دیوان اشتری اصفهانی_ب2
ایکه ز فیضت الا مهیمن دانا*** صفحه گیتیست پر ز معجز گویا
عالم ایجاد از گیاه و ز انسان*** دفتر بگشوده ایست در بر دانا
دیده چو بینا بود به بستر عالم*** خوان عطای تو گشته است مهیّا
میگذرد از حصار گنبد گردون*** در پیت ای کردگار فکر توانا
دست ترا بیشتر بکار به بیند*** هر چه بشر می رود به کنه قضایا