گفت فرعونش چرا تو ای کلیم//خلق را کشتی و افکندی تو بیم
در هزیمت از تو افتادند خلق//در هزیمت کشته شد مردم ز زلق
لاجرم مردم ترا دشمن گرفت//کین تو در سینه مرد و زن گرفت
گفت فرعونش چرا تو ای کلیم//خلق را کشتی و افکندی تو بیم
در هزیمت از تو افتادند خلق//در هزیمت کشته شد مردم ز زلق
لاجرم مردم ترا دشمن گرفت//کین تو در سینه مرد و زن گرفت
پادشاهی بندهای را از کرم//بر گزیده بود بر جملهٔ حشم
جامگی او وظیفهٔ چل امیر//ده یک قدرش ندیدی صد وزیر
از کمال طالع و اقبال و بخت//او ایازی بود و شه محمود وقت