ای گل تو ز لطف گلستان میخندی//یا از دم عشق بلبلان میخندی
یا در رخ معشوق نهان میخندی//چیزیت بدو ماند از آن میخندی
ای کمتر مهمانیت آب گرمی//کز لذت آن مست شود بیشرمی
ای خالق گردون به خودم مهمان کن//گردون به کجا برد به آب گرمی
ای گل تو ز لطف گلستان میخندی//یا از دم عشق بلبلان میخندی
یا در رخ معشوق نهان میخندی//چیزیت بدو ماند از آن میخندی
ای کمتر مهمانیت آب گرمی//کز لذت آن مست شود بیشرمی
ای خالق گردون به خودم مهمان کن//گردون به کجا برد به آب گرمی
کس نیست به غیر از او در این جمله جهان//نی زشت و نه نیکو و نه پیدا و نهان
هر تیر که جست هست از آن سخت کمان//هر نکته که هست جست از آن شعله دهان
گفتم که بر حریف غمگین منشین//جز پهلوی خوشدلان شیرین منشین
در باغ چو آمدی سوی خار مرو//جز با گل و یاسمین و نسرین منشین
ساقی چو دهد بادهٔ حمرا چکنم//چون بوسه طلب کند مهافزا چکنم
امروز که حاضر است اقبال وصال//گر گول نیم حدیث فردا چکنم
سر در خاک آستان تو نهم//دل در خم زلف دلستان تو نهم
جانم به لب آمده است لب پیش من آر//تا جان به بهانه در دهان تو نهم
ای جان جهان و روشنائی همه خوش//آرام دلی و آشنائی همه خوش
بر ما گذری اگر کنی سلطانی//ور بوسه مزید بر فزائی همه خوش
ای چشم بیا دامن خود در خون کش//وی روح برو قماش بر گردون کش
بر لعل لبت هر آنکه انگشت نهاد//مندبس و زبانش از قفا بیرون کش
صد بار ز سر برفت عقلم و آمد//تا کی ز می شیفتگان آشامد
از کار بماندم وز بیکاری نیز//تا عاقبت کار کجا انجامد
صد سال بقای آن بت مهوش باد//تیر غم او دل من ترکش باد
بر خاک درش بمرد خوش خوش دل من//یارب که دعا کرد که خاکش خوش باد
تعداد صفحات : 8