انسان باشد
شک نیست که میل او به احسان باشد
گر خصم جفا کند و گر دوست وفا
بیند ز خدا و هر دو یکسان باشد
980- در برابر حوادث ناله مکن، زیرا نادانها در برابر مشکلات می نالند (و قدرت حل ندارند اما عاقل صبر میکند و عقل را بکار می گیرد.)
981- هر سفارشی پدرت به تو کرده است آنرا عملی کن، کسی که از پدرش اطاعت کند هیچگاه ذلیل نخواهد شد.
از دهر اگر پای تو آید بر سنگ
وز محنت روزگار گردی دلتنگ
{صفحه 274}
حرف العین
985- اِن تُصِبکَ المَنُونُ فَالنَّبلُ تُبری***فَمُصیبٌ مِنها وَ غَیرُ مُصیبٍ نیل تیر
986- کُلُّ حَیٍّ وَ اِن تَمَلَّئَ عَیشاً***اخِذٌ مِن سِهامِها بِنَصیبٍ
جواب حیدر و پذیرفتن نصیحت پدر
987- اَتَامُرُونی بِالصَّبرِ فی نَصرِ اَحمَدَ***فَوَاللهِ ما قُلتُ الَّذی قُلتُ جازِعاً ابراء تراشیدن
988- وَ لکِنَّنی اَحبَبتُ اَن تَرَ نُصرَتی***لِتَعلَمَ اَنّی لَم اَزَل لَکَ طائِعاً
989- وَ سَعیی لِوَجهِ اللهِ فی نَصرِ اَحمَدَ***نَبِیِّ الهُدیَ المَحمُودِ طِفلاً وَ یافِعاً سهم تیز
خطاب عمروبن معدی کرب بعلّی مرتضی
990- الانَ حینَ تَقَلَّصَت مِنکَ الکُلی***اِذ حَرُّ نارِکَ فِی الوَقیعَةِ یُسطَعُ
991- وَ الخَیلُ لاحِقَةُ الاَیاطِلِ شُزَّبٌ***قُبُّ البُطُونِ ثَنِیُّها وَ الاَقرَعُ اقبّ ضامر البطن
992- یُحمِلنَ فُرساناً کِراماً فِی الوَغا***لا یَنکِلُونَ اِذِا الرِّجالُ تَکَعکَعُوا تکعکع باز ایستادن
993- اِنّیِ امُرؤٌ اَحمی حِمایَ بِعِزَّةٍ***وَ اِذًا یَکُونُ شَدیدَةٌ لا اَجزَعُ 
994- وَ اَنَا المُظَفَّرُ فِی المَواطِنِ کُلِّها***وَ اَنَا شِهابٌ فِی الحَوادِثِ یَلمَعُ
995- مَن یَلقَنی یَلقَ المَنِیَّةَ وَ الرَّدی***وَ حِیاضَ مَوتٍ لَیسَ عَنهُ مَدفَعٌ
996- فَاحذَر مُصاوَلَتی وَ جانِب مَوقِفی***اِنّی لَدَی الهیجا اَضُرُّ وَ اَنفَعُ وطیس تنور اهنین
جواب مرتضی بافصح عبارات
997- یا عَمروُ قَد حَمَی الوَطیسُ وَ اُضرِمَت***نارُ عَلَیکَ وَ هاجَ اَمرٌ مُفظِعٌ فطیع شنیع و سخت
وَ تَساقَت 5
{صفحه 275}
باید که تو را به صبر باشد آهنگ
وانگاه در آن مقام باشی یک رنگ

نصیحت ابوطالب به امام علیه السلام

982- فرزندم صبرکن که صبر به عقل نزدیکتر است. هر زنده ای در مسیر مرگ رهسپار است.
983- بلا شدید است به همین جهت من تو را در راه فدا شدن برای «نجیب» فرزند نجیب (محمد صلی الله علیه و آله و سلم)بخشیدم.
984- تو را برای فدائی عزیزترین فردی که دارای شخصیتی نافذ، مقامی عظیم و دستی باز دارد پیش کش کردم.
985- اگر مرگ گریبانت راگرفت توجه داشته باش که تیر تراشیده میشود قسمتی از تیرها به هدف میخورد و بعضی از آنها به هدف نمیرسد.
986- هر زنده ای هر چند غرق در لذت باشد از تیر مرگ سهمی خواهد برد.
توضیح: در شعب ابوطالب که جان محمد صلی الله علیه و آله و سلم در معرض خطر بود، ابوطالب مسلمانان و محمد صلی الله علیه و آله و سلم را در شعب نگهداری می کرد و شب ها بجای آن حضرت می خوابید. یک شب علی علیه السلام را بجای خود خوابانید و مطالب بالا را برای فرزندش بیان داشت و امام علیه السلام در جواب پدر چنین فرمود:

پاسخ امام علیه السلام به نصیحت پدر

987- پدر جان آیا مرا برای یاری از احمد صلی الله علیه و آله و سلم به صبر سفارش می کنی؟! بخدا سوگند، من مطلبی که دلیل بر اظهار ناراحتی باشد بیان نداشتم.
988- پدر جان! دوست دارم چگونگی یاری کردن من از محمد صلی الله علیه و آله و سلم را ببینی تا بدانی که من همیشه مطیع شما هستم.
{صفحه 276}
989- کوشش من برای یاری احمد پیامبر راهنما و شایسته صلی الله علیه و آله و سلم چه آن موقعی که طفل بوده ام و چه حالا که بالغ شده ام فقط برای رضای خدا بوده است.
هرکس که چه من ز اهل بیت کرم است
در معرکه ها به فتح و نصرت عَلَم است
مردی که کمر بست بتأیید نبی صلی الله علیه و آله و سلم
چون کوه بکار خویش ثابت قدم است

سخن عَمروبن مَعدی کَرَب به علی علیه السلام

 

990- اینک وقت آن رسیده است که کلیه هایت به هم برسد، زیرا گرمی آتش جنگ برای سوزانیدنت اوج گرفته است.
991- اسب های جنگی: کمر باریک، لاغر اندام، دو ساله و پیرتر پشت سرهم در میدان حاضرند.
992- این اسب ها، قهرمان جنگ و شخصیت های نبرد را بمیدان می آورند و آنجا که مردان از رفتن باز میمانند اسبان پیشروی میکنند.
993- من مردی هستم که جنگ را با عزت شعله ور می سازم و از زیردستانم با احترام حمایت میکنم و آنگاه که جنگ اوج گرفت اظهار عجز نمی نمایم.
994- من در تمام جنگها پیروز شده ام. من شهابی هستم که در حوادث می درخشم.
995- کسی که مرا دیدار کند مرگ، ذلت و نشانه های مردن را ملاقات خواهد کرد و هیچ راه فراری هم برای او وجود ندارد.
996- از استقامت من در جنگ بترس! از موضع من پرهیز کن زیرا من در بحران جنگ بدشمن ضرر میزنم و به دوست نفع میرسانم.
توضیح: عمرو بن معدی کرب در هنگامی که عده ای از مسلمانان را غارت کرده بود و به جنگ با آنان پرداخته بود و امام علیه السلام برای سرکوب کردن وی اعزام
{صفحه 277}
حرف العین
998- وَ تَساقَتِ الاَبطالُ کَاسَ مَنِیَّةٍ***فیها ذَراریحٌ وَ سَمٌّ مُنقَعٌ ذراح نوعی از زهر
999- فَاِلَیکَ عَنّی لا یَنالُکَ مِخلَبی***فَتَکُونُ کَالاَمسِ الَّذی لا یَرجِعُ
1000- اِنِّی امُرؤٌ اَحمی حِمایَ بِعَزِةٍ***وَ اللهُ یَخفِضُ مَن یَشاءُ وَ یَرفَعُ
1001- اِنّی اِلی قَصدِ الهُدی وَ سَبیلِهِ***وَ اِلی شَرائِعِ دینِه اَتَسَرَّعُ

بعدی                                    قبلی

دسته بندي: شعر,امام علی( ع),

ارسال نظر

کد امنیتی رفرش

مطالب تصادفي

مطالب پربازديد